بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
1740
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم. . . استاد عزیز،با توجه به اینکه ایام فاطمیه است،ما تمام کتب و جزوات شما را در مورد حضرت مطالعه کرده ایم،اگر منبع مطالعاتی که به درد وقت گذاشتن باشد مد نظر شریفتان هست،با کمال میل مشتاقیم بشنویم. . .یا تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام علاوه بر سی‌دیِ مخصوصی که صرفاً در رابطه با حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» عرایضی داشته‌ام، در آخر کتاب‌ها منابعی عرض شده، إن‌شاءالله مفید خواهند بود. موفق باشید
1673

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام و خداقوت استاد دو سوال داشتم :1.در بحث حب اهل بیت مطرح شد که برای در ذیل ولایت امام قرار گرفتن یکی از کار هامقدم شمردن برادر دینیمان بر خودمان است می خواستم بدانم برادر دینی در واقع در اسلام چه مفهومی دارد صرف اسم مسلمان بودن برای برادر دینی محسوب شدن کافیست 2.مدتی است به صورت اتفاقی و به نسبت زیاد با کسانی همنشین میشوم که علی رغم ظاهر نامناسبشان و برداشت ابتدایی من ارادت زیادی به اهل بیت و امام خمینی و امام خامنه ای دارند و با صحبت بیشتر متوجه میشوم که فقط نیاز به یک راهنما دارند تا از سردرگمی دربیاند و از دست انبوهی از شبهات نجات یابند حالا میخواستم ببینم ایا این همنشینی ها اتفاقی بوده یا خدا میخواسته من را متوجه وظیفه ای کند و اگر این مسئله است چگونه میتوانم به این وظیفه عمل کنم و چه مقدماتی نیاز است ؟وخودم باید چه شخصیتی داشته باشم و البته لازم است ذکر کنم که به دلیل دانشجو بودنم عملا وقت زیادی ندارم (متاسفانه ) لطفا من را راهنمایی بفرمایید خدا عاقبتان را ختم به رضایت خودش بگرداند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1ـ مسلّم برادران و خواهران دینی در درجه تعلقشان به اسلام متفاوت‌اند، هر کدام در عین مسلمانی، به ولایت و نظام اسلامی تعلّق بیشتری دارند به همان اندازه مقدم هستند. همان طور که هرکدام به کمک ما بیشتر نیازمندند، مقدم هستند. 2ـ بالأخره سعی کنید از طریق طرح معارف عمیق دینی به آن‌ها کمک کنید. معارفی مثل مباحث معرفت‌النفس و معاد شروع خوبی است. خدا به نور خودش عاقبت شما را هم ختم به رضایتش بگرداند. موفق باشید.
18757
متن پرسش
سلام استاد: نمی خواستم مزاحم وقت شریف شما بشم و اگر مشکلم گلو گیر نبود وقت گیر نمی شدم. دارم کم میارم. گذشته ام آزارم میده. نا امیدی دیوونه ام کرده. بار ها و بار ها در راه خدا اومدم و باز زدم جاده خاکی. دیگه خسته شدم. رفیقم باهام راه نمیاد. خیلی تنهام. در عمل فوق العاده دیگه انگیزه ام رو از دست دادم. فرصت هام رو از بین بردم. جوونیم داره کم کم میره. در جوونی پیر شدم. زندگی و حوادث خمم کرد. شکسته شدم. کسی به جز شما رو که ندیدم برای درد و دل و مشورت و راه کار گرفتن. نمیدونم چه بکنم. سیر علامه و آقای صمدی رو هم بعد از گرفتن مبانی شما پیش رفتم. ولی خیلی گیرم استاد. خیییییییلی استاد از حق دووووور شدم. دیگه اصلا مدتهاست از خوبی ها فاصله گرفتم. و دیگه هم قوت و قدرت برگشت و مقابله با خودم رو ندارم آخه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  فکر می‌کنم به راهِ گشوده‌ای که خداوند برای «حرّ» پیش آورد، با آن گناه بزرگ که مرتکب شد؛ ایده‌ی خوبی در مقابل ما قرار داده است. لذا عرضی که در مورد جناب «حرّ» داشته‌ام را خدمت‌تان ارسال می‌دارم. موفق باشید 

باسمه تعالی

حُرّ یعنی تجسم توبه در تاریخِ پر از گناه

در تقابل تمدنی که ما با غرب داریم همه‌ی تلاش غرب آن است که فضای جامعه‌ی ما را گناه‌آلود کند و طوری القاء نماید که روح جوانان ما را تسخیر کرده است و ما را گرفتار یأسِ فرهنگی نماید و هنر ما آن است که متوجه غِنای فرهنگی خود باشیم و بدانیم تمدن آینده‌ی ما ظرفیت جای‌دادنِ حرّهای زیادی را دارد همان‌طور که امام حسینu در نهضت خود جای حرّ را باز کردند و او را از چنگال فرهنگ اموی نجات دادند و در این راستا لازم است که شخصیت حرّ را در فرهنگ کربلا بیابیم تا در ادامه‌ی فرهنگ کربلا نقشه‌های فرهنگ امویِ این زمانه یعنی فرهنگ ظلمانی غرب را خنثی کنیم و جوانان‌مان را از چنگال آن فرهنگ نجات دهیم. در این راستا نکات زیر قابل تذکر است:

1- حُرّ از پیوستگان به امام حسینu است، آن‌قدر دیر رسید که افق اقبال‌اش در شرف تاریک‌شدن بود، ولی در مقابل انبوه موانعی که در مقابل توبه‌ی او بود، مأیوش نشد و هر موقعیتی که در مقابل او قرار می‌گرفت را یک آغازی جدید به حساب آورد.

