با عرض سلام و ارادت خدمت استاد گرانقدر: استاد بنده کسی نبوده و نیستم که بخواهم به خاطر انجام تکلیف شرعی صرف در انتخاباتی شرکت کنم و در خصوص مبحث انتخابات و عرایض اخیر جنابعالی خواستم تجربه شخصی خود را به عنوان کسی که هم در انتخابات دموکراسی سبک غربی و هم در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت داشته ام با شما و کاربران در میان بگذارم؛ شاید که مصداق کوچکی باشد برای نظر به بعد وجودی یا اگزیستانسیالیستی مسئله انتخابات و تفاوت رای مردم در یک نظام مردمی متکی به امر قدسی با رای مردم در یک نظام دموکراسی سکولار برخاسته از اومانیسم. وقتی بنده در انتخابات احزاب در آلمان شرکت میکردم با این نگاه رای میدادم که کدام حزب یا گروه سیاسی بیشتر منافع طبقه مرا و یا منافع مهاجرین را تأمین میکند و یا کدام حزب شعارهای عدالت طلبانه و صلح طلبانه ی دارد و با این تفکر رأی میدادم که رأی دادن من بهر حال بهتر از رأی ندادن است. بعد از شهادت حاج قاسم وقتی که باطل بودن جبهه استکبار غرب و سازشکاران داخلی برایم بیش از پیش مسلم شد مصمم شدم که در انتخابات ریاست جمهوری بعدی شرکت کنم و رای به کاندیدایی بدهم که بیشترین زاویه را با غرب و غربگرایان داخلی داشته باشد. شرکت در این انتخابات باعث شد حس حضوری را تجربه کنم که در هیچ یک از انتخابات قبلی یا انتخابات احزاب آلمان نداشتم. چراکه این انتخابات در منظر من به منزله تقابل دو جبهه حق و باطل ظهور کرد و شرکت در این انتخابات نه به هدف انتخاب حزب یا شخصی در راستای تأمین منافع طبقاتی یا شخصی من که به عنوان انتخاب نزدیکترین کاندیدا به جبهه حق برای بنده جلوه کرد. گویی که شهادت حاج قاسم برای من چراغ راهی شده بود که حق را از باطل تمیز دهم و خداوند حجتی را بر ما تمام کرده بود و اکنون این ما بودیم که باید در آزمون انتخابات رأی خودمان را در راستای اراده الهی قرار دهیم. نه با این امید رأی دادم که منتخب من بتواند قول های انتخاباتی خود را محقق کند و نه با این امید رأی دادم که با سر کار آمدن منتخب من فساد و بیکاری و فاصله طبقاتی ریشه کن شود. رأی دادم چون حسی در درون به من میگفت باید در این تقابل جبهه استکبار و جبهه ضد استکبار حضور داشته باشم و تنها نظاره گر نباشم. بدون اینکه برایم مهم باشد این تک رأی ناچیز من در برابر میلیون ها رأی چه اهمیتی میتواند داشته باشد. انگار فقط برایم یک چیز بیشتر اهمیت نداشت و آن اینکه در این تاریخ تقابلی بین دو جبهه حق و باطل پدیدار شده و من با همین رأی ناچیز خود میخواهم در جبهه حق حضوری هرچند ناچیز داشته باشم. برای شرکت در این حضور بدگویی ها و ناسزاهای افراد ضد انقلاب متجمع در اطراف سفارت ایران در آلمان را به جان خریدم و رأی خود را به آقای رئیسی به صندوق انداختم و این حس حضور شور و شعفی را در من ایجاد کرد که در آینده به دنبال همین حس خواهم رفت و در انتخابات شرکت خواهم کرد حتی اگر رأی ممتنع به صندوق بیاندازم. حال سؤال این است که آیا در این تاریخ شهدای مظلوم و کودکان معصوم غزه و شهدای حادثه تروریستی کرمان برای ما چراغ راهی نشده اند که بوسیله آن جبهه ظلم و استکبار را از جبهه ظلم ستیز و استکبار ستیز تشخیص دهیم و به مدد این تشخیص شرکت در انتخابات آینده را به منزله انتخابی بر ضد خواسته استکبار جهانی و در راستای خواست و اراده الهی به عرصه ظهور بیاوریم؟ با تشکر و عذرخواهی از طولانی شدن مطلب
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که فرمودهاید این شمایید که مییابید جایگاه دموکراسی در جهان غربی با انتخاباتی که در انقلاب اسلامی و نظام جمهوریت آن شکل میگیرد، چه تفاوتهای ماهوی دارد. همانطور که عرض شده: انقلاب اسلامی، حضوری است تا انسانهایِ معنویتگرا به جای مشغولبودن در عادات دینی که نوعی سرپوشگذاردن است بر ظرف تهی زندگی امروزین، بتوانند با حضوری اصیل، بودن خود را عمیق و وسیع و گسترده نمایند و چنانچه با نظر به چنین حضوری در انتخابات شرکت کنند؛ در ساحتی وارد میشوند که هستی خود را عمیقتر و گستردهتر احساس میکنند.
به مسیری که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده است باید فکر کرد و اینکه انسان اگر به جای آنکه مشغول امورات روزمرّه شود، در هستی خود نزد خود حاضر شود؛ در مسیری قرار میگیرد که به حکم تشکیک وجود و شدتیافتن وجود، دائماً در خویش از خویش فراتر میرود و بر اساس انتخابی که میکند به خود هویت میبخشد و نسبت به حقیقت هستی که با آن نسبت دارد، تقرب میجوید. این است مسیر نهایی و اصیلی که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده و این مسیر بدون مانع نیست ولی «رنجْ راحت شد چو شد مطلب بزرگ». « وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلأَعلَونَ إِن كُنتُم مُّؤمِنِينَ» (آل عمران/139) نه به خود ضعف و سستی راه دهید و نه نگران باشید زیرا اگر در مسیر ایمان حاضر شوید شما بر فراز و برتر خواهید بود. آن هم در جهانی این چنین بیرحم که در صحنه باریکه غزه ملاحظه میکنید.
احساس حضور تاريخي، کاري ميکند که شما نه در گذشته باشيد و نه در آيندهاي که آرزوهاي دنيايي براي انسانها ميسازد. انسان در اين حالت در «زمانِ باقي» مستقر ميشود. «زمان فاني» يعني آنچه همواره در حالِ گذر است و کسي که در زمان فاني زندگي ميکند در ناکجاآباد زندگي ميکند. برعکسِ زندگي در زمان باقي که گذشته و آينده ندارد، به خودي خود يک تاريخ است. اگر شما با امام حسين (علیه السلام) وارد جبهه مقابله با کفر و استکبار شديد، همان امام حسيني که به ظاهر به لحاظ زمان فاني، در گذشته است، در پيش شما است. آيندهتان هم ادامهي امام حسين (علیه السلام) است. ديگر مفهوم گذشته و مفهوم حال و مفهوم آينده در ميان نيست.
