بسم رب النور و نور کدامین نور؟ قرار است به کجا بشتابد و قرار است کدام فانوس خاموش را از وجود خویش سیراب کند؟ استاد عزیز و گرامی سال پیش در گمان آن بودم که همه چیز را یافته ام. که دو کلمه از کتاب فصوص و یک جمله از ملاصدرا همه اش است و حالاست که باید راه زهد را در پیش گرفت و بعدش هم وصال به خدا! و حال که کمی از خودی که هیچگاه خود نبود بی خود شده ام دریافته ام که وامصیبتا! این دگر چیست؟ این جهان و این انسان چه بیچارگی است که دامنمان را گرفته؟ صبح که از خواب بلند میشوم بغض نفس گیری که امروز باید چه کرد راه قلبم را میبندد و شب به صبح نگاه میکنم که قرار است بیاید و منی که هیچ معنایی از خود نیافته ام که بخواهم در «شب» به مأمن «آخر» ببرم. از آنگاه که تنها کمی فقط کمی از این حقیقت بیچارگی ام را فهمیده ام دیوانه شده ام. نه آنکه سر از بیابان دربیاورم و بیخیال همه! نه! حال منم و یک شهر و خیابان های آن که هر روز طی میشود به خیال آنکه این بی قراری سخن بگوید. نه! من سکون نمیخواهم! و حال در پی یافتن این پاسخم که آیا همین آوارگی جواب معمای لاینحل منِ من است یا نه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آوارگی اگر به معنای حضوری است بیکرانه؛ آری! «دوست دارد یار این آشفتگی» به معنای همان حیرتی که رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» نیز در پی آن بودند و عرضه داشتند: «ربّ زدنی تحیراً». این نوع حضور یعنی در جهان بیکرانه خود که تا خدا به معنای بیکرانه وجود ادامه دارد یعنی امری که بشر آخرالزمان کمتر از این نوع حضور را نمیتواند بخواهد. این نوع حضور یعنی به وسعت امروز و فردای خود، خود را یافتن، هرچند حضوری است بسی اجمالی که قصه آن، قصه مردی است که راستترین سخن را با ما در میان گذارد آنگاه که فرمود: «چه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها». https://lobolmizan.ir/leaflet/292 موفق باشید
سلام خدا قوت: ببخشید سوالی داشتم که مهم ترین دغدغه زندگیمه. چه طوری خودم رو برای آقا امام زمان قوی کنم روی چه مسائلی باید کار کنم؟ توی چه مسائل علمی کار کنم یا چهله نشینی؟ ببخشید در کل یه سیری میخوام که تا یه سال من بشم یه ابزار برای آقا امام زمان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: امام زمان «عجلاللهتعالیفرجه» نماد کامل انسانی هستند که سراسر وجودشان رعایت ابعاد مختلف شریعت الهی است. حال هرکس در همه ابعاد وجودی خود اعم از اعمال و معارف الهیه به شریعت الهیه نزدیک شود و مقیّد به آنها باشد، عملاً به امام حیّ و حاضر خود نزدیک شده است. موفق باشید
سلام علیکم و رحمته: استاد دعا میکنم رحمت واسعه خداوند متعال نصیب شما گردد. استاد با عرض معذرت سوال کرده بودم آیا شما صوتی هم در مورد کتاب حضرت آقا طرح کلی اندیشه قرانی دارید که فرمودید خیر. استاد یه خواهش داشتم این کتاب را با کدام از کتب تدریسی شما مطالعه کنم که فهم این کتاب برای من عمیق تر شود؟ با تشکر فراوان
باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر با مباحث قرآنی فهمِ آن کتاب راحتتر است زیرا اساساً آن کتاب نیز مبتنی بر آیات قرآن گفته و تنظیم شده. دنبالکردنِ صوت سورههای زمر و عنکبوت ان شاءالله افق فهم آن مسائل را آسان میکند. موفق باشید
https://lobolmizan.ir/sound/695?mark=%D8%B2%D9%85%D8%B1
https://lobolmizan.ir/sound/688?mark=%D8%B9%D9%86%DA%A9%D8%A8%D9%88%D8%AA
سلام و احترام: تفاوت بین آیات، روایات و آرا لا نفرق بین احد" ===> نفضل بعضها استاد جمع بین دنیا و آخرت چگونه ممکن است؟ از سویی توصیه های جنابتان (در کتاب رزق و درک دنیا) و البته نافرجامی در امور، حقیر را به دنیا بی میل کرده به گونه ای که هیچ امر دنیایی محرک حقیر برای فعالیت نیست و این خلاف توفیقات و شادابیهای قبلی و البته باعث سردرگمی شده. در کتاب دکتر صدرا خواندم ملاصدرا معتقد است هرکس از توسعه مادی جلوگیری کند مرتکب گناه کبیره شده است. در حالت کلی حین مطالعه تفاوت بین آیات و روایات و نظرات باعث شده هیچ نظم فکری نباشد و دچار نوعی رخوت و سردرگمی در اکثر امور شوم. بارها به خود گوشزد کرده ام که راه سعادت نباید انقدر پیچیده و دور باشد ولی با رجوع به زندگی نامه علما آن را در دسترس نمی بینم. فارابی، ملاصدرا، علامه، امام، جوادی آملی، تهجد، روزه داری، زیارت، توسل،؟؟؟ چگونه در راه بودن را مقصد بدانم؟ چگونه بدانم در راه هستم؟ سعادت چیست و چگونه بدست می آید؟ حق و حقیقت کدام است؟ در طلب حقیقت چندین سال قبل با جنابعالی آشنا شدم و اکنون با تغییرات بسیار رفتاری و کرداری در نادانی و سردرگمی نه توانستم موش از انبان بیرون کنم و نه انبانی فراهم. خود را خسر الدنیا و الآخره می یابم. یا همان هیچ انگاری. شاید اگر این پریشانی درمانی دارد در خور حقیر مشتاقم وگرنه رجوع به دیگر بیانات خود و دیگران را توصیه نکنید و فقط شنوای درد دل باشید. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً این نوع احوالات را حکایتِ سیری بدانید که در این زمانه پیش میآید. غزل شماره ۱۲۷ متذکر همین امر است و یا در این رابطه سری به سؤال و جواب شماره ۳۵۹۹۰ بزنید خوب است. با توجه به همه حرفها، مائیم و ثقلین. آری! تدبّر در قرآن را باید محور قرار داد و سیره اولیای الهی را که آینههای نور قرآناند مدّ نظر. با اینهمه به گفته جناب حافظ: «آنقدر ای دل که توانی بکوش / گرچه بهشتت نه به کوشش دهند». موفق باشید
سلام علیکم: ۱. در ارتباط با ده نکته در معرفت نفس؛ ارتباط بیماری با نفس چگونه است؟ چرا انسان بیمار می شود؟ ۲. با توجه به اینکه هیچ انسانی نقصی ندارد ذاتاً، پس چگونه تفاوت ها ظهور میابد؟ تفاوت ها در چیست؟ و ظرفیت وجودی یعنی چه؟ ۳. پسری هستم که در فضای زنانه بزرگ شده ام و مأنوس بوده ام، حال چگونه روحیه مردانه را در خود تقویت کنم و به جدیت و عزم مردانه برسم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. وقتی رابطه نفس با بدن مختل شود، نفس، بدن را آن طور که لازم است تدبیر نمیکند و این ریشه بیماریهایی است که در این رابطه پیش میآید جدای اینکه امر خارجی موجب بیماری بدن شود. ۲. تفاوتها به جهت زمینههای متفاوتی است که امکان ذاتی موجودات پیش میآورند و امکانِ ذاتی هر موجودی از آنِ خودش است به همان معنایی که خداوند، مردبودنِ مرد را به مرد نداد، بلکه امکان ذاتیِ او مردبودن بود و خدا آن را بر اساس امکان ذاتیاش «وجود» داد. ۳. خوب است انسانهای بزرگ مانند حضرت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب و حاج قاسم را مدّ نظر داشته باشید و شخصیت آنها را مطالعه کنید. