خلقت بشریت در عین آزادی برای اینه هرکسی خودشو به خودش بده! تا خودشو با پیدایش و تجربه کردن خود در وجود خود به نتیجه برسونه و اگر پایداری داشت جاودانه ولی اگر ناپایدار بود فرو میریزه و فرو ریختن همون جهنمه و جهنم همون پوچیه ، افرادی بودند که توانستند بهترین پایداریها را داشته باشند که پیامرانند و خدا آنها را برگزید که برگزیدن خدا یعنی برگزیدن خودش چون او را بیشتر پایدار و مقرب دیده و جای دوئی و غیر نیست که پیامبر آخرین به وسعت همه تواریخ توانست خود را در پایداری بی نقصی پیدا کنه که پایداری خودش همون اسلامه و اسلام در واقع برای هرکسی پیدایش خودیست که پایدارترینین حالت اوست. خدا وجود هر کسی را که طلب داشت مطابق طلبش به او داد اما آدمی نتوانست در ابتدا خود را در وجود درک کند پس عالم مثال ساخته شد تا با صورت و معنی آرام آرام به خود آید و سپس به علت شدت مسائل خود را در هر مسئله ای میباخت پس تا عالم طبیعت صورت گری شکل گرفت تا با طبیعت بتواند صبر و آرامشی که در عوالم بالاتر برایش در حال رخ دادن بود را تحمل کند و به کل خود را نبازد. و اما در مقابل شیطان! که قسم خورد آنچه خودش با عبادت هفت هزار ساله به انانیتش همواره می افزوده را به دیگران نیز بیاموزد و خودش را بسط دهد اما با سوبژکتیویته یا همان یافتن خود در گوش سپردن به راهنمایی های شیطان! خود است اما خودی که شیطان دارد آنرا میسازد و آدمی نمیداند چنان آزاد است که میتواند با اسلام و ایمان موحد شود و خودش بالحق باشد یعنی جاودان و در مقابل با سوبژکتیویته میتواند یک شیطان بسط یافته و حتی عاشق حیوانات چون هرچه میبیند آینه اوست! کدام او؟! ... و اما نمیتوان فهمید چه کسی درست میگوید مگر با میزان و میزان انسان کامل است، از طرفی افرادی با دلسوزی تمام ما را دعوت میکنند به برتری و موفقیت در جهان مدرن که عموم دارند درش رقابت میکنند شیطان بزرگه ولی از طرفی افرادی با ظاهری ساده و دلسوزی تمام در همین جهان راه صعودی هستند به سوی پایداری ابدی من در این چند سطر آخر سالها صبر کردم و عمر خود را خرجش کردم ولی ارزشش را داشت.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! چرا ارزش نداشته باشد که انسان متوجه شود با یافتن انسان کامل، چه اندازه در نسبت با او میتواند خود را معنا کند و بسط دهد و در این بسطدادن حقیقتاً شور زندگی را احساس کند زیرا انسانها به اندازهای که در معنابخشی به زندگی تلاش کنند، در زندگی موفق خواهند بود و معنابخشی به زندگی یعنی در عین آسمانیبودن، از زمین و زندگی معمولی غفلت نکنیم به همان معنایی که جناب مولوی در وصف رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» میفرماید: «نه ملک بودی و نه خسته ز خاک / ای بشیرِ ما بشر بودی و پاک». موفق باشید
با سلام و احترام: در زمینه این کلام علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، آنکه بدون کشش عزم دریا کرد بهره لازم را نبرد. به درون بحر (قرآن) راه یافتن از آن کسی است که به هنگام موج خود را در معرض آن موج قرار دهد. آنگاه مجاز است بگوید، هرچه دارم همه از دولت قرآن دارم. چند سوال دارم: ۱. به چه معناست؟ ۲. نشانه اینکه بدانیم مواجهه ما با قرآن تا الان از این دست بوده یا نه چیست؟ در طبقه بندیهای مراجعین به قرآن، آیا برای امثال ما رسیدن به طبقه اول یعنی فهم عمیقانه، ممکن هست یا خیر؟ نشانه رسیدن به فهم عمیق چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. میفرمایند لازمه مواجهه با قرآن، روحی است که انسان در افق جان خود متوجه حقیقت بیکرانهای شود که قرآن از آن سخن میگوید و بدان اشاره دارد و کسی میتواند از این قرآن بهرهمند شود که تمام وجود خود را در معرض آن نور قرار دهد. ۲. در خود نظر کنیم و بنگریم آیا جایی اساسیتر برای تدبّر جز در آیات قرآن مییابیم؟ ۳. باید امیدوار بود. موفق باشید
سلام استاد گرامی: یک سوال: چرا به کاربران گوشزد نمیکنید که سؤالهای خود را مختصر بنویسند؟ متن بعضي از پرسشها خیلی طولانیه.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید ولی بعضاً کاربران محترم، موضوعی را به میان میآورند که از طولانیبودن آن موضوع گریزی نیست. موفق باشید
سلام: تو جمعی از «خودت باش» سخن میگفتم بواسطه چهره مذهبی و حامی نظام بودن اعتراضی شد. گفتند «خودت خودت باش» برای مردم ما خیلی آشناست قبلا هم گفتند «دانشگاهی که دانشگاه نباشد دانشگاه نیست» خنده حضار فرا گرفت در جوابشون یه چیز نوشتم که شاید جالب باشه! گوینده؛ «دانشگاهی که دانشگاه نباشد دانشگاه نیست» خنده حضار 😂😂😂😂😂😂 اما من که با خنده دیگران عادت خندیدن را چند وقت پیش ترک کرده ام! بودم فکر کردم!!! راست میگفت وقتی بچه بودم تو ادبیات نوشته بود «گاه» یعنی محل! دانش گاه = محل دانش میباید می بود اگر دانشگاهی که دانش گاه نباشد دانشگاه نیست! راست میگفت! دانشگاها خیلی وقت بود که محل کسب دانش نبود، محل کسب هر چیزی بود جز دانش! من که با حضار نخندیده بودم! سخت گریه ام آمد ازین درد! تو برادر دردت نیآمد؟ من زود گریه ام میآد تو گریه نمیکنی نکن اما حداقل دردت را انکار نکن! ما باید گریه کنیم به حال خودمان که هنوز در ادبیات پنجم گیریم و از هرچی بیشتر نمیفهمیم بیشتر میخندیدم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هرچه بیشتر نمیفهمیم، بیشتر میخندیم. زیرا زندگی را که راهی است گشوده به سوی توحید، گم کردهایم وگرنه میتوانیم خودمان باشیم و به گفته کییرکگور: «خود باشید و خود شوید» نسبت به استعدادهایی که در خود دارید. موفق باشید
