باسمه تعالی
کاربران محترم عنایت داشته باشند که این سایت وظیفۀ خود را تنها در محدودۀ جواب دادن به سؤالات معرفتیِ کاربران میداند و از اینکه نمیتوانیم جوابگوی سؤالات شخصی و حالات فردی کاربران محترم باشیم؛ عذرخواهی میشود.
طاهرزاده
.
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: من با پدر و مادرم ساکن آلمان هستیم. از کودکی به مسائل دینی علاقمند بودم. فضای مدارس اینجا برایم خيلی عذاب آور هست خیلی مایلم به ایران برگردم و در دروس دینی تحصیل کنم. اما پدرم مانع سخت شده است و می گوید من سد راهت میشوم و به هيچ وجه نمی گذارم در این راه وارد شوی. حال تکلیف من با چنین پدری چیست روح من در مدارس اینجا در معرض آسیب های جدی است خواهش میکنم راهنمایی ام کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله خداوند که خودش چنین علاقهای را در شما ایجاد کرده، تنهایتان نمیگذارد. از همانجا شروع کنید. فکر میکنم اگر با مباحث سیر مطالعاتی سایت شروع کنید، آرامآرام راههای ورود به دروس حوزوی از طریق فضای مجازی بخصوص دروس ادبیات عرب برایتان فراهم میشود و خداوند راههایی که باید به نتیجۀ نهایی برسید را مقابلتان میگشاید. لذا لازم نیست که با پدرتان مقابله کنید و چه خوب است که همین دروس رسمی مدارس را نیز به خوبی دنبال نمایید تا در جریان آن موضوعات نیز باشید. موفق باشید
با عرض سلام: استاد اگر نسل جوان این دوره را بخواهید با نسل جوان گذشته که همدوره شما بودند مقایسه کنید تأثیر میل درونی افراد در سیر و سلوک را در کدام نسل بیشتر ارزیابی می کنید؟ چون در دوران رسانه و اطلاعات دسترسی به منابع علمی یا حکمت و عرفان بسیار آسان شده و از طرفی دسترسی به امور و ابزاری که موجب غفلت انسان می شود هم بیشتر فراهم گردیده و گسترده شده به طوری که انسان نسل امروز بیشتر در معرض گناه و غفلت قرار دارد تا انسان نسل دیروز. ظاهراً میل و کشش درونی یک انسان در دوران امروز بیشتر تعیین کننده است که فرد به چه سمت و سویی کشیده شود. آیا این به نفع بشر شده یا به ضرر او؟ آیا در مجموع شرایط گذشته را برای سیر و سلوک معنوی انسان مناسبتر ارزیابی می کنید یا شرایط امروز را؟ متشکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: یحث در موضوع بشر جدید است و تقابل تضادها، که از یک طرف اوج طوفان انسانبراندازِ آخرالزمانی در میان است و از طرف دیگر اوج طلب نهاییترین نهایتهای قدسی. و اینجا است که به سخن جناب مولوی میتوان نظر کرد که میفرماید:
چونک سرکه سرکگی افزون کند
پس شکر را واجب افزونی بود
قهر سرکه، لطف همچون انگبین
کین دو باشد رکن هر اسکنجبین
آری! جمع خوبیها و بدیها، میدانی است تا ما متوجه باشیم آنچنان نیست که در این ظلمات آخرالزمانی مأیوس باشیم بخصوص آنجایی که در دل چنین طوفانی متوجه جوانانی میشویم که حججیها نمونۀ آنها میباشند و اینجا است که متوجۀ بصیرت رهبر معظم انقلاب میشویم که میفرمایند امروز جوانان ما، جوانان خوب و آمادهای هستند. و دیدی که خطاب به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا فرمودند:
جوانان عزیز!
امسال کشور شما، به برکت ایمان و اتّحاد و اعتماد به نفس، در دنیا اعتبار و وزانتی تازه یافت. تهاجم سنگین ارتش آمریکا و زائدهی ننگین آن در این منطقه، مغلوب ابتکار و شجاعت و فداکاری جوانان ایران اسلامی شد. ثابت شد که ملّت ایران با بهرهگیری از توانائیهای خود، در سایهی ایمان و عمل صالح، و در رویاروئی با مستکبران فاسد و ظالم، میتواند بایستد و دعوت به ارزشهای اسلامی را با صدائی رساتر از همیشه به دنیا برساند.
ملاحظه میفرمایید که دقیقاً نگاه رهبر معظم انقلاب به روحانیتی است که جوانان ما را در برگرفته. و حتی چند وقت پیش به دولت محترم نیز فرمودند چند جوان را به کار بگیرید تا مثلاً مشکل گازهای در حال سوخت منطقۀ خوزستان را مرتفع کنند. بنابراین بسیار باید امیدوار بود به جوانانی که در این گذرگاههای طوفانی انتخابهای بزرگی دارند. اینجا است که متوجۀ جایگاه تاریخی رهبر معظم انقلاب نیز باید باشیم به همان صورتی که جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای سید هاشم الحیدری با ما سخن میگوید. https://eitaa.com/amoud313nasr/8404 موفق باشید
با سلام و عرض خدا قوت: شهید سید مرتضی آوینی در مقاله «دولت پایدار حق فرا می رسد» بعد از بیان جایگاه انسان در عالم هستی عبارتی را بیان می کنند: اگر بشر رابطه بین تحولات انفسی خود و عوالم آسمانی را در نمی یابد، نباید بينگارد که چنین رابطه ای وجود ندارد... - این رابطه چگونه است؟ آیا تحول انفسی انسان در عوالم آسمانی اثر گذار است؟ به چه معنا؟ و یا اینکه عوالم آسمانی در تحولات انسانی موثر است و چگونه؟ و اگر این رابطه دو طرفه است چگونگی این رابطه را شرح بفرمایید. ممنون می شوم در این خصوص کلیت پرسش منابعی را از منابع استاد طاهرزاده و سایر بزرگواران دیگر معرفی بفرمایید تا مطالعه کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به حکم آیۀ: «يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» هر اندازه انسانها به سوی حضرت حق جلو و جلوتر روند، حضرت حق نیز با شأنی دیگر به سوی آنها میآید، حال انسانها چه بدانند و چه ندانند خداوند است که مطابق روح تاریخی که برای انسانها رقم خورده، با آنها روبرو میشود. و این امثال شهید آوینیها هستند که متوجۀ ارادۀ خداوند در تاریخشان میباشند. در این مورد خوب است مدتی با کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه»» که روی سایت هست، مأنوس باشید. موفق باشید البته بنده خودم یعنی طاهرزاده به سؤال رفقا جواب میدهم.
