بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
38035

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم استاد بزرگوارم: ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب نقل می‌کند که روزی عباس عموی پیامبر(ص) نزد علی بن ابی طالب آمد و به ایشان گفت من عموی پیامبرم لذا میراث او- که چیزی جز دلدل و شمیشرش ذوالفقار و زره و عمامه‌اش نیست – به من می‌رسد. حضرت علی(ع) فرمود: میراث انبیاء به اوصیاء آنان می‌رسد نه به دیگران، حتی فرزندانشان. استاد جان، این فرموده امیرالمؤمنین شبیه به صحبت ابوبکر نیست که گفت: انبیاء ارث باقی نمی گذارند برای فرزندان خود و در آنجا حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام، این حدیث رو رد کردند و ادله قرآنی حضرت زهرا آوردند؟ متشکر از لطفتون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: میراثی که در راستای ادامه راه «موصی علیه» هست غیر از میراث عادی است. آری! شمشیر و زره مربوط به کسی است که بناست راه آن حضرت را ادامه ‌دهد. ولی ماترکِ عادی مربوط به ورثه است همان‌طور که کتاب‌های فرد متوفی به فرزند عالِم او می‌رسد و یا شمشیر او به فرزند ذکور او می‌رسد. البته در این مورد بحث‌های خاصش مطرح بوده است. موفق باشید

37823

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: با عرض ادب و احترام. آیا در نظام ولائی لازم است رئیس جمهور نظریه پرداز باشد؟ یا باید مجری سیاست های کلی نظام با شیوه مدیریتی خود نه با نگاه و نظر خود باشد. آیا اشکال عمده چهار رئیس گذشته هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی در همین نکته نبود که خود را صاحب نظر و و نظریه پرداز می دانستند و در مقابل شهید رئیسی که موفق بود خود را مجری سیاست های تدوین شده نظام که بر گرفته از رهنمود های ولی فقیه بود می دانست، نیست؟!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال تجربه بنده در چند دوره مدیریت حکایت از آن دارد که مدیریت کلان، غیر از کارشناسی است و از این جهت به یک معنا باید در حوزه نظام اجرایی بتواند مطابق اهداف آن قوه، نظریه پردازی بکند تا ساختارهای آن قوه به فعلیت لازم نایل گردند. موفق باشید

37564
متن پرسش

«سر زد از افق، مهر خاوران فروغ دیده‌ی حق باوران. بهمن، فرّ ایمان ماست. ... شهیدان، پیچیده در گوش زمان فریادتان . پاینده، مانی و جاودان جمهوری اسلامی ایران» در پی وجود و حق و نور و هستی و بودن و شدن، جملات بالا بر دل تابیدن می‌گیرد، انقلابی که سرودش سرود توحیدی جان همه انسانهاست و به بلندای همه تاریخ بشریت است، محال است افول کند چون از افقی سر زده است که جان جانان ماست نه از اوهام ذهن‌‌ها! چقدر خوب این سرود با قصه‌ی جان تک تک انسان‌های این تاریخ انس می‌گیرد و ما را به ساحت برتری از وجود رهنمون می‌شود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! نه تنها انقلابی که سرودش، سرودِ توحیدی جانِ انسان‌ها است به بلندای تاریخ بشریت، هرگز افول نمی‌کند؛ یقیناً به جهت ذات توحیدی حیرت انگیزش، نجات‌دهنده همه آن‌هایی است که در پهنه گسترده زمین، سخت به دنبال نجات بودند و به خوبی روزنه نجات را در جمهوری اسلامی یافتند. آری! « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» و درست مقابلِ این جریان، جریانی است که به جهت فساد اخلاقی و ظلمات روحی که دارند، با تمام وجود در مقابل همین جمهوری اسلامی به بهانه‌های جزئی ایستاده‌اند و این یعنی: « وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى»، آیا این عجیب نیست که خداوند در نسبت با انقلاب اسلامی چنین صحنه‌ای را پیش آورده که مخالفانِ آن تا این اندازه در سقوط شخصیت و فساد هستند؟ « فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ» و این یعنی جمهوری اسلامی، حجّت دوران ما است. موفق باشید   

37518

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: حفظکم الله! نظر شما درباره ی متون و اندیشه های به جا مانده از مرحوم سید منیرالدین حسینی هاشمی در پیش برد انقلاب اسلامی و جنبش نرم افزاری و تولید علم دینی چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان نیستم. موفق باشید

37352

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: سوالات زیادی دارم که با توجه به متفاوت بودن مباحث آن ها را در سوال های جدا از هم طرح می‌کنم پیشاپیش از اینکه وقتتون را می‌گیرم عذر خواهی می‌کنم من‌جوانی هستم که چند سالی است دانشکاهم تمام شده. در دانشکاه شرایط عرفانی و روحی خوبی داشتم. حالا دیکه از اون دوستان و کتب و مکان های معنوی و فضا های معنوی خبری نیست کم کم دچار روزمرگی، کار، ارتباط نالازم و‌ کاها تلفنی ناسالم با نامحرم، دوری از مسجد و... شدم من همیشه دوست دارم در محضر خدا باشم و هیچ وقتتت از انکه فلان گناه را می‌کنم خوشحال نبودم و نیستم ولی تقریبا در همه ی ازمون های خدا شکست خوردم خیلی دوست دارم عاشق خدا باشم خیلی دوست دارم همیشه خودم را در محضر خدا ببینم ولی کشش فضاهای گذشته اینقدر زیاد هست که نمیتونم و اصلا نمیتونم صبر بر طاعت کنم به شدت احساس تنهایی که می‌کنم میرم سراغ گناه و نامحرم و پیام و... از طرفی به شدت دوست دارم در محضر خدا باشم نمیتونم و نمیدونم چه کنم راه های زیادی را هم امتحان کردم ذکر، کتاب، دوری از فضای مجازی و.. ولی نشد که نشد این عشق به خدا چطور باید برگرده!؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر فرموده اند: «مهر خوبان در میانِ جان نشان / جان مده الاّ به مهر دل‌خوشان» از آن جهت است که باید افق جان ما شخصیت انسان‌های کامل باشد و با آن‌ها به‌سربردن از طریق انس با شخصیت علمی و عملیِ آن‌ها؛ جهانِ ما همانی می‌شود که آن عزیزان در آن جهان حاضرند. در این رابطه ارتباط با دوستان معنوی و حضور در جلسات معرفتی، ما را هرچه بیشتر به خودمان برمی‌گرداند تا در جهانی که شهید حاج قاسم سلیمانی‌ها در آن قرار گرفته‌اند، قرار گیریم و در فهم رهبر معظم انقلاب توفیق یابیم. موفق باشید

