بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
37097

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

ما در خانه دل یاریم یا او در خانه دل ماست؟ گفت: از چه می‌پرسی که هر دو در بی‌خانمانیمان سرگشته‌ایم! خوش آن روزی که همه‌ی علامت‌های سوال به علامت تعجب مبدل می‌شوند! وقتی در تو متحیّرم سوال «متی احار فیک یا مولای» من بی‌جواب خواهد ماند! می‌بینم که می‌گویی: نمی‌گویم ولی ببین: همیشه! حتی آن زمان که وجودت را در آغوش می‌کشم و غرق در جاودانگی عطر بهاری‌ات می‌شوم، بویی از هویت بهارآفرینی‌ات نخواهم برد. بگذار اینبار با تارهای صوتی حنجره‌ام بجای مرتعش کردنشان برای ایجاد سوالات وهمی، سه‌تار بزنم ستاری‌ات را! ای پیداترین مستور در میان سطور جان من! وقتی یکپارچه در آغوشم می‌کشی، آوارگیم را زیر قبای ستاریت گم می‌کنم. مولای دلتنگی‌ها این زیست شاعرانه را از من نگیر! قلوب پاک شما مجمع مشیّت‌ها / وجود جامعتان ماورای نیّت‌ها / میان جامعه هستی، شبیه نوری تو / میان کوچه و بازارِ جامعیّت‌ها / سیاهی دل ما را جمال می‌بینید / شبیه عمّه صبورید در اذیّت‌ها / مودّت تو که نزیک‌تر به من ز منی / وصیّتی است ورای همه وصیّت‌ها / هر آنکه آینه شد لا یمسّه نشنید / که ذات آینه پاک است از منیّت‌ها

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. در این‌جا است که انسان‌ها زشتیِ «فخر» بر دیگران را احساس می‌کنند و به یگانگی نسبت به انسانیت دیگران پی می‌برند. مثل یگانگی که آقای آرون بوشنل نسبت به مردم غزه احساس کرد و طاقت ماندن نسبت به آنهمه ظلمی که به آن‌ها از طرف کشورش می‌شد، نداشت. خود را آتش زد تا به همه خودبین‌ها و فخر و استکبار، آتش بزند. موفق باشید 

36988

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: ممکنه فهم خود از سخن رهبری که نوید نزدیک شدن به قله را خبر می‌دهند و صحبت حاج قاسم که در جمهوری اسلامی هرچه پیش بروید راه باز است را بیان فرمایید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! راه توحید، راهی است که هرگز بن‌بست در آن نیست به همان معنایی که قرآن به اهل ایمان که راه توحید را برای خود مدّ نظر قرار دادند، می‌فرماید: « وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ». با توجه به این‌که انقلاب اسلامی حاصل تلاش اهل ایمان بود، پس راهی است که همواره گشودگی و باز گشودگیِ بیشتر در آن هست. ظرایفی که اخیراً رهبر معظم انقلاب با مردم غیور آذربایجان در میان گذاشتند. موفق باشید

36858

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: این خبر رو امروز شنیدیم: صبح امروز؛ حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید «نوید صفری» از شهدای مدافع حرم. قسمتی از وصیت‌نامه شهید صفری: «زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد و بدانید هرکه ۴۰ روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت می‌کند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش. ان‌شاءالله شرمنده شما نباشم.» الان با این وصیت نامه فکر می‌کنم زبارت عاشورا نخوندم. شهید صفری چه عاشورایی رو خونده که این جور از ما طلب نیابت و هم راهی می کنه و تضمین عجیبی رو هم به عهده می گیره. فرمودید: تو پای در راه نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت کجا باید رفت. انگار هنوز حتی در راه هم‌نیستیم. عزم و همت کجاست تا عاشورا به وقت شهادت بخوانیم. آه از حکایت فاصله ها و آه از نرسیدن ها. فرمودید: قدرت می بشکند ابریق را. وقت نوشیدن این می فرا می رسد؟ جز حیرت و انتظار جز نمی دانم چه باید کرد؟ «کلا سوف یعلمون ثم‌کلا سوف یعلمون» هنوز نه....

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این حالت مربوط به ذوق آن عزیز بوده که از طریق «زیارت مکرم عاشورا» نوعی حضور با حضرت سیدالشهداء «علیه‌السلام» برایشان پیش می‌آمده و در این راستا به بقیه چنین توصیه‌ای داشته‌اند. ولی هرکس باید خودش متوجه شود در بستر اسلام به حکم «اَلطرقُ الی الله بعدد انفاس خلائق» بنگرد در کدام راه باید قدم بگذارد تا جواب طلب خود را بیابد. و از این جهت نمی‌توان به همگان چنین توصیه‌ای داشت. موفق باشید