سلام وعرض ادب و احترام: استاد بزرگوار بنده خیلی نمیتونم درسطح این بزرگوارانی که از شما سوأل میکنن، طرح سؤال کنم چون سوادم در حد شما نیست فقط سوالی ذهنم رو مشغول کرده است رابطه لیلة القدر و یوم الفصل چیست؟ آیا میتونیم بگیم یوم الفصل، یومِ لیلة القدر است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به سورۀ مرسلات و آیاتی که میفرماید: «لِيَوْمِ الْفَصْلِ ﴿۱۳﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الْفَصْلِ ﴿۱۴﴾ اگر متوجه باشیم «یوم الفصل» در اکنونِ ما حاضر است و هر روز میتواند روزِ روشنشدن حقیقت باشد؛ برای یافتن چهرههای دیگر حقیقت، آری! هر روز را لیلۀ القدری هست که به «مطلعالفجری» میرسد. عرایضی در رابطه با سورۀ مرسلات و سورۀ قدر شده است. خوب است که اگر فرصت داشتید به آن مباحث رجوع فرمایید. موفق باشید https://lobolmizan.ir/get-file/4801/?item=0 و https://lobolmizan.ir/book/1095?mark=%D9%85%D8%B1%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%AA
سلام استاد عزیز: امیدوارم در ایام ماه رجب بهترین برکات نصیب شما و همۀ ما بشود. استاد این مطلب من بیشتر دلنوشته است و البته جهت راهنمایی از حضورتون مینویسم. راستش در فضای دانشگاهی و در بین اساتیدی هستم که بسیار به لحاظ تحصیلی موفقاند. یعنی اکثراً لینک خارج از کشور دارند و آمارهای پژوهشی قوی میکنند. اما... متاسفانه نگاهشون به غرب هست، غرب واقعا الگوی و قبلۀ آمال پیشرفت برای اینهاست و چیزی که خیلی قابل توجه هست ناامیدی عجیبی حاکم بر اغلب جماعت تحصیلکرده هست. در بین مردم عادی هم این ناامیدیهای معیشتی هست ولی در قشر دانشگاهی بیشتر هم به چشم میخورد علاوه بر ناامیدیهای اقتصادی، ناامیدی از توانستن، ناامیدی از آینده علمی، شخصاً دوست داشتم اگر ممکن بود از تمام گروههای تعاملی با ایشان خارج بشوم اما واقعا این راه حل نیست. فرار هست بسیار سکوت میکنم چون بحث و بگو مگو را مؤثر نمیبینم اما گاه در برابر حرفهای عجیب ایشان دیگر نمیتوان ساکت بود. در مواردی سعی به ایجاد سوال از گفته خودشون و تناقض گفته هاشون میکنم. مثلا اینکه بگویند: نتانیاهو اسکندری هست که برای ایران نجات میآورد و آرزوی جنگ برای نابودی نظام... یا ما طبق پیشبینیها از ابر تورم نابود میشیم. استاد حقیقتا قلب آدم درد میاد. استاد من با تمام وجود به حرف رهبری و آینده روشن ایران یقین دارم. مطمئنم تنها راه، همان هست و یقینا خدا حاکم بر سرنوشت مردم ایران هست. فقط نمیدانم در تعامل با این همکاران و دوستان از این طبقه تحصیلکرده وناامید، چه طور باید رفتار کرد؟ چون همکاران، دوستان دانشگاهی، حتی زیادی از دوستان دیندار نیز... تقریبا اینگونه میاندیشند واقعاً پیامبری حضرت رسول سخت ترین نوع بوده چون از نوع گفتار و تعامل با خلق بوده. باور کنید تعامل با افراد خارج از کشور غیر ایرانی بسیار آسانتر برای من بوده هست شنواتر با پذیرش واقعی تر. در عین حال نمیشه ازین گفتگوها و تعاملها گریخت. فکرکنید با این یاسِ عظیم اینها چطور از آینده روشن صحبت باید گفت؟ وقتی تمام مشکلاتشون را روحانیت و دین میدونن و البته گوشی برای شنیدن ندارند در بین اینها افرادی به چشم میخورند که قبلا به صورت جدی دیندار بوده (مثلا سالها شاگرد استاد علامه حسن زاده) و اکنون ضد دین شدند. استاد چقدر شرایط پیچیده هست و چقدر در تعامل احساس ضعف دارم. استاد راهنمایی و دعا بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینجا است که متوجۀ سخن هایدگر میشویم که معتقد است هر اندازه انسان به غرب نزدیک شود، به همان اندازه نیهیلیسم و نیستانگاری به سراغ انسان میآید. نکتۀ مهم آن است که متوجه باشیم قضیۀ اصلی چیست. دیگر مهم نیست که در مقابل نظام اسلامی گارد بگیرند مانند آنهایی که میفرمایید. یا با خودشان درگیر شوند، مانند آنهایی که در غرب، نمیدانند با چه کسی درگیر شوند مگر با خودشان.
روش ما نشاندادن سیرهای است که آنها به نحوی از درون خود متذکر شوند راه دیگری هم هست و در این راستا محبت و ایثار باید به میان آید تا متوجه شوند نوع دیگری از زندگی هم ممکن است. اتفاقاً آن آقایی که سؤال شمارۀ 40982 و 40968 را مطرح فرمودهاند در آلمان زندگی میکنند و همانطور که میفرمایید آنها بهتر متوجۀ جایگاه آیندۀ انقلاب اسلامی شدهاند و بیحساب نیست که رهبر معظم انقلاب در پیام خود به انجمنهای اسلامی اروپا بر این نکته تأکید میفرمایند که پرچمی که انقلاب اسلامی برافراشته است، پرچمی است که خداوند به میان آمده است و فرمودند خدا با شما و پیروزی کامل در انتظار شما است. و حقیقتاً قضیه چنین است زیرا جبهۀ مقابل انقلاب اسلامی تماماً گرفتار بیثمری و پوچی است و مهم، درک تاریخی رخداد انقلاب اسلامی است و جبههای که مقابل استکبار گشوده. مطمئن باشید هم اکنون جوانان فداکار و پاکباختۀ بسیار و بسیار زیادی داریم که در حراست و حفظ انقلاب و مقابله با دشمنان این مرز و بوم، با تمام وجود آمادهاند. بیچاره آنهایی که امید به دشمن دارند تا دشمنان، سرنوشت آنها را تعیین کنند. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام: میخواستم شروع کنم به مطالعه کتاب های استاد. اگر زحمتی نیست میخواستم یه لیست از کتابهای استاد رو به ترتیب اولویت مطالعه برام بفرستید. ممنونم
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان سیر مطالعاتیِ سایت ان شاءالله راهگشاست. https://lobolmizan.ir/page/seyr موفق باشید