آيندهي اصيل معنايش اين است که حتي ميشود بنيقريظه را هم که داخل مدينه با آن قلعههاي محکم جا خوش کردهاند، شکست داد، از آن جهت که از پشت به ما ضربه زدند و خيانت نمودند. ولي چون مسلمانان اصيلترين آينده را آينده توحيدي ديدند به بهترين نحو خطر جنگ احزاب را از سر گذراندند و ما امروز نيز با «اکنوني اصيل» رو به سوي آينده خود داريم و وقتي انسان در «اکنونِ اصيل» خود قرار بگيرد، آينده او نيز اصيل خواهد بود و انقلاب اسلامي با چنين هويتي به اهدافي که پيش رو دارد دست مييابد. انقلاب اسلامي نحوهاي از زندگي در اين دوران است که به مدد الهي بايد به عالَم نشان داده شود و از اين جهت انتخابات و حضور در آن، معنی خاصی دارد که مردم ما در بستر انقلاب اسلامی به خوبی متوجه آن هستند و دشمنان ما نیز میدانند مردم ما با چه انگیزه و حضوری در انتخابات شرکت میکنند و به همین جهت تلاش دارند آنها را از آن نوع حضور منصرف کنند. و این جای اندیشیدن بسیار دارد. موفق باشید
سلام استاد: درباره سوال ۳۶۷۸۰ مطلبی خدمتتان می نویسم، نمی دانم نویسنده آن سوال کیست فقط گمان من آن است که شاید خودش هم نمی داند که گاهی هرچند از قله ای سقوط می کند ولی در دریای حکمت می افتد و در تسبیحی شناور می شود و دوباره راه می افتد. شاید خودش حواسش نبود که چه گفت و نوشت؛ «پس اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ، صبح تا شب دارم سعی میکنم این قفس سالم تر باشه. مگه من همون پرستویی نیستم که قصدم پرواز بود پس چرا از ویرانی لانه ام می هراسم.» شاید همین جمله ی کوتاه، اندازه ی ساعت ها خطابه و سخنرانی بتواند دلی یا دلهایی را آواره و آرام کند. کاش این جمله اش را به خطاطان می سپردند تا در دل چشم ها می نشست. هر که هست نمی دانم کیست و چیست؛ فقط امیدوارم قلم زمین نگذارد و باز بنویسد و باز هم بنویسد و این نقاشی هایی که با قلم می نویسد را با ظرافتی ادبی رنگین کند. و من الله التوفیق
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! چه اندازه زیباست سقوطی که ناگهان خود را در دریایی بیابیم که حاضرشدن در تسبیحی است شناور. اینجا است که می توان گفت: «من چه غم دارم که ویرانی بُوَد / زیر ویران، گنجِ سلطانی بُود». این یعنی انقلاب حضرت روح الله که خواست جهانی را ویران کند تا انسانها را از توهّم دوران رهایی بخشد. این یعنی غزه، یعنی سخن حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» که فرمود: «مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبههایدار میروند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته میشوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم. امروز بیشتر از هر زمانی کینه و دشمنی استکبار علیه اسلام ناب محمدی برملا شده است.» این یعنی مائیم و جهانی به وسعت حضور همه انسانها در انسانیت خود، و این همه آشنایی با همدیگر به همان معنایی که امروز داریم ماورای حجاب استکباری خود را بیش از پیش احساس میکنیم. موفق باشید
سلام و رحمت خدمت استاد بزرگوار: میخواستم اگه امکانش هست برای مطالعهی مباحث تفکر تاریخی سیر مطالعاتی معرفی بفرمایید. (چیستی معنای آن.)
باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته مباحث اخیر از کتاب «سلوک ذیل شخصیت....» گرفته تا کتاب «گوش سپردن به ندای بیصدای انقلاب اسلامی» و مباحث «انقلاب اسلامی، جهان بین دو جهان» و پس از آن مباحث «انقلاب اسلامی، انتظار و وارستگی» همه از تفکر تاریخی سخن میگوید. میتوانید از کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» شروع بفرمایید. موفق باشید
با سلام: استاد عزیز در کتاب سلوک ذیل شخصت امام خمینی (ره) در بخشی در مورد ارتباط وجودی برقرار کردن صحبت فرموده بودید. آیا می توانیم اینگونه بگوییم که بطور مثال در مورد تواضع اگر بخواهم تواضع را تعریف کنم یا توضیح دهم همان ارتباط حصولی است اما اگر در ارتباط با دیگران با نفی آنچه از احساس برتری نسبت به دیگران درونمان آید یا.. و با احساس یکی بودن ما با آنها می توانیم ارتباط وجودی با نور تواضع برقرار کنیم و با چشیدن شیرینی آن سعی بر شدت بیشتر آن را داشته باشیم. حال در مورد ارتباط وجودی با اشراق امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی ایران که اراده ی خداوند بر تغییر مسیر تاریخ در نظر بگیریم اگر بخواهیم ارتباط وجودی برقرار کنیم باید اراده کنیم به غلبه دادن و جایگزینی حکم خدا بر سیاست معطوف به قدرت که به شکل استکبار امروز درآمده و تمام مناسبات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی برآمده از آن. در اینجا در می یابیم که همانطور که تواضع قابل رویت نیست و با مقایسه حالت قبل و بعد می توان فهمید روحی دیگر آمده و درون خود حس می کنیم پس همانطور هم ما اگر در جهت اراده انقلاب در زندگی روزمره خود در زمینه های گوناگون اراده کنیم زمینه ای می شود تا روح انقلاب را درون خود بیابیم. اگر اینگونه باشد چقدر روح انقلاب نزدیک به ماست و چقدر ما گاهی داریم. انقلاب اسلامی هم مثل روح تواضع موجودی زنده است و شاید اینجاست مصداق آیه شریفه که می فرماید آیا صبح نزدیک نیست؟ استاد یک حالتی می شود شاید مثل روح تحول خواهی نسبت به وضع موجود. لطفا نظرتان را بفرمایید ممنون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ورود بسیار خوبی به موضوع داشتهاید. آری! شجاعت همراه با خِرد را که در این تاریخ در حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و در کلیّت انقلاب دیدیم، کجا و خشونتِ کور همراه با بیخردی که در دشمنان انقلاب مانند صدام و حاکمان آمریکا دیدیم، کجا! ما بالاخره در چنین تاریخی حاضریم و در مقابله با این دوگانگیها باید صرف نظر از ضعفهای جزئیِ یک جبهه و خوبیهای ظاهری جبهه دیگر، کلیّت یکی از آنها را انتخاب کنیم و اگر در جبهه حقی که پیش آمده حاضر نشویم، عملاً در جبهه باطل قرار داریم.
با توجه به اینکه هرکس در جان و فطرت خود «فجور» و «تقوایِ» خود را میشناسد؛ انسانی که برای نیکوکاری و راستکرداری محتاج دلیل است، شایسته اعتماد نیست زیرا بنا دارد دیگران را فریب دهد وگرنه در درون خود و به صورت فطری میتواند «فجور» را از «تقوا» تشخیص دهد.
ما هرگز از حضرت علی «علیهالسلام» که «شجاعت» و «خِرد» را در مسیر بیداریِ انسانیت بهکار بردند، دست برنمیداریم، امری که در انقلاب اسلامی ذیل حضور آن حضرت با نظر به سرداران دفاع مقدس، از همان جنس روبهرو شدیم. آن حضرت نشان دادند «نجابت»، همراه با رنج، موجب درخشندگی برای انسان میشود و انقلاب اسلامی در ذات تاریخیِ خود چنین حضوری را مدّ نظر میآورد تا ما به آیندهای که خاص این حضور است، فکر کنیم. حضور نجابت همراه با رنج و شجاعت همراه با حکمت و خِرد.
