سلام: من برای ایمانم می خواهم معجزه ببینم. پس چرا خدا معجزه اش را نشان نداد. چرا نباید بگویم که اینها داستانی بیش نبودند؟ هدایتگران گذشته برای پیروانشون معجزه داشتن و امام زمان که مال ماست مگه همه جا نیست؟ خوب دیگه ازش خواستم نتیجه ای نداد حالا که فکر می کنم می خوام بجای دین اسلام برم مادی گرای با اخلاق (اخلاق برام کلی بخوام بگم اینه که اذیت موجودات نکنم) بشم، و استدلالم اینه که فلسفه ای که نتیجه نده داستانی بیش نیست، من فرقه های انحرافی زیادی دیدم، کاش زود تر به ماده گرایی میرسیدم. فقط خواستم بگم بهتون شاید دلیلی بالاتر داشته باشین چون من هیچ دینی رو مال پدرم نمی دونم که بخوام رویش تعصب داشته باشم آیا دلیل تجربی برای وجود خدا و حقانیت اسلام دارید؟ (دلیل تجربه یعنی همین معجزه ها) ماده گرایی، دنیا میسازد و اخلاقی که در کنارش دارم، خدا اگه باشه اکتفا میکنه، بجای نماز و صلوات و اینا بهتر ی کلاس خوش اخلاقی آدم بره واقعا از مسیری که در اسلام آمدم پشیمانم. من خودم میگفتم خدا وجود داره و مهربونه، مثلا پشم برا حیونا گذاشته ولی تو حیاط دیدم تو سرما گربه زوزه می کشید و فهمیدم دلایل عقلانی در کلام اند و در تجربه چیز دگر. خودم می دونم در تجربه بعضی ها کلک میزنند و سحر میکنند یا شعبده یا مواد روانگردانی قاطی چای یا اینات می کنند یا ی چیزایی میزارند تو موسیقیت یا غیره بخاطر همین به خدا و یکبار دیگه هم به امام این عصر یعنی امام زمان گفتم که یکبار موت اختیاری بعنوان معجزه بهم نشون بده ولی کو؟ چطور مثلا ی آخوند تو اینترنت دیدم میگفت امام رضا برای جوان کیمیا کرد و کلی معجزات دیگر پس ما چی؟ اگه جوابی ندارید که هیچ و همون ماده گرای با اخلاق کافیه برام با عقل خودم. اخلاق منظورم با انسان ها و حیوانات بیایم خویشتن داری کنیم و تا می تونیم با نرمی جواب بدهیم. البته منظورم در جنگ نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: جهان جدید، جهانِ بحران در فهم انسانیتِ انسان است. پیشنهاد میشود به مباحث «معرفت نفس» که روی سایت هست، سری بزنید. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و دستاندرکاران گرامی: هر چه فکر کردم شاید بهتر باشد که قبل از آنکه شروع کنم به سخن گفتن، مقدمهای داشته باشم، اما چیزی به ذهنم نیامد. گویی مجالی برای مقدمه نوشتن نیست و باید این راه را با سر رفت. میدانی؟ وجود، یکبار به اجمال بر تو نمایان میشود و گویی ظلمات بیابانِ وجودت با یک رعد و برق همچون روز روشن شده است. در آن «وقت» برای تو حضور در وجود پیش میآید. نزد خودت حاضر میشوی؛ مشعر میشوی به وجود. این وقت، وقتِ جوانه زدن تفکر است و به گمان اهل فلسفه، کمال اول عقل؛ یا همان که حضرت عیسی، آن را تولد دوبارهٔ انسان مینامد و یا عرفا میگویند حیرت ثانی. تنها با پیش آمدنِ وقت است که کارها و امورات و تفکرات انسان، سامان مییابد. تا وقتش برای انسان پیش نیاید، هیچگاه نمیتواند از غفلت بنیادانگاری وجود، بگذرد. و بعد از اجمال، عقل میرود در مقام سیر از اجمال به تفصیل. گویی انسان پس از سیر اجمالی در آسمانها، دوباره برمیگردد به همان غاری که بود؛ تا راهش را به تفصیل، در دنیا برود. حالا چالههای بیابانِ وسیعی را که در افق دیدش گشوده شده - که همان پیش آمدن وقت برای انسان و گشودگیِ انسان نسبت به زمان است - را دیده و به وقتآگاهی رسیده است. چشمانش عینیتِ رابطهها و مناسبات نظام هستی را دیده و ایمان آورده به غیب. حالا آمده تا روزگار، با بالا و پایینیهایش، تعلقات تاریخی و غیر تاریخی انسان را یکی یکی بکوبد به پیشانیاش تا به تفصیل، وجود را ببیند. این مقامِ فروبستگی وجود است و قبض روحی. گویی او، پردهها را از جلوی چشمان انسان کنار میکشد و انسان به چشم میبیند خراب شدنِ عالم فانی را. و ای کاش او، زان پیشتر که عالم فانی شود خراب، ما را ز جام بادهٔ گلگون، خراب کرده باشد... تو به اجمال، چالههای بیابانِ زندگی را دیدهای. تو دیدهای که در این عالم، حقیقتی هست و تو هم عین تعلق به همین حقیقت هستی. این، حقیقتِ وجود توست و جز آنکه در قرب این حقیقت، شاعرانه سکنی بگزینی و با آن انس بگیری، هیچچیز تو را آرام نمیکند. و بادِ خزانِ نیهیلیسم و نیستانگاری که در بیابانِ زندگی - یا شاید آنطور که حافظ میگوید: چمن دهر- وزیدن گرفته را دیدهای. به تو نشان ندادهاند راهی را که باید بروی؟ رزق تو را دادهاند؛ و میشکافی زمانه را، از برای حضورِ نهاییِ انسانِ آخرالزمانی... و داد از نهاد مردانِ راه برمیخیزد؛ آه من قلة الزاد و بعد السفر و وحشت الطریق... چه عجیب است این فروبستگی وجود و قبض روحی. چه وحشتناک است. گویی انسان به انتظار مینشیند تا دوباره شبنمی از کوی یار، او را سرمست از زیستن کند. اما هر چه مینشیند، گویی انتظارش اشتباه است و باید به دنبال چیزی از جنس دیگر باشد...
