بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
37060

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

عرض سلام و احترام خدمت شما: ضمن تشکر از پاسخگویی شما، لطفا در مورد پرسش ۲ و ۳ هم راهنمایی بفرمایید. (11663 4) عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبدالله، عن القاسم بن عروة، عن عبدالله ابن بکیر، عن زرارة قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن قول الله عزوجل: یوم تبدل الارض غیر الارض قال: تبدل خبزة نقیة یأکل منها الناس حتى یفرغوا من الحساب، فقال له قائل: إنهم لفی شغل یومئذ عن الاکل والشرب فقال: إن الله عزوجل خلق ابن آدم أجوف ولا بدله من الطعام والشراب، أهم أشد شغلا یومئذ أم من فی النار؟ فقد استغاثوا والله عزوجل یقول: وإن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب. الکافی بابا الاکل مع الضیف در رابطه با این حدیث: ۱. مفهوم «خلق ابن آدم اجوف» چیست؟ اجوف در این حدیث به چه معنا است؟ ۲. معنای طعام و شراب اخروی چیست؟ ۳. وجه و دلیل نیاز انسان به غذا و شراب اخروی چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به سؤال و جواب 37046 رجوع فرمایید. موفق باشید

37001

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

استاد عزیز و گرانقدر سلام و رحمه الله: سوال اول: همانطور که جنابعالی در کتاب معاد فرموده اید، عین عمل در آخرت ظاهر می شود و چون قوه واهمه انسان در عالم آخرت به آسودگی بیشتری می رسد می تواند صورتهای متناسب با ملکات خود را ظاهر کند که همان بهشت یا جهنم اوست. (صفحه ۱۱۳ کتاب معاد) اگر بهشت یا جهنم جایی است متناسب با صورت مانوس با قوه واهمه، پس بهشت هرکس مخصوص خود اوست و جهنم هرکس مخصوص خود اوست. در اینصورت چگونه گفته می‌شود که یه جایی داریم مثلا بنام سقر که از نفس او جهنم پدید آمده است. خب حالا ما یک جهنم داریم که آدم گناهکار را به آن می‌اندازند یا شخص جهنم خود را خودش می‌سازد؟ یا مثلا گفته می‌شود در بهشت جایی داریم مخصوص فلان گروه. یا مثلا گفته می‌شود که مثلا در بهشت نهرهایی جاری است و میوه هایی و... . خب اگر قوه واهمه شخص صالح بهشت او را طبق صورت مانوس او می سازد، شاید صورت مانوس او این گونه که قرآن می گوید نباشد. اگر بهشت او قبلا آماده است و باغ و بستان خود را دارد که دیگر آن مسئله ای که شما در ص ۱۱۳ کتاب فرمودید موضوعیت ندارد. سوال دوم: ملاصدرا در حرکت جوهری می گوید نفس برای ظهور نیازمند ماده است. سپس می فرماید با گذشت زمان هم ماده حرکت می کند و هم نفس آن شخص. تا جایی که نفس آن شخص دیگر در بودن خود نیازمند بدن مادی خود نیست. این زمان چه زمانی حادث می شود؟ اگر مثلا در 1 سالگی حادث می شود، پس این درست است که بگوییم نفس انسان ۶ ماهه با مرگ او هم نیست و نابود می شود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اتفاقاً قرآن همان حضوری که در قیامت برای انسان پیش می‌آید را گزارش می‌دهد و حقیقتاً انسان با آن میدان، بر اساس قواعد جاری در عالَم و آدم حاضر می‌شود. ۲. حرکت جوهری، در ذات عالم ماده واقع می‌شود و انسان با توجه به نسبتی که با بدن خود دارد، در آن سیر قرار می‌گیرد و این امر، چیزی نیست که بخواهیم برای آن زمان تعیین کنیم. موفق باشید

36996

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض احترام استاد بزرگوار: جنابعالی در بیانات خود حقیقت انسان امروزی را از نظر ملا صدرا به این مضمون تعریف کرده‌اید که او دنیای امروز را در خود تعریف می کند و خود را با آنچه در جهان هستی هست وقف نمی‌دهد اگر برداشت من از مطالب گفته شده صحیح هست لطفا راهنمایی بفرمایید که این نظر ملاصدرا در کدام یک از کتابهای ایشان می توانم جستجو کنم؟ متشکرم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان «اسفار اربعه» بخصوص از جلد پنجم به بعد و بالاخص جلد هشتم که ترجمه آن در سایت هست. موفق باشید

36958

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد گرامی: استاد عزیز یک چیزی که بنده را آزار می‌دهد و به ارادت نسبت به این انقلاب و حتی به اصل دین و راهم مثل دیوار جلو یقین بنده را گرفته این است چرا ما نرسیدیم بعد از ۴۰ سال؟ چرا فساد در درون این کشور نسبت به فرهنگ غرب چند برابر است؟ این چای دبش نزدیک به ۷ میلیار دلار که رقم سرسام‌آوری است اختلاس شده و هنوز معلوم نشده پشت این جریان چه کسانی هستند. چرا حداقل دستشون را رو نمی‌کنند. آیا رهبر عالم نمی‌توانست یک سیستم شفاف ضد فساد در این سال‌ها لازم اجرا بکند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که نویسنده محترم سؤال شماره 36951 می‌فرمایند تنگناهای تاریخی کم نیستند. ولی با همه زرنگی‌هایی که عده‌ای به آن‌ها دامن می‌زنند، آن تنگناها رو به زوال است. شایسته است آن متن دقیقاً مطالعه شود. موفق باشید

