و سلام... نمی دانم چه ام شده که از چیزهایی که اینقدر دوستشان دارم اینقدر گریز دارم، اینقدر فراری ام!! خدا، کتاب،... ماه رمضان شده ایام الحسرت هر ساله ی من، اصلا چه ام شده را هم نمی دانم؛ از طرفی بسیار بی حوصله برای مطالعه و از طرفی در عطش یاد گرفتن، باور کنید نمی خواهم تنبلی کنم ولی وقتی به این در و آن در زدم، و از این استاد به استادی دیگر، همه برای حل مسئله دائم کتاب معرفی کردند، کلی اسم کتاب نوشته ام که بخوانم ولی انگار روحم دنبال دوای دیگری است و با من نمی سازد، چه کنم؛ از طرفی روحم سرکشی می کند و از طرفی خودم هم با من کنار نمی آید، کدام را آرام کنم؟ زاری قلبم را یا فریاد روحم را؟ هیچکدام هم سر سازگاری با من ندارند، با خودشان هم حتی نمی سازند، من چه کنم؟ من اصلا نمی توانم کتاب بخوانم و دائم به کتاب حواله می شوم، من چه کنم با وحشت از عقوبتهایی که در برم گرفته، با روحی که نه با خودش می سازد و نه با من، با قلبی که سر سازش جلوی کتاب فرود نمی آورد، با وجدانی که از دست من خسته شده ولی دست از سرم بر نمی دارد! (این وجدان هم برای خودش چیز عجیبی است، یک موجود آزاردهنده ولی دوست داشتنی؛ لازمتر از آب و غذا و هوا)... چه کنم با خدایی که از اکسیژن لازمترم هست و تنفسش نمی کنم، دم و بازدمم نیست، من چه کنم با زمانی که برای من متوقف نمی شود، با «وقتی» که «اهل» آن نیستم و بی جانم کرده، این بن بست مرا بشکنید تا کمی در صحن خدا قدم بزنم، با خودش قدم بزنم، حوصله ام سر رفته، گوشت تنم گاهی انگار از ناکامی میخواهد از هم بپاشد! کتابهایی که می گویید از کتابخانه می گیرم ولی روح خواندن ندارم، رمان را خب بهتر می شود خواند شاید که جنس آن هم جنس هجرت است وگرنه کتابهای دیگر هم خیلی خوبند ولی عین وزنه ای سنگین روی قلبم هستند که نمی توانم ورقشان بزنم شاید هم خود قلبم است که ورق نمی خورد و دربند وزنه های سنگین است... از امام مهدی که مدتهاست بی خبرم؛ خواب و شکم که لعنت بر هر دوشان نسبت به من باد، جای خودم و امام مهدی را برایم پر کرده، گاهی می خوابم تا فقط بیدار نباشم، انقدر که می گویند "بیداری" خوب است و آرزویش می کنند ولی وقتی بیدار بودن بخواهد فقط دردهایت را حس کنی دیگر شاید آرزوی بیداری نکنی! خواب گاهی مسکّن خوبی است! حال کسی را دارم که در مسابقه ی دو عقبِ عقب مانده، رسیدن و نرسیدنش خیلی فرقی ندارد، کی رسیدنش هم خیلی فرقی ندارد، خب گاهی حس می کنی بی خیالش... ولی مگر دلت دست از سرت بر می دارد... ...ناکامی ماه رمضان امسال کاری با من کرده که دلم می خواهد دستم به این خودم می رسید و از پا درش می آوردم، حسرت و ناکامی، بیشترین مونس تنهایی های چهار فصل من است، یکی به خدا بگوید به فریاد من برسد، بیچاره خدا هرچقدر تلاش می کند از این باتلاق نجاتم بدهد باز خودم خودم را گرفتار می کنم، فقط خوب است که خداست! بی قرآنی به این حالم انداخته و اینقدر دیوانه ام کرده که می بینید، حالا کتابهای دیگر اصلا به کناری، بی قرآنی را چه کنم، و ناتوانی در خواندن را، من خیلی خسته ام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این حالت را باید نوعی مژده به حساب آورید به امید آنکه بنا بر آن است تا با حضوری دیگر، نزد خود حاضر باشید. حضوری که در آن همهچیز معنای دیگری پیدا کند و ما در نزد خود با معارف دینی مأنوس باشیم و در عمیقترین نوع حضور که همان انسانیتِ انسانی خودمان است با خدایی روبهرو شویم که آنقدر در نزد ما است که خودمان نزد خودمان نیستیم. با این دید، ماه رمضان، ماهِ بیشتر نزدیکترشدن به خودمان است و قرآن نیز کتاب انسانشناسی خواهد بود در رابطه با نظر به انسان است که می فرماید: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (10)/ انبیاء» اخیراً عرایضی تحت عنوان «باز آوینی و وسعت روزه داری پس از فتنه این روزها» شد. امید است که افقی را در مقابل عزیزان گشوده باشد. https://eitaa.com/sabbar_ir/1933 آری! هنوز قصه ما قصه چنین سخنی است که گفت:
«اگر دیر آمدم مجروح بودم/ اسیر قبض و بسط روح بودم» یعنی به این راحتیها آن حضوری که در پیش است، پیش نمیآید، ولی همچنان باید ماند و در انتظاری که با پایداری همراه است، خود را نگه داشت. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیز. بنده حدود ۴ سالی هست که طلبه شده ام هنوز مشکلی احساس نمی کنم لکن می بینم که طلاب دچار رخوت شده اند برخی از اساتید معتقدند اینها اهل هدف و تلاش نبوده اند لکن چه بسیار طلابی بوده اند که بسیار پرشور و تلاش و هدف بوده اند اما به تدریج دیگر حوصله ی این دروس را ندارند تا اینکه مطلع گشتم که عیب از بودن در عالمی غیر از عالم اسلام است و مشکلات پیشرو از این مسئله نشات گرفته است و تا این صفحه تغییر نکند بسیاری از سوالات پیش می آید حقیر جزوه (عالم طلبگی) شما را خوانده ام اما هنوز به برنامه ای روشن و دست یافتی برای خروج از عالم غیر دینی نرسیده ام قدم هایی که متاسب با ما باشد و قابل حصول فکر میکنم رفع مشکل مذکور اهمیت بیشتری دارد تا پرداختن به دروس حوزوی. حداقل با لحاظ تقدم رتبی راهی که در ذهن حقیر است بودن و انس با آثار جنابعالی است اگر این راه را تایید می کنید چه موضوعاتی از آثار شما برای این راه کمک کننده تر است و آثار چه شخصیت های دیگری را توصیه می کنید؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: طلاب عزیز باید متوجه باشند ابعادی از انسان و بخصوص نسل جدید در میان است که تنها از طریق دین خدا وقتی به صورت حضوری با آنها در میان گذارده شود، میتوانند جان خود را ارضاء کنند. حال اگر در این رابطه، خود را رشد دهند میبینند که چه اندازه میتوانند مفید باشند. لذا در کنار دروس رسمی حوزه، با رویکرد رسیدن به فهم عمیق قرآن و روایت، شخصیت خود را شکل میدهند. مباحثی مانند «معرفت نفس» را باید جدّی گرفت زیرا بشر جدید نیاز دارد تا نسبت به خود بازاندیشی کند. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: طاعاتتون قبول. ۱. بنده آنقدر ترس از آینده و انتقام خدا بخاطر هر اشتباهم دارم که نمیتونم با خدا رابطه عاشقانه برقرار کنم و همیشه میترسم خدا بخاطر فلان حرفی که گفتم فلان بلا رو سرم بیاره، به جای مراقبه خیلی زیاد سرزنش میکنم خودم رو. میشه کمکم کنید که بتونم راه درست رو در پیش بگیرم؟ ۲. هر وقت میخوام جایی برم از قبل تصمیم میگیرم که کم حرف بزنم، ولی توی عمل که قرار میگیرم موفق نمیشم، وقتی هم موفق میشم همه ش فکر میکنم بقیه از دستم ناراحت شدند و فکر کردند تحویلشون نگرفتم. خلاصه که درگیرم. اگه میشه راهنماییم کنید، یا اینکه بفرمایید کدوم کتاب رو بخونم یا کدوم صوت رو گوش بدم. تشکر از لطفتون
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. هر اندازه در رشد معارف دینی و تدبّر در قرآن تلاش کنیم، بهتر میتوانیم از این نوع افکار رها شویم. ۲. پیشنهاد میشود مدتی با کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» مأنوس باشید، إنشاءالله در فرصت لازمی که روح انسان نیاز دارد حاضر میگردید و از این نوع صفتها که نگران آن هستید، آزاد میشوید. موفق باشید
با سلام و ادب: چند وقت قبل شخصی را ملاقات کردم که توانایی داشت دست شکسته و تاندون پاره شده را، بدون مراجعه به دکتر شفا داد. از آنجا که خودم هم دچار کسالتی هستم به او گفتم می توانی به من هم کمک کنی؟ ( البته من تا آن زمان نمی دانستم که مسلمان نیست. یعنی بوده ولی برگشته و الان هیچ دینی ندارد.) گفت تو مسلمانی و اعتقاد به امام زمان داری، برو بگو بهت شفا بده، اگر امام زمانی باشد (معتقد بود وجود امام زمان دروغ است). بی عرضگی را چگونه به رخم کشیده بود؟ زمینه شد تا دوباره عقایدم را بررسی کنم. چرا باید این طور بشود. عمری مثلا سعی در دوری از گناه سپری کردیم ولی نتوانستیم از سلامتی محافظت کنیم و یا وقتی رفت برگردانیم، آنوقت این آقا با تمرکز قوا، قدرت خودش را ظاهر کند و من و دینم را ریشخند کند! سراغ کتاب های اسلامی که می روی، خبری از اصل مطلب نیست. همه اش پراکندگی، یا بحث روی مباني نظری. خودش را کشته که خدا یکی است. این را که قبول داریم دیگر، بعدش را بگو کتاب جایگاه جن تان را می خواندم، ص ۸۵ در پاسخ به سوالی نوشته بودید: مدبر آب وقتی آب حرارت ببیند آن را بالا می برد و عقول عرضه را توضیح داده بودید. خدا خیرتون بده، ای کاش کتابی هم در فلسفه می نوشتید و جاهایی که لازم است نه این مباحث عجيب و نقل اقوال پر ماجرا، و نتایج کاربردی آن را می آوردید. آن شاءالله این نحوه عرضه و معرفی دین سامان داشته باشد. نه توحید نه معاد. فقط یکسری علوم انباشته ی بی فایده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد فکر کنید که مگر جایگاه دین خدا در چنین جایگاههایی هست؟ در حالیکه خداوند ما را خلق کرده تا از طریق شریعت الهی بتوانیم در ابعاد معنوی خود، جهت حضور در ابدیتی که در پیش است، وسعت یابیم و زندگی دنیاییمان طوری باشد که به معنی واقعی آن، زندگی حساب شود با آرامشی که هر انسانی نیاز دارد و تجربه نشان داده است با رعایت دستورات دین، دنیا و آخرت انسان معنای حقیقی خود را پیدا میکند. موفق باشید
