باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میدانید زندگی وقتی جهت ایمانی بگیرد این قبض و بسط رخ مینمایاند به طوریکه نه میتوانیم با نظر به اشارات فطرت از صفای روحانیِ حیات معنوی دل بکنیم و نه میتوانیم نفس امّاره را که اینچنین خود را به ما نزدیک کرده است از خود جدا بنگریم. این جنگ بین این دو همچنان ادامه دارد تا آنجایی که متوجه صبر بر طاعت الهی شده و هر روز بیشتر از روز قبل نسبت به کششهای نفس امّاره بیتفاوت شویم. در آن صورت است که سروش «بشّر الصّابرین» به جان انسان میخورد و ندا سر میدهد: «مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا / سایهی او گشتم و او، بُرد به خورشید مرا . جان دل و دیده منم، گریهی خندیده منم/ یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا . هر سحر از کاخ کرم، چون که فرو مینگرم /بانگ لکالحمد رسد، از مه و ناهید مرا . چون سر زلفش نکشم، سر ز هوای رخ او / باش که صد صبح دمد، زین شب امید مرا . پرتو بیپیرهنم، جان رها کرده تنم / تا نشوم سایهی خود، باز نبینید مرا. موفق باشید