سلام علیکم ستاد ارجمند: به یاد دارم حضرت آقا در دیدار خود با راویان دفاع مقدس تاکید جالبی مبنی بر عدم غلو کردن در روایات جنگ داشتند، از آن جهت که خودِ قضایای واقع شده به اندازه ایی بزرگ و جالب و حضور آورند که نیازمند غلو نیست! حال برخورد غلوآمیز با مساله «طوفان الأقصي» و قدری نا ملایمتی ها در حق سید مقاومت نیز، بنظر از آفات پیش رو است، که با تعمیم تاکید آقا البته قابل حل است! ما باید عنایت داشته باشیم که سید مقاومت و دیگر بزرگان برای خود ننگ میدانند اگر امروز توان غلبه نظامی به اشرار عالم اعم از آمریکا و صهیونیسم را داشته باشند، و آنرا به فردا بسپارند لیکن مساله توان مقاومت مساله حمله نظامی نیست که از ایشان انتظار داشت_مساله چندین ساله جنگ نرم است که آنهم در حد اعلا آن مشهود است و با تورق صفحات مجازی میشود بروز «انقلاب اسلامی» آشکارا و «ایرانِ» در پشت آن را بطور پنهان مشاهده کرد! ایشان خود بخوبی تاکید کردند که شاید منتظر فرمان حمله مستقیم من هستید اما من چندین سال است در حمله ام، بدون از دست دادن لحظه ایی. من بشخصه گمان دارم در این برهه بیشتر از آن که دنبال تهیه تفنگ و موشک و تانک میباید بود دنبال گوش و چشمی باید بود که نبسته به زبان سیدان باشد _ مصداق بشنو از نی چون حکایت از این قضایا میکنند است. سمعا و طاعتا از بزرگان علی الخصوص آقا، بدون هیچ غلوی سلاحی است که هیچ ارتش جهان آن را نه دارد و نه میتواند به سادگی ها داشته باشد. ممنون از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان که در جلسه «ما و قامت بلند سید مقاومت» https://eitaa.com/matalebevijeh/15126 در جمع رفقا مطرح شد و نیز در جلسهای که با عنوان «جایگاه تاریخی سخنان سید مقاومت با نظر به غزه» https://eitaa.com/matalebevijeh/15130 عرض شد حقیقتاً جناب سید حسن نصرالله در آن سخنرانیشان مسئله تقابل ما با صهیونیسم و استکبار را بسیار عمیق تر دیدند و بنده تعبیر نگاه پسفردایی برای سخنان ایشان قائل هستم. تلاش همه ما آن باید باشد که سعی کنیم جایگاه سخنان سید مقاومت را در تاریخی که پس از رخداد طوفان الاقصی مطرح کردهاند، بفهمیم که اشارهای است به آیندهای که به تعبیر مقام معظم رهبری آن آینده، آینده فلسطین است. موفق باشید
«و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین» بزرگترین مکر خدا در قبال بندگانش دادن وجود به آنها بود، نیستی مطلق به نیستی مضاف هست داد، جلّ الخالق و عظم شانه. نیستی مطلقمان را فراموش کردیم ولی یک روز یادمان میآید عهد نیستیمان را. وای بر ما نیستهای مضاف هست نما! چقدر توهم زده ایم! قربان خدایی که وجود ندارد ولی وجود میبخشد و ثابت میکند فاقد شیء معطی شیء است. وجود بوی گند میدهد، نیستی است که کمال مطلق است. قربان آن نیستی که عین هستی است ولی هیچ ربطی به هستی ندارد. بالاترین مرتبه توحید این است که بفهمی خدا وجود ندارد. فقط تویی که بوی گند هستی را میدهی، خدا از این بوی گند و آفت هستی منزه است، سبحان الله عما یصفون! هزاران آفرین به کفار که مردانه گفتند خدا نیست! خوشا بحالشان که جهنم عشق را به بهشت عقل ترجیح دادند و به وجود خدا کافر شدند. بزرگترین موحدین عالم کافر ترینشان هستند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه به حکم آیه شریفه که در وصف حضرت حق میفرماید: «لیس کمثله شیئ» که او شبیه هیچ موجودی نیست، و اساساً موجودی نیست مانند سایر موجودات، حرفی نیست، ولی موجودنبودن خدا غیر از وجودبودنِ اوست و اینکه عین وجود است که در ذات خود به گفته شیخ الرئیس ابوعلی سینا: «ماهیتُهُ انیّته» میباشد زیرا جنس او و ماهیت او همان هستی اوست و هستی ما به عنوان نور وجود او بسی ارزشمند است. مشکل آن است که ما به جای عبودیت نسبت به او و عین ربطبودن، انانیت خود را مدّ نظر آوریم. موفق باشید
سلام علیکم: بسم الله الرحمن الرحیم. امیرالمومنین علیه السلام «رأس الاستبصار الفكرة» اساس بينايي فكر كردن و تأمّل است چه زیبا فرمود مولای متقیان و امیر بیان که اساس و بنیاد و ریشه ی بینایی و بصیرت تامل و فکر است، و مگر جز این است که آنانی که امروز از درک و فهم حماسه ی طوفان الاقصی درکی ندارند به دلیل عدم تامل در درک زمان و تاریخی است که به میان آمده است؟! بصیرت، مسأله ی فهم زمانه ایست که انسان ها می خواهند با درک آن تاریخ خودشان را بسازند و اگر این فهم صورت نگیرد از انباشت علم های متراکم و مدرک و مقالات روی هم فقط ثروت اطلاعات حاصل می شود و نه درک و فهم تاریخی که زیست انسانی بشر را تغییر دهد! امروز غزه موضوع تفکر اندیشمندان شده است تا آنکه بتوانیم برای فردای تاریخ و انسانی که به شدت از پوچی و افسردگی خسته شده است و توهم و خیالات روزمره ی زندگی