بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
36302
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام خدمت استاد عزیز: بعد از گذشت حدود چهل روز از شروع قصه غزه و مشاهده حمایت های مردم جهان در طی این مدت، شاهد اقبال و توجه بسیاری از این مردم جهان به روحیه و حال خاص و ویژه مردم غزه بودیم و هستیم گویا مردم جهان در یک شگفتی و تحیر نسبت به این حال در جستجوی راز آن هستند، قرآن خواندن را شروع کرده اند و می‌گویند باید اسلام را شناخت، مگر اسلام چه دارد که مردم مسلمان غزه دارای چنین روحیه والایی هستند؟ با توجه به این مسئله به نظرم رسید می‌شود نامه مهم رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی در اول بهمن سال 1393 را بار دیگر خواند (https://khl.ink/f/28731) در قسمتی از نامه به جوانان می‌فرمایند:
 «اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کرده‌اید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و آموزه‌های انسانی و اخلاقی او را مطالعه کرده‌اید؟ آیا تاکنون به جز رسانه‌ها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کرده‌اید؟ آیا هرگز از خود پرسیده‌اید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟»
 و یا در قسمتی دیگر از نامه می‌فرمایند:
 «من از شما می‌خواهم اجازه ندهید با چهره‌پردازی‌های موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند.»
 آنچه برای بنده جالب بود نگاه ایشان در سال 93 است انگار که چنین روزهایی را می بینند. احساس می‌کنم داستان این روزهای غزه و بیداری میلیونی مردم آزاده جهان، سدهای عاطفی و احساسی و یا مرزهای ساختگی و ذهنی ابزارهای ارتباطی، که حضرت آقا در پیام خود می‌فرمایند را شکسته است و می‌توان دوباره این پیام را به دست مردم آزاده جهان رساند و به اصطلاح بازارسالش کرد. خوش حال می‌شویم نظر خود را در این مورد بفرمائید؟ تشکر یا زهراء

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً با طلوع انقلاب اسلامی، جهان استکباری چه بخواهد و چه نخواهد از هویت خود خارج شد. هویتی که تا دیروز افرادی مثل  فرانسیس فوکویاما گمان می‌کردند نهایت تاریخ، همین تاریخ مدرنیته است و انسان غربی صورت کامل‌ترین انسان می‌باشد. این‌جا است که باید با نظر به طلوع انقلاب اسلامی متذکر جهان دیگری شد و نامه رهبر معظم انقلاب در همین راستا بود به همان معنایی که شهید حاج قاسم سلیمانی در آخرین سخنان خود به رفقای سپاهی‌اش می‌فرمایند: برادران عزیز! سروران گرامی! راه آن‌ قدر باز است که هیچ مانعی برابر ما وجود ندارد. این به معنای آن نیست که ما با حکمت عمل نکنیم. این به این معنا نیست که احساسات را بر حکمت غلبه دهیم. خیر! پیوسته باید با حکمت عمل کنیم. کمااینکه سپاه در طول بیست سال، با راهبرد بین جنگی، دشمن را وادار به شکست کرد. امروز برای توسعۀ اسلام بر اساس رهبری مقام معظم رهبری مانعی وجود ندارد. شما ندیدید در این دیدار موکب‌داران عراقی که برای اولین بار خدمت مقام معظم رهبری رسیدند، چه گذشت. آن‌ها وقتی این صحنه را دیدند، این نوع ادارۀ میدانی روحانیت، یک عالم، یک قائد و یک مرجع را دیدند که تفاوت زیادی با جاهای گوناگون دارد، بسیار متحیر و متأثر شدند. امروز راه برای این رهبری، به دلیل اداره و به دلیل هدایت و حکمت خودِ رهبری، در جهان اسلام رقیب و مانعی وجود ندارد. امروز سنی دیروز که در فتنۀ مذهبی گرفتار بود، به‌سمت جمهوری اسلامی حرکت کرده است و از جمهوری اسلامی تقاضا دارد که به او کمک بکند. پس نقش سپاه کلیدی و محوری است. موفق باشید  

36249
متن پرسش

سلام و ادب: متنی نوشته بودم می‌خواستم با جنابعالی در میان بگذارم تشکر.

به نام خدای مظلومان، مظلوم واژه ی عجیبی است؟ به چه کسانی می‌گویند مظلوم؟ شاید تا به حال گروه ها، ملت ها و قشرهای مختلفی از مردم دنیا را مظلوم دانسته ایم. مردم یمن، مردم سوریه، مردم فلسطین و ... ولی آیا واقعا اینها مظلوم اند؟ پرسش مهم این است که مظلومیت را در چه می‌بینیم؟ در خانه نداشتن؟! در آسایش نداشتن؟! در هزار زیور و زینت نداشتن؟! حال ما با داشتن اینها چه کردیه ایم؟ گاهی فکر می‌کنم که واژه ی مظلوم بیش تر در حق ما صادق است. مظلومیت در نبودن بودن یا نبودن مسئله این است!!! کمی فکر کنیم ببین کجاییم؟ اصلا چه حضوری داریم؟ خودم هم نمی‌فهمم چه می‌گویم ولی بی وجودی چیزی غیر از این است که ما دچارش شده ایم؟ حال با نگاه به این مردم سراسر ایمان می‌توان بودن را تعریف کرد. براستی چه گذشته است بر این مردم که اینچنین صبر و مقاومتی نه تنها موجب خستگی نمی‌شود بلکه دعوتیست به آینده ای روشن از جنس انسانیت. تازه می‌توان مادر بودن را دید و پدر بودن را فهمید. انگار سخن گفتن از نسبت ها سخن گفتن از غزه ی عزیز است. نسبتی دوباره با خود. پیدا شدن معنای انسان حقیقتا بودن یا نبودن مسئله این است. {هر چه ایم آلوده ایم، آلوده ایم ای مرد آه میفهمی چه می‌گویم ما به هست آلوده ایم!!} «اخوان ثالث» براستی چرا کودک فلسطینی از این مصیبت سخت خدا را شکر می‌کند؟ «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم» کربلای دیگری را شاهد هستیم. این حسین است که سر سلسله ی عشاق و همراهان را هدایت می‌کند به سوی حق حقیقتی از جنس پیکار. حال می‌فهمم که راز غربت، قربت است. به قول شهید آوینی: «راز قربت را، یاران، در قربانگاه بر سرهای بریده فاش می‌كنند و میان ما و حسین همین خون فاصله است.» حال مظلوم کیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! فرق است بین آن‌که خود را به دست خود، گرفتار انواع روزمرّه‌گی‌ها کرده و بدون نظر به هیچ آینده بزرگی، خود را تهی نموده؛ با آن کس که متوجه توحید است، به عنوان حقیقتی گشوده که در هر حالی در مقابل ما با وسعت رحمانی‌‌اش گشوده است، چه در سختی‌ها و چه در راحتی‌ها. این‌جا است که حتی انسان حیران است که «لطف او خوش‌تر بود یا قهر او». و این امری بود که ما پس از دفاع مقدس مدت‌ها باید منتظر آن بودیم تا معلوم شود ایمان به معنای توحید حضرت حق در صحنه، چه اندازه کارساز است. و این‌جا است که آن کودک فلسطینی نشان می‌دهد چه اندازه در ایمان خود زندگی را فراسوی سختی و آسانی درک کرده است، آنهم به عالی‌ترین شکل. گویا بنا بر آن است که از طریق تقابل حق و باطلی که در غزه به ظهور آمده، ما تکلیف خود را با خودمان در نسبت با حق و یا باطل روشن کنیم. موفق باشید      

36000

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و احترام: کاش کتاب خویشتن پنهان، جلد دوم داشته باشد و تمام مسائل مربوط به نفس را بیان می کردید. به نظرتان حل مسائل نفس چقدر به درمان بیماری ها کمک خواهد کرد؟ یا اینکه جهل انسانها به مسائل و قدرت نفس و چگونگی استفاده از آن چقدر باعث می شود در گرفتاریهای دنیا گرفتار شوند و فرصت خود را از دست بدهند؟ استاد قبول دارم که بلا برای مومن، از طرف خدای حسن البلا آمده ولی وقتی می بینم طرف بدون دین و اهل بیت؛ بیمار را با انرژی درمانی خوب می کند و به بقیه هم می گه برین پیش امام تون، خیلی سخته. همه ی معارف را داشته باشی و دستت بهش نرسه و یک کافر اینجوری مسخره ات کنه، واقعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث «معرفت نفس» و «معرفت حشر» در رابطه با حضور بیکرانه انسان است نزد خود و درک حضور ابدی‌اش. در حالی‌که انرژی درمانی، نوعی تحریک قدرت واهمه نفس است در حوزه بدن که به گفته بعضی از افرادی که تحت درمان قرار گرفته‌اند اگر خودشان فعالیت‌های بدنی‌شان را دنبال نکنند، حتی آثار کار انرژی درمانی خنثی می‌شود. موفق باشید

