بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34641

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

لطفاً در مورد اینکه میگن اسم شخص تنظیم باشه با اسم مادر از طریق حروف ابجد. چنین مطالبی در دین اسلام آمده یا مورد سفارش دین قرار گرفته ؟ لطفاً با ذکر منبع با تشکر از شما

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این سؤال در جواب سؤال شماره 34632  داده شده است. موفق باشید

40743

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

حضرت امام یک موضوع به نام تفهیم ذکر دارند (در کتاب آداب صلوه) آیا منظور ایشان از ذکر با مفهوم ذکر که آقای علی صفایی دارند یکی است؟ آقای صفایی اعتقاد دارند ذکر یاد آوری آن چیزی است که عقل از آن غفلت کرده.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید قلب انسان متوجه اذکار معنوی باشد و محدودشدن به معنای آن که عقل به عهده دارد، کافی نیست و موجب سیر و سلوک قلبی نمی‌شود. موفق باشید

40740
متن پرسش

با عرض سلام و ارادت خدمت استاد گرامی. در مورد عبادات مثل نماز و روزه یا زیارت معروف است که ارزش این عبادات به میزان معرفت و شناخت فرد نسبت به آن عبادت است. آیا این اصل امر حجاب را نیز شامل می شود؟ محل کلام در اینجا بعد اجتماعی سیاسی رعایت امر حجاب و لزوم وجود خط قرمزها در سطح جامعه نیست. اگر فقط ارزش حجاب در نزد خداوند مورد نظر ما باشد حجابی که از روی بصیرت و معرفت نباشد آیا اصلاً ارزشی نزد خداوند دارد؟ به طور مصداقی کدامیک از این دو حجاب در نزد خداوند با ارزش تر است، حجاب کسی که هیچ اعتقاد درونی و شناخت و بصیرتی نسبت به اهمیت رعایت حجاب ندارد و صرفاً بر اثر اعمال فشار خانواده و اطرافیان متدین خود حجاب کامل دارد و یا بالعکس خواهری که در خانواده و دوستان و اطرافیان غیر متدین و سبک زندگی غربی متولد و بزرگ شده ولی زمانی در مسیر زندگی با شناخت و بصیرت درونی به ارزش حجاب پی برده است و لذا در این راه حاضر است زخم زبان اطرافیان غیر متدین و غربگرای خود را به جان بخرد ولی پوشیده باشد ولو حجاب کامل هم نداشته باشد. کدامیک از این دو حجابشان در نزد خداوند ارزشمند تر است؟ حجاب کامل شخص اول یا حجاب مختصر شخص دوم؟ و آیا حجاب کامل شخص اول در نزد خداوند اصلا ارزشی دارد؟ متشکرم. التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! انتخاب حجاب با معرفت لازم نسبت به جایگاه الهی و انسانیِ آن در فضایی که اطرافیان با انسان همراهی نمی‌کنند؛ «کالمجاهد فی سبیل الله» است با آن روحیۀ سلحشوری که نیاز حقیقی انسان است، و مسلّماً برکات معنوی خاصی برای آن فرد پیش می‌آید. ولی حجاب آن دختری که با تأکید خانواده محجوب شده است هم به جهت فطری‌بودنِ آن عمل، بی‌ارزش نیست از آن جهت که مطابق فطرت زنانه‌اش عمل می‌کند و از آفات بی‌حجابی مصون می‌ماند. موفق باشید