36807

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

و اما سوال من: اینکه آهویی در حال چرا در علفزار شکم عقل، صید شیری می‌شود که نمی‌داند از کجا بر او استیلا یافته جرم آهوست یا جرم شی؟ اما همه مرا مجرم می‌دانند، آری چون بجز او نیست! انا من المجرمین منتقما! انتقام ما به این است که می‌گوییم چنگال عشقت را بیشتر در جسم و جانمان و آنچه نمی‌دانیم و نباید بدانیم فرو کن! و باز از خود انتقام می‌گیریم. بیشتر زخم بزن بر تن آهوهایت. شیرِ لفظ است هر آن شیر که شیری نکند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: گویا این آهو است که با آهوبودنِ خود، شیر را برای دریدنش، شیر کرده است تا معلوم شود نباید از زیبایی‌های فوق‌العاده چشم پوشید. راستی! اگر آهو، آهو نبود با آن دل‌رُبایی‌هایش؛ شیر آن سلطان جنگل، اینهمه تلاش برای شکار آن آهو می‌کرد؟! این داستان عجیبی است. به این حدیث قدسی فکر کنید که حضرت حق چگونه شیفته بنده‌اش می‌شود و تا کشتن او جلو می‌رود تا خودش دیه او شود. فرمود: «مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدنی عَرَفَنی، و مَن عَرَفَنی احَبّنی و مَن احَبّنی عَشَقَنی‌، و مَن عَشَقَنی‌ عَشَقْتُهُ، و مَن عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ، و من قَتَلْتُهُ فَعَلَی دِیتُهُ، و مَن علی دیتُه فانا دِیتُه‌؛ ‌ آن‌کس که مرا طلب کند، مرا می‌یابد و آن‌کس که مرا یافت، مرا می‌شناسد و آن‌کس که مرا شناخت، مرا دوست می‌دارد و آن‌کس که مرا دوست داشت، به من عشق می‌ورزد و آن‌کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می‌ورزم و آن‌کس که من به او عشق ورزیدم، او را می‌کشم و آن‌کس را که من بکشم، خون‌بهای او بر من واجب است و آن‌کس که خون‌بهایش بر من واجب شد، پس خود من خون‌بهای او می‌باشم. موفق باشید

36651

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: بنده تمامی کتب شما در زمینه انسان شناسی را مطالعه کردم (بجز معرفت النفس و حشر) اما در موضوع شناخت انسان به دنبال چیزی بالاتر از اینها بودم. صد البته اگر این کتاب ها نبود شروع حرکت بنده هم نبود. سوال این است که ما بدن را محل ظهور نفس می‌دانیم یا بدن را خود یک نفس می‌شماریم؟ این سوال برآمده از سوال دیگری است که رابطه بدن و نفس چیست؟ آیا بدن صرف یک ابزار و دستگاهی است که نفس از آن استفاده می‌کند برای تکامل خود؟ کدام نفس است که بدن را تحت سیطره خود دارد؟ روح و نفس با هم قابل جمع هستند یا خیر؟ و... افکار من سرشار از سوالات بالاست. اگر می‌شود در حد فهم سوالات بالا را پاسخ و یا ارجاع به کتاب و استادی بدهید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده با کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن و یا کتاب «خویشتن پنهان» جواب سؤال‌های خود را می‌گیرید. کتاب «معرفت نفس» آیت الله حسن زاده نیز در این مورد بسیار ارزشمند است. موفق باشید

36637

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام بر استاد عزیزم: استاد متنی راجع به دو مقام حضرت فاطمه الزهراء نوشته ام. می‌خواستم نظرتان را بفرمایید. یا فاطر ّبحق فاطمه پرسید: از حضرت زهراء چه می‌دانی؟ گفتم: سلام و برکت خداوند بر حضرت فاطمه الزهراء دو مقام از ایشان بسیار دلنشین است! اولی مقام فَطَمیّت دومی مقام لیله القدری با تجلی مقام اولی، شیعیان از آتش بریده می‌شوند. آتشی که همه ما الان گرفتار آن هستیم. با تجلی مقام دومی، شیعیان ره صد ساله را یک شبه طی می‌کنند و به مقام یاری امام می‌رسند. با تجلی مقام فطمیّت، حرُ از آتش جهنم بریده شد و ره صد ساله را یک شبه طی کرد. و با تجلی مقام لیله القدری، حضرت عباس هم به مقام فرزندی حضرت زهراء رسیدند. خدایا بحق حضرت فاطمه الزهراء ما را هم از آتش تعلقات جدا کن و به مقام یاری امام عصر برسان. لانها فطمتْ هى و شیعتها من النار لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ https://eitaa.com/tabeensade

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است بخصوص با نظر به مقام لیلۀ القدریِ آن حضرت که انسان می‌تواند در جهانی که در مواجهه با آن حضرت است به نوعی حاضر شود که مقام حضور فرشتگان و روح است در جان انسان. جهانِ لیلۀ القدری حضرت زهرای مرضیه «سلام‌الله‌علیها» جهان عجیبی است که به «گفت» نمی‌آید. موفق باشید