سلام علیکم استاد: عرض ادب و وقت بخیر، بنده پسر ۲۶ ساله ای هستم که توسلات بسیار بسیار بسیارطولانی در امر ازدواج داشته ام و مکرر هم خواستگاری رفته ام اما به جایی نرسیده، از طرفی هم طوفان شهوت امانم بریده، با اینکه الحمدلله رشد و سلامت جسمی، عقلی و توان خوب مالی هم دارم و مانعی از این بابت الحمدلله رب العالمین وجود ندارد این را هم عرض کنم که تک فرزند هستم و سال گذشته پدر را از دست دادم و با مادر زندگی میکنم ممنون میشم دستورالعملی، توسلی، راهکاری پیش پایم بگذارید. التماس دعا دارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا همان اولین خواستگاری، کار را تمام نمیکنید؟! به آن سخن رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» توجه کنید که فرمودند هر آنچه در نزد دیگر زنان سراغ دارید، در همسر خودتان هست. مکرر خدمت رفقا عرض شده است که خودِ خداوند به حکم آیۀ: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» میفرماید: مودت و رحمت را خودش در بین زوجین به میان میآورد، پس چرا خود را معطل کنیم؟ البته و صد البته باید طرفین، بنا داشته باشند زندگی خود را با سادگی شروع کنند و ادامه دهند. موفق باشید
سلام علیکم و رحمت الله: ضمن پوزش از ایجاد زحمت. سوالی داشتم درباره زمان و بی زمانی روایت خلق ارواح را در ۲۰۰۰ سال قبل از اجسام چگونه با موضوع بی زمانی در عالم ملکوت و فراماده باید جمع کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید میخواستهاند نسبت به زمان دنیاییِ ما با ما سخن بگویند. مثل آنکه قرآن میفرماید: «وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» به این معنا که نسبت به زمانی که در نزد شما هست، سالهای خداوند هزار سال است. موفق باشید
با عرض سلام و ادب خدمت استاد بزرگوار: چندی پیش یکی از کاربران به جنابعالی جسارتی کرده بود و بی ادبانه این سوال را مطرح کرده بود که «آیا شما کماکان در برابر آقای خامنهای عقل خود را تعطیل می کنید...». طرز بیان خود نشان دهنده سطح شعور و ادب ایشان است. ظاهراً خود این افراد نادانسته در برابر رسانههای دشمن عقل خود را تعطیل کردهاند. اینگونه سخن گفتن نه تنها اهانت به شما بلکه اهانت به تمام کسانی است که در گوشه گوشه این عالم کلام رهبری را با گوش جان می شنوند و عقل و تجربه و تاریخ برحق بودن کلام این رهبر حکیم بصیر را در گوش آنان فریاد میزند. شاید شأن بعضی انسانها، معنای رهبری، باید چون ترامپ و نتانیاهوی فاشیست کودک کش و دنباله روهای آنها باشد ولی اگر هر انسان باکرامت آزاده ای به مدد عقل و خرد خود و با تهذیب نفس به بطنی از بطون سخن رهبر بزرگوار و عالیقدر ما راه پیدا کند و به گوشه ای از بار گران و رسالت توحیدی این ابرمرد ۸۶ ساله راست قامت پی ببرد، لاجرم خود را کوچک می بیند. آری ما همه سر خضوع و خشوع در برابر رهبری حضرت آیت الله خامنهای فرود میآوریم که در روزگاری که سیاستمداران فاسد و فاسق و ظالم دنیا دهان متعفن خود را فقط و فقط برای ارضاء امیال مادی و شهوانی خود باز می کنند، او سخن از رضای خدا، معنویت، نوع دوستی و عدالت و ظلم ستیزی می گوید. در روزگاری که رهبران کشورهای صنعتی دنیا و شیخ نشینان خلیج فارس بابت تکه گوشت متعفنی که شیطان بزرگ چند صباحی جلوی آنها بیاندازد یا نیاندازد پاچه خواری و چاپلوسی او را پیشه کرده اند و در این راه به هر تحقیری تن می دهند این رهبر دلیر ثانی راست قامت ۸۶ ساله ماست که در برابر ظلم و استکبار لحظهای تعلل و تزلزل به خود راه نمی دهد و حسین وار در برابر این یزیدیان فرومایه میایستد و اینگونه به رهروان جوان راه حق و عدالت قوت قلب میبخشد. «به راستی خدای سبحان را، در روزگار خالی از پیامبران، بندگانی است که از راه اندیشه با آنان رازها میگوید. اینان همانند نشانههایند که در بیابانهای بینشان برپایند» (نهجالبلاغه خطبه ۲۲۳)
باسمه تعالی: سلام علیکم: شناخت زمانه و توجه به شخصیتهایی که حقیقتاً پروردۀ خداوند هستند، کار مهمی است، امری که شخصیتهایی همچون آیت الله جوادی و آیت الله مصباح به خوبی متوجۀ آن بودند و اگر نسبت به این امر حساس نباشیم ناخواسته گرفتار تبلیغات دشمنانِ حقیقت میشویم که مثل روز روشن است تا چه اندازه نسبت به حقیقت سقوط کردهاند. حال چه آن افراد مهدی نصیریها باشند و چه ترانۀ علیدوستیها. در حقانیت مسیرانقلاب اسلامی و مدیریت حضرت آیت الله خامنهای«حفظهاللهتعالی» همین بس که دشمنان این راه، چنین افرادی هستند. آیا ملاک حقانیت یک جریان را میتوان از ناحقبودن دشمنان آن فهمید؟ موفق باشید
سلام: شخصی هست که بدون اینکه بخواهد جن دیده است آیا این بد است؟ چه کند که دیگر این اتفاق نیافتد و دلیل اینکه دیده است چیست؟ آن فرد انسان بدی هم نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیتوان گفت آن فرد، فردِ بدی میباشد ولی به هر حال باید با تدبّر در قرآن بخصوص با تدبّر روی آیات الکرسی، روح خود را از این نوع توجهات منصرف نمود. https://lobolmizan.ir/get-file/1643/?item=0 موفق باشید
سلام علیکم و رحمت الله: ضمن آرزوی سلامتی و بهره مندی از ماه رجب. حضرت استاد طاهرزاده در مباحثشون میفرمایند وقتی انسان از دنیا رفت و سنگ لحد گذشته شد نفس از بدن قطع امید یا قطع تعلق میکند در حالی که گویا حضرت آیت الله جوادی آملی میفرمایند سالها طول میکشه تا قطع تعلق حاصل بشه و آنچه ما از مردن میبینیم یک مرگ پزشکی است. لطفاً راهنمایی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرگز نفس از بدن خود قطع تعلق نمیکند. به همین جهت میتوان بر سر مزار متوفی حاضر شد و بنا به گفتۀ حضرت رضا «علیهالسلام» برای او دعا کرد و او هم برای ما دعا میکند. آری! با قراردادن سنگ لحد، امیدش نسبت به توجه به بدن و تدبیر آن تمام میشود و همین امر موجب میگردد که متوجۀ جهانی شود که فرشتگان نکیر و منکر با او روبرو میگردد. نکتهای که حتی در جزوۀ «اعتکاف و چگونگی ورود به عالم آن» متذکر آن برای معتکف شده است. https://lobolmizan.ir/leaflet/173?mark=%D8%A7%D8%B9%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D9%81 موفق باشید
