با سلام خدمت شما استاد عزیز و دلسوز: بهار طبیعت و بهار قرآن برشما مبارک باد. استاد عزیز و دوست داشتنی از دغدغه و دلسوزی شما واقعا ممنونیم. اخیرا شخصی که در زمره شاگرد شما هم بحساب نمیاد به لحاظ سواد و درک و متاسفانه مشاور بیت رهبری هم هست بنام پناهیان گفته است که میتوان در ازای حفظ دین از اخلاق هم گذشت معنی این حرف آن است که اولا انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق نعوذبالله دروغ است و در ثانی میتوان زن مردم را در خیابان کتک زد کشت و خدای ناکرده تجاوز کرد برای حفظ دین کاری که این بی وجدانها در چندماه قبل انجام دادن و حضرتعالی هم به نوعی حمایت کردین. استاد الان دیگه خانواده ای مذهبی هم بریدن و ماه رمضان حال و هوای سالهای فبل را ندارد چرا؟ تنها و تنها به خاطر عملکرد غلط آقایون که فساد و دزدی و اختلاس را رها کردن و چسبیدن به حجاب اجباری جامعه ایران در مسیر بلوغ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و در حال آماده شدن برای زیست در جهان پسااستبدادی است. اگر چه هنوز حکومت در صدد اجرای اسلام جباری آن هم صرفا در عرصه پوشش و حجاب - و نه عدالت و مقابله با فقر و فساد و رانت خواری و ناکارآمدی - است اما آحاد مردم و طیف وسیعی از متدینان به این بلوغ مورد سفارش دهها آیت قرآنی رسیده اند که دین و شریعت عرصه اجبار و تحکم نیست بلکه انسانها باید با رضایت کامل و طیب خاطر، شریعت و احکام آن را بپذیرند. حکومت هنوز می خواهد از مسیر دوقطبیِ باحجاب و بی حجاب، هژمونی و سلطه در حال تضعیف و افول خود را ترمیم و سرپا نگه دارد، اما اکثریت قاطع زنان و مردان متدین ما در حال عبور از این دوقطبی های مذهب حکومتی بوده و رواداری و دگرپذیری و احترام به تنوع و تکثر عقیدتی و فرهنگی و اجتماعی را تمرین می کنند. به نظرم استاد شما هم تجدید نظری بکنین و به جای تمجید از این روش ظالمانه که الان حاکم هست روش انتقادی و اصلاح گرایانه را در پیش بگیرید یکسری به درونجامعه و حتی دبیرستان ها و مدارس بزنید و مشاهده بفرمایید زیر پوست جامعه چه خبره؟؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد باید بسیار فکر کرد و حتماً نباید به صورت انفعالی عمل کنیم. عرایضی در جواب سؤال شماره 34654 داده شد که خوب است به آن رجوع شود. عمده آن است که به هر حال متوجه باشیم افراد بیحجاب در این شرایط تاریخی، بخواهند و یا نخواهند مقابل وجدان عمومی مردم قرار دارند و بدانند و یا ندانند گرفتار نوعی نیستانگاری و پوچی خواهند شد. زیرا قرارگرفتن در مقابل قانون اجتماع در عین اقلیتبودن، نوعی عصیان بر جامعه است و دوری از بسط اجتماعی خود در عین تنهاشدن و غیر طبیعیگشتن و انزواگرایی و مقاومت کاذب. و این چیزی به بار نمیآورد مگر نیستانگاری و پوچی، که گمان میکنند با دورِ خود پیچیدن و چرخیدن میتوانند خلأ وجودی خود را برطرف نمایند. موفق باشید
سلام علیکم حضرت استاد: استاد دوستی دارم ۲۳ ساله که به خدا اعتراض دارد: اذعان میکند چگونه است که انبیا و امامان معصوم به دنیا می آیند و تحت مددهای خاص پیش از نبوت و... قرار می گیرند و من هم در بدترین محله شهر در معرض انواع آلودگی و بدون هیچ درک و شناختی و تربیتی دائما دچار فساد، با خانواده ای درگیر رذائل اخلاقی که کودکی من به دست آنها تباه شد. انبیا عین عصمت و من عین رذیله این چه عدالتی است؟ حضرت استاد خصوصا روی عدالت گله مند است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در هر دو مورد شده است و خوب است که رفقا برای رفع این نوع شبهات و درک حقیقت دینداری و نسبت انسان با خدا به آن کتاب رجوع کنند زیرا در آنجا اولاً: روشن میشود مددهایی که خداوند به انبیاء میکند برای هدایت بشریت است و عملاً لطفی است که برای پروراندن بشریت به میان آورده و ثانیاً: انسانها را به نور فطرت که درک حقیقت خداوندیِ خداوند است منوّر کرده تا در هر کجا که باشند بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند. امید است مطالعه آن کتاب ابوابی از معارف را که موجب سیر و سرعت انسان به سوی حقیقت میشود، بگشاید. کتاب روی سایت هست. موفق باشید https://lobolmizan.ir/book/252?mark=%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C
سلام: پیرو سوال ۳۴۱۴۲ خواستم مطلبی خدمتتان بگویم انگار لطف خدا را می توان به وضوح در کشفی که در مطالعه برای ایشان به وقوع پیوسته و توسعه پیدا کرده دید دلمان را روشن کرد کاش این متن به دست توانای کسی می رسید و سرآغاز داستان و رمانی می شد، همانطور که نخل و نارنج در لباس داستانی به میدان آمده (و حقیقتا به میدان آمده) ولی جدای از اصل داستان، آنچه همو هم بسیار ارزشمند است آن همه حکمتی است که زیر این ردا قامت کشیده و آن را قائم نگه داشته از طرفی هم چند وقت پیش قسمتی از کتاب جبران خلیل جبران را می خواندم و چیزی که دیدم این بود که ایشان هم حرفهایی که دارند در لابلای متن داستان گنجانده شده، آنوقت یاد کتابهای شما افتادم و گفتم کاش میشد بعضی کتابهای شما هم با قلم توانمند فردی چون آقای یامین پور و یا قلم های توانمند امثال ایشان در قالب رمان در می آمیخت و شیرینی حکمت و شور مطالعه در کالبد رمان به هم طعم تفکر را بیشتر به کام جانها می چشانید (با توجه به جذبه و شوق بیشتری که در قصه هست و خداوند نیز از این ادبیات در کتب آسمانی بهره گرفته) ببخشید اگر وقتتان را گرفتم ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله انتظارهای حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» و رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» برای به ظهورآمدن نسلی بس اندیشمند و سرزنده، نتیجه داد؛ و باز هم باید منتظر بود. عمده آن است که ما مانع اینان در میدانی که میتوانند حاضر شوند، نباشیم. و همانطور که فرمودید بنیانهای معنوی و روحانی آخرالزمانی آنها را درک کنیم و در چنین فضایی با اینان به گفتگو بنشینیم به جای آنکه باز از واژههای عرفی و کهنه دیروزین سخن به میان آوریم، به تعبیر رهبر معظم انقلاب باید مفاهیم و واژهها «بازتولید» شود تا جهانی بس گسترده را در مقابل مخاطبانی بگشاید که بنا دارند آزادی خود را در انتخابی بس بزرگ تجربه کنند. موفق باشید