40055

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

هو پسر جوانی که در لاله گوشش گوشواره ریزی کاشته، شاید با این تغییر کوچک، در تلاش است تا در زندگی راهی تازه را تجربه کند، راهی که پیش از این پدر او نرفته. دختر جوانی که از هر طرف موهای خود را بیرون انداخته، در کنار مادر چادری خود به آرامی قدم می‌زند. آرامشی که شاید ساده به دست نیامده. می‌توانم مدت‌ها کلنجارشان را در ذهنم بازسازی کنم. قهر و آشتی هایی که در نهایت هر کدام را به پذیرش طرف مقابل وادار ساخته. این ها تصویر تمام جامعه ما نیست، اما لااقل بخشی از آن را بازنمایی می‌کند. چه شده؟ این نسل چرا از مسیر والدین خود به این میزان گریزان است؟ چطور فرهنگی که نسلی را تا پای جان شیدا و شیفته خود ساخته بود، توسط نسلی دیگر پس زده می‌شود؟ آیا در انتقال آن فرهنگ خطایی رخ داده؟ آیا آنطور که باید و شاید از ابزار رسانه استفاده درست نشده؟ ما که کم کاری نکردیم. ما خیابان های زیادی به اسم شهدا نام گذاری کردیم، فیلم های زیاد و خوبی برای آن ها ساختیم، عکس آن ها را بر روی جلد کتاب ها و دفتر ها چاپ کردیم. مگر می‌شود انسان پاک‌فطرتی، داستان شهدا را بشنود و در دلش تصدیق نکند؟! مگر می‌شود تصاویر آن ها را ببیند و همراهی با آن ها را آرزو نکند؟! آیا این نسل به فطرتش پشت کرده و منحط شده؟ یا دلیل را از جای دیگری باید جستجو کرد؟ به گمان من، آنچه تحت عنوان فرهنگ ایثار و شهادت تا به حال به نسل جوان عرضه شده، صورتی ظاهری از آن بوده است بدون آنکه نسبتی با حقیقت آن برقرار کرده باشد. فرهنگی که به جوانان دهه ۵۰ جرئت طوفان می‌داد، برای جوانان دهه هشتاد پای تخته تدریس می‌شود و آنها باید دست به سینه مفاهیم آن را حفظ کنند تا در امتحان نمره ۲۰ بگیرند. اما او هم می‌خواد طوفان به پا کند. او هم می‌خواهد دل به دریا بزند. حتی اگر این مفاهیم برای عده ای علاقه مندی ایجاد کند، نهایتاً مانند جوان ویلچری ای خواهد بود که عاشق دویدن های رونالدو باشد. یا پسر لال و بی زبانی که شیفته چهچهه های شجریان است. مگر می‌شود به کسی آموزش شنا داد، بدون آنکه او را لااقل در حوضچه ای از آب رها کرد؟ مگر بدون آب، معلم شنا فایده ای دارد؟ فرهنگ ایثار و شهادت هیچگاه متبلور نمی‌شود، مگر آنکه عرصه ای برای ظهور و بروز آن وجود داشته باشد. باید پرسید چرا جوان امروز آنگونه که باید، ذیل انقلاب اسلامی، عرصه را برای خود گشوده نمی‌یابد و به دنبال شکوفایی خود در عرصه های دیگر می‌گردد؟ چالش اصلی در انتقال فرهنگ‌ ایثار و شهادت، نه پایین بودن کیفیت محصولات فرهنگی، بلکه تنگ‌ شدن این عرصه و میدان است. به تعبیر دیگر، اصلا قرار نیست این فرهنگ از نسلی به نسل دیگر منتقل شود، بلکه قرار است در هر نسلی آبیاری و شکوفا گردد. امام به جوانان مشق شهادت را دیکته نکرد، بلکه بذر آن را در جانهایشان بیدار نمود. شاید آن جوانی که در اعتراضات خیابانی علیه نظام شعار می‌دهد، یا دختری که حجاب از سر بر می‌دارد، روحیه شهادت هنوز در او زنده است، هرچند مسیرش به خطا رفته. و آن جوانی که در مدرسه ده بار از روی درس شهدا خورشیدند رونویسی کرده، روحیه شهادت درونش کشته شده باشد. ما روایت های صادقانه را قربانی چارچوب های ذهنی خود می‌کنیم. از شهدا، درس خوان هایشان را دستچین کرده و برای فرزندانمان تعریف می‌کنیم. و با چند روایت از نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر آن را تکمیل می‌کنیم. ما فرزندانی منظم و حرف گوش کن می‌خواهیم که موهای خود را یک طرفه شانه کرده باشند و عکس شهدا پس زمینه تلفن های همراهشان باشد، بدون آنکه قدرت نه گفتن به ما را داشته باشند. در نهایت هم یک‌ زندگی کارمندی با حقوق ثابت برای آنها آرزو داریم که عکس شهدا را در دفتر کارشان قاب کرده باشند. نتیجه این رویکردها در بهترین حالت، کویرنشینانی است که حسرت دل به دریا زدن را می‌خورند و زمین‌گیرانی که عاشق آسمانند ولی امید به پرواز ندارند. محصولات فرهنگی و روایت های دفاع مقدس، در فضایی تاثیر خود را خواهند گذاشت که دیکته نشوند بلکه الهام بخش باشند. جوان مانند نویسنده ای است که به دنبال ایده ای برای نوشتن داستان زندگی خودش است. او باید خودش را در جهانی که شهید گشوده حاضر ببیند و به او اجازه داد تا داستان متفاوت خودش را بنویسد. حال چاره چیست؟ در جوانی که خود را بیرون افتاده از میدان می‌یابد، چگونه می‌توان حس حضور را زنده کرد؟ چه موانعی باید برطرف شود؟ برای مثال، چرا دانشجوهای کشورهای اروپایی در واکنش به بمباران غزه آرام و قرار ندارند، اما دانشگاه ها در کشور ما که خط مقدم مبارزه با اسرائیل است، سرد و ساکت مانده؟ اما پیش از اینکه راه حلی بیابیم، باید یک سوال را صریح و روشن جواب دهیم. آیا ما واقعا می‌خواهیم که جوانانمان اهل فرهنگ ایثار و شهادت باشند؟ به گمان من خیر! خواسته قلبی سیستم جامعه و بسیاری از خانواده ها این است که جوانانی رام، سربه راه و تحت کنترل داشته باشند. هرچند در زبان آن را در زرورقی از عنوان های تحصیلی، ورزشی و یا مذهبی می‌پوشانند. به عبارتی، یک مانع بزرگ بر سر تبلور این فرهنگ، خود ما هستیم. جوانی که در فرهنگ ایثار و شهادت بزرگ شود، زیر بار خیلی از ظلم ها نمی‌رود، کنترل او سخت است، دغدغه هایی دارد که شاید برای ما آزار دهنده باشد و دردسرهایی ایجاد کند. آیا ما سعه صدر تحمل او، دغدغه هایش و آزمون و خطاهایش را داریم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام  علیکم: همانطور که در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» عرض شد؛ اساساً با حضور آخرالزمانی انسانها روبرو هستیم که یا باید در اوج انسانیت خود با سلوکی متعالی و معارفی فوق معارف متافیزیکی حاضر شوند، و یا به کلی در میدان انکار هر حقیقتی قرار می گیرد. زیرا با معارفِ نیم بند، نمی‌تواند در نزد خود و در سوبژه خود حاضر شود. این بود  که در کتاب «بشر جدید...» در مصاحبه ای که با اساتید محترم پیش آمد بر این نکته تأکید شد که آری! ما در درک انسان جدید باید از طریق گفتگویی که پیش می آید کار را جلو ببریم. فکر می  کنم بازخوانیِ آن دو کتاب ما را نسبت به آنچه می فرمایید حساس تر کند. موفق باشید

39440

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: آنچه هست فقط خداست که هست. همین خدا یک مرتبه ذات است که فقط خود ذات و خود خدا از آن خبر دارد. و دیگر تجلی و ظهور خداست. ابتدا ظهور اسماء و صفات است. یعنی ذات به صفت خاص. که اولین تجلی الله است و این موجوداتی که الان در عالم ماده می‌بینم تجلیات اسما و صفات خداست. البته مطالب بالا ناقص است. من برای اینکه از کثرت و وجودی غیر از خدا نداشته باشم. فقط خدا را تصور می‌کنم که یکی مرحله ذات و غیب الغیوبی است و دیگر تجلیات و من موجوداتی را که الان می‌بینم، ظهورات اسماء و صفات خدا می‌بینم. آیا درست فهمیدم؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. بعد از مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» خوب است به شرح صوتی کتاب «مصباح الهدایه» از حضرت امام رجوع شود. صوت هر سه موضوع روی سایت هست. موفق باشید 

39343

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: ۱۰ روز قبل سفر عتبات عالیات رفتم. وقتی نجف بودم از علی (ع) خواستم این سخنش «ما رایت شیئا الا و رایت الله قبله و معه و بعدها» را برای من معنی کند. اما رفتار حضرتش خیلی سرد بود. توجهی به من نکرد الان حس خوبی به حضرتش ندارم به نظر شما علتش چه بود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً هیبت حضرت مولا «علیه‌السلام» جهتِ کلی زائرشان را در مقابلش می‌گشایند تا در آیندۀ خود به عالی‌ترین شکل و عمیق‌ترین انتخاب حاضر شود. چرا ما برای امام تکلیف روشن کنیم؟! موفق باشید

39222

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد وقتتون بخیر: حدود ۵ سال پیش عزمم را جزم کرده بودم که به حوزه علمیه بروم. استعداد و علاقه اش را هم داشتم ولی با سرسختی شدید خانواده مواجه شدم. چون پدرم راضی نبود به دروس خودم ادامه دادم تا الان که ۱.۵ سال از دانشگاهم می‌گذرد. دانشگاه شهر دیگری قبول شدم، شهری سکولار و سنی مذهب؛ و بسیار بسیار فشار روی من است. الان همه‌جا احساس وحشت و تنهایی دارم. به احساسی برخورد کردم که سراسرش غم است. همیشه نگران تنهایی‌ام هستم. گرفتار چیزی شدم که شرایط به خوشی نمی‌گذرد. در شادترین حوادث، چنان غم دارم که گویی عزادارم. هیچکس هم به دادم نمی‌رسد واقعا در مسیرم درمانده ام. هرچه توسل می‌کنم هرچه دعا می‌کنم دیگر صدایم به جایی نمی‌رسد. ای لعنت به پول و پرستیژ و امثال اینها که به خاطرش من الان باید چنین رنجی بکشم. همیشه می‌گویند تو پزشک می‌شوی و آینده خوبی داری! چندسال دیگه را باید به همین شکل سپری کنم و هیچ یار و یاوری ندارم. درمانده ام و حیران. به شدت به کمک نیاز دارم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اشکال دارد که در همین شرایط که قرار گرفته‌اید به نسبتی بیندیشید که باید در عین ادامۀ دروس رسمی، با حقیقت پیدا کنید و فرصت را غنیمت بشمارید با دنبال‌کردن سیر مطالعاتی سایت و مباحث قرآنی که در سایت هست بخصوص بحث مربوط به سوره آل عمران و سوره انعام. موفق باشید

39219

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

چی داری میگی استاد طاهرزاده تو زندگی از بدبخت هم بدبخت تر هستم. هیچی نیست جون دادن شده کار هرروزه من؛ مرگ رو با تمام وجودم حس می‌کنم و میخوام در انتظارم بیاد که از این زندگی کوفتی خلاص بشم؛ چی میشه گفت؟ چی میگید؟ هر لحظه کافرتر شدن به همه چی کارمه هر لحظه از خدا ناامیدتر شدن کارمه و هر لحظه بیشتر جونم گرفته میشه و کلا لوله میشم توی خودم که چکار کنم؛ استاد جان دانستن کافی نیست! استاد جان اینگونه خدا بودن کافی نیست! استاد جان این‌همه تنهایی برای یک انسان لازم نیست! استاد جان این همه از خدا خواستن و رفتن و رفتن و بعدش اجابت نشدن حتی کوچیکترین خواسته انگار اون چیزی نیست که باید باشه؛ کدوم خدا را قبول داشته باشم؟ این تنها سوال نیست، میدونید استاد! من دیگه نمی‌کشم خدا منو آورده و این همه دست خالی گذاشته منو؟ دارم جون میدم. توی خودم دارم جون میدم توی خودم و هیچ کس هم اطلاع نداره یا به هیچ کس هم نمیتونم دردم رو بگم؛ آخه اونه که باید بیاره بزاره جلوی پام که من راهش رو برم و باور کنید این یکی برای منِ خانم امکان نداره که بخوام برم خودم راهی باز کنم؛ خدا خستم کرده انقدری که حتی دلم نمیخواد حرکت کنم دلم میخواد بمیرم و فقط چشمامو ببندم و وقتی باز می‌کنم دیگه با این حجم از همه چیز و با این حجم از دیدن آدمها روبرو نشم؛ دارم خفه میشم؛ خسته‌ام و درمانی نمیاد از سمت خدا و من خیلی وقته که سپردم به خودش ولی وقتی اون اصن بهم توجهی نمیکنه و نمی‌بینه که من نیازم چیه و فقط میخواد قواعد خودش رو ببره جلوتر و جلوتر و آیا اینا همه ظلم به انسان نیست؟ من دیگه صبحا رمق بلند شدن از جام رو ندارم به من بگو دیگه چقدر به خودم دلخوشی بدم؟ هان؟! چقدر؟ حوصله هیچ چیز و هیچ کس و هیچ مراعاتی رو دیگه ندارم روی لبه‌ای ایستادم که هر آن میتونم خودم رو توی کثافت‌ترین چیز غرق کنم و از من هم بعید نیست؛ حالم از همه چیز بهم میخوره و هیچ چیز جوابگویم نیست و اصلا جوابی هست؟ فکر نمی‌کنم جوابی باشه در برابر این همه ستمگری خدا؛ خدایی که من ازش ناراضیم و هیچ کاری بلد نیست بکنه رو نمیخام؛ از همه گله دارم استاد، و بیشتر از همه از آفریننده خودم گله دارم، اینهمه یله و تنها رها شده توی این جهانم، نه چیزی دارم نه چیزی که میخوام رو میتونم داشته باشم و همش داره بهم سخت میگذره و سخت میگذره پش بهم بگو که اینجا چیه والا؟ من دیگه حالم داره بهم میخوره از هر چی بود و نبوده که همه‌ی بودا و نبودا الکین. آدم سرگرم کنن آدمو میخوان فقط سرشو گرم کنن، حتی کارای مذهبی شما بیشتر سگ میزنه توی زندگی آدم، چی داری میگی استاد؟ جات گرمه؟ خونه و زندگیتو داری و داری زندگیتو میکنی و منه جوون باید عین سگ اینور و اونور باشم و تازه زندگی هم نمیچرخه و خدایی هم دیده نمیشه اصلا استاد تو به من بگو من کورم من نمیتونم خدا رو ببینم ولی خدایی بیا زندگی منو ببین خودت میگی این دیگه عین چیه....، حالت خوشه و زندگی داره بهت خوش میگذره و این حرفا رو میزنی اگر برات نمیساخت هم این حرفا رو میزدی؟، بدتر از همه چیز تنها بودن و بی همدمی، بدتر از همه دیدن غرق شدن هر چه بیشتر در کثافت می‌باشد، حال بهم زن ترین حالش اینه که تو دیگه میخوای بیاری بالا و بازم مجبوری با همون خدایی که ظالمه و داره ظلم میکنه صحبت می‌کنی و شکایت می‌کنی، اینا ظلم نیست در حق یک انسان؟ به انسان چی میخواد بده اصن؟ پس چرا آورده؟ که هی انسانش رو دق بده؟ به من لطفا استدلال نده که خودم رفتم و الان هیچکدوم از اونا رو هم نمیخام، اصن هیچی نمیخام، بحث اینه که من فقط میخام این بن بستی برداشته بشه، چرا خدا اینهمه ظالمه برای من؟ چرا نسبت بهم کم لطفه چرا نیازهامو بهم نمیده ولی توی وجودم اون نیازا رو حس می‌کنم؟ استاد الان دوباره میخوای بگی ایمان؟ بس کن خسته شدم بابا، بابا جان من دیگه نمی‌کشم من دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم و حفظ کنم دست از سرم بدارید، من دیگه نمیتونم مومن باشم، من دیگه نمیتونم مومن باشم، من دیگه نمیتونم حرکت کنم که خسته شدم از بس دستم خالیه، من دیگه نمیتونم ادم خوبه باشم، نه اینکه نتونم خودمم نمیخوام، چجوری اینجوری باشم وقتی خدا همه درهاش رو به روم میبنده و منِ بندش رو یه نیم نگاهی هم نمیکنه؟ اصن من کافر بابا تو که خدایی داری زجر کشیدن منو میبینی کدوم گوری نشستی؟ کوش؟ اصن بهم بگو کی توانایی این رو داره که بهم رسیدگی کنه؟ کدوم آدم؟ باو حتی خدا هم محو شده، از همه کس متنفرم، تنفر تو تمام وجودم داره موج میزنه.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنید این تنها قصه و حکایت شما است؟! و یا حکایت همۀ انسان‌های دوران جهان مدرن می‌باشد؟ با این تفاوت که عده‌ای خود را مشغول کرده‌اند و یا مشغول شده‌اند. به جملۀ مشهور نیچه فکر کنید که در این رابطه خیلی زود خبر داد: «برهوتی در پیش است». فکر می‌کنید که این به جهت تنهایی است که در آن قرار دارید، در حالی‌که شما و هرکس دیگر چاره‌ای نداریم مگر این حضور را که نیهیلیسم نامیده‌اند، درک کنیم و با خودآگاهی نسبت به آن به حضوری که حضور در «وجود» است؛ بیندیشیم، با جناب هایدگر و جناب صدرا، دو متفکری که متوجه این امر شدند و به نسبتی فکر کردند که باید بین انسان و «وجود» پیش آید. تازه در این بستر است که متوجه می‌شویم دین خدا می‌تواند افقی را در بستر بیکرانۀ وجود در مقابل ما بگشاید. عرایضی تحت عنوان «نیست‌انگاری» شده است که در سایت می‌توانید بیابید و با توجه به همین امر عرایض اخیر تحت عنوان « برکات انتخاب خواست خدا بر میل خود» https://eitaa.com/matalebevijeh/18333پیش آمد بخصوص قسمت «معنای غنای نفس» https://eitaa.com/matalebevijeh/18341. موفق باشید

