سلام استاد: آیا شما تضمین می کنید که اگر اصلاحات سمت غرب بره داره آخرین نفس هاش را میزنه؟ اگر این مردم ما هستند که با رسانه ها براشون مسائل را وارونه میکنند و مردم دوباره به همین ها رای خواهند داد و هر اتفاقی هم بیفته همونجوری که در مناظره ها نظر داشتیم خیلی راحت هر چیزی که خواستند می گویند چون روی جهل مردم خیلی خوب حساب باز کردند و این مردم هم با جان دل پذیرایشان خواهند بود. استاد مسئله اینجاست اگر ما قرار است اجازه بدهیم مردم خودشان فکر کنند که ۱۴۰۰ این اتفاقات افتاد و فکر نکردند که اگر می کردند امروز دیگه این اشتباهات تکرار نمی شد و اگر قرار است که اشتباه کنند تا کی و تا کجا؟ به نظرتون همه این اتفاقات از اون اول تا به اینجا بهونه خدا نیست؟ اگر جواب بله یا نه هستش چرا؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نباید تلاشهای ارزشمندی که شده است که حتی در دل آن سیاهنماییها منجر به حدود ۱۴ میلیون رأی به آقای جلیلی شد، مورد غفلت قرار گیرد و این حکایت از آن دارد که میتوان تلاش کرد تا سطح فهم جامعه ما رشد کند. ما کوتاهیها و تنگنظریهایی داشتهایم که بهانه شد تا عظمتهای حضور تاریخی انقلاب اسلامی درست دیده نشود. موفق باشید
سلام خدمت جنابعالی: متوجه شدم حقیقت همیشه در دسترس اجتماع نیست و فقط گاهی زبان باز میکنه که شرایط محیا شده باشه، و در زمانهای انتظارش باید شرایط را احیاء کرد و این یکی از راز های وجود اصحاب اولیاء معصوم هست. با این حال متوجه شدم امروز شما مبحثی با موضوع (معلمی، پیشوایی، بصیرت تاریخی) مطرح کردید. هنوز آنرا نخواندم اما میخوانم ولی آنچه در قلب بنده پیش آمد فعلا گفتن رنج ها و مطرح کردن مشکلات و نواقصی است که در این مورد تجربه کردم. بر این باورم هر رنج طبیعی خوب است، حتی اگر رنجی باشد که ترامپ برای ترامپ شدنش تحمل کرده یا رنج پاکی که سردار شهید سلیمانی عزیز برای سلیمانی بودنش کشیده اما! هرگز رنجی به بدی «رنج رشد نکردن» و توقف از خاطر پوچی ندیدم. این حق بنده نبود با اینهمه توان و استعدادی که داشتم و میتوانستم از بزرگان این جهان باشم به خاطر خفگی میدان موجود، پرورش نیابم. به یاد دارم در سن سه چهار سالگی قدرت جسمی بیش از اندازه معمول و توان ذهنی و هوش و دقت و ذکاوت و خلاقیت بسیار زیادی داشتم و باعث تعجب بود ولی با اولین گام ورود به جهان ایران همه با زور ازم سلب شد. اگر شاید در جای دیگری بودم این اندازه پیچیده نبود. امروز با خودم گفتم: باید هجرت کنی و بروی جایی که هیچ گذشته ای در آن نباشد و از صفر شروع کنی که صفر تو صد بسیاری از مردمه و نترس برو کمی خود را باش و زندگی کن زیرا قرار نیست بسرعت لذت نوشیدن می حقیقت را بچشی. من چه گناهی دارم که همواره گرفتار عده ای هستم که همان عده مرا ذلیل میکنند؟! با چه انصافی مرا از من باز میگیرند و زندگی مرا به این مهلکه انداختند. آری از غربت بدم میاد پس: «حجابِ چهرهٔ جان میشود غبارِ تنم / خوشا دَمی که از آن چهره پرده برفکنم / چُنین قفس نه سزایِ چو من خوش اَلحانیست / رَوَم به گلشنِ رضوان، که مرغِ آن چمنم / عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم / دریغا و درد که غافل ز کارِ خویشتنم / چگونه طوف کنم در فضایِ عالمِ قدس؟ / که در سراچهٔ ترکیب، تختهبندِ تنم / اگر ز خونِ دلم بویِ شوق میآید / عجب مدار که همدردِ نافهٔ خُتَنَم / طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع / که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم / بیا و هستیِ حافظ ز پیشِ او بردار / که با وجودِ تو کَس نَشنَوَد ز من که منم».