سلام استاد مهربون: استاد کسی از شاگردان تون برای نوجوان ها دوره ای ندارند که متناسب با تاریخ حاضر و اقتضای سن شون کمک شون کنه؟ .نوجوانهایی که علی الظاهر نه اهل کتاب هستن و نه اهل تفکر! خبرهای خیلی بدی از حال نوجوان ها میشنویم. متاسفانه گاهی مذهبی و غیر مذهبی هم نداره. چه کمکی آزمون بر میاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میاید بحثهایی مانند آنچه در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» مطرحشده است را اگر با زبان خودشان با آنها در میان بگذاریم، کمکشان خواهیم کرد. در ضمن نکات خوبی در این مورد در کانال زیر میتوانید بیابید. https://eitaa.com/man_video . موفق باشید
سلام استاد: طاعات قبول. استاد داستان خلقت های بی نتیجه چیه؟ بارداری ناموفقی داشتم. هفت هفته دلم به جنینی خوش بود که گفتن جز کیسه آب چیزی نبوده!! ولی موقع سقط خودم دیدم تکه هایی که در رحم من خلق شده بود و بدون رسیدن به نتیجه دفع شد. هدف از خلقت این ها چیه؟ چه ایرادی به من مادر وارده؟ دلم میخواست از دید شما به قضیه نگاه کنم. خدا حفظتون کنه همیشه یاری گرم بودین بلطف الله
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست متأسفانه شرایط زندگی طبیعی نیست و طبیعت آنطور که شایسته است متعادل نمیباشد و همین است علتِ این نوع مشکلات. لذا حدّاقل باید تا میتوانیم در زندگی از مسیر طبیعی آن کمتر فاصله بگیریم و البته با پیشآمدنِ چنین مشکلاتی خود را نبازیم و زندگی را همچنان ادامه دهیم. موفق باشید
سلام وقتتون بخیر: استاد عزیز اگه بخواین به یک نوجوان چند تا کتاب معرفی کنید چه کتاب هایی رو معرفی میکنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً با توجه به همین نوع سؤالات، کتابهای «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیازی به نبی» و «فرزندم؛ اینچنین باید بود» تدوین شده است. إنشاءالله اگر موضوعات آن را در گفتگوهای دوستانه با جوانان در میان بگذاریم، امید است که آنها در افقِ دید خود متوجه این نوع حضورها بگردند. موفق باشید
بیستویکم فروردین ماه سال گرد شهادت سپهبد علی صیادشیرازی
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام الله علیک جناب استاد عزیز. باز هم از محضر جنابعالی بابت اطالهی وقت و مزاحمت از نوشتهای که پیش روی شما و عزیزان هست عذرخواهی میکنم باشد تا شروعی شود برای شروع فتوحاتی در آیندهی تاریخ توحیدیمان، و شاید ما نباشیم اما این نوشته ها گواهی شود بر آن اشراق پیش رویی که بشر در پیش دارد و آن معنایی که دوباره انسان را در بر خواهد گرفت و انسان برای آن آغوش خواهد گشود.
صیاد شیرازیها و بازگشت به خود در انقلاب اسلامی با شروع نهضت امام خمینی (رضواناللهتعالیعلیه) بسیاری بودند که نگاه آینده دار امام را در تاریخ درک کردند و به آن تعلق خاطر پیدا نمودند تودهای عظیم از عموم مردمی که سالها رنج ذلت حکومتی مستبد و مستکبر و حکومتی وابسته و محقر از جانب آمریکا و دردی که میدانستند این حکومت بر آن است تا بنیانهای معنوی و ریشههای مذهبی و مکتبی اسلام را بزند و میدان حکومت را به دست جریانهای ضد دین و سکولار و غرب اندیشانی دهد که دین را بهکلّی از میان زندگی و جامعهی ایرانی از میان ببرد، اما این تحلیل غلط در جامعهی ایرانی که بنیهی ایمانی در میان مردم این سرزمین ریشه در تاریخی دارد که شیعه از زمان صفویه دوباره آن رسالت خطیر تاریخی خود را در تاریخ جهان پیدا کرد و صحنه را مدیریت کرد و تا بدینجا رساند.
این تحلیل غلط از جامعهی مسلمان وشیعی ایران نه تنها پادشاهان وابستهی ایران را بلکه دشمن منطقهای و فرا منطقهای ما را همیشه گرفتار اشتباهات بزرگ در تحلیل نسبت به ما کرده است و این است راز قدرت مردمی نظام که بارها رهبری از آن سخن گفتهاند. علاوه بر فهم تاریخی و هوشمندانهی تودهی مردم ایران از دوران قبل از انقلاب و شروع مبارزه با رژیم و فهم نقشه و توطئهی استکبار برای تغییر تاریخ تشیع و اشاعهی اباحهگری و فحشاء در میان ارتش و نیروهای وابسته ی به رژیم هم کم نبودند افرادی که متوجهی شروعی دیگر از تاریخ شدند و به همین خاطر به فکر طرحی نو برای آن حضور بودند تا از وضعیت موجودِ وابستگی ذلیلانهی استکبار به دنبال استقلالی در ذیل اندیشههای ناب اسلام باشند و این نگاه را و اندیشه را در امام خمینی (رضواناللهعلیه) یافتند و با آن در شروع تاریخی جدید همراه شدند. صیاد شیرازی یکی ازآ نهاست، سپبهد قرنی و موسی نامجو و شهید عباس بابایی یکی از آنهاست و صدها نمونهی دیگر از فرماندهان و افسران ارتشی وابسته که با شروع نهضت امام متوجه طرح و نقشی دیگر از حضور خود در تاریخ شدند و خود را در این تاریخ حاضر کردند. شاید پرسش اصلی این باشد که چگونه صیاد، صیاد شد؟ این نقطهی مهمی است که امروز میشود در جواب آن به فهم هایی برای شروع صیاد شیرازیها در نطام افسریمان فکر کرد. صیاد شیرازی اگر صیاد شیرازی شد قطعا در ذیل فهم از انقلاب اسلامی بود و گرنه صیاد نمی شد، او میتوانست افسری پاک و مقدس در حکومت آریامهر باشد و درجات بالایی هم بگیرد اما هیچگاه صیاد نمی شد. آنچه صیاد یا صیادها را صیاد شیرازی کرد حضور در تاریخی بود که با مکتب خمینی (سلام الله علیه) آغاز شد، مکتبی که اندیشهی اسلام را آغازی بر پایان حضور مستکبرانهی جهان استکبار میدانست و برای تعیّنبخشی به این فهم و اندیشه، طرح حکمت اسلامی را بنا نهاد و این فهم در صیاد شیرازی بود که برای حضور مقدس و پاک باید به فکر طرح نهضتی باشد که در آن بتوان در تاریخ مبارزه با کفر و نفاق که ریشه در نظام استکبار دارد حاضر شود و این جز با مکتب امام شدنی نیست و برای این فهمِ مهم باید بصیرتی تاریخی داشت تا خود را همچون صیاد ذیل اندیشهی توحیدی خمینی کبیر پیدا کرد و در انقلاب اسلامی ادامه داد همانگونه که صیاد خود را با مکتب امام پیدا کرد و با حضور ذیل اندیشههای ناب مکتب توحیدی امام خود را بسط داد و در این تحول تاریخ انفسیِ انسان حاضر شد و جایگاه خود را در این مکتب پیدا کرد.
عمدهی سخن در درک این فهم از سرداران ماست که باعث شد اینچنین پر شور در میدان مبارزهی با استکبار آنهم در یک نبرد تمدنی و نه یک مبارزهی ملی و منطقهای صِرف که منفعت انسان ها را تامین کند. اصلا اگر چه مبارزه ملی از فروعات حضور شهدای ما در این مبارزه بود، اما عمده آن اندیشه و مکتبی بود که شهدا ذیل تاریخ انقلاب اسلامی به فکر حضور انسانی جدید در برابر انسان عالم مدرن یافته بودند و خود را در نبرد جبههی حق مقابل باطل پیدا کردند که امروز نبرد آنها و حضورشان حضوری از جنس اندیشه ی حضور انبیا و اولیا در تاریخ است و نبرد آنها تقابل و نبرد تمدنی است که در برابر سخن جهان مدرن، سخن از انسانی دیگر و عالم دیگری است و صیاد شیرازیها زودتر از بقیه این سخن را شنیدند و به پای این سخن جان دادند. سخنی از جنس انبیا و از انسانی دیگر که نمیخواهد خود را در جهان اندیشهای غرب ادامه دهد و در گفتی جدید به سخنی نو از انسانی صالح به درکی تازه از انسان نایل شده است، همان سخنی که آوینی عزیز فرمود:
«انقلاب اسلامی رستاخیز تاریخی انسان است بعد از قرنها هبوط؛ انقلاب اسلامی یک توبه تاریخی است و بنابراین، غایات آن هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست؛ انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است، در جهانی که به صورت یک دهکده جهانی با یک فرهنگ واحد درآمده است، فرهنگ غرب. یعنی فرهنگ غربت انسان از حقیقت.»
صیاد شیرازی اینچنین در تاریخ حاضر شد و اگر امام نبود و مکتب انقلاب اسلامی به میان نمی آمد قطعا اینچنین انسانهایی به ظهور نمیرسیدند و استعدادهایی که امام از دل تاریخ تشیع کشف کرد، بالفعل نمیشدند، و به این فهم تاریخی دست نمییافتند که امروز به فکر نظامی در برابر نظام سلطهی جهان است برای حفظ میراث گرانبهای اندیشههای انبیاء و اولیاء.
