بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
35575

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و احترام: من چند روزی هست که یک فیلمی راجبه یک خون آشام میبینم میخواستم بپرسم آیا خون آشام واقعا وجود داره؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. موفق باشید

35543

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و تشکر از استاد گرامی که به سوالات با صبر و حوصله جواب می دهند. ۱. هدف از خلقت انسان ها چه بود؟ اگر می فرمایید «کنت کنزا مخفیا» که خب شاید ۹۵% انسانها در این مسیر نیستند؟ ۲.هدف از خلقت را چگونه برای دانش آموزان توضیح دهیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در فصل‌های اولیه کتاب «آشتی با خدا» در قسمت «خدا چرا ما را خلق کرد؟» نکاتی در این رابطه عرض شده است. موفق باشید

35446
متن پرسش

با سلام حضرت استاد: در رابطه «من» با «محیط» ردیف تقدم و تأخر با کدام یک است؟ البته این در راستای دغدغه حضرات و بزرگان و از جمله جناب خودتان، مبــنی بـر عینی سازی مسائل مهم و فرهنگی و فلسفی و فقهی و روایی و کلامی است. بنظرم دقت در این مسأله ازاین جهت مهم است که جایگاه انقلاب اسلامی و ولایت فقیه و در نسبت با هر «من» مشخص می‌شود. مثلا، اینکه مرز میان «من» و «محیط» دقیقا کجاست؟ مرز میان من و انقلاب اسلامی از کدام و درکدام حیطه است؟ در سخنـان ارزشمنــد چندین ساله حضرتعالی انصافاً «نسبــت» میان «من _انقلاب‌» به زیبایی مشخص می‌شود، اما مرز ممیز ما بین این دو، بنظرم جای توضیح بیشتر دارد، بنده یک اشتباهی که بشخصه بدان دچار بودم این بود که مثلا جسم و فکر و حس و... خودم را جزء من خودم می انگاشتم، درحالیکه اگر تأمل می‌کردم، معلوم بود که منِ من، حس و فکر و جسمم نبود، لـوازم این تفکر اشتباه این بود که ما به حس ها و فکرهای خود اصالت قائل می‌شویم و اینجاست که دچار منّیت می‌شویم و از طرفی نمی‌توانیم خود را در منظر حس و فکر و جسم خود بشناسیم.. هاکذا در مسأله من و انقلاب.... اگر من، انقلاب را در من خود نشناسم، دچار یک ترس و حزن و خوف دروغین خواهم شد، چرا؟ چون وجه انقلابی خود را نمی‌بینم، و اگر وجه انقلابی نمایان نباشد انسان همیشه ترس از دست دادن دارد، وارستگی نخواهد داشت، در موضع حفظ شرایط خواهد بود نه در موضع حرکت متعالی. و این حاصل عدم تمییز مرز من و انقلاب است آیا حضرتعالی در این راستا برای امثال من توضیحات اضافی تر پیشنهاد دارید؟ یا اگر اشتباهی در نگرش هست، اصلاحاتی دارید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف، حرف درستی است بخصوص که نسبتی بین درک وجود خود و تاریخی که در آن هستیم، در میان می‌باشد. اگر تفکر، تاریخی است از آن طرف هم تفکر در «وجود» است و هر اندازه انسان بتواند در نسبت خود با تاریخ به عنوان ظهور «وجود» در آن مرحله که ما در آن مرحله از «وجود» حاضریم، حاضر باشد؛ نسبت او با خودش که بی‌ارتباط با تاریخ به آن معنایی که عرض شد، نیست؟ بیشتر خود را درک کرده است. عرایضی که در مباحث «انقلاب اسلامی، انتظار و وارستگی» می شود که مواجهه نگاه هایدگر و صدرا نسبت به «وجود» انسان است إنشاءالله می‌تواند روحی را در مخاطب بوجود آورد تا «خود» را بخواند و نه «خود» را بفهمد. موفق باشید  

35061

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سالیان سال حسرت یک زندگی سلامت در اجتماع یا حتی در انزوا را داشتم که هیچ وقت تمام امکانات دنیا را هم گرد می آوردم نمی‌شد. من همت زندگی ابدی، بی تضاد و بیدار و آگاه را داشتم اما متخصصین دنیا و حتی خانواده ام که خیر خواه ترین مردمند مرا به نهایت واقعیتی ارجاع می‌دادند که از نظرشان بهترین حالت دست یابی آدمی به موفقیت بود و آن «واقعیتِ اجتماع» است. واقعیتی که حتی توانش را نداشتند بفهمند چه واقعیت بدیست که من و خودشان و همه را دارد می کُشد و به بند می‌کِشد. آنها معتاد به نوعی بردگی مدرن بودند که اسمش را واقعیت گذاشته بودند و هم نسلانم که در بی جایی ناشی از نیافتن جهانی که جواب عظمتشان را بدهد معتاد هر هوسی که روح را به جوششی درآورد بلکه بی آسمانی را با زمین گیری بیشتر به فراموشی بسپارند و اگر از دید واقعیت گرایان اینان گناه آلودند باید گفت جهنم ها بروی آنها بسته خواهد شد و این ادراکی را طلب می کند که از درک دیگران خارج است. اکنون که انقلاب اسلامی حیاتی به ما هدیه داده که می‌توانیم «خود باشیم، خود را حفظ کنیم، خود را همواره بیابیم و بشناسیم و با خود بدون دخالت غیر» زندگی کنیم تحولات زندگی را کسانی رقم خواهند زد که وارد این جهان شدند و در زمانه ای که کسی بلد نیست زندگی کند آوای زندگی را سر خواهند داد و زندگی را معنا خواهند کرد تا جمهوری اسلامی جهانی باشد برای هر آن کس که تشنه خود است و خسته از غیر و نشدن ها. من هیچ وقت زندگی نتوانستم بکنم ولی بزودی آوای زندگی را چنان سر خواهم داد که تمام عالم صدای آنرا بشوند و بدانند زندگی چیست تا اگر نمی‌فهمند که مرده اند حد اقل بفهمند حق ندارند نسل های جدید را هم شبیه خود کنند و این مردگی را ادامه ندهند. اگر گذشتگان برای یک لقمه نان عرق ریختند و زحمت ها کشیدند امروز نهایی ترین بشر در حسرت حداقل حیاتش خون جگر خورد و خون گریست و با آتش جهنم ها آتش بازی کرد و بهشت ها را از نو بنا کرد نه آنکه بخواهد به آن برسد بلکه آنرا ساخت. آری ای تمام مردم دنیا که به نهایات خود آگاه نیستید، آگاه نبودن امری طبیعیست اما استکبار کردن از روی ناآگاهی به بشر آخرالزمان ظلمی خفی است که خود دانید و فرصتی که دارید برای بخشیده شدنتان که یقین دارم برابر است با سعودتان. این جملات را اگر با دل ها دریابید آرامش و ادراکیست و اگر با مغز ها بخوانید نفهمیدنی شعر گون است. اگر تا کنون نگذاشتند زندگی کنیم و حتی صدایمان را هم خفه کردند امروز نتنها به صدق و سکینه و قدرت سخن می‌گوییم بلکه آن را معنا می کنیم و این است امیدی که آن را یافته ایم که نتنها در نهان بلکه در عیان با آن خواهیم بود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! زندگی حقیقی همان است که زمین به آسمان معنویت متصل شود و هرکس در این راه قدم گذاشت از یک طرف خود را از روزمره گی ها نجات می دهد و از طرف دیگر وسیله ای می شود برای تذکر به دیگران، به این صورت که با زندگی حکیمانه خود، مانند انسان های حکیم متذکر دیگران می شود که زندگی به چه معنا باید باشد. موفق باشید

