سلام علیکم: دیدم فرمودید در حال تنظیم بحثی درباره انقلاب اسلامی و وارستگی هستید. سوالم این است که در این بحث کتاب گلاسنهایت هایدگر هم مد نظرتان بوده است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. در واقع نطفه اولیه بحثی که در حال تنظیم است، از کتاب «گلاسنهایت» جناب هایدگر شروع شده و البته در همان یادداشتها متذکر این امر شدهایم. موفق باشید
سلام: میخواسم بدونم چرا خدا در قران میفرمایند که قوم بنی اسرائیل رو برگزیدم از میان جهانیان؟ در حالی که اینهمه بهونه آوردن و آنقدر پیامبران ما رو اذیت کردن و قوم خوبی نبودند که حتی خود این آیه برای خودشون هم باعث غرور میشه که میگن خدا ما رو برگزیده و برتر از جهانیان قرار داده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جهت که آنها در شرایط خود فرزندان جناب یعقوب بودند و تنها جریان توحیدی در زمانه حاکمیت فرعونیان هستند؛ قابل توجه میباشند. مشکل، مربوط به ضعفهایی بود که بعداً گرفتار آن شدند و شأن خود را پاس نداشتند. موفق باشید
با عرض سلام و تحیت خدمت استاد بزرگوار: کم توفیقی بنده در استفاده از فرمایشات شما بسیار محرز است قابل کتمان نیست، اما به یاد دارم پس از فوت فرزند بزرگوارتان، جلسه یا چند جلسه ای را به مسئله موت پرداختید و بنده توفیق حضور در یکی از آن جلسات را داشتم. در جمع بندی این مسئله برایم حاضر شد که زمان مرگ غیر قابل تغییر است و به هیچ سببی دچار تغییر نشده، نمیشود و نخواهد شد و «اگر در روایات به این نکته اشارتی شده است که با استغفار و صدقه و صله رحم و...، عمر طولانی میشود و مرگ به تعویق می افتد و یا بواسطه انجام گناهانی یا حتی فعلِ غیرِ گناهی، عمر انسان کوتاه میشود؛ در همه اینها لابدّ از تأویل یا طرح روایت هستیم.» (این عبارت رو شما نفرمودید، ولی بنده از چیزی که فرمودید این لازمه رو گرفتم.) لکن آن چیزی که در دست ماست، چگونه مردن است و مثالی فرمودید در مورد اتوبوسی که به واسطه اشتباه راننده، ته درّه سقوط میکند و همه سرنشینان میمیرند. ذهن بنده مدت طولانی درگیر این موضوع بود، لیکن به حوادث مختلف ارسال سوال به تأخیر میافتاد. اما دو روز گذشته بود که یکی از رفقای نزدیک بنده بر اثر ایست قلبی در حالی که از همه جهت سالم و سلامت بود، به رحمت خدا رفت. ابتدا مسئله بنده این است که آیا آنچه از فرمایشات شما فهمیده ام، همان است که شما فرمودید؟ و در ادامه، مبانی و ادله مثبِتِ این مدعی چیست؟ در اینجا حاکم در حکم عدم تقدیم یا تأخیر لحظه مرگ کیست؟ عقل یا نقل؟ ارسال این سوال با توجه به اینکه زمان شریف شما گرفته میشود، نهایت جسارت است، اما چه کنم که عقل این حقیر به جایی جز این جسارت راه نیافت و پاسخ به این پرسش هم، از مسائل بنیادین انسان در عصر حاضر و همه عصر ها. 🖤یَازَهْرَاءسَلَامُٱللّٰهِعَلَیْهَا🖤
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آیه ۲۲ سوره حدید که میفرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ» و آیه ۶۰ سوره واقعه که میفرماید: «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ» حکایت از آن دارد که اولاً: مرگ افراد از قبل تعیین شده ثانیاً: کسی نمیتواند در قبض روح افراد و یا کشتن انسانها از خدا سبقت بگیرد و اندازه هر مرگی را خداوند تقدیر کرده. این مربوط به اجل مسمّی میباشد. ولی اجلهای ناگهانی یا فُجعه، اجلهایی است که قبل از اجل مسمّی ممکن است بنا به مصلحتی، صورت گیرد یا مصلحت آن شخص بوده است و یا به جهت گناهانش. موفق باشید
با سلام: آزادی فلسطین را باید در چرایی اشغال آن دید تا مشخص شه انانیت بشریت بود که میدانی برای ظلم به انسانیت و توحید را باز کرد و انتظار فرج را که با سلوک بشریت در صراط الله است، از مسیر خارج کرد و تمام معنای آدمیت، حق و باطل و هر آنچه مقدس بود و معنا و حرمت داشت از ما گرفت. جنگ و نیست انگاری دو امر لاینفک از فرزند آدم است و بحث دیروز و امروز نیست منتهی بشر آخر به حسب عظمت و مسائل بزرگ و سوبژه شدن آنرا بیشتر حس میکند. اما فکر میکنم اینگونه شرح مسئله دادن که لازم هر حرکتیه تا بخود بیایم نگرشی است که ورود شده و الحمدالله دانشمندان انقلاب اسلامی باز در آن بسط خواهند یافت اما چه کسی گفته آنکه شاد و رسیده است باید همچنان در کلمات محدود حرف زنند در حالی که استحکام و حیات کلماتند که دلایل آن هستند هرچند گفته ها شکل فلسفی یا هر قالبی از محدودیت را نداشته باشند. ای برادران و خواهران انتظار فرج در انقلاب با نابودی اسرائیل و آمریکا را را باید بکشیم، صراط اللهی که سیر در آن استهلاک و مصرف جان آدم نباشد بلکه بسط و رشد آدمی باشد و زندگی را آزادانه برای یافتن خدا با هر قدمی برای خود بردارید حس کنید ان شاءالله .