در واقع امام بر فراز پر شکوه میراثی از مبارزهی تاریخی انبیا ایستاد و بانگ صلای توحیدی را ندا داد، و این صیادها بودند که لبیک گفتند و صحنهی تاریخی جبههی حق و باطل صورت گرفت. آری! صیاد شیرازیها لبیکگوی بانگ توحیدی تاریخ شدند و اینچنین خود را در مکتب امام حاضر کردند. برای حاضر شدن در مکتب توحیدی، کافی است انسان نظر به غایتی بیندازد که پیش روی انسانِ هر عصری حاضر است؛ نظر به افق آیندهی هر مکتبی که انسان را در امروز آن مکتب حاضر میکند. صیاد شیرازی غایت انسانی این تاریخ را در افق تعالی و سعادت جاودانه ای می جست که انسان را با خدای خودش روبرو میکند، بر خلاف آنچه در مکتب غرب با آن روبروییم که روز به روز «انسان» را از «خدا» جدا میکند و در توهّمات و خیالاتِ پوچ بشر سرگردان و حیران در این عصر رها میکند تا انسان یا از درون بمیرد و یا دست به خودکشی بزند. اما صیاد شیرازی در آرمان این مکتب انسانی را می دید که میتواند از توهّمات عالم مدرن در زندگی وارد شود که حیات معنوی خودش را در بستر خدمت به انسانهای دیگر و مبارزه با جهانی که دشمن انسانیت است پیدا کند و این جهانِ خمینی است که چنین امکانی را برای صیاد شیرازی فراهم میکند تا زمینهی تعالی بشر را بسازد و در برابر جهان غربی قد علم کند و بشود خمینی در صحنهی میدان جنگ و خمینی با صیاد در جبههها حاضر شود و این تنها با حاضرشدن در این تاریخ ممکن است.
انسانِ مکتب خمینی بریده از آسمان نیست، بلکه آویخته از آسمان و متعلق به ملکوت آسمان است. انسانِ مکتب امام خمینی، انسانی است که میخواهد در حضور ملکوتی و قدسی، به زندگی دنیایی سامان بدهد و نه بریده از ملکوت. انسان خمینی انسان آخرالزمانی است که کمالات انسانی را در صورت کاملترین وجهاش دنبال میکند و در پی رسیدن به آن، مبارزه را بر میگزیند تا دشمنِ انسان را از میان بردارد و آن انسان کامل را که صورت کاملترین کمالات انسانی و محبوب و معشوق انسان است، به صحنه بیاورد و نگاه انسان را از نکبت لجنزارِ غرب به ساحت وجه غیبی انسان که صورت خداست بیندازد، صورتی که قرنهاست جهان استکبار از پیش روی انسانها پنهان کرده است و امام آن منادی توحید تاریخ، ما را متوجه آن وجه کامل تاریخ انسان کرد و دسیسهی تاریخ عالم مدرنیته را پیش روی شهدا آورد و صیاد شیرازی این صدا را تصدیق کرد و در این مکتب با جان و دل حاضر شد.
برای صیادشدن، بایست خمینی را پیدا کرد و مکتبش را فهمید و در دل آن مکتب در هر جایی از عالم که بود حاضر شد. این حاضرشدن، قلب را برای حضور در تاریخ خودمان زنده میکند و از بیهودگی و کلافگیِ اندیشهی نیهیلیسم نجاتمان میدهد ولو کارگری باشیم در نظام اسلامی، یا یک بسیجی ساده در یک پایگاه کوچک، فقط کافی است دستمان به دامن معارف این مکتب برسد و آن را تصدیق کنیم، آنگاه به نور اشراقی تاریخیِ این مکتب جایگاهمان را پیدا خواهیم کرد، آنچنان که حسن باقری، همت، خرازی، باکری و.....پیدا کردند. به این بیندیشیم که وقتی اشراقی به تاریخی روی میآورد انسان ها بایست زمینه ی فهم این اشراق را در خود آماده کنند، بعد از آن اشراق، آن مکتب است که «خود بگویدت که چون باید کرد.» سخنی از مقام معظم رهبری در اولین سالگرد امام خمینی شاهد خوبی است که سخن از شروع تاریخ جدید دارد:
«وقتی عصر جدیدی در تاریخ بشر آغاز میشود، هیچکس نمیتواند خود را از تأثیرات آن عصر برکنار بدارد. دوران گذشتهی تاریخ بشر هم همینطور بوده است. هیچکس ممکن نیست خودش را از تأثیرات دورانی که با پایههای محکم الهی و انسانی در جهان شروع شده، دور بدارد. ما میخواهیم این را اعلام بکنیم. اگرچه بسیاری از ملتها و دولتهای سطح زمین، تحت تأثیر این عصر جدید قرار گرفتند، حتّی نقشهی سیاسی دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیلگران و قضاوت کنندگانِ قدرتمند و سیاسی عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمیکنند که دوران جدیدی آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفتهاند و آن را احساس میکنند. این عصر و این دوران جدید را باید «دوران امام خمینی» نامید.
این سخن به زیبایی تحلیلی است از باطن حرکت تاریخ انقلاب اسلامی که با امام شروع شد، این حیات تاریخی که به سوی بشر آمد، ندای توحیدی انبیا بود که به گوشمان رسید و امام «رضواناللهتعالیعلیه» منادی این آوای الهی بود.
خلاصه آنکه سخن در این بود که صیاد شیرازی را باید از تربیت شدگان و رشد یافتگان ارتشی بدانیم که با انقلاب اسلامی در تراز اسلام گام برداشت تا بر خلاف تمام ارتش های حاضر دنیا سخنی فراتر از منافع قومی و ملی داشته باشد و در آن سخن از حضور انسانهایی است که دیگر خود را نه در گذشتهی سنتی خود دنبال میکنند که زندگی در آن به اندازهی آبادانی شهر و روستایشان بود و سلطانشان کدخدای محلهشان یا زندگیشان بر اساس قوم و قبیلهشان میچرخید؛ و نه در آیندهای که جهان مدرن برای انسان به میان آورده است که انسان در یک دهکدهی جهان، ذیل اندیشهی اومانیسم بخواهد خود را ادامه دهد، ادامهای که سرانجامش لجامگسیختگی و گرگی و دزدی انسان است و پوچی و تحیّری که امروزه گریبان بشر را گرفته است و آنچنان است که نیاز به اثبات مدعای خود هم نیست، بلکه عالم مدرن در لایه های نارضایتی انسان در این تاریخ به وجدان قابل حس است و شهود حسی انسانها آنرا تصدیق میکند. درست در همین جاست که نقطهی شروع انقلاب اسلامی میشود حضور صیاد شیرازیها در تاریخی میان شرق و غرب، و این همان «آغاز طلوع بشر جدید» است که میخواهد از مزبلهای که نیهیلیسم برایش رقم زده است جدا شود؛ این آن ساحل نجاتی است که نوید «حضور بشر جدیدی» شده است که میخواهد در تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی حاضر شود. مقام معظم رهبری «حفظهالله» در همان سخنرانی میفرمایند:
«یکی از این خصوصیتها، گسترش اعتقاد و باورهای مذهبی است. بعد از آنکه سیاست قدرت و نظام سلطهی جهانی این بود که دین و معنویت را بهکلی از زندگی مردم حذف کند و جامعهی بشری را یک جامعهی بیدین و بیایمان و بیاعتقاد به ارزشهای الهی تربیت نماید، این دوران جدید، درست بهعکسِ آن سیاستها عمل کرده است. نه فقط در ایران یا در کشورهای اسلامی، مردم به باورهای دینی برگشتند، بلکه در سطح جهان و در میان جوامعی که دهها سال ضد مذهب زندگی کرده بودند، اعتقاد مذهبی و گرایش معنوی رشد کرده است. البته آیندهی این حرکت، به این ترتیب خواهد بود که هرجا معنویتی عمیقتر و خالصتر و سالمتر و منطبقتر با فطرت بشر باشد، جاذبهی بیشتری برای ملتها خواهد داشت. آن روزی که دین و معنویت، ضد ارزش به حساب میآمد و مورد استهزا قرار داده میشد، گذشت. امروز، بیدینی و بیایمانی و تهیبودن از اعتقاد معنوی، یک ضد ارزش است. در بسیاری از نقاط عالم، این کار انجام گرفته و در بسیاری دیگر هم انجام خواهد گرفت. این، یکی از ویژگیهای عصر جدیدی است که این مرد بزرگ، پرچم آن را در دنیا برافراشت و در حالیکه کسی باور نمیکرد، داعیهی آن را سر داد و دلها را به آن متوجه کرد.»
باز هم به صیاد شیرازی بر میگردیم و اینکه صیادشیرازی از سردارانی بود که با دلسپردگی به مکتب امام سلوک توحیدیاش را با شهادت به اتمام رساند و نویدی بر شروع تازهای از حیات ارتشی را داد که حافظ هویت انسان است و در خط مقدم جبههای است که انسان را گرگِ انسان میداند. صیاد شیرازی با حضور انقلاب اسلامی از آن معنویت فردیاش در ارتش آزاد شد و با ارتش انقلاب اسلامی در معنویت جهانِ مقابله با نظام استکبار در عالم توحیدی انسان آخرالزمانی حاضر شد. دیروز صیادِ خودش بود در فردانیت خود با خدایش، اما امروز صیاد شیرازی در جهان اجتماعی مکتب خمینی حاضر شده است و دیگر از آن پوستهی معنویت فری به در آمده است. امام معنویت را در سطح اجتماع همگانی کرد، و نه فقط ارتش که امروز آن کارگری هم که در کارخانه ذیل این انقلاب به تولید خدمت میکند صیاد شیرازی است در عرصهی تولید و خدمت.
آری! بیش از این میشود به تولد صیادها در دل مکتب خمینی کبیر «رضواناللهتعالیعلیه» اندیشید و این نوشته فقط پیشگفتاری است در باب گفتگویی از این جنس برای شروع صیادها و آوینیها و حاج قاسمها که باید در یک گفتگویی دیگر آن را دنبال کرد. و در آخر نیز باز هم سخنی از مقام معظم رهبری را به میان میآوریم تا تذکری باشد بر فهمِ تاریخ پیش رویمان.