36956

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: برای دنبال کردن بحث راز طلوع بشر جدید چه مباحثی پیش نیاز هست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» همراه با شرح صوتی آن‌ها و اگر بتوانید حتی مباحث « انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی» https://lobolmizan.ir/sound/1096?mark=%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8 را دنبال کنید خوب است. موفق باشید

36875

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و احترام خدمت شما: یه سوالی از خدمتتون داشتم. توی یکی از پادکست هایی که مربوط به ولادت امیرالمؤمنین بود فرمودید یه مبحث امام شناسی ۱۰ جلسه ای همراه با جزوه آماده کردید، گوش کنید اما من هرچی توی سایت نگاه کردم نبود ممنون میشم راهنمایی کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید یا مباحث «حبّ اهل البیت» و یا مباحث «حقیقت نوری اهل البیت» و یا کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» بوده باشد. زیرا بحثی که  ۱۰ جلسه باشد در رابطه با امامت، نداشته‌ایم. موفق باشید

36846

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد طاهر زاده: خدا قوت. اگر حب نفس از انسان ریشه کن بشه و انسان بعد از طی کردن سیر و سلوک به مرحله فنا برسه آیا باز هم امتحان خواهد شد و اینکه آیا فنا به معنی رسیدن به جایی هست که انسان دیگر خود را نبیند و فقط خدا را در وجود خود ببیند یا بالاتر از اینهاست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «امتحان در امتحان است ای پسر / پس به کمتر امتحان خود را مَخر» زیرا «گفتم فراق تا کی؟ گفتا که تا تو هستی». موفق باشید

36824
متن پرسش

طنین‌انداز کن در آسمانِ دل، طنینت را به دیوان خمینی عرضه کن، دیوان دینت را میان چاه، تن یوسف به دنبال طناب توست، بیاندازش به چاهِ غافلان حبل المتین‌ات را، مقام جمع توحیدی همان نور وجود توست، قرائت کن بدون وقفه قرآن مبین‌ات را، نیستان را به یادآور، بخوان یک مثنوی طوری که نی‌ها گوش بسپارند صوت دلنشین‌ات را، مگر ساغر نمی‌گیری در این دلتنگی تاریخ، کمی گسترده کن گاهی زمانت را، زمین‌ات را، علی ابن ابی‌ طالب ورای کفر و ایمان است، به کافرها تعارف کن امیرالمؤمنین‌ات را... 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! « به کافرها تعارف کن امیرالمؤمنین‌ات را» زیرا او ماورای دیروز و امروز، جهانی را مقابل ما می‌گشاید که همه بودن‌های ما را قوت و شور می‌بخشد. «به کافرها تعارف کن امیرالمؤمنین‌ات را» زیرا او همان آیت الهی است که در جان ما و در افقِ زمانه در حال به ظهورآمدن است، به همان معنایی که در نسبت با نکته سؤال شماره 36819 عرایضی به میان آمد و در روز اول اعتکاف از «ما و مواجهه‌ای که می‌توان در امروزمان با حضرت علی«علیه‌السلام» داشته باشیم» سخنی به میان آمد https://eitaa.com/matalebevijeh/15818. موفق باشید      

36816

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: آیا چاکراهای هفتگانه که در طب وعرفان مطرح شده در قران و برنا مه های اسلامی هم هست و تا چه حدی می تواند مورد قبول باشد؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: اطلاعی از چاکرای هفتگانه ندارم. موفق باشید

36781

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: شما در جایی می فرمایید: «در موقعی که انسان از همه‌چیز بخواهد منقطع شود و از طریق وجه روحانی خود به حضرت حق وصل شود، تازه خطورات و افکار باطله ظهور خواهد کرد. به همان معنا که «آب گِل خواهد که در دریا رود / گِل گرفته پای او را می‌کشد». این گِلی که پای سالک را می‌کشد، همان خطورات و تعلقاتی است که در پنهان وجود او رسوب کرده بود و استادِ ره‌ رفته می‌داند که چگونه سالک مبتدی را از این رسوبات عبور دهد.» پرسش بنده این است که چرا خدای متعال خودش این رسوبات روحی را محو نمی کند تا انسان سالک با این مسائل و مشکلات مواجه نشود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از این بهتر! که حضرت حق از طریق پیامبر خود «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه هدی «علیهم‌السلام» اولاً: افق را می گشاید تا مسیر حرکت‌مان روشن گردد که به کدام سو باید رفت، و ثانیاً با نظر به شخصیت ائمه معصوم «علیهم‌السلام» نشان‌مان می‌دهد که چه باید باشیم؟ حال اگر خودمان با توجه به چنین بستری تلاش نکنیم و خداوند خودش موانع را رفع کند؛ کمالاتی که پیش می‌آید از آنِ ما نخواهد شد. موفق باشید

