سلام استاد عزیز: در مورد پرسش۳۸۰۳۶ میخواستم رفتار شخص جنابعالی با شخص و اینکه به عنوان مثال اون شخص خود جنابعالی رو (البته باعرض معذرت) هل بده که بخورید زمین یا اون چند مورد که گفتم یا اینکه شخص سیلی محکمی به خود جنابعالی بزنه شمایی که سخنرانی میکنید و سن و سالی ازتون گذشته میخام ببینم نوع کلماتتون واینکه به شخص چی میگید و به من بگید تا ازشما یاد بگیرم به چنین افرادی وقتی مواجه شدم با کدوم ادبیات صحبت کنم و بهشون چی بگم که دچار غضب نشم. دقیقا عین جملاتتونو میخام برام بنویسید استاد. لطفا بنویسید که بهشون چی میگید. جملاتتون برام مهمه. اون جملاتو برام بنویسید. مثلا طرف به من میگه خاک بر سر احمقت کنن تو خیلی احمقی تو آدم نیستی عقل نداری اصلا اونم تویک جمع مثلا چهل نفری ضمن اینکه اون چهل نفر هم دارن میشنوند و بهتون میگن جوابش رو بده چرا هیچی بهش نمیگی که بهت بی احترامی میکنه. اینارو میخام بدونم چی باید بهشون گقت؟ نوع کلمات و خود جملات شخص جنابعالی هنگام مواجهه با چنین جملاتی که شخص به خود شما میگه یا اینکه طرف شما رو جلوی چند نفر هل میده که بخورید زمین. شما چی بهش میگید جلو اون چند نفر میخام بدونم. بهشون چی میگید؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک امر طبیعی است که انسان باید در جای خود از قوه غضبیه خود در کلام و در حرکت استفاده کند. مسلماً اگر کسی به کسی بدون دلیل توهین کرد، چرا نباید غضبناک شود؟ و چرا نباید جواب او را در عین وارستگی، بدهد؟ آنجایی که فرمودند: «اذا مرّوا باللغوا مرّو کراماً» آنجایی است که با حرکت و یا گفتار لغوی روبرو شویم که ارزش جواب دادن نداشته باشد تا بزرگواری خود را حفظ کنیم ولی جایی که موجب زیر پاگذاردن عزت ما میشود حتماً باید عکس العمل نشان داد. موفق باشید
با سلام: استاد عزیز سوالی برایم پیش آمده از خدمتتان می پرسم. استاد در مورد تولد انسان ها، هر انسانی مجموعه ای از اخلاق و خلقیات و ویژگی های جسمی و روحی است که برخی و شاید بیشتر را از پدر و مادر به ارث می برد. حال اینطور فکر کردم که این فرزندی که اقتضای به وجود آمدن دارد و دارای ویژگی های مختص به خود است که تنها از یک پدر و مادر خاص با ویژگی های خاص اینها را به ارث می برد. حال در مورد انتخاب همسر و ازدواج هم هر مرد و زن طبق یک تقدیر خاص شاید برای هم ساخته شده اند. استاد آیا اینطور صحیح است که بگوییم که برای هر مردی یک زن و بالعکس تقدیر شده است که فقط با او می تواند ازدواج کند و مسیر رشد خود را طی کند؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به آیه ۱۷۲ سوره اعراف که میفرماید: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا» هرکس قبل از تولد در پشت پدر خود به عنوان نطفه بوده است و از این جهت میتوان گفت هر فردی از پدر و مادر خاصی متولد میشود. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: یه سوالی داشتم. از صبح تا شب کارهایی که انجام می دهیم تمامش رویای صادقه هست. مثل این می ماند که قبلا این زندگی رو تجربه کردیه ایم حتی تدبر در قرآن و حتی صوت ها و جلساتی که گوش می دهم و یا حضوری شرکت می کنم. اگر بخواهم بیشتر با این جهان و دنیا و برزخ و قیامت و خودم آشنا بشوم چه سیر مطالعاتی رو پیشنهاد می کنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه انسان در همین عالم و در همین جهان کثرات، دل را متوجه حقیقت توحید و رحمت واسعه الهی بکند؛ آرامآرام در این جهان مانند حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه»، آن جهانی میشود. کتاب «معاد، بازگشت به جدیترین زندگی» همراه با شرح صوتی آن، إن شاءالله راهگشا خواهد بود. موفق باشید
