خلیلی: با سلام و عرض ادب و ارادت. من مدتی هست که کتابها و سخنرانی های استادطاهرزاده رو دنبال میکنم و کاملا واضح میشه فهمید که خیلی درباره روان انسان آگاه هستن و سوالی داشتم درباره لذت خودآزاری؟ برای مثال افرادی هستن که از خودآزاری لذت میبرن مثلا بعضی ها با خراش دادن و زخمی کردن پوست بدن یا حتی سوزاندن قسمتی از پوست بدنشون لذت میبرن یا بعضی ها از کندن موهای سرشون خیلی لذت میبرن مثلا یکی بود میگفت که از اون دردی که موقع کندن مو ایجاد میشه شدیدا احساس لذت میکنه و خب از طرفی هم آزاردهنده هست من الان فایلعای دهگانه معرفت نفس استاد طاهرزاده رو گوش میکنم و خیلی فایلهای دیگه ازشون گوش کردم و مشخصه تسلط بالا و عمیقی در شناخت نفس دارن برای همین گفتم احتمال قوی بتونن دلیل و منشا این ناهنجاری ها و لذتهای این گونه و راه رهایی ازین نوع لذات غیرعادی رو توضیح بدهند. سپاسگزارم
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکلاتی که فرمودهاید مشکلاتی است روانی که با اختلالی که در نسبت روان و جسم پیش میآید، قابل بررسی است و این یکی از مواردی است که علم روانشناسی در مورد آن با نگاه تجربیِ آن علم، کار کرده است و روانپزشکان راه حلهایی را پیشنهاد میکنند که در بسیاری موارد مؤثر است. آری! اگر همین افراد خیال خود را متعادل کرده و ادب نمایند بهخوبی از این مشکل آزاد میشوند. و در این رابطه نکاتی در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست، مطرح شده است. موفق باشید
با سلام: استاد، کتاب نامه های خط خطی از خانم عرفان نظرآهاری را برای فردی امانت گرفتم، خودم هنوز نخوانده بودم ولی آنقدر او را جذب کرد که حتی آن را خریداری کرد و مرا هم کنجکاو آن کتاب! فردی که حقیقتا دل پدر و مادرش را شاد می کند و به آنها خدمت می کند اما هنوز خدا و خواسته های خدا برایش گویا توجیه کامل نشده... آنقدر این کتاب جذبش کرد که خواستم از شما راهنمایی بگیرم اگر می توانید کتابهایی در این سبک و زمینه معرفی کنید تا به ایشان پیشنهاد بدهم. نخل و نارنج را هم خواند ولی نامه های خط خطی دلش را خیلی درگیر کرد. نمی توانم بفهمم الآن هوای دلش چه حالی دارد و چه کتابهایی می تواند آرام و مشتاق خدا کندش. لطفا هم خیلی خیلی دعایش کنید و هم راهنمایی، ممنون از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده آن کتاب را مطالعه نکردهام ولی همانطور که میدانید بشر امروز شدیداً نیاز به احساسی از خود دارد که خود را در سیره انسانهای بزرگ جستجو کند و به همین جهت و با این رویکرد اگر به سیره شهدا و کتابهایی که در این مورد نوشته شده است، رجوع کنیم نتایج فوقالعادهای نصیب ما میشود. به عنوان نمونه مطالعه کتاب «گلستان یازدهم» و یا کتاب «سرباز کوچک امام خمینی» را میتوانید دنبال بفرمایید. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیک و رضوانُه خدمت استاد طاهرزاده عزیز: و باز دوباره با زحمت خواندن وجیزه این کمترین مواجه شدید جداً پیشا پیش از اینکه این نوشته باعث زحمت و وقت شما میشود عذرخواهم و امیدوارم مطلبی را که جایی نداشتم یا گوشی نیافتم و یا دلی ندیدم برای حضورِ آن، این جا را اختیار کردم؛ برای آنکه مفتاحی باشد برای دیگر فتوحات.
«اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه»: ما با انسانِ امروز از وجوهِ محدود و دست و پا گیرِ دین سخن گفتهایم و هیچگاه فراخنای وسعت و سعه زندگی در بستر تقوا را با او در میان نگذاشتهایم و یا در سخن، از آزادی وسیع انسان در جهان و عوالم وجودی درونیاش سخنی با او نزدیم. انسانِ امروز گسترهاش و محدودهاش و کرانهاش در رسانهای است که او را به تمام نقاط دنیا متصل کرده است آنهم اتصال عرضی و نه طولی، آنهم محدود و نه وسیع، و همچنین پنهان و نه پیدا. اینجا آن نقطه شروعی است که اگر خوب بتوانیم وجهی از جهانبودگی و یا زیست جهانِ گشوده متعالی او را در برابر او بگشاییم و با او مفاهمه کنیم انسان در کرانه ابدی خود که همه خود اوست و همه در جهان پنهان اوست و اوست که مرتبط با عالمهاست، دیگر تلاش نمیکند تا خود را از رنج عالم مدرن که بر اساس خیالات و توهّمات بنا شده است جستجو کند و در آخر هم دست به خودکشی یا افسردگی یا پوچی بزند. به نظر میرسد مسیر پوچی انسانِ این تاریخ، نه از سر انتخابِ آزاد او بلکه از سر گسیختگی او از عالم معنا صورت گرفت و او در این انتخاب مخیر در میان این یا آن نبود بلکه ناگزیر خود را در توهمات سراسر پوچ عالمی یافت که وجهی از معنا که مأمن اُنس یا ملجأ آرامش او در دنیا باشد نبود و حال انسانی مانده است و یک دنیا پوچی و تاریکی و سرگردانی در عرض و افقی به میان آمده است دقیقا در طول زندگی او که از جنس دیگری است و در ساحت نهان و پنهان خود اوست که برای درک آن نیازمند تنبه و اشارتی است تا خود را از شر تاریخ نهیلیسم نجات دهد و درست در مقابل این گسیختگی دست شهدا را می توان به این نسل نشان داد که از افق مقدس تاریخ حیات معنوی آویخته شده است تا این گسیختگیِ انسا ن را درمان کند و اگر ما او را در این حیات به وسعت انتخاب آزادی که دارد و سالهاست که این آزادی را در ذیل جبر زمانه عالم و مناسبات تاریخ غرب یا گم کرده است و یا بدان راه ندارد، به او نشان ندهیم؛ بدانیم هزاران کار فرهنگی هم رنگی به او نخواهد بخشید و دستی از او نخواهد گرفت. آیا وقت آن نرسیده است تا در هنگامه ندای جهاد تبیین بر کرانه این دستور الهی آن افق بیکرانگی انسان را به روی او بگشاییم تا انسان از ضیق تنگ و معیشت ضنک امروزین خود بیرون بیایید و دست به انتخابی فوق رسم زمانه بزند؟ کاری که در هر برهه از تاریخ اسلام با جلوه های ناب و متعالی از آن رویرو بودیم!! آیا وقتش نشده تا فکری کنیم که چرا بشرِ امروز، از سخنان مذهبی و دین خسته است و گوشش بدهکار این سخنان نیست؟ شاید بازگشت جواب این سخن به همان وجه متعالی انسان این عصر است که در طلب ساحتی دیگراز سخن و زبان و انسان است و دیگر سخنان دینی و مفاهیم مذهبی نیوشای وجود او نمیباشد و او خود را در طلب کمالی دیگر و سخنانی از جنس سخنان اولیا و انبیا جستجو میکند! در این عصر انسان سخن زیاد شنیده است و مفاهیم زیادی میداند و انباری از اطلاعاتی است که دهکده جهانی با او در میان گذاشته است اما آنچه این انسان گم کرده است و طلب امروزین اوست و نیاز فردایی اوست، همان مطلوب متعالی و حقیقت قدسی و ندای فطری اوست که نه در ارتباط عرضی که در سیر طولی انسان نهان شده است و هر از چند گاهی در بروزات تاریخی همانند تشییع شهدا و یا مقابله با استکبار ظهور میکند. مگر در تشییع شهید حاج قاسم این را ندیدیم؟ یا در تشییع شهید حججی؟ یا در تشییع شهدای امنیت یا مدافعان حرم یا در شبهای قدر یا در اعتکافها یا در پیادهروی اربعین؟ پس زبانی دیگر باید به میان آید و آوینیها بایست به سخن درآيند که تاریخ، گوشی است برای سخنانی از این جنس و از این نسل، آنگاه خواهید دید که دیگر در این جهان، قدرتِ نظام مدرن و جهانِ استکبارْ قدرت نخواهد بود. بلکه قدرت، زبان ملتی خواهد شد که سخنش مطلوب و مطبوع گوشِ فردایِ انسان و بشر آخرالزمانی است و این زبان از آنِ امت محمّدی است که طلب جمع انسانی را در اوج دارد - البته در این وجه سخنان زیادی است که در این وجیزه حقیر نمیگنجد- خلاصه سخن آنکه دین هیچگاه از بدو تولدش صِرف اعمال دست و پا گیر نبوده است و رسالت پیامبران، تعلیم اعمال عبادیِ صِرف در پیشگاه خدای غایب نبوده است. دین یک گستره طولی و لایههای تو در تو و به هم پیوستهای است که امم در قله و عمیقترین لایه آن قرار دارد که انسان را از ظاهر به ابعاد درونی دین رهنمون میشود. یعنی هم راه را نشان میدهد و ارائه طریق میکند و هموست که دست بشر را میگیرد و به تاریخ مدد میرساند و او را ایصال به مطلوب نهاییاش میکند.