باسمه تعالی: سلام علیکم: و آن جنسِ دیگر، همان «وجود» است با شدت بیشتر که سراسر وجود ما را در بر میگیرد تا با حضوری که حضورِ حضورها میباشد ابعاد نفس ناطقه بشکفند و عقل، عین قلب شود و آنچنان خیال را در بر گیرد که انسان خالقِ صورتهایی شود که همه حکایت قلبی میباشند که در انس با حضرت محبوب به دنبال آن بود و این یعنی پله پله حضور در بهشت، به همان معنایی که آیۀ ۲۵ سورۀ بقره از آن حکایتها دارد که اگر عمری باشد باید از آن سخنها گفت تا معلوم گردد گویا سالها در بهشت بودیم، ولی اکنون ظاهر شد و این یعنی باز اصالت وجود آنگاه که انسان خود را غرق در آن حضور بیابد. موفق باشید
سلام استاد: حالتون خوبه؟ لطفا راجع به شعار امسال راهنمایی بفرمایید چه کارهایی از دستمون بر میاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد نیاز به جلسات متعددی دارد از آن جهت که مردم متوجه شوند برای عبور از مشکلات اقتصادی باید به عنوان یک جهاد، نسبتی بین سرمایهگذاری برای تولید برقرار کنند و دائماً در حدّ توان برای تولید، سرمایههای خود را ولو اندک، به کار گیرند و دولت نیز در این راستا زمینهها را فراهم نماید. بنابراین سخنان رهبر معظم انقلاب در این رابطه را به عنوان یک راهکار اساسی که در مورد آن به خوبی فکر شده است، باید در نظر گرفت. در این مورد خوب است نظری به فیلم سَر انگُشتِ فاطمی https://eitaa.com/soha_sima/4786 بیندازید. موفق باشید
سلام استاد: تو رو خدا استاد پیام های کسانی که مخالف فلسفه و عرفان هستند و همه را مثل علامه طباطبایی، علامه حسن زاده، شما و دیگر بزرگان عرفان و فلسفه را کافر و منحرف حساب میکنند را به صورت عمومی در بخش پرسش و پاسخ ها قرار ندین. حقیقتا از اعماق وجود ناراحت میشم که میبینم این اشخاص اینقدر راحت به شما توهین میکنند باور کنید قلبمون به درد میاد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند شما را محفوظ بدارد. اینکه این افراد ذوق درک آن نوع حضوری را که عرفا مطرح میکنند؛ ندارند، عجیب نیست. عجیب آن است که به جای تفکر نسبت به سخنان آن بزرگان و گشوده شدن نسبت به آنها به کلی همه را نفی مینمایند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: در اینجا چند عدد شبهه را مطرح میکنم: (لطف بزرگی میکنید اگر بر اساس کتب معتبر اهل سنت پاسخ دهید) ۱. در واقعه غدیرخم حدود ۱۲۰ هزار نفر از مسلمانان حاضر بودند. چگونه بود که با رحلت پیامبر اکرم (ص) تنها ۴ یا ۵ نفر از آنان مدافع حقوق امیرالمومنین (ع) ماندند و هزاران نفر آن واقعه را فراموش کردند؟ ۲. اعراب، بهتر از همه زبان عربی را متوجه میشوند. چگونه بود که همه آن چندین هزار نفر کلمه مولا را به معنی دوست متوجه شدند و امام علی (ع) را یاری ننمودند؟ ۳. اگر جانشینی پس از رسول خدا (ص) حق امام علی (ع) بوده است چگونه بود که از این حق هیچ دفاعی نکردند و حتی با خلفا رابطه ای صمیمانه داشتند؟ ۴. آخرین موردی که مطرح می شود این است که چگونه حضرت علی (ع) درباره شهادت جناب عثمان (رض) غیرتی شدند اما درباره شهادت حضرت زهرا (س) واکنشی نشان ندادند؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد کافی است به جریان صحیفه که در بحار ج 8 ص 33 وشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 4 ص 454 آمده است رجوع فرمایید تا جایگاه سیاسی بودنِ سقیفه، روشن گردد که چگونه پس از ماجرای غدیر خم گروهی به این نتیجه رسیدند پس از رحلت رسول خدا«صلوات الله علیه و آله» با تمام قدرت بر ضد حکومت علی (ع) مبارزه کنند و پیمان نامه ای با امضاء ۳۴ نفر تهیه و آن را به ابوعبیده جرّاح دادند مبنی بر این که محمد «صلوات الله علیه و آله» رسالت خود را انجام داد و کسی را جانشین قرار نداد و اختیار حکومت را به عهده ملت گذارد تا رهبری ملت موروثی نشود. بخشی از مفاد آن عبارت است از:
این متن مورد توافق تمام مهاجرین و انصار است.
انگیزه نوشتن این صحیفه، گمراه نشدن مسلمانان، و اقتدای مسلمانان آینده به آن است.
حضرت محمد (ص) از پیامبران الهی بوده و خداوند دستور ابلاغ دین اسلام را به او داده است. وی پس از مرگ خود جانشینی برای خود انتخاب نکرد و انتخاب جانشین خود را به مردم واگذار کرد.
اگر شخصی ادعا کند رسول الله شخص معینی را به عنوان جانشین خود معرفی و اسم و نسب او را بیان کرده، دروغ گفته است.
پیامبر(ص) فرمود: اصحاب من مانند ستارگانند. به هر کدام از آنان اقتدا کنید، هدایت میشوید. شخصی که ادعا کند بر دیگران برتری داشته و امام است، حرف باطلی گفته است.
طبق حدیث «ما انبیاء از خود ارث نمیگذاریم و آنچه از ما باقی میماند صدقه است»، اهل بیت رسول خدا خلیفه نیستند؛ زیرا نزدیکی خویشاوندی با پیامبر، دلیل بر خلافت نمیشود.
کسی که به کتاب خدا و سنت پیامبر تمسک کند گمراه نمیشود. اگر شخصی این عقیده را نداشت، دشمن است.
