متن پرسش
سلام استاد:
آیا آن من من را باید فطرت بگیریم؟
چرا عرفا از جان جان جان تعبیر می کند به حضرت حق؟ یعنی اصل و جوهره ی همه ی ما اوست؟
همانطور که برخورد هوا به مقاطع دهان حروف تولید می کند، همانطور برخورد نفس رحمانی به تعیّنات هستی موجودات را ایجاد می کند؟ مگر نمی گویند:
از ازل تا به ابد آنچه تماشا کردیم / خودنمایان خیال آینه پرداخته اند
مگر نمی گویند:
رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم / جز گرد تحیّر رقمی نیست در اینجا
مگر مولوی نمی گوید:
من با تو چنانم ای نگار ختنی / کاندر غلطم که من توام یا تومنی
ابن عربی:
الموجود هوالحقّ و لاغیر
لیس (فی الوجود) الّا عین الّذی هوالذّات
العالم متوهم ماله وجودٌ حقیقی ، و هذا معنی الخیال
امام خمینی:
انسان باید بداند که خودش هیچ نیست و همه چیز اوست.
استاد می بخشید که وقتتان را گرفتم، ولی اینها شبهه های من است، و از فکرم بیرون نرفته است، و هرچه سرپوش می گذارم نمی شود، درست است که بدایه می خوانم و کتب فلسفی زیاد خواندم و باز هم جوابی نگرفته ام، و می دانم در اسفار هم جواب نخواهم گرفت.
هر از چند گاهی برهان صدّیقینی فکر می کنم، ولی باز هم این جملات در ذهنم رژه می روند و من گیج می شوم، خب مسلّما این بزرگواران که برای خود سخن نگفته اند!
الان هم آنقدر انفجار اطلاعاتی است (متاسفانه) که مثلا می بینم دانشجو آمده می پرسد: اعیان ثابته چیست؟
البته با فکر کردن زیاد به چیزهای ناچیزی رسیدم، و در جلد اول مقالات استاد شجاعی هم چیزهایی دریافتم، ولی کافی نبود و شبهاتم باقی ماند.
وقتی این جملات را می خوانم به این نتیجه می رسم:
معرفت النفس همان معرفت رب است، گرچه ملاصدرایی تفکر کنم باز هم اینها اذیت می کنند.
کمک بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت بفرمایید که اگر تن را «من» حساب کنید، منِ من میشود فطرت. و اگر نفس ناطقه را «من» حساب کنید، منِ من میشود باطنِ فطرت که همان نور حضرت حق است. 2- در رابطه با بحث تشکیک وجود و وحدت شخصی وجود، باید دو رویکرد به موضوعات داشت و عرفا عموماً در منظر خود وحدت شخصیِ وجود را دارند و در این رابطه عرض عریضی از معارف گشوده میشود که حدّاقلش آن است که اگر در مباحث «مصباح الهدایه» ممهّز شوید، افق خوبی در مقابل شما گشوده میشود. موفق باشید