36767
متن پرسش

سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: یک طرف وجودم می‌گوید «چنین قفش نه سزای چو من خوش الحانیست / روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم» و یک طرف وجودم می‌گوید «در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود / از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت» هر کسی در هر جایی که هست باید خودش را در راه انقلاب اسلامی قرار دهد چه کنم که ساقی رخ نمی نماید و این گم گشتگی انسان را امان نمی دهد با خود می‌گویم ای کاش من هم دچار روزمرگی می‌شدم و مثل مردم عادی زندگی می‌کردم این چه دردی است جان سوز. گویا باید دورانی مثل دوران دفاع مقدس بیایید تا ما را با خود ببرد واز این سکون نجات دهد. حال سوالم این است نکند من دارم درجا می‌زنم و باید عملی را انجام دهم (البته اگر توانی باشد) یا این روح دوران و قهر تاریخی من را زمین گیر کرده؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که ما را ایمانی در پیش است که نه راحت می‌توانیم با استدلال و قیاس با آن به‌سر بریم، و نه بی‌ایمانیِ محض که ما را با هیچ حقیقتی آشنایی نباشد. یعنی در جایی باشیم که جناب حافظ در اوج حضورش در آن قرار گرفت و اظهار داشت: «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم». بنده این نوع حضور را بالاترین حضور می‌دانم و مناجات‌ها و اظهار عجزهای فوق‌العاده اولیای الهی را در امثال دعای کمیل از این جنس می‌توان دانست. آیا نباید به این حضور جناب عطّار نظر کرد که پس از چندی رفتن و رفتن، حال چنین می‌گوید: 
«ترسا بچه‌ایم افکند از زهد به ترسایی
اکنون من و زناری در دیر به تنهایی
دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم
ز ارباب یقین بودم سر دفتر دانایی
امروز دگر هستم دُردی کشم و مستم
در بتکده بنشستم دین داده به ترسایی
نه محرم ایمانم نه کفر همی‌دانم
نه اینم و نه آنم تن داده به رسوایی
دوش از غم فکر و دین یعنی که نه آن نه این
بنشسته بُدم غمگین شوریده و سودایی
ناگه ز درونِ جان در داد ندا جانان
کای عاشق سرگردان تا چند ز رعنایی؟
روزی دو سه گر از ما گشتی تو چنین تنها
باز آی سوی دریا تو گوهر دریایی
پس گفت در این معنی نه کفر نه دین اولی
برتر شو ازین دعوی گر سوخته مایی
موفق باشید
 

36329
متن پرسش

سلام استاد: با توجه به صحبت های شما برای اینکه گرفتار پوچی و نیهیلیسم نشویم، باید در انقلاب اسلامی حضور خود را پیدا کنیم و حاضر شویم؛ سوال اولم از خدمت شما: آیا این حضور همان افقی است که شهدا آن را دیدند و بسویش رفتند؟ سوال دوم: آیا شهدا همان قدر که شوق شهادت و انس با ملکوت داشتند همان قدر هم شوق زندگی در دنیای مادی و امورات مادی را داشتند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:آری! همچنان‌که در جلسه ۲۸ «انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی» https://eitaa.com/matalebevijeh/15214 عرض شد در افق توحیدی در دل انقلاب اسلامی و با نظر به آینده‌ای که باید در انتظار آن بود، می‌توان نسبت به نیست‌انگاریِ دوران تأمّل کرد و حقیقتاً شهدا با درک چنین تاریخی توانستند به راحتی تا مرز آن نوع فداکاری‌ها قدم در میدان بگذارند. موفق باشید      

36323

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: در رابطه با آیه‌ی اول سوره‌ی بینه، هرچند هر کدام از مفسرین، چیزی برای تفکیک در تقدیر گرفتند و پرانتزی اضافه کرده‌اند (مثلا علامه می‌فرمایند «از سنت هدایت» منفک نیستند) اما به نظر می‌رسد که نیازی به در تقدیر گرفتن نباشد؛ بلکه بدون پرانتز، بیانِ آیه، روشن‌تر و بیّن‌تر است، و ادامه‌ی مباحثی که در آیات بعدی فرمودید، هماهنگ‌تر است. دو بیان ذیل، بدون نیاز به تقدیر است: ۱. در زبان عرفی نیز اگر بگوییم «لوبیا قرمزها جدا شده» نیازی نداریم که بگوییم از چه چیزی جدا کردیم؟! چون واضح است که از دیگر انواع لوبیا (سفید و ...) جدا شده‌اند. در این آیه نیز، خداوند می‌فرمایند که کافران، جدا نبودند، تا زمانی که بینه آمد، یعنی کافران میان اهل کتاب و مشرکین بودند و از دیگر مردم جدا نبودند. و در تاریخ هم، این حقیقت قابل مشاهده است که با حضور رسول و انسان کامل است که کافران، از دیگران جدا می‌شوند. چه این که در داستان خلقت آدم نیز، با حضور آدم، ابلیسِ کافر، از فرشتگان جدا شد. و در انقلاب اسلامی نیز، با حضور امام، کافرانی که لباس دین به تن داشتند، از مومنان جدا شدند. پس در واقع، آیه‌ی اول می‌فرماید مومن و کافر، مخلوط بودن تا زمانی که بینه آمد. ۲. «من» در «مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ» بیانیه نباشد، بلکه به معنی «از» باشد، یعنی کافران «از» اهل کتاب و مشرکین، جدا نبودند. به بیان دیگر، خداوند همه‌ی اهل کتاب و مشرکین را، کافر نمی‌داند! کافر کسی هست که نسبت به حقیقت، بسته و کور است «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (بقره:۶)». اما اهل کتاب و مشرکینِ آن زمان، همه نسبت به حقیقت، کور و کر نبودند! بلکه تنها بعضی از آن‌ها، چنین بودند. اما چون فضا، روشن «بین» نبود، کافر و مومن، مخلوط بودند. اما بعد از آمدن بینه، کافران از میان اهل کتاب و مشرکین، جدا شدند. فقط ممکن است این ابهام مطرح شود که: مگر مؤمنِ مشرک داریم که با آمدن بینه، از کافرانِ مشرک، جدا شوند؟ که پاسخ این است که اکثر مومنان، مشرک هستند. «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ (یوسف: ١٠٦)» و در تاریخ نیز، چنین شد؛ یعنی هم مشرکین، و هم اهل کتاب، بعد از آمدن بینه، به دو دسته‌ی مومن و کافر، تقسیم شدند. چراکه در میان مشرکین مکه، واقعا کسانی بودند که نسبت به حرف حق، گوش شنوا داشتند و کافر نبودند و بعد از آمدن بینه، اسلام آوردند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده همین است که می‌فرمایید. آری! با آمدن بیّنه، جایگاه جبهه حق از جبهه باطل مشخص می‌شود. ۲. این نکته درستی است که همه اهل کتاب، مشرک نبودند، ولی با نظر به آن فضا که اهل کتاب اعم از یهود و نصارا گرفتار نوعی شرک شده بودند به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: « وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ» و از این جهت در آیه ۴ سوره بینه که می‌فرماید: «وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ» موضوع را برای مشرکین و اهل کتاب با واژه «أُوتُوا الْكِتَاب» می‌آورد زیرا کتاب به عنوان قرآن برای هر دو گروه آمده و آنها را در این رابطه از هم جدا نکرده است. موفق باشید

