باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در نگاه فلسفی خود بر اساس اصالت وجود این موارد را حاکی از توهّم میدانیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به هر حال نباید به خواب اطمینان کرد بهخصوص که بعضاً شیطان ورود میکند و القائات خطرناکی برای ما پیش میآید. ۲. آری! در برزخ و قیامت بر اساس ملکاتمان عمل میکنیم، ولی در شرایطی فوقالعاده متفاوت از شرایطی که در خواب داریم از آن جهت که در خواب هنوز، روح انسان تحت تأثیر بدن او میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ولی خوب است جنابعالی عجله نکنید. بحث ما در رابطه با هویت جهان مدرن است. آیا واقعاً برای عبور از بحران کرونا، یک واکسن جواب میدهد؟ و یا این، آدرسِ غلطدادن است به پدیدهای که جهان مدرن را فرا گرفته؟ و این چیزی نیست که بنده و امثال بنده مطرح کرده باشیم. این نگاهی است هستیشناسانه و پدیدارشناسانه به هویت جهان مدرن. بر فرض که از این بحران نیز درآمدیم، به گفتهی هگل با جهانی که سراسر گرفتار تضادهاست، چه باید کرد؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از زمانی که اذان صبح گفته میشود تا طلوع آفتاب. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی خداوند کسی یا جامعهای را به خود واگذارد، آن را از رحمت حضرت حق محروم میشوند و نتیجهای که باید در راستای خلقت خود بگیرند، نخواهند گرفت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر میشود؟ وقف، حقوقی است که واقف آن جهت و وجه آن را مشخص کرده که مثلاً اموال شخصی خود را در امر خاصی وقف میکند و هرگونه تصرفی غیر از تصرفی که واقف تعیین کرده، تصرف غیر مجاز است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب آقای توکلی بررسی نمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به حضور زیبای ابدیشان متذکرشان کنید و اینکه گناه، مانع آن حضور زیبا و گسترده و جامع است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در حدّ امکان باید جلو رفت. ۲. هنر ما باید جمعکردنِ آنها باشد تا یک بُعدی در این زمانه نباشیم. ۳. خوب است به کتاب «اسماء الحسنی، دریچهی رجوع به حق» سری بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک، احساس عبودیت در مقابل بینهایت خوبیها است و موجب وسعت روح انسان میشود و انسان خود را در عالمی بس گستردهتر از عالم مادی احساس میکند. در این رابطه خوب است به قسمت «با دعا در آغوش خدا» مربوط به جلسهی دوم شرح «مناجات التّائبین» سری بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این امور هم روانپزشکی و هم عزیزانی که در روشهای سنتی کار کردهاند، ورود کردهاند. یا باید به روانپزشک رجوع کنند و یا با مؤسسهی «إنشاء» تماس بگیرند. شمارهی تماس 09135553661 میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: باطن نبوت و امامت، ولایت است و ولایت به معنای قرب بیواسطه با حضرت حق میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم بعد از ظهور با برکت حضرت، جهان به بلوغ خود میرسد و همچنان ادامه مییابد تا همهی قوههای آن بالفعل شود و معنیِ واقعی خلقت عالَم مشخص گردد. در این مورد خوب است به کتاب «بصیرت و انتظار فرج» که بر روی سایت هست، مراجعه شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با اینهمه، همچنانکه مکرر خدمت کاربران عرض شده است، بنده تعبیر خواب نمیدانم و قسمت دوم و سوم سؤال جنابعالی نیاز به تعبیر دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً نه. ولی بهتر است از دفتر مرجع تقلیدتان بپرسید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در معنایِ آسمان و یا سماوات، باید با توجه به جملهای که مطرح میشود فهمید آیا منظور همین آسمانِ بالای سر ما است و یا آسمانِ غیب و معنا است؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «ده نکته در معرفت نفس» متوجه میشوید که نفس امّاره و لوامّه و ... همه، مراتب مختلف نفس ناطقه هستند. آری! زمینهی وسوسهی شیطان و یا الهامِ ملک در خود انسان هست و به وسیلهی همان نفسهایی که برشمردید، آنها کار خود را انجام میدهند. موفق باشید
سلام علیکم خدمت آقای طاهرزاده: بنده سرباز هستم و اوایل خدمت خودم را میگذرانم. حدود سه ماه خدمت هستم. در این سه ماهی که سرباز بودم، تغییرات مثبت زیادی داشتهام. به عنوان مثال فرصت گناه کردن از من گرفته شد و مثلا نمازهایم را مرتب میخوانم که البته همه از لطف خدا بود. ولی مسئلهای ذهن من را درگیر کرده و آن هم این که من در سربازی (که در یگان پاسدار هستم) بیشتر از نماز و بیشتر از گناه نکردن (حداقل گناههایی که انسان به راحتی متوجهشان میشود) کار بیشتری در حین خدمت نمیتوانم انجام بدهم! مثلا وقت نمیکنم قرآن بخوانم یا مستحبی انجام بدهم! حتی گاهی اوقات سر وقت نماز صبح به مشکل بر میخورم. بنابراین چند سوال داشتم. ۱. اول این که در این دو سالی که خواهد آمد، بر فرض این که انشاءالله عمری باشد، اگر نتوانم بیشتر از این کارها (نماز و گناه نکردن) کار دیگری انجام بدهم، آیا در رشد و سیر تکامل خودم دچار خسران نمیشوم؟ مثلا در زندگی عادی میشد کارهای بیشتر انجام داد! آیا در خدمت دچار خسران و عقبافتادگی نخواهم شد!؟ ۲. سوال بعد با توجه به این که خدمت سربازی، اجباری و با اکراه صورت میگیرد و به مدت دو سال در زندگی انسان وقفهای ایجاد میکند، میخواستم بپرسم نظر بزرگان دین راجع به خدمت سربازی در زمانه ما چیست؟ از آنجایی که معنای سربازی با معنای سربازی زمان قدیم تفاوت پیدا کرده و هر سربازی لزوماً خدمتی انجام نمیدهد. نظر بزرگان دین و مراجع تقلید و اساتید اخلاق و همچنین خود شما راجع به این دو سال خدمت اجباری سربازی چیست؟ ۳. و سوال بعدی این که، من در مواقع نماز صبح به دلیل عوض کردن پستهای نگهبانی گاهی اوقات به مشکل بر میخورم. زمانی که پست نگهبانی من مصادف با زمان بین اذان صبح و طلوع خورشید میشود. میخواستم بپرسم که اگر سر پست نگهبانی نماز بخوانم (که مثلا هر کاری غیر از نگهبانی دادن ممنوع است) و با توجه به این که در جای حساسی هم نیستیم و در شهر تهران میباشیم، تکلیفم چیست؟ آیا نباید سر پست نگهبانی نماز بخوانم و بگذارم نمازم قضا شود؟ در این صورت مرتکب گناه میشوم؟ آیا سر پست نگهبانی نماز بخوانم؟ که ممکن است کسی من را در آن حالت ببیند و برایم دردسر شود و در طول خدمت اذیت شوم و اذیتم کنند. با توجه به این که صحبت کردن با بالادستیها و مسئولین مربوطه بیفایده است میخواستم از شما راهنمایی بگیرم. در زمانی که این اتفاق میافتد، تکلیف بنده چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. باقیماندن بر وظیفه در حدّ توان، به خودی خود نوعی بندگی به حساب میآید. ۲. خدمت سربازی یک امر قانونی و اجتماعی است و مثل همه قوانین اجتماعی باید رعایت شود. ۳. شاید بتوان به عنوان واجب الهی، سریعاً نماز صبح را بدونه هرگونه مستحباتی انجام داد. البته در این مورد خوب است که به مرجع تقلید خود رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام و خسته نباشید خدمت استاد: سوال ۱: شما در نکته های معرفت نفس گفتید که ما عین حیات ایم، خود زنده بودن ایم، زنده ایم به جلوه أسم حی، و زنده بودنشون رو با تو نمایش بگذارند نه چیزی هستید که زنده اید و نه مرده بودی زنده ات کردن. حال برداشت من از حرف شما اینه که من دائما زنده بوده ام و از همون لحظه که خدا اراده کرده به من هستی(وجود) بخشیده تا ابدیت و چون ما جلوه (أسمی) از خدا ایم پس از خدا ایم و خدا هم که عین حیات است و دائما بوده است پس ما هم دائما بوده ایم نه اینکه مرده (نیست) بودیم و زنده شدیم. اما شما در نکته ده معرفت نفس فرمودین که ما مستقیم از ذات خدا نیستیم بلکه مخلوق خدایم چون مقام روح بالا است خدا روح رو از خودش میدونه و ذات خدا مثل ماده تقسیم پذیر نیست وحدت دارد. حال معنی خلق کردن چیست مگر این نیست که یعنی فلان چیز اول نبوده بعد ایجاد شده ساخته شده و اگر مستقیم از ذات خدا نیستیم چطور جلوه ای (أسمی) از خدا ایم یا برداشت من از نکته دهم اشتباهه و اشتباه متوجه شده ام؟ سوال ۲: در کتاب معرفت نفس، آشتی با خدا، آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوج میشود، چگونگی فعلیت یافتند باورهای دینی، أسماء حسنی متوجه شدیم که باید خدا دار باشیم (ارتباط با حق، حضور قلب، متجلی شدن أسماء بر قلب، احساس حضور) نه خدا دانی صرف. از طرفی متوجه شدیم که این کار توسط استعداد بعد قلبی وجودی روحی انجام میشه و اگر خدا با أسماء اش با ما برخورد کند احساس سرزندگی و بی نیازی رو تجربه میکنیم و پی میبریم که این احساس وجودی و تجربه از جنس فکر و خیال نیست از جنس دیگری (قلبی) است و این کار توسط بعد قلبی انجام میشود. اما شما در مباحث عالم خیال فعال فرمودید که با عالم غیب الغیوب که نمیشه مرتبط شد و أسماء الهی در عالم خیال منفصل (مثالی) تجلی میکنه و وقتی پای تجلی میاد وسط پای صورتِ حقیقت معنا میاد وسط و ما از طریق خیال متصل خودمون با عالم مثال با صورت أسم یا صورت معنا مرتبط میشیم. حال سوال اینجاست که بالاخره ارتباط با أسماء از طریق خیال فعال صورت میگیره یا از طریق استعداد قلبی؟ تفاوت جایگاه خیال فعال با قلب چیست؟ آیا به هم مرتبط اند؟ البته فرمودید که خیال فعال با خيال پردازی (وهم) درون ذهن تفاوت دارد و با فکر درون ذهن تفاوت دارد و خیال فعال چیز دیگری است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نفس ناطقه انسانی همانطور که ملاحظه فرمودهاید عین حیات است همانطور که آب عین رطوبت و تری است ولی وجود آنها از خداوند است به این معنا که مخلوقات در ذات خود ممکنالوجود هستند و وجودشان را از خداوند میگیرند که عین وجود است و از این جهت تنها خداوند است که خداوند است و بقیه در «وجود» نیازمندِ خداوند میباشند و از جهتی مظاهر انوار اسماء او هستند. ۲. همچنانکه در پاورقی آن کتاب عرض شد، خیالات پاک در موطن حضور قلبی عامل ظهورات صور معنوی میشوند و از این جهت میتوان تفاوتی بین آنها قائل نبود. موفق باشید
سلام: خوبید؟ بخشی از نوجوانها و جوانها وقتی بحث گناه و معصیت میشه دیدشون اینه که چرا انسان باید خلاف طبیعت و وجودش گام برداره؟ مثلا زن دوست داره دلبری کنه، برقصه، طنازی کنه و... چرا باید یک سلسله دستور برای شنا کردن خلاف جهت آب آمده باشد به نام دین؟ بگذارید انسانها طبق طبیعت و وجودشان رفتار کنند. پاسخ چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در گذرگاه بین گرایشهای نفس امّاره و فطرت الهی خود باید با انتخابهایش، خود را شکل دهد و انتخابهای فطری او است که انسان را به اصالتِ اصیل و پایدار سوق میدهد. موفق باشید