2- حُرّ به عنوان فرمانده‌ی سپاه هزار نفری دارای روحیه‌ی استواری است که به تنهایی نیز به عزمی هزار نفری آراسته بود، همین‌که از قصرکوفه به سوی امام حسینu روانه شد ندایی از پشت سر شنید که گفت: «بشارت بادت ای حرّ به بهشت»، پس نگاهی به عقب سر کرد و کسی را ندید و در منزل «ذی حُسم» با قافله‌ی امام حسینu برخورد کرد. حضرت به جوانان فرمودند؛ به‌ افراد آن لشکر و به اسبانشان آب دهید. وقت نماز در حالی‌که حرّ و سپاهیانش نماز را با امام اقامه می‌کنند، بین اذان و اقامه خطاب به حرّ و لشکریانش فرمودند: من به سوی شما نیامدم مگر پس از آن‌که نامه‌های دعوت شما به من رسید، پس اگر بر سر سخن خود باقی هستید من هستم وگرنه اگر از آمدن من ناخرسندید من هم منصرف می‌شوم. حرّ گفت: « لَسْنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَتَبُوا إِلَيْك‏» ما از آن گروه نیستیم که به سوی شما نامه نوشتند، ما دستور داریم از شما جدا نشویم تا شما را نزد عبیداللّه بن زیاد ببریم، و امام فرمودند: « الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِك‏»(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 80 ) مرگ نزدیک‌تر است به تو از این آرزو. و بالاخره بنا شد راهی پیش گیرند که نه به کوفه نزدیک شوند و نه به مدینه، و در بین راه امامu خطبه خواندند و متذکر شدند که نباید از سلطان جائر پیروی کرد وگرنه در قیامت در همان آتشی وارد می‌شویم که آن سلطان جائر وارد می‌شود. حرّ در بین راه از سر دل‌سوزی به امام نزدیک شد و گفت: ای حسین! « ُ إِنِّي أُذَكِّرُكَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ. » خدا را در باره‌ی نفس‌ات در نظر آر، من می‌بینم اگر با آن‌ها به جنگ بپردازی تو را به قتل می‌رسانند. امام فرمودند: «أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي‏؟ »آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ و حضرت در جواب او اشعاری را خواندند حاکی از آن‌که مرگ برای جوانمرد در راه خدا ننگ نیست، و حرّ دید مرگ در مقابل حسینu بسیار زبون است. هر دو به راه ادامه دادند تا نامه‌ای از طرف عبیداللّه آمد که در هرجا حسینu هست متوقف‌اش کنید . حضرت صلاح ندیدند مقاومت کنند و در سرزمین کربلا پیاده شدند و چون فهمیدند نام آن سرزمین کربلا است با توجه به حدیث امّ سلمه و سخنی که از رسول خداf شنیده بودند، فرمودند: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»(بحار، ج 44، ص 383) اينجا موضع گرفتارى و بلاء ميباشد، اينجا محل خوابيدن شتران ما است، اينجا محل خيمه و اثاث ما است اينجا محل شهيد شدن مردان ما ميباشد. اينجا محل ريختن خونهاى ما است. برای حضرت روشن شد زمان آن رسالت تاریخی که به دوش ایشان گذاشته شده فرا رسیده و بیش از همه مقام بلند‌پایه و عزّت نفس خود را می‌دانستند و لذا یاران خود را جمع کردند و سختی کار را و آینده‌ی آن را متذکر شدند، تا بالاخره در روز عاشورا عمر سعد لشکر خود را در مقابل لشکر امام حسینu آماده کرد. حرّ به عمر سعد گفت: آیا تو تصمیم به جنگ با این مرد را داری؟ عمر گفت: آری به خدا، جنگی که آسان‌ترین شکل آن بریدن سرها و قطع‌کردن دست‌ها است. حرّ گفت: آیا به هیچ‌یک از این پیشنهادهایی که به شما کرد رضایت نمی‌دهید؟ عمر سعد گفت: به خدا اگر کار به من واگذار بود می‌کردم ولیکن امیر تو إبا دارد.

حرّ برگشت و در میان لشکر در جایی ایستاد ولی به سوی نفرات خود نرفت مبادا مقام بر او غلبه کند و تا در آن فرصت اندک فکری بکند. «قُرة بن قیس» با او بود برای آن‌که او را از سر خود باز کند، به او گفت: اسب خود را امروز آب داده‌ای؟ و او را فرستاد تا به اسب‌اش آب دهد. حرّ راهی را انتخاب کرده بود که اگر لشکرش بفهمند صد دیوار جلوی مقصد او می‌کشند، باید قبل از کشف قضیه کاری بکند وگرنه ممکن است با هزار مانع روبه‌رو شود، در حالی‌که او باید هزاران قوه به‌کار برد و هزاران گذشت بنماید تا آن تصمیم بزرگ عملی شود، چگونه از این ساحت زیستی که یک عمر در آن به‌سر برده خود را به ساحتی دیگر وارد کند؟

حرّ پس از دورشدنِ قُرة بن قیس، بنا کرد اندک‌اندک رو به سوی حسینu آمد، نظر دارد هرچه بتواند خود را از لشکر و حوزه‌ی قدرت آن‌ها آرام‌آرام بیرون بکشد و قدم‌قدم از میدان نفوذ آن‌ها دورتر شود، گویی خود ستونی از لشکر است که پیش می‌رود. «مهاجربن اوس ریاحی» به او گفت: چه خیال داری؟ آیا خیال حمله‌ داری؟ زیرا وضع ظاهری خود را به آن شکل درآورده بود - جواب نداد- از هیچ‌کس ایمن نبود تا راز خود را با او در میان گذارد نکند که یا مانع او شوند و یا برای خوش‌خدمتی به عبیداللّه او را از پای درآورند. حرّ مرگ را انتخاب کرده بود اما پس از ساعتی دیگر و در زیر سایه‌ی امام محبوبی که بنا است نزد او عذرخواهی کند، ندامت از گذشته و امید به آینده، قلیان خوف و رجاء در درون او جزر و مدّی به‌پا کرده بود، هیچ‌کس تا این حدّ او را مضطر نیافته بود. مهاجربن اوس که وضع حرّ را دید گفت: ای ریاحی! کار تو شبهه‌ناکاست، هرگز در هیچ موقعی مانند آنچه اکنون در تو می‌بینم ندیده‌ام. اگر گفته می‌شد شجاع‌ترین مردم کوفه کیست؟ من از تو نمی‌گذشتم، پس این چیست که در تو می‌بینم؟ جواب داد: راستش من خود را مخیّر بین جنّت و نار می‌بینم.

حرّ و حقیقت «توبه»