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال در مسیر دینداری هرکجا که انسان قرار گیرد، راههای آسمان به سویش گشوده میشود، حال ممکن است انسانِ تنهایی باشد گوشه یک روستا و یا انسان مشهوری باشد همچون حضرت امام در مرکز یک کشور. آری! معلمی نیز اگر برای کسی پیش آید، راهی است که انسان با انسانها مرتبط خواهد شد. ولی مهم نیست، مهم روحیه صفا و تواضع است که زندگی را در هر شرایطی زنده نگه میدارد. موفق باشید
سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی: استاد با این اتفاقاتی که ما در رفتار مشاوران و خود آقای پزشکیان می بینیم قطعا برای ما مشخص می باشد روند کار شون چه جور خواهد بود اما آیا این کاری که بعضی از مردم می کنند که در اصفهان نمونه هایی ازشون مشاهده کردیم که اجازه ندادند ایشون صحبت بکنه و یا در صدا و سیما که سوالی در مورد موضوعی که مربوط به مشاور ایشان پرسیده می شود و موجب اون عصبانیت مشاور می شود همان نبود که رهبر معظم انقلاب ما را منع کردند از این کارها و آیا توصیه حاج قاسم بر این نبود که هیچ گروهی را نسبت به انقلاب نرانیم و ازشون در راه انقلاب استفاده کنیم نمیدانم استاد! از طرفی نگرانی هست که خدایی ناکرده در مورد این گروه نا دانسته اتفاقی پیش بیاد که به صلاح نباشه از طرفی دیگر نگرانی هست که اگر این اتفاق ها نیفتد چهره واقعی این دسته نشان داده نخواهد شد و مردم در این دام بیفتند هر چند که مردم آنها را شناخته و دل خوشی از آنها ندارند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با توجه به سعه صدری که رهبر معظم انقلاب نمونه آن هستند؛ باید با جریانها برخورد کنیم تا در فضای اخلاق و تفکر، هرکس بتواند جایگاه هر نامزد و جریانهای اطراف او را نسبت به آینده فوقالعاده متعالی انقلاب درک کند. موفق باشید
سلام خدمت استاد بزرگوار: منظور از انسان صغیر و عالم کبیر در عبارت زیر چیست: «این عالم همان انسان است که گشوده شده، انسان همان عالم است به جامعیت. انسان، عالم کبیر است به اعتبار جامعیت اسـما و صفات و عالم، انسان صغیر است به اعتبار کثرتها»
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن بسیار مفصل است. آری! در نسبت اوج محتوا، انسان، عالم کبیر است و در نسبت با وسعت مادی و حضور کثرات، انسان، عالم صغیر و عالم غیر انسان، عالم کبیر است. موفق باشید
سلام خدمت استاد بزرگوار: استاد آیا اینکه زن تمایل به دوست داشته شدن دارد برای زن انحراف محسوب میشود؟ و آیا مثلا از جنس علاقه ایی است که مرد به زنها دارد و باید آن را کنترل کند؟ آیا خداوند فقط خود را به عنوان معشوق می پسندد و غیرها را کنار میزند و زن را فطرتا طالب معشوق شدن خلق کرده و سپس رشد او را در عدم طلب عشق قرار داده؟ استاد عزیز ما زنهای مذهبی نیاز داریم از نظر علمی بتوانیم تحلیل کنیم که در مجوز تعدد زوجات برای مردان چه حکمتی برای زنان است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. انسان در درخشیدن وجود خود و وسعتدادن به حضور خود، در واقع خود را بیشتر احساس میکند و این غیر از خودنمایی و یا نظر به خودنماییها است. ۲. عرایضی در رابطه با موضوع تعدد زوجات در شرح سورههای نساء و احزاب شده است؛ که خوب است به صوت آن سورهها که در سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام: بنده سعی میکنم به اختصار مشکلات خودم را بیان کنم ان شاء الله برنامه متناسب ارائه شود. ۱. بنده حدود ۵ سالی هست که درگیر رذیله اخلاقی حسادت هستم و خودم رو مقایسه میکنم. البته الان خیلی بهتر شده با صوت استاد شجاعی و استاد پناهیان و.... ولی هنوز فکر میکنم ریشه کن نشده است. ۲. من وقتی کسی کنارم کاری انجام میده ذهنم درگیر میشه و این مشکل قبلا خیلی شدید بود و انگار اصلا از خودم بیرون میومدم و ذهنم درگیر شخص کناری میشد و تو نماز هم این مشکل مضاعف بود در حال حاضر با اینکه بهتر شدم ولی هنوز بعضی وقتها این مشکل سراغ من میاد راه حل اصلی و ریشه کن شدن این مشکل کجاست؟ ۳. من ازدواج کردم و احساس میکنم وسواس دارم. وسواس فکری مثلا با خودم میگم نکنه عقد ازدواج مون باطل باشه و... امثال این فکرها. و همسرم رو مقایسه میکنم و در نتیجه سردی پیش میاد و به همسرم توجه نمیکنم. چجوری باید عشق الهی رو تو زندگی مون جریان بدیم؟ چجوری از این مقایسه رها بشیم؟ ۴. بعضی وقتها فکر اینکه الان سن من گذشته و نمیتونم تغییر کنم من رو اذیت میده و دنبالش تنبلی میاد. احساس میکنم در تغییر کردن خیلی کند هستم و اراده محکمی ندارم. ۵. با وجود گناهانی در گذشته هنوز حس توبه واقعی در من شکل نگرفته برای توبه واقعی باید چیکار کنم؟ ۶. بعضی اوقات حس بدبینی نسبت به خدا و وجود حضرات معصومین در من میاد و نمیدونم از کجا میاد و نمیتونم کنترلش کنم و سخته و این بدبینی من چحوری حل میشه؟ ۷. دنبال همین بدبینی نسبت به خدا و اهل بیت شبهات زیادی در ذهن من میاد از جمله موارد نقضی که ذهنم خیال میکنه و میگه اگر خدا و اهل بیت تو رو دوست داشتن اینجوری نمیشد و... با اینکه میدونم من خیلی خراب کردم و اهل طاعت و بندگی نبودم و این فکرا سراغم میاد. از موفقیت بقیه در لحظه اول که میشنوم شاد نمیشم و ناراحت میشم و بعدش به خودم تلنگر میزنم که چرا اینجروی هستی و بعدش کم کم برطرف میشه. چجوری این حس رو باید درست کرد؟ همش با خودم میگم چرا نباید از پیشرفت بقیه خوشحال بشم؟ ۸. بعضی اوقات حس پوچی سراغ من میاد که این درس که میخونم به چه کاری میاد. ۹. چیکار کنم محبت خدا و اهل بیت و آقا امیرالمومنین در وجودم زیاد بشه؟ ۱۰. میخوام خودم رو بشناسم که اصلا من کی هستم و خود شناسی داشته باشم. ۱۱. مدت زیادی شاید ۳ سال کم وبیش درگیر نگاه حرام و نامحرم بوده ام چجوری ترک و توبه کنم؟ ۱۲. بهترین راه توسل به اهل بیت چیه؟ چرا سیمم وصل نمیشه (یکم اراده ضعیف دارم البته) خلاصه که خیلی دوست دارم سرم تو زندگی خودم باشه نه اینکه مثل یک دیده بان زندگی بقیه رو سرک بکشم و مقایسه کنم.. خیلی دوست دارم معرفت خدا و اهل بیت رو بدست بیارم و نماز خوب داشته باشم، نماز با توجه، اهل یقیین و توکل به خدا باشم. راه تقویت صفات حسنه و خوب در وجود آدمی چیست؟ برای اینکه محبت خدا و اهل بیت در وجودم زیاد بشه چیکار کنم ان شاء الله به امید خدا با برنامه شما این مشکلات حل بشود. البته اجمالا یقیین دارم که آنچه پیش می آید خیر است ان شاء الله استاد محترم: لطفا برنامه کامل بدهید و بدانید که من پای کار هستم و این برنامه را انجام میدهم و تشنه تغییر هستم چراکه اگر غیر این بود این عریضه را نمینوشتم و وقت شما را نمیگرفتم. خیلی ممنونم تشکر خدا خیرتان بدهد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حُسنِ آگاهی از این ضعفها حکایت از آن دارد که به لطف خدا، طلبِ عبور از آنها در شما پیش آمده و درمانِ همه آنها ورود به ایمان حضوری است که ابتدا با مباحث «معرفت نفس» و صوتهای آن که روی سایت هست شروع بفرمایید و با تدبّر در قرآن راه را ادامه دهید. در ارتباط با سورههای زمر و عنکبوت و روم و آلعمران از طریق صوت آن سور که روی سایت هست. موفق باشید
سلام استاد: کم پیش میاد که نمازم قضا شه. ولی وقتی نمازم قضا میشه. من اصلا ناراحت نمیشم. و از این ناراحت نشدن میشینم گریه میکنم که چرا من ناراحت نمیشم. از اینکه نماز نخوندم. یعنی. من کافر هستم؟ یا منافق؟ چند وقت پیش. یکی از فامیل که نامحرم بود یدفه من رو بدون روسری دید من خودم رو سریع کشیدم کنار دیوار ولی وقتی بهش فکر کردم دیدم ناراحت نشدم. شبها قبل سحر بعضی اوقات خیلی گریه میکنم. برای نفهمی هایی که دارم. با امام زمان خیلی حرف میزنم خیلی گِله میکنم. ولی هیچ اتفاقی نمیوفته. دوباره همون آدم قبلی. که از دوست داشتنی هاش. نمیتونه بگذره. ( مثل شهوت فیلم دیدن. بد رفتاری با همسر و...) من واقعا نیاز به کمک دارم و فکر میکنم هیچ کس صدام رو. نمیشنوه. من نمیتونم به خانواده یا به همسرم از مشکلات روحی بگم. و این واسم زجر آوره. استاد لطفا کمک کنید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کنار شور زندگی و صفای همسرداری، به معارف توحیدی میتوانید نظر کنید. در ضمن وقتی نماز قضا میشود و عمدی در کار نبوده نباید به خود سختگیری کنید. مگر در این امور و یا موارد دیگر که میفرمایید، عمدی در کار بوده؟!! برای شروع خوب است کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» را که روی سایت هست، مطالعه فرمایید. موفق باشید https://lobolmizan.ir/book/294?mark=%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%85
سلام استاد عزیزم: طاعات و عبادات قبول درگاه احدیت؛ داشتم با خود میاندیشیدم که به این احساس دست یافتم: احساسی تاریخی که درونم را به آتش میکشد! حس میکنم برای گذر از این تاریخ سوزان، انقلابی از جنس نیچه نیاز است که با متهای از جنس الماس خرد، سقف آهنین عقلِ فکرباز را سوراخ میکند و به تفکر میرسد. احساس میکنم با انقلابی از جنس تفکر نیچه میشود قرآن عصر نوین را ترجمه کرد، نیچهای که با زیر پا گذاشتن افکار جاهلی، تفکر انقلابی را به صحنه میآورد که شدنی است بسیار متعالی در منظر جان و روح آزاد ما. این همان خورشیدی است که از غرب طلوع میکند و از مسجد و مدرسه بیزار است و در پی ورود به میخانه تفکر است. او در پی خلیفهاللهی همه چیز حتی مرگ کالبد را به جان میخرد و مرگ را شیرینتر از عسل و ماندن در اینجا مییابد؛ از خدایی که ساخته و پرداخته دست شیطان است به خدایی نو پناه میبرد و بیرنگیاش را فریاد میکشد و میگوید: بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری / هر لحظه مرا تازه خدای دگری هست! به هرچه سابقا دوست داشته بیاعتماد میشود و «یا ایها الانسان انّک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» را با جانش زندگی میکند. با خرق عادات عامه خلق، اخلاقی خواصگونه برایش پدیدار میشود که در اوج بیهدفی هدفمند است و همین تضادها او را به سر منزل مقصود خواهد رساند چرا که مقصود خود میگوید: عرفت الله بجمع بین الاضداد. شما میدانید و تعرف الاشیاء با ضدادهای شما... گاهی برای رهایی از مشکلات بجای چنگ زدن محکمتر به دستاویزهای مشکل آفرین قبلی باید مشکلات را قلاب جوابهایی خردمندانه کرد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مکرر عرض شد اگر نیچه در منظر خود، حضرت مولا علی «علیهالسلام» را یافته بود به جهت طلب بزرگی که در جان خود احساس میکرد به آن بحران روحی که در آخرین روزهای زندگی گرفتار شد؛ فرو نمیافتاد، زیرا به نهایتها میاندیشید و نسبتی که با نهاییترین انسان باید برقرار کند به عنوان اَبَر انسان. آری! نیچه به خوبی متوجه شد بشر جدید ظرفیتی بیش از ظرفیت انسانِ دیروزین دارد، امری که امامان شیعه به عنوان انسانهای فراتاریخی با شخصیت عجیب و بزرگ خود مدّ نظر آوردند. از این جهت آری! اگر با نظر به چنین نکتهای ما به آخرین دین و نهاییترین انسانها نظر کنیم، مییابیم زندگی یعنی چه. امری که جناب نیچه سختْ به آن میاندیشید و بر سرِ کلیسا فریاد برمیآورد که آنان با زندگی دشمنی میکنند. به گفته او «راستی! مایه فریب ما در کجا نهفته است وقتی عدهای با تحجّر دینیِ خود با زندگی دشمنی میورزند؟ اینان حتی خدای را با زندگی دشمن میکنند.» موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم «والعَصر» قسم به تاریخ! که هر بشری در تاریخی توانست جای بگیرد و معنا و نهایتش را یابد ... و در هر تاریخی رشد یعنی رفتن به آسمان آن و بازگشت به شکوفایی یافته اش و هر تاریخی رجوعی فرعونانه داشت و رجوعی توحیدی. رجوع به تاریخ خودمان که بشر آخریم هم غیر از این دو نوع رجوع نیست یعنی رجوع تمدن غرب که همچون فرعون خود را یافته ولی از مرزهای رشد درست و ادامه پیشرفت حقیقی خارج شده! میشود آنچه از مدرنیته میبینیم، آنها نیز به آسمان تاریخ بشر آخر رفتند اما فرعونی! و در بازگشتشان این علم و تکنولوژی و این قدرت هایشان را یافتند اما چون رفتنی از جنس اَنانیت بود این وحشی گری و پوچی را حاصل کرد زیرا کامل و درست نبود و این یعنی سرقت تاریخ و تحریف آن. و رجوع توحیدی و حقیقی و رشد به نهایی ترین تنها با اولیاء معصوم الهی مقدور است که انقلاب اسلامی یعنی این رجوع، پس انقلاب اسلامی درست ترین رشد این بشر از تاریخش میباشد و تنها راه معنا گرفتن همه انسانهای حال حاضر جهان... دلم میسوزه برای کسانی که جلوی رشد خودشون رو گرفتن و به غرب اعتماد کردند و نتونستند رشد صحیح را با توحید پیدا کنند. شخصیت من همواره بزرگ ترین حالت را به تاریخ خودش داشت برای همین ام بود که انقلاب اسلامیرا بزرگتر از انقلاب فرعونی غربی یافت هرچند گرفتار اراده های مدرنان تاریخ بود و راه های جلویش را بن بست میدید و منعفل از آنها شد. چرا باید با خود بدَ میکردم و خودرا کوچک تر از آنچه توحیدی و گشوده بود میخواستم؟! مردم خیال میکنند ما عارفیم و از آن جهت از آنها برتریم! که ازین جهت دست نیافتنی هستیم عجب دروغ بزرگی... و چه راست درستی که خود حقیقی رشدیافته آنهاییم... ما فقط راهی که راه آنهاست را با توحید پیشروی کردیم راهی که شکوفایی خوده هریک از مردمان این روزگار است و استعداد شکوفای خوده این مردم! آیا آقای نیچه بزرگمردی نیست که میخواست خودرا توحیدی بیابد و گرفتار فرعون تاریخ بود و پس چنین گفت: من از امروزم و پیش از این؛ اما چیزی در من هست که از فرداست و از پسفردا و پس از این. برای همین بود که من نیچه را بزرگتر از دانشمندان غربی یافتم و تصمیم گرفتم نیچه باشم همان تصمیمی که آوینی گرفت و مثل نیچه همواره بدنبال امام خمینی رضوان الله تعالی علیه که گمشدهی تعالی بخش و سیر بیش تر و درست خود است، پس انتظار خود کشید و خود را در او یافت و دوباره در برگشتش "هنوز نه" را یافت و گفت: (ویرانه های شهر را قفسی درهم شکسته بدان که راه به آزادی پرندگان روح گشوده است تا بال در فضای شهر آسمانی خرمشهر باز کند. زندگی زیباست! مگر این عاشق بی قرار را براین سفینه ی سرگردان آسمانی -که کره ی زمین باشد- برای ماندن در استبل خواب و خور آفریده اند؟ ومگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم هایی فربه و تن پرور برمی آید؟. پس اگر مقصد را نَه اینجاست در زیر این سقف های دل تنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه های بن بست باز می شود، نمی توان جُست. بهتر آن که پرنده ی روح دل بر قفس نبنند. «پس اگر مقصد پرواز است! قفس ویران بهتر! پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند، از ویرانی لانه اش نمی هراست!» سلام و درود خدا بر روح الله خمینی و سید علی خامنه ای و سربازانشان). ای آوینی تو نیز بازگرد که حضرت امام در سلوک به آسمان حقایق به زمین برگشت و پیروز شد تا آن شخصیت آرام گرفته اش را در مخلوقات ببیند و بیابد و بسازد و ساخت متذکر همگان شد، اکنون حضرت روح الله سفر سیر از حق به خلق بالحق و سیر از خلق به خلق بالحق خود را تمام کرد، او پیروز شد و آمریکا تماما شکست خورد و نابود شد. مولوی اگر امروز بود رابطه خود و امام را چنین معرفی میکرد: آن عشرت نو که برگرفتیم، پا دار که ما ز سر گرفتیم، آن دلبر خوب باخبر را، مست و خوش و بیخبر گرفتیم، هر لحظه ز حسن یوسف خود، صد مصر پر از شکر گرفتیم، در خانه حسن بود ماهی، رفتیمش و بام و در گرفتیم، آن آب حیات سرمدی را، چون آب در این جگر گرفتیم، چون گوشه تاج او بدیدیم، مستانهاش از کمر گرفتیم، هر نقش که بیوی است مردهست، از بهر تو جانور گرفتیم، هر جانوری که آن ندارد، او را علف سقر گرفتیم، هر کس گهری گرفت از کان، از کان همه سیمبر گرفتیم، از تابش نور آفتابی، چون ماه جمال و فر گرفتیم، "خورشید زمان امام خمینی چون سفر کرد، چون ماه از آن سفر گرفتیم". من فقط به یک چیز برای خود احتاج مبرم دارم تا کارم تمام شود و آن چیزی نیست جز جایگیری قطعی در تاریخ انفسی خود که از جنس توحید یعنی «عبودیت» است. به پایان آمد این دفتر حکایت تازه آغاز است... (این یعنی مطلع الفجر و بالفعل شده توحیدی) والسلام علیکم و سلامی نو برای آغازی بالفعل از زندگی، من میخواهم زندگی کنم با توحید و هیچ دشمنی دیگر توان زمین زدنم را ندارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که میفرمایید زندگی در این آخرین دوران، جز با عمیقترین حضور که حضوری است تاریخی؛ ممکن نیست. حضوری که با انقلاب اسلامی به میان آمد. مهم، درکِ چنین حضوری است که در جای خود اهمیت دارد. جناب آقای استاد حجت الاسلام نجاتبخش در جلسه دهم شرح سوره «نبأ» در رابطه با «یوم الفصل» نکات دقیقی را به میان میآورند که خوب است به آنجا رجوع شود. موفق باشید https://eitaa.com/soha_sima/3670