35999
متن پرسش

با سلام واحترام: آقا و خانم مذهبی در زندگی مشترکشان به چالشهای غیر بنیادی و جدی نما برخورده اند به عنوان نمونه خانم می گویند اگر رفت وآمد با فامیلها داشته باشیم پوشش بد خانم های فامیل روی تربیت پسرهای من تاثیر می گذاره پس این کار را انجام ندهیم و مهاجرت به شهر دیگر را یک راهکار می داند آقا مخالف است با این نظر و یا اینکه خانم از اینکه آقا هیچگونه کمکی در امورات منزل نمی دهند ولی با رغبت کامل کارهای خواهرشان را انجام می دهند یا اینکه خانم از اینکه آقا اصلا مسائلش را با ایشان در میان نمی گذارد وهیچ گفتگوی کلامی بین آنها شکل نمی گیرد رنجی جانکاه می برد. خانم این راهکار را پیشنهاد می دهد که جدا زندگی کنند و آقا مجدد ازدواج نماید با فردی که خانم معرفی می کند اقا از اینکه خانم برایشان تعیین تکلیف می کند گله مند است. استاد عزیز خواستم اگر برای این دو بزرگوار که خانواده ای مذهبی هستند و دغدغه مند انقلاب توصیه ای دارید بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید با توجه به عرایضی که سال قبل در امامزاده گلپایگان شد https://eitaa.com/matalebevijeh/11304 ؛  هر کدام باید متوجه باشند طرف مقابل برای خودش جهانی دارد و نباید همه در جهان ما حاضر باشند. بلکه باید متذکر شوند آیا می‌توانند جهان همدیگر را درک کنند، به جای آن که هر کدام جهان دیگری را نفی نماید؟ آری! اینجا است که ارزش اسلام و انقلاب معلوم می شود که چگونه انسانها که هر کدام جهانی هستند، ذیل جهان گسترده توحید و معنویت می توانند همدیگر را درک کنند و محترم شمارند، وگرنه بالاخره جهانِ امروز و بشرِ امروز طوری است که هیچ کس، هیچ کس را به معنی واقعی تحمل نمی کند و به اصطلاح متفکران غربی: «انسان، گرگِ انسان شده است». هر کدام باید نسبت به دیگری جهانِ گشوده ای باشند وگرنه باز تحقیر و باز نفی و باز عدم تحمل. این‌که گمان کنیم باید به جهت تحت تأثیرقرارنگرفتن فرزندان آن‌ها را از بقیه به آن شکل که می‌فرمایید، جدا کنیم؛ در این زمان، این نوعی فرار از زندگی است. بالاخره انسانها با انسانها زندگی می کنند. مهم آن است که پدر و مادر با نوعی فرهیختگی، سبکی را به فرزندانشان نشان دهند که آنها احساس کنند حضور در آن سبکِ معنوی برای او معنای بهتری دارد؛ وگرنه فرار انسانها از انسانها در این دنیا غیر ممکن است. موفق باشید

35928

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: استاد شاید یه ازفقه مسایل آن و مباحثی معرفتی و غیره گمانم هوا و اب خیلی روی لطافت روح موثره و شاید برخی ریزش ها و آسیب ها به دلیل نادیده گرفتن این نوع لطافت هست یه جایی خوندم هوای صبح گاهی و سحر لطافت داره حالا فرض کنیم این لطافت هوا بعضی شهرها و کوهستانها در غیر اوقات سحر هم هست سوای زمان موقعیت شرعی اون شاید نوع هوای آن موقع هم مدنظرهست؟ و در تربیت خیلی موثر وقتی هوای تمیز اینقدر آدم را سبک میکنه ایا در سیر انسانها موثر نیست و یا همان آب؟ گاه فکرمیکنن بعضی این افراد که واقعا بخش زیادی از هزینه هاشون صرف تفریح میشه و یا بعضا به خاطر وضعیت مادی دارای تفریح و طبیعت گردی زیادن رشدشون بیشتر است کاش بعضی گروههای فرهنگی حالت طبیعت گردی داشت تا همه میتونستن از طبیعت استفاده کنن و فقط مخصوص بالا شهرنشین های تهران و بعضی شهرها نبود. متاسفانه شهرداری تو بعضی شهرها مناطق خوش آب و هوا حتی دست. اقلیت های مذهبی بیشتره تا شیعه

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً شرایط آب و هوایی در رابطه با روح و روحیه، مؤثر است ولی به گفته متفکران، در حدّ زمینه و نه در حدّ علت حقیقی. و از این جهت ملاحظه کرده‌اید اگر اراده انسانها محکم باشد، سیطره شرایط آنچنان نیست که اصل قضیه را که تعالی روح است در راستای اراده انسان به مشکل بیندازد و از آن طرف اگر انسان زندگی خود را مشغول امور تفریحی کرد، از مهمّ خود که همان درک حقیقی جایگاه خودش در هستی و در ابدیت است؛ باز می‌ماند. موفق باشید

35786

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

آیا برای میراندن نفس امّاره (که اعدی عدو مای الهی ماست و به کمک شیاطین نخواهد گذاشت ما خدا (این گنج مخفی) را بشناسیم) و شناخت دشمنی هایش که از راه رفتن مورچه‌ای سیاه بر سنگ سیاه در شب سیاه پنهان تر است راه میانبر و سهل الوصولی هست؟ چون این راه اگر بخواهد طی کند بسیار بسیار سخت می‌نماید و محاااال! آیا می‌شود یک‌شبه ره صد ساله را رفت؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با حضور در تاریخی که تاریخ توحیدی عبور از استکبار است و بی‌حساب نیست که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌فرمایند:  شهدا یک‌شبه ره صد ساله را پیمودند و آنچه عارفان و شاعران عارف پیشه در سالیان دراز آرزوی آن را می کردند، اینان ناگهان به دست آوردند و عشق به لقاء اللَّه را از حد شعار به عمل رسانده و آرزوی شهادت را با کردار در جبهه های دفاع از اسلام عزیز به ثبت رساندند و این تحول عظیم معنوی با این سرعت بی سابقه را جز به عنایت پروردگار مهربان و عاشق پرور نتوان توجیه کرد. (صحیفه ج ۱۷، ص۳۰۵). موفق باشید

35733

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد عزیز و کاربران محترم: جسارتا قصد فضولی ندارم فقط این تذکر رو تعمدا گذاشتم که عزیران کاربر مراعات حال استاد را بفرمایند و با متن سوالات طولانی و بسیار طولانی توی این سن و حال موجب آزرده خاطر شدن ایشان نشویم. باز هم معذرت خواهی می‌کنم با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید اگر سؤالات طولانی نباشد خودِ کاربران محترم هم سریع‌تر به اصل مطلب منتقل می‌شوند. موفق باشید

35656

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز: عزاداری هایتان قبول باشد ان شاءالله. ببخشید در مورد موضوع ازدواج سوال هایی داشتم، اینکه آیا واقعا در ازدواج انتخاب در میان است؟ و آیا اینطور نیست که این زن و مرد به نوعی باید به هم گِرِه بخورند و سر راه هم قرار بگیرند و احساس کنند که می‌توانند با هم راهی را بروند و شاید این شعر معنا شود که «رشته ای بر گردنم افکنده دوست می‌کشد هر جا که خاطر خواه اوست». شاید ما در شرایط سختی هستیم از این جهت که ناخودآگاه درگیر مسائل و نگاه های روانشناسانه در موضوع ازدواج می‌شویم. حال اینکه در طرف مقابل باید به دنبال چه چیزی باشیم و تشخیص ایمان و اخلاق حقیقی در این زمانه از روی چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» در رابطه با خانواده‌ای که بر اساس روح توحید شکل می‌گیرد، شده است. که در این زمانه باید نسبت به حضور در تاریخی که انقلاب اسلامی ذیل ولایت فقیه پیش آورده، در مورد زندگی توحیدی فکر کرد. موفق باشید