35050

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: به نظر می آید که اکثر کسانی که از طریق اینترنت بصورت مجازی و یا آنهایی که حضوری هستند، از بیانات جنابعالی تقلید کورکورانه دارند. به قول مولوی ای دو صد لعنت بر این تقلید باد! به عنوان مثال، شما در ده نکته در معرفت نفس و برهان صدیقین می آیید از طریق، تشبیه خدا به انسان، احکام انسان را در باره خدا پیاده می کنید! که این اعتقاد شما بر اساس قاعده باطل سنخیت علت و معلول است. حال از بینندگان این سطور می‌پرسم، چقدر این قاعده را یاد دارند و اینکه آیا یقین دارند که این قاعده درست است؟ اگر به حقیقت باطل بودن قاعده فوق برسند، متوجه می‌شوند که کتابهای ده نکته و کتاب برهان صدیقین شما چقدر باطل است. امیدوارم که این سوال را در سایت بگذارید؟ نویسنده: کسی که توسط امثال شما گمراه شد اما به نور احادیث امامان بر حق شیعه هدایت یافت!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه کسی گفته سنخیت بین علت و معلول باطل است؟!! این که گفته شود سنخیت بین علت و معلول باطل است، بدین معناست که از هر علتی، هر معلولی بدون سنخیتی که با علتش داشته باشد می تواند به وجود آید. مثلاً از آب، سنگ تولید شود!!!!! موفق باشید

34996

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: در نزد ما نسبت انقلاب اسلامی با دنیای مدرن، نسبت حقیقت با واقعیت است، بسیاری از وجوه واقعیت نیز ممکن است با حقیقت مد نظر ما زاویه داشته باشد، ولی وجود این واقعیات دارای حکمتی است. تا این موانع تاریخی نباشد آن رشد مطلوب و وصول به حقیقت پیش رو میسر نیست. بنابراین توجه به واقعیات تاریخی در زمانه مدرن مانند آزادی، آگاهی و دموکراسی برای انسان ایرانی ضروری است. پریدن از این واقعیات مدرن و دور زدن آنها با ابزار دین و تفسیر فقهی، هم مخرب واقعیات مدرن مورد توجه شهروندان است و هم مخرب دینداری و موجب دین گریزی. بنابراین به نظر حقیر باید از آگاهی و آزادی دوران مدرن به سوی آگاهی و آزادی عرفان و معنویت رهسپار شویم. فلذا هر چه آزادی و آگاهی مدرن را محدود کنیم دیرتر و با هزینه بیشتر به سوی آزادی و آگاهی عرفانی رهسپار می‌شویم. ترس ما از آگاهی و آزادی مدرن بیهوده است. کیست مولا آنکه آزادت کند بند رقیب ز پایت وا کند. ولایت فقیه باید بتواند شهروندان را از فقه اصغر و ظاهری به فقه اکبر و باطنی رهنمون کند و لازمه آن آزادی و آگاهی است تا رشد مناسب صورت پذیرد، ولی اکنون آدمی حس می کند شهروندان نسبت به اول انقلاب صغیر هستند چون موانع آزادی و آگاهی بسیار زیاد است. نظر استاد که دغدغه آزادی و آگاهی معنوی دارند در این باب چیست؟ تکلیف ما با آزادی و آگاهی مدرن چیست؟ اصول تعطیل شده قانون اساسی که متضمن این دو اصل مدرن است، چگونه باید احیا و فعال شود تا ما زودتر از این دو به سمت معنویت رهسپار شویم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دقیقا مطلب همین طور است که می فرمایید و اتفاقا حضرت امام و مقام معظم رهبری نماد چنین حضوری در جهان هستند و در این رابطه حتما رمان خواندن های مقام معظم رهبری را در جریان هستید. و در همین راستا عرایض اخیر بنده در سه کتابی که با محوریت «جهان بین دو جهان» تنظیم شده، به نکته ای می پردازد که متذکر آن هستید. ما چاره ای نداریم که اگر بخواهیم از یک طرف در جهان حاضر شویم و از طرف دیگر از ظلمات سکولاریته آن به نورانیت قدسی بشر سیر کنیم باید در عین حضور در جهان، به وجوه قدسی بشر جدید توجه نماییم و رسالت انقلاب اسلامی چیزی جز این نیست. موفق باشید