ما متاسفانه با جوان امروز و بشر این تاریخ سخن از لایههایی از دین گفتهایم که او را قانع نکرده است، بلکه موجب درگیری او با دین و دیانت شده است. باید پرسید چرا؟ مگر نه این است که دین، طلب و نهاد فطری بشر فردای و امروز ماست و سخن انبیا سخن گوش جان بشر است و مطلوب نهایی و آزادی بخش اسنان در گرو گوش سپردن به این سخنان است؟ پس چرا این مطلوبِ حقیقی بشر در تضاد با طلب انسان این تاریخ قرار گرفته است؟ باید بگوییم ما در یک خلل و نارساییهای تاریخی قرار گرفتهایم و نتوانستیم با وجه تاریخیِ انسان امروز ارتباط برقرار کنیم تا در طلب لذتها و زیباییپسندیِ او، دین را قادر به رفع طلب او نشان دهیم و انبیا را کمال نهایی و وجه غیبی خویشتن انسا ن بیابیم و آنان را وجهه رجوع انسان به خود اصیل و متعالی و در «خودبودگیاش» نشان دهیم تا انسان در این عصر کاملاً فردایی زندگی کند، فردایی متعالی و پیوسته در غیبِ دین و در افق عالم معنایی که از دین برای زندگیاش پسندیده است. کاری که انبیا در زیستِ تاریخی خود انجام دادند انسان را در بودنِ جاودانه خود که اصیلترین و حقیقیترین بودنهاست، حاضر کردند و نه قانع، و انسانها نیز تصدیق کردند و نه تأیید. ما با انسان در وسعت ابدی و بیکرانگی «وجود» برخورد نکردهایم و برای رفع این نقص به دنبال هزاران کار (دام) افتاده ایم. انسان در ساحت ورود به عالم حقیقتِ وجود، حقیقت را در تمام مراتب آن از صدر تا ذیل تصدیق میکند و آنگاه است که فراتر از وَهم و خیالِ زمانه زندگی خواهد کرد. بنابراین به عنوان مثال وقتی سخن از تقوا میشود باید در افق آزادی متعالی انسانِ حاضر در عالمها، «تقوا» را معنا کنیم تا انسان، تقوا را وجه آزادی و رهایی از اسارتِ تاریخِ پوچانگاری بیاید و تصدیق کند، نه آن را معیشت ضیق تنگ در رسم و رسومات مذهبی! «تقوا» وجه مطلوب آزادیِ انسان است که در قالب مفاهیم و الفاظ دینی به حجاب رفته است و به همین خاطر است تا سخن از تقوا میشود افراد احساس بیگانگی میکنند در حالیکه از آن چیزی میگریزند که مطلوب و گمشده جانشان است .«تقوا»، همان گستره عالمی از آزادی و آزادگی است که نیاز امروز و فردای بشر این تاریخ است که باید در همان ساحت و همان زبان با او در میان بگذاریم. آنگاه خواهیم دید که چگونه انسان به سوی او اشتیاق نشان خواهد داد! و باز باید بگویم سخن در این مطلب زیاد است و ترس از ملال خاطر عزیزان دارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله درست در همین جا است که جهان مدرن، عوالم طولی را با سیطره پوزیتیویسم و حسّگرایی در حجاب برد و زبانی ماند که همین زبان عرفی است بدون اشاره به جهانهای بیکرانه دیگر که پیامبران خدا متذکر آن شدند. در جلسه اخیر مربوط به سوره شمس با نظر به آیه «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) که بعد از آیه «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» آمده، اینطور عرض شد:
تعارضِ بین «تقوا» و «فجور» در درون و بیرون
«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (9) [1]
۱. حضرت محمّد «صلواتاللهعلیهوآله» از بالای کوه حِرا، پس از خلوت نشینی های طولانی با آن سوابق پاک، به عنوان پیامبر خدا، از انسان سخن میگوید و پس از آن اشارات عجیب که در آیات ۱ تا ۷ سوره شمس با ما در میان گذارد که حکایت از جهانی میکند که برای آن حضرت گشوده شده و پس از آنکه فرمود: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» و نظر به نفسِ انسان نمود و تعادلی که خداوند در آن شکل داد تا انسان را به عالیترین شکل وصف کند. حال میفرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا.»
از عظمت انسان سخن میگوید که در درون خود باید فجور و تقوایِ خود را احساس کند، زیرا فجور و تقوا را در خودش به او الهام کرد تا انسان به خود آید، که چه هست و چه نیست. آری ای انسان! در تنهایی خود هرچه هستی، خودت همان میباشی.
۲. هان! ای جوانی که احساس میکنی نسبت به بیرون، هیچ نسبتی با هیچ چیز نمیتوانی برقرار کنی - حتی با خودت و دینت- همچنان با خودت همراه باش و در این حال بنگر آیا میتوانی در خود احساس کنی، هرگاه که وارستگی پیشه میکنی، احساس بالیدن و پرورشیافتن داری؟ این همان تقوایی است که از درونات به تو الهام شده خود را دنبال نماید و از طریق تذکرات تقوای درونی خود را پاک نگه دارد تا بالیدن خود را احساس کند.
فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»: حقیقت این است که آنکسی بالیدن خود را درک میکند و احساس نتیجهمندی میکند، که با تقوایی که میشناسد و به او الهام شده (که قصه تقوا چیست) خود را پاک نگه دارد.
۳. وقتی میفرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» حکایت از آن دارد که تعارضی در درون انسان هست، که باید نسبت به آن انتخابی داشته باشد، حال یا خود را با تقوایی که میشناسد، از فجور، پاک نگه میدارد و یا در حالت دوم با فرورفتن در آلودگیها زندگی را میبازد.
۴. پیامبران و والدین دلسوز و حکیم متذکر همان الهام از فجور و تقوایی هستند که هرکس در درون خود آن را میشناسد. پس ما نباید با جوانان از امری سخن بگوییم که نسبت به آن بیگانهاند، باید با خودشان و از پیش خودشان، با خودشان آشنایشان کنیم.