افتخار ابدی بر آن هایی باد كه بی سروصدا در آن غوغای سقیفه متوجّه ی غدیر شدند و ما را وابسته به اهل بیت عصمت و طهارت «علیهم السلام» نمودند. اکثر مسلمانان تحت تأثیر فضایی قرار گرفتند که اصحاب صحیفه در سقیفه پدید آوردند و لذا ابتدا تعداد شیعیان كم بود امّا همین تعداد کم، به خوبی درك كردند كه اهل سقیفه در نهایت كارشان به كجا خواهد كشید، و به همین جهت شیعه دامن ائمه «علیهم السلام» را گرفت. موفق باشید
سلام استاد: این همواره در مسیر بودن و هی بگیم نه این نشد و منتظر افق بالاتر باشیم، من احساس میکنم که با این حال دچار یاس میشم، شاید هم من درست نفهمیدم منظور شما چیه از این شدنی بعد از شدن که میفرمایید، چون واقعا دلم یک مأمن آرامش و اون رسیدنه رو میخواد، هی ام هر روز دچار شک و تردید ها میشم و به حال علما و شهدا غبطه میخورم که انگار در دنیا در یک بهشتی زندگی کردن و به مسیرشون انقدر یقین داشتن، راستش از مسیر خیلی لذت نمیبرم، برا همین بعضی وقتا فکر میکنم مسیر رو اشتباه اومدم ولی چون تو این مسیر اربعین و کربلا و امام رضا میبینم نمیتونم با این راه بیگانه بشم، و از اون طرفم هرچی کتاب میخونم، سخنرانی گوش میدم، انگار نه انگار و میدونمم به این ها نیست ولی کار دیگه ای ام بلد نیستم بکنم هرچی ام دعا میکنم خیلی تاثیری ندیدم ولی اطرافم دیدم ادم هایی رو که از این سرگشتگی و پوچی و حیرانی در اومدن و سفت و محکم دارن مسیر رو پیش میرن ولی من واقعا نمیدونم چجوری از این حال در بیام حتی قبلا که زیارت میرفتم انگار که از حرم خیلی بیشتر لذت میبردم و یا جزء خوانی ماه مبارک و خوندن معانی آیات برام خیلیی شیرین تر بود ولی الان که معنی میخونم انگار اصلا حرف قرآن رو نمیفهمم و فرسنگ ها فاصله میبینم و کلی سوال و شبهه از آیات برام پیش میاد واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم اگه میشه بنده رو راهنمایی بفرمایین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در ابتدای کتاب «انقلاب اسلامی؛ طلوع جهان بین دو جهان» عرض شد، حضور در این مسیر، روبهروشدن با سکراتی است که از یک طرف انسان نسبت به آنچه با آن مأنوس بود را از دست میدهد و از طرف دیگر آنچه را که باید در آن حاضر باشد را نیافته؛ همان حالتی که به یک معنا میتوان گفت از مسجد و مدرسه محروم شده است ولی به میخانهای هم که باید برسد، نرسیده. و در این رابطه هرکس باید خود را طوری تعریف کند که اگر میتواند با دیروزِ خود بهسر ببرد چرا خود را به زحمت بیندازد؟! جناب عطّار در همین رابطه از احوالات خود گزارش می دهند که:
دی زاهد دین بودم، سجاده نشین بودم
ز ارباب یقین بودم، سر دفتر دانایی
ترسا بچه ایم افکند از زهد به ترسایی
اکنون من و زنّاری در دیر به تنهایی
امروز دگر هستم، دُردی کشم و مستم
در بتکده بنشستم، دین داده به ترسایی
نه محرم ایمانم، نه کفر همی دانم
نه اینم و نه آنم، تن داده به رسوایی
دوش از غم فکر و دین، یعنی که نه آن نه این
بنشسته بدم غمگین، شوریده و سودایی
ناگه ز درون جان، در داد ندا جانان
کای عاشق سرگردان تا چند ز رعنایی
پس گفت در این معنی، نه کفر نه دین، اَوْلی
بر شو تو ازین دعوی گر سوخته مایی
نکاتی در غزل شماره ۱۳۱ مطرح شده است، خوب است که نسبت به آن نکات فکر شود. موفق باشید
با عرض سلام و ارادت خدمت استاد گرانقدر: استاد بنده کسی نبوده و نیستم که بخواهم به خاطر انجام تکلیف شرعی صرف در انتخاباتی شرکت کنم و در خصوص مبحث انتخابات و عرایض اخیر جنابعالی خواستم تجربه شخصی خود را به عنوان کسی که هم در انتخابات دموکراسی سبک غربی و هم در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت داشته ام با شما و کاربران در میان بگذارم؛ شاید که مصداق کوچکی باشد برای نظر به بعد وجودی یا اگزیستانسیالیستی مسئله انتخابات و تفاوت رای مردم در یک نظام مردمی متکی به امر قدسی با رای مردم در یک نظام دموکراسی سکولار برخاسته از اومانیسم. وقتی بنده در انتخابات احزاب در آلمان شرکت میکردم با این نگاه رای میدادم که کدام حزب یا گروه سیاسی بیشتر منافع طبقه مرا و یا منافع مهاجرین را تأمین میکند و یا کدام حزب شعارهای عدالت طلبانه و صلح طلبانه ی دارد و با این تفکر رأی میدادم که رأی دادن من بهر حال بهتر از رأی ندادن است. بعد از شهادت حاج قاسم وقتی که باطل بودن جبهه استکبار غرب و سازشکاران داخلی برایم بیش از پیش مسلم شد مصمم شدم که در انتخابات ریاست جمهوری بعدی شرکت کنم و رای به کاندیدایی بدهم که بیشترین زاویه را با