36320

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: استاد عزیز ۱. وقتی به کارکرد و خاصیت آتش فکر می کنیم این است که کاری که آتش می کند این است که با سرعت یک چیز را از شکل حقیقی و خاصیتش در می آورد. آیا نیهلیسم رو می توانیم همان آتش در نظر بگیریم. ۲. این عبارت که می گوید تقدیر این تاریخ نیهلیسم است، یعنی یک جورهایی در حال حاضر زندگی ناچارا در جهنم خودساخته بشر است؟ ۳. در جزوه جبر واختیار شما، به دنبال تعریف شما از قضا وقدر بودم، پیدانکردم. ۴.استاد برای ایجاد تعادل بین ترس و غضب چه راهکاری موثرتر است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نکته ذوقیِ خوبی است. ۲. همین‌طور است زیرا بشر جدید با نوعی خودبنیادی دست به گریبان است. در این مورد خوب است که به سؤال و جواب شماره۳۵۹۹۰ رجوع فرمایید ۳.  در جزوه «معارف اسلامی ۱»  https://lobolmizan.ir/leaflet/226?mark=%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81 در قسمت «اختیار» به طور نسبتاً مفصل می‌توانید ان شاءالله جواب خود را بیابید. ۴. همان دستورات اخلاقی که در کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» هست، در این مورد نکات خوبی دارد. موفق باشید

36267
متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد گرامی: در ارتباط با جلسه بنیان ها؛ آیا عبارت نه شرقی، نه غربی اشاره به محوریت وجود دارد؟ و تعادل را مطرح می کند؟ امکان های زندگی غربی و شرقی در انسان امروز جمع شده است، غربی ها مشغول مدیتیشن و تای چی هستند و شرقی ها مشغول تکنیکی شدن و به روز شدن در سبک زندگی غربی. ولی هیچکدام نور نشد. و هم شرقی، هم غربی؛ جهان بین دو جهان انقلاب اسلامی نیست که نه مسجد (عبودیت شرقی) است و نه مدرسه (استدلال غربی)، بلکه میخانه است. نور وجود همچنین آیا تمدن اسلامی (مدنیت و شهر) تقاضای تجلی بهشت است؟ آیا انصار و مهاجرین در شهر مدینه، می توانند الگویی برای مدنیت اسلامی امروز ارائه کنند؟ در ارتباط با شهر، انسان محاط در محیط است و الگوهای رفتاری که به انسان تحمیل می شود، آداب زندگی او را می سازد. و چه فایده ایی دارد آدابی که زندگی را تهی از معنا می کند. آنچه می تواند هدایت گر باشد در رسیدن به مدنیت اسلامی حضور کمک کنندگان و هجرت کنندگان به اسلام حقیقی است که در نحوه ی تعامل آنها با یکدیگر الگو ها ظهور می کند. و اما شهر های ما کجای این قصه ایستاده اند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وجه غربی انسان ما را در عقلانیت زنده نگه می‌دارد و وجه شرقی ما، ما را در عبودیت و اُنس، آری! در انس حاضر می‌کند و حال، این مائیم با این دو بال و زندگی در زمین، تا نه بدون عقلانیت اقدام کنیم و نه از انس با حق و خلق غفلت نماییم. اینجا است که مثلاً شهری خواهیم داشت مانند شهر اصفهان زمان صفویه که در عین آن‌که شهر است، نه خانه‌های آن بی‌روح است و نه شهر طوری است که انسان‌ها از همدیگر بیگانه باشند، به طوری که کوچه و شهر و بازار در هم تنیده شده اند. عمده بر می‌گردد به نوعی به خودآمدن که نه از وجه غربی و عقلانیت خود غفلت کنیم و نه از وجه شرقی و انس خود با عالم و آدم. مثل همین نوشته خودتان که در عین آن‌که نوعی انس است، عقلانیت را به میان آورده است. مانند آنکه انسان در شهرِ اصیل معلوم نیست به بازار می‌رود تا خرید کند یا دوستان و آشنایان را ملاقات نماید بدون آن‌که بخواهد آن نقیصه را با سینما و پارک و رستوران جبران کند. ما در بستر انقلاب اسلامی باید به شهرِ پس‌فردایی فکر کنیم. موفق باشید     

