با سلام: در فضای مجازی با کتاب الکترونیکی تفسیر انفسی قرآن توسط علامه حسن زاده آملی برخوردم. در صورت امکان لطفاً نظر خودتان را بدهید. با تشکر! آدرس: https://najmeddinamoli.ir/wp-content/uploads/2021/09/%D9%82%D8%A7%D8%A8-%D9%82%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%B3%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%871.pdf
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه باز نشد ولی به هر حال علامه حسنزاده در مورد نگاه انفسی به قرآن شخصیت بارزی هستند که بنده نیز بهرههایی از نگاه ایشان بردهام. موفق باشید
با عرض سلام و ادب و احترام: اگر کسی بخواهد در مباحث توحیدی عملی و نظری کار بکند چه کتابهایی برایش مفید است؟ بنده توحید مفظل و جنود جهل و عقل حضرت امام رو فقط مطالعه کردم. تشکر از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «مبانی و اصول عرفان نظری» استاد یزدانپناه در این مورد کتاب خوبی است. موفق باشید
سلام استاد: خوب هستید استاد😔 دلگیرم، دارم خفه میشم، به هر دری میزنم بسته است. میدونم حکمتی داره، میدونم اینا میگذره، میدونم ما برای جای دیگه ای ساخته شدیم کل نامه ۳۱ نهج البلاغه رو خوندم بهش فکر کردم و میکنم ولی یه حس دلتنگی البته (دنیایی و آخرتی) هنوز من رو اذیت میکنه. متوسل میشم به اهل بیت (ع) باز آروم تر میشم ولی باز هست. با خدا خلوت میکنم، همیشه با زبون خودمونی میگم خدایا غلط کردم میدونم خطا کردم ولی خدایا بدادم برس. گریه میکنم. اون قدر گریه میکنم و دلم میگیره که خجالت میکشم توصیفش کنم. من هیچ کس رو غیر خدا و اهل بیت ندارم ولی نمیدونم چرا اینقد اذیت میشم. لطفا راهنماییم کنید یه بر نامه بهم بدین یه مدتی باهاش جلو برم تا خودم رو جمع و جور کنم خدا روز قیامت دلتون رو آروم کنه استاد🙏🙏🙏 بی صبرانه منتظر جوابتونم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: گویا این قصه این زمانه است که انسان میخواهد از زندگی معمولی به زندگی گستردهتری سیر کند. در این رابطه است که باید با تعمق بیشتر به معارف رجوع کرد و اینجا بود که حضرت امام خمینی علاوه بر طرح تفسیر سوره «حمد» در تلویزیون، حتی در نامه خود به گورباچف، جناب صدرا و ابن عربی را مطرح فرمودند. پیشنهاد بنده آن است که جوانان در این زمانه نباید از معارف صدرایی مثل «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» غفلت کنند. موفق باشید
سلام علیکم حاج آقا طاهرزاده: عید غدیر رو خدمت شما بزرگوار تبریک عرض میکنم. آیا این درست است که موقع نام گزاری فرزند باید نامی که انتخاب میکنند با نام مادر هم خوانی داشته باشد واگر هم خوانی نداشته باشد در آینده روی شغل و زندگی آن تاثیر بد میگزارد. با تشکر از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: این حرفها اعتبار ندارد. همان خوب است که ما نام فرزندانمان را با نظر به انسانهای قدسی و الهی تعیین کنیم. موفق باشید
سلام علیک و ریحانه و رضوانه عذرخواهم از استاد عزیز بابت تصدیع وقت شریف شما و تک تک کاربران محترم.
بسم الله الرحمن الرحیم: غدیر و فردایِ بشرِ گرفتار عصر پوچی، غدیر و حضور بشرِ آخرالزمانی در اصیلترین وجه معنایی خودش. در کتاب سلیم بن قیس در حدیث ۱۹ در قسمتی از حدیث اینچنین از قول اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که گفتند: «به جان خودمان قسم، اگر هنگامی که پیامبر از دنیا رفت ما خلافت را به علی (علیه السلام) سپرده بودیم و از او اطاعت می کردیم و تابع او میشدیم و با او بیعت میکردیم به راه درست رفته بودیم و هدایت میشدیم و موفق بودیم» سلیم در جایی دیگر از کتاب از قول امیرالمومنین (علیه السلام) حدیثی نقل میکند که میفرماید با پیامبر در مسیری میرفتیم تا آنکه راه خلوت شد آنگاه پیامبر مرا به آغوش گرفت و فرمود: "پدرم فدای تنهای شهید" عرض کردم: یا رسول الله چرا گریه میکنی؟ فرمود: از کینههایی که در دل اقوامی است و آن را برایت ظاهر نمیکنند مگر بعد از من، و آن کینههای بدر و خونهای اُحد است. و سپس فرمود یا علی، بشارت باد تو را که زندگی و مرگ تو با من است، و تو برادر و جانشین من هستی. تو انتخاب شدهی من و وزیرم و وارثم و ادا کننده از جانب من هستی. تو قرض مرا ادا میکنی و وعدههای مرا از جانب من وفا مینمایی، تو ذمهی مرا بری میکنی و امانت مرا باز میگردانی و طبق سنت من با ناکثین و مارقین و قاسطین از امتم میجنگی. تو نسبت به من همچون هارون به موسی هستی، و تو از هارون اسوه و روش خوبی خواهی داشت آن هنگام که قومش او را ضعیف شمردند و نزدیک بود او را بکشند. تا آنجا که میفرماید یا علی، هیچ امتی بعد از پیامبرشان اختلاف نمیکنند مگر آنکه اهل باطل آنان بر اهل حقشان غالب میشوند.