غرب و غربگرایان داخلی داشته باشد. شرکت در این انتخابات باعث شد حس حضوری را تجربه کنم که در هیچ یک از انتخابات قبلی یا انتخابات احزاب آلمان نداشتم. چراکه این انتخابات در منظر من به منزله تقابل دو جبهه حق و باطل ظهور کرد و شرکت در این انتخابات نه به هدف انتخاب حزب یا شخصی در راستای تأمین منافع طبقاتی یا شخصی من که به عنوان انتخاب نزدیکترین کاندیدا به جبهه حق برای بنده جلوه کرد. گویی که شهادت حاج قاسم برای من چراغ راهی شده بود که حق را از باطل تمیز دهم و خداوند حجتی را بر ما تمام کرده بود و اکنون این ما بودیم که باید در آزمون انتخابات رأی خودمان را در راستای اراده الهی قرار دهیم. نه با این امید رأی دادم که منتخب من بتواند قول های انتخاباتی خود را محقق کند و نه با این امید رأی دادم که با سر کار آمدن منتخب من فساد و بیکاری و فاصله طبقاتی ریشه کن شود. رأی دادم چون حسی در درون به من میگفت باید در این تقابل جبهه استکبار و جبهه ضد استکبار حضور داشته باشم و تنها نظاره گر نباشم. بدون اینکه برایم مهم باشد این تک رأی ناچیز من در برابر میلیون ها رأی چه اهمیتی میتواند داشته باشد. انگار فقط برایم یک چیز بیشتر اهمیت نداشت و آن اینکه در این تاریخ تقابلی بین دو جبهه حق و باطل پدیدار شده و من با همین رأی ناچیز خود میخواهم در جبهه حق حضوری هرچند ناچیز داشته باشم. برای شرکت در این حضور بدگویی ها و ناسزاهای افراد ضد انقلاب متجمع در اطراف سفارت ایران در آلمان را به جان خریدم و رأی خود را به آقای رئیسی به صندوق انداختم و این حس حضور شور و شعفی را در من ایجاد کرد که در آینده به دنبال همین حس خواهم رفت و در انتخابات شرکت خواهم کرد حتی اگر رأی ممتنع به صندوق بیاندازم. حال سؤال این است که آیا در این تاریخ شهدای مظلوم و کودکان معصوم غزه و شهدای حادثه تروریستی کرمان برای ما چراغ راهی نشده اند که بوسیله آن جبهه ظلم و استکبار را از جبهه ظلم ستیز و استکبار ستیز تشخیص دهیم و به مدد این تشخیص شرکت در انتخابات آینده را به منزله انتخابی بر ضد خواسته استکبار جهانی و در راستای خواست و اراده الهی به عرصه ظهور بیاوریم؟ با تشکر و عذرخواهی از طولانی شدن مطلب
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که فرمودهاید این شمایید که مییابید جایگاه دموکراسی در جهان غربی با انتخاباتی که در انقلاب اسلامی و نظام جمهوریت آن شکل میگیرد، چه تفاوتهای ماهوی دارد. همانطور که عرض شده: انقلاب اسلامی، حضوری است تا انسانهایِ معنویتگرا به جای مشغولبودن در عادات دینی که نوعی سرپوشگذاردن است بر ظرف تهی زندگی امروزین، بتوانند با حضوری اصیل، بودن خود را عمیق و وسیع و گسترده نمایند و چنانچه با نظر به چنین حضوری در انتخابات شرکت کنند؛ در ساحتی وارد میشوند که هستی خود را عمیقتر و گستردهتر احساس میکنند.
به مسیری که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده است باید فکر کرد و اینکه انسان اگر به جای آنکه مشغول امورات روزمرّه شود، در هستی خود نزد خود حاضر شود؛ در مسیری قرار میگیرد که به حکم تشکیک وجود و شدتیافتن وجود، دائماً در خویش از خویش فراتر میرود و بر اساس انتخابی که میکند به خود هویت میبخشد و نسبت به حقیقت هستی که با آن نسبت دارد، تقرب میجوید. این است مسیر نهایی و اصیلی که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده و این مسیر بدون مانع نیست ولی «رنجْ راحت شد چو شد مطلب بزرگ». « وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلأَعلَونَ إِن كُنتُم مُّؤمِنِينَ» (آل عمران/139) نه به خود ضعف و سستی راه دهید و نه نگران باشید زیرا اگر در مسیر ایمان حاضر شوید شما بر فراز و برتر خواهید بود. آن هم در جهانی این چنین بیرحم که در صحنه باریکه غزه ملاحظه میکنید.
احساس حضور تاريخي، کاري ميکند که شما نه در گذشته باشيد و نه در آيندهاي که آرزوهاي دنيايي براي انسانها ميسازد. انسان در اين حالت در «زمانِ باقي» مستقر ميشود. «زمان فاني» يعني آنچه همواره در حالِ گذر است و کسي که در زمان فاني زندگي ميکند در ناکجاآباد زندگي ميکند. برعکسِ زندگي در زمان باقي که گذشته و آينده ندارد، به خودي خود يک تاريخ است. اگر شما با امام حسين (علیه السلام) وارد جبهه مقابله با کفر و استکبار شديد، همان امام حسيني که به ظاهر به لحاظ زمان فاني، در گذشته است، در پيش شما است. آيندهتان هم ادامهي امام حسين (علیه السلام) است. ديگر مفهوم گذشته و مفهوم حال و مفهوم آينده در ميان نيست.