36225
متن پرسش

سلام حاج آقا: متفکر ذو ابعادی و ذو وجوهی گفته متفکران، درد زمانه و درمان زمانه را خوب می‌فهمند و ما هم حتمأ باور عقلی و قلبی و وجودی داریم. شاید به عنوان سؤال وجودی این تاریخ، مطرح می‌کنم شاید به عنوان ندای درونِ این تاریخ، به ظهور، آمده باشد. ۱. یک زمانی، هرگاه، حرف از تهاجم فرهنگی غرب بود ما فکر می‌کردیم فقط بد حجابی و موسیقی و امثال آن هست و راحت پای خود را کنار می‌کشیم و از آن دور می‌شویم اما امروز می‌بینم که «تقریبأ» تمام ما ها، از علماء و غیر علماء چنان در فرهنگ غرب فرو رفته و غرق شده ایم که تقریبأ جای دیدن غیری نیست: از تجمل گرایی و چشم و هم چشمی بگیرید تا مهم بودن حرف مردم، حرف مردم مهم شد.(لعنت بر ماهایی که حرف مردم برای ما مهم‌تر از حرف خدا شد) خلاصه عرض کنم: باورمان شد فرهنگ غرب با وجود جذابیت های ظاهری و عقلیِ قشری و سطحی که رفاه نسبی به بار می آورد، اما جان و روح و روان ما را نابود کرد و الآن هم به جایی رسیده‌ایم که دچار بی هویتی، بی معنایی، سرگردانی، نیهیلیسم و پوچ گرایی، بی‌قراری، نا آرامشی، طغیانگری، عصبانیت، درگیری فکری با مشکلات حاصل از شهرنشینی های غیر ضرور و نا متعادل، جنگ اعصاب و محاکمه دولتمردان در ذهن و در جلسات خصوصی و غیر خصوصی، نافرمانی های اجتماعی و مدنی و... که حاصل این فکر و فرهنگ غربیست. امراضیست که خیلی دیر از عوارض نا دانسته و نا خواسته عصر جدیدست (عصر تکنولوژی) الغرض: این بی سکنی شدن که حاصل این سیطره تمدن غرب بر جهانست آیا راه نجاتی هست که بشر خود را از آن نجات دهد؟ به گمانم کار، خیلی سختست و منجیان زمان، که خود روحانیت باشند شاید سخت، دچار نیهیلیسم پنهان شده اند و زودتر از دیگران درد نیهیلسم را چشیده باشند چون از یک طرف معنای جدید و عالم جدیدی پیدا نکرده اند و از طرف دیگر، از عالم غربی (امکانات و توانایی های مادی) تقریبأ، به دور هستند. به گمانم، راه نجات، در پیدا کردن عالم جدید است که صد البته خیلی سخت و جانکاهست و از طرفی انسان فرو رفته در فرهنگ غرب همانطور که عرض شد چشمی برای دیدن ندارد و گوشی برای شنیدن ندارد. چه کنیم که با عجین کردن زبان این جهان و زبان آن جهان، از شرّ بلای دوران، نجات پیدا کنیم و عالم جدید را در پیش چشم، ببینیم و بنمایانیم؟ ۲. احساسم اینست که حتی دوستان ما که در جلسات حکمت های حضور در جهان بین دوجهان شرکت می‌کنند تقریبأ دچار یک سر در گمی و بلا تکلیفی در فهم هستند و شاید هنوز سر رشته بحث هم دستشان نیامده است چون در حد فهم بنده، هیچکدام در مورد اصل بحث، حرف  نمی‌زنند و به جزئیات موجود در بحث می پردازند. تشکر از خداوند به خاطر همه چیز خصوصأ علمای متفکر.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به راهی باید نظر کرد که متذکر نهایی‌ترین حضور برای انسان است و آن راهی است که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مقابل ما گشودند و شهدا نشان دادند این راه برای حضوری بیشتر نزد خود و در جهان، راه بزرگی است و فدایی این راه شدند تا بیشتر در نزد خود و در جهان حاضر شوند. و در مقابل این راه؛ راهی است که فرهنگ غربی مقابل بشر امروز گذارده و ملت ما در قبض و بسطِ خود نسبت به این دو راه، در رفت و آمدند. با به حضورآمدنِ آن راه در رخداد طوفان الاقصی می‌یابند که فرزندان آن راه هستند و از آن طرف با به میدان‌آمدنِ آن دولت‌های سازندگی و آن آرمان‌های توهّمی، یادمان رفت که فرزندِ آن راه‌ها نیستیم و در این مورد روحانی و غیر روحانی ندارد. وظیفه ما است که با مقاومت کامل متذکر راهی باشیم که با انقلاب اسلامی گشوده شد. و در آن رابطه عرایضی در جواب سؤال شماره 36223 شد ۲. بالاخره در آن جلسات، هر کدام از عزیزان حضوری که در آن هستند را گزارش می‌دهند چرا که بنا نیست در آخر جلسه نتیجه خاصی حاصل شود زیرا حقیقت، اگر بسی نزدیک است، همچنان دور است. موفق باشید

