متن پرسش
با سلام:
در مورد جواب سوال 11592 بنده در مورد سوال (منشاء اعتقاد و یقین به وجود واقعیات مادی خارج چیست؟) یک جواب از دکتر مهدی حائری یزدی پیدا کردم به شرح زیر:
از نظر ما داده حسي كه ضرورت منطقي دارد، داراي دو جهت است. يك جهت ذاتي كه حضور آن نزد ماست و وجود آن در ذهن ما ضرورت دارد. جهت ديگر، اضافهاي كه داده حسي ما به محسوس بالعرض دارد مثل اضافه پدر شما به شخص شما. داده حسي حكايت از چيزي دارد؛ يعني اضافهاي به غير دارد. اضافه به غيرآن هم به صورتي است كه فرق ميان علم حصولي و علم حضوري را به وجود ميآورد. به بيان ديگر، ما نسبت به داده حسي خود علم حضوري داريم و در عين حال اين علم حضوري، اضافهاي به محسوس بالعرض دارد؛ يعني محسوس بالذات با محسوس بالعرض مطابقت دارد و اساساً تا اين مطابقت وجود نداشته باشد، علم حصولي پيدا نخواهد شد. شايد بتوان گفت كه در خواب هم محسوس بالعرض وجود دارد. شخصي كه در حال خواب است، اگر موجوداتي را قبلاً رؤيت نكرده باشد، آنها را در خواب نخواهد ديد. در خواب هم نوعي اضافه وجود دارد. در ذات دادههاي حسي، اضافهاي به غير وجود دارد. اين اضافه همان مطابقت است. از همين اضافه به خارج است كه ما علم حصولي را به دست ميآوريم و اين اضافه، خارج از ذات دادههاي حسي نيست.
نفي اضافه دادة حسي به معلوم بالعرض، موجب انكارِ خودِ دادة حسي خواهد شد و اين مستلزم تناقض است، چون معناي محسوس بالذات اين است كه از خارج چيزي در ذهن شما حضور يافته است كه اضافه به خارج دارد. مثالي را در ميشيگان براي يكي از فلاسفه مطرح كردم: مثال اين است «جان به ديوار خورد.» از همين قضيه، يك «جان» به دست ميآوريم و يك «ديوار» و... در اينجا شخص «جان» غير از «ديوار» است و تا محسوس بالعرض نباشد شما نميتوانيد بگوييد كه جان با ديوار برخورد پيدا كرد. در واقع ما از نهاد دادة حسي، محسوس بالعرض را به دست ميآوريم و اگر چنانچه علم از مقولة اضافه باشد، بدون مضافاليه، علم نخواهيم داشت. برخي از فلاسفه معاصر غرب علم را از مقوله اضافه دانستهاند و اگر هم علم از مقوله اضافه نباشد، بلكه از مقوله كيف نفساني باشد، علم، حقيقت ذاتالاضافه خواهد داشت. به بيان ديگر در اين حالت هم علم اضافهاي به معلوم بالعرض خواهد داشت كه اگر اضافة آن را به محسوس بالعرض نفي كنيم، ديگر داده حسي نخواهيم داشت.
حس حقيقي وابسته به محسوس بالعرض است و اگر محسوس بالعرض بر محسوس بالذات توقف داشته باشد، دور پيش ميآيد. در علم انفعالي، علم، تابع معلوم است، نه معلوم تابع علم. اصالت در ادراكات به جهت حقايقي است كه در خارج وجود دارد. خود داده حسي يك وجود حقيقي مستقل دارد و از همين رو ميگوييم كه داده حسي محسوس بالعرض با قطع نظر از محسوس بالذات وجود دارد. اين مثل همان سخني است كه ابنسينا در مورد حس ميگويد كه خود حس محسوس نيست، ولي موجود است. حس به عنوان محسوس بالعرض «Physical object» موجود است نه به عنوان داده حسي «sense - data». حس به عنوان حقيقت مستقل از ذهن وجود دارد. خود حس ديگر محسوس بالذات نيست. خلاصه محسوس بالعرض را نميتوان انكاركرد و ضرورت آن را از طريق تحليل و محسوس بالذات، ميتوان به دست آورد چون انكار محسوس بالعرض موجب انكار محسوس بالذات ميشود. اگر محسوس بالعرض را از محسوس بالذات بگيريم، ديگر محسوس بالذات نخواهيم داشت.
نظرتان در مورد این متن چیست؟
درضمن شما در کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی (ره) در جلسه 13 در قسمت زندگی در مجاز، اعتقاد به اصل علیت را منشا اعتقاد به عالم خارج از ذهن یا عالم خارج مادی دانسته اید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال علم به خارج از ذهن جهت انسان یک امر بدیهی است و چگونگی تحقق آن همانطوری است که استاد حائری میفرمایند که معلوم بالذات شما نسبتی با معلوم بالعرض دارد و همانطور که عرض شد پدیدههای خارجی، معِدّاتاند تا نفس معلوم بالذات خود را ابداع کند. در جواب سؤال شمارهی 11568 عرایضی در این مورد شد. موفق باشید