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مقاومتِ حماس دارد راه تفکر در این زمانه را به بشر امروز نشان میدهد تا گرفتار جهان سراسر توهّمامیز که اسلحهها را عامل قدرت میداند، نشود و این است تأثیر نظر به بیّنه دوران که عطای الهی است.
با شناخت بهترین مخلوقات یعنی «خَيْرُ الْبَرِيَّة» و بدترین مخلوقات یعنی «شَرُّ الْبَرِيَّة» میفهمیم در زمانه خود با کدامیک شریک هستیم؟ به همان معنایی که مقام معظم رهبری به نخبگان و استعدادهای برتر علمی فرمودند: علم، مسئولیتآور است در این جبههبندیِ غزه، عالِم باید تلاش کند حق را بشناسد و در کنار حق بایستد. بیتفاوتی برای عالِم و دانشمند جایز نیست. یعنی عالِمی که امروز نتوانسته است جایگاه اسرائیل را به عنوان شرّ مطلق بشناسد، عالِم نیست.
آیا متوجه هستیم، سنتهای جاری در عالم که پایدارترین بنیادها و در عین حال، در دوردستها جای دارند؛ چه اندازه میتواند مبنای تفکر و تحلیل ما در تقابلی که در رخداد طوفان الاقصی پیش آمده است، باشد؟ این نوع توجه، اصیلترین اندیشه را به میان میآورد. موفق باشید
سلام: من از مدافعان حرم جا ماندم و تلاشی نکردم و خودم را توجیه کردم و بی خیالی کردم؛ ظلمت نفسی الی الابدی... حالا می خواهم در نبرد این روزهای فلسطین جا نمانم، هرچه تا حالا کرده ام بسم است، هر طور شده باید کاری کنم؛ اینجا برای من دنیا نیست؛ یک برزخ است که باید هرطور شده از آن حال بیرون بزنم؛ نمی خواهم حسرت و خجالت حرمان این دفاع هم الی الابدم بشود، از شما که پنهان نیست و آنچه از حالم می دانید قیامتم را آباد نکرده ام بسکه نشستم و نرفتم، نه از خودم بیرون رفتم و نه سمت خدا رفتم؛ از شما که پنهان نیست که مرگ تازه اول مصیبت های عقوبت گناه های معلوم و نامعلوم من است و آنوقتی است که دستم از عمل کوتاه می شود (و کاش دستم از همین حالا تا همیشه از دنیا کوتاه میشد)؛ نمی خواهم به جهاد بروم که بمیرم؛ می خواهم به جهاد بروم که بیشتر از این در شرمندگی نمیرم؛ نه شرمندگی از اینهمه سکون و رکود معنوی و دینی که ابدیتم را تباه کند و نه شرمندگی از روی مظلومانی که کاری برایشان نکرده ام. لطفا اگر فرصت و راهی برای جهاد هست حتما خبرم کنید تا بروم و دعا کنید سربلند بمانم، سریعترین و بهترین راه جهاد را برای بنده بفرمایید، آیا می شود و یا آیا باید حضوری در آن میدان حاضر بشویم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که از طریق انقلاب اسلامی متوجه توحیدی شویم که به عنوان راه، در مقابل ما گشوده شده است. حضور در تاریخی است که در حال شروع و گشایش است. حال هرجایی که ما نسبت به این حضور در این تاریخ برایمان پیش آمد؛ حاضر خواهیم شد و معنای انتظار، همین است و از این جهت فرمودهاند در آنچه امروز برایتان تکلیف است کوتاهی نکنید، تا نسبت به آنچه فردا برایتان پیش میآید موفق شوید. موفق باشید
سلام استاد: اصلا حالم خوب نیست. از لحاظ مادی اوضاع ام خرابه شرمنده زن و بچه ام شدم از لحاظ روحی هم حالم خوب نیست. چند ساله دعا می کنم از خدا و ائمه جوابی نیامد مدام از خدا و ائمه گله دارم رفتارم با خانواده هم تعریفی نداره ذکر یا چله که برمیدارم نصفه نیمه رها میکنم خلاصه که همه بدیها در این حقیر جمع هس.ت خدا خودش شاهده که بنده ی بدی هستم یک کار درست برای خدا انجام ندادم حالم از خودم بهم میخوره میخام تغییر کنم کمکم کنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کنار تعمق روی معارف الهی مانند «معرفت نفس» از مباحث اخلاقی مانند «شرح حدیث جنود عقل و جهل» غفلت نکنید. https://lobolmizan.ir/sound/641?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87 و https://lobolmizan.ir/sound/660?mark=%D8%B4%D8%B1%D8%AD
موفق باشید
با سلام حضور استاد گرامی: ببخشید مبحث دعای سحر مربوط به حق مطلق است؟ حق مقید که نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است به این معنا که با هر اسمی که روبرو میشوید متوجه حضور مطلق آن اسم در همه مظاهر میگردید. در این مورد عرایضی در کتاب «شرح اسماء دریچه های نظر به حق» شده است. موفق باشید
سلام: وقتتون بخیر. من خیلی وقته که در وجود خدا شک و تردید دارم و این خیلی حالمو بد میکنه. منی که چادر میپوشم منی که نماز میخونم، منی که میخوام امر به معروف و نهی از منکر کنم، خودم به وجود خدا شک دارم. لطفا خدا رو برای من اثبات کنید. ممنونم
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع شک، شک به وجود خداوند نیست، شکی است که در نسبت با خودمان با خدا پیش می آید و این را باید به فال نیک گرفت و در این رابطه عرض شد:
گاه به گاه باید خود را گم کنیم تا دوباره از نو بازیابی شویم
به آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا...» فکر کنید که ایمانِ دیروزین برای حضور در امروزِ این تاریخ کافی نیست. همانطور که اگر مار نتواند پوست بیندازد میمیرد، اگر ذهن انسان برای تغییر دچار مانع باشد، دیگر ذهن نیست، انبار اطلاعات است. اگر خود را در آینده تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف باشیم، عملاً گور خود را پیشاپیش کندهایم، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شدهایم. انسانهایی میخواهیم که نهتنها در نسبت با درک وجودی خود تامل کافی داشته باشند، بلکه معنای سعه توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، در این زمانه همچون اقیانوس شده است و دوره دریاچه بودنش بهسر آمده. زیرا وقتی خود را در مرحلهای از تاریخ پیدا میکنیم باید سعی کنیم «گاه به گاه خود را گم کنیم» تا دوباره از نو بازیابی شویم. این است آن شدنِ ابدی که بودنی خشک و ساکن نمیباشد. و حضرت امام خمینی
«رضواناللهتعالیعلیه» در غزل مشهور خود متذکر آن «بودنِ دوباره» میشوند و اظهار میدارند:
در میخانه گشایی به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
موفق باشید
سلام خدمت استاد بزرگوار: در گروهی مجازی از سوی منتقدان دین، این پرسش مطرح شد. خواستم از نقطه نظرات حضرتعالی مستفیض شویم. پرسش: «یک خروجی مثبت پس از چندین هزار سال وجود ادیان ذکر کنید»
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضور انسانهایی بزرگ که معنای زندگی را به بشر نشان دادند خروجی اسلام و در راستای خروجی بیدینی، همین سردمداران سرمایهپرست جهان استکباری کافی است. اگر از اسلام یک مرد مانند حضرت علی «علیهالسلام» به عالم عرضه شد، برای حقّانیت آن دین کافی نبود؟ و حضور افردی مانند حضرت امام و رهبر معظم انقلاب و حاج قاسم سلیمانی حکایت از آن ندارد که اسلام و انقلاب چه ظرفیتهای بزرگی در نزد خود دارد؟ موفق باشید
خدمت استاد فرهیخته سلام علیکم و رحمه الله: خدا قوت. خوشا به سعادتتان. خیلی خیلی از وجود شما مستفیض میشویم. مرحوم علامه حسن زاده آملی در کتاب رتق و فتق با دلایل کاملا علمی اثبات میکنند که کره زمین بعد از ۲۸۶ هزار سال دیگه کلا زیر آب میره و قیامت این دوره از زمینی ها به پایان می رسه و معتقد هستند که هر یک میلیون و سیصد هزار سال یکبار این اتفاق می افته و دوباره زمین سر از آب بیرون میاره ایشون به قیامت به این شرحی که خورشید خاموش بشه و ... اصلا اعتقادی ندارند به نظر میرسه اعتقاد ایشون با آنچه که در این گروه تحت عنوان مباحث برزخ و قیامت هست خیلی اختلاف داره و بعضا در تًضاد قرار میگیرد. ممکنه نظرتون را در موارد فوق اعلام بفرمایید. چند درصد حقیقت دارد؟ آیا حدیث و روایتی و یا آیه به این موارد اشاره دارد خدا خیر کثیرتان دهد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جریان نظراتی که از استاد میفرمایید، نیستم. آنچه هست میتوان موضوع «اذا الشمس کوّرت» را تأویلی فهمید. بدین معنا که خورشید نقش خود را از دست میدهد. موفق باشید
خدمت استاد عزیز سلام عرض میکنم. خواستم بگم حرفهایی که برای حمایت از افزایش جمعیت گفته میشه بعضی هاشون در حد شعار هست و عملا حمایت از افزایش جمعیت نمیشه! من چهار تا بچه دارم و همسرم نیز خانه داراست. مشکل اصلی این که مستاجر نیز هستم. هر خونه که گرفتیم دو سه سال بیشتر ما رو تحمل نکردن. وقتی دنبال خونه میگردیم همین که میگیم چهار تا بچه دارم کسی حاضر نمیشه به ما خونه بده. گفتن به بیت رهبری نامه بنویس حتمآ حمایت میکنن. نامه نوشتم اما حتی جواب هم ندادن! الآن در یک خانه کلنگی که شاید ۵۰ سال یا بیشتر قدمت داره با ۱۸۰ میلیون پول پیش که ۴۵ میلیون اون رو قرض گرفتم زندگی می کنم. و از حالا نگرانم که سال دیگه صاحب خانه چقدر پول پیش رو اضافه خواهد کرد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این مواردی است که همه ما گلهمندیم و امیدواریم که دولت هرچه زودتر فکری برای این مشکل بکند. ولی عنایت دارید که این ها مواردی نیست که این سایت با توجه به رویکرد فکری و فرهنگیاش بتواند کاری و اقدامی بکند. موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد گرامی: از آن روی که دست تقدیر مرا تبدیل به شغل مشاور سلامت جسم افراد کرده، با مردمان زیادی روزانه ارتباط دارم و ناخوداگاه به مسائلی برمیخورم که ریشه در تفکرات آنها دارد. متاسفانه در بعضی برخوردها میبینم که افراد در طول زندگی به علت ناملایمتها و بدرفتاریهای برخی از مسئولین نسبت به اصل دین بدبین میشوند و بدتر اینکه با وجودیکه در خانوادههای مذهبی بدنیا آمده و رشد کردهاند، با مطالعهی کتبی که از آنها به «ممنوعه» یاد میکنند و معانی تحریف شده یا سطحی از قرآن (مثل نساءکم حرثٌ و مانند آن) دریافت کرده و آنها را با انسان بی محتوا و لذتطلب غربی مقایسه میکنند، ذهنهایی بسته و تفکراتی متاسفانه شرکآلود و کفرآمیز برایشان ایجاد شده که پس از ساعتها صحبت و مثال و دلیل و برهان باز از دری دیگر صحبت به میان میآورند و شبهه پشت شبهه... سوال من از شما استاد عزیز و فهیم این است که در این غوغای آخر الزمان که رسانه و قلم و زر و زور تلاش میکند که بر خیل مشرکان و کافران بیافزاید وظیفهی ما برای تبیین و تاثیرگذاری روی چنین افرادی چیست؟ چه بسا تعداد این افراد زیاد است و شبههها و درستهای آمیخته با غلط فراوان و گوشهاشان پر از کلمات و ذهنها اما خالی از معانیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده شکلدادن سبکی از رفتار است که باید افراد معتقد به اسلام و انقلاب از خود نشان دهند تا حکایت کند از خرد و اخلاق انسانیِ انسانها. در این حالت است که انسان جدید متوجه میشود برای عبور از پوچی، چه راهی را باید انتخاب کند. در این فضا به جای جدال و طرح شبهه بیشتر، رفاقتها جای خود را باز میکند که البته هنوز ما به جهت ضعف رفتارمان از یک طرف و تبلیغات منفی دشمنانمان در ابتدای این راه هستیم. موفق باشید