34960

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد وقتتون بخیر: لطفا اسامی تمامی نویسندگان که مورد تاییدتان هستند بیان کنید. در هر زمینه عرفان، فلسفه، غرب شناسی. اسلام شناسی. چه نویسندگان داخلی چه غربی. کاش لیستی تهیه می‌شد که تشنگان علم سردرگم نبودند که به چه کتاب و کسی مراجعه کنند. مثلا آقای عبدالکریم سروش. ملکیان واقای بازرگان... به نظر خیلی فهیم هستند ولی حرفهای ضد و نقیضی دارند اغلب!! کاش کسی شما را و قلم شما را به دانشگاهیان و دانشجوها معرفی می‌کرد. یا حداقل اسمی و قطعه ای از کتاب‌ها و قلم شما در کتاب درسی دانش آموزان در هر مقطعی برده می‌شد. که چراغ هدایتی باشید برای هر کسی که خود بخواهد ولی راه نداند. من که خیلی گشتم و با وجودی‌که اهل مطالعه ام، تا دوستی شما را به من معرفی نکرد، عمرا اگر تا آخر عمرم با شما آشنا می‌شدم. چرا اینقدر نویسندگان خوب در این کشور غریب اند!!! واقعا چرا؟ ما که ادعای مسلمانی داریم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده که قابل نیستم. حقیقتاً معرفی نویسندگان قابل اعتماد در مواردی که می‌فرمایید کار مشکلی است و همان‌طور که متوجه شده‌اید متأسفانه آقای دکتر سروش و آقای ملکیان مخاطبان خود را در نهایت، به نوعی نیست‌انگاری گرفتار می‌کنند. به این فکر باشید که بالاخره با آثار علامه طباطبایی و حضرت امام و شاگردان آن‌ها مرتبط شوید. موفق باشید

34682

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

«إِلَهِي هَبْ لِي قَلْبا يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ» سلام استاد. به کمک آموزه ها و اشارات حضرتعالی، بنده هم تجربه کردم هر وقت با بشر امروز که تا حدود زیادی تحت تأثیر روح مدرنیته است، با ادبیات کهنه ی دینی و وعده های نسیه سخن بگیم موضع میگیره. اما اگر او رو با خودش و افق وجودیِ گسترده ی خودش روبرو کنیم به شدت به فکر فرو میره. مثلاً اگر بگیم نماز بخون که به بهشت بری یا جهنم نری به شدت بدش میاد. ولی اگر بگیم عبادت کن تا همین الان در ذیل انوار الهی قرار بگیری و در ساحت گشوده تری وارد بشی و جانت سیراب و تغذیه بشه و به آرامش حقیقی دست پیدا کنی، به‌ شدت متأثر میشه. راز این مسأله کجاست؟ (حتی قیامت و بهشت و جهنم رو هم اگر با افق حضوری و وجودی براش تبیین کنیم، بسیار فرق میکنه تا اینکه به صورت حصولی و وعده وعیدهای نسیه براش صحبت کنیم.)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این به جهت آن است که انسان جدید خود را در خود جستجو می‌کند و می‌خواهد از درون متوجه حقایق شود. در این مورد خوب است به قسمت دوم مصاحبه‌ای که با مجله سوره شد، رجوع فرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/12424  موفق باشید

34661
متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: در بالا سر ضریح مطهر حضرت رضا علیه السلام به یاد حضرتعالی بودم و دعایتان کردم. برداشت بنده از برخی مطالبی که شما متذکر می شوید این هست که: انسان ها را علاوه بر روحِ فردی، «روحی تاریخی» در برگرفته. روح فردیِ هر انسانی با انسان دیگر فرق دارد و مخصوصِ خود اوست. منتها روح تاریخی بین انسان ها مشترک است و همگان را دربرگرفته. البته نسبت بین انسان ها و آن روح تاریخیِ مشترک، مختلف است. برخی ها با رفع حجب بهتر و شدیدتر با آن روح تاریخیِ مشترک مرتبط شده اند و برخی هم کمتر. آن روح تاریخی برآیندِ بندگی و عبودیت کل تاریخ گذشته است و البته به آینده هم متصل و مرتبط است. نظر حضرتعالی این هست که آن روح تاریخی همان «انقلاب اسلامی» است که با اتصال به گذشته توحیدی و آینده ی توحیدی در حال حرکت است. و هر کس سوار این قطار توحیدی شود و با این روح تاریخی مرتبط شود، گویا با همه ی تاریخ همراه شده است. و اگر خدای ناکرده کسی از این حضور محروم شود، گویا از همه چیز محروم شده است و پوچی و نیهیلیسم تا مغز استخوان در او نفوذ خواهد کرد. امروز این روح تاریخی به نحو خاصی ملت ایران را دربرگرفته. هر چند ممکن است برخی ها ملتفت نباشند. اگر نکته ای دارید مرحمت بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ذیل نور حضرت ثامن الأئمه «علیه‌السلام» چه خوب متذکر امر مهمی شده‌اید، امری که به تعبیری دیگر درک حضور خداوند است مطابق شأن زمانه، به همان معنایی که حضرت معبود فرمودند: «کلّ یومٍ هو فی شأن». آری!  نظر به هستیِ خود و هجرت از آن نوع بودن که غرب برای انسان مطرح کرده، وقتی ممکن است که متوجه هستی بیکرانه‌ انسان و حضور جاودانه‌ او باشیم و این از مباحثی است که باید به خوبی به آن پرداخته شود تا چگونه بودن جاودانه‌ خود را در اکنونِ خود احساس کنیم و این در وقتی است که در گفتگویی همدلانه و با نظر به تاریخی که به نام انقلاب اسلامی در آن حاضریم، در بستر «وجود» و هستی، در نزد همدیگر حاضر شویم و سعی کنیم با نظر به افق‌هایی که هر کدام در دل انقلاب اسلامی مدّ نظر داریم، همدیگر را بفهمیم و هرچه بیشتر همدیگر را روشن و روشن‌تر احساس کنیم و متوجه باشیم چنین ارتباطی ماورای نظر به کلمات همدیگر، بلکه با همدلی و درک یکدیگر پیش می آید، در توجه به افق‌های فهمِ یکدیگر نسبت به آینده‌ای که با انقلاب اسلامی در پیش است و آن امری است که  در جان‌ها ظهور می‌کند ، با ادغام افق‌هایِ‌ فهمی که از انقلاب اسلامی و آینده آن داریم. آری! کافی است متوجه احساس جاودانگی در اکنون خود باشیم تا آنچه عرض شد در جان‌های‌مان طلوع کند و از این طریق همان‌طور که متوجه هستید از ظلمات نیست‌انگاریِ دنیای جدید آزاد شویم. موفق باشید  

