سلام استاد وقتتون بخیر بنده چندوقتی هست نه حال معنوی دارم نه حوصله اینکه سخنرانی هاروگوش بدم نزدیک یکسااال درحال مراقبه بودم حال خوش معنوی داشتم مدام مراقب اعمالم بودم قلبم رقیق شده بود به هردری زدم که استادی خداسرراهم قراربده نشدکه نشد منم رفته رفته دلسردشدم شیطان البته که بیکارنبود مدام درگوشم میگفت اگه خدا دوست داشت اگه بهت مشتاق بوداینجوری ولت نمیکرد منم خیلی مشتاق بودم بالاخره باوجودمحدودیت هایی که برای ماخانمهاهست خداهم بایدهوای مارومیداشت رفته رفته نمازشبام ترک شد مستحباتم رهاشد واجبات روهم شایدازسرتکلیف انجام میدم خیلی اوضاع بدی هست دلم برای سابق خودم تنگ شده باچه زحمتی جلوی نفسم می ایستادم ومقابله میکردم امااستاد من هنوز نورخداروتوقلبم حس میکنم که سوسومیزنه اما کسی نیست روشنش کنه تنهاموندم خواهش میکنم راهنمایی کنیدازاین بلاتکلیفی نجات پیداکنم...
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در جواب سؤال شمارۀ 40556 عرض شد این تقدیر زمانه است برای حضوری بیشتر، ماورای محدودیتها و محرومیتهای عادی، بلکه حضور در جهان گشوده و گستردۀ خودتان که باید در آن حاضر شوید. موفق باشید