سلام خدمت استاد بزرگوار: بنده در تاریخ ۲۲،۲۳،۲۴، اردیبهشت مسافرت به اصفهان دارم، امکانش هست ملاقات حضوری با شما داشته باشم؟ برای اولین بار هستش که اصفهان میام و واقعا معلوم نیست چند سال دیگه میتونم بیام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: تنها در صبحها بعد از نماز که در مسجد خدیجه کبری «سلاماللهعلیها» انجام میشود؛ میتوانم خدمت رفقا باشم. موفق باشید
سلام: از جایی که دنیای امروز دنیایست که نیست انگاری و ندانم کاری در آن مثل یک ماهی هستش که اگه اون رو در بیارن میمیره. و در آوردن هم با درک اون هست. منم بی منظور شروع میکنم. کورم و کر، برای رسیدن به نور و بیرون آمدن از اون پرده ای که همه رو تار نشون میده، نمیدونم ... « پرده نشین / این قافله از صُبح ازل سوی تو رانند / تا شام اَبد نیز بسوی تو روانند / سرگشته و حیران هَمه در عشق تو غرقند / دل سوخته هر ناحیه بی تاب و توانند / بُگشای نقاب از رُخ و بنمای جَمالت / تا فاش شود آنچه هَمه در پی آنند / ای پَرده نشین دَر پی دیدار رُخ تو / جانها هَمه دل باخته، دلها نگرانند / در میکده رندان همه در یاد تو مستند / با ذکر تو در بُتکده ها پَرسه زنانند / ای دوست دل سوخته ام را تو هدف گیر / مژگان تو و اَبروی تو تیر و کمانند» تفکر تاریخی هر چی هست من نمیدونم فقط یادم هست اربعین رو و نشستن در زیر گنبد اباعبدالله الحسین و بطور باور نکردنی صیغل دادن همونی که من کلی براش تلاش کردم که بهش برسم و نگهش دارم « گواه دل / سٰاغر از دست ظریف تو گُناهی نبود / جُز سر کوی تو ای دوست! پناهی نبود / درِ اُمّید ز هر سوی به رویم بسته است / جُز در میکده، اُمّید به راهی نبود / آنکه از بادۀ عشق تو لبی تازه نمود / ملک هستی بر چشمش پرِ کاهی نبود / گر تو در حلقۀ رندان نظری ننمایی / به نگاهت، که در آن حلقه نگاهی نبود / جان فدای صنم باده فروشی که بَرَش / هستی و نیستی و بنده و شاهی نبود / نظری کُن که نباشد چو تو صاحبنظری / به مریضی که دَر او جُز غم و آهی نبود / عاشقم عاشق دلسوخته از دوری یار/ در کفم جُز دل افسرده گواهی نبود» خدایا شروع میشوی تو و شسته میشود از دریای حکمتت کدری ها و زلال خودت را به من می بخشی، دیگر تحمل ندارم که به روی خودم نیاورم که تویی خودم و در آغوشت بیابم آنی را که دنبالش میگشتم «آتش عشق / کیست کآشفتۀ آن زلف چلیپٰا نشود؟! / دیده ای نیست که بیند تو و شیدا نشود / ناز کن ناز، که دلها هَمه در بند تواَند / غمزه کُن غمزه که دلبر چو تو پیدا نشود / رُخ نما تا هَمه خوبان خجل از خویش شوند / گر کشی پَرده ز رُخ کیست که رُسوا نشود / آتش عشق بیفزا، غمِ دل افزون کُن / این دل غمزده نتوان که غم افزا نشود / چٰاره ای نیست به جُز سوختن از آتش عشق / آتشی ده که بیفتد به دل و پا نشود / ذرّه ای نیست که از لُطف تو هامون نبود / قطره ای نیست که از مهر تو دریا نشود / سر به خاک سر کوی تو نهد جٰان، ای دوست / جان چه باشد که فدای رُخ زیبا نشود» آه ... « عطر یار / ما ندانیم که دلبستۀ اوئیم هَمه / مست و سَرگشتۀ آن روی نکوئیم همه / فارغ از هر دو جهٰانیم و ندانیم که ما / دَر پی غمزه او بادیه پوئیم هَمه / ساکنان دَر میخانۀ عشقیم مُدام / از ازل مَست از آن طرفه سبوئیم هَمه / هَرچه بوئیم ز گلزار گلستان وی است / عطر یار است که بوئیده و بوئیم هَمه / جُز رُخ یار جمٰالی و جمیلی نبود / در غم اوست که در گفت و مگوئیم هَمه / خود ندانیم که سرگشته و حیران همگی / پی آنیم که خود روی بروئیم هَمه» جهان امروز به نهوه ای شده است که عصاره و شاخصی را از آن میخواهیم و میخواهم. اما چجوری «خود» رو که دریاییست از پیشرفت ها و بینش ها رو هر روز جلوی پنجره ندانم کاری ها میبینم و بدون سلام علیک از کنارش میگذرم. ای دل راهم دهید!! قول میدهم بدون حجاب بیایم در دل افاق تاریخ!! تفکر تاریخی در یاب من را!! « تشنۀ پاسُخ / ای دوست هر آنچه هست نور رُخ تو است / فریادرس دل، نظر فرّخ تو اَست / طی شد شب هجر (قدر) و مطلع فجر نشد / یارا! دل مُرده