«خصوصیت دیگر این عصر جدید، معنابخشیدن به ارزش انسانها و حضور مؤثر تودههای میلیونی مردم است. در دوران جدیدی که بهوسیلهی امام ما آغاز شده است و دایرهی آن محدود به ایران هم نیست، تودههای مردم، اصل و تعیینکننده و تصمیمگیرندهاند و آنها هستند که جریانها را هدایت میکنند. در گذشته، ما انقلابهای زیادی را سراغ داریم که با احساسات مردم به پیش رفته است؛ اما امروز وضع فرق میکند. امروز، در دنیایی که دهها سال بعد از جنگ دوم بینالمللی، قدرتهای مسلط بر عالم، همهی مردم دنیا را عادت داده بودند که تسلیم خواستههای آنها باشند و در مقابل ارادهی قدرتهای جهانی حرفی نزنند و ارادهیی از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما میبینید که در کشورهای اروپای شرقی، تودههای میلیونی مردم، با همان سبکی حرکت میکنند و به میدان میآیند که ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضهی با رژیم ستمشاهی وارد میدان شدند. به تعبیر دیگر، مشخصهی انسانىِ این دوران و عصر جدید، عبارت از پیروزی خون بر شمشیر است؛ یعنی در این دوران جدید - همچنانکه در ایران اتفاق افتاد- آحاد مردم بدون تجهیزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به میدان آمدند و فضا را بر حکومت غاصب و ظالم تنگ کردند. این روش، امروز در دنیا روش شناختهشدهیی است. قدرت حضور تودههای مردم، ولو بدون سلاح، امروز در دنیا معلوم شده است.»
امیدوارم که در این شروع تاریخی که با امام به صحنه آمد، ما نیز در آن حاضر شویم و خودمان را برای میدانهای عظیم پیش رو، بیش از پیش آماده کنیم که تاریخ جدید ملازم فهمی جدید و نیازمند حضوری دیگر است، نه با تحجّر میتوان به پایگاه آیندهی انقلاب اسلامی حاضر شد، و نه در مناسباتِ تجدد میشود به کمک آیندهی انقلاب اسلامی آمد، باید به فکر راهی که در عین بهرهمندی از مواهب الهی، عقلِ تاریخیِ امروز، از عقل قدسی الهی نیز غافل نشود. نمونهای از آنچه که در دوران دفاع مقدس رزمندگان در عین عقلانیت و بهرهای از سلاحهای آهنی، از ایمان و بهرههای معنوی عقلِ قدسی غافل نشدند. شهید صیاد شیرازی خاطرهای را از امام نقل میکند که شاهدی است بر این بحث، میفرماید:
قبل از شروعِ یکی از عملیاتها که خودمان را برای طرح برنامه آن آماده میکردیم، خدمت حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» رسیدیم و به ارائه گزارش پرداختیم. این جلسه شاید از آن جلساتی باشد که ضبط نشده و یکی از جلساتی است که واقعاً بیشترین تأثیر روحی و روانی را بر من داشته است. البته این مطلب را که میگویم، الآن هم در زندگی و اخلاقم اثر آن را به عینه میبینم و خیلی هم از آن بهره برده و همچنان میبرم. در آن جلسه حضرت آیت اللّه خامنهای، آقای هاشمی رفسنجانی، وزیر دفاع و فرمانده محترم کل سپاه حضور داشتند. گزارشها خدمت حضرت امام داده میشد. کاملاً یادم هست که ایشان روی مبل نشسته بودند و ما هم به صورت نیمدایره اطراف ایشان نشسته بودیم. همۀ توجه من جلب حالات و آثار رفتار بسیار مقدسی بود که امام نشان میدادند. آنقدر تحت تأثیر قرار گرفته بودم که متوجه نمیشدم چه کسی دارد صحبت میکند. در اوج صحبت و گزارش، ایشان بلند شدند و به اتاق دیگر رفتند. پس از این حرکت، اولین کسی که صحبت کرد، آقای هاشمی رفسنجانی بود. عین جملاتی که رد و بدل شد، بیان میشود، چون اثرش برای من خیلی نافذ و فوق العاده بود. آقای هاشمی گفتند: آقا! کسالتی عارض شد؟ چون تنها چیزی که به ذهن میآمد، این بود که ممکن است آقا دچار کسالت شده باشند. امام در پاسخ فرمودند که: «خیر! وقت نماز است!» با یک قاطعیتی که اصلاً من احساس کردم، مثل اینکه ما تا حالا نماز نخواندهایم! از حضرت امام درخواست کردیم که با ایشان نماز بخوانیم. البته هنوز یکی دو دقیقه به وقت شرعی مانده بود ولی اینکه امام چگونه بدون نگاه کردن به ساعت زمان ظهر را تشخیص داده بود، خدا میداند. خلاصه از محضر ایشان سؤال شد که اجازه میفرمایید ما هم در محضر شما و به جماعت نماز بخوانیم؟ امام فرمودند: «مخالفتی ندارم». سجاده حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه»آنجا پهن بود و آن بزرگوار به مقدمات نماز پرداختند و ما هم رفتیم وضو گرفتیم و پشت سر ایشان در یکی دو صف، نماز واقعاً با حالی خواندیم که شاید در تمام عمر من سابقه نداشته است. البته این از حال خود امام بود. این صحنه تمام شد ولی آثار رفتاری و اخلاق امام و روحیۀ تعبد ایشان به نظر من یک آثار جاودانی بر جای میگذاشت. خلاصه جلسه تمام شد و چندی بعد هم من به جبهه رفتم. اصلاً تحولی در من ایجاد شده بود. بار سنگینی بردوشم احساس میکردم که خدایا درست است که از این اخلاق امام، حَظّ لازم را گرفتم؛ حال چطور از آن استفاده عملی کنم؟ چون مسئولیتم سنگین بود. فرمانده نیروی زمینی ارتش بودم. این همه فرماندهان در جبهه با من کار میکنند من چه باید بکنم که این اخلاق را به آنها منتقل نمایم. این تدبیر به ذهنم آمد که جلسات فرماندهان نظامی را جوری ترتیب بدهیم که قبل از نماز شروع شود و یا به نماز ختم گردد و یا اگر وسط جلسه به وقت نماز رسید، قطعش کنیم و به نماز برویم و بعد جلسه را ادامه بدهیم و یا حتی جلسات را با نماز شروع کنیم. خداوند چقدر به ما توفیق داد که این برنامه را پیش گرفتیم. و این رسالت را انجام دادیم که عجیب برای من پربرکت بود. به وضوح احساس میکردم که در داخل جلسات مربوط به عملیات و اتاقهای عملیات و جنگ از همین روحیه عبادی یک برکات عظیمی نصیب ما شده است. حتی در حین عملیات که بودیم، با اینکه معمولاً ضرورت ندارد، حتماً فرمانده در حالی که عملیات را هدایت میکند نماز بخواند، او میتواند نمازش را بعد هم بخواند ولی ما میدیدیم همان جا هم میشود با نماز یک فضای معنوی ایجاد کرد. بسته به شرایط، بعضی اوقات یک نفر بیسیمچی میماند و بقیه میرفتند به اقامه نماز. این نماز اول وقت را ما از روحیۀ عبادی امام الهام گرفتیم.» (امام و دفاع مقدس، خاطراتی از رزمندگان و فرماندهان سپاه اسلام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ص۵۷-۶۷)
این آن نگاهی است و آن شروعی است از انسان و مدیریت صحنهی تاریخ که غرب، کاملاً از آن غافل است، نهتنها غافل، که مرگ معنویت را هم باید بعد از رنسانس در غرب جستجو کرد، آن تاریخ که دین از زندگی بشر جدا شد و انسان در دعوای کلیسا مغلوب صنعت شد و ایمان از ساحت اجتماعی بشر رخت بر بست و انسان در زمختی عالم صنعتی هر روز سختتر از دیروز به زندگی ادامه داد و گرفتارِ خودفراموشی شد و این خودفراموشی، هویت تاریخی عالم مدرن گشت، و انسان از انسانیت در لایهی حیوانی خود به زیستاش ادامه داد. درست در نقطهی مقابل همین اندیشه انسانی با توجه به تمام ساحتهای انسانیاش به تاریخ قدم گذاشت و سخن از حضور دیگر و انسانی دیگر و تاریخی جدید را پیش چشم و انتخاب و ارادهی بشر نهاد. تاریخی که به گفتهی شهید آوینی؛ شروعِ آبشدن و اضمحلال غرب است .
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید اگر کاربران عزیز حوصله کنند و متن جنابعالی را با دقت مدّ نظر قرار دهند؛ نسبت به تاریخی که در آن هستند، متوجه افقی خواهند شد که میتواند «مسجد» و «مدرسه» را برای آنها به «میخانه حضور» تبدیل کند، به همان معنایی که حضرت روح الله در طلب آن بود.
آری! حقیقتاً آن امری که شهید صیاد شیرازی را شخصیتی آنچنانی کرد که باید نسبت به شخصیت او مدتها حیران ماند؛ شخصیت حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» بود و اینکه حضرت امام روشن نمودند افقی در پیش است، که بنا به فرمایش شما تمام ساحات انسانی را در برگرفته تا انسان، تاریخِ دیگری را تجربه کند. با نظر به چنین افقی است که شهید صیاد شیرازی عملاً در هویت نظامی خود با آنهمه نوآوری و ابتکار، متولد میشود. و یا شهید آوینی با آن سخنان آسمانیاش، سید شهیدان اهل قلم میگردد. به همان معنایی که وقتی به قلم نگاه میکنی انگار از خودش هویتی ندارد. پس آن چیست که قلم را هویت می دهد؟ قلم را ماندگار می کند؟ چه چیز جوهر مرکب را آنقدر توان می دهد که نسل به نسل انسان ساز می شود؟
به انسانیتی که صید شیرازی ها را می طلبد و او را و امثال او را به حرکت در می آورد و به تفکر دعوت شان می کند و اگر انسانیت آن ها نبود که در جستجوی حقیقت بودند و می خواستند راوی حقیقتی باشند که حضرت روح الله به میان آورد، نه صیاد شیرازی، صیاد شیرازی می شد و نه شهید آوینی، سید شهیدان اهل قلم.
آری انسان هایی که انسانیت خود را در حقیقت گمشده جستجو می کنند تا انسانیت خودشان را روایت کنند می یابند از آن فتح ابراهیمی تنها با ریخته شدن خون حسینی می توان روایت کرد و یا در آن حاضرشد. زیرا فهمیدند: تنها راه فتح انسانیت از کربلای حسینی می گذرد.