آيندهي اصيل معنايش اين است که حتي ميشود بنيقريظه را هم که داخل مدينه با آن قلعههاي محکم جا خوش کردهاند، شکست داد، از آن جهت که از پشت به ما ضربه زدند و خيانت نمودند. ولي چون مسلمانان اصيلترين آينده را آينده توحيدي ديدند به بهترين نحو خطر جنگ احزاب را از سر گذراندند و ما امروز نيز با «اکنوني اصيل» رو به سوي آينده خود داريم و وقتي انسان در «اکنونِ اصيل» خود قرار بگيرد، آينده او نيز اصيل خواهد بود و انقلاب اسلامي با چنين هويتي به اهدافي که پيش رو دارد دست مييابد. انقلاب اسلامي نحوهاي از زندگي در اين دوران است که به مدد الهي بايد به عالَم نشان داده شود و از اين جهت انتخابات و حضور در آن، معنی خاصی دارد که مردم ما در بستر انقلاب اسلامی به خوبی متوجه آن هستند و دشمنان ما نیز میدانند مردم ما با چه انگیزه و حضوری در انتخابات شرکت میکنند و به همین جهت تلاش دارند آنها را از آن نوع حضور منصرف کنند. و این جای اندیشیدن بسیار دارد. موفق باشید
با سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیز: درد دلی چند پس از استماع جلسه آخر جهان بین دو جهان خدمتتان تقدیم میگردد. انقلاب اسلامی ظهور عشق الهی در این تاریخ است شاید جهان بین دو جهان، جهان غیر از دو جهان است. همان گونه که ما از مدرنیته و غرب باید عبور کنیم از دین غیر از عاشقی هم باید عبور کنیم. آری! چه زیبا در روایت داریم «الدین هو الحب و الحب هو الدین» «زانكه عاشق در دم نقد است مست / لاجرم از كفر و ايمان برتر است. كفر و ايمان هر دو خود دربان اوست / كاوست مغز و «كفر» و «دين» او را دو پوست»
در آخر جمله ای از عین القضات همدانی بنویسم و ببخشید اطاله کلام شد: ای عزیز! شمه ای از کفر گفتن ضرورت است: بدانکه کفرها بر اقسام است و خلق همه کفرها یکی دانسته اند... دریغا اینجا هنوز سخنِ هوشیاران بباید گفت! گروهی دیگر از سالکان حضرت ربوبیت و روندگان به عالم قدس هوشیاری اختیار کرده اند و گفتند عصمت شریعت برای قلب شرطست روزی چند صبر کردند تا به مقصود رسیدند، دریغا باش تا به این مقصود برسی. گفتم که کفرها بر اقسام است. گوش دار کفر ظاهر است و کفر نفس و کفر قلب. کفر نفس نسبت به ابلیس دارد کفر قلب نسبت با محمد دارد وکفر حقیقت نسبت با خدا بعد از این جمله خود ایمان باشد دریغا از گستاخی خود از گفتن این سخنان که نه در این جهان و نه در آن جهان گنجد ولی میگویم هرچه بادا باد
باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیار خوب فرمودهاید. آری! در جهانی هستیم که طلبِ حقیقی ما همان شیداییِ دیروزین است که نام امروزین آن نسبت به حضور در این جهان و در این تاریخ ذیل اراده الهی، اگزیستانس انسان میباشد که به تعبیر ما «حضور در اکنون بیکرانه انسان» است در خود انسان. و این امری است که در این زمانه میتواند برای انسان پیش آید و معلوم است که با نوعی از سکرات که نه کفر و نه ایمان، روبهرو خواهیم شد. حال نام آن را هرچه میخواهید بگذارید. مهم آن است که حضور در جهانی است که جهان انسانیت است به وسعت حضور انسانیتِ انسانها به آن صورتی که در حاج قاسم سلیمانی طلوع کرد و ملاحظه کردید که چگونه مردم توانستند نسبت خودِ متعالیشان را در آن مرد احساس کنند. موفق باشید
مدتی است میران شده ام. دنبال خود واقعی و الهی خود میگردم. نمیدانم از کجا شروع کنم. فقط میدانم غیر از خود طبیعی خود چیز دیگری هست که باید به او توجه عمیق داشته باشه. مدت ها بود در خیالات خود منغمر شده بودم و کم و بیش هستم. راهکاری بدهید که ان شاء الله از این عالم خیالات خارج شوم. استاد من احساس درد میکنم. درد دوری، بیماری از جنس فراق در حد خودم، یک طلبه فلسفه خوان گره ذهنی من ان شاء الله حل بشود از کجا باید شروع کرد اول راه کجاست؟ چگونه میتوان درک درستی از «نحن اقرب الیه من حبل الورید» داشت؟ چگونه میشود این مطلب را وجدان کرد؟ (از نظر فلسفی هم تقریر کنید ممنون میشم) تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: با «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و سپس با رجوع به قرآن از طریق تفسیر «المیزان» ان شاءالله به مطلوب خود خواهد رسید. موفق باشید
با سلام: در پاسخ 36667 استقرار ذات در عالم تکوین نه به توسیط وجود نه به ماهیت. در وجود تشخصات ذات ملاحظه نمیشه همین یعنی مسئله وجود یک مفهوم ذهنی حقیقتی در عالم تکوین ندارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه علامه طباطبایی آن مرد متفکر و حقیقتشناس در کتاب شریف «بدایة الحکمه» راهنمای کسانی هستند که بنا دارند قدمقدم به حقیقت برسند؛ بحث در واقعیتِ ذات در خارج است به آن معنا که وجودی است که اسب است و یا وجودی است که انسان است. بنابراین آنچه گسترده و بیکران است، «وجود» است. موفق باشید
سلام و رحمت خدمت استاد بزرگوار: میخواستم اگه امکانش هست برای مطالعهی مباحث تفکر تاریخی سیر مطالعاتی معرفی بفرمایید. (چیستی معنای آن.)
باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته مباحث اخیر از کتاب «سلوک ذیل شخصیت....» گرفته تا کتاب «گوش سپردن به ندای بیصدای انقلاب اسلامی» و مباحث «انقلاب اسلامی، جهان بین دو جهان» و پس از آن مباحث «انقلاب اسلامی، انتظار و وارستگی» همه از تفکر تاریخی سخن میگوید. میتوانید از کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» شروع بفرمایید. موفق باشید
با سلام: استاد عزیز در کتاب سلوک ذیل شخصت امام خمینی (ره) در بخشی در مورد ارتباط وجودی برقرار کردن صحبت فرموده بودید. آیا می توانیم اینگونه بگوییم که بطور مثال در مورد تواضع اگر بخواهم تواضع را تعریف کنم یا توضیح دهم همان ارتباط حصولی است اما اگر در ارتباط با دیگران با نفی آنچه از احساس برتری نسبت به دیگران درونمان آید یا.. و با احساس یکی بودن ما با آنها می توانیم ارتباط وجودی با نور تواضع برقرار کنیم و با چشیدن شیرینی آن سعی بر شدت بیشتر آن را داشته باشیم. حال در مورد ارتباط وجودی با اشراق امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی ایران که اراده ی خداوند بر تغییر مسیر تاریخ در نظر بگیریم اگر بخواهیم ارتباط وجودی برقرار کنیم باید اراده کنیم به غلبه دادن و جایگزینی حکم خدا بر سیاست معطوف به قدرت که به شکل استکبار امروز درآمده و تمام مناسبات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی برآمده از آن. در اینجا در می یابیم که همانطور که تواضع قابل رویت نیست و با مقایسه حالت قبل و بعد می توان فهمید روحی دیگر آمده و درون خود حس می کنیم پس همانطور هم ما اگر در جهت اراده انقلاب در زندگی روزمره خود در زمینه های گوناگون اراده کنیم زمینه ای می شود تا روح انقلاب را درون خود بیابیم. اگر اینگونه باشد چقدر روح انقلاب نزدیک به ماست و چقدر ما گاهی داریم. انقلاب اسلامی هم مثل روح تواضع موجودی زنده است و شاید اینجاست مصداق آیه شریفه که می فرماید آیا صبح نزدیک نیست؟ استاد یک حالتی می شود شاید مثل روح تحول خواهی نسبت به وضع موجود. لطفا نظرتان را بفرمایید ممنون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ورود بسیار خوبی به موضوع داشتهاید. آری! شجاعت همراه با خِرد را که در این تاریخ در حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و در کلیّت انقلاب دیدیم، کجا و خشونتِ کور همراه با بیخردی که در دشمنان انقلاب مانند صدام و حاکمان آمریکا دیدیم، کجا! ما بالاخره در چنین تاریخی حاضریم و در مقابله با این دوگانگیها باید صرف نظر از ضعفهای جزئیِ یک جبهه و خوبیهای ظاهری جبهه دیگر، کلیّت یکی از آنها را انتخاب کنیم و اگر در جبهه حقی که پیش آمده حاضر نشویم، عملاً در جبهه باطل قرار داریم.
