«اَللّهُمَّ اشغَلْنَا بِذِكرِكَ: خدایا ما را آن توان نیست که همواره مشغول به ذکر و یاد تو باشیم، ولی تو خودت ما را همواره به ذکر و یاد خودت مشغول بدار» سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهرزاده. ما هر بار و هر سال که کتاب «روزه دریچه ای به عالم معنا» و «رمضان دریچه رؤیت» را می خوانیم، جاده و افقی در مقابل قلب مان گشوده می شود که آرزو می کنیم ای کاش شرایطی فراهم می شد که همه عمر روزه دار بودیم. ولی در عمل طی این راه و این جاده و حرکت در دل آن افق برای ما کار آسانی نیست و حجاب ها و موانع زیادی داریم. چه توصیه ای میفرمایید؟ التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «آنقدر ای دل که توانی بکوش / گرچه بهشتش نه به کوشش دهند». مهم آن است که از افقِ پیش روی رُخ برنگردانیم تا آرامآرام با رفع حجابها، نزدیک و نزدیکتر شویم و معنای تقوایی که در روزهداری نهفته است و خداوند بشارت آن را به روزهداران داده است، به همین معناست. موفق باشید
سلام استاد گرامی: وقت بخیر، استاد صحبتهای شما و دوستان را در مورد امی بودن پیامبرصل الله علیه وآله شنیدم و خیلی استفاده کردم، سوالم این است که رسیدن به این حالت و اتصال به بعد امی بودن پیامبر گرامی صل الله علیه وآله در واقع همان رعایت تقوا (بندگی خدا) و تقویت ایمان است درسته؟ این صحبتهای شما یادآور حدیث عنوان بصری بود برام، وقتی انسان بندگی خدا را پیشه کند، علم نورانی و سعه صدر به او داده میشود و میتواند در آینه غیر، به بیکرانه ابدیت زندگی کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در آن جلسه عرض شد بحث در آن بود که با نظر به نسبتی که باید با پیامبر امّی «صلواتاللهعلیهوآله» پیدا کنیم، خود را ذیل رسالت آن حضرت که «یعلمهم الکتاب و الحکمة» است قرار میدهیم. و باید متوجه باشیم میتواند این راه ادامه یابد و با داناییهای دینی و با انجام اعمال عبادی و اخلاق فاضله، کار را تمامشده ندانیم، بلکه در بستر رعایت دینداری میتوان به نورانیت رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» و استقرار اصیل آن حضرت که همان اُمّیبودنِ خاص ایشان است، رسید که نوعی مادری را به میان میآوریم در نسبت خود و خلق، که شعور و بصیرت و حضوری است ماورای داناییها. موفق باشید.
سلام و ادب: ببخشید استاد بنده مدتی هست فقط هر چی به تماشای انسان می نشینم حس غریبگی ای ایجاد می شود که کو آن انسانی که باید و همه اش احساس می کنم انگار نه انگار خلیفه اللهی، انگار نه انگار خدایی، یعنی انگار موجوداتی یا ربات هایی هستیم که همینطور زندگی می کنیم (به محضر شما جسارت نباشد) و همه اش از این فکرها سر جلسه انقلاب اسلامی انتظار و وارستگی بنده از یک تجربه شخصی گفتم که می خواستم خودم را حس کنم چون دیدم فقط برهان و استدلال کافی نیست. بعد می خواستم بدانم اینطور درگیر شدن و فکرها درست هست یا در انقلاب اسلامی فقط باید رفت، همان ترک ترک؟ و این که فکر می کنم اصلا به عمق بقیه مطالب شما را نمی فهمم و شاید خطرناک باشد دنبال کردن برخی مباحث. امکان دارد راهنمایی بفرمائید و بی زحمت داخل کانال نگذارید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید در تاریخی حاضر شد که انسان، خود را در معنای دیگری جستجو کند و اینجا است که جناب صدرالمتألهین میتواند آن افق را بگشاید. با مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن که همه روی سایت است، راه گشوده میشود. با خواهرانی که مباحث «جهان بین دو جهان» را دنبال کردهاند، اگر مشورت بکنید خوب است. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و دست اندر کاران گرامی: آمدهام که بنویسم از آیندهای که سودای آنرا دارم که با تمام وجود در آن حاضر باشم. دبیرستان بودم که حادثهای رخ داد و آوینی بر سر راهم قرار گرفت. آوینی، نوری بود بر ظلمات بیتاریخیِ مدارس تیزهوشان. گویی چیزی از جنس خودمان بود و میخواست آنچنان انتظار آمدن پس فردای تاریخ را بکشد، که هر آنچه نیاز است تا نفس انسان آماده بشود برای آن عالم را در خود به ظهور برساند. آری، آوینی تمام دغدغهها و بینش و عالم مرا عوض کرد. گویی به راستی که نزد خودم حاضر شدم و چه مستیِ خمارگونهای بود... خلاصه میکنم و میروم بر سر اصل موضوع. حالا که یک سالی است از سد کنکور گذشتهام و فارغ گشتهام از بسیاری از محدودیت ها، و مطالعات متوسطی از مباحث علوم انسانی و اسلامی- از فلسفه و عرفان اسلامی گرفته تا آثار جنابعالی و کتب شهید آوینی و آرای هایدگر و دکتر فردید و دکتر داوری و...- داشتهام، و از طرفی برهوتِ بی تاریخی و بی آیندگیِ مدارس تیزهوشان که واسطهی پرورش ورودی های دانشگاه های برتر کشور هستند را دیدهام و تجربه کردهام، باید قدمی بردارم و آنچنان که عین صاد میگوید، تولیدی کنم و دستی بگیرم. اما با توجه به آنکه کمتر کسی است که به وقتآگاهی اندیشیده باشد و آگاه باشد به خدعه های تاریخِ کنونی، و وضع بیتاریخی و بیآیندگی را با اعماق جانش چشیده باشد و بیدار شده باشد به وقتِ انتظار، شخص یا اشخاصی را پیدا نکردم که دست به کار شده باشند و بخواهند شمعی روشن کنند تا بلکه من هم بتوانم با یاری رساندن آنها، هم در آیندهٔ خود حاضر بشوم و هم آنکه بار را بر دوش آنها بیاندازم و آسوده خاطر باشم. اما اگر پیرامون، این قدر تاریک است، پس باید حداقل باریکه راهی به نور باز کرد. پس راهی نیست جز آنکه با مدد گرفتن از خداوند و حضور تاریخی شهدا، امکاناتِ حرکت را خودم در خودم ایجاد کنم، نیرو ها را بیرون بکشم، و رشد کنیم تا آنجا که بتوانیم در آینده توحیدی انقلاب اسلامی حاضر بشویم. حال آنکه این راه، هزاران گونه چاله و مانع و سد و سنگ دارد و من که خودم را فقیر محض میبینم و مسیر خودم را با اخبات و انکسار و در دست داشتن توکل و صبر طی کردهام و نه آنکه چشم به تلاش خودم و طلب خودم داشته باشم، که چشم به رحمت و بخشش او داشتهام و هر چه عطا کرده، از رحمت واسعه خودش بوده نه از سعی و تلاش من؛ در عین حال که میدانم این وظیفه تاریخی من است تا بتوانم در آینده حاضر بشوم، اما خودم را که لبریزم از غرور جوانی و تکبر و آفات عدیده، در حدی نمیبینم که بخواهم ساقیِ دیگران باشم در چنین راهی که بس خطرناک است و کسی به راحتی بار دیگران را به دوش نمیکشد؛ که ما در پیچ و خم مسیر زندگی خودمان هم ماندهایم. اصلا نمیدانم که آیا درست است که دیگران را از خوابِ عمیقِ بیتاریخی و بیآیندگی بیدار کرد و آنها را متوجهِ عفونت تاریخ کرد؟ چشم دوختن در این مغاک، اگر طولانی بشود، میشود عالمِ انسان. و اگر آنها بیعالمتر شدند چه؟ آنوقت این خسارت را چگونه باید تحمل کرد؟ نمیدانم آیا میتوان برای انسانهای این عصر که انسانهای ثانیهای شدهاند و ارادهی معطوف به قدرتشان آنقدر مناسباتِ ابزاری ساخته که صبر و حوصله ندارند، از صبر و توکل حرف زد؟ صبر برای آنکه دوباره ساغر انسان را از می لبالب کنند و وقت برای انسان پیش بیاید. یا آنکه میتوان برای انسان این عصر که خواسته یا ناخواسته پیمان بسته است که حسبی نفسی، از زهد اسلام گفتگو کرد و اراده خداوند...؟ که اگر آنها را نتوان تمام و کمال و بیواسطه با غربزدگی حقیقی آشنا کرد، از کجا معلوم که با غربزدگی های دیگری نخواهند این بیتاریخی را درمان کنند؟ آنها را از عالم خودشان بیرون میکشیم، اما ما که رند خراباتیم. ما نمیخواهیم عالمی را از آنها بگیریم و عالمی به آنها بدهیم. که اینگونه، عالم جدید هم صورتی از همان عالم قبلی است. چرا که ابژه ماست. مثل کاری که بسیاری از متفکرین اسلامی میکنند و ناخواسته تاریخ کنونی و مناسباتش را به بهانه اسلامی کردن، تطهیر میکنند. آری ما از خرابات میگوییم. دعوت میکنیم به اینکه بیایید و پیمانه های عشق حق را بنوشید تا ببینیم باید چگونه بود و چرا بود. دعوت میکنیم به آنکه بیعالم شوید تا در خرابات عالم راهتان بدهند؛ تا در متن هستی، که نزدیکترین حقیقت به انسان است، سکنی بگزینید. گویی کلمهای بودهاید از روایت هستی. یا آنکه از سنت آگوستین قدیس نقل شده است ایمان بیاور تا بفهمی. آری، از طرفی خوابِ عمیقِ بیتاریخی و بیآیندگی و از طرفی دوری راه و وحشت مسیر و توشهای که کم است... امید است که لطفی در حق فرزندتان کنید و قبل از همه چیز، این فرزندتان را از دعای شهادت محروم نکنید و در ثانی، نکاتی را بیان بفرمایید که راهنمای مسیر باشد. ای کاش یار، دوست داشته باشد این آشفتگی را...
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر میشود ما از بحران و بیتاریخی سخن بگوییم و مخاطبان، بیتاریختر شوند؟ نه! آنان تازه متوجه میشوند که در این آخرین دوران که باید در نهایت حضور خود باشند؛ چه اندازه در عمیقترین ظلمات فرو رفتهاند و اتفاقاً اینکه ملاحظه میکنید نسل شما مانند شما در نسبتِ با شهید آوینی به خود میآیند، به جهت آن است که آن مرد بزرگ با مخاطبانش از آخرین دوران سخن گفت. همه حرف در این یک کلمه است که چه افقی آن شهید بزرگوار را به چنین گفتنهایی واداشت که اگر اینگونه نمینوشت که نوشت؛ در جستجوی خود کجا میتوانست برود؟ یعنی اگر آقای کامران آوینی، حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» را پیدا نکرده بود، کجا میتوانست باشد؟ مسلّماً شیخ متدینی که به زندگی آرام دینی قانع شود، نبود! و از آن طرف، روح ناآرام او نمیگذاشت به روشنفکری غربزده تبدیل شود. آیا اگر او با آنچه در خود داشت، خود را رفیق شهیدان نمییافت، به راهی جز خودکشی فکر می کرد؟! شهید آوینی پدیدهای است که یا باید شهیدان و شهادت را انتخاب میکرد و یا خودکشی را. و معجزه مکتب میخانهای حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» او را تا آنجا برد که سید شهیدانِ اهل قلم شد. راستی اگر شهید مرتضی آوینی، حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» را پیدا نمیکرد تاریخِ میخانهای حضرت روح الله، یعنی تاریخی که در آن مدرسه و مسجد به تنهایی جواب آوینیها را نمیدهد ولی چاره راه، عبور از مسجد و مدرسه نیست، چاره راه، حضور در راهی است که مسجد و مدرسه به میخانه تبدیل شود.
اینجا است که نهتنها نباید نگران گشودن نکات باشید که در صدد آن هستید بلکه آری! با این نوع گشودنها، تازه اعتراض انسانها بر خودشان شروع میشود و این تازه اول راه است وقتی متوجه شوند بحرانی آنان را فرا گرفته است و ما امیدوارِ به خودآمدنهایی هستیم که پس از خودآگاهی نسبت به آن بحرانها، برای بشر جدید پیش میآید. و این است راز امیدواریِ ما و شهید آوینی به آینده. موفق باشید
سلام: وقتتون بخیر. لطفاً اگه براتون امکانش هست این سؤال را پاسخ دهید. امسال قسمتم نشده برم اعتکاف آیا دلیلش رو میشه این بدونیم که کاری یا کارهایی کردهایم که خدا ما را درجمع معتکفین راه نداده، بیسعادتی بوده یا خیرمان دراین بوده؟ حال چه کنیم که همچون معتکفین استفاده وافری ببریم و همچون آنها به فیض برسیم. ممنون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به رحمت الهی، احتمال بدهید حکمتی در کار است. البته میتوانید به اعمال «امّ داود» فکر کنید به عنوان سه روز روزهداری و اعمالی که بعد از ظهر روز ۱۵ ماه رجب مطرح است. موفق باشید
سلام استاد: تو رو خدا استاد پیام های کسانی که مخالف فلسفه و عرفان هستند و همه را مثل علامه طباطبایی، علامه حسن زاده، شما و دیگر بزرگان عرفان و فلسفه را کافر و منحرف حساب میکنند را به صورت عمومی در بخش پرسش و پاسخ ها قرار ندین. حقیقتا از اعماق وجود ناراحت میشم که میبینم این اشخاص اینقدر راحت به شما توهین میکنند باور کنید قلبمون به درد میاد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند شما را محفوظ بدارد. اینکه این افراد ذوق درک آن نوع حضوری را که عرفا مطرح میکنند؛ ندارند، عجیب نیست. عجیب آن است که به جای تفکر نسبت به سخنان آن بزرگان و گشوده شدن نسبت به آنها به کلی همه را نفی مینمایند. موفق باشید
با عرض سلام و ادب و احترام: ببخشید در مورد پژوهش تفسیر انفسی سوره ها چند منبع که بتونه بر اساس مبانی عرفانی و روایی کمکم کنه لطفا معرفی بفرمایید. در ضمن از اینکه اثار گرانبهای خود را بدون هیچ هزینه ای در اختیار دانش پژوهان قرار میدهید بی نهایت سپاسگزارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در این مورد کتاب «تأویلات قرآن حکیم مشهور به تفسیر ابن عربی»، در دو جلد میتواند جوابگو باشد. در ضمن در نرم افزار «عرفان» مربوط به مرکز کامپیوتری «نور» میتوانید آن کتاب را بیابید. ۲. ان شاء الله مورد قبول خداوند قرار گیرد .موفق باشید
سلام استاد: یکی از اقوام بنده در شرف جدایی از همسرش هست، شوهرش رو بسیار دوست دارد ولی بعلت ابتلا به کارهای حرام و اجبار ایشان به همراهی وحشت این را دارد که بلغزد. اخیرا با یکی از اساتید بنده که از شاگردان علامه حسن زاده هستن مشورت کردند ایشان گفتند خیلی زود طلاق بگیر و به هیچ وجه به این زندگی برنگرد حتی ۱۰ سال دیگر هم برای تو وصل شدن به این آقا خطرناک است شما ستاره های همخوانی با هم ندارید (از طریق اسم مادر و اسم خودشان ابجد دراوردن و این رو گفتن) اگر همسر ایشان توبه کند باز هم میشود به این قطعیت گفت اصلا هیچ انسانی در مورد بندگان خدا میتواند به این قطعیت صحبت کند؟ بنده به شدت به این استادم بد دل شدم. راهنمایی بفرمائید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این مباحثی که اخیرا پیش آمده است و موضوع هماهنگی انسانها را بر اساس هماهنگی نامشان با حروف ابجد به میان کشیده است، ابداً پایه علمی و دینی ندارد به خصوص در چنین امری. آری! چه بهتر که آن خانم در عین اینکه زندگی خود را دوست دارد به هیچ وجه در امور حرامی که شوهرش پیشنهاد میکند وارد نشود و در عین حال با هنرمندی مادرانه خود زندگی خود را محفوظ بدارد. سعی کند شوهر خود را نیز از چنین باتلاقهایی نجات دهد تا رسالت انسانی خود را به بهترین نحو انجام داده باشد. موفق باشید
