بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15637
متن پرسش
با عرض سلام و احترام: درباره ی سوال 15606. اگر سوال حقیر جاهلانه است، پیشاپیش عذرخواهی می کنم. این سوال از جانب کسی نوشته شده است که به شدت قائل به «آزادی» است. پرسشگر تا اندازه ای قائل به آزادی است که حتی «ادبیات ارزشی» هم در تعامل با دیگران ندارد یعنی وقتی با یک انسان بی دین مواجه می شود، شخص بی دین اصلا احساس تنگنا نمی کند و شاید متأسفانه احساس می کند که بنده هیچ غیرتی نسبت به مسائل دینی ندارم. درحالی که صرفا قائل به آزادی ام. اما با خواندن مطلب شما مطالبی به ذهن حقیر می رسد. در اهمیت آزادی و گم بودن آن در زمانه ی امروز هیچ شکی نیس. ولی با توجه به تعریفی که در جامعه ی امروز از آزادی می شود و فهم عرفی این واژه، به نظر بنده می رسد که یه انسان ضعیف الایمان که تسلیم هوای نفس خود شده بیشتر از این پاسخ شما خوشحال می شود تا یک انسان مؤمن. مثلا الآن سایت های غیرمذهبی بیشتر خوشحال می شوند پاسخ شما را روی سایتشان بگذارند تا سایت های غیرمذهبی. و به نظر حقیر نوع طرح مسئله ی آزادی در آن سوال طوری است که بی بی سی و وی اُ ای را بیشتر خوشحال می کند تا جمهوری اسلامی و حزب اللهی ها را. این مسئله ممکن است فی نفسه ارزش یا ضد ارزش نباشد مادامی که روشن نشود آیا علت این مسئله (خوشحالی بی دینها و عدم خوشحالی دیندارها) به خاطر این است که حزب اللهی ها خواستند جلی آزادی (به معنای درست آن) ِ مردم را بگیرند؟ شاید این را بتوانم بپذیرم که حزب اللهی ها جلوی آزادی مردم به معنای عرفی آن، آن هم تنها بخشی از مردم را گرفته اند، ولی آزادی به معنای حقیقی چطور؟ در فضاهای غیرحزب اللهی که اصلا برخی مسائل دینی مثل حجاب به ضدارزش تبدیل شده، لذاست که دیگر آزادی غیرمذهبی ها معنی ای ندارد و اتفاقا هر گونه تقیدی ضدارزش محسوب می شود. و در فضای حزب الهی که آزادی برخی محدود می شود، سوالم این است که آیا مردم به ظاهر مذهبی این حق را ندارند که در یک شهر (مثلا فقط قم) به ظاهر، سالم، زندگی کنند و در نتیجه افراد غیرمذهبی ممکن است در این شهر به محدودیت و زحمت بیفتند و آزادی شان گرفته شود؟ این حق را می دهید به اندک جماعت ظاهرا مذهبی یا خیر؟ لطفا اصل مسئله گم نشود، چرا درباره ی پاسختان این سوالات را طرح می کنم؟ چون بنده با خودم فکر کردم که الآن از بین خبرگزاری ها، بی بی سی و از میان مردم، غیرمذهبی ها بیشتر از پاسخ شما خوشحال می شوند. دلیل خوشحالی غیرمذهبیون در نسبت با مذهبیون می تواند به زعم شما این باشد که مذهبی ها آزادی را پاس نمی دارند ولی غیرمذهبی ها پاس می دارند یا دلیل دیگری دارد. سوال دیگر : آیا حجاب اختیاری را شما قبول دارید؟ اگر می فرمایید حجاب قانون است در کشور و باید رعایت شود، وقتی در مسائل خیلی کلان قانون زیر پا گذاشته می شود، چطور می شود انتظار داشت در مسائل این چنینی مردم قانون را رعایت کنند؟ پس می ماند رعایت عرف اسلامی جامعه در مواردی که با غرب متفاوت است. حالا اگه این عرف و این مردم مشکل دارند که سبب سلب آزادی از عده ای می شوند، پس اساسا خاصیت کشور اسلامی از این جهت که عرض شد چیست؟ اگه منظور شما از آزادی چیز دیگری است، این رو بهتره توی پاسختون مشخص می کردید چون مفهوم عرفی آزادی ممکن است چیزی غیر از اراده ی شما باشد. شما جلو ده نفر را در خیابان بگیرید مطلبتان را بدهید بخوانند، معنایی غیر از آنچه بنده عرض کردم به ذهنشان می رسد؟ شاید (میگم شاید نه حتما) شما در "نوع طرح مسئله ی" آزادی اشتباه می کنید به طوری که بیشتر خوراک رسانه های اونوری بشه مطلبتون. وگرنه باید مسئله طوری طرح بشه که منظور شما خوب منتقل شود. ممنون میشم که روشن کنید مسئله از چه قراره؟ سوال دوم : اینکه رهبری فرمودند از ادبیات دشمن استفاده نکنید در طرح مسئله ی آزادی، چطور باید لحاظ شود؟ سوال سوم : در نهایت هم یه سوال جزئی دارم که به نظر شما در فضاهای مذهبی، نوع برخورد با کسی که حجابش را کاملا کنار گذاشته، باید چگونه باشد، باید اصلا به رویش نیاورد یا باید باهاش قطع ارتباط کرد؟ درحالی که هر دو رفتار اثری در او نداره مگر اینکه اگه چند نفر باهاش قطع ارتباط کنند برای خاطر دیگران هم که شده، مجبور می شود عرف مذهبی را رعایت کند. آیا این اجبار خلاف آزادی است؟ با احساس مذهبی ها چه می توان کرد که از بدحجابی ناراحت می شوند و نمی توانند به آزادی او از این جهت رسمیت بدهند؟ مذهبی ها در این احساسشان تا کجا آزادند؟ بی صبرانه منتظر روشنگری و جوابتون هستم. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد این‌که دشمن تلاش کرده است واژه‌ی مقدس «آزادی» را نه‌تنها تحریف، که از آنِ خود کند، بحثی نیست. سخن آن است که چرا ما با تمام وجود نشان ندهیم که ماییم که آزادی را پاس می‌داریم و چرا ما نشان ندهیم که ما آن نیستیم که دشمنان ما، ما را بدان متهم می‌کنند؟ نکته‌ی مهم آن است که هرکس حقیقتاً آزادی را دوست دارد، حتماً رعایت محدودیت‌های مقدس را برای ارزش‌نهادن به آزادی رعایت می‌کند. آزادی حقیقت شیرینی است که اتفاقاً در شهری مثل شهر قم باید بیشتر ظهور کند، از آن جهت که انسان‌های متدین به انتخابِ دیگر انسان‌ها، احترام بیشتر می‌گذارند و در چنین فضایی مسلّم، محدودیت‌های مقدس و انسانی نادیده گرفته نمی‌شود. «آزادی» احترام به انسانیتِ انسان‌ها است.

وقتی ما گرفتار غفلت از حقیقت مقدس آزادی شدیم، یا در کسوت انسان‌های مذهبی، بلندگویِ روضه‌خوانی خود را بلند می‌کنیم و یا در کسوت انسانی غیر مذهبی، صدای موسیقیِ داخل ماشین خود را به گوش فلک می‌رسانیم. در هر دو صورت زیباییِ آزادی، چشیده نشده است تا با احترام به آن، حقوق دیگران رعایت شود.

ما نیاز داریم تا آزادی را تجربه کنیم و از آن لذت ببریم مثل کسی که به‌جای لذّت‌بردن از دارایی‌های دنیایی، از ایثار و بخشش لذّت می‌برد. بنده فهمِ آزادی را یک موضوع انسانی می‌دانم که مؤمن و غیر مؤمن بدان نظر دارند. نباید بگذاریم رسانه‌های معاند این شعار بزرگ را از ما برُباید.

تعجب می‌کنم که می‌فرمایید نباید از ادبیاتِ دشمن استفاده کرد! آیا آزادی که شعار همه‌ی انبیاء و اولیاء است، ادبیات دشمن است؟! مگر مولایمان امام الموحدین«علیه‌السلام» نفرمودند: «لَا تَكُونَنَّ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ حُرّاً» بنده‌ی غیر مباش زیرا که خدایت آزاد آفریده است؟! و مگر ما این شعار بلند را تا حال، در زندگی خود درست اجرا کرده‌ایم؟! آیا اگر بنا است ما بنده‌ی دیگران نباشیم و آزادی خود را در هر صورتی حفظ کنیم، می‌توانیم رعایت آزادی و حقوق دیگران را نکنیم؟!! می‌پرسید؛ اگر کسی حجاب خود را کاملاً کنار گذاشته است، ما با او چه برخوردی داشته باشیم؟ با آن‌که همان‌طور که خودتان می‌فرمایید موضوع در این مثال، تقلیل‌یافته است؛ باید روشن شود چنین فردی فرهنگی که مردمی برای سامان‌دادن به جامعه‌ی خود – خارج از مذهبی‌بودن و غیر مذهبی‌بودن – برای خود ترتیب داده‌اند و محدودیت‌هایی را تعریف کرده‌اند را، یک انسان آزاده زیر پا می‌گذارد؟ و توهین به یک ملت با کدام روحیه‌ی آزادگی می‌خواند؟ حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در زمانی‌که در نوفل‌لوشاتو ساکن بودند حتی اجازه ندادند گوسفندی خلاف مقررات آن کشور در کنار باغی که اجاره کرده بودند، ذبح شود. ما معنای آزادی را این‌طور می‌دانیم و معتقدیم اگر آزادی را خوب تعریف کردیم مثل هرچیز مقدسی مورد احترام انسان‌ها قرار می‌گیرد و آن کس که از آن غفلت کند، شرمسار می‌گردد.