سلام استاد عزیز: هیچگاه فکر نمیکردم خریدن کتاب کوچکی «۱۰ نکته در معرفت نفس» در نمایشگاهی در گوشه ایران بتواند باعث تغییر باوری شگرف در سالها بعد در این جدول وجودی کوچک گردد. همیشه دعاگوی شما و استادان بی رنگتان هستم. با وجود بی وقتی اما هرجور شده روزانه با مطالبتان در کتابها و صوتها انس میگیرم و چندین سال است با مطالبتان محشور و احساس میکنم گمشده خود را یافته ام. بعد از تفسیر حمد امام الحمدلله با راهنمایی شما وارد مباحث مصباح الهدایه شده ام به تازگی. همینطور در مسیر افتاده ام و ان شاءلله لطف حق مدد فرماید. آیا ادامه دادن به این شکل را توصیه میفرمایید که از نزدیک استادی رویت نمیکنم؟ خود کتاب مصباح الهدایه pdf اش موجود هست. التماس دعای خیر از استاد عزیز و جامع بحمدالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! همانطور که آیت الله بهجت فرموده بودند در این زمانه همین علوم معرفتی حکم استاد ما را خواهند داشت. ۲. سعی بفرمایید آرامآرام در مسیر فکری خود با کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» نیز مأنوس شوید. موفق باشید
سلام: جهت آشنایی دانش آموزان متوسطه اول (هفتم هشتم نهم) با کتب شما، کدام کتاب ها مناسب ترهست؟ ۲. اگر برای این کار و بطورکلی هر کار فرهنگی، مسابقه بگذاریم و جایزه مقرر کنیم،. آیا اشکالی ندارد؟ یعنی باعث نمی شود دانش آموزان شرطی بشوند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر میآید کتابهایی مثل «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیاز به نبیّ» مفیدشان افتد. ۲. برای این سنین میفرمایند اشکال ندارد. موفق باشید
سلام علیکم: عرض ادب و احترام. سوال: احساس انزجار و عدم میل به گناه به خاطر علم به اثر آن که تضعیف ارتباط با حق و تضعیف احساس حضور محضر حضرت حق است اشکال دارد؟ توی ذهن حقیر این میاد که نکنه این نفس منه که خوشش میاد بزرگ و معنوی باشه و برای همین انزجار از فلان گناه مثلا پیدا میکنه، و خالصا برای خداوند متعال نیست؛ این مطلب درسته استاد؟ ممنون میشم حقیر را راهنمایی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیلی خوب است و همین است آن خلوص که انسان را تا میهمانیِ خدا جلو میبرد و جهانی معنوی را مقابلش میگشاید. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: شما در جلسات (چگونگی فعلیت یافتن باور های دینی) اگر درست فهمیده باشم گفتید در واقع وقتی میبینیم نه اینکه تمام دیدن مربوط به عضوی از بدن به نام چشم باشه بلکه دیدن یا شنیدن و اینها یک حقیقتی فراتر داره. سوال پیش اومد اینکه آیا ممکنه کسی کور باشه ولی بتونه همین دنیای مادی که ما با عضوی از بدن به نام چشم میبینیم رو بتونه ببینه یا فقط با این واسطه هست که دیدن محقق میشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: شخص نابینا میتواند از طریق حسّ لامسه و یا سامعه و یا چشایی خود تصوری از اشیاء خارجی در ذهن و خیال خود بوجود آورد و به این معنا میتوان گفت نوعی از دیدن را در خود پیش آورده، هرچند آن نوع دیدن، کاملاً مطابق دیدن با چشم نیست. موفق باشید
سلام و عرض احترام: استاد به دنبال چند منبع معتبر و موثق و هم چنین یکسری کتب برای مطالعه بیشتر راجع به معرفت النفس و مبانی این موضوع هستم برای نوشتن مقاله پایانی سطح ٢ حوزه لطف می فرمایید از راهنمایی تون بهره مند شوم. با توجه به اینکه بیشتر مبانی این موضوع شهودی هست آیا بنده می توانم در حد یک مقاله کوتاه، مطالب نظری با ذکر منابع و عدله های اثبات شده گرد آوری کنم؟ پیشنهاد شما چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث معرفت نفسِ آیت الله حسنزاده و کتاب «عیون نفس» ایشان و جلد هشتم اسفار جناب ملاصدرا در این مورد میتوانند کمک کنند. موفق باشید