وجدان ما با حضور در تاریخ انقلاب اسلامی، وجدانهای بیگانه از همدیگر نیست. مهم آن است که در بستر حضور در تاریخ انقلاب اسلامی که اصیلترین نسبت بین انسانهای این دوران میباشد، همدیگر را درک کنیم تا دوستیهایی که فوقالعاده بنیانی است به سراغ ما بیاید، همچنانکه آمده است. هرچند دوستداشتنِ انسانها، آریگفتن به همه آنها نیست، زیرا همه در نسبت تاریخیِ یکسانی نیستند. بسیار متفاوت است بین آنهایی که نسبت به این تاریخ یا بیگانهاند و یا دشمن دارند با آنهایی که جایگاه تاریخی این انقلاب را درک میکنند و مورد خطاب آن قرار میگیرند. موفق باشید
سلام استاد: خسته نباشید. اگر کسی مکسَّر اسم الرحمن را بعد از هر نمازی دویست و نود و هشت بار بگوید تمام مخلوقات دوستدار او شوند و دشمنان بر وی مهربان شوند. معنی مکسَّر چیست؟ استاد شما فقط یک کتاب در مورد اسما الهی دارید و این کم است بنظرم. مطلبی به تازگی از استاد شجاعی منتشر شده است، که خواندم، انگار آبیست که به تشنه رساندند. مبحث انسان شناسی، ایشون فرموده اند. خداوند اسمهای خودش را به حضرت آدم یاد داد؛ تا آدم بداند مسیر پیش روی زندگی او فقط یک چیز است: «او باید یکی یکی این اسم ها را تمرین نموده و در درون خودش تولید کند.» و سرمایه ما هنگام مرگ، تعداد اسمهایی از خداست که در ما فعال شده است. توصیه میکنم به دوستان و جویندگان حقیقت که با استاد شجاعی و دکترشهریار زرشناس آشناییت ندارند. این دو بزرگوار کم از استادطاهر زاده ندارند. کتب و مباحث ایشان را دنبال کنند. روز و روزگار همگی خوش. استاد در پناه حق.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در مورد مکسَّر اسم الرحمن چیزی نمیدانم. ۲. اتفاقاً بنده برای هر دوی آن بزرگواران ارزش زیادی قائل هستم و امیدوارم رفقا از انس با آثار آن عزیزان بهره لازم را ببرند. موفق باشید
رهبر انقلاب: در مدارس نظرسنجی کنید ببینید چند نفر رونالدو را میشناسند، چند نفر کاظمیآشتیانی را بایستی کاری کنیم که دانشآموز دارای هویت ملی بشود. مهمتر از علمآموزی یا لااقل در حد علمآموزی این است که او احساس هویت بکند، یک انسان با هویت ساخته بشود، یک هویت ملی، هویت احساس اعتماد به نفس ملی پیدا بکند. از عمق جان کودک ما با افتخارات کشور آشنا بشود این چیزی است که امروز وجود ندارد خیلی از افتخارات حالا ایشان اسم مرحوم آقای کاظمیآشتیانی را آوردند شما بین بچههای مدرسهتان، مدارستان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد کاظمیآشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی که این مرد، این جوان، جوان هم بود داشت میشناسند چند درصد، رونالدو را چند درصد میشناسند، ما چرا افتخارات ملی خودمان را نمیشناسیم؟ این خیلی مهم است یک بخش از این چیزهایی که میگوییم هویت ملی همین است که افتخارات ملی را، گذشتهی علمی را، گذشتهی سیاسی را، گذشتهی بینالمللی را بشناسند. 🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم ✍@tahlile_siasi ⭕️تحلیل و بررسی تاثیر الگوها و فضای دنیای مدرن بر نسلهای جدید از زبانمقام معظم رهبری. ما هنوز در شناخت مدرنیته مانده ایم در حالیکه مدرنیته در جزئی ترین زوایای زندگی ما حضور و بروز دارد؛ در آرایش صورت زنان حتی زنان و دختران باحجاب، در اتاق های خواب کودکان، در تلفنهای همراه و فیلمهای آخر هفته، در فوتبالهای شبانه، در اقتصاد مدرن که لحظه لحظه زندگی را با حساب و کتاب و سود انگاری همراه نموده و در معماری خانه ها در لباس و رخت و.... پس می توان نتیجه گرفت که فرهنگ کنونی ایرانی برخلاف حتی دهه های۵۰ و ۶۰ از سه ضلع تشکیل یافته؛ فرهنگ اسلامی، فرهنگ ایرانی فرهنگ مدرن-غربی. بنابراین بایستی اندیشمندان و بخصوص روحانیون گرامی که دارای نفوذ سیاسی و دینی در ارکان جامعه و قدرت سیاسی هستند، و به تعبیر دقیق تر اولیای امر، صاحب اختیار، و سرپرست دنیا و آخرت بقیه ما مردم کوچه و بازار هستند و جان و مال و کیفیت زندگی ما مردم عادی، وابسته به تصمیمات آن سروان ارجمند و گرامیان است. باید به شناخت فلسفی- معرفتی مدرنیته و نه شناخت عقیدتی که مبتنی بر مقاومت، انکار و نزاع است، همت گمارند و سعی در جذب همه افراد جامعه اعم از : غرب گرا، ملی گرا و اسلام گرا نمایند. تا جو و اقتصاد کشور به آرامش و سامان برسد و از طرد شهروندان و واگرایی جامعه پرهیز شود. 🌸🌸🌸🌸🍀🍀🍀🍀 نظر شما استاد گرامی درباره تغییرات اجتماعی انسان جدید چیست؟ آیا می توان با دیدگاه و روش دهه ۶۰ و ۷۰ ایران دهه ۹۰ را مدیریت کرد؟ مگر قبول افکار ملی گرایانه و مدرن برخی هموطنان و مدیریت این افکار برخلاف مدیریت اسلامی است؟ اگر اسلام نتواند حوادث واقعه و افکار جدید را مدیریت نماید، دیگر داعیه جهانی داشتن بی وجه است؟ اگر نظام اسلامی و دین اسلام نتواند با تمدن مدرن ترکیب و تزویج شود، چطور می خواهد با نسلی روبرو شود که درفضای مدرن تنفس می کنند؟ نظام اسلامی در دهه ۹۰ همزمان با تظاهرات شدید دنیای مدرن بر ظاهر گرایی شدید دینی مانند مداحی گری و رد صلاحیت شهروندان و تاکید بر ظاهر دینی شهروندان تاکید دارد، ولی این ظاهر گرایی چون فاقد پشتوانه فکری بیشتر تخیلی بوده و چند صباحی از بین می رود؟ بهترین کار منع شهروندان از آب و از وجود نیست، بلکه اجازه اندیشیدن به شهروندان از هرطیف و اجازه به آنها برای حضور در مناصب مدیریتی و اجتماعی است، تا این افراد احساس شخصیت نموده و با دین و نظام هماهنگ شوند.
باسمه تعالی:سلام علیکم؛همینطور که میفرمایید فضای جهان مدرن، هر انسانی را از میراث فرهنگی خود منقطع کرده، حتی انسان را از خود انسان بیگانه نموده و آگاهی از این امر، موجب دنبالکردن راهکارهای صحیح میگردد که بحث آن مفصل است. عرایضی با مسئولین تلویزیونکشور تحت عنوان «ارتباط رسانهای با انسانهای آخرالزمانی» شد که فکر میکنم میتواند رفقا را در این موارد کمک فکری کند. https://eitaa.com/matalebevijeh/14725. موفق باشید.