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: متنی که به نظرم رسید خدمتتان عرض می شود بلکه مورد بحث و نقد و بررسی واقع گردد. با توجه به اینکه ولایت انبیاء الهی تاریخ را رقم می زند، زیرا آنچه که باعث ایجاد تاریخ می گردد ظهور اسماء جدید است و هر نبی ای با مقام ولایت خود اسمی را شکوفا می کند که تا قبل از آن در خفا قرار گرفته بوده است، لذا ولایت خاتم الانبیاء که جامع ترین ولایت تاریخ بشریت بوده است اسم الله اجمالی را ظاهر کرده است که با اوصیای ایشان این اسم الله به تفصیل می رسد و تفصیلی ترین حالت آن با ظهور مهدی موعود آغاز می گردد، و در دوران ایشان آنچنان این تفصیل ادامه می یابد که به انتهای تفصیل در دنیا برسد و بعد قیامت محقق می گردد، لذا قیامت اگر «یوم تبلی السرائر» است چون اسم جامع الله به تفصیل در آمده است و تا این تفصیل به نهایت خودش نرسد قیامت امکان تحقق ندارد زیرا تا وجود به نهایت آشکارگی نرسد قیامت نیز ظاهر نمی گردد، پس قیامت چیزی جز تفصیل و آشکارگی وجودی نمی باشد و برای این است که در روایات تاکید شده که قبل از قیامت باید مهدی امت ظهور کند حتی اگر یک روز قبل از قیامت باشد، حال اگر انقلاب اسلامی مقدمه ظهور باشد پس آغاز خروج از نیست انگاری به سمت هستی انگاری است، زیرا دوران نیست انگاری دوران جدایی بشر از تاریخ هستی است که افق هستی مندی خود را گم کرده است و گرفتار نیهیلسم گشته است، ظاهراً تاریخ نیهیلسم امر وجودی نیست بلکه دورانی است که اسم الله به خفا رفته است در حالی ظرفیت تاریخ با بعثت خاتم الانبیا ظهور اسم الله گشته است و بشر جدید آن را به خفا برده است و همه ادیان و مکاتب ذیل این نیهیلیسم در حال ادامه حیات هستند، پس تمام ادیان به معنایی ادامه نیست انگاری هستند و قادر نیستند وجود را آشکار کنند حتی شیعه بدون انقلاب، هر عملی در دوران نیهیلیسم ادامه نیهلیسم است، اگر جریانی بتواند ما را از نیهیلیسم زمان، کمی جدا کند ما را وارد تاریخ هستی انگاری می نماید، پس وجهی از مهدی موعود را به ما نشان داده است، و قیامت ما که همان وجه وجودی ماست را بر ما آشکار کرده است، این وجه وجودی با انقلاب اسلامی آغاز شده است چون تنها جریانی که در تضاد با تمامیت غرب است انقلاب اسلامی بوده، و مابقی جریانهای دینی و شرقی همه تسلیم غرب شده اند از جمله شیعه غیر انقلابی. ولی انقلاب به اندازه ای به بلوغ نرسیده که بتواند نفی تاریخ نیست انگاری را بکند و اگر به مرتبه ای از بلوغ رسید که چنین نفی ای داشته باشد، آنگاه تاریخ ما هستی انگارانه خواهد شد. لذا در دوران انقلاب اسلامی با دو معضل روبروییم، اول آنکه انقلاب قدرت نفی نیهیلسم را ندارد بلکه تذکر یا هشداری به بحران نیهیلیسم است، دوم آنکه در دوران انقلاب مجبور به فکر کردن به توسعه یافتگی هستیم که ادامه مدرنیته است چون در تاریخ نیهیلیستی در حال نفس کشیدن هستیم و امکان تنفس بدون توسعه یافتگی یعنی بحران در زندگی این تاریخ. ولی انقلاب اسلامی چون آغاز تاریخ هستی انگاری است از طرفی تسلیم نیست انگاری نمی شود نمونه اش مقابله ما باغرب و موفقیت انقلاب در مقابله با آمریکا که ظهور این امر سیاسی ریشه در هستی انگاری انقلاب دارد، و از طرف دیگر نیهیلیسم بر ما ولایت دارد و قدرت رها شدن از نیهیلیسم را نداریم و نمونه آن بحرانهای اجتماعی که نسل ما با آن مواجه می گردد. حال آیا راهی جز فرهنگ انتظار در دوران انقلاب اسلامی در مواجهه با نیست انگاری داریم، راهی که انتظار به ما نشان می دهد آن است که در مقابله با تاریخ و زمانه عجله نکنیم و راه برون رفت از آن انقلاب اسلامی است، شاید خود انقلاب همان انتظار است، زیرا انقلاب ما را به جهانی مابین دو جهان وارد می کند که ما را در بین جهان نیست انگاری و جهان هستی انگاری قرار می دهد، پس کسی که خود را از انقلاب جدا کرده است چگونه می تواند مدعی انتظار باشد، انتظاری که در دوران غیبت ما را به عبد تبدیل می کند، پس انقلابی بودن ما، انتظار و عبودیت ماست، و از اینجاست که اگر انتظار برترین عبادت است، انقلابی بودن ما نیز برترین عبودیت است پس سلوک فردی بی معنا می شود و سلوک انقلابی معنادار می گردد، زیرا سلوک فردی بدون انقلاب ادامه نیهیلیسم است، و هیچ وجهی از وجود را بر ما آشکار نمی کند. انقلاب به تعبیر مرحوم علامه حسن زاده آملی ظهور صغری است پس آغاز آشکارگی هستی است و خروج از نیست انگاری، لذا بدون انقلاب و بیرون از آن نه وارد تاریخ هستی انگاری می شویم نه انتظار داشتن معنا و مفهومی دارد. دوران نیست انگاری تاریخ خفای اسم الله است و انقلاب اسلامی آغاز خروج از این خفا و آشکارگی وجودی است، تاریخی که هایدگر آرزو داشت خدای رها شدن از نیهیلیسم را ببیند. آنچنان که فردید می گفت که کاش هایدگر بود و خدای خمینی را می دید که همان خدایی است که ما را نجات می دهد. ما در عین توسعه یافتگی که توجه به تاریخ نیست انگاری برای ادامه حیات در این تاریخ است، باید به انتظار توجه کنیم که همان توجه به انقلاب اسلامی می باشد. الله اعلم
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. آری! اگر انقلاب اسلامی را پاس میداریم به جهت آن است که در آن انقلاب توحیدی و در دل تاریخی که حضرت امام و شهدا آغاز کردند، بالقوهگیهایی هست که جهان ما را و خودِ ما را به حضوری میرساند که هستی خود را و هستی عالم را درک میکنیم و میفهمیم چگونه جناب صدرالمتألهین فهمی را به میان آورده است که خود جهان و انسان دارد قیامت میشود. و بدین لحاظ همچنانکه متذکر شدهاید «انتظار»، یک نوع سلوک است در تاریخی که از یک طرف آیندهای در پیش رو دارد که همان ظهور حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجه» میباشد و از طرفی در غیبت آن نوع حضور، انسان گرفتار خودبنیادی شده است که همان زمین نیهیلیسم است. اینجا است که میتوان همراه با سخن جنابعالی هشدار داد آن کس که خود را از انقلاب اسلامی جدا کرده، نمیتواند در حضوری قرار گیرد که با «انتظار» پیش میآید و عملاً این افراد درکی از «اسم الله» ندارند تا بخواهند از اجمال آن اسم به سوی تفصیل آن در خود سیر کنند و کسی که درکی تاریخی از حضور «الله» ولو به اجمال ندارد، عملاً از خودش که به عنوان خلیفۀ الله حامل اسم «الله» است؛ ندارد. و این اصل و اساس نیهیلیسم است.
