با عرض سلام خدمت استاد گرامی، در جستجوی مبحث حق الیقین دوربین هستیم. لطفا راهنمایی بفرمائید. فرم مجلای حقیقت است و صداقت در فرم، زمانی رخ می دهد که با ادب و حضور به حقیقت تقرّب بجوئیم، تا فرم و تکنیک را در تجلی خود حقیقت بیابیم. زیرا میخواهیم با حقیقت و جنبه های پایدار هر چیز به سر ببریم. به همین خاطر حقیقت، از نحوه ی فیلمنامه نویسی و کارگردانی جدا نیست. اگر وجود در فیلمنامه و کارگردانی باشد حتما ظهور دارد. حتما تجلی دارد. تجلی مال وجود است. تجلی یعنی تعین و اگر حضور تاریخی و وجودی در فیلمنامه و کارگردانی نباشد تجلی ندارد. پس در فیلمنامه نویسی و کارگردانی باید تلاش بر این باشد که وجودی حرکت کنیم. وجودی حرکت کردن یعنی عین ربط به حق حرکت کردن. این عین ربط بودن در فیلمنامه و کارگردانی چگونه منعکس می شود؟ زیرا امکانِ دوربین به او اختیار میدهد. اما هر چقدر دوربین به حقیقت نزدیک شود بی اختیارتر می شود. زیرا حقیقت است که مختار است و دوربین در تکوینش از حقیقت حکم میگیرد. دوربین در داستان با خودش یک روح می برد. اگر فقط تماشاگر باشد به نتیجه نمی رسد. باید اهل عمل باشد تا بیابد. این راه تدبر دوربین را می خواهد. دوربین باید اهل ریاضت و تقوی باشد. و تقوی دوربین یعنی آزاد شدن از دنیا و نه گیرافتادن در دام اعتباریات که منجر به گوشه نشینی دوربین و عدم حضور می شود. تقوی یعنی نزدیک ها را نزدیک دیدن و حقیقت نزدیکترین است و وجود به اعتبار حق بودن از همه چیز به همه چیز نزدیک تر است. و دورها را دور دیدن زیرا که مشغول شدن به جزئیات، دوربین را از حقیقت غافل میکند. فیلمنامه نویسیِ دوربینی، ترکیب حقیقی تری را از نیّت انتخاب صحنه ها ارائه می دهد. از آنجایی که رسیدن به حق الیقین اولین شرطش نفی خود است. و در تاریخ حق الیقین انقلاب هر جا طرف خودش را نفی کرد، بیشتر اراده ی الهی را در خودش حس میکند. آیا یگانگی دوربین با شخصیت اصلی میتواند با حذف شخصیت اصلی از تصویر حق الیقین را به تصویر بکشد؟ و دوربین به جای شخصیت ببیند، بشنود، تیر بیاندازد. با این نگاه هویت قاب بندی و حرکت دوربین در هر مرحله از علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین شخصیت اصلی میتواند متمایز ظاهر شود. یگانگی دوربین با شخصیت و یا عناصر مختلف، ارزشی از جنس حضور به آنها می دهد. در نگاهِ دوربین ماهیت نباید غلبه کند. در ساحت رجوع به وجود با وجهی که در قلب هست و برعکس حس، سریع از کثرت به وحدت منتقل میشویم. دوربین بر مبنای ملکوت داستان حرکت میکند و تحت تأثیر ملکوت داستان به انکشاف میرسد. نه بر اساس اتفاق ها و حادثه ها. دوربین میخواهد از طریق شریعتِ فیلمنامه وارد عالم تکوین شود و میخواهد ملکوت را بالفعل کند. دوربین باید با رفتارش وارد یک عالم بشود و عالم یعنی آنچه حضرت حق را با آن ببینیم. با رؤیت تجلی اسمائی در هر صحنه، دوربین تلاش میکند حس وجودی مربوط به آن را تداعی کند. حقیقت نسبت به دوربین در اسمائش تجلی میکند. اسم ها اشاره به هم دارند و حجابی هستند که نورَند و میخواهند ما را به جایی ببرند نه اینکه بیرون نگه دارند. اسماء، نیروها و ملائکه و کارگزاران هستی هستند. در رجوع اسماء به اعتبار جامعیت، عناصر داستانی و شخصیت ها در مظهریت تعریف می شوند. حق می خواهد حضوری را به دوربین بدهد، دوربین باید دریابد و عقب نکشد و اگر با معرفت دوربین حس عبودیت از فرم گرفته شد، آن وجه با انسان کامل شناسایی شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنچه چشمهای گرفتار عقل مدرن دیگر نمیتوانند ببینند، این دوربینها هستند که توان اشاره به آنها را میتوانند به عهده بگیرند و بحمدلله این اتفاقی است که با حضور در تاریخ انقلاب اسلامی در حال رخدادن است تا از آن به بعد، سینما خانه به خودآمدنِ انسانها باشد و نه خانه بیخودشدن و غفلت انسانها.
جنابعالی در نوشته خودتان به خوبی میفرمایید دوربین باید کجاها را نشان دهد تا آنچه مدّ نظر قرار میگیرد حقیقت باشد در آینه تصویر. و این غیر از آن است که با حجابشدنِ تصاویر، حقیقت گم شود.
امروزه با سیطره کمّیت باز باید هنر درستدیدن به یاری بشر آید و صحنههایی آفریده شود که انسان در دل تصاویر، چیزهایی را بنگرد که بنده آن را معجزه دوربین در این دوران میدانم همانطور که پیامبران نگاهها را از ظاهر به باطن بردند و ظاهر را آینه باطن قرار دادند. کاری که شهید آوینی عزیز نیز از آن غافل نبود.
