«رهبر عظیم و حکیم انقلاب اسلامی: دولتهای غربی در حوادث امسال، ذات شریر تمدّن غربی را علناً به دنیا نشان دادند. ماها میگفتیم، منتقدین تمدّن غربی بارها تکرار میکردند، میگفتند که این تمدّن بر پایهی شرارت بنا شده، بر پایهی جدایی و عناد با معنویّت و فضایل معنوی و ارزشهای معنوی بنا شده است؛ از آن انتظار خیر نمیشود داشت؛ این را همه میگفتند، امّا در حوادث این شش ماهِ گذشته در مسئلهی غزّه و فلسطین، خود دولتهای غربی این ذات شریر را در مقابل چشم همهی دنیا قرار دادند؛ نشان دادند که این تمدّن چه تمدّنی است؛»
سلام حاج آقا. انصافاً وقتی چنین کلماتی را از شخصیت و زبان پاک و مطهر رهبر معظم انقلاب مشاهده می کنم چقدر لذت می برم و خدا را شکر می کنم. چقدر عالمانه اشاره به «ذات» تمدن غربی داشتند. ذاتی که اکنون بیش از همیشه لخت و عریان در مقابل دید همگان جلوه گری می کند. ذاتی به تمام معنا وحشی و درّنده که حاصل انقطاع از عالم قدس و قیامت است. و البته احتمالاً در آینده بیش از اینها جلوه گری خواهد کرد. استاد، بنده قبول ندارم که این تمدن از طریق سازمان ملل و امثال آن «صلح» به ارمغان آورده. بلکه اتفاقاً آن چه مشاهده می شود سیطره «ترس» است. دولت های مدرن از ترس یکدیگر و اسلحههای مخوفی که دارند فعلا به همدیگر کاری ندارند. مثل امنیت ظاهری گله گرگ ها در کنار یکدیگر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همینطور است و خدا را شکر که شرایطی پیش آمد تا یک بار دیگر معلوم شود جهانی که به دیانت و شرافت قدسی انسان پشت کند نهتنها در جنگهای جهانی اول و دوم نشان دادند تا چه اندازه نسبت به خود، خونریز و شریرند؛ در این زمانه نیز معلوم شد چه اندازه خودخواه و نژادپرست میباشند. باز باید به جمله رهبر معظم انقلاب با دقت نظر کرد که آن حکایت بصیرت تاریخی همه ما میباشد. موفق باشید
سلام استاد عزیزم: طاعات و عبادات قبول درگاه احدیت؛ داشتم با خود میاندیشیدم که به این احساس دست یافتم: احساسی تاریخی که درونم را به آتش میکشد! حس میکنم برای گذر از این تاریخ سوزان، انقلابی از جنس نیچه نیاز است که با متهای از جنس الماس خرد، سقف آهنین عقلِ فکرباز را سوراخ میکند و به تفکر میرسد. احساس میکنم با انقلابی از جنس تفکر نیچه میشود قرآن عصر نوین را ترجمه کرد، نیچهای که با زیر پا گذاشتن افکار جاهلی، تفکر انقلابی را به صحنه میآورد که شدنی است بسیار متعالی در منظر جان و روح آزاد ما. این همان خورشیدی است که از غرب طلوع میکند و از مسجد و مدرسه بیزار است و در پی ورود به میخانه تفکر است. او در پی خلیفهاللهی همه چیز حتی مرگ کالبد را به جان میخرد و مرگ را شیرینتر از عسل و ماندن در اینجا مییابد؛ از خدایی که ساخته و پرداخته دست شیطان است به خدایی نو پناه میبرد و بیرنگیاش را فریاد میکشد و میگوید: بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری / هر لحظه مرا تازه خدای دگری هست! به هرچه سابقا دوست داشته بیاعتماد میشود و «یا ایها الانسان انّک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» را با جانش زندگی میکند. با خرق عادات عامه خلق، اخلاقی خواصگونه برایش پدیدار میشود که در اوج بیهدفی هدفمند است و همین تضادها او را به سر منزل مقصود خواهد رساند چرا که مقصود خود میگوید: عرفت الله بجمع بین الاضداد. شما میدانید و تعرف الاشیاء با ضدادهای شما... گاهی برای رهایی از مشکلات بجای چنگ زدن محکمتر به دستاویزهای مشکل آفرین قبلی باید مشکلات را قلاب جوابهایی خردمندانه کرد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مکرر عرض شد اگر نیچه در منظر خود، حضرت مولا علی «علیهالسلام» را یافته بود به جهت طلب بزرگی که در جان خود احساس میکرد به آن بحران روحی که در آخرین روزهای زندگی گرفتار شد؛ فرو نمیافتاد، زیرا به نهایتها میاندیشید و نسبتی که با نهاییترین انسان باید برقرار کند به عنوان اَبَر انسان. آری! نیچه به خوبی متوجه شد بشر جدید ظرفیتی بیش از ظرفیت انسانِ دیروزین دارد، امری که امامان شیعه به عنوان انسانهای فراتاریخی با شخصیت عجیب و بزرگ خود مدّ نظر آوردند. از این جهت آری! اگر با نظر به چنین نکتهای ما به آخرین دین و نهاییترین انسانها نظر کنیم، مییابیم زندگی یعنی چه. امری که جناب نیچه سختْ به آن میاندیشید و بر سرِ کلیسا فریاد برمیآورد که آنان با زندگی دشمنی میکنند. به گفته او «راستی! مایه فریب ما در کجا نهفته است وقتی عدهای با تحجّر دینیِ خود با زندگی دشمنی میورزند؟ اینان حتی خدای را با زندگی دشمن میکنند.» موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم «والعَصر» قسم به تاریخ! که هر بشری در تاریخی توانست جای بگیرد و معنا و نهایتش را یابد ... و در هر تاریخی رشد یعنی رفتن به آسمان آن و بازگشت به شکوفایی یافته اش و هر تاریخی رجوعی فرعونانه داشت و رجوعی توحیدی. رجوع به تاریخ خودمان که بشر آخریم هم غیر از این دو نوع رجوع نیست یعنی رجوع تمدن غرب که همچون فرعون خود را یافته ولی از مرزهای رشد درست و ادامه پیشرفت حقیقی خارج شده! میشود آنچه از مدرنیته میبینیم، آنها نیز به آسمان تاریخ بشر آخر رفتند اما فرعونی! و در بازگشتشان این علم و تکنولوژی و این قدرت هایشان را یافتند اما چون رفتنی از جنس اَنانیت بود این وحشی گری و پوچی را حاصل کرد زیرا کامل و درست نبود و این یعنی سرقت تاریخ و تحریف آن. و رجوع توحیدی و حقیقی و رشد به نهایی ترین تنها با اولیاء معصوم الهی مقدور است که انقلاب اسلامی یعنی این رجوع، پس انقلاب اسلامی درست ترین رشد این بشر از تاریخش میباشد و تنها راه معنا گرفتن همه انسانهای حال حاضر جهان... دلم میسوزه برای کسانی که جلوی رشد خودشون رو گرفتن و به غرب اعتماد کردند و نتونستند رشد صحیح را با توحید پیدا کنند. شخصیت من همواره بزرگ ترین حالت را به تاریخ خودش داشت برای همین ام بود که انقلاب اسلامیرا بزرگتر از انقلاب فرعونی غربی یافت هرچند گرفتار اراده های مدرنان تاریخ بود و راه های جلویش را بن بست میدید و منعفل از آنها شد. چرا باید با خود بدَ میکردم و خودرا کوچک تر از آنچه توحیدی و گشوده بود میخواستم؟! مردم خیال میکنند ما عارفیم و از آن جهت از آنها برتریم! که ازین جهت دست نیافتنی هستیم عجب دروغ بزرگی... و چه راست درستی که خود حقیقی رشدیافته آنهاییم... ما فقط راهی که راه آنهاست را با توحید پیشروی کردیم راهی که شکوفایی خوده هریک از مردمان این روزگار است و استعداد شکوفای خوده این مردم! آیا آقای نیچه بزرگمردی نیست که میخواست خودرا توحیدی بیابد و گرفتار فرعون تاریخ بود و پس چنین گفت: من از امروزم و پیش از این؛ اما چیزی در من هست که از فرداست و از پسفردا و پس از این. برای همین بود که من نیچه را بزرگتر از دانشمندان غربی یافتم و تصمیم گرفتم نیچه باشم همان تصمیمی که آوینی گرفت و مثل نیچه همواره بدنبال امام خمینی رضوان الله تعالی علیه که گمشدهی تعالی بخش و سیر بیش تر و درست خود است، پس انتظار خود کشید و خود را در او یافت و دوباره در برگشتش "هنوز نه" را یافت و گفت: (ویرانه های شهر را قفسی درهم شکسته بدان که راه به آزادی پرندگان روح گشوده است تا بال در فضای شهر آسمانی خرمشهر باز کند. زندگی زیباست! مگر این عاشق بی قرار را براین سفینه ی سرگردان آسمانی -که کره ی زمین باشد- برای ماندن در استبل خواب و خور آفریده اند؟ ومگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم هایی فربه و تن پرور برمی آید؟. پس اگر مقصد را نَه اینجاست در زیر این سقف های دل تنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه های بن بست باز می شود، نمی توان جُست. بهتر آن که پرنده ی روح دل بر قفس نبنند. «پس اگر مقصد پرواز است! قفس ویران بهتر! پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند، از ویرانی لانه اش نمی هراست!» سلام و درود خدا بر روح الله خمینی و سید علی خامنه ای و سربازانشان). ای آوینی تو نیز بازگرد که حضرت امام در سلوک به آسمان حقایق به زمین برگشت و پیروز شد تا آن شخصیت آرام گرفته اش را در مخلوقات ببیند و بیابد و بسازد و ساخت متذکر همگان شد، اکنون حضرت روح الله سفر سیر از حق به خلق بالحق و سیر از خلق به خلق بالحق خود را تمام کرد، او پیروز شد و آمریکا تماما شکست خورد و نابود شد. مولوی اگر امروز بود رابطه خود و امام را چنین معرفی میکرد: آن عشرت نو که برگرفتیم، پا دار که ما ز سر گرفتیم، آن دلبر خوب باخبر را، مست و خوش و بیخبر گرفتیم، هر لحظه ز حسن یوسف خود، صد مصر پر از شکر گرفتیم، در خانه حسن بود ماهی، رفتیمش و بام و در گرفتیم، آن آب حیات سرمدی را، چون آب در این جگر گرفتیم، چون گوشه تاج او بدیدیم، مستانهاش از کمر گرفتیم، هر نقش که بیوی است مردهست، از بهر تو جانور گرفتیم، هر جانوری که آن ندارد، او را علف سقر گرفتیم، هر کس گهری گرفت از کان، از کان همه سیمبر گرفتیم، از تابش نور آفتابی، چون ماه جمال و فر گرفتیم، "خورشید زمان امام خمینی چون سفر کرد، چون ماه از آن سفر گرفتیم". من فقط به یک چیز برای خود احتاج مبرم دارم تا کارم تمام شود و آن چیزی نیست جز جایگیری قطعی در تاریخ انفسی خود که از جنس توحید یعنی «عبودیت» است. به پایان آمد این دفتر حکایت تازه آغاز است... (این یعنی مطلع الفجر و بالفعل شده توحیدی) والسلام علیکم و سلامی نو برای آغازی بالفعل از زندگی، من میخواهم زندگی کنم با توحید و هیچ دشمنی دیگر توان زمین زدنم را ندارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که میفرمایید زندگی در این آخرین دوران، جز با عمیقترین حضور که حضوری است تاریخی؛ ممکن نیست. حضوری که با انقلاب اسلامی به میان آمد. مهم، درکِ چنین حضوری است که در جای خود اهمیت دارد. جناب آقای استاد حجت الاسلام نجاتبخش در جلسه دهم شرح سوره «نبأ» در رابطه با «یوم الفصل» نکات دقیقی را به میان میآورند که خوب است به آنجا رجوع شود. موفق باشید https://eitaa.com/soha_sima/3670