35508

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: در قاعده «بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشی منها»، (بسیط الحقیقه همه ی کمالات اشیا را دارد و نواقص آنها را ندارد)، آیا منظور این است که این کمالات همان عین وجود است که در اشیا هست یا مطلب چیز دیگری است؟ لازم به ذکر است که این سوال از گوش دادن به صوت شرح سوره حمد امام خمینی ( ره) بخش صرف الوجود برایم بوجود آمده است. با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این جمله بحث در جامعیتِ بسیط الحقیقه می‌باشد مثل جامعیت نور بی رنگ در مقایسه با طیف نوری که حالت مجموعیت دارد. حال با توجه به بسیط الحقیقه، وجود در هر مرتبه‌ای که باشد بسیط الحقیقه است و لازم نیست که بسیط الحقیقه تنها در عین الوجود دارای چنین خصوصیاتی باشد هرچند که عین الوجود مصداق کامل آن است. موفق باشید

35431
متن پرسش

بنی امیه در چهار فاز با اسلام جنگیدند. فاز اول فاز ابوسفیان: در این مرحله بنی امیه تلاش کردند اسلام را در نطفه خفه کنند و از پاگرفتن آن جلوگیری کنند. در این فاز مخالفت آنها با ظاهر و باطن اسلام بود. برخورد اردوگاه اسلامی در این فاز مقابله آشکار تا پیروزی بود (پیامبر ص). فاز دوم فاز عثمانی: در این فاز تلاش شد اسلام بگونه ای تاویل شود تا با اشرافیت بسازد و طبقه اشرافی که بنی امیه خود را از آن می‌دانست احیا شود. خاصه خواری و باندبازی از ضروریات و خصوصیات این دوره بود. برخورد مرکزیت حقیقی اردوگاه اسلام در این فاز نصیحت و عدم تأیید بود تا مردم به آگاهی برسند (امیرالمؤمنین ع). فاز سوم فاز معاویه: در این فاز دیکتاتوری اشراف به اوج رسید و اسلام به کلی از محتوا تهی شد. اما ظواهر اسلام حفظ شد. برخورد مرکزیت حقیقی اردوگاه اسلام در این فاز مماشات و صبر استراتژیک بود (امام حسن ع). فاز چهارم فاز یزید: بنی امیه به تقابل آشکار با باطن و ظاهر اسلام برخواست و چون ظواهر دین نیز در معرض خطر افتاد مرکزیت اردوگاه اسلام نیز به تقابل آشکار پرداخت تا امت بیدار شود (امام حسین ع). فاز اول را می‌توان معادل انقلاب سال ۵۷ دانست. فاز دوم معادل دولت هاشمی رفسنجانی، فاز سوم معادل دولت روحانی و فاز چهارم مقابله آشکار با ظواهر اسلامی مانند حجاب و تئوریزه کردن مماشات با آن است. در فاز چهارم امام حسین علیه السلام به بهای بقای ظاهری خود از ظواهر دین عبور نمی‌کند. ما امروز در فاز یزیدی هستیم. استاد بزرگوار لطف بفرمایید و نظرتان را راجع به این نوع تفکر در جامعه امروز بفرمایید. سپاسگزارم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه تاریخی به رخدادها، نگاهِ متفکرانه است و نگاهی که مدّ نظر آورده‌اید مخاطب را به ساحتی از تفکر دعوت می‌کند. آری! در حال حاضر جبهه یزیدی می‌خواهد همه آنچه در جامعیت انقلاب اسلامی به ظهور آمده است را نفی کند و جبهه حسینی انقلاب اسلامی که نمادی همچون حاج قاسم سلیمانی به میان آورده، طوری در این مرحله از تاریخ به ظهور آمده که می‌تواند ما را دعوت کند تا در همه ابعاد انقلاب اسلامی، بازاندیشی کنیم و در این راستا جهانِ اموی را به‌کلی نفی نماییم. این است معجزه انقلابی که شهدا پشتوانه آن می‌باشند. آنانی که با شهادت‌شان نشان دادند فردایی را مدّ نظر دارند بسی گسترده‌تر و گشوده‌تر از امروز؛ که البته بحث آن مفصل است و باید بیش از این از آن سخن گفت. موفق باشید     

35363

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و درود: استاد عزیزم ظلمی که توسط مسولین فاسد ستمگر و نالایق بر دین و اعتقاد این‌ملت رفته گناه نا بخشودنیست و بددتر آن که امثال حضرتعالی کوچکترین انتقادی نمی‌کنید به نمونه زیر توجه بفرمایید. محمد زکایی استاد حوزه علمیه قم: آینده نشان می‌دهد ایران تبدیل به بی‌دین‌ترین و سکولارترین کشور مسلمان خواهد شد. ما باختیم، خیلی بد باختیم اخیراً مشاهده شده در فضای مجازی از مرگ روحانیت، مردم ابراز شادی می‌کنن. دلیل این شادمانی ملی از مرگ یک انسان چیست؟ کجای دنیا مردم یک کشور از مرگ یک انسان چنین به وجد میان؟ آیا مرگ یک انسان می‌تواند شادی بیاورد؟ اگر دقیق شویم در می یابیم شادی مردم از مرگ یک انسان نیست شادی آنها از مرگ یک عقیده و یک تفکر رادیکال است که خود را در قالب شادی از مرگ یک نماد آن تفکر به نمایش می‌گذارد. و این برای آینده آن عقیده بسیار خطرناک است. 👈در آینده‌ای نه چندان دور با خارج شدن نسل‌های گذشته دهه ۴۰ به پایین از زندگی دیگر چیزی به نام مذهب ‌و اعتقاد در بین نسل‌های جوان کمتر خواهیم دید و شادی امروز مردم در مرگ یک روحانی اولین نشانه‌های مخالفت عمیق و قلبی مردم با ایدئولوژی سیاسی می‌باشد. مردم عامل فقر و بیچارگی و گرفتاری خود را در این ایدئولوژی می‌بینند و با مرگ هر نفر خصوصاً از مسولان شادی خود را بروز می‌دهند. به نظر می‌رسد سیاست آسیب فراوانی به دین و مذهب در کشورمان وارد ساخته ‌هر کدام از ما متوجه فاصله گرفتن از اعتقادات مذهبی در بین آحاد مردم شده‌ایم. تنها راه نجات دین و مذهب از آسیب بیشتر، خروج روحانیت از پست‌های حکومتی ‌سیاسی و پرداختن به مسایل اعتقادی جامعه هست که البته دیر شده و نسل‌های ۵۰ تا۹۰ اکثراً بدون مذهب و اعتقاد دینی هستند. 👈 پنهان نمودن صورت مسله نمی‌تواند از آسیب بکاهد. در تلویزیون ما تنها جامعه‌ی دین دار و متدین نشان داده می‌شود ولی در زیر پوست شهر همه ما می‌دانیم دیگر چیزی به نام دین در بین اکثریت مردم کمتر موضوعیت دارد. ما نتوانستیم طی ۴۳ سال بر اعتقادات بیافزاییم یا حداقل حفظ کنیم. با تمام بودجه‌های چندین هزار میلیاردی ده‌ها نهاد دینی ‌حوزه‌های علمیه عملاً خروجی آنها صفر و حتی منفی بوده است. دین اسلام هرگز این نیست که ما داریم ‌تبلیغ می‌کنیم. ما ظاهرسازی و تبلیغ را بر تربیت نسل ترجیح داده‌ایم. اگر در خانواده‌ی ‌اقوام خود بنگریم، متوجه می‌شویم به جز چند پیرزن و ‌پیرمرد که آنها هم تربیت شده‌ی سالیان بسیار دورند دیگر اغلب پرورش یافتگان جمهوری اسلامی حتی نماز نمی‌خوانند که هیج تمام مظاهر دین را تمسخر می‌کنند. حال هرچه مسولان در تلویزیون اصرار بر دین‌داری جوانان نمایند. آینده نشان می‌دهد ایران تبدیل به بی‌دین‌ترین و سکولارترین کشور مسلمان خواهد شد. نشانه‌های این تغییر بنیادی در رفتارها و دهن کجی‌های جوانان ‌و مردم به آنچه مسولان می‌گویند ‌و می‌خواهند مشخص است. استقبال مردم از نوروز و جشن ‌سرور بی‌نظیر مردم از آثار این تغییر بنیادی در عقاید مردم است. خداوند همه‌ی علمای دین را که سالانه ملیاردهها تومان بودجه برای حفظ اسلام می‌گیرند را نخواهد بخشید. ‌ما هم نخواهیم بخشید. اگر همین بودجه‌ها را صرف زدودن فقر می‌کردند بیشتر ارزشمند بود تا آنچه تا کنون دیده‌ایم ما مسلمانیم و اگر می‌گذاشتند خودمان عقایدمان را حفظ می‌کردیم. اما متاسفانه چنین نشد. ما فاصله داریم از اسلام آن هم بسیار زیاد. برخی طلبه ها به من می گویند ما نمی توانیم با لباس روحانیت بیرون برویم از بس مورد ناسزا وسخنان ناروا قرار می گیریم. یک روز یکی از طلبه ها به من گفت فرزندی دارم چهار ساله دستش را گرفتم تا برای خرید به بازار برویم هنگام خروج از منزل به من گفت اگر با لباس بیایی من با تو بیرون نمی آیم، آنجا تمام وجودم را سراپا شرمساری گرفت. به یاد سخن مرحوم آیت الله طالقانی افتادم که می گفت روحانیت اگر وارد حکومت شود نه تنها خود که دین را نیز از بین خواهد برد. به منزل باز گشتم لباسم را در آوردم و درعالم تنهایی گریستم. همسرم متوجه حال خرابم شد، پرسید چرا منقلبی؟  گفتم چرا نباشم. امروز بیست سال تحصیل مرا در حوزه فرزند خرد سالم به چالش کشید. ما باختیم خیلی هم بد باختیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد بسیار است و باید به ذات انقلاب اسلامی که مقابل استکبار است، فکر بفرمایید و این‌که به لطف الهی اسلام، در صحنه انقلاب اسلامی به عالیترین شکل در این زمانه ظهور کرده تا سرنوشت جهان سکولاریسم به ساحت گرایشِ به حقیقت سوق پیدا کند. حداقل خوب است نظری به گفته‌ها و تحلیل‌های آقای علیزاده که در لندن و دور از این کشور متوجه جایگاه تاریخی انقلاب شده است؛ انداخته شود. https://eitaa.com/matalebevijeh/13944. اخیراً عرایضی در نظر به سوره انشراح شده است امید است موجب تفکری گردد که جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی در سنن الهی را بتوان درک کرد. https://eitaa.com/matalebevijeh/13948. موفق باشید