توصیه بنده آن است که کاربران محترم متن جنابعالی را چندین مرتبه بخوانند تا به جای فرار از سینما، به سینمایی که در بستر انقلاب اسلامی در حال تولد است فکر کنند و اگر حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» فرمود: «درِ میخانه گشایید به رویم شب و روز» آن میخانه در این زمانه میتواند سینما باشد. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: در چند پرسش قبلی یکی از دوستان اشاره کرده بودند که رهبری فرموده واکسن بزنید! میخواستم عرض کنم که حضرت آقا هیچگاه نفرمودند واکسن بزنید بلکه فرمودند به متخصصین و صاحب نظران مراجعه کنید و حرف آنها رو گوش دهید حتی اشاره کردند که ماسکی که من میزنم هم به اصرار آنهاست، هرچند که سایت خود رهبری هم در تحریفی آشکار از قول ایشان نوشتند که اصرار بر ماسک دارم! البته آن را حدود ده ساعت بعد تصحیح کردند ولی چه فایده که دیگر کار از کار گذشته و تمام خبرگزاری ها همان متن تحریف شده را کار کرده بودند جناب استاد شما مستحضر هستید که بیانات رهبری بسیار دقیق و حساب شده است، حالا اگر به جمله ایشان که فرمودند به متخصصان و صاحب نظران رجوع کنیم آیا مسولین کرونایی کشور صاحب نظرند یا عینا پروتکل ها و روش های دیکته شده سازمانهای جهانی و آمریکایی را پیاده میکنند، به جرات میتوان اثبات کرد طی دو سال گذشته تمامی پروتکل ها و داروها تماما همان هایی بوده است که آنها خواسته اند و این متخصصین! هیچ از خود نداشته اند یا در مورد واکسن برکت که رهبری هوشمندانه از دست اندرکاران آن خواستند اسناد علمی آن منتشر شود نه تنها نشد همان مقاله ایی که چاپ شد هم اخیرا فاقد نوآوری علمی شناخته شده و در دسته بندی مقالات مروری قرار گرفته است و در آخر از آنجایی که کرونا کل ابعاد زندگی مردم جهان رو در بر گرفته، تنها از بعد پزشکی به آن نگاه کنیم بزرگترین خطا را کرده ایم. بنده با نظر رهبری در ابتدای کرونا که آن را جنگ بیولوژیک خواندند و رجوع به متخصصین و صاحب نظران داخلی در زمینه های مختلف به این نتیجه رسیده ام که این واکسنی که مجوز موقت دارد و کسی هم عواقب آن را گردن نمیگیرد نزنم، آیا بنده ضد ولایت فقیه هستم؟ آیا رواست با تبدیل کردن واکسن به امری قدسی تمام عواقب آن را گردن رهبری انداخت در صورتی که خودشان مواکدا فرمودند من تنها به اصرار آنها عمل کردم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست موضوع به این سادگیها هم نیست. بالاخره در اینکه رهبر معظم انقلاب با واکسنزدن نشان دادند نگاه پزشکان به این موضوع را پذیرفتهاند؛ حرفی نیست. و البته به قول شما نباید واکسن را به امر قدسی تبدیل کرد. موفق باشید.
با سلام: ۱. برای رسیدن به رشد شخصیتی که باید برسیم، نیاز به یادگیری برخی حرفه ها داریم، نیت درست برای اینکار چیست؟ ۲. برای مطالعه علوم مختلف برای رسیدن به هدف خاصی چطور؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در این تاریخ در این جهان هرکدام از زنان و مردان ما انسانهای اولی العزمی باشند با وسعتی فراوان، تا هر آنچه احساس میکنند نیاز است را کسب کنند و کوتاهی ننمایند. آیا رهبر معظم انقلاب را نمونهای از این نحوه حضور همهجانبه نمییابید؟ موفق باشید
سلام: استاد جزوه ایی که در مورد کشف المحجوب وتذکره گفتید رو از کجا میتونیم به دست بیاریم روی سایت ندیدم. می تونیم اگر توانایی ادامه مطالعه یک منبعی رو نداشتیم، به دانشمون تا جایی که تونستیم در مطالعه پیش بریم وبفهمیم و یادمون مونده باشه و... عمل کنیم؟ میشه قسمت لینک های ضروری به سایت اضافه بشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همینطور است که میفرمایید. زیرا به ما فرمودهاند بر اساس آنچه میدانید عمل کنید تا خداوند آنچه را که نمیدانید به شما بیاموزاند. ۲. مسئول محترم سایت بررسی نمایند. موفق باشید
https://zil.ink/ostadtaherzadeh
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم مباحث «انقلاب اسلامی، طلوع جهانی میان دو جهان» راهگشا باشد. موفق باشید
http://lobolmizan.ir/sound/1310
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم نباید حساس بود. همینکه داریم میرویم، به معنای آن است که پس داریم میرویم. نباید پرسید چطور میرویم و خودِ این حساسیت، رفتنِ ما را مختل میکند. موفق باشید
«بسمِ ربّ الزهرا» میدانی گمکرده ام؛ چه چیز را؟! همه بود و نبودم، را نسبت هایم را، وجودم را و حتی شاید درد هایم را. میدانی شاید اصلاً قصه ما همین فراموشی است، و مگر نگفت او: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» فراموش کردند و خدا فراموششان کرد؟! ما قصهمان را فراموش کردهایم و به تب تاب افتادهایم. قصه را که فراموش کنی دیگر برایت در راه بودن معنی ندارد. آری! خط پایان برایت مهم میشود. آری! یاد کن قصهات را، نسبتت با امام مولایت را، نسبتت با برادرانت را، نسبتت با مادر و اُمَت را، نسبتت با سیرِ سیلآسایِ هرزگیات را. راستی را! کجا میشود پیدایش کرد؟! آری! قصه و نسبتهایت را. دل تنگم، دل تنگِ قصهگویی که برایم قصه بخواند و بنشینم و اشک بریزم و یاد کنم سرآغازم را، درد هایم را، چشمانم را، عزمهای رفته بر بادم را، دوستان گمشدهام را، گرمای سرد شدهام را، چشمان کورَم را، گوشهای کَرَ و دستانِ بیقرارم را، شورِ عشق جوانی و نوجوانی از دست رفتهام را، خدایم را، امام غایبم را، رهبر تنهایم را، عزمهای کورم را و اشکهای خشک شدهام را! کجایی ای قصهگو؟ که پیدایت کنم، دلتنگم، وجودم پریشان و آشفته است. او که خوب میداند و خوب ما را راه میبرد، ماییم که فراموش کردهایم بهرِ چه آمدهایم و از کجا آمدهایم و به کجا میرویم؟! کجاست آن مصحف و قاریِ گمشده ما؟! کجاست مُحَمّد مصطفی و ندایِ قلبنوازش؟! کجاست آوینی جبهههای ما؟! بیا و بار دیگر قصه ما بخوان و از یادمان مَبَر که بهرِ چه آمده بودیم و چرا گم شدهایم، و چون اسبی که چشمانش را بستهاند در بیابان تاریک میتازیم. بیا که نمیدانیم به کجا رویم و کی می رسیم؟! بیا و چشمان ما را باز کن، دستی بر قلبهای سردِ ما بزن و بخوان بنام زهرای مرضیه و حسین و حسن، و ما را بیاب و جان ده که سرمایِ مرگ چه نزدیک است و سرد، و وَه که چه ترسناک و هولناک! بیا و شور عشقِ خالصانه بچه بسیجیهای خمینی را در ما زنده کن. چه جایت خالیستْ ای قصهگوی بیابانِ تاریک ما، چه خوش گفت آن فیلسوف پیر: «که وجودَت را فراموش میکنند، ولی عَدَمتْ را هرگز» خدایا چشمانمان را باز کن، قلبمان را پاکْ و دستانمان را پرتوان، و از پرتوی نور خویش بر چشمانمان بتاب که قصهگوی تو باشیم و برای تو باشیم، و قصه فراموششده نسلمان را دوباره بخوانیم بلند با بانگی بلند و رسا. «آمین یا ربّ العالمین»