مشکل ما نسبت به آزادی در جایی است که هنوز نتوانسته‌ایم زیبایی آزادی را بچشیم و بچشانیم و آن ایده‌ی بزرگ را از چنگال شهوت‌پرستان در آوریم. ما به حکم آزادی قدرت آن را داریم که جهانِ استکباری را بر هم زنیم و اسیر غبارهای دویست‌ساله‌ی آن نباشیم.

استفاده‌ی ابزاری از آزادی نباید وسیله‌ای باشد که ما بر آزادی و آزادگی تأکید نکنیم. زیرا این آزادی است که به انسان و انسانیت معنا می‌بخشد و «عشق» را زنده می‌کند. چرا اجازه دهیم چیزهایی بر ما تحمیل شود که زندگی‌ها را از فطرت طبیعی‌اش خارج و گرفتار انواع توهّم‌ها کند؟

تنها وقتی می‌توان با انسان‌ها درست ارتباط برقرار کرد که آزادیِ همدیگر را پاس داریم. وقتی یک انسان دینی حتی از محدودیت‌های طبیعی، خود را آزاد می‌کند و روزه می‌گیرد تا محکومِ طبیعت خود نباشد، می‌توان گفت او به دنبال چشیدن حقیقت آزادی است، پس چرا این منش را که دوست‌داشتنِ آزادی است از دستْ فروگذاریم؟!

همه‌ی حرف بنده آن است که باید «آزادی» را با جان و دل خود چشید تا بتوانیم با رعایت حقوق دیگران، به آن‌ها «عشق» بورزیم. از این لحاظ عرض کردم ما باید «عشق» را هم در «آزادی» جستجو کنیم و مسلّم آن‌هایی که رعایت حقوق افراد را انجام نمی‌دهند، کویرهایی هستند که هرگز «عشق» به مشامشان نخواهد رسید. و این است که می‌بینید چنین انسان‌هایی از همه‌چیز گله‌مندند و هم‌خانه‌ی انواعِ نارضایتی‌ها هستند.

هرکس دوست دارد با انسان‌های آزاده زندگی کند از آن جهت که در زیر سایه‌ی چنین انسان‌هایی، دوستی‌ها تحقیر نمی‌شود و هرکس انسانیت خود را احساس می‌کند.

آیا شما وقتی تشنه هستید، حاضرید با فشار دیگران به شما آب خورانده شود؟ یا برعکس؛ حاضرید از سرِ آب‌خوردن بگذرید، ولی آزادی خود را حتی برای رفع عطش زیر پا نگذارید؟ ما سال‌ها است از چشیدن «آزادی» محروم بوده‌ایم و آزاداندیشی را که تنها با عشق به آزادی ظهور می‌کند، را با انواع حیله‌ها و دروغ‌ها به زندان برده‌ایم. ما خدایی در سینه داریم که تنها وقتی آزادی را پاس داریم و حقوق دیگران را محترم بشماریم، با ما سخن می‌گوید. آیا با این چند کلمه می‌توان از «آزادی» این گم‌گشته‌ی دوران‌ها سخن گفت؟!!! و یا باید سال‌ها منزل به منزل و کوی به کوی به دنبال آزادی این زیباترین روحانیتِ درون خود، به جستجو پرداخت شاید که رُخ بنماید و در آن صورت است که معنای سال‌های سال اشک برای آزادمردان و آزادزنانِ کربلا به معنا می‌نشیند و ندای حسین«علیه‌السلام» به گوش ما، آری! به گوشِ ما ابوسفیان‌ها خواهد رسید که: «يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم‏» ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید و نگران ابدیت خود نیستید، لااقل در دنیای خود آزاد باشید. آیا آن وقتی که ما رعایت حقوق افراد را نمی‌کنیم و نگران دیانت و ابدیت خود نیستیم، لااقل به خاطر آزادی، آری! فقط به خاطر آزادی حاضریم حریمِ انسانیت انسان‌ها را حفظ کنیم؟ تا لااقل گوش‌هایمان از پیام مولایمان حسین«علیه‌السلام» خالی نباشد؟ بنده تنها راه را برای چشیدن نور آزادی، رجوع جدّی به دین و دین‌داری می‌دانم به شرطی که دینداری خود را بازخوانی کنیم. ما در کانون یک بحران بزرگ و جهان جدیدی از تاریخ خود هستیم که باید آزاداندیشی را به تاریخ خود برگردانیم و این با پاس‌داشتن ذاتِ آزادی ممکن است و عبور از آزادی‌های تصنعی که بی‌بند و باری را به‌بار آورده است؛ و از این طریق آن نوع آزادی که همه‌ی اندیشمندانِ جهان بشری چه در غرب و چه در جهان اسلام بر آن تأکید داشتند را ربوده است. تا آن‌جا که امام الموحدین«علیه‌السلام» به مالک اشتر در مورد کسانی‌که متدیّن به اسلام نیستند، می‌فرمایند: اگر در دیانت با تو، یکی نیستند در آفرینش با تو برابرند. و از این طریق حضرت راهِ رعایت حقوق و آزادی را برای بشریت می‌گشایند.  موفق باشید  

15635
متن پرسش
سلام: خدا قوت چرا از فقها و مراجع تقلید این قدر تشرفات خدمت امام زمان (عج) نقل شده در حالی که از عرفا و فلاسفه ی بزرگ چیزی نشنیده ایم؟ آیا مردم نشنیده اند و یا چیزی نیست برای گفتن؟ آیا تاکید فقها بر انحراف یا شک و شبهه دار بودن فلسفه و نیز عرفان با مسئله فوق تایید نمی شود؟ با تشکر فراوان و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع تشرف بسیار عمیق‌تر و حساس‌تر از آن است که با این نوع برداشت‌ها بتوان تکلیفش را یکسره کرد. بعضی از بزرگان حکمت و عرفان متوجه‌اند که بعضاً با ذهنیات خود به دنبال حضرت هستند. با توجه به این فرمایش شما، پس عملاً باید فقها هم کار خود را ترک کنند و به پینه‌دوزی و خیاطی رجوع نمایند! موفق باشید

15633
متن پرسش
سلام علیکم: در قسمت پرسش و پاسخ سوالی دیدم که ناراحت و نگرانم کرد و مرا در ماه رجب و قرب الهی شوکه کرد. در جواب سوال 12857 فرموده اید: انسان‌های وسواسی سعی بر تعالیِ وجودی و سیر إلی اللّه ندارند، بیشتر مشغول ظاهر شریعت می‌شوند و شیطان نیز از همین طریق سراغ آن‌ها می‌رود حال من خود م یقین دارم وسواسی هستم و عالم مسجدمان هم می داند که در بعضی احکام شریعت و بعضی سوالات اعتقادی که پیش می آید دچار وسواسم ولی سعی بر تعالی وجودی و سیر الی الله را به لطف خدا در وجود خودم حس می کنم و خدا و اهل البیت (ع) را در منظر قلبم قرار داده ام و توفیق سالها کسب فیض از جلسات علمای سیری را در خود می بینم و به توفیق الهی خودم را در سیر قلبی می بینم ولی خب بالاخره دچار وسواس هستم حال آن پاسخی که فرمودید مطلق است یعنی همه انسانهای وسواسی تا زمانی که گرفتار وسواس اند سعی بر سیر الهی ندارند؟ 2- آیا انسان وسواسی چون دچار وسواس است اعمالش مورد قبول واقع نمی شود یا مثل موارد دیگه جنبه کمالی ممکن است نداشته باشد؟ (من نخواستم تعریف از خود باشد و به قصد روشن شدن مطلب شرایط خودم را بیان کردم)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان سعی کند به کمک ظاهر شریعت از ظاهر به باطن و با اُنس با حقایق جلو رود، بیشتر به نتیجه می‌رسد و انسانِ گرفتار وسواس از آن جهت که گرفتار ظاهر است به خود ضربه می‌زند 2- ملاک در عمل به شریعت، رعایت ظاهر شریعت است برای سیر به باطن و اُنس با حق و متأسفانه وسواس انسان را بیشتر گرفتار ظاهر می‌کند. موفق باشید

15631
متن پرسش
سلام: منظور از درک شب قدر چیست؟ ما چگونه می توانیم شب قدر را درک کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه روح انسان با صاحب اصلیِ شب قدر که حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است با دوری از گناه با آن حضرت نزدیک باشند؛ ملائکة اللّه و روح با نور بیشتر بر قلب انسان تجلی می‌کند. موفق باشید