36480

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام وقت به خیر: ببخشید من یه سوال پرسیدم شماره 36439، درخواست دارم حذفش کنید، چون با اطلاعاتِ نامطمئن پرسیدم و برای شخص بد میشه. ممنون.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سؤال مذکور اساساً در معرض دید کاربران قرار نگرفته است. موفق باشید

36457

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: عرض ادب و احترام محضر استاد عزیز. بنده یک برداشت از مبحث تقسیم وجود به ذهنی و خارجی در فلسفه دارم که نمیدونم درست می‌باشد یا نه؛ اینه که احساس می‌کنم مبحث «لزوم ارتباط با وجود به جای ارتباط با مفهوم وجود.» و در یک کلام، اصل مبحث کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می‌شود، امتداد عملی و عرفان عملیِ همین بحث تقسیم وجود به ذهنی و خارجی می‌باشد. خلاصه: شروع و ریشه مباحث کتاب آنگاه که فعالیت عای فرهنگی پوچ می‌شود از همین بحث وجود ذهنی و خارجی شکل گرفته و شروع شده. استاد، حلال بفرمایید اگر دقیق ننوشتم. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که وقتی ما در بستر وجود، نسبت خود را با همه چیز برقرار کنیم؛ دیگر دوگانگی بین مفهوم و مصداق در میان نیست. در شماره ۵۲  بحث  «انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی» نکته‌ای عرض شد که خوب است در جریان آن باشید. موفق باشید
با توجه به آنچه گذشت آیا می‌توان در انتظاری که نظر به قلمرو گشوده هستی دارد، در عین روحیه توکل و توقع‌نداشتن، گرفتار کناره‌گیریِ انفعالی نشد؟ و به حضوری دست یافت که به ما از قول خداوند در حدیث قدسی خبر داده‌اند: «لا يَزالُ عبدي يَتَقرَّبُ إلَيَّ بالنَّوافِلِ حتّى اُحِبَّهُ، فَأكونَ أنا سَمعَهُ الذي يَسمَعُ بهِ، و بَصَرَهُ الذي يُبصِرُ بهِ، و لِسانَهُ الذي يَنطِقُ بهِ» تقربی که سمع انسان خدایی می‌شود و خداوند است که در هستی چنین انسانی می‌شنود و می‌بیند و سخن می‌گوید و انسان چنین حضوری را که حضور خداوند است نزد خودِ خداوند، در خود احساس می‌کند.
آیا این نوع تقرب همان حضوری نیست که انسان را در بیکرانه خود متوجه انتظاری می‌کند که همان اندیشیدن به «وجود» است؟ و این، همه‌ی برخورداری و دارایی است، زیرا همه‌ی بقاء است، به معنای حقیقی کلمه. بودنی که انسان در هر صحنه‌ای برای باقی‌بودن بر آن، خود را حاضر می‌کند تا هرچه بیشتر خود را تجربه کند، بدون انگیزه‌های خود، فعالیتی والا و گشودگیِ راسخ و خودِ گشوده به سوی گشودگی که بیرون از خود نیست که به صورت ابژه در آید. این یعنی «ما می‌توانیم». زیرا فهیمده‌ایم به چه سویی باید حاضر شویم تا با بنیان و وجودِ هر پدیده‌ای در متن هستی‌اش در بستر تاریخی آن حاضر گردیم و بفهمیم «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». زیرا هستیِ استکبار در مواجهه با هستیِ حقیقی، توهّمی بیش نیست و این یعنی تفکر حقیقی که در هستی و «وجود» ریشه دارد. درک آنچه گذشت، درک حضور بشر جدید است و مواجهه‌ای که می‌توان با آن داشت و نیز درک موقعیت تاریخیِ خود که همان جمع «ایران تاریخی» و «اسلام بالنده» است در بستر انقلاب اسلامی و مسئولیتی که نسبت به نقش کلانِ خود در جهان امروز  بر دوش خود باید احساس کنیم، تا ابعاد نهفته هستی خود را بیش از پیش احساس نماییم به عنوان آخرین انسان در آخرین دوران.

 