سلام علیکم و رحمه الله: استاد در ذیل پیام دکتر داوری به برگزارکنندگان مراسم رونمایی از کتاب «روایت رضا» را به عرضتان میرسانم و در ادامه با چند نکته و سوال مصدع اوقات شریفتان خواهم شد: «از دوستان و همکاران عزیر که به نظر من در باب شأن تاریخی-اخلاقی توسعه نیافتگی توجه کرده اند بسیار ممنونم. اولین باراستادان عزيز دکتر صافیان، و دکتر رناني بنوشته من درباب توسعه نيافتگي عنايت کردند و آقاي دكتر سامع گزارش بسيارخوب از آن فراهم آوردند. به نظر من توسعه نیافتگی نبود توسعه نيست بيرون افتادن از تاریخ و بي پناه شدن است. وقتی یک دوران تاریخی مثل تجدد استعداد جهانی شدن دارد و در سراسر جهان گسترش می یابد شيوه زندگي تغيير مي كند و ممكن است رشته ارتباط با گذشته و فرهنگ قديم سست شود بي آنكه بضرورت پيوند تاريخي استواري با عهد جديد برقرار شده باشد. دراين صورت شايد وضع خاصی پیدا شود که دیگر نه با قدیم نسبت استواردارد و نه راهی به سوی آینده. مطلب توسعه در سالهاي دهه شصت قرن بيست عنوان شد و در همان سال ها بود که کتابی درباره توسعه در سلسله انتشارات موسسه تحقیقات اجتماعی به چاپ رسید و من نیز آن را خواندم و از آن زمان به مسئله توسعه علاقه پیدا کردم. اسم نویسنده را فراموش کرده ام. مترجمش آفاي دکتر هوشنگ نهاوندی بود. از آن پس گهگاه سری به مقالات و مباحث توسعه می زدم ولی قضیه وقتی در نظرم اهمیت پیدا کرد که متوجه شدم كه زندگي ما نه جديد است نه قديم يا ديگرمثل قديم نيست اما متجدد هم نشده و حتي گروههاي بانفوذي با تجدد بشدت مخالفند. دراين وضع راه توسعه دشوار مي شود. البته همه مناطق و كشورهاي توسعه نيافته دچار جنگ قديم و جديد نيستند وجه مشترك كشورهاي توسعه نيافته اينست كه در ظاهر بزبان تجدد حرف مي زنند و به رسم تجدد عمل مي كنند اما از اساس و گاهي از معني گفتار و كردار خود بدرستي خبرندارند گويي در وطن خويش غريبند و اين چيزي بيش از نبود توسعه است. نام اين وضع توسعه نيافتگي است. توسعه نیافتگی یک حادثه عادی نیست، گم شدن در بيابان فناست. توجه باين معني براي من در پی یک اشتباه پیش آمد. من که اندکی با آرا فیلسوفان معاصر آشنا بودم می دیدم که بیشتر سخنشان در نقد تجدد است و از پایان آن و حتی از مرگ سوژه و انسان می گویند. کسی که با چنین سخنانی مأنوس باشد قهرا در انتظار بیرون شدن از این وضع و گشایش عهد دیگر است. ما معمولا حتی اگر اهل فلسفه باشيم ممكن است تعبيرها و اصطلاحات فلسفه را به معنایی که در کوچه و بازار دارد، دریابیم. من هم پایان دوره تجدد را ملازم با آغاز قریب الوقوع عهدی دیگر دریافتم و وقتی انقلاب ۵۷ اوج گرفت، پنداشتم که جهان در آستانه عهد تازه ای قرار دارد و فردایی می آید که با خود معنويت و صلح و صلاح و آزادی و دوستی می آورد. دو سه سالی در این انتظار بودم و انتظار خود را در نوشته هایم اظهار می کردم. در این زمان به نقد تجدد و وضع علم در کشور نیز بی توجه نبودم. اما متاسفانه غافل بودم که در میان ما نقد هنوز جایگاهی ندارد و غالبا به معنی مخالفت و رد و انکار درک می شود. من تجدد و وضع علم را نقد می کردم کسانی این نقد را مخالفت تلقی کردند و به من عنوان علم ستیز و غرب ستیز دادند. شاید لحن و فحوای سخن من نیز که تحت تاثیر جو انقلاب بود این دریافت را تا حدی موجه جلوه می داد. ولی برای من این مطلب روشن بود که علم و تاریخ چیزهایی نیستند که بتوان با آنها مخالفت کرد. از پیوستگی علم جدید با تجدد نیز بی خبر نبودم. صریح بگویم، مسئله مهم در نظر من وضع زمان و آینده جهان بود. البته خیلی زود دانستم که انتظار عهد تازه تاریخی هنوز زود است و بهتر است فکر کنیم که در کدام زمان به سر می بریم و به چه آینده ای می توانیم امید داشته باشیم. پس به هر سو نظر کردم، اما افق روشنی ندیدم و ندانستم که به کدام سو و به کجا باید رفت. به گذشته ایران هم فکر کردم و عظمت آن را تا حدودی دریافتم. اما خود و زمان خود را آشنای آن نیافتم. در آثار معاصران هم که نظر کردم آنها هم با گذشته جز از طریق آنچه شرق شناسان گزارش کرده اند نسبتی نداشتند. احساس کردم که ما میان آینده و گذشته سرگردانیم. گذشته و آینده هر دو مفاهیمی مبهم بودند و معمولا به مجموعه ای از حوادث و وقایع و دواعی و سوداها اطلاق می شدند. وقتی نه گذشته باشد و نه آینده اکنون هم معنی ندارد. جهان کنونی، جهان بی آینده است. در کشور ما از وقتی که تجدد آمد و دریافتیم که جامعه جدید جامعه غیر دینی است، قهرا در موضع دفاع از جامعه دینی قرار گرفتیم و از آینده غفلت کردیم. این وضع را می توان وضع بی زمانی و بی تاریخی خواند که در آن نه با عهد قدیم پیوند استوار داشتیم و نه عهد جدید را پذیرفتیم و چگونه می توانستیم به عهد قدیم پای بند باشیم که تجدد با این پیوند سازگاری نداشت. تجدد را هم چون عهد غیردینی بود، نمی خواستیم. در چنین وضعی گشایش راه توسعه دشوار می شود. از موانع تاریخی که بگذریم توسعه دو شرط عمده دارد؛ یکی اینکه حکومت اراده به توسعه داشته باشد و دیگر اینکه قدرت های جهانی مانع آن نشوند. در تاریخ دوره جدید مسابقه ای در کار نبوده است که کسانی پیش بروند و عده ای در راه بمانند. توسعه رو کردن به نظم علمی- تکنیکی و اقتصادی و مشارکت در کار جهان جدید است. سنگاپور و کره و چین که اکنون به جمع کشورهای توسعه یافته پیوسته اند در راه تجدد در مسابقه نبوده اند بلکه خود راه توسعه را پيش گرفتند. توجه به این نکات دشواری گشایش راه توسعه و پیمودن آن را آشکار کرد. پس از شرایط سیاسی توسعه غافل نبودم و می دانستم که حتی اگر در کشور مقتضای توسعه موجود باشد مانع بزرگی سر راه آن قرار دارد. آمریکا نشان داده است كه با توسعه ايران مخالف است و بعضی مقام های آن كشور به صراحت گفته اند که ایران نباید به یک کشور قدرتمند تبدیل شود. در چنین شرایطی اندیشیدن به توسعه و تدوین برنامه آن آسان نیست. کار من هم اگر می خواستم به توسعه نظر کنم این بود که به وضع زمان و شرایط تاریخي آن بينديشم و جایگاه توسعه را در آن بیابم. من کاری به کشورهایی چون سودان و آنگولا و ونزوئلا و … ندارم. در کشور خودمان توسعه نیافتگی را ماندن میان قدیم و جدید و نه این بودن و نه آن