دقت در این سخنان به خوبی نشان از نقشهای فوق رسوم زمانه و در نگاه به غایت انسان و فاعلیت ارادهی انسانی است که میخواهد فوق عادت مرسوم زمانهای که در آن قرار گرفته است زندگی کند و این زندگی امروزین جواب طلب فردای او را نمیدهد و راه، جز به اختلاف و نزاع و خشونت به جایی نمیبرد. سخنانی دقیق که در عین اشارتها، حامل بشارت زندگی معنابخشی است که انسان آن را در ساحت ثروت و قدرت و شهوت و طمع گرگی زمانه گم کرده است و آری! چرا که اینگونه نباشد وقتی انسان تراز معنایی خودش را گم می کند! آنگاه است که دیگر برای «بینشها» در ساحت اندیشه، و «ارزشها» در ساحت انگیزهاش، معیاری برای معنابخشیدن به زندگی وجود نخواهد داشت و بیش از آنکه زندگی معنابخش باشد، گرفتار روزمرگیها و کمیّت ها میشود و به جای آنکه زندگیاش حرکت طولی داشته باشد تا در مسیر فعلیت صورتهایی نو به نو در زندگی باشد و زندگی محل ظهور تجلیات قرار بگیرد؛ در عرض زندگی میکند و در فکر وسعتِ عرضی زندگیاش میباشد تا آنکه از تنگنای زمانهی تاریخیاش نجات پیدا کند و در طلب بیشتر و بیشتر داشتن هیچها شب و روزش را به هم گره میزند. غدیر، درست نقطهی وسعت عرضی زمین و نجات از پوچیِ بشر زمینی است تا به وسعت طلب انسان، جهانِ گشودهای را در برابر انسان بگشاید تا انسان زندگی خود را در زمین در انس و ماوای با حقیقت اداره کند و عقل و خرد جمعی زمین به زندگی عرضیشان برگردد تا علاوه بر آنکه عرض زندگی بیشتر می شود زندگی افق طولیاش را گم نکند و انسان در پیچ و تاب خشم و شهوت دوران حقیقت را فدای طمعهای بی حاصل نکند. اگر غدیر را در تاریخ و زمانهی خودمان پیدا نکنیم، صرفاً دست به یک گزارشی از تاریخی زده ایم که هیچ ربطی به فردای زندگی بشر آخرالزمانی و طلب و آرمان های فردای زندگی اش ندارد و این یعنی تفسیر سقیقفه ای از غدیر! اگر دیروز روایت امیرالمومنین (علیه السلام) از غدیر در سقیقفه نا کام و ناتمام ماند و شنیده نشد امروز نیز اگر غدیر را راهبرد و تقدیر توحیدی فردای جامعه ی انسانی ندانیم یعنی هنوز هم علی دست بسته است! در روایت اشاره اش به این است که آرمان و افق گشودهای است که طلبِ پسفردایی انسانهاست که خداوند با رسولش و نظر به خواست و طلب انسان آخرالزمانی به صحنه میآورد با عمیقترین پیام یعنی قرآن، و ادامهی این آرمان و راهبرد فردی بشر تاریخ در جمال علی (علیه السلام) یافت میشود.
بشر، قرنهاست که در پیچ و خم بیمعناییِ زندگی دست به معادلات تاریخی گوناگونی زده است اما بیجواب و ناکام از اینهمه طرح و نقشه ی گوناگون، و حالا در بلندای تمدن چشم پرکنِ غرب، سر به زیر و خجل و درمانده از انسان و زندگی و عالم افسارگسیختهای که نمی داند چگونه این گسست را مهار کند! بحران هویت و ناکامی انسان از وعدههای فردای تمدن مدرن بنیان و بنیاد یأس تاریخی بشر امروز است و غدیر نجات از این روزمرگی عالم مدرن است. در یک کلمه، غدیر؛ عصارهی فضیلتهای پیامبران و اتمام و اکمال تاریخ انسان است و راهی جز آنکه انسان برای حضور روشن فرداییاش بیابد جز غدیر نیست. و انقلاب اسلامی درست دروازه ی ورود و مأوایی بشر گمشده ایست که ریشه در سقیفه دارد چنانکه حضور و ظهور تمدن غرب بنیادش در سقیفه پایه گذاری شده است. غدیر؛ یک حادثه ی تاریخ نیست، راهبرد زندگی فردای انسانهایی است که به دنبال معنابخشی زندگی سرد و بی روحشان می گردند. غدیر؛ طرح هادی جوانانی است که در چه کنم چه کنم هایی دوره ی جوانی شان درگیر با خود هستند و بی قرار یک مونس و ماوایی برای گذران جوانی شان! یک ظهور از غدیر، جبهه های جنگی بود که جوانان دوره ی پهلوی خودشان را در آن بستر غدیری پیدا کردند و انس حضور یافتند و زندگیشان را با آن معنا بخشیدند در عین حضور در جبهه زندگی کردند و حضور در جنگ در تحقق تاریخ غدیر آنچه را که در جستجوی تاریخ شان بودند یافتند.
امروز نیز برای حضور در تاریخ غدیر و برای معنای زندگی انسان همان راهی را باید رفت که شهدا و امام در مقابل انسان گشودند و چقدر زیباست که امروز این راه، جهانی شده است یعنی جهان گمشده ی انسان ها با رجوع به انقلاب اسلامی به غدیر متصل می شود و غدیر اینچنین جهانی شده است. بستر تحقق اش اگر چه در دست شیعه می باشد اما جهان غدیر، جهان عالم گمشده ی انسان هایی است که در به در بدنبال حقیقت و عالم انسان و مأوای انسان می گردند. مأوا و اُنسی که در تاریخ در هیاهوی هوی و هوس و طمع و حرص در وسعت عرضی ارض گم شده است و راه نجات همان عالم معنایی طولی غدیر است تا انسان خود را پیدا کند. باید با عالم غدیر به سراغ تاریخ امروز رفت و گرنه در بستر سقیفه انسان ها هر چقدر هم که عابد و زاهد شوند باز در پوچی به سر خواهند برد. غدیر؛ عالم و تاریخی است که باید در آن حاضر شد. غدیر؛ محل وحدت کثرتهاست و تجلی کثرت از وحدت است و مقام جمع از آن غدیر است و گرنه جهان عالم غرب کثرتاش نه تجلی وحدت است و نه کثراتش رجوع به وحدت میکند، کاملا بریده و گسیخته از هم میباشد و این «مقامِ جمعی غدیر» است که انسان را در عین توحد در مقام کثرت ها و کثرت ها را در رجوع به وحدت ها معنا میکند و مظاهر همه منشا وحدانی می یابند نه آنکه هویت تباینی و بریده و جدا از هم داشته باشند. غدیر مقام جمع است و اتمام و اکمال دین به دست یافتن به اینچنین مقامی است که انسان کامل نمونه تامّ و تمام آن می باشد و دین آمده است تا انسان را به آن کمال نهاییاش برساند. باید با انسان از منبر غدیر به گفتگو نشست و سخن گفت تا او خود را در جهان غدیر برای فردا و پس فردای زندگی اش حاضر کند و گرنه غدیر می شود روایت یک حادثهی گذشته بدون افق و حضور در آینده ی انسان و تاریخ فردای بشر! و این تازه شروع حیات یک مکتب اصیل است در تاریخ که باید منتظر رجوع انسانی پس از انسانی بود که به این مکتب باز می گردد و باید با او اصیل ترین سخن ها ر ا با عالی ترین زبان در میان گذاشت و باید منتظر گوش هایی برای شنیدن حرف فردای خودمان باشیم و به فکر دهان و زبانی برای در میان گذاشتن برترین سخنها و معنادارترین راهها برای فردای حضور انسان و این بستر و طلیعه ای است که با مکتب امام و شاگردانش به روی تاریخ گشوده شد و آغوش باز کرد تا مأوای انسان شود. و ما راهی جز قرارگرفتن در این عالم برای آنکه گم نشویم و زندگی بیمعنا شود و حیرت تاریخ، ما را گمراه نکند؛ نداریم، چه بخواهیم چه نخواهیم. باید