برای دیدن باید چشم ها را در دریای اشک و تضرع در پیشگاه حضرت حق بشویی تا خودی را ببینی که خودی نیست و همه حرف در این یک کلمه است که چه افقی آن ها را به چنین حضوری وا داشت که اگر آنگونه عمل نمی کردند؛ در جستجوی خود کجا میتوانستند بروند؟ و ما نیز اگر خود را در آینده تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف باشیم، عملاً گور خود را پیشاپیش کندهایم، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شدهایم. انسانهایی میخواهیم که نهتنها در نسبت با درک وجودی خود تامل کافی داشته باشند، بلکه معنای سعه توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، در این زمانه همچون اقیانوس شده است و دوره دریاچه بودنش بهسر آمده. و این است آن افقی که شهید صیاد شیرازی و سید شهیدان اهل قلم مدّ نظر داشتند.
موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رضوانه: با عرض پوزش از جناب استاد و کاربران عزیز که وقت میگذارند و این وجیزهی ناچیز را مطالعه میکنند. پیش از مطالعه از جناب استاد با اطالهی وقت شریفشان در وسط ضیافت توحیدیِ ماه خدا عذرخواهم و محتاج دعاهای توحیدیتان هستم. به مناسبت شهادت افق گشای جناب حضرت آوینی نوشتهای را به خدمتتان ارسال میکنم تا شاید ما را هم جزو خادمان و نوکران این شهیدان به حساب آورند.
آوینی و هنر اشراقی انقلاب اسلامی در طلیعهی طلوع انقلاب اسلامی در میان اندیشههای عصر خویش از بلوک شرق و کمونیست و جامعههای کارگری و احزاب کمونیستی چین و شوروی و بلوک غرب و تفکر لیبرال و اندیشههای اومانیستی و سکولار غربی، «انقلاب اسلامی» در تاریخی حاضر شد که جهان در سیطرهی این اندیشهها در جریان بود. امام (رضواناللهتعالیعلیه) با نور فهم الهی خود متوجهی شروعی دیگر در تاریخ بود که دیگر نه شرق برای بشر سخنی نو دارد و نه غرب میتواند مأمن و مونس انسان این زمانه شود، بنابراین امام سخنی تازه را در انداخت از انسان و جهان و از تاریخی که با انسان میان شرق و غرب در حال طلوع است، و مطلع الفجر این انسان شروق توحیدی، عالم جدیدی است به نام «انقلاب اسلامی» که بنیاد آن توحید است، درست نقطهی مقابل اندیشهی اومانیسم و خودبنیادیِ انسان. در این شروع و آغاز، فهمی جدید و مناسباتی جدید در تاریخ شکل گرفت و تقابلی نو را با اندیشههای زندهی تاریخ غرب درانداخت و بنای تازهای را برای نظام اجتماعیِ بشر پیریخت تا انسان در تعالیِ اراده و اختیار در چنگال هوس تمدن غرب، انسانیتاش لگدمالِ خیالات و توهّمات مناسبات عالم مدرن نباشد و نظمی را تأسیس کند تا در آن انسان در قامت خلیفهی الهی خود را برانداز کند. این شروعی بود از یک آغاز که در اندیشهی مکتبی امام (رضواناللهتعالیعلیه) جا گرفته بود و برای آن طرح نهضتی را در انداخت که ساختمان وجودی انسان را از مراتب ملک تا ملکوت در نظر دارد و جنبهی قدسی انسان را فدای جنبهی مادی و ملکی او نمیکند. انسان در اندیشهی امام به تعبیر آیت الله جوادی آملی:
«انسان حقیقی کسی است که در محدوده حیات حیوانی و طبیعی نایستد.» همچنین میفرمایند: «انسان حقیقی در سایه تعلیم قرآن کریم به انسانیت دست یافته، از وضعیت روشنی بهرهمند است و در همه امور حیات خود میتواند با شفافیت سخن بگوید. او میداند از کجا آمده است و به کجا میرود و نیز رابطهی خودش را با جهان اطراف و روابطی که بین اجزای عالم برقرار است را میداند.»
این سخنان به خوبی می فهماند که سخن از انسان دیگری در میان است و حرفی نو از عالمی دیگر از تاریخ به میان آمده است. شهید آوینی(رحمت الله علیه) از جمله کسانی بود که این «طلوع تاریخی مکتب امام» را فهمید و تقابل تاریخی جبههی تمدنی حق و باطل را دریافت و خود را در ذیل اندیشهی قدسی تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی حاضر کرد تا مبیّن و معلّم این مکتب انسانساز خمینی شود. در اصل، آوینی راوی عالم توحیدی امام (سلم الله علیه) شد و دست به ابر روایت تاریخ تمدن توحیدی اسلام شد. تاریخی با حضورش در برابر مکاتب عالم مدرن حرفی تازه از انسانی جدید در تاریخ داشت. سخن از تولد انسانی دیگر با ابعاد متعالی و مکتبی انسانساز با نگاه به افق ملکوتی عالم بود و آوینی هنر فهم این عالم را در خود داشت و آن را پرورش داد تا خود را معلم و راوی حکایت انسان عصر انقلاب اسلامی کند. «روایت فتحِ آوینی»، قصهی حضور انسان ملکوتی است که در زمین، جنود خداوند است، همان انسانی که در مقاومت خرمشهر خدا را به صحنهی زمین آورد و امام فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» یا در سخنانی دیگر امام در مقاومت این بسیجیان فرمود:
«این جانب از دور دست و بازوى قدرتمند شما را که دست خداوند بالاى آن است مى بوسم و بر این بوسه افتخار مى کنم. شما دِیْن خود را به اسلام عزیز و میهن شریف ادا کردید و طمع ابرقدرتها و مزدوران آنان را از کشور خود بریدید و سخاوتمندانه در راه شرف و عزت اسلام جهاد کردید یا لَیْتَنى کُنْتُ مَعَکُمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظیما.»
تماماً سخن از اندیشهای دیگر در تاریخِ دیگر است و آوینی این اشراق قدسی را در طلوع انقلاب اسلامی در مکتب امام (رضواناللهتعالیعلیه) به خوبی درک کرد و از همه مهمتر آن است که آوینی در این اشراقِ تاریخی و در این تاریخِ توحیدی حاضر شد و «هنر» را که اساساً مقولهای است خنثی که ذاتاً نه حُسْن میپذیرد و نه قُبح، بلکه ماهیتی است برآمده از اندیشهها و مکاتب و فرم و محتوای آن را اندیشهها هستند که تأمین میکنند. و آوینی به «هنر» ارزش داد و «تقدس» بخشید در روزگاری که هنر در خدمت هرزهانکاریها و در ذیل اندیشههایِ نیستانگار و ابتذال بهسر میبرد، آوینی آن را تقدس بخشید و «هنرِ انقلابی» را بنا نهاد. البته منظور سخن این نیست که او آغازگر هنر انقلاب اسلامی بود، نه! او جزو اولینهای آغاز هنر انقلاب اسلامی بود. آنچه کار آوینی را ارزش بخشید این بود؛ «هنر» را خوب میشناخت و تأثیر هنر بر انسان ر ا خوب درک کرده بود و اثرپذیری انسان از هنر را آگاه بود. فلذا «هنرِ مقدس» را برای حضور در عالمی جدید در مواجهه با انسان انتخاب کرد. به همین جهت ما کار آوینی را به نام «هنر اشراقی انقلاب اسلامی» گذاشتیم.
بزرگترین سرمایهای که آوینی با آن به ساحت هنر باریافت آن بود که بنیادهای معرفتی و اندیشهای غرب را خوب میشناخت و از مکتب انسان توحید امام هم کاملاً آگاه بود، فلذا تقابل ذاتیِ هنر انقلاب اسلامی را با هنر غرب مدرن در بنیادهای معرفتی آنها میدید، فلذاست که کارِ آوینی مشحون و مملو از مفاهیم قدسی و معارف اشراقی است. آوینی «هنر» را غایت نمیدید بلکه فاعلیت هنر را در غایت قدسی انسان جستجو میکرد و روایت فتح، تجلی اینچنین نگاهی است که آوینی در آن زیست میکند. آوینی در عالم خمینی خود را پیدا کرده است و با تاریخ خمینی زندگی میکند و حیاتِ انسان این تاریخ را هم در مکتب امام جستجو میکرد و این تاریخ را عصر بیداری انسان نامید، چرا که او خوب کارد به استخوان نشستهی نهیلیسم را به جان آدمی در جهان مدرن هم به خوبی چشیده است، و هم درک کرده، و هم انسانِ خودبنیاد عالم مدرن را میشناسد که در آنجا سخن از ایثار و بذل جان و فداکاری و ساحتِ معنا جایی ندارد، آنجا تمام مناسبات انسان در طبیعت و ماده است که تعیین میشود و انسانِ بُریده از معنا با خود زیست میکند و انسان در رابطه با خدا معنایی ندارد و خدا در مناسبات آنها مرده است و جایی برای حضور خدا نمیماند و این جاست که آوینی به دنبال خدایی میگردد که خمینی به تاریخ آورد، خدایی که در سنگر رزمندهی سیزده سال حاضر است و در ایثارِ آن مادرِ پیری که تمام داراییاش یک مرغ است که آن را هم برای رزمندگان هدیه میدهد؛ حاضر است. خدایی که در تمام صحنههای جبهه، خودش را نشان میدهد و رزمندگانی که وقتی از آنان میپرسی اینجا چه میکنید؟ میگویند البته که ما کاری نمیکنیم، اینجا هر کاری که شده، کار خدا بود.