36124
متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد گرامی: ببخشید وقت شما را می گیرم. در رابطه با جلسه ی بنیان ها آنچه پیش آمد را خدمتتان می فرستم. و از راهنمایی شما خیلی ممنونم. در مورد «نفس جسم عالیه»؛ یک شخصی بود که گوشش را تکان می داد یک سانت بالا پایین می برد. در صورتی که بنده اصلا این عضله ی سرم را حس نمی کنم. توجهم در این مساله به جسم به عنوان مبنای ادراک انسان و حضور نزد خود است. اینکه خداوند می فرمایند من چشمش می‌شوم با من می‌بیند. گوشش می‌شوم با من می شنود. ( آیا می توانیم در نظر بگیریم: خداوند می گوید من قلبش می شوم؟) انسان که در دوگانگی ذهن و عین گرفتار است چگونه متوجه شود که قلبش او را به یگانگی فرا می‌خواند؟ از این جهت توجه به قلب صنوبری، بسیار اهمیت دارد. و در توجه مستمر و احساس وجودی حیات در ضربان قلب، آزادی از تصاویر ساخته شده ی ذهن، پدیدار می شود. «تربیت ذهن» با قلب، باعث می شود ذهن زود تر از قلب، تصویر سازی نکند. تلاش کند با صورت حقیقت زنده مرتبط شود و خودش را نزد قلبِ اشیاء بیابد. تا به جای اینکه تصویر سازی کند تصاویر، خودشان پدیدار شوند. (شاید همراه معنی و نحوه ی خدمت رسانی). آیا می‌توان گفت، از آنجایی که توجه به قلب صنوبری برای ارتباط با حقیقت، در رساله ی سیر و سلوک بحرالعلوم نیز آمده است؛ اگر انسان بخواهد با حقیقت در هر شیء، ارتباط برقرار کند می تواند از توجه به قلب صنوبری خود، در ارتباط وارد شود؟ برای ارتباط روحی در نسبت با ارتباط جسمی (فیزیکی). هر چند روح و جسم در یگانگی هستند، «از کدام افق با کدام افق» ارتباط برقرار کردن متفاوت می شود. زیرا صمدیت و «به سوی» نشان از جهت گیری اشیاء است. آیا می‌توانیم بگوییم وقتی انسان با اشیاء هم جهت باشد با قلب آنها مرتبط شده است. وجه الله بودن هستی نیز، از افق ارتباط برقرار کردن می گوید. همچنین علوم هم از این جهت که صورت سازی می کنند نمی گذارند اول قلب با حقیقت اشیا مرتبط شود و بعد ذهن از قلب حس نگاه را بگیرد و صورتِ حقیقت ببیند. زیرا در نگاه وجودی، تکیه گاه علمی مانند ابزار است، و ممکن است، اثر نکند. زیرا اثر گذاری از وجود است. از طرفی اینکه می گویند اگر الهی باشی در و دیوار با تو حرف می‌زند، و یا شعر ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم، آیا می توانیم بگوییم، یعنی اشیاء، خودشان می خواهند نور شناختِ خودشان را به انسان بدهند. چون خودشان در عین ثابته خودشان هستند. و در مورد صمدیت و احدیت؛ آیا می توانیم بگوییم نور صمدیت «به سوی»، سیاست را نیز متذکر می شود؟ زیرا سیاست از جهت گیری و ارتباط با عالَم وجود سخن می گوید. و همچنین نور صمدیت و حرکت جوهری و حرکت حبی، در نسبتی با هم احدیت را جلوه گر می کنند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی را به میان آورده‌اید که هر کدام برای خود متذکر نکته‌ای است. آری! بشر جدید همان‌طور که آب را با آنهمه لطافت از طریق قلب درک می‌کرد؛ تنها به عنوان H2o می‌بیند. در بقیه امور نیز قصه از همین قرار است و به حضوری که به تعبیر قرآن «قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا» است نمی‌رسد که اتفاقاً ابتدا رابطه قلبی با موجودات و موضوعات پیش می‌آید و سپس فهم آن را به صورت جزئی درک می‌کند. قلب صنوبری، مرکز همان احساسی است که نفس ناطقه باید در آن حاضر باشد و هر اندازه ما قلب صنوبری خود را مدّ نظر داشته باشیم، بیشتر در نزد خود حاضریم و بیکرانگی خود را احساس می‌کنیم. موفق باشید