دنیا جای تامل و تفکر را از او ربوده است و جامعه ای که از تفکر روی بگرداند گریزی از پریشانی ندارد و ریشه ی احوال پریشان روزگار تاریخ بشر هم جز این نیست که بیش از آنی که پیرامون خود و زندگی و نسبت اش با تاریخ امروز فکر کند خود را مشغول پرنده ی خیالی کرده است که برای فرار از روزمرگی ها از این شاخه به آن شاخه می پرد بی آنکه بداند فردای زندگی اش چه ربطی با تفکر در وضعیت امروزینش دارد! ما در تاریخ انقلاب اسلامی با ایام گوناگونی روبرو شدیم که بابی و فتحی برای گشودگی تفکر در میان انسان ها شد از دفاع مقدس، از جریان های گوناگون از مشکلات و مصایب مختلف در ادوار و اطوار این انقلاب و از فتنه ها و از شکوه ایام اللهی که بر ما رو کردند از تشیعع شهدا و... امروز با حماسه ی غزه باز هم بابی از تفکر و تأمل بر ما گشوده شد تا بیش از پیش خود را در آینده ی قلمرو اسلام حاضر ببینیم و تفکر را بستر حضور در حقیقت بدانیم نه صرفا حرکت از مسأله ی مجهول برای کشف معلوم که البته آن هم از مصادیق تفکر است اما حضور در واقعیت و حقیقت تفکر در عالی ترین نحوه ی بودنی است که انسان می تواند در زمانه ی خود حاضر باشد. اساسا انسان هایی که خود را از اندیشیدن پیرامون آنچه با غزه پیش آمده است روبرو نمیکنند و با آن مواجه نمی شوند و طلبی که باید را از پیش آمد تاریخی امروز ندارند جز پریشانی و سردرگمی حاصلی نخواهد بود ولو اندیشمند ترین انسان ها باشند یا با فضیلت ترین و اخلاقی ترین آدم های عصر خود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر به گفته هایدگر: «تاریخ، اعصار وجود است» و ما وجود را که همان حقیقت است در عین هویت قدسی در هر مقطعی از تاریخ وجهی از آن را ملاحظه میکنیم و او خود را در دل تاریخ با جلوات و اسماء حسنای خاصی مینمایاند تا انسانها با نور توحیدی که در تاریخشان ظهور کرده، نسبت خود را با خدا در آن تاریخ بیابند؛ آری! اگر تاریخ اعصار وجود است و ما در انقلاب اسلامی حضور خدا را تجربه کردیم ولی پس از مدتی با روزمرّهگیها از روح انقلاب فاصله گرفتیم و عملاً از او که معنای ما بود، فاصله گرفتیم؛ در همان راستا انقلاب با حاضرشدن در تاریخی که با غزه به ظهور آمده، حضور بیشتری را به میان آورد و ما در واقع وجه متعالی انقلاب اسلامی را که از آن غفلت کرده بودیم، در منظر خود مییابیم. غفلت از حقیقتی که به سوی ما آمده تا ما را در معنایی بسی اصیلتر وارد کند. این است آنچه ما در غزه مییابیم و این اندازه احساس یگانگی با آن داریم. موفق باشید.
سلام علیکم استاد بزرگوارم: با جمعی از دوستان چند سالیست سیر مطالعاتی شما رو دنبال میکنیم. بعد از کتاب معاد به کتاب «فرزندم اینچنین...» رو به اتمام میرسونیم. در کنار آن مباحث کربلا رو دنبال میکنیم و با توجه به تاکید شما که نیاز هر روزه ما به کربلا هست و باید با کربلا زندگی کرد، بر این حساب کتابهای «كربلا؛ مبارزه با پوچيها» «راز شادی امام حسین...» «جایگاه تاریخی حادثهها و...» جزوهی «كربلا از چشم عقل و عاطفه» جزوهی «كربلا، سریان عشق الهي» جزوهی «كربلا در سطوح مختلف تحليل» رو به لطف خدا به اتمام رساندیم و در حال حاضر کتاب فتح خون با شرح صوت های شما رو به پایان میرسونیم که بسیار پربرکت بود. حال استاد بعد از فتح خون چه پیشنهادی برای ادامه مباحث کربلا دارید؟ در ضمن استاد چه طور از شهید آوینی جدا نشم؟ آشنایی بنده با شهید آوینی به برکت شما بود. ان شاءالله همنشین اهل بیت باشید. بنده و دوستانم رو دعا بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بحثهایی که در سال اخیر در رابطه با کربلا شده، بخصوص مباحث سال جاری تحت عنوان «کربلا و رازی که شهدا متوجه آن بودند» ان شاءالله میتواند کمک کند. ۲. باید سعی کنید همه نکاتی که شهید آوینی عزیز بر آن نکات دست گذاشته و ورود کرده را بشناسید و در این رابطه انس با آثار دکتر داوری کارساز است. موفق باشید
سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده: پیرو سوال 36090 مباحث ده نکته از معرفت النفس و معاد حضرتعالی را مطالعه کردیم و پیگیر مباحث معرفتی بوده ایم. گاهی از شما نکات و سرگذشت های ویژه ای پیرامون زندگی امام شنیده ایم که تقاضا داشتیم منابعتان در نقل این خاطرات برای آشنایی با زندگی حضرت امام (ره) را بفرمایید. متشکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد کتابهای خوب و مفصلی در میان است. مجموعه آثار مرحوم آقای قرهی زوایای خوبی از زندگی امام را پیش میکشند و آقای روحانی در مجلدات تحلیلی از نهضت امام خمینی نیز نکاتی را از قبل از سال ۴۲ تا پیروزی انقلاب با ما در میان میگذارند. جناب حاج آقا رحیمیان در کتاب «در سایه آفتاب» نیز حرف هایی در این مورد دارند. موفق باشید