37227
متن پرسش

سلام علیکم! در اشعار فارسی ما قصه لیلی و مجنون داریم. مجنون هیچ وقت نمی‌تواند به وصال لیلی برسد. در این اشعار خدا مد نظر است ومجنون مخلوقات هستند. لیلی که همان خداست، دست نیافتنی است. مجنون چیست؟ پرتویی از وجود لیلی است. یعنی لیلی با پرتو افشانی خودش را نشان می‌دهد. مجنون از خودش وجودی ندارد. هرچه هست، پر توی وجود لیلی است. به هرچه نظر کنی پر توی روی لیلی است. به قول شاعر: با گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهان / هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان / زد خنده که: من بعکس خوبان جهان / در پرده عیان باشم و بی پرده نهان. اگر شما به مصرع آخر دقت کنید. می گوید: لیلی در پرده عیان و آشکار است. اما بدون پرده نهان است. یعنی اگر بخواهی خدا را در پرده ببینی می‌شود. پرده هایش همین مظاهر هستند. اما اگر بخواهی خدا را بی‌پرده مشاهده کنید محال است و خدا پنهان می‌شود. پس دیدن لیلی (خدا) بی پرده محال است. اما خدا را در مظاهر می‌شود شهود کرد. خدا از طریق خلق موجودات پیام می‌دهد که هستم. یعنی خدا کمالات خودش را به توسط مظاهرش آشکار می‌سازد. یعنی بدون مظاهر محال است از خدا معرفتی کسب کنیم. در هرچه نظر کنی، فقط یک نور می‌بینی. موجودات اسماء الله هستند. اسمای الهی همان تجلیات ذات هستند. انسان هیچ گاه به ذات نمی‌رسد. مقام ذات، لارسم له است. اما انسان به حقیقت اسما می‌تواند برسد. حقیقت اسماء چشیدنی است نه مفهومی. عارف سعی می‌کند، تا به حقیقت اسماء الله برسد و آن را بچشد. تذکر خیلی مهم: اسماء الله مساوی ذات نیست. تمام موجوداتی که ما می‌بینیم مظاهر اسماء الله هستند. نه ذات. عارف می‌خواهد از طریق این موجودات به آن اسماء برسد. اسماء مفهوم نیستند. بلکه حقایق خارجی هستند. به مقام ذات الهی چه حصولی چه حضوری محال است رسیدن. اما رسیدن به اسماء الهی حضورا ممکن است و هدف عارف رسیدن به همین درک حضوری که مساوی چشیدن وجودی است، می‌باشد. راه رسیدن به اسماءالله تزکیه نفس و زدودن ما سوی الله از درون دل است. تا غیری در خانه دل است، او غایب است. باید کثرت از دل برود تا نور وحدت بیاید. «این ما تولوا فثم وجه الله» به هر سوی بنگری اسماء خدا را می‌بینی. یعنی اگر تزکیه نفس کنی، اسماء الهی در جان تو آشکار می‌شود. اسماء الهی وجه الله هستند. با حواس پنجگانه و یا نور عقل نمی‌توان به حقیقت این آیه رسید. بلکه باید دل را به میان آورد و آن را چشید. والسلام. نظر شما درباره متن فوق چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نگاه، نگاهی است بسیار عالی، و حقیقتاً باید در آن تأمل کرد و با نور ایمانی که در این مسیر پیش می‌آید زندگی دینی را ادامه داد و به سیره عالی‌ترین جلوه‌های اسماء که اولیای الهی هستند نظر نمود، به همان معنایی که حضرت صادق «علیه‌السلام» فرمودند: «نحن و الله الأسماء الحسنی» به خدا سوگند، اسماء حسنای خداوند ما هستیم. موفق باشید    

36936
متن پرسش

سلام ای شنونده و حاضر روزهایی که من به تو نیاز داشت. ولادت امام حسین شد و دروازه‌ای برایم باز شد، به فکرش می افتم که در کربلا با یاد سید الشهداء برگشتم و حتی در لحظه آخر در حالی که گنبد و گلدسته به ندرت دیده می‌شد من یاد این روزهایم بودم و او به من آرامش خاطری داد، از آن لحظه تا کنون با دلی تنها در جاده خاکی پا به پا می‌آمدم تا الان دوباره دیدمش، درد و دل‌ها نجوا کردیم، اشک ریختم برای این روزهای ملامت بار، اشک ریختم که هنوز هم به یاد آن لحظه آخر بودم. از آن روز به بعد فقط و فقط به یادش بودم، غبطه‌اش را خوردم و آن لحظات را اسکن می‌کردم. گوگل کروم و سرچ لب المیزان، قسمت پرسش و پاسخ. سوال: همین! و همین! ای حسین! ای آنکه عرصه تحقق همه ی تاریخ ... آه ! به یاد او افتادم اما به خاطر زمین زیر پایم و تن ناپاکم و از سفری بزرگ بازگشتم، بدم نمی آید به من چیزی کمتر از گل بگویند، حالات الان را دوست دارم. این گونه شده که اگر سربالایی بود سر پایینی هم وجود دارد، ولی حال سر پایینی هایم، سربالایی سخت و نفس گیر دارد. ای شهید! ای آنکه بر کرانه ازلی و بی پایان آسمان بر نشسته‌ای، دستی برآر و ما ساکنان بالا و پایین‌های این قبرستان را بیرون کش. نمیتونم دیگه تحمل کنم. الو خدا! ببین طاها رو داره میگه می‌خواد بره، طاها کم آورده، گیج و مسته، چشماش آب آورده. اما نه! می‌میرم، می‌میرم ! (واعظان کـ‌این جلوه در محراب و منبر می‌کنند / چون به خلوت می‌روند آن کارِ دیگر می‌کنند! / مشکلی دارم، زِ دانش‌مندِ مجلس بازپرس توبه‌فرمایان، چرا خود توبه کم‌تر می‌کنند؟ / گوییا باور نمی‌دارند روزِ داوری کـ‌این‌همه قَلب و دَغَل در کارِ داور می‌کنند / یارب، این نُودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان کـ‌این‌همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر می‌کنند) سلام! ای همراه این شب ها. دل سنگم، ای عَجل مجالی دِه 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: راستی را! این ماییم و آن مرد الهی که از طرف حضرت معبود پیام آورده و از کوه حراء پایین آمد تا خلق را متذکر امری کند بس والا. و این ماییم و مولایمان که صادقانه‌ترین رابطه را با آن پیام و آن پیام‌آور برقرار کرد تا راه‌مان را در دل آن پیام به خوبی بیابیم و طی کنیم. و این ماییم و امامی که در بحرانی‌ترین شرایط تاریخی با حلم خود غوغا به پا کرد؛ که از او سخن‌گفتن در طاقت این قلم نیست. و این ماییم و امامی که راه را در آن شرایط تاریخی در حماسه دید حتی به قیمت شهادت. و حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمانه متوجه شدند موقعیت‌شان، موقعیتِ حسینی است و جهانی این‌چنین عظیم را در مقابل ما گشودند تا جبهه اموی استکبار را با آن همه هوشیاریِ شیطانی متزلزل کنند و حال ماییم و ایستاده در این جبهه در مقابل صهیونیست‌های پول‌پرست و قدرت پرست داخلی و همتی که مقام معظم رهبری «حفظ الله تعالی» این حسینی‌نژاد‌مرد و حسینی‌روش به میان آورده‌اند و فردایی که مسلماً غیر امروز است که هنوز عده‌ای با ظاهری دینی، آری! «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند‌» ولی ما را چه باک! که در این طوفان، راهی به جلو داریم و این انقلاب اسلامی است که دارد ریشه صهیونیسم را چه در داخل و چه در خارج می‌خشکاند و این‌که «در جهان جنگ این شادی بس است / که برآری بر عدو هر دم شکست». پس جای کم آوردن نیست و زندگی یعنی این، و این ماییم و امام حسین «علیه‌السلام» و جهانی که در پیش داریم. موفق باشید