سلام: حالتون خوبه؟ اصولا برای اثبات حقانیت اسلام باید محتوای آن هم سنجیده شود و مهمترین بعد اسلام فقه آن است در فقه خلاف عقلهای زیادی هست: زمین موات شهری و مالک شدن آن با ریختن سنگ، قرض دادن کنیز بدون اجازه خودش به برادر دینی، جهاد ابتدایی علیه اهل کتاب بدون اتمام حجت برای احاد ملت آنها و یا اکثریت ملت مذکور و... اسلام قطعا معجزاتی دارد ولی طبق ادیان گذشته دجال هم می تواند معجزه کند حتی غزالی که اشعری بوده گفته اگر کسی عصایش اژدها شود ولی بگوید دو ضرب در دو پنج می شود من پیامبری او را نمی پذیرم. حالا با توجه به وجود معجزات در اسلام ظاهرا نمی تواند از جانب شیطان باشد چون خوبیهای آن هم کم نیست چطور باید آن را از خدا دانست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مواردی که فرمودید را باید در شرایط تاریخیِ خودش بررسی کنیم که بحث آن مفصل است و به همین جهت ملاحظه میکنید که مثلاً چگونه اسلام به طور ظریف، جهانِ آن روزین را از موضوع بردهداری و یا آن برخوردی که با زنان میشده؛ عبور داد. و از طرفی بعضی از موارد که فرمودید مربوط به اسلام نیست. و اگر ائمه هدی«علیهمالسلام» بنا به مسیری که خداوند در «غدیر» تعیین فرمود، حاکمیت داشتند؛ آن موارد صورت نمیگرفت. در همین رابطه به سؤالی که در مورد ساختار حکومت در اسلام مطرح کردهاید میتوان فکر کرد که سیره ائمه مدّ نظر است و در زمان غیبت، ولایت فقیه. در مواردی که در دیگر سؤالات فرمودهاید نیاز به حوصله و تحقیق و مطالعه دارد که البته از محدوده سؤال و جواب بیرون است.
۲. در مورد معجزات، باید متوجه بود در هر زمانی خداوند برای هدایت بشر و اطمینان بشر به راهی که خداوند توسط پیامبرش پیش آورده، معجزه مطرح میشود و در این آخرین زمان که آخرین پیامبر به صحنه آمده است که تاریخ اندیشیدن بشر است؛ توجه به قرآن را با تدبّر در آن پیشنهاد میکند تا از طریق اندیشیدن نسبت به خود قرآن متوجه معجزهبودن آن بشویم. لذا فرمود: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا» (نساء/82) و این نهتنها موجب حقّانیت قرآن به عنوان کلام خداوند میگردد، بلکه موجب صدق ادعای رسول خدا نیز میباشد. موفق باشید
سلام وقتتون بخیر. درباره ی توحید. شرح شماره گوش کردم سوره ی توحید و آیت الکرسی رو. و از گوگل هم شرح توحید استاد عابدینی رو گرفتم که ایشون فقط سه قسمت روی سایت گذاشتن و در قسمت سوم تاکید کردند که بقیه قسمت ها مخصوص آدمهای خاص هست. خوب ما چه کار کنیم که بتونیم اون قسمت ها رو هم داشته باشیم. هر چه که میشنویم درباره ی توحید به جای اینکه سیراب بشیم تشنه تر شدیم و این آتش رو باید یه جایی براش سرچشمه پیدا کنیم. البته من بیسوادم و فقط با گوش دادن شرح ها بلکه به یه چیزی دست پیدا کنم. به لطف الله راهی برام بزارید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید «برهان صدیقین» در امر توحید بسیار افقگشا میباشد که البته متن برهان و صوت شرح آن روی سایت هست. موفق باشید
سلام وقت بخیر: روز دوشنبه آمدم مسجد خدیجه کبری بعد از نماز صبح و در حال پیاده روی فرمودید تفسیر گوش کنم اسم سوره و کسی که تفسیر رو شرح کرده رو دوباره بفرمایید . شرح تفسیر ایت الله طباطبایی رو میخوام شروع کنم از کجا شروع کنم و توحیدم رو میخوام بیشتر کنم. راهنمایی بفرمایید خداوند خیرتون بده
باسمه تعالی: سلام علیکم: حاج آقا عابدینی بحمدلله در شرح تفسیر المیزان زحمات خوبی کشیدهاند میتوانید به ایشان رجوع فرمایید. در مورد رشد مبانی توحیدی خوب است که به بحث «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن که روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید
«یا اکرم الاکرمین» سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار طاهرزاده: با عرض پوزش میخواستم نظر حضرتعالی را در رابطه با احکام و مجازات هایی مثل قصاص و سنگسار و قطع دست و پا و امثال ذلک در زیست جهان کنونی بدانم. از نظر جنابعالی آیا این نوع از احکام جزایی در جهان کنونی جایگاهی دارد یا متعلق به تاریخ خاص خودش می باشد؟ آیا این احکام هم بر مبنای شرایط خاصی بوده یا اینکه ابدی و همیشگی هستند و باید فرهنگ جهان مدرن که به انحراف و انحطاط کشیده شده خودش را با احکام خالق منطبق کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب حجت الاسلام یونسی از قول مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی نقل میکردند که موضوع آن احکام را با حضرت امام در میان گذاشتهاند و حضرت امام معتقد بودند جایگاه آن احکام، بازدارندگی است و نه آنکه ذات همان احکام مدّ نظر شرع باشد و از این جهت میتوان گفت میتوانیم احکام جایگزینی را به جای آن احکام قرار داد. موفق باشید
سلام و عرض ادب: از سوالات مخاطبان معلومه که وضعیت روان مردم خوب نیست وقتی اقتصاد خوب نباشد ایمان جایی ندارد شما که مدام از افق انقلاب میفرمایید چه انقلابی؟ انقلابی که تیشه به ریشه دین زد شما به نرخ تورم توجه کنید، که هر لحظه هم در حال افزایش است و بیش از دو دهه است که نرخ تورم دو رقمی را تجربه میکنیم تا چه حد توان مردم را میگیرد. بین ۱۵۰ کشور تنها چند کشور اندک هستند که تورم دو رقمی دارند. مشکل دیگر اینکه بیکاری دست انداخته است بر گلوی مردم و به ویژه جوانان و دارد حسِ زندگی را از آنها میگیرد. توجه کنیم وقتی شما «شغل» دارید، یعنی شما امید دارید. یعنی صبح که از خواب بلند میشوید هدف دارید هدف و همین هدفمند بودن سلامت روان شما را حفظ و آبیاری می کند بنابراین وقتی کارخانهها بسته است و چرخ تولید لنگان است، وقتی سرمایه گذاران پا به فرار گذاشته و رفته اند، سخن گفتن از سلامت روان خندهء تلخی بر لبان میآورد. مشکل دیگر ما این است که چشم باز کردیم و دیدیم جمع کثیری از کسانی که از معنویت سخن میگفتند، خطاکار از آب درآمدند. آنها با ظاهری مطلوب برای دستگاهها آمدند و دیدیم که همه چیز را برای خودشان و قوم و قبیلهء خودشان خواستند. به عبارتی، اقتصاد «رفاقتی» جای خود را به اقتصاد «رقابتی» داد. انصاف داشته باشیم در چنین شرایطی صحبت کردن از «اخلاقیات» و سلامت روان، یک طنزیه تلخ است الهی الهی به حق طفل شش ماهه امام حسین (ع) و به حق ضجه های بینوایان در دل شب ظالمین به مردم به سزای عملوشن برسند هرچه زودتر و آن روز دیر نیست استاد عزیز