15629
متن پرسش
سلام و احترام حکیم عالیقدر:در اروپا و غرب زن بدون دلیل می تواند خود را مطلقه کند. زن می تواند با هر کس که بخواهد رفیق شود و شوهر اگر اعتراض کند، زن می تواند از پلیس بخواهد شوهرش را زندانی کند. پشت پرده این آزادی زن در غرب چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این از یک طرف برمی‌گردد به سخت‌گیری‌هایی که کلیسا در قرون وسطی داشتند، و از طرف دیگر به روح فمینیستیِ حاکم بر آن فرهنگ برمی‌گردد. با این‌همه غرب را نمی‌توان با یک عینک دید. نظام سیاسیِ غرب، گروگان جریان صهیونیستی است. موفق باشید

15628
متن پرسش
سلام و ارادت حکیم فاضل: تفاوت بنیادین و اساسی بین فلسفه غرب و فلسفه اسلامی (حکمت متعالیه ملاصدرا) چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع چیزی نیست که بتوان در سؤال و جواب دنبال کرد. تفکر، تفکر است هرچند موضوعاتِ مورد تفکر مختلف باشد. موضوعات فلسفه‌ی غرب وسعت زیادی دارد از تومیست‌ها بگیر تا رمانتیک‌ها و کلاسیک‌ها و ایدئالیست‌ها. پیشنهاد بنده آن است که اگر ما با حکمت متعالیه به‌خوبی آشنا شویم و سپس به آن فلسفه‌ها رجوع کنیم، بهتر می‌توانیم استفاده نماییم. موفق باشید

15626
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام و عرض خسته نباشید: من جوانی 21 ساله هستم. هفت سال است که بیماری اعصاب دارم با این حال عبادت و نماز خواندن اول وقت را خیلی علاقه داشتم ولی متاسفانه چند هفته ای است از عبادات و خواندن قرآن و شرکت در جلسات اهل بیت (ع) لذت و نشاط معنوی نمی برم و گمان می کنم این اعمال در من اثری ندارد و دچار قساوت قلب شده ام. به نظر شما راهی برای برون رفت از این مشکل وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید معارف دینی را پشتوانه‌ی اعمال عبادی خود قرار دهید. مباحثی مثل «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» با شرح صوتی آن که بر روی سایت هست، إن‌شاءاللّه کمک می‌کند. موفق باشید

15625
متن پرسش
سلام: احادیثی در ذم فلسفه و ذم علمایی که گرایش به فلسفه دارند وجود دارد این احادیث را چگونه توجیه می کنید؟ مثل این حدیث که احوال مردم آخرالزمان را می گوید: «.... ِ عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ يَمِيلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الْعُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ يُبَالِغُونَ فِي حُبِّ مُخَالِفِينَا وَ يُضِلُّونَ شِيعَتَنَا وَ مُوَالِيَنَا إِنْ نَالُوا مَنْصَباً لَمْ يَشْبَعُوا عَنِ الرِّشَاءِ وَ إِنْ خُذِلُوا عَبَدُوا اللَّهَ عَلَى الرِّيَاءِ أَلَا إِنَّهُمْ قُطَّاعُ طَرِيقِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الدُّعَاةُ إِلَى نِحْلَةِ الْمُلْحِدِينَ فَمَنْ أَدْرَكَهُمْ فَلْيَحْذَرْهُمْ وَ لْيَصُنْ دِينَهُ وَ إِيمَانَهُ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا هَاشِمٍ هَذَا مَا حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ آبَائِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ هُوَ مِنْ أَسْرَارِنَا فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِه»‏ مستدرک الوسائل ج 11 ص 380 و در منابع دیگری نیز موجود است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه طباطبائی در پرسشی به توجیه این روایات می‌پردازد:
پرسش: روایاتی که در خصوص ذم اهل فلسفه به ویژه در دوره آخرالزمان وارد شده – چنانکه در کتب حدیثی از قبیل بحارالانوار و حدیقة الشیعه مسطور است – متوجه چه کسانی می شود و منظور از این احادیث چیست؟
پاسخ: دو، سه روایتی که در بعضی از کتب در ذم اهل فلسفه در آخرالزمان نقل شده، بر تقدیر صحت، متضمن ذم اهل فلسفه است نه خود فلسفه؛ چنان که روایاتی نیز در ذم فقهای آخرالزمان وارد شده و متضمن ذم فقها است نه فقه اسلامی و همچنین روایاتی نیز در ذم اهل اسلام و اهل قرآن در آخرالزمان وارد شده: «لایبقی من الاسلام الا اسمه و لا من القرآن الا رسمه» و متوجه ذم خود اسلام و خود قرآن نیست.

و اگر این روایتها که خبر واحد ظنی می باشند در خود فلسفه بود و مسائل فلسفی مضمونا همان مسائلی است که در کتاب و سنت وارد شده، این قدح عینا قدح در کتاب و سنت بود که این مسائل را با استدلال آزاد بدون تعبید و تسلیم مشتمل شده است. اصولا چگونه متصور است که یک خبر ظنی در برابر برهان قطعی یقینی قد علم کرده و ابطالش کند؟! (اسلام و انسان معاصر، صفحه ۹۴-۸۹) روی السید المرتضی باسناده عَنِ الإِمامِ الحَسَنِ العَسکَرِیِّ اَنَّهُ قالَ لِاَبِی هَاشمِ الجعفَریِّ یَا أبَا هَاشِم سَیَأتِی زَمَانٌ عَلَی النّاسِ وُجُوهُهُم ضاحِکَهٌ مُستَبشِرَهٌ وَ قُلُوبُهُم مُظلِمَهٌ مُنَکَدَّرَهٌ، السُّنَهُ فِیهِم بِدعَهٌ وَ البِدعَهُ فِیهِم سُنَّهٌ، المُؤمِنُ بیَنَهُم مُحَقَّرٌ وَ الفاسِقُ بَینَهُم مُوقَّر، اُمَراؤُهُم جَاهِلونَ جَائِرُونَ وَ عُلَمَاؤُهُم فی اَبوَابِ الظَّلَمَهِ سَائِرونَ، أغنیاؤُهُم یسرقونَ زادَ الفُقَراءِ وَ أصاغِرُهُم یَتَقَدَّمُونَ عَلَی الکُبَرَاءِ وَ کُلُّ جَاهِلٍ عِندَهُم خبیرٌ وَ کُلُّ مُحِیلٍ عِندَهُم فَقِیرٌ، لا یُمَیِّزُونَ بَینَ المُخلِصِ وَ المُرتَابِ، لا یَعرِفونَ الضَّأنِ منَِ الذَّئَابِ، علماؤهم شرار خلق الله علی وجه الاَرضِ لِاَنَّهُم______«یَمیلُونَ اِلَی الفَلسَفَهِ وَ التّصوُّف» و ایم الله اِنَّهُم مِن أهلِ العُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ، یُبَالِغُونَ فِی حُبِّ مُخَالِفِینَا وَ یُضِلُّونَ شیعَتُنا و موالینا، ان نالُوا مَنصَبا لم یَشبَعُوا عَنِ الرِّشاءِ وَ اِن خُذِلُوا عَبَدُوا الله عَلَی الرِّیَاءِ الا اِنَّهُم قُطّاعُ طَریقُ المُؤمِنینَ وَ الدُّعَاهُ اِلَی نِحلَهِ المُلحِدِینَ فَمَن أدرَکَهُم فَلیَحذَرهُم وَ لیَصُن دینه و ایمانُه ثمَّ قالَ یا أبَا هاشِمٍ هَذَا مَاحَدَّثَنِی أبِی عَن آبَائِهِ جَعفَرِ بن مُحَمَّدٍ علیهم السلام و هُوَ مِن أسرَارِنَا فَاکتُمهُ الا عَن أهلِهِ
ـ سید مرتضی از حضرت عسگری علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت مخاطبه فرمود با ابی هاشم جعفری و فرمود: زود باشد که بیاید زمانی بر مردم که صورت های آنها خندان باشد و دل هایشان تاریک. سنت و عمل خوب در نزد آنها بدعت و بدعت و عمل زشت سنت باشد. مؤمن در بین آنها کوچک و فاسق بزرگ گردد، رؤسای آنها نادان و ظالم باشند و علمای آنها به جانب ظالمین روند؛ اغنیا از توشه فقرا بدزدند و کوچکان آنها مقدم شوند بر بزرگان. هر جاهلی در نزد آنها دانشمند، و حیله گر نزد آنها فقیر نماید، بین مخلص و مرتاب تمیز ندهند، علمای آنها بدترین خلق خدایند در زمین، زیرا میل نمایند به فلسفه و تصوّف. قسم به خداوند که ایشان اعراض کنند از حق، و اهل تحریف می باشند. مبالغه می کنند در دوستی مخالفین ما، و گمراه می کنند شیعیان و دوستان ما را، اگر منصبی را دارا شوند، از رشوه گرفتن سیر نشوند و اگر ذلیل شوند عبادت نمایند خدا را از روی ریا؛ بدانید اینان راهزن مؤمنین می باشند و خوانندگان به سوی راه بی دینان هستند، پس کسی که ادراک کند آنها را باید از آنها بر کنار باشد و نگهداری کند دین و ایمان خود را. پس فرمود ای اباهاشم! آنچه گفتم حدیث فرمود پدرم از پدران خود از حضرت صادق علیه السّلام و از اسرار ما است مخفی بدار آن را. منتحلی الفلسفه با فلاسفه متفاوت است. منتحل به معنای مدعی است و منظور از منتحلی الفلسفه مدعیان فلسفه و فیلسوف‌نماها است. در روایت نخست آن‌چه مورد ذم و نفرین قرار گرفته است، مدعیان فلسفه است نه فیلسوفان و فلسفه. در این روایت فیلسوف‌نمایان زندیق که تدبیر در عالم و مدبر آن را انکار می‌کنند نکوهش شده‌اند. شاهد این سخن عبارت پایانی روایت است. در این عبارت مدعای فیلسوف‌نمایان – نفی تدبیر در آفرینش - را بیان می‌کند، این مدعا با مدعای بسیاری از فلاسفه ناسازگار است. فلاسفه‌ی الهی همه تدبیر در آفرینش را پذیرفته‌اند. این سخن نمی‌تواند ناظر به فلاسفه و حکما باشد. در همین روایت از ارسطو که اتفاقی بودن عالم را رد می‌کند تمجید شده است. اینها را دلیل‌ گرفته‌اند بر آنکه‌ در عالم‌ آفرینش‌ تعمّد و تقدیر و اندازه‌گیری‌ صحیح‌ به‌ کار نرفته‌ است‌ بلکه‌ صِدْفَهً و برحسب‌ اتّفاق‌ پدیدار شده‌ است‌. ارسطاطالیس‌ ردّ گفتارشان‌ را نموده‌ است‌ به‌ این‌ که‌: آنچه‌ صِدْفَهً و برحسب‌ اتّفاق‌ واقع‌ می‌شود آن‌ چیزهائی‌ است‌ که‌ یک‌ بار در خارج‌ از متعارف‌ صورت‌ می‌گیرد به‌ جهت‌ عللی‌ که‌ بر طبیعت‌ وارد می‌شود و آن‌ را از مسیر طبیعی‌ خود و از مجرای‌ عادی‌ خود برمی‌گرداند، و به‌ منزلۀ امور طبیعیّه‌ای‌ نیست‌ که‌ بر شکل‌ واحدی‌ پیوسته‌ و به‌ طور دائم‌ جریان‌ پیاپی‌ داشته‌ باشد. «بحارالانوار» طبع‌ حروفی‌ ج‌ ۳ ص‌ ۱۴۹٫ به امام شناسی مرحوم سید محمدحسین طهرانی ج ۱۸ رجوع شود. موفق باشید