با سلام استاد عزبز: سال نو مبارک باشه. طاعاتتون قبول باشه. استاد یک مساله ذهنم را درگیر گرده و اینکه میگند راه عرفان و دین از اهل البیت علیهم السلام میگذره اما از طرفی میبینیم که بزرگترین و عجیبترین عرفا و خداشناسان از اهل سنت بوده اند مثل شمس تبریزی، مولوی، حافظ، عطار، بایزید، جنید، محی الدین، حلاج، ترمذی و هزاران هزار و ما تو شیعه کم داشتیم امثال آیت الله قاضی. یا کم بودن از نظر تعداد کراماتی که از عرفای سنی سراغ داریم واقعا عجیبه جملات عجیبی دارند مثل حلاج و بایزید و... میشه لطفا خودتون توضیح بدین ممکنه من مطلب را نرسونده باشم. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً اگر شخصیت این بزرگان را دنبال کنید، همگی انسانهایی بودند با روح و فرهنگِ اهل بیت، ولی در فضای جامعه اهل سنت، و از این جهت میتوان گفت شیعیانیاند که تقیّه میکردند و در بسیاری موارد متهم به تشیع بودهاند تا آنجایی که جناب عطّار را به جرم شیعه بودن از هرات اخراج کردند. و یا ابن عربی در نسخه دومی که از «فتوحات» نوشت، نکاتی که متذکر حضور علی «علیهالسلام» به عنوان سرّ انبیاء بودند را به نحوی تغییر داد و مرحوم استاد فاطمینیا در تحقیقات خود به خوبی این نکات را نشان دادهاند. موفق باشید
با نام خدای زندگی! در رَسای زِندگی هرچه سخن داری بیار و بگو! زیرا وجود دارند اما حضور آنطور که شایسته است هنوز ندارند. این دیوونه باز خوابش پَریده، آخه دشمن سره لَج برداشته با ما و نِمیاد هیچ کدوم از حرفاش بکارمون، اصلاً هم نمیخوایم به عقب بریم از آمریکایی بودن مونده فقط دَرداش بامون، مَن پُره یه حِس انتقامم پُره از فحش و گلایم پُره گیرو گِرِه اَه پُره حرفو کِنایم دِلم حالش بَد بود آخه آتیش میاُفتاد به جونم هَمَش، هَرشب اَز تَنهایی زجر میکشیدم تا جونم دَربیاد، هَمه هَم داشتن اَلَکی پَرپَر میشُدن واسه یه فهم عمیق اینارو میدونم! ولی من هنوز پایِ حَرفمم میبینی که هنوز دارم جون میدم بَرات هَرچند میزَنن تازیانه پشتِ شَلّاق و شَلّاق روی زخم! این دشمن وَحشی به من؛ میزنه بَدَم میزنه که وَحشی بِشَم میزنه جوری که اِنگار ضربه آخرمه تا جون بِدم بِرَم. انقلاب ما تازه داره پیروز میشه و نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی به بنیاد توحیدش به مرحله ظُهور رسیده مبارکباد این پیروزی مبارک باد بر خدایِ جهانیان این پیروزی مبارکباد بر شهدا مبارکباد بر مظلومان مبارکباد بر فلسطین مبارکباد بر تنهایان مبارکباد بر زندانیان آزاده مبارکباد بر شهدا مبارکباد بَرما... سلام خدا برما سلام ما بر خدا سلام ما بر روح الله سلام ما بر ولّی الله اعظم صلوات الله سلام بر نَبی خدا سلام بر عشق و زندگی و سلام و سلام بر انسانیت و آزادی و شرفو جاودانگی حَقّ تبارک و تعالی سلام بر علی علیه السّلام... . خدایا جشن شادی و پیروزی ما را با غرور و تکبر نگذار و به عبودیت بپذیر... ما مخلوقات توایم ما همان اراده آغازین تو از خلقتیم که داری به سراَنجام میرسانی خدایا تو هم شاد باش خدایا چقدر تو زیبایی و چقدر دشمنت زشت اَست؛ خدایا با ما سُخن بگو که چقدر زیبایی با ما از دل سخن بگو و باز بگو ای یکتای بی همتا. خدایا تقوایمان عطا کن آنگونه که تو میپسندی. زود بود اما دل در دلم نیست از شوق تو
باسمه تعالی: سلام علیکم: درد و دلِ خوبی است. إن شاءالله که همچنان در این انس، جلو و جلوتر روید. البته بنا بود که کاربران محترم در این سایت سؤالاتی که در إزای مباحث برایشان پیش میآید را به میان بگذارند. به امید آنکه آن مباحث موجب رشد فکری و فرهنگی و جوابی باشد برای سؤالِ دیگر کاربران. موفق باشید
سلام: احساس میکنم به آنهایی که وعده آینده داده ایم از ما انتظار «بودنِ بودنشان» را دارند زیرا میخواهند رَوَنده باشند نه در راه مانده، همانطور که ما چنین درخواستی داریم؛ بعد از این همه سال تازه میفهمم بودن یعنی چه، بعد از این همه سال تازه دارم متوجه میشوم چه بر سرم گذشته و دلایل اتفاقات چیست با اینحال ناراحت نیستم هرچند تنم خونی است و آبرویی برایم نمانده اما خوشحال و شادم. همیشه از بعدِ رمضان هر سال میترسم و هیچ وقت آرام نگرفتم ای کاش عمرم را تقسیم بر ۱۲ میکردند و ۱۱ قست آنرا با ماه رمضان معامله میکردند. اگر خدا بخواهد گویا روزگاران شادی و عیش های مکرر دارد میآید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. این ربّ شهر الله است که به سراغ انسان آمده تا او را در جهانهای فراخ حاضر کند. خطاب حضرت محبوب به آن بشر آن است که «تو درون چاه رفتستی ز کاخ / چه گنه دارد جهانهای فراخ؟» و حال! مائیم و جهانهای فراخی که از طریق ماه مبارک رمضان مقابلمان گشوده شده است تا بیش از پیش ربوبیت ربّ شهر رمضان را احساس کنیم. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: سوال بنده درباره «جایگاه کار انسان در هستی» است. در مقدمه باید عرض شود دانشجو دکتری و همزمان بصورت پاره وقت مشغول به کار نیز هستم. مدتی به واسطه قصد ازدواج در مسائل مالی و ترس عدم توان تامین نیاز خانواده دچار مقداری ترس شده بودم ولی الحمدالله با مطالعه کتاب جایگاه رزق در هستی از بابت تامین رزق آسوده شدم (البته شاید به خوبی درک نکرده باشم این سوالات هنوز برایم حل نشده است). اما در مسئله کار همچنان مسئله پا برجاست. کلیت عرض آن است که «جایگاه کار در زندگی انسان چیست؟» و اگر بنا بر ریز تر کردن سوالات داشته باشم باید اینطور عرض کنم سوالات فرعی؛ سوال اول: شاخص های ارزیابی و انتخاب شغل چیست؟ سوال دوم: وقتی بنده جایی دعوت به کاری میشوم باید میزان دریافتی مالی را هم درکنار محیط، نقش و تاثیرگذاری کاری درنظر بگیرم یا خیر؟ همانطور که رزق منافاتی با تلاش و حرکت انسان ندارد اگر مثلا جایی دعوت به همکاری (جذب رسمی) کنند که متصل به حاکمیت هم باشد و دردی دوا کند ولی آن حقوقی که میدهند در قیاس با جاهای دیگر انقدر پایین باشد که تصور کنم دارند بصورت سیستماتیک انسان را به سمت مستضعف میکشانند و باید در آینده برای تامین نیازهای زندگی متوسل به شغل دوم و ... شوم، چکار باید بکنم وقتی میدانم احتمالا منجر به ضعیف شدنم میشوم و نیازم را برطرف نمیکند بهتر نیست قبول نکنم؟ (سوال سوم). سوال چهارم: در انتخاب شغل باید به دل بها داد یا عقل؟ هر کدام چه میزان (گاهی دل بخاطر فضای کار میل در حضور در جایی که هست را ندارد. اما نمیداند که آن میلی هست که به نفس باز میگردد و باید با آن مقابله کرد و تمرین صبر و... یا جایی هست که باید نظرش را بیان کرد و خارج شد.). سوال پنجم: فارغ از مسئله مالی همه ادارات حتی ارگان هایی علمی حاکمیتی مانند دانشگاه امام حسین روحیه ساعت حضور دارند و از بهرهوری پایینی برخوردار هستند، اگر این فضا برای انسان آزار دهنده است چه کنیم؟ (ساده عرض کنم؛ گویی باید در جایی حاضر بشوم که در قیاس با بنده (به لطف خدا) افرادش هم خیل کُند تر و هم در سطح در فهم خیلی عقبتر هستند، حالا حقوق کارمندی پایین هم باید دریافت کنم که احتمالا در آینده بنده را ضعیف و مجبور میکند تا حداقل دو شغله بشود. بازدهی کل سیستم هم که پایین است و حتی باید دستور بگیر افراد شوم. سوال ششم: کارمندی یعنی متعهد باشم هر روز ساعت مشخصی حاضر باشم و تا ساعتی در خدمت جایی که متعهد شدهام، درحالی که این فضا بنظرم منتج به دل مردگی میشود چون بنده هر چند روز یکبار از تکرار و یکنواختی خسته میشوم و بعد دو سه روز مثلا یکباره نصف روز به اماکن زیارتی یا حتی قدم زدن و فکر کردن میگذرانم درحالی که این هوایی شدن ها دلی هست و زبان ساعت رباطی اداره را نمیفهمد (دل هوای زیارت میکند، ممکن است دو ساعت دیگر این هوای زیارت نباشد؛ بنده میخواهم این ساعت را به زیارت اختصاص بهم ولی آن جنس استخدام مانع میشود.) سوال هفتم: اصلا جایگاه کار درزندگی چیست؟ بنده میخواهم روزانه بخش زیادی را به کارهای غیرپول درآور مانند مطالعه آزاد (آنهایی که برای رشد خودم مفید است) اختصاص دهم ولی عرف میدان میگوید باید حدودی قائل شد. سوال هشتم: نسبت کار و زمان چیست؟ در تقسیم زمان روزانه ائمه توصیه هایی کردهاند مثلا بخشی عبادت، بخشی کار برای تامین رزق حلال، بخشی لذت های حلال. حالا اگر به بنده باشد تقسیم بر سه هم بکنم روزانه ۸ ساعت بدست میآید. اتفاقا اینجا مایل هستم نهایتا ۸ ساعت برای کار اختصاص دهم چون هم به راحتی بخش عبادت و تامین لذتهای حلالم پر میشود به همین دلیل نمیخواهم بیشتر از ۸ ساعت به کار(با فرض کسب درآمد) اختصاص بدهم، چون زمانم ارزشمند است و نمیخواهم صرف این موضوع هدر برود (از سویی چیزی که ائمه گفتهاند بنا بر نیت قابل جابجایی هست) سوال نهم: نسبت کار با زمان از منظر تاخیر و عجله چیست؟ (میتوانم در این سن به امید کاری ارزشمندتر با همین شغل پاره وقت ادامه دهم، ولی هرچیز زمان دارد و اگر از زمانی که باید انجامش دهیم عبور کنیم ضرر در تاخیر به وجود میآید مانند ضرر ناشی از تاخیر ازدواج) در کار چگونه باید تشخیص داد که حالا باید درگیر کار به معنای شغل تمام وقت شد؟ سوال دهم: بنده کلا فلسفه بیمه و وام را هم درک نمیکنم؟ (حس میکنم با مفهوم رزق همخوانی ندارد، از الان مقداری پول به جایی بدهم که فردا روزی اگر بازنشسته شدم رزقم را از او بگیرم! یا وقتی ممکن است فردا بمیرم پولی به اسم قرض وام بگیرم تا از تورم و... استفاده کنم، در حالی که وام گرفتن آدم را مبتلای به نوعی وابستگی و زمینگیر شدن هم میکند و ممکن است درصد خطر پذیری انسان را کمتر کند. سوال آخر: نسبت کار و رشد انسان و تکلیف اجتماعی چیست؟ (اگر تشخیصم بر این باشد که قوی شدن جامعه اسلامی که خواسته حضرت آقا هست، از قوی شدن خودم به عنوان حلقه اول سیر به سمت جامعه نیاز هست برای خودسازی و رشد فردی (در آغاز سیر) جذب را قبول نمیکنم، ولی اگر عکس آن باشد باید بگم در فلان جا به بنده نیاز دارند و اگر نباشم ممکن است کار توسط فردی دیگر ضعیفتر اداره شود پس باید اولویت رو از لایه خودسازی به اداره آن مجموعه متمرکز شد؛ این وضعیت هم درحالی هست که تحقق همزمان هر دو تقریبا ناممکن است. مثلا فرض بفرمایید استاد فرموده باشند برای رشد در این مرحله باید طهارت زبانی/خیال پیدا کرد و بخشی از آن با حضور در خلوت میشود و با حضور تمام وقت کار قابل جمع نیست. در مجموع در دوگانه قرارگیر در نقش استخدام یا زندگی شغل آزاد هستم، روحیاتم هم به کارمندی نمیخورد ولی شاید متناسب با نقش کاری مصلحت بر جذب باشد. بابت طولانی بودن سوالات عذرمیخوام ولی به قصد یادگیری توان ماهیگیری سوالات طرح شد (چون طبعا این موضوع در ادامه مسیر هم پیش خواهد آمد) و کاش کتابی هم در موضوعی که عرض شد، داشتید. (اگر برای کسب معرفت در این موضوع گفتگو را هم نیاز دانستید آنقدری مبحث ارزشمند هست که بفرمایید به استان اصفهان