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که متذکر شدهاید ما در نسبت با انسانهایی که توانسته اند از پل صراط دنیا بگذرند، میتوانیم خود را پیدا کنیم و از این جهت قصه ما، قصه آنها است و قصه آنها در راهبودن است. آری! در راهبودن. این جا است که آن مرد الهی و زمانشناس بزرگ حضرت مولوی فرمود: «ای برادر عقل، یک دم با خود آر / دم به دم در تو خزان است و بهار». چرا به او که قصهگوی زندگیها است، گوش ندهیم و اگر بهاری را تجربه کردیم نخواهیم در این راه، خزانی را احساس کنیم؟!! هنوز مائیم و راهی که در آن آوینیها متولد خواهند شد، ولی این صراط و این راه، اگر دشتهایی دارد با دستهایی گشوده، ناگهان دامنههایی از قلههایی برافراشته دارد و ما که به دشت عادت کردهایم، این سختیها را به عنوان نوازش تعبیر نمیکنیم و آنگاه که بنا است از قلّه فرود آییم، بیباکی میکنیم. بازشدن چشم یعنی عزمی به اندازه حضور در سرد و گرم این عالَم، یعنی امام خامنهای «حفظهاللهتعالی» و هزاران غم به خاطر مظلومیت مردم غزه، و هزاران امید به خاطر حضور در تاریخی دیگر. قصه انسان چه اندازه عجیب و پیچیده و بزرگ است!!! موفق باشید
سلام استاد: برخی حجاب را با نماز مقایسه می کنند و قبول دارند که حجاب حکم خداست و واجب هم هست. منتها معتقدند اجبار بر حجاب و منع قانونیِ بی حجابی ریشه شرعی ندارد. کما اینکه در رابطه با بی نمازی با شخص بی نماز برخورد قانونی صورت نمی گیرد. معتقدند در هیچ کجایی از سیره و سنت و سخن پیامبر و امامان علیم السلام، در رابطه با مجازات بی حجابی و اجبار بر حجاب چیزی دیده نمی شود. لذا معتقدند حکم حجاب فقط مخصوص زنان پیامبر و زنان مؤمنه است. نظر حضرتعالی چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور نیست. همیشه در هر زمانی بر حجاب تأکید شده و در صدر اسلام به جهت پوشش عمومی و سنتی که از قبل بوده، بیحجابی مسئله نبوده است. زیرا علاوه بر آنکه حجاب و رعایت آن به عنوان دستور شرع امری است فردی، وجوهی اجتماعی در آن جاری است و از این جهت از صدر اسلام تا کنون جامعه اسلامی نسبت به حجاب حساس بوده و بر آن تأکید داشته است و برهنگی ریشه در فرهنگ فراعنه داشته است و از آنجا حتی به یونان منتقل شده و غرب جدید تحت تأثیر یونانی که در فرهنگ رومی به ظهور آمد، قرار گرفت. موفق باشید
از امام صادق علیه السلام در مورد تفسیر آیه شریفه «وجعلنی مبارکا این ما کنت» سوال شد. حضرت فرمودند: روزی موسی ابن عمران از خداوند پرسید: اگر تو بنده بودی و معبودی برای خود داشتی برای جلب رضایتش چه میکردی و به کدامین عبادت بیشتر مشغول بودی؟ خطاب آمد موسی: شبانه روز در پی این بودم که گره از کار گرفتاری باز کنم! این روایت آیا در کتب حدیثی موجود هست؟ اگه هست لطفاً بیان فرمایید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً همینطور است که حقیقتاً انسانهای وارسته بهترین کار را رفع مشکلات خلق میدانند و در همین رابطه جناب سعدی میفرمایند: «عبادت به جز خدمت خلق نیست». امام حسن عسکری علیهالسلام میفرمایند: «خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَیءٌ: الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ؛ دو خصلت و حالتی که والاتر از آن دو چیز نیست، عبارتند از: ایمان و اعتقاد به خداوند، نفع رساندن به برادران دینی. موفق باشید
سلام علیکم استاد: لطفا بفرمایین دراین روزها امربه معروف برای خانمهای بی حجاب در خیابان لازم و واجب است؟ اطرافیان بدلیل شرایط خشونت نسبت به زنان چادری نگران به خطرافتادن من هستند و مرا منع میکنند برای امربه معروف؛ نظر شما بسیار برایم ارزشمند و راهگشاست. آیا الان در حالیکه تقریبا هیچ ارگانی نسبت به این مسئله و گناه فراگیرعکس العملی ندارد، وظیفه ای داریم برای اینکار یا باید جانمان را حفظ کنیم؟ ( اوضاع زنان بی حجاب در کرج واقعا اوضاع اسفناک شده) التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید فعلاً هنوز یک نوع خشم و مقابله با آمر به معروف و ناهی از منکر در میان است. در حالیکه بنا به گفته قرآن: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» زنان و مردان مؤمن با توجه به نسبت دوستانهای که بین خود دارند اهل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به خود میباشند. حال آنکه افرادی که متذکر هستید متوجه دلسوزی شما نسبت به امر به معروف به آنها و نهی منکر از آنها نیستند و البته به مرور این فضا تغییر میکند و اینان متوجه میشوند اسلام بنای محدودکردن آزادی آنها را ندارد، بلکه تذکری به آنها میدهد که تا در انتخاب آزاد خود، بهترینها را انتخاب کنند تا در مسیر سعادت قرار گیرند. موفق باشید
سلام استاد: همیشه برام سوال است حد کمک به دیگران که میدانیم و مطمعنیم که کفاراند، تا کجاست؟ آیا اینکه میگویند اگر کسی بر تو وارد شد و کمک خواست، از دینش سوال نکن و فقط به او کمک کن! این حرف درسته؟ حالا اومدیم و کسی که اومده داعش باشه، در لباس مبدل یک شهروند محترم!! سوالم اینجاست، آیا تا وقتی کسی با ما و اسلام به جنگ برنخاسته و دست به اسلحه نشده، جا دارد که با او مهربان باشیم و کمک کنیم و بذل و بخشش کنیم؟ مثلا فرض کن من مطمئن باشم همسایه ی من یا فامیل درجه ی یک من، از پیروان محمدعلی باب است یا کلا به حضرت محمد ناسزا میگویند و کافراند به معاد و خدا و قرآن. آیا به فرزندان آنها اگر از ما یاری خواستند، کمک درسی و یا حتی کمک مالی خواستند کمک بکنیم؟ آیا همینکه ما و آخوند و دین ما یا رهبر انقلاب را علنا روبه روی ما، مسخره میکنند همین خودش اعلان نوعی جنگ، با اسلام و ما نیست؟ به نظرم وقتی یاری نشوند، بیشتر در مضیغه قرار نمیگیرند که به خود بیایند؟از آن طرف اگر کمک نکنیم انگار نوعی بخل است!
