بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
7409
متن پرسش
با سلام عرض ادب خدمت استاد بزرگوار در برخی کتب تاریخ قرآن امده است که قرآن دفعتا بر اسمان چهارم نازل شده است این نزول بر چه کسی بوده است وچه فایدهای برای بشر که این کتاب هدایت اوست دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به‌جز مرتبه‌ی الفاظ قرآن که به تدریج و طی 23 سال نازل شده، همه‌ی مراتب دیگر نزول قرآن به صورت دفعی بوده مناسب شرایطی که هر آسمان داشته. موفق باشید
7408
متن پرسش
سلام علیکم جناب استاد طاهرزاده.شیوه نقدغرب و مدرنیته شما چطوریست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که جنابعالی در کتاب‌هایی که هست ملاحظه می‌فرمایید بنده از نظر تئوریک غرب را نقد می‌کنم ولی در عمل و اجراء همان روشی درست است که رهبری عزیز عمل می‌کنند. شاید بحث‌های امثال ما کمک کند که جایگاه سخنان رهبری و موضع‌گیری ایشان روشن شود و راه عبور از غرب هموار گردد. موفق باشید
7406
متن پرسش
بسمه تعالی. شما خودتان چه برداشتی دارید از پاسخ حضرت ابراهیم علیه السلام که ابتدا نگاه به نجوم کردند و بعد پاسخ دادند من بیمارم فنظر نظره فی النجوم فقال انی سقیم؟.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید حضرت خواسته باشند با طرح موضوعی مبهم با آن‌ها همراهی نکنند و برنامه‌ی خود را که شکستن بت‌ها بود، اجرا نمایند. موفق باشید
7405
متن پرسش
باسلام خدمت آقای طاهرزاده گرامی. یک خبری در خبرگزاری فارس منتشر شد از قول آقای صادق زیباکلام که متن کاملش در ذیل می آید. ایشان در مناظره آزاداندیشی مطالبی را عنوان کردند؛ بعد از آن خبری در فارس منتشر شد در خصوص یادداشت آقای عباس مقتدایی به آقای زیبا کلام که کامل آن را هم در زیر می آورم. جناب طاهرزاده از نظر شما لازم بود با توجه به اینکه یک مناظره بود و هرکس حق داشته هرچه می خواهد بگوید ، این نماینده مجلس درصدد پاسخ برآید؟خوب آقای زیباکلام اسرائیل را در صحبتهایش به رسمیت شناخته و یا گفته جمهوری اسلامی نیز به سرنوشت شوروی دچار می شود و یا گفته رهبران ایران به تقلید از کمونیسم با آمریکا مبارزه می کنند؛ خب نظرش را گفته. مگر نمی شود انسان نظرش را بگوید؟چه دلیل دارد آقای مقتدایی موضع گرفته؟دوست دارم برای تنویر اذهان نظر شما رو هم بدونم ممنون متن خبر خبرگزاری فارس در مورد صحبتهای آقای زیباکلام: ««««به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، صادق زیباکلام عضو هیات علمی دانشگاه تهران و عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه جوان در مناظره‌ای با موضوع «تعامل انقلاب اسلامی با غرب» در دانشگاه امام صادق (ع) حضور یافتند. در این مناظره گنجی به ایدئولوژیک بودن جنگ غرب با ایران اشاره کرد و تأکید کرد که تشیع و صهیونیسم تضاد معرفتی دارند از سوی دیگر زیباکلام تأکید کرد که اسرائیل را به رسمیت می‌شناسد و مشکل اصلی را نگاه ایدئولوژیک به جهان مطرح کرد. گزارش کامل این نشست را در زیر بخوانید: گنجی:جنگ غرب با ایران ایدئولوژیک است/ تشیع و صهیونیسم تضاد معرفتی دارند مدیرمسئول روزنامه جوان با بیان اینکه مشکل ما با غرب یک مسئله معرفتی است، گفت: ما باید بدانیم که اگر از مواضع دینی‌مان عدول کنیم و اسلام را در عرصه سیاسی کنار بگذاریم افول ما دور از ذهن نخواهد بود. عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه جوان در مناظره‌ای با موضوع «تعامل انقلاب اسلامی با غرب» به همت هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه پردازی با همکاری مرکز تحقیقات بسیج دانشگاه امام صادق(ع) اظهار داشت: کشور ایران سه بار در معرض تمدن غیر قرار گرفته است. اولین آن تمدن اسلامی بود که غنای فرهنگی ایرانیان باعث شد قرآن را بگیریم و عربیت را پس بزنیم. وی افزود: تمدن دیگری که ایران با آن مواجه شد تمدن مغول‌ها بود که آنان نیز در فرهنگ شیعی و اسلامی ایرانیان هضم شدند. حال هم که در مقابل تمدن غرب قرار گرفته‌ایم که اولین مواجهه ما با آنها نیز در جنگ ایران و روس بود. گنجی در ادامه با دو وجهی خواندن غرب گفت: یک وجه تمدن غرب سلطه‌گری و یک وجه دیگر آن تمدن علم و سخت‌کوشی است و ایرانیان زمانی از غرب ضربه خوردند که نتوانستند بین این دو وجه تفکیک قائل شوند و هر چه جلوتر رفتیم تاثیرپذیری فرهنگی ما بیشتر شد، از فروپاشی عثمانی تا امروز یک تقابل بین اسلام و غرب شکل گرفته است. مدیرمسئول روزنامه جوان با اشاره به سه نگاه به غرب در جهان اسلام، گفت: یک نگاه آن است که تقی‌زاده‌ها داشتند و آن وادادگی مطلق به غرب بود. نگاه دیگر مقاومت مطلق بود که خورشید احمد نماینده این نگاه است و نگاه آخر به غرب در جهان اسلام نگاه گزینشی است که دو وجه غرب را در نظر دارد. نگاه انقلاب اسلامی به غرب نیز نگاه گزینشی است که در برخی موارد مانند مجلس موفق شدیم آن را به وسیله تاسیس شورای نگهبان بومی کنیم. عبدالله گنجی با بیان اینکه مسئله ما با غرب یک مسئله معرفتی است، گفت: ما این مسئله را نباید تنها برای موضوع هسته‌ای خرج کنیم. اصل دعوای ما با غرب معرفتی است و مسئله هسته‌ای و حمایت از حزب‌الله و غیره بهانه‌های عرفی بین‌المللی غرب علیه ماست. ما در ساکت‌ترین حالت نیز از گزند غرب در امان نخواهیم بود چرا که امام (ره) می‌فرمایند ما چه بخواهیم و چه نخواهیم آمریکا و صهیونیست‌ها به دنبال ما خواهند بود تا حیثیت ما را لکه‌دار کنند. وی در ادامه با طرح این سؤال که آیا غرب هم مانند ما ایدئولوژی دارد یا خیر؟ گفت: از آنجا که غرب با ما در مبارزه است، پس مبارزه بدون ایدئولوژی امکان پذیر نیست به همین خاطر غرب با ما مرزبندی گفتمانی دارد. غرب برای پویایی خود نیاز به غیریت دارد. هانتینگتون وقتی از برخورد تمدن‌ها صحبت می‌کند می‌خواهد یک غیریتی را برای غرب به وجود آورد. مدیرمسئول روزنامه جوان در ادامه در پاسخ به زیباکلام که اعتقاد داشت مارکسیست‌ها در اوایل انقلاب از وزن بالایی برخوردار بودند،‌ گفت: اگر مارکسیست‌ها در اوایل انقلاب از وزن بالا و پرستیژ بالایی برخوردار بودند پس چگونه 98 درصد به جمهوری اسلامی رای دادند. امام (ره) حتی مجاهدین خلق که رده‌هایی از مارکسیسم داشتند را نپذیرفتند. نهضت آزادی‌ها که مخالف پهلوی بودند اما انقلابی نبودند در سایه امام (ره) روی کار آمدند. * ایران زایشگاه شیعه سیاسی است گنجی با بیان اینکه صفویه محل تولد سیاست شیعه بود، گفت: ما باید قبول کنیم ایران زایشگاه شیعه سیاسی است. سیاست در ذات شیعه است چون ما عاشورای سیاسی داریم و دوام و بقای نظام ما به خاطر داشتن همین ویژگی‌هاست. وی پیرامون تحلیل شرق‌شناسان از وضعیت خودشان گفت: ادوارد سعید می‌گوید غربی‌ها نه تنها شرق را تفسیر می‌کنند بلکه آن را تولید نیز می‌کنند. بعد روشنفکران شرق تفاسیر غرب از شرق را می‌خوانند و آنگاه به تحلیل می‌پردازند. در حالی که ما باید با معرفت بومی به شرق نگاه کنیم. ما باید بدانیم که دین ما مولد سیاست ماست و ما نقطه تحقیر تاریخی‌مان را با انقلاب اسلامی پاسخ دادیم. حال بعضی از روشنفکران ما بدون تحلیل انقلاب اسلامی از آن عبور می‌کنند. حتی یکی از اساتید دانشگاهی بنده امام خمینی (ره) را از اندیشمندان قرن 20 قلمداد نمی‌کرد. این نگاه خود کم‌بینی آفت کار ماست و ما باید بدانیم که غرب برای حذف ایدئولوژی ما قد علم کرده است. مدیرمسئول روزنامه جوان افزود: شاهد این مدعا نیز اتفاقات اخیر است که ما در مذاکرات خیلی امتیازها به غرب دادیم اما آنان دست بردار نیستند و مسائل موشکی و هسته‌ای را علم کردند قطعا در ادامه نیز به اصل نظام وارد می‌شوند. گنجی با اشاره به مشکلات شوروی که باعث فروپاشی آن رژیم شد، گفت: مشکل اندیشه‌ای که شوروی را اداره می‌کرد این بود که با فطرت انسان سازگار نبود و آنچه که با فطرت انسان سازگاری نداشته باشد دوام نخواهد آورد. غرب نیز شوروی را در یک جنگ سرد وارد کرد و شوروی نیز در این رویارویی کم آورد. وی ادامه داد: ما نیز الان در حال تجربه و تمرین کردن حاکمیت هستیم چرا که با سر کار آمدن هر دولتی ما یک تجربه جدید کسب می‌کنیم اما این موضوع برخلاف نظر زیباکلام به فروپاشی ما نمی‌انجامد اما اگر ما از مواضع دینی‌مان عدول کنیم فروپاشی ما نزدیک خواهد بود. مدیرمسئول روزنامه جوان با تاکید بر اینکه قدرت تشیع بود که ایران را یکپارچه کرد، گفت: این تشیع بود که ایران را به صورت ملت درآورد و وحدت ملی کنونی ما به تشیع برمی‌گردد، ما مانند پهلوی اول نیستیم که زبان فارسی را برای ملیت علم کنیم بلکه بر اسلام شیعی تاکید می‌کنیم. بنده در رد سخنان زیباکلام که بیان می‌داشت علمای اسلام سیاسی نبودند، باید بگویم که ما در این خصوص حکم میرزای شیرازی را داریم. در زمان صفویه از اینکه شاه تاجش را از علمای دینی می‌گیرد، بدین معنی است که شاه مشروعیت خود را از عالم دینی اخذ می‌کند و این نشان از سیاسی بودن علمای اسلام خصوصا شیعه دارد. گنجی تصریح کرد: اگر تشیع خطری برای غرب نداشت چرا آنان بهائیت را به وجود آوردند. خطری که انگلیس در شیعه دیده بود باعث شد فرقه بهائیت را در شیعه بوجود بیاورد. همچنین امام (ره) می‌فرمایند اسلامی که خطری برای جهانخواران نداشته باشد اسلام نیست. مدیرمسئول روزنامه جوان افزود: امام (ره) می‌فرمایند اگر هم اکنون آمریکا یک کشور اسلامی را با خاک یکسان کند مسلمانان چه کار خواهند کرد؟ ما با آمریکا چه کار کردیم که آنها اینقدر علیه ما فعالیت می‌کنند. اشتباه است که تعارض‌مان و تضاد‌مان با آمریکا را تنها به تسخیر سفارت آمریکا تقلیل دهیم. تسخیر سفارت تنها یک معلول است. وی ادامه داد: بعد از دوره کریم خان زند تا انقلاب اسلامی ایران هر روز کوچک‌تر شد اما آیا امروز جمهوری اسلامی به یک قدرت منطقه‌ای تبدیل شده است یا نه؟ آیا این به برکت شیعه سیاسی نیست؟ بین ایران و اپوزیسیون و غرب این اشتراک نگاه وجود دارد که ایران استقلال خود را حفظ کرده است در حالی که قبل از انقلاب این وضعیت وجود نداشت. استقلال کنونی ما به برکت اسلام است چرا که اگر اسلام را از عرصه سیاسی خود بگیریم به گذشته برخواهیم گشت. از پایان صفویه تا انقلاب اسلامی اندیشه سیاسی از حوزه اندیشه دینی خارج بوده است. به همین خاطر بود که در ایران در عرصه حکومت سردرگمی وجود داشت. * امام خمینی(ره) نظام سیاسی را بومی کرد گنجی خاطرنشان کرد: امام (ره) نظام سیاسی به وجود آورد و آن را بومی کرد حال آیا ما نمی‌توانیم در عرصه‌های دیگر تفکر کنیم و نظام‌های متناسب با خودمان را به وجود آوریم؟ البته ما می‌خواهیم سرپای خود بایستیم اما غرب چنین چیزی را نمی‌خواهد و چهره ایدئولوژیک اسلام وقتی که در عرصه مبارزه وارد شود ظهور پیدا می‌کند. وی در ادامه به نقد بازرگان گفت: البته بازرگان معتقد نبود که دین از سیاست جداست اما مشکل وی این بود که در عرصه نظر خوب عمل می‌کرد اما وقتی وارد عمل شد نتوانست مکانیسمی بین لیبرالیسم و ‌حکومت اسلامی برای اجرای احکام اسلام ایجاد کند. مدیرمسئول روزنامه جوان با بیان اینکه مسئله ما با رژیم صهیونیستی تنها مشکل فلسطین نیست، گفت: تشیع و صهیونیسم به جهت فکری با هم تضاد دارند. راهبرد صهیونیست‌ها تشکیل حکومت از نیل تا فرات است حال آیا انقلاب اسلامی باعث نشد که آنان همان جایی که الان حضور دارند محصور شوند؟ گنجی با تاکید بر اینکه بشار اسد بخشی از قدرت منطقه‌ای ماست، گفت: شیعه‌هراسی که آمریکا به وجود آورده مگر در همین دو سال جنگ در سوریه است؟ آمریکا از اول انقلاب شیعه‌هراسی و ایران‌هراسی را به وجود آورده بود. مصر و پاکستان نیز مشکلی با غرب ندارند، حال آیا آنان مشکلات بیشتری دارند یا جمهوری اسلامی؟ آیا آنان در برابر آمریکا اقتدار بیشتری دارند یا جمهوری اسلامی؟ وی با بیان اینکه ما امام (ره) را به عنوان یک اندیشمند سیاسی می‌شناسیم، گفت: ما منهای امام چیزی برای گفتن نداریم ما علاوه بر نگاه استدلالی به سخنان امام نگاه تعبدی نیز داریم. ما سخن امام که بیان داشتند غرب ما را رها نخواهد کرد در این 35 سال به عینه تجربه کردیم و معتقدیم تنها چیزی که می‌توانیم با آن با جهانخواران مبارزه کنیم‌، اسلام است. وی در پایان گفت: ما باید ایران را از نگاه خودمان مطالعه کنیم نه آنچه که غرب برای ما تولید کرده است. البته باید این را بگویم که ما رژیم صهیونیستی را یک رژیم غاصب می‌دانیم و هیچ گاه آنان را به رسمیت نخواهیم شناخت. زیباکلام: اسرائیل را به رسمیت می‌شناسم/ مشکل اصلی ما نگاه ایدئولوژیک به جهان است عضو هیات علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه علت دشمنی رژیم صهیونیستی با ایران بدین خاطر است که ما می‌خواهیم آنان را محو کنیم، گفت: من کشور اسرائیل را به رسمیت می‌شناسم چرا که سازمان ملل آن را به رسمیت شناخته است. به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، صادق زیباکلام عضو هیات علمی دانشگاه تهران در این مناظره گفت: من در گذشته تضاد و مبارزه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی با غرب را متاثر از میراثی که از جریان چپ مارکسیستی به جریانات انقلابی رسیده بود، می‌دانستم اما الان معتقدم شروع ستیز جمهوری اسلامی با غرب از جایی بود که مسلمانان انقلابی در سال 58 جا پای مارکسیست‌ها گذاشت و همان باورهای آنان را پذیرفتند. وی افزود: ضدیت جریانات اسلام‌گرا با غرب که نقطه تحقق آن با اشغال سفارت همراه بود به خاطر رقابت نفس‌گیری بود که بین مارکسیست‌ها و بچه مسلمانان وجود داشت. این رقابت آنقدر جدی بود که این بچه‌ها تنها با گلوله به هم شلیک نمی‌کردند البته دست بالا به مارکسیست‌ها تعلق داشت به همین خاطر از طرف یاران امام(ره) قول و قرارهایی با سفارت آمریکا در ایران گذاشته شد و «شان من» عنوان می‌کند که من دیدم آقای بازرگان، بهشتی و موسوی اردبیلی به سفارت می‌آمدند و مذاکره می‌کردند. استاد علوم سیاسی ادامه داد: مارکسیست‌ها جریانات اسلام‌گرا را به حالت تدافعی کشیده بودند و این جریانات تلاش می‌کردند تا از سلامت انقلاب دفاع کنند و بعد از اشغال سفارت آمریکا موازنه به سرعت به نفع مسلمانان انقلابی برگشت و آن هیبت انقلابی برای جریانات اسلام‌گرا به وجود آمد و رهبران انقلاب نیز با همه وجود به این جریان پیوستند چون متوجه شدند هیبت و پرستیژ اجتماعی برای آنان به وجود می‌آورد و از این طریق می‌توانند رقبای خود را قلع و قمع کنند. شنل آمریکاستیزی که بر دوش رهبران انقلاب ایران افتاد باعث شد آنان به راحتی این شنل را از دوش خود بر ندارند. عضو هیات علمی دانشگاه تهران با اشاره به تفاوت روحیه انقلابی در سال 58 و 92 گفت: در سال 58 چهره‌های متشخص انقلابی کسانی بودند که با امپریالیست آمریکا مبارزه می‌کردند و مانند الان نبود که پرستیژ انقلابی را افرادی مانند نلسون ماندلا داشته باشند که بعد از روی کار آمدنش یک نفر را هم اعدام نکرد. وی افزود: زمانی که ما قبول کردیم گروگان‌ها را آزاد کنیم نتوانستیم هیچ امتیازی از آمریکا بگیریم و حال کسی نیز از بیانیه الجزایر دفاع نمی‌کند. در مورد مسئله هسته‌ای نیز این داستان در حال تکرار شدن است. زیباکلام با طرح این سوال که چه شد این جریان آمریکاستیزی ادامه پیدا کرد، گفت: در ایران موج امپریالیسم‌ستیزی ادامه پیدا کرد اما این موج در جهان ادامه پیدا نکرد بدین خاطر که جمهوری اسلامی خود را یک نظام ایدئولوژیک تعریف می‌کند. تفاوت ما با ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی این است که آنان مسلمانانی هستند که در یک انتخابات دموکراتیک نصف 1 را به دست آوردند و به قدرت رسیدند اما ما این نگاه را نداریم و نگاهمان به نظام جمهوری اسلامی یک نگاه ایدئولوژیک است که مرکز همه خوبی‌ها است. وی ادامه داد: این نظام به طور طبیعی خود را رقیب جلوه می‌دهد و وارد پیکار می‌شود در حالی که ما مشاهده می‌کنیم حزب عدالت و توسعه در ترکیه نگاه ایدئولوژیک به حکومت ندارد در حالی که ما معتقدیم نظام سیاسی و اقتصادی ما برترین است و به همین خاطر مجبوریم خودمان را در تضاد با غرب ببینیم و نمی‌توانیم قبول کنیم که غرب از جهت اقتصاد و مناسبات سیاسی از ما برتر است. این استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه رویکرد ما به اسلام ایدئولوژیک‌محور است، گفت: البته این نوع نگاه بیشتر در حکومت وجود دارد و بیرون از حوزه حکومت در حال رنگ باختن است و بزرگترین مشکل آن نیز نسل تحصیل‌کرده است. وی افزود: اسلامی کردن علوم انسانی نیز بدین خاطر است که نظام متوجه شده که نسل تحصیل‌کرده ما خودشان را در تضاد با غرب نمی‌بینند و فکر نمی‌کنند نظام اسلامی ما در حوزه سیاسی و اقتصادی برتر است. * آنچه در شوروی اتفاق افتاد در جمهوری اسلامی هم اتفاق می‌افتد زیباکلام تاکید کرد: نظام ما روزبه‌روز مانند شوروی در اقلیت قرار می‌گیرد و آنچه که در شوروی اتفاق افتاد در جمهوری اسلامی نیز اتفاق خواهد افتاد و این نظام خود را از درون اصلاح خواهد کرد. استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران گفت: اگر در تشیع یک روحیه مبارزه و ستیز نهفته است که باعث می‌شود جمهوری اسلامی روحیه مبارزه‌گرایانه داشته باشد پس چرا در شیعیان عراق این وضعیت وجود ندارد و چرا آیت‌الله سیستانی شیعیان را علیه آمریکا بسیج نمی‌کند؟ البته نمی‌دانم اگر حمایت ایران از حزب‌الله برداشته شود آنان چقدر می‌توانند دوام بیاورند. وی با تاکید بر اینکه بزرگترین ویژگی تشیع غیرسیاسی بودن آن است، گفت: کافی است به نظر علمای گذشته از صفویه تا پهلوی نگاه کنید و ببینید که راجع به حکومت و سیاست چه گفته‌اند ما شاهدیم که در دوره صفویه علما تاج پادشاهی را بر سر شاهان قرار می‌دادند و در آن دوران علمای شیعه در کنار حکومت هستند و نهضت مشروطه نیز علما را همسو با خود کردند و در زمان محمدرضا پهلوی نیز علما کاری به سیاست نداشتند تنها روحانی‌ای که این وضعیت را به هم زد امام(ره) بود در غیر این صورت تمام علمای بزرگ تشیع با حکومت همراه بودند به همین خاطر وقتی ما می‌بینیم که علما با شاه و حکومت طاغوت کاری نداشتند طبیعتا با غرب نیز کاری نداشتند. عضو هیات علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه دو نگاه به اسلام وجود دارد، گفت: یک عده معتقد هستند که اسلام باید رو به جلو حرکت کند و باید توسعه‌گرا باشد و دین تنها برای دنیای دیگر ما نیست مانند بن‌لادن. در ایران نیز این نگاه غالب است که باید با نظام سلطه مبارزه کنیم و یک نگاه کاملا ایدئولوژیک‌زده به دین در حالی که دیگر مسلمانان این نوع نگاه را ندارند. آنچه که افول خواهد کرد نگاه ایدئولوژیک‌زده به دین است چراکه نگاهی سیاست‌زده است. زیباکلام در ادامه با اشاره به نگاه بازرگان به دین گفت: بازرگان تمام عمرش را صرف این کرد که بگوید اسلام برای این دنیا نیز حرف دارد تا این دنیا را برای ما بهشت کند و نسل 57 نیز با تمام وجود معتقد بود که اقتصاد توحیدی وجود دارد و ما در اوایل انقلاب نگاه ایدئولوژیک به اسلام داشتیم و معتقد بودیم که کامل‌تر از ایده‌های غرب و شرق است. وی افزود: اما بازرگان در آخرین سخنرانی‌اش در حسینیه ارشاد طوری سخن می‌گوید که انگار می‌خواهد عنوان کند تجربه نظام جمهوری اسلامی باعث شده به این نتیجه برسد که اسلام آمده است تا بگوید آن دنیا و پیامبری نیز وجود دارد. شما از کجای قرآن می‌توانید استخراج کنید که نظام بانک به وجود بیاید و بتوانیم عربستان را سر جایش بنشانیم اما این نگاه در سال 57 وجود داشت. زیباکلام در ادامه افزود: ما در اوایل انقلاب اعتراض داشتیم که چرا اقتصادی که در شورای نگهبان تصویب شد لفظ توحیدی ندارد ما تا این حد ایدآل‌گرا بودیم به همین خاطر به خانه شهید بهشتی رفتیم تا اعتراضمان را به آنان اعلام کنیم که شهید بهشتی در پاسخ به ما گفتند ما تلاش کردیم اما دیگران موافق نبودند و این موضوع رای نیاورد البته الان متوجه می‌شوم که آن دیگران درست می‌گفتند الان ما می‌بینیم که اقتصاد توحیدی ما بهره 25 درصد می‌گیرد و حال آیا شما فکر می‌کنید در اسلام اقتصاد وجود دارد. این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در ادامه مشکلات رژیم صهیونیستی با جمهوری اسلامی ایران را برشمرد و گفت: ما قائل هستیم که باید اسرائیل را نابود کنیم به همین خاطر جنبه ایدئولوژیک گرفته‌ایم و برای آن همه‌کار می‌کنیم، سوال بنده این است که این رسالت را چه کسی برعهده ما گذاشته است؟ چرا سیاست خارجی ما براساس همین تفکر اقدام می‌کند؟ * مشکل اصلی ما نگاه ایدئولوژیک ما به جهان است زیباکلام تصریح کرد: ما وقتی صحبت از اقدامات آمریکا علیه خودمان را می‌خواهیم بیان کنیم لیست بلندبالایی ارائه می‌دهیم اما هیچ‌وقت نمی‌گوییم که با نگاه ایدئولوژیکمان چه اقداماتی علیه غرب و آمریکا کرده‌ایم و چه تحریفات و دروغ‌هایی علیه آنان به کار برده‌ایم، مشکل اصلی ما نگاه ایدئولوژیک ما به جهان است. وقتی ما می‌خواهیم نظام سلطه و اسرائیل را نابود کنیم آیا می‌شود توقع داشته باشیم که آنان کاری نکنند؟ عضو هیات علمی دانشگاه تهران خاطرنشان کرد: ما روز به روز در حال باختن هستیم چراکه نتوانسته‌ایم نسل‌های تحصیل‌کرده بعد از انقلاب را حفظ کنیم و حمایتمان از بشاراسد باعث شده تمام اعراب را علیه خودمان بسیج کنیم و به دلیل سیاست‌های غلطمان سنی‌ها از هویت سنی بودنشان آگاه شدند. زیباکلام با اشاره به حضور در دانشگاه زاهدان گفت: حدود 80 نفر از دانشجویان آن دانشگاه با لباس بلوچی و با حرارت کامل از کینه‌هایشان صحبت می‌کردند و هیچ ترسی نیز از حراست دانشگاه نداشتند. ما نه‌تنها در عرصه بین‌الملل هر کسی را که توانستیم علیه خودمان دشمن کردیم بلکه در عرصه داخلی نیز همین کار را انجام دادیم. سرمایه‌گذاری‌های ما در ونزوئلا چه نتیجه‌ای داشت اگر امام (ره) الان حاضر بودند چقدر تضمین می‌دادید که سخنان سال 57 را تکرار می‌کردند اگر ما فقط به سخنان امام در 30، 40 سال گذشته رجوع کنیم پس باید درب دانشگاه امام صادق(ع) و تهران را گل بگیریم. وی در پایان سخنان خود گفت: ما به جای اینکه نگران غرب باشیم سعی کنیم وضعیت مملکت خودمان را حل کنیم. بنده کشور اسرائیل را به رسمیت می‌شناسم چراکه سازمان ملل آن را به رسمیت شناخته است.»»» متن خبر خبرگزاری فارس در مورد یادداشت آقای عباس مقتدایی در پاسخ به آقای زیباکلام ««« گزارش حوزه پارلمانی خبرگزاری فارس، عباس مقتدایی استاد دانشگاه و عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی با ارسال یادداشتی به خبرگزاری فارس به اظهارات اخیر صادق زیباکلام در مناظره با عبدالله گنجی در دانشگاه امام صادق(ع) پاسخ گفت. متن این یاداشت به شرح ذیل است: من بر این گمانم که متأسفانه آقای دکتر زیباکلام، در زمینه مباحث سیاست اسلامی از سواد(دانش و آگاهی) لازم برخوردار نیست و به همین جهت غالباً موضوعاتی التقاطی را مطرح می نمایند و البته برخی معتقدند این تلاشها از جانب ایشان، از آن روست که همچنان نامش بر سر زبان‌ها بیفتد و معتقدند ایشان به همین خاطر دیدگاه های تاریخ مصرف گذشته را در هر دوره به اقتضای زمان، به گونه‌ای دیگر تکرار می‌کند تا مبادا نامش مانند بسیاری دیگر از هم اندیشانش، به فراموشخانه یادها سپرده شود. اما من به هرحال نمی‌دانم آیا این حرف‌های طرح شده از سوی ایشان برای آن است که بتواند منافع مادی و یا کمک ها و مساعدت‌هایی را از آن سوی مرزها، «مثلا اسرائیل» برای خود، دست و پا کند و یا اینکه واقعاً انگیزه های دیگر، سبب می شود که موضوعاتی از نوع مطالب منتشر شده در رسانه‌ها را مطرح نماید؛ به‌ هر تقدیر چون اینجانب دانش آموخته دانشگاه امام صادق (علیه السلام) هستم و سال‌ها در مقاطع دکتری و کارشناسی ارشد، اندیشه های سیاسی اسلام را تدریس نموده ام؛ علیرغم اینکه پیشتر هیچگاه تمایلی نسبت به پاسخ دادن به اظهارات آقای زیباکلام نداشتم و بهترین جواب، در برابر گفته های ایشان را خاموشی می دانستم، اما اینک چون می بینم مطالب وی ممکن است بخشی از افکار جامعه را به انحراف بکشاند؛ از سر ضرورت و به اختصار، چند نکته را متذکر می شوم: 1. ایشان روحیه ضداستکباری مردم و رهبری ایران را به گونه ای تفسیر کرده اند که گویی این رفتار، متأثر از نگرش مارکسیستی است؛ البته چون ایشان اطلاعات قرآنی و دینی ندارند و بدیهی است در حد بضاعت اندک خود در این زمینه، اظهار نظر می نمایند؛ فلذا توجه ایشان را به آیات متعدد قرآن جلب می کنم که در آن مبارزه با طاغوت و نفی روحیه ستمگری و ستم پذیری و دوری از روحیات شیطانی و غیر دینی و نیز نفی فساد در زمین تبیین شده است؛ از جمله آیات: دهم و هجدهم سوره فاطر، شصت و چهارم سوره مائده و صدها آیه دیگر که در پایان نامه اینجانب در دانشگاه امام صادق (علیه السلام) موجود است و می توانند مراجعه و مطالعه نمایند. به علاوه این موضوع در قانون اساسی ایران که میثاق ملی کشور هم محسوب می شود و قاعدتاً همه افراد یک ملت به آن پای بند هستند؛ تصریح شده است و در مقدمه قانون اساسی و نیز در بند 5 اصل سوم و بند 16 همان اصل این موضوع مطرح شده است و علاوه بر آن در اصول 152 تا 155 از فصل دهم قانون اساسی، خط مشیء کشور در سیاست خارجی ، بیان شده است؛ لذا نباید روحیه ضداستکباری و ظلم ستیزی مردم را تقلیل داده و آن را حمل بر عوامل بی اساسی چون تفکرات مارکسیستی نماییم؛ چرا که این رفتار و منش ملت مسلمان ایران، ریشه در مبانی و آموزه های دینی آنان دارد و قطعاً و یقیناً تقلید از مارکسیسم نیست و مبتنی بر پشتوانه های قوی و منطقی دینی و عقلانی و قانونی است و مباحث عمیق تولی و تبری به عنوان آموزه های اسلامی در آن دخیل است. 2. ایشان گفته اند: «اسرائیل را به رسمیت می شناسند»؛ چون اینجانب دانش آموخته رشته علوم سیاسی و روابط بین الملل هستم؛ این نکته را به خوانندگان این مطلب یادآوری می‌کنم که اصولاً موضوع «به رسمیت شناختن یا نشناختن»، موضوعی است که در صلاحیت دولت‌هاست و به فرد یا افراد خاص یک ملت مربوط نمی شود؛ زیرا اگر قرار باشد به رسمیت شناختن و یا نشناختن به دست و نظر افراد باشد؛ در هر لحظه و یا ساعتی یک نوع خاصی از نظر و نگرش شکل می‌گیرد و طبیعی است که در صحنه و عرصه روابط بین الملل این دولتها هستند که باید از مجاری قانونی، مسأله به رسمیت شناختن و یا نشناختن دولت دیگر را، آن هم در دو حالت اصطلاحاً دوژوره یا دوفاکتو با تعریف علمی خاص، مورد اقدام قرار دهند؛ بنابراین اظهارنظر این آقا در مورد اسرائیل، از اساس مبنایی غیرعلمی و غیرقانونی دارد چون قانون برای ایشان حقی در به رسمیت شناختن یا نشناختن قائل نشده و ایشان هم مانند شهروندان دیگر، باید به قانون پای بند باشد و رفتارهای غیرقانونی انجام ندهد. علاوه بر این فصل دهم قانون اساسی ایران به ویژه اصل 152 آن، نوع و کیفیت روابط خارجی را مشخص نموده است و اگر ایشان به این استناد که چون سازمان ملل چیزی را پذیرفته، ماهم می پذیریم؛ معتقد است باید اسرائیل را به رسمیت شناخت؛ باید گوشزد کرد که بر طبق حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران و قانون اساسی ایران مواردی را که رسماً از سوی دولت ایران پذیرفته شده است را باید مبنای مراودات و عمل بین المللی قرارداد؛ در غیر این صورت موارد زیادی هست که در در پاره ای از مجامع بین المللی به رسمیت شناخته می‌شود و لیکن ما به دلایل دینی و عقلی و حتی اخلاق اسلامی از پذیرش آن سر باز می زنیم؛ مثلاً پدیده همجنس گرایی، در برخی از مجامع بین المللی پذیرفته شده و بدیهی است که ما بر اساس اخلاق اسلامی آن را نفی می کنیم. بنابراین باید به ایشان یادآوری کرد که شما به دلیل اینکه تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران را دارید باید در گام اول آن چیزی را بپذیرد که قانون اساسی کشوری که تابعیت آن را دارید پذیرفته است و پس از این مرحله، این دولت جمهوری اسلامی ایران است که بر اساس رأی ملت، حق اعمال حاکمیت دارد؛ نه جنابعالی که چنین حقی از سوی ملت، به شما واگذار نشده است. البته این موضوعات از مباحث اولیه ای است که ما معمولاً به دانشجویان ترم اول رشته علوم سیاسی و روابط بین الملل آموزش می دهیم و من فکر می کنم ایشان این مباحث را بداند لیکن شاید در فضایی احساسی، بخشی از آن را نادیده گرفته اند و در هر صورت از یک فرد دانشگاهی، همواره توقع و انتظار است که رفتار و گفتار علمی و منطقی و مبتنی بر قانون داشته باشد. 3. غرب سال‌هاست وقت و هزینه صرف نموده تا رویکردهای خود را در تمام نقاط عالم فراگیر نماید. یکی از خواسته های کشورهای غربی، نگاه غیرایدئولوژیک از سوی سایرین به عرصه بین الملل و سیاست است(در حالی که خودشان دائماً در حال ترویج رویکردهای لیبرالیستی و کاپیتالیستی هستند) و این نقطه مقابل دیدگاه اسلام نابی است که امام خمینی(ره) برای احیاء آن در دوران معاصر تلاش نمود و انقلاب اسلامی امروز پرچم دار آن است و کوشش و اهتمام عمومی غرب هم، بر افتادن این پرچم الهام بخش بر زمین است و جای تعجب نیست که پرورش یافتگان در دامان رویکردهای غربی، نگاه دین مدارانه را صراحتاً به عنوان یک «مشکل» مطرح نمایند؛ نکته ای که آقای زیباکلام بر آن اصرار دارد و به تصریح گفته است که:«مشکل اصلی ما، نگاه ایدئولوژیک به جهان است». 4. ایشان مباحث دیگری هم در خصوص حضرت امام (ره)، شهید بهشتی و نیز دانشگاه امام صادق(علیه السلام) بیان نموده‌اند که گمان من بر این است که یا دچار فقر اطلاعات در خصوص موارد یادشده هستند و یا آنکه مأموریتی از محلی خاص، برای تخریب اذهان مردم دارند. در هر صورت ایشان را اولاً به تقوا و رعایت مبانی اسلامی توصیه می کنم و آمادگی خود را برای آموزش و یا در اختیار گذاشتن متون مناسب جهت افزایش اطلاعات ایشان اعلام می دارم و البته همین پاسخ هایی که به ایشان داده می شود را نیز موجب بزرگتر شدن ایشان و درشت نمایی وی می دانم لذا از سایر همکاران فرهیخته و اندیشمند تقاضا دارم صرفاً در حد ضرورت ، مطالب ایشان را مورد پاسخ و نقد قرار دهند؛ چون بخش عمده ای از مطالب ایشان فاقد پشتوانه های علمی و فنی است.»»»»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته جوابی که آن برادر به آقای زیباکلام داده است نکات خوبی دارد ولی عمده مشکل نظام اسلامی با این نوع تفکر مسئله‌ی غفلت از تقابل دو تمدن است، یکی تقابل تمدن اسلامی با آرمان‌های خاص خود که امروز جمهوری اسلامی بنای پایه‌ریزی آن را دارد و دیگری تقابل تمدن غربی و اصراری که آن تمدن بر نفی نظام دینی در مناسبات بشری دارد و اگر بنای احیای تمدن اسلامی در میان نباشد راه، همان است که آقای زیباکلام می‌فرماید که ما نیز به عنوان یک کشور جزء اقمار نظامی شویم که بالاخره آمریکا و تفکر استکباری دنیای مدرن فرمانده‌ی آن هستند. در حالی‌که آموزه‌های دینی و مردم ما با انقلابی که کرده‌اند بحمداللّه تاریخی را شروع نموده‌اند که این تاریخ ما را وارد در زندگی توحیدی خواهد کرد و از این‌همه مشکلات و بحران‌هایی که جهان مدرن بدان گرفتار است نجات خواهد داد و گِله‌ی رهبری از این‌که فرمودند عده‌ای می‌خواهند دشمنی آمریکا با ملت ما را بی‌رنگ جلوه دهند، از آن جهت است که این عده عملاً موجب بسط تمدن غربی خواهند شد و این ادامه‌ی یک نوع بردگی است برای ملت ما. مثل بردگی بسیاری از ملل امروز دنیا که یوغ بندگی آمریکا را بر گردن انداخته‌اند. آیا این با سخن امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» که می‌فرمایند: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا» بنده‌ی دیگران مباش که خدا تو را آزاد آفریده است می خواند؟ حضرت امام در سوم اسفند 1367 می فرمایند «آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نماییم و ما خامی کرده‌ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتا انزوای کشور شده است و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گذارند، این یک نمونه است که خدا می‌خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت، چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌اندیشی به در آییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بی‌تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله، اشتباه ما نیست بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الّا مسئله فردی سلمان رشدی آن قدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیست‌ها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند.». موفق باشید