بسمه تعالی با عرض سلام محضر استاد گرانقدر: در زمینه علمحضوری، منشا شکل گیری علم حضوری نفس ناطقه است صرفاً یا عوامل دیگری نیز دخالت دارند؟ آیا علم حضوری از شوائب وهم و وسوسه شیطانی و خیال خالی ست یا می توانند تاثیر گذار باشند؟ آیا علم حضوری صرفا آگاهی ست یا بایست یقینی باشد؟ با تشکر از عنایت شما.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در علم حضوری، معلوم نزد عالم است و نه مفهوم آن. از این جهت علمی است یقینی ولی در عین حال بعضاً صورتهای توهّمی به صورت حضوری نزد انسان خود را ظاهر میکند و برای درک صحت و یا عدم صحت علم حضوری، ملاک نظرِ عقل و شرع است. موفق باشید
سلام استاد: سال هاست که با آثار شما آشنا هستم و شبها به متن سخنرانی های شما می خوابم لکن در این مدت با توجه به جنگ رسانه ای که دشمنان انقلاب برای انقلاب آغاز نمودند مطلبی از شما در خصوص چگونگی کار رسانه ای ندیدم. خواستم در این خصوص راهنمایی فرمایید. و یا حداقل سرنخی به دستم بدهید. در پناه حق سالم باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: علاوه بر مصاحبهای که در همین موارد با روزنامه «فرهیختگان» شد، عرایض جلسات اخیر دوشنبه شبها در همین رابطهها ورود دارد که همه آنها را میتوانید در کانال «مطالب ویژه» دنبال بفرمایید. موفق باشید
سلام علیکم استاد بزرگوار: استاد خواهشا شرک خفی را با توجه برهان صدیقین تشریح فرمائید و در خصوص تقویت جهان بینی توحیدی و رفع شرک خفی دستورات کاربردی را عنوان فرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: شرک خفی، امری عقلانی و برهانی نیست. روحی است که انسان در امورات خود بر خلاف عقل، اموراتی را وَهماً در زندگی مؤثر میداند هرچند خدا را در کلیت پذیرفته باشد. موفق باشید
با سلام: دو سوال دارم. سوال اول: آیا انسان پس از اینکه میمیرد وارد عالم مثال منفصل میشود؟ سوال دوم : اگر پس از مرگ برای انسان باز مثال منفصل و مثال متصل وجود دارد، صورت هایی که توسط ملکه های نفسانی ایجاد میشود، در مثال منفصل رخ میدهد یا مثال متصل؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در عالم برزخ میهمان سفره خود است و منقطع از نسبت دنیایی خود با بیرون از خود تنها با صورتهایی که از قبل در خود نهادینه کرده است به سر می برد. موفق باشید
سلام و ادب: استاد شما یک گفت و گویی در نشست «بشنو از زن چون حکایت می کند» تحت عنوان «راز جان های یگانه» برای زوجین داشتید. بعد آنجا به خود بودن و اینکه خودمان باشیم و... اشاره ای داشتید. بنده این فرمایش شما را واقعا قبول داشتم و بخصوص در دنیای امروز بیشتر قبول دارم و همواره دنبالش بودم البته ادعایی در اینکه چنین عمل کردم ندارم یعنی وقتی در دوره دبیرستان بودم می گفتم دوست دارم خودم باشم، بهترین باشم یا وقتی زوج هایی می دیدم که خیلی تقلیدی می شد رفتارشان اذیت کننده بود برام اما یکدفعه یک حالی پیش آمد که به این توجه کردم که عشق و ازدواج همان قصه جان های یگانه هست بخصوص در ابتدا که به نقطه آغاز نزدیک تر هست و شور و صداقتی هر دو نفر را در بر می گیرد حال اگر کارهایشان شبیه هم شود و پا جای پای هم بگذارند و یا منتظر کلام و فکر طرف مقابل باشند این تقلید نیست بلکه یگانگی ای است که آنها را در برگرفته و زیبا و لطیف هم هست. ممکن هست از فرمایش شما در این زمینه بهرمند شوم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که زوجین میتوانند در جهانی نسبت به یکدیگر حاضر شوند که حقیقتاً جهان یگانگیها است. به این معنا که همدیگر را درک کنند و به جهان همدیگر ذیلِ سکنیگزیدن در هسته توحیدیِ خانه، احترام بگذارند و ببینند که هر کدام عقل و فهم و احساس خاص خود را دارا هستند. از این جهت هر کدام باید خودشان باشند و در اینکه هر کدام خودشان هستند، قابل احترام از طرف دیگر باشند. این است راز جانهای یگانه در زوجین. و البته باید در این مورد در این زمانه که انسان سوبژه خود شده، زیاد اندیشه کرد. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیک و ریحانه