36926

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: با عرض معذرت که وقتتون رو می گیرم اگر براتون مقدور هست لطفا این فراز از دعای عرفه رو یکم شرح بدید، چندین شرح رو توی اینترنت دیدم ولی هیچکدوم دلم رو قانع نکرد «إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌فرمایند: خدايا! خوشنودي تو پاک‌تر از آن است که از جانب تو علت و انگيزه‌اي براي آن باشد، کجا رسد که انگيزه‌اي از من براي آن وجود داشته باشد. یعنی خطاب به حضرت حق گفته شده سراسر وجود تو رضايت است بر بندگان و ذات تو محل حوادث نخواهد شد. موفق باشید

36845
متن پرسش

با جمله ای از شما بعد از سالها در رابطه با به خود آمدن بشر جدید، باز عقده دیرینه را گشادم و از خود می پرسم خدایا چطور ممکن است این‌همه لطف تو شامل ما شده. آن جمله این است: (خود باش، تا زندگى باشى‏) راستى آيا قيام در خود و سير از خود وهمى به خودِ حقيقى عاملى نيست كه با اولين جرقه حيات از لابه ‏لاى خاكستر روزمرّگى روبه ‏رو شويم؟ تا از آن جرقه مشعلى فراهم آيد كه هم فرا راه خود را روشن كنيم و هم ديگران را دعوت به رفتن نماييم؟ از طريق آشتى با خود، راهِ دقيق نگاه ‏كردن به عالم درون آشكار مى‏ شود، راهى به ماوراء عالم اشياء. خودت، آرى خودِ خودت، يك انگشت اشاره به عالم لايتناهى هستى، و مى‏ توانى تو اى انگشت اشاره به عالم درون! از طريق خودت راه زندگى صحيح را بيابى، آن‏ وقت كه خود را يافتى، مى‏ بينى كه خودت يك زندگى صحيح هستى، آن‏كه بيراهه مى‏ رود ناخود تو است، خود را ناخود نكن، خود باش تا زندگى باشى، و اين هم آغاز راه است و هم پايان راه، تفاوت در چگونه ‏بودن خود است، كه چقدر خود هستيم، و چقدر از ناخود آزاد شده ‏ايم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یعنی «در بلا هم می‌چشم الطاف او» و این یعنی «مِنبلَم بی‌زخم ناساید تنم» و این یعنی «در دهانه آتشفشان باید خانه ساخت و از هر طوفانی استقبال کرد». زیرا خود را در هستی و هستی را در خود یافته‌ایم. و این همان حضور در تاریخ انقلاب اسلامی است که بنا دارد همه کاخ‌‌های خودبینی و خودرأیی را به لرزه آورد، با عزمی که مجاهدان جهان غزه ذیل لشکر سپاه قدس انجام دادند و ادامه می‌دهند. موفق باشید 

36748
متن پرسش

سلام استاد عزیز و بزرگوار وقتتون بخیر و سلامتی ان شاالله، استاد چیکار کنیم که از نگاه بدی که بعضی از افراد جامعه به ما مذهبیا و خانمای چادری دارن اذیت نشیم؟ جوری با خشم و تنفر بهمون نگاه میشه که انگار مسبب همه مشکلات دنیا ما هستیم اگر جایی به عنوان ارباب رجوع یا مشتری بریم می‌خواد بهشون پول بدی که جواب سوالات رو بدن یه جوری برخورد میکنن که انگار اصلا نمی‌بیننت یا نگاه از بالا به پایین و فخرفروشانه که مثلا ما چادریا عقب مونده و بی کلاسیم و در شان خودشون نمیبینن با ما هم کلام شن، پیش خودم میگم اشکالی نداره بذار اینا هر جوری میخوان بدخورد کنن اصل رضایت خداست اما بعضی وقتا هم از درون می‌شکنیم از این‌همه تحقیر و تنفر، بفرمایید چه جوری با این مساله برخورد کنیم در درون خودمون که آرامش داشته باشیم؟ جمیع خیر دنیا و آخرت نصیبتون.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بنا به گفته مقام معظم رهبری در صحبت اخیرشان با مردم قم، بی‌اعتقادکردن مردم و پیرو آن، نفی حجاب ریشه در دشمنیِ دشمن دارد، چرا خواهران ما سلحشورانه و شجاعانه با حجاب خود در میدان‌های اجتماعی حاضر نشوند؟ و با همان روحیه‌ای که حاج قاسم شهید داشت، با افراد برخورد نکنند؟ تا اولاً: آن افراد متوجه روحیه زنده و اجتماعی خواهران محجبه بشوند و ثانیاً: گمان نکنند ما آن‌ها را دشمن می‌دانیم. موفق باشید

36685

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم و رحمت الله: حاج آقا در رابطه با جواب پرسش ۳۶۶۷۸، عبارتتان را شرح دهید، ظرفیت طلبگی؟ راهی که ولی فقیه متذکر شده؟ و... خواهش مندم تفصیلی پاسخ دهید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازمه این مطالب که می‌فرمایید مباحث مفصلی است. در مورد طلبگی خوب است به جزوه «عالَم طلبگی» که روی سایت هست، رجوع فرمایید. https://lobolmizan.ir/leaflet/212?mark=%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85%20%D8%B7%D9%84%D8%A8%DA%AF%DB%8C  و در مورد نسبتی که باید با ولیّ فقیه داشت، خوب است به کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که آن نیز روی سایت هست؛ رجوع فرمایید. موفق باشید