34543

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و ادب: ببخشید استاد بنده مدتی هست فقط هر چی به تماشای انسان می نشینم حس غریبگی ای ایجاد می شود که کو آن انسانی که باید و همه اش احساس می کنم انگار نه انگار خلیفه اللهی، انگار نه انگار خدایی، یعنی انگار موجوداتی یا ربات هایی هستیم که همینطور زندگی می کنیم (به محضر شما جسارت نباشد) و همه اش از این فکرها سر جلسه انقلاب اسلامی انتظار و وارستگی بنده از یک تجربه شخصی گفتم که می خواستم خودم را حس کنم چون دیدم فقط برهان و استدلال کافی نیست. بعد می خواستم بدانم اینطور درگیر شدن و فکرها درست هست یا در انقلاب اسلامی فقط باید رفت، همان ترک ترک؟ و این که فکر می کنم اصلا به عمق بقیه مطالب شما را نمی فهمم و شاید خطرناک باشد دنبال کردن برخی مباحث. امکان دارد راهنمایی بفرمائید و بی زحمت داخل کانال نگذارید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید در تاریخی حاضر شد که انسان، خود را در معنای دیگری جستجو کند و این‌جا است که جناب صدرالمتألهین می‌تواند آن افق را بگشاید. با مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن که همه روی سایت است، راه گشوده می‌شود. با خواهرانی که مباحث «جهان بین دو جهان» را دنبال کرده‌اند، اگر مشورت بکنید خوب است. موفق باشید

34394

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد محترم: من زنی هستم با سه فرزند. به ظاهر، انسان موفقی هستم. اما مدتهاست عشقی که انتظار داشتم در زندگی بین من همسرم باشه رو نمی یابم. دلایلی هم داره. کوتاهی ها و اشتباهاتی هم از جانب بنده بوده. و اتفاقات ناخوشایندی هم در زندگی ما رخ داده که باعث شده از هم دورتر بشیم. زیر نظر مشاور در حال انجام اصلاحاتی هستم ولی در خوشترین ساعات زندگی هم حس می‌کنم دیگه احساسم مثل قبل نمیشه... و انگار تمام تصوراتی که از زندگی مشترک داشتم و عشق و دوست داشتنی که همیشه دنبالش بودم به هم ریخته و این، من رو سخت آزار میده... گاهی رفتارهایی می‌بینم که مبنی بر اهمیت دادن به من از جانب همسرم هست ولی در کل تغییرات شدیدی حس می‌کنم و می‌بینم... با اتفاقاتی هم که افتاده و در کل، احساس می‌کنم تمام وقتی که برای این زندگی گذاشتم بیهوده بوده... همیشه دنبال یک عشق ماندگار می‌گشتم و تمام سعیم رو با تمام نقص هام گذاشتم برای رسیدن به این امر، ولی الان همه چیز رو از دست رفته می‌بینم. در کنار مشاوره و تلاشی که برای برطرف شدن نقص ها دارم، چطور با این قضیه کنار بیام؟ چطور در جستجوی مهر بزرگتری باشم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال انسان هر اندازه با حضور خود در عالم معنا به صورتی که مثلاً در کتاب «آشتی با خدا» گفته شد؛ حاضر شود زندگی زمینی و دنیایی او هم معنای خود را پیدا می‌کند. این مشکل شما نیست، مشکل زمانه است و راه آن، شکل‌دادن زندگی است در جهانی که حاج‌قاسم‌ها به کمک امام و رهبری و انقلاب اسلامی در آن حاضر شدند و به آن اشاره کردند تا زندگی به بشر بازگردد. موفق باشید

37370
متن پرسش

سلام استاد گرانقدرم: امروز سروده‌ای داشتم که می‌خواستم تقدیم شما و همه لب المیزانی‌های عزیز کنم: «تا هست می ناب، همین آب چه زشت است / مستِ غم تو آدم و شیطان و فرشتست» «هر قدر که مس با نفس عشق طلا شد / کافیست؛ به ویرانه بیا نوبت خشت است» «کافر بجز این است که پشتش به تو گرم است؟ / هرچند که زشت است ولی نیک سرشت است» «حلّاجِ دل از فلسفه‌ام کرد شکایت / محکوم زوال است هر آن پنبه که رشتست » «بر کِشته‌ی خود هیچ منازید که این باد / دمساز بهار است ولی دشمن کِشت است » «با خطّ خوشی بر دلم این جمله نوشتی: / وقتی که تو باشی چه نیازی به بهشت است» ۲۳ فروردین ۱۴۰۳

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر چیز خوبی وقتی با حضور ایمانی انس با حضرت محبوب مقایسه شود؛ آن را ارزشی نیست. و هرچیز ناملایمی آن‌گاه که پای حضور حضرت محبوب را به میان آورد، چه اندازه زیباست به همان معنایی که فرمود: «در بلا هم می‌چشم الطاف او / مات اویم مات اویم مات او». موفق باشید