حرّ در شرایط بسیار سهمگین قرارگرفته. اگر در کربلا حقیقت فداکاری ظهور کرد و تا قیام قیامت هر فداکاری که واقع شود به ذات فداکاری یعنی کربلا باید متصل باشد تا فداکاری به حساب آید. حقیقت «توبه» نیز در کربلا و از طریق حرّ اتفاق افتاد. چند قدم از حوزه‌ی نفوذ دشمن دور شده، هنوز فرمانده‌ی لشکر است، هنوز می‌تواند با سایر فرمانده‌های لشکر عمرسعد رقابت کند، بد آفتی است حبّ ریاست و حبّ شرف و رقابت؛ و حالا حرّ آرام‌آرام دارد از همه‌ی آن‌ها عقب می‌ کشد. اگر اسب زیر پایش همچنان جلو رود به جایی می‌رسد که دیگر از آن آفت‌ها خلاص خواهد شد . جاذبه‌حقیقت یعنی جاذبه‌ی حسینu که او در این چند منزل بیشتر با او آشنا شده، قوی شده، لذا پس از آن که گفت: «خود را بین جنّت و نار مخیّر می‌بینم»؛ ادامه داد: «به خدا سوگند چیزی جز بهشت را انتخاب نمی‌کنم، اگرچه قطعه‌قطعه شوم و اگرچه سوخته گردم».[1] این را گفت تا مهاجربن اوس گمان نکند می‌تواند او را از کشته‌شدن بترساند و منصرف کند. سپس به اسب خود تازیانه ای زد و به سوی سپاه امام حسینu پرواز نمود و چون نزدیک شد سپر را واژگون کرد و همه فهمیدند او امان می‌خواهد. مانند کسی که روی به وادی اَیمن نهاده، می‌آمد و می‌نالید و می‌بالید - موسی آن‌جا به امید قبسی می‌آید- قصد حسینu داشت، « وَاضِعايَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ يَقُولُ- اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ- فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادَ نَبِيِّكَ-» دست بر سر گذاشته و می‌گفت: خدایا به سوی تو آمدم ، توبه‌ی مرا بپذیر که من دلِ اولیاء تو و اولاد دختر پیامبر تو را آزردم. همین‌که نزدیک شد بر حسینu سلام کرد و گفت: خدا مرا به قربانت کند ای پسر رسول خدا، من همان همراهی هستم که مانع حرکتت شدم و به تو سخت گرفتم، به حق خدایی که جز او خدایی نیست، گمان نمی‌کردم این مردم پیشنهادهای شما را ردّ کنند و کار را با مثل تویی به این‌جاها برسانند؛ «فَإِنِّي جِئْتُكَ‏ تَائِباً وَ مُوَاسِياً لَكَ حَتَّى أَمُوتَ‏ بَيْنَ يَدَيْكَ أَ تَرَى إِلَى ذَلِكَ تَوْبَةً ؟» و اکنون به راستی نزد تو آمده‌ام و پشیمان از آنچه نسبت به تو روا داشتم تا نزد خدا توبه نمایم و جانم را فدای تو کنم تا پیش تو بمیرم، آیا این کار را برای من توبه می‌بینی؟ و حسین فرمودند: «نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْك وَ يَغْفِرُ لَكَ» آری! خداوند توبه‌ات را می‌پذیرد. سپس در مقابل لشکر عمر سعد ایستاد با ظاهری پر صلابت در حالی که سر تا پایش را آهن و فولادهای ابزار جنگی پوشانده، ولی با دلی نرم و دلسوزانه خواست آن‌ها را از تبعات جنگ با امام حسینu عافیت بخشد. اینک که از چشمه‌ی معنویت حسینu می‌نوشید سرشار از دلسوزی شده بود و متذکر می‌شد که غریزه‌ی انسانی آن است که میهمان را پذیرایی کنید. سر خوش از توبه‌ی خود و متکی به حقیقتی که بدان دست یافته او را به گوینده‌ای توانا مبدل کرده بود تا به نمایندگی آل محمدh سخن بگوید و همچون آن خانواده بهادری و سلحشوری را با عاطفه ممزوج کند.

حرّ به نمایندگی احرار عالم شرط حرّیت را متذکر شد، شروطی را که هر انسانی در هر نقطه‌ی جهان از آن دفاع می‌کند و با زبان خود کاری کرد که با هزار شمشیر نمی‌توان چنین کرد. تحت عنوان نکوهش سران سپاه، روشن نمود کار ناهنجار آن‌ها با هیچ‌یک از نظامات انسانی پذیرفتنی نیست چه رسد به نظامی که اسلام آورده.

گفت: «شما خودتان دعوت اش کردید، حالا چه شده است که او را به خود وانمی‌گذارید که برگردد؟ این محاصره و کشتن از کدام سنت و سیره برخاسته و با کدام خوی اسلام و حتی خوی عرب سازکاری دارد؟ هنوز به سرزمین شما نیامده - سرزمینی که خودتان دعوتش کردید- شما تاخته‌اید که خود را به او رسانده تا به قتل‌اش برسانید؟! هیچ پذیرایی از شما انتظار نیست، بگذارید برگردد، چرا آب را به روی بسته‌اید؟»[2]

 شما در این سلحشوری و سخنوری معجزه‌ی «توبه» را به تماشا نشسته‌اید، او یک تن نیست، نماینده‌ی همه‌ی آن‌هایی است که از ظلمات دوران به سوی حقیقت اسلام توبه می‌کنند، او نردبان صعود کسانی است که تلاش دارند دیگر تن به گناه ندهند.

حرّ سلحشورانه در مقابل دیدگان مبارک امام جنگید و همچون اسبی پیل‌تن سواره در دریای دشمن تاخت، در کشتن دشمن توانایی فوق‌العاده‌ای از خود نشان داد تا بالاخره به آنچه می‌خواست رسید و شهید شد و امام بر بالین سرش فرمودند: « َ بَخْ بَخْ يَا حُرُّ أَنْتَ‏ حُرٌّ كَمَا سُمِّيتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» اعیان‌الشیعه، ج 40، ص 614) به به تو در اين دنيا و در آخرت آزادى همان‌طور که مادرت چنین نامی بر تو نهاد. آزاد در دنیا و سعید در آخرت. و این‌گونه امام، حرّیت او را امضا کرد.

خونی که از پیکر حرّ روان شد سخن‌هایی با ما دارد، به ما می‌گوید آزادگی با آلودگی نمی‌سازد هرچند روزگار انسان را در دل لشکر دشمن و تا فرماندهی یک سپاه جلو ببرد. فرمانده‌ی سپاه بود و چشم‌ها به او دوخته شده بود، ولی او به عاقبت کارش فکر کرد که چگونه برای همیشه خواری را با خود حمل کند. فهمید بیش از آن‌که از مرگ باید هراس داشت، باید از ننگ هراسید.

خاطر نورانی بشر را با خدا رابطه‌ای است که همراهی با ستمگران آن را تیره و تار و برگشت به سوی اولیاء الهی آن را روشن و روشن‌تر می‌کند و شجاعت مردان در همراهی با اولیاء الهی به‌درستی شکوفا می‌شود و در نتیجه یک تنه، نه از یک دریا لشکر می‌هراسند و نه یک دنیا تبلیغات سوء و دام‌های انحراف می تواند او را تحت تاثیر قرار دهد. دیگر نه‌تنها از مرگ نمی‌هراسند بلکه  از مرگی که نکبت‌ها و ننگ‌ها را از صحنه‌ی حیات آدمی پاک کند استقبال می‌نمایند. مرگی که در طریق نجات عالم و خلاصی امت‌ها باشد، مرگی برای پراکنده‌شدن خلق از پیرامون تبهکاران. ا این مرگ، مردن نیست، احسانی است به بشریت و پس از خفتن آن شهید هزاران مولود رشید زائیده می‌شوند و عملاً او تکثیر شده است.

حرّیتِ حرّ در آن بود که توانست ماوراء فضایی که قراردادهای جامعه‌ی بشری ایجاد کرده است خودش تصمیم بگیرد و به بهانه‌ی آن‌که خلیفه‌ی مسلمین یعنی یزید چنین خواسته، تسلیم فضای حاکم نشد.