بودن دیدم و فکر کردم که شاید این مشکل با رجوع به فرهنگ ایران و با نظر به آینده به نحوی رفع شود و اتصالی میان قدیم و جدید به وجود آید. در نظر من توسعه تقلید صرف تجدد و روگرفت رسم و راه زندگی غربی نیست. بلكه در وهله اول به خصوص که این روگرفت پیش از این انجام شده است. توسعه ای که ما به آن نیاز داریم، بیرون آمدن کارها از پریشانی و سامان یافتن آنها و درک امکان ها و تشخیص اولویت های اخلاقي و سياسي و فرهنگی و فايق آمدن بر ميل زمانه به انحطاط است. واين مقصود باغالب آمدن بر وضع جدایی میان قدیم و جدید و ایجاد پیوستگی میان آنها ميسرمي شود. توسعه نیافتگی وضعي در شان انسان نيست. اين وضع بی آنکه از مزایای جهان توسعه یافته بهره داشته باشد از همه عیب های آن نصیب وافر دارد، چنانکه هوایش از هوای همه کشورهای توسعه یافته آلوده تر است و ملالش از ملال سراسر جهان مدرن طاقت فرساتر. تکرار می کنم راه توسعه در کشور ما دشواری ها دارد. از دشواری تاریخی- فرهنگی که بگذریم برای ورود در راه توسعه لازم است که مقتضی موجود و مانع مفقود باشد و اكنون هیچیک از این دو شرط موجود نیست. البته من نمی توانستم و نمی خواستم در مسایل فنی و اقتصادی توسعه وارد شوم و به چیزی اندیشیدم که مقدم بر مسایل فنی و اقتصادی است. این را هم می دانم که توسعه شاني از تجدد است. پیش از آنکه مسئله توسعه مطرح شود، کشورها به توسعه یافته و توسعه نیافته تقسیم نمی شدند و این تقسیم وجه و معنایی هم نداشت. ژاپن و اروپای غربی و آمریکای شمالی وقتی متصف به صفت توسعه یافته شدند که بعضی اقتصاددانان اروپايي مطلب توسعه را پیش آوردند. طراحان توسعه در طرح خود فکر می کردند چه چیز باید توسعه یابد؟ نظر آنها این بود که آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین راهی را که اروپا در اقتصاد پیموده است پیش گیرند تا در زندگی مردم بهبودی پدید آید. آنها از توسعه بیشتر توسعه اقتصادی را مراد می کردند، هر چند که توسعه نمی تواند به اقتصاد و سیاست محدود باشد. و نكته بسيار مهم اينكه اروپا راه تجددش را از اقتصاد آغاز نكرد بلكه به جستجوي سوابق تاريخي و درك آغاز تاريخ خود برامد و عجب نيست كه اين آغاز را در يونان يافت. كتاب ثروت ملل آدام اسميت وقتي نوشته شد كه شاعران و نويسندگان و فيلسوفان آغاز دوره جديد آثار بزرگي پديدآورده بودند. در مباحث توسعه معمولا باين شان مهم دنياي جديد توجه نمي شود و اگر هم بشود شايد بگویند مگر يونان چه اهميت دارد؟ باغ تجدد هرطور ساخته شده باشد بما مربوط نيست ما ميوه آن را مى خواهيم و به درس آموزگار بزرگمان سعدي چندان توجه نكنند كه: «تنگ چشمان نظربه ميوه كنند / ما تماشاكنان بستانيم / هرچه گفتيم جزحكايت دوست / در همه عمر ازآن پشيمانيم» عيب بزرگ توسعه نيافتگي اينست كه چشمش پيوسته و همواره به ميوه است. با اين نگاه خوب و بد و زيبا و زشت و فضيلت و رذيلت با هم خلط مى شوند و هركاري مباح مي شود و همه هرچه و هر كار بتوانند و بخواهند مي كنند و مشكلات روزبروز بيشترمي شود و هيچكس حتي اگر قصد اصلاح داشته باشد از عهده رفع كوچك ترين آنها هم برنمي ايد. سخن كوتاه كنم توسعه و توسعه نيافتگى به جهان جديد تعلق دارد. جهان هاي قديم نه توسعه يافته بودند نه توسعه نيافته و هر جهاني براه خود مي رفت و خرد خاص خود را داشت. اكنون دو وضع وجود دارد: توسعه يافتگي و توسعه نيافتگي كه اين يك وضع بدي است كه با درك و فهم وضع جهان و شرايط و امكانهاي زمان بيگانه است و از آن بيرون بايد رفت كه متاسفانه راه بيرون رفتن را به آساني نمي توان يافت اما اگر راه پيدا شود پيمودنش چندان دشوارنيست. من به گشايش اين راه فكر كرده ام و اين مساله اي بززگ و كاري صعب است. پيداست كه اگرچيزي درباب بزرگ ترين مساله و مشكل زمان گفته و نوشته شود نارسايي ها و نقصهاي بسياردارد اميدوارم همكاران عزيزسخن مرا نقد كنند و بعضي از نقصها و نارسايي هاي آن را نشان دهند. ازهمه بزرگواران سپاسگزارم و حسرت مى خورم كه نمى توانم در مجلس حاضرشوم و سخن دوستان اهل سخن را بشنوم. رضا داوري اردكاني دي ماه ١٤٠٤» ۱. ایشان صراحتا انتظار، جهت پایان تاریخ تجدد و شروع عهدی دگر با وقوع انقلاب اسلامی را اشتباه خود عنوان میکنند. ۲. بعد میفرمایند توسعه با فرهنگ تجدد بدست می آید و چون ما جامعه ای دینی بودیم تجدد را که ماهیتی ضد دینی دارد پس زدیم و به آینده متجدد پشت کردیم و بدینسان راه توسعه را بستیم. ۳. نکته دیگر این که اراده توسعه توسط دولت را از شروط آن میدانند و این نکته به ضمیمه حمایت و دلیل حمایت ایشان از پزشکیان در انتخابات قبل، این نکته را به ذهن متبادر میکند که ایشان یک دولت انقلابی را مانع توسعه میدانند. ۴. می فرمایند توسعه نیافتگی وضعی در شان انسان نیست که به نظر مطلب صحیحی است، در ادامه میفرمایند توسعه یافتگی صرفا برچیدن میوه های تجدد نیست بلکه از ریشه (تفکر و فرهنگ) متجدد شدن باعث بدست آوردن آن میشود همانگونه که اروپا به تفکر یونان رجوع کرد ۵. و در پایان هم ابراز ناامیدی میکنند از یافتن راه ورود به مسیر توسعه آیا این برداشتهای بنده از صحبتهای ایشان صحیح است؟ به واقع آیا جهت توسعه یافتگی راهی جز «از بن دندان متجدد شدن» نیست؟ آیا نمیشود در عین ریشه داشتن در سنت و بوستان قدیم، با سپردن امور به دست افراد با کفایت توسعه یافته شد؟ آیا نمیشود با توکل به قادر عزیز مطلق و انجام وظیفه خالصانه، موانع خارجی توسعه را خنثی کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه میفرمایید که در این پیام نکات بسیار دقیقی مطرح فرمودهاند که روی جمله جملۀ آن میتوان مباحثی را مطرح کرد و مثل همیشه، نگفتههای استاد دکتر داوری در این متن بیش از گفتههای ایشان است و حقیقتاً توسعهای که ایشان روی آن تأکید میفرمایند همچنانکه خود ایشان متذکر میشوند؛ توسعهای نیست که جهان غرب در اکنونِ خود در آن حاضر است که در اثر آن گرفتار بیآیندگی شده است.