سلام استاد عزیزم: خیلی ممنون بابت راهنمایی قبلیتون و اینکه وقت میذارید تراوشات شاگرد دیوونهتون رو بخونید. قدردانشم و حتما دونه دونه پیگیری میکنم به مرور. به اصرار خانواده و خصوصا مادرم که از رفتارهای مذهبی بنده به شدت ناراضی و بسیار نگرانان و معتقدن ۱۰۰ درصد من مریض شدم و آخوندها توی انگلستان مغزم رو شستشو دادن، بلاخره رفتم پیش دکتر روانپزشک. همینکه روسریم رو دید شروع کرد به سوالات مذهبی، نماز شب میخونی یا نه و... من درمورد همه ی رفتارهای مذهبیم و اینکه حقیقتا چقدر به دین علاقه دارم و چقدر خودم رو درگیرش کردم صحبت نکردم اصلا. با پرسیدن فقط چندتا سوال کوچولو توی پروندهم نوشته hyperreligiosity !!! (لابد پیش خودش فکر کرده حزب اللهیِ اُمل انگلیسی بلد نیست!) یعنی اختلال روانی مذهبی گرایی افراطی!!! این درحالیه که من به هیچ عنوان درگیر وسواس برای احکام یا قبولی عباداتم یا نجس و پاکی و.... نیستم فقط مذهب رو بر تمام جنبه های زندگیم ترجیح میدم چون چیز دیگه ای برام نه تنها معنی نداره، بلکه وجود نداره. قرص هاش رو هم انداختم توی سطل، معلومه کسی که فکر میکنه میتونه اینجوری کسی رو خر کنه خودش خیلی خره. بذار هرچی میخواد بشه، بشه. بذار اسلام هرکاری میخواد باهام بکنه، بکنه. بلاخره این سکه اینقدر چرخ میخوره تا به یه طرفی بیفته!!! بذار بین کفر مطلق و ایمان مطلق بند بازی کنیم تا بلاخره یه جایی سقوط کنیم. راستی استاد بلافاصله بعد اربعین، قراره برم کربلا برای اولین بار. دقیقا میشه تولد ۲۰ سالگیم. خاک دو عالم بر سرم که ۲۰ سااااال آزگار از عمر گرانمایهم گذشت و هنوز درگیر حیوانیت و دغدغه های حقیرانه هستم. چه کنیم که خیلی دیر هدایت شدیم، وقتی تمام حرمت ها شکسته شده بود و پرده های عصمت پاره شده بودن، وقتی گوهر انسانیم زیر خروارها خاک دفن شده بود، وقتی که تمام آنچه بهم متعلق بود رو از دست داده بودم. استاد، خدا به روم نیورد، شما هم به روم نیارین که فقط وقتی اومدم سراغ خدا که هیچی برام نمونده بود، وقتی که به بن بست رسیده بودم، وقتی هیچ لذتی برام نمونده بود که خودم رو باهاش گول بزنم، وقتی که جایگزینی نداشتم. خدا اولویت آخرم بود. تو آمدی اما کمی دیر. از ته یک کوچه ی دراز. گفتم برو! اما نشستی و به در کوبیدی و گریه کردی، آنقدر که گونه های منم خیس شد. آمدی و با آمدنت همه چیز را در دایره ی هستی آتش زدی. حالا همه چیز سوخته بود و خاکستر شده بود و با آمدنت طوفانی شدید درگرفت، پس خاکسترشان را هم بردی و این لازمه ی لمس کردن تو بود، از دست دادن همه چیز. گفتم اینجا پر است، جا برای تو نیست! اما آمدی و دل من که پر بود از فیزیک و شیمی و فلسفه و عکاسی و خوشگذرانی و دوست و رفیق و پول و احترام و خودخواهی و شهوت و حیوانیت و خواستن و خواستن و خواستن، خالی شد و فقط یک چیز ماند که همه چیز است و تو در دل هبوط کردی. استاد. تا اون زمان وقتم رو برای مطالعه روی چه مباحثی بذارم؟ همون معرفت نفس رو ادامه بدم، یا مطالعه درمورد عاشورا که هیچ چیزی ازش نمیدونم؟! چه اعمال مذهبی انجام بدم؟ (طبق معمول خودم سرخود چند مدل چله برداشتم. اصولا مشکلی وجود نداره اما به شدت به زیارت عاشورا حساسم و الانم که برای اربعین چلهشو برداشتم، یه جوری ام، جوری که خوب نیست ....) خیلی خجالت میکشم با وضعیت الانم وارد ۲۰ سالگی شم و با این وضعیت فعلی برم دیدار امام حسین (ع). یه راهی بگید که یکم، فقط یکم آدم شیم، یکم لایق شیم، یکم از شرمندگیمون کم شه. انگار خدا با تمام قدرت پشت در ضربه بزنه، اونقدر بلند که نتونی حتی نادیدهش بگیری و بخوابی، اونقدر محکم حتی تا مرز شکسته شدن در، اما وقتی در رو باز میکنی هیچ کس نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این سخن را نباید ساده بگیرید که میفرمایید: «خدا، اولویت آخر بود». حقیقتاً در هر حال باید چنین باشد به همان معنایی که خود حضرت محبوب میفرماید: «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ»(جاثیه/6) بنگر چگونه او با ما به گفتگو نشسته است که مگر چیزی زندهتر و تازهتر از حضرت «الله» و آیاتی که اشاره به او دارند؛ هست که دل به آنها سپرد و ایمان خود را به میان آورد؟ و با توجه به این امر نباید از معارف عمیق توحیدی که انعکاسِ عقل و قلب است، در میدان عبادات غفلت کرد. و از این جهت آری! مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» عبادات ما را عمیقتر مینماید و البته نباید به خود سختگیری کرد که اطرافیان گمان کنند لازمۀ دینداری خارجشدن از زندگی و گوشۀ خلوتگزیدن است! هرچند هم نباید همرنگِ اهل دنیا شد. و این یعنی در صراطی گامنهادن که هر دو طرف آن سقوط در آتش است، چه در طرف افراط و چه در طرف تفریط. نظر به حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» بخصوص با روحِ اربعینی یعنی نظر به آیندهای که انسان از سیطرۀ یزیدیان عبور میکند و در این رابطه خوب است به مباحث «کربلا و عبور از دوگانگی بین زندگی و مقاومت»