سلام استاد عزیز: شوهر من از ارادتمندان سرسخت شما ست...................... با توجه به اینکه این نوع موارد حالت خصوصی دارد، حداقل ایمیل خود را بگذارید تا جواب به صورت خصوصی ارسال شود و البته بهتر است که این موارد با کسانی که طرفین را میشناسند، در میان بگذارید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که میدانید شیطان در مسیری که به سوی خداوند است، حاضر است و بد اخلاقیهای افراد مؤمن از این قرار میباشد. مهم آن است که متوجه شوند این افراد که إن شاءالله در صراطی که هستند باید برای ادامه راه از این بداخلاقیها با جدیت تمام عبور کنند بخصوص که عموماً در ۴۰ سالگی که مرز قدم در مراتب عالیه معنوی است، شیطان به سراغ این افراد میآید. باید خودشان مواظب خودشان باشند. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر مهدی که عشقی بالاتر از آن نیافتم و اگر آنها می دانستند در قلب ما چه جایگاهی دارند و چگونه به آنها عشق میوزیدیم از شوق این عشق شهید میشدند زیرا دل ما مثل کعبه است و جایگاه خدا، مردمی که خدا اراده کرده در سیر توحیدی عالم در این تاریخ والاترین مردم بشوند در وسعت همه توحید تا در جاودانگی خود زندگی پی در پی داشته باشند این شعر در رسای آنهاست: کل عشق و محبت عالم در دلم جای گرفته و همه اش برای توست ،، تو برایم عزیز ترین آدمی که وجودم برایش است ،، این تویی که اگر همیشه جلوی چشمانم باشی باز هم به تو اشتیاق دارم ،، تو در قلب منی و نمیدانی چه بر من گذشته ،، و شب ها و سالهای زیادی را برایم به جا گذاشتی ،، با هر کلمه ای که به من گفتی فکر مرا درگیر خودت کردی ،، تو در قلب منی و نمیدانی با این شوق چه بر من گذشته... . اگر نمیترسیدم سخنانی از عشق او به خودمان بگویم میگفتم اما فهم آن امروز امکانپذیر نیست چراکه اگر توحید خالص فهم نشود مُشرِک میکند زیرا دائما داریم به کمالی میرسیم که هنوز نیافته ایم تا بفهمیم ... .
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که عرض شد اگر متوجه باشیم آن حضرت نهایتِ انسانیت انسانها هستند، انتظار ما در واقع نوعی حضور به حساب میآید. حضرت باقر«علیهالسلام» میفرمایند: «مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنْتظِراً لِاَمْرِنَا اَلاّ یَمُوتَ فِی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمهدی و عَسْكَرِهِ» ضرر نكرده كسی كه در حال انتظارِ امر ما رحلت كرده، از اینكه میان خیمه مهدی و لشكر او نمرده است. چون در طول زندگی، افق خود را در شرایط ظهور آن حضرت قرار داده است. همینکه انسان ملاحظه میکند و میفهمد معنای حضور امام زمان«عجلاللهتعالیفرجه» در این زمانه یعنی چه؛ خود به خود افق جانش روشن میشود که اگر به یک معنا آن حضرت با غیبت خود در دوردستها میباشند ولی ما نسبت به آن حضرت و نسبت به وجود انسانیت آن حضرت بیگانه نیستیم. انسانِ معتقد به ظهور مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» به فردایی میاندیشد كه امروزش سختْ به آن مربوط است و در نتیجه، همین امروز در فرج است و ماورای سایه سیاه زمانه، زندگی میکند و زندگی خود را بزرگتر از محدوده امروز تعیین کرده و با حضوری گسترده به زندگی ادامه میدهد. موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد گرامی: مثل اینکه یکسری مناظره در مسجد امام خمینی واقع در خیابان باغ زیار روز پنجشنبه برگزار شده بین آقای کامران و چندنفر از کاندیداهای محترم. روز دوشنبه هم قراره بین خانم صفوی و خانم شیخی و چندنفر دیگه برگزار بشه. میخواستم نظر شما استاد گرامی رو در مورد این مناظره ها بدونم، با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن مناظره را ندیدم. ولی کار خوبی است. از این جهت که بالاخره مسائل بسیار مهمی در پیش رو داریم که نیاز است تا با تلاش و ابتکار توسط نیروهای جوان مرتفع گردد. و در این مناظرهها، توان افراد و آشنایی و آگاهی افراد مشخص میشود. موفق باشید
با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرانقدر: استاد همانطور که مستحضرید چند سالی است که در بین ما ایرانیان اغلب موضع گیریها به شدت دوقطبی شده. به طوری که در مورد هر مسئله ای موافق و مخالف به جای گفتگو و تفاهم زود احساساتی می شوند و به جان همدیگر می افتند و متأسفانه به عقاید و یا اشخاص مورد احترام هم زبان به توهین می گشایند (که در این میان دشمن از طریق فضای مجازی با کاشتن تخم کینه و لجن پراکنی نقش اساسی و پرکاری دارد). بنده خیلی سعی دارم در بین رفت و آمدها بین آشنایان با مدارا و سعه صدر با مخالفان خود برخورد کنم ولی وقتی گاهی حرف از شهید و شهدا پیش می آید به هیچ وجه تحمل شنیدن بدگویی و تهمت و یا استهزاء شهدا را ندارم و خیلی زود از کوره در می روم و احساس انزجار و بیزاری و دل زدگی از اینگونه افراد تمام وجودم