36406

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

روزگار عجیب و غریبی است، هر کاری که می‌خواهی بکنی نمی‌شود، اصلا دست و دلت به کاری نمی‌رود که بشود یا نشود! سخت، معنای عسرت و گرفتگی روزگار را با تک تک اجزای بدنت حس می‌کنی، بی معنایی همچون نشئه خماری تریاک از تک تک سلول هایت بالا می‌رود تا اینکه کم کم به مغزت برسد و آن را از کار بیاندازد. بی خود می‌شوی، همان که مردم در زبان عامیانه می‌گویند بی بخار، بله! بی بخار بی بخار می‌شوی. از دست خودت کلافه می‌شوی که چرا چنین شده است و حتی همان لحظه هم حاضر نیستی کاری بکنی و اصلا مگر می‌شود کاری هم کرد که زمانه زمانه ی بی کاری است. گریه های ممتد پسرم را می‌شنوم که نمی‌خواهد بخوابد و مادرش در تلاش است که او را به زور خواب کند، شیر می‌‌خواهد، می‌خورد یا نمی‌خورد نمی‌دانم اما هنوز گریه می‌کند و به خواب نمی‌رود و در تقلا است که هر طوری شده به آزادی برسد، آزادی از خواب آن هم در عین خستگی و خواب آلودگی، نهایتش در رختخواب بخوابد یا روی زمین توی هال فرقی نمی‌کند، الان بخوابد یا یکساعت دیگر نیز فرقی نمی‌کند، آخرش می‌خوابد و خواب همان غفلت است. ما دقیقا همین بچه ایم در روزگاری که خستگی و خواب آلودگی ذاتی آن امانمان را بریده و دیر یا زود می‌خوابیم. کاش لااقل خوابمان رویا باشد نه کابوس! رویای روزی که دلمان گیر درست و غلط ها نباشد، اصلا همه دوگانه ها را بشکنی تا سومی ای بشوی ماورای باورها. این کابوس باورهاست که نهایتا تنگ گلویمان را در خواب غفلت می‌گیرند و می‌فشارند تا از هوش برویم و دیگر امیدی به زنده ماندمان نباشد و شاید هم بمیریم. بله مردن! آن هم چه مردنی! ایستاده و با چشم باز در حالی که قلبمان می‌زند و ریه هایمان پر و خالی می‌شود و زبانمان از تکاپو گفتن لحظه ای نمی ایستد خواهیم مرد. می‌میریم و دنیای بی رحم بر جسدمان ادرار خواهد کرد که تا بوده و تا هست چنین هست. علی ای حال بر این مرده نظر اندازید و دعایی و فاتحه ایی که شاید خدایش بیامرزد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان آزاده نشان می‌دهد که بر هیچ امر و باور باطلی سر فرود نمی‌آورد، امور باطلی که انسان را همچون بردگان از خود بیگانه می‌کند و انسان را به نام زندگی در گورستانی خاموش فرو می‌برد، زیرا جرأت نمی‌کند در راستای رجوع به حقیقت در مقابل هر امر و باور باطلی همچون «متعمّقون» ایستادگی کند.
اگر زندگی همان حضوری است که انسان هم‌اکنون خود را در بیکرانه وجودش به سوی او احساس می‌کند، به همان معنای احساس فقر ذاتی و فقیر الی الله‌بودن، هر چیزی که می‌خواهد ما را از چنین حضوری باز دارد، دشمن ما می‌باشد، حتی اگر در قالبی مقدس عرضه شود و به نام اخلاق بخواهد ما را از آن حضور و از آن زندگی محروم کند. در راستای یگانگی با دیگر انسان‌ها، همیشه دیگران باش، خاستگاه عشق همین است. مبادا چنین در نظر آید، که با خودخواهی‌ها، کارهای‌تان دون‌پایه و خوار گردد. موفق باشید

 

36238

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام خدمت استاد بزرگوار: مدتی است احساس می‌کنم ظهور اتفاق افتاده است البته نه به کامله بیشتر از اینکه ما نیاز به دعا برای فرج داشته باشیم به دعا برای داشتن چشم ظهور بین نیاز داریم آیا ظهور یک امر وجودی است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مسلّماً نور حضرت در این شرایط بیش از پیش در صحنه است و ان شاءالله با تعیّن شخصیت ایشان، بشرِ امروز ره صدساله را یک‌شبه طی می کند. نمی‌بینید وجود نائب آن حضرت چه اندازه کارساز است؟!! حال حساب کنید اگر در کنار حضور همه جانبه آن حضرت، آن حضور تا ظهور شدت بیابد؛ چه جهانی در راستای نابودی باطل و حاکمیت حق پیش می‌آید. موفق باشید

36232

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

نمی دانم درست می بینم یا نه. آینده همین حالاست، همه ی زندگی همه اش یکجا همین حالا هست مثل یک بوم نقاشی منتها ما نمی توانیم همه را با هم ببینیم و هر بار نظرمان به یک صحنه می افتد؛ و گمان می کنیم که حالایی داریم و آینده ای؛ در حالیکه حالا و آینده و گذشته مربوط به بدن است و ما فقط ماییم، به قول جناب علامه هستیم که هستیم. البته ایشان می فرمایند :ما ابدیت در پیش داریم؛ هستیم که هستیم» ولی گویا منظورشان این است که ما با ابدیت مواجهیم؛ نه اینکه بعداً ابدیتی باشد؛ ابدیت همین الآن هست منتها ما بی خبریم، ابدیت گویی یعنی همه اش خدا شدن نه اینکه تا همیشه ماندن، تا خدا راه زیادی نیست؛ بلکه اصلاً راهی نیست؛ قرار نیست برویم؛ قرار است بشویم، هرچه هست خداست و ما هم گویی خداهای بی خبریم که از اصلمان غافلیم یا خودمان را از اصل انداخته ایم، شاید بگویید کافر شده ام و از جهنم بترسانیدم؛ جهنم آیا جز خودم است وقتی که بی شرمی و زشتی می کنم؟ جهنم ولی چقدر پر تنفّر است و چقدر حسرت دارد، ولی چه آسان می شود جهنم خود را بهشت کرد؛ کاش فقط همت باشد؛ آری بهشت کردن همت می خواهد؛ چمران می خواهد؛ و چمرانی نگاه کردن! من ولی به شدت از مردن می ترسم؛ وحشت بسیار سنگینی می گیردم از مردن؛ دعا کنید هرگز نمیرم؛ من دلم خدا شدن می خواهد؛ خدا شدن که عیبی ندارد؛ همه ی اهل جهاد خدا می شوند؛ معبود شدن مذموم است؛ دعا کنید ‌که من هرگز نمیرم؛ من دلم می خواهد از چشمه ی شهادت بنوشم؛ حتی به قدر جرعه ای؛ از دست خدا؛ از دست خود خود خودش؛ از آب حیات...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هم اکنون در ذات خود حضوری بیکرانه و ابدی هستیم و هر اندازه نسبت خود را با توحید الهی بیشتر کنیم از طریق عبودیت، این بیکرانگی را نسبت با خدا روشن و روشن‌تر احساس می‌کنیم. موفق باشید