تشنۀ پاسخ تو است» « ایمان / آنرا که زمین و آسمٰانش جا نیست / بر عرش برین و کُرسیش مأوا نیست / اندر دل عاشقش بگنجد ای دوست / ایمانست این و غیر از این معنا نیست» بخدا که همین است و بست!! و مگر جز عاشقان را راهی ست به سوی حقیقت. « عشق / آن دل که بیاد تو نباشد دل نیست / قلبی که بعشقت نطپد جُز گِل نیست / آن کس که ندارد بسر کوی تو راه / از زندگی بی ثمرش حٰاصِل نیست» آمداه ام با قلبی آکنده از زشتی ها و بدی ها، ببخش مرا که سابقه ام همچون شمر کربلاست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به شهداء بخصوص به شهید حاج قاسم سلیمانی نظر کرد. عرایضی تحت عنوان «شهید حاج قاسم سلیمانی؛ سری از اسرار تاریخی ما»https://lobolmizan.ir/leaflet/1121?mark=%D8%AD%D8%A7%D8%AC%20%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85 شده است. امید است که افقی نسبت به آنچه به میان آوردید، برایمان بگشاید. موفق باشید
سلام استاد: وقتی ارون بوشنل خودش رو به اتش میکشد در واقع حرکتی استشهادی برای بیداری انسانها انجام داده و اسم خودکشی از روی عملش برداشته میشود حال اگر زنی مسلمان مورد تهاجم و تعرض دشمن، اجنبی و حتی یک انسان هوس باز در غیر شرایط جنگی یا جنگی قرار بگیرد او نیز برای حفظ شرافت خود اجازه دارد خودکشی کند تا دیت نامحرمی به او نرسد یا اسلام چنین اجازه ای را به او نمیدهد و اگر نمیدهد وظیفه اش چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در موضوع حکم فقهیِ قضیه باید فقیه نظر بدهد. ولی ظاهراً آنطور که در ذهن دارم چنین امری پیش آمده که خانمی وقتی خطر آن چنینی را احساس کرده، به نحوی خود را از بین برده است. موفق باشید
با سلام! پاسخ شبهه زیر چیست؟ تفسیر علم به حضور معلوم نزد عالم، غلطه. چون ما به معدومات هم عالم هستیم. همانطور که خداوند هم به معدومات مثل شریک باری عالم است، با اینکه حضور معلوم در مورد معدومات نادرسته، پس تفسیر علم به حضور معلوم نادرست شد. با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: مفهوم معدومات و علمِ به مفهوم آنها، غیر از علم به حضور معلوم است نزد عالِم. و این دو نباید خلط شود. موفق باشید
سلام استاد: ما در عین اینکه شاکر حضور مردمی در این انتخابات هستیم، باید بپذیریم که در مواجهه با جبهه گسترده و وسیع و پرقدرت استکبار ضربه هایی خورده ایم و دچار ریزش هایی شده ایم. و البته این طبیعت یک نبرد تاریخی و مواجه جهانی و تمدنی است. منتها نکته ی عمیقی که در اینجا وجود دارد و معمولاً از کنارش به آسانی عبور می شود این هست که: این ریزش ها و قهرها سطحی است و عمقی ندارد. اتفاقاً آنچه عمقی و عمیق است، تنفس وجودی و عهد قلبی ملت با انقلاب اسلامی است که در مراحل مختلف انقلاب اسلامی بعضاً ظهور یافته است. چرا که اگر عهد قلبی ملت با انقلاب اسلامی سست یا گسسته شده بود، تا الان باید طوفان اراده ی ملی، صد بار این نظام را زیر و زبر کرده بود. در سال ۵۷ مردم ابتدا با «لا» و «الّا»یی مواجه شدند. ابتدا عهد قلبی ملت با رژیم قبلی گسسته شد (لا) و همزمان عهد جدیدی با حقیقت انقلاب اسلامی در درون ملت بسته شد (الّا). الان هم اگر حقیقتاً و قلباً اکثریت ملت از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی برگشته باشند شبیه همان طوفان ۵۷ طلوع می کرد. بنده راز آرامش و امید بی انتهای مقام معظم رهبری را در همین نکته می دانم که ایشان به خوبی از «عهد قلبی» ملت با انقلاب اسلامی آگاه هستند و رفتارهای ناهنجار «سطحی و زبانی» چیزی از امید و آرامش دریاگونه ی ایشان کم نمی کند. عذرخواهم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته جناب حافظ: «سِرِّ خدا که عارفِ سالِک به کَس نگفت / در حیرتم که باده فروش از کجا شنید!!» چه اندازه این نگاه را که متذکر آن هستید؛ نگاهی واقعی میدانم. نمیدانم چگونه باید آن را فریاد زد که وجدان تاریخیِ این ملت که از طریق حضرت روح الله «رضوان اللهتعالیعلیه» و شهدا به میان آمده؛ متوجه حقیقت این انقلاب است، هرچند به هر حال مردم از بعضی جهات گِلهمندند، ولی نه آنچنان که کام دشمنان را شیرین کنند که آنها باید این آرزو را به گور ببرند، بلکه از آن جهت که باید اعتراض آنها را درک کنیم.