وضع نظام دنیای امروز می‌کوشد که اراده را در انسان‌ها بمیراند و به نام دیسیپلین استقلال رأی افراد را محو کند تا در مقابل مافوق خود بی‌اراده و بی‌بصیرت باشد و نسبت به زیردست خود با خشونت و به اسم نظام اداری، هرگونه عاطفه‌ای را نادیده انگارند در حالی‌که در نگاه انسان‌های آزاده باید نظام جامعه و اداره را طوری شکل داد که بصیرت و ابتکار همواره در میان باشد و همواره بر بصیرت افراد افزوده شود تا برای حفظ روابط ،آراء و نظرات صائب و ارزشمندی توسط افراد اتخاذ شود و در فضای اداره‌ی کشور نظرات فعّال و مبتکرانه به مسئولان ارائه گردد و صلابت مسئولان با پختگی و همراه با رحمت و عاطفه در میان آید و آزادگی در سراسر جامعه حفظ شود.

حرّ و ابتکار آزادی از عادات زمانه

حرّ ابتدا از نظم خشکی که به نام تبعیت از خلیفه، انسانیت افراد را در نظر نمی‌گرفت، آزاد شد تا توانست تصمیم بگیرد. اگر باید از حاکم اسلامی تبعیت کرد از آن جهت است که حاکم اسلامی با فطرت‌ها سخن می‌گوید و در فضایی که عقل‌ها رشد کرده است انسان ‌ها را قانع به تبعیت می‌کند و دل‌ها را به سوی اهدافی که در پیش است جلو می‌برد و هرگز انتخاب را از مسلمین نمی‌گیرد، بلکه مسلمین با تبعیت خود نظر حاکم اسلامی را بر نظر خود ترجیح می‌دهند چون آن نظر را نسبت به مصالح جامعه صائب‌تر از نظر خود می‌یابند. پس جایی برای تبعیت از سلطان جائری که حرام خدا را حلال می‌شمارد نمی‌ماند. باید قدرت تشخیص به جامعه برگردد تا تبعیت از حاکمان، کورکورانه نباشد.

حرّ در تبعیت خود نسبت با حاکمی مثل یزید تجدید نظر کرد و لذا آن انقلاب درونی شروع شد و جهانی دیگر را برای خود انتخاب کرد و سرحلقه‌ی آزادگی را در دست همه‌ی آزادگان قرار داد تا به اسم فرهنگ ظلمانی حاکم، به هر حقارتی تن در ندهند، هرکس از خود بپرسد آیا شریعت الهی  و خدایی که آزادی را به ما هدیه کرده تا بهترین انتخاب را بکنیم راضی است وقتی حسینu در صحنه است به حاکمی همچون یزید تن دهیم؟ آیا خداوند از پذیرفتن چنین حاکمیتی از ما راضی خواهد بود؟

حرّ توانست ابتکار آزادشدن از عادات زمانه را به همه‌ی بشریت متذکر شود تا به خود آیند و راهی را که حق می‌دانند و بدان باور دارند در پیش گیرند. حرّ یعنی حرّیت توبه‌کردن، حرّ یعنی رسیدن به شرافت توبه، حرّ یعنی بازگشتن از راهی که بی‌ثمری آن روشن است و آزادشدن از زنجیرهایی که خودمان بر پای خود بسته‌ایم و از تطور و نوشدن بازمان می‌دارد، حرّ یعنی برای آزادشدن از نفس امّاره از مرگْ نترسیدن و گریبان خود را از دست فضاهای فرهنگی مسمومْ آزادکردن و وضع را به سود حقیقت دگرگون ‌نمودن و منابع حیاتی یک ملت را از دست بیگانگان رهانیدن و آزادی ربوده‌ی خود را از او بازپس‌گرفتن.

حرّ به بشریت آموخت با وجود گناه‌های سنگین باید به تحولی فکر کرد که همه‌ی گناهان را زیر پای آدم قرار می‌دهد و توبه مسیر تحقق آن تحول است. حضرت آدم با توبه توانست بهشت گمشده را باز در منظر خود بیابد و آنچه غیر از توبه در آدم هست سرّ ذاتی آدم نیست و با کوچک ترین گناه چیزی نمی‌گذرد همه‌ی آن‌ها از بین می‌رود مگر توبه و توجه به حضرت حق و تحولی که رو به سوی قرب الهی دارد. این است شاهکار آدم و آدمیت. توبه تحولی است از ساحتی به ساحت دیگر و از جنبه‌ای به جنبه‌ای بالاتر، از جنبه‌ی غفلت از حق به سوی حق و حقیقت. قدرت بی‌انتهای آدم در توبه نهفته است که می‌تواند شخصیتی چون حرّ بسازد که تا قیام قیامت بشریت را تغذیه کند.

حضرت آدمu با تلقی کلمات الهی توبه را شروع کرد و این سرآغاز معارفی شد که سخت بدان نیاز داشت و به قرب درگاه الهی بازگشت و محبوبیت از دست‌رفته را بازیافت و بهشت آینده‌ی خود را تملک کرد. یعنی پدر ما حضرت آدمu همه چیز را به برکت توبه جبران نمود و همین توبه را برای فرزندانش به ارث گذارد که سرمایه‌ی بازگرداندن همه‌ی دارائی‌هایی است که از دست‌اش رفته.

حرف حرّ در کوی شهیدان این است که او سرّ خط پدر ابوالبشر را به‌خوبی قرائت کرد و راز دل حضرت آدمu را فهمید که چگونه خود را از زنجیره‌ی گناه آزاد کند و گذشته‌ی خود را با نگاه به امام حسینu که همان « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» بود بازخوانی نماید و در هبوطِ در فرهنگ ظلمانی دوران ،‌خود را نبازد، زیرا حسینu زنده است و عریانی هرکس را که گرفتار آن فرهنگ شد را جبران می‌کند. هنگام خروج از بهشت آدم را عریان کردند و همه‌چیز را از او گرفتند،[3] ولی سرّ پنهان او که توبه بود در او محفوظ ماند و آدم دید ازآن همه‌ نعمت که در آن غرق بود هیچ چیز باقی نمانده جز آن سرّ پنهان که به گوشش رسید آن سرّ پنهان توبه به داد تو می‌رسد: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ»(بقره/37) و حرّ صورت تعیّن‌یافته‌ی حقیقت توبه‌ی آدمu شد تا جهان اسلام از غفلت بزرگ خود که نادیده‌گرفتن غدیر و تنهاگذاردن امام معصوم بود توبه کند.