39149
متن پرسش

سلام استاد: چند سال قبل در محفلی دانشگاهی در جلسات محرم، استاد پناهیان حدیث «ان العبد اذا اختاره الله ... » را بیان فرمودند و بر ولی فقیه تطبیق دادند و بحث مفصلی کردند که ولی فقیه هم اختیار شده است و آن اثرات را از جانب خداوند می‌گیرد، در آن جلسه که بنده حاضر بودم یکی از فضلا با ایشان مباحثه ای کردند که این حدیث به فلان دلایل تطبیق بر معصوم دارد فقط، شب بعد آقای پناهیان روی منبر عذرخواهی کردند و اشتباه خود را پذیرفتند و اصلاح کردند، به نظرتان چرا امثال ایشان هم در برابر تحجر و اخباری گری شکست می‌خورند اما متفکرانی چون شما اینگونه از این موانع عبور کرده و سربلند می‌شوید؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید به اندازه کافی در این مورد بحث شد بخصوص با طرح نکته‌ای که در جوامع رواییِ ما مطرح است تحت عنوان: «علینا بالقاءالاصول و علیکم بالتفریع» به آن معنا که ما باید در برخورد با روایات اولیای معصوم مبنا و اصولی را بیابیم و آن را تعمیم دهیم. و به همین جهت برای بنده جای تعجب است که چه جریانی باید در میان باشد که نمی‌تواند این نکته را برتابد که وقتی حضرت رضا «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ الله - عَزَّ وَ جَلَّ - لِأُمُورِ عباده، شَرَحَ صَدْرَهُ لِذلِكَ‌، وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ‌، وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً.» هرگاه خداوند، بنده اى را براى امور بندگانش برگزيند، براى اين كار سينه اش را گشاده گرداند و چشمه هاى حكمت به دل او سپارد و علم را به كمال بر او الهام كند و از اين پس ديگر در پاسخى درمانده نگردد و در (تشخيص) صواب، سرگشته نشود. نمی‌تواند در جای خود و با حفظ مراتب؛ آن را برای شخصیت‌هایی همچون حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و رهبر معظم انقلاب تعمیم دهند! آیا حکایت این روایت، حکایت اعتماد به سخن و پیشنهادات کسانی نیست که خداوند «لِأُمُورِ عباده» برای اصلاح امور بندگانش انتخاب کرده؟ آیا به عظمت بصیرت رهبر معظم انقلاب در سخنان اخیرشان در جریان سوریه؛ نبایداعتماد کرد؟ آیا به این سخن حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که سال‌ها قبل فرمودند؛ نباید اعتماد کرد؟ که می‌گویند: « مكرر اين مسئله ذكر شده است كه اسرائيل قناعت نمى‏‌كند به آنجايى كه هست؛ قدم قدم پيش مى‏‌رود و هر قدمى كه رفت، هى مى‌‏گويد ما كارى نداريم، همين است، فردا قدم بالاترى برمى‏‌دارد؛ امروز لبنان است، فردا -‌ خداى نخواسته- سوريه، پس فردا عراق است و همين‏طور.» (صحیفه امام؛ ج16؛ ص461 ). آیا این همان معنای «شَرَحَ لِذلِكَ صَدرَهُ ، وأودَعَ قَلبَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ ، وألهَمَهُ العِلمَ إلهامًا ، فَلَم يَعيَ بَعدَهُ بِجَوابٍ» براى اين كار سينه اش را گشاده گرداند و چشمه هاى حكمت به دل او سپارد و علم را به كمال بر او الهام كند و از اين پس ديگر در پاسخى درمانده نگردد و در (تشخيص) صواب، سرگشته نشود. امری که مکرراً ما در حضرت امام و رهبر معظم انقلاب می‌یابیم. این‌جا است که انسان تأسف می‌خورد از کسانی که ادعای تفکر در دین دارند و تا این اندازه در ظاهر متوقف‌اند و چه توهین‌ها که در نوشته‌هایشان اعمال کردند که ما از طرح آن‌ها در قسمت سؤال و جواب‌ها إبا کردیم. چگونه می‌توان با چنین افرادی به تمدن نوین اسلامی اندیشید که کوچک‌ترین تفکر تاریخی در روایات ما ندارند؟! موفق باشید          