و ملاقات حضرت عالی سفر خواهم کرد) خدا قوت و التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله متوجه نکات خوبی هستید. آری! در اینکه انسان در کار، خود را به تماشا مینشیند و هر اندازه کار، زیباتر و اصیلتر باشد در واقع انسان سرزندهتر با خود به سر میبرد. ولی با اینهمه در این زمانه و در این تاریخ، باید متوجه مقتضیاتی شد که با آن روبهرو هستیم و از این جهت باید نسبت به درآمدِ مکفی در کار، حساس بود بخصوص تا وقتی که نیاز به آن درآمد داریم. و از آن طرف به هر حال نمیتوان از ساعات کار که قراردادی است بین ما و ادارهای که در آن کار میکنیم؛ عدول کرد و آن زمان را جدّی نگرفت. فکر میکنم ان شاءالله با توجه به این نکات بتوانید جواب سؤالاتتان را بیابید. موفق باشید
سلام استاد: چیدن هفت سین از آن دست بدعت هاست که باید باهاش مقابله کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! زیرا هفتسین یک سنت است و نه یک بدعت در مقابل دین. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز و آرزوی موفقیت روز افزون: در مورد زمان میخواستم بگین میخوام در مورد حقیقت زمان کتاب یا صوت و... میتونید بهم بگید؟ میخام در حقیقت زمان تفکر کنم. ممنون میشم راهنمایی کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکاتی در جواب سؤال شماره ۳۲۶۳۶ عرض شده است. و در جلد دوم کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» جلسه چهل و پنجم بحثی تحت عنوان «روح زمانه» شده است که میتوانید به آن رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام و عرض احترام استاد بزرگوار: جنابعالی در بیانات خود حقیقت انسان امروزی را از نظر ملا صدرا به این مضمون تعریف کردهاید که او دنیای امروز را در خود تعریف می کند و خود را با آنچه در جهان هستی هست وقف نمیدهد اگر برداشت من از مطالب گفته شده صحیح هست لطفا راهنمایی بفرمایید که این نظر ملاصدرا در کدام یک از کتابهای ایشان می توانم جستجو کنم؟ متشکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان «اسفار اربعه» بخصوص از جلد پنجم به بعد و بالاخص جلد هشتم که ترجمه آن در سایت هست. موفق باشید
«الهی اگر بخواهم شرمسارم، و اگر نخواهم گرفتار» سلام حاج آقا. تصور کنید پدر یا مادری بچه سه چهار ساله خودشان را به خاطر شیطنت هایش اینقدر کتک بزنند که استخوان هایش بشکند. نسبت من با خدا تقریباً اینگونه است. در این ده دوازده ساله اخیر اینقدر تحت فشارها و انواع بلاها به در و دیوار و زمین و آسمان کوبیده شده ام که استخوان هایم خرد شده اند و دیگر توان هیچ تصمیم و کار بزرگی ندارم. هر چه بگویند فلان کار را بکن نمی توانم. بر اثر خشم و غضبی که بر من رانده شد دیگر چندان امیدی به رحمت و رأفت الهی برایم باقی نمانده و آنچنان قلبم و استخوان های شخصیتم شکست برداشته که یارای هیچ کاری ندارم. تنها شده ام. نزد دوستان و دشمنان خدا آبرویم رفته. پرده ها کنار رفته. توفیقات زیادی ازم سلب شده و...در حیرتم که چرا خداوند از من راضی نمی شود؟ تا به کی «لک العتبی حتی ترضی»؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: «در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم / سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور». باید متوجه آن نوع حضور باشیم که: «در بلا هم میچشم الطاف او / مات اویم مات اویم مات او». موفق باشید
استاد سلام: این چند وقته عجیب دیدیم که خدا با مقاومت است. بی پروایی یمنی ها عجیب تر. من بر سر قضیه حکمت داشتن مومن در حوادث ماندم. اگر این همه خدا با ماست پس چرا علما در زمان پهلوی اول مثل امام جلوی پهلوی نایستادند. زمان امام خمینی چی بود که قبل از آن نبود؟ رضا شاه قلدر باشه یا نباشه که برای خدا فرقی نمی کنه. الان دیگه این صهیونیستی ها از رضا شاه که چیزی کمتر ندارند ولی خدا با فلسطینی ها و یمنی هاست. ما اگر اعتقاد صد درصد به این داشته باشیم که خدا با ماست و قلدری طرف مقابل هم تاثیری در این مطلب نداره، حال بر اساس حکمت باید ملاحظه چه چیزهایی را داشته باشیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنطور که در زمان حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و در حال حاضر مسائل برای مردم روشن بوده که دشمنان چه بر سر دارند و راه مقابله با آن چگونه باید باشد؛ در آن زمان پیش نیامد و به همین جهت متأسفانه ما در جریان مسجد گوهرشاد نتوانستیم نتیجه لازم را کسب کنیم آنطور که در این زمان در انقلاب اسلامی و در غزه حاصل شد. موفق باشید
سلام: آیا چاکراهای هفتگانه که در طب وعرفان مطرح شده در قران و برنا مه های اسلامی هم هست و تا چه حدی می تواند مورد قبول باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اطلاعی از چاکرای هفتگانه ندارم. موفق باشید