توبه از گناه تاریخی

بعد از رحلت رسول خداf تحجری غلیظ بر امت اسلام روی آورد و گمان کردند هرکسی که بر مسند حاکمیت جامعه قرار گیرد قابل اطاعت است و این تصور کار را به حاکمیت یزید کشاند که از انسانیت فقط قالبی بیش نداشت، در حالی‌که عادت اطاعت از امراء سوء، عادت بشر آن دوران شده بود بدون آن‌که متوجه باشند قلبی که باید در پیکر خلیفه در تپش باشد، قلبی است که خدا آن را مدد می‌رساند و حرّ با آگاهی از روش یزید متوجه این گناه تاریخی شد و با توبه از این گناه، همه‌چیز در او عوض شد. آن گناه تاریخی جهان اسلام را که باید یک‌پارچه ایمان باشد گرفتار انحطاطی بزرگ کرد و در کربلا تنها حرّ نیست که توبه می‌کند، بلکه این امت اسلام است که از اطاعت هر خلیفه‌ای توبه کرد و پس از عاشورا انقلاب‌های ممتدی را پدید آورد و می‌رود که با توبه از آن گناه تاریخی، روح انقلاب اسلامی جهانی شود.

پیام حسینu آن بود که تکیه به حکم ناروا، پرتگاهی را ماند که امت اسلام را در قعر آن تکه‌تکه می‌کند و دشمن اسلام از امت پاره‌پاره‌شده که تنها صدایی ضعیف خواهد داشت، حیاتی باقی نمی‌گذارد. در حالی‌که وقتی همه در ذیل رهبری کسی قرار داشته باشد که متذکر اسلام است، دولت‌مردان در مذاکره با دشمنِ مستکبر نه‌تنها صدای خود را ضعیف نمی‌کنند، بلکه صدای حرّیت خود را به همه‌ی جهانیان اعلام می‌نمایند و دشمن اسلام را حقیر می‌کنند.

حرّ با اتکاء بر رهبری امام حسینu و با آزادگیِ تمام پای در میدان مذاکره با لشکر یزید گذاشت و با تمام قد ایستادگی کرد و حقانیت حرکت امام را به اثبات رساند.

چراغ توبه‌ی حرّ پر نورتر از آن بود که آرام بنشیند و در گوشه‌ای بخرامد، تا آن‌جا که در توان داشت انقلابی به‌پا کرد و رسم شجاعت و رشادت را به همه‌ی آن‌هایی که می‌خواهند سرباز اسلام باشند نشان داد تا از هرگونه خضوع در مقابل کفر و استکبار توبه کنند، توبه کنند تا شکوفائی ذاتی آن‌ها به سراغشان آید.

با قابلیتی که هر انسانی در تحول خود دارد می‌تواند دری به روی توبه باز کند و مقاومت با عوامل گناه را شروع نماید و متوجه شود حال که با گناه، عریان و برهنه شده نباید خود را ببازد و خود را به دست گناه بیشتر دهد، پدر ما آدم چشم خود را به دریچه‌ی توبه دوخت و آن دریچه باز شد و از رسوایی نجات یافت و با تمام وجود زنده گشت. با یک حرکت انقلابی و معقولانه می‌توانید از ساحتی به ساحتی دیگر در آیید و مانند حرّ با تمام وجدان زنده شوید و از این جهت آنچنان باید به خود بلرزید که طور دیگر بشوید، مثل لرزشی که زمین دنیائی را به زمین قیامتی تبدیل می‌کند. شما نیز با حضور در انقلاب اسلامی که امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به صحنه‌ی این تاریخ آورد از مکر لیل و نهار فرهنگ غرب توبه کنید، خود را منقلب کنید تا ارزش توّابین پیدا نمائید و بدانید در آن صورت انقلاب شما کارها می‌کند زیرا مورد محبت خدا خواهید بود که: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين‏»(بقره/222).

آن آزادگانی که از کثرت دشمن و حضور همه‌جانبه‌ی او خود را نبازند و فریب تبلیغات او را نخورند و مقهور آن نگردند، از تشخیص درستی بهره‌مند می‌شوند و برای عملی‌کردن تشخیص خود جرأت لازم را پیدا خواهند کرد و در تغییر وضع موجود از هر فرصتی استفاده خواهند نمود و ملائکه را نیز به سجده خواهند آورد و اگر در زمین هبوط کنند زمین را از نور وجود خود سرسبز می‌دارند.

کار حُرّ، آن شخصیت عجیب، آن زاده‌ی آدم، آن مخزن تحول و توبه، همان کارِ انقلابی بود که افکار را از اسارتِ عادت دوران آزاد کرد و جرأت روبه‌رویی با مرگ را و نهراسیدن از آن را به بشریت برگرداند و مرزهای حقیقت را برای او باز نمود و روشن کرد آن منبع لیاقت، با همه‌ی انسان‌ها هست، پس از هیچ‌کس مأیوس نشوید و هیچ‌کس هم از خود مأیوس نگردد، هرچند دشمن همه‌ی اطراف شما را گرفته باشد و مرگ از هر سو بر شما ببارد، باز زندگی و آزادگی در اختیار شماست و نه در اختیار دشمن. خداوند با «توبه» حرّ را در صدر نشاند و افتخار آزادگی را به کشته‌ای غرق به خون داد. پس شما نیز از زیر بار سنگین گناه برخیزید، هرچند آن گناه به سنگینی کوه باشد. با یک حرکت خود را از طوری به طور دیگر درآورید.

کار حرّ اگر هبوط آدم را تجدید کرد ولی همچون آدم، راز درونی آدم که توبه بود را نیز بازگو نمود و همه‌چیز را جبران کرد. پس مبادا چهره‌ی گناهان، شما را از معجزه‌ی توبه مأیوس کند در حالی‌که رسول خداf فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَه‏» هرکس از گناهی توبه کند مانند آن است که گناهی نکرده. زیرا با توجه به نور اسم غفّار، حق را به صحنه آورده.

وقتی تنها حسینu سخن‌گوی مجامع باشد احراری که - در میان مردم زیادند- موفق به توبه خواهند شد پس این‌قدر گناه‌کاران را سرکوب نکنید، با حسینu آشنایشان نمایید. حسینu سرآمدِ تغییردهندگان اوضاع انسان‌ها و اوضاع جهان است، لذا خود حضرت در ابتدای ورود به کربلا در حالی‌که لشکر حرّ نیز ناظر حضرت بود، در خطبه‌ای که روشن فرمودند با حاکمیت یزید حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده و باید وضع را تغییر داد؛ می فرمایند: «و اَنَا اَحَقُّ مِن غَیْر» من از هرکس دیگر برای این تغییر شایسته‌تر هستم. و چنین توانایی بود که از حرّ، «حرّ» ساخت و در این راستا هیچ‌کس نباید مأیوس باشد، کافی است مقصد دین‌داری معلوم شود تا بتوانیم به‌راحتی از حاکمیت ظالمانی همچون یزید و به اسم جانشینی پیامبر خداf سرباز بزنیم.