35290
متن پرسش

موضوع: اجتماع _ممــــیزی سیستم و سیستمِ ممــــیزی _در انقلاب اسلامی
«آنچه می‌تواند مثل درّه‌ی خطرناکی در مقابل حرکت ما بُروز بکند، این است که ما این دشمنی را فراموش کنیم، این جبهه‌بندی را فراموش کنیم. هر وقت فراموش کردیم، ضربه خوردیم.» آیت الله خامنه ای ۱۴۰۲/۰۳/۱۴ گزافه نیست اگر ظهور انقلاب اسلامی ایران را حاصل تلاشی به قدمت تاریخ تمام انبیاء برآورد کرد تلاشی که محوریت آن موضع گیری جنگ و ایجاد خط ممیزی با مالکیت گرائی های فردی و جمعی بود اکنونِ تاریخ انسان برای انسانِ تاریخی پوشیده نیست که آنچه فطرت خواهان گشودن است، بند مالکیت است، انسانِ در بند نفس اماره بشدت در جریان فرآیندِ جذب به سوی مالکیت است، چرا که ترس ناشی از وابستگی ذهنی او به امور بیرونی اینچنین حکم می‌کند، او هویت خود را در چیزها میابد و لذا هویت اصلی اش همیشه در هاله ابهام و حجاب باقی است اساس ایجاد کاپیتالیسم «سرمایه گرایی فردی» و در مقابلش کمونيسم « سرمایه گرائی جمعی» برچنین ترس، افراشته شد، و نهایتا عمومیت این توهم (پنداریدن هویت خود در چیزها) منجر به گشودن شدن جوامع غربی کنونی شد، حال انقلاب اسلامی با شعار قرآنی « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ» ﺑﮕﻮ : ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻣﺎﻟﻚ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ _که تمام حقیقت گویان تاریخ در صدد بیانش بودند به میدان جهانی پای گذاشت، رشد و نمو این جامعه با همه جنگ تحمیلی ها سختی ها و تحریم ها و نفوذ سست عنصران اختلاس گر گرگ صفت در لباس میش!!! مبین این است که ای انسان تو محصول محیط نیستی _ای انسان آزاد، آزادی، آزادی از بند ماده است، ممیزی سیستم یعنی «ممر و محل نفوذ ترس ها، دلمردگی ها، افسردگی ها، بی امنیتی ها، غصه ها، حزن ها.... همگی از توهم مالکیت و سرمایه است ایجاد مرز و حدود شناسی بین خود حقیقی که منسلخ از ماده و مادیات است با  خود توهمی و دروغین که در بند است، از طرفی انسان به یک سیستم ممیزگر دارد، تا حدود این حقیقت را از توهم و خیال های پوچ جدا کند که اکنون «انقلاب اسلامي» این مهم را به گردن گرفته است لذا گوشزد رهبر معظم انقلاب از چنین اهمیتی برخوردار است. جناب استاد طاهرزاده بنظر جنابعالی ما جوانان اکنون چگونه قدر شناس و شکر گذار چنین نعمات باشیم که حق مطلب ادا شود تا خداوند از ما دریغ مدارد. بنده حقیقتا حس می‌کنم این نعمات را پاس آنگونه که رواست بلد نیستم؟ بهترین شکر گذاری چگونه است؟

 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید انسانِ فردایی که می‌توان او را فراانسان گفت، انسانی است که ملکوت آسمان‌ها را می‌تواند از آنِ خود کند و اگر به اشتباه، فضای مجازی را جایگزین آن کرده، به امید آن است که مالک امری شود که در دسترس او است. در حالی‌که فضای مجازی امری از جنس واقعیت نیست که در دسترس او باشد. لذا باید متوجه بود آنچه حقیقتاً این انسان به دنبال آن است ملکوت آسمان‌ها و زمین می‌باشد که در مسیر توحید ابراهیمی برایش پیش می‌آید به حکم آن‌که حضرت حق فرمود: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» و امروز آن مسیرِ توحیدی مسیر انقلاب اسلامی است برای فرزندان حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌

تعالی‌علیه» و با نظر به ملکوتی که در مقابل آن‌ها گشوده شده است. در این‌جا است که انسان از بند ماده آزاد خواهد شد و جواب حضرت ربّ العالمین را به خوبی خواهد داد که به ما می‌فرماید: «أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ..» آیا امثال حاج قاسم همانانی نبودند که ماورای تکیه بر اسباب‌ها با نور ملکوت آسمان‌ها و زمین در میدان حاضر شدند و از اسارت ماده آزاد گشتند؟!! موفق باشید 

 

35239

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: می خواستم بدانم که با توجه به اینکه در معرفت نفس، بین ظهور و حضور فرق است، می‌خواهم بدانم که الله ظهور حق است یا حضور حق؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به توجه ما دارد که رابطه ما با فکر و استدلال باشد یا قلبی. زیرا وجود حضرت «الله»، عین حضور و ظهور است ولی انسانها نسبت به او می‌توانند نسبت متفاوت داشته باشند. موفق باشید

35110

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: در مطالعه کتاب مبانی مهدویت از مقام «حاکمیت بر تن» به مساله طی الارض رجوع فرمودید حال سوالی که مطرح است اینکه آیا طی الارض و لزوما آن (با فهم مرسوم که از آن داریم) خود نقض رابطه تن و من نیست؟ مثلا اگر تن از مراتب پایین من است چه نیازی به طی الارض است؟ اگر بنا باشد اصل ِ اصل طی الارضی بدین‌گونه که در مسأله مرحوم قاضی و اتوبوس و حرم طرح شد نیاز باشد که در واقع رابطه تن و من مطرح نیست! بنده به نکته ایی بس اعلی که شما نظر در بیانش دارید را عرض نمی‌کنم از آفت های خرافه ایی که بر این اصل سوار بوده (در تاریخ امامت) اشاره دارم که خسارت های شیعه ستیزی و شیعه را نفهمیدن بدنبال دارد. این اصل طی الأرض را اگر به مصداق بیاوریم خیلی سخیف می‌شود و حتی مضحک. لطفا در این مورد اشاره ایی بفرمایید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنجایی که انسان سالک نیاز دارد تا با بدن خود در صحنه‌ای حاضر باشد، طیّ الارض او همراه با بدن او است به همان معنای خلق بعد از خلق و یا خلق جدید. موفق باشید