36891
متن پرسش

سلام: نمی تونم بگم حفره های قلبم گرفته با واژه های رنگین و جلو. آه ! ... ای یار ای دل راهم دهید، راهم بسته مسدود است. نوری نیست در دل این تاریکی در این فضای خفه در سلول بیماران، فضا یک دست شده و تاریک دلباز است تنوعی ندارد. مثلا عادی به نظر می‌رسد، مثلا همه چی همونیه که باید می بود. هست، هستم، هستیم، خواهیم بود. سال هاست از این انفرادی در نیامده ام به جرم عشق، می شنوم خمینی ظهور کرده درها یکی یکی شکسته می‌شوند اما من نمیتونم بیرون بیام مبتلا شدم به سوختن، مگه سال ها جور این را نمی کشیدم که زندانی ام... ولی اگه این سوختن نبود که من، نمی دونم... چشمانم عادت کرده به تاریکی زندان. دلم عادت کرده بر جراهت هایش. یعنی من داشتم می‌سوختم و درد می کشیدم که حالم خوب بشه؟! ببین این خدای تو رفیق ما هم بوده، بپرس ازش حالا که بات جوره، بگو همون دیوونه و مجنونه، بگو اون که هر کاری کرد خودش رو آب کشید وایساد جلوت گفت ممنونت، بگو طاها رو حلال کنه اون شب خیلی مست بوده، اون میشناسه، بگو بیای میام پیشوازت، نشونیم هم خواست بگو ته جهنم خونه دلبازه. ببین من خدام خیلی بچه لاته، خیلی بچه لاته. الو، الو الو خدا / منم یه بنده خدا / بگیر منو / چرا آنتن نمیده ، الو خدا / الان غبته روز های زندانی ام را می خورم. من انقلابی ام درد انقلاب را دارم. پس دردم کو! بگو! انقلابی :) شوق دارم که آزاد شده ام. نشسته ام در توصیف بهاران در حالی که زمستان است. به سیگار اکتفا نمی کنم و بلند میشم تا بهتر بشم. در سیمای هنر و اندیشه ام در حالی که صبح تا شب شوق آزادی دارم. همه چیز عالیه. با سها کاری ندارم. با هنر و اندیشه بودن به معنای واقعی کلمه همه چیز منم، تویی، حالا فکرش باشه که من سیمای اون باشم. «هرکه ز غوغا از سر سودا سر کشد اینجا سر ببریدش، عام بیاید خاص کنیدش خام بیاید هم بپزیدش، معتدل است او متصل است او» سیمای هنر و اندیشه مجموعه نیست. حال است. عشق است. شمعیست که میسوزه تو روز های تاریک و سرد. جنگ اقتصادیه اشکالی نداره ! من و هم سن سال هام هستیم که با وجود پتانسیلی که داریم جنگ رو کنتراتی از جا می کنیم می بریم. توی این میدون کت تن ماست؛ اما میدون زیر این همه گرد و غبار پیدا نیست مثل این که بزرگ تر های ما زیادی شلوغش کردن باید بگذارن ما هم ببینیم. این جور موقع ها که می‌نویسم احساس می‌کنم دورم از درد چون ریختم رو صحنه، درگیر صحنه ام، تو لحظات عادی که میرم مدرسه میام کارام رو انجام میدم این درده انگار گم هست ولی یک جا هایی می‌فهمم درد کجا بود و دوباره پیش میاد. قبلا این کار رو نمی کردم که بیارم جلوی خودم ولی الان همین کار هم یک حالی داره. مجالی به آدم میده. آه! الو الو خدا! کجایی شما! 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر آن خدا که به او زنگ می‌زنید، در دست بود که خدا نبود!! خدایی که بیش از پیش، بودنِ ما را به ماندن تبدیل نمی‌کند و ما را، آری! ما را در سرگردانی‌مان نسبت به خودش دوست دارد؛ خدایی است که خدایی می کند. 
 باز گوید رسم عاشق این بود
بلکه این معشوق را آیین بود
چون دل عشاق را در قید کرد
خودنمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانشان را ز روی سر خوشی
پیش گیرد شیوۀ عاشق کشی
در بیابان جنونشان سر دهد
ره بکوی عقلشان کمتر دهد
در افقی که در گفتن از او تازه او خود را آرام‌آرام نشان می‌دهد مثل گفتنی که مولای‌مان علی «علیه‌السلام» در کلماتشان بدان اشاره کردند تا باز سرگردانی. آن روز که از حضرت امام خمینی نوشتم تا گرم خدایی شوم که با او آغاز شد؛ روزگاری بود که هنوز در گرمیِ آن به دنبال دری هستم که گشوده شود از جنس «عشق» البته نه به معنایی که این واژه در زبان‌ها افتاده است، بلکه از جنس حکمتی که جناب مولوی در غزل ۷۷۱ این‌طور از آن می‌گوید: 
دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوييد         هِله تا دو چشم حسرت سوي خاکدان نماند
بنده در آن روزها این‌طور نوشتم: اي امام! داشتيم به مرگ رضايت مي‌داديم، و زمين ما را به درون خود مي‌كشيد و چون سگي اين پاره‌استخوان‌ها را مي‌جويد و مي‌بلعيد. داشتيم مي‌رفتيم به غروبِ انسانيت يا به زمين؟ چه فرقي مي‌كرد؟ صدايي را يافتيم. صداي پيرمردي آشنا  از جنس صداي دوردست‌هاي ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲. گفتيم: چيزي نيست، آن آخرين طلوع به غروبمان مي‌خواند. ما داشتيم به غروب مي‌رفتيم و طنين صداي او غروب را پر كرده بود، ولي انگار ما ديگر تن به مرگ داده بوديم و جز صداي گشوده شدن دهان خاك و جويده شدنِ همه انسانيتمان صدايي را نمي‌خواستيم بشنويم. اصلاً به همين صداي سردِ پريأس عادت كرده بوديم؛ آري داشتيم غروب مي‌كرديم، و خاك ما را مي‌بلعيد، كه ديديم خورشيدي از غروب بالا مي‌آيد، گفتيم: نه؛ اين همان آفتاب است كه دارد مي‌ميرد - مگر طلوع و غروب در نهايت همانند نيستند؟- خواستيم اميدوار شويم، پيش خود گفتيم: اميدواري در پايان، مردن را سنگين‌تر مي‌كند، اميد را برانيم و مرگِ تسكين‌دهنده را بپذيريم.
گفتيم: چشم ببنديم تا غروبي كه اميد طلوع را در ما انگيخته، كامل شود و شب، مرگ را بشارتمان دهد.
پلك‌هايمان گرم شد. چشم بستيم و به شبي انديشيديم كه بايد پشت پلك‌هايمان مي‌بود، كه ديديم نه! پلك‌هايمان گرم شد، گفتيم: اين مرگ است كه بر پلك‌هايمان مي‌گذرد و پايان را بشارت مي‌دهد، پلك‌هايمان داغ شد. گفتيم: اينك آرامش مرگ، پلك‌هايمان سوخت، خواستيم بگوييم: نفرين بر مرگ راحت‌كننده كه اين همه رنج‌آور است، كه ديديم طلوع! كه ديديم آفتاب! كه ديديم روز!  آخر تو كجا بودي در آن غروب اميدزا؟! گفتيم: نه، ديوانگي است، طلوع در غروب ممكن نيست و همچنان بين يأس و اميد دست و پا مي‌زديم، چشم گشوديم، خيره شديم، هراسان نظاره كرديم، ديديم آري اين بار خورشيد طلوع كرد، درست در انتهاي روز كه همه چيز داشت تمام مي‌شد، خورشيد تابيدن را شروع كرد، هر خانه‌اي نوري از آن داشت، و نور «الله اكبر- خميني رهبر» از پنجره هر دلي به بيرون مي‌تابيد. گفتيم: اين همه خورشيد!
باز باورمان نشد، فكر كرديم اين خاصيت مرگ است، پايان دنياست. در پايان، دنيا پر از آتش مي‌شود و هر چه هست را مي‌سوزاند. اين همان آتش پايان است و ما داريم مي‌سوزيم. خورشيدي نيست، ناله و فغان مرگ است. يك شورش كور و مذبوحانه است تا همه چيز به نفع تاريكي تمام شود. چشم بستيم و گفتيم: تمام! صدايي محمّد وار امّا آن صدا در ما انقلابي بر پا ساخت، مثل صدايي كه بر موسي «عليه‌السلام» در طور و بر محمّد «صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» در حراء ريخت، كه «تَعالَوْا»؛ بيا و بالا بيا... و ما بي آن‌كه ياراي اميدوار شدن داشته باشيم، از وحشت آكنده بوديم، گفته بوديم، يا داشتيم مي‌گفتيم: اين مرگ است كه مي‌وزد و اين ماييم، لقمه‌اي در دهان گرگ هميشه آدم‌ها، مثل همه اعتراض‌هاي بي‌هدف.
دوباره چشم بستيم، و اين بار ما بوديم كه مرگ را صدا مي‌زديم چون او را پذيرفته و به آن عادت كرده بوديم، كه صدايي مثل صدايي در طور، مثل صدايي در حراء، ما را خواند، به قيام خواند؛ نه پلنگ‌وار بر ستارگان، كه محّمد‌وار بر بتان پليد روزگار و شوريدن بر هر آنچه غير انساني است. موفق باشید
 