7404
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد گرامی ، جمعی از طلبه ها و دانشجوهای قم هستیم که با دغدغه فهم و ترویج گفتمان فکری انقلاب اسلامی موسسه ای به نام "عصر گذار" تاسیس کرده ایم و در حال فعالیت هستیم. مسئله نسبت ما با ولی فقیه و رسیدن به یک دستگاه جامع فهم کلام رهبری که به دور از تفسیرهای سلیقه ای باشد، مار را برآن داشت تا سلسله جلساتی را در موسسه برگزار کنیم تا با همفکری هم بتوانیم برای سوالات خود در این زمینه جوابهایی پیدا کنیم. در این راستا کتاب سلوک ذیل شخصیت امام (ره) با توجه به انس برخی دوستان با مباحث شما مورد بحث و بررسی قرار گرفت و سوالاتی در رابطه با نظریه اشراقی که حضرتعالی مطرح کرده اید پیش آمدکه محضرتان عرضه می داریم امیدواریم با جواب های شما افق های بلندتری پیش رویمان باز شود. مقدمه : از آنجائیکه ما در فضای نظام ولایت فقیه تنفس می¬کنیم و دوره تاریخی ما مصادف است با حرکت نورانی انقلاب اسلامی که مبنای آن ولایت حکم الهی بر مناسبات انسانی است و از طرفی در دوران غیبت قرار داریم لذا مسئله ولایت فقیه ، جایگاه آن ، نسبت ما با آن و تأثیر و تأثّر آن بر حرکت عمومی زندگی بشر معاصر و ... از اهمیت ویژه¬ای برخوردار است. ضرورت ارتباط مستحکم با ولایت از طرفی و امکان برداشت¬های مختلف و بعضا سلیقه¬ای از کلمات ولی ما را با انبوه سؤالات مواجه کرده¬است. برآنیم تا با کمک دوستان فضایی سامان دهیم تا با همفکری هم بتوانیم افقی در جهت حل سؤالات بیابیم. سؤالات اولیه: 1- نسبت حوزه تفکر و تحلیل¬های فردی اشخاص با کلمات رهبری چیست ؟ مثلا اگر متفکری در موضوعی نظرش خلاف رهبری باشد آیا این اختلاف نشان می دهد که آن متفکر ذیل رهبری تفکر نکرده است؟ آیا اگر کسی ذیل رهبری سلوک کند لزوما باید در عرصه اندیشه ورزی و تولید فکر هم نظر با ایشان باشد؟ 2- نسبت تفکر با جایگاه ولایت فقیه چیست ؟ یعنی آیا ولایت فقیه صرفا یک منصب مدیریتی و اجرایی است و لزوما در حوزه اندیشه ورود متفکرانه ندارد یا خیر ولی فقیه شأن تفکری و اندیشه¬ای هم دارد ؟ ثمره سؤال این است که آیا برخورد ما با کلمات رهبری از منظر تفکر باشد یا مدیریت اجرایی کشور ؟ آیا اگر رهبری یک متفکر حوزوی یا دانشگاهی بودند در مسائل فکری همین طور حرف می زدند که الان حرف می زنند؟ آیا می شود گفت بسیاری از کلمات و تحلیل های رهبری از جایگاه سیاسی و مدیریتی است و به خاطر قرارگیری در چنین منصبی و به اقتضای امر سیاست است و لزوما هست ها و نیست ها را مطرح نمی کنند بلکه به اقتضای سیاست ورزی و حرکت جامعه به سمت آرمانها، کلماتشان ناظر به بایدها و آرمانهاست؟ مثلا اینکه رهبری می فرمایند ملت و جامعه ما روز به روز بصیرتر و فهمیده تر شده و ایمانشان بیشتر شده و در کل رشد کرده اند آیا واقعا چنین است؟ یا نه چون می خواهند به مردم امیدواری دهند اینطور صحبت می کنند. 3- آیا مواضع رهبری در زمینه¬های تمدنی مثل علم ، تکنولوژی ، غرب و ... کاشف از نظر ایشان در حوزه اندیشه است یا خیر صرفا در مقام گذار و اجرا مطرح شده است ؟ مثلا آیا این درست است که بگوییم رهبری ماهیت تکنولوژی که ذاتا شیطانی است را می دانند و قبول دارند منتها برای اینکه امت اسلامی را از این جهنم تکنیک نجات دهند مجبورند امت را به پیشزفت علمی و تکنیکی تشویق کنند؟ یعنی قائل به یک نحوه دوران گذار هستند؟ با توجه به اینکه ظهور کلمات رهبری در باب علم و تکنیک بد بودن ذاتی علم غربی و تکنولوژی را نمی رساند، می توان گفت رهبری اساسا تکنیک را از منظر غرب شناسانی مثل هایدگر نمی نگرند و صرفا یک ابزار که هم استفاده خوب می شود کرد و هم استفاده بد ،می دانند؟ 4_ آیا برخورد ما با کلام رهبری به مثابه کلام معصوم است ؟ یعنی آیا تمام مواضع و بیانات رهبری دارای نکته و تحلیل و معناست ؟ اگر چنین است چه روش و دستگاهی برای فهم درست و منطقی و اصولی کلمات رهبری وجود دارد که دچار خطا و برداشت های سلیقه ای نشویم و به مراد اصلی ایشان برسیم؟ مثلا برای فهم کلمات معصومین قواعدی مثل اصول فقه یا روشهای تفسیری و ... تدوین شده است آیا برای فهم کلمات رهبری چنین دستگاهی موجود است؟ 5-آیا بیانات رهبری دارای ظاهر و باطن است ؟ ظهور کلمات رهبری حجت است؟ یا باید به دنبال پشت صحنه ها و مصلحت ها و ... بود که اثر آن این است که باعث می شود تفسیر کلام رهبری جایگاه پیدا کند و بحث اساسی شکل می گیرد که چگونه و با چه دستگاهی باید این امر صورت بگیرد؟ 7_ مقدمات خارجی لازم برای فهم عام و خاص ، محکم متشابه و ... کلام رهبری چیست ؟ 8_ موانع و آسیب¬های موجود در مسیر فهم صحیح کلام رهبری چیست ؟ تفسیرهای متفاوت و بعضا متضادی که در سطح عموم نخبگان و حتی فضای نخبگانی خاص ولایی شکل می گیرد به چه دلیل است و چگونه می توان این مسئله را حل کرد؟ ................................................................................................................. این ها سوالاتی است که در شروع این هم اندیشی وجود داشت و البته دارد و با ارائه کتاب سلوک و ولایت فقیه امام (ره) و نظرات اندیشمندان دیگر در جلسات موسسه سوالات دیگری هم اضافه شد مثل: سوالات مربوط به نظریه اشراقی بودن جایگاه امام و ولایت فقیه: شما می فرمایید که حضرت امام (ره) با توجه به ویژگی های شخصیتی و سیر وسلوک الهی که داشتند توانستند قلب خود را مستعد پذبرش حقیقت انقلاب اسلامی و درادامه مدیریت آن بکنند و خداوند این حقیقت را بالاجمال به قلب ایشان اشراق کردند. و در کتاب توضیح می دهیدکه اشراق به چه معناست و تفاوت آن با تعقل چیست اینکه در اشراق تمام حقیقت و نه قسمتی از آن و به نحو جامعیت ونه مجموعیت بر قلب سالک راه تجلی می کند و از بالا افاضه می شود به خلاف تعقل که با تفکر و از پایین حاصل می شود . 1- حال سوال این است که با اشراق حقیقت انقلاب به قلب امام ،چه اتفاقی درامام می افتدآیا امام درتمام موضع گیری ها،تصمیمات ،ارائه راهکارها،مسائل خرد و کلان و ... بر اساس این اشراق عمل می کردند که نتیجه بگیریم هیچ خطایی در آنها راه ندارد و یا اینکه صرفا نوری درقلب ایشان روشن شده بود ولکن ایشان به مدد اجتهاد فقهی نظرداده و عمل می کردند یعنی در مدار ولایت فقه گام بر میداشتند نه اینکه بااتصال به غیب انکشافاتی رخ داده و نظر بدهند.البته منکراین نیستیم که درموارد متعددی امام رفتارهایی را از خود بروز می دادند که نشان از روح توحیدی ایشان داشت ولی بحث کلی است صغری : نحوه ارتباط امام با انقلاب و مدیریت آن اشراقی است کبری : در اشراق تمام حقیقت بالاجمال بر قلب سالک وارد می شود و سراسر وجود اورا با این نور پیوند می دهد و شخصیتی اشراقی از او می سازد و باعث میشود حرکات و سخنان و شخصیت او راه بری امت کند. نتیجه : پس امام که شخصیتی اشراقی است باید در تمام حرکات و سکنات مربوط به انقلاب به نحوه ای از عصمت رسیده باشند چون اشراق این طوراقتضایی می کند. در حالیکه هم خود امام این طور ادعایی ندارند( نقل به مضمون از کتاب ولایت فقیه :کسی توهم نکند که این جایگاه یعنی ولایت فقیه مقام معنوی برای کسی میآورد) و هم جاهایی به اشتباهاتشان اعتراف کرده اند مانند قضیه بازرگان یا بعد از قضیه قطعنامه که فرمودند" اگر می دانستم که مردم این طور وارد صحنه می شوند قطعنامه را نمی پذیرفتم" اشاره به هجوم مردم به جبهه ها در عملیات مرصاد.اگر امام به غیب وصل بود قاعدتا باید از قلوب مردم باخبر می بود و طور دیگری تصمیم می گرفت. 2- در مورد حضرت آقا که قائلید مفصل امام و ادامه دهنده مکتب اشراقی ایشان هستند چه باید گفت؟ آیا ایشان هم ارتباطشان با انقلاب و مدیریت آن و مواضع و بیاناتشان اشراقی است؟ اینکه حضرت آقا در مسئله جمعیت می فرمایند اشتباه کردند و از تاریخ عذرخواهی می کنند با مسئله اشراق چگونه جمع می شود؟ حضرتعالی در سایت در جواب فرموده اید که در مسائل کلان و مرتبط با جهت گیری ها اشراق می شود و نه در همه امور. این سخن با فرمایش شما که می فرمایید در اشراق همه حقیقت بالاجمال نازل می شود بر قلب ولی، ناسازگار است چون مگر مسئله مهم جمعیت جزو حقایقی نیست که می بایست بر قلب ایشان نازل می شد. 3- آیا اشراق همان کشف و شهود عرفانی است؟ 4- نسبت اشراق با فقه و تصمیمات مبتنی بر دستگاه فقهی ولایت فقیه چیست؟ 5- آیا اشراق در ولایت فقیه شرط است؟ امام (ره) در کتاب ولایت فقیه شرایط ولی فقیه را فقاهت و عدالت می دانند و حرفی از حالات عرفانی و اشراقی و ... نمی زنند و جایگاه ولایت فقیه را مجری احکام اسلام می دانند و داشتن مقامات عرفانی را شرط نمی دانند.آیا اشراق در مفهوم عدالت اخذ شده است؟ 6-در صورت ملتزم شدن به نظریه اشراق با این فهم ما از بحث شما که ولی ارتباط وجودی با حقایق می گیرد و حقایق بر قلبش تجلی می کند خطا و اشتباه چگونه و با چه فرآیندی توجیه می شود؟ ریشه خطا در ولی اشراقی چیست؟ و چرا ایجاد می شود؟ 7-جایگاه استفاده ولی از نظرات کارشناسی چیست؟ نسبت نظرات کارشناسی با حقایق اشراق شده بر قلب ولی چیست؟ آیا مانند حکم و موضوع فقهی است؟ به عنوان نمونه آیا نظرات کارشناسی متفکرین در مسئله غرب شناسی روی شناخت رهبری از ماهیت تمدن غرب اثر دارد یا نه رهبری به واسطه درک الهی و اشراقی و الهامات، ماهیت غرب را شناخته اند؟ 8-آیا اشراق مطرح شده توسط استاد همان قاعده لطف است؟ تفاوت ها و شباهت ها چیست؟ 9- دایره ولایت پذیری ما تا کجاست؟ آیا تفاوتی بین ولایت پذیری در حوزه مسائل کارشناسی و فکری مثل تولید علم، مهندسی فرهنگی و ... و مواضع و احکام حکومتی و سیاسی رهبری وجود دارد؟ اگر کسی در حوزه اندیشه به این جمع بندی رسید که مثلا در مسئله غرب نگاه باید کلی باشد و خوب و بد کردن غرب درست نیست و یا مهندسی فرهنگی راهکار درستی نیست یا موارد دیگر، در اینجا ولایت پذیری او چگونه تعریف می شود؟ 00000000000000000000000000000000000با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث حضور اشراقی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تاریخ جدید نیاز به تبیین بیشتری دارد که سعی شده در متن پیاده‌شده‌ از جلسات 3 و 4 شرح کتاب سلوک در مدرسه‌ی معصومیه مطالبی را عرض کنم. امیدوارم آن متون آماده شود زیرا تا حدّی موضوع را روشن می گرداند. با این‌همه تصور می‌کنم با جواب به سؤالاتی که فرموده‌اید تا حدّی بتوان موضوع را روشن کرد. 1- اگر بپذیریم انقلاب اسلامی یک تقدیر الهی است جهت تجلی نور توحید به صورت خاصی که این عصر و زمان اقتضاء می‌کند و رفتار و گفتار رهبری«حفظه‌اللّه» در حال حاضر مظهر آن تقدیر است، می‌پذیریم که تنها تفکری تفکر است که در ذیل این تقدیر قرار داشته باشد. زیرا امام معصوم به ما فرموده‌اند: «عَلَى الْعَاقِلِ أنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلاً عَلَى شَأنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه‏» پس آن کسی عاقل و اهل تفکر است که بفهمد ما در چه شرایط تاریخی قرار داریم و رجوع او به حق در این زمان همراه با رجوع او به تقدیری باشد که حضرت حق اراده کرده و این شخص «مُقْبِلاً عَلَى شَأنِهِ» باشد. یعنی بر اساس شناختی که از زمانه‌اش پیدا کرده با حادثه‌ها و اتفاقات روبه‌رو شود و در همین فضا نیز سخن بگوید. بدین لحاظ نمی‌توان جز در این فضا تفکر را تفکر دانست 2- ولیّ فقیه آن انسانی است که مددهای الهی که خداوند بنا دارد به انسان این دوران برساند، از طریق او می‌رساند. چیزی که شما در تجربه متوجه‌ی آن هستید که چگونه با یک صحبت، همه را به تعادل لازم در راستای اهداف متعالی توحیدی این دوران برمی‌گردانند. بنابراین هرگز نمی‌توان جایگاه مدیریتی ایشان را از جایگاه هدایتگری ایشان جدا کرد و حقیقتاً با توجه به نوری که در افق تاریخ می‌نگرند می‌فرمایند: جامعه‌ی ما روز به روز بصیرتر می‌شود 3- بنده نیز همین‌طور فکر می‌کنم که ایشان متوجه ذات تکنولوژی هستند، ولی همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 7390 عرض شد؛ ایشان به عنوان رهبری آگاه متوجه است چگونه این ملت را جلو ببرد که از روح غربی عبور کنیم و البته این بدین معنا نیست که حتماً ایشان باید تماماً نگاه هیدگر را پذیرفته باشند 4- ما از طریق انقلاب اسلامی متوجه اهدافی شده‌ایم که در این عصر باید دنبال کنیم و ملاک صحت یا عدم صحت یک سخن به‌خصوص سخن رهبری با نظر به نزدیک‌کردن یا دورکردن ما در رابطه با آن اهداف معلوم می‌شود و در همین رابطه است که حتی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: این ملت راه خود را پیدا کرده و اگر من هم برگردم این ملت برنمی‌گردد 5- با نظر به اهداف انقلاب که عبور از ظلمات مدرنیته و برگشت به اسلام و توجه به انقلاب مهدوی است می‌توانیم سخنان اجمالی رهبری را نیز درست تفسیر کرد، زیرا هیچ حکیمی نیست که بالاخره در سخنانش محکم و متشابه نباشد و ما باید متشابهات را بر اساس محکمات معنا کنیم 7- به نظرم در قسمت 5 جواب دادم 8- موانع فهم سخنان مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» و امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»، در غفلت از جهت‌گیری کلی انقلاب است. همان‌طور که اگر در قرآن از توحید غفلت کنیم از جایگاه بسیاری از آیات غفلت می‌کنیم. در مورد سخنان امام و رهبری باید روح تقابل توحید با شرک همواره مدّ نظر باشد. در مورد سؤالاتی که در رابطه جایگاه اشراقی‌بودن حضرت امام فرموده بودید: 1- عنایت داشته باشید اشراقی که بر قلب یک انسان می‌شود با توجه به این‌که آن یک حالت حضوری است و مثل علم حصولی نیست عملاً در ایشان یک احساس خاصی در نظر به اهدافی متعالی پدید می‌آید و لذا نتیجه‌ی آن صغری و کبری شما درست نیست چون برای رسیدن به آن اهداف متعالیِ حضوری باید از فکر خودش استفاده نماید و به کمک مصداق‌هایی که گمان می‌کند در راستای آن هدف است جامعه را به آن هدف نزدیک کند که در این رابطه ممکن است اشتباه کند ولی به این دلیل اشتباه خود را می‌فهمد که نور اشراق در نظر به اهداف متعالی را همواره مدّ نظر دارد و این را در امام رهبری نیز ملاحظه فرمودید که چقدر راحت متوجه اشتباه خود شدند 2- باز تأکید می‌کنم وقتی گفته می‌شود در اشراق همه‌ی حقیقت بالإجمال بر قلب ولیّ نازل می‌شود، در همان رابطه آن ولیّ خدا به خودآگاهی لازم می‌رسد و در فهم آن حقیقت منوّر به نور الهی است، ولی در راه‌کارهای رسیدن به آن حقیقت باید با عقل خودش و همفکری با دیگران کار را جلو ببرد، این برای هر رهبر الهی مصداق دارد حتی برای انسان‌های معصوم 3- آری! اشراق یک نوع کشف و شهود است مطابق طلب و ظرفیت سالک 4- نفس اشراق ربطی به جایگاه ولایت فقیه ندارد. ولیّ فقیه موظف است بر اساس روش‌های مشخص حکم خدا را در بستر اصول عملیه استنباط کند 5- همین‌طور است 6- فکر می‌کنم جواب این سؤال در جواب‌های قبلی روشن شد 7- ولیّ فقیه در کلیّات عبور از غرب و تشخیص روح غرب در تاریخی که شروع شده به نور الهی منوّر است، ولی در رابطه با راه‌کارهای لازم کارشناسان می‌توانند به کمک ولیّ فقیه بیایند 8- بستگی دارد که قاعده‌ی لطف را چطور معنا کنیم. اگر مطابق این قسمت از روایت معنا کنیم که حضرت رضا«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ‏ شَرَحَ صَدْرَهُ.فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ.فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» اگر خداوند بنده‏اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سینه‏ى او را گشاده مى‏گرداند. تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد.در نتیجه آنچنان توانا مى‏شود که در جواب‏گویى به هیچ نیازى در نمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد.» آری مطابق قاعده لطف است. 9- عموماً هنر ما باید در کشفی که اولیاء الهی – مثل رهبری عزیز – دارند این باشد که چشم خود را متوجه اشاره‌‌ی آن‌ها به آن حقیقت بیندازیم تا حتی جایگاه نگاه کارشناسی خود را در آن ببینیم. این از جهت نگاهی که بنده به موضوع دارم، ولی حضرت آقا خودشان به عنوان فقیه معتقدند هرکس حق دارد نظر کارشناسی خود را ولو مخالف نظر رهبری نظام باشد، اظهار کند. این روشن است که عرفای بزرگ همه در تاریخی که در آن قرار داشتند به ملاقات حضرت اللّه نایل شده‌اند و هرکدام مطابق ملاقاتشان حق را درست می‌نمایانند ولی از آن‌جایی که حضرت اللّه در ظرف زمان‌ها و تاریخ‌های مختلف مطابق آن تاریخ و آن زمان جلوه‌ی خاصی دارد، ما در جلوه‌هایی که آن بزرگان می‌نمایانند اختلاف می‌یابیم. آن‌ها همه درست می‌گویند و همه حقیقتاً به ملاقات خدا رفته‌اند و گزارش آن ملاقات را مطابق تاریخ و زمانه‌ی خویش به بشریت تابانده‌اند. حال سؤال بنده آن است: امروز ما در کدام بستر می‌توانیم به ملاقات خدا برویم تا خدا نیز به ملاقات ما آید و خدایی را جستجو نکنیم که به ملاقات عرفای بزرگ در گذشته رفته است. بحث در نقطه‌های مشترک این ملاقات‌ها نیست، بحث در جلوه‌های خاص این دوران است که ما را با خدای حضوری مرتبط می‌کند و سرمایه‌های مشترک را نیز به صحنه‌ی امروز تاریخ ما می‌آورد. همه‌ی عرض بنده آن است که رابطه‌ای بین تفکر و زمان هست که اگر بتوانیم تقدیری را که در زمان ما جاری است احساس کنیم تفکر شروع می‌شود و اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهر است با آنچه تفکر در اختیار ما می‌گذارد مأنوس شویم حضوری در تاریخ زمانه‌ی خود احساس می‌کنید که چون هوای تازه می‌خواهد تاریخ جدیدی را بسازد و شما از حضور در این فرایند محروم نمی‌شوید. به شرطی که احساس خود را از چهارچوب مفهوم به چیزی بالاتر معطوف داریم که آن «وجود» است. در آن حال با انسانی سخن می‌گویید که در حال ظهور است و نه با انسانی که دوره‌اش گذشته، و آن‌وقت روشن می‌شود حرکتی که در تاریخ خود نیست نمی‌ماند همان‌طور که حرکات شاه و صدام نماند. به نظر شما چه کسی در دوران خود زندگی می‌کند؟ آن کسی که با وضع موجود همرنگ است یا آن‌هایی که نسبت خود را با تاریخی که شروع شده، تعریف کرده‌اند؟ شهدای عزیز ما نسبت جاری‌شده در تاریخ را با تذکر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شناختند و همرنگ تاریخی شدند که با وجود خود باید احساس می‌کردند و احساس کردند. آن‌ها چون می‌خواستند باشند متفاوت از ظاهر زمانه‌ی خود شدند و مسئولیت تحقق تاریخی که شروع شده است را به گردن دیگری نینداختند، مسئولیت دوران خود را به تنهایی به دوش کشیدند. این درک دیگری است از زمانی که در آن زندگی می‌کنیم. و معنای سلوک در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام همین است و بس. موفق باشید
7403
متن پرسش
سلام. هنگام ورزش کردن آیا باید به چیز خاصی فکر کنیم تا روحمان قوی شود؟ آیا ذکر خاصی را پیشنهاد میکنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید توجه ما به نفوذ اراده در بدن‌مان باشد. موفق باشید
7402
متن پرسش
سلام علیکم. علامه طباطبایی در جایی میگویند مسبحات را توصیه میکنند که در آن سوره اعلی دارد ولی جمعه ندارد ولی در جای دیگر توصیه میکند که در ان اعلی نیست ولی جمعه نیست. بالاخره مسبحات کدام یک است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه طباطبائی فرموده اند: « ...سوره های مسبحات که با یسبّح و سبّح شروع می شود پنج عدد است: سورهای حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن. و سوره اعلی که با «سبّح» به فعل امر شروع می شود، جزء مسبحات نیست، گرچه در روایتی وارد شده است ولیکن در روایت معتبره، مسبحات را همان پنج سوره تعیین کرده است. موفق باشید
7401
متن پرسش
سلام علیکم شروح دکتر ابراهیمی دینانی بر اشعار حافظ و ... را چگونه ارزیابی میکنید آیا وقت بگذاریم روی آنها ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای دکتر دینانی زحمت کشیده‌اند و انسان مفیدی در این امور هستند. موفق باشید
7400
متن پرسش
سلام علیکم . بزرگی میفرمود امام با بعضی از مبانی فکری علامه طباطبائی موافق نبود و برای رحلت ایشان هم پیام تسلیت نفرستاددر حالیکه برای شهادت آیت الله طالقانی و امثالهم که شاید بشود گفت شاگردان علامه محسوب میشوند پیام تسلیت فرستاد . دلیل تسلیت ندادن امام در خصوص رحلت علامه چه بوده است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این درست نیست. پیام تسلیت امام و تجلیل از ایشان را در سایت «اسناد انقلاب» هست می‌توانید دنبال کنید. موفق باشید
7399
متن پرسش
سلام خوبین بنده شنیدم جناب ابن سینا فرموده نود درصد مشکلات با تلقین قابل حل است ایا این مطلب صحت داره2 اگه بخوام با نظرات ایشان پیرامون سلامت جسمی اشنا شوم چه کتابی را باید بخونم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تلقین به معنایی که ابن‌سینا می‌گوید یعنی توجه‌دادن روح به حضرت حق، ولی تلقینی که سوبژکتیویته می‌گوید توجه‌دادن انسان به خودش است 2- کتاب «قانون» ایشان یک کتاب مرجع است و در این کار مفید است ولی فکر می‌کنم کتاب «طهارت» آقای صمدی آملی بهتر بتواند مسائل شما را حل کند. موفق باشید
7398
متن پرسش
باسلام 1.ما می گوییم ملاصدرا آخرش به وحدت شخصی وجود رسید و آنرا پذیرفت پس چرا برای اثبات حرفهای معاد و چیزهای دیگر متوسل به تشکیک وجود می شویم؟ 2. امام خمینی جمله ای دارند که روحانیون نباید تجمل گرا باشند حال بنده طلبه هستم آیا برای خودم مبل خریدن جز تجمل گرایی محسوب می شود یانه؟ 3. بنده طلبه هستم در مورد ازدواج آیا بهتر این نیست که با دختری ازدواج کنیم که خانه دار باشد و کارهای بیرون از خانه از جمله در حوزه درس خواندن یا در دانشگاه درس خواندن را نداشته باشد و در خانه خودش مطالعات علمی داشته باشد چون در صورتی که خانه دار نباشد در مسایل تربیت فرزند و... شاید دچار مشکل شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تشکیکِ وجود در ابتدای امر به عنوان یک کار آموزشی بسیار کارساز است، مضافاً آن‌که یک نحوه تشکیکِ وجود هم هست که با وحدت شخصی وجود می‌خواند و آن تجلی حق بر اساس عین ثابته‌ی مخلوقات است در تعیّن ثانی که حق برای خودش مطابق عین ثابته‌ی مخلوقات تجلی می‌کند 2- به نظرم همین طور است، چه نیازی است که طلبه مبل داشته باشد 3- امروز شرایط طوری نیست که بتوان این حرف‌ها را به صورت مطلق زد. گاهی حضور زنان در اجتماعی بسیار لازم است ولی به شرطی که اصل را بر حفظ نظام توحیدی خانه قرار دهند. موفق باشید
7397
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم می خواستم بدانم وقتی معصوم علیه السلام در تعقیبات نماز می فرماید اللهم اهدنی من عندک..... و یا انی اسئلک من کل خیر...... ما بهتر است همین طور بخوانیم و یا انکه با صیغه جمع بخوانیم و اگر قسمت دوم بهتر است چرا معصوم علیه السلام خود مفرد بکار برده اند با کمال تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: گاهی انسان در شرایطی است که می‌خواهد نسبت خود را با خدا تصحیح کند تا در مرحله‌ی بعد خود را در جمع مؤمنین احساس نماید و به صورت جمع دعا کند و لذا به تأسی به امامان معصوم ما هم در آن مرحله همان‌طور دعا می‌کنیم و باز به تأسی به آن عزیزان وقتی آن‌ها به صورت جمعی دعا می‌کنند ما نیز به صورت جمعی دعا می‌نماییم. موفق باشید
7396
متن پرسش
به نام خدا با سلام از دید کلامی کافر به چه کسی گفته می شود آیاالان اهل کتاب که خدا و حضرت عیسی یا موسی علیها السلام را قبول دراند کافر محسوب می شوند و ایا اگر کسی خدا را قبول داشت ولی به نبوت به معنای عام ان معتقد نبود کافر است و اگر آری آیا این شخص با کسی که اساسا معتقد به خدا نیشت یکسان است
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یهود و نصاری از آن جهت کافرند که عملاً از توحید خارج شده‌اند به همین جهت قرآن می‌فرماید: آن‌هایی که می‌گویند عیسی پسر خدا است کافرند: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ» و یا می‌فرماید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ » ولی در رابطه با کفر فقهی موضوع اختلافی است. موفق باشید
7395
متن پرسش
سلام علیکم. در سفارشات دینی به همه سفارش شده که به تفقه در دین برسند مثل حدیثی از ابوحمزه که قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: تفقهوا فی الدین فانه من لم یتفقه‏ فی‏ الدین‏ فهو أعرابی یا سفارش امام علی ع به امام حسن در نامه 31 و سفارش پیامبر ص به اباذر ره و ... حال چگونه در آیه 122 توبه فرموده (گروهی) بروند در دین فقیه شوند؟«فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آیه‌ی 122 توبه که در موقع جهاد با کفار نازل شد متذکر می‌شود همه لازم نیست با آن‌همه اهمیتی که جهاد دارد، به جهاد بروید، عده‌ای بروید در مراکز علمیِ دینی و در دین تعمق و تفقه کنید و برگردید جامعه‌تان را هدایت نمایید. موفق باشید
7394
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . .1- حدود 4 سال است روی مباحث شما وقت میگذارم،و الان حدود 1 سال است که روی مباحث معاد هستم،هنوز این سوال برایم حل نشده که چگونه از بهشتی که تجلی اسماء الهی است میشود گذشت؟قبل که معارف نادرستی به خوردمان داده بودند،راحت تحلیل میکردیم،حال که حور و قصور را تجلی اسماء الهی آن هم با اسم لطیف میدانیم،آن هم متحد با خودمان به نحوی که لا خطر فی قلب بشر،هر چقدر فکر میکنیم اصلا برایمان قابل هضم نیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید اگر خداوند به اهل ایمان بهشت را وعده می‌دهد به چیز کمی وعده نداده است، می‌ماند که هستند اولیائی که از مقام تجلی اسماء الهی که اصطلاحاً مقام واحدیت است می‌گذرند تا به مقام تعیّن اولی که مقام فناء فی اللّه است برسند. اینان آن کسانی هستند که از بهشت می‌گذرند و لذا همه‌چیز را در فنای به حق می‌بینند و اظهار می‌دارند: «ما رَأیْتُ‏ شَیْئاً إلّا وَ رَأیْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَه» یعنی هرچیزی را به جنبه‌ی حقانی‌اش می‌بینند. همین‌ها هم نظر به بهشت را به‌کلی منتفی نمی‌دانند چون بهشت محل تفصیل نور تعیّن اوّل است. آری این‌ها به بالاتر از بهشت هم نظر دارند. موفق باشید
7393
متن پرسش
با عرض سلام و ارادت خدمت استاد ارجمندم, استاد ممنون میشم منو در مورد ذیل راهنمایی کنید چندی پیش یک مصیبتی بزرگی به بنده رسید که با صبر و دعا و کمک خواستن از خدای حکیم این مصیبت رفع شد. دوران سختی بود اما با یاری خدا گذشت و در عوض خدا یک سری حقایق عالی را یرای من روشن ساخت و باعث پیشرفت در سلوکم شد. اگرچه نتایج فردی عالی نصیبم شد اما هر موقع یاد آن دوران می افتم قلبم می گیره و دوباره نمی خوام اون دوران تکرار بشه. می دانم که از امتحان خدا نمیشه در رفت اما همیشه در نمازهایم از خدا عاجزانه تقاضا می کنم اگه خواست منو دوباره امتحان کنه با این نوع مصیبت خاص امتحان نکنه . استاد آیا این نوع دعا کردن و تقاضا از خدا درسته؟ التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: دعای خوب و به‌جایی است با این تأکید که هرگز از خدا نخواهید شما را امتحان نکند بلکه بخواهید: «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِه‏» . موفق باشید
7392
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز می خواستم نظرتان را راجع به عطار نیشابوری بدانم. ایا این مطلب درست است که موضوع سیمرغ را که عطار مطرح کرده است به نوعی به اومانیسم بر می گردد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیمرغ در منظر عارف ،درست نقطه‌ی مقابل اومانیسم است. عارف در سلوک خود به جایی می‌رسد که غرق در حقیقت می‌شود و از او هیچ چیزی نمی‌ماند مگر احساس وجود حق. این کجا و اومانیسم که همه‌چیز را با محور انسان معنا می‌کند و آن‌هم نه انسانی که بنده‌ی خدا باشد بلکه انسانی که خدا هم بنده‌ی او است. موفق باشید
7391
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد طاهر زاده به نظر شما ایا می توان مبدأیی برای شروع اومانیسم در نظر گرفت؟ یا اینکه اومانیسم ریشه در تاریخ بشر دارد؟ آیا ماجرای سقیفه ریشه در اومانیسم دارد یا مبنای دیگری دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اومانیسم با خودخواهی فرق دارد. اومانیسم یعنی نگاهی به انسان که انسان را محور هست‌ها و نیست‌ها و محور خوبی‌ها و بدی‌ها می‌داند. اومانیسم ریشه در سوبژکتیویته دارد. موفق باشید
7390
متن پرسش