با توجه به اینکه هرکس در جان و فطرت خود «فجور» و «تقوایِ» خود را میشناسد؛ انسانی که برای نیکوکاری و راستکرداری محتاج دلیل است، شایسته اعتماد نیست زیرا بنا دارد دیگران را فریب دهد وگرنه در درون خود و به صورت فطری میتواند «فجور» را از «تقوا» تشخیص دهد.
ما هرگز از حضرت علی «علیهالسلام» که «شجاعت» و «خِرد» را در مسیر بیداریِ انسانیت بهکار بردند، دست برنمیداریم، امری که در انقلاب اسلامی ذیل حضور آن حضرت با نظر به سرداران دفاع مقدس، از همان جنس روبهرو شدیم. آن حضرت نشان دادند «نجابت»، همراه با رنج، موجب درخشندگی برای انسان میشود و انقلاب اسلامی در ذات تاریخیِ خود چنین حضوری را مدّ نظر میآورد تا ما به آیندهای که خاص این حضور است، فکر کنیم. حضور نجابت همراه با رنج و شجاعت همراه با حکمت و خِرد.
وجدان ما با حضور در تاریخ انقلاب اسلامی، وجدانهای بیگانه از همدیگر نیست. مهم آن است که در بستر حضور در تاریخ انقلاب اسلامی که اصیلترین نسبت بین انسانهای این دوران میباشد، همدیگر را درک کنیم تا دوستیهایی که فوقالعاده بنیانی است به سراغ ما بیاید، همچنانکه آمده است. هرچند دوستداشتنِ انسانها، آریگفتن به همه آنها نیست، زیرا همه در نسبت تاریخیِ یکسانی نیستند. بسیار متفاوت است بین آنهایی که نسبت به این تاریخ یا بیگانهاند و یا دشمن دارند با آنهایی که جایگاه تاریخی این انقلاب را درک میکنند و مورد خطاب آن قرار میگیرند. موفق باشید
با سلام جناب استاد طاهرزاده: استاد ارجمند آیا برنامه هایی مثلا NA و AA میتوانند افقی برای اعضای معتادان پاک شده از دام اعتیاد بگشایند؟ بنده بواسطه ارتباطی که با برخی اعضای این نهاد ها دارم از طرف ایشان سوال میکنم! و چون این برنامه ها با محوریت سازمان بهزیستی و دیگر نهاد ها امکان فعالیت در ایران یا کشورهای اسلامی یافته اند زبان بنده در پاسخگویی بدون کسب جواب و نظر از حضرات بزرگان علم تفکر اسلامی وین جمله شخص شما راه احتیاط گرفته ام تا بعد از جواب شما پاسخ ایشان را بدهم!؟ نظر حضرت عالی چیست؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی از این برنامهها نمیدانم. موفق باشید
با سلام: در روایات داریم خطرناک ترین چیز برای مومنان صدای پای مریدان آنهاست از پشت سرشان! حال سوالی دارم، در فیلمی از استاد عرفان سید عبدالکریم کشمیری دیدم آقا دستشان را میدادند تا دیگران ببوسند، توجیه این عمل چیست؟ و میدانم که: کار پاکان را قیاس از خود نباید بگیرم اما آیا این موضع تهمتی نیست که باید از آن پرهیز شود؟ آیا برداشت عوام از این جور صحنه های دست بوسی علماء، حظ نفس و امثالها نیست؟ استاد دعا بفرمایید عاقبت بخیر شویم
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل قضیه که این عزیزان اجازه میدهند دستشان بوسیده شود؛ مربوط به عدم بخل است از آن جهت که اگر اهل دلی احساس کرد افراد از طریق ارتباط با آنها و یا دستبوسی، به صفایی و به معنویتی میرسد، نمیخواهند بخل بورزند. ولی از آن جهت که در سالهای اخیر، درست فهم نشد و انعکاس خوبی نداشت، آرامآرام حضرت امام و سپس رهبر معظم انقلاب از این امر خودداری کردند. موفق باشید
سلام استاد: خسته نباشید. ببخشید بنده جدیداً خیلی شدید بد اخلاق شدم. فرزندم و همسرم از من بخاطر رفتارم راضی نیستند دوستان و آشنایان هم بماند. آنقدر غرور هم دارم که اجازه معذرت خواهی بهم نمیده پیش خودم میگم دیگه سعی میکنم اخلاقم خوب باشه، ولی انگار اون لحظه که عصبانی هستم اصلاً عقل ندارم، واقعاً دست خودم نیست نمیفهمم دارم چکار میکنم، قشنگ مشخصه که جهنمی هستم. کتاب ادب عقل و خیال شما هم خوندم ولی انگار برای من اثری نداشته. یه نسخه خوب از شما میخواستم برای ترک این صفات شیطانی. ممنونم از راهنماییتون
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان متوجه وسعت بیکرانه خود بشود، امور جزیی که بهانههای تحریک شیطان هستند او را تحریک نمیکند. مباحث «معرفت نفس» از این جهت میتواند کمک کند. خوب است سری به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن که روی سایت هست بزنید. https://lobolmizan.ir/book/71?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87
https://lobolmizan.ir/sound/641?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87 موفق باشید
سلام علیکم: نظرتان درباره شخصیت صلاح الدین ایوبی چیست؟ آیا شیعه کشی وی حقیقت دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تحقیق کاملی در این مورد نداشته ام. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: با عرض پوزش فرصت دهه ی محرم داره میگذره. ما دلمان می خواد برای آقامون سیدالشهداء خون گریه کنیم. چشم مان چشمه خون باشد برای او. میدانم باید از خیلی وقت پیش خودمان را آماده می کردیم ولی نکردیم. لکن یه راهی مقابل ما قرار بدید که از اشک های خونین و خون آلود محروم نشیم. التماس دعا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال آنچه انسان را به نهاییترین ابعاد خود که مقام عین ربط به حضرت حق است میرساند؛ نظر به انسانی همچون حضرت سیدالشهدا «علیهالسلام» است که در صحنههای خاصی مثل کربلا، نهاییترین ابعاد نهفته انسان را به ظهور آورده است. کتابهایی مثل «کربلا مبارزه با پوچیها» و «راز شادی امام حسین علیهالسلام در قتلگاه» و مباحثی که اخیراً باب آنها باز شد تحت عنوان «کربلا و رازی که شهدا متوجه آن بودند» و نکاتی که در غزل شماره ۱۲۵ در حال تدوین است؛ امید است افقی عرشی نسبت به حضرت در مقابلمان بگشاید. موفق باشید