15624
متن پرسش
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما: من دانش آموز سال سوم تجربي هستم و به خواسته پدر و مادرم و علاقه خودم در ابتدا وارد رشته تجربي شدم اما مدتي است دچار دوگانگي شده ام البته حدود يك سالي مي شود كه علاقه خاصي نسبت به حوزه و دروس حوزوي دارم. يعني اين علاقه من به حوزه نوعي آرامش روحي هم براي بنده دارد. اما پدر و مادرم هيچ گاه قبول نمي كنند كه من وارد حوزه شم. به نظر حضرت عالي راه حل مشكل بنده چيست؟ به نظرتان حوزه دانشجويي مي تواند براي بنده مناسب باشد؟ من چگونه مي توانم خودم را در معنويت حفظ كنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازمه‌ی حضور در حوزه‌های علمیه، علاوه بر علاقه‌ی درونی، داشتن استعداد متوسط به بالا است 2- حوزه‌ی دانشجویی تا حدّی در این‌که شما به دنبال یک حیات معنوی هستید، کمک می‌کند. از طرفی از همین حالا می‌توانید با مباحثی که در سیر مطالعاتیِ سایت هست، کار را شروع کنید. موفق باشید

15622
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: آیا شما کتاب کابالا و پایان تاریخش را مطالعه کردید که نوشته مرتضی رضوی است در این کتاب تاریخ را به دو قسمت کابالایی و مهدوی تقسیم کرده که از اول خلقت انسان تا کنون کابالایی و با مدیریت ابلیس بوده و جریان حق جز رگه هایی در آن نبوده ولی این تارخ به پایان خود رسیده و در مرحله گذار به عصر مهدوی هستیم در این کتاب گفته شده ابلیس با وارد کردن تصوف به پرچمداری حسن بصری تصوف را وارد دین کرد و کابالا وارد اسلام شد که در شیعه هم سید حیدر آملی عرفان را مطرح کرد ملاصدرای سنی اشراف زاده به دژ شیعه نفوذ کرد و کابالیسم محی الدین و هم جنس گرایی را مطرح کرد و بهر مند شدن از حسن جمال پسران زیبا رو ستایش شیطان توسط محی الدین و ملاهادی سبزواری و کابالا با حربه عرفان در اسلام نفوذ کرد. استاد در این کتاب مطالبی است که سبب بدبینی ام به عرفان شده واگر این کتاب را نخواندید لطفا آن را مطالعه کنید سپس جواب بدهید. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه نیاز است که وقت خود را صرف مطالعه‌ی چنین کتاب‌هایی بکنید که سراسر بی‌پایه است و حتی نویسنده‌ی آن زحمت خواندن یک صفحه از کتاب‌های امثال سید حیدرآملی و محی‌الدین را به خود نداده است تا متوجه شود کتاب‌های این بزرگان سراسر، همان توجه به آیات قرآن است آن‌هم با همان تأکیدی که قرآن دارد یعنی تدبّر در قرآن. موفق باشید

15619
متن پرسش
سلام علیکم: تعریف اصلی مومن چیست و مومن به چه کسی می گویند؟ 1. آیا فقط کسانی که یه نحوه عصمت و یا عدالت (عدم انجام کبیره و عدم اصرار بر صغیره) دارند مومن محسوب می شوند؟ 2. در جایی فرمودید مومن اگر علم اکستابی و عقلی اش را نورانی نکند تا هفتصد هزار سال در برزخ می ماند آیا اگر کسی در دنیا علمش را نورانی نکرده باشد مومن محسوب نمی شود ؟ 3. در ضمن ماندن چنین شخصی در بزرج به چه معنایی است؟ یعنی عذاب و فشار؟ یا مورد دیگر؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مؤمن کسی است که در بستر شریعت قلب خود را با حقایق عالم آشنا نماید و در راستای ارتباط با حق، وظایف خود را نسبت به خلق به عالی‌ترین شکل به انجام برساند 2- ایمان، مراحلی دارد. مسلّم کسی که رعایت شریعت را کرده باشد از نظر شرع، مؤمن محسوب می‌شود ولی این سیر تا اُنس با حقایق جلو می‌رود، حال اگر در دنیا موفق به این سیر نشد بقیه را در برزخ به‌دست می‌آورد. موفق باشید

15618
متن پرسش
سلام: اگر حضرت حق تمام عالم را با اسمائش پر کرده است تکنولوژی جدید با چه اسمی ظهور کرده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعضی پدیده‌ها، حجابِ حق هستند و از این جهت می‌توان گفت تکنولوژی حجابِ اسمِ قادر الهی است و مانع می‌شود تا ما با اسم قادر او در این عالم جلو رویم و دل به قدرت تکنیکی که عالم را این‌چنین به بحران کشانده؛ ببندیم. موفق باشید

15617
متن پرسش
سلام: وقت شما بخیر. من دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه صنعتی و همچنین دانشجوی حوزه دانشگاه هستم. مدتی است با افکار جدیدی مبنی بر جامع نبودن دستورات دینی و تناقض هایی بین دین و عقل آشنا شده ام و متاسفانه درگیر شک و شبهه درباره اصل دین شده ام و اینکه آیا ایمان فعلی من باب تلقین خانواده و اجتماع است یا به واقع انتخاب عقلی و شخصی بینده می باشد. این مسئله به شدت مرا سردرگم و بی انگیزه کرده است. پس از در میان گذاشتن این موضوع با یکی از اساتید حوزه دانشگاه، به من پیشنهاد دادند که راهکار این مشکل را از استاد طاهرزاده بپرسم. با سپاس از توجه شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سال گذشته در حوزه‌ی دانشگاه شریف بر همین مبنا عرایضی داشتم که چگونه نسبت به دین و تاریخی که در آن زندگی می‌کنیم، به خودآگاهیِ لازم برسیم. در این رابطه پیشنهاد می‌کنم سیر مطالعاتی که بر روی سایت هست را دنبال فرمایید. إن‌شاءاللّه جواب خود را خواهید گرفت. موفق باشید