به نام خدا با سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهرزاده عزیز پیرو سوالات مدیریتی، همانگونه که استحصار دارید مقام معظم رهبری تحول در علوم انسانی را از جامعه دانشگاهی خواستار شدند و بر همین اساس بنده در مبانی علم مدیریت در حال تحقیقم. ایشان می فرمایند : بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هائى هستند که مبنایش مادیگرى است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانى را ترجمه کنیم، آنچه را که غربى‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزشهاى خودمان را در قالبهاى درسى به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلى مطلوبى نیست. (پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری 8/6/1388) اینکه بنده درباره‌ى علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر این دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاه‌ها، هم به مسئولان - به خاطر همین است. این علوم انسانى‌اى که امروز رائج است، محتواهائى دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متکى بر جهان‌بینى دیگرى است؛ حرف دیگرى دارد، هدف دیگرى دارد. وقتى اینها رائج شد، مدیران بر اساس آنها تربیت میشوند؛ همین مدیران مى‌آیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسى داخلى، خارجى، امنیت، غیره و غیره قرار میگیرند. (پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری 29/7/1389) علوم انسانى اهمیت دارد، علوم انسانى کنونى در کشور بومى نیست، متعلق به ما نیست، ناظر به نیازهاى ما نیست، متکى به فلسفه‌ى ما نیست، متکى به معارف ما نیست، اصلاً ناظر به مسائل دیگرى است، مسائل ما را حل نمیکند. دیگرانى طرح مسئله کردند، براى خودشان حل کردند - به درست و غلطش هم کار نداریم - اصلاً از ما بیگانه است. (پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری ۱۳۸۹/۰۶/۱۴) دکتر داوری اردکانی در کتاب علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه در صفحات 16 تا 18 به طور خاص و در جاهای دیگر کتاب اساسا این بحث را رد می کند و می فرمایند: درک معنی اسلامی شدن علم دشوار است. علوم انسانی اسلامی با جامعه اسلامی و دینی به وجود می آیند و اگر قرار باشد یکی از این دو بر دیگری مقدم باشد، تقدم با جامعه است. ... پدید آمدن جامعه دینی هم موقوف و موکول به تجدید تفکر و عهد دینی و پایان یافتن تاریخ غربی و بازگشت مردمان به ساحت قدس بر اثر قوت گرفتن تفکر دینی است. ... با توجه با این معنی اصلا ضرورت ندارد که از علوم انسانی اسلامی بگوییم، زیرا این امر از دو حال خارج نیست: یا به علوم اجتماعی نیاز نداریم، یا با وجود تفکر دینی، انها را بدون دشواری به دست می آوریم.... در جای دیگری می فرمایند: وقتی همه شئون و جلوه های تجدد را بر مبنایی غیر از مبنای تاریخی اش می طلبیم و باطن تجدد را پذیرفته ایم و می خواهیم ظاهرش طوری باشد که ما بپسندیم، یعنی در حقیقت تجدد را مثال و نمونه زندگی دانسته ایم و نیازهای روحی و علمی خود را با آن می سنجیم اما می خواهیم هر چه را که در آن است برای خود بازسازی کنیم. پیداست که اگر گذشت از تجدد ممکن و میسر و محقق شود، همه عناصر و آثار و دستاوردهای تجدد از میان نمی رود، اما با حفظ همه چیز و رنگ و جلوه دیگر دادن به آن ها دیگر از گذشت نمی توان گفت. اما شاید بگویند هیچ یک از ما شئون تجدد را رد و نفی نمی کنیم بلکه آنها را بر مبنایی دیگر قرار می دهیم. این سخن قدری عجیب است و گویندگان ظاهرا نمی دانند که هر امری را بر هر بنیادی نمی توان قرار داد. علمی که غایتش قدرت و تملک و استیلا است بر مبنای عرفانی و دینی قرار نمی گیرد و چگونه ممکن است و چه کسی این توانایی را دارد که تنه و شاخ و برگ و ثمر علم کنونی را از ریشه اش جدا کند و آن را با ریشه دیگری پیوند زند؟ به این جهت استدعا کرده ام که بیاییم از این بحث بگذریم. علوم اجتماعی موجود به جامعه مدرن تعلق دارد و در زمین تجدد روییده است و اگر آنرا به زمین و هوای دیگری ببرند معلوم نیست که بر سر آن چه خواهد آمد. ... در صفحه 39 می فرمایند: قصد تجدید نظر در علوم انسانی با تأیید و اثبات موجودیت این علوم آغاز شده است، یعنی پذیرفته اند که علوم اجتماعی باید باشند و شاید متوجه شده اند که برای سیر در راه توسعه باید به علوم اجتماعی رجوع کرد، اما چون توسعه غربی را نمی خواهند، می خواهند علوم انسانی را هم متناسب با توسعه ای که خود می پسندند ترتیب دهند این امر وقتی محقق و ممکن می شود که لااقل به اجمال معلوم باشد که این توسعه مورد نظر چیست. ... کسی که به نظام دینی عقیده دارد حق دارد طالب علوم انسانی روییده از زمین فرهنگ تاریخی و بالیده در هوای سنن دینی و قومی شد. عیب این تمنا اینست که بر مبنای قول نیندیشیده به امکان جمع نظام دینی با مدرنیته استوار است. لذا خواهش دارم: 1- نظرتان را در خصوص این بحث دکتر داوری بیان فرمایید؟ 2- اگر جامعه مقدم بر علوم انسانی است خود جامعه را چگونه باید ساخت؟ پس چرا قران که دستورالعمل زندگی است (و به نوعی تمام علوم انسانی در آن یافت می شوند) قبل از تشکیل جامعه اسلامی و اصلا برای تشکیل آن نازل شده است؟ 3- آیا حکومت اسلامی اصلا به علوم انسانی و اجتماعی نیازی دارد؟ 4- اگر مدرنیته به پایان خود رسیده است علوم انسانی که در واقع راهبر آن بوده اند دیگر به کاری می آیند؟ 5- آیا اصلا تحول در علوم انسانی اجرایی است؟ چگونه؟ 6- اگر علوم انسانی در غرب برای توسعه بوده اند ما علوم انسانی اسلامی (به فرض قبول تحول در این علوم) را برای چه می خواهیم؟ آیا توسعه دیگری مد نظر ماست؟ 7- آیا به نظر شما جمع نظام دینی و مدرنیته امکانپذیر است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت داشته باشید آقای دکتر داوری و ا مثال ایشان تئوری‌پرداز موضوعات فکری هستند و باید هم همین‌طور عمل کنند ولی مقام معظم رهبری مسئولیت اجرای اهداف و آرمان‌های نظام مقدس اسلامی را دارند و کار ایشان شبیه کسی است که باید کشتی معیوبی را در وسط دریا تعمیر کند. ایشان که نمی‌توانند بگویند این کشتی را کنار بگذاریم و یک کشتی دیگر سوار شویم، باید همین کشتی را تعمیر کنیم وگرنه وسط دریا غرق می‌شویم. لذا در راستای انتقال از تمدن غربی به تمدن اسلامی ما باید در چنین فضایی نسبت به علوم انسانیِ موجود تغییر دیدگاه دهیم و دیدگاه‌های انسان‌شناسانه‌ی خود را وارد کنیم – بر فرض هم که بنا به گفته‌ی جناب آقای دکتر داوری، اساساً جایگاه علوم انسانی در فرهنگ غربی معنا دهد که حرف درستی است – تا به مرور به جایی برسیم که از فضای نیاز به علوم انسانی گذر کنیم 2- حتماً همین طور است که اگر جامعه‌ای با هویت دینی به صحنه بیاید پیرو آن ساختارهای مخصوص خودش را می‌آورد و همین‌طور که دکتر می‌فرماید باید بدانیم هر فکری و هر چیزی در هر مزرعه‌ای با تاریخ دیگر ظهور نمی‌کند، و اسلام هم از همان ابتدا آموزه‌هایی را مطرح می‌کند که با تحقق جامعه‌ی دینی معنای خود را می‌یابد و ما هم با نظر به تحقق جامعه‌ی دینی داریم کارهای خود را در نظام اسلامی سر و سامان می‌دهیم و به همین جهت از بعضی از نهادها گله‌مندیم که متوجه نیستند نباید برنامه‌هایی را دامن زد که ما را از تحقق جامعه‌ی دینی غافل می‌کند 3- حکومت اسلامی به علوم انسانی و اجتماعی نیاز دارد ولی نه در قالب و رویکردی که غرب به آن دامن زده، ما فعلاً در دوره‌ی گذار هستیم و در این رابطه مجبوریم این علوم اسلامی را مدّ نظر قرار دهیم ولی رویکرد آن‌ها را تغییر دهیم. 4- در سؤال سوم این نکته نیز روشن می‌شود 5- با توجه‌دادن انسان‌ها به انسانی که تا ملکوت می‌تواند حاضر باشد شرایط برای پشت‌کردن به علوم انسانی غربی در محافل آکادمیک فراهم می‌شود 6- ما وقتی انسانی را تعریف کردیم که خلیفه‌ی خدا است عملاً توسعه به معنای غربی را از منظر او خارج کرده‌ایم و او را متوجه تمدنی کرده‌ایم که بستر اتصال زمین به آسمان است در این بستر تمام ابزارها معنای دیگری دارند 7- به نظر بنده جمع نظام دینی و مدرنیته محال است ولی ما در شرایط گذار هستیم و برای عبور از مدرنیته باید سازکار داشته باشیم، نمی‌شود از فردا با مدرنیته قهر کنیم. روش مقام معظم رهبری در این امر فوق‌العاده دقیق است. موفق باشید
7389
متن پرسش
بسمه تعالی.سلام واحترام خدمت شما.استاد کدام بیت گلشن رازصریحا بیان کننده توحید افعالی است؟باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب شریف «گلشن راز» پر است از ابیاتی که نظر به توحید افعالی دارد، چه بگویم از کتابی که در جای جای عالم، خدا را به ما نشان می‌دهد. گفت: « عناصر جمله از وی گرم و سرد است. سپید و سرخ و سبز و آل و زرد است. بود حکمش روان چون شاه عادل. که نه خارج توان گفتن نه داخل. چو از تعدیل شد ارکان موافق. ز حسنش نفس گویا گشت عاشق. نکاح معنوی افتاد در دین. جهان را نفس کلی داد کابین. از ایشان می پدید آمد فصاحت. علوم و نطق و اخلاق و صباحت. ملاحت از جهان بی‌مثالی. درآمد همچو رند لاابالی. به شهرستان نیکویی علم زد. همه ترتیب عالم را به هم زد. گهی بر رخش حسن او شهسوار است. گهی با نطق تیغ آبدار است. چو در شخص است خوانندش ملاحت. چو در لفظ است گویندش بلاغت. ولی و شاه و درویش و توانگر. همه در تحت حکم او مسخر. درون حسن روی نیکوان چیست. نه آن حسن است تنها گویی آن چیست. جز از حق می‌نیاید دلربایی. که شرکت نیست کس را در خدایی. کجا شهوت دل مردم رباید. که حق گه گه ز باطل می‌نماید. مؤثر حق شناس اندر همه جای. ز حد خویشتن بیرون منه پای » چه اسراری که در این ابیات نهفته است و در جای خود باید به آن بپردازید. موفق باشید
7388
متن پرسش
استاد عزیز سلام ممنون میشم خارج از نوبت به سوالاتم جواب بدهید دکتر کرمی هستم رزیدنت روانپزشکی .خدا را شکر پایان نامه ام تمام شد و دارم اماده میکنم برا دفاع .خودم اصلا راضی نیستم و فرصتم نداشتم ولی برا دست گرمی و انشا الله شروع چنین تحقیقاتی تجربه خوبی بود . 1.ممنون میشم مقاله را که فرستادم مطالعه ونظرتان را بفرمایید واگر فرصت ندارید فصل اخر را حتما مطالعه فرمایید ودر صورت مخالفت بفرمایید تا حذف کنم 2.اگر اشکال نداره علاوه بر پایان نامه در مقاله هم اسم حضرت عالی را بیارم البته برای من افتخاره و نگران زحمت برای شما هستم 3.اگر مدنظرتان مجله ای هست بفرمایید تا انجا چاپ کنیم چون برای فارغ التحصیلی نیاز به چاپ در مجله ISIدارم 4.استاد اگر خدا بخواد تا اخر اسفند بیمارستانم تمومه وتیر هم در صورت قبولی تو امتحان درسم تمام میشه و امتحان بورد هم شهریوره که اگه قبول بشم امکان هییت علمی شدن دارم اول اینکه دعام کنیید چون خسته شدم درسم نمی خونم دوم اینکه باتوجه به جو حاکم بر دانشگاه از اول انقلاب تا حالا دوست دارم برم یه گوشه محروم کشور بیمار ببینم و خودما راحت کنم و بورد هم امتحان ندم چماق سهمیه ای بودن ریشی بودن ارمانی حرف زدن و...شاید به سمت فرسایشم برده همه جا باید انرژی بذاری تا یه کار خیلی کوچک جلو بره .ولی از طرفی فکر جا خالی کردن و اینکه بودن امثال ما تو دانشگاه مفیده اذیتم میکنه .بفرمایید چه کار کنم البته بورد خیلی سخته و باید خیلی خیلی بخونم ومنم خیلی خیلی تنبلم.دردم یکی دوتا نیس 5.در اخر واقعا تشکر میکنم ودعا فرمایید شرابی بدند که مست بشیم و از اینا راحت بشیم البته شرابش مثل قرص وامپولهای ما نباشه چکیده هدف این نوشتار که با عنوان بررسی تطبیقی مفهوم عقل در منابع اسلامی و منابع روانپزشکی و روانشناسی فراهم آمده تبیین مفهوم عقل در منابع اسلامی و منابع روانپزشکی مرجع دانشگاهی و مقایسه این دو منبع می باشد. گردآورنده ابتدا تعاریف عقل را در فرهنگ لغات عربی، فارسی و انگلیسی پیدا کرده و به توضیح واژه عقل در فرهنگ لغات قرآنی پرداخته است سپس مفهوم عقل را از نظر فلاسفه مخصوصاً فلاسفه اسلامی و بالاخص ملاصدرا و ابن سینا مشخص کرده و بعد از آن مفهوم عقل را در کلام معصوم علیهم السلام و قرآن پیگیری کرده و در آخر به کتب مرجع روانپزشکی مراجعه و مفاهیم مرتبط با عقل را استخراج کرده است. معادل فارسی عقل، خرد اندیشه و گاه هوش است و فلاسفه عقل را از یک دیدگاه به عقل نظری و عقل عملی تقسیم می‌کنند و از روایات معصومین علیهم السلام جامع ترین و زیباترین کلام حدیث جنود عقل و جهل می‌باشد که به وضوح مفهوم عقل را در فرهنگ اسلامی مشخص می‌کند و با مطالعه این حدیث اختلاف بین دو دیدگاه اسلامی و روانپزشکی از نظر واژه عقل آشکار شده و خلاصه مطلب اینکه عقل اسلامی، مخاطب خداوند است و ضامن بهشت و رسول باطنی است و عقل روانپزشکی باعث گذران امور دنیایی و رسیدن به راحتی و آسایش دنیایی می‌شود و در مورد زندگی بعد از دنیا سکوت می‌کند. گردآورنده مدعی است استفاده از مفاهیم و تفاسیر عقل در اسلام که عصاره آن در حدیث جنود عقل و جهل نمایان است باب جدیدی برای شناخت و درمان بیماری‌های روانپزشکی ایجاد می‌کند. کلید واژه: عقل، عقل و روانپزشکی، عقل و فلسفه، عقل و روایات، عقل و قرآن مقدمه: عقل و دیگر کلمات معادل در علوم اسلامی و علوم روانشناسی و روانپزشکی از جایگاه خاصی برخوردار است. شناخت چیستی و ابعاد مختلف و مراتب مفهوم عقل، جایگاه و منزلت عقل، تأثیرگذاری و تأثیرپذیری این مفهوم از دیگر ابعاد شخصیتی انسان، تغییر و ثبات عقل، سلامت و بیماری عقل از دیدگاه علوم اسلامی جایگاه بلند و رفیعی دارد (1) مقالات و کتب مختلف و فراوانی که در آن دانشمندان علوم اسلامی و انسانی سعی کرده اند به نوعی این مفهوم را تعریف و بسط دهند به تنهایی دلیل کافی بر این ادعاست در این راستا می توان به آثار برجسته ای از جهان اسلام که توسط دانشمندان شاخص به رشته تحریر درآمده است همچون ابن سینا، فارابی، ابن عربی، ملاصدرا و علامه طباطبایی اشاره کرد(2) در حیطه علوم انسانی نیز دانشمندان زیادی همچون سقراط ، بقراط ، افلاطون و دانشمندان دو سده اخیر مانند کانت و دکارت در این زمینه آثار و مقالات فراوانی داشته اند (3). با مشاهده مقالات زیادی در این رابطه، مانند رابطه عقل و وحی از نظر امام محمد غزالی، بررسی تطبیقی مفهوم عقل در فلسفه ابن سینا و توماس آگونیاس، مقایسه بین دیدگاه ملاصدرا و مولوی و ابن عربی و کانت این سؤال مطرح می شود که آیا دست یافتن به یک مفهوم کلی از عقل که مورد پذیرش همه این دانشمندان باشد امری شدنی است (4). به دلیل گستردگی مفهوم عقل جمع بندی این مفهوم به صورت خلاصه در یک مقدمه و بیان مسئله ناممکن است و اساساً موضوع پژوهش حاضر و سوال مطالعه همین است.کلمه عقل که مصدر برای ( عقل-یعقل) می باشد به معنای ادراک و فهمیدن چیزی است البته ادراک و فهمیدن کامل و تمام و به همین سبب نام آن حقیقتی را که در آدمی است و آدمی به وسیله آن میان صلاح و فساد و میان حق و باطل و میان راست و دروغ را فرق می گذارد عقل نامیده اند البته این حقیقت مانند نیروی دیدن و شنیدن و حفظ کردن و سایر قوای آدمی که هر یک فرعی از فروع نفس اوست نمی باشد بلکه این حقیقت عبارت است از نفس انسان مدرک. آن عقل که آدمی را به حق و فضیلت دعوت می کند عقل عملی است که به نیکی و زشتی حکم می کند نه عقل نفس انسان مدرک نظری که حقایق اشیاء را درک می کند، عقل عملی مقدمات حکم خود را از احساسات درونی دریافت می کند و احساساتی را که در نخستین مراحل زندگی برای انسان شکل می گیرد قوای شهوی و غضبی است اما قدرت نطق و تعقل و ادراک که توان قدسی است در مرحله نخست تنها به صورت استعداد و توان نهفته است که خروج آن از مرحله استعداد حرف به مرحله فعلیت صحیح نیازمند تربیت است.