منتظر بود و فرج در این انتظار ما رخ می نماید و آغوش میگشاید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همانطور که در متن ارائهشده به کانال مطالب ویژه تحت عنوان «اَسراري از شخصیت حضرت علي «علیهالسلام» که رسولخدا «صلواتاللهعلیهوآله» پنهان داشت» عرض شد، حقیقتاً ابعادی در بستر اسلام برای انسان پیش میآید که کافی است با نظر به شخصیت حضرت علی «علیهالسلام» متوجه ناگفتههایی شد که حتی زبان رسای رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» امکان اظهار آن را ندارد، ولی با نظر به رازهایی که در «غدیر» در مقایسه با سقیفه پیش میآید میتوان چیزهایی را فهمید و جنابعالی در نوشته خوب خود بابی را در نسبت با «غدیر» گشودهاید که میتوان فهمید بشر امروز که باید بیش از دیروز به رازهای خود و جهان آشنایی پیدا کند؛ در آن قرار گیرد زیرا آری! «غدیر»، روایتِ یک حادثه نیست، افق گشودهای است تا انسان بفهمد در تاریخ فردای خود چگونه میتواند حاضر شود که آن، تنها راهِ به خودآمدنِ انسان آخرالزمانی است تا در ظلمات آخرالزمان سرگردان نباشد و «انتظار» یعنی آنکه ما میتوانیم ذیل حضور در غدیر و فهمیدن نقصهای بزرگِ سقیفه در معنایِ انسانیتی حاضر شد که نماد حقیقی آن، مولایمان علی«علیهالسلام» است. و در همین رابطه بنده در تبریکی که در رابطه با عید غدیر عرض شد تأکیدم بر نظر به انسانیتی است که در جان ما نهفته است و با نظر به مولایمان به ظهور میآید. و لذا عرض شد: اگر زندگی همان ایمان است و اگر ایمان، امری است که انسان باید در خود و با وجه انسانیِ خود بیابد، آیا فکر کردهاید آن انسانی که نمادِ انسانیت ما است و متذکر ایمانِ ما به حقیقت میباشد را در کجا باید بیابیم؟ انسانی بسی نزدیک از آن جهت که گویا او را در خود احساس میکنیم و بسی دور به جهت عظمت او. اگر او را در مولای متقیان علی «علیهالسلام» یافتید و غدیر را محل تذکر به وجود او در اسلامیت و ایمانتان تشخیص دادید؛ این غدیر بر شما مبارک باد. موفق باشید
با سلام: من یک صوت از استاد سید مهدی امامی جمعه را گوش دادم. ایشان فرمودند که علامه طباطبایی درباره اصل واقعیتی هست، همین واقعیت در اصل بالا را وجود حضرت حق فرض کرده اند. آیا این ادعا صحیح است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: «وجودِ مطلق» در نگاه فلسفی همان کمال مطلق است که به زبانِ دین، خداوند میباشد. موفق باشید
با سلام: استفاده از انگشتر یا سنگ های مختلف نگین در حضور نقشی دارند؟ آیا روایتی و یا استدلال بر این موضوع وجود دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! روایتهایی در این مورد، بخصوص در مورد سنگ عقیق و فیروزه داریم. آنچه قابل توجه است و بنده نیز در درس «بلورشناسی» متوجه آن شدم، آن بود که ظاهراً روحی خاص در دلِ طبیعت با تدبیر خود آن بلورها را شکل داده و با استفاده آن بلورها به عنوان انگشتر، نوعی همراهی با آن روحها پیدا میشود و میتوان گفت روحی که مدبّر سنگ عقیق است، غیر از روحی است که مدبّر سنگ فیروزه بوده و هر کدام نقش خاص خود را دارند. و حتماً شنیدهاید که سنگ عقیق اقرار به ولایت مولایمان علی «علیهالسلام» کرده و این، به همان معناست که آن روحِ مدبّر در چنین بصیرت و شعوری بوده است. موفق باشید
هیچ وقت فرصت نشد مسئله به این مهمی رو بنویسم. گویا فعلا تنها راه بازخوانی زندگی خودم به نظرهای مختلفه تا همواره امیدوار باشم. برای اولین بار که وارد اجتماع شلوغ تری شدم مهد کودک بود که روحم تحمل اون فضارو نداشت و رهاش کردم و مجبورا اول دبستان و دوران مدرسه بود که صد ها بیماری روحی در روحم نمود کرد؛ مثلا اینکه هیچ وقت در دوران کودکی من خواب بد یا اینکه کنترل ادرارم رو از دست بدم نداشتم و بسیار شاد بودم که تقریبا تو جهان خودم زندگی میکردم اما اول دبستان در راه مدرسه تا منزل خودم رو خیس میکردم. بارها خواستم برم ورزش اما هیچ وقت نشد مستمرا پایدار باشم در حالی که ورزش اصلا بی معنی بود برام. اما در کودکی با آزادیهایی که داشتم خود زندگیم ورزش بود. دبستانم در دهه هشتاد بود یعنی دهه تهاجم اخلاق غرب و بیشترین طلاق ها در اون دوران بود و عملا خانواده ها اون سالها متلاشی شدند و شهوت در اجتماع به حد افتضاحی رسیده بود من خبر دارم بسیاری از تجاوز ها در اون دهه بوده و الان هم که گاها مینویسند از اون سالها بوده. به زحمت رسیدم به نوجوانی و سعی کردم کار کنم و دیدم بازار سرتاسر دروغه نهایتا خانه نشین شدم و همواره به زور تحصیل کردم اما با تمام معلمانم بحث میکردم و برام سئوال بود چرا باید این درس ها رو بخونم یا اصلا چرا اینجام یا آخه چرا باید وقتی این اندازه همه چیز سیاه و طاقت فرصاست به خودم دروغ بگم و مثل دیگران با خودم تعارف کنم که آدم نایس و مودبی هستم؟!. تنها جایی که میشد خودم رو از بالاتر ها به زمین بیارم عالم خیالی بود که میشناختم و تنها خیالی که بهم معرفی شده بود فیلم و سریال و هنر بود و بسیار میدیدم و هنوز هم میبینم. مدت های زیادی خانه نشین بودم یعنی اگه عمرم رو حساب کنند دو سومشو خونه نشین بودم و چاقم. سربازی که رفتم دیدم هیچ چیز درست نیست و راه فرار هم نیست هرچند مدتی با فشارهای روحی زیاد از خدمت فراری شدم و گویا خدا با بازی موقتی که راه انداختند روحم رو تازه تر کردند و بر گشتم و پس همت کردم و جنگیدم تا جایی که اواخر میدیدم در پادگان های مختلف سربازا معقول تر و آزاد تر شدند هرچند پیش از فرار از خدمت هفته ای ۳ یا ۴ روز بازداشتگاه انفرادی پادگان بودم و روی موزاییک بدون پتو و بالش میخوابیدم فقط پیرهنم رو زیر سر میذاشتم و هنوز نمیدونم چطور اون حالت برام طاقت فرسا نبود و یک خوشی در عین سختی داشت حتی در بازداشتگاه نماز که میخواندم در تنهایی دعای (خدایا خدایا تا انقلاب مهدی...) میخوندم و سربازش مسخرم میکرد اما از بازداشتگاه بیشتر از در اجتماع سربازایی که داشتم حرف از آزادی و استقلالشون میزدم خوشم میومد ولی همونا با ترس و لرزشون و دلدادگیشون به بعضی فرماندگان ظالم، کسانی که حق انسانی آدما رو زیر پا میذاشتن برای امیالشون همدست میشدند. هرچند کل سربازی لازمه برای هر آدمی و سختیهاش اگر در راستای تربیت نفس باشه خیلی هم موافقم و واقعا در جمهوری اسلامی عبادت بزرگیه. در نوجوانی پیش از انکه حرف از بشر آخرالزمان باشه من با خودم فکر میکردم و میگفتم هیچ راهی جز «خدا بودن نیست.» البته به زبان کودکانه خود میگفتم و الا هیچ کس خدا نمیشه منظورم فنای در توحید حضرت حق تبارک و تعالی است. روح من همواره آسیب دیده و همواره پی آسمان بوده اما راه های آسمان نه تنها گم شده بود بلکه من رو درک نمیکرد. روح من سالیان درازی آسیب دیده با این وجود زمانی که راهی به آسمان یافتم برگشتم و این برگشت برای من آنقدر سنگین بوده که ماه ها گریه کردم و موهایم را سپید کرد. همه این ها را گفتم تا برسم به این چند سال اخیر. نه تنها در خانه محبوس تر شدم بلکه آنچه از گذشته و لطمات بسیار رنج میدیدم با هر منزلی تشدید شد و شکسته تر شدم تا حدی که قلبم رو از روحم کندم و روح بی قلبی دارم که هر ارازل و اوباشی میتونه بسرقت ببردش چون قلب و تعین نداره مثلا آدمی مملو از خشم به سمتم میاد و به روحم تجاوز میکنه تا اونجا که اختیار از کف میده و خشم اون رو به خودش بر میگردونه و من میشم آدم بی ادب و بد و هرچقدر زحمت کشیدم تا لحظه ای از آسمان نوری بگیرم تا روحم بتواند بایستد صد دزد من رو میربودند. همینقدر میدونم بسیاری از نوجوانها و جوانها مخصوصا خانم ها همین امروز با سنین بالا در خانه محبوسند و این دردها درد من تنها نیست. بخدا قسم آه اینها دامن گیر کسانیه که از بیرون قضاوتشون میکنند و ارواح نا امید و شکستشون رو به زیر غرور و تکبرشون لِه می کنند و هزار دستور روانشناسی و احساسات فانتزی نثارشون میکنند. ای نسل گذشته من خود یک حاج قاسمم مثل بسیاری دیگر اما هیچ وقت کسی نمیتواند از زندگی ما کتاب بنویسد یا تعریفمان کند که مثلا دلیر بود یا غیور بود یا... ما به شما عقب مانده ها یا متجدد ها امیدی نداریم اگر مَردید حد اقل کاری به ما نداشته باشید و ما را با چهار چوب های روحی خودتون اندازه نگیرید. اگر خدا میخواست ما به شما حق ندهیم و نگوییم آنها هم گذشته ای داشتند که گاها از اختیارشون خارج بوده و درد هایی کشیدند، حتما به حال خودتون رهاتون میکردیم و میماندید به آینده همین جوانها حسادت میکردید اما خدا خواسته ما در روح انسانیت و در جهان یگانه و وسیعی حاضر بشیم که بزودی بظهور میاد. بخدا قسم ما هنوز شناخته نشدیم زمانی شناخته میشیم که بظهور بیایم پس تا اون زمان دندان روی جگر بگذارید و به ما میدان دهید تا راه بریم. به هیچ وجه دوست ندارم مغرور یا ترحم جو باشیم فقط زمان لازم داریم که فکر کنم خدای ما به ما زمان داده مردم غلط می کنند زمان ندهند. در سخت ترین زندگی امیدوار ترینم ولی زمانی معلوم میشه که جان گرفته باشم و این جان رو نثار راه خدا کنم زیرا تا اینجا جانی ازم نمونده یعنی حتی بارها بیهوش شدم یا شاید روحم داشته میرفته ولی خدا نخواسته. اینها را آنقدر بازخوانی میکنم تا زمانی که خودم کانون امید باشم. براستی که نه دوست دارم مذهبی به معنای مرسومش باشم و نه عارف به هر معنایی و نه شبیه هیچ یک از این بازیها من فقط مشکلاتم را با انقلاب اسلامی حل میکنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه خوب است به این نکته فکر شود که در کدام میدان میتوانیم خود را بسط بدهیم و خود را اصیلترین احساس نماییم. مهم نیست که آن میدان، میدانِ بزرگی باشد یا میدانِ محدودی؛ مهم، حضوری است که موجب بسط انسانیت انسان شود حتی در حدّ خیررساندن به مردمان در یک خیریه. موفق باشید
سلام استاد: من همه کتاب های شما رو خوندم. با توجه به اینکه بعضی مراجع پوشش سر را الزامی نمی دانند، لطفا بگید پوشاندن سر (منظورم پوشاندن موهاست)، از نظر اجتماعی و از نظر زندگی شخصی و احساسات فردی، چه اثراتی داره؟ لطفا بدون جبهه گیری و عقلی به من پاسخ بدید. ممنونم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه علمای ما در مورد حجاب خانمها از آیات قرآن برداشت میکنند، همان حجابی است که عرف مسلمانان در سراسر جهان بدان مقیّد هستند. و رعایت آن موجب نوعی حضور در محضر حق میشود که آن حضور، شایسته یک خانم مسلمان است و اینجا است که زنان مسلمان باید برای هرچه بیشتر حاضرشدن در محضر حضرت رب العالمین نهایت تلاش را داشته باشند تا از آن جهان گشوده محروم نگردند. موفق باشید
عرض سلام و ادب و احترام و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات: ببخشید جناب آقای طاهرزاده از حوزه علمیه شهرستان خاتم (هرات) استان یزد مزاحمتون میشویم. شدیدا شهرستان احتیاج به برگزاری دوره و کارگاه های معرفتی و بصیرتی دارد. از شما استاد محترم عاجزانه درخواست داریم قبول زحمت کنید و در اسرع وقت وقتی دهید تشریف بیاورید شهرستان با حضور اساتید، طلاب، فرهنگیان و فعالان فرهنگی و.. متاسفانه شهرستان ما بین ۳ استان قرارگرفته و به خاطر بعد مسافتی زیاد تا استان از حضور اساتید مجرب بی بهره ایم. ان شاءالله شما بزرگواری کنید و تشریف بیاورید شهرستان
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه در موقعیتی نیستم که دعوت رفقایی که به شهرستانها دعوتم میکنند را بپذیرم. پیشنهاد میشود با جناب آقای شهاب اکبری به شماره 09133106761 که در یزد و اطراف آن فعالیت دارند، تماس بگیرید إنشاءالله افرادی که بتوانند در این موارد کمک کنند را، به شما معرفی مینمایند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: کتاب ده نکته معرفت نفس نکته دوم رو با صوت گوش کردیم و خواندیم یک سوال داشتیم ما تقریبا ۷ سال پیش یک خوابی دیدیم که از آن به بعد اتفاقاتی که برای ما پیش می آید همه با آن خواب ارتباط دارد این نوع خواب ها که حقیقتی رو بیان می کند رویاهای صادقه هست یا خواب های حقیقی؟ یا خواب های رحمانی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به نوع آن دارد. رؤیای صادقه منجر به حضور انسان نسبت به آن رؤیا در آینده میشود و به یک معنا رؤیایی است حقیقی. ولی رؤیای رحمانی، جهان معنوی و افقهای روحانی را به صورتهایی خاص مثل دیدن آبهایی زلال مقابل انسان میگشاید. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز گرانقدر: در ماه گذشته و در مجله سوره مطلبی از شما منتشر شد که دارای نکات نافذ و ظریفی بود. در بخشی از سخنانتان فرمودید که مردم ما متفکرانی هستند که میدانند تنگنتهایی وجود دارد و به راحتی برطرف نمیشود. شما در این جا مردم را متفکر معرفی کردهاید و در اندیشه شما این ادبیات متواتر است. حتی وقتی به اندیشه امام نگاه میکنیم جمله طلایی ایشان را میبینم که فرمودند میزان رای ملت است. حال سوالی که مطرح میشود این است که ما در قرآن آیاتی داریم که در تضاد با این اندیشه هستند آیاتی همچون اکثر الناس لایعقلون و یا اکثرهم جاهلون و آیاتی از این دست. حتی در سوره عصر تمامی انسانها را در خسران بیان میکند و چهار شرط میشمارد که انسان از خسران خارج شود. وقتی به افراد جامعه نگاه میکنیم عموما آن چهار شرط را ندارند و در یک معنا اکثرهم لا یعقلون هستند. حالا چگونه قرار است میزان رای ملت باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً این سؤال در جواب سؤال شماره 34631 داده شده. موفق باشید