با توجه به نکات فوق، حال این سؤال میماند که ما چگونه با حضور در انقلاب اسلامی و درک اسم «الله» در خود، بودنِ خود را احساس کنیم؟ که بحث انقلاب اسلامی از این زاویه جایگاه بسیار مهمی دارد و جنابعالی نیز متذکر چنین جایگاهی برای انقلاب اسلامی شدهاید به عنوان راهی برای درک وجودی خود از یک طرف و عبور از نیهیلیسم از طرف دیگر. که البته این نوع بودن، شدت و ضعف و قبض و بسط خود را دارد، چیزی که حتی برای جناب حافظ همانند کسانی که در پیادهروی اربعینی این سالها حاضر شدهاند، پیش میآید و بنده در شرح غزل شماره ۱۲۷ که اخیراً عرایضی شده، متذکر آن بودهام تا نه از جدّیت حضور تاریخی خود و درک خلیفۀ اللهیمان در جان خود غفلت کنیم و نه از جدّیت نیهیلیسم و نیستانگاری غافل باشیم. موفق باشید.
سلام استاد بزرگوار: با صد شرمساری، مشکلی که برای بنده بعضاً در سفرهای زیارتی پیش می آید وسوسه هایی است که از طرف شیطان به جانم می افتد. قبل از سفر، نیت می کنیم و به این امید می رویم به زیارت امامان معصوم علیهمالسلام تا در افق تاریخی عظیمی که گشوده شده است وارد شدیم و قدم بزنیم و جان مان در معرض انواری که از شخصیت و قبور مطهّر این عزیزان متجلی و جاری است قرار بگیرد و به تعبیر حضرتعالی در کتاب مبانی معرفتی مهدویت، مبادی میل مان اصلاح شود. ولی متأسفانه نمی دانم این چه دردی است که گاهی شیطان بدجوری به جان مان می افتد و وسوسه ها ما را می گزند. کار به جایی رسیده است که گاهی فکر می کنم بیخیال بشوم و از خیر این زیارت بگذرم. ولی باز دلم قبول نمی کند و با روی گرد آلود و انواع دردها و گرفتاری ها به در خانه اولیای خدا حرکت می کنم. چه کنم استاد؟ اگر توصیه ای دارید کمک مان کنید. التماس دعا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: گویا همین حالات هم از الطاف امام است که متذکر عیبهای ما میشوند تا با اصلاح نفسِ بیشتر در محضر حضرت حاضر شویم زیرا متوجه آمادگیهای ما هستند. به گفته جناب مولوی:
مرده بدم زنده شدم، گريه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم
گفت كه ديوانه، نهاي، لايق اين خانـه نهاي رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفتكهسرمست نهاي، روكه ازاين دست نهاي رفتم وسرمست شدم وزطرب آكنده شدم
گفت كه تو زيرككي، مست خيالي و شكي گولشدم، هول شدم وزهمه بركندهشدم
گفت كه تو شمع شدي، قبله اينجمعشدي جمع نِيَم، شمع نِيَم، دود پراكنده شدم
تابش جان يافت دلم، واشد و بشكافت دلم اطلس نو يافت دلم، دشمن اين ژنده شدم
زهره بدم، ماه شدم، چرخ دو صد تاه شدم يوسف بودم، زكنون يوسفزاينده شدم
از توام ايشهره قمر، در من و در خود بنگر كز اثــر خنــدة تو، گلشـن خندنده شدم
موفق باشید
سلام استاد عزیز: کتابی که در مورد سحر و جادو نوشتین مطالعه کردم. نظر شما در مورد یادگیری علوم غریبه برای انجام کار مومنین چیه و حکم شرعی تسخیر ملک چی هست؟ یا اینکه فقط باید از طریق سفارشات اهل بیت مشکلمون رو حل کنیم؟ ممنونم. یه پیشنهاد هم داشتم اگر شماره ای در سایت قرار بدین از طریق شبکه های اجتمایی خیلی راحت تر میتونیم با شما ارتباط برقرار کنیم. خیلی دوست دارم کتابی در مورد نماز هم بنویسین مانند اداب الصلاه با زبان ساده تر. ممنونم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده، مسئله ما در این زمانه علوم غریبه نیست و رجوع به آن علوم رویهمرفته ضررش از نفعش بیشتر است. به تعبیر آیت الله انصاری همدانی، ما با توحید همه این راهها را طی میکنیم با نتایجی بسی بهتر. و به همین جهت ملاحظه میفرمایید حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» به دنبال این راه ها نرفتند و توانستند ملتی را از ظلمات نجات دهند. ۲. کتاب «آداب الصلواۀ» حضرت امام خمینی در همین راستا شرح داده شد. https://lobolmizan.ir/sound/674?mark=%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8 . موفق باشید
سلام استاد گرامی سؤالی داشتم راجع به این روایت حضرت رسول (ص) قسمتی که میفرمایند ای ۶۰ ساله ها زراعتی هستید که هنگام درو رسیده. لطفاً بفرمایید منظور حضرت رسول چه بوده؟ ارشادالقلوب جلد ۱صفحه۳۲ و قَالَ النَّبِيُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ مَلَكاً يَنْزِلُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ يُنَادِي يَا أَبْنَاءَ الْعِشْرِينَ جِدُّوا وَ اجْتَهِدُوا وَ يَا أَبْنَاءَ الثَّلَاثِينَ لَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا^ وَ يَا أَبْنَاءَ الْأَرْبَعِينَ مَا ذَا أَعْدَدْتُمْ لِلِقَاءِ رَبِّكُمْ وَ يَا أَبْنَاءَ الْخَمْسِينَ أَتَاكُمُ النَّذِيرُ وَ يَا أَبْنَاءَ السِّتِّينَ زَرْعٌ آنَ حَصَادُهُ وَ يَا أَبْنَاءَ السَّبْعِينَ نُودِيَ لَكُمْ فَأَجِيبُوا وَ يَا أَبْنَاءَ الثَّمَانِينَ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ وَ أَنْتُمْ غَافِلُونَ ثُمَّ يَقُولُ لَوْ لَا عِبَادٌ رُكَّعٌ وَ رِجَالٌ خُشَّعٌ وَ صِبْيَانٌ رُضَّعٌ وَ أَنْعَامٌ رُتَّعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمُ الْعَذَابُ صَبّاً.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» فرمودند: خداوند فرشته اى را آفريده و هر بامداد مى آيد و فرياد مى زند: اى افراد بيست ساله تلاش و كوشش كنيد و اى سى ساله ها زندگى دنيا شما را فريب ندهد و اى چهل ساله ها براى ديدار خدا چه چيزى آماده كرده اید؟ و اى پنجاه ساله ها خطر به بالاى سرتان رسيده است و اى شصت ساله ها نزديك است از دنيا برويد و اى هفتاد سالگان شما را ندا مى كنند، و شما غافليد، سپس مىگويد: اگر بندگان اهل طاعت و مردان فروتن و كودكان شيرخوار و حيوانات بىگناه، نبودند، عذاب بر سرتان فرو مىريخت.»