۵. نا امیدی و غفلت، هر دو موجب میشود تا انسان در اکنونِ تکراری خود بماند و خود را متعلّق به آیندهای که به کمک تقوایِ جان، ظهور میکند و او را در نزد خود بسط میدهد؛ نیابد و این همان احساس پوچی است که بشر مدرن گرفتار آن شده است.
۶. زندگی و انتخابهای ما اگر با جان ما اتصال پیدا نکند، با اصل اصلها که اتصال جان ماست با خداوند، ارتباط پیدا نمیکند و عملاً از حضور خود در آغوش گسترده خداوند محروم میشویم و این یعنی: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها».
۷. خطر سقوط انسانها و جامعه از موقعی پیش میآید که انسان از مواجهه با «خود» صرف نظر کند، و در روبهرویی با هرچیزی و هرکسی، این مواجهه را در نظر نگیرد. در حالیکه باید در میدان انتخابِ فجور و تقوا با هرکس و هرچیز مواجه شد، تا از اتصالِ با خود باز نمانیم.
۸. فرمود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»: آیا این آیه، حکایت از ابعاد میدانی انسان در هستی نمیکند که چگونه باید با خود کنار بیاید؟ رازِ اشارات آیات قبل از این آیه و آیات بعد از این آیه را، میتوان در همین آیه جستجو کرد که میفرماید: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». یعنی وقتی در خود حاضر شدی و تعارض بین فجور و تقوای خود را درک کردی، مییابی چگونه در جهان محمّدی میتوان حاضر شد. در این مورد خوب است شهید حاج قاسم سلیمانی را مدّ نظر آورید، که چگونه در این زمانه، فجور و تقوایِ نفس خود را شناخت و تا کجاها در این جهان و این تاریخ پیش رفت، جهانی که به تعبیر مقام معظم رهبری در یک «پیچ تاریخی» است و باید جای خود را در آن مشخص کنیم.
۹. با ظهور انقلاب اسلامی، رویهمرفته انسانی در حال طلوع است که متوجه فجور و تقوای خود و دیگران است. برعکسِ انسان غربی و جهان استکباری که متوجه ابعاد متفاوت انسان نیست و لذا اگر در قضایای اخیر، به تعبیر رهبر معظم انقلاب، دشمنان نقشه جامع میکشند ولی محاسبههای آنها، برای پیادهکردن آن نقشهها غلط در میآید - مانند نقشههای قبلیشان- به جهت نشناختن انسان و تعارض درونی است که دارد.
۱۰. انسانِ انقلاب اسلامی، بهتر و بهتر متوجه میشود در میدان تعارضِ فجور و تقوای درونی، باید و باید در جهان بیرونی انتخابی را به عهده بگیرد که میدان تقابل فجور و تقوا است حتی اگر به قیمت همه سختیهایی باشد که برای انسانهای بزرگ پیش آمد، مثل زندانیشدن حضرت یوسف «علیهالسلام» و یا مانند سالهای تبعید حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» در عراق.
۱۱. با نظر به آیه مورد بحث، جنگی در میان است که چون در درون، از آن گریزی نیست، در بیرون نیز نمیتوان جبهه خود را مشخص نکرد. یا با تندادن به فجور در جبههای خواهیم بود که مریم رجوی را برای ما به عنوان رئیس جمهور انتخاب میکنند، و یا با حضور در تقوای درونی در جبههای حاضر میشویم که رهبر معظم انقلاب آن را فرماندهی میکنند و اسلام و شریعت محمّدی «صلواتاللهعلیهوآله» با امثال آیه «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» به ما کمک میکند تا در مبارزه درونی و بیرونی موفق شویم و در زمره متقین قرار گیریم.»
باید به زبانی اندیشید که قرآن را برای ما بگشاید که این البته، اول بحث است. موفق باشید
[1] - سوره شمس
سلام علیک و ریحانه. استاد عزیز متنی را برایتان ارسال کردم که امسال این حقیر کمترین راهی برای در میانگذاشتن آن، جز با شما نیافتم. یعنی جایی هم نبود که این یادداشت ناچیز از شخص ناچیزی را بازگو کنم. امیدوارم که این وجیزه این حقیر باعث تضییع وقت آن عزیز نباشد و اگر هست از خواندنش صرف نظر کنید تا زحمتی از ما بر شما نباشد. (وفقک الله بسبحات ایامه).
بسم الله الرّحمن الرّحیم: حاج قاسم ها و امتداد معنابخشی به تاریخِ فردای انقلاب اسلامی سخن از تقوا و سخن از حضور در عالم دینی سخنی است بس رفیع و بزرگ و شامخ که انسان در این تاریخ آن را در جبهههای جنگ به خوبی چشیدند، ما در آن برهه دشمن کم نداشتیم، مشکل کم نداشتیم. زیر ساخت نداشتیم، صنعت و قدرت و تکنیک را در اندازه مقابله با دشمن آن روز نداشتیم اما یک چیز بود که ما را در همان داشتههای اندک، قدرتمند میکرد، آزادی میبخشید و احساس تعالی در ما موج می زد و آن، ساحتی از معنا و افق ایمانیمان بود که در صحنه زندگیمان حاضر و مشهود و ملموس بود. آوینی که رضوان خدا بر او باد رشحههایی و لُمعههایی از آن حضور را برایمان به تصویر کشید، اما چه کنیم که نسلِ بعد از جنگ، زبانِ فهمی که آوینی از حضور تاریخیمان فهمیده بود را نداشتند تا ما را با همان حضور به ادامه حیات قدسی در تسخیر عالم تکنیک و غرب مدرن، خود را ادامه دهیم و معنا را اصالت ببخشیم و خطر نهیلیسم را در زیر پوست آتشی که به زودی خاکستر میشود که همان تمدن رو به افول غرب میباشد، نسپاریم! اما چه میشود گفت که این فهمِ آوینی در اندیشه افق توحیدی و آرمانی امام بود که او را به این اندازه از حضور در تاریخ آخرالزمانی حاضر کرده بود و نه آوینی.
شهیدان بسیار که آنان را اثرگذار و حاضر و زنده در ادامه حیات انقلاب اسلامی میبینید، فقط دلیل عمدهاش آن است که در افق معنایی انقلاب اسلامی و تاریخ فردای انسان معنوی گام برداشتند و فهمیدند راه انسانِ فردا، از امروزِ انقلاب اسلامی میگذرد و بنابراین خود را در آن حاضر کردند، و نه حاضر، بلکه علاوه بر حضور، دستگیر انسانهایی شدند که میخواهند از این دردِ به استخوان رسیده پوچی مدرن، پناهگاهی بجویند؛ و این دستِ اشارت شهداست که پناهگاه امن انسان را نشان میدهد، پناه در پناه انقلاب اسلامی با امید به فردای قدسی در تار و پود حیات زندگی انسان ابدی. شما حاج قاسم را اگر در این بُعد و ساحت از حضور نیابید، باید بگویم که فقط او را در حد شخصیتی قدسی برای عرض ارادتی بیشتر تکریم نکردهاید. اما حاضرشدن در حیات حاج قاسم از جنس دیگری است. حضوری است به ابعاد آنکه خودتان در همان عالَمی که حاج قاسم حاضر شده است، حضور پیدا میکنید و این غیر از عرض اردات و تکریم است که البته این هم لازم است اما سخن بیش از این است. لازم است تا با هم در ساحت آزادیِ حضور انسان سخن بگوییم، سخنی از جسن آزادی در سایه استقلالی که شهدا انگشت اشارهشان را به آن سو گرفتهاند و بعید میدانم که انسان مشتاق آن اشارت نباشد. اگر نشانه این اشتیاق را از من بپرسید شما را به آن تشییع پر شکوه آن سردار ارجاع میدهم، آنجا که برای چند روزی انقلاب اسلامی با عالَم گشوده معنایی خویش، برایمان به ظهور آمد تا وجه دیگری از آزادی و استقلال را به شهودِ همگانی انسانِ این عصر بکشاند، اگر چه این شهود همگانی رخ نشان داد، اما باز در خفا رفت؛ و این خاصیت انکشاف حقیقت است که از وجهی گشوده است و از وجهی در خفا، و اگر انسان میخواهد آن شهود را ادامه دهد چارهای ندارد جز آنکه در آن ساحت و آن عالم حاضر شود و اگر ما بعد از حاج قاسم در پیِ این نباشیم که آن افقِ معنایی را امتداد ببخشیم و «خود را» و «حیات تاریخ» و «سیاست خود» را در آن حاضر کنیم، این سالگرد ها بعد از چند سال چیزی جز تکریم نخواهد بود. اما سخن ما از آن حیاتی بود که با آمدن پیکرهای این شهدا، ما و جوانان و ملت را در برگرفت و نشان از ظرفیتهایی بس فراتر از عالم امروزینِ جهانهای دیگر در خود داشت که این جز با امتداد معنایی آن و حضور در آن ساحت امکان پذیر نخواهد بود.