آری! آوینی قهرمانِ فهم تاریخی است که با «انقلاب اسلامی» طلوع کرد و کوشید تا این طلوع را با هنر مقدس و متعالی به انسان نشان دهد و انصافا آوینی موفق بود در ارائهی «هنر انقلاب اسلامی»، و باید گفت استادِ تمام هنر انقلاب اسلامی، چرا که او از یک سو بایست فهم و ادراک این حقیقت قدسی را که در ساحت ملکوتی است و از جنس معناست به ساحت خیال بیاورد تا بتواند از محسوس پلی بزند برای فهم آن حقیقت معقول و معنا، و این کارِ انسانی است که خود نیز از عالم معنا بهرهای داشته باشد و در افق خیال دستی بر آتش؛ و آوینی این هر دو را داشت. هم خوب «معنا» را مییافت و هم برای نمایش آن در صورت محسوس از خیالِ ناب بهره برده بود. آوینی شاگرد اشراقی مکتب امام است که در این اشراق، خود را حاضر کرده است و با حضور در آن به سر منزلِ مقصودِ انسانیِ خویش هم نایل شد. حضور در دل یک حقیقت اشارت به آن است که ابتدا انسان آن طلوع قدسی را بیابد و بفهمد و تصدیق کند و بعد از آن در دل آن شروع و طلوع شروق نور آن مکتب قرار بگیرد، در هر جایگاهی که باشد، بعد از آن این مکتب است که او را در دل این اشراق راهنمایی میکند البته که ارادهی قرارگرفتن در این مسیر به دست انسان است که خود را وارد به این عالم بکند آنچنان که شهید باقریها و باکریها در آن قرار گرفتند و جبهه ی دفاع مقدس را به بهترین نحو و با استمداد از شروق این نور تابیده در مکتب خمینی به بهترین وجه اداره کردند و مگر راهی به غیر از این برای ادامهی انقلاب اسلامی هست پیش روی جوانان بسیجیمان که داعیهدارِ ادامه انقلاب اسلامی هستند؟؟!!
البته سخن در بارهی آوینی بس بیش از این و مفصلتر است و میشود در باب گفتگوهای او در موضوعات مختلف سخنها گفت و از بنیادهای اندیشهای او در مسایل گوناگون سخن گفت و نظام اندیشهای شهید آوینی را بررسی کرد که جای کارهای زیادی هم هست برای امتداد معنا بخشی به کار های آوینی و بررسی های تاریخی کارهای او در انقلاب اسلامی و هنر انقلاب اسلامی. هنر در اندیشه ی کلان رهبران انقلاب اسلامی هم بسیار مهم و مورد توجه بوده است. امام خمینی (رضوان الله علیه) فرمودند:
تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقلدهنده اسلام ناب محمدی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- اسلام ائمه هدی- علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرم آور محرومیت ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری و کمونیسم خون آشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی و اسلام مرفهین بیدرد، و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد.» (صحیفه نور، ج ۲۱، ص: ۱۴۵ و ۱۴۶).
در سخنان امام هم دقیقاً هنر ابزاری است برای غایت و تعالی انسان و تقابلی است در برابر هنر مبتذل و تقابل با ساحت ماده و طبیعت و هوس. هنری که فاعلیت و برانگیزانندهی انسان باشد برای پیشبرد عالم انسان حقیقی و بریده از معنویت و باطن عالم ماده نباشد. سخن از هنری است که منشا و مبدا آن عالم معناست و صورت این هنر، تصویر معنایی است که رهاورد سفر به حقیقت و یافت معنا باشد. و آوینی شاگرد همین مکتب معرفتی است. و در آخر این نوشته لازم یدانم سخنانی از رهبر معظم انقلاب را شاهدی بیاوریم بر اندیشه های هنر توحید حضرت امام (رضوان الله علیه) تا با بازخوانی این اندیشهها و گفتگو پیرامون آن بتوانیم هنر انقلابی را اعتلا ببخشیم و ساحت هنر ر ا از چنگال خشونت و توهم و خیالات ناپاک اندیشه ی غرب در آوریم و از اسارت عالم ماده و طبیعت و هوی و هوس نجات دهیم و این نیازمند گفتگو پیرامون بنیانهای معرفتی هنر مقدس و هنر انقلاب اسلامی است، از این جهت که ۱. هنر چیست؟ ۲. هنرمند کیست؟ ۳. هنر، خیر یا شر است؟ ۴.... و سؤالات بسیاری که اساساً در علم برتر یا به قولی در زبان برتر علم از آن سخن گفته می شود که در قالب فلسفهی هنر به این سوالات جواب داده میشود.... به امید آنکه بتوانیم در امتداد اندیشههای قدسی امامین انقلاب، راهی برای ادامهی هنر انقلاب اسلامی قدمی بر داریم.
اما «هنر» در کلام مقام معظم رهبری«حفظهاللهتعالی» اینچنین است:
«شک نباید کرد که انقلاب به هنر نیازمند است و هنر انقلاب از آنجا که باید حامل مفاهیمی نو و قهراً ناآشنا باشد و از آنجا که باید با همه معارضهها وخصومتهایی که هیچ انقلابی از آن مصون نیست، درگیر شود و از آنجا که باید معارف نوین را در ذهنها راسخ و ماندگار سازد، ناگزیر باید هنری ممتاز و فاخر و پیشرو باشد. ***** ابزارهای هنری بی شک، رساترین، بلیغ ترین و کاری ترین ابزار ابلاغ و تبلیغ پیام است. ***** هنر یک شیوه بیان است، یک شیوه ادا کردن است. منتها این شیوه بیان، از هر تبیین دیگر رساتر، دقیق تر، نافذتر و ماندگارتر است. دقت در هر یک از این چند تعبیری که عرض کردم: رساتر بودن، دقیق تر بودن، نافذتر و ماندگارتر بودن، در فهم معنای هنر کمک می کند. ای بسا که یک گزارش غیر هنری، گر چه علمی و تحقیقی و دقیق، خاصیت ارائه هنری را نداشته باشد. بارها گفته ام که هر پیامی، هر دعوتی، هر انقلابی، هر تمدنی و هر فرهنگی تا در قالب هنر ریخته نشود، شانس نفوذ و گسترش ندارد و ماندگار نخواهد بود و فرقی هم بین پیام های حق و باطل نیست .****** کار هنر با محتوی پایان نمی یابد، قالب نیز ارزش بسیار دارد. ظرف نازیبا، مظروف زیبا را زشت جلوه می دهد و برای ساختن ظرف زیبا در عرصه هنر، تنها استعداد کافی نیست، آموزش هم ضرورت دارد. هنرمندانی که قدرت آموزش اصول هنری را در خود می بینند، باید به یاری جوانان بشتابند. ****** شعر و هنر، زیباترین قالب برای همه پیام های نوین و مایه گسترش و نفوذ این پیام ها تا همه جای خطه وسیع دل ها و جان های انسانی ست و شاعران و سخن سرایان آگاه، همیشه توانسته اند والاترین معارف انسانی را در کتیبه روزگار با نقشی جاودانه، به نسل های بعد از خود بنمایانند. ***** هنر دقیق ترین و رساترین وسیله انعکاس اندیشه ها و آرمان های شریف می باشد. ***** هنری که در خدمت حق، انسانیت و راستی و درستی قرار داشته باشد، ارزشمند محسوب می شود. ***** اگر در جامعه، درخشش هنر وجود داشته باشد، فضای جامعه درخشان می شود. ***** هنر در جمهوری اسلامی یک وسیله و ابزار و از شمار بهترین هاست. اگر جمهوری اسلامی حرفی برای گفتن و یا ایده ای برای عرضه کردن دارد، این عرضه باید با بهترین شیوه ها که همان هنر است انجام گیرد. **** هنر امروز ایران، هنر مقاومت است، نه هنر تسلیم و سازش. این گونه هنر، شرط اصلی آگاهی و زمان شناسی و نیز شجاعت و گستاخی در برابر تهاجم وحشیانه ای است که در آن از همه ابزارها برای سرکوبی و به ذلت کشانیدن ملت ما استفاده می شود. بنده از ته دل و از بن دندان، ایمان راسخ و قطعی دارم که هنر آینده این کشور، هنری جوشنده و هنری برتر خواهد بود. همان طور که در میدان های دیگر مشاهده کردیم.»
اینها مجموعهای بود از سخنان رهبر معظم انقلاب پیرامون «هنر» که در جلسات مختلف ایراد فرمودند که هر کدام از آن جای بحث و تفصیل دارد که در این وجیزه نمیگنجد، اما راهی است و اشارتی است برای بازخوانی اندیشههای امامینِ انقلاب پیرامون «هنر انقلاب اسلامی» .
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه حرف در مورد شخصیت شهید آوینی بزرگ در همین یک جمله جنابعالی نهفته است که او توانست متوجه طلوع تاریخی شود که با حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» به ظهور آمد و آن شهید بزرگوار بیش از آنکه به حاشیههای اطراف خود مشغول شود، نظر به چشماندازی انداخت که در آن، همه بودنِ بیکرانه خود را حاضر دید و فهمید چه آینده بزرگی در این حضورِ تاریخی در انتظار بشری است که بنا دارد در امروزِ خود از دیروز و فردایش غافل نباشد، بشری که از اکنونزدگی که قصه ظلمات جهان امروزِ غربی است، خود را آزاد کرده است. با نظر به شهید آوینی و سیره و سخن او ما نمادِ انسان متفکری را در کنار خود مییابیم تا در عمق حضور تاریخیمان همه آنچه قابل درک و قابل تفکر است، را تجربه کنیم. اگر اینهمه به آن شهید بزرگوار خود را نزدیک میکنیم، به علت آن است که بنا داریم در شخصیت انسانِ عصر انقلاب اسلامی به دورترین افقها بنگریم و با مردمانِ امروز خود سخن بگوییم، سخنی که تمام ابعاد گسترده انسان آخرالزمانی را مخاطب قرار داده.