به افرادی که وارد ۶۰ سال شدند متذکر میشوند که باید نسبت به جهان ابدی، خود را آماده کنند و نمونه آن وجود مقدس خود حضرت که در ۶۳ سالگی رحلت کردند. به این معنا که پس از ۶۰ سال انسان باید خود را باید برای جهان دیگر آماده کند. موفق باشید
به نام خدا با عرض سلام و احترام: در مورد سوال شماره ۳۵۲۵۶ در ابتدا بابت پاسخ گویی حضرتعالی کمال تشکر را دارم و در ثانی این سوال برای بنده پیش آمد، این کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» به خود کودک معرفی شده و توسط خود او مطالعه شود یا به والدین کودک معرفی شود تا در این زمینه و عمل صحیح در این باب راهنمایی شوند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بهتر است که ابتدا کتاب برای آنها خوانده شود آنهم با شرح مختصر، تا عادت کنند چگونه با متن کتاب رابطه برقرار کنند. موفق باشید
سلام وعرض خدمت استاد گرامی: استاد پسری ۱۴ ساله دارم که در خانواده نسبتا مذهبی بزرگ شده. بلاخره اهل نماز وهئیت و مسجد هست و کلیات اخلاقیش خوبه الان که به ظاهر ما میبینیم گرایشات مذهبی و اخلاقی خوبی داره و علاقه مند به پایه های دینی، از اونجا که استاد بالاخره در دنیای الان و شرایط الان داریم زندگی میکنیم میل به این هم داره که مثلا در جشن تولد های دوستانش هم شرکت کنه و یا با دوستانش بیرون و تفریح بره ولی خوب پدرشون خیلی موافق نیستند و هدفشون اینه که پسرمون رو انسان بزرگی پرورش بدن، من با ایشون موافقم ولی خوب دنیای بچه های الان با ما فرق میکنه، بچه های الان با اینکه میدونن تولد فرهنگ غربه و ریشه دینی ندارد این مکان ودورهمی رو دوست دارند من هم اصلا دوست ندارم پسرم یواشکی دور از چشم پدر کارهایی انجام بده دلم میخواد با پدرش بیش از این رفیق باشه و پنهان کاری نباشه .گاها میگه مامان به بابا چیزی نگو ولی من این رفتارو دوست ندارم وقتی هم به همسرم میگم مخالفت میکنن واقعا به نظرم زشته یه پسر در سن بلوغ مثلا به خاطر فلان رفتار پدر گریه کنه و دلخوری بشه. پسر من با پدرش خیلی رفیقه با هم باشگاه و هئیت و مسجد و مکانهای مذهبی و تفریح خانوادگی میرود ولی خوب گاها نوجوانها این دورهمی تولد دوستانه رو هم دوست دارند. بلاخره نمیشه به دوستانش بگم تولد نگیرید ودعوتش نکنید. لطفا میشه راهنمایی کنید من باید چه کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال باید در عین آگاهی دادن به نوجوانان نسبت به حضورشان در چنین جوامعی که بعضاً روح غربی در آن حاضر است؛ نمیتوان چندان مانع احساسات آنها و حضور در چنین اجتماعاتی شد. باید به آنها آگاهی داد تا خودشان با حضور در چنین اجتماعاتی آنچه برایشان گفته شده است را تصدیق کنند و یا لااقل به فکر فرو روند تا به مرور برایشان روشن شود. موفق باشید
سلام علیکم و رحمة الله جناب استاد، این روزها که پرده از انواع فساد جامعه بیش از پیش کنار رفته و این پردهدری در فحشای بیّن ظهوری بس شهوتانگیز یافته است، شخصا نفرتی عمیق نسبت به اغلب جامعه در خود حس میکنم و این سؤال را از خود میپرسم که آیا به راستی شرع مقدس من را مکلف نموده که باید خلق الله را دوست داشته باشم؟ تا کی باید مشغول مخلوق ماند و از خود غافل شد؟ چرا نوحوار به ساخت کشتی نجات خود نپردازیم و از این جماعت پرشکایت گریان روی برنتابیم؟ در شرایطی که جرأت مقابله با فساد از بین رفته و مرتبه نهی از منکرمان از انزجار قلبی، تجاوز نمی کند، چگونه میتوان الفاظ وحدت! و همبستگی و جامعه مسلمین را فهم کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که واقعاً اینطور نیست. اکثر مردم جامعه ما انسانهای خوبی هستند و باید برخورد ما با آنها دلسوزانه و صمیمی باشد. ملاحظه کردید که رهبر معظم انقلاب در مورد افراد ضعیف الحجاب که هیچ، حتی در مورد آنهایی که کشف حجاب کردهاند فرمودند؛ قضیه را نمیدانند وگرنه آن کار را نمیکردند. موفق باشید
سلام: یک) با توجه به اثر قتلی القرآن جناب ثعلبی سوال پیش می آید چرا درین قرون بر اثر شنیدن قرآن کریم نشنیده ایم کسی جان به جان آفرین بسپارد؟ دو) بنده گرایش عرفانی دارم ولی قرآن مجید به نظر می رسد چندان عرفانی نیست در ماه رمضان رجوعی کردم و باز کشش لازم را درآن کتاب شریف نیافتم البته معدود آیاتی چون سوره حدید هست که عرفانی به نظر می رسد ولی باز انسان احساس می کند این مطالب شاید مثلا در متون هند نیز هست و بکر نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه عرفانی نگاهی است که از ظاهر به باطن منتقل میشود و در این راستا است که ابعاد عرفانی قرآن بسی فوق العاده است تا آنجایی که امثال هانری کربن منشأ عرفان اکهارت آن عارف مسیحی را عرفان اسلامی میداند. در این رابطه خوب است به تأویلات جناب عبدالرزاق کاشانی که با نام ابن عربی چاپ شده است رجوع فرمایید. موفق باشید
«إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ» ﴿۲۷﴾ جز ذاتی که مرا آفریده و به یقین او، هدایتم خواهد کرد «وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ» ﴿۲۸﴾ و کلمه ی توحید را حقیقتی ماندگار در نسل های پس از خویش قرار داد؛ امید است [مشرکان به سوی توحید] بازگردند آیا آفرینش مقدمه ی هدایت است؟! منظور هدایت تکوینی که شامل همه موجودات می شود نیست منظور هدایت خاصی است که حضرت ابراهیم از آن سخن می گوید چرا فقط شامل او شده و بقیه ی قوم هدایت نمی شوند مگر آن ها هم آفریده ی خدا نیستند؟! با توجه به آیه «وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ» هدایت تشریعی چه فایده ای دارد وقتی هدایت بندگان فقط تحت اراده ی خداست. منظور از کلمه ی #فی_عقبه چیست آیا به اهل بیت که آل الله نامیده می شوند ارتباطی دارد؟! آیا منظور از ماندگاری ِ توحید، ترویج و جهانی شدن دین اسلام است و ارتباطی به ظهور حضرت مهدی و دولت کریمه برای تمدن نوین اسلامی در سطح جهان دارد؟! چرا اصل توحید امیدی برای بازگشت مشرکان گفته شده است چرا نبوت و امامت که راهنمایی کننده هستند و معاد نه؟!