آری! میدانم که از افقی روشن به الفاظی مجمل اشاره میکنم و مگر جز این است که ساحتِ معنا را جز با اجمال و البته ظهور اشارات در قالب عبارت نتوان بیان کرد و برای حضور در آن عالم نیازمند توجه و نظر به آن اشارت است تا در آن حاضر شویم؟ شاید برخی گمان کنند حتما باید کاری کرد، یا فعالیتی یا چیزهایی از این دست! اما میگویم نه! کافیست تا آن اشارت را تصدیق کنید و دل را به آن توجه دهید تا شما را در برگیرد، آنگاه از آن پس این حقیقت است که شما را در بر می گیرد و با شما سخن خواهد گفت.
باز اگر شاهدی بر این سخنان بخواهید، باید بگویم که حضور در افق یا ساحت یا عالم معنا از آن جنسی است که شهدا با تصدیق آنچه بر قلب امام میگذشت در جبههها یا در تاریخ انقلاب اسلامی حاضر شدند و این حضور، آنان را تاریخساز کرد و در برگرفت. و اینچنین است که میبینی امروز، تاریخ را و بهتر بگویم انسانهای این نسل را رهبری میکند آنچنان که در تشییع پیکرهای شهدای گمنام در لرستان دیدید، یا چرا فقط شهدا؟! مگر مردم هم اینگونه نبودند که امام را تصدیق کردند و امام را با قلب خود یافتند و اینچنین حکومت طاغوت را به زمین زدند و تاریخی از معنا، آنها را در برگرفت؟! آنچنان که در آن سالها مردم با سبک خاص توحیدی از همان جنسِ امام با یکدیگر زندگی میکردند، مثل پشتیبانیهای جنگ، مثل همراهیها، مثل جهاد سازندگی.
آری! وقتی از آن وجه غافل شدیم غلبه عالم مدرن، فضای خالی توجهمان را که آينده قدسی بود، فرا گرفت و ما با غفلت از غیبِ انقلاب، گرفتار پوچی عالم مدرن شدیم و حالا داریم از این خلأ، فریاد میزنیم اما نمیدانیم چه بر ما گذشته یا چه مان شده است؟؟؟!!! سخن این است که انقلاب باز هر بار با اشاراتی به ما رو میکند آنهم در روزگارانی که سخت از ظلمتها رنج میبریم و ماییم و پوچیهای فراوان و آرزوهای دستنیافتنی و آزادیهایی که در قعر اجبارهاست، اما ما آن را به اسم آزادی پذیرفتهایم.
سخن از این بود که باید حاضر شد تا افق معناییِ انقلاب اسلامی جای ما را در ادامه حیات قدسی و فرداییمان تعیین کند و امتداد ما، فردایی برای فردایِ حیات بشر باشد، کاری که شهدا کردند و ما نباید به راحتی از آن بگذریم. شهدا از حضوری که توحید محمّدی آن را به بشر هدیه کرد به راحتی نگذشتند و خود را در نسیم روحبخش و آزادیبخش آن حاضر کردند و معنا بخشیدند. اینکه ما نتوانستیم این وجه یا این عالم از عالم انقلاب اسلامی را پیشِ روی این جوان بگذاریم تا احساس عقبماندگی از آرزوهایی که مدرنیته برایش ساخته است را، آرزوهای خود نداند و از رنجِ نرسیدن، احساس پوچی نکند و دست به تلاشهای بیهوده نزند، یا در آخر خودکشی نکند؛ نشان از ضعف انقلاب اسلامی نبود، نشان از نبودِ زبانی است که این سخن را با او در میان بگذارد. ما برای امتداد ساحتِ معناییِ انقلاب در «رسانه» و در «سیاست» و در «فرهنگ» نیاز به آوینیها داشتیم تا سخن او بازتاب حضور تاریخیِمان باشد و در این جنگ اَبر رسانهای غرب، دست خالی نمانیم و دستِ پُر بودنمان را با لوازم حیات عالم مدرن نسنجیم.
آری! باید گفت که کسی برای آزادی خودکشی نمیکند، این جبرِ عالم پوچی است که افراد را وادار به خودکشی میکند. انسانهای آزاده یا آزادی خواه، شهید میشوند، نمیمیرند. آزادی، پشتوانه معرفتی و عشق میخواهد نه هوس. اگر در این دوران کسی به دنبال آزادی برای بشر میگردد باید آن را در افق آرزوی متعالیه شهدا پیدا کند، زیرا انسان، موجودی تکساحتی نیست تا آن را در امتداد یا ادامه تاریخِ غرب جستجو کند و اقناع شود، بلکه انسان هویتِ کشیدهای از زمین تا آسمان دارد که باید او را در اتصال و آزادی ملکوتیاش معنا کند. اگر امروز انسان، از این پوچی رنج میبرد به خاطر آن است که این زمانه او را افناع نمیکند، آنچه او میخواهد و طلب اوست به او نداده است، در اصل طلبکاری انسان امروز از خودش است، از این سردرگمیها، از این بن بستهای زندگی مدرن، از این وابستگیها و دلبستگیهای زندگی دنیایی است که راه به او نمیدهد تا آنگونه که می خواهد در زمین حاضر باشد و این را اگر میخواهید مستنداً ببینید در تشییع پیکرهای شهدا و خصوصا حاج قاسم ببینید؛ این نشان از چیست؟
بنده کاری به تحلیلهای سیاسیِ این تشییع ندارم، به دنبال هویت این تشییع میگردم، آنچنان که اشارتهایش را در سخنان رهبر عزیزمان میتوان پیدا کرد، اشارتها و تحلیلهای قدسی و معناییِ پشت صحنه انقلاب اسلامی. بنابراین انسان زندگی خود را در زمین و در زندگی زمینی، مطلوب نمییابد و آنچه میخواهد را پیدا نمیکند، اینجاست که آن افقهای معنایی و اشارتهای قدسی جا پیدا میکنند و محور و محل تأمّلی میباشند برای سخن با انسان. اما باید زبان آن سخن را پیدا کنیم و گوشی که تشنه این سخنان است و قلبی که در انتظار این وجه از آزادیِ گمشده انسان میگردد، چرا که آنچنان که گفتیم انسان آماده حضور در لایههای برتر از افق زمین است، به آن دلیل که زمین، او را در طلبش یاری نکرد و به آنچه که میخواست نرساند و او را در بسیاری از بنبستهای نرسیدن و آرزوهای تحقق نیافتهاش، به پوچی رساند و حال، احساس جبر میکند. اما به خدا قسم! که این جبر، جبر دینی نیست و این دعوای چادر و حجاب و شریعت نیست، این بهانه پوچی انسانِ تاریخ است که هر روز در این عصر و زمان، سردرگمیاش را با یک چیز بهانه میکند وگرنه انسان در لایههای پنهان خودش و در آن بنیاد فطریاش، راه آزادی را به رهن این عالم گذاشته است و نمیخواهد که آن را از گرو این رهن آزاد کند، تا چشماندازِ دیگری از زندگی را پیش روی خود حاضر ببیند وگرنه به نظر این حقیر، هیچگاه انسان به اندازه امروز آماده ارتباط با عالم معنا نبوده است، چون هیچگاه مثل امروز، کاردِ ناکامیِ آرزوهای بربادرفته غرب را نچشیده است. بنابراین امروز آوینیهایی میخواهیم تا زبان اشارتِ این، ساحتی که انسان گم کرده است باشیم و حاج قاسمهایی که با حضورشان مشعل امتداد این افق باشند و انتظار را اگر انتظاری در به حضورآمدن ظهور حقیقت پشت حقیقت بدانیم، انتظار را درست فهمیدهایم. انتظار یعنی آوینی بعد از آوینی و حاج قاسم بعد از حاج قاسم و گشودگی در دل تاریک تاریخِ آخر الزمان و حضور بعد از حضور و شهدا آیت و نماد حاضرشدن در فرهنگ انتظار میباشند که ما میتوانیم نسل امروز را با زبان و سخن شهدا به آزادی دعوت کنیم، زبانی که جهانهای دیگر از ارائه آن ناتوانند.