کاربر محترم سلام: پاسخی به پیام شما در وب سایت گروه فرهنگی المیزان ثبت شد: پیام شما: سلام استاد من سوال «نسبت ما با انتخابات در عین اینهمه مشکلات» را مطرح کرده بودم می خواستم تشکر کنم از پاسخ تان. بسیار به دل من نشست. مخصوصا آنجایی که از زندگی خودتان گفتید. صادقانه از درون شرمنده شدم و به فکر فرو رفتم. برای من دعا کنید تا در مسیر انقلاب و شهدا باشم. چه انسان های سختی کشیده و سختی کشیده ای که در نهایت از راه انقلاب جدا شدند. برای انسان های ضعیف النفسی مثل بنده دعا کنید تا مثل شهدا با وجود سختی ها و نیش خوردن ها و هزاران مسئله ی دیگر بتوانیم در راه انقلاب بمانیم. پاسخ پیام: با سلام. جهت رویت استاد، این پیام را در قسمت سوال و جوابهای سایت ارسال فرمایید. با تشکر موفق و سلامت باشید. گروه فرهنگی لب المیزان
باسمه تعالی: سلام علیکم: آخر ای برادر! به گفته جناب حافظ:
ما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم
رهروِ منزلِ عشقیم و ز سرحدِّ عَدَم
تا به اقلیمِ وجود این همه راه آمدهایم
و آنقدر این راه خطیر است که نسبت به حضوری که باید به دست آوریم، عملاً خود را غرق گناه مییابیم «که به دیوان عمل، غرق گناه آمدهایم». بیچاره آنهایی که با خودخواهیهای خود، از همه آنچه جنابعالی در عطش حضور آن در سوز و گدازید؛ محرومند. بالاخره «از همه محرومتر خفاش بود / که عدوی آفتاب فاش بود». موفق باشید
سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: یک طرف وجودم میگوید «چنین قفش نه سزای چو من خوش الحانیست / روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم» و یک طرف وجودم میگوید «در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود / از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت» هر کسی در هر جایی که هست باید خودش را در راه انقلاب اسلامی قرار دهد چه کنم که ساقی رخ نمی نماید و این گم گشتگی انسان را امان نمی دهد با خود میگویم ای کاش من هم دچار روزمرگی میشدم و مثل مردم عادی زندگی میکردم این چه دردی است جان سوز. گویا باید دورانی مثل دوران دفاع مقدس بیایید تا ما را با خود ببرد واز این سکون نجات دهد. حال سوالم این است نکند من دارم درجا میزنم و باید عملی را انجام دهم (البته اگر توانی باشد) یا این روح دوران و قهر تاریخی من را زمین گیر کرده؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که ما را ایمانی در پیش است که نه راحت میتوانیم با استدلال و قیاس با آن بهسر بریم، و نه بیایمانیِ محض که ما را با هیچ حقیقتی آشنایی نباشد. یعنی در جایی باشیم که جناب حافظ در اوج حضورش در آن قرار گرفت و اظهار داشت: «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». بنده این نوع حضور را بالاترین حضور میدانم و مناجاتها و اظهار عجزهای فوقالعاده اولیای الهی را در امثال دعای کمیل از این جنس میتوان دانست. آیا نباید به این حضور جناب عطّار نظر کرد که پس از چندی رفتن و رفتن، حال چنین میگوید:
«ترسا بچهایم افکند از زهد به ترسایی
اکنون من و زناری در دیر به تنهایی
دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم
ز ارباب یقین بودم سر دفتر دانایی
امروز دگر هستم دُردی کشم و مستم
در بتکده بنشستم دین داده به ترسایی
نه محرم ایمانم نه کفر همیدانم
نه اینم و نه آنم تن داده به رسوایی
دوش از غم فکر و دین یعنی که نه آن نه این
بنشسته بُدم غمگین شوریده و سودایی
ناگه ز درونِ جان در داد ندا جانان
کای عاشق سرگردان تا چند ز رعنایی؟
روزی دو سه گر از ما گشتی تو چنین تنها
باز آی سوی دریا تو گوهر دریایی
پس گفت در این معنی نه کفر نه دین اولی
برتر شو ازین دعوی گر سوخته مایی
موفق باشید
سلام استاد: عدهای خود را منتسب به انقلاب میدانند ولی قیود شرعی را زیاد پایبند نیستند و مثلا پاسور بازی میکنند و سیگار و قلیانشان براه است و دوست بازی راه انداخته اند به این خیال که ما از شریعت و حرام و حلال عبور کرده ایم و در تکوین حاضریم، آیا اینها «زین له سوء عمله و رءاه حسنا» نیست؟ آیا شرط عشق حفظ عصمت نیست؟ آیا کسی اگر عارف شد و از وادی حرام و حلال گذشت و به وادی عرفان و اسماء الهی رسید و فقط جمال و جلال میدید و نه حلال و حرام، مسوغ دارد هرچه خواست بکند و بگوید برای ما بهشت و جهنم یکیست و ما خراباتی هستیم و اینها را نمیفهمیم؟ به بهانه اینکه ما قرار نیست ملک شویم هرچه خواست بکنند؟ نظر شما چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این حرفهایی که عدهای بگویند از حرام و حلال خدا گذشتهایم، کاملاً شیطانی است. تازه وقتی انسان منوّر به توحید الهی شد، نسبت به شریعت الهی هرچه بیشتر مقیّد خواهد شد و ملاک حضور در شریعت، تقلید از فقیه اعلم است. لااقل رفقا نکاتی که در شرح آیه ۵ سوره بیّنه عرض شد را مدّ نظر داشته باشند که میفرماید: «مَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ». موفق باشید
سلام استاد: یک فالگیر به من گفت توی کارهایت گره می خورد و سنگینی وانرژی منفی در زندگیم میبیند. برای رفع این سنگینی آیا باطل السحر کردن اشکالی دارد؟ توی پرسشها دیدم دختری ۳۷ ساله از شما درباره نداشتن خواستگار و سحر و... پرسیده شما گفتید وقتتان را برای این مشکلات از این طریق صرف نکنید. وقتی دعا و استغاثه جواب گو نیست راه حل چیست؟ جوانی مان دارد میگذرد و ما توی یک نیازی که فطری است می سوزیم و میسازیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» عرایضی در این مورد شده است. آری! دعا و رعایت اخلاق و تواضع و صله رحم باید انجام شود و از آن طرف خوب است که ما به تقدیرات الهی راضی شویم که البته در جای خود، بهشتی است. ولی به هرحال به دنبال این امور رفتن، موجب میشود شیطان در زندگی انسان جرأت ورود داشته باشد. موفق باشید