باسمه تعالی: سلام علیکم: در همه این نکات، نظر به روح و روحیه ابراهیمی «علیهالسلام» است که آن حضرت متوجه حقیقت توحید به عنوان پایدارترین حقیقت شدهاند و به نور نبوت، احساس رسالت میکنند تا بشریت را متوجه این امر که معنای هر نوع بودن برای انسان است، بگرداند. حال مائیم و معادلهای که یک طرف آن ایجاد شایستگی است که هرکس جهت درک حقیقت توحید و هدایت به سوی آن، باید در خود ایجاد کند و یک طرف اراده الهی است که آن طلب را با مشیّت خود بیجواب نگذارد. موفق باشید
با سلام خدمت استاد محترم: من زنی هستم با سه فرزند. به ظاهر، انسان موفقی هستم. اما مدتهاست عشقی که انتظار داشتم در زندگی بین من همسرم باشه رو نمی یابم. دلایلی هم داره. کوتاهی ها و اشتباهاتی هم از جانب بنده بوده. و اتفاقات ناخوشایندی هم در زندگی ما رخ داده که باعث شده از هم دورتر بشیم. زیر نظر مشاور در حال انجام اصلاحاتی هستم ولی در خوشترین ساعات زندگی هم حس میکنم دیگه احساسم مثل قبل نمیشه... و انگار تمام تصوراتی که از زندگی مشترک داشتم و عشق و دوست داشتنی که همیشه دنبالش بودم به هم ریخته و این، من رو سخت آزار میده... گاهی رفتارهایی میبینم که مبنی بر اهمیت دادن به من از جانب همسرم هست ولی در کل تغییرات شدیدی حس میکنم و میبینم... با اتفاقاتی هم که افتاده و در کل، احساس میکنم تمام وقتی که برای این زندگی گذاشتم بیهوده بوده... همیشه دنبال یک عشق ماندگار میگشتم و تمام سعیم رو با تمام نقص هام گذاشتم برای رسیدن به این امر، ولی الان همه چیز رو از دست رفته میبینم. در کنار مشاوره و تلاشی که برای برطرف شدن نقص ها دارم، چطور با این قضیه کنار بیام؟ چطور در جستجوی مهر بزرگتری باشم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال انسان هر اندازه با حضور خود در عالم معنا به صورتی که مثلاً در کتاب «آشتی با خدا» گفته شد؛ حاضر شود زندگی زمینی و دنیایی او هم معنای خود را پیدا میکند. این مشکل شما نیست، مشکل زمانه است و راه آن، شکلدادن زندگی است در جهانی که حاجقاسمها به کمک امام و رهبری و انقلاب اسلامی در آن حاضر شدند و به آن اشاره کردند تا زندگی به بشر بازگردد. موفق باشید
سلام: من آخر متوجه نشدم روابط ایران و چین چه سمت و سویی داره؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: دو کشور مستقل با همدیگر رابطههای اقتصادی و دیپلماسی در مقابله با استکبار دارند. چه اشکالی دارد؟ گویا بعضیها نمیتوانند از عادت ارتباط با آمریکا و غرب آزاد شوند. موفق باشید
سلام استاد: به عنوان کسی که در شرایط پیچیده ازدواج هستم نیاز به راهنمایی دارم. استاد در نگاه من مهریه حقی است دادنی و دینی به گردن مرد. لذا با توجه به نظر رهبری و... نظرم بر ۱۴ سکه بوده همیشه به عنوان مهریه. بگذریم که شرایط اقتصادی و قیمت سکه. استاد خانواده هایی که در این شرایط مهریه های زیاد تعیین میکنند که هیچ اما چیزهایی مثل حق طلاق، حق تنصیف اموال، حق اشتغال و... که جدیدا حتی در بین مذهبیون و انقلابیون مد شده و شرایط را سخت کرده باید چه کرد؟ باید تن داد به این شرایط یا خیر؟ ازدواج از شور و شوق بر پایه مهر و محبت دیگر نیست و تبدیل به معامله شده. لطفا راهنمایی بفرمایید و دعا کنید هر آنچه خیر است رقم بخورد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً سنت بدی است که پیش آمده، ولی از آن طرف نمیتوانیم با «عرف» آنچنان مقابله نماییم که بیرون از عرفِ جامعه، گرفتار نوعی تنهایی شویم. با توجه به این امر، بهتر است مسیر میانهروی را طی کنیم به امید آنکه ان شاءالله آرامآرام بستر طبیعی انس دختران و پسران شکل بگیرد و با تحمیل مهریهها نخواهند زندگیها را بر همدیگر تحمیل کنند و از انتخابهای با صفایی که ماورای تحمیل مهریههای سنگین پیش میآید، خود را محروم نمایند. موفق باشید
سلام استاد: در واقع باید بگم که حرفی برای گفتن ندارم و همین مرا در گیر کرده است تا کمی به خودم فکر کنم و در نتیجه منجر شد به این که قرآن بخوانم. میدونم که همینه و معنی کردن همینه در این متن حداقل از زبان و قلم من ساقط است، قبلا به شما هم عرض کردم که یا باید مُرد یا باید علی «علیهالسلام» بود. اما مسائل غرب و کنونی همچون سخن حضرت آقا ابزار عمده دشمن ترس افکنی است یعنی میگوید که شما دستتان خالی است و پوچ هستید در حالی که بر عکس این است، یادم می آید یکی از دوستانم گفت اگر پوچ انگاری نبود حاج قاسم شهید نمی شد، سخنان حضرت آقا چقدر به دلم نشست! راسیاتش حال که فکر میکنم میبینم که خب ما چگونه میتوانیم در واقع حسن باقری باشیم چرا حسن باقری بعلت این که بالاخره او هم میتوانست مثل بقیه جهاد کند اما راه خودش را شناخت و فهمید و فهماند که خط مقدم و پشت خاکریز کجاست، همین جا بگم که ما هم می توانیم همچین جایگاهی را در نسبت با کاری که می کنیم داشته باشیم، چگونه میتوان در وضع کنونی حضرت امام وار بود، که آن هم کار خداست. و آری! حقیقتاً کار خداست و از یک جایی به بعد اگر خودم حواسم نباشد می شوم کسی که به علت فکر کردن به نابودی اسرائیل نا امید شده و خدا را مقصر میداند در رابطه با مسئله و نا توانیاش، دوباره می گویم که همینه! پس چگونه می شود ساخت، در همین رابطه خودم روزی چندین بار میگویم که اسرائیل را نابود خواهم کرد (انشاء الله) و برای محقق شدنش همان طور که ما از خداییم و اوست که روحش را در ما دمیده است، من این موضوع را بر دوش خدا میبینم و به همین علت دلم قرص است. خلاصه که این روزها برایم درد وار شده و به این فکر میکنم که کسی که بیمار است در واقع درمانش را یافته است چون بالاخره پایان بیماری درمان است یا مرگ که آن هم یک درمان است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای دلِ قرص شما شوم. آری! مهم ایمانی است که انسان به نور آن ایمان متوجه میشود «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوّانٍ كَفورٍ» خداوند از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع میکند؛ خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد! و اینجا است که میدانیم وقتی ملتی تن به ذلت نداد و با نور ایمان در مقابل ظلم و تجاوز، مقاومت پیشه کرد، حتماً پیروز است به همان معنایی که حماس و جهاد اسلامی در باریکه غزه نشان دادند چگونه رژیم صهیون به اهداف خود نرسید. به این جملۀ رهبر معظم انقلاب زیاد فکر کنید که میفرمایند:
«عنصر صهیونی تظاهر به پیروزی می کند، چهرهی آدم های پیروز را به خودش می گیرد و میآید حرف های گزاف می زند و رجزخوانی می کند. بدبخت! شما کجا پیروز شدید؟ در غزّه پیروز شدید؟ آدم، چهل و چند هزار نفر زن و بچّه و کودک را با بمب بکشد و نتواند یک دانه از مقاصدی را که اوّل اعلام کرده، تحقّق ببخشد، پیروز است؟ شما حماس را نابود کردید؟ شما اسرای خودتان را در غزّه آزاد کردید؟ شما گفتید می خواهید حزبالله را از بین ببرید، شخصی مثل سیّدحسن نصرالله با آن عظمت را شهید کردید، توانستید حزبالله را از بین ببرید؟ حزبالله زنده است، مقاومت فلسطین زنده است، حماس زنده است، جهاد زنده است؛ شما پیروز نیستید، شما شکست خوردهاید. بله، در سوریه جلوی شما باز بود، یک سرباز با یک تفنگ هم جلویتان نبود و توانستید چند کیلومتر با تانک و ابزارهای نظامی جلو بیایید، [امّا] این پیروزی نیست؛ مانعی در مقابل شما نبود، این پیروزی نیست. البتّه جوان های غیورِ شجاعِ سوری هم بلاشک شما را از اینجا بیرون خواهند کرد.»