15615
متن پرسش

جناب طاهرزاده سلام: اولین بار اسم شما و مطالبتون رو در نشریه فرهنگ عمومی دیدم. مطالبتون عمیق بود. هفت ماهی است که کتابهای شما رو تهیه کردم. دو ماهی است که فهمیدم سایت دارید. جزواتی که نداشتم رو دانلود کردم. چند روزی است که از مطالب سایتتتون خصوصا سخنرانی تون در خصوص چیستی، راز پایداری و استحاله انقلاب رو گوش کردم. به مباحث متعددی اشاره کردید از جمله سروش، خط فکریش، قوچانی، مهرنامه، آوینی، دغدغتون در خصوص فقدان تفکر، هم‌جهت نبودنِ دست و زبان‌ها، تلاش برای ادراک حقیقت و نه تراشیدن استدلال برای اون و ... هم‌ذات پنداری عجیبی با مباحثتون داشتم، اما غرضم از این وجیزه گفتن این مطالب نبود بلکه این بود که براتون بگم چرا با شما هم ذات پنداری دارم تا در راهی که درپیش گرفتید ثابت قدم تر باشید و بدونید حرف شما میتونه مخاطب خودش رو ولو در یک روستای دور افتاده (خودم) پیدا کنه. جناب طاهرزاده، من در یک روستا زاده شدم، علائق مذهبی داشتم، عضو بسیج بودم، از وابستگان شهدا بودم، امام خامنه ای رو می پرستیدم، تا اینکه دانشگاه رفتم. به دلیل حس کنجکاوی که داشتم به مباحث سیاسی علاقمند بودم اما شناختی به مبانی و ریشه ها و خط فکری ها نداشتم و صرفا شناختم یک شناخت سطحی در حد اسم از احزاب بود. اما ظرف دو سال با مطالعه نشریات اصلاح طلبان از جمله شهروند امروز با مدیریت محمد قوچانی، اعتماد ملی، دنبال کردن مطالب تئوریک، آشنایی با سروش و کتابهاش، نهایتا مسحور دلبری های کلامی سروش شدم. به نسبیت حقیقت رسیده بودم. و از سروش به شبستری، ملکیان، و سایر ایدولوگ های جریان استحاله رسیدم. و در یک برهه‌ی زمانیِ دو ساله، زیربناهای اعتقادیم نسبت به انقلاب، ولایت فقیه، و خیلی امور دیگه سست شد و به طور کلی جهان‌بینی و معرفت شناسیم و هستی شناسیم دگرگون شد. امروز که نگاه می‌کنم می‌بینم فردی کاملا مغایر خط امام، انقلاب، و شهدا بودم اما اون روزها کاملا با اعتقاد کامل و نه از روی بازیگری، تمام این‌ها را با شبهاتی که از طریق رسانه‌های مزبور به ذهنم وارد شده بود زیر سوال می بردم، ولایت فقیه رو دیکتاتوری میخوندم، انقلاب رو بیهوده می دونستم، حزب‌اللهی را دگم می‌دونستم، اهل انگ‌زدن بودم، کلا با مفاهیم انقلابی درگیر بودم، شعارهایی نظیر دموکراسی، حقوق بشر، و ... باور کرده بودم. بحث می کردم، جدل می‌کردم، مخالفتم با احمدی نژاد از منظر روشنفکران بود نه از منظر انقلاب اسلامی. درهرصورت به شدت و علی رغم اینکه در دور اول، رای به احمدی نژاد دادم ناراحت بودم چون هنوز تغییر نکرده بودم و در دام دانه روشنفکران بودم. این موضوع امتداد پیدا کرد تا فتنه 88. در ایام انتخابات برای میر حسین تبلیغ می کردم. به ایشون رای دادم. با خیلی ها بحث می کردم و با هیچ استدال عقلی راضی نمی شدم. به تقلب باور داشتم. اما و اما و اما یک روز حسب اتفاق واقعه عجیبی برام رخ داد و این شد نقطه عطفی برای زندگی من و باعث شد از منجلاب روشنفکری که توش رفته بودم بیرون بیام اما نه با استدلال بلکه با اداراک یک حقیقت مطلق. ماجرا از این قرار بود که یک مستند به نام The Arrivals که در رابطه با فراماسونری بود به دستم رسید. صرف نظر از اینکه بخواهم به فراماسونری تا حدی که این مستند بهش پرداخته بود بهش بها بدم یا نه اما آخرین قسمت این مستند باعث تحولی عظیم از جنس یک انقلاب در من شد تا حدی که در لحظه ای فکر کردم گمشده ام رو پیدا کردم و این همون چیزی بود که من گمش کرده بودم و این حرف چیزی نبود جز اینکه این دنیا قرار است به منجی به نام مهدی (عج) منجر شود. این دنیا غایتی دارد و مبنایی. پس نباید وضع موجود که دوره حاکمیت تمدن غرب و ظهور حاکمیت نفس اماره است رو به رسمیت بشناسم. ظهور امام زمان (عج) را می دانستم اما هیچ وقت به نسبتی که با این دنیا، خودم، انقلاب، تمدن غرب و کارکردی که می تونه داشته باشه فکر نکرده بودم اما این مستند صرفا همان جرفه اعتقاد به منجی رو در من با بیانی هنری و نه استدلالی بیدار کرد و باعث حرکتم شد تا هر چی بیشتر گرد و غبار تعصبات و مفاهیم و اندوخته و پیش فرضها رو از روی گوهر حقیقت که در اون لحظه برام بیشتر یک حس شکل نگرفته بود رو کنار بزنم اما نمی دونم شاید خداوند و ولی عصر ارواحنا فداه به خاطر اینکه با خودم صادق بودم شهید سید مرتضی آوینی رو سر راهم گذاشت. کسی که جنس حرفاش دیگه از جنس استدلال نبود اما در عین حال بود. قرآن و آیاتش در کلام اون شهید برام رنگ دیگری پیدا کرده بود. مطالبش دیگه از فیلتر عقلم عبور نمی کرد تا من تجزیه و تحلیل کنم تا نفی شون کنم. انگار داشت رو یک موج دیگه با من صحبت می کرد. نمی دونم شاید بشه اسمش رو زبان فطرت گذاشت. به هرحال هرچی که بود تمام حجاب های تعصب داشت یکی یکی فرو می ریخت و حقیقت آهسته آهسته برام بیشتر رخ عیان می کرد. کاری که اگر ساعت ها سعی می کردید در قالب استدلال انجام بدید من باهاش مواجهه می کردم. کتاب مبانی نظری تمدن غربش رو که خوندم اون احساس خام که داشتم داشت آرام آرام شکل می گرفت و تمام مفروضات من نسبت به خودم، انقلاب، تمدن غرب، نسبت اینها با هم جایگاه انقلاب و علت این همه گرفتاریهاش برام به هم ریخت. با مطالعه کتب دیگر شهید این خط فکری تقویت شد. علت هجمه به این انقلاب از جانب روشنفکران رو با حلزونهای خانه به دوش فهمیدم. آسیب های پیش روی انقلاب رو درک کردم که این انقلاب ممکن است از کجا ضربه بخورد و توسط چه خط فکری. دیگه اظهار نظرهای سطحی سیاسی برام جذاب نبود و همه مسائل و پدیده های اجتماعی فرهنگی اقتصادی سیاسی رو از منظر انقلاب تفسیر می کردم. امام رو با کتاب حیات باطنی شناختم، کلام امام و افق نظری امام برام خیلی روشن شد. وقتی که می گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد یعنی چی. آمریکا شیطان بزرگ است یعنی چی، دیگه همه چی رو از دریچه مادیت ت نمی سنجدیم و منافع ملی که قبلا ازش تعریفی صرفا مادی داشتم کنار گذاشتم. راز و رمز پیروزی در دفاع مقدس رو فهمیدم. فتح خون برای من جایگاه کربلا و نسبتش با انسان رو برام نشون داد که آری قافله کربلا هنوز در زمان سفر می کند و فریاد هل من ناصر آن امام عشق هنوز به قوت خود باقی است. فهمیدم کربلا نه یک شهر یا یک واقعه بلکه یه افق فکری است که نمی گذاره شما به ورطه پوچی و نیهیلیسم برسید. فهمیدم کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا یعنی چی. دیگه عزاداری ها و محرم برام رنگ یک عادت مذهبی نداشت بلکه ریشه در یک حقیقت قدسی داشت. محرم اون سال برام با تمام محرم هایی که تجربه کردم متفاوت بود تا حدی که هر سال با خودم عهد بستم در دهه اول محرم کتاب فتح خون رو بخونم. خلاصه فهمیدم عیب کارم کجاست. یک حالت بی قراری عجیبی در من به وجود اومده بود. به تمام گذشته خودم کافر شدم و با آوینی زندگی کردم. در یک کلام آوینی رو زیست کردم. شاید علتش همون تجربه های مشابهی بود که ایشون در قبل انقلاب داشتند که در واقع من هم داشتم. و ایشون به بهترین وجه ممکن در قالب کلمات بیان کرده بودند در جایی که می گفتند (دارم از یک راه طی شده حرف می زنم) ... (تظاهر به دانایی هیچ وقت جای دانایی رو نمی گیره). و همه اینها در حالی بود که کتب شهید مطهری علی رغم خوب بودنش هیچ وقت نمیتونست من رو از این منجلاب بیرون بکشه. آوینی برای من شده بود یک متر و معیار که به هر مسئله ای می زدم جواب می داد. انگار آوینی شده بود زبان غیب. یک واسطه برای گفتن اسرارِ مگو در قالب کلمات. داشت رازهای عالم رو فاش‌گویی می کرد. والا بیان مثل اینکه رازهایی در این جهان است که جز با خون فاش نمی شود رو چطور باید تفسیر کرد. اما آوینی مامور شده بود رشحاتی از این رازها رو در کالبد کلام و جسم نحیف کلمات بیاره. و چقدر هنرمندانه این کار رو کرد. و شاید به خاطر همون فاش گویی هایی که از عالم داشت با شهد شهادت مجبور به سکوت شد و چه زیبا بود آن اجبار و این سکوت. به همین خاطر تکلیف خودم رو فهمیدم. شروع کردم به مطالعه بیشتر. با داوری، زرشناس، شما ، خسروپناه و بسیاری دیگر از اندیشمندان، آشنا شدم و علت مخالفت ها با این بزرگوران از جمله از سوی سروش برام بیشر تیین شد. کانه اغراض و اهداف اظهار نظرها برام زودتر از خود کلامشون آشکار می شد و اینکه این جریان استحاله از چی ناراحت هستند. راز توجه رهبری به علوم انسانی رو فهمیدم. و اینکه چرا مجلات روشنفکری در این هجم وسیع منتشر می شوند و با شما هم کلام میشم که این مجلات چه بلاهایی سر مخاطبان خودشون میارن و اونها رو به ورطه بی عملی و تن به وضع موجود دادن می کشند. لاجرم چون این انقلاب مخالف وضع موجود است پس به طور طبیعی باهاش مخالفت خواهند کرد که نهایتا این مخالفت ها در زمینه های فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ظهور پیدا میکنه. آقای طاهر زاده علی رغم اینکه کتب آن‌ها را با رویکردی منتقدی نگاه و مطالعه می‌کنم، دیگه به دام اونها نمی افتم چراکه در حصن حصین آوینی هستم که من رو به ترسیم دو جبهه‌ی حق و باطل می‌برد. دست به قلم شدم و برای این منظور مطالعه ام را زیاد کردم و امروز هم وقتی با مخالفین گاهی بحث می کنم می بینم اونها دارن همان حرفهایی رو میزنن که خودم یک روزی همون حرف ها رو شدیدتر هم می‌گفتم. دقیقاً همون جنس استدلال‌ها، همون ایرادات، همون تعصبات، وهمون دام روشنفکری و درعین حال دلم براشون می‌سوزه. اما جناب طاهرزاده نمی‌دونم دیگه چرا هرچقدر که مطالعه می‌کنم احساس می‌کنم جان مطلب همان بوده که آوینی گفته و بقیه‌ی مطالب، توضیح و شرح همان مفاهیم است که به قول معروف اگر در خانه کس است یک حرف بس است. همه اینها رو گفتم تا بهتون بگم استاد! از کلام شما بهره می‌برم و کتب شما رو با جان می‌خوانم. دغدغه‌هایتان را از عمق وجود حس می‌کنم. اما ازتون تمنا دارم شما که مخاطبی دارید، از آوینی غافل نشید و سعی کنید ایشون رو بیشتر به جوان‌ها بشناسانید، چراکه احساس می‌کنم بلا تشبیه، آوینی در مقایسه با مطهری و یا هر بزرگوار دیگر، مثل امام حسین«علیه‌السلام» و سایر ائمه رو داره که کشتی آوینی ما رو زودتر به ساحل نجات رهنمون میشه. اگر دقت بکنید آوینی داره از اون مهجوریتِ زمان خودش خارج می‌شه و افراد زیادی رو دارم می‌بینم که به‌واسطه‌ی آشنایی با این شهید متحول شدند. و همین موضوع باعث شده تا جریان مقابل درصدد بر بیاد تا آوینی رو در وهله‌ی اول انکار کنه و چون دید نمیشه و آوینی داره تکثیر میشه، در صدد براومدند تا اون رو تحریف کنند. همون بلایی که می‌خواند علیه خط امام بیارن، و به اسم امام علیه خط امام شورش کنند. نمونه‌اش مناظره جناب یامین پور با امید روحانی در برنامه‌ی 20 فروردین شبکه سه برنامه هفت پیرامون مرتضی آوینی. یا برنامه صد و هشتاد درجه‌ی شبکه افق با آقای امید روحانی و مهدی نصیری. و در این برهه حساس وظیفه امثال حضرتعالی که تریبونی دارید سنگین تر است تا از تحریف این شهید جلوگیری شود چراکه آوینی برای مباحث کلان حضرتعالی حکم مقدمه را دارد کما این‌که این وجیزه‌ی امروز من به شما، محصول تحولی است که از قبل آوینی دارم و إلاّ شما در گوشه‌ای از اصفهان داشتید کار خود می‌کردید و من هم کار خودم. و هنر آوینی همین بود که از قبل جریان شبه روشنفکری افراد را بیرون می کشید و إلاّ کسانی که دائماً ما را تصدیق کنند و فکر کار فرهنگی باشند اما ندانند محل نزاع کجاست، به قول شما مخاطب اون کتابتون می‌شوند با عنوان «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شوند» لذا تا طرف جایگاه خودش رو در دنیا، جایگاه این انقلاب را در دنیا، نسبتش با تمدن غرب و ... رو نشناسه این انتظار که مباحث کلان نتیجه دهد بسیار بعید خواهد بود. پس علیکم به آوینی. با سپاس مجدد