حرّ نشان داد اگر امام حسینu را به مردم نزدیک کنیم، مردم به‌خوبی در فضایی که عبودیت خدا مقصد اصلی نیست به بازخوانی می‌نشینند. هیچ حرکتی را به اندازه‌ی نزدیکی به حسینu برای تجدید نظر نسبت به زندگیِ گناه‌آلود نخواهید یافت، وقتی حسینu به آزادگان جامعه نزدیک شد طوفانی در آن‌ها به‌وقوع می‌پیوندد و افکار پست را زیر و رو می‌کند. از این جهت باید به آینده‌ی جوانان خود امیدوار بود زیرا جوانان ما از نظر نجابت و اصالت از حرّ کم‌تر نیستند در آن حدّ که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در رابطه با جوانان می‌فرمایند: «نه، من مى‏دانم چه مى‏گذرد، اما در زیر این کف‌ها و این گِل و لای‌ها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیّت را هم مشاهده مى‏کنم». و نیز حضرت صادقu در همین رابطه می‌فرمایند: «يَا ابْنَ جُنْدَبٍ لَا تَقُلْ فِي الْمُذْنِبِينَ‏ مِنْ أَهْلِ دَعْوَتِكُمْ إِلَّا خَيْراً وَ اسْتَكِينُوا إِلَى اللَّهِ فِي تَوْفِيقِهِمْ وَ سَلُوا التَّوْبَةَ لَهُم»؛[4] در مورد گناه‏كارانى كه از جمع شيعيان هستند سخن مگوئيد مگر به خير و خوبى، از خدا خاضعانه برايشان تقاضاى توفيق كنيد و از خدا بخواهيد كه توبه كنند.

حرّ از این طریق تا کوی شهیدان پیش رفت و بذری را افشاند که تنها در کوفه هزاران آدم مانند حرّ برخاستند، شبی که به کوی شهیدان رسیدند، چهارهزارتن اشک‌ها ریختند و پس از سه‌سال از واقعه‌ی کربلا حالا با سلیمان‌بن صرد خزاعی تصمیم گرفته‌اند به قصد خون‌خواهی امام آنچه می‌توانند انجام دهند. تو گفتی به بدرقه‌ی حرّ آمده‌ام و پس از آن‌ها هزاران هزار کوفیان به دنبال مختار حرکت کردند.

دایره‌‌ی توبه و برگشت به حسینu و سیره و سنت اولیاء الهی مسیری است که حرّ به سوی بشریت گشود که کم‌ترین نتیجه‌ی آن بازخوانی اهل سنت است نسبت به آنچه را که پشت سر گذارده‌اند تا آن‌جایی که بشریت نسبت به غفلت از غدیر توبه کند و به خود آید که چرا آن پیام آسمانی را نادیده گرفت.

حرّیت حرّ را باید در دنیا مدّ نظر قرار دهیم تا در آخرت نیز بتوانیم بدان پیوند بخوریم. حرّ در کوفه به‌عنوان یک شیعه‌ی علیu مطرح نیست ولی حرّیت او در این دنیا به او کمک کرد تا ماوراء مذهب خود متوجه حقیقت راهی شود که امام حسینu بدان اشاره داشتند و به همین جهت است که امام نیز حرّیت او را امضاء کردند و فرمودند: «انت‏ حرّ في‏ الدّنيا و سعید الآخرة» و این قصه‌ی هرکسی است که بخواهد با توبه‌ی خود بهترین راه را انتخاب کند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته    

 


[1] - «وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِقْت‏» ( الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 99)

[2] - «ثُمَّ قَالَ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ لِأُمِّكُمُ الْهَبَلُ وَ الْعَبَرُ أَ دَعَوْتُمْ هَذَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَتَّى إِذَا أَتَاكُمْ أَسْلَمْتُمُوهُ وَ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ قَاتِلُو أَنْفُسِكُمْ دُونَهُ ثُمَّ عَدَوْتُمْ عَلَيْهِ لَتَقْتُلُوهُ أَمْسَكْتُمْ بِنَفْسِهِ وَ أَخَذْتُمْ بِكَظْمِهِ وَ أَحَطْتُمْ بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ لِتَمْنَعُوهُ التَّوَجُّهَ فِي بِلَادِ اللَّهِ الْعَرِيضَةِ فَصَارَ كَالْأَسِيرِ فِي أَيْدِيكُمْ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا يَدْفَعُ عَنْهَا ضَرّاً وَ حَلَأْتُمُوهُ وَ نِسَاءَهُ وَ صِبْيَتَهُ وَ أَهْلَهُ- عَنْ مَاءِ الْفُرَاتِ‏الْجَارِي يَشْرَبُهُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسُ وَ تَمَرَّغُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهُ فَهَا هُمْ قَدْ صَرَعَهُمُ الْعَطَشُ بِئْسَ مَا خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فِي ذُرِّيَّتِهِ لَا سَقَاكُمُ اللَّهُ يَوْمَ الظَّمَإِ الْأَكْبَرِ فَحَمَلَ عَلَيْهِ رِجَالٌ يَرْمُونَ بِالنَّبْلِ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ أَمَامَ الْحُسَيْنِ u.» گفت: اى مردم كوفه مادر بعزايتان بنشيند و گريه كند، آيا اين مرد شايسته‏ را بسوى خود خوانديد و چون بسوى شما آمد شما كه ميگفتيد: در يارى او با دشمنانش خواهيد جنگيد، دست از ياريش برداشتيد پس بروى او آمده‏ايد ميخواهيد او را بكشيد؟ و جان او را بدست گرفته راه نفس كشيدن را بر او بسته‏ايد، و از هر سو او را محاصره كرده‏ايد و از رفتن بسوى زمينها و شهرهاى پهناور خدا جلوگيريش كنيد، بدانسان كه همچون اسيرى در دست شما گرفتار شده نه ميتواند سودى بخود برساند، و نه زيانى را از خود دور كند، و آب فراتى كه يهود و نصارى و مجوس مى‏آشامند و خوك‏هاى سياه و سگان در آن ميغلطند بروى او و زنان و كودكان و خاندانش بستيد، تا بجائى كه تشنگى ايشان را بحال بيهوشى انداخته، چه بد رعايت محمد (ص) را در باره فرزندانش كرديد، خدا در روز تشنگى (محشر) شما را سيراب نكند؟ پس تيراندازان بر او يورش بردند، و حر (كه چنين ديد) بيامد وپيش روى حسين عليه السّلام ايستاد.

[3] - «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...» و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتی‌هایشان بر آن‌ها آشکار شد...