سلام خدمت استاد گرامی: متنی که به نظرم رسید خدمتتان عرض می شود بلکه مورد بحث و نقد و بررسی واقع گردد. با توجه به اینکه ولایت انبیاء الهی تاریخ را رقم می زند، زیرا آنچه که باعث ایجاد تاریخ می گردد ظهور اسماء جدید است و هر نبی ای با مقام ولایت خود اسمی را شکوفا می کند که تا قبل از آن در خفا قرار گرفته بوده است، لذا ولایت خاتم الانبیاء که جامع ترین ولایت تاریخ بشریت بوده است اسم الله اجمالی را ظاهر کرده است که با اوصیای ایشان این اسم الله به تفصیل می رسد و تفصیلی ترین حالت آن با ظهور مهدی موعود آغاز می گردد، و در دوران ایشان آنچنان این تفصیل ادامه می یابد که به انتهای تفصیل در دنیا برسد و بعد قیامت محقق می گردد، لذا قیامت اگر «یوم تبلی السرائر» است چون اسم جامع الله به تفصیل در آمده است و تا این تفصیل به نهایت خودش نرسد قیامت امکان تحقق ندارد زیرا تا وجود به نهایت آشکارگی نرسد قیامت نیز ظاهر نمی گردد، پس قیامت چیزی جز تفصیل و آشکارگی وجودی نمی باشد و برای این است که در روایات تاکید شده که قبل از قیامت باید مهدی امت ظهور کند حتی اگر یک روز قبل از قیامت باشد، حال اگر انقلاب اسلامی مقدمه ظهور باشد پس آغاز خروج از نیست انگاری به سمت هستی انگاری است، زیرا دوران نیست انگاری دوران جدایی بشر از تاریخ هستی است که افق هستی مندی خود را گم کرده است و گرفتار نیهیلسم گشته است، ظاهراً تاریخ نیهیلسم امر وجودی نیست بلکه دورانی است که اسم الله به خفا رفته است در حالی ظرفیت تاریخ با بعثت خاتم الانبیا ظهور اسم الله گشته است و بشر جدید آن را به خفا برده است و همه ادیان و مکاتب ذیل این نیهیلیسم در حال ادامه حیات هستند، پس تمام ادیان به معنایی ادامه نیست انگاری هستند و قادر نیستند وجود را آشکار کنند حتی شیعه بدون انقلاب، هر عملی در دوران نیهیلیسم ادامه نیهلیسم است، اگر جریانی بتواند ما را از نیهیلیسم زمان، کمی جدا کند ما را وارد تاریخ هستی انگاری می نماید، پس وجهی از مهدی موعود را به ما نشان داده است، و قیامت ما که همان وجه وجودی ماست را بر ما آشکار کرده است، این وجه وجودی با انقلاب اسلامی آغاز شده است چون تنها جریانی که در تضاد با تمامیت غرب است انقلاب اسلامی بوده، و مابقی جریانهای دینی و شرقی همه تسلیم غرب شده اند از جمله شیعه غیر انقلابی. ولی انقلاب به اندازه ای به بلوغ نرسیده که بتواند نفی تاریخ نیست انگاری را بکند و اگر به مرتبه ای از بلوغ رسید که چنین نفی ای داشته باشد، آنگاه تاریخ ما هستی انگارانه خواهد شد. لذا در دوران انقلاب اسلامی با دو معضل روبروییم، اول آنکه انقلاب قدرت نفی نیهیلسم را ندارد بلکه تذکر یا هشداری به بحران نیهیلیسم است، دوم آنکه در دوران انقلاب مجبور به فکر کردن به توسعه یافتگی هستیم که ادامه مدرنیته است چون در تاریخ نیهیلیستی در حال نفس کشیدن هستیم و امکان تنفس بدون توسعه یافتگی یعنی بحران در زندگی این تاریخ. ولی انقلاب اسلامی چون آغاز تاریخ هستی انگاری است از طرفی تسلیم نیست انگاری نمی شود نمونه اش مقابله ما باغرب و موفقیت انقلاب در مقابله با آمریکا که ظهور این امر سیاسی ریشه در هستی انگاری انقلاب دارد، و از طرف دیگر نیهیلیسم بر ما ولایت دارد و قدرت رها شدن از نیهیلیسم را نداریم و نمونه آن بحرانهای اجتماعی که نسل ما با آن مواجه می گردد. حال آیا راهی جز فرهنگ انتظار در دوران انقلاب اسلامی در مواجهه با نیست انگاری داریم، راهی که انتظار به ما نشان می دهد آن است که در مقابله با تاریخ و زمانه عجله نکنیم و راه برون رفت از آن انقلاب اسلامی است، شاید خود انقلاب همان انتظار است، زیرا انقلاب ما را به جهانی مابین دو جهان وارد می کند که ما را در بین جهان نیست انگاری و جهان هستی انگاری قرار می دهد، پس کسی که خود را از انقلاب جدا کرده است چگونه می تواند مدعی انتظار باشد، انتظاری که در دوران غیبت ما را به عبد تبدیل می کند، پس انقلابی بودن ما، انتظار و عبودیت ماست، و از اینجاست که اگر انتظار برترین عبادت است، انقلابی بودن ما نیز برترین عبودیت است پس سلوک فردی بی معنا می شود و سلوک انقلابی معنادار می گردد، زیرا سلوک فردی بدون انقلاب ادامه نیهیلیسم است، و هیچ وجهی از وجود را بر ما آشکار نمی کند. انقلاب به تعبیر مرحوم علامه حسن زاده آملی ظهور صغری است پس آغاز آشکارگی هستی است و خروج از نیست انگاری، لذا بدون انقلاب و بیرون از آن نه وارد تاریخ هستی انگاری می شویم نه انتظار داشتن معنا و مفهومی دارد. دوران نیست انگاری تاریخ خفای اسم الله است و انقلاب اسلامی آغاز خروج از این خفا و آشکارگی وجودی است، تاریخی که هایدگر آرزو داشت خدای رها شدن از نیهیلیسم را ببیند. آنچنان که فردید می گفت که کاش هایدگر بود و خدای خمینی را می دید که همان خدایی است که ما را نجات می دهد. ما در عین توسعه یافتگی که توجه به تاریخ نیست انگاری برای ادامه حیات در این تاریخ است، باید به انتظار توجه کنیم که همان توجه به انقلاب اسلامی می باشد. الله اعلم
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. آری! اگر انقلاب اسلامی را پاس میداریم به جهت آن است که در آن انقلاب توحیدی و در دل تاریخی که حضرت امام و شهدا آغاز کردند، بالقوهگیهایی هست که جهان ما را و خودِ ما را به حضوری میرساند که هستی خود را و هستی عالم را درک میکنیم و میفهمیم چگونه جناب صدرالمتألهین فهمی را به میان آورده است که خود جهان و انسان دارد قیامت میشود. و بدین لحاظ همچنانکه متذکر شدهاید «انتظار»، یک نوع سلوک است در تاریخی که از یک طرف آیندهای در پیش رو دارد که همان ظهور حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجه» میباشد و از طرفی در غیبت آن نوع حضور، انسان گرفتار خودبنیادی شده است که همان زمین نیهیلیسم است. اینجا است که میتوان همراه با سخن جنابعالی هشدار داد آن کس که خود را از انقلاب اسلامی جدا کرده، نمیتواند در حضوری قرار گیرد که با «انتظار» پیش میآید و عملاً این افراد درکی از «اسم الله» ندارند تا بخواهند از اجمال آن اسم به سوی تفصیل آن در خود سیر کنند و کسی که درکی تاریخی از حضور «الله» ولو به اجمال ندارد، عملاً از خودش که به عنوان خلیفۀ الله حامل اسم «الله» است؛ ندارد. و این اصل و اساس نیهیلیسم است.
با توجه به نکات فوق، حال این سؤال میماند که ما چگونه با حضور در انقلاب اسلامی و درک اسم «الله» در خود، بودنِ خود را احساس کنیم؟ که بحث انقلاب اسلامی از این زاویه جایگاه بسیار مهمی دارد و جنابعالی نیز متذکر چنین جایگاهی برای انقلاب اسلامی شدهاید به عنوان راهی برای درک وجودی خود از یک طرف و عبور از نیهیلیسم از طرف دیگر. که البته این نوع بودن، شدت و ضعف و قبض و بسط خود را دارد، چیزی که حتی برای جناب حافظ همانند کسانی که در پیادهروی اربعینی این سالها حاضر شدهاند، پیش میآید و بنده در شرح غزل شماره ۱۲۷ که اخیراً عرایضی شده، متذکر آن بودهام تا نه از جدّیت حضور تاریخی خود و درک خلیفۀ اللهیمان در جان خود غفلت کنیم و نه از جدّیت نیهیلیسم و نیستانگاری غافل باشیم. موفق باشید.
