متن پرسش
جناب استاد سلام:
با توجه به سوال ۲۵۱۳۴ بنده در جزوه فلسفه غرب این جواب را از جنابعالی مشاهده نمودم که: (مسلم هر واقعیتى وقتى نزد مُدرِک حاصل شود بهصورت علم در مىآید تا با مُدرَک که نفس مجرد ما است متحد شود و براى مُدرِک به صورت آگاهى درآید ولى صورت محسوس آن در خارج به صرف اینکه نزد مُدرِک به صورت مجرد حاصل مىشود، قابل انکار نیست. عقل در وراى حس، کشف مىکند تا این صورت علمى که فعلاً نزد مُدرِک موجود است، ما به ازاء خارجى دارد که وقتى در ذهن بیاید به جنس تصور و علم حاصل و ظاهر مىگردد، حال چگونه مىتوان این فهم عقلى را نفى نمود؟)
۱. لطفا کمی واضح تر و ساده تر این متن جواب تان را توضیح دهید.
۲. اینکه فرمودید: (عقل در وراى حس، کشف مىکند تا این صورت علمى که فعلاً نزد مُدرِک موجود است، ما به ازاء خارجى دارد که وقتى در ذهن بیاید به جنس تصور و علم حاصل و ظاهر مىگردد، حال چگونه مىتوان این فهم عقلى را نفى نمود؟)، این که فرمودید را کمی توضیح دهید یعنی چه؟
۳. عقل چگونه به این فهم می رسد؟ چرا بارکلی به این فهم نرسیده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اشکال بارکلی و هیوم آن است که یک امر بدیهی را به حسّ خود ارجاع میدهند و میخواهند علّیّت را حسّ کنند. بهترین جواب به نظر بنده جوابی است که حضرت علامه طباطبایی به هیوم دادهاند که در همان جزوهها در قسمت «هیوم» ملاحظه میکنید. موفق باشید