سلام: تشکر میکنم از اینکه به سوال 33906 پاسخ دادید در ادامه همان سوالات، یک نکته و دو سوال دارم از محضر شما: ۱. اینکه عرض کردم تقریبا بهترین مدرسه شهر به این معنی نیست که مادران دانش آموزان کاملا انقلابی یا خیلی باسواد باشند (هم مخالف نظام دارند، هم بی تفاوت، هم انقلابی و هم متدین) و با توجه به اوضاع اخیر و اغتشاشات و مسائل بوجود آمده، در این صورت آیا باز هم کتاب چه نیازی به نبی را پیشنهاد می کنید؟(البته در نهایت نظر و کتاب مطرح شده توسط شما انتخاب خواهد شد) ۲. برای معلمان همین مدرسه نیز می خواهیم مسابقه کتابخوانی برگزار کنیم ان شاءالله، معلمان این مدرسه غالبا جوان ۳۵ سال و با طرز فکر معمولی و شاید کم اعتنا به دین و انقلاب هستند، برای این عزیزان چه کتابی را پیشنهاد می کنید؟ آیا به سراغ کتبی با موضوعات شیوه های معلمی برویم یا کتاب دیگری پیشنهاد میکنید؟ با تشکر فراوان
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شاید به جهت آنکه سطح بحث در آن کتاب حالت عمومی دارد، إنشاءالله مفید افتد. ۲. إنشاءالله کتاب «آشتی با خدا» کمک کند زیرا در فصلهای اولیه کتاب، نظر به مسائلی شده است که مسائل چنین افرادی نیز هست. البته با بقیه نیز مشورت بفرمایید بهتر است. موفق باشید
با سلام: جملات زیر بر مبنای برهان صدیقین است یا عرفان جناب ابن عربی «عالم فقط خداست وهیچ عالمی در عرض خدا (کنار خدا) نیست. قادر فقط خداست و هیچ قادری در عرض خدا نیست.» با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته را هم میتوان از «برهان صدیقین» و هم از طریق عرفان دریافت کرد به اعتبار آنکه همه عالم مظهر اسمای الهی هستند و اسمای الهی، همان ذاتاند به صفت خاص. و البته این غیر از آن است که گمان کنیم مثلاً زمین و یا آسمان که ماهیاتی بیش نیستند، ذات خداوندند. موفق باشید
سلام: نمی دانم دنبال چه می گردم (باید بگردم)، دردم چیست...؟! "وقتی در خلوت در خود فرو می رویم واز همه جا آزاد می شویم از مفاهیم کلمات ذهنیات، چیزی که داریم جدای ازدرک خودمان و... «درد» است. یعنی شما فرض کنید کسی بگوید من هیچ چیز را قبول ندارم و در گوشه ای تنها نشسته باشد_ بدون عوامل تحریک خارجی مثل بوها: غذای اشتها آور... عوامل شهوت انگیز خارجی که معمولا روی بعد جلب منفعت یا عشق و علاقه کار می کنند_ ناگهان دندانش درد بگیرد یا ناگهان درد سنگ کلیه امانش را ببرد آیا عامل حرکت های ما نمی دانم اختیاری ها یا غیر اختیاری ها چیست؟ من آخرش برای خودم نتوانسته ام بفهمم که دنبال چه باید بگردم یا هدفم چی باشه؟! آیا تصمیم گیری و جهت گیری براساس احساس باید باشد یا شناخت؟ باید چشیدنی باشد از جنس درد باشد احساس شود یا از جنس شنیدنی ها و خواندنی ها؟ بارها خوانده ایم، شنیده ایم که انسان گمشده اش کمال مطلق است تا به آن نرسد آرام نخواهد گرفت انسان ایده آل جو است، پرستنده است، عشق قرب به خدا سعادت واقعی... ولی آیه ها همه حداقل برای من تنها (بقیه خودشان بهتر می دانند!) کلمات خوانده شده است و عبارات شنیده شده؟ ببینید همین مساله بازیابی خویشتن یا خود فراموشی که مثلا شهید مطهری در سیری در نهج البلاغه دارند حداقل برای خود من غیر ممکن است که بدون نماز شب بویی ازش ببرم با این که خودم می دانم که هیچ چیز ندارم ولی به اندازه ی سر سوزنی اگر قرار باشد به خودم بیایم و افکار و اندیشه ای داشته باشم. خب تا فرد دینی نداشته باشد نداند نمازی هست بعد تلاشی نکرده باشد، تازه آخرش شاید! گاهی به ذهنش بخورد که من در وسط این 'بی اختیاری های غرایز وراثت عقده های روانی صفات و ملکات نفسانی (کبر، حسد نفاق، ریا، شهوت...) شرایط محیط، تربیت های رسوخ یافته در روح و روانم احساسات.. در میان این همه که بی اختیار و نا آگاهانه دارند _خیلی ببخشید_ خر خودشان را می رانند دارم چه می کنم یا هدفم چیست؟ ولی این کجا و این که یکی! واقعا و واقعا هدفش مشخص باشد. به نظر شما با وجود این همه زمینه و اقتضائات که ناخودآگاه و غیر اختیارانه فعال اند چه طور باید هدف گزینی کرد برای خدو و زندگی مون. در عمل که خودمان را بکشیم وسوسه ی فکری رهایمان نمی کند. شک یک طرف، تذبذب طرف دیگه، کفر شرک بی بصیرت. خب فردا زمانی که به تکلیف می رسد یعنی در آن سن کم و قدرت درک و علم اندک و رشد نایافتنی روحی تحت تاثیر تعالیم دینی آیا با شناخت جهت گیری می کند یا با احساس؟ همین بحث عقل و عشق آخر به کجا رسیده است؟ یا مثلا کتابی که شما دارید از برهان تا عرفان. آیا باید با قدم عقل جهت گیری کرد؟ آیا نباید هدف زندگی دل چسب باشد یعنی درد باشد، احساس شود؟ خب کدام عقل؟ وقتی بناست عقل بدون تعیین هدف برای زندگی نتواند باید و نباید را معلوم کند بعد هم عقل به دور از حجاب رذایل و موانع **انگار این طور به نظرم می رسد که انسان غرق در بی اختیاری ها به خودی خود بویی از این حرف ها نخواهد برد شاید به ذهنش هم نیاید «دنبال چه می گردد؟» چون ناخوآگاه سرش گرم است ولی این «صدا»ی، ندای هدایت بیرونی آنهایی که واقعا هدف را یافته اند است که به گوشش می رسد یعنی آیا برای هدف گیری فقط شنیدن بدون درد کافی است؟ پس این همه گوش...! درد واقعی هم که باز همان بحث عبادت و بازیابی خود واقعی است؟ آیا باید با درد کمال مطلق خواهی به پیش گاه هدایت رفت یا با قدم فطرت حب نفس _ دفع ضرر و جلب منفعت_ و فطرت حقیقت جویی و بعد درد واقعی دار شد؟ تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور که متوجه شده اید در این تاریخ ما با بشر جدیدی که خودمان هستیم روبرو می باشیم که محور همه فکر و اندیشه او درک بودن او می باشد که بودن خود را چگونه بودنی باید بیابد و به سوی بودنی که همان بودن است ولی در سعه بیشتر و باز هرچه هست بودن او است. عرایضی در روز پنج شنبه در شهر گلپایگان تحت عنوان «معنای حضور انسان آخرالزمانی نزد خود و دیگران و جامعه» شد که این روزها در کانال مطالب ویژه قرار میگیرد. به نظر می آید بتوانید نسبت به مسئله خود در این رابطه فکر کنید. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: من بسیار علاقه به مطالعه و خودسازی در زمینه مذهبی و معنوی دارم. اما متاسفانه نمیتوانم زمانم را مدیریت کنم و روزم با کارهای روزمره تمام می شود و به هیچ کارمفیدی مثل مطالعه، مراقبه، دعا و... نمیرسم. شدیدا احساس نیاز به یک راهنما و پشتیبان دارم ولی هیچ کس را سراغ ندارم. لطفا راهنمایی بفرمایید. از این گذشتن عمر بیهوده خیلی رنج میبرم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید با دنبالکردن بحث مشخص مثل «معرفت نفس» بتوانید از این مشکل عبور کنید. موفق باشید
