سلام: در پاسخ ۳۶۶۹۴ هستی است به صورت آن ذات!! دقت کن به تعابیری که ازش استفاده می کنی. هستی به صورت ذات باز رفتی دنبال تحلیل ذات. هر گونه تحلیل، تفکیک، ترکیب و... از فرایند ذهن تو خارج ذات هست و مشخص که تشخصات ذات باعث تضاد با ذوات دیگره
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید چون در فهم «وجود بما هو وجود» تلاش نمیشود واگر هنوز گرفتار نظر به «موجود بما هو موجود» باشیم، عملاً به دنبال همان چیزی خواهیم بود که میخواهیم بیابیم، وگرنه در آن گفتاری که گفته شد مطلب روشن بود بخصوص اگر بتوانیدبا نگاهی که جناب صدرالمتألهین در «برهان صدیقین» مطرح کردهاند همراهی کنید. به هر حال «اطفئ السراج فقدطلع الصبح». موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: ۱. مگر انتخاب و اختیار برای دنیای مادی نیست؟ چرا آدم در بهشت قدرت انتخاب داشت؟ ۲. مگر فقط در دنیای مادی نیست که حقیقت محجوب است؟ چرا در بهشت که حقیقت هویداست، آدم غافل شد و سرپیچی کرد؟ ۳. مگر مقام ملائکه مقام عقل و فرمانپذیری محض نیست؟ پس چطور شیطان که به مقام ملائکه رسیده بود سرپیچی کرد؟ اصلا چطور قدرت سرپیچی داشت؟ ۴. چطور میشود که عبادت ۶۰۰۰ ساله شیطان، او را به مقام رجم میرساند؟ (البته اگر بخواهیم عبادتش را بی تاثیر در مسیرش بدانیم، قائل به عبث بودن عبادت شدیم). مگر حقیقت عبادت رسیدن به مقام لطف و رحمت و دوری از جنبه قهری خداوند متعال نیست؟ ۵. راز همجنسگرایی قوم لوط چیست؟ چرا چنین کاری انجام میدادند؟ واقعیت در صحنه چه بوده؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدایتان بشوم، خودتان هم تصدیق خواهید کرد که برای جوابدادن به این سؤالها یک مثنوی ۷۰ من نیاز است. پیشنهاد میشود با کتاب «هدف حیات زمینی آدم» که روی سایت هست، هر زمان که فرصت کردید، کار را شروع کنید؛ امکان تفکر در موضوعاتی که برایتان پیش آمده است فراهم میشود. موفق باشید
با سلام: من چگونه قانون علت و معلول را در زندگی خود بکار ببرم و از سوی دیگر به برهان صدیقین وفادار باشم؟توضیح آن که اگر برهان صدیقین را در پیش رو داشته باشم، دیگر نگاه علی و معلولی بین اشیاء نخواهم داشت و دیگر نگاه علمی را باید کنار گذاشت. به بیان دیگر باید دور تمام دانشهای تجربی که الان هست را خط کشید. لطفاً توضیح دهید. با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: در «برهان صدیقین» مییابیم هر علتی از علل، صورتی از وجود است. آری! وجود در جلوهای از مرتبه وجود، تر میکند و آتش در مرتبهای از وجود، میسوزاند. و لذا از یک طرف تأثیر آب در ترکردن و تأثیر آتش در سوزاندن، به جهت «وجود» است و از طرف دیگر به جهت محدودیتی که در آب و آتش هست که مربوط به امکانِ ذاتیشان میباشد؛ به خودِ آب و آتش مربوط است. و اینجا است که هم نظامِ علّی و معلولی محفوظ است و هم «وحدت شخصیه» وجود. موفق باشید
عرض سلام و ادب: استاد با توجه به تاریخ جدیدی که در حال وقوع است، من که یه انسانی ام که غرق در گناه و حجاب هایی هستم که برای خودم ساخته ام یعنی همین الان با توجه به احوالاتی که دارم میدونم توی برزخ درحال سوختنم. حالا من چطوری میتونم خودم رو توی این تاریخ معنا کنم یا حتی بهش ایمان بیارم؟ عبادت یا ذکر خاصی نیاز هست؟ میترسم استاد میترسم آخرش خسرالدنیا و خسرالاخره بشم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم افقی از حقیقت با شروع انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده شده و راهی باز شده برای صداقت و ایمان و تواضع و پشتکار، معلوم است میتوانیم انسان دیگری شویم. در این حالت است که نه تنها به گفته قرآن: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ» اعمال نیک، بدیها را میبرد، بلکه از این هم مهمتر: «إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا» در آن حدّ که حتی چنانچه انسان در مسیر توحید قرار گیرد، سیئات او نیز تبدیل به حسنات خواهد شد. در راستای حضور هرچه بیشتر در تاریخ جدید که شهادت و ایثار جزء لاینفک آن است خوب است کتاب «گلستان ۱۱» مطالعه شود. موفق باشید