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید و همه عرایض بنده با توجه به تجربههای دیروز و امروزی که دارم در آن است که راه عبور از این معضلات، جز با اسلام و آن هم با قرائتی که حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» به ظهور آوردند و رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» بر آن تأکید کردند؛ نیست و آن همان حضور تاریخی در انقلاب اسلامی است و به نظر بنده، پیشرفتی که رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید دارند و نسبت به آینده امیدوارند، از آن جهت است که انقلاب اسلامی نخواست مانند جهان مدرن، انحرافات را با تعریفی که آنها از انحرافات میکنند از حساسیت خارج کند. موفق باشید
سلام: ببخشید در مورد دیه سوال داشتم. در سایت سرچ کردم و مقداری گشتم چیز خاصی دستگیرم نشد. یک دانش آموز دبیرستانی از بنده پرسیده چرا دیه زن، نصف مرد است؟ برای پاسخ به این سوال از چه دریچه ای باید وارد بحث شوم؟ آیا دلایل عقلی وجود دارد؟ آیا دلایل نقلی وجود دارد؟ چگونه وارد بحث باید بشویم تا ان شاءالله نتیجه لازم گرفته بشود؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: در محافل علمی در رابطه با این موضوع بحثهای خوبی شده است مبنی بر آنکه محور اقتصاد خانواده، مرد بوده و لذا چنانچه آن مرد را به قتل برسانند باید دیه آن طوری باشد که خانواده یعنی زن و فرزندان کمتر ضربه بخورند و از این جهت دیه مرد بیشتر است زیرا منافع آن به زن خانواده و فرزندان میرسد. با اینهمه با توجه به اینکه تا حدّی شرایط تغییر کرده است، مجلس شورای اسلامی قانونی را به صورت زیر تصویب نمودند:
بر این اساس، از سال ۹۲، «صندوق تأمین خساراتهای بدنی» در مورد جنایاتی که بر روی یک زن واقع میشد با حکم دادگاه، موظف به پرداخت معادل تفاوت دیه تا سقف دیه مرد شد. موفق باشید
سروده ای تازه تقدیم به نور چشممان استاد طاهرزاده عزیز و لب المیزانیهای گرانقدر: «منتظر باش نسیمی بوزد از کویش / عطرآگین شده پهنای جهان از بویش» «روی پوشید که نامحرم و این بزم نگاه؟ / توبه کردم ز گنه باز عیان شد رویش» «چشمِ آهویی او پردهی انکار درید / گرگ زانو زده در مدرسهی آهویش» «هیچکس نیست که در حیلهی او غرق نشد / روبهان خورده فریب از تله و جادویش» «روز مستان ز چه رو مملو استغفار است؟ / سر هر زلف گره خورده شبی با مویش» «هرکجا خواستم از دامگهش بگریزم / باز دیدم که شده قبلهی این دل سویش» «عاشقان کشتهی ظلمند به هر تیغ که شد / چیست فرق ستم چشم و لب و ابرویش» «درِ دل بستم و او درب دلم از جا کند / آفرینها به توانمندی آن بازویش» «گفت: ای مور، سلیمانی ما گستردست / دهنم گوش از سحر لبِ حق گویش» «آگهی گفت که از بحر بلاخیز نترس / من چه گویم که شدم محو بلای جویش؟» «گفت خیر است، هر آن چیز که هستی باز آ / راندن رند ندیدست کسی در خویش» «روشن از پرتو رویش نظری نیست که نیست / همه حیرت زده از بازی تو در تویش» «قاصدک باش ولی از دَمِ پرواز نپرس / منتظر باش نسیمی بوزد از کویش»
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی راه گشوده شد و ما معنای خود را در آن راه یافتیم، ما را چه باک که چه اندازه باید در انتظار بمانیم؟!! مهم آن است که در بستر حضور در جبهه حق در مقابل باطل، هر لحظه انتظارِ ما قدمی است در صراطی که ما را برای حضور دیگری در بر گرفته به همان معنایی که فرمودید:
منتظر باش نسیمی بوزد از کویش
عطرآگین شده پهنای جهان از بویش
موفق باشید
سلام علیکم: علم یا حصولی است یا حضوری. در علم حضوری گفته شده است که خود معلوم در نزد عالم حاضر است. سوال: در علم حضوری ما نسبت به خداوند آیا ذات خداست که در نزد ما حاضر است؟ اگر بگویید آری چند حالت دارد. یا همه ذات خدا را حاضر میبینم که در این صورت من بر خدا احاطه پیدا کردم. و یا اینکه به درجه ای خدا را درک کردهام که در این صورت من خدا را درک نکرده ام. چون خدا فراتر از درک حضوری من نسبت به او بوده است. لطفاً نظر خودتان را بیان بفرمایید! با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: علم حضوری به خداوند به اعتبار علم به وجود است که امری است تشکیکی و قابل شدت و ضعف و لازم نیست مطلق وجود نزد عالِم باشد. مطلق وجود که همان ذات احدی است تنها نزد خود خداوند است به معنای این که خودش نزد خودش می باشد. موفق باشید
باسمه تعالی سلام وقت بخیر: حضرت استاد بنده ازسال ۱۳۸۹ با مباحث حضرتعالی مأنوسم. تقریبا تمامی کتب رو با دقت و حوصله خوندم. برخی از مطالب و کتب رو با یکی دیگر از دوستان مباحثه کردم. حالا بعد از حدود ۱۳ سال انس با اندیشه حضرتعالی، چندسالی هست که دچار خلأ و پوچی شدید شده ام. تمامی آنچه که در وجود من بود که به قول حضرتعالی اوهام و اسماء سمیتموها.... بود همگی فروریخته و حالا من در یک کویر بی انتها تنها مانده ام. هرمطلبی که از حضرتعالی می خونم (من جمله آخرین کتابی که خواندم تفسیر انفسی سوره مرسلات بود)، با چشمه آبی روبرو می شوم که وقتی در این کویر کمی جلوتر می روم می بینم گویا سراب هست. این وضعیت تمام زندگی بنده رو تحت شعاع قرار داده و هیچ انگیزه ای برای ادامه ندارم. مدت دو سال هست که به لطف ذوات مقدسه از تهران به مشهد مأمورو مأنوس با حضرت سلطان شده ام. اما باز هم در این کویر با سراب ها به سر می برم. خیلی وقت هست که در تلاشم با خود به سر ببرم و به قول حضرتعالی با بودن محض خود باشم و از خود تغذیه کنم. اما موفق نشده ام. در پیاده روی اربعین امسال از همه ذوات مقدسه در عتبات عالیات استدعا و تمنا کردم راه رو به من نشون بدن و بارقه ای از نور خودشون رو در وجود من قرار بدن تا بتونم خودم رو پیدا کنم و نسبت به حقیقت گشودگی داشته باشم. حضرت استاد! خواهش می کنم راهی جلوی پای بنده بگذارید که از این وضعیت که حدود ۵ سال هست که درگیر آن هستم خلاص شوم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این همان سکراتی است که اگر کسی استعداد حضور بیشتر در خود و در جهان را داشته باشد در همین جهان با آن روبرو میشود و تنها راه عبور از این حالت، حضور نزد خود، ذیل اراده الهی در تاریخی است که بوجود آمده. و معلوم است که کار سادهای نیست ولی افقی است گشوده. عرایضی تحت عنوان «انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی» https://lobolmizan.ir/sound/1096?mark=%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C در 30 جلسه با رفقا در میان گذاشته شد. امید است بتواند با افقی که مینمایاند؛ این سکرات و راه عبور از آن معنا شود. موفق باشید