اگر مدرنیته وضعی است تاریخی و جهانی، و از این جهت امکان عبور از آن نیست؛ باید متوجه باشیم که میتوانیم آن وضع تاریخی را از آنِ خود کنیم ولی در بستر وضعیت تاریخی خود، بدون آنکه لازم باشد وابسته جهان مدرن باشیم و استقلال خود را از دست بدهیم. و این با نظر به آرمانگراییِ انقلاب اسلامی و با نظر به افقی که آن انقلاب مقابل ما میگشاید ممکن است، از آن جهت آن حضور در واقع حضور در تاریخی است که موجب تجدید عهد ما با سنت تاریخیمان میشود ولی با خلق زبانی جدید و در بستر گفتمان و دیالوگ. و ما نباید از این موضوع غافل شویم وگرنه موجب گسستی میشود که دشمنان ما به دنبال آن هستند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرامی: اگر لطف بفرمایید تفسیر انفسی «فرش مرفوعه» و «متکئین علی فرش» را بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است و عرایضی در این مورد در شرح سوره «الرّحمن» شده است. عمده آن است که متوجه باشیم حیات توحیدی ما، حضوری را در جهان ابدیمان برای ما شکل میدهد که آن حضور، صورتی بس متعالی را در بنیان خود دارد. موفق باشید
ما در خانه دل یاریم یا او در خانه دل ماست؟ گفت: از چه میپرسی که هر دو در بیخانمانیمان سرگشتهایم! خوش آن روزی که همهی علامتهای سوال به علامت تعجب مبدل میشوند! وقتی در تو متحیّرم سوال «متی احار فیک یا مولای» من بیجواب خواهد ماند! میبینم که میگویی: نمیگویم ولی ببین: همیشه! حتی آن زمان که وجودت را در آغوش میکشم و غرق در جاودانگی عطر بهاریات میشوم، بویی از هویت بهارآفرینیات نخواهم برد. بگذار اینبار با تارهای صوتی حنجرهام بجای مرتعش کردنشان برای ایجاد سوالات وهمی، سهتار بزنم ستاریات را! ای پیداترین مستور در میان سطور جان من! وقتی یکپارچه در آغوشم میکشی، آوارگیم را زیر قبای ستاریت گم میکنم. مولای دلتنگیها این زیست شاعرانه را از من نگیر! قلوب پاک شما مجمع مشیّتها / وجود جامعتان ماورای نیّتها / میان جامعه هستی، شبیه نوری تو / میان کوچه و بازارِ جامعیّتها / سیاهی دل ما را جمال میبینید / شبیه عمّه صبورید در اذیّتها / مودّت تو که نزیکتر به من ز منی / وصیّتی است ورای همه وصیّتها / هر آنکه آینه شد لا یمسّه نشنید / که ذات آینه پاک است از منیّتها
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. در اینجا است که انسانها زشتیِ «فخر» بر دیگران را احساس میکنند و به یگانگی نسبت به انسانیت دیگران پی میبرند. مثل یگانگی که آقای آرون بوشنل نسبت به مردم غزه احساس کرد و طاقت ماندن نسبت به آنهمه ظلمی که به آنها از طرف کشورش میشد، نداشت. خود را آتش زد تا به همه خودبینها و فخر و استکبار، آتش بزند. موفق باشید
سلام استاد گرامی خسته نباشید: ایمیل برای جواب پرسش گذاشتم خدمتتان بنده مبحث معرفت نفس و بقیه سیر مطالعاتی که روی سایت بود را گوش دادم و به این نتیجه رسیدم که طبق آیه ۱۵ از سوره فاطر قرآن «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» ﺍﻱ ﻣﺮﺩم ! ﺷﻤﺎﻳﻴﺪ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ، ﻭ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﺑﻲ ﻧﻴﺎﺯ ﻭ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.(١٥)» هرچه داریم از خداست حتی نشستن و برخاستن و خوردن و آشامیدن و نفس کشیدن و... «کل یوم هو فی شأن» استاد سوالی که دارم اینه که آیا بنده به روح رسیده ام؟ یا اینکه میشه یه تمرین برای رسیدن به روح به من بدهید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته جناب مولوی: «اندر این ره میتراش و میخراش ** تا دم آخر دمی فارغ مباش» و باید شاکر بود که در بستر دین اسلام ذیل رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» به انسانهایی چون حضرت علی «علیهالسلام» در صدر اسلام تا آخرین دوران و به حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» در این دوران نظر داریم و در انسانیت قدسی آنها خود را جلو میبریم. موفق باشید
