باسمه تعالی: سلام علیکم: به مرور در بستر رعایت دستورات شرع مقدس، این رذایل رفع میشود. به همین جهت در روایت داریم: «آخرین چیزی که از قلوب صدیقین خارج میشود، حبّ ریاست است». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جریان این سخنرانی هستم هرچند که بعداً با طرح رابطهی بین ابنخلدون و اقبال لاهوری و مهدویت از این نگاه به ظاهر عبور کرده است؛ ولی مشکل آقای سروش را در بحث «تجربهی نبوی» باید دنبال کرد و اینکه معتقد است پیامبر میپنداشته است که پیامبر است و عملاً دکتر سروش خود و پیامبر را در وادی سوبژکتیویته میبرد به این معنا که این حال خوشی است که پیامبر داشته و ما میتوانیم در آن تجربه با او شریک باشیم بدون اینکه لازم باشد آن حال خوش درونی، ما بإزای خارجی داشته باشد. و در این رابطه حتی با مولوی و احوالات مولوی بهسر میبرد. بنده عرایضی در این رابطه و نگاه سوبژکتیویته در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» داشتهام. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچکاری لازم نیست فعلاً انجام دهید. آرامآرام عقل و قلب به صحنه میآیند و همدیگر را تقویت میکنند و در مورد اموال پدرتان وظیفه ندارید که تجسس کنید و به دلِ خود «بد» راه دهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم حضرت خضر ولایت هم داشتند زیرا باطنِ نبوت، ولایت است. با اینهمه این فرمایش علامه که شما نیز متوجه آن شدهاید برای بنده حلّ نشده است زیرا جایی برای نبوت به معنای تشریع وقتی حضرت موسی«علیهالسلام» در صحنهاند نمیماند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم حسابی،در جلسهی خواستگاری انسان باید از زیباییهای زندگی صحبت کند و اگر طرف رویهمرفته مردِ زندگی است و دینداری را برای خود پذیرفته است، دیگر نباید به مسائلی پرداخت که طرف فکر کند به خواستگاری «نکیر و منکر» آمده است!! در نظر بگیرید که فردا آن آقایی که شما را به او معرفی کردهاند به معرّف خواهد گفت: بابا ما را سراغ قبر فرستاده بودی یا سراغ یک خانم برای زندگی؟! همین جزءنگریهاست که ما را متهم میکنند که مذهبیها بدسلیقهاند. آری! اگر طرف دین را پذیرفته است و زیباییهای مدیریت مقام معظم رهبری را درک میکند، دیگر باید از اهداف عالیهی زندگی با خواستگار خود سخن بگویید و همانطور که بنا است زیباییهای ظاهریتان را به خواستگارتان بنمایانید، زیباییهای روح خود را با او در میان بگذارید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تذکر کاملاً بهجایی است و اگر رفقا مواظب وساوس شیطان نباشند آن عابد 6000 ساله از طریق همین فعالیتهای فرهنگی ورود خواهد کرد بهخصوص وقتی مرزهای محرم و نامحرم بدون احتیاط لازم، رقیق شود منتها این موضوع نباید ما را از حضور تاریخیمان در ارائهی انقلابی آنچنان بزرگ در فضای مجازی غافل کند. به طوریکه دختر حضرت امام میفرمودند از یک طرف حضرت امام به ما سخت میگرفتند در رعایت حفظ حریم محرم و نامحرم؛ و از طرف دیگر اجازه میدادند در مباحث مربوط به مسائل اجتماعی و انقلاب، ساعتها با مردان نامحرم به بحث بنشینیم. زیرا آن نوع ظهور، حضور در تاریخی است بس بلند و انسانساز و جمع این دو همان عبور از صراطی است که «از مو بایکتر و از شمشیر تیزتر» است. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اقتصاد مقاومتی یک روح دارد و یک جسم. آنچه حیات اقتصادی ما را شکل میدهد روح آن است. بدین معنا که با نظر به کمّیّتهای عالَم، کیفیتهای عالم را به تاریخ برمیگرداند و مناسبات بشری را به معنا میکشاند و از این جهت، اقتصاد مقاومتی مقابل اقتصاد کمّیتگرایِ فرهنگِ مدرن است. به عنوان نمونه در پیادهرویهای چند سال اخیر در اربعین، ملاحظه میکنید هرچه قدر تعداد نفرات زوّار بیشتر میشود، امکانات پذیرایی از زوّار نه به همان اندازه، بلکه بیشتر است. کمّیت اضافهشده، امکانات به صحنه میآید زیرا پدیدهای ماوراء روح کمیّتگرایِ دنیای مدرن در آن صحنه در جریان است و این حالت را نیز ما در دفاع مقدس خود بهخوبی تجربه کردیم. عمده در اقتصاد مقاومتی، رویکردِ مردمی آن است و نجاتدادن یقهی مردم از ارادهی معطوف به قدرت که ساختار دولتها را تشکیل میدهد، به ارادهی معطوف به حق و این روح هنوز به تاریخ ما برنگشته است و لذا است که در متن همان اقتصادِ کمّیتگرا میخواهند جواب مفاد مترقی مقام معظم رهبری را در رابطه با اقتصاد مقاومتی را دهند و این یک بنبست است که باید از آن خارج شد. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به عنوان نمونه در قرآن داریم: «لعلکم تتقون» یا «لعلکم تهتدون» بدین معنا که اگر روزهی ماه رمضان را درست انجام دهید «لعلکم تتقون» شاید که به تقوای برسید و یا اگر از وَحی الهی پیروی کنید «لعلکم تهتدون» شاید که هدایت شوید. اینکه میفرماید شاید متقی و شاید هدایت شوید، به جهت آن است که در کنار این اعمال باید زمینههای لازم نیز فراهم باشد تا نتیجه حاصل شود و از طرفی بنا نشد ما برای خدا تکلیف معین کنیم و او در خدمت ما باشد! بنا شد که او شرایطی را برای بندگی ما به ما لطف کند و ما در متن چنان شرایطی، بندگی خود را نشان دهیم. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصمیم خوبی گرفتهاید. در مورد «رسالة الولایه» به یکبار خواندن و مباحث شرح آن را دنبالکردن قانع نشوید. فعلاً سعی کنید با دقت تمام مطالب آن را بگیرید، ولی در سالهای آتی باز به آن رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا در مسیر رفت و آمد کتاب مطالعه نمیکنید؟ یا صوتی را گوش نمیدهید؟ پیشنهاد بنده آن است که یک قرآن جیبی داشته باشید و صوت شرح سورهی احزاب را از سایت دانلود کنید و گوش دهید. و از نگاه کردن به متن قرآن نیز غفلت نفرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان معنایی است که در جواب سؤال شمارهی 14174 عرض شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: طلبه یعنی کسی که با خدا معامله کرده است که تماماً زندگی خود را در تفقه در دین بگذراند و آنچه را که خدا برای بشریت تشریع فرموده است به انسانها برساند و خدا هم امورات او را متکفّل شود. از این جهت تمام فکر و ذکر یک طلبه، تعمقِ عقلی و قلبی در دین خداست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در شرح صوتی بحث «حرکت جوهری» مطرح شده، در برزخ و قیامت دیگر حرکت به معنای تبدیل قوه به فعل نیست، بلکه در آنجا رفع حجاب هست و لذا در همین رابطه در روایات داریم: «الیوم یوم العمل و غداً یوم الحساب». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر مطالعاتی روی سایت در این مورد کمک میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان معنی عرفی «رئوف» باید مدّ نظر باشد بدین معنا که در برخورد با دیگران بنا را بر مهربانی با آنها بگذاریم و بر موضوعات فرعی، قفل نکنیم تا کار منجر به سختگیری شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: علامهی طباطبایی فرمودهاند خوابیدن در یکسوم و یا یکچهارم از 24 ساعت، منطقی است و شما به حال خودتان نگاه کنید 2- طلبه همه کارش، خلوت با خدا است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در محضر حق برای انسان حجابها مرتفع و گشایشی حاصل شود و انواری از حقیقت بر قلب تجلی کند در مقابل آن گشایش، اشک جاری میشود تا اتصال برقرار گردد. ریا در مقابل حضرت حق یعنی برای جلب نظر حضرت پروردگار، اظهار دینداریکردن و چنین توصیهای توصیهی خوبی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: غضب بر کسی جاری میشود که امکان رسیدن به کمالات الهیه در او باشد و او نسبت به جذب آن کمالات، کاهلی کرده باشد و لذا با نظر به کمالی که میتوانسته است بهدست آورد به او غضب میکنند تا به وَجه کمالیش برگردد و از این جهت، غضب نیز ذیل رحمت الهی به صحنه میآید. میماند بحثی که محیالدین در فصّ اسماعیلی پیش میکشد در رابطه با «عَذْب» و گواراشدنِ عذاب، که در این مورد اختلاف نظر هست.