اگر چه سخن، بیش از آنی است که در این جا به میان آمد ولی باید یکی دیگر از راههای امتداد اشارتهای قدسی را در گفتگو و در میانگذاشتن این سخنها با یکدیگر بررسی کرد. حسابش را بکنید این افق ها و اشارت ها و حضور ها به اشارت ها در کلام و سخن نخبگان و در عینیت رفتار سیاسی جامعه به میان آید، آنگاه به وضوح خواهیم دید که آزادی دیگری به میان میآید که وجه متعالی انسان در پی آن حاضر بود و طلب داشت..... والسلام علیک و رحمت الله
باسمه تعالی: سلام علیکم: با اینکه نمیدانم جنابعالی چه کسی هستید و از کدام دیار سخن میگویید؟!! ولی هرچه بیشتر به سطر سطرِ نوشتههایتان نظر میکنم، بیش از پیش خود را به جنابعالی نزدیک میبینم و فکر میکنم این از اسرار این تاریخ است که افراد، اگر یکی در شرق عالم است و دیگری در غرب عالم، تا این اندازه در نزد همدیگر حاضرند. جنابعالی نمونه بسیار روشنی از این قصه و از این نسل هستید و بازگوکننده سخن بسیاری از خواهران و برادرانی هستید که حتی با سکوتشان، همه این گفتههای گفتنی که فرمودهاید را میگویند و ما میشنویم. به گفته جناب آیت الحقّ محمد بلخی:
با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی
از ساحتِ معنابخشی در افق ایمانی سخن گفتی و از سید اهل قلم که نه به دیروز و امروز، که به فردای ما و فردایِ فرداهای ما نظر داشت؛ یاد کردید. این است آن سرّی که در اسرار نهفته است و نسل ما به کمتر از این اسرار قانع نمیشود. از بنده پرسیدند در این سفر اربعینیِ سلیمانی چه یافتید؟ و بنده تنها توانستم اینطور جواب بدهم:
«با سلام: مگر نه آن است که «هرکه را اسرار حق آموختند/ مُهر کردند و دهانش دوختند»؟ یا باید بگوییم این جمعیتی را که ما در این دو روز دیدیم، را ندیدیم! و یا اگر دیدیم، به من بگو در این حضور، آری! در این حضور چیزی بود که بتوان با کلمات آن را وصف کرد. اصلاً مگر آنجا کلمات طاقت خودنمایی داشتند که به کمک آنها بتوان آنچه بود را وصف کرد؟!! یقیناً اسراری در کار است و هیچ فکری امکان درک این اسرار را نخواهد داشت و اگر وصفی صورت گیرد، یقیناً آن وصفها، گزارش آن اسرار نیست. و باز باید در حیرانیِ سخنی ماند که گفت: «من گنگِ خوابیده و عالم همه کر/ من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش». ناتوان از گفتنی که گنگ خوابدیده باید بگوید، اوج وصفناپذیریِ چیزی است که او دیده است، هر چه میخواهیم از آنچه در این دو روز در وصف جمعیتی که با آن روبهرو شدیم، بگوییم؛ بیش از آن نیست که اظهار شود که «صاحبدل بداند آن چه حال است». و عجیب آنجا است که اسرار، نهتنها گفتنی نیست، دیدنی هم نیست، فکر کردنی هم نیست.»
اگر فرمودید حاضرشدن در حیات حاج قاسم از جنس دیگر حضور است؛ باز باید تنها منتظر ماند بدون آنکه در انتظاری که هستیم، تصور چیزی را داشته باشم، نه! فقط باید منتظر ماند، انتظارِ امری فراتر از آنچه امروز در تصور داریم، ولی در شب قدرِ این تاریخ میدانیم چیزی در پیش است که نهتنها فرشتگان، بلکه «روح» آن فرشته فرشتگان نیز باید به صحنه آید، چیزی که در گفتههای جنابعالی به مشام میرسد. گفتههایی که اصرار بر «اشارات» دارد، اشاراتی که به گفته جنابعالی تنها «دل» میتواند تصدیق کند و «جان» را در بر بگیرد تا حاجقاسمگونه، تاریخساز شویم. آری! تاریخسازشدن یعنی بگذاریم همچون حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» بازگوکننده إشراقی باشیم که پیش آمده است و نگران هیچ چیز نباشیم. همچنانکه حضرت امام فرمودند:
«مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبههایدار میروند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته میشوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم.»
همه سخن و سخنِ همه دلها آنگاه که دلها زنده و بیدار باشند، یک کلمه بیشتر نیست و آن اینکه «این مائیم و خودمان» نه فردا، که همین امروز. حال باید در جستجوی خودمان به سراغ چه کسی برویم که بیشتر از خودمان، خودمان باشد. به سراغ حضرت امام رفتیم، آری! در آن دوردستها در «جلالِ» او بود که فهمیدیم راه ما به سوی او است ولی همچنان زمانه پیش آمد و پیش آمد تا بالاخره با حاج قاسم سلیمانی روبهرو شدیم به همان معنایی که در صدر اسلام، زمانه پیش آمد و پیش آمد تا با مولایمان علی «علیهالسلام» روبهرو گشتیم و دیدیم چه اندازه درذیل ولایت حضرت امام خامنهای «حفظهاللهتعالی»، ما حاج قاسم هستیم، یا نه! بگو: چه اندازه به این مرد در عین دوربودن و غیر قابلِ دسترسبودن، نزدیکیم. گویا راهی است که هرچه برویم، میرسیم و باز باید برویم و فهمیدیم چرا در توصیف اولیای الهی فرمودهاند: «هُمُ السبیل».