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 15555 تحت عنوان «آوینی؛ بزرگ‌راهِ به معناآوردنِ رهنمودهای امام خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» عرض شد: تعجب نباید کرد که هنوز تفکرِ مناسب آن تاریخ، ظهور نکرده است تا آوینی را در زمره‌ی متفکرترین انسان‌ها بدانیم. اگر هایدگر معلّم بزرگِ سؤال از متافیزیک است، که هست؛ و اگر فردید متذکر رجوعِ از تفکر متافیزیکی به تفکرِ اسلامیِ تشیع ایرانی است، در تاریخی که حضرت روح اللّه خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ظهور داد؛ شخصیت آوینی تجسمِ بزرگِ عبور از متافیزیک به سوی حقیقتِ قدسیِ ما می‌باشد. در ضمن خوب است که نیم‌نگاهی به جواب سؤال‌های 3739 و 6155 و 6251 و 11717 و 7292 و 14125 بیندازید. انتظار بنده آن است که کاربرانِ محترم با دقت هرچه بیشتر، متن نوشتاریِ فوق را دنبال بفرمایند.

15614
متن پرسش
سلام علیکم وقت بخیر: بنده طلبه پایه 2 هستم. 1. چطور باید علاقه و عشق به مطالعه دروس را ایجاد کرد که خستگی و زدگی پیش نیاید؟ 2. گاهی در کلاس و مطالعه یا هر جای حساس که نیاز به حواس جمعی دارد، تمرکزم را از دست می دهم و نمی توانم بطور ارادی آن را باز گردانم و کار سخت می شود. لطفا بفرمایید درمان این مساله چیست؟ 3. گاهی از برخی می شنویم چه نیازی است طلبه مثلا کتاب مغنی را بخواند که مجموعه ای از نظرات مختلف است که فلان ادیب مطرح کرده است و شاید به آن در این حد نیازی نباشد و طلبه فرصت و وقت خود را اینطور هدر بدهد؟ لطفا بفرمایید این نگاه صحیح است یا خیر؟ و راه حل این مساله چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- با یادداشت‌برداری و تعمق بر روی مطالب، حوصله‌ی انسان برای دنبال‌کردنِ مطالب بیشتر می‌شود به شرطی که سعی شود پرحرفی و پرخوری نداشته باشیم و دنبال دیدنِ فیلم و سریال نباشیم. 2- سعی کنید ملکه‌ی یادداشت‌برداری را در خود تقویت کنید، حتی اگر نخواهید از آن یادداشت‌ها استفاده کنید، ولی صرفِ یادداشت‌کردن تمرکز می‌آورد. 3- چنین کتاب‌هایی کمک می‌کند تا بحث‌های ادبیاتی به صورت ملکه در آید. ادبیات که فقط فهمیدنی نیست، تکرارکردنی است. موفق باشید

15611
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم: سفر اول از اسفار اربعه مربوط به قوس نزول است یا صعود؟ آیا این برداشت صحیح است مقام ماه رجب مقام فیض اقدس (ماه ولایت) است و شعبان مقام فیض مقدس (اولین تجلی فیض اقدس) و رمضان مقام تجلی ثانی فیض اقدس و ظهور اعیان می باشد چون روایت می فرماید رمضان ماه امت من است که ناظر به ظهور اعیان است و روایت دیگری رمضان را ماه خدا می داند که می شود همان علم حق که اجمال در عین تفصیل است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تمام اسفار اربعه مربوط به قوس صعود است و در رابطه با اختیار انسان می‌باشد 2- فیض اقدس از شئون الهی است و تجلی حق است برای خودِ حق. ولی فیض مقدس، مقامِ اولین مخلوق یعنی عقل اول یا مقام محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» می‌باشد که به یک معنا، مظهر مقام خلیفة‌اللهی است. بدین جهت فکر می‌کنم تطبیقی که می‌فرمایید مشکل باشد. موفق باشید

15610
متن پرسش
سلام: چرا در دعای ماه رجب «اسئلک بالمولودین فی رجب...» اشاره ای به حضرت علی نشده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. شاید در موضوع تولد امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» چون زیارت دیگری برای آن روز مطرح است، در آن زیارت مطرح نشده است. موفق باشید