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که خداوند در آیه اول سوره ممتحنه میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ» ما هرگز نباید دشمنان خود و دشمنان انسانیت را دوست بگیریم، ولی در آیه ۸ همان سوره میفرماید: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» بدین معنا که اگر طرف کافر هم باشد ولی با شما سر جنگ نداشته باشد، او را نیکی کنید و نسبت به او عدالت ورزید. و از این جهت باید متوجه این دو امر باشیم. از آن طرف باید نشان دهیم که فرد مؤمن نسبت به انسانها اهل گذشت و کرامت است به همان معنا که جناب مولوی فرمود: «مؤمن آن باشد که اندر جذر و مد / کافر از ایمان او حسرت خورد». موفق باشید
سلام جناب استاد: سوالی هست که به روحم و مغزم فشار می آورد و نمی توانم جوابی برایش درک کنم. مگر شاید جوابم به روش ابراهیمی و رب ارنی باشد. قبلا درباره پرسشم این جواب را گرفته ام که آیا اگر در لذتی باشی بعد بگویند لذت بیشتری هست؛ خسته میشوی؟ یا اگر علم گوارایی داشته باشی بعد بگویند علم بیشتری هست خسته میشوی؟ که پاسخش خیر است و خیر است و خیر این هاست که ابدیت بهشت را گوارا می کند و لذیذ و... اما جناب استاد این پاسخ ها مغزم و فکرم را قانع می کند اما هنوز نتوانسته روحم را قانع و مجاب کند؛ واقعا ابدیت ما یعنی چه؟ شوخی که ندارد این تا همیشه بودن و تا هرگز تمام نشدن! هرچقدر هم لذتی افزون بر لذتی الهی باشد اما تا کی، تا کجا؟ آخرش آخر چه خواهد شد بالاخره؟ زمان که مربوط به این دنیاست و گردش کرات و... ؛ پس حالا ابدیت در عین بی زمانی مادی یعنی چه؟ آن «همیشه ی بی هرگز» چه نوع زمانی است؟ گاهی در ذهنم تصور می شود که خدا همینطور دارد میرود و ما هم در مسیر او میرویم ولی خب به او نمی رسیم چون این حرکت برای هر دو است اما خدا که نمی رود؛ (اصلا کجا برود!؟) پس چطور است که نهایتا به او نمی رسیم؟ این بی پایانی خدا یعنی چه؟ و سوال دیگرم اینکه ابعاد جهان مادی آخرش چه هست و کجاست؟ آیا جهان ماده نسبت به درک مادی ما وجود دارد و درواقع حقیقتی ندارد؟ آیا «شدّت» اجسام کثیف باعث تصور درک ما می شود که ماده اند یا واقعا ماده حقیقت دارد؟ اگر دارد پس آخر عالم ماده کجاست؟ طبق علم فیزیک هم که ماده نابودشدنی نیست. کمکم کنید. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این بیت فکر کنید که میفرماید: «چو رسی بر بامهای آسمان / سرد باشد جستجوی نردبان». آری! «سوار چونکه به مقصد رسد پیاده شود». وقتی انسان در ابدیت خود به اصیلترین بودنش در مأوای الهی حاضر شد، مگر امکان دارد که چیزی برایش مانده باشد که بخواهد باز برود تا برسد؟ بخصوص که فراموش نکنید خداوند مقصد است و از این جهت حضرت سجاد «علیهالسلام» در خطاب به حضرت حق عرضه میدارند: « يَا أَمَلِي وَ بُغْيَتِي، وَ يَا سُؤْلِي وَ مُنْيَتِي،» ای آرزویم و مرادم و خواسته ام و امیدم. موفق باشید
بسم رب الشهداء. با عرض سلام و خداقوت خدمت استاد طاهرزاده عزیز. طبق فرمایش حاج قاسم سلیمانی، تا شهید نباشی، شهید نمیشوی، شرط شهادت، شهید بودن است. بنابراین چطور میشود که جناب حُر و یا دیگر اصحاب امام حسین، در سپاه باطل بوده اند، ویا افرادی که قبل از انقلاب در دستگاه ظلم پهلوی بودند ولی پس از یک فراخوان، در دفاع مقدس به شهادت میرسند؟ مگر شرط شهید بودن یک شبه و یا در مدت کوتاه محقق میشود؟ همچنین بفرمایید ما هم چگونه میتوانیم خودمان را به جمع شهدا برسانیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه انسان از نسبتهای دروغین و خیالات وَهمی، خود را آزاد کرد متوجه هویت گسترده خود میشود که عملاً به یک نحوی شهید شده است و حال به دنبال به نهایترساندنِ این هویت است. جناب حرّ با روبهروشدن با حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» متوجه شد باید انسان دیگری شود و در واقع، شهید شد تا توانست شهید بشود. موفق باشید
سلام علیکم: ۱. دیشب یعنی شب چهارم محرم فرمودین که امثال اصحاب اباعبدالله در تاریخی حضور یافتن که اباعبدالله حضور یافت تا ابدی بشن و شناخته بشن و مورد الگو واقع بشن، خب شبهه ای که برای من بوجود اومده اینه که شهدای گمنام یا شهیدانی که اسم و رسمی ازشون نمونده اینها چگونه در تاریخ انقلاب اسلامی حضور یافتن؟ چگونه جاودانه میشن وقتی که هیچ نام و نشونی از آنها نیست تا در آینده و ده ها قرن بعد مورد توجه آیندگان باشند؟ ۲. و اینکه فرمودین باید که حضور در تاریخ انقلاب اسلامی پیدا کرد همانطور که اصحاب اباعبدالله حضور پیدا کردن در تاریخ حسین علیه الاسلام، خب حضور تاریخی آنها با جنگیدن و شمشیر زدن و جا نزدن از معرکه کربلا بود و یک راه مشخص و معین بود. مسئله اینجاست که ما چگونه در تاریخ انقلاب اسلامی حضور پیدا کنیم، باید چکاری انجام بدیم؟ از منِ به شخصه چه بر می آید تا حضورم ابدی شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. ملاک، حضوری است که در نزد خود و در جان خود مییابند. بحث در حضوریبودن است که در جان آنها پیش آمده و در این راستا در آن تاریخ حاضر شدهاند، حال چه گمنام و چه با نام، برای خود آنها چه تفاوتی میکند؟ مهم حضور تاریخی است که برایشان پیش میآید و روحی که با شخصیت خود بر تاریخشان میدمند. ۲. برای ما آنچه میتواند مبنا باشد آن است که خود را به عنوان یک سرباز در تاریخ انقلاب اسلامی تعریف کنیم، حال هرچه پیش آید خوش آید. موفق باشید