این است آن ایمانی که در مواجهه با کفر به میدان میآید و آیندۀ دیگری را که حضور جهانیِ انسان است با هویت قدسی؛ شکل میدهد، آزاد از غربزدگی و تحجّر. موفق باشید.
وظیفه پیش روی ما در انتخابات اندیشیدن به وضع موجود و درک شرایط تاریخی کشور است و از این اندیشه بتوانیم بیابیم که ما کجا هستیم و باید به کجا برویم و نامسئله ها را از مسئله اصیل و حقیقی و انضمامی مان، تمییز دهیم تا بتوانیم انتخاب کنیم و در پس انتخاب خود در جایگاه خود نقشی تاریخی ایفا کنیم. ما نمیدانیم میخواهیم کجا برویم و از همین جهت چشم دیدن آینده خود را نداریم تا با نگاه درست راهِ پیشرفت ایران اسلامی مان را تشخیص دهیم ما تنها چشم به علائق و سلایق شخصی حزبی خود داریم و نمیخواهیم و نمی توانیم که با درک موقعیت تاریخی خود به صراط خود بیندیشیم و با دیدن افق ها و آرمان های اصیل این صراط سره را از ناسره تشخیص دهیم. اگر شبیه رای و سلیقه و نظر شخصی ما بگویند و بپوشند و بخواهند و تصمیم بگیرند ما گَله پرخاشگر آن ها خواهیم بود تا خودخواهی و غرض ورزی خود را حتی در مسائل تاریخی و ملی و دینی بیشتر از پیش اثبات کنیم. ما نیاز به یک تصمیم تاریخی داریم نه تصمیم به آری یا نه گفتن به شخص یا حزب و گروه و جناح و سلیقه ای یک تصمیم تاریخی برای همدل و همراه و هم عزم و هم افزا شدن برای رفتن به سمت آینده مان. نه آینده ای منتزع و منقطع از اکنون و گذشته ما تصمیمی برای اندیشیدن و تفکر و پرسش و بازخوانی دوباره برای یافتن و تحقق و حرکت به سمت آرمان و گفتمان، افق و غایت حقیقی انقلاب اسلامی. و اگر چشم یافتن و انتخابِ نماینده و مسئول ادامه راه جهاد برای سازندگی ایران اسلامی مان را نداریم باید چشم بشوییم و بار دیگر به سرچشمه و سرآغاز این راه تمسک بجوییم و وضوی دوباره بگیریم، برای ادایِ وظیفه پیش رو برای سازندگی و تحقق «جمهوری اسلامیه» پس از حماسه شهادت شهید رییسی، و وحدت و یگانگی ملت ما برای احیا و ایفا نقش بزرگ تک تک ما برای احیای تحقق دوباره آرمانِ «جمهوری اسلامی».
باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود به عنوان حضوری که به آن تذکر داده میشود و انسان ذاتاً وجود خود را احساس میکند. قرب به وجود، به یک معنا به عنوان وطن نیز فهمیده میشود، بهخصوص اگر به حضور تاریخی خود نظر داشته باشیم و بر اساس تفکرِ تاریخی اگر انسان بخواهد به ساحت قدس بیندیشد میتواند متذکر این امر باشد که چگونه خداوند در رخدادهای تاریخی به او نزدیک میشود و تکلیف کنونی ما اندیشیدن به امکان آغازی دیگر از «وجود» است که با رو نمودنش به انسان رخ مینماید و انسان متوجه تاریخ، این رخنمودن را درمییابد که چگونه امر قدسی طلوع میکند مانند آنچه در شهادت آیت الله رئیسی پیش آمد و باید در دل این حضور، به آغازی دیگر بیندیشیم، وگرنه بدون تفکر به تاریخ خود به بهترین حضور و شایستهترین درک نایل نخواهیم شد. زیرا بخواهیم یا نخواهیم حقیقت، از مو باریکتر است و باید در دل طوفانها متوجه آن شد. مثل طوفانی که ۶ نامزد ریاست جمهوری به پا میکنند تا انسان اندیشمند که متوجه آغاز دیگری است، حقیقت را بیابد وگرنه با دریغا دریغا گفتن نسبت به دیروزها، فردایِ شهادت آیت الله رئیسی مدّ نظر نمیآید. موفق باشید
سلام علیکم استاد جان: بعضی افراد این شبهه را مطرح میکنند که امام خمینی از اول موافق جمهوریت نبودند و حتی با بیان ولایت مطلقه فقیه مخالفت خودشون رو با جمهوری ابراز کردند! اما بالاخره تحت جوی که آن زمان وجود داشت جمهوریت را هم پذیرفتند! اگر مردم همان اول انقلاب بر حکومت اسلامی پافشاری میکردند، این مشکلات ناشی از انتخاب مردم به وجود نمیآمد! مگر امام واقعا راضی بودند بازرگان نخست وزیر شود؟ از نظر شما جواب این شبهه چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: درست قضیه بر عکس آن است و آن کسی که با بصیرت تاریخی خود بیش از همه بر جمهوریت تأکید داشتند، حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» بودند. کمی به جملاتی که ذیلاً از ایشان در همان اوایل انقلاب مطرح شد؛ بیندیشید تا ملاحظه شود آن مرد چه اندازه به معنای واقعی، متوجه مردم و جمهوریت بودند. موفق باشید
حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» در جلسهای که سال 58 با اعضای مجلس خبرگان داشتند فرمودند: من سفارش می کنم به آنهایی که خدای نخواسته یک آرایی دارند بر خلاف مسیر ملت، من سفارش میکنم به آنها، که طرحشان را و آرایشان را بگذارند برای یک وقت دیگری و یک وقتهای دیگری این کارها را بکنند، حالا وقت این نیست که آرائی که خلاف مسیر ملت است اظهار بکنند و حیثیت خودشان را در بین ملت از بین ببرند. من میل ندارم حیثیت آقایان از بین برود در بین ملت. اگر در این مجلس یک چیزهایی و یک حرفهایی زده بشود که برخلاف مسیر ملت است، اینها وجاهت خودشان را از بین ملت می برند و خدای نخواسته بعدها برایشان خیلی نفع ندارد. همان مسیری که ملت داشتند، همین چیزی که اگر می خواهید مطابق با میل خودتان دمکراسی عمل بکنید، دمکراسی این است که آراء اکثریت، و آن هم این طور اکثریت، معتبر است؛ اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است ولو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولیّ آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمی خواهیم بکنیم. شما وکیل آنها هستید؛ ولیّ آنها نیستید. بر طبق آن طوری که خود ملت مسیرش هست. شما هم خواهش می کنم از اشخاصی که ممکن است یک وقتی یک چیزی را طرح بکنند که این طرح برخلاف مسیر ملت است، طرحش نکنند از اوّل، لازم نیست، طرح هر مطلبی لازم نیست. لازم نیست هر مطلب صحیحی را اینجا گفتن. شما آن مسائلی که مربوط به وکالتتان هست و آن مسیری که ملت ما دارد، روی آن مسیر راه را بروید، ولو عقیده تان این است که این مسیری که ملت رفته خلاف صلاحش است. خوب، باشد. ملت می خواهد این طور بکند، به ما و شما چه کار دارد؟ خلاف صلاحش را می خواهد. ملت رأی داده؛ رأیی که داده متَّبع است. در همۀ دنیا رأی اکثریت، آن هم یک همچو اکثریتی، آن هم یک فریاد چند ماهه و چند سالۀ ملت، آن هم این مصیبتهایی که ملت ما در راه این مقصد کشیده اند، انصاف نیست که حالا شما بیایید یک مطلبی بگویید که برخلاف مسیر است. یعنی انصاف نیست، که نمی شود هم، پیش نمی رود. اگر چنانچه یک چیزی هم گفته بشود، پیش نمی رود؛ برای اینکه اولاً مخالف با وضع وکالت شما هست و شما وکیل نیستید از طرف ملت برای هر چیزی. و ثانیاً بر خلاف مصلحت مملکت است، برخلاف مصلحت ملت است؛ برخلاف مصلحت خود آقایان است.(صحيفه امام، ج9، ص: 304)
السلام علیک یا زینب کبری «سلام الله علیها»
"من و جنونِ نام تو هر دم
کوچه پس کوچههای حیات
شده مُزَیَّن به یاد و حال تو
حیات تو شد، ملاک شب و روز ما"
آری تویی آنکه در طول عمرش شامِ بلاها را درک کرد و در شعلهی شعف عشق حق، شعلهای شد و نوای «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»ی شما جانها را شنواتر کرد و تو خرابه عالَم را با معرفی حسین «علیه السلام» آباد کردی...