را فرا می گیرد به طوری که یا باید آن مکان را فوراً ترک کنم و یا اینکه زبان به پرخاش بر سر این افراد بگشایم. شخصاً به این نتیجه رسیده ام که باید از رفتن به خانه بعضی از این آشنایان اجتناب کنم و دور خیلی از رفت و آمدها و آدمها را در زندگی خط بکشم که این البته می شود بر خلاف توصیه دین به صله رحم. با وجود این سعی بر این دارم که در جهاد تبیین به نحوی شرکت داشته باشم و جاهلان و غافلان و گول خوردگان فضای مجازی را در حد وسع و توان خود از توطئه دشمنان آگاه سازم. گرچه حرفهای طرف مقابل به مدد فضای مجازی مسموم این زمان اکثراً در حد افتراء و توهین و استهزاء و احساسات صرف باقی می ماند تا اینکه به مرحله گفتگوی سالم و تبادل نظر و تفکر برسد. مرتبط با صحبت های ارزنده اخیر شما در مورد روحیه رفق و مدارا با یکدیگر و با نظر به الگوی رفتاری ائمه (در نسبت با دیگری) چه رفتاری را در این موارد توصیه می کنید. محدود کردن معاشرت در حد همفکران خود و یا بالا بردن سقف تحمل در شنیدن حرف ناحق که البته در خصوص بحث شهدا این امر برای شخص بنده بسیار دشوار است و موجب ضعف اعصاب، کلافگی و بیخوابی و بی قراری می شود. با کمال تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همانطور که متوجه شدهاید اکثر این افراد جاهلاند و تحت تأثیر دروغهای رسانه جهانی میباشند، ولی مغرض نیستند تا آنجایی که ملاحظه فرمودید حتی نگاه رهبر معظم انقلاب به اکثر خانمهایی که کشف حجاب میکنند، نگاه به انسانهای فریبخورده است. و به این جهت است که به گفته خودتان باید رابطهها را با افراد فریبخورده قطع نکرد تا متذکر فریبهایی باشند که آنها را گرفتار کرده است. و در همین راستا همینطور که متوجه شدهاید برای احیای جامعه خود نیاز به روحیهای داریم که نسبت به این افراد، دلسوزانه برخورد شود. موفق باشید
سلام و عرض احترام استاد بزرگوار: جنابعالی در بیانات خود حقیقت انسان امروزی را از نظر ملا صدرا به این مضمون تعریف کردهاید که او دنیای امروز را در خود تعریف می کند و خود را با آنچه در جهان هستی هست وقف نمیدهد اگر برداشت من از مطالب گفته شده صحیح هست لطفا راهنمایی بفرمایید که این نظر ملاصدرا در کدام یک از کتابهای ایشان می توانم جستجو کنم؟ متشکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان «اسفار اربعه» بخصوص از جلد پنجم به بعد و بالاخص جلد هشتم که ترجمه آن در سایت هست. موفق باشید
آوای دلسوختگان این گونه است که اگه بهش شک کردم؛ ولی اون کور سوی امید ته دل یک الواته، لالایی شب هایش نوازشی است که آسایش به او می بخشد و راحت تر بخوابد. خسته باید بخوابه و اما کسی که روزش به صبح را شب کردن سپری شده است چاره ای ندارد که بی خوابی و بی خانمانی شب را با خود حمل کند. یک دل سوخته همیشه افتخارش مقاومت اوست و شب هایش عبادت است از درگاه خداوند، و روزهایش دریادلان صف شکنی هستند، آنها بعد از خواند دعای فَرَج و توسل به حضرت زهرای مرضیه (س)، به آب زدند و خط را گشودند و آنگاه خیل قایقها و شناورها به آن سوی اروند روان شدند. صف طویل رزمندگان تازه نفس، با آرامش و اطمینانی که حاصل ایمان است، وسعت جبهۀ فتح را به سوی فتوحات آینده طی میکنند و خود را به خّط مقّدم میرسانند. در آن غروب ها حضرت زهرا برای آنها مادری می کرد. جوی های کوچکی از خون بچه بسیجی ها به سمت اروند روانه بود و حضرت زهرا (س) برای آنها مادری میکرد. دلسوخته دلش را سوزانده در برابر ناپاکی ها و زشتی ها، درست است، آری! کربلا این فرصت را فراهم میکند. ای حسین تو را دوست دارم که مرا می خری برای خود، دوست دارم که میبینم موج عظیمی از راه گم کردگان میخواهند به ضریح تو نزدیکتر باشند و شما من را هم مَحرم خود قرار میدهید تا نشانش داده باشید و من حسین را از خودم بشناسم، تا من بدانم که حتی من هم می توانم در نامحرم ها دنبال چگونگی آنجا بنگرنم. هیچ وقت یادم نمیرود که شام دوشنبه 30 / 5 / 1402 بود که داشتم می مُردم که میخوام برم کربلا اما چرا نباید برم الان وقتشه که برم، یا وایمیسادم و میرفتم امتحانات شهریور رو میدادم که انتخاب رشته کنم یا دریا دل صف شکنی میشدم. خیلی سخت بود دوستانم در کربلا بودند و من باید خودم را به آنها میرساندم، از خداوند خواستم که کمکم کند؛ قرآن را باز کردم و در آن لحظات سخت چشم من به کلامی افتاد که میفرماید: توکل خود را به خدا کنید که او برای همه چیز کافی است. تصمیمم قطعی شده بود. میروم و از دست نمی دهم. آخر شب بود کلیپی دیدم از رفقا در کانال سها، نمی دونی چه خبره کربلا ... داشتم بال و پر میزدم که بالاخره حسین مرا هم خرید برای خودش. چون تا لحظاتی قبل داشتم با اراجیفی خودم رو بدبخت میکردم. صبح راهی سفر شدیم و داشتم ریش خند میزدم به مسخره بازی های آموزش و پرورش در این مدت، آهی کشیدم و سرم رو از پنجره ماشین دادم بیرون. در آنجا از یاد برده بودم فشارها و تنگناهای روزمرگی ام را. اونجا حسین (ع) تا بی نهایت من را به حرم خود خواند تا به من بگوید که راه مردن را، و نشان دهد که حتی من هم میتوانم به حرم او بروم. آه چه خوب است یاد روزهای فتح را، و افتخار یک دلسوخته همان است به عالم. این رو هم بگم که در آنجا خیلی زود بخواطر قلب نا پاکی که داشت به توهم درسم افتادم و برگشتم. حرف از حرم زدم؛ از قول قاسم سلیمانی انقلاب اسلامی حرم است. منقلب شدن مثل شب 30/ 5/ 1402 حرم است و جز دلسوختگان و آتش گرفته ها برای مَحرَم بودن را راهی برای آن نیست و ندارد. از خودم خواهش میکنم که منیّتش کنار گذاشته شود تا به دست فراموشی سپرده نشود. یا حقّ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسانها با انسانها زندگی میکنند، این قامت بلند سیدالشهدا «علیهالسلام» است که معنای زندگی انسان با انسانها را به فعلیت میآورند آنگاه که انسانیت را به معنای واقعی آن به ما عطا میکنند تا متذکر خود شویم که آیا امام حسین «علیهالسلام» از خود به عنوان انسان چه درکی داشتند که در چنین قلهای از انسانیت خود را حاضر نمودند؟ آیا حضور در کربلا و زیارت آن حضرت، حکایت حضور انسان در آغوش کاملترین نحوه بودن انسانی نیست؟ و آیا همین حضور را نمیتوان در زیارت شهدا مدّ نظر آورد؟ موفق باشید
با سلام: آیا فلسفه و عرفان «خلق لا من شی» را قبول دارند؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنان به هستی که عین بودن است، نظر کردند. امری که مباحث «ابطال دور و تسلسل» آن را روشن میکند و میتوانید آن را در بحث «برهان امکان و وجوب» که در جزوه «معارف ۱» روی سایت هست، دنبال کنید. موفق باشید
سلام استاد: این خبر رو امروز شنیدیم: صبح امروز؛ حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید «نوید صفری» از شهدای مدافع حرم. قسمتی از وصیتنامه شهید صفری: «زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد و بدانید هرکه ۴۰ روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت میکند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش. انشاءالله شرمنده شما نباشم.» الان با این وصیت نامه فکر میکنم زبارت عاشورا نخوندم. شهید صفری چه عاشورایی رو خونده که این جور از ما طلب نیابت و هم راهی می کنه و تضمین عجیبی رو هم به عهده می گیره. فرمودید: تو پای در راه نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت کجا باید رفت. انگار هنوز حتی در راه همنیستیم. عزم و همت کجاست تا عاشورا به وقت شهادت بخوانیم. آه از حکایت فاصله ها و آه از نرسیدن ها. فرمودید: قدرت می بشکند ابریق را. وقت نوشیدن این می فرا می رسد؟ جز حیرت و انتظار جز نمی دانم چه باید کرد؟ «کلا سوف یعلمون ثمکلا سوف یعلمون» هنوز نه....
باسمه تعالی: سلام علیکم: این حالت مربوط به ذوق آن عزیز بوده که از طریق «زیارت مکرم عاشورا» نوعی حضور با حضرت سیدالشهداء «علیهالسلام» برایشان پیش میآمده و در این راستا به بقیه چنین توصیهای داشتهاند. ولی هرکس باید خودش متوجه شود در بستر اسلام به حکم «اَلطرقُ الی الله بعدد انفاس خلائق» بنگرد در کدام راه باید قدم بگذارد تا جواب طلب خود را بیابد. و از این جهت نمیتوان به همگان چنین توصیهای داشت. موفق باشید
سلام استاد گرانقدر: وقتی که بنده ای تماما در دنیا و هواهای نفسانی مسیرهای زیادی را پیموده و جایی مسیر خود را تغییر داده و وارد مسیر خداشناسی درست میشود اما خود را خالی از همه علوم و دین می داند و سر درگم در مسیر معنوی پیش میرود، چگونه باید خودش را بسازد؟ از کجا شروع کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: از معارفی مانند «معرفت نفس»، امری که در سیر مطالعاتی سایت پیشنهاد شده است. موفق باشید
سلام استاد: اخیرا کلیپی از تاجزاده اومده بیرون با این محتوا نظرتون رو می خواستم جوایا بشم. خاطره مصطفی تاجزاده از توصیه هاشمی رفسنجانی به سید محمد خاتمی: «تو جلسات هرچی رهبری میگه، بگو چشم! بعد برو کار خودت رو بکن. ما هم دهه اول انقلاب همینطوری کشور را اداره کردیم، می رفتیم دیدار امام و می گفتیم چشم بعد کار خودمون رو می کردیم.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم شنیدهام. شواهد قضیه هم همین را نشان میدهد. بخصوص آنجایی که در آن کلیپ هست که حضرت آقا در رابطه با کوتاهآمدن نسبت به جبهه مخالف، که مربوط به توصیههای آقای هاشمی بوده است؛ رهبری دلایل خود را میآورند و آقای هاشمی میگویند ما در مقابل حرفهای شما، حرفی نداریم. ولی معلوم است که تفاوت نگاه در میان بوده است. موفق باشید
با سلام! با توجه به سوال ۳۶۶۰۱ پس باید نتیجه گرفت که خوردن غذا و آب خوردن توهم باشد!؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همینطور است، ولی نه توهّمی که منفی باشد بلکه از آن جهت توهّم است که تنها برای رفع نیازهای بدنی ما است بدون آنکه رجوعی به حقیقتی از حقایق داشته باشد مگر آنکه از آن طریق متوجه ربوبیت حق باشیم. موفق باشید
سلام علیکم: در یک مجموعه ی رسانه ای تصمیم به تولید یک بازی تلفن همراه برای کودکان (قبل از سن تکلیف) داریم؛ به عنوان موضوع، علاقه مند بودیم که موضوع بازی در مورد توحید و قیامت باشد. در مورد مباحث نظری و عملی توحیدی اساتید و کتاب های ارزشمند علما در دسترس است اما سوالی که پیش آمده این است که برای تربیت توحیدی کودکان (در هفت سال دوم زندگی) چگونه عمل کنیم؟ در این زمینه اگر راهنمایی ای بفرمایید دعا گو هستیم. اگر موضوع دیگری را اولویت میدانید عنوان بفرمایید تا در تولیدات رسانه ای موضوع تولیدات قرار داده شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید مباحث مربوط به کتابهای «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیازی به نبی» بتواند کمک کند. موفق باشید