36230
متن پرسش

سلام استاد عزیز و دوست داشتنی درود برشما: سوال من این است که چرا اینقدر درحوادثی که پیش می آید اینقدر نگران و هراسان می‌شویم و حق را آن طور که شاید و باید در صحنه نمی بینیم در موضوع همین غزه خیلی غصه می‌خوریم و کاری هم از دستمان بر نمی آید واقعیت این است فشار روحی زیادی به ما وارد می‌شود آیا از ضعف نفس مااست؟ آیا این امر طبیعی است و یک آزمایش الهی است؟ و از همه مهمتر بعد از مرگ و در عالم برزخ که درک وسیعتری خواهیم داشت وضعیت به همین منوال خواهد بود ‌یعنی باز هم غصه و فشار روحی؟ با تشکر از شما استاد عزیز و همکارانتان در این سایت بسیار معنوی.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که به گفته رهبر معظم انقلاب قلب ما از ظلمی که به مردم غزه می‌شود، خون است؛ بحثی نیست. ولی با نظر به اینکه یافته‌ایم: «وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» دلمان محکم است که این دشمنان بشریت هرچه بیشتر خود را به نابودیشان نزدیک می‌کنند و در شهادت مظلومین، حکمتی هست ماورای آنچه که ظالمان گمان می‌کنند خودشانند که قدرت شهادت مظلومین را دارند و در نتیجه باید به این نکته فکر کرد که فرموده‌اند: «صد هزاران طفل سر ببریده شد / تا کلیم الله صاحب‌دیده شد». موفق باشید.

36116

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض ادب وقت بخیر استاد: استاد طبق قواعد نحوی در حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» عرف ربه مقدم بر شناخت نفس هست یعنی شناخت خداوند موجب شناخت خود می شود. ممنون میشم نظرتون رو راجع به این مورد مطرح بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از یک طرف در دعای مشهور منسوب به جناب اباذر که جناب جبرائیل به پیامبر«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» خبر دادند که فرشتگان در آسمان، دعای اباذر را تکرار می‌کنند؛ هست: « اللّهمَ انی اسئلکَ الامنَ و الایمانَ بکَ وَ التصدیقَ بنبیکَ و العافیةَ من جمیعِ البلاء وَ الشکرَ عَلَی العافیة وَ الغنی عن شرارِ الناس . » که جناب اباذر تقاضا می‌کنند که خودِ خداوند ایمان به خداوند را به انسان عطا کند. و از آن طرف روایت‌های متعددی داریم در رابطه با معرفت نفس، به همان معنایی که به همان اندازه که خودشناسی کنیم متوجه ربوبیت حضرت ربّ می‌شویم. موفق باشید

36094
متن پرسش

سلام علیکم: در ابتدای کتاب سه دیدار؛ آقای نادر ابراهیمی عبارتی را از امام نقل می‌کنند: ایران موجودی است الهی که بر بال فرشتگان نشسته است بسیار حرف بلندی است اما توضیح می‌خواهد، نظر شریفتان چیست؟ در رابطه با ایران است یا جمهوری اسلامی ایران؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این ایران است که در این تاریخ، راهی است برای آن کسی که به دنبال راه می‌باشد و نمونه راه‌بودنِ ایران برای هرکس و هر جریان، رخدادی است که این روزها در غزه ملاحظه می‌کنید که چگونه بر خلاف همه معادلات عادی، چنین صحنه‌هایی به‌وجود می‌آید تا معلوم شود نماد همه تمدنِ سکولار غربی چگونه ضربه‌پذیر است تا به فردایی بیندیشیم که آن فردا، ادامه جهان مدرن نیست که البته بحث در این مورد مفصل است، باشد که فرصت گفتگو در این مورد پیش آید. موفق باشید    