آیا اخلاق نسبی هست یا مطلق و اینکه دلیل هر کدام از جواب ها چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اخلاق نسبی یعنی یک امر اخلاقی در زمانی، درست است نسبت به آن زمان، و در زمانی با توجه به زمان دیگر درست نیست. در حالیکه وقتی اخلاق، مبتنی بر حقایق باشد همیشه ثابت است و بدین معنا نیست که مثلاً موضوعی در زمانی درست باشد و در زمان دیگر درست نباشد. موفق باشید
سلام علیکم: حالتون خوبه الحمدالله. حاج آقا چگونه نگاهی باید نسبت به سخنرانی های امامین انقلاب داشت؟ نگاه تحلیلی نسبت به بیانات ایشان باید چگونه باشد؟ بنده قصد دارم بیانات را به عنوان مثال با دولت بررسی کنم، چه باید بکنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید با تحلیل آن سخنان، متذکر اشاراتی شد که در سخنان آن عزیزان مدّ نظر است. مانند عرایضی که نسبت به سخنان رهبر معظم انقلاب با طلاب و مبلغین مطرح شد. https://eitaa.com/matalebevijeh/14359 . موفق باشید
سلام علیکم: تسلیت می گم ایام اربعین حسینی را، جسارتا حجاب عرفی در تهران با اصفهان متفاوت است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید همینطور باشد ولی در هر صورت، مرز آن را برای متدینین، شریعت الهی و برای غیر متدینین قانون تعیین میکند. موفق باشید
با سلام: منظور از صقع نفس انسانی چیست؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور، اصل و ذات انسان که همان وجهِ وجدانی آن است، میباشد. موفق باشید
با عرض سلام و تقدیم بهترین درودها خدمت شما استاد مهربان ✍ امسال محرم برای خیلی ها عزاداری کنید. امسال عزاداری کنید برای تمام آن جوان هایی که قرار بود امسال عروس و داماد بشوند ولی با این وضع اسفناک قید هر چه عشق و ازدواج و تشکیل زندگی را زدند. امسال عزاداری کنید برای کشوری که ارزش پولش از تمام کشورهای دیگر کمتر شده. امسال عزاداری کنید برای مستاجرهای جواب شده، برای افراد بیکار و عائله مند، برای افراد محتاج دارو و بی پول. برای آبرودارها و بازنشستگان مستاصل. برای پدر و مادرهای شرمنده و پشیمان. امسال عزاداری کنید و اشک بریزید برای حال مردم. مردم مهربانی که حال دل شان خوب نیست.😭 پس عزا بر خود کنید ای خفتگان زانک بد مرگیست این خواب گران. (مولوی) جواب اینهمه ظلم را چه کسی می دهد؟ ای خدای مهربان چه کسی جوابگوی ضجه های مردم در کوچه و خیابانهاست به خاطر بی تدبیری و یکدنگی؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حقیقتاً باید عزاداری کرد و اشک ریخت برای همین مظلومهای عزیزی که میفرمایید. ولی باید مواظب خطای تشخیص بود تا جای شهید و جلاد جابجا نشود و معلوم گردد مشکل را باید با نظر به افقی که از طریق انقلاب اسلامی پیش آمده است جبران نمود. و این سخن حکیمانه مقام معظم رهبری را همواره مدّ نظر داشت که میفرمایند: «ما اگر مشکلات را مشاهده میکنیم، باید انگیزهمان تقویت بشود برای پیدا کردن راههای رفع مشکل و کمک به آنهایی که در میدان، در مقابل این مشکلات ایستادهاند و برای رفع آنها دارند تلاش میکنند.» (۱۴ خرداد ۱۴۰۲). موفق باشید
سلام و ارادت: در ایام دهه محرم هیاتی در شهر، تابلویی نصب کرده که بر روی آن نوشته است: «آمنوا بالحسین» آیا این عبارت معنایی درست است؟ در حالی که در قرآن «آمنوا بالله و بالرسول» وجود دارد. یعنی به مستفاد رسالت ایمان به رسول به کار رفته اما «آمنوا بالمحمد» بکار نرفته است... به نظر می رسد زمینه سوء استفاده اهل تسنن بخصوص وهابیت از این نوشته ها وجود دارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظورشان آن است که به حقیقت کار حضرت سیدالشهدا «علیهالسلام» ایمان بیاوریم. ولی به هر حال این عبارت، عبارت خوبی نیست. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: امیدوارم که همیشه در صحت و سلامت باشید ممنون از کتابها، صوتها و سخنرانیهای ارزشمندتون. شما از نگاهی نو و تازه همه مباحث را مطرح میکنید واقعا خالق یک گفتمان هستید. خیلی به خدا رو شاکرم برای اینکه به واسته استادی که کتابهای شما را به من معرفی کرد. از سال 93 به طور جدی در مباحث شما هستم و در حال تدریس بعضی از کتب شما در حوزه انسان شناسی و گاها مباحث انقلاب اسلامی، ولی سالهاست یک موضوعی در ذهن من از شما میچرخد و آن اینکه چرا شما وقتی از بعضی شخصیتهای سیاسی یا گاها اجتماعی صحبت میکنید یه نظرات قطعی بیان میکنید؟ گاهی در ذهنم میچرخد نکند استاد بغض و کینه شخصی از این افراد دارد که اینگونه تند صحبت میکند؟ مثلا برایم لاینحل است چرا شما راجع به شخص آقای هاشمی رفسنجانی اینقدر نظرات قطعی دارید؟ یادمه یه بار در جلسه ای بیان کردید خدای هاشمی خدای خمینی را کشت. واقعا شخصیت آقای هاشمی اگر به فرض دچار انحراف شده باشد چرا رهبر عزیزمان اینگونه در متن پیام ارتحال از ایشان یاد کرد. و متاسفانه این موضوعات به شدت در شاکردان شما رواج دارد. من تمام صوتهای شاگردان شما را هم گوش میدهم. مثلا در فایلی استاد حسینی داستانی از همراهی آقای هاشمی با رهبر معظم انقلاب در زمان جوانی داشتند به جایی رهبر معظم وقتی دیدند بچه های آن روستا دچار زنبور گزیدگی شدید شدند وردی خواندند و تمام آثار از آنها رفع شد و آقای هاشمی فرمودند چه خواندی ایشان گفتند فلان ورد را و ایشان فرمودند پس چرا برای من نشد و در ادامه استاد حسینی فرمودند فکر میکنند همه جا میشود با سیاست پیش رفت و سیاسی بازیه... واقعا شما این کفتمان را میپذیرید؟ یا استاد فرهادی که واقعا چنان با بغض شدید گاها در مسایل سیاسی ورود میکنند که نمیدانم چه بگویم و استاد موسوی و... واقعا شما که راه شهید بهشتی را رفتید و کادر سازی بسیار جالبی انجام دادید از شاگردانی که الحق و الانصاف دارند مجاهدت میکنند همین استاد حسینی، استاد فرهادی، استاد متقی، استاد موسویان، استاد اصفا و... من همش تو ذهنم میچرخه چون استاد طاهرزاده گاها با بغض نسبت به بعضی مباحث صحبت میکنند اینها هم همین راه را ادامه میدهند. واقعا دوست دارم در این زمینه پاسخی بشنوم که دلم از استادم، استاد طاهرزاده ای که سالهاست از ایشان مینوشم قرص تر شود. در پایان خیلی تشکر میکنم از مباحث شما، ای کاش در اصفهان بودم و به پای شما میافتادم که مرا در اخلاق سلوک دهید. استادی که سالها از او مینوشم اما یکبار موفق نشدم نصیحت یا تذکر مستقیمی از ایشان دریافت کنم. خوشا به حال شاگردان شما. یاعلی
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلماً دلیلی ندارد که بنده و امثال بنده با آقای هاشمی حساب شخصی داشته باشیم. اتفاقاً در ابتدا ارادت بسیاری به ایشان داشتیم تا اینکه با ریاست جمهوری ایشان، مسیری شکل گرفت که از نظر امثال ما انحراف از مسیر انقلاب بود و در جلسهای که خدمت آیت الله مصباح و دکتر حداد عادل تشکیل شد، همه نگران بودیم که چرا با چنین مسائلی روبرو شدیم و بحث «چه شد که کار به قتل امام حسین کشیده شد؟» در همین فضا عرض شد. به نظر میآید در نمازی که حضرت آقا برای آقای هاشمی خواندند آن جمله ای که عموماً برای میت خواند میشود حتی به اغماض؛ برای آقای هاشمی نخواندند که بگویند: « اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً.» موفق باشید
سلام: در اختلاف بین بزرگان تکلیف نوآموزان چیست؟ مثلا بزرگی راه صدرا را مثلا مختوم بداند به سوبژیکتیویته و پوچ گرایی و سوزاننده عرفان حضرتعالی به شدت صدرا را قبول دارید و برای فهم عرفان مفید و شاید لازم می دانید. بنده سرآغاز دوراهی هستم یکی می گوید صدرا سر از دره در می آورد دیگر رو به قله می داند. قاعدتا از شما بپرسم توصیه به راه صدرا می کنید ولی یک لحظه خودتان را به جای ما قرار دهید برای ما راه صدرا روشن نیست و نمی دانیم ما را به نیستی می رساند یا هستی و پنجاه پنجاه است بزرگان را نیز نمی دانیم کدام منطبق بر واقع می گویند یا لااقل مرجحی بر انتخاب یکی از آنها نداریم. البته صدرا را برای مثال آوردم و کلا می خواهم بدانم در مسائل اختلافی چه باید کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک، اندیشه خودتان است و نظر به سیره شخصیتهای قابل قبولتان. آیا با ورود در مباحثی مانند آنچه در کتاب «آشتی با خدا» و یا در کتاب «از برهان تا عرفان» برایتان پیش میآید؛ احساس میکنید به اصالتهای خود و در جهانی گستردهتر حاضر شدهاید، یا نه؟ اخیراً استاد یزدانپناه نکاتی در رابطه با «حکمت متعالیه و جهان امروز» مطرح فرمودند که میتواند در این مورد کمککننده باشد. https://eitaa.com/matalebevijeh/13933 موفق باشید
هیچ وقت فرصت نشد مسئله به این مهمی رو بنویسم. گویا فعلا تنها راه بازخوانی زندگی خودم به نظرهای مختلفه تا همواره امیدوار باشم. برای اولین بار که وارد اجتماع شلوغ تری شدم مهد کودک بود که روحم تحمل اون فضارو نداشت و رهاش کردم و مجبورا اول دبستان و دوران مدرسه بود که صد ها بیماری روحی در روحم نمود کرد؛ مثلا اینکه هیچ وقت در دوران کودکی من خواب بد یا اینکه کنترل ادرارم رو از دست بدم نداشتم و بسیار شاد بودم که تقریبا تو جهان خودم زندگی میکردم اما اول دبستان در راه مدرسه تا منزل خودم رو خیس میکردم. بارها خواستم برم ورزش اما هیچ وقت نشد مستمرا پایدار باشم در حالی که ورزش اصلا بی معنی بود برام. اما در کودکی با آزادیهایی که داشتم خود زندگیم ورزش بود. دبستانم در دهه هشتاد بود یعنی دهه تهاجم اخلاق غرب و بیشترین طلاق ها در اون دوران بود و عملا خانواده ها اون سالها متلاشی شدند و شهوت در اجتماع به حد افتضاحی