با سلام: بر اساس وحدت وجود جناب ابن عربی، آیا درست است که بگوییم که شیرینی شکر و شوری نمک از خدا است؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است ابتدا «برهان صدیقین» را دنبال بفرمایید ان شاءالله با کلیتی که نسبت به «وجود» و مقام تشکیکی آن برایتان پیش میآید، در آن صورت خود به خود این نکات برایتان روشن میگردد وگرنه همچنان این نوع مسائل، نسبت به وحدت وجود برایتان مطرح خواهد بود. موفق باشید
استاد سلام: سوالی در رابطه با شغل معلمی دارم. بدون دروغ یکی از چالش های یک معلم کنترل و مدیریت کلاس درس است و گاهی این مطلب مسئله اساسی ذهن معلم در سر کلاس می شود. امروز دانش آموزی سر کلاس سوالی در مورد اینکه فلان درس به چه کار ما می آید از بنده پرسید من هم با تصور غالب بر ذهنم که او نیتش به هم ریختن کلاس است جوابی به او دادم اما بعدا از خودم پرسیدم: حالا اگر واقعا این سوال دغدغه ذهن این دانش آموز بود چه؟ یا اصلا بله نیت اصلی اش به هم ریختن کلاس بوده اما خود سوال هم دغدغه ذهنش بوده یا حتی او این سوال را برای به هم ریختن کلاس پرسیده اما اصل سوال برای هم شاگردیهایش مطرح بوده، آیا با این وجود نحوه برخورد من درست بوده؟ از طرف دیگر سالهای اول تدریس به این جور سوالات خیلی بها می دادم و سعی می کردم با فکر دانش آموز همراه شوم اما واقعا در کنترل کلاس مشکل پیش می آمد. گویا در عملکرد بنده همراهی با فکر دانش آموز لازمه اش یک آزادی هست که در نهایت او از این آزادی سوء استفاده می کند. خواهشم این است که این دغدغه بنده را هم با توجه به تجربیات معلمی تان و هم اندیشه تان جواب بدهید. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال جمعِ این دو مورد مهم است که از یک طرف دانشآموزان بتوانند سؤال کنند حتی به هر بهانهای. و از طرف دیگر جنابعالی به عنوان معلم کلاس در عین جوابگویی به سؤالات در وقت مشخص، نه صِرف آن موقعی که دانشآموز سؤال کرده، مواظب کنترل کلاس هم باشید. این دیگر زرنگی معلم است که بتواند این دو حضور را با همدیگر جمع کند. موفق باشید
استاد عزیز سلام: سوالی در مورد کلمه فردایی و پس فردایی که در جملات استفاده می کنید داشتم. آیا می توانیم اینطور بگوییم که فردای ما ادامه ی امروز ماست چون مثلا در بحث علم و تکنولوژی هرچند ما با نیات دیگری از تکنولوژی غرب بهره می بریم و آثار مخرب را کم کنیم ولی باز در همان رینگ هستیم و این سعی و انتظار، ظرفیتی برای ایجاد پس فردایی به لطف الهی است که علم هایی در صحنه می آیند که تا الان برای بشر مطرح نبوده است و دیگر در رینگ علم غربی نیست. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور جناب آقای دکتر فردید از به کاربردن این واژه همین است. خوب است به متنی که تحت عنوان « گزیدههایی از افکار و اندیشه های دکتر احمد فردید» روی سایت است رجوع فرمایید https://lobolmizan.ir/leaflet/1284?mark=%D9%81%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%AF . موفق باشید
با سلام و احترام: در جزوه نحوه مطالعه تفسیر المیزان، توضیحی در مورد، هدف غایی و اهداف متوسط از انجام کارها شده، و اشاره شده روش علامه این هست که از روش احتراقی استفاده میکنند. در کارهای فرهنگی، در مورد افرادی که با روشهای توحیدی، بیگانه هستند، در ابتدای کار ایرادی ندارد، از اهداف متوسط شروع کنیم، تا اندکی مزه کارهای اخلاقی را بچشند و بعدا با آمادگی بیشتری که حس میکنیم، کم کم و براساس ظرفیت به سمت روش احتراقی و توحیدی سوق داده شوند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که در ابتدای راه نباید بار خود را سنگین کرد. به همین جهت به ما فرمودهاند: «آنقدر ای دل که توانی بکوش.» موفق باشید