به حضور تاریخی خودمان فکر کنیم که از طرفی شهید رجایی و شهید رئیسی داشتیم با عزمی به سوی توسعه ولی با تعهدی انسانی. و از طرف دیگر به آقای هاشمی و خاتمی فکر کنیم که آرزوی توسعه به روش غربی را داشتند و امروز ما با اداراتی روبرو هستیم که نسبت به مردم و کشور، هیچ احساس تعهدی ندارند. و به غرب فکر کنیم که به گفتۀ استاد دکتر شریعتمداری؛ حال که نتوانستند نظام اداری خود را بر اساس تعهدی انسانی اداره کنند، با شرطیکردنِ افراد، انسانها را تبدیل به رُبات کردند و در نتیجه نیهیلیسم به بار آمد. و اینجا است که میتوان در رابطه با فرهنگِ دانشبنیان، آری! فرهنگ دانشبنیان فکر کرد که این، اول کلام است و حضور در جهانی که جهان بین دو جهان است. بنده برداشت رفقا را از سخنان دکتر داوری در کتاب مورد بحث با توجه به آشنایی که با نگاه آقای دکتر صافیان دارم، کافی نمیدانم از آن جهت که آقای دکتر صافیان با همۀ ارادتی که بنده به حُسنِ نظر ایشان دارم، صراحتاً همین حضور در تاریخ جهان غرب را لامحاله میپذیرند. در حالیکه میتوان در عین حضور در نظم جدید به انسانی فکر کرد که مدّ نظر جناب هایدگر میباشد. که باز باید گفت: این اول کلام است بخصوص که همچنانکه آقای دکتر داوری تأکید دارند کسی نمیتواند در تفکر مرید کسی باشد. موفق باشید
با سلام و عرض ادب: استاد ارجمند غرض از مزاحمت کانال خانه حضرت زهرا (س) کانالیست که مربوط به اطلاع رسانی جلسات مذهبی و معرفتی که در مکان فرهنگی خانه حضرت زهرا انجام می شود، می باشد. در جلسات فرهنگی موضوع زنان در غرب پیرامون حجاب، مباحث معماری و جلسات مناسبتی و تدبر در قرآن انجام می شود. اگر حضرتعالی صلاح می دانید کانال را به کاربران معرفی کنید، با تشکر آدرس کانال مربوطه: https://eitaa.com/ladyzahrahouse
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان کار خوبتان هستم و بحمدالله به موضوع قابل ارزشی پرداختهاید آن هم در زمانهای که با نسلی روبرو هستیم که با روح آخرالزمانی خود پرسشگری را پیشه کرده است تا به عمق آموزههای دینی برسد و اینجا است که ما باید با توجه به روحیهای اینچنینی با سؤالات این نسل روبرو شویم به این معنا که از ابتدا طوری باب مباحث را باز کنیم که نسبت به روحیۀ پرسشگری این نسل، حرف داشته باشیم و اینجا است که جناب صدرالمتألّهین وارد میدان گفتگو میشود. موفق باشید
سلام و عرض ادب: سوالی دارم مدتی هست که احساس میکنم در بیداری روحم از بدنم جدا می شه و به جاهای مختلفی میره، تقریبا ۶ الی ۷ بار این قضیه برام پیش اومده، توی اون حالت پسرم و همسرم رو می بینم [یعنی میرم پیش همسرم و اون رو میبینم] آخرین بار زنداییم رو دیدم (ایشون توی یه شهر دیگه هستن) بهش سر زدم و برگشتم، کاملا بیدارم مطمئنم. اولین و دومین بار خیلی ترسیدم هی سعی میکردم تکون بخورم ولی نمیشد و بعد از اون انگاری بدنم عادت کرد می خواستم علتش رو بدونم و اینکه چه کاری باید انجام بدم ممنونم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقۀ انسانی به جهت مجردبودن از ماده، چنین استعدادهایی را دارد. بهتر است با تأمّل در معارف اسلامی مانند «معرفت نفس» و تدبّر در قرآن به کمک تفسیر المیزان، نفس ناطقۀ خود را عمیق کنید زیرا این استعداد به خودی خود کمال نیست و نباید خودتان آن را دنبال نمایید. موفق باشید
عرض سلام و ارادت خدمت شما: چیزی بعد سالها حضور در زندگی و چه بسا این روزها بیشتر من را به خود مشغول کرده و من را به یافتن میکشاند؛ یافتنی که جدایی از عادات اطراف و آگاهی به صورت در کنار هم بودنی من را به خود مشغول ساخته؛ مقصد این زندگی را چگونه میشود برای خود یافت؛ اصلا چگونه میشود به خود گفت زندگی همین است؟ زمانی هست برایم که میپرسم آیا زندگی همین است؟ یا اینکه شاید من باید چیزی دیگر هم بخواهم؟! مانده ام به گفتارِ شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکتۀ مهمی است. اتفاقاً شخصیتهایی مانند شهید آوینی زودتر با این سؤال روبرو شدند و با همین سؤال بود که او متوجه شد استدلالهای عقلی و انتزاعی او را کفایت نمی کند و باید در نسبت خود با انسانی فکر کرد که بودن انسانی او را معنا میکند و شهید آوینی به شخصیت حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» رسید که آینۀ انسان کامل در این زمانه بود و آوینی اینگونه آوینی شد و تأکید بر شخصیت حضرت علی «علیهالسلام» در همین رابطه موضوع مهمی میباشد. عرایضی با همین رویکرد ان شاءالله در روز ۱۳ ماه رجب در اعتکافی که در پیش است، خواهد شد. موفق باشید
بیرون بزن از خویش بر ما سروری کن / ای حضرت درویش بر ما سروری کن / مات دو چشمان تو هستم می بنوشان / اکنون شدم بیکیش بر ما سروری کن / چشمان بد دور از تو و دیوانگانت / کوریِّ بد اندیش بر ما سروری کن / ای نوح ای کشتی قلبت مامن ما / سکنای هر دلریش بر ما سروری کن / تا کور گردد چشم پر ناز هوسها / ای عشق بیش از پیش بر ما سروری کن / ۵ دی ۱۴۰۴
باسمه تعالی: سلام علیکم: آرزو و تقاضای شیرینی است زیرا حقیقتاً وقتی عشق بر ما سروری کند، انسان مییابد که چگونه در اختیار خدا قرار گرفته است و اوست که انسان را جلو و جلوتر میبرد. موفق باشید
سلام: خسته نباشید. این سوال را از شما کردم. فکر کنم شما تو خصوصی جواب دادید. ولی من نمی دونستم... شیطان قدرت داره ابزار فیزیکی غیببی برای فریب انسان استفاده کنه. به این منظور از اونجای که از درون انسان با خبره وانسان دعا کنه برای ازدواج... و شیطان برآورده کنه و یه عکس تو ذهن از طرف ایجاد کنه. و تیری به دل نه قلب بعنوان محبت ایجاد کنه و از اونجا که این عمل یه عمل ما ورایه یا بهتر بگم غیبی است ولی در کل شیطانی و یه سوال دیگه آدمای بی سواد معنی نماز و دعاها و ذکرها را نمی دونن. چطوری این اعمال رو شون تاثیر داره؟ مچکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد قسمت اول سؤال خوب است به کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» که روی سایت هست، رجوع فرمایید. در مورد حضور در نماز، حتی بدون توجه به معنای کلمات، آری! همینکه اراده میکنند تا در محضر خدا به عنوان انجام تکلیف حاضر شوند؛ به همان اندازه مورد عنایت خدا قرار میگیرند. موفق باشید