سلام علیکم استاد: طاعات و عبادات قبول ان شاءالله. ببخشید نظرتون در مورد این مطلب چیه؟! 🏴 به بهانهی وفات نادر، «خالی شدن دست انقلاب از نوادر» 📆 زمستان ۱۳۹۹ بود. جلسهای یک روزه در خصوص مسائل راهبردی و مغفول کرونا در منزل مرحوم دکتر طریقتمنفرد شکل گرفت که جمعی از بزرگان در حوزههای مختلف، از جمله استاد #نادر_طالبزاده حضور داشتند. ✅ منظور از موضوعات مغفول، نگاه به کرونا، نه صرفاً بهعنوان یک بیماری بلکه بستری چندجانبه برای طراحی دشمن در راستای تحقق نظم_نوین_جهانی است و جالب آنکه تمامی اعضای حاضر در آن جلسه، تدریجا بابت مواضعشان، کم و بیش مورد هجمه و بایکوت رسانهای قرار گرفته و بعضی نیز از دنیا رفتهاند. ⭕️ قصد بر مرور مسألهی کرونا و فضای دو سالهی آن ندارم؛ بلکه نیتم طرح یک پرسش است. پرسشی که شاید همهی ما باید نسبت به آن تأمل ژرف داشته باشیم. ⬅️ کرونا هر چه که بود و نبود، در بخشی از آن پیروز شدیم و در بخشی دیگر، سنگرهای دشمن کماکان فتح نشده است. 🔵 اما فرض کنیم امروز، اوایل سال ۱۳۹۸ است: - نه کرونایی است، نه بیماری، نه شرایط اضطراری و ... - همه چیز عادی است؛ - هنوز علمدار عزیز اماممان، سردار دلهایمان هست؛ - نخبهی عزیزمان، شهید فخریزاده هست؛ - مراجع گرانقدر هستند؛ - علمای بینظیرمان هستند؛ - فعالان دلسوز فرهنگی اعم از طلبه و غیر طلبه هستند؛ - برخی سردارانمان هنوز هستند؛ - دلسوزانی همانند مرحوم طریقتمنفرد هستند؛ - همه هنوز هستند و نادر هم هنوز هست... از آن سو: - تشتتهای کاذب درون جریان انقلابی نیست؛ - برچسبزنیهای شیطانشادکن نیست؛ - «هرکه از ما نباشد، ضد ولایت است» نیست؛ - تنگتر و تنگتر کردن دایرهی انقلاب و ولایت مداری نیست؛ - فراموش کردن دشمن_اصلی و سرگرم شدن به فرعیات نیست... ⏰ حال بیاییم به امروز و این ساعت؛ به اردیبهشت ۱۴۰۱؛ با فرض آنکه تمام پیچ و خمها و فراز و فرودهای این بیش از دو سال، رخ نداده است. ناگهان چشم باز میکنیم و میبینیم جمع کثیری از نوادر_انقلاب در بینمان نیستند❗️ اما از جبههی دشمن، اعم از داخلی و خارجی؛ از اصلاحاتیهای امید نتانیاهو گرفته تا منافقین رانده شده، از بزرگان جهانی یهود گرفته تا وزنههای فکری و مالی آنها؛ تا حتی پیر ملکهی لندنیشان احدی کم نشده‼️ ⬅️ در حالی که بعضاً هم بهلحاظ سنی، هم وضعیت سلامت و ... از بسیاری عزیزان رحلتکردهی ما، به مرگ نباتی نزدیکتر بوده و هستند. آیا شک نمیکردیم که چه شده؟! نمیپرسیدیم چرا دست روزگار فقط به گلچینی افتاده و با علفهای هرز کاری ندارد؟! قطعاً چنین میکردیم❗️ کما اینکه برای عزیزانی مثل دکتر کاظمی آشتیانی و فرجالله سلحشور، تا مدتها چنین بررسیهایی بهصورت عمومی و خصوصی مطرح بود. چرا؟! چون هنوز کرونایی نبود که همه چیز را عادیانگاری کنیم... 💠 خیلیها میگویند کرونا، حس بویایی را تضعیف میکند اما ظاهراً شم_دشمنشناسی ما را بیش از دیگر موارد از بین برده! 🔴 بهخود بیاییم و از خود بپرسیم چرا فقط نوادر و نخبگان انقلاب؟؟ آن هم در شرایطی که: ۱. اولاً در نظام عالم الهی، چیزی بهنام اتفاق اصلأ تعریف نشده، ۲. ثانیاً دشمنی داریم که برای تأخیر در ظهور حجتالله و عقب انداختن شکست حتمیاش، نسبت به کوچکترین مسائل برنامهریزی میکند! آری❗️ 🔶🔹 نادر طالبزاده هم در روز_قدس که برایش جهادها کرد، آسمانی شد؛ و آیا همچنان نادرهای دیگر هم؟ ✍️مهندس شکوهیانراد
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان نظرات آقای مهندس شکوهیان راد نسبت به کرونا از قبل بودهام و البته به عنوان یک نگاه باید نسبت به آن فکر کرد. ولی نتوانستم نگاه ایشان را نگاه همهجانبه نسبت به چنین موضوعاتی بدانم. بالاخره باید فکر کرد. موفق باشید
با سلام وعرض ادب: استاد زمانهایی که محدودیت در عبادات داریم مثلا نماز را نمی توانیم بخوانیم یا قرآن را از رو بخوانیم، باید چه کاری را جایگزین آن کنیم؟ البته من تعقیبات و بعضی دعاها را میخوانم که البته نمیدانم باید حتما با ترجمه بخوانم یا نه، و صوت سوره هایی که باید بخوانم را گوش میدهم که مطمئن نیستم از نظر شرعی درست باشد وهم چنین سخنرانیها و...، در کل من ماهی یکبار انگاررفرش میشوم وباید از اول شروع کنم و نمیدانم چاره چیست؟! کار خاصی هست که باید انجام دهم؟ مشکل روالی که پیش می روم چیست؟ با سپاس فراوان🌺
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید در انجام واجبات کوتاهی نکرد و سپس سعی کنیم معارف توحیدی خود را رشد دهیم زیرا عبادات ما به اندازه معارف ما تأثیرپذیر و نتیجهبخش است و پس از آن انجام امورات زندگی و مستحبات، برکات خود را خواهد داشت. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام الله علیکم: استاد ممنون می شوم اصلاح فرمایید. چون انسان مظهر اسماء و صفات پروردگار عالمیان است. و از آنجا که ذکر و ذاکر و مذکور یکی است. میتوان در نظر داشت که در هنگام نماز و ذکر و دعا، خود را با حقیقت آیات و اذکاری که در همه عالم یکی است، هم جهت کرده ایم تا آنها به ذهن و زبان ما جاری شوند. و ما در این لحظه با هرچه که مظهر این کلمات است یکی شده آیم. و با اراده خود میشود با ذکر دیگری هماهنگ شد، به آن منتقل شد و آن را بروز داد؟ به همین طریق همه اعمال دیگرمان را؟ و غفلت از این حضور همان گناه و معصیت است؟ سایه حضرتعالی مستدام. آمین 🤲
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! رحمت حضرت حق همچنان گشوده و واسعه میباشد و ما را به سوی افقهای بلندمرتبه میخواند تا در آن عوالم عالی حاضر شویم. پس چرا با اذکاری که موجب قرب بیشتر به حضرت «الله» که جامع جمیع اسماء است و با اعمالی که ما را در آغوش حضرت محبوب قرار میدهد، ورود نکنیم؟ آری! «کم نخواهد شد بگو دریاست این». موفق باشید
سلام: عرفان یهودی وحدت وجودی نیست پس احتمالا به طرف کدام قوس نگاه میکنند به طرف جلال خدا؟ چون میدانم در این دین جلال خدا پررنگ است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان نیستم. موفق باشید
با سلام و خدا قوت: استاد کانال مطالب ویژه رو چگونه باید مطالعه کنیم؟ آیا از اولین پیام شروع کنیم؟ استاد ما دلمون میخواهد با دل این مطالب را قدم به قدم پیش بیایم ولی نمیشه. خدا قوت
