استاد مهربان سلام، این حال خراب کسی است که بوی گند گناهان گذشته همه خاطر و خیالش را پر کرده است و اکنون به وادی چهکنم افتاده است و شرمسار از اینکه این چه غلطهایی بود من کردم و نفهمیدم دل امانتی معصومانه بود و من به لجنش کشیدم و حالا نزدیک است به نا امیدی برسم اگر ابراهیمی این بتها را از خیالم نشکند خاکیان را گاهگاهی آسمانی لازم است/ از رمق افتاده این دل، پهلوانی لازم است/ مست دنیا از مسلمانی به دور افتادهام/ گوش کافرهای تائب را اذانی لازم است / هم سوار افتاده هم اسبش به روی خاک سرد/ جسم و جان مُردند، اکنون جسم و جانی لازم است/ گلّه اکنون در کمین گرگها افتاده است/ بار الها! گوسفندان را شبانی لازم است/ دل به شیطان دادهام، بار امانت بود دل/ قلب سرگردان ما را دلستانی لازم است/ راه پیدا بود، گم کردم، پی راهم، ببخش/ گر امیدی هست غفّارا! نشانی لازم است/ بار دیگر آمدم شاها! پناهم میدهی؟/ من گناه آلودهام خطّ امانی لازم است/ از شما یاران چه پنهان این دل وامانده را/ کربلا و مشهد و قم-جمکرانی لازم است/ دست این افتاده را یکبار دیگر هم بگیر/ خاکیان را گاهگاهی آسمانی لازم است/ ۲۱ مهرماه ۱۴۰۴
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که سرودهاید. آری! اگر انسانها خود را در زندگی روزمرّه غرق سازند تا سؤالات بزرگ و مشکل هستیشان به فراموشی سپرده شود، نه تنها عملاً بردباری خود را از دست میدهند، حتی آرامشی که در کنار زندگی هرکس او را در سایۀ خود قرار داده است، درک نمیشود. موفق باشید