(11663 4) عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبدالله، عن القاسم بن عروة، عن عبدالله ابن بکیر، عن زرارة قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن قول الله عزوجل: یوم تبدل الارض غیر الارض قال: تبدل خبزة نقیة یأکل منها الناس حتى یفرغوا من الحساب، فقال له قائل: إنهم لفی شغل یومئذ عن الاکل والشرب فقال: إن الله عزوجل خلق ابن آدم أجوف ولا بدله من الطعام والشراب، أهم أشد شغلا یومئذ أم من فی النار؟ فقد استغاثوا والله عزوجل یقول: وإن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب. الکافی بابا الاکل مع الضیف با سلام خدمت استاد عزیز در رابطه با این حدیث: ۱. مفهوم «خلق ابن آدم اجوف» چیست؟ اجوف در این حدیث به چه معنا است؟ ۲. معنای طعام و شراب اخروی چیست؟ ۳. وجه و دلیل نیاز انسان به غذا و شراب اخروی چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: «اجوف» به معنای خالی بودن و نیازمندبودن است و لذا از این جهت همواره انسان در ذات خود اجوف و نیازمند به غیر است حتی در قیامت، جهت رفع نیاز خود نیازمند انس با انوار الهی میباشد. موفق باشید
سلام استاد: ممکنه فهم خود از سخن رهبری که نوید نزدیک شدن به قله را خبر میدهند و صحبت حاج قاسم که در جمهوری اسلامی هرچه پیش بروید راه باز است را بیان فرمایید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! راه توحید، راهی است که هرگز بنبست در آن نیست به همان معنایی که قرآن به اهل ایمان که راه توحید را برای خود مدّ نظر قرار دادند، میفرماید: « وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ». با توجه به اینکه انقلاب اسلامی حاصل تلاش اهل ایمان بود، پس راهی است که همواره گشودگی و باز گشودگیِ بیشتر در آن هست. ظرایفی که اخیراً رهبر معظم انقلاب با مردم غیور آذربایجان در میان گذاشتند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد حفظ کردن قران اولویت دارد یا خواندن و تفسیر قران؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر به ما تدبّر در قرآن را توصیه فرمودهاند که از طریق تفاسیر قرآن پیش میآید و البته چه اندازه خوب است در کنار تدبّر در آیات، بتوانیم آنها را نیز به حافظه بسپاریم. موفق باشید
سلام استاد: این خبر رو امروز شنیدیم: صبح امروز؛ حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید «نوید صفری» از شهدای مدافع حرم. قسمتی از وصیتنامه شهید صفری: «زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد و بدانید هرکه ۴۰ روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت میکند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش. انشاءالله شرمنده شما نباشم.» الان با این وصیت نامه فکر میکنم زبارت عاشورا نخوندم. شهید صفری چه عاشورایی رو خونده که این جور از ما طلب نیابت و هم راهی می کنه و تضمین عجیبی رو هم به عهده می گیره. فرمودید: تو پای در راه نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت کجا باید رفت. انگار هنوز حتی در راه همنیستیم. عزم و همت کجاست تا عاشورا به وقت شهادت بخوانیم. آه از حکایت فاصله ها و آه از نرسیدن ها. فرمودید: قدرت می بشکند ابریق را. وقت نوشیدن این می فرا می رسد؟ جز حیرت و انتظار جز نمی دانم چه باید کرد؟ «کلا سوف یعلمون ثمکلا سوف یعلمون» هنوز نه....