«فاقد البصر فاسد النّظر» كسي كه بصيرت و بينايي ندارد فكر و انديشه اش فاسد است. سخن از فکر حصولی و تفکر ریاضی که از دل اندیشه های بشر برای ساخت معنای زندگی و زیست در عالمی که انسان ها برای ارتباط و فراهم کردن بستری برای ساختن آرمان شهر خود بدان محتاجاند نیست. این علم و این نوع فکر و نظر محصول مدرنیته است که در ساحت زیست انسانی رخ نموده است و انسان را در فرآیند تجربه و فیزیک و ترابط های آن با علوم مرتبط با انسان به خود دچار کرده است. و اما سخن این کلام عرشی فراتر از آن است که در افق علم حصولی در بماند و گشودگی باطنی اش را از دست بدهد و از آن عمق و ژرفای ملکوتی اش چیزی بکاهد. بصیرت در آن لایه های باطنی انسان نهفته است که اگر انسان از جان مایه درونی برای فهم زیست عالم زمینی اش بهره نگیرد، عملا از ابعاد متعالی زندگی اش چشم پوشیده است و در افق عرضی عالم انسانی اش صرفا بهره ای خواهد برد آن هم توأمان با رنج و درد و برای فروکاستن از درد، تن به لذتهایی خواهد سپرد که همچون مسکن از درد میکاهد اما رنج را به شادکامی مبدل نمی کند و ألم را به لذت مبدل نخواهد کرد. این داستان زندگی روزمره ای است که مولود بشر عالم غربی است که با علم به سراغ فهم زیست انسان شروع به تعریف و نظریه پردازی برای انسان کرد و حاصل آن دست رنج علمی تاریخ مدرن را ساخت که منجر به نهیلیسم شد و انسان همواره برای فروکاستن از رنج ها به سراغ نظریه های علمی پناه بردند و متفکرین برای تسکین درد آدمی او را هر روز در آغوش پناه نظری و حاصل تئوری های خود بنیاد سپردند و حاصل این همآغوشی انسان در این تاریخ چیزی جز دلزدگی و رنج بیشتر و پوچی نبود. امروز اگر می خواهید بن بست نظریه های علمی تاریخ مدرن را بشنوید به صدای فریادهای خاموش انسان ها گوش بسپارید تا آن را درک کنید! شاید یقظه ای تاریخی حاصل شد و بازگشتی از ادامه ی فردایی بس تاریک و سرد و خاموش اگر چه بعید میدانم سُکر این غفلت به این راحتی و بی هزینه به هوشیاری بینجامد و انسان بدون درد خماری حیات تاریخ خود بنیادی اش حیات جدید عالم قدس را بیابد و از اعتیاد به آن دست بکشد و راهی که ادامه دیروز معنوی اش بود را به فردای روشن قدسی اش متصل کند و حقیقت آن است که انسان را چاره ای جز بازگشت به عهد ازلی اش نیست. چه آنکه با یقظه و توبه خود، قدم در راه بازگشت تاریخ قدسی بگذارد و یا آنکه به درد زایمان غیرطبیعی تاریخ به این مسیر بازگردد. به هر حال تاریخ در شأن توحیدیاش به انسان رجوع کرده است و آدمی ناگزیر از مواجهه ی با آن! راهی جز رویارویی نیست و این مائیم و فردای پیش رویی که غیر از دیروز بشر است و نسبتی که باید با این فردا تعریف کنیم چه بخواهیم و چه نخواهیم، و جایگاه ما دقیقا در همین مواجهه و نسبتی است که با فردا داریم در امتداد رسالت انبیاء اولوالعزم که بایست هدایت تاریخی را به عهده بگیرند و دارای عزم عبور انسان ها از ساحت فروبسته تاریخ دیروز به فردای گشوده ی پیش روی انسان باشند و اگر این انسان ها صاحبان عزم نباشند نخواهند توانست دست آدمی را بگیرند و آنها را در این چرخش تاریخی عالم حاضر کنند. جنس رسالت تاریخی از این دست کاری است بس عظیم که انسان های با عظمت در قدم های راسخ و ایمان های حق الیقینی را می طلبد و این همان جنسی است که با انقلاب جناب حضرت روح الله سلام الله علیه به جمهوریت کشیده شد و دست آدمی را به ساحت تاریخی دیگر از جمهوریت رساند که نه دیروز جمهوریهای معمول است و نه امروز بلکه جمهوری اسلامی است که طلب فردای بشر این تاریخ است. آری، هنوز سخت و دشواری است فهم آنچه با امام برای صحنه ی آدم و عالم آخرالزمانی رخ داده است و اگر چه در این سالهای نزدیک تر فهم های متعالیتری به میان آمده است و جان ها طلب دیگری را از تاریخ به میان آورده است، آنچنان که از جنس شهدای مان هم میتوان فهمید خصوصا بعد از حاج قاسم که ظهور طلب آخرالزمانی بشر در تاریخ انسان است. عبور از پوچی ها و دزدی ها و رانت و فساد جز با حضور در تاریخ قدسی فردایی انقلاب اسلامی میسر نخواهد شد و صحنه حضور انتخابات در برابر تاریخ سراسر بسته جبهه استکبار از جنس حاضرشدن در فردایی است که بشر بر خلاف دیروز غربیاش در عالم قدس شرقی اش حاضر است و دیگر فساد و تباهی را بر نخواهد تافت و جنس مطالبهاش جنس دیگری است فراتر از زمین و ورای آرمان شهر غرب که همه را برای خود بخواهد. بلکه لُب اش از پی تعالی و جستن خودی برین همچون شهدا و حاج قاسم هاست. آری باید بگویم که این حرکت و حضور و حرکت بی درد و رنج نخواهد بود آنچنان که ریزش هایی هم در پی خواهد داشت و آنچنان که درگیریهایی را بر سر راه خود ایجاد خواهد کرد و همراه با نزاع، اما نزاع بر سر میدان داری فردای آدمی است و پیروز میدان جمهوری است اما نه جمهوری خود ساخته و خودخواه و خود محور عالم غرب که جمهوری اربعین حسینی و حرم جمهوری اسلامی ایران. سبحان الله عما یصفون و سلام علی عبادالله المرسلین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه با نکاتی که میفرمایید احساس یگانگی و امیدواری دارم. از بصیرت گفتید که در لایههای باطنی انسان نهفته است. بصیرتی که متذکر آن است تا ما خود را به لذتهای زودگذر دنیایی از ترس دردهایی که قصه قدمهای بلند حضور در تاریخِ قدسی ما است؛ نفروشیم و بتوانیم به فریادهای خاموش انسانهای گرفتارِ چمبره تاریخ مدرن گوش فرا دهیم، و این مشروط بر آن است که متوجه فردایی شویم که بسی از تنگناهای تاریخ مدرن آزاد است.