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه که میفرمایید خوب است با سایت «لب المیزان» مرتبط شوید و موضوع مورد نظر خود را با توجه به تقسیماتی که نسبت به موضوعات در آن سایت شده است، گزینش نمایید. خوب است که در این مورد بحث « شرح دعای مکارم الاخلاق» که روی سایت هست را دنبال بفرمایید. موفق باشید https://lobolmizan.ir/leaflet/206
سلام خدمت استاد گرامی: این روزها در جلسات رفقا فکرها معطوف به این شده که چرا معرفت نفس؟ نمی دانم عالم تغییر کرده یا معرفت نفس تاریخش به پایان رسیده است؟ ولی می دانم که برای من هنوز معرفت نفس تاریخی به وسعت وجود دارد. نمی دانم معرفت نفس باید زبانش تغییر کند یا مواجهه ما در معرفت نفس باید تغییر کند؟ آنچنان که فهمیده و یافته ام معرفت نفس راهی برای مواجهه ما با وجود بود. هایدگر متقدم با کتاب وجود و زمان بسیار تلاش کرد تا وجود را با دازاین بیابد ولی نتوانست، علتش چه بود شاید خالی بودن دست هایدگر از منابع گستردهای بود که امثال ملاصدرا در دست داشت، زیرا ملاصدرا غیر از تراث قدمای فلاسفه اسلامی، قرآن و روایات شیعی و عرفان محیی الدین را نیز در اختیار داشت و توانست حکمت متعالیه را ارائه کند، اما هایدگر که از تراث فلسفی خودش در حال اعراض کردن است و از طرفی منابعی نیز در اختیار ندارد طبیعی است که از یافت وجود از طریق دازاین منصرف گردد و در مابقی عمر دنبال خود وجود بدون دازاین باشد. هایدگر متقدم وجود را با زمان می یابد اما هایدگر متأخر وجود را فارغ از هر قیدی به کاوش می پردازد. هایدگر چقدر در این امر موفق بوده باید بحث کرد. هایدگری که وجود را تاریخی یافت در دوران متأخر وجودی را یافت فارغ از زمان و تاریخ، هایدگر از وجودی پرسش می کند که هست مطلق است، وجود فقط الثیا یا وجود آشکار نیست بلکه به وجود پنهان و باطن هم توجه می کند، هایدگر به دنبال مواجهه با وجودی است که با دازاین نتوانست آنگونه که می خواست آن را بیابد. ولی ملاصدرا ابتدا با اصالت وجود مواجهه ای بدون وجود انسان با وجود را به زیبایی تمام نشان داد و در برهان صدیقین کار را تمام کرد و توحید را به تمامه برای ما ترسیم کرد. به تعبیر بزرگان علت حقیقی ملاصدرا و عین ربط بودن معلول به علت از قاعده بسیط الحقیقه بودن هم بالاتر است. ملاصدرا در ادامه ما را وارد معرفت نفس می کند تا حال این وجود را حضوری مورد ادراک قرار دهیم و در ادامه قیامتی بودن هستی ای که مواجهه با حقیقت وجود است را به او نشان می دهد، تا انسان متوجه گردد که وجود در نسبت با خودش چه صورتی به خود گرفته است، زیرا هر انسانی در مواجهه با وجود صورتی برای خود ساخته است و این صورت حقیقت او و یافت او از وجود است که قیامت او محسوب می گردد. قیامت مواجهه با وجه باطنی وجود است هر چند در حدود وجودی هرکسی، ولی با قیامت وجود از زمان و تاریخ می رهد تا وجود بی زمان و تاریخ آشکار گردد، همان وجودی که علت وجود تاریخی بود و بدون وجود باطنی ظاهری هم نبود. الثیا ریشه در وجود باطنی دارد که ذات این وجود آشکار شده محسوب می گردد، ذاتی که فراحس است و فقط در بی زمانی می توان با آن مواجه شد، این مواجهه فقط در قیامت و در حد ظهور وجودی هرکس در جهان رقم می خورد، پس قیامت افق ذاتی ماست که ما از آن جدا نیستیم و این همان چیزی است که همه وجود الثیا وابسته به آن بوده است. پس بی قیامت چگونه حقیقت وجود را بیابیم در حالی که ذات ما در بی زمانی است و جز در عالم بی زمانی با خود حقیقی مان مواجهه پیدا نخواهیم کرد و این مواجهه همان حقیقتی است که از وجود یافته ایم. چگونه می توان پذیرفت که وجود ظاهر تمام وجود است در حالی که به ذات و باطن آن توجه نکنیم. این توجه به ذات توجه به قیامت است و ملاصدرا ما را از وجود به وجود سوق داده و انسان را محفوف بین دو وجود قرار داده است و شاید باید گفت وجود ظاهر و باطن و اول و آخر همین دو وجود است که نفس انسان در مواجهه با آن دو حقیقت را می یابد. راهی که ملاصدرا ابتدا از وجود بدون توجه به انسان طی کرد و بعد به انسان ختمش نمود، هایدگر کاملاً برعکس رفت، او ابتدا با دازاین وجود را می خواهد بیابد ولی گویی از جایی متوجه می گردد که وجود را ابتدا باید می یافت و بعد به سراغ دازاین می رفت، این امر باعث شد که از یافت وجود با دازاین انصراف دهد و به سراغ حل مسئله وجود برود، اما او تا آخر نتوانست از آن خارج گردد، زیرا وجود همواره برای هایدگر ابهام داشت، و این ابهام او را در وجود نگه داشت، هر چند ابهام وجود به معنای حیرت است و امر مذمومی نیست ولی صدرالمتالهین یافتش از وجود دقیق تر و عمیق تر بود و چنین ابهامی برای او رقم نخورد چون دست او به مراتب پرتر از هایدگر بود. بنده نمی خواهم بگویم هایدگر ما را وارد فهم جدیدی از وجود نکرده است بلکه معتقدم هایدگر چیزهایی به ما تذکر داد که ملاصدرای عزیز به آن دست نیافته بود بلکه بنده روش هایدگر و ملاصدرا را مورد بررسی می خواهم قرار دهم، که چرا صدرا ابتدا با اصالت وجود آغاز کرد و بعد به معرفت نفس رسید ولی هایدگر ابتدا با دازاین شروع کرد و بعد به وجود بدون دازاین رسید. به نظر می رسد که روش صدرا دقیق تر بوده است. صدرا همان وجودی که هایدگر در انتها به دنبال آن بود را در ابتدا شکوهمند و زیبا نشان داد و بعد برای درک حضوری این وجود ما را وارد عالم نفس و آیات انفسی نمود و نسبت انسان و وجود را به نمایش گذاشت. حال سوال بنده این است اگر هایدگر ابتدا وارد وجود مطلق شده بود و از ابتدا با وجود آغاز می کرد بعد بهتر با دازاین روبرو نمی گشت و دازاینی را به ما نشان نمی داد که همان وجود است؟ و سوال دیگر اینکه، اگر نمی توانیم با معرفت نفس ارتباط برقرار کنیم ریشه در آن ندارد که مسئله وجود برای ما حل نشده است و باید در مورد وجود بیشتر تأمل کنیم؟ ظاهراً بدون وجود و یافت آن راهی برای معرفت نفس نیست و چه زیبا مولای ما اباعبدالله الحسین علیه السلام در دعای عرفه اینگونه فرمودند:«مَتَي غِبْتَ حَتَّي تَحْتَاجَ إلَي دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ= كي پنهان بوده اي، تا نيازمند به دليلي باشي كه بر تو دلالت كند. عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً= كور باد ديده اي كه تو را بر آن ديده بان نبيند». و امام سجاد علیهالسلام در دعای ابو حمزه می فرماید:«بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إلَيْكَ وَ لَوْ لاَ أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ= تو را به تو شناختم، و تو مرا بر هستي خود راهنمايي فرمودي، و به سوي خود خواندي، و اگر راهنمايي تو نبود، من نميدانستم تو كه هستي؟». مواجهه با وجود قبل از توجه به نفس باید رقم بخورد و ملاصدرا قهرمان این مواجهه با وجود است و در برهان صدیقین اوج این مواجهه را به ما نشان می دهد اما او متوجه است که نسبت انسان با وجود چیست و چرا باید قیامت داشته باشد و نسبت وجود با من بعد از یافت خود وجود باید شروع شود نه قبل از توجه به وجود. احساس می کنم این مواجهه با وجود اگر درست صورت نگیرد جایگاه معرفت نفس درست مشخص نمی گردد. انسان امروز چنان در حجاب از وجود فرو رفته است که جایگاه شناخت نفس را گم کرده است و بی توجه به خود و نسبتش با وجود است. اولاً چرا اهمیت معرفت نفس برای ما نیز کمرنگ شده است آیا چیزی غیر از آن بوده که مواجهه وجودی که ابتدا صدرا داشته برای ما رقم نخورده است؟ ثانیاً آیا ما می توانیم از معرفت نفس عبور کنیم و چیزی ورای آن بیابیم که نسبت ما با وجود را نشان دهد؟ عبور از معرفت نفس آیا امکان دارد؟ اگر امکان دارد چه جایگزینی برای آن سراغ داریم؟ نسبت من با وجود چگونه محقق گردد؟ بعضی می گویند نسبتی که شهدا رقم زدند و معرفت نفس هم نخواندند باید مدنظر ما باشد، آیا این نسبت در شرایط خاص و زمان معینی رقم نمی خورد؟ در مابقی وقتها چه کنیم که چنین نسبتی و چنین ظهوری رقم نمی خورد؟آیا می توانیم معرفت نفس را امری که گرفتار حجاب حصول است بدانیم و مواجهه وجودی را در شهادت و یا در شریعت بیابیم؟ آنگاه چگونه همواره در حال نماز باشیم( خوشا آنان که دائم در نمازند)؟ این نماز دائم و در حضور بودن با معرفت نفس امکان ندارد؟ یا من موفق نشده ام که مواجهه درستی با وجود مثل صدرا پیدا کنم و بعد مواجهه خودم با وجودم را درک کنم؟ آیا این انتظار که معرفت نفس نتوانسته تحول روحی و اخلاقی در من ایجاد کند توقع درستی از معرفت نفس است یا این توقع را باید جای دیگری جست؟ اینها و صدها سوال دیگر که ما را امروز گرفتار کرده است. شما بفرمایید تا بهتر بیابیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» در دعای عرفه میفرمایند: «مَتَي غِبْتَ حَتَّي تَحْتَاجَ إلَي دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ» و یا خطاب به حضرت حق عرضه می دارند: «عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً» مربوط به حضوری است ماورای میدانی که عقل و حتی حکمت متعالیه میگشاید و این صرفِ حضور مربوط به عمق دینداری است و تجلیاتی که حضرت حق بر سالک مینماید و سالک به خود حق، حق را مییابد. به همان معنای: «بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إلَيْكَ وَ لَوْ لاَ أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ». ولی بحث در مقام دیگری است که انسان ها در هر دوره تاریخی چون به خود آیند و از خود پرسش کنند، از آن حضور پرسش مینمایند. اینجا است که امثال خواجه عبدالله انصاری به یک معنا دست به «منازل السائرین» میزند و باز این ابن عربی است که از آن حضور، پرسش میکند و دست به خلق «فصوص الحکم» میزند با همه انکشافی که برایش در آن شهود و ملاقات رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» پیش میآید. و باز مائیم و تاریخی دیگر و پرسش از آن حضور اولیه و خلقِ مثنوی مولوی و دیوان شمس. و البته پا به پای این حضور، حضور جناب فارابی و ابن سینا و سهروردی را داریم که آنان نیز از همان حضور اولیه ایمانی پرسش دارند ولی عقلانیت خود را بیش از آن حضور خاص به میان آوردند و تاریخ همچنان در نزد ما و با ما ادامه داشت تا مواجهه ما با جهان جدید در چهارصد سال پیش آنگاه که دربار صفوی میدان مواجهه بزرگانی همچون شیخ بهائی و میرفندرسکی از یک طرف و مستشرقینی شد که از غرب حامل اندیشه دکارت بودهاند. و اینجا است که جناب صدرا یعنی شاگرد جناب شیخ بهائی و جناب میرفندرسکی با دو جهان روبهرو شد و موجب طلوع حکمت متعالیه گردید.
بنده مقدمهای را که تحت عنوان «راز طلوع بشر جدید و نسبت آن با اصالت وجود در حکمت متعالیه» بنا شد خدمت رفقا عرض کنم، در جواب سؤالهای جنابعالی تقدیم میکنم. به امید آنکه بابی از تفکر نسبت به پرسشهایی که فرمودید؛ گشوده شود. البته بحث همچنان قابل تفکر و اندیشه است. موفق باشید
بسم الله الرّحمن الرّحیم
در آخرین روزهای تاریخ قرون وسطی، آرامآرام این حالت برای انسان پیش آمد که گویا برای درخشش ایمان باید خود را بیشتر احساس کند و اینجا بود که به بودنِ خود و اینکه باید به آن بودن فکر کرد یا نه توجه کرد، توجهی که رنه دکارت (۱۵۹۶-۱۶۵۰) در شک دستوری خود پیش کشید که: «من شک میکنم پس هستم» و این شروعی بود برای آنکه انسان بیش از پیش، خود را مدّ نظر آورد و با نظر به بودنِ خود راهی برای ایمانی زندهتر بیابد. در همین مسیر و در همان فضای تاریخی با کانت (۱۷۲۴ – ۱۸۰۴) روبهرو میشویم، کانتی که تا مرز بنیاد دادن به انسان و فهم انسان از خودش جلو و جلوتر رفت، به همان معنایی که انسان سوژه خودش گردید. آنچه در این شرایط تاریخی پیش آمد همین بود که اولاً: انسان به بودن و هستی خود توجه کرد و ثانیاً: اینکه باید هستی و یقین را در درون خود جستجو کند. و این راز طلوع بشر جدید است و عقلانیتی که در صدد ایمانی است اصیلتر از ایمانی که در قرون وسطی تجربه کرده بود.
درست در همین دوران یعنی در سالهای (۱۶۴۰-۱۵۷۱م) (۱۰۴۵-۹۷۹ق) جناب ملاصدرای شیرازی در تاریخ حاضر است و این یعنی نوعی معاصرت بین جناب ملاصدرا و جناب دکارت و تاریخی که انسان نسبت به هستی خود و جهانی که در نزد خود دارد توجهی ویژه کرده است. اینجاست که میتوان گفت با توجه به حضور جناب ملاصدرا در اصفهان در کنار جناب شیخ بهایی و جناب میرفندرسکی و ارتباط آن اساتید بزرگ با دربار صفوی و حضور مستشرقینی که از اروپا میآمدند و از دکارت در عین توجه به ریشههای تاریخی آن، سخن میگفتند، میتوان جایگاه اندیشه اصالت وجود جناب ملاصدرای شیرازی را مدّ نظر آورد، اصالت وجودی که در راستای ایمانی زندهتر در عین عقلانیت، از یک طرف به وجود و هستی نظر دارد و از طرف دیگر به انسان میاندیشند. با توجه به نکات فوق خوب است که نظری به اندیشه اصالت وجود بیندازیم و در بستر این اندیشه، به انسان و به تاریخی که در آن قرار داریم و افقی که ما را به ایمانی خاص دعوت میکند، فکر کنیم، ایمانی که عقل را در هویت قدسی خاصی که همان اصالت دادن به وجود است، با ما در میان میگذارد. امری که آخرین انسان درصدد آن است.