باسمه تعالی: سلام علیکم: این حالت مربوط به ذوق آن عزیز بوده که از طریق «زیارت مکرم عاشورا» نوعی حضور با حضرت سیدالشهداء «علیهالسلام» برایشان پیش میآمده و در این راستا به بقیه چنین توصیهای داشتهاند. ولی هرکس باید خودش متوجه شود در بستر اسلام به حکم «اَلطرقُ الی الله بعدد انفاس خلائق» بنگرد در کدام راه باید قدم بگذارد تا جواب طلب خود را بیابد. و از این جهت نمیتوان به همگان چنین توصیهای داشت. موفق باشید
سلام و رحمت خدمت استاد بزرگوار: با توجه به اینکه در کتاب زیارت عاشورا اتحاد روحانی با امام حسین (ع) فرمودید؛ « هرکدام از این ۵ لعن، ابراز تنفر از فرهنگ و تفکری خاص هست» امکانش هست تفکر و فرهنگ ۵ لعن را بازتر بفرمایید؟ متشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان تفکری که متوجه حضور در توحیدی که انبیاء آوردهاند، نیست. تنها در آداب دین متوقف شدهاند. نمونه آن ابن ملجم است. موفق باشید
سلام استاد عزیز: با توجه به وضعیت منطقه و گروهک هایی که با نام اسلام رهبری میشوند چه اتفاقی افتاده است که هر کدام خود را حق معرفی میکنند. و کشته شدگان را همگی شهید میخوانند. و بنظر من مرز حقیقت بسیار ظریف شده و ما چه معیاری قرار دهیم که دچار تردید نشویم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر متوجه تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمده، که آغاز تقابل خاصی است با استکبار؛ نشویم همچنان نسبت به درک جبهه حق و باطل حیران میمانیم و این همان بلای بیتاریخی و بیتفکری است. موفق باشید
سلام علیکم: بنده تمامی کتب شما در زمینه انسان شناسی را مطالعه کردم (بجز معرفت النفس و حشر) اما در موضوع شناخت انسان به دنبال چیزی بالاتر از اینها بودم. صد البته اگر این کتاب ها نبود شروع حرکت بنده هم نبود. سوال این است که ما بدن را محل ظهور نفس میدانیم یا بدن را خود یک نفس میشماریم؟ این سوال برآمده از سوال دیگری است که رابطه بدن و نفس چیست؟ آیا بدن صرف یک ابزار و دستگاهی است که نفس از آن استفاده میکند برای تکامل خود؟ کدام نفس است که بدن را تحت سیطره خود دارد؟ روح و نفس با هم قابل جمع هستند یا خیر؟ و... افکار من سرشار از سوالات بالاست. اگر میشود در حد فهم سوالات بالا را پاسخ و یا ارجاع به کتاب و استادی بدهید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده با کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن و یا کتاب «خویشتن پنهان» جواب سؤالهای خود را میگیرید. کتاب «معرفت نفس» آیت الله حسن زاده نیز در این مورد بسیار ارزشمند است. موفق باشید
سلام خدمت استاد محترم: اخیرا کتاب آداب الصلوة و چهل حدیث امام خمینی را با جمعی از دوستان می خوندیم برام این سؤال پیش اومد که با توجه به مباحث اخیرشما آیا ادبیات این متون نیاز به بازخوانی جدیدی با توجه به زمانه ی امروز ندارند؟ به عنوان نمونه در مذمت حب نفس و دنیا با توجه به ارج نهادن به سوبژه شدن انسان قدسی، احساس می کردم نیاز به تبیین دارد و احساس می کنم اگر این کار صورت نگیرد صرفا برداشت اخلاقی از اینمتون می شود و بهره ی تاریخی نمی بریم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم، نگاه ما است به موضوع که در نسبتی در موضوع حاضر شویم که همان حضورِ اکنون بیکرانه جاودانه ما باشد و آثار علماء در گذشته در چنین حضوری بوده، هرچند ادبیات آنها در این زمانه همین نکتهای را که میفرمایید به میان میآورد و از این جهت ما باید متذکر این امر باشیم تا رابطه تاریخی خود را با متون اصیل دورانهای گذشته همواره محفوظ بداریم و متوجه باشیم آنان نیز در افق شرایط تاریخی خود، ذیل اراده الهی متذکر آن نکات در آثار خود شدهاند. موفق باشید