سلام علیکم استاد جان: بعضی افراد این شبهه را مطرح میکنند که امام خمینی از اول موافق جمهوریت نبودند و حتی با بیان ولایت مطلقه فقیه مخالفت خودشون رو با جمهوری ابراز کردند! اما بالاخره تحت جوی که آن زمان وجود داشت جمهوریت را هم پذیرفتند! اگر مردم همان اول انقلاب بر حکومت اسلامی پافشاری میکردند، این مشکلات ناشی از انتخاب مردم به وجود نمیآمد! مگر امام واقعا راضی بودند بازرگان نخست وزیر شود؟ از نظر شما جواب این شبهه چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: درست قضیه بر عکس آن است و آن کسی که با بصیرت تاریخی خود بیش از همه بر جمهوریت تأکید داشتند، حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» بودند. کمی به جملاتی که ذیلاً از ایشان در همان اوایل انقلاب مطرح شد؛ بیندیشید تا ملاحظه شود آن مرد چه اندازه به معنای واقعی، متوجه مردم و جمهوریت بودند. موفق باشید
حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» در جلسهای که سال 58 با اعضای مجلس خبرگان داشتند فرمودند: من سفارش می کنم به آنهایی که خدای نخواسته یک آرایی دارند بر خلاف مسیر ملت، من سفارش میکنم به آنها، که طرحشان را و آرایشان را بگذارند برای یک وقت دیگری و یک وقتهای دیگری این کارها را بکنند، حالا وقت این نیست که آرائی که خلاف مسیر ملت است اظهار بکنند و حیثیت خودشان را در بین ملت از بین ببرند. من میل ندارم حیثیت آقایان از بین برود در بین ملت. اگر در این مجلس یک چیزهایی و یک حرفهایی زده بشود که برخلاف مسیر ملت است، اینها وجاهت خودشان را از بین ملت می برند و خدای نخواسته بعدها برایشان خیلی نفع ندارد. همان مسیری که ملت داشتند، همین چیزی که اگر می خواهید مطابق با میل خودتان دمکراسی عمل بکنید، دمکراسی این است که آراء اکثریت، و آن هم این طور اکثریت، معتبر است؛ اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است ولو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولیّ آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمی خواهیم بکنیم. شما وکیل آنها هستید؛ ولیّ آنها نیستید. بر طبق آن طوری که خود ملت مسیرش هست. شما هم خواهش می کنم از اشخاصی که ممکن است یک وقتی یک چیزی را طرح بکنند که این طرح برخلاف مسیر ملت است، طرحش نکنند از اوّل، لازم نیست، طرح هر مطلبی لازم نیست. لازم نیست هر مطلب صحیحی را اینجا گفتن. شما آن مسائلی که مربوط به وکالتتان هست و آن مسیری که ملت ما دارد، روی آن مسیر راه را بروید، ولو عقیده تان این است که این مسیری که ملت رفته خلاف صلاحش است. خوب، باشد. ملت می خواهد این طور بکند، به ما و شما چه کار دارد؟ خلاف صلاحش را می خواهد. ملت رأی داده؛ رأیی که داده متَّبع است. در همۀ دنیا رأی اکثریت، آن هم یک همچو اکثریتی، آن هم یک فریاد چند ماهه و چند سالۀ ملت، آن هم این مصیبتهایی که ملت ما در راه این مقصد کشیده اند، انصاف نیست که حالا شما بیایید یک مطلبی بگویید که برخلاف مسیر است. یعنی انصاف نیست، که نمی شود هم، پیش نمی رود. اگر چنانچه یک چیزی هم گفته بشود، پیش نمی رود؛ برای اینکه اولاً مخالف با وضع وکالت شما هست و شما وکیل نیستید از طرف ملت برای هر چیزی. و ثانیاً بر خلاف مصلحت مملکت است، برخلاف مصلحت ملت است؛ برخلاف مصلحت خود آقایان است.(صحيفه امام، ج9، ص: 304)
بسم رب النور و نور کدامین نور؟ قرار است به کجا بشتابد و قرار است کدام فانوس خاموش را از وجود خویش سیراب کند؟ استاد عزیز و گرامی سال پیش در گمان آن بودم که همه چیز را یافته ام. که دو کلمه از کتاب فصوص و یک جمله از ملاصدرا همه اش است و حالاست که باید راه زهد را در پیش گرفت و بعدش هم وصال به خدا! و حال که کمی از خودی که هیچگاه خود نبود بی خود شده ام دریافته ام که وامصیبتا! این دگر چیست؟ این جهان و این انسان چه بیچارگی است که دامنمان را گرفته؟ صبح که از خواب بلند میشوم بغض نفس گیری که امروز باید چه کرد راه قلبم را میبندد و شب به صبح نگاه میکنم که قرار است بیاید و منی که هیچ معنایی از خود نیافته ام که بخواهم در «شب» به مأمن «آخر» ببرم. از آنگاه که تنها کمی فقط کمی از این حقیقت بیچارگی ام را فهمیده ام دیوانه شده ام. نه آنکه سر از بیابان دربیاورم و بیخیال همه! نه! حال منم و یک شهر و خیابان های آن که هر روز طی میشود به خیال آنکه این بی قراری سخن بگوید. نه! من سکون نمیخواهم! و حال در پی یافتن این پاسخم که آیا همین آوارگی جواب معمای لاینحل منِ من است یا نه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آوارگی اگر به معنای حضوری است بیکرانه؛ آری! «دوست دارد یار این آشفتگی» به معنای همان حیرتی که رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» نیز در پی آن بودند و عرضه داشتند: «ربّ زدنی تحیراً». این نوع حضور یعنی در جهان بیکرانه خود که تا خدا به معنای بیکرانه وجود ادامه دارد یعنی امری که بشر آخرالزمان کمتر از این نوع حضور را نمیتواند بخواهد. این نوع حضور یعنی به وسعت امروز و فردای خود، خود را یافتن، هرچند حضوری است بسی اجمالی که قصه آن، قصه مردی است که راستترین سخن را با ما در میان گذارد آنگاه که فرمود: «چه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها». https://lobolmizan.ir/leaflet/292 موفق باشید
با سلام احترام و تشکر: به نظر شما اگر از کتاب های مرجع عرفان و فلسفه، اختلاف نظرات و استدلال های مطرح شده، را حذف کنیم، چقدرش باقی می ماند؟ و آنکه می ماند چقدر نتایج عملی و کاربردی موضوع را مطرح کرده؟ یا اینکه الان چه نویسندگانی با این رویکرد بیان نتایج کاربردی موضوعات قلم می زنند؟ مثلا کتاب در مورد نفس و یا موضوعات آن نوشته شده ولی غالب مطالب متمرکز روی اثبات تجرد نفس است. حالا این را قبول داریم بعدش را بگو.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً عرفان و فلسفه هر کدام مبناهایی دارند که آن مبناها، اصل و اساس آن علوم می باشند و آنجا بحث اختلاف در نظریهها نسبت به آن علوم نیست، بلکه بحث گسترش هر کدام است توسط صاحبنظران. موفق باشید