https://lobolmizan.ir/sound/1670 نظری بیندازید. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد حضرت آقا باز حجت را برای شبه حوزویانی مثل رضا داوری اردکانی تمام کرد. ممنوعیت تکیه بر مبانی تمدنی غربی! اسلامی سازی علوم انسانی و بیگانه دانستن بسیاری از آموزههای تمدن مادی غربی از بایستههایی است که بار دیگر مقام معظم رهبری در دیدار اخیرشان با مسئولان نظام اسلامی بر آن تأکید کردند. معظم له فرمودند: «ما نمیتوانیم در مسائل گوناگون سیاسیمان، اقتصادیمان و دیگر چیزها پیرو مبانی تمدن مادی غرب باشیم. تمدن غربی البته مزایایی دارد؛ در این شکی نیست....اما در مبانی آن تمدن نمیتوانیم تکیه کنیم، مبانی آن تمدن، مبانی غلطی است. مخالف با مبانی اسلامی است.» مخاطب اولیۀ این بایسته، حوزههای علمیه هستند چرا که پیشران اسلامیسازی علوم انسانی حوزههای علمیه هستند و این روند باید از حوزههای علمیه به مجامع دانشگاهی سرریز شود. متأسفانه جدال بر سر اسلامی سازی علوم انسانی در میان حوزویان نیز وجود دارد و برخی شبه حوزویان ازجمله رضا داوری اردکانی، همچنین حوزویانی مانند داود فیرحی در تشدید این جدال، نقشآفرین هستند و اما سخنان اخیر دکتر پورجوادی که اسلامی سازی علوم انسانی را طرحی شکست خورده خواند و پولهای مصرف شده در این مسیر را گزاف و بیمصرف دانست، یادآور سخنان دکتر داوری اردکانی و رویگردانی او از علم دینی بود. دکتر داوری چندین سال پیش در نامه ای چنین نوشت: « علم دینی ... سی سال است که به نتیجه نرسیده است، به نظر نمی رسد که در آینده نیز به نتیجهای برسد. وقتی مطلب سیاسی با مسئله علمی خلط میشود، هر چه بکوشند به نتیجه نمی رسند. علم ماهیتی متفاوت با دین دارد.» این در حالی بود که زمانی دکتر داوری خود از مدافعان علم دینی و اسلامی سازی علوم انسانی به شمار می رفت و این نامه او سبب تعجّب بسیاری، از جمله دکتر سروش شد که با نامهای تند به دکتر داوری تاخت و چنین نوشت: «گروهی به هلهله برخاستهاند که گویا دکتر داوری در کهنسالی "مستبصر" شده ... و غیرت علمیاش جنبیده و با دلیری دست ردّ به سینهی تاریکاندیشان و دینفروشان و دانشتراشان زده ... این البته ابتهاجی کاذب و اجتهادی فاسد است. نان به نرخ روز خوردن که اینهمه هلهله ندارد.» در مقابل، علم دینی و علوم انسانی اسلامی مدافعان سرسختی چون آیت الله مصباح یزدی دارد که عمر علمی خویش را صرف آن ساخته است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در صحت تذکرات رهبر معظم انقلاب به خصوص در مواجهه با تمدن غرب هیچ شکی نیست و بحث در نکتۀ دیگری است که ایشان فرمودند ما علم را در هرجای دیگری که باشد دنبال میکنیم. و همانطور که عرض شد مهم آن است که ما سخنان انسانهای متفکر را بشنویم و این غیر از تبعیت از آنها است زیرا اساساً همانطور که از سخنان جنابعالی نیز برمیآید در میدان تفکر، تقلید مطرح نیست. البته بنده بین آقای دکتر داوری و آقای فیرحی تفاوت اساسی قائل میباشم. همۀ عرض بنده آن است که در میدان تفکر نمیتوان آقای دکتر داوری را نادیده گرفت. از آن طرف آیا آقای سروش را با آن ادبیات که شما نیز متذکر آن هستید را میتوان با آقای دکتر داوری مقایسه کرد؟!! موفق باشید https://eitaa.com/soha_sima/4710
«فدای ناز تو، معشوق عارفان، رمضان / ببخش باز به انسان، هویّت انسان» «هر آنچه از تو بگویم نگفته باشم هیچ / چگونه از تو بگویم؟ مسیر بیپایان؟» «اگر که من بسرایم چقدر دشوار است / اگر شما بسرایید میشود آسان» «ببین چگونه خدا گسترانده رحمت را / نشسته باز جهان زیر سایهی قرآن» «همینقدر که نسیمی وزیده از آن سو/ نگاه کن که همین است قصّهی ایمان» «نه سرنوشت من این نیست دلنوشت من است / وجود نوح گره خورده است با طوفان» «غنای مطلقی از ما چه چیز میخواهی؟ / بدون چون و چرا نذر عاشقان کن جان» «فرو بریز چو کوهی که پنبه خواهد شد / تو مثل دوزخی آتش فرو نبر به دهان» «نباش مثل کسانی که در پی ناناند / فنای دوست کجا و کجا سر و سامان؟» «بجای آب، لبت را شرابآگین کن / همیشه لحظهی افطار از آن بگو نه اذان» «خدا کند که نبندند باز بتکده را / فدای ناز تو، معشوق عارفان، رمضان»
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی «وجود نوح گره خورده است با طوفان» خدا کند که در میان رمضان، همه چیز برود تا او بماند و بتوانیم ندا سر دهیم: «تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست» به همان معنا که ما باشیم و خدای ما. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامیم: علت عالم ماده،عالم مثال منفصل است. آیا انسان میتواند از موجودات مادی به موجودات مثالی آنها منتقل شود؟ سوال دوم: آیا موجودات مثالی، عالم خیال منفصل همراه معنا میباشند؟ با تشکر از زحمات استاد بزرگوارم!
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. این همان کثرتزدگی است که منجر به توهّم میشود مگر آنکه انسان بتواند کثرت را در عین وحدت تجربه کند. ۲. همینطور است. آن عین معنا میباشد. موفق باشید
سلام علیکم: جناب آقای سید حمید رضا اصفا در بعضی از کانالها مطلب زیر را اعلام فرمودهاند. با توجه به شناختی که جنابعالی از ایشان دارید؛ نظر شما چیست؟
باسمه تعالی
حجامت این بار در خدمت جبهه مقاومت
به اطلاع عزیزان میرساند؛
در نظر داریم سنتِ شریف حجامت را به نفع جبهه مقاومت به کار گیریم و درآمد حاصله از آن را به استثنای مبلغی که جهت تهیه لوازم و سرویس دهی هزینه میشود، به حساب پویش ایران همدل واریز کنیم.