«یَا عُدَّتِی عِنْدَ شِدَّتِی یَا رَجَائِی عِنْدَ مُصِیبَتِی» سلام خدمت استاد بزرگوار: در مفاتیح الجنان در مورد دعای جوشن کبیر نقل شده: «این دعا را جبرئیل براى آن حضرت در یکى از جنگها فرود آورد، درحالى که «زره» سنگینى بر تن آن جناب بود به گونه اى که سنگینى آن بدن مبارک آن حضرت را به درد آورده بود. جبرئیل عرضه داشت: یا محمّد پروردگارت به تو سلام میرساند و میفرماید: این «جوشن (زره)» را از تن خود بیرون کن و این دعا را بخوان که براى تو و امّتت موجب ایمنى است» پرسش های متعددی در اطراف این روایات ممکن است پیش بیاید: ۱. آیا واقعاً دعا تا اینجاها هم نقش دارد که میتوان زره مادی را از تن خارج کرد و به جای آن از طریق دعا زرهی معنوی در اطراف خود شکل داد؟ ۲. آیا دعای جوشن کبیر برای محیط هایی که تا حدودی دارای ظلمات و کدورت ها و آثار گناهان هست هم مفید است و آیا میتواند جان ما رو از تهاجم آلودگی ها محافظت کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در مورد خلع زرۀ حضرت در نسبت با مناجات «جوشن کبیر» میتوان اینطور فکر کرد که منظور آن باشد که نگهدارِ حقیقی آن مناجات فوق العاده است و از این جهت امیدوار به زرۀ مادی نباید بود و لذا لازم نیست از نظر فیزیکی آن زره را از بدن خارج کنند به همان معنایی که به ما فرمودهاند: «با توکل زانوی اشتر ببند» ۲. به نظر میآید اگر بشود در محیطی افراد را متوجۀ اشارات آن نیایش بزرگ بگردانیم، مطمئناً آنها با توجه به فطرت توحیدیشان به خود میآیند. موفق باشید
در پاسخ به پرسش ۴٠٩۶٣ الإمامُ الكاظمُ عليه السلام : إنَّ للّه ِِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ : حُجَّةً ظاهِرَةً ، و حُجَّةً باطِنَةً ، فأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأنبِياءُ و الأئمَّةُ عليهم السلام ، و أمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ. حديث امام كاظم عليه السلام : خداوند را بر مردمان دو حجت است: حجتى بيرونى و حجتى درونى. حجت بيرونى همان فرستادگان و پيامبران و امامان عليهم السلام هستند و حجت درونى همان خردها. آیا این عمل با معارف شیعه هماهنگ است که عقل را که حجت درون است کنار بگذاریم و فردی غیر معصوم را حجت قرار دهیم؟!
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً بر اساس همان حجّت باطنی یعنی عقل است که باید متوجه شویم در زمان غیبت، نایب امام عصر که مظهر و سیرۀ رهنمودهای ائمۀ معصومین هستند، چه کسی و یا چه کسانی میباشند و اگر کسی نتواند نایب امام عصر را در زمان غیبت بشناسد، عملاً از عقل خود استفاده نکرده است. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. با عرض سلام و ادب خدمت استاد ارجمند:
با خواندن نظرات کاربران که برخی واقعاً از سر صدق و دلسوزی به مشکلات کنونی کشورمان اشاره می کنند و برخی هم در راه حل این مشکلات با ابراز ناامیدی بن بست میبینند، این حقیر خواستم سؤالی مطرح کرده باشم باشد که این عزیزان با نظر به آن بتوانند بر فضای ناامیدی کنونی آسان تر غلبه کنند. شاید این حقیر هم جزو کسانی باشم که اگر بخواهم از مشکلات، ناکارایی ها، بی مسئولیتی ها و ترک فعل ها بگویم به غیر از نالیدن و آه کشیدن چیزی عاید کسی نشود. ولی علت چشم امید داشتن آزادگان جهان به این انقلاب با این همه مشکلات پشت سر و چالش ها و دغدغه های پیش رو را در چه باید جستجو کرد؟ چرا تصور جهان بدون انقلاب اسلامی ایران و جهان بدون وجود رهبر انقلاب برایمان سخت است؟ حتی در داخل کشورمان آن فرد مومن انقلابی که به کارایی نظام تردید دارد و نسبت به حل کردن مشکلات ناامید شده، به جای آنکه در دل خود آرزوی زیر سلطه صهیونیسم و استکبار جهانی رفتن را بپروراند، در دل آرزو می کند که ای کاش این انقلاب این مشکلات را نداشت و یا می توانست مشکلات را پشت سر بگذارد و از آنها عبور کند. اینکه چرا آزادگان جهان به اینکه زیر سلطه صهیونیسمی بروند که حتی همه ابزارهای مادی دنیای کنونی را در دست دارد، امیدی ندارند و آن را راه حلی برای بشریت نمی دانند!؟ آیا این به خودی خود از این حقیقت پرده بر نمیدارد که راه تمدن استکباری غرب تسلیم شده در برابر صهیونیسم راهی باطل است و بشریت نمی تواند به راه باطل امید داشته باشد و به آن دل ببندد؟ آیا علت غیر از این است که آن راه به سوی ظلمات است و به سرنوشت ظلمانی محکوم و پا نهادن در آن راه سردرگمی، پوچی و بی معنایی را در زندگی به دنبال دارد؟ و اینکه آزادگان و مظلومان جهان با وجود همه انزوایی که جهان استکبار میخواهد بر ایران تحمیل کند باز چشم امید به ندای حق رهبر انقلاب و غلبه ایران بر استکبار دوخته اند، پرده از این حقیقت بر نمیدارد که راه انقلاب راه حق است و راه حق به سوی نور است و منتهی می شود به نور و امید بشریت همواره رسیدن به نور است و پا نهادن در راه آن دلگرمی و معنابخش زندگی راهیان نور؟ التماس دعا استاد گرامی
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه خوب متوجۀ تاریخی هستید که با انقلاب اسلامی در مقابل تاریخ رو به افول فرهنگ استکباری مدرنیته به میان آمده و معلوم است که با تنگناهای فراوانی روبهرو هست، چه از داخل و چه از خارج. مهم آن است که متوجه جایگاه آن تنگناها باشیم حتی تنگناهایی که طرفداران به ظاهر انقلابی دانسته و یا نادانسته ایجاد میکنند و ایجاد کردهاند و بدانیم در هر حال همۀ آن تنگناها، مهمانهای ناخوانده هستند و این است بصیرت تاریخی، امری که رهبر معظم انقلاب متوجۀ آن و با نظر به آینده هستند و به همین جهت در سخنانی که با مداحان داشتند، واژۀ «تدریج» را به کار بردند و فرمودند: «من به شما عرض کنم به توفیق الهی، جمهوری اسلامی در حال پیشرفت است. کمبود زیاد داریم؛ ... امّا کشور دارد جلو میرود، دارد پیش میرود. ملّت ایران دارند روزبهروز برای اسلام آبرو درست میکنند، نشان میدهند که اسلام یعنی ایستادگی، اسلام یعنی قدرت، اسلام یعنی صدق و صفا، اسلام یعنی خیرخواهی و عدالتخواهی؛ اینها را ملّت ایران دارند به تدریج نشان میدهند. البتّه تحوّلات بزرگ در یک کشور به چشم نمیآید، چون تدریجی است، چون طولانیمدّت است ــ کوتاهمدّت نیست و در یک لحظه انجام نمیگیرد تا انسان ببیند؛ به تدریج انجام میگیردــ امّا من میخواهم عرض بکنم به توفیق الهی به تدریج جامعه پیشرفت میکند.» موفق باشید