[1] 2- آیات مربوط به فرعون در حالیکه داشت غرق میشد موجب تفاوت نظر در مورد ایمان فرعون شده است که گفت: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ»(یونس/90) در حالیکه خداوند در جواب او فرمود: « آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدينَ (91) . و این نشان میدهد که فرصتِ ایمان گذشته است. موفق باشید
[1] - محیالدین میگوید بعد از آنکه اسم منتقم کار خود را کرد، عذابِ حسّی مثل دردناکبودن مار و عقرب قطع میشود، ولی عذاب نفسی ابدی است. میگوید اهل جهنم در شرایط «لا یَمُوتُ و لا یَحْیی» قرار میگیرند و مثل کسی که در اثر درد شدید غش میکند دیگر احساس درد را ندارند و در همین حدّ یک نوع نعمت برای آنها محسوب میشود، هرچند از آتش خارج نمیشوند. میگوید: «لأنَّهم لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْ النّار ابداً» ولی تخدیری در حسّ آنها پدید میآید که اَلَمِ موجود در آتش را احساس نمیکنند و حتی گاهی برای بعضی از آنها یک نعیم خیالی پدید میآید، «نعیماً خیالیا» مثل خوابدیدن کسی که در حالت بیداری در سختی است ولی در خواب شرایط دیگری را خواب میبیند.
میگوید در قرآن اگر عذاب الیم فرموده با خالدبودن همراه نیاورده تا معلوم شود عذاب تا آخر با دردناکبودن همراه است و تبدیل به عَذْب نمیشود، هرچند آن کسی که چرک و خون میخورد و به آن عادت میکند، غیر از آن کسی است که از نعمتهای بهشتی لذّت میبرد. ولی اهل نار بعد از آنکه از خروج از نار مأیوس شدند مزاجشان مناسب عذاب میشود و دردشان با نوعی لذّت آمیخته میگردد و این همان مآل إلی الرحمه است(فصّ هودی).
ملاصدرا در جلد 9 اسفار، صفحهی 346 به استقبال سخن محیالدین رفته و معتقد میشود عذاب، دائمی نمیباشد و معتقد است از آنجایی که قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»(اعراف/179) به یقین عدهی زیادی را برای جهنم آفریدیم. پس ذات عدهای برای جهنم است و از این جهت که ذات آنها با جهنم مناسبت دارد نباید جهنم برای آنها آزاردهنده باشد و به همین جهت از درخت زقّوم با ولع میخورند. البته ملاصدرا در کتاب «عرشیه» که از آخرین آثار اوست از عقیدهی قبلی برمیگردد و معتقد میشود دار جهنم دار آلام و رنجِ ابدی است. در کتاب «عرشیه» این طور شروع میکند: صاحب فتوحات مکیه، ابن عربی، در این باب امعان نظر کرد و در آن کتاب، بحث فراوان نمود و در فصوص گفت: اما دوزخیان، فرجام کار آنها به سوی نعمت است؛ زیرا صورت آتش برای دوزخیان پس از سپری شدن مدت عقوبت، سرد و سلامت میشود. «و اما انا و الّذي لاح لى بما انا مشتغل به من الرياضات العلميّة و العمليّة ان دار الجحيم، ليست بدار النعيم و انما هى موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم، لكن آلامها متفننة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلة.» امّا من، آنچه که برایم با اشتغال به ریاضتهای علمی و عملی، ظاهر و آشکار شده، این است که دوزخ و سرای جحیم جای نعمت نیست بلکه جای درد و رنج است و در آن، عذاب دائم و همیشگی وجود دارد امّا رنجها و دردهایش گوناگون و نو به نو و در عین حال پیوسته و بدون پایان است. پوستها در آن دگرگون میشوند. آنجا جای راحتی و آسودگی و رحمت و آرامش نیست؛ زیرا منزلت دوزخ و دار جحیم در آن سرای، همانند منزلت عالم کون و فساد، از این عالم دنیاست.(ملا صدرا، عرشیه، انتشارات مولى، 1361، ص 282.)