34775

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و عرض ادب: استاد بنده از شما دو سوال و یک درخواست دارم که اگر لطف کنید به سوال اول و سوال دوم بنده فقط با یک بله یا خیر جواب دهید از شما ممنون میشم. سوال اول: با توجه به اینکه وجود خداوند نامحدود از نظر فلسفی می باشد و گذشته و حال و آینده برای وجود خداوند یکسان می باشد آیا قبل از اینکه بنده به دنیا بیایم از اراده بنده در تمامی لحظه ها از لحظه تولد تا لحظه مرگ بنده با توجه به اینکه بنده در هر یک از لحظه های زندگیم در شرایط مختلفی از نظر ذهنی و روحی و جسمی و ارادی و کیفی و کمی و مکانی و زمانی و... هستم به صورت کامل آگاه است؟ سوال دوم: با توجه به اینکه وجود خداوند نامحدود از نظر فلسفی می باشد و گذشته و حال و آینده برای وجود خداوند یکسان می باشد آیا قبل از اینکه بنده به دنیا بیایم وجود خداوند به صورت کامل از سرگذشت بنده از لحظه تولد تا لحظه مرگ آگاه است؟ درخواست: معصومین (ع) در احادیثی فرموده‌اند که دعا می تواند سرنوشت و قضا و قدر حتمی را تغییر دهد سوال اصلی بنده از شما این است که اگر وجود خداوند که نامحدود از نظر فلسفی می باشد و گذشته و حال و آینده برای او یکسان است و با توجه به پاسخی که شما به سوال اول و سوال دوم بنده می دهید اگر وجود خداوند قبل از اینکه بنده به دنیا بیایم به صورت کامل از سرگذشت بنده از لحظه تولد تا لحظه مرگ آگاه است پس بنده در این دنیا حکم یک بازیگری را پیدا می کنم که کارگران که وجود خداوند باشد از قبل از به دنیا آمدن بنده فیلمنامه را آماده کرده است و از لحظه به دنیا آمدن بنده در این فیلمنامه قرار می گیرم، استاد اگر لطف کنید توضیحی مختصر به این درخواست بنده بدهید از شما ممنون میشم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! ۲. آری! 3- در جزوه «جبر و اختیار» که روی سایت هست با توجه به شعری که منسوب به عمر خیام است، جواب این مطلب داده شده است. آن‌جایی که جناب خیام می گوید: «میّ خوردن من حق، ز ازل می‌دانست / گر میّ نخورم علمِ خدا جهل بود». در جزوه مذکور روشن می‌شود که آری! خداوند از ابتدا می‌داند ولی همان‌طور که انسان با اختیار خود عمل می‌کند؛ می‌داند. پس علم خدا به فعل ما قبل از انجام آن فعل، منجر به جبر نمی‌شود. موفق باشید

34644

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

 سلام: در مورد توبه یه سوال دارم. شنیدم که میگن هر چی گناه کردی بازم توبه کن برگرد اما جایی هم آمده که هی گناه کردن توبه کردن یعنی مسخره کردن خدا. لطفا مرز بین این دو مشخص بشه. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر توبه را به بازی بگیریم و همان موقع که تصمیم گناه داریم به این فکر باشیم که گناه می‌کنیم و توبه می‌کنیم؛ توبه را به بازی گرفته‌ایم. ولی اگر شیطان ما را دوباره باز گرفتار گناهی کرد و ما همچنان به توفیق الهی توبه کردیم، نباید ناامید باشیم و این نوع توبه از الطاف الهی است. موفق باشید

34603

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسمه تعالی. بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد دلتنگ آینه وجود شما هستم و از راه دور سلامی به گرمی آفتاب. می‌خواستم نظر شما را در ارتباط با اندیشه جبران خلیل جبران بدانم. من ایشان را انسانی پیامبر گونه یافتم که نفحات آسمانی عمیقا وجود او را از عشق جلا داده و گویی ایشان زبان گذار از ساحت خشک صرفا فقهی دیانت به سوی حیات طربناک زیبایی شناختی به انسانیت است. خواستم نظر شما در رابطه با این اندیشمند را بدانم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله بنده سال‌ها است از نگاه ایشان به عالَم و آدم بهره برده‌ام و حقیقتاً او را روحی بزرگ می‌دانم ماورای زمانه خود. موفق باشید

34582

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد: با توجه به سوال در خصوص پدر که یکی از کاربران محترم پرسیده بودند آیا در صورت فوت پدر هم آنچه فرمودید لازم است و یا همین‌که چند وقت یکبار خیراتی بفرستیم کفایت می کند چراکه گفته شده عاق پس از مرگ هم ممکن است. ممکن است مادر و پدر به دل ما نگاه کنند و از خشم و عصبانيت ما دچار آزردگی شوند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره باید به یاد آن‌ها بود و با عبادات و خیرات به آنان مدد رساند. موفق باشید

34580

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیزم: من درباره احساس تنهایی و اینکه آدم با وارد شدن به عالم تفکر انگار تنهاتر و غریبتر میشه در این دنیا ... و اینکه اصلا می‌شود گفت ما دو نوع تنهایی داریم که یکیش مخرب و غیر الهی و یکیش الهی و در جهت رشد کمال است؟ چگونه می‌شود این دو را تشخیص داد؟ من سوالاتی که درباره تنهایی بود را در سایت خواندم ولی از جواب های شما چیزی سر در نیاوردم. ما از تنهایی و سختی ها و اینکه باید چه کار کنیم میگیم شما از حضور در انقلاب اسلامی. حضور در ماه رجب. محبت و ایثار میگید... من ربطش رو نمی‌فهمم و واقعا جواب این سوالات برام مهمه. استاد چون مضطرب شدم دیگه و راهی نمی‌بینم. خواهشاً جوابی که قابل فهم باشه برای من بی سواد بفرمایبد عاقبت بخیر و رستگار باشید استاد جانم التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده تنهایی‌ها، فرصتی است تا انسان با مطالعه آثاری مثل قرآن و روایات و کتب عرفانی مثل مثنوی، شخصیت خود را آباد و آبادتر کند تا نه‌تنها در بهترین حالت نزد خود حاضر باشد، بلکه شرایط ارتباط حکیمانه با سایرین را نیز در خود پیش آورد. در این مورد خوب است به جواب سوال شماره 34589 رجوع فرمایید. موفق باشید

34561
متن پرسش

سلام و عرض ادب: استاد به نظر شما با حضور بی نظیر و حیرت آور و متراکم و معجزه آسای مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن امروز در عین وجود بزرگ ترین مشکلات اقتصادی و فرهنگی، تا چه اندازه دشمن مأیوس می شود؟ و از نظر حضرتعالی این رخداد تاریخی چه آثاری در پی خواهد داشت؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که در این نوع راهپیمایی‌ها و حضورهای مردمی، متوجه امری باشیم ماورای آنچه جهان مدرن از مردم ما سراغ دارد و آن توجه به اراده الهی است که در این مردم به ظهور آمده و قلب این مردم آینه اراده الهی شده، همانند سرداران بزرگ. آری! در این آینه‌ها از یک طرف اراده الهی را می‌توان تماشا کرد و از طرف دیگر ناتوانی‌های جهان استکباری را، که هر روز همچون یخ ذوب و ذوب‌تر می‌شوند. موفق باشید.