سلام: در یکی از فایلهای صوتی که در مورد امام حسن مجتبی (ع) صحبت کرده بودید، چیزی با این مضمون فرمودید: «امام حسن (ع) با کاری که در مقابل معاویه کرد ثابت کرد که از یک فرد بد، نتیجهی خوب حاصل نمیشود». این را ذیل نقد این اعتقاد گفتید که «اگر فلانی آدم بدی است، حداقل سیاستمدار توانمندی است». سوالی که برایم ایجاد شد این است که امام چگونه آنچه گفتید را ثابت کردند؟ با تشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خاص که میفرمایید حضور ذهن ندارم. ولی آنچه در سیره امام حسن «علیهالسلام» نسبت به معاویه پیش آمد کار عجیبی بود که چگونه حضرت توانستند انجام دهند به طوری که معاویه با آن همه به ظاهر هوشیاری و ادعا، نتوانست جهت اسلام را با قرائتی که به ظاهر از اسلام از خود نشان میداد؛ تغییر دهد و از این جهت به عنوان یک جریان و یک تئوری در قرائت در اسلام مطرح شود. در حالیکه در این فکر بود و تصور میکرد میتواند چنین کاری بکند که بحث آن مفصل است. مهم، سیره حضرت امام حسن «علیهالسلام» بخصوص بعد از آن قرارداد بود که این فرصت را از معاویه گرفت. موفق باشید
سلام و ادب وقتتون بخیر: استاد نظر شما درباره کتاب (حکمت تاریخ) آیت الله میرباقری چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان کتاب مذکور نیستم. موفق باشید
سلام علیکم: نظرتان درباره شخصیت صلاح الدین ایوبی چیست؟ آیا شیعه کشی وی حقیقت دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تحقیق کاملی در این مورد نداشته ام. موفق باشید
سلام: ۱. جایگاه قیامت کبری در مراتب هستی چیست؟ ایا همان عالم عقل است؟ در اینصورت جسمانی بودن معاد با تجرد عالم عقل منافات ندارد؟ ۲. آیا ارتباطی بین عالم خیال متصل با خیال منفصل و همچنین مرتبه عقل در انسان با مرتبه عقل در هستی وجود دارد؟ ۳. آیا همانطور که در حال حیات، با ریاضت یا در خواب می توان خیال منفصل را درک کرد می توان عالم عقول را نیز در مراتب هستی درک کرد؟ چگونه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در قیامت کبری به عنوان اصیلترین حضور باز انسان است که با همه ابعاد وجودیاش در صحنه است و لذا با قلب خود حقایق را میچشد و با عقل خود میفهمد و با خیال خود، با صورتِ حقایق مأنوس میشود. ۲. همینطور است. ۳. بستگی به درجه وجودی و حضوری خود انسان دارد. عموماً اهل سلوک هماکنون در عالم خیال منفصل حاضرند. موفق باشید
سلام خدمت استاد: با توجه به اینکه در سالهای قبل از کرونا در روز عید غدیر خدمت می رسیدیم، آیا امسال هم که از کرونا عبور کرده ایم می توانیم خدمتتان باشیم؟
غدیر؛ قطعه ای از تاریخ در پاسداشتِ انسانیت انسان
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه به جهت مصادف شدن عید غدیر با چهلم رحلت خواهرم، نمی توانم خدمت عزیزان باشم ولی قصه «غدیر» امری است که به هر بهانه ای باید مدّ نظر باشد. إن شاءالله زیر سایه ولایت انسانِ کامل همواره زنده و سرزنده در این کویرِ گسترده غفلت از انسانیت، بتوانید نسبت خود را با مولای متقیان «علیه السلام» هر روز بهتر و عمیق تر نمایید از آن جهت که زمان، زمانه بحرانِ معنای انسان است در نزد خود؛ آیا جز این است که بهترین راه برای درک انسانیت در نزد خودمان نظر به شخصیت مولای متقیان «علیه السلام» است؟ و آیا اگر قرآن و اسلام آمده است تا انسان به معنای اصیل خود برگردد، «غدیر» قطعه ای از تاریخ اسلام نیست تا انسانها در نسبت با امیرالمؤمنین علی «علیه السلام» به انسانیت خود فکر کنند و معنی قدسی بودن را در این انسانیت تجربه نمایند؟ غدیر بر شما مبارک باد که هرگز از این قطعه تاریخی غفلت ننموده اید و پاسداشت این قطعه از تاریخ، پاسداشت انسانیت انسان است. موفق باشید
میخواستم ببینم کلمه شیء در قرآن و روایات به چه معناست؟ و آیا شیء بودن بر خداوند هم اطلاق می شود یا فقط مختص مخلوقات است؟ با توجه به اینکه در مورد خداوند متعال معصوم علیه السلام فرمود «شیء بحقیقه الشیئیه» آیا میشود گفت خدا واقعا شیء است؟ البته با این قید که فرمودند به خلاف همه اشیاء است. و اینکه اگر ما قائل به این شویم که شیء بودن بر خداوند هم اطلاق می شود آیا نمی شود از این کلام معصوم علیه السلام که فرمودند خداوند از «لا من شی ء» جهان را خلق کرد نتیجه گیری کرد که از وجود خودش هم خلق نکرده (به دلیل اطلاق شی بودن بر خداوند متعال) و دلیلی باشد بر رد کسانی که قائل به اصالت وجود هستند؟! چون همان طور که خودت بهتر می دونی در صورت عدم اطلاق شیء بر خداوند بر اساس تقسیم ثنایی: جهان یا از «من شیء» خلق شده یا از «لا من شی» از من شیء که عقلا محال است. می ماند «لا من شیء» که باز بر اساس تقسیم ثنایی دو حالت برای «لا من شیء» متصوره که یا از «من لا شیء» خلق شده یا از وجود خودش، از «من لا شیء» که محال است زیرا عدم چیزی نیست که جهان از اون خلق بشه و تنها حالتی که می ماند از وجود خودشه
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که میدانید در روایت، به خداوند به عنوان شیئ نیز اطلاق شده که نظر به موجودیتِ حضرت حق دارد و این، منافیِ آن نیست که در نسبتی دیگر، او را لاشئ بدانیم به عنوان آنکه چیزی نیست در عرض دیگر چیزها، وگرنه منجر به نقص حضور بیکرانه حضرت حق خواهد بود. موفق باشید
سلام علیکم و رحمة الله جناب استاد، این روزها که پرده از انواع فساد جامعه بیش از پیش کنار رفته و این پردهدری در فحشای بیّن ظهوری بس شهوتانگیز یافته است، شخصا نفرتی عمیق نسبت به اغلب جامعه در خود حس میکنم و این سؤال را از خود میپرسم که آیا به راستی شرع مقدس من را مکلف نموده که باید خلق الله را دوست داشته باشم؟ تا کی باید مشغول مخلوق ماند و از خود غافل شد؟ چرا نوحوار به ساخت کشتی نجات خود نپردازیم و از این جماعت پرشکایت گریان روی برنتابیم؟ در شرایطی که جرأت مقابله با فساد از بین رفته و مرتبه نهی از منکرمان از انزجار قلبی، تجاوز نمی کند، چگونه میتوان الفاظ وحدت! و همبستگی و جامعه مسلمین را فهم کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که واقعاً اینطور نیست. اکثر مردم جامعه ما انسانهای خوبی هستند و باید برخورد ما با آنها دلسوزانه و صمیمی باشد. ملاحظه کردید که رهبر معظم انقلاب در مورد افراد ضعیف الحجاب که هیچ، حتی در مورد آنهایی که کشف حجاب کردهاند فرمودند؛ قضیه را نمیدانند وگرنه آن کار را نمیکردند. موفق باشید