علامه طباطبایی«رحمةاللّهعلیه» پس از بحث بر روی آیات 163 تا 167 سورهی بقره، بحثی را در همین رابطه به میان میکشند و میفرمایند:
«این مسئله مطرح است كه آيا عذاب قيامت انقطاع مىپذيرد و يا خالد و جاودانه است، مسئلهاى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادلهی عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در اين باره ميتوان گفت، اين است كه از جهت ظواهر لفظى، بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مىفرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»، ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد، و سنت از طرق ائمهی اهل بيتh نيز آن قدر زياد است كه به اصطلاح به حد استفاضه رسيده.
از جهت عقل، باید گفت: نعمت و عذابِ عقلى كه عارض بر نفس مىشوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده. اين احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مىكند كه نفسِ سعيده از آن صورتِ نيكو متنعم، و نفسِ شقي از آن صورتِ قبيح متألم ميشود. و در صورتى كه اين صورتها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زايل مىگردد، براى اينكه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمىبيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورتهاى رذيله و زشت دير يا زود از آن زايل مىگردد و اگر ذات نفس شقی باشد، صورتهاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته، به زودى زايل ميشود). و نفس خودش ميماند و آن سعادت و شقاوت ذاتياش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورتهاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورتها از بين مىرود، چون با ذات نفس سازگار نيست همچنان كه نفسِ كافر كه ذاتاً شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهاي صالح صور حسنهاى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زايل ميشود، چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همهی اين مطالب روشن است. و اما در صورتى كه صورتهاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازهاى به نفس داده باشد، مثلاً او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است، همانطور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود يك نوع حيوان درست مىكند كه نامش انسان است و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است؛ در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مىچشد و پاك ميشود، و از عذاب نجات مىيابد و در صورتى كه نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد در اين صورت هرچند كه هرچه از چنين نفسى سر مىزند به اذن خدا است و ليكن از آنجا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مىزند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنين نفسى دائماً در عذاب خواهد ماند. و مَثَل چنين انسانى كه دائماً گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خويش است به وجهى مثل كسى است كه به مرض ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائماً صورتهايى هولانگيز و وحشتآور و زشت از قوهی خياليهاش سر مىزند، چنين كسى همواره از آن صورتها فرار مىكند و با آنها در جنگ و ستيز و بالأخره در عذاب است، با اينكه خود او اين صورتها را درست ميكند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست، و كسى اين صورتها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود او است، ولكن هر چه باشد بالأخره از آن صورتها رنج مىبرد و از آن صورتها مىگريزد و مگر عذاب، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن ميگريزد؟ و بعد ازآنكه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مىآيد؟ و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورتهاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آنها روبهرو ميشود، صدق مىكند، پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاعناپذير، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است. حال كه مسئلهی خلود در عذاب برايت روشن گرديد، اينك اشكالهايى كه به آن كردهاند از نظرت مىگذرد، آن وقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بىپايه است.
اشكال اول اينكه؛ خداى سبحان با اينكه داراى رحمت واسعه است، چگونه رحمتش اجازه ميدهد كسى را بيافريند كه بازگشت او به سوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آن را ندارد.
دوم اينكه؛ عذاب وقتى عذاب است كه با طبع معذب سازگار نباشد و يا به عبارت علمى قسرى و غير طبيعى باشد و در جاى خود مسلم شده، كه قسر دوام ندارد، پس چگونه عذاب دائمى تصور ميشود؟
سوم اينكه؛ بندهی خدا هر گناهى هم كه كرده باشد، بالأخره پایان داشت، مثلاً هفتاد سال گناه كرد، چرا بايد تا ابد معذب باشد؟ و آيا اين ظلم نيست؟
چهارم اينكه؛ افراد شقى هم همان دخالت و تأثير را در نظام تكوين دارند كه افراد سعيد دارند، و خدمتى كه آنان به اين نظام كرده و مىكنند، از خدمت افراد سعيد كمتر نيست، چون اگر نيك بنگرى زمينهی سعادت افراد سعيد را همين اشقيا فراهم نموده و مىنمايند، پس ديگر چرا بايد در عذاب دائمى معذب باشند؟
پنجم اينكه؛ عذاب هر متخلف و نافرمانبر به طور كلى براى اين است كه عذابكننده آن نقصى را كه به وسيلهی نافرمانى متخلف و ظالم متوجه او شده، جبران كند، كه اين جبران را به عبارتى كوتاهتر انتقام هم مىگوييم، و انتقام از خداى تعالى تصور ندارد، چون عصيان و نافرمانى بنده، نقصى بر او و بر مقام ربوبى او وارد نمىكند تا بخواهد با عذابكردن عاصى، آن را جبران نمايد، و اين اشكال تنها مربوط به عذاب دائم نيست بلكه به عذاب موقت نيز متوجه ميشود، چيزى كه هست در عذاب دائم بيشتر وارد است.