با سلام و احترام خدمت استاد محترم: با توجه به پرسش ۴۰۹۶۶ آیا اینکه ماه رجب ماه جلال الهی است از آن جهت افق ما توجه به عظمت و اعلی و کبریایی الهی باشد یا از این جهت که جلال الهی تجلی می کند تا منیت سالک را نفی کند و به گفته کتاب اسما الحسنی هرچه منیت نفی شود شدت تجلی اسم بیشتر می شود. پس هرچه منیت نفی شود ارتباط با نور رازقیت الهی هم بیشتر خواهد بود. حالا آیا این موضوع که شدت تجلی نور اسما مثل رازقیت حضرت حق بیشتر خواهد شد مربوط به انوار ولایت ماه رجب است یا دیگر مربوط به ماه شعبان می شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از آن جهت که بالاخره جلال او از جمالش جدا نیست، همانطور که جمالش از جلالش جدا نمیباشد؛ بنابراین در جلال او در عین احساس کبریائیاش باید امیدواربه جمال و الطاف او بود و در ماه مبارک رجب چنین احساسی برای افرادی که آن ماه را را پاس میدارند، پیش میآید و ادعیۀ آن ماه نیز به هر دو وجه نظر دارد. موفق باشید
با سلام خدمت استاد محترم: مطالب ماه رجب و ماه شعبان را هر سال مروری می کنم و تلاش می کنم مطالب جدید را پیگیر باشم. کتاب اسما الحسنی را هم بارها خوانده ام. سوالی برایم مطرح است. چه رویکردی با اسما الهی در ماه رجب باید ایجاد شود ؟ چه افقی مد نظر ما باشد برای ماه رجب؟ آیا این است که چون ماهی است که دیگر کثرات به میان نیستند پس باید تقاضای مستقیم اسما را داشت؟ مثلا دیگر در نان و آب و غذا رزاق ندیدن و این ماه رجب باید مستقیم خود رزاق را یافت. خود نور رزاق را خواهان شد و همینطور سایر اسامی الهی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به اینکه رسولخدا «صلّیاللهعلیهوآله» میفرمایند: «إِنَّ رَجَبَ شَهْرُ اللَّهِ.» است میتوان گفت در این ماه نور جلال الهی در میان میباشد و به همین جهت ماه حرام میباشد تا این ماه تنها ماه حضور او برای ما گردد به همان معنای «ماه رجب، ماه یگانگی با خدا» آنطور که جناب اباذر در دعای خود از خدا شروع کرد و در راستای درک حضور خدا به حضور پیامبر خدا «صلواتاللهعلیهواله» نظر نمود.
عرضه می دارد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمْنَ وَ الْإِیمَانَ بِکَ وَ التَّصْدِیقَ بِنَبِیِّکَ وَ الْعَافِیَهَ مِنْ جَمِیعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّکْرَ عَلَی الْعَافِیَهِ وَ الْغِنَی عَنْ شِرَارِ النَّاسِ» بار خدایا ! از تو امان و ایمان به خودت را درخواست میکنم، توفیق تصدیق و دنبالهروی از پیامبرت را آرزومندم. عافیت از جمیع بلایای دنیوی و اخروی را از پیشگاهت طلب میکنم. روحیه شکر و سپاسگزاری از عنایاتت را خواهانم. پروردگارا! مرا از مردم بد و آزاررسان بینیاز کن. موفق باشید
سلام علیکم: استاد در مورد سوال ۴۰۹۳۶ جمله ای از شهید چمران نقل شده که بنظرم خیلی دقیق هست: «من نمی گویم ولی فقیه معصوم است. اما ملتی که به امر خدا به امر ولی فقیه اعتماد می کنند. خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمی دهد و به نوعی به او معصومیت می بخشد» التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همینطور است. کافی است به سخنان رهبر معظم انقلاب آنطور که حاج قاسم عزیز مینگریست، نظر کنیم. در آن صورت همراه با آن شهید بزرگ خواهیم گفت: « والله والله والله از مهمترين شئون عاقبت به خيري همين است. والله والله والله از مهمترين شئون عاقبت به خيري، رابطۀ «قلبي» و «دلي» و «حقيقي» ما با اين حکيمي است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قيامت خواهيم ديد، مهمترين محور محاسبه اين است.» موفق باشید
بسیار اندیشه ورز و پیداست دورانمون که منطبق به زمان موسی علیه السلام و کربلا و سقیفهء حضرت زهرا سلام الله! تنگنای کربلا آنقدر زیاد بود که از میان میلیون ها انسان در زمین فقط ۷۲ نفر پیوستند و از بین هزاران لشکریان خط مقدم دشمن فقط یک نفر حُر شد آنقدر که تنگنا بود! عده ای با سنگ و شمشیر میزدند و گریه میکردند که نباید بزنند اما نمیتوانستند نزنند و عده ای گول خوردن و میزان زیادی خواب غفلت را به سود و زیان خود در دنیا برگزیدند و همه تاریخ و حق را نادیده گرفتند زیرا همواره انتخابشان راحتی ها بود. آنها میترسیدند انتخاب های درست را داشته باشند و از خود بگذرند. احاطه ای که ما را در بر گرفته و معنی کرده تاریخ ماست! این دنیا تکرار قصه هاست به آدمیان، موهبت حیات در هستی عطا شد تا در هزاران آزمون خود یافتن، خود را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارند و پیش روند تا به صراط حق برسند پس این دنیا گورستان قصه هاست و غرب کافر، از ما بعنوان حرکت به سوی پوچی استفاده کرد. وقت آخرین بازیه! یه بازیه خطرناک با بالاترین میزان امتحان و ریسک: بقای بحق یا انقراض؛ این بازی همونحایی که شروع شد تموم میشه در دنیایی مثل یک هزارتو که امتحان میکنه ما کی هستیم که آشکار میکنه ما قراره چی بشیم. آخرین چرخه گراداگرد پیچ شاید این بار ما خودمونو آزاد کنیم زیرا گشوده تر از انقلاب اسلامی در تنها تاریخ محیط وجود نداره. انقلاب اسلامی حرکت ابراهیم و موسی و اهل بیت نبی است در انقلاب حضرت علی و زهرا حسن و حسین و همه چهارده معصوم علیه السلام همان راهشان را حاضر کردند و مهدی همچنان غایب است زیرا که هنوز ایشان منتظر خود است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: و با نظر به همین انقلاب است که فردایِ انسانها هرچه بیشتر به سوی انسانیت است و به خوبی روشن است که طریقت حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» از فتوحات آخرالزمانی ایشان و درک حضور نهایی انسان آخرالزمانی ریشه گرفته، طریقتی با گذار از مدرنیتۀ خودبنیادِ بشر جدید و از این جهت شخصیت حضرت امام تعلّق به آخرالزمان داشت و این غیر شهودی است که بعضی از اهل سلوک به عنوان شهودات فردی در آن متوقف هستند و لذا جلال و جمال در وجود امام به نحوی تجلی کرده بود که ایشان آخرالزمان را به نحو تفصیلی میشناختند، امری که تنها خودآگاهیِ تاریخیِ متفکران اُنسی میتوانند از آن آگاهی داشته باشند و با توجه به این امر اگر به کربلا رجوع شود، کربلا را در تاریخ خود حاضر کردهایم و در اکنون خود در کربلا حاضر شدهایم. آیا با توجه به این امر میتوان به یگانگی «زندگی» و «مقاومت» اندیشه کرد؟ موفق باشید