با سلام: استاد من برهان صدیقین، سی جلسه حمد و چندین دور مصباح الهدایه رو خدمتتون بودم و کتاب مصباح الهدایه اکثرا کنار منه در همه جا. استاد معنی اسم شریف مرید رو میشه برام توضیح بدید در ومیض ۶ هست. یعنی با رعایت همه ی موارد و نکاتی که در توحید باید رعایت بشه و پس از تنزیه، تقدیس و تحمید و تهلیل واقعا حضرت حق (جل جلاله و عظم شانه) مرید خواسته های موحدین هستند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! مگر در حدیث گرانقدر «قرب نوافل» نداریم که سالک در فنای خود تا آنجا جلو میرود که به لطف الهی حضرت معبود چشم و گوش او میشود و او به نور حق میبیند و میشنود؟ بدین معنا که سالک اراده کند همان میشود که حضرت حق اراده کرده است و یا حضرت حق اراده کند، عملاً سالک است که در خود چنین ارادهای را مییابد. امری که ما در این تاریخ در حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» یافتیم که چگونه به اراده الهی، آن کرد که حضرت ربّ اراده کرده است. موفق باشید
سلام علیکم: ضمن عرض ارادت و احترام لطفا نظر شریفتان را در مورد یافته های افرادی که خاطراتشان در کتاب آن سوی مرگ ثبت شده است اعلام کنید. این کتاب ثبت یافته های چند نفر است که تجربه شبیه به مرگ داشته اند و حتی عالم ذر و ملائکه، شیاطین و ... را نیز دیده اند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موضوع عرایضی در پرسشهایی که در سایت شده است، شده. خوب است که از طریق جستجوی سایت سری به آنها بزنید. موفق باشید
با سلام و احترام: در صفحه ۱۱۳، کتاب خویشتن پنهان فرمودید اگر رابطه بین نفس و بدن درست برقرار شود، نفس بدن را به خوبی تدبیر می کند. سوالم این است از کجا باید یاد گرفت تنظیم رابطه بین نفس و بدن را؟ علمی عهده دار این امر است؟ یا عرفان انسان را به اینجا می رساند؟ از طرفی شاهدیم که آقایان عرفا هم پیر و مریض می شوند و به دکتر می روند! لطفا اگر منبع مطالعاتی یا کتابی در این زمینه دارید، معرفی بفرمایید. با تشکر، التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: با رعایت دستورات شرع مبین نسبت بین جسم و روح در تعادل خود قرار میگیرد و این غیر از آن است که بنا به تقدیر الهی، شخص بیمار شود و از این جهت هرکس چنانچه خود را در معرض حضوری نسبت به حضرت حق قرار دهد که آن حضور موجب تجلیات انوار رحمانیِ خداوند قرار گیرد، عملاً آن نوع بیماری که به جهت عدم تعادل بین جسم و نفس است برایش پیش نمیآید به اعتبار آنکه فرمود: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا » نفس در مقام اعتدال است و بدن نیز زمینه تدبیر چنین نفسی است. موفق باشید
سلام: ببخشید من دانشجو_معلم الهیات هستم و کتب زیادی در زمینه اطلاعات دینی اعم از اصول عقاید، عرفان و اخلاق و ... وجود داره و انسان در مواجهه باهاشون بکلی گیج میشه. میشه تفسیر المیزان رو محور مطالعات خود قرار داد؟ یعنی تا حدی این جامعیت بین موضوعات رو داره؟ و اینکه شرح سوره هایی که توسط استاد طاهرزاده مطرح میشه به نوعی شرح المیزانه یا چیزی جدای اون؟ متشکر از لطفتون
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده فکر خوبی کردهاید که بنا دارید با المیزان مأنوس شوید. جزوه «جایگاه تفسیر المیزان و روش استفاده از آن» که روی سایت هست میتواند إنشاءالله کمککار باشد. https://lobolmizan.ir/leaflet/182?mark=%D8%A7%D9%84%D9%85%DB%8C%D
8%B2%D8%A7%D9%86 آری! رویهمرفته بنده نیز در فضای تفسیر قیّم المیزان عرایض خود را نسبت به سورههای قرآن مطرح مینمایم. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرانقدر: برای رسیدن به شهود جمعی در فیلمنامه نویسی لطفا راهنمایی بفرمایید. فیلمنامه نویسی گزارشی است که مخاطب در روحانیتش قرار می گیرد. فیلمنامه نویس باید صفات بشری (کثرتی که اصیل نیست) را دفع کند تا حقیقت را تصدیق کند و روح تزکیه بر کل فیلم حاکم باشد زیرا هر کثرتی که به وحدت نرود سایه و دروغ است. ما به جای اینکه صُوَر ذهنی خودمان را به قصه تحمیل کنیم، می خواهیم با فیلمنامه و کارگردانی صُوَری که از ذات صحنه یا رفتار و یا قصه برمی خیزد را مشاهده کنیم و از آنجایی که وزن از خود حقیقت است، صفتی که ذاتی هر صحنه است، میزانی برای فیلمنامه و کارگردانی محسوب میشود. در سه گام طراحی صحنه؛ انتظار تجلی، رویت تجلی و رجوع به تجلی می تواند، حس وجودی صحنه را روشن تر کند. و خروجی تقوی پیشه ایی را برای ورود به صحنه ی بعد محقق کند؛ خروجی از ظلمت به نور در تقوی پرهیز، تقوی گریز و تقوی ستیز. همچنین شروع و پایان با حقیقت است. هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن. و اگر قرار باشد باطنی تجلی کند، در صورت ظاهر میشود و عبودیت صحنه جایگاه تجلی و یا به عبارتی مجلای حقیقت میشود. اینکه روح حاکم بر صحنه به چه اشاره می کند، چقدر عبودیت دارد و چگونه با فیلمنامه نویسی می شود بندگی کرد اهمیت دارد. و به فیلمنامه نویس در زمان انتخاب عناصر کمک می کند که از نفس اماره عبور کند و با نفس مطمئنه پیش برود. در گام های اولیه ی فیلمنامه نویسی باید روحانیتی از داستان برای جمع ایجاد شود تا جهان کثرت فیلمنامه نویسان در آن به وحدت