39137

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسمه تعالی؛ سلام علیکم: ۱. بنده دقیقا متوجه نیستم امر به تزکیه و تهذیب چه معنا دارد؟ آیا همچون تحصیل علم، مرحله به مرحله و مشهود است؟ و یا اینکه انسان تزکیه را در دل زندگی و در گذر زمان و در دل فعالیت هایی که دارد، باید بیاد و خود را از جهنم ها برهاند؟ ۲.معنای تزکیه با درک هویت تاریخی چگونه است؟ آیا تزکیه ما در دل تاریخ است و مناسب با تاریخ؟ ۳. در پاسخ به سوال سوم پرسش ۳۹۱۲۱ فرمودید که تفاوت در صحنه تاریخ بودن است؛ برای درک این فرمایش به چه رجوع کنم؟ ۴. نگاه حضوری! _آنچنان که انسان در آن نفس بکشد_ به تاریخ، نظر به چیست؟ چه مد نظر قرار دهم؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تزکیه به عنوان حضور در راهی که انسان را به اُنس با خداوند می‌رساند، با رعایت تقوا و تقویت معارف توحیدی پیش می‌آید. ۲. وقتی متوجه شدیم حضرت حق در هر زمانی اراده خاصی دارا می‌باشند به همان معنایی که روایات ما در موضوع شناخت زمان با ما سخن می‌گویند، با حضور ذیل ارادۀ الهی در واقع، تزکیه معنای خود را نشان می‌دهد. ۳. در این مورد خوب است به مباحث «معنای درک حضور تاریخی اصحاب امام حسین «علیه‌السلام» که روی سایت هست رجوع فرمایید. https://lobolmizan.ir/sound/1520?mark=%D9%85%D8%B9%D9%86%D8%A7%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%DA%A9
4- به ارادۀ خدا در صحنه‌هایی مثل خرمشهر را خدا آزاد کرد و نکاتی که رهبر معظم انقلاب متذکر می‌شوند. موفق باشید
 

39056
متن پرسش

سلام استاد: یه حالی دارم از جنس این که هم میدونم خدا هست اما این رو هم میدونم شیطان آمده و مرا مثل خود پنداشته است. این وسط منم که مانده ام و دل را ز دریا سپرده ام و عقل را در بیابان فراموش کرده ام و دستانم را تنها می‌بینم که در گرو عشق به سازهایم بی دلیل می رقصد. حال می گویم ای کاش شیطان را در مقابل خود نمی دیدم و کارم آسان تر می‌شد، آن وقت می شد که برای خودم یک گوشه بایستم و ببینم کارهایم را که چگونه در وقتم، تن سپرده ام به بی دردی، اما در این زمانه یا باید مرده باشم و لحضه لحضه ام را بمیرم یا اگر خواستم زنده باشم، باید لباس حوادث را بر تنم کنم و علی (ع) وار زندگی کنم. از سر ره تا غبار افشاند جان برخاستم / چون الف در وصل جانان از میان برخاستم / غرق خون هر چند جام روزی‌ام چون لاله بود / از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم / مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود / همچو شبنم چهره چون دادی نشان برخاستم / در لگد کوب حوادث جان دیگر یافتم / چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم / همچو بلبل با گرانجانان ندارم الفتی / طوطیان تا لب گشودند از میان برخاستم / صحبت شوریده حالان مایه شوریدگی است / با «امین» هر گه نشستم بی امان برخاستم. به قول حاج قاسم عزیز، ۹۹ درصد راه اجباری است. ولی ۱ درصد انسان توفیق پیدا می‌کند راه اختیاری را برود. من هم اول به لطف خدا و بعد هم به لطف امام و انقلاب و شهداست که اینجا هستم، وگر همان جوانی بودم در آرزوی خوشبختی به معنای مهاجرت کردن و پولدار شدن می‌گوید امام چرا انقلاب کرد؟ این را هم خوب می‌دانم که تمام این ها دسیسه ی دشمن است و برایش گران تمام می‌شود، پوچ شدن دسیسه هایش، همین هم مرا انرژی می‌بخشد برای جلوروی چون می‌دانم که هرچه جلو تر می‌روم آمریکا را از هیمنه ی دروغین خودش پایین کشیده و سر از تنش جدا کرده است. در اول نوشته خودم هم به این ها توجه نکرده بودم اما از خدا خواستم و شروع کردم به نوشتن تا رسیدم به اینجا که باید هم چون شعر بالا بود. یا علی مدد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه زیباست جهانی و تاریخی که تا این‌جاها جداییِ جبهه حق از جبهه باطل روشن و روشن‌تر شده و انسان می‌تواند شخصیت گمشده خود را با حضور در جبهه مقابل با باطل پیدا کند و خود را در کنار مولای متقیان «علیه‌السلام» احساس نماید. آری! این است معنای حضوری که می‌توان نزد خود داشت و جایگاه مأواگرفتن در آسمانِ دینداری را احساس نمود، به همان معنایی که: «اگر دیر آمدم مجروح بودم / اسیر قبض و بسط روح بودم». ولی باز به خودآمدنی بیش از دیروز. و این است معنای حضور در تاریخی که به سوی تمدن نوین اسلامی شروع شده. موفق باشید        