36600
متن پرسش

با عرض سلام و ارادت خدمت استاد بزرگوار و آرزوی سلامتی و تندرستی همیشگی از درگاه حق تعالی برای جنابعالی. استاد مدتی ست سوالی ذهن مرا مشغول به خود کرده که چطور می‌شود یکی مثل بنده که بیشتر عمر خود را در جامعه غرب گذرانده ام وقتی صحبت های جنابعالی را در مورد به بن بست رسیدن تمدن غرب و ضرورت ایجاد تمدن نوین اسلامی به عنوان تنها راه ادامه تمدن بشری می شنوم کاملاً درک می‌کنم و می‌پذیرم ولی بعضاً جوان های دیندار و به ظاهر مذهبی که شاید بیشتر از بنده به احکام شریعت اسلام مقید هستند به عمق سخن شما پی نمی برند و یا شاید آنطور که باید چنین سخنانی را جدی نمی‌گیرند! آیا این به خاطر این نیست که جوان ما اگر چه دین اسلام را دوست دارد و احکام آن را هم اجرا می‌کند ولی هنوز درک درستی از روح حاکم بر جوامع غربی ندارد؟ و برعکس وقتی جنابعالی از روح حاکم بر تمدن غرب سخن می‌گویید امثال بنده این روح حاکم را در مناسبات انسانی و در محیط کار کشورهای غربی به صورت کاملاً ملموس تجربه کرده و لذا به تمدن غرب نه به عنوان یک راه بلکه به عنوان یک بن بست نگاه می‌کنیم؟ آیا مشکل جوان ما نداشتن ذهنیتی درست از تمدن غرب و روح اومانیستی حاکم بر آن و مشکلات ناشی از آن نیست؟ آیا مشکل جوان ما این نیست که نه درک درستی از جوامع غربی دارد و نه دوران شاهنشاهی ایران را تجربه کرده تا بداند ذیل فرهنگ لیبرالیسم غرب زیستن چه مشکلاتی می آفریند؟ به طور مثال جوان ما فقط ماشین بنز را در ایران می‌بیند و تحسین می‌کند ولی امثال بنده علاوه بر محصولات تکنولوژی، کارگران بی روح این شرکت ها را دیده و مناسبات مادی حاکم در محیط کار و فرهنگ حاکم در جامعه غرب را با پوست و گوشت خود تجربه کرده ایم و می‌دانیم خوشبختی و سعادت هر چه هست این نیست و راهی دیگر باید گشوده شود. لذا وقتی در ایران هستیم در کنار دیدن مشکلات، به آن راهی که با انقلاب اسلامی در مقابل تمدن غرب گشوده شده امیدوارانه نگاه می‌کنیم و ایجاد تمدن نوین اسلامی را به عنوان تنها آلترناتیو در مقابل تمدن غرب می‌دانیم. خواستم نظر و راهکار استاد را در این مورد جویا شوم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از نکته آخر سخن‌تان شروع کنم که به خوبی متوجه شده‌اید که ایجاد تمدن نوین اسلامی، تنها راه و آلترناتیوی است که می‌توانیم با نظر به آن، نسبت به آینده بشر امیدوار بود آن هم به عنوان آغاز تاریخی که آدمیان تلقیِ دیگری از «خود» خواهند داشت، نه آن نگاهی که تفکر اومانیسم به انسان دارد و انسان را ملاک هست‌ها و نیست‌ها و بایدها و نبایدها می‌داند، بلکه حضور انسانی که مانند حاج قاسم سلیمانی به انسانیت انسان‌ها که پرتو نور انسان کامل‌اند؛ نظر دارد و از این جهت آینده‌ای در پیش است و این است آنچه مورد غفلت بعضی از جوانان ما قرار گرفته، زیرا متوجه نبودیم تمدن غربی اگر وعده رفاه داد، اتفاقاً با بحران‌هایی که در درونش به‌وجود آمد همان رفاه را نیز از بشر گرفت.
بزرگان اهل اندیشه معتقدند اتفاقاً وقتی می‌توانیم از غرب عبور کنیم که غرب را به خوبی بشناسیم، آن‌طور که بنده در سخنان شما احساس کردم و تنها در آن صورت است که متوجه می‌شویم باید به انسان دیگری فکر کرد. اگر این ما هستیم و نحوه تلقی که باید از خود داشته باشیم، آیا این حاج قاسم سلیمانی نبود که در این تاریخ یعنی تاریخی که با انقلاب اسلامی آغاز شد؛ ما را متوجه تأمّل هرچه بیشتر در خود کرد تا معلوم شود چگونه باید بود؟ و از جهانی که سخت از مرگ هراسان است با حضوری که در خود پیدا می‌کنیم، نه‌تنها مرگ و زندگی برای‌مان یکسان می‌شود، بلکه به دنبال مرگی تاریخی هستیم که در این تاریخ از هزار زندگی، حیات‌بخش‌تر است به همان صورتی که حاج قاسم سلیمانی در مورد آن مرگ به دخترش فاطمه آن نوشته را نوشت. موفق باشید  
 

36588

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض ادب: برای فرزندی که ۱۰ سال است آلوده به انواع مواد، مخدر، مشروبات الکلی، دزدی، دروغ، بی نمازی است و تمام کارهای لازم چه درمانی چه دعایی انجام شده ولی تاثیر نداشته آیا می‌شود نفرینش کرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  به هر حال بهتر است دعایش کنید. نمی‌داند، امیدوار باشید ان شاءالله اصلاح می‌شود. تا می‌توانید با او قطع رابطه نکنید. موفق باشید

36473

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: استاد عزیز داستان زندگی ما انسان ها در تک تک گردنه ها و بالا و پایین هایش اینطور که با مطالعات شما و در کُل به قدر خودم فهمیدم، می شود مواجهه حقیقت (به اسمایش) با توهماتی بنام کبر وغضب و... نمی‌دانم چقدر این لغت در اینجا درست باشد گویا جنگ و نبردی است. حال سوالی که ممنون می شوم راهنمایی بفرمایید اینکه خُب حقیقتا ما شَر و پلیدی در کل نداریم و این برداشت های اشتباه و جهل ماست که اینجور از روزگار و وقایع شر و پلیدی برداشت می کند. حال سوالم اینکه شَر و کبر و غضب و... که در حقیقت نیست، وقتی ما دچار ترس وغضب و.. می شویم وضعیت ما در هستی کجاست؟ یعنی در آن حال آن قسمت از نفس ما چون در این مرتبه عالم که نزدیک عدم است باز فرصت باقی ماندن دارد؟ یعنی در آن حالات اضطراب که آن طور انسان به لرزش و تب و تاب می افتد در چه وضعیتی و نسبت و جایی است؟ ممنون می شوم راهنمایی بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آن نوع ترس و غضب که ریشه در توهمات انسان‌ها دارد، حکایت عدم حضور آن‌ها می‌باشد در مأوای وجود و هستی؛ و به همان اندازه عملاً آن‌ها در عدم و نیستی حاضرند و احساس این عدم و نیستی در جایگاه خود، حکایتی است که اگر در این دنیا با رجوعِ به توحید از آن عبور نشود، با ابدیتی روبه‌رو می‌شویم که قرآن تحت عنوان «أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» از آن خبر داده است. موفق باشید

36441
متن پرسش

سلام استاد: بنده یه سوال پرسیده بودم و شما جواب دادید ولی فکر می کنم از یه زاویه دیگه که مد نظر بنده نبود جواب فرمودید. سوال شماره ۳۶۳۶۲ سلام استاد. دکتر پارسانیا در برنامه جریان شبکه یک درباره کشتار کودکان در فلسطین این گونه اظهار داشتند (نقل به مضمون) دلیل واکنشهای جهانی اینست که روح اطفال در نفوس بشریت اثر می‌گذارد زیرا ارواح اطفال هنوز حامل عهد الهی است و نفوس بشر ناخودآگاه متاثر از نفس کودکان می‌شوند. سؤال: امکانش هست صورت فلسفی این اظهارات را بفرمایید؟ ممنون ✅باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته خوبی است و به نظر می‌آید از آن جهت که امکان ندارد خداوند از حقّ مظلوم بگذرد، آن احوالات را در روح و روان مردم جهان پیش آورده است که در واقع نوعی انتقام‌ خون شهداء از قاتلان آن‌ها است که شاید اگر در قید حیات بودند و در مبارزه با رژیم صهیونیستی وارد می‌شدند این اندازه مؤثر نبوده باشند. موفق باشید» منظور سوال بنده این بود که مکانیسم فلسفی این «اثر بر نفوس بشر» رو بفرمایید. عذر میخوام وقت شما رو می‌گیرم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع در بحث «معرفت نفس» به خوبی مطرح است که نفوذ انسانی به جهت تجرد و وسعتی که دارد، اگر گرفتار کثرات دنیایی نباشند می‌توانند بر نفوس دیگر افراد تأثیر بگذارند و در همین رابطه در مجالست با علمایی که نفوس خود را از کثرات آزاد کرده‌اند تأکید شده و یا گفته شده «می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها / از رَهِ پنهان صلاح و کینه‌ها». بنابراین با توجه به مبانی معرفت نفس، سخن استاد پارسانیا سخن حکیمانه‌ای است به اعتبار آن‌که نفوس آن اطفال در طلب امری بوده‌اند که منجر به نفی اسرائیل شود وگرنه تقدیرشان چنین تقدیری که موجب بیداری انسان‌ها گردد، نمی‌شد. در واقع خداوند همان‌طور که جواب حضرت علی اصغر را دادند که می‌خواستند در زمره لشکر اباعبدالله «علیه‌السلام» باشند، و حضرت اباعبدالله «علیه‌السلام» در واقع جوابِ طلبِ حضرت علی اصغر را دادند؛ در غزه نیز میدان طلبِ شهداست که داده می‌شود و حرمله‌های دوران یعنی صهیونیست‌ها گمان می‌کنند کودکان را به شهادت رسانده‌اند، در حالی که قهرمانانی نقش‌آفرین را احیاء کرده اند. موفق باشید