سلام علیکم استاد گرامی: پیرامون اسفار اربعه صحت و سقم برداشتم رو میخواستم از شما جویا شوم بلکه اصلاحش فرمایید، ممنون می شوم: بجز سفر چهارم سیر سالک انفسی و باطنی هست که در سفر اولش از بطون ملکوت و جبروت و عالم اسماء گزر کرده به صقع ربوبی ورود پیدا می کند و تا مقام واحدیت اوج می گیرد و بعدش سفر سوم رو از اسماء تا اعیان ثابته طی می کند۔ علاوه ازین وقتی سفر چهارم رو سفر من الخلق الی الخلق بالحق عنوان می کنیم مراد از خلق اول اعیان ثابته در صقع ربوبی هست و خلق بعدش خلق خارجیست۔ لطفاً بفرمایید آیا درست متوجه شده ام۔ اگر مقدور باشد لطفاً با پاسخ کوتاه و مختصر بسنده نفرمایید۔ پیشاپیش خیلی سپاسگزارم۔
باسمه تعالی: سلام علیکم: برداشت خوبی است و البته باید مبانی آن روشن شود. حتماً میدانید که اسفار «من الحق الی الخلق» با زاویههای گوناگونی مطرح شده است. در این مورد خوب است به مقدمه شرح «منازل السائرین» جناب عبدالرّزاق کاشانی رجوع شود. بنده در جواب یکی از کاربران سؤالی فرموده بودند و جوابی داده شد که ذیلاً سؤال و جواب را خدمتتان ارسال کردم.
با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرانقدر: حضرت علامه طباطبایی «رحمةاللهعليه» راجع به آیه ۲۲ سوره اعراف ميفرمايند: «همين كه از آن درخت چشيدند، عيبهايشان بر ملا شد: «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْءاَتُهُمَا» به علت نزديكي به طبيعت، نقصهاي آنها پيدا ميشود، حالا هر چه بيشتر به آن نزديك شوند- به اميد بر طرف شدن نياز- نيازشان بيشتر ميشود». در کتاب شریف «هدف حیات زمینی آدم» توضیحات بسیار خوبی در این باره ایراد فرموده اید. با الهام از آن توضیحات و مطالعاتی که بنده در حال انجام آن هستم، برداشتی از این آیه شریفه داشتم که نظر جنابعالی را در این زمینه جویا هستم (اینکه آیا چنین برداشتی می تواند صحیح باشد؟): حکما و محققین در رابطه با ارتباط میان نفس و بدن بیان کرده اند که نفس با قطع نظر از تعلقی که به بدن دارد، «عقل» است و صفات عقلى، مَلكى است و به اقتضاى سرشت خود ناظر به كمال و ديار مناسب خود است كه: «العقل ما عُبد به الرحمن، و اكتسب به الجنان»... بدین سبب گرفتاری انسان به اخلاق و عاداتی که مانع از این اتصال به عالم اعلی می شود به سبب تعلقی است که بعد از کینونت عقلی خود به بدن می یابد. یعنی تا در عالم عقل و آن بهشت نزولی است غرق در تماشای جمال یار است اما به محض تعلق به بدن، گرفتار نقائص مزاجی خود می شود و تا بر اقتضائات این مزاج غلبه نکند و قوای حیوانی را تحت حاکمیت عقل به اعتدال نرساند در بند تعلقات بدنی و مادی خود گرفتار خواهد بود. حال سوال بنده این است که آیا این حالتی که برای آن موجود عقلی و مَلکی بعد از هبوط در عالم طبیعت پیدا می شود، به علت همان قاعده ای است که در این آیۀ شریفه ذکر شده؟ یعنی انسانی که در کینونت عقلی خود موجودی ربانی است، به علت نزدیک شدن به شجرۀ ممنوعه و کثرات عالم طبیعت، انسانی طبیعی می گردد که در طبیعت خود حائز نقص های مختلف است که همین نقائص مانع از شهود حق می گردد در حالی که در عالم قبلی این نقائص آشکار نبودند یا مزاحم وصل او به مبدآ ایجادی اش نمی شدند؟ همچنین: و آیا این تقریر صحیح است که چون هر موجودی مظهر اسمی از اسماء الهی است و این اسماء در مقایسه با اسم جامع الله دارای نقص می باشند، اگر از عالم وحدت و آن بهشت نزولی به عالم کثرت هبوط کنند، همین نقصی که در جامعیت اسمائی خود دارند در عالم طبیعت نمودار می شود و عدم اعتدال ناشی از نقص در مظهریت اسماء برای انسانی که مستعد ظهور همۀ اسماء است بصورت عدم اعتدال در مزاج و ترکیب جسمانی نمودار شده و او را به سوی عادات حیوانی و جاذبۀ مادی سوق می دهد؟ و انسان در مواجهه با این مزاج باید روشی را پیش بگیرد که نقائص مزاجی خود را با قاهریت و حاکمیت نفس بر آن به اعتدال نزدیک کند تا بدین صورت از تاثیر آن خلاصی یابد و نقص اسمائی خود را در فرصت حیات زمینی جبران نماید؟ با تشکر فراوان از شما استاد عزیز
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است و به همین جهت بعد از آنکه فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم» پس از آن میفرماید: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين» حقیقتاً انسان را در بالاترین قوام خلق کردیم، سپس او را به پایینترین پایینها ارجاع دادیم؛ این سؤال پیش میآید چرا خداوند اگر قوام ما را در ابتدا آن بالا بالاها قرارداده و سپس گرفتار پایینترین پایینها کرده است؟ عجیب است که میفرماید خودمان آنها را به «أَسْفَلَ سافِلين» ارجاع دادیم و پایین آوردیم. آیا این آیه خبر از آن ندارد که اگر مقام «أَحْسَنِ تَقْويم» را چشیدی، حال باید در دل یک تاریخ آشفته، «أَسْفَلَ سافِلينِ» هزار ساله را نیز تجربه کنی؟ تا ابر مردی بشوی به وسعت همهی عالم و همهی تاریخ. اینکه ما را در «أَسْفَلَ سافِلين» آورد، جز این است که میخواست ما در همهی عوالم حاضر باشیم؟
حتماً دربارهی چهار منزل عرفانی فکر کردهاید. منزل اول «سیر من الخلق الی الحق» است. سپس سیر «من الحق فی الحق» میباشد که انسان در این منزل چه عشقی با خدا میکند. اصلاً کاری به کار مردم ندارد. در سیر سوم که سیر «من الحق بالحق الی الخلق» است، سالک در عین حضور در عالم انوار، بنا است در عالم سافل نیز حاضر شود تا این عالم را نیز تجربه کند و تا اینجا سیر سالک جریان دارد تا سلوکش کامل شود و با نور خدا در جامعهی بشری حاضر گردد. ولی سیر چهارم مأموریت است برای هدایت بشریت و مربوط به نبوت و نبیّ میباشد، پیامبر میآید تا رسالت خود را نسبت به مردم انجام دهد و از این جهت در واقع نوعی مأموریت است. آنچه سلوک را کامل میکند منزل سوم است که انسان جرأت خطرکردن داشته باشد و در این جهان حاضر شود تا بداند بر مردم چه میگذرد. خداوند ما را نیافریده است تا شیخی باشیم در گوشهای پنهان. اگر فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم» و ما را در جایگاه خوب و خوشی آغاز کرد، مانند اوایل انقلاب و حالت خوشی که فضا را فرا گرفته بود ولی یک مرتبه در تهاجم فرهنگی و تهاجم نظامی قرارمان داد تا برای حضور در جهان، این سختیها و تنگناها را تجربه کنیم و آن تجربهی حضور خودمان در «أَسْفَلَ سافِلين» است ولی با حفظ هویت «أَحْسَنِ تَقْويم». در این حالت است که ظلمات به نور تبدیل میشود و انسان آتش را ابراهیم گونه برای خود گلستان میکند. موفق باشید