39046

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و عرض خدا قوت خدمت استاد طاهرزاده: سوال این است که چگونه در نماز و قران خواندن حضور قلب داشته باشیم نه حضور فکر و اصلا منظور از حضور قلب چیست؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد پیشنهاد می‌شود به کتاب «آداب الصلواۀ» حضرت امام که شرح صوتی آن نیز روی سایت هست؛ رجوع فرمایید. https://lobolmizan.ir/sound/674?mark=%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8 موفق باشید

38310

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

پیرو پاسختان به سوال ۳۸۲۸۷، پر واضح ست که متن راجع به قیاس فقهی صحبت کرده نه قیاس منطقی، تذکری که دادید برای کودکان راهگشا بود، سوالات بنده جواب داده نشد. ارجاع به نظر حضرت امام نیز مغلطه ی توسل به مرجع بود، در حالی که امام هم یک کارشناس فهم نصوص ست چنانچه رهبری اینگونه اند و در موارد متعدد نظرات این دو کارشناس متفاوت بوده و هست، ما راجع به نصوص صحبت می‌کنیم که ادعای امام و رهبری و ابن عربی مقبولیت آن ست به عنوان کلام الله، مساله تناقضات هر یک از برداشت ها و تفسیر هاست، عقاید نیز تقلیدی نیست. پاسخ سوالات را بدهید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌شود سری به جواب سؤال شماره 38304 بزنید. موفق باشید

38203

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: آیا می‌شود که بگوییم علم، قدرت و حیات از شؤن، عین هستی است؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب این موارد را باید با تعمق در «برهان صدیقین» بیابید، وگرنه با سؤالات جزیی به نتیجه‌ای که باید در فهم مطالب برسید، نخواهید رسید. موفق باشید

38100

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسمه تعالی؛ سلام علیکم: انسان از ابتدای خلقت در زمانه و بستری زندگی می‌کرد که امور زمینی اش جز پوشاندن بدن و غذایی برای خوردن و داشتن پناهگاهی نبود و مشتغلات زندگی اش محدود بود برای همین ارتباطش با عالم غیب به اسانی بود و زندگی بر مدار ارتباطات غیبی می گذشت. هرچه زمان گذشت اشتغالات زمینی اش روبه فزونی یافت که دیگر در زمان کنونی نمی‌توان فرض بیشتر از این را کرد که انسان بعد از این چه می‌تواند بکند تا بتواند تمام اشتغالاتش را در طول شبانه روز انجام دهد و زمان کم نیاورد؛ مگر اینکه کاری کند که سرعت گردش زمین را کاهش دهد تا هر ۴۸ ساعت یک شبانه روز به حساب بیاید و فقط بتواند اشتغالاتی که برای یک روزش تعریف کرده را انجام دهد. راز کشش آتشینی که در پیشرفت تکنولوژی بوجود آمده چیست؟ چرا اینطور دارد پیش می رود؟ یک پیامی خواندم از آیت الله صفائی حائری ناظر به ادیسون؛ «بعضى‌ها مى‌گويند: عبادت به جز خدمت خلق نيست، پس اديسون هم خدمت كرده است. خدمت يعنى چه‌؟ وقتى آدميت آدمى را مسدود كردند، وقتى چشم او را كور كردند، اگر نور افكن هم برايش درست كرده باشند، آيا به او خدمت كرده‌اند؟! وقتى دلش را كور كردند، اگر برايش چراغ آماده كنند، خدمت است‌؟! دنيايى كه چشم آدم‌ها را از كاسه در آورده، دل آنها را وارونه كرده، ذهنيت آنها را بسته و كور كرده، حال اگر به آنها نان بدهد، آب بدهد، زندگى كامپيوترى بدهد و همه چيز را براى آنها همان طور كه مى‌خواهند فراهم كند، آيا به آنها خدمت كرده است‌؟! چه كسى را فريب مى‌دهيد؟ در چه فضايى حرف مى‌زنيد؟» حال نه اینکه ادیسون به تنهایی چشم بشر را کور کرد و نور افکن به او داد. اما همین نور افکن باعث شد که دیگر دنبال نور دیگری نگردد که تمام نور همینست. چرا به گونه ای شد پیشرفت علمیِ تکنولوژی که زندگی اگر با این ها توامان نباشد دچار اختلال جدیست؟ و چرا در جامعه اسلامی رشد صنعتی یکی از اهداف اصلیست؟ خب اینکه به بیشتر چسبیدن بشر به زمین می افزاید؟ برای حیات مقابله با دشمن است؟ آیا رازیست در پیشرفت تکنولوژی با رسیدن به عالم غیب؟ (چگونه فاش می‌گردد این راز؟)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به گفته مولای‌مان امام المتقین «علیه‌السلام»: «العلم نقطة کثّرها الجاهلون» علم، نقطه‌ای بود که جاهلان آن را تبدیل به انواع‌ نمودند. و این آغازِ سرگردانی‌ها شد و خوشا به حال روحیه‌هایی که همه حقیقت را در ساده‌ترین زندگی‌ها دنبال کردند و نگریستند. و به امید آینده‌ای که باز انسان متوجه شود بسیاری از این کثرات، حجاب حضور در محضر حقیقت است. می‌ماند که باید به یک معنا فرزند زمان خود شد و در همین جهان زندگی کرد، ولی دل به آن نبست و سعی کرد جهت‌ها را به سوی آن سادگی‌ها جلو برد برای آینده‌ای دیگر، نه برای برگشت به دیروزی که برگشت‌پذیر نیست. موفق باشید

38053

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم استاد بزرگوار: با توجه به تیمی که آقای ظریف برای تعیین وزراء در نظر گرفته اند، نگرانی جدی وجود دارد‌. سوال اینست که مجلس چقدر دستش باز است که وزرای پیشنهادی را رد کند؟ آیا مجلس می‌تواند همه را رد صلاحیت کند یا چند بار ایراد بگیرد؟ افرادی که برای شورای راهبردی معین شده اند تمامشان مسائلی دارند من جمله در فتنه ۸۸ یا براندازی بعضا شرکت داشته اند. نگرانم انقلاب متوقف شود. شاید الآن شرایط از زمان خاتمی یا روحانی هم سخت تر باشد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته مجلس موظف است صلاحیت وزرایی را تعیین کند که شأن آن‌ها مناسب مسئولیتی باشدکه در راستای اهداف انقلاب اسلامی قابل تحقق است. حال چه اندازه ممکن است، ما برایشان دعا می‌کنیم. موفق باشید