36432

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام خدمت استاد عزیز: اجرتان با اباعبدالله پوزش بابت مزاحمت، تا جلسه دهم خطبه همام را چندین بار با لذت و شور و شعف گوش کرده و نکته برداری هم کرده ام. اراده هم داشته ام که آن نکات را در حد امکان به عرصه عمل بیاورم، ولی استاد عزیز احساس می‌کنم من همان آدم خراب سابقم و تغییری که نجاتم دهد نداشته ام. چکار باید کرد که تغییرات محسوس باشد و شخصیت ما اقلا در آخر عمر به سمت شخصیت همام میل کند؟ آیا همان شور و شوق و قبول قلبی مطالب کفایت می‌کند؟ در این مورد سردرگم هستم. روش کار با این جلسات چگونه باید باشد؟ لطفا اگر نکته ای در این رابطه هست ممنون میشم بیان بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال ملاحظه می‌کنید که مولایمان حضرت امام المتقین علی «علیه‌السلام» آن شجره نبوت. در خطبه همّام، راهی بسی قابل اطمینان و متعالی را مقابل ما قرار داده‌اند. از خدا باید عاجزانه بخواهیم که ما را در ادامه آن راه موفق و موفق‌تر بگرداند تا در جهانی که آن اولیای الهی در آن حاضر بودند، ما نیز حاضر باشیم. موفق باشید

36364

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و انوار الهی: سوالی داشتم خدمتتون استاد گرامی اهداء کتابهای تخیلی خارجی به افراد دیگه یا کتابخانه کار صحیحی هست؟ من باب اینکه این نوع کتابها باعث تقویت قوه وهم و خیال میشه آیا معدوم کردنشون اولویت داره؟ یا اهداء به غیر؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به نوع کتاب دارد. بعضی از رمان‌ها که توسط اندیشمندان آن دیار تألیف شده، هرچند که به ظاهر تخیلی می‌باشد، ولی متذکر مسائل انسان و جامعه بشری است. مثل آثار داستایوسکی و یا رومن رولان و یا ویکتور هوگو. رهبر معظم انقلاب سالها قبل درباره شاهکار «ویکتور هوگو» اینگونه اظهار داشتند: «به نظر من بینوایان ویکتور هوگو برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده است. من همه‌ رمان‌های طول تاریخ را نخوانده‌ام، شکی در این نیست، اما من مقدار زیادی رمان خوانده‌ام که مربوط به حوادث قرن‌های گوناگون هم هست. بعضی رمان‌های خیلی قدیمی را هم خوانده‌ام. مثلاً فرض کنید کمدی الهی را خوانده‌ام. امیرارسلان هم خوانده‌ام. الف لیله و هزار و یک شب را هم خوانده‌ام. وقتی نگاه می‌کنم به این رمانی که ویکتور هوگو نوشته، می‌بینم این چیزی است که اصلاً امکان ندارد هیچکس بتواند بهتر از این بنویسد یا نوشته باشد و معروف نباشد و مثل منی که در عالم رمان بوده‌ام، این را ندیده باشم یا اسمش را نشنیده باشم ... من می‌گویم بینوایان یک معجزه است در عالم رمان‌نویسی، در عالم کتاب‌نویسی. واقعاً یک معجزه است ...  زمانی که جوان‌ها زیاد دور و بر من می‌آمدند قبل از انقلاب، بارها این را گفته‌ام که بروید یک دور حتماً بینوایان را بخوانید. این بینوایان کتاب جامعه‌شناسی است، کتاب تاریخی است، کتاب انتقادی است، کتاب الهی است، کتاب محبت و عاطفه و عشق است.» موفق باشید

36336

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و ادب استاد عزیز: لطفاً نظرتان را در مورد ادبیات این متن و چنین ادبیاتی که امروزه زیاد دیده می‌شود از نظر اخلاقی و شرعی بفرمایید. این متن از آقای مهدی جمشیدی، ذیل فیلمی که از یکی از اساتید دانشگاه تهران منتشر شده نوشته شده. در فیلم، استاد دانشجوی دختر بی‌حجاب را فاحشه خطاب می‌کند: در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، دکتر جمشیدی‌ها به فاحشه‌گی‌های راه‌یافته به محیط علمی اعتراض داشت، اما «فحشاجویان» برآشوبیدند و گفتند اینجا «آکادمی» است! ۲. شما؟! آکادمی؟! دریغ از سر سوزنی علم و معرفت در وجود دست‌مالی‌شده‌ و‌ همه‌جایی‌تان. شرم‌تان باد؛ شما برای «آن کار دیگر» آمده‌اید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطمئناً این ادبیات که می‌فرمایید با ادبیات رهبر معظم انقلاب نمی‌خواند که می‌فرمایند: «حجاب بی‌تردید یک ضرورت شرعی و خدشه‌ناپذیر است اما این ضرورت خدشه‌ناپذیر نباید موجب شود کسانی که به صورت کامل حجاب را رعایت نمی‌کنند به بی‌دینی یا ضدانقلابی متهم شوند... بدحجابی یا ضعف حجاب درست نیست امّا این موجب نمی‌شود که ما این [افراد] را از ‌حوزه‌ی دین و انقلاب و مانند این‌ها خارج بکنیم و خارج بدانیم؛ چرا؟ البتّه همه‌ ماها یک نقص‌هایی داریم، باید نقص‌ها را برطرف ‌کنیم.» موفق باشید