15609
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: اخیرا آیت الله جوادی آملی سخنانی داشته اند که موجب انتقاد شدید بعضی از علما شده است. نظر شما در این مورد چیست؟ متن بخشی از سخنان: «اگر وجود مبارک صدیقه کبری (س) می‌خواست الان سخنرانی بکند، دیگر مثل خطبه‌ای که در مدینه ایراد فرمود، خطبه نمی‌گفت، چون امروز «علی» حاکم است و خیلی با دوران قبل تفاوت دارد. اگر امروز حضرت فاطمه زهرا (س) می‌خواستند خطبه بخوانند، دیگر جای گلایه برای آن حضرت نبود، بلکه جای شکر بود، بنابراین ما هم باید مثل ایشان در فاطیمه حرف بزنیم. وقتی غدیر حاکم است دیگر نباید کاری غیر از غدیر انجام بدهیم. الان هیچ کس نمی‌تواند نام سقیفه را ببرد، چون سقیفه مرده است و غدیر زنده. تا وقتی که غدیر زنده باشد، کسی در مورد مرده حرف نمی‌زند.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چیزی در این مورد از استاد نشنیدم. ولی باید منظور استاد را فهمید که می‌خواهند ما متوجه شویم حضور غدیر در این تاریخ، با انقلاب اسلامی محقق شده است و به جایِ درگیری با جریان سقیفه‌سازان، غدیر را از طریق انقلاب اسلامی به صحنه‌ی جهان اسلام بیاوریم و بدین لحاظ است که شما ملاحظه می‌کنید مردمان جهان اسلام، تحت تأثیر انقلاب اسلامی مقابل حاکمان ظالم خود ایستاده‌اند. حال اگر بحث سقیفه را در این تاریخ پیش بکشیم آیا انقلاب اسلامی که انعکاس غدیر است در این کشورها مورد استقبال قرار خواهد گرفت؟ موفق باشید     

15608
متن پرسش
با سلام:ببخشید سوالاتم زیاد شد. در تفسیر آیات در مورد معراج پیامبر (ص) تفاسیر گوناگون و کتابهایی از شما را خواندم، اینکه پیامبر (ص) در آن شب به اصل خود نزدیک شد و علمه شدید القوی کیست؟ و.... لطفا به من بگویید حکیمانه ترین تفسیر در این باره چیست؟ سوالی برایم پیش آمده در مورد قیامت برای نوزادانی که تولد یافته یا بعد از تولد فوت می کنند، آیا به چه صورتی در صحنه قیامت حضور یافته و چگونه حسابرسی می شوند؟ بعد اینکه آیا زلزله قیامت به همین شکل زلزله این دنیایی است؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شدیدالقوی مقامِ وجود حضرت جبرائیل«علیه‌السلام» است که وَحی الهی را به پیامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» می‌آموزد. ولی موضوع معراج، مقام بالاتر از ارتباط پیامبر با حضرت جبرائیل است. تفسیر مشهور به تأویلاتِ محی‌الدین که انتشارات بیدار چاپ کرده‌اند، نکاتی در این مورد دارد 2- در مورد فرزندانی که بعد از تولد فوت می‌کنند، چه نحوه زندگی باید داشته باشند؛ بحث زیاد شده است. همین اندازه بدانید که یا به قول ملاصدرا در همان احساس وجودیِ خود تا ابد به‌سر می‌برد و یا بنا به بعضی روایات، در قیامت برای آن‌ها صحنه‌ای امتحانی فراهم می‌کنند تا شخصیت آن‌ها روشن شود 3- همان‌طور که علامه طباطبایی در تفسیر سوره‌ی حشر می‌فرمایند؛ زلزله‌ی قیامت گرفتنِ هر موجودی است از خودش و این با زلزله‌های معمولی متفاوت است. موفق باشید

15607
متن پرسش
با سلام: سوالاتی از خدمتتان داشتم. یکی اینکه آیا با وقوع قیامت عالم ماده کلا برچیده می شود؟ یکی در مورد این بحث از قرآن که خداوند می فرمایند با نفوذ شیاطین به آسمان برای دزدیدن اخبار آسمان شهاب هایی آنها را دور می کند که شما فرمودید انوار عقلی است که توهمات شیطانی را دور می کند حال آیا این بحث شکل خارجی هم دارد؟ آیا این شهاب های آسمان ظاهری هم همان سنگ پرتاب شده بسوی شیاطین است؟ سوم اینکه در سوره بروج منظور از بروج که برج های آسمان است، در آسمان اصلی و وجودی ما آیا عالم عقل است اگر آری علت اینکه آن را به شکل بروج ترسیم فرمودند چیست؟ تفسیر المیزان را مطالعه کردم. و در آخر اینکه هر فرشته مظهر اطاعت از خداوند است طبق فرمایشتان حال در کتابی از کتابهایتان خواندم که بال فرشتگان اسما آنهاست چرا بال آنها اسما آنهاست؟ خواهشا به تمام سوالاتم پاسخ دهید. بخشی از تفسیر المیزان و بر خی کتابهایتان را هم مطالعه کرده ام. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در حرکت جوهری روشن می‌شود که این عالم ماده ذاتاً از عالمِ ماده‌بودن خارج می‌گردد ولی باز فیض خدا عالَمی را با همین هویت، متجلی می‌سازد 2- موضوع شهاب‌های مدّ نظر قرآن هیچ ربطی به سنگ‌های آسمانی که نام آن را شهاب گذاشته‌اند، ندارد. این سنگ‌ها با برخورد با طبقات آسمانی آتش می‌گیرند 3- بروج، از نظر لغت یعنی آن‌چیزی که نمایان است و در مسیر عالم غیب، حقایقی که نمایان می‌شوند بروج نامیده می‌شوند مثل آن‌که در سفرهای قدیم، آن‌چه از دور نمایان می‌شد برجِ مربوط به آن شهر بود 4- اسماء الهی مظاهرِ مقام احدی هستند و فرشتگان از آن جهت که مأمور تجلیّات انوار الهی می‌باشند، اسماء الهی را متجلی می‌کنند که در صورتِ مثالی آن‌ها، آن تجلیّات به صورت بال‌های آن‌ها ظاهر می‌شود. موفق باشید

15606
متن پرسش
سلام استاد: با آرزوی توفیقات روز افزون برای جنابعالی در مورد سوال 15367 که گفته شده بود آزادی ارجعیت دارد یا عدالت؟ استاد حقیر قانع نشدم. آزادی مهم است ولی آزادی بدون عدالت معنایی ندارد و.... به نظرم در مورد این سوال باید بیشتر بحث کرد و ادله آورد. لطفا کمی در مورد این سوال و در مورد مفهوم آزادی و عدالت توضیح دهید و بحث کنید. چون واقعا هم نیاز به بحث دارد. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع آزادی موضوعی است بس خطیر و بزرگ، که اگر امکان آن را داشتم تا آن‌چه در مافی‌الضمیر  دارم را با کلمات مناسب اظهار کنم؛ مطمئن باشید بیش‌تر از 1000 صفحه سخن برای گفتن بود. خداوند با دادن اختیار به انسان‌ها بزرگ‌ترین هدیه‌ی خود را که آزادی است به بشریت داده است تا او خود، انتخاب کند و حتی به پیامبر خود می‌فرماید: تو تنها، حقیقت را به انسان‌ها متذکر باش ولی مصیطر نباش و چیزی را به آن‌ها تحمیل نکن، آن‌ها خود مسئول انتخاب‌های خود می‌باشند. پاس‌داشتنِ آزادی یعنی آن‌که انسان‌ها از سر ترس و اجبار زندگی نکنند. یعنی حق داشته باشند که به‌جای آن‌که «من باشند یا شما باشند، خودشان باشند». مردمان شایسته‌ی داشتنِ زندگی آزادند. برای زندگی آزاد بیش از آن‌که به قانونِ خوب، نیاز باشد به مردم خوب نیاز است. آدمی جویای حق است و فرزانگی به آن است که به او امکان دهیم خودش حق را انتخاب کند. هر چیزی که آزادیِ انسان را از او بگیرد، او را دفن کرده است. و مسلّم انسانِ آزاده انسانی نیست که با آزادی خود، آزادی دیگران را نابود کند. امروز تنها داعشی‌ها نیستند که خود را به نام دین به بقیه‌ی انسان‌ها تحمیل می‌کنند؛ آن کارمند اداری هم که حقوق شهروندی ما را رعایت نمی‌کند، صورت دیگر همان داعشی است و آن مردی که به اسمِ دین و در راستای اختیاراتی که دین به او داده است، حقِ همسر خود را زیر پا می‌گذارد او نیز داعشی است. وقتی به همسر خود بگوید من اجازه نمی‌دهم به مادر و برادرت سر بزنی و بخواهد برای او تصمیم بگیرد، همان داعشیِ پنهان‌شده در زیر حقوقی است که خداوند برای تنظیم نظام خانواده به او داده است. مثل آن کارمندی که بنا است از قدرتِ قوانین جامعه، امور شهروندان را رعایت کند، نه آن‌که خود را بر شهروندان تحمیل نماید. آری! هزاران هزار چهره‌ی داعشی‌گری اطراف ما را پر کرده است، حال شما از ترجیح عدالت بر آزادی سخن می‌گویید؟!! تا وقتی ما زیباییِ آزادی را با جانِ خود و با رگ و پوست خود احساس نکنیم و تا وقتی آزادی را حقِ همه‌ی انسان‌ها ندانیم؛ مسلّم عدالت نه معنا می‌دهد و نه رُخ می‌نمایاند. توانِ ادامه‌ی سخن در بنده نیست، ولی چه ظلماتی به جهت ندیدنِ جایگاه آزادی همه‌ی عالَم را فرا گرفته است. چگونه می‌توان تنفسِ آزاد داشت وقتی به آزادی عشق نمی‌ورزیم؟!! موفق باشید