رسیده بود من خبر دارم بسیاری از تجاوز ها در اون دهه بوده و الان هم که گاها مینویسند از اون سالها بوده. به زحمت رسیدم به نوجوانی و سعی کردم کار کنم و دیدم بازار سرتاسر دروغه نهایتا خانه نشین شدم و همواره به زور تحصیل کردم اما با تمام معلمانم بحث میکردم و برام سئوال بود چرا باید این درس ها رو بخونم یا اصلا چرا اینجام یا آخه چرا باید وقتی این اندازه همه چیز سیاه و طاقت فرصاست به خودم دروغ بگم و مثل دیگران با خودم تعارف کنم که آدم نایس و مودبی هستم؟!. تنها جایی که میشد خودم رو از بالاتر ها به زمین بیارم عالم خیالی بود که میشناختم و تنها خیالی که بهم معرفی شده بود فیلم و سریال و هنر بود و بسیار میدیدم و هنوز هم میبینم. مدت های زیادی خانه نشین بودم یعنی اگه عمرم رو حساب کنند دو سومشو خونه نشین بودم و چاقم. سربازی که رفتم دیدم هیچ چیز درست نیست و راه فرار هم نیست هرچند مدتی با فشارهای روحی زیاد از خدمت فراری شدم و گویا خدا با بازی موقتی که راه انداختند روحم رو تازه تر کردند و بر گشتم و پس همت کردم و جنگیدم تا جایی که اواخر میدیدم در پادگان های مختلف سربازا معقول تر و آزاد تر شدند هرچند پیش از فرار از خدمت هفته ای ۳ یا ۴ روز بازداشتگاه انفرادی پادگان بودم و روی موزاییک بدون پتو و بالش میخوابیدم فقط پیرهنم رو زیر سر میذاشتم و هنوز نمیدونم چطور اون حالت برام طاقت فرسا نبود و یک خوشی در عین سختی داشت حتی در بازداشتگاه نماز که میخواندم در تنهایی دعای (خدایا خدایا تا انقلاب مهدی...) میخوندم و سربازش مسخرم میکرد اما از بازداشتگاه بیشتر از در اجتماع سربازایی که داشتم حرف از آزادی و استقلالشون میزدم خوشم میومد ولی همونا با ترس و لرزشون و دلدادگیشون به بعضی فرماندگان ظالم، کسانی که حق انسانی آدما رو زیر پا میذاشتن برای امیالشون همدست میشدند. هرچند کل سربازی لازمه برای هر آدمی و سختیهاش اگر در راستای تربیت نفس باشه خیلی هم موافقم و واقعا در جمهوری اسلامی عبادت بزرگیه. در نوجوانی پیش از انکه حرف از بشر آخرالزمان باشه من با خودم فکر میکردم و میگفتم هیچ راهی جز «خدا بودن نیست.» البته به زبان کودکانه خود میگفتم و الا هیچ کس خدا نمیشه منظورم فنای در توحید حضرت حق تبارک و تعالی است. روح من همواره آسیب دیده و همواره پی آسمان بوده اما راه های آسمان نه تنها گم شده بود بلکه من رو درک نمیکرد. روح من سالیان درازی آسیب دیده با این وجود زمانی که راهی به آسمان یافتم برگشتم و این برگشت برای من آنقدر سنگین بوده که ماه ها گریه کردم و موهایم را سپید کرد. همه این ها را گفتم تا برسم به این چند سال اخیر. نه تنها در خانه محبوس تر شدم بلکه آنچه از گذشته و لطمات بسیار رنج میدیدم با هر منزلی تشدید شد و شکسته تر شدم تا حدی که قلبم رو از روحم کندم و روح بی قلبی دارم که هر ارازل و اوباشی میتونه بسرقت ببردش چون قلب و تعین نداره مثلا آدمی مملو از خشم به سمتم میاد و به روحم تجاوز میکنه تا اونجا که اختیار از کف میده و خشم اون رو به خودش بر میگردونه و من میشم آدم بی ادب و بد و هرچقدر زحمت کشیدم تا لحظه ای از آسمان نوری بگیرم تا روحم بتواند بایستد صد دزد من رو میربودند. همینقدر میدونم بسیاری از نوجوانها و جوانها مخصوصا خانم ها همین امروز با سنین بالا در خانه محبوسند و این دردها درد من تنها نیست. بخدا قسم آه اینها دامن گیر کسانیه که از بیرون قضاوتشون میکنند و ارواح نا امید و شکستشون رو به زیر غرور و تکبرشون لِه می کنند و هزار دستور روانشناسی و احساسات فانتزی نثارشون میکنند. ای نسل گذشته من خود یک حاج قاسمم مثل بسیاری دیگر اما هیچ وقت کسی نمیتواند از زندگی ما کتاب بنویسد یا تعریفمان کند که مثلا دلیر بود یا غیور بود یا... ما به شما عقب مانده ها یا متجدد ها امیدی نداریم اگر مَردید حد اقل کاری به ما نداشته باشید و ما را با چهار چوب های روحی خودتون اندازه نگیرید. اگر خدا میخواست ما به شما حق ندهیم و نگوییم آنها هم گذشته ای داشتند که گاها از اختیارشون خارج بوده و درد هایی کشیدند، حتما به حال خودتون رهاتون میکردیم و میماندید به آینده همین جوانها حسادت میکردید اما خدا خواسته ما در روح انسانیت و در جهان یگانه و وسیعی حاضر بشیم که بزودی بظهور میاد. بخدا قسم ما هنوز شناخته نشدیم زمانی شناخته میشیم که بظهور بیایم پس تا اون زمان دندان روی جگر بگذارید و به ما میدان دهید تا راه بریم. به هیچ وجه دوست ندارم مغرور یا ترحم جو باشیم فقط زمان لازم داریم که فکر کنم خدای ما به ما زمان داده مردم غلط می کنند زمان ندهند. در سخت ترین زندگی امیدوار ترینم ولی زمانی معلوم میشه که جان گرفته باشم و این جان رو نثار راه خدا کنم زیرا تا اینجا جانی ازم نمونده یعنی حتی بارها بیهوش شدم یا شاید روحم داشته میرفته ولی خدا نخواسته. اینها را آنقدر بازخوانی میکنم تا زمانی که خودم کانون امید باشم. براستی که نه دوست دارم مذهبی به معنای مرسومش باشم و نه عارف به هر معنایی و نه شبیه هیچ یک از این بازیها من فقط مشکلاتم را با انقلاب اسلامی حل میکنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه خوب است به این نکته فکر شود که در کدام میدان میتوانیم خود را بسط بدهیم و خود را اصیلترین احساس نماییم. مهم نیست که آن میدان، میدانِ بزرگی باشد یا میدانِ محدودی؛ مهم، حضوری است که موجب بسط انسانیت انسان شود حتی در حدّ خیررساندن به مردمان در یک خیریه. موفق باشید