36287
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیک و رضوانه (مقاومت و حضور متعالی انسان در آخرالزمان) مولی امیرالمومنین علیه السلام الرّجاء لرحمة اللَّه آنجا اميد به رحمت خدا پيروزمندتر از اميدهاي ديگر است (و مگر امروز امیدوارتر از جبهه ی مقاومت در این تاریخ هست؟ این امید به رحمت الهی است که اینچنین مردان مقاومت و مبارزان جبهه ی حق را در غلبه ی اراده ها استوار کرده است و دست از پا نمی شناسند تا جبهه ی باطل را رسوا کنند و ادامه ی حرکت های تاریخ توحیدی را به سرانجام برسانند و اگر نبود امید به رحمت و وعده ی الهی، چه چیزی می توانست محرک اراده ی انسان باشد تا سر حد از دست دادن تمام دارایی و داشته هایی که دارد؟! این آن قدرت ایمانی است که در دل مجاهدان راه خداوند است که سرنوشت تاریخ، دل در گرو همین مجاهدان دارد. پس ای دشمن بشنو که فردای این عالم را ایمان جبهه ی مقاومت است که ترسیم می کند نه ابزار و آلات و ادوات و تجهیزات جنگی تان و نه تکنیک! این حزب الله است که در عالم غالب است و هر آنکس که جان اش در وادی این حزب باشد می فهمد که ترس و بن بست معنایی ندارد چرا که سلسله ی عالم را طولی می داند و گره گشای راه های بسته را در سر سلسله ی اسباب می فهمد و آنکس که می ترسد، عالم را در سلسله ی عرضی می پندارد و گمان دارد آنچه تاریخ را می سازد تکنیک است و نه ایمان! و برای همین در تاریک ترین بن بست ها هیچ راه فراخی برای نجات نمی یابد و نمی شناسد و دست به کشتار و سلاح و مرگ می زند و در آخر هم به انتهای خود می رسد که مرگ باشد! این سرنوشت تاریخی گذشته هایی است که امروز پیش روی ماست و دشمن از این امید و رحمت و فرج و گشایشی که پیش روی محسنین است به دور است «إن رحمت الله قریب من المحسنین» براستی مگر امروز محسن تر از جبهه ی حق که خانه و فرزند و همسر و مال و جانش را فدا کرده است و ایستادگی می کند داریم؟! خیر! پس بایست، منتظر رحمت تاریخی حق در انتهای این جبهه باشیم. تحلیل صحنه ی نبرد در تشخیص قدرت یک جبهه بسته به آن نوع جهان بینی دارد که انسان از صحنه ی نبرد می کند. و اگر می بینی آنانی را که مسحور و مقهور سلاح ها و تکنیک ها می شوند از آن روست که درکی از اندیشه مدد و رحمت و امید و وعده و وعید و درک قدسی میدان قدرت ندارند و فقط میدان را خلاصه در عضلات بازوی ظاهری می فهمند «یعلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة لغافلون» و این عدم درک آن مصیبتی است که اینان را از فردای امید و رحمتی که انسان را در بر می گیرد محروم می کند و چه خسرانی بالاتر از اینکه انسان از آنچه که می تواند باشد و حضوری که می تواند در عالم بیابد و حس کند محروم شود؟ آیا فردای تاریک اینچین انسانی اگر خودکشی نباشد، افسردگی و پوچی و تشویش و اضطراب نیست؟ باید از خود بپرسیم، امروز کدام حضور است که می تواند ما را در فردای تاریخی مان سرزنده کند و از حیات تلخ و سردی که در انتظار بشر است رهایی بخشد؟ آیا این راه رهایی همین جبهه ی مقاومت نیست که در برابر استضعاف و استکبار و استثمار فرعونی تاریخ غرب قد علم کرده است و با نظر به امید و رحمت ملکوت عالم، به پا خواسته تا انسان به نهایی ترین حضورش در تاریخ و به آن وعده ی قسط و عدل و حکومت موعود دست بیاید و انسان طعم شیرین حیات را بچشد؟!!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر در دیروزمان که یادی از پریروزمان بود که گفتیم: «کربلای جبهه ها یادش بخیر» و باز جلوتر رفتیم تا عصر عاشورا و دیدیم چگونه به گفته حضرت سجاد «علیه السلام» هرچه به غروب آن روز می‌رسیدیم چهره مبارک مولایمان امام حسین «علیه السلام» و یاران خاص شان گلگلون تر میشد و آن را پس از دفاع مقدس گم کردیم، گویا باز آن حیات متعالی دارد به سویمان می آید. مهم نیست که در کنار مبارزان حماس باشیم و یا حزب الله و یا در اینجا یعنی پشت دیوارهای غزه؛ مهم این است که احساسی را درک کنیم که بر جان و روان مادران غزه و عزم راسخ آنها در جریان است. و این مائیم و تاریخ عبور از پلیدی انسان خودبنیادِ جهان غرب. آری! طلوعی در پیش است. بدبخت آن کسی که این طلوع را که طلوع انسانیت انسان است، درک نکند و خوشا به حال آنانی که از هر قوم و ملتی، در بنیان انسانی خود، خود را در کنار مردمان بزرگ غزه احساس می کند. کافی است چشمهای خود را بگشاییم و بنگریم چه میدانی از فهم انسانیت انسانها به ظهور آمده است و چه ظلماتی فرا گرفته است آنانی که در طلوع این تاریخ امیدوارانه متوجه این آینده نیستند. آینده ای که به گفته حجت متعیّن این زمانه «آینده، آینده فلسطین است و نه آینده اسرائیل». موفق باشید  

36208
متن پرسش

سلام و ادب: در شرایطی هستم که احساس می‌کنم دعا برای تعجیل در ظهور هم بیشتر نمایشیه تا واقعا دعا...! صرفا هر وقت یخورده شرایط بهم ریخت یاد امام زمان و الآن وقت ظهور است و... میوفتم... غیر از اون باشه تو روزمرگی‌ها شاید یادشون بیوفتم که معمولا نمیوفتم... و از این کارای نمایشی خسته‌م... اما نمیدونم با خود چه کنم که واقعا امام‌ رو بخوام... خودم رو که می‌بینم حتی روم نمیشه بگم «اللهم عجل لولیک الفرج»! اینقدر که فقط در بلاها از ایشون یاد کردیم نه اینکه واقعا در زندگی احساس کنیم کم داریم... توصیه‌ای راهکاری برای حل این موضوع می‌فرمایید.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! نسبت ما با انسان کامل در راستای انسانیتی است که به دنبال آن هستیم که به گفته آیت الله حسن‌زاده، ما غائب می‌باشیم و نه آن حضرت. کافی است ما از انسانیت اصیل خود غافل نباشیم، در آن صورت نسبتی با آن حضرت که جانِ جانان ما می‌باشند؛ برقرار خواهیم کرد تا آن حضرت ما را در ابعاد انسانی‌مان جلو و جلوتر ببرند. در آن صورت دعا برای ظهور آن حضرت معنای عمیق‌تری پیدا می‌کند به معنای ظهوری برای متعالی کردن انسانیت در جهان انسانی. امید است با ظهور هرچه بیشتر آن حضرت، انسان‌ها گمشده خود را پیدا کنند. موفق باشید                   

36195

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: بعضی از نزدیکان بنده متاسفانه تحت تاثیر نوشته ها و فایلهای امثال آقایان سید ابوالفضل برقعی و سید کمال حیدری و عبدالعلی بازرگان و... (به عنوان شیعیانی که داعیه محقق بودن دارن و متمایل به اهل سنت هستند) که در جمعهای خودشون با هم دیگه رد و بدل میکنن، گرایش به عقاید اهل سنت پیدا کرده اند، عقایدی نظیر حسبنا کتاب الله و وجود امام زمان و توسل و شفاعت و...، و همه را اعم از عوام و خواص و حتی بزرگان شیعه را جاهل میدونن، می‌خواستم خواهش کنم در این زمینه راهنمایی بفرمایید ما چه کاری میتونیم انجام بدیم. اگر هم منابعی در رد این افراد و عقاید سراغ دارید ممنون میشم معرفی کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» می‌توانید دلایل قرآنی نسبت به حضور سیره پیامبر و ائمه «علیهم‌السلام» که در کنار قرآن آمده است را بیابید تا روشن شود اگر این افراد حقیقتاً به دنبال انوار و اشارات قرآن هستند، نیاز دارند راهی که سیره ائمه مقابل‌شان قرار داده است را فهم کرده و طی نمایند. کتاب روی سایت هست. موفق باشید https://lobolmizan.ir/book/252?mark=%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C

35579

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام و ادب و احترام: در تفسیرحدیث جنود عقل و جهل فرمودید که به قلبمون تلقین کنیم و مثلاً بگوییم ای قلب لااله الا الله. ۱. آیا این تذکر لازم است که به زبان بیاید یا در دلمان هم بگوییم اثر دارد. ۲. هنگام گفتن این تلقین توجه به قلب صنوبری باید بکنیم یا نه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همان ذکر درونی کافی و تأثیرگذار است. ۲. آری! زیرا همین قلب محل احساسات است. موفق باشید

