متن پرسش
سلام به استاد عزیز: دلنوشتهای بود و دلگرفتگیِ شاعرانه؛ گفتم خدمت شما هم بدهم محض تبرک: – آشفتگیها مرا آشفته کردهاند به قدری که عاشقی را فراموش کنم و مشغول خودمشغولیهای خودِ وهمیم شوم و حقیقت را به دورستان دیار غربت بسپارم. هرچه درخود جست وجو میکنم چیزی جز شرمندگی نمیبینم - من شرمندهام که حقیقت را آن پندارم که در فلسفهها پیدایش کنم و غیر از آن را هم مشتی لغلغه و حرف سطحی پندارم - شرمندهام از این که خود را در اقیانوس وهوم الفاظ و بازیهای مثلا علمی، مثلا فلسفی غرق کردهام درحالی که حقیقت جای دیگری رخ می نمایاند - شرمنده ام که حتما بایدکسی بیاید و دستم را بگیرد و به سرمنزل مقصود برساند و من هم مثال کور عاجزی باشم که در برهوت غوغاگریها گم شده است - شرمنده ام از بیشرمیم از بیحرکتیم، شرمندهام چون به جای اینکه با اشارهای راه را از بیراه پیدا کنم و حرکت کنم و به مقصد برسم هنوز اندرخم کوچه هم نیستم - و گم گشتهای سرگشته بیش نیستم که در حجاب مشهورات زمان خود فرو رفته، و جرأت و جسارت بیرونرفت از این ظلمات را ندارد - بودند کسانی که مصداق "از تو به یک اشاره" شدند و با سر دویدند و چون مولایشان سیدالشهدا نیسوارِ نیزارِ عشق شدند – شرمندهام که در نیستان عاشقی و این صحنهی شوریدهدلان که لیلاها و مجنونها دارد، من مصداقِ "ثمٌ بکمٌ عمیٌ" شدهام - شهید حاضرترین و شاهدترین شاهد غایبی است که حقیقتِ حقیقت را به تمامه شهادت میدهد و حرفش را در دادگاه عاشقی به کرسی مینشاند و اینجاست که قضاوتکنندگان اگر فرشتگان هم باشند سر به سجدهی تواضع میگذارند و اینجاست که باید گفت "فتبارک الله احسن الخالقین".
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری جا دارد که همواره در منظر خود انسانهایی را قرار دهیم که به زیبایی از پل صراط دنیا گذشتهاند. باید چشم باز کنیم و مراتب و ساحات عمیقتر وجود را در کلام الهی و سخنان اولیاء معصوم بیابیم تا معلوم شود این خدا است که از طریق قرآن به سوی ما آمده تا نحوهی اندیشیدن و سخنگفتن را به بشر هدیه کند. موفق باشید