سلام: استخاره صفحه ی ۲۸۳ قرآن «عسی ربکم آن یرحمکم » چطور است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: فضا، فضای بیتوجهی یهود است و بدین معنا نباید امیدی داشت. موفق باشید
به نام خدا سلام و عرض ادب: حضرت آقا در سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا علیهما السلام برای اجرای مراسم عقد خواهر شهید قربانی، مهریه را ۱۴ سکه گرفتند و اتفاقا تاکید هم کردند که مهریه بیش از این را عقد نمی کنند. سوال بنده این است که این عمل رهبر انقلاب به معنای این است که ۱۴ سکه برای تمامی دختران حد متعالی مهریه است یا این که حد تعالی مهریه برای هر دختری مطابق با شرایط، متفاوت است؟ برخی از بزرگان معتقدند ۱۴ سکه از آن جهت که رهبر انقلاب و علمای دیگر در شرایط خاصی هستند و بنابه دلایلی می خواهند افراد کمتری برای عقد مراجعه کنند یا جهات دیگری، چنین مهریه ای را در نظر گرفته اند ولی در اصل مهریه باید طبق عرف خانواده دختر باشد و به گونه ای حالت بازدارندگی برای پسر وجود داشته باشد که در شرایط سخت زندگی پشتوانه ای برای دختر باشد. سخن درست چیست؟ آیا ما باید فعل رهبر را به همان شکل عیناً اجرا کنیم و برای کسب حد تعالی رشد، مهریه را ۱۴ سکه بگیریم؟ و یا اینکه حد تعالی مهریه برای ما تعریفی متفاوت دارد و باید مطابق با شرایط خودمان مهریه را بالا نگیریم ودر عین حال در این حد هم پایین نگیریم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً آنچه رهبر معظم انقلاب در این مورد متذکر میشوند به معنای تکلیف نیست، ولی در هر حال مهریه کم، ارزش خود را دارد و مهریه زیاد به هیچ وجه پشتوانهای برای ادامه زندگی نیست و بعضاً ممکن است موجب تحریک خانمها گردد که با کوچکترین اختلاف به امید استفاده از مهریه سنگینشان تصمیم به طلاق بگیرند. موفق باشید
این شرایطی که الان توضیح میدم شرایط میلیون ها نفر از نسل جدیده که اگر چه از کشور و اطراف حرف میزنیم اما نسل جدید مرز نداره فقط در ظهور مسائلش دچار بروزات مختلف هست. خسته ایم یعنی روح های ما هیچ دلیل و احساس حیاتی برای زندگی نداره و هیچ موقع فکر نمیکنم بشر به این نقطه رسیده باشه که بگه اصلا چرا خدا من رو خلق کرد؟ با اجازه کی به من زندگی داد؟ تمام رنج نیست انگار نیچه فقط در لحظه ای از نوجوانی یا چه بسا امروزه در کودکی هم خودش رو نشون میده. خلاصه شده و هیچ افرادی رو ندیدم مثل این نسل جدید واقعیات خودشون رو سوبژه و بدون ترس بیان کنند. درد ما ترس و نا آگاهی نسل های گذشته برای آزاد شدن از بند غرب وحشی و سلطه ترس و ناآگاهی آنها بر سر نسل جدیده که نمیذاره ما راحت اراده به تغییر کنیم. من از مقدس معابان بیزارم و آنها را به حرکت های لاک پشتی خودشون راحت میذارم و از شیوخ مدعی و قلمه سلمبه گوی معروف امروزی فراری ام چرا که آنهایی که تلاش برای اصلاح ما دارند قطعا ما را گمراه خواهند کرد و این روش پیامبران و اولیای الهی نبوده زیرا پیامبران خود تواریخند ولی آنها کتاب خوانده اند پس منبر ها را برای لاک پشتان بالا روید و آنها را حرکتی دهید. ما حق نداریم از بزرگان چنان خجالت بکشیم که مسائل و مشکلات خودمون رو انکار کنیم، ما حق نداریم از نسل های قبل بترسیم و اگر مشکلات خود را عیان میداریم و فریاد «زندگی گمشگشته من کجایی» سر میدهیم خجالت نداره بلکه رنج ها کشیدیم تا نقص های خود را بیابیم. از امروز از کسی نخواهم ترسید و به خودم قول خواهم داد تا هر اندازه حضور داشتم خود را برای تغییر و زندگی خرج کنم و این امر را از خدا