36007

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام وقتتون بخیر: یک سوال از خدمتتون داشتم من چند بار برام اتفاق افتاده که مثلا میگم فلانی ماشاءلله چقدر سلامته یا فلانی چقد خانواده خوبی داره بعد می‌ترسم چشمشون کنم، بعد نگرانم که یوقت فکر کردن من باعث بشه خانوادش آسیب ببینن یا اینکه اون آدمی که میگم سلامته یوقت خدای نکرده بیمار بشه ولی نمیدونم چی‌کار کنم که این فکرها نیاد تو ذهنم باید چیکار کنم بنظرتون؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مواجهه با خوبی‌ها و امکانات خوبِ مردم و سلامتی آن‌ها این سخنان را بفرمایید؛ بسیار خوب است و این غیر از چشم‌زخم است که روح طرف تمایل به خوبی‌های اطراف ندارد. موفق باشید

35993

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم استاد: ببخشید چند سالی است عطش آموختن و طلب علم در من زیاد شده شده و همین امر باعث شده کتاب های مختلف در موضوعات مختلف معارف مطالعه کنم اما بیشتر باعث گیج شدنم شده. استاد باید این حیرت در این زمینه، چگونه پاسخ بدم که هم برای خودم اثرگذار باشه هم برای اجتماع؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی بفرمایید با «معرفت نفس» شروع کنید و از این جهت پیشنهاد می‌شود با سیر مطالعاتی که سایت مطرح کرده است، همراه شوید. https://lobolmizan.ir/page/seyr موفق باشید

35915

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار: 🙏🏻 عذرخواهی می‌کنم اگر پرسش بنده زیاد جنبه همگانی نداره. بنده خانمی ۱۸ ساله و در شرف ورود به دانشگاه هستم. بعد از ورود به رشته علوم تجربی در اثر انس با آثار اساتیدی مثل شما و.. به این نتیجه رسیدم که فضایی که باید توش تنفس کنم فضای علوم انسانی و تربیت فرهنگی هست. و علنا روحیه فلسفی ای که دارم اقتضا می‌کنه تو جو علوم انسانی اسلامی باشم. با تحقیقاتی که کردم، حوزه خوب برای خانوما توی اصفهان پیدا نکردم، و ترجیح دادم تغییر رشته بدم به علوم معارف اسلامی. در حال حاضر برای ورود به دانشگاه به تردید افتادم که برای فرهنگیان و معلمی اقدام کنم یا رشته فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه می‌تونه کمک بهتری بکنه تو هدفم. می‌خواستم ببینم نظر شما چیه؟ در این شرایط حوزه رو پیشنهاد می‌کنید یا معلمی یا خوندن رشته ای مثل فلسفه یا روانشناسی؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید حضور در میدان معلمی در جوانب مختلف می‌تواند برای خودتان و دیگران مفید باشد. موفق باشید