36064

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و احترام: در دوران دانشجویی، پایان نامه ای نوشتم، که جایی به یکی از نظرات تفسیری علامه نقد وارد کردم و نظر دیگری با توجه به ارائه مستنداتی داشتم، اما با توجه به نکاتی که الان از جزوه تفسیر علامه ملاحظه کردم و همچنین مراتب عرفانی که از ایشان اخیرا متوجه شدم، مردد شده‌ام. آیا جایی برای این نوع رویارویی علمی برای افراد بی علم و درایتی چون بنده، با امثال علامه هست یا خیر؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره در آن ساحت و آن موقعیت، برداشت شما همان بوده و این نباید اشکالی داشته باشد. عمده آن است که هرچه بیشتر تلاش کنیم، متوجه جهانی باشیم که به نور قرآن مقابل آن عالمان فرهیخته گشوده می‌شود و آن‌ها از طریق آن حضور، برداشت خود از آیات و سوره‌ها را گزارش می‌دهند. موفق باشید

36052

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: در بحث حرکت جوهری ما می‌بینیم که پدیده های مادی تقدم و تأخر دارند. در عالم قیامت هم پدیده های قیامت تقدم و تأخر دارند. آیا می‌توان نتیجه گرفت که در قیامت هم حرکت وجود دارد؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرکت جوهری به معنای ذاتی است که عین حرکت است که جهان ابدی از این نقص خالی است. ولی تقدم و تأخر نسبت به احوالات هرکس، برای اش پیش می‌آید بدون آن‌که ذات آن عالَم چنین حرکت‌هایی که در عالم ماده هست؛ در آن‌جا جاری باشد. موفق باشید

36021

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام وعرض ادب: استاد گرامی با این جنس گفتگو ها در این کلیپها اگر احیانا نسبتی برقرار می کنید با ما هم به عنوان برنامه ریزان مراکز قرآنی در میان بگذارید آدرس کلیپ های مورد نظر،🔻 https://eitaa.com/tafakkor_qurani/2892 ویا 🔻 https://eitaa.com/35505591/1012 ویا 🔻 https://eitaa.com/khamenei_ir/4827

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این کار از عهده ما بیرون است. آری! اگر کسی سؤالی در رابطه با مباحثی که عرض شده است؛ داشته باشد و از طریق سایت سؤال بفرمایند؛ می‌توانیم در خدمتشان باشیم. موفق باشید

35945

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: من پسر هفت ساله ای دارم که سوالات زیادی می پرسد و بنده جواب بعضی از سوالاتش را نمی‌دانم مثلا می پرسد چرا خدا با قدرت خود کاری نکرد که امام حسین (ع) شهید نشوند؟ یا چرا امام جواد (ع) سم را خوردند (با توجه به کراماتی که از امامان برایش از کتاب ها خواندم) چرا امام زمان (عج) کاری نمی‌کند ما باید همه کار بکنیم تا امام بیاید چرا خدا مهسا امینی و امثال او را آفریده که در دنیا شر به پا شود؟ جواب های من مبنی بر این که ائمه قرار نیست با قدرت خود در هرچیزی نفوذ کنند یا انسان اختیار دارد و.... او را قانع نمی‌کند لطفا اگر می‌شود کتاب و جزوه ای هم در این زمینه به بنده معرفی کنید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اهل نظر معتقدند افراد در این سن، بیشتر دوست دارند سؤال کنند تا از طریق سؤال رابطه برقرار نمایند. پیشنهاد می‌شود قسمت دوم کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» را برای او بخوانید. کتاب روی سایت هست. موفق باشید

35917
متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: برای کسانی که حضور اربعینی را چشیده اند و از سفر اربعینی برگشته‌اند چه توصیه ای دارید؟ چگونه آن انس را حفظ کنند و نگه بدارند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نسبت انسان‌ها در جهان درونیِ آن‌ها به آن‌ها فکر کنید. آن‌ها می‌دانند جایی باید باشند که بسی اصیل‌تر از جهانی است که اهل دنیا برای بشر ترسیم کرده‌اند. ۲. در جواب کاربر محترمی که چهل نکته از اربعین را به خوبی متذکر شده بودند (https://lobolmizan.ir/login) عرض شد باید به تاریخی فکر کرد که خداوند از طریق مردم در اربعینِ این سال‌ها در حال شکل‌دادن است و باید آن را «فهم» کرد و وارستگی را با حضور در این تاریخ دنبال نمود. زیرا وارستگی در محدوده دیروزین، کافی نیست؛ اربعین و وارستگیِ پس‌فردایی در میان است و باید به آن فکر کرد. موفق باشید     

35660

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: اگر به جای حقیقت جویی لذت بردن از پدیدار را جایگزین کنیم رنج هستی کاسته نخواهد شد؟ با این توضیح که اگر کسی مشغول دیدن فیلمی به خصوص هالیوودی باشد و به جای لذت بردن از فیلم دغدغه این را داشته باشد آیا فلان صحنه ی فیلم در واقعیت هم رخ داده است یا نه مسلم است که با این پیشرفت های فناوری سینما و رایانه و هوش مصنوعی و جلوه های ویژه و ... چقدر کار تفکیک حقیقت و حقیقت نما برایش سخت خواهد بود. مورد دیگر در شهربازی سوار وسیله ای بودم بیرون پیدا نبود یک جا احساس کردم کیلومترها به سمت بالا در حال حرکتیم ولی خوب ساختمانی که آن وسیله در آن بود چند متر بیشتر ارتفاع نداشت و کلا از خطاهای حواس استفاده می کردند و بنده بنا را برین گذاشتم که اتفاقاتی که در طول آن برنامه پیش می آید را حمل بر واقعیت نکنم و می شود احساس کرد در حال پرواز به سوی آسمانی در حالیکه در واقعیت چنین نباشد همچنین احساسات و ادراکاتی که آدمی دارد تماما ممکن است منطبق بر واقعیت نباشد اما شاید مهم نباشد ما می توانیم از سیب لذت ببریم بدون اینکه سیبی در کار باشد حتی اگر اهریمن شروری که دکارت مطرح نمود نیز باشد که قاعدتا تواناست اندیشه را نیز دستخوش تغییر کند اهمیتی ندارد. من لذت می برم چه جای اهمیت که حتی باشم یا نباشم و چه لزومی دارد به جای لذت بردن، رنج حقیقت جویی را بر رنج های بی شمار هستی اضافه کنم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوعی مشغول شدن با توهّمات است که به هر حال وقتی انسان به خود آید، چه در دنیا و چه در قیامت؛ می‌یابد که چه اندازه از حضور حقیقیِ ابدی‌اش فاصله دارد. البته این غیر از آن است که انسان در زندگی رخصت بازی‌کردن و تفریح‌کردن نیز دارد ولی نباید بازی را جدّی بگیرد و زندگی را در محدوده بازی و توهّمات شکل دهد. موفق باشید