چه اندازه دقیق از جمهوریتی سخن گفتید که بسی متعالیتر از جمهوریت بینمک و سرد جهان غرب است. جمهوریتی که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» بر آن تأکید داشت تا انسان حضور تاریخی خود را در خود احساس کند. جمهوریتی که انسانْ بودنی را تجربه کند که به وسعت حضور در آخرین دوران برای آخرین انسان است. همانطور که فرمودید: «این جز با حضور در تاریخ قدسی فردایی انقلاب اسلامی میسر نخواهد شد و صحنه حضور انتخابات در برابر تاریخ سراسر بسته جبهه استکبار از جنس حاضر شدن در فردایی است که بشر بر خلاف دیروز غربی اش در عالم قدس شرقیاش حاضر است». حال با توجه به این امر آیا میتوان در راستای بودن و شدنِ خود در «وجود»، به نمادهایی از انسانیت نظر کرد که هستی ما در آینه وجود آنها در حرکت است؟ این در صورتی است که از یک طرف در وجود خود، در عین شدن، حاضر شویم و از طرف دیگر جهتی را در شدنِ خود مدّ نظر داشته باشیم تا همچنان در آینده خود، علاوه بر آنکه در نزد خود هستیم، در آیندهای حاضر باشیم که جدا از ما نیست، بلکه انعکاسی است از وضعیت امروزین ما. امروزینی که ذیل تذکرات رهبر قدسی انقلاب در صحنهصحنههای این تاریخ، حاضر و حاضرتر خواهیم شد. چه اندازه معنای جمهوریت در این دستگاه معنای اصیل و انسانی است، به همان معنایی که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» فرمودند: «جمهوری اسلامی - نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر-». موفق باشید
بسم رب خون. حال آنکه نمیدانم اگر آن پنج دقیقه ای که منتهی به گلزار شهدای کرمان بود را آنجا نبودم کدام جنون قرار بود اینچنین مرا از خود بی خود کرده و حقیقت را آنطور که شایسته ی خود حقیقت است_نه آنکه من لایق باشم_ پیش چشمم آورد. چقدر کرمان کریمانه از می سلیمانی جرعه ای به ما ارزانی داشت و در عجبم هنوز که این پروردگار چطور و چگونه لطف میکند که این بنده ی حقیر جنون می چشد. هرچند چند خطی بیش از کتاب با یزال غزه و کرب و بلایش نبود اما هرچه بود برای من همان کربلای مبارزه با پوچی ها بود. همان یک و بیست و همان شور عاشقی چنان که این شرح حالی است که از درون زبان الکنم جوشیده: غزه اکنون کربلا، کرمان روایت میکند ناطق و مجنون از این خونها حکایت میکند مینویسد بهر شیون، بهر ناله، بهر درد در همین لحظه چه خوش از خود شکایت میکند هم فنا و مشق خون چون آتشی در خاک او هم حلاوت در درون وصل غایت میکند درد غزه از برون زیبا ولی چون دور بود حال کرمانی کریمانه درایت میکند قاسم از کرمان به غزه راه عرشی را کشید حال خون با خون زمینیان، شفاعت میکند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خون زیبایی است خونی که از یک طرف با نظر به شهید حاج قاسم سلیمانی با آسمان صعود کرد تا پیکر به خون نشسته آن خانواده ها در آن حادثه سند دلدادگیشان باشد به سردار دلها و در جهان گشوده حاج قاسم که نظر به انسانیت انسانها است؛ حاضر شوند و از طرف دیگر سند اوج حماقت دشمنان راه توحیدیِ انقلاب اسلامی باشد که چه اندازه مانند شیطان که «خواست با ما بد کند، احسان نمود» آنان را به چنین عطایی نایل کرد. بیحساب نیست که سردار شهید حاج علی محمدیپور که ارزش شهادت را میفهمد، در وصیتنامه خود مینویسد: «ای برادر عرب که دنبال من می گردی تا گلوله ات را در سینه ام بنشانی و مرا شهید کنی! بدان که تو حالا دنبال من می گردی، اما روز قیامت من دنبال تو خواهم گشت با این تفاوت که تو دنبال من می گردی که مرا بکشی و من دنبال تو خواهم گشت تا تو را شفاعت کنم». موفق باشید
با سلام و وقت بخیر: استاد عزیز اینکه از شروع خلقت انسان هر چه جلو تر می آییم در تاریخ به مرور، شریعت مطرح می شود و موارد بیشتری با بشر در میان گذاشته می شود تا آخرالزمان که ظرفیت پذیرش بشر زیاد شده را باید با چه بیانی مطرح کرد؟ از جهتی نمی توان گفت بشر الان بزرگتر از بشر قبل است چون سابقون و مقربون در قبل بیشتر از الان بودند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فرمودهاند مصداق «السابقون» در آیه مذکور، حضرت علی«علیهالسلام» و به یک معنا ائمه «علیهمالسلام» میباشند، انسانهایی فراتاریخی. و لذا اگر از همه زودتر حقیقت را یافتهاند، نمادِ حقیقت برای همه بشریت هستند که البته از «اصحاب یمین» با همه خوبیهایی که دارند، متفاوتند. ۲. خود روایات به ما خبر از مؤمنین آخرالزمان میدهد که بسی از مؤمنین صدر اسلام برتر و بالاترند در این راستا رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» در جواب ابوعبیده که از یاران حضرت بود و پرسید: آیا شما بهتر از ما را میشناسید که اولاً: اسلام را اختیار کردیم و به شما ایمان آوردیم و ثانیاً: در کنار شما به جهاد پرداختیم؟ حضرت فرمودند: «بَلى قَومٌ مِن اُمَّتی یَأتونَ مِن بَعدِکُم فَیُؤمِنونَ بی» آری! قومی از امت من که پس از شما میآیند و به من ایمان دارند. به همان معنایی که آن حضرت فرمودند آنها «فَآمَنُوا بِسَوادٍ عَلي بَياضٍ» به سیاهی بر روی سپیدی ایمان دارند، حاکی از خبرهایی که آنها از وجود مقدس رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» در نوشتهها خواندهاند، و به تعبیر حضرت سجاد «علیهالسلام»: مردم زمان غیبتِ حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجه» که به امامت آن حضرت پای بندند و نیز «الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ کلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی ذِکرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ» همواره در حال انتظار بهسر میبرند، از مردم همه زمانها برترند، زیرا خداوند چنان درک و فهم و نیروی تشخیص آنان را قوت بخشیده که غیبت نزد آنان همانند ظهور است (بحارالانوار، ج 52، ص 122). موفق باشید
ضمن عرض سلام و کسب اجازه: استاد در جلسات پایانی شرح فصوص فرمودید ما فصوص رو به صورت عمومی تدریس کردیم آیا برای رسیدن به نهایی ترین منزل ممکن همین مقدار معرفت النفس و فصوص و منازل و... کافی است؟ که با خیال راحت به مباحث مذکور در کانال مطالب ویژه بپردازیم؟ خدا حفظتان کند
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی در عین حال تدبّر در قرآن و روایات و نهجالبلاغه نباید به حاشیه رود. موفق باشید
با سلام: آیا در اعیان ثابته کثرت علمی هست؟ یعنی مثلاً علی و حسن در اینجا دوحقیقت هستند؟ آیا عین ثابته آنها بصورت تمایز علمی در ذات خداست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! علم به کثرات، علم است و نه کثرت. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم: با توجه به اینکه بعضی سوالاتی که برای شما میفرستند انتقاد به رهبر انقلاب هست خواستم از این عزیزان تقاضا کنم اگر انتقادی هست بصورت مصداقی بیان کنند مثلا نگویند که ایشون تصمیماتشون غیر قابل تغییره یا ایشون انتقاد ناپذیر هستند. پیشنهاد میکنم به دوستان که کتاب های تاریخ اسلام بخصوص زمان حکومت امیرالمؤمنین را بخوانند و سخنان ایشان را در سایت Khamenei.ir مطالعه کنند و ببینند حضرت آقا چگونه فرصت ها و خطرات ملت را تا چند سال بعد خودشان میبینند. بنده قسم جلاله میخورم که در زندگیم کسی را ندیدم که دینداری واقعی داشته باشد و با حضرت آقا دشمنی کند یا از ایشون متنفر باشد. هم چنین بد نیست نگاهی به نظرات بزرگانی چون آیتالله حسنزاده یا آیتالله ناصری یا آیتالله فاطمی نیا یا آیتالله مصباح در مورد ایشون بیندازیم تا ببینیم چگونه شیفته ی ایشون بودند. در آخر بد نیست این قسمت از نامهی حاج قاسم سلیمانی را به احمد یوسفزاده در اینجا قرار دهم: درود میفرستم برمردی که بهاحترام همه مجاهدین و شهدا، قریب سی سال چفیه یادگار آن روزها را به گردن آویخته تا عشق به این راه و مرام و فرهنگ را به همه یادآوری کند و بر هر نوشته شما بوسه میزند و در بالاترین جایگاه فقاهت، حکمت و اندیشه، زیباترین کلمات را نثارتان میکند. چقدر مدیون این مردیم و بدون او تاریکیم. خداوندا! وجودش را برای ایران و اسلام حفظ بفرما.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این سخن شما عین حقیقت است که واقعاً اگر کسی بهرهای از دینداری برده باشد، انوار خاص هدایت الهی را در حضرت نایب الامام آیت الله خامنهای مییابد و حیرت میکند که چگونه خداوند برای این زمانه یعنی در زمان غیبت چنین انسان بزرگی را پرورانده است. میماند اگر این افرادی که متوجه جایگاه نورانی و معنوی و الهی ایشان نمیشوند را؛ همانطور که میفرمایید متذکر این امر نمود که چگونه انسانهایی که تمام عمر به دنبال حقیقت بودند مانند همان علمایی که نام بردید، این اندازه به ایشان ارادت میورزند. موفق باشید
سلام و آرزوی سلامتی خدمت استاد عزیز حاج آقا طاهرزاده: حاج آقا میخواستم بدونم از بین بردن و کشتن پشه ها که نیش میزنند و مگسها که خیلی هم در منطقه ما زیاد هستند و اذیت میکنند گناه دارد و در آن دنیا باید جوابگو باشیم؟ یا اینکه کشتن پشه هایی که موجب آزار و اذیت میشوند مثل موش، مگس و پشه اشکال ندارد و سال گذشته در برنامه زندگی پس از زندگی ماه رمضان فردی که دم موشی را گرفته بود و پرت کرده بود بیرون خانه در عالم برزخ همینطور که موش به زمین میخورد و پرت میشد آن شخص هم در فشار و سختی بود و اگر نباید آنها رو از بین ببریم با جانوران و حشرات موزی که خیلی هم اذیت میکنند و بیماری زا هستند چکار کنیم؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! حیوانات آنجایی که از مسیر طبیعی خود وارد زندگی انسانها میشوند میتوان آنها را به نحوی از صحنه زندگی بیرون راند. ابن عباس میگوید: «پیامبر (ص) از کشتن هر جاندارى نهى فرمود، مگر حیوانى که آزار [و آسیب] برساند» از امام موسی بن جعفر (ع) در مورد کشتن مورچه سؤال شد؛ ایشان فرمودند: «مورچه را نکشید، مگر اینکه موجب اذیت و آزار شما گردد». و احتمالاً بر همین مبنا گفته میشود: «اقتلوا الموذی قبل ان یوذی»، حیوان موذی را قبل از اینکه آزار برساند، بکشید. موفق باشید