35557

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: عدم توجه کافی به پشت قضایایی که اکنون در حال وقوع اند (چه در عرصه ذهنی و چه در عرصه عینی) چه قاضایای خوشایند و چه ناخوشایند! کـــــــفـــر است، _با توجه به لفظ کفر که پوشانیدن تعمدی است!! و بزعم قرآن این پدیده،_ یعنی عدم توجه به آخر امر_اثراتی به همراه دارد، که آن برگشتن به گذشته ایی است که حقیقتا معدوم است! زندگی با عدمیات! و این خسران عظیم است آل عمران «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ» ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ! ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﺮﻳﺪ، ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ [ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻭ ﺭﻭﺵ ﻫﺎﻱ ﻛﺎﻓﺮﺍﻧﻪ] ﮔﺬﺷﺘﮕﺎﻧﺘﺎﻥ ﺑﺎﺯﻣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ. (١٤٩) اگر «تطیعوا الذین کفروا» را در حد اطاعت از کافران و کافران را مختص انسانهایی که دارای عقاید خاص و یا عدم اعتقاد موافق با ما فرض کنیم، قرآن را تنزل نداده ایم بلکه تجافی داده ایم، این قطع از معارف بلند بالای قرآن است. لذا بنظر می‌آید بزرگترین چالش امروز دوستداران و محققان و مترجمان و مفسران قرآن، برای رهایی بخشی معارف قرآن از دام اوهام و تقصیرات و غرض ورزی هاست! لذا مهم است که ابتدا بدانیم حقیقتا کافر کیست و پدیده کفر برخواسته از کیست و چیست؟ آیا دلیل کفر مربوط به دلایل محیطی است یا برخواسته اراده شخصییست؟ بدون ایجاد حّد مرز مشخص میان این الفاظ بظاهر بدیهی ولی بغایت در پس پرده ابهام، فهم، تفهیم قرآن چیزی جز بی ارزش کردن قرآن نیست. هاکذا در خصوص جـــــهاد تبین از موضوع انقلاب ما با چالشی اینچنین روبرو هستیم، که اگر تبین ناصواب صورت پذیرد، تیشه به ریشه انقلاب است! نه تبین ارزش انقلاب.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید در همین رابطه رهبر معظم انقلاب در کار فرهنگی و جهاد تبیین، موضوعِ بازتولیدِ مفاهیم را به میان آوردند تا واژه‌های معنوی حیات فعّال و اشارات معنوی خود را محفوظ بدارند وگرنه به جهت کثرت استفاده در امور روزمرّه از طراوت و زنده‌بودن آن‌ها کاسته می‌شود. موفق باشید

35255
متن پرسش

سلام خدمت استاد عزیز: مرا در فضای مرسوم علوم انسانیِ این فرهنگ، سخن گفتن دشوار است؛ زیرا منِ نوعی آنچنان بدون آنکه دیدگاهی از پیش تعیین‌شده داشته باشم، به دنبال حقیقت هستم که در هیچ سنتی آرام و قرار ندارم. چونان کودکی بدون ترس از چرایی مسائل سوال می پرسم، بدون آنکه وابستگی های دیگر برایم اهمیت داشته باشد. در فضای علوم انسانی و نخبگانی ما، هر کس حقیقت مطلقی را پذیرفته و این پذیرش واسطه ای شده است میان او و طالب حقیقی علم بودن؛ بنابراین به نحوی می شود که نگاهش به علوم انسانی هیچ تفاوتی با نگاه یک مهندس عملگرا به طبیعت ندارد؛ اکنون که دانشجو هستم و در یکی از بهترین دانشگاه های این کشور درس میخوانم، هیچکس را نیافتم که رابطه ای بی واسطه با علم برقرار کند، چه آنکه دنبال علم هستند برای هدفی دیگر و مشخص، بدین معنا پرسشی حقیقی هم ندارند، که آن پرسش، روح و روانشان را ویران کرده باشد، و این چنین پرسشی آنها را سرگردان وادی علم و حقیقت کند؛ زیرا از قبل به پرسش ها پاسخ گفته اند. «در علوم انسانی، به مفاهیمی چون خداوند، ایمان، عشق و... می اندیشند؛ اما به راستی چرا نمی‌گویند خداوند را می‌خواهند، ایمان را می خواهند، و عشق را... و چرا چون من که از همه‌ی این حرف های این چنین مرده بیزار است، و هیچ یک از آنها را در وجودش به طور کامل احساس نمی‌کند، نگران و پریشان نیستند و لااقل نمی‌توانند سکوت کنند؟» هر چند که از قبل در وادی هدف های پیشینی شان، برای ورود به این عرصه به این سوالها پاسخ داده اند، اما طالب حقیقت بودنشان از سر آن است که دستشان برای مواجهه با سنت ها و فرهنگ های دیگر، خالی نباشد؛ سنت ها و فرهنگ ها نمایندگان حقیقت بر روی زمین اند که به ما انسان ها به ارث رسیده اند، من نیز این مفاهیم را قبول دارم، اما چه می شود که این همه که باید ما را به حقیقت برساند، پیش از هر چیز ما را از انسانیت دور می کند، بهتر از من فردریش هولدرلین در کتاب گوشه نشین یونان می گوید: «حرفی است تند، اما با این حال می گویمش، چرا که حقیقت دارد: ملتی از هم پاشیده تر از ملت آلمان به تصور من درنمی آید. تو پیشه ور می بینی، ولی انسان نه، اندیشمند، اما انسان نه، آقا و بنده می بینی. و پیر و جوان هم، اما انسان هیچ- آیا این همه شباهتی به آن میدان جنگ ندارد که در آن دست و پا و همه ی اندام ها تکه‌تکه از هم جدا افتاده اند و در همان حال خونِ ریخته‌ی جان در خاک فرو می‌رود؟ خواهی گفت در این جا هرکس سرش به کار خودش بند است. من هم همین را می‌گویم. ولی کار را که باید با دل و جان انجام داد. و لازم نیست هر نیرویی را در وجودمان خفه کنیم حالا اگر که این نیرو، قضا را، با عنوان و مقام شریف ما هماهنگی نداشت. هیچ لازم نیست. هیچ لازم نیست با این ترس حقیرانه، از سر ریایی خرده‌بین، فقط همانی باشیم که عنوان ماست. بلکه جا دارد سختگیرانه و عاشقانه آن چیزی باشیم که هستیم، به این شکل در کار و کنش ما روحی خواهد بود. و اگر که به راه پیشه و رشته‌ای رانده شده‌ایم که دم و بازدم را از روحمان می‌گیرد، چنین پیشه ای را بی‌کم‌ترین اعتنا دور بیندازیم و شخم زدن یاد بگیریم! ولی آلمانی های تو خوش‌تر دارند به آن ضروری‌ترین کار بسنده کنند، برای همین هم در کارهاشان سرهم‌بندیِ بسیار زیاد می بینی و به جایش کار بی‌غش و به راستی شوق‌انگیز کم. طبیعی است، می‌شد این ضعف ها را نادیده گرفت اگر که این آدم‌ها بی‌هیچ چاره و تدبیری در قبال هر آنچه زندگی زیباست، بی‌احساس نبودند و نفرین ناطبیعتِ متروکِ خدا همه‌جا بر سر چنین ملتی سنگینی نمی‌کرد.» این چنین است که در فضای علوم انسانی ما که بی شباهت به پادگانی نطامی نیست، هیچ آفرینشی عرصه ی وجود ندارد، و غالبا به تکرار اندیشه های دیگران می پردازند، به نظرم یکی از دلایل اینچنین نگاهی بر می‌گردد به جایی که مفهوم تاریخ در فلسفه اوج گرفت، هرچند به لحاظ نظری بسیار با این مفهوم در فلسفه همراهم، اما گمان می‌کنم، تفسیری که از آن در جامعه ما وجود دارد، یا آنکه اشتباه است و یا آنکه بی تاریخ. زیرا با همه ی واسطه ی تاریخی همه ی این افرادی که تا کنون به نقد آنها پرداختم این چنین است که تاریخ به شکلی افراطی مقدم بر خود قرار داده اند و این چنین مطیع مفاهیم هستی شناسی شدن، نتیجه ای جز دوری از انسانیت و آفرینش ندارد. «من در مواجهه با جامعه ی نخبگانی، چونان نیازمندی که دست طلب دراز می کند اما امیدی به یاری ندارد، فریاد کمک سر می دهم: ای اندیشمندان مسلمان و ای پدران معنوی من! به داد من برسید و مرا یاری دهید، اما هم‌هنگام نگذارید که این فرزند، خود را فریب دهد! من مرد میدانی در علوم انسانی ندیده بودم که اگر دکارت خواند و حرف او را تصدیق کرد و گواه داد که گویی حق با اوست، چونان کودکی سر به هوا فارغ از دیگر تعلقات پا در میدان بگذارد و خود هم به مانند دکارت به همه چیز شک کند... چه باک، اگر دکارت با این کار در آن فرهنگ به آن نتایج رسید، و تو با این فرهنگ (که اگر قدرتمند باشد دوام خواهد آورد، و با این کار از پای در نخواهد آمد) طلوعی دوباره خواهی کرد، طلوعی با شکوه تر.»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوب از حقیقت گمشده گفتی!! زیرا به نام حقیقت، به دنبال چیزی می‌باشند که خود ساخته‌اند و از دیروزشان معلوم بود که فردای‌شان فردایِ سرگردانی است. و این فریادی است که سخت بدان محتاجیم. سال‌ها پیش از آن‌گاهی عرض شد که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود. گمان کردند سخنِ نابهنگام گفته شده. امروز نیز عرض می‌شود که باید از رازِ نیست‌انگاریِ این دوران سخن گفته شود، هرچند گویا گمان می‌کنند سخنی است زودهنگام. به خوبی متوجه شده‌اید باید در آینه‌ سنت‌های جاری در ملت‌ها متوجه روحی شد که راز قوام آن‌ها بوده است و زندگی را در امروزمان گوشزد می‌کند، برعکسِ جهان مرده دنیای مدرن که چه اندازه بی‌روح است و آدمیان در آن همانند رُباط‌ها ادای احترام و عاطفه نسبت به همدیگر در می‌آورند ولی بوسه‌های‌شان به یکدیگر مانند بوسه‌های رُباطی است که دیواری را می‌بوسد و نمی‌دانند این به جهت آن است که حقیقتی را که در دلِ انسانیت انسان‌ها نهفته است، گم کرده‌اند. حرف در این مورد بسی بسیار است و هرچه از آن بگویی، تکه‌ای از آنچه چهل‌تکه است را گفته‌ای. پیشنهاد می‌شود چند تکه‌ای از تکه‌های «گفتگو از حقیقت» را در دو جلسه اخیر «انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی» https://eitaa.com/soha_sima/2410 و https://eitaa.com/soha_sima/ دنبال کنید. و باز در این سرگردانی با عزمی راسخ باید کار را دنبال کرد زیرا افق، روشن است. موفق باشید.