یا محبوب: درود خداوند بر شما باد: ببخشید استاد یه گروهی وجود داره خادمان شهدا در یه شبکه ی مجازی که دخترها و چندین پسر با هم در اون عضوند و قراره برای یک گروه مجازی زیارت عاشورا و چله های دعا خوندن فعالیت کنند آیا این یک حضور در کنار نامحرم محسوب میشه؟ و اشکال داره؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم. زیرا ارتباط نسبت به موضوع مشخص است و باید مواظب بود به امور شخصی تبدیل نشود. ولی توصیه بنده به آن عزیزان این است که در مرحله جوانی بیشتر سعی کنند به معارف عمیق توحیدی بپردازند تا آنجایی که إنشاءالله بتوانند معارفی مثل تفسیر حمد حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» را تصدیق کنند تا عبادات آنها نیز تأثیر بیشتری داشته باشد. مسائلی که میفرمایید بیشتر مربوط به سنین بعد از 40 سال میباشد. موفق باشید
در این گروه همهی اعضا صلوات و قرآن خوانی و... ( به تعداد دلخواه) میفرستند و ثواب آن برای هدیه به ذوالحقوق کل اعضای گروه و اموات باشد. (چه اعضا فعال باشند چه نباشند). استاد آیا حتما فقط خود فرد باید برای خودش ذخیره داشته باشه و این چیزی نیست که دیگران بخواهند برای ذوالحقوق او بفرستند؟ این نیت درسته؟ ا ما ۵۰ نفریم میخواهیم سخاوتمندانه و آگاهانه به این نیت صلوات هدیه کنیم. اعضای فعال به این نیت کاملا راضی و آگاهند. به شدت وسوسه میشوم که این کا را نکنم. میترسم چیزی به گردن بنده بیفته. پویش خودم گفتم هر چه استاد طاهرزاده گفت لینک فقط برای خواهران است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصلِ کار، کار ارزشمندی است و هرچه قدر در آن ذکر شریف قلباً بیشتر حاضر باشید و معارف عالیۀ آن ذکر، بیشتر مدّ نظر باشد تأثیرش برای خودِ شما و برای عزیزانی که ثواب آن ذکر را به آنها هدیه میکنید بیشتر است از آن جهت که اولیای معصوم به ما فرمودهاند به اندازۀ معرفتی که نسبت به اعمالمان داریم، آن اعمال قبول میشود. و در این رابطه خوب است به کتاب «اصول کافی» قسمت «عقل و جهل» رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام استاد: در واقع باید بگم که حرفی برای گفتن ندارم و همین مرا در گیر کرده است تا کمی به خودم فکر کنم و در نتیجه منجر شد به این که قرآن بخوانم. میدونم که همینه و معنی کردن همینه در این متن حداقل از زبان و قلم من ساقط است، قبلا به شما هم عرض کردم که یا باید مُرد یا باید علی «علیهالسلام» بود. اما مسائل غرب و کنونی همچون سخن حضرت آقا ابزار عمده دشمن ترس افکنی است یعنی میگوید که شما دستتان خالی است و پوچ هستید در حالی که بر عکس این است، یادم می آید یکی از دوستانم گفت اگر پوچ انگاری نبود حاج قاسم شهید نمی شد، سخنان حضرت آقا چقدر به دلم نشست! راسیاتش حال که فکر میکنم میبینم که خب ما چگونه میتوانیم در واقع حسن باقری باشیم چرا حسن باقری بعلت این که بالاخره او هم میتوانست مثل بقیه جهاد کند اما راه خودش را شناخت و فهمید و فهماند که خط مقدم و پشت خاکریز کجاست، همین جا بگم که ما هم می توانیم همچین جایگاهی را در نسبت با کاری که می کنیم داشته باشیم، چگونه میتوان در وضع کنونی حضرت امام وار بود، که آن هم کار خداست. و آری! حقیقتاً کار خداست و از یک جایی به بعد اگر خودم حواسم نباشد می شوم کسی که به علت فکر کردن به نابودی اسرائیل نا امید شده و خدا را مقصر میداند در رابطه با مسئله و نا توانیاش، دوباره می گویم که همینه! پس چگونه می شود ساخت، در همین رابطه خودم روزی چندین بار میگویم که اسرائیل را نابود خواهم کرد (انشاء الله) و برای محقق شدنش همان طور که ما از خداییم و اوست که روحش را در ما دمیده است، من این موضوع را بر دوش خدا میبینم و به همین علت دلم قرص است. خلاصه که این روزها برایم درد وار شده و به این فکر میکنم که کسی که بیمار است در واقع درمانش را یافته است چون بالاخره پایان بیماری درمان است یا مرگ که آن هم یک درمان است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای دلِ قرص شما شوم. آری! مهم ایمانی است که انسان به نور آن ایمان متوجه میشود «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوّانٍ كَفورٍ» خداوند از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع میکند؛ خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد! و اینجا است که میدانیم وقتی ملتی تن به ذلت نداد و با نور ایمان در مقابل ظلم و تجاوز، مقاومت پیشه کرد، حتماً پیروز است به همان معنایی که حماس و جهاد اسلامی در باریکه غزه نشان دادند چگونه رژیم صهیون به اهداف خود نرسید. به این جملۀ رهبر معظم انقلاب زیاد فکر کنید که میفرمایند:
«عنصر صهیونی تظاهر به پیروزی می کند، چهرهی آدم های پیروز را به خودش می گیرد و میآید حرف های گزاف می زند و رجزخوانی می کند. بدبخت! شما کجا پیروز شدید؟ در غزّه پیروز شدید؟ آدم، چهل و چند هزار نفر زن و بچّه و کودک را با بمب بکشد و نتواند یک دانه از مقاصدی را که اوّل اعلام کرده، تحقّق ببخشد، پیروز است؟ شما حماس را نابود کردید؟ شما اسرای خودتان را در غزّه آزاد کردید؟ شما گفتید می خواهید حزبالله را از بین ببرید، شخصی مثل سیّدحسن نصرالله با آن عظمت را شهید کردید، توانستید حزبالله را از بین ببرید؟ حزبالله زنده است، مقاومت فلسطین زنده است، حماس زنده است، جهاد زنده است؛ شما پیروز نیستید، شما شکست خوردهاید. بله، در سوریه جلوی شما باز بود، یک سرباز با یک تفنگ هم جلویتان نبود و توانستید چند کیلومتر با تانک و ابزارهای نظامی جلو بیایید، [امّا] این پیروزی نیست؛ مانعی در مقابل شما نبود، این پیروزی نیست. البتّه جوان های غیورِ شجاعِ سوری هم بلاشک شما را از اینجا بیرون خواهند کرد.»