نامت جاری شد در عالم، زین_ب «سلامالله علیها»، آری زینب تو علمدار راه مادری!
مادرت زهرای اطهر «سلام الله علیها» أُمِّ أَبیها شد و تاریخ خوابزده و ترکخورده را با گریههایش خیس کرد و آمادهی رویشی دوباره، قطرات اشک مادرت، در بستر تاریخ انسانیت، راه یافت و بوستانی شد برای احیای انسان...
اما أَب کیست؟ که مادرت اُمَّش شد، واقعاً زینب جان! آیا أُمِّ أَبیها بودن طریقی است و سیری دارد؟
أَب، بُن و ریشهی حیات تاریخ است، آری او رسول الله است، او که وجودش سرآغاز و بهانه خلقت است و گوییا أَب همان چشمه جوشان اسلام است که سَد غفلتها و سقیفه داشت او را محدود به منبع آبی راکد میکرد که دیگر جوشش و حیاتبخشی ندارد. اما دختری چون مادر تو، عَلَم مادری برای آن حقیقت زنده برداشت و نشان داد که
آی آدمها! چشمه جوشان حیات انسان عمیق است و شاهرگ حیاتش به نظرها و مددهای قدسی علی «علیه السلام» است، او خیبر شکنی ست که خود، حق و حق، خود علی است...
آری ربوبیت حق، رهبرانی چون جَدَّت و پدرت را در تاریخ به انسان هدیه کرد، ولی هر پدری، مادری خواهد داشت که چون مادرتان بسوزد از غم و بسوزاند ریشه تزویر و ریا و... را و بر باغبان، باغ انسانیت مادری کند، البته به خون دل و باران اشک و محبت و ایمان و ایثار...
حضرت زینب «سلام الله علیها» نور دو عین حضرت زهراست، او بعد مادرش هر آن أُمِّ أَبیها شده است،
در ایام ولایت حضرت علی مرتضی «علیه السلام» بر تاریخ، حضرت زینب «سلام الله علیها» برای پدرش، مادر شد و چه احوال که بر او نگذشت... تا رسید بر سحر فُزْتُ بِرَبِّ الکَعبه
بعد از آن، شیر زن قصهی انسانیت بر سبط اکبر، حسن مجتبی «علیه السلام»، مادر شد... خواهری که مادر شد و چه ها دید و شنید و تا آخر مادرانه پای ایشان ایستاد... تا لحظه تشت و جگر و...
اما، امان از ایامی که زینب کبری «سلام الله علیها»، او که دلداده و بیتاب حسین «علیه السلام» است و در سایه الطاف امام حسین «علیه السلام» آرام است!
آری حضرت زینب «سلام الله علیها» عهد کرده که بر سر میخانه حسین «علیه السلام» بایستد، وقتی که تزویر پرده برداشته و یزید، پدر تاریخ یعنی حضرت اباعبدالله الحسین «علیه السلام» را به مسلخ میکشد، زینب «سلام الله علیها» باز مثل همیشه مادرانه میایستد و آرمان پدر را احیا میکند، با فصاحت و بلاغت، طوفان به پا کرد و کاخ استکبار یزیدیان را ویران کرد.
آری زینب کبری «سلام الله علیها»، شیر میدان نبرد حق و باطل است و مصداق «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» شد، اما با چه خردی؟ با کمی دقت میتوان «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ» را در صلابت حیدری و مقاومت فاطمی اش دید...
اما ای من، ای تو، ای او...
اندکی!! اندکی صبر!
أَبِ تاریخ تو کیست؟ آیا به تأسی از شیر زن کربلا و مادرش، حاضری مادر بشوی بر پدر تاریخ؟ آری! من و تو، باید طلب و عزم و عهد مادری را کنیم و درد مادری را چشیم و مادر شویم بر پدر تاریخ مان، بر انقلاب حضرت روح الله. آری ای یار! مادری راه است، راهی از جنس بودن پر از شور و شوق و با عقل و خردی که ان شاء الله چون مادران تاریخ در تمام ابعاد وجودی مان از جمله کلام و زبان مان خود را نشان دهد و جانها را بیدار کند...
هرچه چشم گرداندم، پدری جز خمینی کبیر و خامنه ای عزیز نیافتم. آری و مادرانی دیدم که در عصر امام خمینی تا همین روز هر آن، با دل و جان آن چنان لب به سخن گشوده و آن چنان جوانان خویش را تقدیم کردند و آن چنان مست به دنبال فنا، خویش سراسیمه دویده که اینک هر کجا بویی از انسان هست غوغای مادری برای پدر تاریخ برپاست، کار به جایی رسیده که شیران بیشهی غزه، شیرزنان و شیربچهها و شیرمردانش... به تأسی از زینب کبری «سلامالله علیها» و لشکر کودکان و زنانش در خروش تاریخ طوفان الاقصی را به پا کردند.
آیا مادری، پدر حقیقی به عهده ی حضرت زهرا «سلام الله علیها» و حضرت زینب «سلام الله علیها» بود و تمام شد و باید در مقام خاص باشیم یا قصهی انتظار، همان قصهی أُمِّ أَبیهای تاریخ و تعالی بشر است و ادامه دارد تا انسان به حقیقت کامل شود؟ این نگاه و تعمیم دادن چقدر جا دارد؟
با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی به خوبی فهمیدیم هرجا مردی میدرخشد، درخشش او با نظر به تعبیر رسای شما کوهی لطیف مانند شیر زن کربلا در صحنه بوده؛ حال مائیم و جهانی که باید بانوانمان با همان حضور و با بصیرت تمام، جایگاه خود را بیابند بدون آنکه نقش مردان را به عهده بگیرند که در آن صورت مانند تمدن غربی گرفتار جامعهای خواهیم شد «بیمادر»، با همه معنایی که بیمادری دارد. کجاست «مادری» در جهانی که نه معنای زندگی را میفهمند و نه معنای انسان و انسانیت را و نه معنای صبر و امیدواری را، بهخصوص در خرابههای غزه.