خیلی جلوی خودمو گرفتم نگم اما بهترین لحظه لحظه حیرت بزرگیه که با جذبه الهی برای سالک پیش میاد باور نکردنی ترین حالت که هیچ مانندی نداره و بی اختیاریه که جذبه الهی فقط به اراده الهیه و نه به اراده غیر، اینطور نیست کسی بخواد جذب حق تعالی بشه این والاترین فقط به امر و اراده اوست و اینطور نیست کسی فکر کنه با اعمالش به چنین چیزی میرسه چون مطلقا به اراده خداست، حتی جناب سعدی شیرازی با اون همه سعی و کوششی که کردند هیچ وقت عارف نبودند. جناب مولوی در حالت عجیبی که در جذبه داشتند سرودند: چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون - دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون - چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید - چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون - زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد - که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون - نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را - چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون - شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را - کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون - چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا - چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون - چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم - که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: و در همین رابطه خداوند به پیامبر خود فرمود به همه انسانها: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» بگو ای پیامبر آنچه موجب شادی و دلگرمی شما خواهد شد فضل و رحمت الهی است پس لازم است به امید فضل و رحمت او قدم در راه گذارید و بدان شاد باشید، این برای شما بسیار بهتر است از آن چیزهایی که جمع میکنید و میخواهید با آنها دلخوش باشید. موفق باشید
با سلام استاد طاهرزاده: در کتاب انسان آنگونکه باید باشد نیچه یک جمله شگفت انگیز وجود دارد «بله گفتن به زندگی، حتی در عجیب ترین و دشوار ترین مسائل آن_ اراده به زندگی و به وجد آمدن از قدرت بی پایان آنست، برای قربانی کردن والاترین انواع خودش!!! من این را پیروی از غریزه نامیدم.... این پل من است» بنظر مبارکتان این را میشود با آیات که دستور «انفاق از آنچه رزقتان» شده است تطبق کرد؟ آیا قربانی کردن آنچه از زندگی و توسط اراده حضرت زنده گی به ما دستور است، با کلام نیچه سازگاری ندارد؟ این افق همان اشاره نورانی شما در تفسیر الضحی اخیر (دیروز) مبنی بر نماندن در ایمان دیروز، نیـــست؟ والضحی و الیل اذا سجی هم چنین افقی نمیگشاید که واضح است که این شب سجیه و شکل و صورت و عادت و خوگرفتن و اعتیاد را زایده؟ این «سجی_عادت و خو و طبیعتِ موجود در ذات الیل» نیست که ما را در توهم وداع حقیقت میکشاند؟ که حقیقت ما را يتيم گذاشته در حالیکه این سجیه موجود در تاریکی ذهن ماست! و آیا این راهکار حضرت حق نیست که میفرماید «وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ» آیا معرفی «ضال» بعنوان سرمایه رویت نیست؟ این چارق و پوستین ایاز من و ما نیست که هر لحظه باید قربانی معرفتی شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! آری همانطور که به خوبی متوجه شده اید دغدغه نیجه در مقابل نوعی کاتولیک نگاهی دین همین است و اگر ظلماتی و یا بگو ضلالتی به سراغ ما آمد به آن معنا است که بخواهیم و نخواهیم، آن نوع بودن ما را به این نوع گرفتاری میکشاند تا باز آغازی به میان آید و حضوری که در آن دیروزمان اگر برای رونق بخشیِ به دیروزمان ما را به آرامش میکشاند، چرا در امروز به آن دیروز آویزان شده ایم؟ همانطور که نیجه میگوید آری! این سخنان نابهنگام است. ولی اگر نسبت به فردای مان درست نیندیشیم، امروزمان را از دست خواهیم داد. بگذار باز «هنوزنگفتنی ها به بهانه ای گفته شود» و اتفاقاً همانطور که خودتان پیش بینی کرده اید امید است به لطف الهی خداوند در سوره انشراح با ما سخنها بگوید. موفق باشید