35026

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام خدا قوت استاد گرامی: بعد از آمدن بچه هامون توفیق مون برای شرکت در جلسات شما کمتر شد، چون هیس هیس های حاضران در جلسه ما رو معذب می‌کرد که ما داریم برای بهره بردن خودمون از جلسه داریم موجب اذیت دیگران میشیم. آرامش جلسه برایمان تبدیل به تشویش و نگرانی شده بود. امروز با دیدن تلاش مادران بچه های نوپا برای حضور در جلسه و صداهای هیس گفتن و حالات چهره و تذکر های لسانی از سمت برادران، گریه ام گرفت، به اندازه ی تمام جلساتی که خودم و دوستان بچه دارم دلمان می‌خواست در جلسات حضور داشته باشیم و به خاطر عذاب وجدان دیگران شرکت نکردیم. حالا بنده چند سوال دارم: اطرافیان شما چقدر در محقق شدن صحبت رهبری برای افزایش جمعیت سهیم اند؟ آیا با حذف مادران بچه دار از جلسه، پای ثابت جلسات شما تعدادی افراد ثابت و اهل سلوک و جا افتاده می مانند، کافی است؟ آیا این افراد سالک نباید وسعت روحی خود را برای پذیرش بچه بیشتر کنند و با یه جیغ بچه تمرکزشون بهم نخوره که مادران بچه دار مجبور نشن برن توی راهروی حسینیه روی زمین بشینن؟ چرا بعد از این همه سال جایگاهی برای حضور بچه ها در جلسه و فراهم نمودن شرایط بازی و حالت مهد کودک در حسینیه مسجد فراهم نیست؟ و در آخر، چرا اکثر مادران بچه دار احساس میکنن جایگاهی در جلسات شما ندارند؟ و این افراد احساس ترد شدگی از جلسات شما دارند؟ اگر بگید این جلسات حالت خصوصی دارد و امکان حضور بچه ها نیست، باشه به روی چشم، پس لطفا ما مادران مشتاق و بچه دار را هم قابل بدانید و جلسه ای متناسب با این فضا برگزار کنید، تا شاهد مادران تمدن ساز بیشتری باشیم، حتما فراهم آوردن این شرایط به خواست و اراده ی‌ اطرافیان شماست و چون بنده دسترسی به این افراد ندارم و اگر هم داشتم کسی برای حرف بنده تره خورد نمی‌کرد، از شما درخواست عاجزانه دارم که صحبت بنده را به این بزرگواران انتقال دهید، تا ما هم ان شاءالله از این فیض بی بهره نمانیم. بنده قبلا هم این دغدغه را در مسیر اربعین با افراد دیگری از اطرافیان شما مطرح کردم (چون در سخنرانی های در مسیر هم بسیار از مواهب اطرافیان بهره مند شدیم، آنجا که دیگه جلسه خصوصی معنا نداره، همه موکب امام حسین علیه السلام است😭......) و گفتند ما پیگیری می‌کنیم ولی متأسفانه خبری نشد. امیدوارم به زودی با همت شما شرایط فراهم بشه. تشکر از شما به خاطر وقت گذاشتن برای خواندن این دغدغه.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدا خدمت رفقا عرض می‌شود بنده در مدیریت مسجد انبیاء که جلسه شنبه‌شب‌ها تشکیل می‌شود، نقشی ندارم. ولی چه خوب بود اگر دست‌اندرکاران محترم آن مسجد نسبت به محلی برای سرگرم‌کردن کودکان فکری می‌کردند. در عین حال تصور بنده آن است که اگر از یک طرف رفقا نسبت به حضور کودکان حساسیت نشان ندهند و ذهن خود را مشغول بحث بفرمایند و از طرف دیگر، والدین محترم کودکان نیز در حدّ خود، کودکان را کنترل کنند، مشکلی پیش نخواهد آمد. بخصوص که برای بنده تحرکات کودکان مشکلی ایجاد نمی‌کند که موجب حواس پرتی‌ام شود. موفق باشید

نمایش چاپی