37867
متن پرسش

«یا لثارات الحسین (ع)» سلام: ببخشید یکی از دغدغه کسانی که به پزشکیان رای میدن اینه که میگن دخترامون رو گشت ارشاد می گیره می بره زندان اگه به جلیلی رای بدیم. اصلا برای این طرح ارشاد اگه سوال شد چی باید بگیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که توصیه های آقای دکتر جلیلی به خواندن کتاب های «مصباح الهدایه» و «شرح دعای سحر» و «سرّ الصلوات» و «اربعین حدیث» و «شرح جنود عقل و جهل» از حضرت امام خمینی بوده است و تا این اندازه نسبت به مبانی عرفانی و حِکمی آگاه است. از آن جایی که ایمانِ عرفانی منجر به گشودگی انسان نسبت به عالم و آدم می‌شود؛ باید متوجه بود که ابداً شخصیت آقای جلیلی شخصیتی نیست که متأسفانه جبهه رقیبِ ایشان تحت عنوان «طالبانیسم» به ایشان نسبت می‌دهند و البته همان طور که نباید قاطعیت مولای مان علی«علیه السلام» را در مقابل انحرافاتی چون حکمیّت، بسته بودنِ آن حضرت قلمداد کرد؛ قاطعیت های دکتر جلیلی در مقابل لیبرالهای وطن فروش را نباید بسته بودنِ ایشان به حساب آورد. موفق باشید  

37815

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسمه تعالی، سلام علیکم: در حرم امام رضا سلام الله به یادتان هستیم. ۱. باتوجه به هدف حیات زمینی آدم، که اینگونه مطرح شد که در مذهب عقل، نیاز حقیقی بود که انسان با جنبه ضعف خود روبرو شود و به زمین هبوط کند تا بتواند ضعف ها را بر طرف کند و شایسته ملاقات با حضرت حق گردد. این پرسش ایجاد می‌گردد که اگر هدف خلقت انسان همچون کودکی است که تا بیاید راه رفتن را یاد بگیرد، چندین بار بر زمین می‌خورد. و همین زمین خوردن ها، گناهان اوست. خب حال که در مسیر صعودی پیشرفت قرار گرفت و با گذر زمان ضعف ها را برطرف‌کرد؛ یعنی دیگر به هر قدر که از ماده و جسمانیت عبور کرد و حقیقت گناهان برایش آشکار گشت و دیگر دچار گناه نشد و میلی به کثرت نداشت، آیا در روز حساب، بازخواست گناهانی که در مسیر رشد مرتکب شده بود، می‌گردد؟ اساسا با این نگاه گناه چه معنایی خواهد داشت؟ مگر قرار نیست با هست خودمان مواجه شویم؟ خب اگر این هست از گناهان گذر کرده باشد و میلی نداشته باشد، عمل اینجا چه معنایی پیدا می‌کند؟ یعنی اعمال سوء گذشته او بالافعل چه معنایی دارد و دیگر باز خواستی معنا دارد؟ ۲. جایگاه عمل با توجه به روایت: «اَلتّائِبُ مِنَ الذّنبِ كَمَن لاذَنْبَ لَهُ» چگونه است؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که روایت مذکور متذکر است حقیقتاً انسانها با توبه ای که نسبت به آن عملِ گناه انجام می‌دهند، دیگر شخصیت دیگری شده اند و در جایگاه وجودی دیگری قرار دارند و نباید از این لطف بزرگ حضرت معبود که همان تواب بودن است، غفلت کرد. موفق باشید

37735

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: اصلحان بعد از جناب جلیلی را اگر مشخص بفرمایید. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کار مشکلی است. با نظر به حضور تاریخی انقلاب اسلامی، انسانی مدّ نظر است که نه انسانِ جهان غرب است، با انواع توهّمات؛ و نه انسانِ جهان متحجّرین، که بیرون از تاریخ است. انسانِ انقلاب اسلامی انسانی است حاضر در این تاریخ در عین قدسی‌بودن. و بنده در شخصیت سیاسی و معنوی آقای دکتر جلیلی توجه به چنین انسانی را احساس می‌کنم. موفق باشید 

37609
متن پرسش

سلام استاد: در رابطه با وقایع اخیر و شهادت ریس جمهور عزیز در دلم غم هست ولی گریه م نمیاد. در رابطه با سوختن احسان و دخترش در ماشین باهاشون صحبت کرده بودم. سرشار از عشق و لذت بودم و عشق رو فقط درون خودم نمی‌دیدم همه جا پر از عشق بود. از نقشه ای که براشون کشیده بود از سلیقه ش و فکرش از علمش از طرح و برنامه ش از صبرش از موفقیت سنجی حادثه از...‌‌‌‌ و در نهایت از طرحی که برای پاکسازی اونها کشیده بود (به نظر من) لذت می‌بردم ولی برای رییسی غم در دلم هست ولی لذت وعشق نه کاملا بهش اعتماد دارم به طرح و برنامه‌ای که ریخته اصلا نگران آینده نیستم نمی‌پرسم چرا چرا. میگم خوب بعدش چی میشه و انتظار سوپرایز شدن رو از طرفش دارم چون وقایع رو میتونم دست او در کاره حالا هرچه واقعه شدید تر انکار دستش رو پیدا تر می‌بینم و از این لذت می‌برم چون خودش رو بی لباس نشون میده می‌بینم که دوستان گریه و زاری می‌کنند و در غزل حافظ هم. پس من چم شده. نکنه اشتباه رفتم. قضیه چیه. قسی القلب شدم آیا؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد می‌توان به ورقی از تاریخ در بستر توحیدی که در این زمانه ظهور کرده؛ اندیشه نمود. حال گاهی در نظر به صفحه‌ای است که گشوده شده و ما احساس نزدیکی می‌کنیم و عزمی در ما طلوع می‌کند، و گاهی افقی گشوده می‌شود و طلبی عرشی پیش می‌آید و اشکی جاری می‌شود. مهم آن است که متوجه باشیم در شخصیت شهید رئیسی این مائیم و آینده‌ای که با عزم‌هایی بلند در پیش است. و حکایتِ باز رئیسی از او به گوش می‌رسد. موفق باشید      