عرض سلام و ادب و احترام و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات: ببخشید جناب آقای طاهرزاده از حوزه علمیه شهرستان خاتم (هرات) استان یزد مزاحمتون میشویم. شدیدا شهرستان احتیاج به برگزاری دوره و کارگاه های معرفتی و بصیرتی دارد. از شما استاد محترم عاجزانه درخواست داریم قبول زحمت کنید و در اسرع وقت وقتی دهید تشریف بیاورید شهرستان با حضور اساتید، طلاب، فرهنگیان و فعالان فرهنگی و.. متاسفانه شهرستان ما بین ۳ استان قرارگرفته و به خاطر بعد مسافتی زیاد تا استان از حضور اساتید مجرب بی بهره ایم. ان شاءالله شما بزرگواری کنید و تشریف بیاورید شهرستان
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه در موقعیتی نیستم که دعوت رفقایی که به شهرستانها دعوتم میکنند را بپذیرم. پیشنهاد میشود با جناب آقای شهاب اکبری به شماره 09133106761 که در یزد و اطراف آن فعالیت دارند، تماس بگیرید إنشاءالله افرادی که بتوانند در این موارد کمک کنند را، به شما معرفی مینمایند. موفق باشید
سلام و ادب استاد گرامی: برای کنترل ذهن و تسلط بر جهت گیری افکار و افزایش تمرکز چه پیشنهادی دارید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءالله مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» در این مورد کمک خواهد کرد. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز گرانقدر: در ماه گذشته و در مجله سوره مطلبی از شما منتشر شد که دارای نکات نافذ و ظریفی بود. در بخشی از سخنانتان فرمودید که مردم ما متفکرانی هستند که میدانند تنگنتهایی وجود دارد و به راحتی برطرف نمیشود. شما در این جا مردم را متفکر معرفی کردهاید و در اندیشه شما این ادبیات متواتر است. حتی وقتی به اندیشه امام نگاه میکنیم جمله طلایی ایشان را میبینم که فرمودند میزان رای ملت است. حال سوالی که مطرح میشود این است که ما در قرآن آیاتی داریم که در تضاد با این اندیشه هستند آیاتی همچون اکثر الناس لایعقلون و یا اکثرهم جاهلون و آیاتی از این دست. حتی در سوره عصر تمامی انسانها را در خسران بیان میکند و چهار شرط میشمارد که انسان از خسران خارج شود. وقتی به افراد جامعه نگاه میکنیم عموما آن چهار شرط را ندارند و در یک معنا اکثرهم لا یعقلون هستند. حالا چگونه قرار است میزان رای ملت باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً این سؤال در جواب سؤال شماره 34631 داده شده. موفق باشید
سلام علیکم و عرض ادب و احترام: در حال مطالعه کتاب جوان و انتخاب بزرگ هستم و بسیار بهره می برم و از شما بسیار ممنونم ان شاءالله از خداوند متعال پاداش و جزای خیر نصیب تان بشود. می خواستم که یک مثال بزنید از انسانی که خودش برای خودش، دروغ شده است؟ شرح حالت یک انسان این چنینی، می تواند بحث را ملموس بنماید. در صفحه ۵۹ و ۶۰ کتاب این نکته را بحث کردید و بنده حس می کنم نیاز به توضیح بیشتر دارم. متشکرم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مثل آنکه انسان گرفتار توهّماتی نسبت به خودش میشود. یا بدن خود را خودش میپندارد. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض ادب حقیر پایه یک حوزه و مشغول تحصیل در قم هستم خودم اهل اصفهان هستم(نمیدانم خاطر مبارک هست یا خیر) چندتا از اقوام ما مثل عمو، عمه، خاله هم قم هستند و چون خانه خود ما اصفهان هست این عزیزان انتظار دارند که من رفت و آمد داشته باشم. و لازم به ذکر هست که این عزیزان با حضرت آقا زیاد خوب نیستند و انتقاد های بیجا به ایشون دارند. و از طرفی بنده مقید به صله رحم هستم. اگر بخواهم خانه ایشان هم بروم مجبورم از طعام و نمک ایشان استفاده کنم و میترسم اثر سوء بگذارد. از شما مشورت می خواهم بفرمائید چه کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره صله رحم برکات خاص خود را دارد إنشاءالله، و اثر سویی که میفرمایید کم میکند. در حدّی که فرمودهاند استفاده از غذای ارحام لااُبالی اشکال ندارد تا صله رحم همچنان باقی بماند. موفق باشید
پدر جان آنچه در سوال 39149 به منتقدین نسبت دادید که فلان کلام امام رضا را بر نمی تابند خلاف اخلاق و تقواست، و مغلطه ی پهلوان پنبه، اشکالات منتقدین به آنچه در پاسخ 38956 فرموده اید با آن جملاتی که در سوال 39149 نسبت داده اید تفاوت پهلوان واقعی ست و پهلوان پنبه ای که مدام از همان اشتباهات خود قدمبه قدم عقب میروید و بعد منتقدان را متهم میکنید. مسلم است حضرتعالی در عباراتی که در سوال اول از حدیث منحصر معصوم برای ولی فقیه استفاده کردید عباراتی دال بر مطلق عصمت بود و ادله ی آن ها کاملا صحیح. شما ظاهراً حتی نهی های امام خمینی از این شیوه مواجهه با قرآن و حدیث را در موارد متعدد و در کتب متعدد ندیده اید یا نمیخواهید بپذیرید. با استاد ندیدن و مطالعات سطحی و نداشتن منطق در مواجهه با متون و شاعرانگی به معنای «فی کل واد یهیمون» نمیشود مرشد شد. متاسفم که مجبور شدم نقد کنم، اما دلم به حال آن افراد سوخت که به هر بهانه برچسب اخباری و غیر متعقل و متحجر بدیشان زدید. من که سواد ندارم، اما خدا رو شکر تناقضات مبنایی و رفتاری را هنوز درک میکنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است در این رابطه به سؤال و جواب شماره 39179 رجوع فرمایید. موفق باشید