بس است. آری! راه پیدا شد و خورشید طلوع کرد و افقی که در پیش است ما را میخواند، افقی که نه از آن بیگانهایم، و نه به راحتی میتوان بدان دست یافت. این قصه همه زندگی است که
«پس عدم گردم عدم چون ارغنون ** گویدم که انا الیه راجعون» نه فردا و نه امروز، فقط در هستیِ خود که عین ربط به هستیِ هستیهاست. موفق باشید
سلام علیکم: در مقام رسالت وحی الهی به صورت مشافهی یا با واسطه به رسول القاء می شود. با توجه به اینکه مقام امامت والاتر از مقام رسالت است در مقام امامت ارتباط امام با خدای سبحان چگونه است؟ حضرت ابراهیم علیه السلام در مقام رسالت از خدای سبحان به صورت مشافهی یا با واسطه وحی دریافت میکردند. آیا وقتی به مقام امامت رسیدند ارتباطشان با خدا در مقام اخذ وحی مانند اخذ وحی در مقام رسالت بود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که باطن نبوت و امامت، ولایت به معنای قرب الهی است و از این جهت در هیچکدام از شرایط امامت و نبوت، مقام قرب از میان نمیرود. آری! در مقام امامت، مأموریت تمدنسازی برای پیامبر و امام در میان میآید. موفق باشید
سلام استاد: در منابع تاریخی معتبر اول ذی القعده واقعا روز ولادت حضرت معصومه هست یا جهت گرامیداشت اون حضرت به این نام نامگذاری شده؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده تحقیق خاصی در این مورد نداشتهام ولی بالاخره عزیزانی که اهل تحقیق در این مورد بودهاند به چنین نتیجهای رسیدهاند. موفق باشید
سلام و رحمت خدا بر استاد گرامی: استاد چند تا سوال داشتم خدمتتون، ۱. یکی از نزدیکان منکر احکام مسافر مثل نماز و روزه شکسته هستن و استدلالشون این هستش که چون قبلا وسایل ایاب و ذهاب مثل الان نبود و مسافرت با سختی و مشقت انجام میشد برای همین گفتن بعضی از عبادات شکسته انجام شود اما امروزه با توجه به پیشرفت سیستم حمل و نقل دیگه این حکم شکسته بودن عبادات مسافر منقضی شده و باید عبادات کامل انجام بشه ۲. باز یکی از نزدیکان صحبتش اینه که دلیل اینکه من نماز نمیخونم تنبلی نسبت به مقدمات نماز هستش از جمله وضو گرفتن، و میگن آیا بهتر اینه که بدون وضو نماز بخونم یا اینکه کلا بیخیال نماز شم؟ ممنون میشم استاد گرامی اگر راهنمایی بفرمایید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در این موارد باید به روایات مربوط به نماز مسافر رجوع شود که آیا به جهت آن بوده است که مسافرتها زمان زیادی را میطلبیده؟ و یا دلایل دیگری از جمله تغییر فضایی که انسان در آن قرار میگیرد، در میان است؟ فقهای بزرگ با تفقّه نسبت به مجموعه روایات به این نتیجه نرسیدهاند که علت قصر نماز صرفاً طولانی بودن مسافت بوده است. ۲. برای انس با حضرت حق در نماز شرایطی لازم است که از جمله آن شرایط، وضو میباشد با دقایقی که در وضو مطرح است مثل آنکه باید با آب مطلق انجام شود اشاره به بیکرانگی و بیرنگیِ حضرت معبود و اینکه فرمودهاند: «پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز» و لذا وضو نوعی پاکشدن خاصی است ماورای پاکشدنهای جسمانی. که در کتابهای مربوط به فلسفه وضو از آن سخن رفته است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در به کار بردن واژه «نور»، نوعی استعاره در کار است تا انسان در مواجهه با ارواح مقدس اولیای الهی به نورانیتی متوجه شود که جان او را فرا میگیرد و حجابهای بین او و حقیقت را مرتفع میکند و به همین جهت در سوره اعراف قرآن را به نور توصیف فرموده و میفرماید: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَه» پیروی کنید از نوری که بر آن حضرت نازل شده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تفاوت در سالکِ مجذوب و مجذوبِ سالک است. سعی کنید این دو واژه را در اینترنت جستجو فرمایید. إنشاءالله مطلب روشن خواهد شد. موفق باشید
حضرت استاد سلام: طاعات و عبادات تان قبول. التماس دعا. امام خمینی رحمة الله علیه در حدیث بیستم از چهل حدیث در تعریف اخلاص مرقوم داشتند که، عبادت اهل خلوص، نقشه تجلیات محبوب است، و در قلب آنها جز ذات حق واحد راه ندارد، و با آنکه افق امکان، به وجوب متصل، و تجلی ذاتی و دنو مطلق حقیقی برای آنها پیدا شده، و رسوم غیریت به کلی مرتفع شده، با این وصف به تمام وظایف عبودیت اقدام و قیام می نمایند و عبودیت آنها بالرویه و بالتفکر نیست، بلکه عبودیت بالتجلی است. آیا نقش اراده و اختیار ما، که هیچیم ولی مستعد اینکه بتوانیم که بخواهیم، انتخاب در بروز و ظهور صفات و اسماء الهی است؟ همین و بس؟ قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! انسان در نسبتِ وجودی خود و در مقام تکوینیاش تنها و تنها «قبول» است. به همان معنایی که ذات او چیزی جز امکان نیست. حال چنانچه انسان در مسیر نزدیکی به خود و رسیدن به حقیقت وجودی خود تا آنجا جلو آمد و رفع اختیار نمود که تنها با امکانِ ذاتی خود در محضر حضرت محبوب حاضر شد. در اینجا چیزی در میان نمی ماند مگر همان طلب ذاتی و امکان ذاتی که در محضر حضرت حق قرار گرفته است به معنای حضور در میدانِ «فقیر إلی الله». آری! فقیری که جهت فقر او و طلب و تقاضایش به سوی حضرت الله میباشد، آنهم اللهی که «هو الغنیّ الحمید» است. اینجا است که به معنای واقعی کلمه «اخلاص» به ظهور میآید و نتیجه این اخلاص، پیشآمدنِ ظرفیت پذیرش تجلیات غنیّ حمید است تا نهتنها فقر وجودی انسان را به غنای خود بهرهمند میکند، بلکه با حمیدبودن خود جانِ انسان را نسبت به این بهرهمندی شیرین و قابل و پذیرش مینمایاند تا آنجا که ندا سر میدهد:
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا
جانِ دل و دیده منم، گریه ی خندیده منم
یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا
پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من
آینه در آینه شد: دیدمش و دید مرا
آینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تابِ نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهرِ گم بوده نگر تافته بر فرق فلک
گوهریِ خوب نظر آمد و سنجید مرا
نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشکِ سلیمان نگر و غیرتِ جمشید مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگِ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا
پرتو بی پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه ی خود باز نبینید مرا
موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرامی: استاد بعضی افراد میگویند هر کس با صلاحی که بقیه را کشته؛ کشته خواهد شد مثل حضرت علی که با شمشیر کشته شدن ولی حضرت عیسی اصلا از شمشیر. استفاده نکردن و بعد هم عروج کردن. میگویند دین حضرت عیسی بهتر است که اصلا جنگ و قتل در آن نبوده و لی دین اسلام همش با جنگ و قتل بوده و امروز تعداد مسیحیان بیشتر از مسلمانان هستند به خاطر اینکه اونا دستشون بهتر از ماست. باید چی بگیم به این افرادی که از این حرفا میزنن؟ ممنون استاد جان
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در حق و باطلبودنِ عمل است در زمان و زمانه خود. آری! حضرت عیسی «علیهالسلام» در آن شرایطی که بنیاسرائیل در اوج خشم و سنگدلی بودند، با سیره و روش خود تلاش کردند آن قوم را به تعادل برگردانند و متأسفانه به قول قرآن با انکار و کفر آنها روبهرو شدند و نتیجهاش آن شد که در جنگ جهانی اول و دوم همانهایی که به ظاهر مسیحی بودند، بیش از ۶۰ میلیون از افراد خود را به قتل رساندند. و اسلام به عنوان آخرین دین، در تعادل کامل بین رحمت تامّه نبوی و غضب حکیمانه آن حضرت، در قرآن جمع کرد. لذا یک جا در خطاب به پیامبر خود میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» (آلعمران/159) به مرحمت خدا بود که با خلق مهربان گشتی و اگر تندخو و سختدل بودی مردم از گِرد تو متفرق میشدند، پس از (بدیِ) آنان درگذر و برای آنها طلب آمرزش کن و (برای دلجویی آنها) در کارِ (جنگ) با آنها مشورت نما، لیکن آنچه تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده، که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد. و در جای دیگر به رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» امر میکند:
«فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ...»(محمد/4) چون با کافران رو به رو شوید باید شجاعانه آنها را گردن زنید.