اين بود آن اشكالها كه بر عذاب خالد كردهاند، البته اشكالهاى ديگرى نظير اينها كردهاند، و خوانندهی عزيز اگر آن طور كه بايد به معناى بيانى كه ما در بارهی خود در عذاب كرديم، احاطه پيدا كند، خواهد ديد كه اين اشكالها از اصل ساقط است، براى اينكه گفتيم: عذاب خالد اثر و خاصيت آن صورت نوعيه شقاوتبارى است كه نفسِ انسان شقى به خود گرفته، اين نوع انسان هم نميتواند نوع ديگرى شود، چون تصور و گفتگوى ما از چنين نفسى بعد از آن است كه نخست به اختيار خود گناهانى مرتكب شد و سپس به دنبال آن گناهان احوالى پى در پى در نفس او پديد آمد، و به دنبالش استعداد شديدى در ذات نفس پيدا شد. و همين شدتيافتن استعداد نفس، علتى است كه در تمامى حوادث باعث ميشود صورتى متناسب با آن استعداد در نفس پديد بياورد. در نتيجه همانطور كه بعد از انسانشدن نان و گوشت و ميوه و عناصر و مواد ديگرى كه انسان مركب از آن است، ديگر صحيح نيست بپرسيم چرا اين مركب شعور پيدا كرده و چرا فكر دارد و چرا و چرا و صدها چراى ديگر، براى اينكه پاسخ به همهی اين سؤالات يك كلمه است، و آن اين است كه چون انسان شده، همچنين در مورد بحث ما، صحيح نيست بپرسيم چرا شقاوت دست از يقه او بر نميدارد و دائماً آثار شقاوت از آن سر مىزند؟ كه يكى از آن آثار، عذاب جاودانه است، چون جواب همهی اينها اين است كه چون او به دست خود و به اختيار خود، خود را شقى ساخت، يعنى انسانى خاص كرد كه شقاوت، لازمهی وجود او است».[1]
در رابطه با اینکه خداوند به وعدهی خود عمل میکند ولی آنطور نیست که حتماً به وعیدی که میدهد عمل کند، حضرت صادقu میفرمایند: «مَنْ وَعَدَهُ اللَّهُ عَلَى عَمَلٍ ثَوَاباً فَهُوَ مُنْجِزٌ لَهُ وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَى عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ فِيهِ بِالْخِيَار»؛ كسى را كه خدا وعدهى پاداش در كردارى دهد آن پاداش برايش ثابت است و كسى را كه خدا وعدهى بر مجازات دهد او مختار است كه اگر بخواهد عوض كند.(بحارالأنوار، ج 74، ص 154)
جناب حجتالاسلام آقای یزدانپناه در جمعبندی این بحث چنین میفرمایند که در اسماء الهی در جمع، اسماء خیر میچربد و از طرفی حدیث «سَبَقَتْ رَحْمَتِي غَضَبِي» جدّی است و امیرالمؤمنینu نیز در دعای کمیل با اعتقاد به رحمت الهی عرضه میدارند: «فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ لَوْ لَا مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ وَ قَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلَادِ مُعَانِدِيكَ لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَا كَانَ[1] لِأَحَدٍ فِيهَا مَقَرّاً وَ لَا مُقَاماً لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْكَافِرِينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِين».