34102

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و عرض ادب: ببخشید استاد میشه در مورد منزل سماع و... به کدام صوتی های شما باید مراجعه کنیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ورود چندانی در این مورد نداشته‌ام. تصور بنده آن است که در این زمانه در هر مرحله از تاریخ ما، سرودهای انقلابی و حماسی که پیش آمده و پیش می‌آید، خود به خود روح انسان را متوجه آن صفایی که قبلاً در جلسات «سماع» پیش می‌آمد، می کند اعم از سرودهای جناب آقای آهنگران در آن روزها و یا سرودهای آقای مهدی رسولی  و آقای ابوذر روحی و سایر عزیزان. مهم آن است که رویکرد ما در این رابطه، رویکرد شورآفرینی باشد. موفق باشید

37199

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض ادب: علامه طباطبایی یک دستوری برای نفی خواطر دارند. نگاه کردن به اسما الله اگر ممکنه به زبان ساده و شیوای خودتون توضیح بدید که ما چطور با اسماء الله نفی خواطر کنیم. بهترین موقع برای نفی خواطر چه زمانی است؟ اجرتون با آقا ابا عبدالله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باز «دعای سحرِ» حضرت امام باقر «علیه‌السلام» و نظر به اسماء حسنای حضرت معبود. مثل نظر به اسم «بهاءِ» حضرت حق که در هر جا در نهایت صفا و درخشش در صحنه است، در آن صورت است که وقتی انسان با اسمای الهی در همه آینه‌ها و مظاهر آشنا شد با تمام وجود خواهد گفت: «آن‌ها که خوانده‌ام همه از یاد من برفت / الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم». از این جهت پیشنهاد می‌شود سری به کتاب «اسماء حسنی دریچه های نظر به حق» https://lobolmizan.ir/book/241?mark=%D8%AD%D8%B3%D9%86%DB%8C بزنید. موفق باشید

37090
متن پرسش

۱ـ ما کجا تعلق پیدا می‌کنیم ؟ و در این تعلق دوست می‌داریم و غم و اندوه و شادی و سرنوشت چیزی یا کسی را به عهده می‌گیریم؟ بی تابش می‌شویم و بی قرار از دست رفتن اش؟ عشق می ورزیم و عاشقانه دوستیِ مان را به رخ هم می‌کشیم؟  گاه تعلق ها از صورت و ظاهر و موقعیت و شرایط و جایگاه و سود و منفعت ماست و گاه تعلق ها از اتفاقیست و در پی حادثه ای ما کسی یا چیزی را میابیم و تعلق پیدا می‌کنیم، و در برش پناه می‌جویم و متعلق لحظه های اضطرار و نا بسمانی ما می‌شود. گاه تعلق ها فطری است و یگانه با وجود ما در آمیخته اند همچون مادری به فرزندی یا که هم حب و عشق ما به معبودی ازلی که قدرت لایزال دارد و معلول علت های ماست. گاه تعلق ما نشأت در وابستگی و عادت ما دارد و فقر وجودی ما و طلب آسودگی و راحتی ما مانند تعلق ما به تکنیک و تکنولوژی و لوازم جهان ما. اما گاه تعلق به آینده داریم آینده ای که نیست و هیچش پیدا نیست روشن نیست و آمدنش حتمی نیست مبهم است و گنگ غریب است و نا آشنا اجمال است و ناگفتنی و... تعلق ما به آینده آینده ای غیر از آنچه که هست و بوده است شاید تعلق ما به جهان آرمانی و مطلوب ما. ما مردمان بی تعلقیم و بریده از هر تعلقِ فطری و وجودی به چیزی و کسی تنها تعلقمان ظاهر و صورت بیرونی ماست که از بین نرود و نکند حرف و سخنی یا که هم تکانهٔ مرگ خانه عنکبوتی بیرون ما را ویران کند. ما متعلق به کدام آینده ایم و کجا رنگ روشن آینده را به بوم نقاشی خیال می آوریم و در تعلق به آن می‌جنگیم و می‌سازیم و صبوری می‌کنیم و فکر می‌کنیم و شعر و هنر و ادبیات و فلسفه را در تعلق به این آینده می آزماییم؟ ما بی تعلق و بی نسبت فرو افتادیم در این جهان و هر روز وجود خود را به تعلق های رنگارنگ می آزماییم و از هرشکست، تعلق دوباره می‌جوییم و بازی به راه می اندازیم. ما بی تعلق به گذشته و راه چند هزار ساله فرهنگ و هنر و تفکر دینی خویشیم و هرچه داشتیم و نداشتیم را نمی‌جوییم و نخواهیم جست که چشم یافتنش را هم نداریم. اما گاه ما هم، رنگ و پی تعلق می‌جوییم به یکدیگر و به وضع و حال و هوای زمانه مان، و در این تعلق وجود هم را پاس می‌داریم و در آیینه همدیگر متعلق به آرمان آینده مان امید میابیم و وجود دل کندن و رفتن به آنچه باید باشیم و می‌خواهیم باشیم میابیم، و از خود و یکدیگر به پرسش می افتیم که کجا بودیم؟ و کجا هستیم؟ و آیا به کجا می‌رویم؟ و ریشه خود را می‌جوییم و غربال می‌کنیم داشته و نداشته مان را و عزم و همت هایمان را رنگ آینده می دهیم. نگاهی بیندازیم و ببینیم کجا ما طعم این تعلق را یافتیم؟ کدامین ایام و در کدامین روز یا کدامین نیمه شب؟ خون کدامین شهید و شهادتش به راهی که باید در پیش بگیریم؟ عید و عزا و شهادت چه کس؟ و در آخر در آیینه کدامین سخن و وجودِ پیری راهبر و رهبر؟ آری آیا چه وقت و زمان ما خود را به یاد آوردیم؟ ۲. شاید انقلاب اسلامی ما یاد آور تعلق ما و توبه مردمی ما به تاریخ چند ده هزار ساله انبیا است و هر کس این تعلق را یافت چشم مرگ اندیش یافت و کوره راهی به راهِ بنایِ عالم دینی در جهان امروز  و در این تعلق عقل و قلب و خیال انسان جدیدی را به چشمان بشر جدید ظاهر کرد. ما همه در پی تعلق و یگانگی به حقیقتیم و در این راه آزمایش و مبتلا می‌شویم و راستی چگونه راه تعلق و یگانگی با حقیقت نا پیدا آینده انقلاب را بجوییم؟ این آینده چیست و چگونه قلب و خیال و عقل ما تعلق به آن می یابد؟ و در تعلق به این آینده عزمِ اصلاح و تغییر و تحول وضع نابسامانمان را میابیم ؟ ۳. هنر و هنرمندان در هر عصر و تاریخ گواه و پرتو آیینهٔ آیندهٔ هر زمانه اند. هنر در عصر ما محجوب در تکنیک و روش، پوشیده و محجوب است و جز با تفکر و پرسش و جانی دردمند و متعلق به جهان دیگر از این حجاب عبور نخواهد کرد و فرم و صورت جدید به قالب ها و روش های مرسوم هنر امروز نمی‌دهد و نوید و بشارت هیچ آینده و عالم دیگر را بر ما نمی دهد. راه هنرمندی که امروز خود را متعلق و درد مند به حضور در تاریخ انقلاب می‌داند توأمان با شناخت و معرفتی قلبی و حضوری و فلسفی از جهان امروز است و اگر خود از پیچ و خم و زرق برق دنیای خویش وا ننهاده باشد و وارسته نباشد چگونه چون آیینه، قلب و خیال خویش را آیینه آینده جهان خود کند و بشارت دهد؟ جهان ما هر آنقدر که با انقلاب اسلامی راه جدید خویش را آغاز و نوید انسان جدیدی را داده باشد، هر چه باشد پر از آشفتگی و پریشانی و نا بسامانی است و انسان هایی که در بی راهه های جهان جدید راه خویش گم کرده و در بازی خاموش ناشدنی این جهان اسیر و در بند اند. و اگر هنرمند از مکر و حیله پیچ و تاب های این جهان آگاه نباشد و وارسته از این جهان به سر نبرد و خود متعلق به جهان آینده نباشد چگونه وجود خویش را همچون وجودِ آیینه کند و عهده دار تذکر و معرفت و بشارت و آینده حضور این انسان مغفول کند؟ هر آنکس که بدین راه تعلق بسته خود را مهیای غربت و تفکر و دشواری کرده که این راه، راهِ نامرسوم و نا مشهور انسان های جهان ماست به قول درویش و شاعر پیر ما به دیوانه ها بیشتر ماند تا عاقلان و معیشت اندیشان پیرامونمان. بشر امروز عوام زده و همچون فرد واحدی در نقش های مختلف جهان تکنیک و سازمان و مدیریت و مهندسی و...منتشر شده و تنها تفاوت اش علاقه و استعداد و خلق و خوی گاه تند و گاه آرام روانشناسی اش است و گویی وجود این بشر به یکسان توزیع و تقسیم شده است و این انسان در وجود فرد واحدیست که تنها تعلق ها و وابستگی های گوناگون تکنولوژیک دارد. آیا انقلاب اسلامی ما صراط مستقیم حضور دینی ما در بستر تاریخ ایرانی اسلامی ما نیست تا انسان هنرمندِ متعهد و درد مند این تاریخ عهده دار تذکر و آیینگی رفتن و دل کندن از مناسبات و عادات و رسوم اکنون زده ما برای حضور در آینده ای دیگر برای ساختن و بنا نهادن جهان دیگر باشد؟ این امید دور دست نخواهد یافت جز ظهور هنرمندان و متفکران این راه سترگ و دشوار که طلیعه آینده را آزاد از آداب و رسوم اسارات های هنر امروز برای ما به پرده سینما و شعر و رمان و معماری و ادبیات گرافیک.... کشند و جان ها را آماده و منتظر متعلق به آینده کنند. ما و انقلاب اسلامی ما و هنر انقلاب اسلامی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه هستید این سؤال برای ما پیش آمده که انسان‌ها در کجای تاریخ این اندازه به همدیگر متعلق می‌شوند! کدام راه است راهی که انساها تا این اندازه هرکدام پاره‌ای از وجود دیگری می‌شوند! جز این است که این ذیل تاریخی به وقوع می‌پیوندد که ظرفیت عزم شهادت را با انسان‌ها در میان گذارده؟!! انقلاب اسلامی در واقع عهدی است که هر انسانی نسبت به دیگر انسان تعلّق جانانه دارد و حال ماییم و فردایی که حضور در عالمی است با این همه یگانگی و تعلّق نسبت به همدیگر، عالمی که در آن مصرف‌زدگیِ بی‌هنری سیطره ندارد. آیا اندیشه‌انگیزترین امر در این زمانه همین نیست که مردم جهان به خوبی نسبت به ظلمی که بر مردم غزه می‌شود حساسیت نشان می‌دهند؟!! به حادثه خودسوزیِ آقای آرون بوشنل فکر کنید. حادثه‌ای که ما را به اندیشه‌ای بزرگ نسبت به وسعت انسانیت فرا می‌خواند و تعلّقی که ما در دلِ انقلاب اسلامی نسبت به انسانیتِ انسان‌ها یافته‌ایم.  تا متوجه شویم جهان ما چه اندازه در انسانیت انسان‌ها گشوده شده است.
 تعلّق آدمیان نسبت به همدیگر در پناه امر قدسی، «بودنی» است با دیگران و «حضوری» است ماورای شبکه رسانه‌ای جهانی، و بازتعریفی است از خود، و احساسی است قدسی و معنوی در مقابل خودبنیادیِ انسان تمدن غربی. باید در این زمانه به انسان از آن جهت که خودش مسئله خودش شده است، اندیشه کرد و به آینده‌ای که توحید در مقابل ما گشوده است نظر نمود، از آن جهت که به گفته جناب هایدگر ذات انسان، سکنی‌گزیدن است و این، زیر سایه زیباترین تعلّق‌ها به ظهور می‌آید، چه تعلّق به زمین و چه تعلّق به آسمان و چه تعلّق به انسان‌ها و چه تعلّق به خدا. به جای آن‌که با عادات دینی سرپوش‌هایی بر ظرف تهی انسان معاصر بگذاریم، می‌توانیم با حضور در دینداری خود، خود را بیش از پیش احساس کنیم و شدن‌های‌مان را تجربه نماییم. و این اصیل‌ترین تعلّقی است که می‌توان در نزد خود با آن به‌سر برد. بحران معنای انسان و نگرانی نسبت به راهی که با مدرنیته پیش آمد، موجب شد تا انسان نتواند علم و معرفتی را مدّ نظر داشته باشد که برایش قابل اعتماد باشد و بدان تعلّق پیدا کند. خودآگاهی نسبت به این امر، راهی است که آینده را معنا می‌بخشد. موفق باشید    
 