حضرت زینب کبری «سلاماللهعلیها» همانطور که فرمودید در هر صحنهای، از صحنه حضور تاریخیِ حضرت علی «علیهالسلام» بگیر تا صحنه تاریخیِ امام حسن «علیهالسلام» و امام حسین «علیهالسلام»؛ در همه صحنهها متوجه حضور تاریخی خود میشوند و این شد عامل آنکه توانستند آنچنان نقشآفرینی کنند، و از آن مهمتر به آن بصیرت خاص برسند. https://eitaa.com/matalebevijeh/15857
چه اندازه حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» دقیق متوجه امر فوق شدند و لذا حضوری را برای زن ترسیم کردند که به گفته خودشان «ما مفتخريم كه بانوان ما و زنان پير و جوان و خرد و كلان، در صحنه هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند».
حال این نوع زنبودن و این نوع مادری در این دیگر قدمهای این تاریخ، باز «زن» و باز «مادر» و حضوری بعد از حضور. موفق باشید
سلام: چگونه میتوان در باب تفکر رو به همون معنا که خدمت ضریح حضرت امام حسین (ع) هستیم و انگار که تموم عالم برام تموم شده و در یک جایگاهی از معنویت هستم که اصلا نگرانش هم نیستم که کسی بخواد مزاحم اون بشه یا که تقویتش کنه، شیطان پیدا شده تازه اونم از جایی که هیچ کس یا هیچ وقت فکرش رو هم نمی کردم که اونجا باشه، اون همیشه تو درونم بوده تموم وقت هایی که میگفته چرا کارام پیش نمیره از وجود همین شیطان بوده. توی این دنیا یک کسایی بودن مثل حضرت آقا یا امام که اگه که حتی ۴۰ سال هم کربلا نرفته باشند وقتی که خودت رو میگذاری کنار اون ها انگار وارد حریم اهل بیت شدی. تو کربلا که من کلی برنامه ریختم با این که هنوزم دلم می خواد ولی هیچی پیش نمیره. مثل این که بازم دارم حرف میزنم. چه حرف های دیگه ای رو هم که نزده بودم. امید وارم تو سال گرد حاج قاسم یا روزهای دیگه اونقدر ازمون نگرفته باشند که همین رو هم نتونیم ببینیم. الان هم اینا هیچ جوابی نداره و میفهمم که شما هم کاری از دستتون بر نمیاد از بسکی توی این زمینه بی کس هستم دارم به شما میگم من دنبال یه همچین نسبتی میگردم با خودم. برخیز امید و چاره غم ها ز باده خواه / ور نیست پس چه چاره کنیم چاره پس نماند
باسمه تعالی: سلام علیکم: به جهانی فکر کنید که جهان اولیای الهی و ذیل آنها، جهان امام خمینی و رهبر معظم انقلاب و ذیل آن جهان حاج قاسم سلیمانی است. در چنین جهانی است که حضوری مقابل انسان گشوده میشود که به دنبال آن است. آری! آسان نیست، ولی ممکن است. اخیراً در این رابطه یادداشتهایی شده است که یک نمونه از آن تقدیم میشود. موفق باشید
اگر این ما هستیم و نحوه تلقی که باید از خود داشته باشیم، آیا این حاج قاسم سلیمانی نبود که در این تاریخ که با انقلاب اسلامی آغاز شد، ما را متوجه تأمّلِ هر چه بیشتر در خود کرد تا معلوم شود چگونه باید بود؟ تا در جهان مدرنی که انسان سختْ از مرگ هراسان است، با حضوری که در نزد خود پیدا میکنیم، نهتنها مرگ و زندگی برایمان یکسان، بلکه به دنبال مرگی تاریخی هستیم که در این تاریخ از هزار زندگی، حیاتبخشتر است به همان صورتی که حاج قاسم برای دخترش فاطمه نوشت.
استاد گرامی سلام مجدد: کتاب سلوک ذیل شخصیت حضرت امام را مطالعه می کنم. سوالی در مورد نگاه وجودی داشتم اینکه، بطور مثال در زمان جنگ، آن ایثار و ازخودگذشتگی، آن ساده زیستی و نداشتن حب دنیا، آن محبت ها و... خود امام زمان هستند که فقط تعین خارجی در بیرون و جسمی ظهور نداشتند اما امام زمان در آن فضا بسیار نزدیک ظهور بودند، اما مثلا در فضای جامعه ی سکولار و مادی زده نسبت به آن فضا، چون ما از امام زمان و انوار آن حضرت دوریم پس ایثار و محبت و... نداریم پس این نگاه که ما محبت و ایثار را با وجود آن حضرت از هم جدا بدانیم درست نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان اندازه که انسان به معارف عالیه و اخلاق فاضله منوّر شود و رعایت احکام شرع را بنماید، به امام زمان «علیهالسلام» نزدیک است و در جامعه نیز همین قاعده میتواند جاری باشد. پس در واقع ما غائب هستیم و نه آن حضرت. موفق باشید
سلام: در یکی از فایلهای صوتی که در مورد امام حسن مجتبی (ع) صحبت کرده بودید، چیزی با این مضمون فرمودید: «امام حسن (ع) با کاری که در مقابل معاویه کرد ثابت کرد که از یک فرد بد، نتیجهی خوب حاصل نمیشود». این را ذیل نقد این اعتقاد گفتید که «اگر فلانی آدم بدی است، حداقل سیاستمدار توانمندی است». سوالی که برایم ایجاد شد این است که امام چگونه آنچه گفتید را ثابت کردند؟ با تشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خاص که میفرمایید حضور ذهن ندارم. ولی آنچه در سیره امام حسن «علیهالسلام» نسبت به معاویه پیش آمد کار عجیبی بود که چگونه حضرت توانستند انجام دهند به طوری که معاویه با آن همه به ظاهر هوشیاری و ادعا، نتوانست جهت اسلام را با قرائتی که به ظاهر از اسلام از خود نشان میداد؛ تغییر دهد و از این جهت به عنوان یک جریان و یک تئوری در قرائت در اسلام مطرح شود. در حالیکه در این فکر بود و تصور میکرد میتواند چنین کاری بکند که بحث آن مفصل است. مهم، سیره حضرت امام حسن «علیهالسلام» بخصوص بعد از آن قرارداد بود که این فرصت را از معاویه گرفت. موفق باشید
سلام علیکم: استاد در ارتباط با نگاه به المیزان، آیا با در جریان المیزان قرار گرفتن نیازی به دیگر کتب دینی، به عنوان مثال کتاب آزادی معنوی شهید مطهری و مقالات آیه الله شجاعی و آداب الصلاه امام و از این دست هست یا نه؟ جایگاه رجوع به المیزان در برابر دیگر کتب از بزرگان چگونه است؟ (در این زمینه بحثی طرح کرده اید تا ذهنیتی ایجاد کند)
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر کدام از کتابهای مذکور، افقی را در مقابل ما از انوار توحید میگشاید. البته مبنا را باید همان تدبّر در قرآن قرار داد که تفسیر «المیزان» در این مورد نقش مهمی دارد. موفق باشید