برسد و آن فراتر از طرح کلی سفر شخصیت است. و نگاه به احوالات حاکم بر داستان است که می تواند حتی اگر حلقه های زنجیر تقدیر در داستان هنوز شکل نگرفته است زیباییِ نگاه شهود آمیزی را به تصویر بکشد. عبودیتی که در ترکیب هر صحنه، توسط شبکه ی عناصر داستانی ایجاد میشود، پیوندی اصیل با ربوبیت عالم داستان دارد. به همین خاطر گزارش فیلمنامه نویس از شهود حقیقت در تطبیق با نسبت حضرت محمد (ص) با حقیقت که اصل است، می تواند در نظر گرفته شود. کشف در فیلمنامه نویسی رجوع به حقیقت است و اگر در خارج واقع نباشد شیطانی است. زیرا وقتی یک سایه سنگین از افکار و افق بر روی داستان می اندازیم احساسات سنگین می شود و نمی تواند با حقیقت بالا برود. وقتی فکر می سازیم و بر اساس دستگاه فکرمی کنیم، توقف و حدود پیش می آید. در فیلمنامه، یک حقیقت وجودی است که ظرفیت های مختلف آن، در عناصر داستان به ظهور میرسد. و فیلمنامه نویسی و «حسِ وجودیِ نوشیدن» از حقیقت به نحوه ی رجوع به حقیقت مرتبط میشود. و تنها با نگاه جامع محمدی میتواند جمعیتی از نویسندگان را وحدت ببخشد. زیرا در برزخیت کبری که صفتی بر صفتی غلبه نکند و در تعادل باشد، چنین جامعیتی وجود دارد. ترجمه ی وجودی تک تک عناصر صحنه، رجوع وجودی فیلمنامه به حقیقت را مشخص می کند و توافق گروه را میسّر می کند. و عقل تکنیکی آهسته آهسته به ظهور می آید و شاعرانگی فرم از وجود برمی خیزد. در فیلمنامه نویسی گروهی نباید متن طرف دیگر را در متن خود ترجمه کرد. بلکه باید وجهی از قضیه که متن می خواهد به آن اشاره کند را یافت. و آن وجه را با وجوه اشاره شده توسط متنی دیگر، در صحنه به جامعیت رسانید. اشاره ی متن که ترکیب صحنه آن را ایجاد میکند، مهم است و ملاک ارزیابی قرار می گیرد. در هر صورت باید در نظر گرفت ذهنِ دیگری، محدوده ی ناشناخته است که از خود چیزی در آن نمی شناسیم. و با کوچکترین بحث و جدل عالم شهود از میان بر می خیزد. همین که فیلمنامه نویس و کارگردان خود دارد، نسبتش با صور خیالیه نسبت محروم شدن از حقیقت است. همین که در نفس خودش و و نسبت با نفس خودش ببیند، فیلمنامه از حقیقتش می افتد. حق و اتصال به حق همه چیز است و نگاهی که در آن فقر ذاتی هر صحنه از فیلمنامه و اتصال به غنی مطلق اصالت داشته باشد، به صحنه ها وجود می بخشد و تجلی رخ می دهد. فیلمنامه نویسی صاف کردن دل است، نباید رجوع به خلق باشد. اصلا رجوع به خلق نداریم. رجوع به خلق باید از رجوع به خالق شروع شود و در دل رجوع به حق، رجوع به خلق نهفته است. جنس نشانه ها در فیلمنامه، آدرس حقیقتی است که به آن رهنمون می شویم و معرفت در این راستا بسیار اهمیت دارد. برای فیلمنامه نویسی از درون به بیرون باید اول به محضر حقیقت داستان برویم، نه اینکه با خودمان در داستان او قدم بزنیم. باید بی خود باشیم، تا آنجا باشیم. آن وقت است که داستان حقیقت درونش را نشان میدهد. در فیلمنامه نویسی و حرکت دوربین نسبتی را می جوییم که خدا در میان آن نسبت حضور داشته باشد و هر آن او را شهود کنیم. به همین دلیل فیلمنامه و کارگردانی با خودش درگیر میشود تا از مرتبه ی مادون به مافوق برود، زیرا اگر بازاری شود دیگر نمی تواند حقیقت را تصدیق کند. فیلمنامه نویس اگر در فیلمنامه خودش را بخواهد نشان بدهد، غیر پیدا می شود، تا همه ی خودش را نفی نکند رجوعش حقیقی نیست. به اندازه ایی که الله را می شناسد خودش را نفی میکند. او جویی که به دریای حقیقت میرسد، را کشف می کند و خودش را در آن می اندازد. قدرتِ فیلمنامه به احقاق حق است. زیرا در هر صحنه حقی باید رعایت شود و ترکیب بندی بر اساس آن صورت می پذیرد تا به تعادل برسد. و رعایت حقوق در همه ی مناسباتِ صحنه در نظر گرفته میشود. اینجا سیاست به میدان می آید. سیاست یعنی رعایت حقوق (حق خدا، حق خلق و حق نفس). سیاست نحوه ی ارتباطات است. اینکه در فیلمنامه با چه سیاستی صحنه ها چیده میشود، بسیار مهم است. سیاست خودش رجوع الی الله و حرکت حق مدارانه است، موضع گیری به جا، شایسته و مناسب. سیاستِ دوربینِ فیلمنامه نویس، جاذبه و دافعه ایجاد می کند. زیبایی سیاست، زیبایی وجودی است. و عبارت «سیاست ما عین دیانت ماست» جمعیت فیلمنامه نویسان را برای تدبیر به تفکر می برد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده متن جنابعالی تذکری است برای فیلمنامه نویسانِ امروزینی که بنا دارند خود را دوباره در فیلمنامههایشان پیدا کنند و بسط دهند. آری! ما به فلیمنامههایی نیاز داریم که میفرمایید. فلیمنامههایی که ناگفتنیها را در قالب فلیمنامه به زبان آورد و ابعاد متعالی انسان بدون واژههای به ظاهر اخلاقی مدّ نظر آورده شود، ابعادی که وجه فطرت توحیدگرایِ انسان را با او در میان میگذارد.
در فلیمنامه، صحنه، صحنه جاریبودن روحی است در تن بیجانِ بازیگران تا تنهایِ بیجانِ مخاطبان را جانِ دوباره بخشند. اینجا است که بازیگران میتوانند متوجه نقش عظیم انسانی خود باشند و در نقش خود رسالتی را احساس کنند که انبیای الهی در خود احساس کردند. دائماً باید در هر صحنهای از فیلم به رسالت خود نظر داشته باشند و کار فلیمنامهنویس در این فضا، کارِ خلقِ انسانیتی است که گم شده است.
بنده در کار خوب شما تحت عنوان «صدایی از اعماق اقیانوس» چنین رسالتی را احساس کردم به طوری که نوعی آدرسدادن به حقیقت بود.