و از آنجایی از نظر عقلی و عرفانی در نظام اَحسن خیر کثیر است و شرّ قلیل، میتوان گفت در عین عذاب یک نوع لذّت هم باید در میان باشد. زیرا هرچیزی که ملکهی جان انسان شد چنانچه ملکهی دیگری مقابل آن نباشد، آن ملکه کار خود را میکند و صورت برزخی و قیامتی خود را همراه دارد و از این جهت میتوان گفت چگونگی جهنم به حسب افراد و استعدادهای آنها است به طوری که ائمهی کفر تا آخر در رنج و اَلَم هستند در عین لذّات خاص خود از آن عذاب. مثل آنکه در خبر داریم وقتی ابوجهل در جهنم است با عبور رسول خداf از کنار جهنم نسیمی خنک به جهنم و جهنمیان میرسد، وقتی ابوجهل میفهمد این راحتی به جهت عبور رسول خداf است از غضبی که دارد میگوید جلو این نسیم را ببندید، با اینکه در حال عذاب است ولی لذّت باقیماندن در آن عذاب نسبت به راحتی نسیمی که عبور رسول خداf برای او آورده، برایش بهتر است. همهی کفار در جهنم در یک حدّ نیستند، بعضی قطع رنج دارند که همین برای آنها یک نوع رحمت است و بعضی نهتنها قطع رنج دارند بلکه عذاب آنها به عَذْب تبدیل میشود زیرا در دنیا در عین کفر دارای صفات حسنهای مثل سخاوت بودهاند.
جناب حجتالاسلام استاد یزدانپناه، نظر استادشان آیتاللّه حسنزاده را نیز اینطور بیان میکنند که خلود در عذاب هست، ولی چون به آن خو میکنند آن عذاب از رنجآوربودن در میآید. میفرمایند ظاهراً شریعت این موضوع را سربسته گذارده و به اعلام همان عذابی که سالهای متمادی برای اهل جهنم هست بسنده کرده و اگر هم عذاب در نهایت همراه با رنج و درد نباشد همان قبح منظری که جهنمیها دارند که با خوردن غساق همراه است، سر جای خود محفوظ است.
آیتاللّه جوادی معتقدند مسئلهی ابدیت عذاب بدون شناخت انسان میسر نیست و اگر انسان یک گوهر داشته باشد آن وقت میتوان بحث کرد آیا این عوارض در جهنم عارض بر جان انسان شده یا همسنخ انسان است و اگر همسنخ انسان است دیگر عذاب نیست و اگر همسنخ انسان نیست ابدی نیست. ولی وقتی انسان دارای یک گوهر نبود و دارای فطرت و طبیعت بود موضوع متفاوت میشود بدین معنا که فطرت او آنچه را طبع او به عنوان ملکاتِ خلاف شریعت در خود نهادینه کرده است نمیپذیرد و همواره این تضاد که مسخر به انواع عذابهای رنجآور میشود در چنین انسانی باقی است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نمونههایی که میفرمایید همه، صورت کمالیافتهی انذار و تبشیر است 2- اینکه میفرمایند امر به معروف در واجبات و محرمات، واجب است یعنی اگر بتوان انجام داد، ترک آن حرام است ولی این بدان معنا نیست که تذکر در امور مستحب ثواب خود را نداشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت آیت اللّه حسنزادهی آملی کتابی تحت عنوان «قرآن هرگز تحریف نشده» تدوین فرمودهاند که در آنجا به این سؤالات جنابعالی نیز پرداختهاند. خلاصهی آن به صورت جزوهی «قران هرگز تحریف نشده» شاید بر روی سایت باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب حافظ در سیر و سلوک خود به مقام اُنس با حق میرسد که اِنس در زیر سایهی انوار الهی و محلّ آرامش خواجه است و تجلیّات مقام اُنس او به زیباترین شکل که در گل ارغوان ظهور کرده، او را آرامش میدهد 2- کتاب «جمال آفتاب» یکی از شروح دیوان حافظ است ولی حافظ گستردهتر از آن است که در یک شرح متوقف گردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «چه خوش صید دلم کردی / بنازم چشم مستت را» حقیقتاً نوشیدن این دو جرعه که رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» متذکر شدند، چقدر کارساز است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از آنکه خداوند انسان شایستهای را متوجهی عالَم ملکوت نمود، وَجه ملکوتی احکام ناسوتی را به او مینمایاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ضمن اعلان ارادت به حضرتعالی؛ باور بفرمایید هرگز از این زاویه به هیچ متنی از متون دینی نتوانستهام نگاه کنم که بخواهم موضوع خاصی را در متون دنبال نمایم. بیشتر در هر متنی روحی را مییابم و سعی میکنم با آن روح، مأنوس شوم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقه در هنگام بیماری بیشتر مشغول بدن است، به همین جهت در این موارد توصیه میشود راضی به قضای الهی باشید. موفق باشید