این است آن ایمانی که در مواجهه با کفر به میدان میآید و آیندۀ دیگری را که حضور جهانیِ انسان است با هویت قدسی؛ شکل میدهد، آزاد از غربزدگی و تحجّر. موفق باشید.
سلام استاد بزرگوار: در احوال شهادت مبارز ولایت پذیر شهید اسماعیل هنیه این چند خط به دستم جاری شد، تقدیم شما این دستها که نشان پیروزی به خود گرفتهاند، مردانی که از گوشه و کنار جهان با طیفی از عقاید و شرایع گرد هم آمدهاند را چه چیز یکی کرده؟ کدام نیروست که اختلافات نژادی و فرقهای را بیرنگ کرد و ما را هموطن کرد؟ آری، هموطن هم ولایتی مرزهای جغرافیایی که در نقشهها میبینید، زمینها را تقسیم کرده نه وطنها را نه ولایتها را، میشود مردمانی در تقسیمات کشوری تحت حاکمیت یک نیروی سیاسی باشند، همزبان و هم نژاد، حتی تابع یک قانون اساسی، اما از دو ولایت باشند. میشود انسانهایی با هزاران کیلومتر فاصله، با قانون اساسی و نظام حاکمیتی متفاوت، خود را اهل کسی و چیزی بدانند؛ اگر مهمان عزیز ما در تهران به شهادت رسید، سردار سلیمانی عزیز در بغداد، سردار زاهدی در دمشق، شاید استعارهای باشد از گونهای دیگر از هموطنی، هم ولایتی اینها همه در وطن خود به شهادت رسیدند چون درکی از همولایتی و هموطنی در جانشان نشستهبود که سرزمین خود را در چشمهای یکدیگر در امیدها و اهداف و دلبستگیهای هم مییافتند، آنها وطن خود را روی نقشه پیدا نکردند با نقشهایی که در تحقق آرزوهای هم ایفاکردند، در دردهای مشترکی که بیصدا با هم چشیدند در آوارگیها و مبارزههایی که با هم پیش بردند، وطنی ساختند که دیگر روی هیچ کاغذی ترسیم نمیشود، گویی آن وطن را باید، روحی دانست که به هرچه توجه کند و به هر جسمی امید ببندد آن را از آن خود میکند شاید سیاهپوستانی در آفریقا و آمریکا، دانشجویانی در اروپا، مسیحیانی در مرزهای جغرافیایی مختلف، خود را اهالی این وطن مییابند آنها در حال فتح سرزمینهای زلال انسانیتاند نه لزوما با خون ریختن، با خون دل خوردن.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نکتهای که مطرح فرمودید، حقیقتاً معنای «وطن» برای مجاهدانِ راه حق همان است که میفرمایید. به یاد دو بیتی جناب خواجه ابوسعید ابوالخیر افتادم که میفرماید:
گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی
آری! حقیقتاً این تنها مجاهدین در جبهه مقاومتند که با سکنیگزیدن در کنار همدیگر از بیخانمانی که تقدیر بشر مدرن است، رهایی مییابند؛ معلوم است که شهید هنیه در وطن خود شهید شد و به گفته آن مرد، اگر در ایران شهید نشده بود در وطن خود شهید نشده بود. https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/18355 . و این نشان میدهد که جهان دیگری در پیش است. موفق باشید
سلام علیکم استاد بزرگوارم: ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب نقل میکند که روزی عباس عموی پیامبر(ص) نزد علی بن ابی طالب آمد و به ایشان گفت من عموی پیامبرم لذا میراث او- که چیزی جز دلدل و شمیشرش ذوالفقار و زره و عمامهاش نیست – به من میرسد. حضرت علی(ع) فرمود: میراث انبیاء به اوصیاء آنان میرسد نه به دیگران، حتی فرزندانشان. استاد جان، این فرموده امیرالمؤمنین شبیه به صحبت ابوبکر نیست که گفت: انبیاء ارث باقی نمی گذارند برای فرزندان خود و در آنجا حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام، این حدیث رو رد کردند و ادله قرآنی حضرت زهرا آوردند؟ متشکر از لطفتون
باسمه تعالی: سلام علیکم: میراثی که در راستای ادامه راه «موصی علیه» هست غیر از میراث عادی است. آری! شمشیر و زره مربوط به کسی است که بناست راه آن حضرت را ادامه دهد. ولی ماترکِ عادی مربوط به ورثه است همانطور که کتابهای فرد متوفی به فرزند عالِم او میرسد و یا شمشیر او به فرزند ذکور او میرسد. البته در این مورد بحثهای خاصش مطرح بوده است. موفق باشید
با سلام و عرض پوزش خدمت استاد طاهرزاده. زمانی در مواجهه با برخی از اندیشه ها، این مطالب و جمع بندی ها مطرح می شد. نظر مبارک استاد را مسألت دارم. عنوان: «تفکر تاریخی چیست و متفکر تاریخ ما کیست؟» هر تاریخ و زمانه ای را «عقل» خاصی در بر می گیرد و به پیش می راند. این عقل اگر چه در باطن و در وجود همگان یکسان «حضور» دارد، لکن در همگان یکسان «ظهور و تجلی» ندارد. متفکران تاریخ کسانی هستند که عقل زمانه در وجود آن ها و در تفکر آنان بیش از دیگران متجلی است. و در حقیقت آینده ی هر جامعه ای را در آینه تفکر و شخصیت متفکران آن جامعه باید جست و جو کرد. آینده، یعنی آنی که دارد می آید! از کجا می آید؟ از همان جایی که متفکر رفته است و آن آینده را دیده است و در آینه افکارش آن آینده تابیده و او آن را گزارش و انعکاس داده است. آینده، باطنِ متجلی و پنهان تاریخ و هر زمانه ای ست. هیچ کس نمی تواند جلوی آمدن و تابیدن آن آینده را بگیرد. آینده ی ما چیست و آنچه دارد می آید و می تابد کدام است؟ آینده، به صورت رخداد ظهور میکند، و با تابش خود، راهی به سوی خود به روی ما می گشاید. آنجا که تفکر نیست، یعنی نوری از آینده نمی تابد و بین ما و آینده حجاب هایی واقع شده است. ما در آینه شخصیت هایی مثل حضرت امام خمینی «رحمة الله علیه» آینده خود را به نظاره می نشینیم. امام ما همان پرتو تابان و درخشانی است که از افق آینده ما به سوی ما آمده و می خواهد ما را با خود به سوی آن آینده و تمدن درخشان بکشاند. امامْ آینه ی آینده ی قدسی و پس فردایی و زمان باقی و انفسی ماست. جهان توسعه نیافته، جهان مظلومی است که از تفکر تاریخی محروم شده و از راه آینده اصلی خودش بیرون افتاده و راه توسعه هم در مقابلش گشوده نشده و بدین شکل دچار بی تاریخی و بی آیندگی و سرگردانی گشته. انقلاب اسلامی همان ریسمان و حبل الله متینی است که از افق آینده به سوی ما آویخته شده و می تواند ما را از باتلاق توسعه نیافتگی بیرون کشیده و در راه آینده و تاریخ اصلی خودمان قرار داده و پروازمان دهد. اگر به آن تمسک کنیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را / که کس آهوی وحشی را از این خوشتر نمیگیرد». دقیقاً در خال زدهاید از آن جهت که توانستهاید امر تاریخی را با تفکر و حضور در آینده به خوبی جمع کنید و معنای «حبل المتین» بودنِ انقلاب اسلامی را بنمایید. چه اندازه محروماند خفاشانی که دشمن آفتابِ فاش و آشکار انقلاب اسلامی هستند و در دل چنین طلوع بزرگی که در این تاریخ پیش آمده، آیندهای که آینده دیگری است، نمییابند آیندهای که در کلام حکیمانه رهبر معظم انقلاب تحت عنوان «ایمان و امید» بدان اشاره شد. موفق باشید