استاد عزیزتر از جان سلام علیکم: چند روز گذشته شرافت در غربت برایم معنا پیدا کرد. در دنیای کثیف سلبریتی ها، پروانه ای را دیدیم که همراه باد صبا شد و به جرم ایستادگی بر عقاید حقه خود و دفاع از یگانه ولی زمانه گوشه نشین و تنها شد. بانویی که با توجه به سابقه درخشان خود بسیار در جامعه هنری ایران مشهور و معروف بود اما با دفاع و پشتیبانی از رهبر انقلاب، صدای کفتارها وگرگ ها بلند شد و او تنها و غریبانه به دیار حق شتافت. دوست داشتم نظر شما را نسبت به مرحومه پروانه معصومی و کار بزرگی که در این عالم انجام داد، جویا شوم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی انسان متوجه بزرگیهای خود شود که به تنهایی میتواند یک ملت باشد؛ در هر میدانی که حاضر شود نه تنها استوار میماند بلکه معنای استواری در هنر را به نمایش میگذارد زیرا میداند چه اندازه انسان بخصوص زنان، در هنر میتوانند مؤثر باشند بدون آنکه اصالتهای مادرانه خود را زیر پا گذارند و این، معنای حضور مرحومه پروانه معصومی در این جهان بود که با دیدِ نافذ خود حق را یافت و با دلی نورانی زندگی کرد و با همان نور، به ابدیت پیوست. «عاشَ سعیداً و ماتَ سعیداً». موفق باشید
با سلام: الان چند نفر از دبیرهایی که تو مدرسه در برپایی نماز جماعت نقش موثری داشتند بکلی از دین و اعتقاد خودشون برگشتند و حتی از خدا و پیغمبر و امامان هم برگشتند. مردم دیگه مثل سابق نیستند. جوان ها که کلا دیگه گذاشتند کنار وقتی میبینند فرزندان مسوولین از بهترین امکانات استفاده میکنند و بهترین تفریح و لذت ها در اختیارشون هست اعتقادشون از بین میره. حضرتعالی هم از لباس حامی الملوک بیایید بیرون و ناصح الملوک بشوین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: انقلاب اسلامی آغاز یک حقیقت تاریخی است که هرکس بخواهد در این زمانه خود را درست حفظ کند، تنها در این مسیر ممکن است. به آیندهای باید فکر کرد که آن آینده در افق زمانه و در افق تاریخِ ما قابل تصور است و در چنین حضوری است که زبانی مناسب زمانه ظهور میکند تا آن زبان اشارهای گردد به آنچه باید باشد و برگشت به نحوهای از معنویت است که معنویتِ پسفردایی و آخرالزمانی است. آن زبان از حقایق ازلی و قدسی بهرهمند است، تا هرکس خود را در زمانِ باقی و اکنونِ بیکرانه خود احساس کند.
انقلاب اسلامی در جایگاه تاریخی خود متذکر چنین حضوری است و شهدا چون خود را در چنین فضایی مییافتند، شهادت را نهتنها نابودی نمیدیدند، بلکه آن را راهی عمیقتر برای استقرار بیشتر در اکنونِ بیکرانه و فعّال خود یافتند. و اینجا است که باید با شهدا نسبتی خاص برقرار کرد، نسبت خاصی که حضرت امام اینطور از آن خبر میدهند که:
« ما براى درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانى را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم ....همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود...».
موفق باشید
«ما در خود چیزهایی سراغ داریم که به تمام معنای کلمه، و حقیقتا ملک ما هستند، و وجودشان قائم به وجود ما است، مانند اجزاء بدن ما، و قوای بدنی ما، بینایی ما، و چشم ما، شنوایی ما، و گوش ما، چشایی ما، و دهان ما، لامسه ما، و پوست بدن ما، بویایی ما، و بینی ما، و نیز دست و پا و سایر اعضای بدن ما، که حقیقتا مال ما هستند، و میشود گفت مال ما هستند، چون وجودشان قائم به وجود ما است، اگر ما نباشیم چشم و گوش ما جدای از وجود ما هستی علیحده ای ندارند، و معنای این ملک همین است که گفتیم: اولا هستیشان قائم به هستی ما است، و ثانیا جدا و مستقل از ما وجود ندارند، ثالثا این که ما میتوانیم طبق دلخواه خود از آنها استفاده کنیم، و این معنای ملک حقیقی است.» سلام استاد: ببخشید از این قسمت از نوشته ی المیزان سوال دارم که توضیح میدهد در مورد مالکیت حقیقی و برای مثال دست و پای انسان، خب اشکالی که هست اگر من مرگ مغزی شدم دست مرا میتوانند به دیگری پیوند بزنند پس هستی دستم قائم به هستی من نیست و میتواند مستقل از من وجود داشته باشد و بعد از مرگ، خانواده میتوانند به دلخواه خود استفاده کنند پس اجزای بدن من در مالکیت حقیقی من نیستند و در مورد روح خیلی از موارد وقتی شخص مبتلا به آسیب های روحی می شود مالکیت کامل روح را ندارد مثل کسی که جنون دارد یا یکسری از اختلالات روانی یا اگر روح او تسخیر شود پس یه جورایی ما کلا روی هیچ چیزی مالکیت حقیقی نداریم و مالکیت جسم و روح من، مالکیت اعتباری میشود که از سمت خدا داده شده نه از سمت قوانین اجتماعی. سوال دیگر اینکه من چون یکم سخت هست برایم المیزان همه ی متن را تقریبا مینویسم خیلی روی ان فکر میکنم و هی اشکال میکنم و بعد به جواب میرسم و از کشف آن لذت میبرم و سعی میکنم مشکلات را با آن بسنجم و جواب ها را از دل آن پیدا کنم هم سخت و هم خیلی شیرین است اما چون خیلی دیر جلو میرود، میترسم متوقف شود نطر شما چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بدن انسان ابزار نفس ناطقه اوست تا نفس با تدبیر بدن به کمالات خود نایل شود و به همین جهت وقتی روح، بدن را رها کرد آن بدن از بین میرود. بنابراین نمیتوان گفت ما مالکِ بدنمان هستیم، بلکه ابزاری است در اختیار ما ۲. مهم، درکِ مطلب است در آن صورت همان مطلب زمینه درک بهتر دیگر مطالب خواهد شد و کار سرعت میگیرد. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: در کنار کتبی که با موضوعات کربلا و عاشورا و محرم وجود دارد؛ لطف بفرمایید چندتا عنوان و موضوع و سرفصل که نیاز زمانه امروز هست و مبلغین عزیز می توانند با تفصیل دادن آن ها به مردم کمک کنند، نام ببرید.
باسمه تعالی: سلام علیکم در رابطه با ماه محرم و اینکه با نظر به کربلای دیروز بتوانیم در امروز تاریخ خود حاضر شویم فرازهای سی پنج گانه ای تنظیم شده که در جلسات مربوط به ماه محرم بعضی از فرازهای آن خدمت رفقا را تقدیم و شرح داده میشود . با این همه آن فرازها را تقدیم میکنم به امید آنکه خود عزیزان در فضای کلی آنها قرار گیرند و موجب شود تا باب تفکری نسبت به محرم امروزین تاریخمان برایمان گشوده شود. انشاالله
روش کار با فرازهای ارسالی به این صورت هست که رفقا پس از طرح مقدمه آن فرازها دو یا سه از فرازها را با مخاطبان خود در میان میگذارند و روی آن بحث میکنند. البته بعضی از رفقا آن قسمتی را که مورد بحث قرار میدهند تکثیر کرده و در اختیار مخاطب قرار میدهند ولی اگر مطلب در کانالی باشد که بتواند به متن آن نیز رجوع کنند انشاالله موثر خواهد بود. موفق باشید
در بستر «ایمان» و «امید»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الأرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ»
آنچه ما را دعوت می کند تا به راز شهید و شهادت در حضور تاریخیِمان بیندیشیم، جمله حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» است که بعد از قبول قطعنامه این طور بیان داشتند:
« خداوندا! کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش.»