[4] - بحارالأنوار، ج 75، ص 280

15485
متن پرسش
با سلام: استاد بزرگوارم بنده در مورد نظر آقای جوادی آملی از شما سوالی پرسیدم، در مورد نظر آقای جوادی در مورد نفی ماهیات با این موضوع که آقای جوادی ماهیات رو در خارج به طور کلی چه به عنوان منظر و مظهر وجود چه دارای تحقق به تبع وجود نفی میکنن و اصلا قائل به هیچ نوع ماهیتی در خارج نیستن. من سعی کردم مزاحم اوقات شما نشم اما نشد. حضرت استاد بالاخره ما در کارهای روزمره با ماهیات سر و کار داریم در صنایع، معادن، پزشکی و تمام شوون عملی زندگی، خب این ماهیات اگر در خارج نیستن چطوری ما این ها رو با نگاه به خارج داریم انشاء می کنیم کارهای روزمره رو بر اساسشون تنظیم می کنیم؟ من اینو متوجه نشدم مثلا بنده روی صندلی میشینم آب مینوشم درخت می بینم. چطور میشه این ها هیچ کدوم در خارج از ذهن من هیچ تحققی نداشته باشه؟ آیا این مبنا کاشفیت علوم از خارج رو نفی نمیکنه؟ و ما رو با تفکر سوفسطایی مواجه نمیکنه؟ با این فرض تمام یافته های علوم چون روی ماهیات داره پیاده میشه نفی نمیشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نگاه اصالت وجودی، چنان‌چه انسان سلوک لازم را در خود ادامه بدهد آن‌چه را تحت عنوان ماهیات می‌بیند، همه را مظاهر وجود در اعیان مختلفه می‌یابد و این غیر از سوفسطایی‌گری است. موفق باشید

14686

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و احترام: استاد گرانقدر من طلبه که در قم زندگی می کنم. در هر هفته چند بار زیارت بروم در قیامت دچار حسرت نمی شوم؟ بهتر است در حرم کدام دعاها را بخوانیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتوانید هفته‌ای دو بار مشرف شوید و به زیارت اکتفا کنید و به دروس خود بپردازید خوب است. موفق باشید

13807
متن پرسش
با سلام: چند تا سوال داشتم لطف میکنین اگه جواب بدید. یکی اینکه مجرد نسبی یعنی چی؟ یکی اینکه نفس زمانی که به عالم عقل کل میرسه چه ویژگی پیدا میکنه؟ آیا اینکه مراتب نفس ما حس و خیال و عقل است نفس با عقلانی شدن در عالم مجردات چه تغییری میکنه؟ فرق بین صادر اول یا عقل کل و ماده در چه چیزهایی است؟ معاد جسمانی یا روحانی کدام است؟ با توجه به اینکه نور عقل روشنگر است و خود نور است ولی خود مخلوق است ربط بین نور عقل مخلوق و جسم ادراک شده با آن نور چیست؟ فرق اسماء و صفات در علم آدم اسماء کلها چیست؟ اجسام روح ندارند اما معنی این جمله ی عارفان که برون عکس درون است چیست؟ آیا اگر از ماده بالا رویم اجتماع نقیضین انجام می شود؟ فرق وحدت حقه حقیقیه و ظلیه چیست؟ آیا می شود طی الارض جسمی نباشد؟ آن چراغ در آیه سی و پنج سوره نور چیست؟ تجلی ذات برای ذات یعنی چه؟ و آخر اینکه نسبت علم و ذات حق تبارک و تعالی؟ تک تک این سوالت برای من یه دنیا ارزش داره ممنون میشم جواب بدین.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مجرد نسبی یعنی موجودی که هنوز همه‌ی قوه‌هایش بالفعل نشده است. برعکسِ مجرد کامل که همان مقام عقل کلّ است. نفس انسان همه‌ی مراتب حس و خیال و عقل را داراست ولی شخص ما، معلوم نیست که در کدام‌یک از این مراتب، بالفعل شده‌ایم؟ اولیاء الهی در مقام عقل، بالفعل‌اند و کودکان، در مقام حسّ. از این به بعد سؤالاتتان طوری است که برای فهم آن‌ها باید مطالعات طولانی داشته باشید تا حلّ شود و جواب مناسب بگیرید. پیشنهاد ما آن است که با سیر مطالعاتی که بر روی سایت هست کار را شروع کنید و با حوصله ادامه دهید تا إن‌شاءاللّه جواب سؤالات خود را دریافت فرمایید. موفق باشید

10890
متن پرسش
سلام استاد: خطابم با مخاطبان شماست. عزیزان هر چه می کنید فقط با لجاجت اصرار بر گناه نکنید که چنین کسی نه توفیق ترک گناه را می یابد و نه توبه. گوشهای چنین کسی کر و چشمانش کور می شوند. من خودم مصداق چنین کسی هستم. هیچ کار خیری نمی توانم بکنم چون توفیق اخلاص در نیات از من گرفته شده. خلاصه از اصرار بر گناه و لجبازی بپرهیزید تا مانند من مخلد در نار نشوید. خدا و اهل البیت هم نمی توانند نجات دهند چنین فردی را چون با اختیار خودش نار را برگزیده و دیگر هرچه کند به در بسته می خورد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید ولی خودِ جنابعالی هم اصرار نداشته باشید که دیگر هیچ کاری خیری نمی‌توانید بکنید، همین‌که برای بقیه دل‌سوزی می‌کنید مسیر رحمت الهی را به سوی خود گشوده‌اید. موفق باشید
10066
متن پرسش
سلام علیکم: شهید آوینی می فرمایند: برای شناخت عالم جدید باید به فلسفه مجهز شویم. کدام فلسفه؟ فلسف ملاصدرا؟ فلسفه هایدگر؟...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه صدرا و هایدگر هر دو لازم است و مرحوم شهید آوینی عمق هر دو نگاه را درک کرده بود. موفق باشید
9968

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم حضور استاد سلام علیکم: به نظر شما کدامیک از شروح فارسی فصوص برای تدریس بهتر است؟ شرح خوارزمی و ممد الهمم چطور است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً هیچ‌کدام از این شروح یا ترجمه‌های فارسی نمی‌تواند حق مطلب را به‌جا آورد،. شرح خوارزمی با نثر قرن دهمی‌اش باز برای فارسی‌زبان مشکل را حلّ نکرده و شرح ممدالهمم هم که بعضاً ناقص است. موفق باشید
9416
متن پرسش
سلام علیکم: میخواستم نظر جناب عالی در مورد این مقاله با نام «خودسازی و دیگرسازی» بدانم. http://www.rajanews.com/detail.asp?id=195041
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده این یک حرف اساسی و منطقی و راه‌بردی است اگر معتقد باشیم که انقلاب اسلامی باید با هویت اسلامی‌اش ادامه یابد. موفق باشید
8621

