باسمه تعالی: سلام علیکم: من در آن جواب، خواستم متذکر امر مهمی نسبت به انقلاب اسلامی باشم تا انقلاب، تنها در آینهی نگاهی که در گذشته به آن داشتیم، نگاه نشود. چرا که آینهی دیگری ظهور کرده که اگر ادامهی دیروزمان هست، که هست، از امروزمان خبر میدهد که چه در پیش داریم.
نمیدانم چرا در عین احساس همزبانی و همدلی و اینکه میفهمم به کجا اشاره داری، با طاهرزادهای که در مرحلهی سوم حضورِ تاریخی انقلاب بهسر میبرد، همراهی نمیکنی؟![1]
نمیدانم روشن است که به کدام انقلاب دعوت میکنم یا نه؟! و نمیدانم شما هم در این غوغایِ مدعیان دروغین طرفدارِ انقلاب، مواظب هستید آن انقلاب در حجاب نرود؟! انقلابی که امثال حججیها در افق تاریخ یافتند و تا مرز شهادت پای آن ایستادگی نمودند و تشییعکنندگان پیکر بیسرِ او آن حقیقت تاریخی را در بنیادینترین بُعدِ خود حس کردند، در عین آنکه روزمرّگیها آنها را اشغال کرده بود که این نیز عرض عریضی دارد که چگونه انسانهایی با اینهمه روزمرّگیزدگی، باز حججی را از خود میدانند!
چرا ما علیرغم اینهمه دروغ در این حضور تاریخی آن دورهایی که در متن انقلاب اسلامی خداوند برای ما تقدیر کرده است، نظر نمیافکنیم تا دروغگویان را به چیزی نگیریم؟! اینان مگسهایی هستند که میخواهند فیل را نادیده بگیرند.
گفتی زبانی را به میان آورم که مستقیماً قاتل دروغ باشد؛ این تقاضا با نظر به روحیه و روحِ جوان شما تقاضای منطقی است ولی به این فکر کن که گویا سیرهی اولیاء الهی بیشتر در نمایاندنِ «صدق» بود ،تا «دروغ» خود به خود رسوا شود و برای تحقق یک تمدن، تمدنی که نمیخواهد یک حزب سیاسی باشد. به این فکر کن که چرا بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا«علیهالسلام» سعیِ ائمه«علیهمالسلام» آن است که جبههی مقابلهای با خلفا شکل ندهند و در درون جامعهی اسلامی تا آن راهِ زلالی که مأمور ظهور آن هستند، به میان آید.
آری! در مورد کوفه عرض شد اگر کوفیان در عین تفاوتِ نگاه، آن نگاهها به خصومت منجر نشده بود، علی«علیهالسلام» توان مقابله با استکبارِ امویِ معاویهای را داشت. چه کنم که نه میتوانم این نحوه حضوری که شما متذکر آنید را نادیده بگیرم! و نه میتوانم نسبت به روشی که برای تحقق تمدن اسلامی به آن اعتقاد دارم؛ چشمپوشی کنم!! آنچه برای بنده شیرین است «سرِ پیری جوانبودن» است که این جمعالجمعی است طاقتفرسا. موفق باشید
[1] - در یک مرحله، سخن در این بود که این انقلاب ریشه در تاریخِ ما دارد و از «غدیر» تا اینجاها آمده است و در مرحلهی دوم بحث «سلوکِ تاریخی ذیل شخصیت حضرت روح اللّه» بود و در مرحلهی سوم سخن از آن است که اگر به عمیقترین لایههای وجودی خود رجوع کنیم، مییابیم که انقلاب اسلامی به عنوان نفحهای تاریخی تمام جان ما را در بر گرفته است که البته این سخن سخنی است که در فضای مدرنیته «خلافآمدِ عادت» است و نمیدانم گوش شنوایی برایش هست یا نه؟! عرایضی را در این رابطه در گلپایگان تحت عنوان «انقلاب اسلامی و حضور تاریخیِ ما» شروع کردم. عمری باقی باشد حرفهایی دارم.