سلام وقت شما بخیر: ببخشید یک سوالی داشتم ازتون من جدیدا نمازهایی که میخونم احساس میکنم زیاد روم تاثیر نمیزاره و انگار فقط میخوام. یجورایی از سر خودم وا کنم من دوست دارم نمازی که میخونم از روی عشق و علاقه باشه و باعث پیشرفتم بشه به نظر شما باید چیکار کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همواره انسان باید به ظرفیتهای گستردهتر خود جهت انس با خداوند نظر کند. در این مورد خوب است به بحث «باز نماز و باز حضوری برتر» https://lobolmizan.ir/sound/1180#sound-row-4545و به شرح کتاب «آداب الصلواة» حضرت امام خمینی که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید https://lobolmizan.ir/sound/674?mark=%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8
یا محبوب! آشفتگی ای که نیاز بود حال نیاز اجابت داشت تا بخوانیم حضرت معشوق را آنطور که باید ولادت حضرت سجاد (ع) بر شما مبارک باد. امید اجابت عشق داریم. استاد بنده امروز با یکی از دوستانم باب صحبت رو باز کردم که آشفتگی عجیبی درونش احساس کردم که اتفاقا سوال بسیار خوبی ایجاد کرده بود: درس و تحصیل و مقام و جاه آخرش که چه؟ بنده نمیدانم درست بود یا نه ولی شروع کردم از حقیقت وجود خدای واجب الوجود تا هدف ما و سوالی پرسیدند: خدای بی نیاز چرا ما را آفرید؟ خوب بنده برای خودم همیشه یک استدلال دارم که حضرت محبوب بهترین حالت تجلی و خلقت را اراده می نماید که بی نیاز و بی نهایت است و این دلیل بر بی نقصی لیک شنیده ام انسان خودش خواسته باشد و در کجا و چنان و چنان به دنیا بیاید که بنده فکر میکنم این مربوط به نزول بعد از خلقت است، زیرا آنچه که نیست چگونه می خواهد طلب داشته باشد و اصلا خدای بی نهایت جایی دیگر برای چیزی نمی گذارد و هرچه هست اوست (با وحدت و کثرت) لیک این خواستن و استدلال چه می باشد؟ بنده خودم میگویم او بهترین حالت وجود است لیک بی نیازی و خلقت چطور می باشد و دلیل اینکه نمی توانم استدلال کنم را در سوالم
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی را متذکر شدهاید. در کتاب «آشتی با خدا» بحثی مطرح است تحت عنوان «خدا چرا ما را خلق کرد؟». پیشنهاد اولیه بنده آن است که به آن بحث رجوع فرمایید و سپس بفرمایید چه نکتهای میماند که باید بیشتر شرح داده شود؟ موفق باشید
سلام علیکم: حضرت آقا سال ۸۹ در دیدار شاعران فرمودند فروغ فرخ زاد عاقبت به خیر شد نظر شما در این باره چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً آخرین اشعار او حکایت تغییر روح و روحیه او را به میان میآورد. موفق باشید
سلام علیکم و عرض ادب: آیا روح غذا را هضم می کند؟ یا جسم؟ سوال بنده به طور دقیق این است که، روح چگونه و به چه نحوی می تواند مشغول هضم غذا بشود؟ این نکته جای سوال است و برایم روشن نیست. چرا می گویند با روزه گرفتن روح کمتر گرفتار بدن است و بهتر می تواند به سوی عالم غیب سیر کند؟ (در کتاب جوان و انتخاب بزرگ، صفحه ۵۱، این نکته را بیان فرمودید.)
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آنجایی که روح، بدن را تدبیر میکند حال اگر شرایطی برای بدن بهوجود آوردیم که در تدبیر بدن به سختی بیفتد؛ عملاً روح را به زحمت انداختهایم. مانند پرخوری که روح باید بدن را در هضم غذا تدبیر کند و به زحمت میافتد. موفق باشید
با عرض سلام و خدا قوت: لطفا در مورد برگزاری کلاسهای حضوری لب المیزان (فطرت انسان و ...) راهنمایی بفرمایید. چه روزها و در چه مکانی برگزار میشه؟ چگونه میتونیم ثبت نام کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم منظورتان کدام کلاسها است؟ زیرا با چنین عنوانی کلاسی نداریم. بحثها بیشتر همان مباحثی است که در شنبه شب تحت عنوان بحثهای قرآنی و دوشنبه شب در رابطه با مباحث اخلاقی میشود. که برای عموم آزاد است. موفق باشید
سلام محضر استاد: به عنوان گفتگو در امر ازدواج تفکری نه چندان عمیق و تحقیقات ظاهری کردم، هرچند هنوز پخته نیست ولی امید میرود ورودی باشد به تفکر عمیق و راهگشا. مسلم اساس بشرجدید با آزادی و نزد خود بودن بنا شده همین امر باعث شده ازدواج به شیوه سنتی در جهان جدید خیلی معقول بنظر نرسد زیرا ازدواج سنتی تعریف بشری دیگر بود. آنچه عرض میکنم از دید یک پسر به مسئله است و از منظر بانوان اطلاعی جز آنچه مشهود است ندارم و این از برکات جمهوری اسلامی است!. بگفته شما شرایط ازدواج در تامین مسکن، لباس، و غذاست، خب بیایید بررسی کنیم ممکن است زن بخواهد در اجتماع زندگی کند و مشغول و دارای حقوق باشد و باز تحت تکفل این ۳ تأمین مرد باشد؟! بنظر ممکن نیست. آیا مرد مردانگی خود را در غلبه مالی و غیرت خود بر زندگی و ایجاد محدودیت باید تعریف کند؟ نیچه میگوید «زن کامل، نوع انسانیِ بالاتری از مرد کامل است، و همچنین چیزی بسیار نادرتر» البته نتیچه این سخن را بعد بیزاری از مشکلات رایج زنان و در فرای آن ایرادات و در رهایی از آن ها بیان کرده. متوجهیم ایرادات زنان در ازای ایرادات مردان پدید آمدهاند بطور کلی اگر مرد نداند چگونهمرد باشد زن هم نمیداند چگونه زن باشد پس ساختاری باید که، هر دو خود را همانگونه که هستند پیدا کنند و با ازدواج سنتی خانواده ای مناسب امروز شکل نخواهد گرفت. بنظر میرسد امر صیغه موقت برای آخرالزمان آمده باشد زمانی که نوجوانان اطلاعات بسیاری دارند اما تجربه و عقل تفکیک و تایین مسائل را ندارند پس چرا در بستر صیغه موقت آن پختگی را در کنار یکدیگر بدست نیاورند تا پس از پختگی وارد ازدواج دائم برای فرزند آوری و ادامه حیات خود شوند؟ اما ازدواج دائم آیا زن و مرد باید تمام وقت یکدیگر را بگیرند و برای هم تصمیم بگیرند؟ خیر. عمده باید تنهایی زندگی کردن و حل مشکلات خود را بپذیرند، بی آنکه بر گردن دیگری بیفتد. اما در امور احساسی و جنسی و فرزندان در یک خیمه یگانه باشند و بدانند تربیت فرزند نتنها وظیفه است بلکه ادامه پرورش وجودی خود آنهاست و هرچه پرورش دهند خود را بسیط کرده و فرزند آنها جامعه ای آباد تر میسازد و زندگی پیشرانه ای خواهد داشت. آیت الله جوادی آملی معتقد است اگر ازدواج باشد جامعه از فحشا حفظ میشود. آری اما مسئله ما شیوه ازدواج و تعریف مرد و زن در کنار یکدیگر است در حالی که در غرب نیز خانواده و ازدواج بشکل سنتی خودشان و یا بیش از حد غیر اخلاقیست که اصلا نام آن خانواده نیست وجود دارد. نسل جدید از ازدواج امتناع دارد زیرا نمیخواد آزادی خود را توسط عده ای سلب و باری را به گردن بگیرد که میداند ممکن نیست و حق زنه آزاد نیست چون نمیتواند خود را به عنوان مرد در ازدواج سنتی تعریف کند مگر هلاکت مردانگی و زنانگی. و اما مشکلات زنان عمدتا از توجه نشأت میگیرد شما تصور کنید زوجی آزاد که هردو شاغلند صبح تا شب کار میکنند و شب به آغوش یکدیگر بروند تا صبح پر انژی خود را آنگونه که میخواهند ادامه دهند این یک ایده خوب است. در حالی که چالش های روزمره برگردن فرد است و چالش های خانوادگی بر گردن هر دو، و چالش خانوادگی جز مسکن و تربیت فرزند نمیباشد. این جامعه ای سالم و در عین دینداری خواهد ساخت. چرا زنان و مردان در چهارچوب پیشرفت با جنس مخالف گفتگوی کاری و انسانی نکنند؟ وقتی شهوت و احساساتشان در شب توسط همسر اغنا شده و حجاب بدی برای پیشرفت نداشته باشند. هرچه تلاش کردم نتوانستم روزی را ببینم که همسرم مرا از ادامه آنچه که میخواهم منصرف کند و من نیز آزادی او را فقط بخاطر ازدواج سنتی سلب کنم. هرکس لباس برای خود میخرد هرکس خود تغذیه را بر عهده دارد مگر روزهای تعطیل که یکدیگر این کار را خواهند کرد یا زمانهایی که احساس کنند نیاز دارند اما نه مجبورم و دائمی. چون نیروهای خدماتی به نظافت منزل و ابزارها کارهای نظافت و غیره را انجام میدهند. زن و شوهر نهایتا از غروب تا صبح و روزهای تعطیل برای یکدیگرند نه بیش از آن. زن حق دارد با مردان نسب به حیاء آنان ارتباط داشته باشد و مرد نیز همچین. گرفتن عروسی های امروزی نیز امری بیهوده و صرفا برای نمایش است که جز فساد چیزی ندارد و مایه فخر و خود خواهی پوچ خواهد شد. اینکه سیری از نوجوانی با صیغه موقت تا ازدواج دائم و بعد از آن زمان پرورش فرزند و میانسالی و پیری که امری مهم است داشته باشیم راه ازدواج گشوده و جامعه از بسیاری از مشکلات رهایی و دین نیز جاری خواهد شد. به یاد دارم در نوجوانی از خانواده طلب کردم برایم همسری صیغه کنند اگر این کار را میکردند امروز حتما فردی پخته و بسمت تشکیل خانواده بودم و حال ممکن بود فرزندم مرا دچار چالش های وجودی کند نه اینکه به این فکر باشم روحم دچار توهم و جامعهم سرتاسر شهوت و عقل ها زایل و شغل ها و روح ها پژمرده و پیشرانه پرورش یک ملت دچار کندی و حماقت باشد. امیدوارم با این گفته ها مرا به سئوال و جواب بکشانید تا بیشتر بدانم و در گفتگو قرار بگیرد، زیرا جامعه پرورش نیافته بسود هیچ کس نیست. باز اگر چیزی به ذهنم رسید با واژه « #ارتباط_مرد_و_زن_در_بشر_جدید_و_معنای_وجودی_آنها » با یکدیگر گفتگو خواهیم کرد. امیدوارم پیروز باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که میفرمایید حقیقتاً باید در رابطه با نسبتی که باید زن و مرد در رابطه با ازدواج داشته باشند؛ بازخوانی شود. ولی نه به معنای آنکه از اصالتها به بهانه سنتی بودن عبور کنیم، بلکه به معنای آنکه در شرایط تاریخی جدید چگونه زن و مرد زندگی را باید تعریف کنند که امکان ازدواج فراهم باشد؟ و این غیر از آن است که به جهت تنگناهای موجود، موضوعِ ازدواج موقت را پیش آوریم. در حالیکه جایگاه ازدواج موقت، جایگاه دیگری است که به خاطر مسائلی مثل جنگ و بیسرپرستماندنِ همسران شهدا در صدر اسلام پیش آمد. در حالیکه نظام اسلامی از طریق بنیاد شهید مشکل اقتصادی همسران شهدا را مرتفع نمود و البته جایگاه ازدواج با همسران شهدا، جایگاه خاص خود را دارد و این غیر از آن صیغه موقتی است که در صدر اسلام مطرح بود. با همه این حرفها مسلماً ما باید در رابطه با ازدواج جوانان تفکری جدی و بازخوانیِ مربوط به این زمانه و در عین حال مبتنی بر آموزههای دینی، بیندیشیم. که البته بحث آن مفصل است و نکاتی در عرایض بنده تحت عنوان «زن» پیش آمده است که میتواند مقدمهای برای تفکر باشد. موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرامی: برگهای در تبلیغات خانم زینت السادات صفوی منتشر شده حاکی از آنکه جناب عالی ایشان را جهت نمایندگی مجلس تایید کردهاید خواستم چنانچه صلاح میدانید بنده و دیگر دوستان را که سوال می کنند در جریان قرار دهید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم:. همانطور که در جواب سوال 37020 که ذیلاً آورده شده عرض شد ما مسائل مهمی در پیش داریم که باید جوانان متعهد و معتقد به ارزشهای انقلاب و توانا وارد نظام تقنین و قانونگزاری شوند که این توانایی در خانم صفوی نیز احساس میشود و از آن مهمتر برای آنکه معلوم شود انقلاب اسلامی در بین خانمها رویشهایی داشته و آنکه بیشتر قصد بنده بوده آن است که این جوانان با توجه به تواناییهایی که دارند نیز دیده شوند. البته افراد تلاش کنند در بین همه نامزدها آن کسانی را که اصلح تشخیص داده اند انتخاب کنند. موفق باشید
37020- با سلام خدمت شما استاد گرامی مثل اینکه یکسری مناظره در مسجد امام خمینی واقع در خیابان باغ زیار روز پنجشنبه برگزار شده بین آقای کامران و چندنفر از کاندیداهای محترم روز دوشنبه هم قراره بین خانم صفوی و خانم شیخی و چندنفر دیگه برگزار بشه میخواستم نظر شما استاد گرامی رو در مورد این مناظره ها بدونم، باتشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن مناظره را ندیدم. ولی کار خوبی است. از این جهت که بالاخره ما مسائل بسیار مهمی در پیش رو داریم که نیاز است تا با تلاش و ابتکار توسط نیروهای جوان مرتفع گردد. و در این مناظرهها، توان افراد و آشنایی و آگاهی افراد مشخص میشود. موفق باشید
السلام علیک یا زینب کبری «سلام الله علیها»
"من و جنونِ نام تو هر دم
کوچه پس کوچههای حیات
شده مُزَیَّن به یاد و حال تو
حیات تو شد، ملاک شب و روز ما"
آری تویی آنکه در طول عمرش شامِ بلاها را درک کرد و در شعلهی شعف عشق حق، شعلهای شد و نوای «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»ی شما جانها را شنواتر کرد و تو خرابه عالَم را با معرفی حسین «علیه السلام» آباد کردی...
نامت جاری شد در عالم، زین_ب «سلامالله علیها»، آری زینب تو علمدار راه مادری!
مادرت زهرای اطهر «سلام الله علیها» أُمِّ أَبیها شد و تاریخ خوابزده و ترکخورده را با گریههایش خیس کرد و آمادهی رویشی دوباره، قطرات اشک مادرت، در بستر تاریخ انسانیت، راه یافت و بوستانی شد برای احیای انسان...
اما أَب کیست؟ که مادرت اُمَّش شد، واقعاً زینب جان! آیا أُمِّ أَبیها بودن طریقی است و سیری دارد؟
أَب، بُن و ریشهی حیات تاریخ است، آری او رسول الله است، او که وجودش سرآغاز و بهانه خلقت است و گوییا أَب همان چشمه جوشان اسلام است که سَد غفلتها و سقیفه داشت او را محدود به منبع آبی راکد میکرد که دیگر جوشش و حیاتبخشی ندارد. اما دختری چون مادر تو، عَلَم مادری برای آن حقیقت زنده برداشت و نشان داد که
آی آدمها! چشمه جوشان حیات انسان عمیق است و شاهرگ حیاتش به نظرها و مددهای قدسی علی «علیه السلام» است، او خیبر شکنی ست که خود، حق و حق، خود علی است...