حال سؤال این است! در این آغازِ راه مبارزه که پس از قبول قطعنامه و تمامشدن جنگ با صدام در میان است، چه چیزی باید مدّ نظر ما باشد که حضرت امام از خداوند تقاضا میکنند تا او خودش چراغ پر فروغ شهادت را حافظ و نگهبان باشد؟ این نکته مهمی است که در مشعل شهادت و در چراغ پر فروغ آن حضوری نهفته است که باید همواره آن حضور با نظر به شهادت و شهید مدّ نظر باشد. و اینجا است که ما در آغاز تاریخی هستیم که امام شهیدان و شهدا آن تاریخ را گشودند. تاریخی که بشریت به عالیترین ابعاد گسترده خود میرسد با توجه به این امر سعی شده در مطالب زیر تا آنجا که ممکن است معنای حضور شهدا با خوانندگان محترم در میان گذارده شود.
امید است با تدبر در فرازهایی که ذیلا مطرح شده با این نتیجه برسیم که : «شهدا انسانهایی هستند دارای نبوغ تاریخی در زمانه خود.» و این یعنی ما از طریق نظر به سیره شهدا کربلای خود را در این تاریخ تجربه کنیم و متوجه اموری باشیم که در دل این کربلا پیش میآید، به این معنا که خبری در راه است و با حضور در این تاریخ میتوانید فرزندان امیدی باشید که در آن «حضور بیکرانه اکنون جاودانه» خود را مییابید و این یعنی انسان همواره در میان راه خویش است، راهی با بامدادی نو. با توجه به تجربهای که با شهادت حاج قاسم پیش آمد و شباهتی که با شهادت اباعبدالله«علیهالسلام» داشت و با نظر به حضوری که بعد از شهادت اباعبدالله«علیهالسلام» در تاریخ پیش آمد، میتوان گفت: «خبری در راه است». جناب حافظ هم در همین رابطه میفرمایند:
كس ندانست كه منزلگه معشوق كجاست این قدر هست كه بانگ جرسی میآید
ما هنوز در اجمال تاریخی خود هستیم که به مرور با تفصیل آن روبهرو خواهیم شد، ولی خوب است به این حضور فکر کنیم. حضوری که به گفته جناب حافظ: «پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت» ، هرچند ممکن است در حال حاضر احساس کنید آن حالت ،کمی خود را عقب کشیده و نور جلال او بر انوار جمالیهاش غلبه کرده ولی وقتی در تاریخی حاضریم که با نور شهدا شکل گرفته و خداوند وعده داده: «وَأَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ» خواهیم گفت:
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت
ولی آنچه همواره باید مدّ نظر باشد دنبالکردن و کوتاهنکردن حضور شهدا در تاریخی است که مدّ نظر آنها است و همه سخن ما در این گفتار آن است که :
کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
گوشسپردن به ندای تاریخی شهدا
1- چه خوب است تا در افق کربلاییِ تاریخِ خودمان نسبتی بین کربلایِ تاریخی حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» و کربلای ما که نمادی مثل حاج قاسم سلیمانی را به عنوان شهید در خود دارد؛ صحبتی داشته باشیم، با نظر به دو بستر دیروز عاشورایی و امروز عاشوراییمان، و از این جهت در رابطه با نظر به نسبت شهدای عاشورا و شهید و شهادت که شهید حاج قاسم سلیمانی» در این زمانه نماد آن است، به آینده تاریخی خود فکر کنیم. به امید اینکه روشن شود ما در این تاریخ در کجای نهضت اباعبدالله«علیهالسلام» قرار داریم و نهضت اباعبدالله«علیهالسلام» چگونه ما را فرا گرفته است و آیا آن یگانگی که یاران حضرت توانستند در نسبت با حضرت در کربلا از خودشان شکل دهند، ما در همان سنت، در این تاریخ میتوانیم آن یگانگی را از خود نشان دهیم؟ آیا میتوانیم آن حضور را ذیل نماد این تاریخ یعنی ذیل حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» و با افقی که شهید حاج قاسم سلیمانی برای ما به ظهور میآورد، به دست آوریم؟ این است آنچه امروز باید به آن بیندیشیم تا اولاً: از نهضت حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» بهره کامل را ببریم و ثانیاً: با فهم درست جایگاه شهادت در امروز تاریخ خود در عالیترین حضور موقعیت خود را شکل دهیم و به سخن رهبر معظم انقلاب بیندیشیم که فرمودند:
«شهدا مایه رونق حیات معنویاند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویّت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمانها حرکتکردن، عدم توقّف؛ این کار شهدا است؛ این را هم قرآن به ما یاد میدهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع میکنند، وقتی میروند، با جان خودشان: «وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون؛» ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّیشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه اسلامی است، وقتی میروند، معنویّتشان، صدایشان تازه بعد از رفتن بلند میشود. نطق شهدا بعد از شهیدشدن باز میشود، با مردم حرف میزنند - بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم- با ماها دارند میگویند؛ [باید] ما گوشمان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را... مهم این است که ما بشنویم این صدا را... اگر این پیام را بشنویم، روحیهها قوی خواهد شد، حرکت، حرکت جدّیای خواهد شد... روزبهروز اینها زندهتر میشوند.»(۱۴ آبان ۹۷)
هنر اصحاب امام حسین«علیهالسلام» در درک تاریخ خود
2- چه اندازه شایسته است در رابطه با نهضت اباعبدالله«علیهالسلام» و حضور یاران حضرت در جهان امام حسین«علیهالسلام»، به حضور مردمِ ما در این زمانه در جهان حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» بیندیشیم از آن جهت که این حضور، در این زمانه حضور عظیمی است اگر برای انسان پیش آید. مکرر شنیدهایم که حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» میتوانستند به نحوی قضیه را تمام کنند و مثلاً به جای جوابدادن به دعوت کوفیان، با اطلاعی که از روحیه کوفیان داشتند بنا به پیشنهاد جناب محمد حنفیه به یمن بروند و از دسترسی حاکمیت شام خارج شوند و از این عجیبتر اینکه شب عاشورا به یارانشان فرمودند از تاریکی شب استفاده کنید و بروید. بهخصوص وقتی امام معصوم بفرمایند بروید، هیچ گناهی به گردن آنهایی که میرفتند، نبود. حال باید از خود بپرسیم چرا اصحاب در کنار امام ماندند، با اینکه میدانستند شهید میشوند و امام نیز خبر دادندکه اگر ماندید همه شهید میشوید؟ به نظر میآید در این زمانه قدرت فهم آن مسئله روشنتر شده است، زیرا این بشر آخرالزمانی است که متوجه نهاییترین حضور میباشد، حضوری که اصحاب کربلا در آن شرایط حساس برای خود شکل دادند و آنچه ابتدا باید از رخداد کربلا فهمیده شود، همین نکته است و تاریخی که با آن حضور ذیل وجود مقدس حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» آغاز شده و البته باید روشن شود، آن تاریخ که یکی از ابعاد اصلی آن شهادت است، چه تاریخی و چه آغازی است؟ و چرا اصحاب متوجه شدهاند میتوانند در آن تاریخ و در آن آغاز حاضر باشند؟
شهدا و درک ظرفیت تاریخ
3- عرض بنده آن است که جناب زهیر و بریر و مسلم بن عوسجه متوجه بودند با آن حضور، در ادامه آن تاریخ در کنار حاج قاسم سلیمانی در این تاریخ که تاریخ فوقالعاده حساسی است، میتوانند خود را ادامه دهند که جهت تبیین این موضوع باید متوجه شعوری بود که بعضی انسانها نسبت به ظرفیت تاریخی که در آن قرار دارند برایشان پیش میآید و میفهمند چگونه یک تاریخ در مواجهه با جاهلیتِ زمانه شکل میگیرد و با آغاز آن تاریخ اگرچه با موانع فراوانی روبهرو میشوند، ولی از طرف دیگر متوجه امکانات فراوانی جهت تولدی دیگر به میان آمده که همان ظرفیتهای نهفته ای است که به مرور ظهور میکند و آن موانع را بر طرف مینماید.