بسمه و رحمته و رضوانه «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» (آیه ۷ سوره حجرات)
در راستای جایگاه تفکر تاریخی امروز و سخن از دین و جایگاه دین در تاریخ و حضور تاریخی دین در عصر بشر امروز به نظرم آمد در ذیل کلام حضرت امیر با جنابتان سخنانی را در میان بگذارم تا از کلام جنابعالی بهرهمند شویم. امیرالمومنین (علیه السلام) میفرمایند: كسي كه ديندار شد خود را در پناهگاه در آورده است آری، اینچنین است که در روزگاری که انسان ها از آوارگی و پوچی و بن بست های دوران تاریخ مدرن فریاد می زنند و از مناسبات جهان بهم پیوسته احساس نارضایتی دارند و از نظم عالم تکنیکی بهم ریخته شده اند و زندگی ماشینی روح شان را مانوس عالم مکانیکی کرده است و از غیب بی بهره شدند این دین است که همچون حصاری امن و قلعه ای محکم می تواند آدمی را دربرگیرد و از رنج بیهودگی و افسردگی دوران برهاند و این مائیم در این زمانه که دین را به عنوان طریق زندگی سر زنده و راه جدید و معهود فطری بشر پیش روی تاریخ زندگی اش قرار دهیم تا او دین را، راه نجات از مسیری ببیند که در آن گیر افتاده است... دین، همان طلب نهفته و پنهان جان بشر امروزی است که زیر خروارها نفسانیات و شهوات و میل های سردرگم پنهان شده است و انسان بی دریغ در تلاش های نامعلوم در زندگی چنگ می زند تا دامن آسودگی را به دست آورد اما غافل از آنکه در مصداق طلبی که می خواهد به اشتباه رفته است. حال چه کنیم با گوش هایی که صدای فریاد دین و مسیر حصن تاریخ آخرالزمانی را نمی شنود؟ باید بگذاریم تا او سخن بگوید و ما گوش باشیم تا در دل سخن هایش مسیری را که دوای جانکاه دردهای روز شب زندگی اش شده است را به او نشان دهیم... آیا این رویه اثر دارد؟ آری، همانگونه که تشییع شهید حججی عزیز همچون گوش پذیرای درد جان انسان به بن بست رسیده ی این زمانه شد تا آن جوان به ته خط رسیده فریاد به گل نشستگی اش را در تشییع این جوان عزیز فریاد زد و طلبش را با حججی ابراز کرد که من همانی را می خواهم که این جوان در پی اش رفت یا آنچه در تشییع شهید حاج قاسم عزیزمان پیش آمد که یک امت و ملت و نه تنها ملت که یک جهان تشنه ی معنویت به تشییع این جهان گشوده آمد تا فریادخواهی کند و حیثیت و هویت از دست رفته ی تاریخی اش را از بن بست لیبرالیسم و اومانیسم بستاند و به نظرم توانست. اگر به امتداد تاریخ و حضوری که تاریخ و انسان بعد از این سالها با تجلی گاه های انقلاب اسلامی با خود مرور کرده است و روبرو شده است نظر بیفکنیم نوید این اتفاق و شروع تازه ای که به راه افتاده است را به وضوح در عالم می بینیم. از همه گمراه تر خفاش بود کاو عدو آفتاب فاش بود امروز، دین آن مسیر گمشده ی بشری است که می خواهد علیه یک عالمه توطئه و استعمار و استثمار تاریخ انسانیت فریاد خواهی کند و بپاخیزد. دین، جواب طلب فطری بشر است بایست دین را همانگونه که شهیدان و امامین انقلاب در تاریخ و در بستر عالم تاریخ قدسی در برابر عالم غربی به میان آوردند به صحنه ی زیست انسان ها حاضر کرد و به میان آورد آنگاه انسان ها خودشان را در آن عالم به جستجو می یابند و به تماشای انسانیت و هویت ملکوتی انسان دست دراز می کنند آنچنانی که جوانانی از دل فساد و فحشای دوران پهلوی با ظهور انقلاب اسلامی به دل جبهه های جنگ رفتند تا بیش از دیروز خودشان در تاریخ حاضر باشند و نه در تاریخ خود که در فردای تاریخ قدسی انسانیت و این شدنی است و اولین گام آن ظهور انقلاب اسلامی بود که با امام آغاز شد و گام دوم آن که در آن حاضر شدیم بست و گسترش آن است در رویارویی کامل و تمام قد تاریخی در برابر عالم غربی و این تازه شروعی است در پی شروع ها و آنچنان که آقا فرمودند خرمشهر هایی که در پیش است.... به نظر می رسد سخنان رهبری عزیز در این تاریخ و سخنان دینی او خبر از افق های گشوده ای از دین را به ما گوشزد می کند که دینداری دیروز ما نیست بلکه حضور زنده ی دین قدسی ای است که طلب انسان عالم مدرن نیز می باشد و تشنه ی آن است
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه جای سخن جنابعالی در مکالمات امروزین بشر جدید خالی است. از آن جهت که آیا میتوان به این نکته تاریخی فکر کرد که انقلاب اسلامی اشاره به آیندهای است که باید در راستای همین انقلاب در انتظار آن آینده بود؟ راستی! چرا ما خود را با آنچه نیستیم، پریشان میکنیم و به آنچه پیش آمده است نظر نمینماییم که همان میدان حضور ما میباشد نزد خودمان؟ سختگیری نسبت به خود، روح لطیف و پاکیزه انسان را که با خود میتواند بهسر برد، منجمد میکند. اینجا است که حتماً شنیدهاید آن نوجوان شهید در مقابل اصرار پدرش که آمده بود به قرارگاه بسیج تا فرزندش را به خانه برگرداند؛ فقط سر خود را پایین میاندازد و چون سر بالا کرد، چشمان او از اشک پر شده بود. یعنی بگذارید خودم راه خود را انتخاب کنم. او آنچه بود را در همان جایی که آمده بود، احساس میکرد و پدرش میخواست او در جهان دیگری باشد که جهان او نبود.
آیا جوانانی که در جهان گشوده خود، دیروزِ دینداری ما را تجربه کردهاند و نمیتوانند آن باشند و امروز و فردای بشر مدرن را نیز تجربه کردهاند و میفهمند باز خود را در آنچه نیستند مییابند؛ جز به پسفردایی که همان پریروز است نظر دارند؟ پریروزِ درک هستی خود در تاریخ توحیدی.
بگذارید به عنوان درد و دل و نیز به عنوان تأکیدی که همواره باید داشته باشم، عرض کنم؛ آن کس که با هیچ خواستی متلاطم نمیشود و به هیچ روی نمیخواهد چیزی جر آنچه هست، شود و همچون دریایی آرام است؛ همان کسی است که متوجه «حضور اکنون بیکرانه جاودانه» خود شده است. در این حال وقتی به ارزشمندترین امیدها و اهداف بشر مدرن مینگرد مییابد درآن جهان، جدّیماندنی که توصیه میکنند چه اندازه دشوار و چه اندازه با توهّمات همراه است. پس باز مائیم و «حضور اکنون بیکرانه جاودانه خود» و ادامه راه.