35534

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: وقتتون بخیر. نظرتون راجع به آقای سید محمد مهدی میرباقری چیه؟ و چقدر آثارشون در دنیای امروز راهگشاست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده مطالب خوب و مفیدی را با مخاطب خود در میان می‌گذارند و لازم است رفقا از ایشان در باره موضوعاتی که به میان می‌آورند، استفاده کنند. موفق باشید

35496

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: بنده پدرم مرحوم شدند اما به دلیل اینکه مهر و محبتی مخصوصا در اواخر عمر ایشان نسبت به من وجود نداشت و اگر هم وجود داشت با تبدیل کردن رابطه پدر و پسری به امر و فرمان و توقع انجام اوامر بدون حتی نرمش و یا مشورت یا نظر خواهی ساده با بنده و تنها با دستور کارها را پیش بردند و کم و بیش من هم رابطه عاطفی و مهر و حبت را با ایشان قطع کردم و هرچی امر کردن به حکم پدری و نون خور بودن در خانه پدر و نداشتن امکان جدا کردن خانه و... از ایشان تماما با سردی اما بدون هیچ حرفی دستورات ایشان را اجرا کنم قبلا به بواسطه اینکه پدر من است جر و بحث شکل می‌گرفت اما وقتی دیدم ایشان ما را فرزند خود نمی‌داند و گویی فقط کلفت و غلام برای سن پیری خواسته ما هم دیگر هیچ نافرمانی نکردیم. مثل قبل اما هیچ حرف و محبتی هم نداشتیم و همین باعث شده بنده علاقه ای نداشته باشم در این سال‌ها به سر قبر ایشان بروم اما به واسطه پدر بودن ایشان و وظیفه که ایشان به گردنم دارند در شب های جمعه و امثال آن برای ایشان اندک خیراتی و یا صدقه می‌دهم و یا روزه ای برای ایشان می‌گیرم و یا برخی اعمال مستحبی و... را به نیت ایشان انجام می‌دهم. سوال بنده این است الان بنده دچار عاق والدین نمی‌شوم به واسطه این نوع رفتار بعد از فوت ایشان؟ با توجه به اینکه حتی علاقه چندانی به رویارویی با ایشان حتی در بعد از زندگی این دنیا هم ندارم و در انجام کاری برای ایشان محبتی هم ندارم نسبت به ایشان و از سر وظیفه و اینکه یک رابطه شبه رئیس و مرئوس بین ما بوده و خداوند امر به اطاعت از ایشان کردند من هم این اعمال را کم و بیش انجام دادم که اخیرا کم هم شده اما تصمیم دارم حد مشخصی را نگه دارم این آیا روی گردانی از آنچه جایگاه پدر هست می باشد؟ برای من الان در این موضوع فقط عذاب و یا ناحقی جدید در حق ایشان اهمیت دارد که رخ می‌دهد یا خیر؟ این را هم متوجه هستم که بالاخره در نهایت ایشان حق بزرگی به گردن ما دارند و ایشان بنده را با سختی و عسرت بزرگ کردن اما بنده هم کم و بیش جایگاه و حرمت ایشان را خیلی نگه داشتیم و حتی از ابراز خیلی نیاز ها در نوجوانی به دلیل ناتوانی پدر در خرید صرفنظر کردیم از روی گشاده رویی و محبت نه از روی تحمل، اما رفتار ایشان در آخر عمر به شدت تمام مهر و محبت بین مان را ذایل کرد و هیچ علاقه ای به دیدار و مواجه با ایشان ندارم با آنکه می‌دانم اگر کسی قرار باشد از کسی شاکی باشد نهایت پدرمان کلی حق به گردن بنده دارند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به نکاتی که می‌فرمایید همین‌که سعی می‌شود در حضورِ آن دنیایی ایشان با صدقه و نماز کمک‌شان کنید. إن شاءالله وظیفه خود را انجام داده‌اید. موفق باشید.

با توجه به این‌که این امور، امور شخصی است، بهتر است با دادن آدرس ایمیل خود، ما تنها جواب سؤالتان را به ایمیل تان ارسال کنیم تا وقت سایر کاربران جهت بازکردن متن گرفته نشود.

نمایش چاپی