بگذار بیش از آنکه بنده از شهید آوینی سخن بگویم، کاربران محترم به آنچه شما بهخوبی در این مورد سخن گفتهاید؛ نظر کنند. تلاشی برای در میانگذاردن شخصیتی که میتواند متذکر جامعیت جوانان امروزین ما باشد. موفق باشید
سلام عرض میکنم خدمت استاد گرامی، میبخشید استاد ممکنه کارهای لغو را مثال بزنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مانند سخن بیجا، و یا مانند تجملات و آنچه لازم نیست بگوییم و یا داشته باشیم و یا انجام دهیم و ما را از حضور توحیدیمان باز می دارد. موفق باشید
حضرت استاد سلام: طاعات و عبادات تان قبول. التماس دعا. امام خمینی رحمة الله علیه در حدیث بیستم از چهل حدیث در تعریف اخلاص مرقوم داشتند که، عبادت اهل خلوص، نقشه تجلیات محبوب است، و در قلب آنها جز ذات حق واحد راه ندارد، و با آنکه افق امکان، به وجوب متصل، و تجلی ذاتی و دنو مطلق حقیقی برای آنها پیدا شده، و رسوم غیریت به کلی مرتفع شده، با این وصف به تمام وظایف عبودیت اقدام و قیام می نمایند و عبودیت آنها بالرویه و بالتفکر نیست، بلکه عبودیت بالتجلی است. آیا نقش اراده و اختیار ما، که هیچیم ولی مستعد اینکه بتوانیم که بخواهیم، انتخاب در بروز و ظهور صفات و اسماء الهی است؟ همین و بس؟ قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! انسان در نسبتِ وجودی خود و در مقام تکوینیاش تنها و تنها «قبول» است. به همان معنایی که ذات او چیزی جز امکان نیست. حال چنانچه انسان در مسیر نزدیکی به خود و رسیدن به حقیقت وجودی خود تا آنجا جلو آمد و رفع اختیار نمود که تنها با امکانِ ذاتی خود در محضر حضرت محبوب حاضر شد. در اینجا چیزی در میان نمی ماند مگر همان طلب ذاتی و امکان ذاتی که در محضر حضرت حق قرار گرفته است به معنای حضور در میدانِ «فقیر إلی الله». آری! فقیری که جهت فقر او و طلب و تقاضایش به سوی حضرت الله میباشد، آنهم اللهی که «هو الغنیّ الحمید» است. اینجا است که به معنای واقعی کلمه «اخلاص» به ظهور میآید و نتیجه این اخلاص، پیشآمدنِ ظرفیت پذیرش تجلیات غنیّ حمید است تا نهتنها فقر وجودی انسان را به غنای خود بهرهمند میکند، بلکه با حمیدبودن خود جانِ انسان را نسبت به این بهرهمندی شیرین و قابل و پذیرش مینمایاند تا آنجا که ندا سر میدهد:
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا
جانِ دل و دیده منم، گریه ی خندیده منم
یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا
پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من
آینه در آینه شد: دیدمش و دید مرا
آینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تابِ نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهرِ گم بوده نگر تافته بر فرق فلک
گوهریِ خوب نظر آمد و سنجید مرا
نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشکِ سلیمان نگر و غیرتِ جمشید مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگِ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا
پرتو بی پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه ی خود باز نبینید مرا
موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد عزیز: طاعاتتون مقبول درگاه حق بعضی از افراد که قابل احترام هم هستند برای طرح پرسش اطلاعات علمی و مذهبی و یافته های خود را به اشتراک میگذارند و حضرتعالی هم با متانت و حوصله جواب میدین به نظر بنده نیازی به طرح این مباحث نیست. اگر سوالی و ابهامی دارند بفرمایند که شما جواب بدین اینکه بردارند و بریده ای از کتاب فتوحات را مطرح کنند که برای اکثریت قابل فهم نیست وقت شما را میگیرند ان شالله که نیستشان خیر است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید عزیزان در یک نکته به عنوان نقطه عطفِ یک حضور، موضوعی را مدّ نظر دارند و در این رابطه سؤال میفرمایند. و اگر بنده در مورد آن موضوع، حرفی داشته باشم در خدمتشان خواهم بود. موفق باشید
سلام علیکم: آیا مراجعه به روانشناس و بیان مشکلات و حل آن ها به شیوه ای که آن ها دارند از نظر شما سودمند است؟ چطور میتوان این کار را با دستورات قرآن و عترت توجیه کرد؟ آیا اسلام راه حل جایگزین دارد؟ همسر بنده اظهار نیاز به چنین کاری را دارد و جلساتی را شروع کرده است. ایشان کمی زود رنج است و در مواردی انتظارات عاطفی زیادی دارد. پیشنهاد شما چیست؟ آیا راه حل مراجعه به روانشناس است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در بعضی موارد توصیه روانشناسان برای تغییر رفتار به صورت کاربردی خوب است ولی عمده آن است که انسان با درک حقیقت خود از طریق معرفت نفس و توجه به حضور ابدی و بیکرانهاش، خود را در عمیقترین لایههای وجودیاش دریابد و فضائلی نسبت به آن حضور را در خود شکل دهد. موفق باشید
یا محبوب! عرض سلام و رضوان حضرت محبوب بر شما باد. اطاعت های این شب ها و این روز هایتان قبول درگاه شمسِ جان ها حضرت محبوب باشد. به نظر شما برای آشنایی به لیبرالیسم و فهم آنچه انسان امروزی را بیچاره کرده کتاب مدرنیته و فرهنگ توهم مناسب است؟ ممنون میشوم اگر کتاب دیگری مد نظر دارید معرفی کنید چون در این بازه بسیار به نقد لیبرالیسم به شیوه ای که خودتان نقل میکنید نیازمندم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب مذکور برای شروع، کتاب خوبی است ولی باید نسبت به آن یعنی نسبت به لیبرالیسم و نئولیبرالیسم همچنان حساس بود. کتاب «عقل و ادب ادامه انقلاب اسلامی» با شرح صوتی آن، افقهایی را إنشاءالله در این موارد به صورتی جامع در مقابل خواننده قرار میدهد. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: خواستم بدونم چطوری باید خودسازی کنیم؟! یا چه کتابی باید بخونیم؟! خدا قوت التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میشود با «ده نکته در معرفت نفس» و سپس با «برهان صدیقین» مبانیِ فکری خود را شکل داده و سپس با مباحث اخلاقی مثل شرح کتاب «جامع السعاده» نفسِ ناطقه خود را منوّر به فضائل اخلاقی بنمایید. هر سه موضوع همراه با شرح صوتی آنها روی سایت هست. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیزم: استاد یک دسته از اقوام نزدیک ما کلا بی حجاب و بی اعتقاد هستن و اخیرا هم بیشتر این بی حیایی ها را نشان میدهند. مثال سیزده به در رسماً همه را برای ناهار دعوت کرده بودند باغ و اگه کسی روزه باشه یا حجاب داشته باشه بش گیر میدن که چرا هنوز تو حجاب داری و شعار زن آزادی را میدن و از این صحبتا. من واقعا دلتنگ این اقواممون هستم و دوست داشتم میدیدمشون اما با این اوصاف واقعا نمیدونم کار درست چیه؟ وقتی کسی به مقدسات ما توهین کنه و احکام خدا را به مسخره بگیره رفت آمد با آن اشخاص چه حکمی دارد؟ لطفا راهنماییم کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به هر حال نباید در جایی که گناهِ علنی صورت میگیرد، حاضر شد و در عین حال، قطع رابطه هم نباید کرد. موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرانقدر: آیا با خواندن دقیق کتاب شرح فصوص الحکم و درک آن در حد توان، نیازی به مطالعه کتاب مصباح الانس ابن فناری نیز هست؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی دارد چه اندازه میخواهیم در این میدان حاضر شویم. آری! با «فصوصالحکم» مطالب بسیار ارزندهای برای تفکر عرفانی به دست میآوریم که میتواند جوابگوی بسیاری از نکات روحانی و معنوی ما در مسیر دینداری باشد. موفق باشید
سلام استاد: برخی ها اصرار دارند که دین گریزی ها و ضعف های مربوط به دینداری که در جامعه ما بعضاً مشاهده می شود را به پای نظام و مسئولین بنویسند و معتقدند عملکرد مسئولین جمهوری اسلامی مخصوصاً در زمینه های اقتصادی منجر به دین گریزی ها شده. دلایلی هم که معمولا مطرح می کنند اشاره به جمله ای است که میگوید اگر از دری فقر وارد شود از در دیگر ایمان خارج می شود. نظر جنابعالی چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند در اینکه کوتاهیهایی شده است؛ بحثی نیست. بحث در آن است که آیا ما و حتی جهان اسلام برای عبور از مشکلاتی که به هر دلیلی داریم، راهی جز رجوع به اسلام ناب محمدی «صلواتاللهعلیهوآله» که حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» متذکر آن بودند، داریم؟ آیا باید از دین عبور کرد و یا از یک طرف از متحجّرین نادان و از طرف دیگر از روشنفکرانِ غربزده؟ اینجا است که حکمت و زمانشناسی اقتضاء میکند تا زمانه خود را بشناسیم و از مشکلات موجود در دل دینداریِ نابی که حضرت امام متذکر آن بودند؛ عبور نماییم، و این است هنرِ ما در زمانشناسی. موفق باشید
سلام استاد: برخی حجاب را با نماز مقایسه می کنند و قبول دارند که حجاب حکم خداست و واجب هم هست. منتها معتقدند اجبار بر حجاب و منع قانونیِ بی حجابی ریشه شرعی ندارد. کما اینکه در رابطه با بی نمازی با شخص بی نماز برخورد قانونی صورت نمی گیرد. معتقدند در هیچ کجایی از سیره و سنت و سخن پیامبر و امامان علیم السلام، در رابطه با مجازات بی حجابی و اجبار بر حجاب چیزی دیده نمی شود. لذا معتقدند حکم حجاب فقط مخصوص زنان پیامبر و زنان مؤمنه است. نظر حضرتعالی چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور نیست. همیشه در هر زمانی بر حجاب تأکید شده و در صدر اسلام به جهت پوشش عمومی و سنتی که از قبل بوده، بیحجابی مسئله نبوده است. زیرا علاوه بر آنکه حجاب و رعایت آن به عنوان دستور شرع امری است فردی، وجوهی اجتماعی در آن جاری است و از این جهت از صدر اسلام تا کنون جامعه اسلامی نسبت به حجاب حساس بوده و بر آن تأکید داشته است و برهنگی ریشه در فرهنگ فراعنه داشته است و از آنجا حتی به یونان منتقل شده و غرب جدید تحت تأثیر یونانی که در فرهنگ رومی به ظهور آمد، قرار گرفت. موفق باشید