با سلام: شما در یکی از صوت ها فرمودید که فقط خیال محل تجلی گاه خداوند است. سوال؛ مگر عالم ماده هم محل تجلی گاه خداوند نیست؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: رابطه ما با عالم ماده باز از طریق تصوراتی است که در خیال خود داریم و نسبتی که با آن صورت خیالی برقرار میکنیم. موفق باشید
با سلام و عرض ادب: استاد ارجمند سوالی داشتم در مورد اجنه، اینکه آیا صرف روشن کردن عود در خانه ایی اجنه جمع می شوند؟ مثلا اگر همسایه ما روشن کند به ما هم مرتبط می شود؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً چنین نیست. اساساً ما نباید ذهن خود را مشغول چنین خطوراتی بنماییم، در حالیکه ساحت اجنه، ساحت دیگری است و ربطی به ساحت ما ندارد. موفق باشید
با عرض سلام و ادب: متنی نوشته بودم میخواستم نظر جنابعالی را بدانم: صبر و امید و داستان کدام اولویت دارد کدامین است که آدمی را دگر ها نیز دهد صبر و امید هر دو با هم اند اگر امیدی به ... نداشته باشی معلوم و عریان است سودای صبر داشتن کار آدمی را خراب میکند و از کوره در رفتن را بر قرار ترجیح خواهد داد و همانگونه اگر صبر نداشته باشی معلوم است هر امیدی سرانجامی جز ناامیدی ندارد نگاه دگر : شاید دچار بی امیدی شدیم بی امید نه ناامید ناامید آن است که خسته شده از امید داشتن مانند آنکس که به هر دری زده، نادم او را پس زده اند اما بی امید آن است که امید برایش مفهوم ندارد این را میتوان در بزرگتر ها دید اما جوانان معمولا امید دارند خودم هم نمیفهمم درست این موضوع را اما شاید باید امید را و در پی آن صبر را در همان سومی جویا بود همان داستان همان قصه همان که با آن معنا پیدا میکنیم و حس میکنیم که در آن جایی داریم و میتوانیم معنا پیدا کنیم تا بتوانیم با آن داستان خودمان را ماندگار کنیم و حس بودن را به دیگران هدیه ورزیم داستان که داشته باشیم راهی و دری گویا که گشوده شده باشد هر چند کوچک و نامعلوم و تاریک باشد اما امید را زنده میکند و مگر امید آن نیست که باشی و شور و سعادت و تندرستی و اطمینان خاطر داشته باشی و مگر صبر برای همچین امیدی زیبا نیست و دلنشین و چه انتظاری زیبا تر از انتظار فهم عشق و مگر فهم عشق همان فهم بودن در زیر سایه حق تعالی نیست و مگر تمام اینها همان سومی (دا ستان) نیست پس بگرد تا بگردیم دور گردان تا شود پیدا داستان عشقمان
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر باشید که وقتی افقی از نور حقیقت در مقابل ما گشوده شد که حکایت از حضوری است پسفردایی؛ آزاد از تنگناهای امروزین، حال مائیم و آن حضور توحیدی نسبت به آیندهای که حتماً معنابخش است. در اینجا است که «امید» طلوع میکند و ما را به صبر و انتظار میخواند و داستان، آری! داستان، تذکر به بودنی است که در آن بودن، نظر به تجربهای میباشد که در افق توحیدی و حضور در امید و صبر، ره صدساله یک شبه طی شده است و این همان «احسن القصص» هر زمانهای است. موفق باشید
سلام استاد گرامی: به ریشه و دین و راهی که میروم شک کردم. چرا خداوند ما را رها کرده مردم غزه به خاک و خون کشیده شدند. یک جا شنیدم از شما گفتید ما در مسیر قلبی ساختگی هم میتونیم سیر کنیم. شک میکنم به خودم چطور راهم را پیدا کنم؟ مددی که خداوند وعده داده کی به کمک میرسه؟ چرا کربلا این مدد نرسید؟ نکنه در گمراهی هستم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است در این رابطه به جواب سؤال شماره 36230 و 36251 و 36249 رجوع فرمایید. از آن جهت که ملاحظه میفرمایید چگونه حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» در نجوای خود در قتلگاه متوجه نتایجی شدند که با شهادتشان پیش آمد. و یقیناً آنچه در غزه در پیش است، تغییر معادلات جهانی است و همه شهدای غزه تا راضی به این نتیجه نباشند، خداوند آنها را مفتخر به چنین سرنوشتی نایل نمیگرداند هرچند کودکان شیرخواری باشند مانند علی اصغر. موفق باشید