فرمودید که بشر جدید باید از زندگی ماشینی خود به سوی غیب سیر کند و این دین است که همچون حصاری امن و قلعهای محکم میتواند آدمی را در برگیرد و از رنج بیهودگی و افسردگیِ دوران برهاند؛ و بنده در پیش خود گفتم این عزیز از کدام دین سخن میگوید که بعد متوجه شدم در سطور آخر خود می فرمایید: «بایست دین را همانگونه که شهیدان و امامین انقلاب در تاریخ و در بستر عالم تاریخ قدسی در برابر عالم غربی به میان آوردند به صحنه ی زیست انسان ها حاضر کرد و به میان آورد آنگاه انسان ها خودشان را در آن عالم به جستجو می یابند و به تماشای انسانیت و هویت ملکوتی انسان دست دراز می کنند آنچنانی که جوانانی از دل فساد و فحشای دوران پهلوی با ظهور انقلاب اسلامی به دلِ جبهه های جنگ رفتند تا بیش از دیروز خودشان در تاریخ حاضر باشند و نه در تاریخ خود که در فردای تاریخ قدسی انسانیت و این شدنی است و اولین گام آن ظهور انقلاب اسلامی بود که با امام آغاز شد.» و در رابطه با آخرین سخنتان که فرمودید: «به نظر می رسد سخنان رهبری عزیز در این تاریخ و سخنان دینی او خبر از افق های گشوده ای از دین را به ما گوشزد می کند که دینداری دیروز ما نیست بلکه حضور زنده ی دین قدسی ای است که طلب انسان عالم مدرن نیز می باشد.» بسیار باید سخن گفت. در این رابطه طیّ سه جلسه عرایضی شد، باشد که تذکری نسبت به سخنان ایشان باشد. https://eitaa.com/matalebevijeh/14719 هنوز باید پرسید: راستی! چرا ما خود را با آنچه نیستیم، پریشان میکنیم. یعنی به جای آنکه به حضور بیکرانه اکنون خود نظر کنیم، خود را از صندوقی به صندوقی میبریم. در نتیجه: «او سمایی نیست صندوقی بود». موفق باشید
یا محبوب! به اسم خدایی که بعد از شعبان، رمضان و بعد از رمضان، ماههای دیگر و بعد از آنها ماه محرم را آفرید تا دل بیچارگانی مثل من از دوریاش صد پاره نشود! عرض سلام و رضوان حضرت معشوق بر شما باد. فرمودید سؤال نپرسیم زود تر مییابیم، و حالا این سؤال نیست، شرح دلی است از آنچه یافتم و به دست خود آتش زدم! اما نه آتش عشق. غفلتهایی که مرا سوزاند، اما نه سوختنی که نشانهی عشق است. اینها جای هزاران وا مصیبتا دارد!! غفلتهایی که مژدهی آنکه یار پسندیده است را خاموش میدارد از ابنالوقت و ابوالوقت و کلاً وقت زمان به هشدار بودنِ یار هم ما را بیرون میکشد. باور کنید هر بار غفلتی میکنم و آن عمق دوری را در مییابم تن و بدن که نه، وجودم به لغزش در میآید و میدانم دگر نباید دوری گزید. از حال بدی که به کوی یار آمد این دلم حال دارد آن رجوع شوم را دل میدهد. من اصلاً حال خوش را نمیخواهم، منتها غفلتهایم گاه مرا تا درهی هلاکت میبرند، و ای وای! که نمیدانم چه بر من رفته است. اصلاً دگر زبان سخن ندارم، دگر قصهام قصهی معمولی نیست، چه میشود یک شبه بیچارهای گلستان میشود؟!! و چه میشود یک شبه آن گلستان ویران میشود؟!!! انگار دارم برمیگردم به پوچیهای قبل از دیدار یار، میترسم. سخت بر خود میلرزم، آغوش معشوق را میدانم و میدارم و اما ای وای!! میترسم بروم و برنگردم، میترسم!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «دوست دارد یار، این آشفتگی» وای اگر آن حالهای قبلی میماند و ما را در کودکیِ احوالاتِ معنوی اولیهمان، متوقف میکرد!!! در حالیکه فرمودهاند: «من چه غم دارم که ویرانی بُوَد / زیرِ ویران، گنج سلطانی بود». عرض شد: «گاه به گاه باید خود را گم کنیم تا دوباره از نو بازیابی شویم». موفق باشید
درود مجدد استاد عزیز: به بهانه همزبانی وجودتان با نسل ما و در ادامه پاسخ عزیز ایام البیض و امید نسبت به آینده ای روشن شعر زیر تقدیم میگردد:
هنوز نه
گفتم سزاست هر دم و هر گه، هنوز نه؟ / گفتی چه باک، رنج در این ره؟ هنوز نه!
بینم به چشم، میکدهای را ز دور لیک/ بشنیدهام ز هر در و درگه هنوز نه!
لندی که سوخت در طلبِ آفتاب صبح / بودش سؤال از خور و از مه، هنوز نه؟
گویی بسوز تا که بسازی مسیر را / گویم به دوست بی تو در این ره هنوز نه!
مَطْلع از آنِ سیدنا الشهید باد/ آن دم که گفت در بر الله هنوز نه! ۱۴۰۱/۱۱/۸
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! راهی در پیش داریم تا خدا را به زندگی برگردانیم تا بین زندگی و عبادات، دوگانگی پیش نیاید و تمام زندگی بوی خدا بدهد و راهی باشد به سوی او. باز باید به ایمانی برگردیم که به کمک آن ایمان بود که این انقلاب اسلامی بزرگ شکل گرفت و با نظر به این افق، ایّام البیضِ این سال حضوری است برای نظر به آیندهای که آن آینده «هنوز نه!». ولی به خوبی روشن است که در پیش است، با امیدواری که فوقالعاده امروزِ ما را زنده نگه میدارد به آنچه به عنوان چشمانداز در پیش است. و ماه رجب این سال حقیقتاً میتواند با سه روز روزهداری و نماز شبهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم با سورههایی که وارد شده، خود را در روشنیگاهِ حضور در تاریخ انقلاب حاضر کرد به همان معنایی که مولایمان حضرت علی «علیهالسلام» و حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» با عبادات آنچنانی خود تلاش کردند نهاییترین حضور را در اسلامی که آغاز شده بود در جان خود به فعلیت در آورند و این یعنی حاضرشدن ذیل اراده الهی. عجیب است که این سالها این اعمال برای بسیاری با اعتکاف و اعمال امّ داود همراه شده است تا نتیجه اعمال عزیزان در نهایتِ آخرالزمانیاش به ظهور آید مانند جمع زیارت امام حسین«علیهالسلام» با زیارت در اربعین و پیادهروی به سوی کربلا، که اعمال زائر را در نهایت آخرالزمانیاش به ظهور میآورد و ظرفیت بشر جدید را به انتهای آن میرساند. موفق باشید
با سلام وعرض احترام وعرض تسلیت بابت شهادت مادر سادات بی بی دوعالم حضرت فاطمه الزهرا (س). استاد ببخشید من میخوام دیوان شمس مولانا و مثنوی ایشان رو شروع کنم. آیا شما تدریس کردید؟ اگر نه یه نویسنده خوب معرفی میفرمایید که این دو کتاب را خوب تفسیر کرده باشد؟ و استاد سوال دیگرم به غیر از دیوان شمس و مثنوی کدام اثر حضرت مولانا را مطالعه کنیم برای راه سلوکی مفید هست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. خود بنده در این مورد تدریسی نداشتهام ولی شرح آقای کریم زمانی برای مثنوی خوب است. از «شرح دیوان شمس» اطلاعی ندارم. ۲. فکر میکنم کتاب «فیه ما فیه» کتاب خوبی باشد برای بیشتر آشناشدن با اندیشه جناب مولوی. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: سخنرانی میگفتند کسانی که از صراط رد میشوند اندکند و بعد صراط مقام محمود است که همان شفاعت هست. درسته؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با شفاعت اولیای الهی، انسانهای اهل توحید بهتر و سریعتر از صراط عبور میکنند. مثل صراط دنیا که شهدای عزیز با نور ولایت، سریعاً عبور کردهاند و ننگ به شهادت رساندن آنها بر پیشانی قاتلانشان گذاشته شد. در حالیکه همان قاتلان به آنها کمک کردند تا سریعتر راهی که باید طی کنند طی نمایند و با دستانی هرچه گشودهتر به مدد اسلام و انقلاب وارد شوند. موفق باشید