میخواهم که قسمتم کنند، همان خدایی که مرا خلق و تربیت کرد و به او پایبندم یعنی تنها کسی که توان تکان دادن مرا دارد تنها اوست که به او باید پاسخ دهم و تنها کسی که ممکن است برایش خود را نابود کنم. من دیگر ناله نمیکنم که مردم به من رحم کنند بلکه امیدوارم روزی به دست همین مردم کشته شوم تا آنچه تمام عمر زیستم روزی به جمع بندی برسد و امیدوار به آرزویم برسم. خدایا اگر تمام بلاهای عالم را سرم بریزی و تحملش را نداشته باشم و بمیرم باز از مرگ خود شادم و از تو راضی ام. دیگر کسی حق ندارد در گوش من زمزمه ترس و مظلومی و سستی و ضعف کند زیرا این خلقت روزی آغاز شده و باید به کمال خود جاودان سیر کند همانطور که ذات احدی خدای تعالی جاودان و برتر و پاینده است پس از سختیهای روزگاران حراسی نیست. خدا میدونه با چه سختی این حرف ها رو به زبون میارم تا اگرچه راه ظهورات و درک ظهورات مسائل امروز تقریبا غیر ممکنه و خوب ها را بد جلوه میدهند و بد ها را خوب، راه امیدواری همچنان برای در خود فرو ریخته هایی چون خود من باز باشه و بی ترس از مرگ در آن قدم گذارند زیرا امروز همه چیز در مرگ است یعنی همه حیات در همه مرگ است. از شما خواهش دارم دیگر نفرمایید نیچه چنان بود بلکه بفرمایید این نسل چنینند ما دور دست نیستیم ما همین جاییم دقیقا مرکز زمین و آسمان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! نه! بحث در نیچه به عنوان شخص در میان نیست. بحث در نظر به شخصیتی است که خیلی زود متوجه شد که اگر زرتشت از کوهستان خود به میان مردم نیاید، همگان در نیستانگاریِ دوران نابود میشوند و اراده معطوف به قدرت را به بیراهه میبرند و به گفته خودتان زندگی گم میشود و در اینجا است که ما هستیم و امکان ظهورِ ابر انسان. امری که حضرت روح الله شرایط ظهور آن را فراهم کرد تا آنجایی که اگر در این نظام، انسان با حضور هویت انقلابی حاضر شود همه جهان در او گشوده میگردد به همان معنایِ گشوده شدنِ «ایمان» و «امید» که رهبر بصیر انقلاب در ۱۴ خرداد امسال از آن سخن گفتند و کاربر سؤال شماره 35273 به خوبی آن را با ما در میان گذاشت و از بیقراری جوانان این دوران سخن گفت. موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز: مرا در فضای مرسوم علوم انسانیِ این فرهنگ، سخن گفتن دشوار است؛ زیرا منِ نوعی آنچنان بدون آنکه دیدگاهی از پیش تعیینشده داشته باشم، به دنبال حقیقت هستم که در هیچ سنتی آرام و قرار ندارم. چونان کودکی بدون ترس از چرایی مسائل سوال می پرسم، بدون آنکه وابستگی های دیگر برایم اهمیت داشته باشد. در فضای علوم انسانی و نخبگانی ما، هر کس حقیقت مطلقی را پذیرفته و این پذیرش واسطه ای شده است میان او و طالب حقیقی علم بودن؛ بنابراین به نحوی می شود که نگاهش به علوم انسانی هیچ تفاوتی با نگاه یک مهندس عملگرا به طبیعت ندارد؛ اکنون که دانشجو هستم و در یکی از بهترین دانشگاه های این کشور درس میخوانم، هیچکس را نیافتم که رابطه ای بی واسطه با علم برقرار کند، چه آنکه دنبال علم هستند برای هدفی دیگر و مشخص، بدین معنا پرسشی حقیقی هم ندارند، که آن پرسش، روح و روانشان را ویران کرده باشد، و این چنین پرسشی آنها را سرگردان وادی علم و حقیقت کند؛ زیرا از قبل به پرسش ها پاسخ گفته اند. «در علوم انسانی، به مفاهیمی چون خداوند، ایمان، عشق و... می اندیشند؛ اما به راستی چرا نمیگویند خداوند را میخواهند، ایمان را می خواهند، و عشق را... و چرا چون من که از همهی این حرف های این چنین مرده بیزار است، و هیچ یک از آنها را در وجودش به طور کامل احساس نمیکند، نگران و پریشان نیستند و لااقل نمیتوانند سکوت کنند؟» هر چند که از قبل در وادی هدف های پیشینی شان، برای ورود به این عرصه به این سوالها پاسخ داده اند، اما طالب حقیقت بودنشان از