بسمه تعالی سلام علیکم: چندی پیش به خود نگریستم، مضطرّ و نالان و وحشت زده که هیچ و هیچ نمی توانم خود را نگه دارم خود را به پیش برم، به یاد فرمایش شما در پیاده روی اربعین ۱۴۰۱ افتادم که فرمودید؛ ما پیرمرد ۷۰ سال هیچ امیدی به پاهایمان نداریم که بتوانیم قدم بعدی را برداریم بلکه این امید به خداست که می آییم و در این مسیر قدم بر میداریم. امروز که قصد و عزم بر جدیت ار تلمّذ درس کرده ام خود را ناتوان و ناممکن می یابم که بتوانم حتی در حد معمول چیزی یاد بگیرم. نگاه به هدف و آینده که تقریبا امری محال شده. لکن نمیتوانم این امید را در خود غرص کنم بتوان این امر بزرگ را به پیش برد. چه کنم؟ نالان و آه کنان منتظر فرجم. در رابطه با کتاب عزیز «انسان و باز انسان» بنا بر شرح صوتی دارید و یا بودن شرح درک خواهد شد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما فرمودهاند: ۱. «آنقدر ای دل که توانی بکوش» و این یعنی هر آنچه در مسیر خود برایمان پیش میآید امکان انجام آن هست و همانی میباشد که باید در آن ورود کنیم. ۲. به نظر بنده به جهت غلبه اشارات بر عبارات در کتاب «انسان و باز انسان» فعلاً نباید مشغول آن شوید. موفق باشید
با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: وقتی که داریم به حرف دلمان گوش میدهیم چه کنیم که گوش به حرف شیطان ندهیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم نظر به عبودیتی است که باید مدّ نظر باشد از آن جهت که مشکل شیطان در مقابل امر الهی، تکبّر بود به جای عبودیت و بدین لحاظ هر صدایی که ما را از روح عبودیت منصرف کند، صدای شیطان است. و هر صدایی که ما را از خودبینی و خودخواهی و دنیاطلبی آزاد کند، صدای پروردگار ما برای تعالی ما میباشد به همان معنایی که جناب مولوی فرمود: «هر ندایی که ترا بالا کشید / آن ندا میدان که از بالا رسید. هر ندایی که ترا حرص آورد / بانگ گرگی دان که او مردم درد. موفق باشید
دامن آلوده و روی سیاه آورده ام، گرچه آهی در بساطم نیست، آه آورده ام... نا امیدی را بزرگ ترین گناه می داند، و من هم نا امید نیستم، البته از او...، وگرنه دیگر هیچ امیدی به خودم ندارم، مدتهاست که از خودم بریده ام، هوس ها و یک زندگی سطحی مرا دفن کرده، من یک زنده بگورم تنها با این تفاوت که هنوز نفس می کشم! این زندگی نیست، این قبری است که برای خودم ساخته ام و با گناه و بطالت، عمیق و عمیق ترش می کنم. نه خواندن دیگر فایده ای داردم، نه نوشتن، و نه حتی رفتن! من و خودم دوتایی محکم به سافل ترین نوع زنده بودن چسبیده ایم و ریسمان محکم کرده ایم که هرجا برویم باز در بند همین جاییم. همه دعا دعا می کنند کربلا بروند و کلی دست و پا می زنند و التماس می کنند شرایطش فراهم شود و حال آن که من به لطف خدا همه شرایطم هست و با میل خودم نمی خواهم بروم! همه چیزم آماده است غیر خودم! کجا بروم، بروم دوباره باز با بار تعفن گناه و شرمندگی برگردم؟! حتی امام رضا هم انگار دیگر از من روی گردانده! حالا که همه در آرزوی جهاد اند، من گرفتار یک زندگی حیوانی ام! حتی نمی خواهم دیگر به جهاد هم فکر کنم! جوهر زندگی ام عیب دارد، حالا هرچه هم با اخلاق و اعمال زیبا بخواهم حیاتم را تزئین کنم فایده ندارد، اصل ماجرا دچار فساد است، دیگر به ابدیت هم نمی خواهم فکر کنم، هر چه می خواهد بگذار بشود، فقط این را بگویم که من از این نوع زندگی که مدتها و مدتهاست بی روح و بی ثمر و باطل و یکنواخت شده خسته شده ام، چرا خدا پس خسته نشده هنوز؟!! می خواهد با من چه کند با این حال و این روزم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این قصه، قصه بشر امروز است و نیستانگاری و نیهیلیسمی که او را فراگرفته، چه به زبان بیاورد و چه به زبان نیاورد. چه با انواع مشغولیات، حتی عبادات ظاهری این حالت را پنهان کند و چه بدان اقرار نماید؛ تا ما در تاریخی که مقابلمان گشوده شده مانند حاج قاسمها حاضر نشویم، همچنان این نوع سرگردانی را با خود داریم. در جواب این نکات و در جواب سؤال بعدی خودتان ان شاءالله عرایضی که در مواجهه با غزل شماره ۱۳۴ شد، بتواند راهگشا باشد. موفق باشید