شهدا و بسط حضور در جهان اباعبدالله«علیهالسلام»
4- باید از خود پرسید جناب بریر و زهیر و از همه مهمتر حضرت ابالفضل«علیهالسلام» با آن جملاتی که در شب عاشورا گفتند، در جستجوی چه چیزی بودند که وقتی حضرت میفرمایند بروید، با تمام وجود از حضرت تقاضا میکنند اجازه دهند فردا در کنار آن حضرت شهید شوند، چرا مثلاً زهیر بن قین میگویند: «لا و الله لا یکون ذلک ابدا، اترک ابن رسول الله«صلواتاللهعلیهوآله» اسیرا فی ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانی الله ذلک الیوم.» نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد بود. آیافرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسیر بگذارم و خود را نجات دهم؟! خدای آن روز را به من نشان ندهد و یا از آن مهمتر حضرت اباالفضل«علیهالسلام» عرضه داشتند: «لا ارنا الله ذلک ابداً» خداوند چنین روزی را -که ما زنده باشیم و شما شهید شده باشید- را هیچ وقت به چشم ما نشان ندهد.
در شهادت چه پیشآمدی شکل میگیرد که حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» و اصحاب متوجه قرارگرفتن در آن پیشآمد هستند؟ پیشآمدی که حضوری است کلی در متن یک تاریخ. آیا جز این است که اصحاب میخواهند در همه تاریخی که با حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» شروع شده است حاضر بشوند؟ زیرا میدانند در جهان حضرت امام حسین«علیهالسلام» حاضربودن یعنی بسطیافتن و وسعتپیداکردن در همه اعصاری که انسانهای حقیقتجو در آن اعصار حاضرند و احساس این نوع حضور همه آن چیزی است که انسانهای بزرگ به دنبال آن هستند و با توجه به این امر در زیارت عاشورا که امام معصوم آن را فرمودهاند به آن شهدا سلام میدهید تا نسبت خود را با آنها زنده نگه دارید و خود را به عالم آنها پیوند بزنید.
تا گرفتار بیتاریخی نشویم
5- باید از خود بپرسیم آیا در دل همین بستر تاریخی که در سنّت حضور اباعبدالله«علیهالسلام» ذیل اسلام، با حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» آغاز شده، تاریخی که عین ادامه تاریخ کربلا است، ما همان معنا از شهادت را در انقلاب اسلامی و با نظر به حضرت امام خمینی ملاحظه نکردیم؟ آیا جز این است که همانطور که جناب بُریر در جهان امام حسین«علیهالسلام» حاضر بود، شهدایِ ما در جهان حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» حاضر نشدند؟ حاضر در جهانی که بشر امروز سخت به آن نیاز داشت و حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» مقابلمان گشودند و حقیقتاً شهدا در جهان حضرت امام خمینی خودِ گمشدهشان را پیدا کردند و این نکته از آن جهت مهم است که یکی از رازهای انقلاب اسلامی در آن نهفته است زیرا فهم این نکته در جای خود، گشودن راهی است تا زندگی با وسعتی که شهادت نیز قسمتی از آن است، معنا شود، حال چه شهادت برای انسان پیش آید و چه پیش نیاید.
خوب است به این نکته فکر کنیم که چگونه تاریخی که در مقابل ما گشوده میشود از حضوری که شهادت نیز پارهای از آن است، بیرون نیست وگرنه آن تاریخ آغازی برای جوابگویی به انسانهای آن زمانه نخواهد بود تا دیروز ما را به فردایمان متصل کند و گرفتار بیتاریخی و گسست تاریخی نشویم.
نگهبانی از چراغ پر فروغ شهادت
6- باید از خود بپرسیم چرا شهدا میخواهند با نظر به حضوری که امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در این تاریخ متذکر آن هستند، خود را حاضر میکنند؟ و این در واقع یعنی شهادت به همان معنایی که یاران حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» در شب عاشورا فهمیدند که میشود از طریق آن شهادت در جهان آن حضرت حاضر شد و با نظر به تاریخی که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» پیش آوردند شهدا متوجه شدند میتوانند خود را از طریق آن شهادتها در این تاریخ حاضر نمایند و نهتنها خود را از آن طریق در همه عصرها حاضر کنند بلکه میتوانند در پایداری انقلاب اسلامی نقش ایفاء کنند و از این جهت حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» بعد از قبول قطعنامه که عملاً جنگ تمام شد، در پیام خود میفرمایند:
«خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا! کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش.»
این است آن نکته مهمی که امثال حاج قاسم به خوبی متوجه آن شدند، به گفته خودشان نامزد شهادت باید باشند و علت آنکه در هر کوی و برزن به دنبال شهادت بود، توجه به این نکته بود که شهادت میتواند حضوری را که در تاریخ حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» تجربه کردند را در جانشان نهادینه کند آن هم در آغاز تاریخی که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» توانستند زندگی را به ما برگردانند و «بودن» را در دل شهادت معنا کنند، به همان صورتی که آوینیها توانستند در شخصیت خودشان آن را احساس نمایند و به قلم آورند، قلمی که شهادتپرور است زیرا خودشان آن حضور را در خود احساس کردند.
وقتی عدهای ناخواسته در جبهه دشمن قرار میگیرند
7- با نظر به حضوری که در این تاریخ در وجدان جامعه پیش آمده، لازم است به نسبتی که بین نهضت اباعبدالله«علیهالسلام» و انقلاب اسلامی در رابطه با شهادت پیش آمده، بیندیشیم زیرا با نظر به افقی که در این رخدادهای تاریخی، با نظر به شهادت پیش میآید، ما متوجه حضوری در تاریخمان میشویم که اصیلترین «بودن» را به همراه میآورد و ما را از گرفتارشدن در تنگناهای جبهه مقابل نجات میدهد. چرا که با تقابلی اینچنینی که در دیروزِ تاریخ کربلا و امروزِ تاریخ انقلاب اسلامی پیش آمده، هرکس تا حضور در بستر شهادت خود را جلو نبرد، ناخواسته در جبهه مقابل قرار میگیرد و این امری است که در همین تاریخ نیز تجربه کردیم که چگونه سیاسیون با فراموشکردن دشمنی جبهه استکبار از تاریخ انقلاب اسلامی بیرون افتادند و عملاً در جبهه مقابل قرار گرفتند.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
سلام استاد: کار فرهنگی عالمانه در مورد موضوعاتی مثل حجاب در حیطه فردی و نه اجتماعی چگونه باید باشد؟ آیت الله بهجت میفرمودند: «من که به مسافرت میرفتم، بعضی از رانندهها نوار موسیقی باز میکردند، من نهی نمیکردم. چون از بعضیهایشان حرف ارتداد شنیده شده بود.» (یعنی فعلاً فاسق بودند، ولی با دخالت ما مرتد هم می شدند!) اگر نهی از بی حجابی حتی با زبان خوش و دوستانه منجر به نتیجه منفی شود چه باید کرد؟ برای مثال این روش که ابتدا تشویق به ارتباط قلبی با خدا شود و نماز اصلاح شود و ان شاء الله این نماز «تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ» بشود عالمانه است؟ یعنی ورود ابتدا با حجاب نباشد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر معرفتی همانطور است که میفرمایید و در جواب سؤال شماره 35485 عرایضی شد. ولی بحث قانونی آن بحث دیگری است که هر شهروندی به عنوان رعایت قانون جامعه باید آن را بپذیرد، خالی از آن که بدان معتقد باشد، یا نباشد. موفق باشید