المنه لله که در میکده باز است. بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام و احترام: کدام اگزیستانسیالیسم؟ اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر یا اگزیستاسیالیسم جناب هایدگر؟ و اگر اگزیستانسیالیسم حقیقی تفکر جناب هایدگر است، پس چرا ایشان خود را یک رهرو اگزیستانسیالیسم نمیداند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: زیرا آقای ژانپلسارتر این عنوان را برای خود انتخاب کرده و مدعی بوده آن را از هایدگر گرفته. در حالیکه هایدگر معتقد است سارتر هیچ مطلبی از فلسفه هایدگر را متوجه نشده. و بدین لحاظ سعی دارد از سارتر فاصله بگیرد. موفق باشید
با عرض سلام و خداقوت: موقعیت درآمد زایی و شرافت طلبگی ۱. اگر کمی دقت داشته باشیم این موضوع برایمان روشن خواهد شد که هر علتی معلولی دارد و نمیتوان به چیزی دست یافت مگر اینکه تحت تأثیر مؤثرش قرار خواهیم گرفت. صفت این دنیای دنی و خاکی، غفلت است و خواه نا خواه دچار غفلت خواهیم شد از آن جهت که به تکامل اکمل نرسیده ایم وهمچون انسان کامل نمیتوانیم کاملاً حجاب های پیش رو را کنار بزنیم و تابش آفتاب جمال حق را در دل احساس کنیم، مگر با قرار گرفتن در مسیرِ انسانِ کامل (که بحث بنده اینجا نیست و میگذرم) ۲. بر هیچ احدی پوشیده نیست که طلب روزی حلال از مفزوضات است و سفارش هایی نیز در این زمینه است که هر انسانی به طریقی خود را مشغول کسب روزی بکند. ۳. طلبگی، طالب وصال یار بودن است در عاشقانه ترین راه ها. اگر از بنده بپرسید، خواهم گفت که هدف خلقت را: که همگی باید مسیر طلبگی را در پیش بگیریم چرا که حضرت حافظ میفرماید: ما بدین در نه پیِ حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه این جا به پناه آمده ایم / رهروِ منزل عشقیم و ز سرحدِّ عَدَم / تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم. یا حداقل بنا را بر این میگذاشتم که این نظام ۱۲ سالهء صهیونیستی آموزش و پرورش، برنامه عمیقی برای دین شناسی و دین داری داشته باشد و این انسانِ نوپا از شدت عشقی که از به سر حد کمال رسیدن دید حقیقتی دارد، بداند اللخصوص در این نظام مقدس جمهوری اسلامی چه وزیر باشد چه رفتگر هیچ فرقی میان آن ها نیست و حامل توجه خواهند بود که هر دو در مسیر رشد و تعالی این انقلابی هستند که به تعبیر حضرت علامه حسن زاده: همانگونه که حضرت حجت غیبت صغری و کبری داشتند، حضور نیز صغری و کبری ای دارد و این انقلاب اسلامی ظهور صغری حضرت است. ۵. دنیا به خودی خود دار تزاحمات است و هیچ جای سخن نیست اما در مذهب عشق معصیتی کبیره میدانم که کسی لباس هادی طریقت علیاء و صاحب شریعت کبری را بپوشد و سخنش را بر زبان جاری کند و عامل به عمل او باشد و وقت لقمان را به لقمه ای نا چیزْ حرام کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال این ماییم و زمان و زمانهای که در آن هستیم و هنر اولیای الهی و انبیای ربّانی همین بود که در ظلماتِ زمانه، جهان را به نور دعوت کنند زیرا فرار از آن جهان، عاقلانه نبود، تسلیم ظلمات هم عالمانه نیست. سعی آنها آن بود که در همان جهان و در درون و در مواجهه با همان جهان متذکر حقایق انسانی شوند. امری که در مباحث «جهان بین دو جهان» با مخاطبان محترم در میان گذاشته شد که عبارت باشد از حضور در جهان جدید و در عین حال با نظر به هویت قدسی انسانها. موفق باشید
با سلام: لفظ مجرد را آیا میتوان درباره غیب الغیوب اطلاق کرد یا نه؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر موجودی که محدودیت ماده را نداشته باشد در حیطه موجودات مجرد قرار میگیرد و البته چون تجرد، امری است وجودی، دارای شدت و ضعف است و حضرت حق در تجرد در مقام اطلاق قرار دارند. موفق باشید
سلام استاد گرامی: وقت شما بخیر باشه. نظرتون رو در مورد متن زیر می خواستم (در باره شعر معروف سعدی می گوید که شعر اشتباه است) يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ. تنها انسان های به انسانیت رسیده هستند که واقعاً اعضای یک پیکرند، روح واحد بر آنها حکم فرماست و «چو عضوی به درد آورد روزگار- دگر عضوها را نماند قرار». چنین انسان هایی که همه ارزش های فطری در آنها روییده است همان انسان های «مؤمن»اند، زیرا ایمان در رأس فطریات و ارزش های اصیل انسانی واقع است. پس آنچه واقعاً انسان ها را به صورت «ما» درمی آورد، روح واحد در آنها می دمد، «هم ایمانی» است نه هم گوهری و هم ریشه ای و هم زایشی که در سخن سعدی آمده است. آنچه سعدی گفته ایده آل است نه واقعیت، بلکه ایده آل هم نیست. چه جهتی دارد که موسی هم پیکر فرعون و ابوذر هم درد معاویه باشد؟ آنچه هم واقعیت است و هم ایده آل، وحدت انسان های به انسانیت رسیده و ارزش یافته است. این است که رسول اکرم (ص) در سخن خود، که سعدی آن را اقتباس کرده و با تعمیمِ غلط خرابش کرده است، فرمود: مؤمنان اعضای یک اندام اند، هرگاه عضوی به درد آید، با تب و بی خوابی با او هم دردی می کنند. شک نیست که انسانِ به انسانیت رسیده، نسبت به همه انسان ها بلکه نسبت به همه اشیاء مهر می ورزد حتی نسبت به انسان های مسخ شده و تغییر ماهیت داده. این گونه انسان ها نسبت به کسانی که به آنها دشمنی می کنند نیز مهرورزند. ولی سخن در «محبت متقابل» و «دردمندی متقابل» است. محبت و مهرورزی متقابل تنها در میان جامعه اهل ایمان تحقق پذیر است و بس.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! امروز ذیل اسلام و تعیّنِ امروزین آن که انقلاب اسلامی است میتوان به آن یگانگی و گشودگی که غذای جان انسان است، رسید و در چنین وسعتی حتی میتوان سایر انسانها را به حکم انسانیت دوست داشت. باید سخنان امثال جناب سعدی را طوری توجیه کرد که منظور آن همان فضایی است که اسلام مدّ نظر دارد. موفق باشید
با سلام: برای اینکه من خودم را به عنوان وجود حس کنم، منظورم آن است که برای درک اینکه من فقط هستم، آیا باید از طریق رعایت حلال و حرام به این چنین درکی (اینکه فقط هستم)، برسم؟ ممنونم!
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً هر اندازه انسان به تقوا مقیّدتر باشد، بودن خود را که عین ربط به حضرت حق است، بهتر احساس میکند. موفق باشید
با سلام: آیا این جملات درست است: عالم وجود به مانند مجنون است و خدا لیلی است و مجنون هیچ گاه به وصال لیلی نمی رسد. آنچه که در عالم وجود میبینم پرتو وجود لیلی است. مجنون(ماسوی الله) پرتوهای وجود لیلی (غیب الغیوب) است. بین لیلی و مجنون رابطهای است که مجنون الی الابد در فراق لیلی خواهد بود واین بزرگترین مقام است. مجنون در سوختن وصال لیلی هم می سوزد و ازین سوختن لذت می برد. توجه: لیلی، مقام غیب الغیوب مجنون، ما سوااالله. آیا مطالب بالا با وحدت وجود میسازد. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید اگر مطلب را به صورت جدّیتر در موضوع «امکانِ ذاتی» موجودات دنبال بفرمایید نتایج بهتری مییابید. کتاب «بدایة الحکمه» علامه طباطبایی در این مورد نکات خوبی را مطرح فرموده. موفق باشید
با سلام: شما می فرمایید که عارف باید کشف خودش را با کشف معصوم مقایسه کند. تا صحت آن را تشخیص دهد. سوال: ما احادیث زیادی داریم که اشاره به دو گانگی خالق و مخلوق دارد نتیجه میگیریم که کشف عرفا در این باره، خلاف کشف معصوم است. در اینباره چه توضیحی دارید؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر با دقت روایات را دنبال کنیم میتوانیم متوجه این امر باشیم که در عین کثرت، وحدتی نهفته است حاکی از «وحدت وجود». در این مورد عرایضی در کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» عرض شده است. موفق باشید