36891
متن پرسش

سلام: نمی تونم بگم حفره های قلبم گرفته با واژه های رنگین و جلو. آه ! ... ای یار ای دل راهم دهید، راهم بسته مسدود است. نوری نیست در دل این تاریکی در این فضای خفه در سلول بیماران، فضا یک دست شده و تاریک دلباز است تنوعی ندارد. مثلا عادی به نظر می‌رسد، مثلا همه چی همونیه که باید می بود. هست، هستم، هستیم، خواهیم بود. سال هاست از این انفرادی در نیامده ام به جرم عشق، می شنوم خمینی ظهور کرده درها یکی یکی شکسته می‌شوند اما من نمیتونم بیرون بیام مبتلا شدم به سوختن، مگه سال ها جور این را نمی کشیدم که زندانی ام... ولی اگه این سوختن نبود که من، نمی دونم... چشمانم عادت کرده به تاریکی زندان. دلم عادت کرده بر جراهت هایش. یعنی من داشتم می‌سوختم و درد می کشیدم که حالم خوب بشه؟! ببین این خدای تو رفیق ما هم بوده، بپرس ازش حالا که بات جوره، بگو همون دیوونه و مجنونه، بگو اون که هر کاری کرد خودش رو آب کشید وایساد جلوت گفت ممنونت، بگو طاها رو حلال کنه اون شب خیلی مست بوده، اون میشناسه، بگو بیای میام پیشوازت، نشونیم هم خواست بگو ته جهنم خونه دلبازه. ببین من خدام خیلی بچه لاته، خیلی بچه لاته. الو، الو الو خدا / منم یه بنده خدا / بگیر منو / چرا آنتن نمیده ، الو خدا / الان غبته روز های زندانی ام را می خورم. من انقلابی ام درد انقلاب را دارم. پس دردم کو! بگو! انقلابی :) شوق دارم که آزاد شده ام. نشسته ام در توصیف بهاران در حالی که زمستان است. به سیگار اکتفا نمی کنم و بلند میشم تا بهتر بشم. در سیمای هنر و اندیشه ام در حالی که صبح تا شب شوق آزادی دارم. همه چیز عالیه. با سها کاری ندارم. با هنر و اندیشه بودن به معنای واقعی کلمه همه چیز منم، تویی، حالا فکرش باشه که من سیمای اون باشم. «هرکه ز غوغا از سر سودا سر کشد اینجا سر ببریدش، عام بیاید خاص کنیدش خام بیاید هم بپزیدش، معتدل است او متصل است او» سیمای هنر و اندیشه مجموعه نیست. حال است. عشق است. شمعیست که میسوزه تو روز های تاریک و سرد. جنگ اقتصادیه اشکالی نداره ! من و هم سن سال هام هستیم که با وجود پتانسیلی که داریم جنگ رو کنتراتی از جا می کنیم می بریم. توی این میدون کت تن ماست؛ اما میدون زیر این همه گرد و غبار پیدا نیست مثل این که بزرگ تر های ما زیادی شلوغش کردن باید بگذارن ما هم ببینیم. این جور موقع ها که می‌نویسم احساس می‌کنم دورم از درد چون ریختم رو صحنه، درگیر صحنه ام، تو لحظات عادی که میرم مدرسه میام کارام رو انجام میدم این درده انگار گم هست ولی یک جا هایی می‌فهمم درد کجا بود و دوباره پیش میاد. قبلا این کار رو نمی کردم که بیارم جلوی خودم ولی الان همین کار هم یک حالی داره. مجالی به آدم میده. آه! الو الو خدا! کجایی شما! 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر آن خدا که به او زنگ می‌زنید، در دست بود که خدا نبود!! خدایی که بیش از پیش، بودنِ ما را به ماندن تبدیل نمی‌کند و ما را، آری! ما را در سرگردانی‌مان نسبت به خودش دوست دارد؛ خدایی است که خدایی می کند. 
 باز گوید رسم عاشق این بود
بلکه این معشوق را آیین بود
چون دل عشاق را در قید کرد
خودنمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانشان را ز روی سر خوشی
پیش گیرد شیوۀ عاشق کشی
در بیابان جنونشان سر دهد
ره بکوی عقلشان کمتر دهد
در افقی که در گفتن از او تازه او خود را آرام‌آرام نشان می‌دهد مثل گفتنی که مولای‌مان علی «علیه‌السلام» در کلماتشان بدان اشاره کردند تا باز سرگردانی. آن روز که از حضرت امام خمینی نوشتم تا گرم خدایی شوم که با او آغاز شد؛ روزگاری بود که هنوز در گرمیِ آن به دنبال دری هستم که گشوده شود از جنس «عشق» البته نه به معنایی که این واژه در زبان‌ها افتاده است، بلکه از جنس حکمتی که جناب مولوی در غزل ۷۷۱ این‌طور از آن می‌گوید: 
دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوييد         هِله تا دو چشم حسرت سوي خاکدان نماند
بنده در آن روزها این‌طور نوشتم: اي امام! داشتيم به مرگ رضايت مي‌داديم، و زمين ما را به درون خود مي‌كشيد و چون سگي اين پاره‌استخوان‌ها را مي‌جويد و مي‌بلعيد. داشتيم مي‌رفتيم به غروبِ انسانيت يا به زمين؟ چه فرقي مي‌كرد؟ صدايي را يافتيم. صداي پيرمردي آشنا  از جنس صداي دوردست‌هاي ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲. گفتيم: چيزي نيست، آن آخرين طلوع به غروبمان مي‌خواند. ما داشتيم به غروب مي‌رفتيم و طنين صداي او غروب را پر كرده بود، ولي انگار ما ديگر تن به مرگ داده بوديم و جز صداي گشوده شدن دهان خاك و جويده شدنِ همه انسانيتمان صدايي را نمي‌خواستيم بشنويم. اصلاً به همين صداي سردِ پريأس عادت كرده بوديم؛ آري داشتيم غروب مي‌كرديم، و خاك ما را مي‌بلعيد، كه ديديم خورشيدي از غروب بالا مي‌آيد، گفتيم: نه؛ اين همان آفتاب است كه دارد مي‌ميرد - مگر طلوع و غروب در نهايت همانند نيستند؟- خواستيم اميدوار شويم، پيش خود گفتيم: اميدواري در پايان، مردن را سنگين‌تر مي‌كند، اميد را برانيم و مرگِ تسكين‌دهنده را بپذيريم.
گفتيم: چشم ببنديم تا غروبي كه اميد طلوع را در ما انگيخته، كامل شود و شب، مرگ را بشارتمان دهد.
پلك‌هايمان گرم شد. چشم بستيم و به شبي انديشيديم كه بايد پشت پلك‌هايمان مي‌بود، كه ديديم نه! پلك‌هايمان گرم شد، گفتيم: اين مرگ است كه بر پلك‌هايمان مي‌گذرد و پايان را بشارت مي‌دهد، پلك‌هايمان داغ شد. گفتيم: اينك آرامش مرگ، پلك‌هايمان سوخت، خواستيم بگوييم: نفرين بر مرگ راحت‌كننده كه اين همه رنج‌آور است، كه ديديم طلوع! كه ديديم آفتاب! كه ديديم روز!  آخر تو كجا بودي در آن غروب اميدزا؟! گفتيم: نه، ديوانگي است، طلوع در غروب ممكن نيست و همچنان بين يأس و اميد دست و پا مي‌زديم، چشم گشوديم، خيره شديم، هراسان نظاره كرديم، ديديم آري اين بار خورشيد طلوع كرد، درست در انتهاي روز كه همه چيز داشت تمام مي‌شد، خورشيد تابيدن را شروع كرد، هر خانه‌اي نوري از آن داشت، و نور «الله اكبر- خميني رهبر» از پنجره هر دلي به بيرون مي‌تابيد. گفتيم: اين همه خورشيد!
باز باورمان نشد، فكر كرديم اين خاصيت مرگ است، پايان دنياست. در پايان، دنيا پر از آتش مي‌شود و هر چه هست را مي‌سوزاند. اين همان آتش پايان است و ما داريم مي‌سوزيم. خورشيدي نيست، ناله و فغان مرگ است. يك شورش كور و مذبوحانه است تا همه چيز به نفع تاريكي تمام شود. چشم بستيم و گفتيم: تمام! صدايي محمّد وار امّا آن صدا در ما انقلابي بر پا ساخت، مثل صدايي كه بر موسي «عليه‌السلام» در طور و بر محمّد «صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» در حراء ريخت، كه «تَعالَوْا»؛ بيا و بالا بيا... و ما بي آن‌كه ياراي اميدوار شدن داشته باشيم، از وحشت آكنده بوديم، گفته بوديم، يا داشتيم مي‌گفتيم: اين مرگ است كه مي‌وزد و اين ماييم، لقمه‌اي در دهان گرگ هميشه آدم‌ها، مثل همه اعتراض‌هاي بي‌هدف.
دوباره چشم بستيم، و اين بار ما بوديم كه مرگ را صدا مي‌زديم چون او را پذيرفته و به آن عادت كرده بوديم، كه صدايي مثل صدايي در طور، مثل صدايي در حراء، ما را خواند، به قيام خواند؛ نه پلنگ‌وار بر ستارگان، كه محّمد‌وار بر بتان پليد روزگار و شوريدن بر هر آنچه غير انساني است. موفق باشید
 