(5) علامه طباطبائی عقل را شریف ترین نیرو در وجود انسان می داند که قرآن بیش از سیصد مورد مردم را به استفاده از آن دعوت کرده است و خداوند در قرآن حتی در یک آیه نیز بندگان را امر نفرموده نفهمیده به قرآن ایمان آورند.(5) در قرآن واژه عقل یکبار به صورت عقلوه بیست و چهار بار یعقلون و یک بار نعقل و یک بار یعقلها و بیست و دو بار تعقلون به کار رفته است.(6) کلمه عقل در اصل لغت به معنی بستن و گره زدن است لذا طنابی را که زانوی شتر را می بندند عقال گویند به همین مناسبت ادراکهایی را هم که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته عقل نامیده اند و نیز آن قوه ی را که به وسیله آن خیر و شر و حق و باطل را تشخیص می دهد عقل نامیده اند.(7) از دیدگاه فلاسفه عقل نظری شامل عقل هیولایی که در آن نفس دارای استعداد محض برای درک حقایق می شود عقل بالفعل که در آن نفس می تواند علوم نظری و اکتسابی را به وسیله بدیهیات کشف کند عقل بالملکه که نفس انسانی ضروریات و بدیهیات علوم نظری را کسب می کند و عقل مستفاد که تمام مکتسبات عقل نظری بالفعل در تعیین موجود می باشد، میابشد وعقل عملی انسان را در استنباط اصول به مقاصد اختیاری یاری می کند و مراتب عقل عملی شامل تجلیه، تخلیه ، تحلیه و فنا می باشد به نظر ملاصدرا وقتی عقل معقولاتی را دریافت قلب و عظمت و جلال خداوند را می یابد و وقتی علم به خدا و روز قیامت حاصل شد خشیت خداوند در قلب ایجاد می گردد.(8) عقل فلسفی ابزاری برای معرفت است که کاربردش کلیات است برخلاف عقل قرآنی که به نحوه کاربردی سعی دارد از پدیده های جزیی و ظاهری به امور کلی و مهم منتقل شود و میان جزئیات و کلیات پیوند برقرار سازد.(8) ملاصدرا در تبیین عقل دو واژه اشتراک ( یعنی اشراک لفظی ) و تشکیک ( مثل واژه نور ) بکار برد. همچنین علاوه بر تقسیم بندی عقل نظری و عملی از عقل منفصل ( یعنی همان عقلی که به عنوان صادر نخستین بوده ) و عقل متصل ( همان عقل بشری یا نفس ناطقه انسانی ) نیز استفاده کرده است.9)) به نظر می رسد مفهوم عقلی که در منابع اسلامی و علوم فلسفی وجود دارد بسیار وسیع تر و جامع تر از مفهوم عقل در علوم روانپزشکی و روانشناسی است و در نتیجه این اختلاف وسعت معنایی عقل به نظر می رسد جایگزین کردن این مفهوم در علوم روانشناسی و روانپزشکی بتواند دریچه ای از علوم جدید را برای این علوم بگشاید و باعث ارتقاء این علوم شود اگرچه در نگاه ابتدایی ظاهراً، علوم روانشناسی و روانپزشکی از دیدگاه علوم اسلامی به عقل نظر نکرده اند ولی در جای جای این متون با عناوین مختلف از مفهوم عقل استفاده شده است که در این راستا می توان به کلماتی همچون Wisdom، reason و Intellect ، understanding، Judgement، Insight و mind و Idea و thought و ration و realism ، Cannily، belief اشاره کرد.(10) آزمایشات تجربی از دیدگاه های مختلف این علوم برای اثبات این مفاهیم استفاده شده ولی با این حال یک جایگاه ویژه و خاص برای عقل، مفاهیم عقلی و محدوده اثرگذاری این مفاهیم در نظر گرفته نشده و این سؤال اساسی را به ذهن می آورد که در واقع مفهوم عقل از نظر علوم روانشناسی و روانپزشکی چیست و آیا می توان با کمک گرفتن از علوم اسلامی این مفهوم را به طور موشکافانه ای بحث کرد و این نقیصه را جبران کرد.از طرف دیگر مفهوم عقل و معادلات آن در روانپزشکی قانونی و قضاوت هم مفهومی مهم و تعیین کننده است و مقیاسی برای دریافت پاداش و جزاء های سنگین و یا معافیت از آنهاست.در آنجا شخص مبتلا به اختلال مشاعر کلی حتی در صورت ارتکاب قتل هم معاف از هر گونه مکافات دنیوی است و این نکته جهت اهمیت شناخت دقیق مفهوم عقل را برای یک روانپزشک نشان می دهد . جهل یا سوء تعبیر روانپزشک نسبت به مفهوم عقل و میزان همخوانی آن با مفهوم عقل در روانپزشکی میتواند منجر به بروز اشتباهات جبران ناپذیری در کار روانپزشک شود.(11) در روانشناسی و روانپزشکی مدرن نیز عقل جایگاه مهمی دارد زیرا در یک طرف وجود وسلامت عقل شاخص سلامت روان است و از طرف دیگر ضعف یا اختلالات آن میتواند شاخص های خوبی برای ابتلا به بیماری های روانی باشد.ولی علی رغم این موضوع این سؤال مطرح است که آیا این معادلات مفهوم عقل در روانپزشکی و روانشناسی (Reality Testing = سنجش واقعیت »« Judgement = قضاوت » Thought = تفکر »« Ration = منطق) مساوی همان مفهوم عقل در علوم اسلامی و علوم قضایی است یا با آن تفاوت دارد. در این مطالعه درصدد دسترسی به پاسخ این سؤال هستیم.(11) معنای لغوی و اصطلاحی عقل: عقل لفظی عربی است و در عرب عقال (افسار) مانع حرکت شتر معرفی می‌گردد و معادل فارسی این واژه خرد، اندیشه و گاه هوش است و برای معادل انگلیسی آن بیشتر می‌توان به wisdom اشاره کرد. در زبان عربی به کسی که در حال دیدن است مبصر و کسی را که می‌تواند ببیند بصیر می‌گویند ولی برای عقل چنین تعبیری وجود ندارد چرا که به کسی که در حال تعلق کردن است باید گفت عقلنده که این تعبیر وجود ندارد و برای عقل در جایگاه مصدری و فعلی از کلماتی مثل فهمیدن و علم پیدا کردن و تعقل کردن استفاده می‌شود. و در جایگاه حاصل مصدری و اسمی از این لفظ استفاده می‌شود یعنی کسی که عاقل است. در اصطلاح برای عقل می‌تواند دو مفهوم را متذکر شد یکی قوه‌ای که بالفطره آماده قبول دانش است و یکی هم علمی است که به وسیله آن قوه کسب می‌شود. از تعاریف گفته شده در عقل می‌توان به نمونه‌های زیر اشاره کرد: -عقل یعنی ادراک و فهمیدن کامل و تمام، و حقیقتی است در وجود آدمی که میان حق و باطل را فرق می گذارد و این فرعی از فروع نفس نیست بلکه عبارت است از نفس انسان مدرک. -عقل در علمی استعمال شده که انسان بدون کمک دیگران به آن دست می‌یابد. -مراد از عقل در کلام الهی آن ادراکی است که با سلامت فطرت برای انسان دست می‌دهد. -ادراکهایی که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته و عقد قلبی نسبت به آنها بسته را عقل گویند. -عقل انسان را به حبس و بند می‌کشد و از لاقیدی و آزادی مطلق خارج می‌کند و صاحب خود را از سقوط در هلاکت مهار می‌کند و باز می‌دارد. عقل از نظر فلاسفه: در حکمت متعالیه قوا، درجات مختلف یک نفس واحده هستند و حقیقتی جدای از حقیقت آن نفس واحده ندارند، همان نفس واحده است که دارای درجاتی است و در هر درجه یک کاری انجام می‌دهند نه اینکه یک نفس باشد و چند قوه. و این مراتب و درجات یک مرتبه برای نفس حاصل نمی‌شوند بلکه در طول هم برای نفس حاصل شده پس این نفس است که در مرتبه عالی به ادراک کلی و در مرتبه نازل به ادراک خیالی و حسی می‌پردازد و بر این اساس شأن و قوه به عنوان مراتب طولی نفس آشکار می‌شوند قوای نفس به طور کلی به دو گروه قوای تحریکی (عملی) و قوای ادراکی( علمی) تقسیم می‌شوند. برای نفس انسانی یک نسبتی به مبادی عالیه و مافوق خودش می‌باشد و از آنها فیض دریافت می‌کند و یک نسبتی هم به مادون خود یعنی بدن دارد که فیض می‌دهد لذا قوه مدرکه که صورت نفس ناطقه می‌باشد از این منظر دو شعبه پیدا می‌کند یکی عقل نظری که نسبت آن به عالم مافوقش است و یکی عقل عملی که نسبت آن به عالم مادون خویش می‌باشد. عقل نظری همان بینش انسان است و تأمین کنندة علم است و کارش ادراک کلیات و معانی مرسله است و حیطه عملیاتی آن در محدودة هست‌ها است و مربوط به اموری است که وجود یا عدم وجود آنها در اختیار ما نیست و حیطه کار عقل نظری را اعتقادات تشکیل می‌دهد و دستاورد عقل نظری در یک نگاه جهان بینی است در این رابطه برای عقل نظری مراتبی متصور است که شامل:1)عقل هیولانی یعنی یک قوه صرف که مستعد است به عقل بالفعل برسد و خالی از جمیع صور عقلیه است و هر نقشی که به او داده شود می‌گیرد این مثل طفلی است که مستعد آموختن است و به این عقل منفعل نیز می‌گویند. 3-عقل بالملکه: انسان در این مرحله دارای معقولات اولیه می‌شود و نسبت به صور معقولات ثانویه در حکم قوة ممکنه است و به این مرحله از عقل استعداد اکتساب می‌گویند مثل کودکی که آماده شده او را نزد استاد ببرند. 3-عقل بالفعل: استعداد اکتساب در این مرحله بالفعل می‌شود و نفس توانایی و قدرت استحضار معانی و معقولات کسب شده را دارا می‌شود. در این مرحله نظریات را به وسیله بدیهیات و ضروریات از طریق فکر یا حدس کسب کرده و احتیاج به کسب جدید ندارد و با توجه به خزانه خود آنها را استحضار می‌کند. 4- عقل بالمستفاد: تمام قوت‌ها و استعدادهای قوه عاقله به فعلیت رسیده‌اند و دیگر هیچ حالت منتظره‌ای در آن نمی‌باشد و حتی استعداد استحضار هم در آن وجود ندارد بلکه تمام معقولات در نزد او حاضر هستند در این مرحله علم حضوری به اشیاء دارد یعنی وجود خارجی اشیاء در نزد نفس حاضر و متمثل می‌باشند و در این مرحله انسان همانند کسی است که کتابت را بالفعل آموخته و دارای ملکه کتاب شده است و این عقل اولین رتبه موجودات مفارقه تامه در قوس صعود است که به طور کلی از ماده و لواحق ماده مبرا هستند و نفس انسان در این مقام به منتها مراتب خود می‌رسد و آنچه را عقل فعال مشتمل بر آن است مشتمل می‌شود منتها اشتمال عقل فعال بر صور موجودات اشتمال فعلی است و اشتمال عقلی مستفاد بر صور موجودات جنبه انفعالی دارد. و اما عقل عملی که مربوط به امور جزئیه‌ای است که وجود و عدم آنها در اختیار ما هست و افعال مفید به حال انسان را معرفی می‌کند و کارش تشخیص بایدها و نبایدهاست و این تدبیر کننده بدن است و دارای مراتبی است که شامل 1-تخلیه (پیرایش از تمام رذایل) 2 -تجلیه (جلا دادن ظاهر بر اساس شروع) 3 -تخلیه (جایگزین کردن فضایل) 4- فنا (غرق درتماشای جمال حق از نظر افعالی، صفاتی و ذاتی) به بیانی می‌توان گفت قرار است تمام آنچه را که عقل نظری می‌فهمد عقل عملی اجرا کند و این دو در اصل دوروی یک سکه‌اند و در مراحل عالی عین هم می‌شوند. ابن سینا نفس را اینگونه بیان می‌دارد که نفس شامل نفس نباتی (که خود دارای قوة غاذیه، نامیه و مولده است) نفس حیوانی که خود شامل دو قسمت محرکه و مدرکه است که نفس محرکه یا شوقیه توسط قوای شهویه و غضبیه اثرگذار است و نفس مدرکه شامل حواس بیرونی (پنج حس) و حواس درونی (که شامل حس مشترک، خیال (مصوره)، متخیله، و هم و حافظه (ذاکره) است و نفس انسانی که تعقل کلیات را بر عهده دارد و شامل قوة عالمه (عقل نظری) و قوة عامله (عقل عملی) است که اولی ادراک عقلی می‌کند و دومی تدبیر بدن را بر عهده دارد. ابن سینا از دو مفهوم عقل فعال وعقل قدسی نیز استفاده می‌کند که اولی حقیقتی است که عقل را از مرحله بالملکه تا مرحله عقل بالفعل بالا می‌برد و دومی از جنس عقل بالملکه است ولی در مرتبه بالاتری قرار دارد. در سیر نفس می‌توان اینگونه بیان داشت که هیولای اولی که هیچ چیزی برای او متصور نیست و قوة محض است صورت جسمیه به خود می‌گیرد جسم حاصل می‌شود معدن حاصل می‌شود اولین درجه تجدد ایجاد شده نفوس نباتی نفوس حیوانی نفوس ناطقه شکل می‌گیرد به سمت استکمال پیش می‌رود تا به عقل مستفاد برسد و در اینجا پا را از این نشئه به ماورای ماده می‌‌گذارد وقتی تجرد کامل شد از بدن جدا می‌شود و به مرتبه‌ای فوق عقل اول در قوس نزول می‌رسد پس می‌توان گفت نفس انسان در سیر تکاملی خود دارای سه نشئه وجودی یا ادراکی است اولین مرتبه ادراک حسی و طبیعی است (حواس پنجگانه) مرتبه وسط مرتبه تخیل (حواس باطنی) و درآخر نشئه عقلی است (قوه عاقله) و بر این اساس نفس ناطقه دارای سه مقام است مقام عقل و قدس مقام نفس و خیال و مقام حس و طبیعت و انسان نیز سه وجه دارد: 1- حسی(جسم) 2-نفسی (برزخی) 3-عقلی از منظر دیگر می‌توان گفت انسان دارای یک نفس واحد به نام نفس ناطقه است که مبدأ کلیه افعال است و جامع جمیع مراتب نباتی و حیوانی و عقلانی است و مراتب نفس شامل نفس اماره (کشاندن به بدی) نفس لوامه (سرزنش کننده از پلیدیهای درون) نفس مطمئنه (وقتی انسان از هوس تخلیه شود پیدا می‌شود) و نفس ملهمه (می‌توان به وسیله آن حقایق عقلی را مشاهده کرد) می‌باشد. در یک تقسیم بندی موجودات ممکنه از نظر حکما به دو گروه تقسیم می‌شوند که شامل جوهر و عرض می‌باشند و جوهر شامل ماده، صورت، جسم، نفس و عقل است. از نظر حکمت متعالیه عوالم سه دسته عالم طبیعت، عالم مثال و عالم عقول هستند و رابطه بین این عوالم سه گانه رابطه طولی است و مرتبه بالایی بر مرتبه پایینی برتری دارد و هر موجود طبیعی با توجه به این عوالم سه نحوة از وجود دارد یکی وجود عقلی و یکی مثالی و یکی مادی. اصل هستی امکانی را فلاسفه به شکل یک دایره ترسیم می‌کنند: فلاسفه معتقدند صادر نخست از حق تعالی همان عقل اول است که از آن عقول طولیه ایجاد می‌شود و آخرین عقل طولی که مکمل نفوس بوده و کدخدائیت عالم عناصر را بر عهده دارد (که به آن عقل فعال هم می‌گویند) با نظر گروهی مثل ابن سینا و... ایجاد کننده عالم طبیعت و مثال است و گروهی نیز مثل ملاصدرا و... معقدند از عقل فعال سلسله عرضیه عقول ایجاد گردیده و از هر نوع عقل عرضیه زیر مجموعه آن که شامل عالم طبیعت و مثال مربوط به همان عقل عرضیه است ایجاد شده است. عقل از نظر روایت: در حدیث دوازدهم از اصول کافی فراز با شروع‌ ای هشام که یکی از یاران نزدیک امام بوده‌اند آمده است در فرازهای ابتدایی به آیات قرآن اشاره شده و در هر فراز آیات مشابه آورده شده که می‌تواند وجوه افتراق این فرازها را اینگونه بیان کرد 1-مژده به صاحبان عقل 2- خداوند به واسطه عقل حجت را برای مردم تمام کرد. 3- توجه بر تدبیر خداوند بر عالم با ذکر دلایلی مانند شب و روز، خورشید، سیر رشد جسمی انسان، کشتزارها، برق و... 4- اندرز و تشویق به آخرت 5-بیم دادن به کسانی که در کیفر خداوند تعقل نمی‌کنند. 6- همراهی عقل با علم 7- نکوهش کسانی که تعقل نمی‌کنند. 8-نکوهش اکثریت 9-ستودن اقلیت 10- یاد کردن صاحبان عقل به نیکوترین وجه 11-بیان این نکته که حکمت و قلب همان عقل است 12-ستایش خداوند از کسانی که از او درخواست ثابت ماندن در هدایت را بعد از هدایت شدن کردند. از آیاتی که اشاره شد و آیات دیگر قرآن و شرح و تفصیل آن در فصل بعدی استفاده خواهد شد. و اما فرازهای بیست گانه بعدی شامل نکات مهمی است که توجه به بعضی از آنها اهمیت خاصی دارد: 1-عاقل ترین مردم کسی است که حق را اطاعت کند. 2-دنیا مانند دریای ژرفی است که بسیاری در آن غرق شدند، کشتی این دریا تقوای الهی و آکنده (حشوها) آن ایمان، بادبانش توکل و ناخدایش عقل و رهبرش (دلیلها) علم و لنگرش شکیبایی است. 3-رهبر عقل اندیشیدن و رهبر اندیشیدن خاموشی است. 4-مرکب عقل تواضع است. 5-خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم از خداوند خردمند شوند و هر که این را نیکوتر پذیرد معرفتش بهتر شود و آنکه به فرمان خداوند داناتر است عقلش نیکوتر است و کسی که عقلش کاملتر است مقامش در دنیا و آخرت بالاتر است. 6-خداوند بر مردم دو حجت آشکار و پنهان دارد حجت آشکار رسولان و انبیاء و ائمه علیه السلام هستند و حجت پنهان عقل مردم است. 7-عاقلان در حلال سپاسگزاری و بر حرام صبر می‌کند. 8-آرزوی دراز و گفتار بیهوده و خواهشهای نفسانی باعث ویرانی عقل می‌شود. 9- کسی که از فرمان پروردگار سرپیچی کند و علیه عقل از هوس پیروی کند کردار ناپاکی نزد خداوند دارد. 10-صبر بر تنهایی نشانه قوت عقل است. 11-عقل پیش نیاز آموزش است و آموزش باعث علم و علم باعث فرمانبرداری و فرمانبرداری باعث نجات می‌شود. 12-اعمال اندک از عالم چند برابر پذیرفته می‌شود. 13- عاقل بین دنیا و حکمت، حکمت را انتخاب می‌کند. 14-عاقل زیادی بر احتیاج را از دنیا کنار می‌گذارد. 