این ترکیب جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی را چگونه میبینید؟ چرا افرادی مثل دکتر داوری و کچوئیان و گلشنی کنار گزاشته شده اند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: امثال آقای دکتر داوری و دکتر گلشنی و دکتر ولایتی به جهت کهولت سن، واقعاً توان کار در شورایی که باید جریانهای فرهنگی کشور را رصد کند و لایحه بدهد؛ ندارند. ولی همانطور که میفرمایید امثال آقای دکتر کچوئیان، موضوعشان متفاوت است و احتمالاً باید خودشان عدم آمادگی خود را اعلام کرده باشند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همینطور است. در مسیری که اراده الهی، روح شهدا را احاطه کرده است و مطابق آن احاطه الهی، آن شخص و شخصیت به ظهور آمده، می توان قدم زد و در آینه حرکات آنها اراده و انوار الهی را دید و هنرمندانه وصف کرد. اخیراً در رابطه با پیام امام نسبت به شهدای هنرمند که در تاریخ ۳۰ شهریور سال ۶۷ دادند در اینستاگرام عرایضی شد. امید است که مفید افتاده باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فکر میکنم در تفسیر قیّم المیزان بتوانید نکاتی را بیابید. ۲. در ظاهر، قضیه از این قرار است که میفرماید انسان بسترِ ظهورش در پایینترین درجه عالم یعنی عالم ماده بوده است که همان «طین» گفته میشود و در تبیین آن، عنوان «صلصال کالفخّار» به کار میبرد به معنی گل کوزهگری. و این در حالی است که به صورت «حمأ مسنون» یا لجنی در میآید که بستر رشد موجودات آلی خواهد بود و در اصطلاح زمینشناسی به آن زاپروپلهای پرکامبرین میگویند که منشأ تک سلولیهای اولیه است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بر عکس نافع بن هلال که از اصحاب حضرت است و در شب عاشورا آن گفتگوها را با حضرت دارد، هلال بن نافع در جبهه دشمن است و از همان جبهه، ناظر آن صحنه بوده و همه شواهد هم حکایت از صدق گزارش او دارد بخصوص با نظر به روایت حضرت سجاد «علیهالسلام» که میفرمایند: «لَمَّا اشْتَدَّ الْأَمْرُ بِالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب«علیهالسلام» نَظَرَ إِلَيْهِ مَنْ كَانَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ بِخِلَافِهِمْ لِأَنَّهُمْ كُلَّمَا اشْتَدَّ الْأَمْرُ تَغَيَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَ وَجَبَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَانَ الْحُسَيْنُ«علیهالسلام» وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْكُنُ نُفُوسُهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا لَا يُبَالِي بِالْمَوْتِ فَقَالَلَهُمُ الْحُسَيْنُ«علیهالسلام» صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ فَأَيُّكُمْ يَكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ».
آن وقت كه كار بر امام حسين «علیهالسلام» سخت شد، اصحاب نظر به جانب آن جناب نمودند و حالِ آن امامِ همام را به خلاف احوال خود مشاهده كردند، زيرا كه چون امر بر آنها سخت ميشد، رنگهاشان متغيّر ميگرديد و بر پشتهاشان لرزه ميافتاد و دلهاشان هراسان ميگرديد ولي آن امام «علیهالسلام» و بعضى از خواص كه در خدمت حضرت بودند، رنگ چهرهشان برافروختهتر و اندامشان آرامتر و جانهایشان آسودهتر میگشت؛ پس اصحاب به يكديگر ميگفتند حضرت را ببينيد كه از مرگ باك ندارد، آنجناب به آنها ميفرمود: صبر پيشه کنيد اى بزرگزادگان كه مرگ جز پلى كه شما را از پريشانى و بدحالى به بهشت وسيع و عيش جاويد ميرساند، چيز ديگري نيست، پس كداميك نگرانيد از اينکه از زندان به قصر رويد؟
آن اصحابی که همانند امامشان چهرههایشان درخشان و قلبهایشان آرام بود، همانهایی بودند که در شب عاشورا به حضرت عرض کردند اگر صدها مرتبه بمیریم و زنده شویم، دست از تو بر نمیداریم. زیرا متوجه بودند در چه شرایط تاریخی قرار دارند و چگونه میتوانند در تاریخی حاضر شوند که حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» حاضر شدند که همان حق الیقینی تاریخی است.
موفق باشید