سر آن است که دستشان برای مواجهه با سنت ها و فرهنگ های دیگر، خالی نباشد؛ سنت ها و فرهنگ ها نمایندگان حقیقت بر روی زمین اند که به ما انسان ها به ارث رسیده اند، من نیز این مفاهیم را قبول دارم، اما چه می شود که این همه که باید ما را به حقیقت برساند، پیش از هر چیز ما را از انسانیت دور می کند، بهتر از من فردریش هولدرلین در کتاب گوشه نشین یونان می گوید: «حرفی است تند، اما با این حال می گویمش، چرا که حقیقت دارد: ملتی از هم پاشیده تر از ملت آلمان به تصور من درنمی آید. تو پیشه ور می بینی، ولی انسان نه، اندیشمند، اما انسان نه، آقا و بنده می بینی. و پیر و جوان هم، اما انسان هیچ- آیا این همه شباهتی به آن میدان جنگ ندارد که در آن دست و پا و همه ی اندام ها تکهتکه از هم جدا افتاده اند و در همان حال خونِ ریختهی جان در خاک فرو میرود؟ خواهی گفت در این جا هرکس سرش به کار خودش بند است. من هم همین را میگویم. ولی کار را که باید با دل و جان انجام داد. و لازم نیست هر نیرویی را در وجودمان خفه کنیم حالا اگر که این نیرو، قضا را، با عنوان و مقام شریف ما هماهنگی نداشت. هیچ لازم نیست. هیچ لازم نیست با این ترس حقیرانه، از سر ریایی خردهبین، فقط همانی باشیم که عنوان ماست. بلکه جا دارد سختگیرانه و عاشقانه آن چیزی باشیم که هستیم، به این شکل در کار و کنش ما روحی خواهد بود. و اگر که به راه پیشه و رشتهای رانده شدهایم که دم و بازدم را از روحمان میگیرد، چنین پیشه ای را بیکمترین اعتنا دور بیندازیم و شخم زدن یاد بگیریم! ولی آلمانی های تو خوشتر دارند به آن ضروریترین کار بسنده کنند، برای همین هم در کارهاشان سرهمبندیِ بسیار زیاد می بینی و به جایش کار بیغش و به راستی شوقانگیز کم. طبیعی است، میشد این ضعف ها را نادیده گرفت اگر که این آدمها بیهیچ چاره و تدبیری در قبال هر آنچه زندگی زیباست، بیاحساس نبودند و نفرین ناطبیعتِ متروکِ خدا همهجا بر سر چنین ملتی سنگینی نمیکرد.» این چنین است که در فضای علوم انسانی ما که بی شباهت به پادگانی نطامی نیست، هیچ آفرینشی عرصه ی وجود ندارد، و غالبا به تکرار اندیشه های دیگران می پردازند، به نظرم یکی از دلایل اینچنین نگاهی بر میگردد به جایی که مفهوم تاریخ در فلسفه اوج گرفت، هرچند به لحاظ نظری بسیار با این مفهوم در فلسفه همراهم، اما گمان میکنم، تفسیری که از آن در جامعه ما وجود دارد، یا آنکه اشتباه است و یا آنکه بی تاریخ. زیرا با همه ی واسطه ی تاریخی همه ی این افرادی که تا کنون به نقد آنها پرداختم این چنین است که تاریخ به شکلی افراطی مقدم بر خود قرار داده اند و این چنین مطیع مفاهیم هستی شناسی شدن، نتیجه ای جز دوری از انسانیت و آفرینش ندارد. «من در مواجهه با جامعه ی نخبگانی، چونان نیازمندی که دست طلب دراز می کند اما امیدی به یاری ندارد، فریاد کمک سر می دهم: ای اندیشمندان مسلمان و ای پدران معنوی من! به داد من برسید و مرا یاری دهید، اما همهنگام نگذارید که این فرزند، خود را فریب دهد! من مرد میدانی در علوم انسانی ندیده بودم که اگر دکارت خواند و حرف او را تصدیق کرد و گواه داد که گویی حق با اوست، چونان کودکی سر به هوا فارغ از دیگر تعلقات پا در میدان بگذارد و خود هم به مانند دکارت به همه چیز شک کند... چه باک، اگر دکارت با این کار در آن فرهنگ به آن نتایج رسید، و تو با این فرهنگ (که اگر قدرتمند باشد دوام خواهد آورد، و با این کار از پای در نخواهد آمد) طلوعی دوباره خواهی کرد، طلوعی با شکوه تر.