چه خوب میفرمایید که سیاست یعنی رعایت حقوق «خدا» و «خلق» و «نفس»، و این وظیفه فلیمنامهنویس است که با اشاره به این حقوق در قالب تصاویر، متوجه زیبایی چنین سیاستی شود که عین دیانت است. امید است رفقایی که بنا دارند از «دوربین» و «تصویر» در این تاریخ بهرههای انسانی و ایمانی بگیرند، از متن جنابعالی غفلت ننمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خود آن کسی که در جهانِ کیفی حاضر میشود، متوجهی این امر میگردد. توصیه میشود مباحث مطرح در سورهی جاثیه که صوت آن روی سایت هست، در این رابطه با حوصله و پشتکار دنبال شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: یک احتمال آن است که واژهی «بشارت» به معنای صرف خبر باشد و نه خبر خوب و یک احتمال هم هست که طعنهای باشد مبتنی بر این که آنچه به دنبال آن بودید و امید نتایج داشتد، بفرمایید این هم نتایج آنچه میخواستید. موفق باشید
سلام و نور: عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت. از مجموعه خانه طلاب جوان قم (نشریه خط) هیئت تحریریه در شماره جدید نشریه علاوه بر پیگیری موضوع اصلی آن که به نظم نوین جهانی میپردازد، همچنین به دنبال بررسی و تبیین سبک زندگی علمی طلبه عصر انقلاب هستیم، در این میان برخی ریزموضوعات انتخاب شده اند که به پیوست خدمت تان تقدیم می شود، لکن اگر فراغت بالی برای حضرت استاد حاصل است توفیقی است که از قلم جنابتان در رابطه با موضوع عرفان نظری و سوالاتی که ذیل این موضوع مطرح شده استفاده کنیم. سوالات درباره عرفان نظری: اولا عرفان نظری آری یا نه؟ (با توجه به کلیپ معروف رهبری و موضع ایشان نسبت به عرفان نظری که منجر به حرف و حدیث هایی است) چرا عرفان نظری ضرورت دارد؟ ثانیا آیا این درس باید عمومی باشد یا خصوصی (نظر حضرت امام نسبت به تعطیلی درس فلسفه مرحوم علامه و ممشای ایشان در طرح مباحث عمیق عرفان نظری در جلسات تفسیر سوره حمد از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به ظاهر متناقض به نظر می رسد)؟ عرفان نظری چه کاربردی دارد آیا مبانی این علم در جامعه شناسی سرریز دارد؟ می توان از مباحث عرفان نظری در تحلیل های سیاسی بهره برد؟ چه میزان در امامت و رهبری امت دخیل است؟ شیوه مطلوب تحصیل این علم چیست؟ برای تعمیق در اندیشه و مکتب علمی امام آیا تحصیل عرفان نظری لازم است یا خیر؟ و در نهایت اگر عرفان نظری نخوانیم از چه چیزی محروم خواهیم شد؟ پیشاپیش از بذل توجه حضرتعالی سپاسگزاریم
باسمه تعالی: سلام علیکم:
۱. عرفان نظری به عنوان مبانی معرفتی که دستورات شریعت بر آن بنا شده است، همواره مورد توجه دین و ائمه هدی «علیهمالسلام» بوده است. در آن حدّ که امام صادق «علیهالسلام» مى فرمايند: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِه»؛ بالاترين عبادت ادامه تفكر در باره خدا و قدرت او است. در اين روايت، خداوند و آلاء و نشانه هاى قدرت او موضوع تفكر است. مى فرمايند تفكرى كه موضوعش خدا و آثار قدرت پروردگار باشد، بالاترين عبادت است. ولی عرفان نظری به عنوان موضوعاتی که تحت این عنوان بحث میشود مثل «اعیان ثابته» و یا «احدیت» و امثال آن، موضوعاتی نیست که نیاز همگان باشد و ملاحظه فرمودید که شهدای ما ره صدساله را یک شبه طی کردهاند آنهم با نظر به شخصیت حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و اشاراتی که ایشان نسبت به حقایق داشتند و به نظر میآید رهبر معظم انقلاب متذکر این امر هستند که فکر کنیم همه مردمان باید متوجه این اصطلاحات باشند.
۲. به هر حال مباحثی که در عرفان نظری مطرح است از آن جهت که نظر به اسمای الهی دارد بسیار مهم است و قرآن میفرماید: «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»؛ (اعراف/۱۰۸) براى خداوند اسماء حسنايى هست، او را به آن اسماء بخوانيد. يعنى گاهى حق به صفت رحمان جلوه مىكند، به آن تجلى مىگويند: «اسم رحمان» يا به صفت رحيم جلوه مىكند، به آن تجلى مىگويند: «اسم رحيم» اينها اسماء حسناى الهى هستند يعنى حق اند در صفاتى خاص. آن وقت آن اسماء مظهر مى خواهد تا به نمايش در آيند: امام صادق«علیهالسلام» در رابطه با آيه فوق مى فرمايند: «نَحْنُ وَ اللّه الاسْماءُ الْحُسْني» به خدا سوگند ماييم اسماء حسناى الهى. ملاحظه كنيد امام خودشان را چطورى به ما معرفى مى كنند و ما را به كجا راهنمايى مى فرمايند. ابتدا بايد متوجه بود «اسماء حسنا» يعنى چه که عرفان نظری در این مورد به ما کمک شایانی مینماید بخصوص اگر گرفتار اصطلاحات نباشیم و اشارات مطرح شده در عرفان نظری را مدّ نظر داشته باشیم. بعد از آن است که می توانیم متوجه باشیم چرا ائمه معصومين (عليهم السلام) اسماء حسناى پروردگار هستند.
۳. همانطور که متوجه هستید حضرت امام در مرحلهای از تاریخ متوجه هستند مباحث عرفانی اگر عمومی گردد و لقلقه زبان عدهای شود، علاوه بر آنکه آن معانیِ بلند از جایگاه خود تقلیل می یابند، حتی ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرد ولی با ظهور انقلاب اسلامی و افق جدیدی که برای مردم ما پیش آمد، اصطلاحات عرفان نظری اشارات خاص خود را به میان آورد و ملاحظه فرمودید که چه اندازه حضرت امام در شرح سوره «حمد» از آن اصطلاحات به طور خاص استفاده کردند و چه اندازه جایگاه آن خالی بود تا معلوم شود آموزههای دینی تا کجاها انسان را جلو میبرد و چه اندازه جای تأسف دارد که ما آن راه را با جوانان خود در میان نگذاشتیم تا آن حدّ که آنها گمان میکنند دین، تنها همین اصطلاحات عرفی و تکالیف ساده است. در حالیکه بشر جدید و نسل جوان ما نظر به نهایتها دارند که مباحث عرفانی متذکر آن میباشد.
۴. مسلّماً عرفان نظری به معنای خاص آن که جایگاه انسان را در هستی در ابعاد متعالی آن مدّ نظر قرار می دهد، امری نیست که در مباحث سیاسی بتوان از آن سخن نگفت و جامعه ایدهآل مدّ نظرِ اسلام را از آن طریق تبیین نکرد.