سلام و ارادت: چندیست که با دو نفر از دوستان روحانیام مباحثی از جنس مباحث مطروحه شما را در میان می گذاریم و به گفتگو می نشینیم. در باب مباحث شما تقریبا ده سالی هست که گاهی گفت وگوهایی می کنیم. حال در مورد این که چه نیازی است که رجوعی به متفکرین غربی داشته باشیم و به غرب فکر کنیم زبان گنگی دارم. میخواستم خواهش کنم اگر جزوهای یا صوتی هست معرفی بفرمایید. دوستان روحانی ام نهایتا می گویند غرب را باید بدانیم برای این که دچار شبهه نشویم و من میگویم مسئله چیز دیگریست اما بیان تبیین آن را ندارم. ممنون از کمک تون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است اولاً: سری به جزوه «سفر به سرزمینهای بیگانه و بازگشت به خانه» https://lobolmizan.ir/leaflet/1060?mark=%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87 بزنید و ثانیاً: عرایضی تحت عنوان «نظر به ظرفیتهای بشرِ جدید و راه معنابخشی به آن ظرفیتها» https://eitaa.com/matalebevijeh/14779شده است. موفق باشید
سلام و انوار الهی: سوالی داشتم خدمتتون استاد گرامی اهداء کتابهای تخیلی خارجی به افراد دیگه یا کتابخانه کار صحیحی هست؟ من باب اینکه این نوع کتابها باعث تقویت قوه وهم و خیال میشه آیا معدوم کردنشون اولویت داره؟ یا اهداء به غیر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به نوع کتاب دارد. بعضی از رمانها که توسط اندیشمندان آن دیار تألیف شده، هرچند که به ظاهر تخیلی میباشد، ولی متذکر مسائل انسان و جامعه بشری است. مثل آثار داستایوسکی و یا رومن رولان و یا ویکتور هوگو. رهبر معظم انقلاب سالها قبل درباره شاهکار «ویکتور هوگو» اینگونه اظهار داشتند: «به نظر من بینوایان ویکتور هوگو برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده است. من همه رمانهای طول تاریخ را نخواندهام، شکی در این نیست، اما من مقدار زیادی رمان خواندهام که مربوط به حوادث قرنهای گوناگون هم هست. بعضی رمانهای خیلی قدیمی را هم خواندهام. مثلاً فرض کنید کمدی الهی را خواندهام. امیرارسلان هم خواندهام. الف لیله و هزار و یک شب را هم خواندهام. وقتی نگاه میکنم به این رمانی که ویکتور هوگو نوشته، میبینم این چیزی است که اصلاً امکان ندارد هیچکس بتواند بهتر از این بنویسد یا نوشته باشد و معروف نباشد و مثل منی که در عالم رمان بودهام، این را ندیده باشم یا اسمش را نشنیده باشم ... من میگویم بینوایان یک معجزه است در عالم رماننویسی، در عالم کتابنویسی. واقعاً یک معجزه است ... زمانی که جوانها زیاد دور و بر من میآمدند قبل از انقلاب، بارها این را گفتهام که بروید یک دور حتماً بینوایان را بخوانید. این بینوایان کتاب جامعهشناسی است، کتاب تاریخی است، کتاب انتقادی است، کتاب الهی است، کتاب محبت و عاطفه و عشق است.» موفق باشید
با سلام و احترام: مدتی بود، از کسی درون خودم متنفر بودم، به شکلی که دوست داشتم جایی باشم که او نباشد، گویا حضورش سنگین و خسته کننده بود، چیزی بود عین من، ولی در عین حال جدای از من، وحدت در عین دوییت. اما الان دلم برایش میسوزد، وقتی حال آن کسی که در عین وحدت با من از من جدایی دارد، سختی زیاد کشیده، ولی چیزی بوده که نخواسته باشد، تلاش برای تبدیل شدن به کسیکه خوب است کرده ولی حد توانش همین است، الان میبینم که خسته هست، از نفس افتاده ولی باز هم راه بجایی ندارد. حتی از اینکه روزی ازش نفرت داشتم شرمندم، انگار خیلی گناه داشته، خیلی تنهاس.هر چند نمیدانم این همان است که من ازش نفرت داشتم، یا مجزاست از او. برایم سوال است، ۱. این کسی که در من است و با من است و عین من است ولی از من جداست کیست؟ ۲.آیا اون چیزی که ازش متنفر بودم و این چیزیکه دلم برایش میسوزد، دو ماهیت متفاوت دارند؟ ۳. آن نفرت و این دلسوزی چیست؟ ۴. باید با این حس چه کرد؟ با تشکر از لطف شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چیزی در این مورد نمی دانم. موفق باشید
سلام استاد: خسته ام استاد. سعی میکنم جدی باشم همانطور که فرمودید، برای عدهای معرفت نفس میگویم، فصوص میخوانم، منازلتان را میخوانم، جلسات شما را سعی میکنم بیایم، فکر کنم، تضرعی شاید داشته باشم، دغدغه عرفان را دارم اما بخدا قسم بعضی اوقات بسیار کم میآورم، برمیگردم! مثلا امروز ظهر نماز مسجد را نرفتم و الان هم که دارم نامه تایپ میکنم حس نماز را ندارم، از خودم دلگیرم و بدم میآید، عصبی میشوم با خانم، استاد شما را به خدا قسم کمکی بدهید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که در این زمانه که زمانه عسرت است و روحیه نیستانگاری تقدیرِ این زمانه است، بتوانیم اولاً: آن را درک کنیم و نادیدهاش نگیریم و ثانیاً: متوجه راهی باشیم که در افق توحیدیِ انقلاب اسلامی به سوی ما گشوده است تا حرارت حضور در چنین افقی، آرامآرام به سوی ما آید. آری! قصه، قصه عسرت است و در عسرت باید خود را برافراشته نگه داشت ماورای احوالاتی که به سراغمان میآید تا ما را از جایگاه و جای خود بکَند. نه! باید در مقابل طوفان پایداری کرد و قدرت خود را تجربه نمود. خوشا به حال آنانی که به جای قدمگذاشتن در جادههای کوتاه و هموار، به قلّهها و جادههای سنگلاخ نظر دارند. عرایضی اخیراً در رابطه با «نیستانگاری» که تقدیر این دوران است، شده، خوب است سری به آن دو جلسه بزنید. https://eitaa.com/matalebevijeh/15160 و https://eitaa.com/matalebevijeh/15167
موفق باشید