35913
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیزم: استاد شما می‌گویید در دنیای نیست انگاری حال انسان بد است و بی هدفی او را فرامی‌گیرد .... باید با حضور در انقلاب اسلامی از این نیست انگاری و پوچی ها رها شد و راه را پیدا کرد اما چگونه می‌شود این کار را کرد؟ اگر کسی در فضاهایی رشد کرده باشد که پر از این نیست انگاری ها و پوچی ها باشد و او خودش با توکل و تلاش، به اعتقاداتی محکم و اهدافی استوار رسیده باشد اما همچنان دنیای پوچی ها او را فرا گرفته باشد... باید چگونه و کجا و با چه کس برود و همراه شود تا ابعاد متعالی وجودش را رشد دهد؟ شما می‌گویید حضور در انقلاب اسلامی ولی اینکه چه باید بکنیم چیزی نمی‌گویید؟ من گاه از شدت تنهایی و بی هدفی بسیار حالم بده می‌شود. شما انقلاب دیده اید انسانهای انقلابی، دوستان با خدا انقلابی و محکم، با اهداف عالی و شاید اقوام خویشان مذهبی و با خدا.... کسی که هیچ کدام از اینها را ندارد دلش را به کجا خوش کند و حرکت کند؟ برای کدام هدف تلاش کند؟ در دنیا به کدام سو حرکت کند؟ من در دنیایی و عالمی که شما نشانمان دادید وارد شدم و هنوز به جایی نرسیدم و حتی همفکر همیاری در این راه نیافتم که با اون دلتنگی هایم را بیان کنم. از شدت تنهایی و خستگی و بی هدفی می‌ترسم. شاید بگویید باید صبور باشم و عجله نکنم .اما بنظر من وقتی آدم حالش بد بدتر شد باید کاری بکند و یا بازنگری در خود بکند یا مسیرش را عوض کند. من در پیاده روی اربعین خیلی حالم خوب بود و رسیده بودم به هر آنچه روحم می‌خواست و وقتی برگشتم دوباره به همان زندگی بی معنا برگشتم و حالم همون جور شد. کاش می‌توانستم شفاف تر حالم را برایتان توضیح دهم تا مرا بفهمید اما حیف که بیش از این نمی‌توانم توصیف حالم را گویم. مثل آدمی شده ام که منگ خسته است و حتی قدمهایش تلو تلو می‌خورد و تعادل ندارد. من در خلوت و تنهایی ها و ارتباطم با خدا حالم خوبه اما وقتی به دنیای بیرون میایم سکنایی ندارم که حال خوب بهم بده حتی در خانواده خود هم سکنایی ندارم. گاه از بودن در این دنیا خسته می‌شوم اما دوباره می‌گویم نه من باید باشم و می‌توانم خوب باشم. استاد عزیزم کجاست اون پایگاه های جهادی و بسیج که دست جوان ها را می‌گیرند؟ کجاست مراکزی مذهبی که به حرفهای ما گوش بدهند و راهی عملی جلو ما بگذارند؟ من چندین بار به سها آمده ام تا شاید آنجا سکنی پیدا کنم و با افرادی آشنا بشم که مثل خودم باشن اما آنجا هم نیافتم آن حرکت شوری را که دنبالش می گشتم. کاش می‌شد امام زمانم را ببینم و با سکوتم تمام وجودم را برایشان می‌گفتم. نمی‌دونم چرا این حرفا را برای شما می‌زنم شاید چون محرم رازی ندارم که حالم را برایش بگویم. ببخشید که وقت ارزشمند شما استاد بزرگ را گرفتم. یا علی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از خصوصیات بشر جدید اگر نخواهد خود را فریب دهد اتفاقاً درک همین «نیست‌انگاری» است که جنابعالی احساس کرده‌اید و می‌بینید که گاه و بیگاه به سراغ انسان می‌آید. حال می‌ماند که عبور از آن را در خود چگونه جستجو کنیم و این‌جا است که باید هرکس راه‌های متفاوت را در خود تجربه کند که نمونه‌اش همین حضور اربعینی بود، یا حضور در «زبان» آن‌گاه که خانه وجود باشد و تجلی وجود خود انسان را به میان آورد مانند شعر. و یا حضور در هنر، آن‌طور که شهید آوینی متوجه بسیاری از ابعاد نیست‌انگاری شد. و البته همان‌طور که متوجه هستید و آن شهید بزرگوار نیز متوجه بود همه این نوع حضورها باید در تاریخی که ما را فرا گرفته انجام گیرد. پس در یک کلمه باید پس از درک نیست‌انگاری راهی در راستای سکناگزیدن در «وجود» را در جلوه‌های مختلف آن جستجو کرد و معلوم است که امر ساده‌ای نیست ولی باید آن را به عنوان مشکل عمده این دوران، درک کرد وگرنه متفکرانه زندگی نکرده‌ایم. موفق باشید    

35891

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: در دعای ندبه آمده «عزیز علی... و لا ینالک منی ضجیج و لاشکوی» بر من سخت است که صدای ناله و شکایت من را نشنوی سوال من اینست که اگر امام زمان صدای ناله ما رو نمی‌شنوند پس چگونه همین عبارات را با او در میان می‌گذاریم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این فراز به معنای درد و دل با آن حضرت است، وگرنه توجه آن حضرت به دل‌دادگان‌شان فوق‌العاده است از جنس توجه ایشان به اربعینی‌ها که هیچکدام‌شان از نظر حضرت غایب نیستند. موفق باشید

35816

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد جان خسته نباشید. استاد من دور و بر زندگیم افرادی که نسبتا مذهبی هم هستند را می‌بینم که به مصیبتهای فوق العاده عجیب و دردناک مبتلا می‌شوند و عمریست به چه کنم چه‌کنم هستند و خود و خانوادشون در اذیتند. اما من تا این لحظه از عمرم هیچکدام ازاین امتحانات را نداشته ام و همیشه الحمدلله در غرق نعمت بوده ام. سوالم اینه که همش تو ذهنم میاد که یااابالفضل خدا چه آشی برای خودم داره میپزه و منم دیر یا زود این اتفاقات سخت بلکه چون تا حالا نداشته ام خییییلی سخت تر بناس برام بیفته که نمیدونم این حرفم درسته یا نه؟ و اینکه نمیشه خدا کسی رو فقط به خیر در کل عمرش آزمایش کنه؟ سوال دومم اینه که لحظه مرگ‌هر کسی که تقدیرشه، چه چیزی ملاک تقدیره؟ یعنی چه پیمانه ای که پر بشه ملاک تقدیر خداست چون هم جوان می‌میرد و هم پیر.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به ما فرموده‌اند در نعمت، شکر و در مصیبت، صبر پیشه کنید زیرا در هر دو امتحان می‌شویم و نه آن‌که گمان کنیم نعمت‌ها به جهت امتیازی است که ما در نزد خدا داریم و یا سختی‌ها به جهت بی‌توجهی خداوند است. خیر! «امتحان در امتحان است ای پسر». ۲. چیزی در این مورد نمی‌دانم. موفق باشید