15605
متن پرسش
السلام و التحیة و الرحمة و البرکات. 1) من هم همیشه مثل یکی از کاربران سایتتون که تو یکی از سوالات طرح کرده بودند، فکر می کردم که نباید وقت شما و مطالب سایت به مسائل شخصی افراد اختصاص پیدا کنه و چه بهتر که فقط سوالات «معرفتی» از شما پرسیده بشه. ولی امروز نظرم فرق داره. چه اشکالی داره که: وقتی این همه کتاب هست و هرکس طلب داشته باشه میتونه از کتبتون استفاده کنه و پاسخ غالب سوالات معرفتی در کتب هست، چرا علاوه بر سوالات معرفتی و سوالاتی که از کتابها و سخنرانی ها پیش می آید، مسائل شخصی طرح نشود؟ گاهی یه سوال جزئی و شخصی خیلی تو زندگی آدم ها مؤثره و مقدمه ی استفاده از معارف هست. حتما باید روانشناسان و گوگل و کانال های تلگرام و دوستان بی بصیرت و نهایتا آدم های مذهبی سطحی، جواب سوالات جزئی و شخصی آدم ها رو بدن؟ چرا برخی شاگردانتون ناراحت بشن ازین که دیگران سوالات شخصی از شما بپرسن؟ هیچ موضوعی (به جرئت میگم هیچ موضوعی) از مسائل زندگی انسانها نیست که اگه دربارش تو فضای مجازی سرچ کنن، غرب برای اون پاسخی نداده باشه و هیچ سوالی تو تمدن غرب بدون جواب نمونده، البته جوابهایی که انسان ها رو به دوری با حقیقت میکشونه. تو این فضای غربت و دلتنگی برای حقایق، چه چیزی ضروری تر از پاسخ های درست و جهتدار به سوالات شخصی آدم هاست؟ اصلا چرا اینقد سوالات شخصی را از سوالات معرفتی تفکیک می کنن؟! سوالات شخصی شان این نیست که چی بپزن یا چی بپوشن! سوالات شخصی مرتبط با دین و مصلحت دینی و حقیقی شونه. نظرتون چیه؟ اشتباه می کنم؟ 2) سوال: در فایل ماه رجبتون فرمودید کتاب مبانی نظری و عملی حب اهل بیت (ع) شامل رازهایی است که باید با رویکرد «دریافت» این رازها، در ماه رجب آن را خواند نه با رویکرد «فهمیدن». این مطلب درباره ی همه ی کتبتون صادقه یا خیر؟ ( مثلا کتاب سلوک ذیل شخصیت امام)؟ اگه جواب این سوال مثبته، افرادی که خواستند کتب شما رو بفهمند نه بیابند، سخت در اشتباه بودند؟ آنوقت چطور برخی میگن کتاب شما رو با رویکرد فهمیدن خوندن و بهش اشکال گرفتن و نقد کردن؛ این ظلم نیست به کتاب؟ وقتی خود نویسنده معتقد است که باید با رویکرد دیگری کتاب رو خوند؟ نظرتون چیه؟ 3) دعا کنید توفیق روزه ی ماه رجب و شعبان رو از دست ندم. با تشکر فراوان. خیلی التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- سؤالاتی که متذکر یک افق برای مخاطب باشد، نه جزئی است و نه شخصی. ولی بعضاً سؤالاتی است که نیاز دارد با مبانی معرفتی مرتفع شود. این نوع سوالات است که باید افراد را به آن مبانی و کتاب‌ها رجوع داد 2- کتاب «مبانی نظری حبّ اهل‌البیت» اشاره دارد به حقیقتِ فطری هر انسانی. زیرا امام صورت تعیّن‌یافته‌ی فطرت هر انسانی می‌باشد و به همین جهت اگر کسی در فضای تهذیبِ لازم قرار بگیرد و از طرف دیگر متذکر امام باشد، نور وجود امام را در جان خود احساس می‌کند، در آن حدّ که امام را آشنایِ جان خود می‌یابد. در مورد سایر نوشتجات بنده، موضوع تا حدّی متفاوت است. زیرا بنده به روش حکمت متعالیه، سعی بر عقل و قلب دارم، بدین معنا که از یک طرف عقلِ افراد مخاطب بنده است و از طرف دیگر اشاره به فهمِ قلبی و شوقی افراد می‌شود. به همین جهت اگر خوانندگان محترم سعی بفرمایند در عین تعمق در مطالب، اراده‌ی سلوکیِ خود را نیز به صحنه بیاورند، بنده به آن‌چه باید در وظیفه‌ی خود به آن برسم؛ بدان نایل خواهم شد 3- بنده دعاگوی جنابعالی به حکم تذکری که دادید بودم و امید آن می‌رود که خداوند توفیقات کامل ماه رجب و شعبان را برای جنابعالی مقدّر فرماید. موفق باشید

15604
متن پرسش
سلام علیکم: استاد جدیدا با کانالی در تلگرام برخورد کردم به نام کانال تخصصی فلسفه و دین که متعلقه به آیت الله علوی سرشکی، ایشون در کانالشون به صورت صوتی به سوالات جواب می دهند و نظرشون اینه که علم امروز برهان حرکت جوهری رو باطل کرده و همچنین نظریه وحدت وجود هم غلطه "در ضمن به سایت ایشون مراجعه کردم و مطلبی دیدم که برام جای تعجب داشت." ایشون یه مناظره با آیت الله جوادی آملی داشتند و طبق اسناد و مدارک سایتشون در این مناظره آیت الله جوادی رو شکست دادند حال از شما تقاضا دارم که نظر خود را در رابطه به این چند مورد بفرمایید؟ 1. آیا ادعای ایشون مبنی بر بطلان حرکت جوهری ملاصدرا از نظر علمی اثبات شده؟ 2. آیا نظریه وحدت وجود غلطه؟ 3. آیا واقعا ایشون با آیت الله جوادی مناظره کردند و از نظر علمی آیت الله جوادی نتونستن جواب ایشون رو بدهند؟ لینک سایت ایشان بی صبرانه منتظر پاسخ شما هستم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که گفته می‌شود نظر حرکت جوهری را، علم رد کرده، نشانه‌ی آن است که اساساً حوزه‌ی علم و فلسفه را نمی‌شناسند. حرکت جوهری یک نظریه‌ی فلسفی است و اگر کسی بخواهد آن را رد کند باید با دلایل فلسفی رد نماید و در مورد «وحدت وجود» نیز باید همین روش را به‌کار برد. ما فرزندِ دلیلیم ولی نباید وقت خود را صرف حرف‌هایی کرد که بیشتر، وقت ما را از بین می‌برد. موفق باشید

15602
متن پرسش
سلام: چگونه می توان معضل گسست بین علم و عمل را که از نشانه های عصر ماست حل کرد؟ الان خیلی چیزها را می دانیم برای حیات ابدی ما خطر آفرین است اما به ترس عملی نمی رسد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع بسیار حساس و عمیقی است و ریشه در تنگنایِ تاریخی ما دارد. و تنها با جدّی‌گرفتنِ اهداف انقلاب اسلامی و عبور از غرب‌زدگی به تاریخ ما برمی‌گردد. فریادها و دلسوزی‌های جناب آقای دکتر رضا داوری اردکانی در کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی» برای عبور از این مشکل تاریخی است. موفق باشید

15601
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت 1. با مطالعه برخی نظرات آقای مستحسن در مورد برخی آیات احساس بدی به بنده دست داده است. استاد، احساس می کنم برخی جاها تاویل است. نمی دانم شاید اشتباه می کنم. برخی جاها هم از اعداد جفری استفاده می کند. که او را متهم کرده است در بین بعضی. البته من این دومی را قبول ندارم چون در حد یک عدد ابجد بوده. ولی در مورد تاویل کمی شک کردم. 2. کدام مباحث را به پدرم بدهم گوش کند؟ حوصله ی مباحث فلسفی و عقلی محض را ندارد. ولی اخیرا صوت آل عمران شما را گوش می داد که در مورد نفوذ دشمن صحبت فرمودید خیلی خوشش آمد. راهنمایی بفرمایید التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنا نیست از جناب آقای مستحسن بی‌تأمل و تعقل بپذیرید! مسلّم نکات خوبی در نوشته‌های ایشان هست ولی نه بدان معنا که تماماً تسلیم تفکر ایشان باشیم 2- مباحث قرآنی و شرح صوتی نامه‌ی 31 کمک‌شان می‌کند. موفق باشید

نمایش چاپی