36844
متن پرسش

سلام استاد: از اینکه مصدع اوقات شما بزرگوار می شوم عذر می خواهم مدتی است که می خواهم برایتان بنویسم ولی نه روی نوشتن داشتم و نه کلمه ای که بتوانم به زبان جاری کنم، ولی اکنون ناامید و دل شکسته تر از هر لحظه ای به شما پناه آوردم تا مرحمی برایم باشید. چند سالی است که چادری شده ام در شب قدر همه چیز را رها کردم و رو به سوی خدا آوردم از همه دست کشیدم و عادت ها را کنار گذاشتم تنها دختر چادری در خانواده بودم تمام حرف ها و خنده ها را به جان خریدم و محکم تر ایستادم چه لحظه های نابی با خدای خودم داشتم چنان عاشقی می کردم که هیچ چیز مانع رسیدن من نبود هر چه بود فقط برایم او بود. ولی عمر این لحظاتم کوتاه بود بعد از ازدواجم هجوم سنت ها و رسم ها عقایدی که باید حتما قبولشان می کردم تمام بال پروازم را از من گرفت. سال ها فقط در پی این بودم که از من راضی باشن و هر کاری برای خشنودی اطرافیان انجام دادم. در برابر حرف ها و تحقیرها سکوت کردم و گذشتم. بارها با مطالب کتاب جلو رفتم و خودم را سرپا نگه داشتم راه های پر پیچ و خمی را گذراندم ولی باز به بن بست خوردم و باز در پی اطرافیان دویدم. بدون اینکه بدانم چرا، چنان آبرویی از من برده شده که بعد از آن توانی برایم نمانده است. نه دل ماندن دارم و نه پای رفتن. ایستاده ام در میانه ای که زمان در حال گذر است و همه در تکاپو ولی توان حرکتم نیست، به اهل بیت و شهدا متوسل می شوم ولی چیزی دریافت نمی‌کنم. انگار این دل منجمد شده باشد. با خدای خودم راز و نیاز می‌کنم ولی ساعتی بعد همه چیز فراموش می شود. می‌دانم اشتباه رفتم نباید معشوق را میانه راه رها می کردم و در پی رضای بنده ها و... می‌رفتم همین ها وجدانم را به قدری به درد می آورد که فقط آه حسرت می کشم و پشیمانی و پشیمانی. تمامم شده یاس و ناامیدی. عباداتم رنگی ندارد و هیچ ارتباطی نمی توانم بگیرم. مانده ام سرگردان ساعاتی با ذکر آرامم و ساعاتی وجودم پر از خشم و نفرت و حسرت می شود. حس می کنم به بن بست رسیده ام. استاد شما بگویید این دل را چطور آرام کنم؟ دلم برای آن روزها تنگ است. با وجود این همه راه اشتباه و زخم های برجا مانده از دیگران چطور باید ادامه داد، ندید و رفت و دل کند؟ آیا آغوش خدا مثل سال‌های قبل به رویم باز است؟ چرا هیچ نور و نشانه ای برایم نیست؟ تمام امیدم ماه رجب بود ولی ماه از نیمه گذشته و حال دل همچنان در گذشته دست و پا می‌زند. می ترسم رجب تمام شود و همچنان این بمانم. استاد می‌دانم حق شاگردی ادا نکرده ام ولی به حق صاحب این ماه، این بنده روسیاه خطاکار را راهنمایی کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که می‌فرمایید بیشتر قصه حضوری است که باید با عبور در دل سنگلاخی پیش آید و آن‌چه حکایت می‌کنید قصه زمستانی است برای بهاری دیگر که بهاری است غیر از بهار گذشته، نوعی به خودآمدن است و تجربه‌ای برای مقابله با طوفان. آن‌جا است که باید به حضوری نظر کرد که در اکنونِ خود بسی بیکرانه و جاودانه است، امری که در کتاب سوره مرسلات و شرح صوتی آن می‌توان به سراغ آن رفتhttps://lobolmizan.ir/book/1095?mark=%D9%85%D8%B1%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%AA و https://lobolmizan.ir/book/1095?mark=%D9%85%D8%B1%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%AA. موفق باشید            

نمایش چاپی