سلام استاد: این همواره در مسیر بودن و هی بگیم نه این نشد و منتظر افق بالاتر باشیم، من احساس میکنم که با این حال دچار یاس میشم، شاید هم من درست نفهمیدم منظور شما چیه از این شدنی بعد از شدن که میفرمایید، چون واقعا دلم یک مأمن آرامش و اون رسیدنه رو میخواد، هی ام هر روز دچار شک و تردید ها میشم و به حال علما و شهدا غبطه میخورم که انگار در دنیا در یک بهشتی زندگی کردن و به مسیرشون انقدر یقین داشتن، راستش از مسیر خیلی لذت نمیبرم، برا همین بعضی وقتا فکر میکنم مسیر رو اشتباه اومدم ولی چون تو این مسیر اربعین و کربلا و امام رضا میبینم نمیتونم با این راه بیگانه بشم، و از اون طرفم هرچی کتاب میخونم، سخنرانی گوش میدم، انگار نه انگار و میدونمم به این ها نیست ولی کار دیگه ای ام بلد نیستم بکنم هرچی ام دعا میکنم خیلی تاثیری ندیدم ولی اطرافم دیدم ادم هایی رو که از این سرگشتگی و پوچی و حیرانی در اومدن و سفت و محکم دارن مسیر رو پیش میرن ولی من واقعا نمیدونم چجوری از این حال در بیام حتی قبلا که زیارت میرفتم انگار که از حرم خیلی بیشتر لذت میبردم و یا جزء خوانی ماه مبارک و خوندن معانی آیات برام خیلیی شیرین تر بود ولی الان که معنی میخونم انگار اصلا حرف قرآن رو نمیفهمم و فرسنگ ها فاصله میبینم و کلی سوال و شبهه از آیات برام پیش میاد واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم اگه میشه بنده رو راهنمایی بفرمایین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در ابتدای کتاب «انقلاب اسلامی؛ طلوع جهان بین دو جهان» عرض شد، حضور در این مسیر، روبهروشدن با سکراتی است که از یک طرف انسان نسبت به آنچه با آن مأنوس بود را از دست میدهد و از طرف دیگر آنچه را که باید در آن حاضر باشد را نیافته؛ همان حالتی که به یک معنا میتوان گفت از مسجد و مدرسه محروم شده است ولی به میخانهای هم که باید برسد، نرسیده. و در این رابطه هرکس باید خود را طوری تعریف کند که اگر میتواند با دیروزِ خود بهسر ببرد چرا خود را به زحمت بیندازد؟! جناب عطّار در همین رابطه از احوالات خود گزارش می دهند که:
دی زاهد دین بودم، سجاده نشین بودم
ز ارباب یقین بودم، سر دفتر دانایی
ترسا بچه ایم افکند از زهد به ترسایی
اکنون من و زنّاری در دیر به تنهایی
امروز دگر هستم، دُردی کشم و مستم
در بتکده بنشستم، دین داده به ترسایی
نه محرم ایمانم، نه کفر همی دانم
نه اینم و نه آنم، تن داده به رسوایی
دوش از غم فکر و دین، یعنی که نه آن نه این
بنشسته بدم غمگین، شوریده و سودایی
ناگه ز درون جان، در داد ندا جانان
کای عاشق سرگردان تا چند ز رعنایی
پس گفت در این معنی، نه کفر نه دین، اَوْلی
بر شو تو ازین دعوی گر سوخته مایی
نکاتی در غزل شماره ۱۳۱ مطرح شده است، خوب است که نسبت به آن نکات فکر شود. موفق باشید
با سلام و احترام: پیرو سوال ۳۷۱۵۵، لطفا راهنمایی بفرمایید: ۱. اگر همه ی اسما در همه انسانها بالفعل نمی شود، اگر در فردی یک اسم بالفعل شود هم رتبه با بعضی ازملائکه یا پایین تر از ملائکه ای که حامل اسامی بیشتری هستند می شود؟ ۲. قبلا شنیدم که اجنه به لحاظ عقلی پایین تر از انسان هستند (درسته؟) در اسما چگونه اند؟ یعنی آنها چند اسم را می توانند بالفعل کنند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! این ظرفیت بالقوه انسان است که میتواند تا مرز بالفعلشدن و انتخابکردن نسبت به همه اسماء جلو رود و آن کس که به بعضی از اسماء منوّر شود، به همان اندازه به فرشتهای که منوّر به آن اسماء است نزدیک میگردد در حالیکه ظرفیت انسانیِ انسانها تا نزدیکی به انسان کامل که حامل همه اسماء است، وسعت دارد و در آن صورت است که احساس میکند در صراط مستقیم است. ۲. همینطور است و مسلّم اجنه نسبت به اسمای الهی بینصیب نیستند، ولی چگونه؟ والله اعلم. در رابطه با اسماء، کتاب «اسماء حسنی دریچه های نظر به حق» https://lobolmizan.ir/book/241?mark=%D8%AD%D8%B3%D9%86%DB%8C میتواند راهگشا باشد بخصوص که در ماه رمضان برای انس با دعای عزیزالقدر سحرهای ماه رمضان ما با اسمای حسنای الهی با حضرت ربّ العالمین مرتبط میشویم و کتاب مذکور سعی کرده قدمی در شرح کتاب حضرت امام خمینی (ره) در رابطه با «شرح دعای سحر» بردارد. موفق باشید
سلام استاد: چیدن هفت سین از آن دست بدعت هاست که باید باهاش مقابله کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! زیرا هفتسین یک سنت است و نه یک بدعت در مقابل دین. موفق باشید