سلام استاد عزیز از اینکه تا گرفتار میشیم میایم سراغ شما و وقتتون را میگیریم متاسفم. ولی حقیقتا راه دیکه ای به ذهنم نمیرسه. استاد از حرام خسته شدم. حرمت و حیا م در مقابل فعل حرام حسابی کم شده و و دیگه مثل دوراننوجوانی و اوایل جوانی تنفرم از گناه کم شده. الانم دقیقا نمیدونم سوالمچیه ولی کاش جایگاه حرام، گناه، نامحرم و ...اونقدری برام روشن میشد که حیا میکردم. استاد خسته شدم. سال هاست تلاش میکنم و هر بار شرایط داره بدتر میشه. هر بار کارهای عجیب تری میکنم. منم یه جوونم و قلبم توانایی ندارد. هر چه جایگاه گناه هم روشن میشه باز انگار نمیتونم انجام ندم .دارم عمرمو از دست میدم. آروم آروم دارم یه آدم جهنمی میشم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به آیه « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا...» فکر کنید که ایمانِ دیروزین برای حضور در امروزِ این تاریخ کافی نیست. همانطور که اگر مار نتواند پوست بیندازد میمیرد، اگر ذهن انسان برای تغییر دچار مانع باشد، دیگر ذهن نیست، انبار اطلاعات است. اگر خود را در آینده تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف باشیم، عملاً گور خود و نظام را پیشاپیش کندهایم، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شدهایم. انسانهایی میخواهیم که معنای سعه توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، اقیانوس شده است و دوره دریاچه بودنش بهسر آمده. زیرا وقتی خود را در مرحلهای از تاریخ پیدا میکنیم باید سعی کنیم «گاه به گاه خود را گم کنیم» تا دوباره از نو بازیابی شویم. این است آن شدنِ ابدی که بودنی خشک و ساکن نمیباشد. موفق باشید
یا محبوب! عرض سلام و رضوان حضرت معشوق بر شما باد: ماه رمضان با یازده روز «گذشت» بر شما مبارک باد. در گفت و گو با یکی از دوستان، نام خدا آمد و معشوق میگفت من میخواهم به خدا برسم و عشق زمینی مرا به آسمان میرساند. خدایا! من حال دیوانگان را دارم! عشق زمینی و آسمانی دیگر چه صیغهای است! در تفکر خود میپندارم وقتی تنها هست اوست، و اصلاً «موجودی» جز او نیست و حیات و قدرت و هرچه که «هست» اگر فکرش را بکنیم از اوست، پس اصلاً موجودی جز او نمیماند که بخواهد زمینی باشد یا آسمانی باشد تا بعد، جدا جدا عشق بورزیم. استاد: من از عشق هیچ نفهمیده بودم تا اینکه: من از تمام دنیا شبی بریدم که دیدم «دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم»، عشق مجازی اصلاً برای همین مجازی است و توهّم اینکه از برخی دوستان اهل معرفت، این زمینیِ آسمانیها را میشنوم، برایم دردناک است، در حالیکه در کوچه پسکوچههای دردِ دوری و بغض، چنگ میزنم بر نوری که تابیده، و عشقی که سوزانده، و سعی در پاککردن نگاه از کثرات دارم که وهم است و عنایت اوست. شنیدن این حرفها مرا در دلْ آوارهتر میکند. سؤال قبلی که فرمودید ابهامدار است هم در همین مورد بود. سپاسگزارم اگر سخنی دیگر از حق را ناقل باشید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد عشق، سخن بسیار است تا آنجایی که جناب مولوی میفرمایند:
چون قلم اندر نوشتن میشتافت ** چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت ** شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
معلوم است که عشق، در ذات خود جز نظر به نور کمال مطلق نیست که جان را فرا میگیرد. در آن حدّ که به گفته جناب مولوی:
عشق شنگ بی قرار بی سکون .... چون درآرد کل تن را در جنون
از آن جهت که عشق، نوعی حضور است و جان را در نزد «جان» به شکوفایی و وسعت میآورد و عشق مجازی یعنی او را در مظاهردیدن، مثل عشق به اولیای معصوم. ولی آنچه بدون نظر به حضرت معبود پیش میآید، با هر عنوانی که باشد نوعی از توهّم است و نباید به نام عشق از آن نام برد، هرچند هر توهّمی هم بد نیست. مثل دوستداشتن دو دوست که همدیگر را دوست بدارند. به همان معنایی که جناب مولوی میفرمایند:
عشق هایی کز پی رنگی بود ** عشق نبود عاقبت ننگی بود
و این غیر از آن است که در مورد عشق مجازی فرمود:
عاشقی گر زین سر و گر ز ان سر است ** عاقبت ما را بدان سر رهبر است
بدان معنا که چه از طرف خدا شروع شود تا ما را به سوی خود رهنمون گردد، و چه با عشق به اولیاء، عشق شروع شود که در این صورت نیز ما را به عشقِ به حضرت محبوب منتقل میکند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد عزیز من گاهی اوقات چنان بی قرار میشم که نفس تنگه میگیرم. بی قراری من بخاطر دنیا و آخرتم هست، میترسم با کوله باری از گناه بمیرم. فکر به آینده ای که نیومده منو اذیت میکنه، بخاطر اینکه شغل سختی دارم و از لحاظ بدنی هم ضعیف هستم. شخصی فوقالعاده زود رنج هستم، کلاً بخاطر این مسائل و موضوعات دیگر بی قرار میشم و دوست دارم یکی بهم آرامش بده. استاد تو رو خدا یه راه آرامش ابدی به من یاد بدید تا به قول معروف با هیچ بادی به لرزه نیفتم و لحظه لحظه زندگی باقیمانده مملو از آرامشی الهی باشه.
باسمه تعالی: سلام علیکم: فراموش نکنید که «کارسازِ ما به فکر کار ما است / فکر ما در کار ما آزارِ ما است». با امیدواری به رحمت الهی، کارها را جلو ببرید و در احترام به انسانها کوتاهی ننمایید. موفق باشید
هو المقصود! عرض سلام خدمت شما استاد گرامی: ماه رمضان بر شما مبارک. شما برای مطالعه ابتدا معرفت النفس رو پیشنهاد میکنید یا آشتی با خدا؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو کتاب مذکور میتواند مقدمه مباحث معرفت نفسی باشد و بستگی به ذوق افراد دارد. ولی به نظر میآید اگر با کتاب «آشتی با خدا» شروع شود، افقی که باید دنبال گردد، بهتر معلوم میشود. و البته کسانی که بخواهند کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را دنبال کنند، لازم است که با شرح صوتی آن مطلب را دنبال بفرمایند. موفق باشید
با سلام و عرض ادب: استاد بنده چهار سوال از شما دارم که اگر لطف کنید پاسخ را برای بنده بفرستید از شما ممنون میشم، سوال اول: استاد با توجه به اینکه خود خداوند در سوره غافر آیه 60 فرمودهاند که مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. بنده باید چگونه دعا کنم که هم دعایم مستجاب شود و هم برای خداوند تعیین تکلیف نکنم؟ سوال دوم: استاد برای مثال خداوند در سرنوشت حتمی بنده تعيين کرده است که برای مثال در تاریخ 1402/10/23 یک اتفاق بزرگ در زندگی بنده بیفتد اگر بنده با دعا کردن از خداوند بخواهم که این اتفاق بزرگ در چند روز آینده برای بنده بیفتد خداوند که تمام قضاها و قدرها زیر سلطه اش می باشد اگر اراده کند می تواند طوری اتفاقات را برای بنده جورچین کند که آن اتفاق بزرگ برای بنده در چند روز آینده بیفتد؟ سوال سوم: استاد بنده برای مثال حاجاتی دارم و می خواهم که علاوه بر بنده ۱۴ معصوم (ع) نیز برای بنده برای رسیدن به اون حاجات دعا کنند و با توجه به اینکه ۱۴ معصوم (ع) واسطه فیض وجودی بین خالق و مخلوقند همین که بنده بگویم یا محمد و یا آل محمد آن ها متوجه می شوند که دلیل اینکه آن ها (ع) را مورد خطاب قرار دادهام چیست؟ سوال چهارم: استاد برای مثال ذهن بنده درگیر یک فکر است ناخودآگاه یاد خداوند یا یکی از ۱۴ معصوم (ع) میوفتم آیا ابتدا آن معصوم (ع) برای مثال امام حسین (ع) و... به یاد بنده افتادهاند که بنده نیز یاد او (ع) افتادهام؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. دعا، تقاضایی است تا حضرت حق نظر به نیازهای بندهاش بنماید. و این غیر از تعیین تکلیفکردن برای خداوند است. آری! آنچه را موجب حضور بیشتر در محضر حق میشود را از او طلب میکنیم. در این مورد خوب است به کتاب «با دعا در آغوش خدا» که روی سایت هست، رجوع شود. ۲. آری! تقدیرات الهی مبتنی بر شخصیت افراد است، حال اگر با دعا، جهت خود را متعالی نمودیم آن تقدیرات، تغییر میکند و در این رابطه در روایت داریم: «اَلدُّعَاءُ يَرُدُّ اَلْقَضَاءَ بَعْدَ مَا أُبْرِمَ إِبْرَاماً» دعا، حتی قضا را با اینکه بر آن تأکید شده است، تغییر میدهد. در این مورد خوب است به کتاب «انسان و سرنوشت» از مرحوم شهید مطهری رجوع شود. ۳. آری! ولی وقتی آن دعا بر زبان آید زمینه تجلی رحمت الهی و ظرفیت پذیرش آن رحمت، بهتر فراهم میشود. ۴. علیالقاعده همینطور است. عمده آن است که متوجه نقش فوقالعاده دعا در تعیین جایگاه متعالی خود از طریق دعا باشیم. موفق باشید
سلام علیکم: خسته نباشید. علامه در اصول فلسفه و روش رئالیسم از اعتباریاتی بحث می کنند که طبق اذعان خود ایشان روش در این مرحله تتبعی و استقرائی و سیر قهقرایی ست. حال چگونه این روش و این بحث با سبک کار فلسفه که با کلیات وجود است و به وسیله ملازمات عامه (صدرا) و برهان (مشاء) سازگار است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد بسی مفصل و مهم است در آن حدّ که جناب آقای دکتر اصغر مصلح کتابی تحت عنوان «اداراکات اعتباری علامه طباطبایی (ره) و فلسفه فرهنگ» تدوین و تنظیم کردهاند و یا جناب آقای دکتر قاسم پورحسن نیز چندین جلسه در این رابطه صحبت داشتهاند مبنی بر آنکه هر اندازه در جامعه و در فرهنگی، اعتباریات، بیشتر حاضر باشد حکایت از نوعی روح تمدنی در آن جامعه حاضر است و از عظمت شخصیت علامه طباطبایی همین بس که متوجه جایگاه اعتباریات در این تاریخ شدهاند، امری که در گذشته در بین فیلسوفان معمول نبوده است. موفق باشید