آیا کوتاهآمدن در مقابل چنگیزها و هیتلرها، بیتفاوتی نسبت به مظلومان نیست؟! موفق باشید
سلام استاد عزیز: از کجا باید فهمید که ملکات نفس ما چی هست؟ چه خوب چه بد؟ همون ملکاتی که تا قیامت همراهمون هست. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملکات یعنی آن حالات و احوالاتی که به عنوان منش و شخصیت در انسان با تکرارهایی که در موضوعاتی داشته، پیش میآید. مثل ملکه خوشرویی و خوشاخلاقی که با مقابله با غضب در موارد متعدد، آن خوشرویی ملکه انسان میشود یا مثل مقابله با بخل در مسیر ادامه مکرر ایثار و بخشش. موفق باشید
استاد گرامی سلام: دختر ۱۷ ساله ام نماز را ترک کرده و اینکار روی سایر کارهاش مثل حجاب، احترام به پدر و مادر، کمک در کارهای منزل و ... هم اثر گذاشته. باهاش که صحبت می کنیم به آیه «لا اکراه فی الدین» اشاره می کند و می گوید کاری به من نداشته باشید. متاسفانه تا حالا لای قرآن رو باز نکرده، ولی فقط همین آیه رو یاد گرفته. والا من خودم هم گیج شده ام از طرفی خداوند می فرماید اهلت را به نماز امر کن از طرفی می فرماید هدایت فقط دست خداست و تو هر کس را بخواهی نمی توانی هدایت کنی و بر کسی سیطره نداری. از طرفی داستان پسر حضرت نوح (ص) را که می خوانیم کلا ناامید می شویم ما کجا و نوح پیامبر کجا؟ متاسفانه آموزش و پرورش هم مشخص نیست در خصوص پرورش بچه ها در طی این همه سال چکار کرده که حتی اطلاعات دینیشون هم ضعیفه چه برسه به اینکه ایمانشون قوی باشه. تابستان هرچه اصرار کردم یکی از کتابهای اولیه سیر مطالعاتی شما را بخونه قبول نکرد. بهش می گم اگه با خدا آشتی کنی من خیالم از هر نظر راحت میشه که سعادتمند میشی میگه من با خدا آشتیم ولی نماز نمی خونم. راهنمایی بفرمایید چه برخوردی با هاش داشته باشم؟ کاری که فعلا دارم انجام میدم توسل به اسم هادی و خیرالحافظین حضرت حق است. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! بد نیست به ادامه همان آیهای که خداوند فرمود: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» توجه کنند که میفرماید: «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» بدین معنا که مسیر تعالی و مسیر سرگردانی را خداوند برای بشر روشن کرده است تا هرکس خودش انتخاب کند مسیری که مسیر سعادت است. ولی بداند که « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» خداوند تکلیفی را بر جان انسانها تحمیل نکرده، مگر آنکه مطابق ظرفیت آنها و طلبی که جان آنها داشته است، آن تکالیف را به میان آورده است. غفلت از آن وسعت، موجب احساس خلأ و نوعی نیستانگاری و نیهیلیسم میشود. ۲. بالاخره خود آن فرد باید با حفظ آزادیاش، حضوری را انتخاب کند که جواب ابعاد متعالی او باشد وگرنه خودش با خودش درگیر میشود. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد عزیز: در رابطه با برنامه منظم سلوکی آیا نامه ۳۱ امیر المومنین کافیست یا باید احادیثی مثل یا بن جندب و ای اباذر را هم گوش دهیم وعمل کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره باید از جایی شروع کرد تا در ادامه، متوجه خلأهایی که باید پر شود، بشویم. اینجا است که میتوان گفت بعد از نامه ۳۱، میتوان به سراغ دستورالعملهایی مثل «حدیث یابنالجندب» شد. موفق باشید
سلام و ادب: روایت مشهوری از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمودند ملائکه به خانه ای که سگ در آن باشد وارد نمی شود. با توجه به رواج یافتن خرید و نگهداری از سگ در بین نوجوانان و جوانان شاید سوالی که به ذهن آن ها برسد این باشد که خب وارد نشوند. مگر چه اهمیتی دارد ملائکه به خانه ما وارد شوند. مشتاقم توضیح جنابعالی را در این خصوص بدانم که اولا: چرا پیامبر (ص) مسأله نگهداری از سگ را با حضور ملائکه در خانه مرتبط میدانند؟ چه رابطه ای بین حضور سگ با حضور ملائکه در خانه وجود دارد؟ دوم اینکه: اصل حضور ملائکه در خانه چه اهمیتی دارد که موجب می شود اهالی خانه روی حفظ این حضور حساس باشند و از نگاه داشتن سگ در خانه خودداری کنند؟ چنانچه توصیه ای در خصوص روش صحیح مقابله با این پدیده ضد فرهنگی دارید نیز بفرمایید. با تشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جزوهای که تحت عنوان «حکم تندیس یا مجسمه» سالها قبل نوشته شد، روشن گردید که چرا میفرمایند سگ و مجسمه اگر در محل زندگی و مثلاً داخل اتاق باشد، فرشتگان که عبارت باشند از انوار الهی؛ حضوری در آن محل نخواهند داشت. بدین معنا که انسان از حاضرشدن در جهانهای گشوده معنویت محروم میگردد و با انواع افسردگیها و نیستانگاریها دست به گریبان میشود. موفق باشید
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرانقدر طاهرزاده: و تشکر و قدردانی میکنم از اینکه به ما وقت میدهید و جواب های ما را میدهید. بر حسب اطلاعی که دارم حضرتعالی به تفسیر المیزان خیلی علاقه دارید بنده هم برنامه مطالعه آن تفسیر را دارم ولی به دلیل عبارات سخت تفسیر نیاز به شرح و تدریس داره. میتوانید یک مدرس و سایتی و یا دوره ای برای بنده معرفی کنید؟ مطلب دوم به کتب آیت الله مصباح یزدی علاقه دارم و از کتاب فلسفه و خداشناسی شروع کردم میخواستم بدونم از این کتابها اطلاع دارید و میتوانید یک مدرس برامون معرفی کنید البته اگر کسی رو سراغ دارید؟ البته خیلی ضروری و لازم دارم با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را باید شکر کنید که علاقه شما را به نوشتههایی مثل المیزان و آثار آیت الله مصباح انداخته است. به نظر میآید اگر سیر مطالعاتی سایت را دنبال بفرمایید، مقدمهای خواهد شد برای درک بهتر المیزان. و برای فهم آثار آیت الله مصباح، همان پشتکارتان کافی است. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: سوالاتی از خدمتتان داشتم. ۱. در مورد کلمه تاریخ که مکرر از آن در بیانات و کتب خود استفاده می کنید، اگر تعریف تاریخ را به آنچه مرسوم است حساب نکنیم، آیا می توانیم بگوییم که تاریخ در بیان شما به این معنی است که اگر تاریخ را با اجزا آن بخواهیم تعریف کنیم، هر تاریخ جدید یعنی یک استکبار جدید و یک نماد جدید اراده خدا و لوازم و اشخاص آن در اجتماع؟ و اگر اینگونه است زمان مثلا آیت الله قاضی را باید چگونه بنامیم؟ ۲. در بررسی افراد و رفتار افراد جامعه این را کنجکاو بودم که مثلا چه می شود که یک نوع پوشاک، یک نوع بیان و گویش، یک نوع سبک زندگی و... به سرعت در جامعه باب می شود، با دقت در افراد متوجه میشم که اکثرا هرچند آنچه در سطح جامعه، باب شده را ناخوشایند می دانند ولی برای هم سطح شدن و به نظر آنها عقب نماندن از یک رسم خود را با آن رسم هماهنگ می کنند.حال در بیان شما جمله ای با عنوان اینکه بشر این دوران میخواهد با "بودِ"خود زندگی کند وبه کمتر قانع نمی شود، حال که بود هر شخص به وسعت جهان است، سوال اینکه ما تا چه حد می توانیم تبعیت افراد از مُد را تقلای آنها برای زندگی با بود خود بدانیم، وآیا اصلا این تبعیت از رسم باب شده هر روز در جامعه را می توانیم در این حوزه بحث کنیم یا نه صرفا تبعیت از دنیا طلبی و... است که قبلا هم بوده. ۳. در ادامه مطلب و سوال دوم آیا وجهی از این زندگی با بود خود منتهی کم رنگ تر را در دوران انسانهای قدیم هم داریم؟ ۴. آیا می توانیم یکی از علل حوالت بشر این دوران به ساخت ابزار برای زندگی خود را علت زندگی در بود جهانی خود بدانیم؟ ۵. در آخر اینکه خواست سوال کنم که چه کتابی را به عنوان منبع موثق مطالعه تاریخ ایران و اسلام معرفی می کنید؟ ممنون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در این مورد خوب است به این نکته توجه شود که «وجود» در هر عصری حضور و ظهوری مناسب آن عصر و تاریخ دارد، این نکتهای است که میتوان از آیه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن» مدّ نظر آورد. این خدا همواره در هر تاریخی به صورتی زنده و فعّال در صحنه است، از جمله در انقلاب اسلامی. خدایی که نیچه مرگ آن را مطرح میکند، خدای مفهومی است که به عنوان واجب الوجود در ذهنها جای دارد ولی خدای پیامبران و در این زمان خدای امام خمینی «رضواناللهتعالیعليه»، خدای دیگری است و این است، خدایی که عین بقا و حضور است. انقلاب اسلامی متذکر این شأن از حضور خداوند در این تاریخ میباشد. ۲. بشر آخرالزمانی آزادی را جزو ذات خود میداند و اگر آن را با هویت قدسیاش همراه نبیند، گرفتار نوعی پوچی و سرگردانی میشود و عملاً تن به هر کاری میدهد که در بشر جدید ملاحظه میکنید. ۳. بشر دیروز بیشتر با باورهایش زندگی میکرد و نسبت به این امر در آرامش بود. ۴. همینطور است. ۵. به نظر میآید کتاب «انقلاب اسلامی؛ طلوع جهان بین دو جهان» و جزوه «انقلاب اسلامی و فهم امام خمینی از انسان و جهان مدرن» https://lobolmizan.ir/leaflet/1005?mark=%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C در این مورد کمک میکند. موفق باشید
سلام: کتاب شناخت اهل بیت علیهم السلام به نورانیت ، رو خوندم بسیار مطالب زیبایی داشت. تشکر میکنم از آقای طاهرزاده. سئوالم اینکه در دو روایت داریم که ایمان ابوذر و سلمان به یک اندازه نبوده. چه طور حضرت علی علیه السلام به هر دو نفر که ظرفیت و تحمل یکسان ندارند، حدیث نورانیت را بیان کرده است؟ سوال ۲: راوی این حدیث از نظر رجال حدیث فرد مورد اعتماد نیست و ۳۰۰ سال بعد از سلمان رحمت الله علیه در قرن ۴ این حدیث را آورده است. شما چگونه مطالب او را تایید میکنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شاید از این جهت هر دو آن بزرگوار ظرفیت چنین سخنانی را داشته باشند. ۲. شواهد و روایات دیگری داریم که در مجموع میتوانیم نکات این روایت را نیز تأیید کنیم. موفق باشید
سلام علیکم: خانمی برای رفع مشکلاتش از راه های مختلف حدود دو سال است که توسل و نذر و نیاز نموده اما دعایش مستجاب نشده است و اکنون به شدت ناامید شده است و می گوید خدا جوابم را نداد و مانده ام در حکمت خدا که کافر هم نیستم و اینگونه بی جوابم گذاشته است. اکنون در شرایط بسیار سخت روحی و عقیدتی و ناامیدی است که حتی می گوید الان در این نامیدی زیاد فکر خودکشی به ذهنم می آید. لذا از حضرتعالی درخواست راهنمایی و نجات وی را دارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال انسانها باید متوجه باشند بنا نیست که خداوند آرزوهای ما را برآورده کند؛ بلکه بنا بر این است که ما در جهانی که خداوند قرارمان داده است، با صبر لازم بندگی او را انجام دهیم وگرنه همینطور که ملاحظه میکنید زندگی آنچنان برایمان سخت میشود که میبینید. آری! در بندگی خداوند است که جهانهای معنوی و کیفی برایمان گشوده میشود. موفق باشید
با سلام وعرض ادب: ببخشید استاد من تازه از الان میخوام تفسیر المیزان را شروع کنم راهنمایی میفرمایید تفسیر المیزان علامه طباطبایی را با کدام مترجم خریداری کنم؟ واینکه آیا شما تدریس تفسیر را دارید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ترجمه مرحوم موسوی همدانی که امروزه در بازار هست، ترجمه نسبتاً خوبی است. مباحث قرآنیِ روی سایت، عموماً بر مبنای تفسیر المیزان مطرح شده است. میتوانید به آنجا رجوع فرمایید. https://lobolmizan.ir/category/3?tab=sounds موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: لعنت چرا؟ باید با متانت تمام و دلایل محکم آن کارها را انتقاد کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان از حجابهای دنیا از طریق تقوا آزاد شود، شور اُنس با خدا در او شعلهور میگردد. بد نیست سری به کتاب «آشتی با خدا» که روی سایت هست اگر میلتان اجازه داد، بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم مقالهی جنابعالی کدام است؟ ولی در جریان این نوع تحقیقات هستم. کارهای ارزشمندی است که حکایت از نظمی ریاضیمند در کلام الهی میکند. با اینهمه جایگاه قرآن، جایگاه دیگری است و برای گشودن جهانی بس متعالی در مقابل ما نازل شده است. به همین جهت خداوند میفرماید: «لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ ۖ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» حقیقتاً کتابی را به سوی شما نازل کردیم که در آن به فکر شما و به یاد شما بودیم، آیا تفکر میکنید؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از لطف جنابعالی کمال تشکر را دارم و آرزوی توفیق و عاقبت بالخیر برایتان دارم. در زیارت آن حضرت حتی مقابل درهای بستهی حرم، التماس دعا دارم دیدن گنبد آن حضرت از دور هم غنیمت است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور جواب داده شد: موفق باشید
۲۷۱۳۷- باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد باید به مشاوران متدین و تجربهدار که با این موارد روبهرو هستند، رجوع شود. پیشنهاد بنده آقای دکتر قاسمزاده به شمارهی 03132306295 میباشد. موفق باشید