سلام: ۱. جایگاه قیامت کبری در مراتب هستی چیست؟ ایا همان عالم عقل است؟ در اینصورت جسمانی بودن معاد با تجرد عالم عقل منافات ندارد؟ ۲. آیا ارتباطی بین عالم خیال متصل با خیال منفصل و همچنین مرتبه عقل در انسان با مرتبه عقل در هستی وجود دارد؟ ۳. آیا همانطور که در حال حیات، با ریاضت یا در خواب می توان خیال منفصل را درک کرد می توان عالم عقول را نیز در مراتب هستی درک کرد؟ چگونه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در قیامت کبری به عنوان اصیلترین حضور باز انسان است که با همه ابعاد وجودیاش در صحنه است و لذا با قلب خود حقایق را میچشد و با عقل خود میفهمد و با خیال خود، با صورتِ حقایق مأنوس میشود. ۲. همینطور است. ۳. بستگی به درجه وجودی و حضوری خود انسان دارد. عموماً اهل سلوک هماکنون در عالم خیال منفصل حاضرند. موفق باشید
سلام خدمت استاد: وقتتون بخیر استاد من قریب ۶ ساله که ازدواج کردم قبل از همسرم یکی دیگه رو میخواستم خودم اونزمان نخواستم حالا که ازدواج کردم هیچ لذتی از روابط زناشویی نمیبرم و مدام فکر و خیال اولی میاد تو ذهنم راه درمانی داره؟ چیکار کنم خیالم پاک بشه؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: إن شاءالله با مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست از این نوع توهّمات که موجب میگردد زیباییِ زندگی را درک نکنید؛ آزاد میشوید. موفق باشید
با سلام: موضوع؛ عامل «وزر» و سنگینی که کمر بشر و بشریت را شکسته کیست؟ یا چیست؟ با عنایت به رمزگشایی جنابعالی از سوره مبارکه الشرح و عنایت به خبر ائمه اطهار «علیهم السلام» مبنی بر یکی بودن سوره الضحی و الشرح نکته بسیار جالبی در نسبت این نکات بـــــــا نظر جناب مولانا استخراج میشود همانگونه که شما فرمودید در شرح صدر، وزر و سنگینی گرانی که از پشت رسول اکرم (ص) برداشته میشود خب! بردارنده این بار گران از جانب بی جانب حضرت باری تعالی است، «رفته ره درشت من بــــــــــــار گـران ز پُشت من / دلبر بـــردبـــار من، آمد و بُرد بـــــــار من» حال آیا آورنده این بار گران خداوند بود؟ در جواب میشود گفت آری، نه! «آری» به این علت که هر چیزی از اوست، و «نه» به این علت که حضرت حق، هر شَّــری را در گرو نَفْس خود انسان معرفی فرموده است « وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺑﺪﻱ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ، ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ»، حال اگر آیه «والیل اذا سجی» توجه کنیم عامل این نابسامانی ها را «سجی» و «الیل» معرفی کرده است، عنایت داشته باشیم که منظور از الیل، تنها شب مرسوم که زمانی از روز است، نیست بلکه حتی به این شب نیز الیل گفته میشود که ذاتش تاریکی است و «غرب» است، یعنی هیچ نوری در آن نیست و آنجا که نور نباشد طبیعتا پایبندی و سنگینی و بار گران عارض میشود، نکته اینجاست! یعنی حقیقت و ذات جهــــان غرب در انفس انسان است که جهــــان غرب آفاقی و استکبارجهانی اکنون، باعث تقویت و پاگرفتن این بیماری خفته میشود! همان بیماری که به انسانی که ذاتا يتيم است، القای دروغین میکند که تو «يتيم نیستی و تو ضال و در تاریکی و گمراهی نیستی و تو فقیر و سائل نیستی» همان القات اومانیسم!! که گریبان گیر بشر است مولانا میفرماید این وزر و سنگینی (سیطره جهان غرب) از پشت رسول (ص) و به تبع، از گردن اولیاء و «شیخ» نیز برداشته شده است شیخ در لغت مو سفید است سفیدی مو خود تمثیلی از دفع سیاهی ها و الیل و غرب و القات دروغین اش است «آنک بی وزرست شیخست ای جوان / در قبول حق چواندر کف کمان / شیخ کی بود پیر یعنی مو سپید / معنی این مو بدان ای کژ امید / هست آن موی سیه هستی او / تا ز هستیاش نماند تای مو / چونک هستیاش نماند پیر اوست / گر سیهمو باشد او یا خود دوموست / هست آن موی سیه وصف بشر / نیست آن مو موی ریش و موی سر» سخن آخر این است که جهان غرب اکنون هیچ قدرتی جز القا ندارد و راهکار ما دست و در دست دادن شیخ جامعه خودمان است همانی که از سیطره این ليل و القا اش رسته و با گران از پشت رفته و «حقیقت را آنگونه که هست میبیند نه آنگونه که القا میکنند» با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیار درست گفتهاید و چه اندازه باید مسرور بود که ما را مأمور کردهاند تا نه یتیم را بیبها بدانیم و تحقیر کنیم آنجا که در ذات خود فقیر إلی الله است، و نه سائلان را از خود برانیم آنجا که آمادهاند تا در حدّ مرز حضور حاج قاسمها جلو بروند. چه اندازه زمانه حساس است!! کدامین راه، راهی است که تنها با شرح صدر محمدی«صلواتاللهعلیهوآله» میتوان در آن گام نهاد تا نه یتیمی تحقیر شود که همین جوانانِ به ظاهر لااُبالی ما هستند و نه سائلی نسبت به طلباش بیجواب بماند که همان عزیزانی میباشند که تنها با اُنس با حقیقت آرام میگیرند و نه با دستورات اخلاقی. چه اندازه امروز نسبت به آنچه برای جوانانمان پیش آمده، نیاز به شرح صدر داریم و گفتگوهایی که نه آنان احساس کنند تحقیر میشوند و نه احساس کنند میخواهیم تکالیفی بر آنها تحمیل کنیم که آزادی آنها را از آنها بگیرد. موفق باشید
سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: مواجه با نیهیلیسم چیست و چگونه شخص با مواجه با این نیست انگاری میتواند به سمت پیدا کردن خود و بشارات انبیا حرکت کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد بسی مفصل است. عرایضی در این مورد به عنوان مقدمه شده که خوب است به آنجا رجوع فرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/13805 و https://eitaa.com/matalebevijeh/13807. موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد سخن: حضرتعالی اگر در سخنرانی ها و نوشته های سترگ تان یکمی هوای مردم را داشته باشین به نظرم بهتره تا حکومت ظالم و ستمگر که به اسم دین و دیانت و مقدسات مردم عزیز را به این روز نشاندن و از قرآن واهل البیت دور کردن. امروز کاملا جای خالی شهیدان مطهری و بهشتی و مراجع بزرگواری مثل طالقانی و منتظری احساس میشود. حتی هاشمی که شما به خون آن تشنه هستین اگر بود بهتر بود کاری که اینها انجام دادن ومردم را از دین و عقیده خودشان بریدند رضا شاه و محمد رضا نکردن.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال این احتمال را نیز بدهید که اتفاقاً چون بنده با تمام وجود به فکر مردم هستم و خدا میداند تماماً جان و روان و قلب بنده را غم مردم فرا گرفته، معتقدم تنها و تنها از طریق همین انقلاب اسلامی و با روش حکیمانه رهبر معظم انقلاب میتوان از این مشکلات ساختاری و تنگناهای تاریخی عبور کرد. در این مورد بد نیست به مناظره ای که بین آقای علیزاده و آقای غنی نژادپیش آمد نظری بیندازید که چگونه نگاه لیبرالیستی امثال آقای غنی نژاد اینگونه مشکلات را به وجود آورده و رهبر معظم انقلاب جگونه با تمام تلاش سعی دارند مشکلات ما را با عبور از جریان لیبرالیستی رفع نمایند. موفق باشید
سلام علیکم: بنده طلبه هستم و ده سالی هست که به همراه خانواده قم ساکنیم اصالتا اصفهانی هستیم خدا به ما لطف کرد و چهار فرزند داد که محتاج دعای شمایند مدتی است در تردیدیم برویم اصفهان یا قم بمانیم. مزایای ما برای رفتن اصفهان این هست که اولا کمک به خانواده پدری و پدر همسر داشته باشیم. ثانیا از نعمت همراهی با خانواده و بستگان بهره مند شویم مزایای ما برای قم ماندن اینه که اولا چه جایی بهتر از قم برای طلبگی و تربیت فرزندان و ثانیا اینکه در آخر آلزمان توصیه شده به قم بروید و ثالثا فعالیت فرهنگی بنده بیشتر متمرکز در قم شده هرچند امکان انتقال به اصفهان دارد ولی سخت است و از طرفی ظرفیت های قم برای بهره مندی از اساتید و معنویت قابل قیاس نیست متشکر می شوم در این تصمیم گیری ما را یاری کنید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می آید سعی بفرمایید از شرایطی که می توانید فعالیت های فرهنگی خود را ادامه دهید، به راحتی جدا نگردید زیرا معنای اصلی زندگی همین نوع فعالیت ها است. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم، اسعدالله لیالیکم، چندی پیش خانمی از حقیر سوال کرد که با توجه به دستوراتی که بزرگان برای سلوک میداده اند از قبیل چله نشینی و سکوت و عزلت و غیره، تکلیف خانم ها چگونه است که انجام چنین أوامری برایشان مقدور نیست به دلیل کثرت اشتغالات. حقیر پاسخی ندادم اما با فرضِ اینکه بعد از طی مقدماتی خانمی بخواهد سلوک داشته باشد چکار باید انجام دهد؟! آیا میتوان گفت به خاطر لطافت و عطوفت روحی خانم ها که موجب بهتر برقرار شدن ارتباطشان میشود نیاز کمتری نسبت به آقایان به چنین دستوراتی دارند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. جناب ابن عربی هم در جایی به همین نکته اقرار میکند که روح خانمها، آمادگی بیشتری برای سیر و سلوک دارد به همان اندازه که زمینه رشد توهّمات در آنها شدیدتر است. از طرفی با توجه به روایتی که رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» فرمودند: «جِهَادُ اَلْمَرْأَةِ حُسْنُ اَلتَّبَعُّلِ». میتوان به این نکته فکر کرد که انجام وظایف خانه، خود به خود روحانیتی را برای خانمها حاصل میکند وقتی انجام آن وظایف با نیت شکلدادن به فضای خانه جهت حفظ معنویت افراد باشد. موفق باشید
سلام: ببخشید کلاس های اخلاق استاد کی ها است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: دوشنبه شبها بعد از نماز عشاء در مسجد خدیجه کبری «سلاماللهعلیها». موفق باشید https://eitaa.com/matalebevijeh/13092