نشانی : خ مدرس / ک ۲۳ / ب شیرازی / ب وحدت / پ ۱۰۴
موکب شهید آوینی
سید حمید رضا, همراه۰۹۱۴۰۰۳۶۹۰
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جریان تصمیم و نیّت خوبِ حاج آقا اصفا هستم و ایشان بنا دارند از این طریق علاوه بر کمک به جبهه مقاومت، یادآور هرچه بیشتر سنت حسنۀ حجامت شوند و به نظر بنده کار خوبی است. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم: من کتاب حقیقت نوری اهل بیت، وقتی صحبت از این نور میشود چه تصوری از نور داشته باشم؟ آیا همانند نور مادی یا نوری از جنس معنی؟ سوال دوم: در رابطه با نور اسماء الله آیا باید همانند معنی تصور کنم. از اینکه وقتتان را صرف پاسخگویی میکنید، سپاسگزارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شخصیت اولیای الهی آینه و حکایت صفایی است که انسان در آنها احساس میکند با نورانیتی از جنس معنویت که در آنها حاضر است. ۲. یکی از انوار اسماءالله، همین حیاتی است که شما در خود احساس میکنید و یا علمی که در عالمان متعهد درک میگردد. موفق باشید
سلام استاد: چرا نام امام علی و واقعه غدیر در قرآن نیامده؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه بحث در این مورد مفصل است؛ خوب است به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام و عرض ارادت محضر استاد عزیز: میدانم که از سالهای دور انسی با مثنوی داشتهاید و کم بیش از آثار شما هم مشخص است. سال گذشته درست در آغاز جنایات اسرائیل در غزه با دوستان به داستان آن پادشاه یهود که نصارا را میکشت رسیدیم و باز جلوهای از حقیقت را از جاری زلال مثنوی، از اصول اصول دین شنیدیم گویی این ابیات را مولوی برای کودکان غزه سروده: مولوی، دفتر اول مثنوی، بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن به آتش.
یک زنی با طفل آورد آن جهود پیش آن بت و آتش اندر شعله بود
طفل ازو بستد در آتش در فکند زن بترسید و دل از ایمان بکند
خواست تا او سجده آرد پیش بت بانگ زد آن طفل انی لم امت
اندر آ ای مادر اینجا من خوشم گر چه در صورت میان آتشم
چشمبندست آتش از بهر حجاب رحمتست این سر برآورده ز جیب
اندر آ مادر ببین برهان حق تا ببینی عشرت خاصان حق
اندر آ و آب بین آتشمثال از جهانی کتشست آبش مثال
اندر آ اسرار ابراهیم بین کو در آتش یافت سرو و یاسمین
مرگ میدیدم گه زادن ز تو سخت خوفم بود افتادن ز تو
چون بزادم رستم از زندان تنگ در جهان خوشهوای خوبرنگ
من جهان را چون رحم دیدم کنون چون درین آتش بدیدم این سکون
اندرین آتش بدیدم عالمی ذره ذره اندرو عیسیدمی
نک جهان نیستشکل هستذات و آن جهان هست شکل بیثبات
اندر آ مادر بحق مادری بین که این آذر ندارد آذری
اندر آ مادر که اقبال آمدست اندر آ مادر مده دولت ز دست
قدرت آن سگ بدیدی اندر آ تا ببینی قدرت و لطف خدا
من ز رحمت میکشانم پای تو کز طرب خود نیستم پروای تو
اندر آ و دیگران را هم بخوان کاندر آتش شاه بنهادست خوان
اندر آیید ای مسلمانان همه غیر عذب دین عذابست آن همه
اندر آیید ای همه پروانهوار اندرین بهره که دارد صد بهار
بانگ میزد درمیان آن گروه پر همی شد جان خلقان از شکوه
خلق خود را بعد از آن بیخویشتن میفکندند اندر آتش مرد و زن
بیموکل بیکشش از عشق دوست زانک شیرین کردن هر تلخ ازوست
تا چنان شد کان عوانان خلق را منع میکردند کتش در میا
آن یهودی شد سیهرو و خجل شد پشیمان زین سبب بیماردل
کاندر ایمان خلق عاشقتر شدند در فنای جسم صادقتر شدند
مکر شیطان هم درو پیچید شکر دیو هم خود را سیهرو دید شکر
آنچ میمالید در روی کسان جمع شد در چهرهی آن ناکس آن
آنک میدرید جامهی خلق چست شد دریده آن او ایشان درست
ما از آتشی که در غزه افتاد هراسان بودیم و کودکان غزه با معصومیت و صبر بینظیرشان تمام هیمنه پادشاه جهود را شکستند. حال ملتها صف گرفتهاند که سهمی از آتش غزه برگیرند. یهود همیشه از مرگ ترسیده و خواسته دیگران را از مرگ بترساند، درحالی که امت اسلام بدون انکه ادعای نحن ابناء الله احباؤه سردهد، مرگ را در آغوش میگیرد ما از ذلت گریزانیم آنها از مرگ. مرگ اگر مرد است گو پیش من آی / تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همینطور است. در این رابطه به بانگ بلند قرآن باید گوش سپرد که در خطاب به یهود میفرماید: «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (۶/ جمعه) و این یعنی هر آن کس به اندازهای که از مرگ هراس دارد در ادعای انس با حضرت معبود، فریبکاری میکند و کذّاب است و ملاحظه میکنید بحمدالله در بستر تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد و «شهادت» وجهی از وجوه این تاریخ گشت، چه اندازه ملت ما در نسبت با حضور در آینده، خود را در آن شهادتها جستجو میکنند و از این جهت چه گفتارها و چه زبانهایی درآینده در پیش است. آیا هنوز آن طور که در این تاریخ، شهادت طلوع کرده است، ما را توان درک آن هست؟ موفق باشید