نمی دانم درست می بینم یا نه. آینده همین حالاست، همه ی زندگی همه اش یکجا همین حالا هست مثل یک بوم نقاشی منتها ما نمی توانیم همه را با هم ببینیم و هر بار نظرمان به یک صحنه می افتد؛ و گمان می کنیم که حالایی داریم و آینده ای؛ در حالیکه حالا و آینده و گذشته مربوط به بدن است و ما فقط ماییم، به قول جناب علامه هستیم که هستیم. البته ایشان می فرمایند :ما ابدیت در پیش داریم؛ هستیم که هستیم» ولی گویا منظورشان این است که ما با ابدیت مواجهیم؛ نه اینکه بعداً ابدیتی باشد؛ ابدیت همین الآن هست منتها ما بی خبریم، ابدیت گویی یعنی همه اش خدا شدن نه اینکه تا همیشه ماندن، تا خدا راه زیادی نیست؛ بلکه اصلاً راهی نیست؛ قرار نیست برویم؛ قرار است بشویم، هرچه هست خداست و ما هم گویی خداهای بی خبریم که از اصلمان غافلیم یا خودمان را از اصل انداخته ایم، شاید بگویید کافر شده ام و از جهنم بترسانیدم؛ جهنم آیا جز خودم است وقتی که بی شرمی و زشتی می کنم؟ جهنم ولی چقدر پر تنفّر است و چقدر حسرت دارد، ولی چه آسان می شود جهنم خود را بهشت کرد؛ کاش فقط همت باشد؛ آری بهشت کردن همت می خواهد؛ چمران می خواهد؛ و چمرانی نگاه کردن! من ولی به شدت از مردن می ترسم؛ وحشت بسیار سنگینی می گیردم از مردن؛ دعا کنید هرگز نمیرم؛ من دلم خدا شدن می خواهد؛ خدا شدن که عیبی ندارد؛ همه ی اهل جهاد خدا می شوند؛ معبود شدن مذموم است؛ دعا کنید که من هرگز نمیرم؛ من دلم می خواهد از چشمه ی شهادت بنوشم؛ حتی به قدر جرعه ای؛ از دست خدا؛ از دست خود خود خودش؛ از آب حیات...
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هم اکنون در ذات خود حضوری بیکرانه و ابدی هستیم و هر اندازه نسبت خود را با توحید الهی بیشتر کنیم از طریق عبودیت، این بیکرانگی را نسبت با خدا روشن و روشنتر احساس میکنیم. موفق باشید
سلام استاد عزیز و دوست داشتنی درود برشما: سوال من این است که چرا اینقدر درحوادثی که پیش می آید اینقدر نگران و هراسان میشویم و حق را آن طور که شاید و باید در صحنه نمی بینیم در موضوع همین غزه خیلی غصه میخوریم و کاری هم از دستمان بر نمی آید واقعیت این است فشار روحی زیادی به ما وارد میشود آیا از ضعف نفس مااست؟ آیا این امر طبیعی است و یک آزمایش الهی است؟ و از همه مهمتر بعد از مرگ و در عالم برزخ که درک وسیعتری خواهیم داشت وضعیت به همین منوال خواهد بود یعنی باز هم غصه و فشار روحی؟ با تشکر از شما استاد عزیز و همکارانتان در این سایت بسیار معنوی.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه به گفته رهبر معظم انقلاب قلب ما از ظلمی که به مردم غزه میشود، خون است؛ بحثی نیست. ولی با نظر به اینکه یافتهایم: «وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» دلمان محکم است که این دشمنان بشریت هرچه بیشتر خود را به نابودیشان نزدیک میکنند و در شهادت مظلومین، حکمتی هست ماورای آنچه که ظالمان گمان میکنند خودشانند که قدرت شهادت مظلومین را دارند و در نتیجه باید به این نکته فکر کرد که فرمودهاند: «صد هزاران طفل سر ببریده شد / تا کلیم الله صاحبدیده شد». موفق باشید.