36746

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض ادب استاد، امسال اعتکاف کجا تشریف دارین؟ آیا مرکز المیزان مراسم اعتکاف دارید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ان شاءالله مانند هرسال در مسجد امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» یعنی «پیر عنایت» قدیم هستم. موفق باشید

36625

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

در متن زندگی لسان الغیب حافظ شیرازی هست که جنگ و خون به پا بوده اما اتفاقا در همان زمان این اشعار مستانه و حاضر در عین زندگی را از خود خبر می‌دادند که نمونه ای ذیلا اضافه می شود، شاید بنده از هر نا امیدی در جهان نا امید تر هستم از این رو که دل و جانم بی می خانه بخواد ادامه بده و همین بنده از امیدوار ترینهای عالمم از آن رو که دل و جانم در می خانه آخرالزمان که رهبر انقلاب در نمازِ شهدا از خدا طلب می کنند شهدای ما را به این می خانه به اولیاء الله برسانند که این از جهت عظمت می خانه تاریخ و بزرگی رهبر انقلاب و یارانشون حفظه الله هست که چنین غمخوار انتظار هر کسی را در آن زیست برتر می کشند. قرار نیست کسی اینگونه سلوک ها را بتواند توضیح دهد یا کتاب و درسش کنه این یک سیر الی الله و دین داری سلامت و زنده است نه کوچکه و نه توهمی بلکه سیری است که با صبر و جهاد و تقوی و امید زیر سایه حضرت امام خمینی حاصل می شه. الان تقریبا حرف خاصی نتونستم بزنم اما انتظاری رو ستایش کردم که فرج قطعی دارد. گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است / سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است /  گو شمع میارید در این جمع که امشب / در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است /  در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن / بی‌روی تو ای سرو گُل‌اندام، حرام است / گوشَم همه بر قولِ نی و نغمهٔ چنگ است / چشمم همه بر لَعلِ لب و گردشِ جام است / در مجلسِ ما عِطر مَیامیز که ما را / هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مَشام است / از چاشنیِ قند مگو هیچ و زِ شِکَّر زان رو / که مرا از لبِ شیرینِ تو کام است / تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه، مُقیم است / همواره مرا کویِ خرابات مُقام است / از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است / وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است / مِی‌خواره و سرگشته و رندیم و نَظَرباز / وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟ / با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز / پیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است / حافظ منشین بی‌مِی و معشوق زمانی / کایّامِ گل و یاسمن و عیدِ صیام است

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید آن غزل مشهور حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که طلب گشودن درِ میخانه را دارند، طلب همان حضوری است که انسان خود را در وسعت جمع اضداد بیابد و بنگرد خدا را که در عین آن‌که اول است، آخر است و جناب حافظ در این غزل، قصه آن حضور را گزارش می‌دهند که حضوری است بس گران‌مایه. موفق باشید

36381

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و عرض خدا قوت: دانشگاهم در شهری غیر مذهبی است که خب اعتقادات مذهبی یک در ده هزار نفر، تازه وجود کمرنگی پیدا می‌کند. بنده به عنوان کسی که از نوجوانی به دنبال دین و اعتقاداتم بودم برایم این شرایط بسیار پیچیده و سخت شده است. فقط کافی است که هم دانشگاهی هایم متوجه بشوند که بنده انسانی هستم که کمی به مذهب باور دارم، دیگر تمام است. این موضوع را دیده ام که می‌گویم. به شدت حساس هستند که حتی کسی انگشتر هم نداشته باشد! نمازم را در خفا می‌خوانم که بعد به شدت مورد تمسخر و کم محلی قرار نگیرم. شاید گمان می‌کنید دانشگاهم خارج از ایران است ولی نه؛ وضعِ بسیار بغرنجی برایم پیش آمده. بنده تا به حال کسی را توصیه به چیزی نکرده ام. هیچ کس را. تازه مذهبی بودن یک سمت ماجرا است، اگر متوجه بشوند که من اندکی متمایل به انقلاب و رهبری هستم دیگر اوضاع درست بشو نیست و احتمال برخورد فیزیکی هم هست. شاید گمان کنید که دارم پیاز داغش را زیاد می‌کنم ولی بنده فردی نیستم که خودم را گول بزنم. خلاصه که به رسم تقیه نمازم را در خفا می‌خوانم و خیلی سکولار رفتار می‌کنم. سؤال بنده این است که تکلیفم چیست؟ واقعا خیلی در تگنا هستم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با توجه به شرایط تاریخی که داریم و رویهمرفته مردم و جوانان ما معنای دینداریِ اصیل را می‌شناسند. از این جهت نباید شخصیت مذهبی خود را در عین وقار و محبت، پنهان کنید حتی با گفتگوهای دوستانه می‌توانید جوانان را متذکر عالَم دینی بنمایید و تا مرز دفاع از انقلاب، کمک‌شان کنید. موفق باشید 