سلام و رحمت بر استاد طاهرزاده بزرگوار: دانشجوی دکتری فلسفه در دانشگاه تربیت مدرس هستم. در گذشته از آثار شما استفاده کردم و مکاتبه داشتم. بعد از سالها مزاحمتون شدم تا بیانیهای که برای آغاز یک حرکت تبیینی علمی در این شرایط خطیر نوشتم و مختصات کل جبهه را تعیین میکند به نظر حضرت عالی و بازدیدکنندگان تان برسانم. دعا بفرمایید توفیق همراه شود در این زمانه آخر. در ایتا و تلگرام با آیدی انتهای مطلب در خدمت دوستان هستم. ✍ علمی برای نجات، عزمی برای رستاخیز در حین فتنۀ نهایی یا محول الحول و الاحوال یا نور المستوحشین فی الظلم تحولات داخلی و بینالمللی به مرحله خطیر و خطرناکی رسیده است. بحران اقتصادی و فرهنگی در داخل همزمان شده است با عزم طبقه حاکمه غرب برای مقابله نهایی با ایران و جبهه مقاومت در عرصه نظامی و امنیتی. اگر طبقه شرکتی-بانکی چپاولگر داخلی و عمال سیاسی و دولتی آنها را مستثنا کنیم و آنها را نه در جبهه خودی بلکه شریک طرح استکباری غرب در داخل بدانیم، آنچه باقی میماند منازعه اهل حق در ایران و منطقه با جبهه کفر عبری-غربی است. منازعه حتماً و صد درصد یک منازعه مذهبی است: در یک سو مذهبی است که رحمت و عدالت را در کنار توحید روح دیانت میداند و به اولیای الهی تأسی میکند و شخصیتهای رحمانی و عدلانی بزرگی چون خمینی و مطهری و موسی صدر و چمران و سلیمانی و نصرالله و مغنیه و عبدالملک و... اسوههای درخشان آنند؛ و در سوی دیگر جبهۀ کفر و الحاد و ظلم و توحش و تزویر به رهبری طبقه حاکمه غرب است که خود را با شبهمذاهب یهودی و مسیحی متحد کرده است و به رویکرد طاغوتی خود رنگ شبه مذهبی پاشیده است تا دستکم حمایت پایگاه مردمی فریبخورده مسیحی و یهودی را برای آخرین فتنههایش داشته باشد. در این ائتلاف طاغوتی شبهمذهبی، جزء یهودیت سرآمد و تعیینکننده است چرا که بلوک مسیحی در غرب نیز پیرو آن است! مشخصه اصلی یهودیت غالب تفاخر به یک عهد الهی باستانی است که با ایذاء و انکار انبیاء خودشان نقض شده و پیروان آن را به شیاطینی خالی از عدالت و رحمت و سرشار از تکبر و غرور به یک شکوه منسوخشدۀ باستانی تبدیل کرده است. این شبهمذهب به تاریخ خیانتهای خود که در خود توراتشان منعکس شده بیتوجه است و در عوض داستانهای جلال و قداست انبیاء بنیاسرائیل را به وجود منحوس خود میچسباند. حکم تورات به قتلعام کفار پاگان در عهد عتیق را بر فرض صحت و اصالت، تطبیق به مسلمین موحد و مؤمن به نوح و ابراهیم و موسی علیهمالسلام میکند تا اینگونه مؤمنین راستین به تیغ متکبرینی که منکر تجدید عهد الهی با ظهور عیسی و محمد علیهما السلام هستند و سر از توحش در آوردهاند قتلعام شوند. پیروان شقی این شبهمذهب از قرون پیش با تبدیل جواز رباخواری از غیریهودیان به کسبوکار فاسد بانکداری به اقتصاد غرب مسلط و ذینفعان بزرگ نظام اقتصادی استعماری غرب شدند! پیروزی در این منازعه پیچیدۀ تمدنی تنها با تاکید و تبیین تمایز اسوههای رحمت و عدالت و مقاومت ایمانی و اخلاقی جبهۀ اسلام در برابر شبهمذهب یهودی-مسیحی که تکبر پیروانش آنها را به دشمن رحمت، عدالت و اخلاق تبدیل کرده ممکن است. امروز برای مخاطب آگاه جهانی هم تمایز بین خصائل رحمانی و اخلاقی رهبران اسوه مقاومت اسلامی در زندگی و سبک مبارزهشان، از استکبار و ظلم و توحش پیروان شبهمذهب یهود و مسیحیت دارد به تدریج روشن میشود. امروز باید هر چه بیشتر این خصلتهای متعالی را در اولیاء دین اسلام و اسوههای معاصر آن تبیین و تبلیغ کرد و به آنها اقتداء و تأسی. و البته این جهاد تبیینی حقیقی مستلزم یک امتداد انتقادی در داخل است. در جبهۀ داخلی اهم مسائل تبیین شبیخون «استعمار نو» به مسئولان جمهوری اسلامی بعد از دفاع مقدس است. مردم و مسئولان باید دریابند که فاجعه اقتصادی و فرهنگی داخلی نتیجه سیاستهای همان تمدن ظلمانی است که متأسفانه بعد از جنگ تحمیلی به دست برخی از مسئولان جمهوری اسلامی أخذ و اجرا شد و سیاستهای کلان اقتصادی و جمعیتی را از مسیر اسلام و انقلاب منحرف کرد و در مسیر اهداف