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوب از حقیقت گمشده گفتی!! زیرا به نام حقیقت، به دنبال چیزی میباشند که خود ساختهاند و از دیروزشان معلوم بود که فردایشان فردایِ سرگردانی است. و این فریادی است که سخت بدان محتاجیم. سالها پیش از آنگاهی عرض شد که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود. گمان کردند سخنِ نابهنگام گفته شده. امروز نیز عرض میشود که باید از رازِ نیستانگاریِ این دوران سخن گفته شود، هرچند گویا گمان میکنند سخنی است زودهنگام. به خوبی متوجه شدهاید باید در آینه سنتهای جاری در ملتها متوجه روحی شد که راز قوام آنها بوده است و زندگی را در امروزمان گوشزد میکند، برعکسِ جهان مرده دنیای مدرن که چه اندازه بیروح است و آدمیان در آن همانند رُباطها ادای احترام و عاطفه نسبت به همدیگر در میآورند ولی بوسههایشان به یکدیگر مانند بوسههای رُباطی است که دیواری را میبوسد و نمیدانند این به جهت آن است که حقیقتی را که در دلِ انسانیت انسانها نهفته است، گم کردهاند. حرف در این مورد بسی بسیار است و هرچه از آن بگویی، تکهای از آنچه چهلتکه است را گفتهای. پیشنهاد میشود چند تکهای از تکههای «گفتگو از حقیقت» را در دو جلسه اخیر «انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی» https://eitaa.com/soha_sima/2410 و https://eitaa.com/soha_sima/ دنبال کنید. و باز در این سرگردانی با عزمی راسخ باید کار را دنبال کرد زیرا افق، روشن است. موفق باشید.
خیلی جلوی خودمو گرفتم نگم اما بهترین لحظه لحظه حیرت بزرگیه که با جذبه الهی برای سالک پیش میاد باور نکردنی ترین حالت که هیچ مانندی نداره و بی اختیاریه که جذبه الهی فقط به اراده الهیه و نه به اراده غیر، اینطور نیست کسی بخواد جذب حق تعالی بشه این والاترین فقط به امر و اراده اوست و اینطور نیست کسی فکر کنه با اعمالش به چنین چیزی میرسه چون مطلقا به اراده خداست، حتی جناب سعدی شیرازی با اون همه سعی و کوششی که کردند هیچ وقت عارف نبودند. جناب مولوی در حالت عجیبی که در جذبه داشتند سرودند: چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون - دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون - چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید - چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون - زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد - که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون - نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را - چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون - شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را - کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون - چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا - چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون - چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم - که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: و در همین رابطه خداوند به پیامبر خود فرمود به همه انسانها: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» بگو ای پیامبر آنچه موجب شادی و دلگرمی شما خواهد شد فضل و رحمت الهی است پس لازم است به امید فضل و رحمت او قدم در راه گذارید و بدان شاد باشید، این برای شما بسیار بهتر است از آن چیزهایی که جمع میکنید و میخواهید با آنها دلخوش باشید. موفق باشید
منشا اعمال انسان اخلاق، تدیّن و عبادتی که بر اساس فطرت نباشد عبادت خدای خیالی است. سخن_نگاشت کانال ندای پاک فطرت 🆔 @nedayepakefetrat نظر ایشان درباره آقای علیپور چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی در این مورد نمیدانم. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: شما در سخنرانی ای اباذر، در مورد مسجد و اینکه چطور باید در آنجا حضور پیدا کرد و چطور حرمتش رو به خوبی حفظ کنیم صحبت هایی داشتید. مسئله ای فکر بنده را مشغول کرد، اینکه روایاتی در مورد حضور خانم ها در مسجد موجود است و میگویند نماز خواندن در خانه برای خانم ها نیکو تر است. اگر امکانش هست در مورد حکمت این مسئله هم توضیحی بدهید. اجرتان با امام زمان (عج)
