باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- جامعهی اسلامی وظیفه دارد که نیازهای خود را بر اساس عقل و تدبیر دنبال کند و این یک موضوع اساسی هر جامعهای است که میخواهد در امور دینی نیز موفق باشد 2- سیر إلی اللّه بستگی به نیت انسانها دارد در هر شغل و منصبی که باشند میماند که برای این کار معارفی لازم است که کسب آن معارف برای هرکس که بخواهد میسر میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آیهی مذکور میفرماید آنهایی که به سن بلوغ نرسیدهاند، ولی آن اندازه هم کودک نیستند که نزد شما باشند – یعنی قدرت تمیز دارند – در مواقعی که خلوت دارید و زمانهای «عوراتند» که پوشش عموی ندارید، بدون اجازه وارد نشوند 2- نمیدانم، ولی قدرت حضور شیطان در خیال، بیشتر از انسان است به همان معنایی که قرآن در وصف آن میفرماید: «إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُم»(اعراف/27) او و قبیلهی او شما را از جایی که شما آنها را نمیبینید زیر نظر دارند 3- در مورد خلودِ در جهنم، بین شیاطین جنّ و انس فرقی نمیکند. اگر کسی در هیچیک از وجوه شخصیت خود، هیچ رجوعی را نسبت به حضرت حق اراده نکرده باشد و تماماً در حاکمیت نفس امّاره، ارادههای خود را شکل داده باشد، در جهنم مخلّد خواهد بود 4- فرق نمیکند، شیاطین انسی هم به حکم فطرت متوجه خالقیت حق هستند ولی روح استکباری آنها مانع ارادهی صحیح میباشد و در همین فضا از رحمت خدا مأیوسند 5- اساساً کسی که در مقابل حضرت حق کبر پیشه کند و تمام عمر در این فضا شخصیت خود را بسازد نسبت به هر حقیقت معنوی کینهمند است. در آن حدّ که در روایت داریم در قیامت رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» از کنار جهنم رد میشوند و نسیم خنکی به جهنمیان میرسد. ابوجهل میپرسد علت آن نسیم چیست؟ وقتی میفهمد به جهت وجود مقدس حضرت است، میگوید: در جهنم را ببندید که به من چیزی از آن مرد نرسد. تا این حدّ نسبت به حق و حقیقت، کینه دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید علامه طباطبایی در همان قسمت، روایات را از این موضوع استثناء میکنند زیرا «شهید» در روایات به همان معنایِ «المقتول فی معرکة الحرب» است. بهخصوص که در روایتی که عرض شد بحث شهدای بدر مطرح است و نه شهید به معنای گواه. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تردید در اینکه آیا آنچه در ذهن داریم مطابق خارج است یا نه؟ تغییر از ساحت علم حضوری به علم حصولی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده در نقد پایاننامهها از آن جهت است که دانشجو مجبور است در محدودهای خاص نظر اسلام را مطرح کند، در صورتیکه اسلام یک بسته کامل است که مجموعاً معنا میدهد در حالیکه اساتید دانشگاه آمادگی طرح بستهای اسلام را ندارند، مثلاً به شما اجازه نمیدهند یک سورهی قرآن را بحث کنید تا تمام نظرات علماء را در مورد آن سوره به میان آورید؛ میگویند مثلاً تقوا را در قرآن تحقیق کنید و این آن نیست که نیاز جامعهی دینی ما باشد. بگذریم! در مورد موضوعی که میفرمایید، چیزی در ذهن ندارم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: «ظل» و «ذی ظل» در نسبت وجودی که بین سایه و صاحب سایه هست، مثال خوبی است به شرطی که مخاطب، قدرت تفکر نسبت به رابطهی وجودی بین آن دو داشتهباشد نه آنکه فکر کند رابطهی ظل و ذی ظل مثل رابطهی خورشید و سایهی دیوار است. از آن جهت حضرت امام رضا علیهالسلام با عقل مردم در موضوعی که برایشان قابل درک باشد سخن میگویند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در تجربهی خود به این نتیجه رسیدهام که اگر مقدمات رجوع به حکمت متعالیه را تنظیم کنم کار جهت رجوع به فهم صدرایی اسفار هموار خواهد شد و در این رابطه کتابهای «ده نکته در معرفت نفس» و «از برهان تا عرفان» و «معاد» همراه با شرح صوتی آنها تنظیم شد. بعد از آن فکر میکنم کسی «بدایةالحکمه» و «نهایهالحکمه» را خوب بخواند بهخوبی بتواند با اسفار جلو رود.
به نظر میرسد اسفار کافی باشد و اگر کسی مایل باشد مطالب را عمیقتر بشناسد، اشارات شیخ الرئیس خوب است.
بعد از درک حضوری درست «حکمت متعالیه» لازم است فلسفهی غرب فهمیده شود بهخصوص فلسفهی دکارت و کانت و هگل و هایدگر.
در حین درک عمیق حکمت متعالیه، تفسیر المیزان، راه گشودهای است به سوی تفسیر قرآن به نور روایات. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً در جواب کاربران عزیز عرایضی شده است که عیناً آن را خدمتتان ارسال میکنم تا خودتان به عنوان صاحبنظر در این امر بتوانید جواب سؤالات خود را بیابید. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
نحوهی رجوع به استاد در امور اخلاقی و سلوکی
سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه میتوانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصهی ما قصهی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟
همانطور که میفرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگیمان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونهای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوهی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم.
قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامهای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمیرسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان میآید.
حال این سؤال پیش میآید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطهی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» و ائمهی معصومین«علیهمالسلام» میتوانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمةاللهعلیهما» نظر کنیم و راهکار خاص سلوکی خود را بهدست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟
بنده در جمعبندی و بر اساس مختصر تجربهای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در این زمان رابطهای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی میرسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونهی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی میتوان یافت.
عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همهی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع میکنند و خود را مقیّد میکنند که همهی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامهی 31 نهجالبلاغه که حضرت به امام حسن«علیهالسلام» نوشتهاند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی میرسند.
بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاجحسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانیپور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتحالمبین جلب میکنم تا روشن شود چرا میگویم میتوان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان میفرمایند:
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«إِنّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگهاى جهان نمونه است كه در ظرف كمتر از يك هفته آن چنان مات شوند كه هر چه دارند بگذارند و فرار نمايند و يا تسليم شوند، به صورتى كه قواى مسلح ما تا كنون نتوانند اسيران و كشتگان و غنايم را به شمار آورند و گرچه تمام اين امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه آسا تحقق يافت، لكن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه ها و پشتيبانان آنان... به خضوع وادار مى كند، بُعد معنوى آن است كه با هيچ معيارى نمى توان سنجيد و با هيچ ميزانى نمى توان عظمت آن را دريافت. ما عقبماندگان و حيرتزدگان، و آن سالكان و چله نشينان و آن عالمان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان و جهان بينان و آن جامعه شناسان و انسان يابان و آن همه و همه، با چه معيار اين معما را حل و اين مسأله را تحليل مى كنند كه از جامعه مسمومى كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه هايش مسموم، خيابانها و گردشگاههايش مسموم، مطبوعات و رسانه هاى گروهى اش مفتضح و مسموم، از كودكستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در يك چنين محيطى به جوانى و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند، كه اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها يكى از آنها را با صرف سالهاى طولانى متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در ظرف سالهاى معدود از بطن اين جامعه و انقلاب - كه خود نيز اگر معيارهاى عادى را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند - يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به جلوهاى از آن نرسيده اند، بسازد؟ جز دست غيبى و دستگيرى الهى و تصرف ربوبى، با چه ميزان و معيار مىتوان تحليل اين معما كرد؟
اين جانب هر وقت با يكى از اين چهره ها روبهرو مىشوم و عشق او را به شهادت در بيان و چهرهی نورانى اش مشاهده مى كنم احساس شرمسارى و حقارت مى كنم. و هر وقت در تلويزيون، مجالس و محافل اين عزيزان كه خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهيا مى كنند، و مناجات و راز و نيازهاى اين عاشقان خدا و فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى نگرم كه با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى گنجند، خود را ملامت مى كنم و بر حال خويش تأسف مى خورم. اكنون ملت ما دريافته است كه: «كُلُّ يَومٍ عاشُورا وَ كُلُّ ارْضٍ كَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اينان شب عاشوراهاى اصحاب سيد الشهداء«علیهالسلام» را در دل زنده مى كند.
جوانان عزيزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشيد كه من بتوانم از عهدهی ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد، و خداى شما فرموده كه شما را كه چون سدى محكم و بنيانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ايستاده ايد، دوست مى دارد. و اين است جزاى شما و اين است عاقبت عمل شما».
در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است میرود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگیها و فضائل خود میافزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آنها اشاره فرمودند. اولاً: انسانهای عادی بودند که به آن درجه رسیدند که حقیقتاً همانطور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته میشود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» یک جامعه ساخته میشود و بنده فکر میکنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجهی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبههی نبردِ دفاع مقدس هشتساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند.
مشکل ما آن است که هنوز نتوانستهایم حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدودهی امور فردی میشناسیم، در حالیکه با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی میشود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته بهسر میبریم. بنده سعی کردهام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر میکنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرمودهاید نیز حل شود.
در روایت داریم که معاوية بن عمّار میگويد: به امام صادق«علیهالسلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ إِلَى النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِنَا يَبُثُّ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احاديث شما كه آنها را در ميان مردم نشر مى دهد و در قلوب شيعه شما جايگير مى سازد و مرد ديگرى است اهل عبادت كه اين خصوصيت را ندارد، آيا كدام يك از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حديث ما كه آن را در ميان مردم نشر دهد و در قلوب شيعيان جايگير سازد، از هزار عابد برتر است.
ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیهالسلام» میفرمایند آن فردی که سعی میکند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهتگیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهلالبیت«علیهمالسلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش میکند.
بنده فکر میکنم اگر بتوانیم امام«رضواناللهتعالیعلیه» را درست بنگریم، سیرهی علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا میکند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش بهسزایی دارد. شما از یک طرف متوجهاید علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» شاگرد مبرز مرحوم آیتالله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» را در المیزان ملاحظه میکنید که شدیداً جنبهی اجتماعی آن بر جنبهی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمیرسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» متذکر آن هستند.
والسلام
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع، نیاز به بحث مفصل دارد. کتاب «مبانی عرفان نظری» جناب استاد یزدانپناه در این مورد کمک میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است که عزیزان کاربر، بررسی نمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- قرارگرفتن در این برزخِ بین دنیا و آخرت به خودی خود بد نیست مگر اینکه نتوانید از این برزخ عبور کنید 2- فکر نکنید این صبری که در این میدان دارید، و خود را به گناه آلوده نمیکنید، کارِ کمی است! و نتیجهی کمی در بر دارد! که احساس میکنید خسر الدنیا و الآخرت هستید 3- سخن رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» را همواره مدّ نظر داشته باشید که میفرمایند؛ آنچه در سایر زنان میبینید در همسر خودتان هست. با این نگاه، چشمتان به زیباییهای خاص همسرتان گشوده میشود و در این مورد به غنای لازم میرسید 4- اُنس با مباحث معرفتی، خود به خود روح را آسمانی میگرداند تا مظاهر زمینی برای انسان بیش از حدّ جلوه نکند. موفق باشید