36043

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و احترام: تفاوت بین آیات، روایات و آرا لا نفرق بین احد" ===> نفضل بعضها استاد جمع بین دنیا و آخرت چگونه ممکن است؟ از سویی توصیه های جنابتان (در کتاب رزق و درک دنیا) و البته نافرجامی در امور، حقیر را به دنیا بی میل کرده به گونه ای که هیچ امر دنیایی محرک حقیر برای فعالیت نیست و این خلاف توفیقات و شادابیهای قبلی و البته باعث سردرگمی شده. در کتاب دکتر صدرا خواندم ملاصدرا معتقد است هرکس از توسعه مادی جلوگیری کند مرتکب گناه کبیره شده است. در حالت کلی حین مطالعه تفاوت بین آیات و روایات و نظرات باعث شده هیچ نظم فکری نباشد و دچار نوعی رخوت و سردرگمی در اکثر امور شوم. بارها به خود گوشزد کرده ام که راه سعادت نباید انقدر پیچیده و دور باشد ولی با رجوع به زندگی نامه علما آن را در دسترس نمی بینم. فارابی، ملاصدرا، علامه، امام، جوادی آملی، تهجد، روزه داری، زیارت، توسل،؟؟؟ چگونه در راه بودن را مقصد بدانم؟ چگونه بدانم در راه هستم؟ سعادت چیست و چگونه بدست می آید؟ حق و حقیقت کدام است؟ در طلب حقیقت چندین سال قبل با جنابعالی آشنا شدم و اکنون با تغییرات بسیار رفتاری و کرداری در نادانی و سردرگمی نه توانستم موش از انبان بیرون کنم و نه انبانی فراهم. خود را خسر الدنیا و الآخره می یابم. یا همان هیچ انگاری. شاید اگر این پریشانی درمانی دارد در خور حقیر مشتاقم وگرنه رجوع به دیگر بیانات خود و دیگران را توصیه نکنید و فقط شنوای درد دل باشید. ممنون

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً این نوع احوالات را حکایتِ سیری بدانید که در این زمانه پیش می‌آید. غزل شماره ۱۲۷ متذکر همین امر است و یا در این رابطه سری به سؤال و جواب شماره  ۳۵۹۹۰  بزنید خوب است. با توجه به همه حرف‌ها، مائیم و ثقلین. آری! تدبّر در قرآن را باید محور قرار داد و سیره اولیای الهی را که آینه‌های نور قرآن‌اند مدّ نظر. با این‌همه به گفته جناب حافظ: «آن‌قدر ای دل که توانی بکوش / گرچه بهشتت نه به کوشش دهند». موفق باشید

35620

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: می‌بخشید در ادامه آن چالش و سوال ذهنی یادم رفت خدممتان بگم به نظر شما ممکن نیست در اینده شخصیت آقای هاشمی هم مثل شخصیت افرادی در تاریخ باشد که بعد ها تاریخ مظلومیت آنان را نشان داده. من هیچ اصراری به شخص خاصی ندارم. اما این سوال منه واقعا نباید به گونه ای صحبت کنیم که در یک تاریخ محدود نباشه و یک جایی بگذاریم که شاید آینده حقیقت چیز دیگری باشد. مثل امثال آیت الله شبخ فضل الله نوری ها و... کسی که آیت الله جوادی حفظه الله در مورد ایشان می‌فرماید «متعلم شدید القوی» در تفسیر آیه شدید القوی نمونه عینی را آیت الله هاشمی معرفی می‌کنند و همانطور که مستحضر هستید این مطالب استاد جوادی املی بعد از رحلت ایت الله هاشمیست. یا در جایی در مورد ایشان فرمودند قبر او روضه ای از رضوان بهشت است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید نسبت آقای هاشمی با انقلاب، هرچقدر جلو رفت، بیشتر و بیشتر به انحراف کشیده شد، در حالی که رهبر معظم انقلاب در آن نماز جمعه مشهور در مقایسه نسبت بین خود و آقای هاشمی و آقای احمدی‌نژاد نسبت خود را با آقای احمدی‌نژاد نزدیک‌تر مطرح کردند با اینکه ضعف‌های آقای احمدی‌نژاد را می‌دانستند زیرا مشکل آقای هاشمی آن بود که انقلاب را تاریخی جدید جدای از تاریخ مدرن نمی‌دانستند. البته در مورد موضع‌گیری آیت الله جوادی خود بنده نیز موضوع برایم روشن نیست هرچند که شخصیت علمی ایشان در جای خود قابل توجه است. ولی نگاه سیاسی مقام معظم رهبری حجّتِ بالغه‌ای می‌تواند باشد. موفق باشید

35587

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: به نظر می رسد هوش مصنوعی ثابت می کند بسیاری از چیزهایی که پیش از این حاکی از روح مجرد می دانستیم می شود بدون وجود روح مجرد نیز انجام داد. مثلا هوش مصنوعی می تواند وارد بحث و گفتگو شود سوال آیا نطق مختص موجود مجرد نبود؟ بنابرین چه ابایی وجود دارد که ما حافظه داشته باشیم بدون نیاز به بعد مجرد همانطور که بشر توانست موجودی خلق کند با حافظه و نطق بدون نیاز به بعد مجرد، خدا هم می تواند ماده ای خلق کند که حافظه و ... داشته باشد بدون بعد مجرد و آن بدن انسان و بخصوص مغز اوست از یک طرف ادله ای می خواهیم که ماده ی انسان مکفی نیست و ابعاد مجرد لازم است برای هوش و ... و از سویی ادله می خواهیم که هوش مصنوعی هیچ گاه به خودآگاهی نخواهد رسید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد لازم است با دنبال‌کردن مباحثی مانند «معرفت نفس»، جایگاه و مقام امور مجرد را بشناسیم تا متوجه شویم مقام وجودیِ موجودات مجرد بالاتر از آن است که فعالیت‌های حسابگرانه و مادی بتواند علت وجود آن‌ها شود. عرایضی در این رابطه در جلسه شنبه اخیر تحت عنوان «نسبت هوش مصنوعی با انسان!؟» : https://eitaa.com/matalebevijeh/14168 شده است . خوب است با دقت آن مطالب دنبال شود. موفق باشید

35505
متن پرسش

سلام به استاد گرامی: شنیدم قسمتی از منزلی که جهت زوّار حاج قاسم در کرمان توسط جناب آقای سید محمد موسویان وقف شده است؛ هنوز برای تکمیل قسمتی از ساختمان نیاز به بودجه دارند. لطفاً شماره کارت واریز کمک‌‌های مردمی را اعلام بفرمایید تا إن شاء الله ما نیز سهیم باشیم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نیز فکر خوبی است که رفقا در این صحنه جدید تاریخی که با حاج قاسم آغاز شده است، حضوری این‌چنینی نیز داشته باشند. به امید آن‌که اسراری در مقابل‌شان مطابق زمان‌شناسی حقیقی گشوده شود. شماره کارت سید محمد موسویان 6037997983319618 می‌باشد. موفق باشید