15-عاقل بین دنیا و آخرت، آخرت را انتخاب می‌کند. 16-عاقل از دنیا روی می‌گرداند و به آخرت روی می‌آورد. 17- کسی که ثروت بدون مال و دل آسودگی از حسد وسلامتی دین می‌خواهد باید از خدا بخواهد عقلش را زیاد کند. 18- خداوند به چیزی بهتر از عقل پرستش نشود. 19- تا این اوصاف در انسان نباشد عقلش کامل نمی‌شود: مردم از شرارتش در امان و به نیکی او امیدوار باشند، زیادی مالش را ببخشد و زیادی گفتارش را قطع کند. بهره او از دنیا به مقدار قوتش باشد تا زنده است از دانش سیر نشود، ذلت با خدا را از عزت با غیر خدا دوست تر داشته باشد تواضع را از شرافت دوست‌تر دارد. نیکی اندک دیگران را زیاد و نیکی زیاد خود را اندک بداند همه مردم را از خود بهتر و خود را از همه مردم بدتر بداند. 20-عاقل دروغ نمی‌گوید. 21- کسی که عقل ندارد جوانمردی ندارد و کسی که جوانمردی ندارد دین ندارد. 22- از علامات عاقل است که چون از او سؤال کند جواب دهد و چون مردم از سخن در مانند سخن گوید و رأیی اظهار کند که به مصلحت همگان باشد. 23- عاقل کسی است که اگر بترسد تکذیبش کنند خبر ندهد، از کسی که نگرانی مضایقه دارد چیزی نخواهد به آنچه توانا نیست وعده ندهد، به آنچه در امیدواریش سرزنش شود امید نبندد، به کاری که می‌ترسد نتواند انجام دهد اقدام نکند. عقل از نظر قرآن: از خلاصه مطالب این فصل می‌توان اینگونه برداشت کرد که: واژه عقل در قرآن حدود پنجاه و چهار بار آمده است که یک بار به صورت عقلوه یک بار به صورت یعقلها و یک بار به صورت نعقل و بیست و هفت بار به صورت تعقلون و بیست و چهار بار به صورت یعقلون آمده است. اگر کلمات هم معنی عقل در قرآن را نیز که شامل کلماتی مثل نهیه، حجر، قلب، لب، فؤاد، أمر، ملک، روح، نور قلم، حجت، سلطان و حلم و... می‌شود را نیز به این تعداد اضافه کنیم با نظر علامه بیشتر از سیصدبار از عقل در قرآن استفاده شده است که این خود دلالت بر اهمیت این مفهوم دارد. اگر بخواهیم آیاتی که عقل در آنها بکار رفته را به صورت اجمال و سربسته طبقه بندی کنیم به نظر می‌رسد بتوان به موارد زیر اشاره کرد. 1)قرآن چندین بار از افراد می‌خواهد که در مورد پیامبرش که با آنها زندگی کرده و اجری نمی‌خواهد تعقل کنند گویا می‌خواهد برساند اگر از عقل خود استفاده کنید به روشنی می‌یابید که این پیامبر حق است و نبوت حق است و بی احترامی و بی ادبی نسبت به پیامبر از بی عقلی است و عدم استفاده از عقل باعث انکار نبوت می‌شود. 2) همچنین خداوند چندین نوبت با اشاره به قرآن عربی و خصوصیات آن و اشاره به کتب آسمانی از افراد می‌خواهد عقل خود را بکار ببندند که اگر چنین کنند به واقع خواهند یافت این کتاب حق است. 3)خداوند در قرآن متعدد از آیات و نشانه‌های خود و اینکه چگونه آسمانها و زمین و انسانها خلق شده‌اند و سیر زندگی اینها را بیان می‌دارد و می‌خواهد که از عقل خود استفاده کنند و ربوبیت خدا را در تمام این آیات روشن ببینند و متوجه باشند برای رویت ربوبیت نیاز به استفاده از عقل است. 4) در قرآن اشاره شده که آخرت بهتر است و آنچه نزد خداوند است باقی است و می‌ماند و این یعنی با بکار بردن عقل معاد برای انسانها روشن می‌شود البته اگر بکار گیرند. 5)خداوند گاهی انسانها را امر به معروف و یا نهی از منکر می‌کند و بعد از آن متوجه می‌کند اگر عقل خود را بکار ببرید واضحاً در می‌یابید که اینها حق است چونکه برگرفته از فطرت است و این همان تبیین دین است که وجود و وجوب آن را عقل می‌فهمد البته به شرطی که به کار گرفته شود. 6)خداوند گلایه‌ای دارد که چرا کسی که گمراه می‌کند و نفعی برای شما ندارد و دچار پراکندگی و زشتی و اختلاف هستند را می‌پرستید و می‌خواهد که عقل خود را بکار ببندید و متوجه شوید اینها برای شما سودمند نیست. 7) خداوند نظر به این دنیا را مانع رسیدن به کمال می‌داند و انسان را متوجه می‌کند اگر تعقل کند این مفهوم را به روشنی در می‌یابد. 8) و در آخر خداوند افراد بی عقل را مثل کسانی می‌داند که کرولال هستند و کسانی هستند که بر دلهایشان مهر زده شده و پدران بی عقلی داشتند و مانند حیوانات‌اند و از همه می‌خواهد در این افراد تعقل کنند تا به حقیقت برسند. عقل از نظر علوم روانپزشکی و علوم روانشناسی برانگیختگی یا هوشیاری حداقل نیاز به سه منطقه مغزی دارد دستگاه فعال ساز مشبک، هسته‌های تالاموس و قشر مخ و برای تداوم توجه نیاز به سلامت لوب پیشانی راست است اگر هر کدام از این موارد به هر دلیلی دچار اختلال شوند سطح هوشیاری اختلال پیدا کرده و در نتیجه واقعیت سنجی فرد که همان ارزیابی صحیح از ادراکات و افکار است دچار اختلال می‌شود. محرکهای بیرونی باعث تحریک دستگاه‌های حسی شده و یک آگاهی هوشیارانه نسبت به حس‌ها ایجاد می‌شود و سپس این آگاهی‌ها پردازش و ذخیره می‌شود تا مورد استفاده قرار بگیرد. وجود همین محرکهای دائمی باعث می‌شود با واسطه دستگاه فعال ساز مشبک حالت گوش بزنگی و سطح هوشیاری فرد حفظ شود. در منطقه‌ای به نام آمیگدال محرک‌های بیرونی و درونی یکپارچه می‌شوند تا تجارب حسی را معنایی هیجانی ببخشند. از دیدگاه نروآناتومی هر قسمت از مغز وظایف و عملکرد خاص خود را دارد به عنوان نمونه هیجان و سائقهای اساسی نظیر خوردن و فعالیت جنسی و... در دستگاه لیمبیک متمرکز است، نیمکره چپ مغز جایگاه ذهن تحلیلگر است و خزانه هیجانی محدودی دارد و احتمالاً نیمکره چپ برای احساسات مثبت اختصاصی‌تر است و صدمه آن باعث گریه پاتولوژیک شده و نیمکره راست برای احساسات منفی اختصاصی‌تر است و ضایعه آن خنده‌های پاتولوژیک ایجاد می‌کند. از دیدگاه نروترانسمیتری به عنوان نمونه افزایش دوپامین با علائم روان پریشی و شیدایی همراه است و کاهش دوپامین با افسردگی همراه است و در افسردگی کاهش سروتونین و در شیدایی افزایش سروتونین را داریم. به نظر می‌رسد نقش ژنها ایجاد یک قالب و الگوست که تجارب باعث فعال شدن قالب خاص در زمان معینی می‌شود یعنی هم ژن و هم محیط در رفتار و اعمال و تفکر و... مؤثر هستند. شخصیت را اینگونه تعریف می‌کنند که شامل سه جزء psyche, character, Temperament است که برای سرشت چهار خصوصیت Harm Avoidance (آسیب‌پذیری) (صفرایی)، Noveltyseeking (نوجویی) (سودایی)، Reward dependence (پاداش پذیری) (دمی) و persistence (پشتکار) (بلغمی) در نظر گرفته می‌شود که اینها احساسات پایه‌اند و در سراسر عمر ثابت می‌مانند و در همه فرهنگها ثابت هستند. برای منش که عمدتاً همانی است که از خودمان می‌سازیم سه گزینه self transcendence, cooperativness, self directedness را در نظر می‌گیریم و psyche به آگاهی و self awareness یا spirit اشاره دارد. از تعاریفی که نزدیک به واژه عقل است می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: واقعیت سنجی (reality testing) که شامل توانایی افتراق بین دنیای بیرون و جهان درون و قضاوت صحیح در مورد رابطه بین خود و محیط است. قضاوت (Judgment) کنشی ذهنی که در آن گزینه‌های موجود، در چارچوب یک مجموعه از ارزشها مقایسه یا ارزیابی می‌شوند تا مسیر خاصی از عمل انتخاب شود. بینش (Insight) شناخت آگاهانه از وضعیت خود، هوش (Intelligence) توانایی آموختن، یادآوری، ادغام سازنده و به کارگیری یادگیری‌های قبلی شناخت (cognition) فرایند ذهنی دانستن و آگاه شدن هشیاری (consciousness) حالت بیداری همراه با پاسخ به محرکهای طبیعی. هذیان (delusion) باور غلط ثابتی که بر استنباط نادرست شخص از واقعیت متکی است علی رغم وجود شواهد یا مدارک عینی ناقض. محتوای تفکر (thought) به آنچه بیمار در مورد آن می‌اندیشد و فرایند و شکل تفکر به نحوة کنار هم چیدن اندیشه‌ها گفته می‌شود. حافظه (memory) فرایندی که اطلاعات تجربه شده یا آموخته شده را در مغز ثبت تثبیت ذخیره سازی و یادآوری می‌کند. از تئوری‌های روانشناسی که شاید به مفهوم عقل تا حدودی نزدیک باشد به طور خلاصه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: چهار مرحله عمده تا رسیدن به قابلیت اندیشیدن در حد بزرگسالان از دیدگاه پیاژه-عبارتند از : 1-مرحله حسی حرکتی (از تولد تا 2 سالگی)، نوزاد به تدریج یاد می‌گیرد که خود را از جهان جدا بداند و دستاورد این دوره پیدایش بقاء شیء است و یاد می‌گیرد اشیاء را زمانی که در دید او نیستند در ذهن خود نگه دارد. 2-مرحله تفکر پیش عملیاتی (2 تا 7 سالگی) : استفاده از زبان و نقاشی و یادگیری بدون استفاده از استدلال و در این مرحله نمی‌تواند دنیا را از چشم دیگران ببینند و دارای تفکر جادویی و جاندار پندارانه هستند. 3-مرحله عملیات غیر انتزاغی یا عینی: (7 تا 11 سالگی) استدلال استنتاجی و ثبات شیء و بازگشت پذیری از خصوصیات این مرحله است. در این مرحله است که کودک مفاهیم کمی را درک می‌کند. 4-مرحله عملیات صوری (11 سالگی تا پایان نوجوانی): مشخصات این مرحله تفکر انتزاعی، استدلال قیاسی ظهور دارد استدلال فرضیه‌ای قیاسی (حرکت از کل به جزء) و استدلال استقرایی (حرکت از جزء به کل) از ویژگی‌های این مرحله است. کولبرگ یک مدل مرحله استدلال اخلاقی را بیان داشت که شامل: 1-اخلاق دورة پیش دبستانی (اجتناب از تنبیه و دستیابی به پاداش) 2-اخلاق قراردادی (مبتنی بر دستورات منابع قدرت یا نفع متقابل) 3-اخلاق مبتنی بر اصول فردی (مبتنی بر اصول اخلاقی درونی شده کلی) سه نوع یادگیری بیان شده است که شامل: 1-شرطی سازی کلاسیک (مرتبط دانستن دو رویداد نزدیک به هم از نظر زمانی) 2-شرطی سازی عامل (یادگیری را نتیجه پیامدهای کنش‌های فرد تقلی کنند) 3-نظریه یادگیری اجتماعی (تلفیق دوقبلی)(تعامل دو طرفه بین شخص و محیط) بر الگوپذیری از نقش، همانندسازی و تعاملهای انسانی متکی است فرد با تقلید از دیگری رفتاری را یاد می‌گیرد اما عوامل فردی هم دخالت دارد. تئوری رشد شناختی سالیوان اینگونه بیان می‌کند که: 1-مرحله prototaxic (شیرخوارگی و اوایل کودکی) تجارب گذرا و بدون ارتباط با هم درک می‌شوند. 2- مرحله parataxic (اوایل کودکی) تجارب معنی سمبولیک داشته ولی قوانین منطقی بر آنها حاکم نیست. 3- مرحله syntactic در این مرحله جهان و خود بر اساس قوانین منطقی، ارتباط زمانی، اعتبار خارجی و ثبات داخلی درک می‌شود. تئوری رشد اجتماعی سالیوان بیان می‌دارد که: 1-شیرخوارگی (از تولد تا شکل‌گیری زبان) با نیاز به تماس بدنی و صحبت مشخص می‌شود و ناحیه تعامل اولیه دهان و تا حدی مقعد است. اگر نیازها به طور کامل برآورده شود کودک احساس خوب بودن پیدا می‌کند. 2-child hood (شکل‌گیری زبان تا شروع مدرسه): کودک روی پدر و مادر تمرکز دارد و به دنبال تشویق آنان است کودک در این مرحله نیاز به بزرگسالان شنونده و تأیید کننده دارد. 3-Juvenile (5 تا 8 سالگی): روابط بین فردی به طرف گروه همسالان و منابع قدرت خارجی شیفت پیدا می‌کند کودکان در این مرحله در مورد نیازهای خود بحث می‌کنند. 4-prcadolescence (8 تا 12 سالگی) حرکت به سمت صمیمیت واقعی به سمت یک نفر. ظرفیت برای دلبستگی عشق و همکاری شکل می‌گیرد. 5-adolecent با بلوغ شروع می‌شود. مثل قلبی است ولی اینجا امیال جنسی هم به روابط بین فردی اضافه می‌شود به سمت جنس مخالف می‌رود. آبراهام مازلو بیان می‌کند که: زندگی فرد برای برآوردن یک سری از نیازهاست که پنج سطح دارد و آنها عبارتند از 1-نیازهای فیزیولوژیک (غذا- آب-رابطه جنسی وخواب) 2-نیاز به حمایت و امنیت 3-نیاز به عشق و تعلق 4-نیاز به self-esteem, self-respect از دیگران 5-زیبایی اعتماد، خودشکوفایی به عقیده فروید کودکان از بدو تولد فعالیت شهوانی دارند که تظاهرات متفاوتی بسته به سن دارد. 1-مرحله دهانی(8 ماهه اول زندگی) بر دهان و لب متمرکز شده. 2- مرحله مقعدی (18 تا 36 ماهگی) در قالب اعمال روده‌ای مثانه‌ای است. 3-مرحله احلیلی (از 3 تا 5 سالگی) بر دفع ادرار متمرکز است. 4-مرحله نهفتگی (سکون نسبی) (5 سالگی تا 13 سالگی) 5-13سالگی تاجوانی (تشدید لیبیدو) 8 مرحله اریکسون از نظر رشد ایگو شامل موارد زیر است: 1-اعتماد در مقابل بی اعتمادی (بدوتولد تا 18 ماهگی) 2-خودمختاری در مقابل شرم و تردید (18 ماهگی تا سه سالگی) 3-ابتکار در مقابل احساس گناه (سه سالگی تا 5 سالگی) 4-سخت کوشی در مقابل احساس حقارت (5 تا 13 سالگی) 5-هویت در مقابل سردرگمی نقش (13 سالگی تا 21 سالگی) 6-صمیمیت در مقابل انزوا (21 تا 40سالگی) 7-زایندگی در مقابل بی حاصلی ( 40 تا 60 سالگی) 8-یکپارچگی در مقابل یأس (60 سالگی تا هنگام مرگ) در نظریه‌های شناختی بر این واقعیت تأکید می‌شود که ارگانیسم یک دستگاه پردازش اطلاعات است و هدفش کسب تطابقی بهینه با محیطی است که از طریق حواس خود ادراک می‌کند. این دستگاه در غیاب اطلاعات کافی نمی‌تواند نقشه ای شناختی را که تجربه جاری باید بر آن منطبق شود ترسیم کند و در نتیجه دچار سامان گسیختگی و عدم انطباق می‌شود. افراد برای پایش رفتار خود و داشتن سطح بهینه‌ای از پاسخ دهی باید همواره از محیط بازخورد بگیرند وگرنه مجبورند دورنمایه‌های ویژه خود را برون فکنی کنندکه ارتباط چندانی با واقعیت ندارند. نتیجه‌گیری: هدف اصلی و کلی این پایان نامه در ابتدا پیدا کردن یک مفهوم مشترک بین مفهوم عقل در منابع دینی و منابع روانپزشکی و روانشناسی جهت کمک به علوم روانپزشکی و آشنایی بهتر با منابع دینی هم از جهت بود که بعد از شروع به تحقیقات و مطالعات کم کم به این نتیجه رسیدیم مفهوم عقل در منابع دینی وسعت و محدوده و هم از نظر محتوا تفاوت معنی‌داری با منابع روانپزشکی دارد. و به یک معنی اگر چه در بعضی جهات هر چند مختصر این مفهوم در این دوحیطه با همدیگر همپوشانی داشتند ولی در اکثریت جهات این دوحیطه تفاوت فاحش و معناداری از جهت مفهوم عقل داشتند و در نتیجه این دو مفهوم در این دو حیطه کاربردها و اهداف متفاوتی نیز داشتند. و تفاوت این دو از جهت تفاوت در مورد دو رویکرد متفاوت این دو حیطه است که به اختصار این تفاوت دو رویکرد را می‌توان به صورت دو نگاه انسان محوری در فرهنگ روانپزشکی و روانشناسی و خدامحوری در فرهنگ دینی دانست یکی به فکر انسان کامل شدن از هر طریقی حتی از طریق استفاده ابزاری از دین و خداوند است یکی به فکر رسیدن به خداوند است. یکی به فکر رسیدن به خداوند از طریق کامل شدن انسانیت است. و یکی به فکر ارضای تمام خواسته‌های نفسانی است از طریق تسلط بر همه موجودات و مخلوقات و یکی به فکر رضایت خداوند است از طریق بندگی خداوند و یکی دنیا را همه چیز خود می‌گیرد و غیر دنیا را یا نمی‌بیند و یا توهم تصور می‌کند و یا بدون توجه از کنار آن عبورمی‌کند و یکی دنیا را مزرعه آخرت می‌داند و آخرت و دنیا را با هم می‌خواهد و در صورت تعارض بین این دو آخرت را بر می‌گزیند. یکی تمام تلاش خود را می‌کند تا انسان بتواند با بهترین روش تجربی در سایه استفاده از ابزارهای دنیوی به خودیت خود برسد و به پادشاهی دنیا دست پیدا کند و یکی تلاش دارد با استفاده از وحی به خداوند برسد و خلیفه خداوند بشود. یکی هدف را لذایذ دنیا می‌گیرد و یکی لذایذ آخرت یکی به دنبال درمان تمام بیماریهای انسان است تا انسان بتواند بهترین استفاده را از تمام غرایز و خواسته‌های خود ببرد و یکی به فکر درمان تمام بیماریهای انسان است تا انسان بتواند خلیفه خداوند بشود. یکی افق دیدش دنیاست و