سلام استادِ جان: الحمدلله سالها در طلب اندیشه ناب سوختم و در جستجوی تفکری حقیقی و عقلی و قلبی بودم که خدا شما را بر سر راهم قرار داد، میخواهم بدانید که نسبتم واقعی است. پیرو بحث در راستای بنیانهای حکمت انقلاب اسلامی دیروز که شماره های 168-169 را خواندید، متنی نوشتم که خدمت تان میفرستم و سوالی هم میپرسم:
بسم الله الرحمن الرحیم وقتی در کوچه پس کوچه های کلام به دنبال او میگشتم و در نوای کلام تاریخی تان از حضور بیکرانه ای که هم اکنون جاودانه ام میکند و تا ابدیت مرا میبرد گفتید و در آناتی که در مسیر زندگی بی تابانه سرگشته ی او و در جستجوی خویشتن خویش بودم؛ گاه حیران عظمت بی همتای اویم تا قرار بیقراری هایم شود و گاه حیران مواجهه با تجلیات مختلف و متفاوت اویم و خویش را در آنان جستجو میکنم و در هر دو حال فقیرترین میشوم و مضطرانه در آغوش او قرار مییابم. گویا این احوال همه ماست و از آن دم که این امتِ حیرانِ خداییِ او، از جامِ میِ ربِ بیهمتا مینوشند، به دنبالِ بودنِ با او و نشان دادنِ نابترین عشق به همه میشوند و به ناگاه که سر میچرخانند دیگران را تکه آینههایی میبینند که هم او را در تک تک آینهها میبینند و هم در هر آینه رخی از خویش را و آنجا عاشقی اش در نسبت با هستی به نقطه ی ایجاد مدینه میرسند. در پس آن قرار باز هم حیران است، آری اینک است که در جستجوی قوام و چراغ راه است و سرگشته ی جوانمردی میشود که وحدت بخش و حیات بخش باشد و در انتظار الهام تازه ای از او و تجلی ای از او که اسوه و راهبر کامل روزگار خویش است، آری گویا امتی که به این نگاه برسند، در میقات خویش طالب ملاقات و دیدار و مشتاق اطاعت و تبعیت و حتی با جان شنیدن و با سر دویدن میشوند که از صف ولایت او بشنود و آنچه را در مأوای او چشیدند جاری کنند و جهانی بسازند که همه اش ظهوری است در خور شأن او... با ایستادن در صف ولایت تاریخ قدسی که شما متذکر آن هستید! و در این وانفسای پوچی، با گرمای تفکر، یخ عقل و قلبم آب شد تا از سرمای زمستان گونه روزگار نجات یابم، بدون اینکه شما مرا دعوت به جایی و کسی بکنید، وجودم در جستجوگریهایش آن راهبر راه دید و به یقین رسید که اگر در انتظار خورشید آخرالزمان است، در صف انسانیت تاریخ باید قدم نهد و باور کند آن عرشی ترین حقایق، جاری شدنی است در ارض و انسان خلیفه الله همین زمین است و نیازمند و فقیر اوست و محتاج آن ستاره های روشنگر راه و آن ولیِ آسمانی که بشر است و دستگیر و راهگشا و تک تک انسانهای عاشق حیران متذکر شدیم، آن دم که در میدان توحیدِ تاریخساز ایستادیم و آنگاه که متوجه موانعی چون استکبار و دیوان سالاری گشتیم، باید امیدوار بود به نیاز انسان این تاریخ، آن هم با تفکر توحیدی وسیع تا پای ملزومات حکیمانه و خردمندانه و خلاقانه آن بایستیم و معنای واقعی انقلاب اسلامی را به صحنه آوریم. آری در این میدان است که تمنای ایجاد مدینه و ایجاد بستری برای ظهور آن یارغایب جان میگیرد و طالب رهبر و راهبر میشویم و عزم لازمه آن است. واقعا در میدان است که استاد ما محتاج حضور در فضای اندیشه میشویم و این جلسات معنا و حیات مییابد.
سوال: استاد هیچی بودنِ «وجود» که در جلسه فرمودید، مسلّماً به معنای نفی عزم و اراده و مسولیت پذیری که نیست، چون در کلام شما دعوت به تفکر و یافت عهد و عزم و ایستادن پای کار بسیار است، فرمودید موضوع سختی است، کاش وقتی میدادید و در حد توان روی آن صحبت میکرديم که فهمی متناسب وظیفه یمان در نسبت با انقلاب اسلامی و خون شهدا به صحنه بیاید و فرصت را دریابیم و رو سفید شویم، امکان دارد منظورتان را بیان کنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: میدانید که حرف در رابطه با میدانی که «وجود» در مقابل انسان میگشاید بسی فراوان است. صحبت همان بود که جناب ملاهادی سبزواری می فرماید که: «یا من هو اختفی لفرط نوره» بدین معنا که او به جهت نورانیت محض اش ظاهر نیست به همان معنایی که از بس هست، نیست. یعنی چیزی نیست و فضای جلسات اخیر که به نظر می آید منازل اصیل حضور در تاریخ انقلاب اسلامی است، چنین فضایی است. خواستم عرض کنم این جلسات به یک معنا چیز خاصی به مخاطب نمی دهد مگر حضوری بعد از حضور و یا به تعبیری وجودی که می توان در شدت بیشتری خود را احساس کرد. تا آخر از همین جنس و حضور و وجود است. ۲. با حضور در تاریخی که فردای آن همه معنایی است که بشریت به دنبال آن بوده و شهدا دواندوان رفتند تا راه را صاف کنند، مسلّماً فردایی است بیشتر از امروز. فعلاً به این جمله حضرت امام فکر کنید که میفرمایند: «ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم.» مطمئن باشید شرط زندگی و زندهماندنی که سؤالکننده محترم شماره 35461 متذکر آن شدند از این قرار است. موفق باشید