شیطانی تمدن شیطانی غرب قرار داد. تمایز این عناصر سیاستی باطل در جبهه مخلوط داخلی که در آن نور و ظلمت در هم آمیخته و بسیاری از مسئولان و مردم را سردرگم کرده و حتی بخشی را در مسیر بطلان و خیانت قرار داده از اهم مسائل امروز است. باید خط نورانی و رحمانی و عدلانی اسلام را در جبهه داخلی و خارجی از خط ظلمانی استعمار نو در داخل و امپریالیسم نظامی در منطقه برای مردم خود و جهانیان تبیین کرد! این است پارامترهای جهاد تبیین حقیقی شما! این است صورت اصلی جهاد کبیر شما! این است بصیرت لازم برای قیام شما! «قل إنما أعظكم بوحدة أن تقوموا لله مثنى و فردى»! سوره سبأ: ۴۶ پند میدهم شما را به یک چیز: که برای خدا دو نفر دو نفر با هم یا هر یک تنها قیام کنید! @criticalknowledge 🧬 دانش حیاتی
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه شدهاید، آری! در مسیر توحیدیِ انقلاب اسلامی چه در داخل و چه در جهان، موانعی که متذکر آن شدهاید وجود دارد و شناخت جایگاه تاریخی این موانع از یک طرف؛ و شناخت جایگاه انسان که باید در مقابل این جریانها بایستد، از طرف دیگر مهم است وگرنه قصه آن میشود که رفت آب بیاورد، و آب او را برد. و از این افراد، کم نداشتهایم. اینجا است که باید متوجه حضور روح بشر جدید و تاریخی که در آن هستیم، باشیم. بخصوص تاریخی که به سوی آینده قدسی در حرکت است و انسانی که متوجه ابعاد متعالی خود در نسبت با خود و جهان میباشد. عرایضی تحت عنوان « انقلاب اسلامی و فهم امام خمینی از انسان و جهان مدرن» https://lobolmizan.ir/leaflet/1005?mark=%D9%85%D8%AF%D8%B1%D9%86 شده است. امید است برای اندیشیدن به این موضوع، مفید افتد. موفق باشید
سلام علیکم: در باب آیه «لیس کمثله شیئ» میگویم که چند معنی دارد. مثلاً خداوند عالم است. طبق این آیه میشود، لیس کمثله عالم. و معنی آن میشود که یا فقط عالم فقط خداوند است که مطلق بودن علم خداوند را میرساند. و یا اینکه فقط عالم خداست و هیچ عالم دیگری وجود ندارد. در این صورت بنده، شما و دیگران هیچ علمی نداریم که این خلاف است. چون من بالوجدان میبینم که به اموری عالم هستم. آیا مطالب بالا درست است؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: علم، از امور وجودی است و امری است تشکیکی. موفق باشید
با سلام وعرض ادب: استاد اینک خداوند حکم میکند برای کسی طبق سر قدر و عین ثابته آن فرد، آیا کسی که در مرحله ای از زندگی یکدفعه دچار حادثه ای میشود مثلا آتش سوزی و کل اموالش از دست میرود، آیا این اتفاق در عین ثابته فرد بوده و عین ثابته انتخاب کرده؟ و اگر انتخاب کرده برچه اساس این انتخاب را کرده؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: انتخابی که در عین ثابته شخص صورت می گیرد، انتخاب شخصیت کلی آن فرد است. ولی در این که مصیبت های بزرگ در زندگی فرد از قبل نوشته شده است را می توانید در آیه ۲۲ سوره حدید مدّ نظر قرار دهید که می فرماید: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَة فِي ٱلأَرضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُم إِلَّا فِي كِتَب مِّن قَبلِ أَن نَّبرَأَهَا إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِير» و نظر دارد به مصیبت هایی که قبل از تحقق در دنیا برای انسان نوشته شده است. موفق باشید
سلام استاد: میدونم با این متن نظرتون راجع به من عوض میشه و ناراحت میشین اما بزارید حرفم رو بزنم و بگن کافره! من دیگه حالم از خودم و خدا و مردم و دنیا و آخرت و همچی بهم میخوره امروزم کلی کفر گفتم و حرف زشت و چرت و پرت زدم به هرچی که مقدسه، دیگه بریدم، کاش خلاص میشدم ازین دنیای لعنتی و آخرت و هرچی که هست، کاش نبودم اعصابم ریخته بهم. نمدونم صورت برزخیم سگه خوکه آدم عوضی هستم یا نه و عرفا در موردم چی فکر میکنن. اما بدم میاد از هرچی که هست، از شما به عنوان کسی که حس پدری بهتون پیدا کردم و خیلی دوستتون دارم میخام دعا کنید بمیرم خستم. لعنت به این دنیا که هیچکس آدم رو دوست نداره و همه پی منافعشون و عشق رو کشتن، خدا هم که هیچی، ببخشید این کفریات رو گفتم میدونم پشیمون میشم اما خیلی حالم بده الان که مینویسم. میدونم ازم قطع امید میکنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه این حالت، حالت و قصه شما نیست؛ حکایت انسانی است که میخواهد خود را آزاد از دیروزش بیابد. در همین رابطه شب گذشته بود که این متن در حین بحث خوانده شد.