سلام علیکم: پیشاپیش نیمه شعبان و میلاد امام عصر ارواحنا فداه را تبریک عرض می کنم. با توجه به اینکه می فرمودید نظر به توحید و انوار الهی باید حالت حضوری و قلبی داشته باشد و نه حصولی و ذهنی و متافیزیک، لذا فرمودید برای تحقق حالت حضوری و انس قلبی، باید به مصادیق و مظاهر توحید در خارج از ذهن مراجعه کرد «وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها». در همین راستا برای نظر به نور امام زمان علیه السلام هم فرمودید باید به آینه و مظهریت امام زمان یعنی نائب ایشان رجوع کرد. پرسشم این هست که با توجه به این قاعده آیا وقتی مثلاً زیارت آل یاسین می خوانیم باید همواره آینه مدنظرمان باشد؟ آیا کسانی که به نائب ایشان نظر ندارند ولی به آن امام زمانی که می دانند در عالم هست رجوع می کنند بهره ای از نور حضرت دریافت می کنند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنچه ارتباط را نسبت به اسمای الهی ارتباط قلبی و حضوری میکند، با نظر به مظاهر اسماء حسنای الهی پیش میآید که قبلاً عرایضی در این مورد شده. ولی همان افرادی که با تفکر خود باور به حضور حضرت دارند مسلّماً بیبهره نیستند. اخیراً در این رابطه عرایضی تحت عنوان: «نظر به حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجه»و درک حضور نهایی امروزین خود» https://eitaa.com/matalebevijeh/16112 شده است. خوب است به آن مطلب رجوع فرمایید. موفق باشید
با سلام: در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال شاهد حضور شخصیت های سیاسی در تهران بودیم از جمله ریاست اسبق جمهوری آقای دکتر روحانی بودند در حین حضور به راهپیمایی به ایشان توهین کردند و شعارهای بعضی مردم لقب دروغگو و مرگ بر منافق و مرگ بر آخوند آمریکایی سر دادند به نظر من کار بدی کردند به آقای روحانی توهین کردند و در این مورد و موارد حضرت آقا رهبر معظم فرمودند نباید توهین و فحاشی به مسولین کرد یک مورد مهر پرت کردن به آقای دکتر لاریجانی و توهین به مرحوم آیت الله هاشمی رحمت الله علیه که با لگد به در خانه ایشان زدهاند حضرت آقا واکنش نشان دادند و سخنرانی ایشان در قم به هم زدند و یا اخیرا که توهین به آقای روحانی شد آیا با این کارها دشمن به شاد نشدیم چرا بعضی به اصطلاح انقلابی نما با این کارها ضعف نشان دشمنان اسلام و انقلاب دادند و به نظر نباید این کارها انجام شود در پای صندوق رای باید تسویه حساب کنیم و نقد کنیم با فحاشی و توهین کاری از پیش نمی بریم اگر قبول نداریم این آقایان را خوب رای ندهیم ولی توهین و جسارت کاری بسیار زشت و ناپسند و به دور از انسانیت هست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مطمئناً کار این افراد اگر نگوییم نفوذی بودهاند، کاری بود دشمن شادکن. و هرگز این افراد از جنس شهدا که هیچ، از جنس مردم عادی هم نیستند. در روایت از امام صادق«عليهالسلام» داریم: «فى قَولِهِ تَعالى (وَقولوا لِلنَّاسِ حُسنا) میفرمایند: أى لِلنّاسِ كُلِّهِم مُؤمِنِهِم وَ مُخالِفِهِم ، أَمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ ، وَ أَمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم إِلَى الايمانِ ، فَإِنَّهُ بِأَيسَرَ مِن ذلِكَ يَكُفُّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ، و عَن إخوانِهِ المُؤمِنينَ؛» درباره آيه (و با مردم سخن نيكو گوييد) فرمودند: مقصود همه مردمان، اعم از مؤمن و كافر منظور است. اما با مؤمنان بايد گشاده رو بود و اما با كافران بايد به نرمى و مدارا سخن گفت، تا به سوى ايمان كشيده شوند و كمترين نتیجهاش اين است كه خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان مصون مىدارد. چه اندازه خوب میفرمایید که ما باید پای صندق رأی مرزها را مشخص کنیم. موفق باشید
استاد دلم میخواد همین رو بگم که هیچ کس نیست و نبوده که گوش بده باشه. داره متلاشی میشه جگرم، خودم هستم ولی از بس که در خلوتم بی معنی بودم او هم الان نیست برا گوش دادن. خدایا زید من کو؟ من چه کنم؛ گناه عالم چیه که باید جور من رو بکشه. بدم میاد از آدم های که ترسو هستند و از حرف زدن با بقیه میترسن و همیشه دیوار دفاعی برای خود چیدن. آه ای کاش میشد این روند مسخره رو برید. انتقام میگیرم از دنیا، یکی از رفقای دوست داشتنی امشب از این حرف زد که یک کسی یه راهی رو شروع میکنه نمیدونم مینویسه، شعر میسرایه و ... دلم میخواد روند عادی خودم رو داشته باشم. هوا و هوس مثل یک قطب نما میمونه در دل یخ بندان که دل بستن و بسنده کردن به آن عاقلانه است. همه میدونن طاها کیه، همون که همیشه بی جهت و بی دلیل داره میخنده و خیلی رو مخه. اگه مِیخونه نرم کجا برم. اما من نمیدونم. چرا باید رفت توی لاک خود، مگه این دنیا جز یک قوطی در حال متلاشی نیست و دیگه خودم و خودت کجاشی. نیست انگارم، بوش همه جا را فرا گرفته، بجای طاووس های رویایی خفاش های کرنایی به دور من میگردند. نبود انگار، نیست انگار هرچی که تو بگی؛ همون فکر میکرد نیست. نمیدونم چجور گریه رو بنویسم. بابا بخدا من هم میخوام حاضر باشم در تاریخ اما، متاسفانه تا زیر چانه به زیر باتلاق رفته ام. بخدا خواستم این همه ننویسم ولی بدونین که من یک راوانی هستم که اطرافیانم یه لطفی کردن زنگ نزدن به فارابی بیاد ببرتم. هیچی ازتون نمیخوام، خونده باشین کافیه ...
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که در بودنِ خود به شدنی فکر کنیم که در دل این بودن، پیش میآید آنطور که جوانانی مانند شما در کانال «فرصت» https://eitaa.com/forsat_soha مباحثی تحت عنوان «ما و انقلاب اسلامی» را پیش آوردهاند. خوب است که به آن مباحث رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: کدام یک از کتب حضرتعالی مناسب است که برای سی جلسه ماه مبارک رمضان از محتوا و عناوینش الگو برداری شود برای موعظه و منبر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: میتوان در این مورد به کتابهای «رمضان؛ دریچه رؤیت» و «فرزندم؛ اینچنین باید بود» و کتاب «سوره فتح و آینده روشن مجاهدان سالک» https://lobolmizan.ir/book/622?mark=%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87%20%D9%81%D8%AA%D8%AD فکر کرد. موفق باشید