37590

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

«السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» سلام خدمت استاد طاهرزاده: بار ها به روضه امام حسین فکر کرده ام و اینکه روضه باید چگونه باشد دیدم کارخاصی نیاز نیست انجام داد همین ذکر مقاتل و ... کافی هست. گویا در هر داستانی ما باید خودمان را در درون داستان بیابیم برای ما داستان کربلا را بارها گفتته اند اما در کربلا حاضر نشده ایم یا حاضر شده ولی من هایی که برای خود ساخته ایم متذکر نمی‌شوند چگونه افق حضور در کربلا را با شنیدن روضه بگشاییم؟ می‌دانیم که انقلاب اسلامی تاریخ کنونی ما از گذشته یعنی کربلا آمده و برای حضور در این تاریخ باید به گذشته توجه کرد تا در آینده ای که دوباره می آید حاضر شد و برای توجه به گذشته باید آینده را یعنی عالم بقیت اللهی را مدنظر قرار داد. (شاید این نکته کمکی نکند اما به ذهنم رسید بیان کنم)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته خوبی است. اساساً حضرت اباعبدالله «علیه‌السلام» طوری در صحنه کربلا حاضر شدند که همه انسان‌ها در انسانیت خود نسبت به آن حضرت احساس یگانگی می‌کنند و عزاداری و روضه برای آن حضرت به معنای حضوری است که ما در نسبت با آن حضرت، امروز و فردای خود را زنده و بزرگ نگه داریم. موفق باشید

36959

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: چه حالی پیدا کردم. هردم، این من این خود را می‌بینم و میابم در بدِ بد بد چنگال، ماسه های فرو کش، اندر سایه مطلق و همیشگی ام، او به من دروغ می‌گوید. میگه قفس دلبازه و پرواز دلگیره... من چه گناه کرده که هست حال خوشش را هم از من دریغ کرده. جوانم و به زندان افتاده ام، همه ی آب ها از آسیاب افتاده اند و انگار که هیچ و هیچ. خطاب من به قول حاج قاسم « پیر خوشنام» : ای تکیه و پناه. زیبا ترین لحضه. پر عصمت و پر شکوه. تنهایی و خلوت من. وای دلم تنگ شد برای این کلیپ های حاج قاسم و آقا مصطفی و حاج همت؛ آوینی برایم حرف ها دارد اما چه حیف که شب است و توفیق ما هم در شب هاست است و به روز نکشیده به خواب میرم. او امشب گفت از من بپرسید که من راه های آسمان را از طرق زمین آشنا ترم. مثل این که بوی یک طوفانی عظیم میاد، این چند وقت اینقدر مست بودم و حواسم نیست بود، اگر هست هم بود برای من نبود. کجا رفت اون عشق، چرا هردم داره از اون عشق کاهیده تر میشه، خود هم باورش نمیشد عاشقی را و الان باورش شده و نیست یادی. دلم پرواز میخواد، دلم همراز میخواد. (گر چه ما بندگان پادشهیم / پادشاهان ملک صبحگهیم . گنج در آستین و کیسه تهی / جام گیتی نما و خاک رهیم. هوشیار حضور و مست غرور / بحر توحید و غرقه گنهیم. شاهد بخت چون کرشمه کند / ماش آیینه رخ چو مهیم. شاه بیدار بخت را هر شب / ما نگهبان افسر و کلهیم. گو غنیمت شمار صحبت ما / که تو در خواب و ما به دیده گهیم. شاه منصور واقف است که ما / روی همت به هر کجا که نهیم. دشمنان را ز خون کفن سازیم / دوستان را قبای فتح دهیم. رنگ تزویر پیش ما نبود / شیر سرخیم و افعی سیهیم. وام حافظ بگو که بازدهند / کرده‌ای اعتراف و ما گوهیم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پس باز باید در بودنِ خود با همه تنگی ها به شدنی فکر کرد که نویسنده محترم سؤال شماره 36951 با ما در میان گذارده‌اند. ایشان آنچنان حرف را تمام کرده‌اند که جایی برای آن‌که بنده چیزی بگویم، نمانده. موفق باشید

36887

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: چه زیباست وقتی می‌بینم ما در انقلاب اسلامی به مرتبه ای از رشد‌ زندگی رسیدیم که حضور در آینده یا همان امیدواری و عبور از مشکلات را حیات اصلی خود حس می‌کنیم و این زیبا ترین هدیه از جانب خدا به ما بود پس چه نیکوست شکرگذاری این رحمت معجزه آسا. براستی همه عمر تشنه ریختن مِی های نابِ حکیمانه حقایق خدا بودم تا با خلق خدا به اراده خدا بهره‌مند شویم و زندگی کنیم . ای برادر اگر بگویم در انتظار این لطف خدا به ما چندین هزار مرتبه مُردم و زنده شدم به باور کسی نمی آید منی که عظیم ترین های عالم نمی‌توانست قانعم کند و با احدی رودربایسی ندارم در مورد جانم دین خدا با عظمتش از زیبا ترین عشق متلاشی ام کرد چه زیباست و چه وصف نا پذیر و چقدر عقل و دل است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یعنی سیر «فی الحق بالحق الی الخلق»، تا در آینه انسان‌ها گوهر انسانیت‌ آن‌ها مدّ نظر باشد. موفق باشید

36718

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ فَرِّغْ قَلْبِي لَِمحَبَّتِكَ ، وَ اشْغَلْهُ بِذِكْرِكَ...» سلام خدمت استاد طاهرزاده. انسان وقتی در محضر اولیای الهی مشرف می شود، آیا باید با خدا مناجات کند یا با اولیای خدا؟ مثلاً وقتی به لطف الهی به زیارت شمس الشموس حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شدیم، تقاضاهای خود را با خدا در میان بگذاریم یا با حضرت رضا علیه السلام؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیارت «امین الله» با اصالت سندی که دارد، نمونه خوبی در این امر است که پس از حضور در محضر امام و سلام بر آن حضرت، و انس با شخصیت روحانی آن امام، آنچنان زمینه فراهم می‌شود که به عالی‌ترین شکل با خدا مناجات می‌کنید. موفق باشید

36708

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: دلم کربلا میخواد. می‌ترسم می‌ترسم از این سرما، و یخبندان. فقط عصر عاشوراست که میتونه این یخ رو ذوب کنه. .

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! و ارادت به حاج قاسم ذیل رهبر معظم انقلاب به همان معنایی که فرمود: «والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی {رهبر معظم انقلاب} است که امروز سکّان انقلاب را به دست دارد.» موفق باشید

نمایش چاپی