آری ربوبیت حق، رهبرانی چون جَدَّت و پدرت را در تاریخ به انسان هدیه کرد، ولی هر پدری، مادری خواهد داشت که چون مادرتان بسوزد از غم و بسوزاند ریشه تزویر و ریا و... را و بر باغبان، باغ انسانیت مادری کند، البته به خون دل و باران اشک و محبت و ایمان و ایثار...
حضرت زینب «سلام الله علیها» نور دو عین حضرت زهراست، او بعد مادرش هر آن أُمِّ أَبیها شده است،
در ایام ولایت حضرت علی مرتضی «علیه السلام» بر تاریخ، حضرت زینب «سلام الله علیها» برای پدرش، مادر شد و چه احوال که بر او نگذشت... تا رسید بر سحر فُزْتُ بِرَبِّ الکَعبه
بعد از آن، شیر زن قصهی انسانیت بر سبط اکبر، حسن مجتبی «علیه السلام»، مادر شد... خواهری که مادر شد و چه ها دید و شنید و تا آخر مادرانه پای ایشان ایستاد... تا لحظه تشت و جگر و...
اما، امان از ایامی که زینب کبری «سلام الله علیها»، او که دلداده و بیتاب حسین «علیه السلام» است و در سایه الطاف امام حسین «علیه السلام» آرام است!
آری حضرت زینب «سلام الله علیها» عهد کرده که بر سر میخانه حسین «علیه السلام» بایستد، وقتی که تزویر پرده برداشته و یزید، پدر تاریخ یعنی حضرت اباعبدالله الحسین «علیه السلام» را به مسلخ میکشد، زینب «سلام الله علیها» باز مثل همیشه مادرانه میایستد و آرمان پدر را احیا میکند، با فصاحت و بلاغت، طوفان به پا کرد و کاخ استکبار یزیدیان را ویران کرد.
آری زینب کبری «سلام الله علیها»، شیر میدان نبرد حق و باطل است و مصداق «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» شد، اما با چه خردی؟ با کمی دقت میتوان «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ» را در صلابت حیدری و مقاومت فاطمی اش دید...
اما ای من، ای تو، ای او...
اندکی!! اندکی صبر!
أَبِ تاریخ تو کیست؟ آیا به تأسی از شیر زن کربلا و مادرش، حاضری مادر بشوی بر پدر تاریخ؟ آری! من و تو، باید طلب و عزم و عهد مادری را کنیم و درد مادری را چشیم و مادر شویم بر پدر تاریخ مان، بر انقلاب حضرت روح الله. آری ای یار! مادری راه است، راهی از جنس بودن پر از شور و شوق و با عقل و خردی که ان شاء الله چون مادران تاریخ در تمام ابعاد وجودی مان از جمله کلام و زبان مان خود را نشان دهد و جانها را بیدار کند...
هرچه چشم گرداندم، پدری جز خمینی کبیر و خامنه ای عزیز نیافتم. آری و مادرانی دیدم که در عصر امام خمینی تا همین روز هر آن، با دل و جان آن چنان لب به سخن گشوده و آن چنان جوانان خویش را تقدیم کردند و آن چنان مست به دنبال فنا، خویش سراسیمه دویده که اینک هر کجا بویی از انسان هست غوغای مادری برای پدر تاریخ برپاست، کار به جایی رسیده که شیران بیشهی غزه، شیرزنان و شیربچهها و شیرمردانش... به تأسی از زینب کبری «سلامالله علیها» و لشکر کودکان و زنانش در خروش تاریخ طوفان الاقصی را به پا کردند.
آیا مادری، پدر حقیقی به عهده ی حضرت زهرا «سلام الله علیها» و حضرت زینب «سلام الله علیها» بود و تمام شد و باید در مقام خاص باشیم یا قصهی انتظار، همان قصهی أُمِّ أَبیهای تاریخ و تعالی بشر است و ادامه دارد تا انسان به حقیقت کامل شود؟ این نگاه و تعمیم دادن چقدر جا دارد؟
با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی به خوبی فهمیدیم هرجا مردی میدرخشد، درخشش او با نظر به تعبیر رسای شما کوهی لطیف مانند شیر زن کربلا در صحنه بوده؛ حال مائیم و جهانی که باید بانوانمان با همان حضور و با بصیرت تمام، جایگاه خود را بیابند بدون آنکه نقش مردان را به عهده بگیرند که در آن صورت مانند تمدن غربی گرفتار جامعهای خواهیم شد «بیمادر»، با همه معنایی که بیمادری دارد. کجاست «مادری» در جهانی که نه معنای زندگی را میفهمند و نه معنای انسان و انسانیت را و نه معنای صبر و امیدواری را، بهخصوص در خرابههای غزه.
حضرت زینب کبری «سلاماللهعلیها» همانطور که فرمودید در هر صحنهای، از صحنه حضور تاریخیِ حضرت علی «علیهالسلام» بگیر تا صحنه تاریخیِ امام حسن «علیهالسلام» و امام حسین «علیهالسلام»؛ در همه صحنهها متوجه حضور تاریخی خود میشوند و این شد عامل آنکه توانستند آنچنان نقشآفرینی کنند، و از آن مهمتر به آن بصیرت خاص برسند. https://eitaa.com/matalebevijeh/15857
چه اندازه حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» دقیق متوجه امر فوق شدند و لذا حضوری را برای زن ترسیم کردند که به گفته خودشان «ما مفتخريم كه بانوان ما و زنان پير و جوان و خرد و كلان، در صحنه هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند».
حال این نوع زنبودن و این نوع مادری در این دیگر قدمهای این تاریخ، باز «زن» و باز «مادر» و حضوری بعد از حضور. موفق باشید
مدتی است میران شده ام. دنبال خود واقعی و الهی خود میگردم. نمیدانم از کجا شروع کنم. فقط میدانم غیر از خود طبیعی خود چیز دیگری هست که باید به او توجه عمیق داشته باشه. مدت ها بود در خیالات خود منغمر شده بودم و کم و بیش هستم. راهکاری بدهید که ان شاء الله از این عالم خیالات خارج شوم. استاد من احساس درد میکنم. درد دوری، بیماری از جنس فراق در حد خودم، یک طلبه فلسفه خوان گره ذهنی من ان شاء الله حل بشود از کجا باید شروع کرد اول راه کجاست؟ چگونه میتوان درک درستی از «نحن اقرب الیه من حبل الورید» داشت؟ چگونه میشود این مطلب را وجدان کرد؟ (از نظر فلسفی هم تقریر کنید ممنون میشم) تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: با «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و سپس با رجوع به قرآن از طریق تفسیر «المیزان» ان شاءالله به مطلوب خود خواهد رسید. موفق باشید
با سلام: در پاسخ 36667 استقرار ذات در عالم تکوین نه به توسیط وجود نه به ماهیت. در وجود تشخصات ذات ملاحظه نمیشه همین یعنی مسئله وجود یک مفهوم ذهنی حقیقتی در عالم تکوین ندارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه علامه طباطبایی آن مرد متفکر و حقیقتشناس در کتاب شریف «بدایة الحکمه» راهنمای کسانی هستند که بنا دارند قدمقدم به حقیقت برسند؛ بحث در واقعیتِ ذات در خارج است به آن معنا که وجودی است که اسب است و یا وجودی است که انسان است. بنابراین آنچه گسترده و بیکران است، «وجود» است. موفق باشید
سلام: عرفان ناب شیعه که اهل بیت و قرآن تاییدش کنن در کجا یا کدام کتابها یافت میشن؟ سخنرانی هم معرفی میکنید؟سخنرانی های عرفانی خیلی علاقه دارم. اما میگن فلسفه از یونان امده و عرفان هم اکثرا سنی ها پیرو اون هستن.
باسمه تعالی:سلام علیکم:به پرسش 36596مراجعه فرمایید. موفق باشید.