باسمه تعالی: سلام علیکم: نهی حضور خانمها در مساجد، در فضایی بوده است که مردان بیکار در کنار کوچهها مینشستند و فضای عبور و مرور خانمها را نا امن میکردند. موفق باشید
به نام خدا باعرض سلام و احترام: ما روایت داریم هر هفته در روزهای دوشنبه و پنج شنبه، اعمال ما به امام زمان عرضه می شود، مگر امام زمان اشراف بر روح ما ندارند؟ وقتی اشراف دارند هر لحظه می دانند من چه می کنم، آن به آن، پس این عرضه چه فایده ای دارد؟ آیا نمادین است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بحث در آمادگی زمانها و مکانها است و نسبتی که انسان در آن زمانها و مکانها با حقایق بالا پیدا می کند مانند ماه رمضان که «شهر الله» است. در حالیکه از طرف دیگر همه ماهها، ماه خداوند است. در روزهای دوشنبه و پنج شنبه اعمال انسان با ظهور خاص و جمعبندی خاص در نزد انسان حاضر میشود و حضرت با توجه به این امر به اعمال انسان نظر میکنند. موفق باشید
با سلام: آیا منظور از آیه «آنا لله و آنا الیه راجعون»، به معنای آن است که ما از ذات خداوند هستیم و به ذات او بر می گردیم یا اگر معنای دیگری دارد لطفاً توضیح دهید. با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث، مربوط به ذات حق در میان نیست. بحث در آن است که در مخلوقیت خود به خالقیت حضرت حق مربوط می باشیم و این که مخلوق، همواره در عین این که از خالقِ خود منشأ گرفته است، همواره به خالق خود رجوع دارد به اعتبار این که رابطه او با خالقش رابطه وجودی است به همان معنای رابطه بین علت حقیقی و معلول حقیقی. موفق باشید
با سلام: در حکمت متعالیه گفته میشود که حقیقت وجود به ذهن نمی آید. یعنی آن حقیقی که خارج از ذهن است و اصالت دارد وجود است واین وجود به ذهن نمی آید تا علم حصولی شود. اما می توان با علم حضوری، وجود را درک و شهود کرد. اگر مطالب بالا درست است، لطفاً بفرمایید که این علم حضوری از وجود را چگونه میتوان رسید؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین که انسان به علم حضوری در نزد خود حاضر باشد، متوجه وجود خود می گردد و در همین رابطه با هر موجودی که روبرو شود به اعتبار وجودی که مثلاً اسب است و یا گل است روبرو می شود. موفق باشید
من قبلاً به مدت ۵ سال شمال زندگی میکردم و عاشق خدا بودم به طوری که اصلا روی زمین راه نمیرفتم عاشقانه میپرستیدمش تا اینکه یه اتفاقی افتاد و خدا من رو فرستاد اصفهان و تمام وجودم به لرزه افتاد. دنبالش می گشتم زار زار گریه میکردم و اون رو میخواستم. بعد فهمیدم چرا و بحث های شما رو دنبال کردم. اما قبلاً از فضای سبز و جنگل و رود خونه خیلی لذت میبرم الان اصلا دوست ندارم و اگه مجبور بشم برم حتی نزدیکش هم که بشم انگار میخوام بمیرم و زجر میکشم. و رابطه ام با ائمه. عذاب وجدان دارم خودم رو مقصر میدونم فکر میکنم فقط فقط من مقصر هستم توی زجرهای که کشیدند به خاطر من همه ی این اتفاقات افتاده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما توصیه شده است: «ره چنان رو که رهروان رفتند». آری! با تعادلی که بین خود و خدا و بین خود و خلق و بین خود و عالم وجود، به وجود می آوریم به وسعت لازمی که در شأن ما می باشد می رسیم. موفق باشید
سلام: میشه گفت تمام هستی عین سبح لله هست عین آب که تری داره هستی تسبیح گو خدا ست. و انسان اگه اعراز کرد بر خلاف جریان هستی حرکت کرده و انسان هم اگه محرک برای اعراز نداشته باشه حتما خدا رو ستایش میکنه چون دین فطری بوده و کاملآ توجیه شدیم قبلاً نفس لوامه هم استادانه کارش رو بلده