35407

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام. خسته نباشید: نمی دونم چرا سالهاست برای هیچ زیارتی طلبیده نمیشم. هر بار اقدام می کنم، در آخر نمیشه. اینبار مشهد جا گرفتیم، بلیط قطار تهیه کردیم، در کمال ناباوری قطار خراب شد و همه چی کنسل شد و نتونستیم بریم و جامون رو هم از دست دادیم دنبال راهکاری که طلبیده بشم نیستم. دنبال اینم که بدونم کجا رو خطا رفتم که ائمه ی بزرگوار از حضور من کراهت دارن. با دلشکستگی می‌نویسم. منم سرشار از گناهم. خودم می‌دونم. ولی آیا همه‌ی کسانی که میرن کربلا و مشهد بی گناهن؟ انصاف نیست بدون این که مشکلم رو بدونم مجازات شم. الان دیگه به وضعی افتادم که دیگه از خودم متنفرم و قلبم هم نسبت به زیارت سرد شده.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این موارد چیزی نمی‌دانم ولی خوب است انسان همواره راضی به رضای خداوند باشد و هرگز در چنین پیشامدهایی مأیوس نباشد به همان معنایی که حضرت سجاد «علیه‌السلام» در آخر دعای شریف ابوحمزه اظهار می‌دارند: «اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ إِيماناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبِى، وَيَقِيناً حَتّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِى إِلّا مَا كَتَبْتَ لِى، وَرَضِّنِى مِنَ الْعَيْشِ بِما قَسَمْتَ لِى، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ،». موفق باشید

35279

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: با توجه به وحدتی که انسان در نفس مشاهده می کند و از مجردترین ابعاد تا جسم همه یک حقیقت هستند و روح مجرد تماشا نمی کند که مثلا جسم دچار درد یا لذت شده است بلکه خود لذت یا درد را تجربه می کند و می چشد حال اگر این وحدت را رقیقه ای از وحدت وجود بدانیم آنگاه خداوند تمامی احوالی که بر ما رخ می دهد را تجربه خواهد کرد و اوست که لذات و آلام ما را احساس خواهد نمود بنابرین تجربه بهشت و جهنم را او درک می کند و چگونه خود را با آن عذاب های شدید و غلیظ معذب خواهد کرد؟ مگر نفس خداوند سراسر ابتهاج نیست این عذاب ها در کجای نفس او قرار می گیرد؟ البته عذاب کشیدن خداوند شاید باعث شود از گناه دست بکشیم درین دنیا که با معصیت موجب رنجش او می شویم دران دنیا نیز خداوند باید عذاب کارهای ما را متحمل شود. البته سوال دیگری اینجا مطرح می شود چون گناه بعضا لذت بخش است چگونه خداوند هم از گناه لذت می برد هم با آن مخالف است و موجب رنجشش می شود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جسم، به اعتبار ناقص‌بودن و نداشتن کمالِ کامل دچار درد می‌شود و چون خداوند عین کمال است اینگونه احوال برایش معنا ندارد همچنان که در ذات جزیی در رابطه با رفع نقص جزئی می‌باشد. در حالی‌که حضرت حق عین لذت و ابتهاج است. موفق باشید

35258

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: من همانند بعضی از کاربران این سایت نیستم که همچون گوسفند هرچه بگویید، اطاعت کنم. این وحدت وجودی که شما از آن دفاع می‌کنید، آخرش نفی مخلوقات است. آخرش این مظاهر هستند یا نه؟ اگربگویید مظاهر وجود دارند که نتیجتا باید بساط وحدت تان را جمع کنید. اگر مظاهر وجود ندارند پس همه چیز می‌شود خدا. شما چند گونه پاسخ خواهید داد. یا پرسش را پخش نمی کنید یا توجیه می‌کنید یا جواب بی‌ربط می‌دهید. نتیجتا کاربرانی هستند که گوسفند وار شما را تایید می‌کنند و دسته دیگر که به حقیقت حرفهای من می‌رسند. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد پیشنهاد می‌شود کتاب «مبانی و اصول عرفان نظری» از استاد یزدان‌پناه را مطالعه فرمایید. امید است برایتان روشن شود که منظور از «وحدت وجود» چیست؟ و یا حدّاقل از به‌کاربردن چنین تعبیراتی برای افراد در همین دنیا پشیمان شوید!!! موفق باشید

34999

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام! من هرچه در سوالات دینی که به عنوان یک انسان پرسشگر به دنبال آنم. اما چکنم که عقل من قانع نمی‌شود. از پاسخ های امثال جنابعالی و غیره. آیا مگر نه این است که عقل حجت باطنی است اما چرا قانع نمی‌شود؟ یک مسئله حل می‌شود دهها سوال دیگر ایجاد می‌شود. هرکس ادعا می‌کند که آزاده است و بدور از تعصبات. مثلا همین شما در برابر مسائل انقلاب به هر وسیله از انقلاب دفاع می‌کنید. انگار که عقل شما کور می‌شود. به نظر شما من باید چکنم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بشر جدید در کنار عقل که وجود واقعیات عالم را می پذیرد، باید با جان خود آن را احساس کند و در این رابطه غزل اخیر یعنی غزل ۱۲۴ برای ما حرفها دارد. پیشنهاد می شود با همین رویکردی که برایتان پیش آمده است به آن غزل که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

34930

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: میگم یه سوالی مدتی برام پیش اومده اگر آدم توبه کرد، که کرد، «فتلقی آدم من ربه»... پس چرا دوباره «قل نهبطوا منها جمیعا» اومد؟ توبه اش قبول نشد؟! پس چرا هبوط کرد دوباره؟ اگر آثار عمل گناه تا این حد باقی میمانه پس توبه دقیقا چیکار میکنه؟ " توبه آثار عمل رو از بین نمیبره؟ " قبل از توبه آدم و آیه «فتلقی آدم من ربه» هم اومده که «قل اهبطوا بعضکم لبعض عدو»... یعنی قبل از توبه هم باید هبوط می‌کرده.... ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «هدف حیات زمینی» عرایضی در این رابطه شده است مبنی بر آن‌که خداوند از همان ابتدا بنا دارد خلیفه‌ای در زمین قرار دهد و در این صحنه‌ها که ملاحظه می‌کنید به آدم نشان داد که اتفاقاً زمینی باید باشد و از زمین که صورت برزخیِ آن «شجره»، است و آدم به آن نزدیک شد؛ باید شروع کند. موفق باشید

نمایش چاپی