۵. مسلّماً شخصیت حضرت امام خمینی از مباحث عرفانی ایشان جدا نیست و اگر متوجه باشیم امروز که انسان خودش برای خودش مسئله شده است و موضوع سوبژگیِ انسان در میان است؛ شخصیت فکری حضرت امام مدّ نظر نیاید، عملاً انسان جدید همواره از گمشده خود محروم خواهد بود و اینجا است که با نظر به شخصیت امام و مباحث حِکمی و عرفانیِ ایشان میتوان بشر امروز را که به نهایتها نظر دارد؛ مورد خطاب قرار داد و با او به گفتگو نشست.
۶. به نظر میآید امروز بیش از هر روز ما نیاز به معارف عرفانی و حِکمیِ موجود در آموزههای دینی خود داریم زیرا بشر آخرالزمانی بشری است که اگر نتواند خود را در نهایتِ خوبیها حاضر کند, خود به خود برای جوابگویی به خلأ درونی خود در میدان ظلمانیترین ظلماتها قرار میگیرد و این امری است که متفکران امروز متوجه آن شدهاند و نباید جایگاه طرح سوره «حمد» امام را در تلویزیون را ساده گرفت و یا از آن غزل خاصی که خانواده حضرت امام پس از رحلت ایشان مطرح کردند را ساده گذشت. غزلی که در یکی از ابیات میفرمایند: «در میخانه گشایید به رویم شب و روز / که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم». باید از خود پرسید این میخانه کدام میخانهای است که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» طالب گشوده شدنِ در آن میباشند و آن مدرسه و مسجد کدام مدرسه و مسجدی است که حضرت ایشان از آن بیزار گشتهاند؟ در حالیکه همه میدانیم آن مرد بزرگ فرزند مدرسه و مسجد بودهاند. موفق باشید
با سلام حضرت استاد: الحمدالله از حضور بزرگانی همچون انبیا و اولیا و متالهان چون صدرا و حضرتعالی و رمزگشایی آیات ضحی....... شوقی که از گشوده گی رموز این آیات فرمودند و شما نیز میفرمایید، جلوه ایی از قرآن مطرح میشود که انسان حس میکند خودش را بر خودش با زبان خودش و از خود تا به خودش..... بیان میکنند اگر بنا به ادامه تفسیر سوره ها دارید لطفا در سوره مبارکه الشرح که در پیش رو داریم در خصوص آیات آخر این سوره شریفه برای مطلع مطالب بفرمایید آنجا که فرمود فراغی باید که بر خود فرود آوریم تا رغبتِ فروغ را در شرح صدر خود بیابیم! «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ_ وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَب» مستی که سالها دل طلب اش را داشت انگار در شراب احمدی ان شاءلله میابیم ان شاءلله از این سیر در خود به سیر در انقلابی آفاقی اسلامی به انقلاب انفسی نائل شویم به رهبریت معظم آفاقی نظر کنیم و رهبری معظم انفسی را حاضر ببینیم. به جنگ تحمیلی آفاقی هشت ساله بنگریم و به جنگ انفسی که نفس (غرب) تحمیل میکند بعد هشت سال پایان دهیم با جام زهری قطعنامه ها را قبول کنیم تا جلوه دیگری از جهاد فرهنگی را شروع کنیم تا حاج قاسم خفته درون هر کداممان را به برکت حاج قاسم آفاق بیابیم که فرمود: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» امیدوارم در خود ما آن حضور انفسی را بیابم به میمنت نور قرآن که آن همان وحدت در کثرت و کثرت در وحدت باشد.
چه خوش گفت جناب مولانا:
نه من منم، نه تو تویی، نه تو منی
هم من منم، هم تو تویی، هم تو منی
من با تو چنانم ای نگار خُتَنی
کاندر غلطم که من تواَم؟ یا تو منی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حقیقتاً همان است که می فرمایید که چگونه با حضور در انقلابِ آفاقی می توان به نور قرآنِ کریم مجید به سوی انقلابِ انفسی سیر کرد تا جان ما جهان، و جهان، جانِ ما شود. امید است به عنایت حضرت حق، جان های ما آماده چنین عطایی از طرف حضرت محبوب باشد. موفق باشید
سلام: «حتی تخرق ابصارالقلوب حجب النور» تداخلی با حقیقت نوری ندارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این فراز از خداوند میخواهید تا شما را از حجابهای نوری مثل عقل استدلالی نیز عبور دهد و به نور قلب، با خدا مأنوس شوید. تازه در این مرحله است که اتفاقاً میتوان حقیقت نوری اهل بیت را که آینه های نمایش اسما، الهی هستند، درک کرد. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: من با توجه به موضوع پایان نامهام در رشته شهرسازی که مرتبط با بحثهای تمدن نوین و نگاه به انسان ویژه تمدن نوین بود با مباحث کتب مرتبط با تمدن شما (مثل گزینش تکنولوژی، فرهنگ مدرنیته و توهم، علل تزلزل تمدن غرب) آشنا شدم، و بعد بر اساس منابع استفاده شده در آن کتابها با آقای احمد فردید و هایدگر و ملاصدرا. اما استاد عزیز احساس میکنم احتیاج به یک ذهنیت نظاممند دانشی دارم، اینکه کلیتی در ذهن من نشسته باشد که هر یک از این اندیشمندان از ابتدا تا کنون چگونه نگریستهاند به طور کلی و پس از روشن شدن این نظم و چیدمان در ذهنم مرور دقیقتری که از هر یک داشتم را جایگذاری در این نظام کنم تا ان شاءالله بتواند موثرتر باشد. لذا پرسشم از شما این است که میشود منبعی به من معرفی کنید که صادقانه این دیدگاههای مختلف را توضیح مختصری از همگی داده باشد تا بتوانم با مطالعه آن به این ذهنیت کلی دست یابم تا بعد مطالعات دقیقتر را در آن جایگذاری کنم؟ کتب و مقالاتی در این زمینه موجود بود، اما از آنجا که این ذهنیت قرار است زیربنای مطالعات آتی باشد خواستم از شما طلب کنم تا منبعی صادق و سالم را در صورت امکان به من معرفی کنید. ممنونم از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد فلسفه غرب تصور میکنم متأسفانه کسی هنوز آنطور که شایسته و بایسته باشد، کتابی را تنظیم نکرده است. مرحوم سید جلال الدین مجتبوی، کتاب «کلیات فلسفه» اثر ریچارد پاپکین-آوروم استرول را ترجمه کردهاند. شاید هم کتابهایی به بازار آمده باشد که بنده اطلاع ندارم. ولی رویهمرفته به طور پراکنده ترجمههای خوبی از بعضی فیلسوفان غرب هست. در مورد فلسفه اسلامی بهخصوص اسلوب صدرایی آن میتوانید در ابتدا به کتابهای «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و کتاب «معرفتِ نفس و حشر» رجوع فرمایید. موفق باشید