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همه عالم در هستیِ تکوینی خود به تسبیح حضرت حق مشغولند و انسان های مومن به اعتبار اختیار خود می توانند منور به تسبیح عبادی نسبت به حضرت حق بشوند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: کتاب ده نکته معرفت نفس نکته دوم رو با صوت گوش کردیم و خواندیم یک سوال داشتیم ما تقریبا ۷ سال پیش یک خوابی دیدیم که از آن به بعد اتفاقاتی که برای ما پیش می آید همه با آن خواب ارتباط دارد این نوع خواب ها که حقیقتی رو بیان می کند رویاهای صادقه هست یا خواب های حقیقی؟ یا خواب های رحمانی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به نوع آن دارد. رؤیای صادقه منجر به حضور انسان نسبت به آن رؤیا در آینده میشود و به یک معنا رؤیایی است حقیقی. ولی رؤیای رحمانی، جهان معنوی و افقهای روحانی را به صورتهایی خاص مثل دیدن آبهایی زلال مقابل انسان میگشاید. موفق باشید
یا محبوب: درود خداوند بر شما باد: ببخشید استاد یه گروهی وجود داره خادمان شهدا در یه شبکه ی مجازی که دخترها و چندین پسر با هم در اون عضوند و قراره برای یک گروه مجازی زیارت عاشورا و چله های دعا خوندن فعالیت کنند آیا این یک حضور در کنار نامحرم محسوب میشه؟ و اشکال داره؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم. زیرا ارتباط نسبت به موضوع مشخص است و باید مواظب بود به امور شخصی تبدیل نشود. ولی توصیه بنده به آن عزیزان این است که در مرحله جوانی بیشتر سعی کنند به معارف عمیق توحیدی بپردازند تا آنجایی که إنشاءالله بتوانند معارفی مثل تفسیر حمد حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» را تصدیق کنند تا عبادات آنها نیز تأثیر بیشتری داشته باشد. مسائلی که میفرمایید بیشتر مربوط به سنین بعد از 40 سال میباشد. موفق باشید
«یا اکرم الاکرمین» سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهرزاده: ما هیچ تصور و شناخت حقیقی و درستی از حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) نداریم. آنچه مقابل ما هست آینه و شخصیت شگفتانگیز رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) هست. به نظر حضرتعالی بهترین راه برای رضایت قلبی رهبری از ما چه راهی است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنکه متوجه جهانی باشیم که آن مرد بزرگ که به واقع نایب الإمام است در مقابل ما میگشایند در راستای «ایمان و «امید». ایمان به سنتهای الهی و امید نسبت به آیندهای که استکبار از صفحۀ روزگار محو میشود. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد برای دریافت هر چه بیشتر برکات ماه مبارک رمضان و مخصوصا شب قدر از الان به فکر افتادم که طوری برنامه ریزی کنم که در سه چله ی متوالی باشم و اتمام چله ی سوم آخرین مصادف با آخرین شب قدر باشد ممنون میشم از شما راهنمایی بفرمایید که برای هر چه استفاده بهتر و بیشتر باید چکار کنم؟ آیا چله ی خاصی در میان اهل معرفت توصیه شده و اگر توصیه شده است دستور آن چگونه است؟ ممنون از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور خاص همان روزهداری است همراه با مشغولشدن به قرآن و روایات و ذکر. و در این رابطه خوب است به سیره مولایمان حضرت امام المتقین «علیهالسلام» نیز فکر بفرمایید که سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در روزهداری به هم وصل میکردند. موفق باشید
با سلام: در رابطه با سوال 38447 به عرض می رسانم که ما قاعده ای داریم به نام بسیط الحقیقه کل الاشیا و.. که طبق این قاعده هستی و کمالات اشیا خداست و این آیا غیر از این است که خدا عین هستی اشیاست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! طبق آن قاعده (بسیط الحقیقه) در جامعیت خود، همه اشیاء است. مانند نور بیرنگ. نه آنکه او مجموع آن رنگها باشد. موفق باشید