یا حد آخرش عالم خیال است و یکی مبداء حرکتش دنیاست و مقصدش مطلق همه چیز است. یک وحی را توهم و یکی وحی را واقعی‌ترین واقعیات می‌داند. یکی عقل دینی را یا انکار می‌کند یا توهم می‌داند و یا هم عرض دیگر مخلوقات مادی تصور می‌کند و یکی عقل دنیایی را جهالت و نیرنگ می‌خواند. یکی عقل دنیایی را تنها راه نجات بشر می‌داند ویکی عقل دینی را آنقدر وسیع می‌گیرد تا محدوده دنیا را نیز شامل شود. یکی عاقل بودن را داشتن بینش صحیح نسبت به خود و بیماری خود و قضاوت صحیح در شرایط مختلف و داشتن تفکری عاری از هذیان و توهم و وسواس و ترس مرضی و... می‌داند و یکی عاقل بودن را بندگی خداوند می‌داند به معنایی که تمام مشخصات آن را ذکر می‌کند. خلاصه مطلب آنکه هر چه در این دو حیطه غور کنیم به عمق اختلاف و تفاوت این دو مفهوم در این دو حیطه می‌رسیم اما این نباید ما را از نقاط مشترک این دو حیطه غافل کند و آن اینکه علوم اسلامی دنیا و آنچه در آن است را مزرعه آخرت می‌دانند پس وسایل و لوازم دنیا و... را نیز مزرعه آخرت می‌دانند و اذعان دارند بدون گذر از دنیا نمی‌توان به آخرت رسید و اگر چه بدن انسان را همچون مرکبی برای روح می‌دانند ولی این مرکب نیز نیاز به غذا و خوراک دارد و نیاز به درمان در صورت بروز بیماری دارد و علوم اسلامی معتقدند اگر به فرض، تمام درمانهای روانپزشکی صحیح و سالم باشد فقط توانسته است مرکب روح را از بیماری نجات دهد و برای درمان دیگر بیماری‌های روح درمانی ندارد و از علوم روانپزشکی می‌خواهد شفاف و صادقانه اذعان کند از روح و بیماری‌های روحی و درمان آنها چیزی نمی‌داند و در این رابطه حداقل کار یعنی سکوت را پیشه خود کند نه اینکه مدعی سعادت انسان بشود و فقط به دنبال درمان مرکب روح باشد نه خود روح که اصل است. عقل یک واژه عربی است و استفاده این واژه در فرهنگ قرآنی و اسلامی بسیار وسیع و گسترده است و حداقل در کتب مرجع روانپزشکی ایران این واژه به صورت خود واژه عقل که به گونه‌ای شاید بتوان معنی انگلیسی wisdom را برایش در نظر گرفت بسیار کم به کار رفته است و بیشتر از معادلهای مشابه این لغت همانند بینش قضاوت تفکر، شناخت، حافظه، هوش و واقعیت سنجی استفاده شد. تعاریف که برای اینها بیان شده در فصول گذشته آمده است و انسان را به این نتیجه می‌رساند همه این تعاریف هیچ گونه اشاره‌ای به عالم غیر این دنیا و یا به تعبیری عالم غیب نداشته‌اند و این تفاوت اصلی تعریف واژه عقل در فرهنگ دینی و روانپزشکی است. همانطور که در فصل سوم بیان شد فلاسفه عقل را به عقل نظری و عملی تقسیم می‌کنند که برای عقل نظری مراتبی را که شامل عقل هیولانی، بالملکه، بالفعل ومستفاد است در نظر می‌گیرند که به نظر این تعبیرات فلاسفه حداقل در مراتب اولیه عقل نظری مشابه تعابیری است که پیاژه به صورت مرحله حسی حرکتی مرحله تفکر پیش عملیاتی مرحله عملیات عینی و مرحله عملیات صوری انجام داده‌اند و یا مشابه تعابیر کولبرگ از اخلاق دورة پیش دبستانی اخلاق قراردادی و اخلاق مبتنی بر اصول فردی است و یا کمی مشابه تئوری رشد اجتماعی سالیوان که در فصل ششم بیان شد می‌باشد و یا می‌توان عقل عملی بیان شده توسط فلاسفه را با نیازهای آبراهان مازلو تطبیق داد که البته در این زمینه می‌توان از نظریات فروید واریکسون نیز کمک گرفت که هر کدام از این مقایسه‌ها خود موضوع بحث یک پایان نامه جداگانه است و نیازی به این گونه مقایسه‌های در این پایان نامه نیست چونکه اگر چه فلاسفه کوشیده‌اند دیدگاه‌های دینی خصوص اسلامی را تبیین کنند ولی نظر آنها را فقط می‌توان به عنوان نظر یک فیلسوف در نظرگرفت و نمی‌توان بیان داشت نظریات آنها همانی است که اسلام می‌گوید ونظریات روانشناسان نیز نظریات علمی است که ورودی به دین ندارد. در نتیجه مقایسه این نظریات با یکدیگر اگر چه خالی از لطف و ظرافت نیست ولی از جهت اینکه می‌تواند خطا داشته باشد استناد به تشابهات و تفاوتهای آنها جهت تقدس بخشیدن به این تئوری‌ها کار صحیحی نیست. گردآورنده این پایان نامه به این نتیجه رسیده است روایات و قرآن از عقلی سخن می‌گویندکه تضمین کننده بهشت است و مورد خطاب الهی است و این عقل فطری است و با آن حق و باطل را تشخیص می‌دهند ولی اینکه این عقل از ابتدای خلقت با انسان هست و یا اینکه با نظر فلاسفه در طی زمان به تکامل می‌رسد جای بحث دارد و اینکه آیا کسانی که از نظر مغزی (ژنتیک، نروترانسمیتر، نروآناتومی، رپستورهای مغزی و...) دچار مشکل هستند آیا می‌توانند به این عقل راه یابند یا از آنها انتظاری نیست و راه به سوی عقل قدسی نمی‌برند نیز جای بحث بسیار دارد. و اینها سؤالات بدون پاسخ گردآورنده است که در بهشت افرادی هستند که در دنیا نابینا بودند ولی در آخر بینا و بصیر هستند آیا می‌شود افرادی در بهشت باشند که دارای عقل قدسی متعالی باشند ولی در دنیا دارای مغز بیمار و کم توان بوده‌اند. و اگر چنین باشد عقل مدنظر قرآن و روایت عقل متفاوت از تعاریف فلاسفه اسلامی است که در سیر زمان به تکامل می‌رسد. به نظر در روایات اصول کافی و همچنین قرآن از عقل دنیایی و یا به عبارتی عقل معاش مبسوط و مشخص صحبت نشده است وبه طبع از بیماریهای عقل معاش و درمان آن نیز به نظر صحبت نشده و در قرآن هر جا صحبت از عقل است همان تعابیر زیبا و مبسوط حدیث عقل و جهل است که در فطرت همه انسانها گذاشته شده و این عقل به این شکل به نظر در هیچ کجای کتب روانپزشکی مرجع بیان نشده است و جای خالی این حدیث جامع به عنوان بیماری یا اختلال جهل خالی است اختلالی که هم کرایتریای تشخیص دارد و هم کرایتریای درمانی. حدیث عقل و جهل به علت بیان دو سر یک طیف بیماری، هم بیماری را واضح بیان داشته و هم راه درمان آن بیماری که انتهابی دیگر طیف است را بیان داشته است و به نظر می‌رسد خود این حدیث که بزرگان بزرگی آن را شرح کرده‌اند می‌توان خود موضوع یک پایان نامه شود و جامعه بشری اگرچه در ظاهر با عاقل و جاهل، از دیدگاه این حدیث نگاه کند. به نظر طبقه بندی بیماریهای روانپزشکی که دخالت عوامل بیولوژیک و محیطی و روانی در آن محسوس است نیاز به یک بازنگری دارد که هم در تشخیص و هم در درمان کمک کننده است و آن اینکه هم از رویکرد انسانها به غیب و معنویت و کمال مطلق در جهت تشخیص و هم در جهت درمان استفاده کند یعنی اینکه بیمار افسرده با چه رویکردی به غیب دچار افسردگی می‌شود علاوه بر بقیه علل ملموس و محسوس و اینکه بیمار افسرده با چه رویکردی به غیب از افسردگی رها می‌شود علاوه بر درمانهای متداول. و برای هفده طبقه DSM با چنین نگرشی می‌توان هم به تشخیص واضح‌تر و هم به درمان مناسب‌تری رسید البته کوته فکری است که تصور شود منظور نویسنده این است که بیمار افسردة شدید با کرایتریای مشخص را از درمانهای دارویی متداول علمی مورد پذیرش پزشکان محروم کرد که این خود جهالتی است آشکار و مخالف سیره و سنت واضح انبیاء الهی علیهم السلام است. البته شرح مبسوط این موضوع اگر چه خیلی سخت نیست از فرصت این پایان نامه بیرون است. اگر چه گردآورنده به این باور رسیده است عقل معاش و عقلی که انسان را از نظر بیولوژیک متمایز و متفاوت از انسانها قرار داده است همان عقل و مغز حیوانی است اما با پیچیدگی بسیار بیشتر و به این باور رسیده است این عقل بیولوژیک با این پیچیدگی‌های ساختاری نمی‌تواند مفاهیم عظیم و وسیع غیب را بفهمد و در نتیجه نمی‌توان مفاهیم سیرعقل نظری فلاسفه را برای رسیدن به عقل قدسی و عقل مدنظر قرآن قبول کرد ولی این به صورت سؤال مطرح است که آیا قرآن چنین سیری را مطرح کرده است یا نه و آیا عقل مورد خطاب آیات قرآنی عقلی پنهان در وجود انسانهاست که با وجود مغز بیولوژیک و یا بدون وجود مغز بیولوژیک به کار خود ادامه می‌دهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده کلیات قضیه را نگاه کردم. رویکرد بسیار خوبی است تا مشخص شود ساحتی که دین به انسان می‌نگرد و حتی عوامل روانی و عکس‌العمل‌های روحی آن را بررسی می‌نماید، ساحتی بسیار وسیع‌تر و واقعی‌تر از ساحتی است که روان‌پزشکی به انسان نظر دارد. 2- برای بنده اسم‌بردن و یا نبردن اسم تفاوتی ندارد خودتان بررسی کنید کدام کار را راحت‌تر جلو می‌برد. 3- مجله‌ای در این رابطه در ذهنم نیست ولی فکر می‌کنم مجله‌های مذهبی نیز این بحث را به‌عنوان یک موضوع مذهبی چاپ خواهند کرد. مجله‌ای مثل سوره‌ی اندیشه (www.sooremag.ir ) مجله‌ی معتبر و قابل توجهی است. 4- در هر حال تاریخی شروع شده است که ما نیز باید در این تاریخ تا آن‌جا که می‌توانیم بدون فشارِ غیر لازم در صحنه باشیم. بر این اساس تلاش حضور در مجامع علمی را در حدّ ممکن از خود فرو گذار نکنید و بقیه را به خدا بسپارید. بنده دعاگو هستم تا خداوند بیشترین نتیجهخ‌ی مورد رضایت خود را به شما مرحمت فرماید. موفق باشید
7386
متن پرسش
سلام. عقل هدیه ای هست که از طرف خدا به انسان عطا شده. عقل، خود انسان یا مغز نیست، بلکه راهنماست. مثل چراغ. مغز ، مادیست و عقل معنوی و محل استدلال و جایگاه عقل در مغز می باشد. نظرتان راجع به این مطلب چیست. آیا دل هم همینطور هست؟ یعنی دل (قلب مادی) محل محبت و عشق است. یا اینکه دل (معنوی) خود وجود انسان است؟ بنظر عقل و عشق دو بعد معنوی انسان هستند. یعنی هر دو از ابعاد وجودی اصلی انسان هستند. اما خودش نیستند. نسبت میان عقل و عشق چیست؟ کدام برتری دارد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: درست متوجه موضوع شده‌اید ولی اگر کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را همراه با ده جلسه شرح آن دنبال کنید ابهامات بحث إن‌شاءاللّه برایتان روشن می‌شود. عقل، بُعدی از ابعاد نفس ناطقه است برای تشخیص معقولات و عشق یک نوع گرایش به حقیقت مطلق است در جنبه‌ی فطری انسان‌ها. موفق باشید
7385
متن پرسش
سلام علیکم استاد ما میگفتند درست است که در قیامت زمان وجود ندارد اما دهر هست.تفاوت زمان و دهر چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع دهر یک موضوع تخصصی است. معتقدین به آن از جمله میرداماد، «دهر» را حدّ زمان و حقیقت آن می‌دانند، مثل ماهیت که حدّ وجود است. موفق باشید
7384
متن پرسش
سلام استاد مدت زیادی است که به این نتیجه رسیده‌ ام که حساب ‌و کتابی در زمینه توفیقات الهی واقعا نیست. فقط میتوانیم به قدر وسع بکوشیم و البته به قدر کوشش هم نمی‌توان انتظار توفیق داشت. من خودم 10 سال است که در جا میزنم و تازه متوجه شدم که علت عدم توفیقم از همان ابتدا یک سری نقایص جسمی و ذهنی بوده: ضعف اعصاب و روان و حافظه که هم در درس و هم در اخلاق و عبادات و هم در روابط اجتماعی زندگیم را آشفته کرده و تمام هدفهایم نیست و نابود شده. و در این مدت به قدری گیج و سردرگم و خیال زده بودم که متوجه نمیشدم که اشکال کار کجا است و هیچ راهنمایی هم نداشتم. بعد از 10 سال در جا زدن حالا نه انگیزه‌ای مانده و نه حالی و تنها چیزی که مانده باری از گناه و ناکامی و شکست و روابط خراب شده است. راستی چرا یک عده مثل من این جوری باید قربانی شودن و عده‌ای دیگر به قول معروف ره صد ساله را یک شبه طی کنند؟ چرا باید در اثر جهل و نداشتن منذر و راهنما دچار گرفتاری هایی شوم که برای رها شدن از آن ها جانم به لبم برسد در حالی که تازه بعد از یک عمر رسیدم اول خط؟ من تنها یک نفر از میلیون ها انسانی هستم در طول تاریخ که این چنین دچار احساس خسران شده‌اند و شما خوشبختانه جزء آن دسته نیستید. اما با توجه به وجود افرادی چون من و نه از نقطه نظری شخصی تان آیا قلبا به نظام احسن خلقت معتقدید؟ (چون من هم اگه جای شما یا مثلا علامه و امام بودم به تمام قضا و قدرها راضی بودم چون گلیم خودم را از آب کشیده بودم و خر خود را از پل گذرانه بودم. میدانم و میدانید که در چنین حالتی رضایت به سرنوشت و ادعای نظام احسن خلقت چه قدر خودمحورانه و خودمرکزبینانه است) در کتاب آشتی با خدا نوشته اید که این سوالات ریشه روانی دارد من می گویم از آن طرفش هم ریشه روانی دارد. انسان وقتی سرنوشت خود را به کامش ببیند کمی ادعای رضایت از خدا و سرنوشت می کند اگر نه به زمین و زمان بدوبیراه میگوید. چون نهایتا همین روزگار است که ما را در معرض شرایط و موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که رشد کنیم یا هلاک شویم. "ما هلکنا الا الدهر" آیا واقعا عاری از حقیقت است؟ شما جای دهر بگذارید رب العالمین یا هر چه... هیچ کس انگار نیست که بتواند مرا پاسخ دهد نمیدانم یقه کی را بگیرم. شاید آن انسان کامل که قرار است بیاید جوابی داشته باشد...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً به نور انسان کامل إن‌شاءاللّه عالی‌ترین جواب را می‌گیرید. ولی گفت: « گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی.گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی. گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی. گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی. گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم. گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی. گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم. گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی. گفتم که در فراقت بس خون دل که خوردم. گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی. گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد. از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی. گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد. گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی. گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن. جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی. گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی. گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی. خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی. کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی ». عجله نکنید، شلوغش هم نکنید. ناز هم نکنید.دلتان هوای خدا را کرده و از آن جهت که حضرت حق با اسم جلالش با شما برخورد کرده بی‌تابی می‌کنید بعداً معلوم می‌شود آن‌هم یک رنگ حضور خدا بوده و چقدر حساب‌ها در همین به ظاهر بی‌محلی و به گفته‌ی شما غیر اَحسن‌بودن، بوده است. اگر حساب و کتابی در توفیقات الهی نیست پس این اعتراض‌های شما را به حساب چه کسی بگذاریم که بنده‌اش را این اندازه بی‌قرار کرده؟ موفق باشید
7383
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام من در سوالم در باره سوره حمد پاسخ سئوالم را نگرفتم با این که از جواب شما استفاده نمودم درست است اگر کسی با ان معرفت که فرمو دید سوره حمد را بخواند گویی کل قران را خواندهای و یا بیشتر امااگر دو انسان با حدودا معرفت یکسان یک نفر سوره حمد را بخواند یک نفر تمام قران را با توجه به ان حدیث معصوم حقیقتا یکسان هستند نه فقط در ثواب بلکه در جوانب مختلف .با کمال تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اشکال ندارد ولی سؤال‌کننده‌ی محترم باید متوجه باشد با متون مقدس باید رابطه‌ی قلبی پیدا کرد و خواندن به این معنایی که ما با علم حصولی و با مفهوم ذهنی با معانی مرتبط می‌شویم مدّ نظر نیست. موفق باشید
نمایش چاپی