35774

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: من سوال ۳۵۷۶۳ رو پرسیدم. شاید صدای یک مرد موجب شهوت برای یک خانم بشه از کجا معلوم؟ بعدش باید چیکار کرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که عرض شد فضا، باید فضایی که موجب لهو و لعب و فتنه و فحشاء می‌گردد، نباشد. موفق باشید

35679

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: در هویت ساریه ما در حد یک امکان بودیم. طلب کردیم و پروردگار عطا کرد. ما روی چه علمی یا تجربه ای یا آرزویی طلب کریم؟ مگه ما قبل از هویت ساریه جای بودیم که علم به موضوعی داشته باشیم؟ یا اگه از روی نیازمون طلب کردیم این نیاز از کجا شکل گرفته؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اقتضای امکان ذاتی، تکویناً به جهت همان ممکن‌بودن، طلب است و به همین جهت حضرت حق جواب آن طلب را می‌دهد. موفق باشید

35361

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: وقتی خداوند وجود بی نهایت است قاعدتا عالم ماده نیز خارج از او نیست بنابرین چه ابایی دارد بپذیریم در مرتبه ای وجود، خواص مادی داشته باشد و اتفاقا نقص نیست و کمال است چون اگر مجرد صرف بود نقصش این بود که ماده نداشت. مثلا ملائکه ماده ندارند و این، نسبت به انسان که هم ماده دارد و هم عوالم بالاتر، برای ملائکه نقص است. حال خداوند از ماده است تا آنچه در وهم نیاید صحیح است؟ در مرتبه ای ساجد در مرتبه ای مسجود، در مرتبه ای عابد در مرتبه ای معبود، در مرتبه ای عبد است در مرتبه ای رب است، در مرتبه ای حامد در مرتبه ای محمود، در مرتبه ای فانی در مرتبه ای باقی، در مرتبه ای معدوم در مرتبه ای موجود، در مرتبه ای طالب در مرتبه ای مطلوب، در مرتبه ای قاصد در مرتبه ای مقصود، در مرتبه ای آدم در مرتبه ای خاتم، در مرتبه ای عیسی در مرتبه ای داود، در مرتبه ای موسی در مرتبه ای فرعون، در مرتبه ای بی حد در مرتبه ای بی عد، در مرتبه ای محدود در مرتبه ای معدود، در مرتبه ای ظاهر در مرتبه ای باطن، در مرتبه ای غایب در مرتبه ای مشهود، در مرتبه ای سید در مرتبه ای بنده، در مرتبه ای واجد در مرتبه ای موجود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید برای رفع این مشکل باید به مباحث «برهان صدیقین» و شرح صوتی آن رجوع فرمایید. در آنجا مطالب دقیقی پیش می‌آید که نسبت خدا با موجودات در ساحت وجود آنها است و نه در ساحت ماهیت آنها. در سؤال بعدی خود نیز همین مشکل برایتان پیش آمده که گمان می‌شود فتوسنتز نیز اسمی از اسماء الهی است. موفق باشید

35336

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

عرض سلام و ادب احترام محضر استاد عزیز: نظر حضرتعالی راجع به دگردیسی نگرش دکتر داوری اردکانی درباره علم دینی و ناممکن انگاری آن چیست؟ آیا چنین انگاره ای بر تغییر بنیان‌های فکری ایشان دلالت ندارد؟ و آورده های فکری او را در قبال حقیقت غرب حداقل در منظومه فکری وی بی اعتبار نمی‌سازد؟ آیا این نظر، اندیشه داوری اردکانی را در دو دوره متقدم و متاخر و مستقل از هم تفکیک نمی‌کند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه بنده در جریان هستم نکاتی بود که ایشان در مورد علوم انسانی مانند جامعه شناسی و روان‌شناسی و اقتصاد مطرح کردند و فرمودند این علوم در بستر تاریخ مدرن و در مواجهه با مسائل پیش آمده در این تاریخ مطرح شده‌اند و از این جهت علوم انسانیِ اسلامی و یا غیر اسلامی نداریم. و این سخن قابل توجهی است که متأسفانه به جای آن‌که نسبت به سخن متفکرانه ایشان فکر شود، نادانسته شروع به نقد کردند و ما باز از امری که می‌توانستیم بفهمیم، عقب افتادیم. موفق باشید

35238

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسمه و رحمته و رضوانه سلام علیکم: آوینی، مرگ نهیلیسم را در حیات شهادت می داند. مکتبی که شهادت و شهید دارد به مرگ نهیلیسم نمی میرد بلکه به حیات عند ربی اش زنده است در تاریخ و شاید این باشد راز امیدواری رهبر انقلاب از آینده ی پیش روی مکتب خمینی و جوانان آن. شهادت، گذر از پوچی و حضور در زنده ترین حیات تاریخی است که انسان می تواند در آن حاضر شود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! راز امیدواریِ رهبر معظم انقلاب مربوط به نور توحیدی این انقلاب است و حضرت امام که به تعبیر رهبر انقلاب، نه امکان فراموشی او در تاریخ هست و نه امکان تحریف او. موفق باشید

نمایش چاپی