آیا این توقفگاهها در مسیر ایمان، دریچههایی نیست تا نسبت به آنچه هستیم و میدانیم، بازخوانی کنیم تا نسبت دیگری با آنچه از ایمانِ دیروزین میدانیم، بیابیم؟ که مربوط به امروز و فردای ما است، نه مربوط به دیروز و اکنونمان؟ آیا باید سوگوار آنچه باشیم که از دست دادیم؟ و یا منتظر تولد اندیشهای که در امروز و فردای ما زندگیساز است؟
ملاحظه میکنید که پس تنها قصه شما نیست و هنر ما آن است که این موقعیت را در خود بشناسیم. فکر می کنم همین آخرین غزل از رهبر معظم انقلاب نیز در درون چنین دغدغهای مطرح شده است که میفرمایند:
دلبستهی امیدی در سنگلاخ گیتی رَه بیشکیب پویم، دل بیقرار دارم
نه میتوانند ناامید باشند زیرا انتظارِ حضوری دیگر در میان است؛ و نه این حضور، بدونِ سنگلاخ هزاران سؤال و شبهه جلو میرود. و از این جهت بدون شکیبایی و در عین بیقراری، این راه را طی میکنند و این، زیباترین شکل پیمودنِ راه است در این زمانه. موفق باشید
در عباراتی نظیر لیس فی جبتی الا الله، سبحانی ما اعظم شانی و... ، اگر منظورشان ذات حق بوده که هیچ، اگر منظورشان اسم الله بوده، نبی خدا صلی الله علیه و آله و ائمه ی معصوم به چنین ادبیاتی سخن نگفتند بلکه در مجازات قائلین به این جملات و اجرای حدود بر آنها چرا حضرات تفکیکی میان ذات و اسم نکردند؟ و چرا صوفیه اصرار دارند اینگونه شطح بگویند و چرا عده ای اصرار دارند این ادبیات را در جامعه ترویج دهند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً این نوع سخن گفتنِ عرفا که جنبه اشاراتی دارد، باید با فکر و فرهنگ خودشان فهمیده شود و به اصطلاح به جنبه تأویلی آن سخنان نظر کرد از آن جهت که بعضاً واژهها وسعت خود را به جهت روزمرّهگیها از دست میدهند. و به همین جهت جناب حافظ در گزارش احوالات معنوی واژه «میّ» را انتخاب میکند. موفق باشید
سلام و ادب و آرزوی سلامتی برای استاد بزرگوار: ۱۰ سالی میشود که در حال ابتلا و امتحانی هستم، در طول این ۱۰ سال بسیار تغییر کرده و انشاءالله رشد کردهام. این رنجِ امتحان، با تمام سختیای که داشت، پر از نور بود و رشد الحمدلله. اما هنوز به سرانجام نرسیده و مشکل برطرف نشده است. احساس خستگی و بی رمقی دارم. کورسویی از امید مانده اما دلسرد شدهام. حس گدایی را دارم که ۱۰ سال درب خانهی کریمی را زد، ۱۰ سال صدا زد، اما درب باز نشد، التماس کرد، اما باز نشد، فریاد زد، اما باز نشد. فرمان صبر آمد، از آن به بعد صبورانه نشست تا صاحبخانه به وقتش در را باز کند اما هنوز باز نشده. دعایی نیست نخوانده باشم، نمازی نیست نخوانده باشم، به هر نحوی که بلد بودم صدایش زدم و نشد. اما مشکل، حالِ الانِ من است. آن گدای ۱۰ ساله، اکنون از پشت درب رفته و سر کوچه نشسته. بلاتکلیف و خاموش! چشمش هنوز به در آن خانه است. دلش میخواهد برکد پشت در و درب بزند اما نمیتواند. دلش میخواهد خواهش کند اما نمیتواند. دیگر صدایی نمانده. دست و دل به دعا کردن دیگر نمیرود. مگر نه اینکه اگر بخواهد، خودش میدهد؟ او که میداند چه کسی در کوچه منتظر است. سرد و خاموش شده ام. از آن تشویش و سوز و گدازی که بود خبری نیست. به تبع آن، آن حلاوت در نماز و دعا هم نیست. فقط به انجام واجبات اکتفا میکنم. و ناراحتم از این کم شدن ارتباطم با خدا. چرا این نفس تمکین نمیکند؟ این بی میلی به مستحبات از کجاست؟ از این دوری ناراحتم اما انگار همهی وجود من یخ زده. نمیدانم اسمش قبض روح است یا چه. اما خیلی بد است. بسط چگونه حاصل میشود؟چطور رها شوم؟ حس خاکستری را دارم که آتشش خاموش شده، اما آمادهی شعلهور شدن است. بسیار ملتمس دعا هستم. هم برای به سرانجام رسیدن این امتحان ۱۰ ساله، هم برای برطرف شدن این مشکل روحم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که نباید بر آن موضوعی که تحقق آن حتی با اصرار انجام نمیشود، بیش از اندازه تأکید کرد. گویا مصلحت ما را در جای دیگری دیدهاند. موفق باشید
با سلام و رحمت: از چه بُعدی اشک برای اباعبدالله ارزشمند هست که با یه قطره ی آن غوغا میکند؟ هر چی فکر میکنم میبینم که صحنه ی کربلا همه اش زیبایی هست و حسین در اوج قرار دارد. و باید برای خود اشک بریزیم که از حسین دوریم ولی گفته اند در مجلس روضه فقط برای اباعبدالله اشک بریزید. امام حسین در کربلا در اوج عزت، پس گریه برای کدام بُعد؟ امام حسینی که تمام خود را برای خدا داد و مورد رضایت خداوند قرار گرفت، و فرزندانش یکی از دیگری برتر، پس گریه برای چی؟ گریه باید برای خودمان باشد که نه خودمان آنگونه هستیم و نه فرزندانمان که در این زمانه از دین و حسین فاصله گرفته اند. باید بگیم که ای حسین تو که گریه نداری چون همه چیزت در اوج بود، خوش بسعادتت! پس باید، برای خودم و فرزندان جامعه ام گریه کنم که از شما دوریم پس اشک خالص فقط برای حسین در مجلس روضه برای چی میشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به بحث «جایگاه اشک بر حسین (ع)» که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
https://lobolmizan.ir/quest/27738?mark=%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D8%A7%D8%B4%DA%A9%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%AD%D8%B3%D9%8A%D9%86
سلام استاد:. خدا قوت. در جلسه درجست وجوی امین آینده فرمودید که: گزارش بانو امین از بودنشان در نگاه هرمونوتیک یعنی همان اقرا. و خیلی عجیب است که قرآن با اقرا آغازشده است. و فرمودید: تمام قرآن گفتن است، گفتن قصه بودن پیامبر. ممنون میشم با توضیحات بیشتر، این مطلب را کمی تفصیلی تر بیان بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع، موضوعِ سادهای نیست. همانطور که عرض شد به عنوان مقدمه میتوانید به عرایضی که در شرح سوره «علق» پیش آمد، رجوع فرمایید. موفق باشید