سلام: آیا شما گفته اید من هایدگر را در نماز شب خود دعا میکنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته هایدگری که به گفته دکتر سید احمد فردید، منتظر خدایی بود که با انقلاب اسلامی به ظهور آمد و آقای دکتر احمد فردید گفته بودند ای کاش زنده بود و آن خدا را مییافت. زیرا فلسفه هایدگر، فلسفه آمادهگر است و عرایض بنده در بحث «انقلاب اسلامی، انتظار و وارستگی» با نظر به بحث «گلاسنهایت» هایدگر به ظهور آمده است. در آن جا است که انسان ملاحظه میکند چه اندازه میتواند به هایدگر نزدیک باشد ولی نه هایدگری که در دانشگاه به عنوان درس دانشگاهی مطرح میشود، بلکه هایدگر به قرائت دکتر احمد فردید. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: به لطف الهی توفیق پیدا کردم و کتاب «گلستان یازدهم» را مطالعه کردم و حقیقتاً فیض بردم. مثل روز برایم روشن شد که از دریچه این کتاب و جملات و الفاظ آن، پیوسته نور شهید تجلی می کند و قلوب ظلمانی و سیاه ما را تحت تأثیر قرار می دهد. و چقدر راحت اشک ما را زان سوی هفت پرده به بازار می کشاند. استاد در قسمتی از کتاب مذکور، همسر شهید علی چیت سازیان از لحظات دفن شهید گزارش می دهد: « یکدفعه حس کردم علی کنارم ایستاده. تکیه دادم به گرما و صدای علی را با آن لهجه غلیظ و شیرین همدانی شنیدم: « فرشته، حلالم کن. گُلُم، زینب وار، زینب وار زندگی کن، زینب وار...». پرسشم این هست چه کنیم رفاقت و ارتباط مان با شهیدان شدید و شدیدتر شود و ایشان را با تمام قوای وجودی خود و در منظر خود احساس کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: پذیرفتن نقش شهدا و حضور فعّال آنها، امری است بسیار مهم و با ارزش که باید از آن غفلت نکرد. عرایضی در محرم سال گذشته در این رابطه شد. خوب است به متن و صوت آن رجوع شود با عنوان «کربلا و رازی که شهدا متوجه آن بودند در بستر «ایمان» و «امید»https://lobolmizan.ir/sound/1227?mark=%D8%B1%D8%A7%D8%B2 موفق باشید
سلام: اگه الله همان امام زمان هست پس قل هو الله احد میشه بگو او امام زمان یگانه است. هر جایی در قرآن یا دعاها باید الله رو امام زمان گرفت. خودم فکر میکنم چون اهل بیت بدون نقص و کامل بودند پس اراده ی خدا میشوند و تفاوتی با خدا ندارند و مجرد که جا ندارن. مثل فرشته ها که نمیشه گفت جبرایل و میکائیل دو جا دارن. هر وقت به هر کدام نیاز بود هستند. پس خدا و امام زمان دوتا هستند به هر کدام که نیاز باشه هستند. حالا آیا من من چی؟ چه جایی هست آیا من هم چون مجرد جا ندارد با امام زمان یکی میشم؟. یعنی اگه بدون نقص بشم اراده امام زمان میشم؟ اگه بخواهیم آموزش درباره توحید بیشتر از مطالب سایت داشته باشیم جایی هست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ مخلوقی در جایگاه خالق قرار ندارد، بلکه همه مظاهر اسماء او هستند و انسان کامل به حکم «علّم آدم الاسماء کلها» مظهر همه اسماء او میباشد و بدین لحاظ ما در نظر به او با انوار کامله حضرت حق روبهرو خواهیم شد. در این رابطه علیکم به دنبالکردنِ «برهان صدیقین» و شرح صوتی آن که روی سایت هست. موفق باشید
با سلام: در برزخ و قیامت اصالت با وجود است یا اصالت با ماهیت؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: این معانی مربوط به عقلِ انتزاعی است و آنجا دل در صحنه است و نظر به انوار الهی. موفق باشید
سلام: جايي ديدم كه خدا گفته همه شماها در رهن آنچه كسب كرده ايد هستيد، بنده زندگي بشدت تاريكي را تا اين اواخر داشتم و مدتي هست كه دنبال اصلاح خودم هستم، نماز اول وقت و نماز شب و دعاها و ذكرها و هر مستحبي كه بتونه كمك كنه رو انجام ميدم اما بازم قلبم خاموشه و حسش نميكنم، باز هم سر بزنگاها تسليم هواي نفس و وسوسه شيطان ميشم و واقعا خسته شدم از اين همه ظلمتي كه درونم جمع شده، چه كنم از رهن گناهانم خارج بشم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آقای قادر طهماسبی چه خوب سروده است، آنجایی که میگوید:
بیا باز امشب ای دل در بکوبیم / بیا این بار محکمتر بکوبیم
آری! «آنقدر ای دل که توانی بکوش» و در این مسیر که مسیر توحیدی است، باید صبر و پایداری پیشه کرد و منتظر ماند تا ان شاءالله به مرور نتایج خود را نشان دهد. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: در ارتباط با جلسه بنیان ها؛ آیا عبارت نه شرقی، نه غربی اشاره به محوریت وجود دارد؟ و تعادل را مطرح می کند؟ امکان های زندگی غربی و شرقی در انسان امروز جمع شده است، غربی ها مشغول مدیتیشن و تای چی هستند و شرقی ها مشغول تکنیکی شدن و به روز شدن در سبک زندگی غربی. ولی هیچکدام نور نشد. و هم شرقی، هم غربی؛ جهان بین دو جهان انقلاب اسلامی نیست که نه مسجد (عبودیت شرقی) است و نه مدرسه (استدلال غربی)، بلکه میخانه است. نور وجود همچنین آیا تمدن اسلامی (مدنیت و شهر) تقاضای تجلی بهشت است؟ آیا انصار و مهاجرین در شهر مدینه، می توانند الگویی برای مدنیت اسلامی امروز ارائه کنند؟ در ارتباط با شهر، انسان محاط در محیط است و الگوهای رفتاری که به انسان تحمیل می شود، آداب زندگی او را می سازد. و چه فایده ایی دارد آدابی که زندگی را تهی از معنا می کند. آنچه می تواند هدایت گر باشد در رسیدن به مدنیت اسلامی حضور کمک کنندگان و هجرت کنندگان به اسلام حقیقی است که در نحوه ی تعامل آنها با یکدیگر الگو ها ظهور می کند. و اما شهر های ما کجای این قصه ایستاده اند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وجه غربی انسان ما را در عقلانیت زنده نگه میدارد و وجه شرقی ما، ما را در عبودیت و اُنس، آری! در انس حاضر میکند و حال، این مائیم با این دو بال و زندگی در زمین، تا نه بدون عقلانیت اقدام کنیم و نه از انس با حق و خلق غفلت نماییم. اینجا است که مثلاً شهری خواهیم داشت مانند شهر اصفهان زمان صفویه که در عین آنکه شهر است، نه خانههای آن بیروح است و نه شهر طوری است که انسانها از همدیگر بیگانه باشند، به طوری که کوچه و شهر و بازار در هم تنیده شده اند. عمده بر میگردد به نوعی به خودآمدن که نه از وجه غربی و عقلانیت خود غفلت کنیم و نه از وجه شرقی و انس خود با عالم و آدم. مثل همین نوشته خودتان که در عین آنکه نوعی انس است، عقلانیت را به میان آورده است. مانند آنکه انسان در شهرِ اصیل معلوم نیست به بازار میرود تا خرید کند یا دوستان و آشنایان را ملاقات نماید بدون آنکه بخواهد آن نقیصه را با سینما و پارک و رستوران جبران کند. ما در بستر انقلاب اسلامی باید به شهرِ پسفردایی فکر کنیم. موفق باشید
با سلام: استاد ما باید با چه رویکرد و هدفی نماز بخوانیم یا روزه بگیریم قرآن بخوانیم و ...؟ احساس میکنم کم کم دیگر عبادات را برای ادای تکلیف انجام نمی دهم واقعا دوستشان دارم ولی سوالی دارم. در نماز فرمودید که ائمه (ع) را نصب العین خود کنیم که تجلی نام را مد نظر داشته باشیم. این طور عرض کنیم قربت الی الله یعنی چه؟ اگر من نماز بخوانم که به خدا نزدیک شوم که حظ نفس است پس باید با این رویکرد بخوانم که او لایق عبادت شدن است. در خصوص روزه چطور؟ اگر هدف من نزدیک شدن به او باشد حظ نفس است و فکر نمیکنم نتیجه نهایی حاصل شود. اگر با این رویکرد باشد که من روزه بگیرم تا او خود را در من ببیند او خود را در شمر ملعون هم میدید. استاد فکر نمیکنم برای حضرت حق فرق داشته باشد که خود را با چه درجه ای از روحانیت در من ببیند. او میخواهد خود را در من بچشد (لنعلم) حال برای او چه فرق میکند مرا در چه درجه ای از تجرد بچشد. حالا که این طور است چرا باید روزه بگیرم؟ تا او مرا بهتر بچشد؟ استاد من دوست دارم نماز و روزه فراوان به جا آورم ولی نمیدانم با چه هدفی این اعمال را به جا آورم. آرزوی من این است که با امام خمینی محشور شوم چه رسد به حضرت صدیقه ی کبری (س) ولی این گونه تفکرات شیطانی مرا اذیت میکند برای سه ماه رجب، شعبان و رمضان آینده برنامه ها دارم ولی دوست دارم قبل از شروع دقیقا بدانم که میخواهم چه کار کنم. البته این را میدانم که باید (عباد وقت) باشم و با انقلاب اسلامی نسبتی داشته باشم. خدا شما را حفظ کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر اندازه در مسیر انس با خداوند جلو برویم، باز همچنان باید جلوتر رفت. نه به معنایِ قربی که او را در دوردستها بپنداریم و بخواهیم به او نزدیک شویم، بلکه به معنای آنکه «یار نزدیکتر از من به من است/ این عجب بین که من از او دورم». پس بحث در عبادات مربوط به رفع حجاب است تا او خود را به نور اسمای حسنایش در ما بنگرد تا آنجایی که او در ما به ظهور آید به همان معنای «قرب نوافل» که فرمود: «کنتُ سَمعَهُ الَّذی یَسمَعُ بِهِ، و بَصَرَهُ الَّذی یُبصِرُ بِهِ، و لِسانَهُ الَّذی یَنطِقُ بِهِ». در اینجا حضرت حق خود را در میدان حضور بندهاش حاضر مییابد به همان معنایی که در آیه: « وَما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَلكِنَّ اللَّهَ رَمى» وقتی در معارف توحیدی حاضر شدیم، حال کثرتِ عبادات موجب شدیّت آن حضور میشود. عرایضی در این رابطه نسبت به جایگاه شریعت، در بحث «انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی»https://eitaa.com/soha_sima/2926 شد. خوب است به آنجا رجوع شود. اینجا است که در عبادات و بخصوص در روزه، با افقی روبرو میشویم که منتظر می مانیم هرچه بیشتر حقیقت به سوی ما آید. موفق باشید
سلام علیکم: استاد شما در جزوه مربوط به المیزان در عین شوقی که ایجاد میکند نهی هم میکنید و و در فهوای کلامتان اینطور برداشت میشود که اگر حالتی (ارتباط با روح المیزان) در شما ایجاد نشده، نخوانید. این توصیه را نسبت به مطالعه آثار مطهری و دیگران داشتید یکم توضیح دهید در این باره که این روح المیزان چیست و چگونه با آن ارتباط برقرار کنیم و صرفا استفاده جزئی از آن نباشد. تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: با هر صاحبِ فکری باید چنین برخورد کرد که از طریق مطالعه آثار او، با روح آن متفکر و دغدغههای او مرتبط شویم وگرنه تنها مجموعه اطلاعات نصیب ما میشود، نه تفکر و اندیشه. موفق باشید