مصداق صدقهبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: مصادیق صدقه دادن چه چیزی است آیا فقط به مسکین کمک کردن صدقه محسوب میشود و یا اینکه کمک به ساختمان مسجد، کمک به فعالیت های فرهنگی صدقه است؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: همه‌ی این موارد که فرمودید، مصداق صدقه است. موفق باشید
8104
متن پرسش
باسلام و خسته نباشید درمورد اسم الله و سبحان تعریف و توضیح دهید. در نماز تکیه خاصی بر ذکر سبحان شده. علت و حکمت آن از نظرشما؟ چرا در نماز الله را بکار میبریم و خدا را مخاطب مستقیم قرار نمیدهیم. در حالی مخاطب قرار دادن خدا به طور مستقیم بنظر لذت بخش ترست و لذت حضور بیشتری میدهد؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: اسم اللّه یعنی نور حضرت حق در جامعیت کامل و ما اگر بخواهیم خداوند را با قلب خود مدّ نظر قرار دهیم و نه با عقل خود، باید به اسم اللّه نظر کنیم که بحث آن طولانی است. یکی از اسماء الهی، اسم سبحان است که تجلی نور الهی است از آن جهت که قلب می‌یابد حضرت حق بالاتر از آن است که در فکر و عقل بگنجد و نتیجه‌ی تجلی این اسم، خوف مثبت است نسبت به خدا و ادب انسان را نسبت به حضرت پروردگار به ظهور می‌آورد و هراندازه شما به ذُلّ خود بیشتر نظر کنید، حق در اسم سبحان بیشتر برایتان ظهور می‌کند و به همین جهت در رکوع و سجود که ظهور ذلّت انسان است ذکر سبحان‌اللّهی ظاهر می‌شود. موفق باشید
7859
متن پرسش
سلام علیک استاد میخواستم ببینم در جایی که خانمی با همسرش هستند و وضعیت حجاب درستی هم ندارند و اگر امر به معروف کنیم منجر به دعوا و شلوغی میشود با توجه به اینکه ااین واجب در حال فراموشی و کم رنگ شدن است اینجا وظیفه چیست؟آیا ما باید امر به معروف کنیم در جایی که منجر به درگیری و ز و خورد می شود یا شیوه ی دیگری باید به کار برد..
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: البته این موضوع به توجه صورت‌های مختلفی که دارد طوری است که نمی‌توان روش یکسانی را برای همه به کار برد؛ اولا: آیا ظاهر هنجار شکن دارد یا نه؟ ثانیا: امر به معروف تأثیر دارد یا نه؟. آری اگر هنجار شکنی می‌کنند و می‌توان تذکر لسانی داد نباید کوتاهی کرد هرچند وظیفه‌ی نیروهای انتظامی است که جلو هنجار شکنان را بگیرد. در هر حال ما در شرایطی هستیم که به جهت رویکرد تمدنی که داریم باید مطابق این شرایط معروف خود را بشناسیم و با بازخوانی جدیدی نسبت امر به معروف وارد این وظیفه شرعی شویم؛ مثلا آیا در تمدن اسلامی کسی که همراه شوهر خود در پارک نشسته و در عین حال خیلی رعایت حجاب را نکرده جایی در این کشور دارد یا باید از این کشور خارج شود؟ قران در مورد امر بمعروف و فضائی که در آن فضا باید امر بمعروف انجام شود می فرماید:« وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (71) » مردان و زنان باایمان، ولىّ یکدیگرند؛ نسبت به هم امر به معروف، و نهى از منکر مى‏کنند؛ نماز را برپا مى‏دارند؛ و زکات را مى‏پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت مى‏کنند؛ بزودى خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مى‏دهد؛ خداوند توانا و حکیم است! فضای امر بمعروف فضای رحمت و مهربانی است برای تذکر به کسانی که می خواهید از سر خیر خواهی و نصح آن ها را متذکر کنید و این ها غیر از کسانی اند که با هنجار شکنی در مقابل نظام اسلامی ایستاده اند و باید نیروهای انتظامی و یا هر نهادی که وظیفه مقابله با این افراد را دارد وارد شود.موفق باشید
7543
متن پرسش
بسمه تعالی سلام نمیدونم از وضعیت فکری بعضی از جوانان بسیجی مطلع هستید یانه. اما برای پیشرفت جوانانی که روحیه ی قدرت طلبی(که باعث میشود نتوان به صورت تئوری و یا با صحبت نظر آنهارو به سوی ارزش های انقلاب جمع کرد و حتی شاید نسبت به مباحث رهبر انقلاب راغب نباشن)دارن چه روش هایی توصیه میکنید؟ احساس میکنم طرز تفکر عموم مردم نسبت به "بسیجی" یکم تغییر کرده و باید یه کاری بکنم
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: وقتی بسیجیان متوجه رسالت بزرگ تاریخی‌شان بشوند و بفهمند برای مطرح‌کردن اسلام در جهان باید شخصیت خاصی از خود را به صحنه آورند با احساس مسئولیتی که در آن‌ها به‌وجود می‌آید کار را جدّی‌تر می‌گیرند چون می‌دانند امروز اگر در یک پایگاه درگوشه‌ی یک روستا حرکتی انجام شود انعکاس جهانی دارد. موفق باشید
7246

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام با احترام بنده شنیده بودم (از دوستی که ایشان نقل قول از کتابی در شرح احوال علما می نمود) در سیره آن بزرگ و عالم دینی آمده بود که وقتی تنگ دست می شدند حتی با قرض گرفتن و انفاق به فقرا از خدا طلب روزی می کردند و این باعث گشایش در رزق و روزی ایشان می شده و حتی به دیگران هم توصیه می کرده اند. این عمل در ذهن من مانده بود و دنبال شاهدی از آیات قرآن برای این عمل می گشتم تا به آیه 7 سوره مبارکه طلاق برخورد کردم " لینفق ذو سعه من سعته و من قدر علیه رزقـه فـالیـنـفـق مـمـا اتـئه اللّه لا یـکـلف الله نـفـسـا الا مـا اتـئهـا سیجعل الله بعد عسر یسرا(7)" این آیه با توجه به آیه قبل در مورد زنان مطلقه و شیرده است و در تفاسیر هم به این مطلب اشاره شده ولی در صورتی که این آیه بدون در نظر گرفتن وضع قرار گیری اش در بین آیات دیگر دقت کنیم دستوری به این شکل را می یابیم که "آنکس که روزی اش تنگ است انفاق نماید از آنچه خدا به او داده و خداى تعالى هیچ کسى را تکلیف ما لا یطاق نـمـى کـنـد و ه زودى خداى عزوجل بعد از تنگدستى و سختى، گشایش و رفاه مى دهد." با توجه به اینکه در تفاسیر مختلفی که ذیل این آیه آمده به چنین برداشتی برخورد ننموده بودم از شما سوال کردم آیا برداشت اینچنینی از این آیه درست است یا غلط؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فضای آیه اجازه‌ی چنین برداشتی را به ما نمی‌دهد چون لازم می‌آید آیه را از قبل ازآن منقطع کنیم. ولی در مورد موضوعی که در رابطه با انفاق در عین فقر فرمودید روایت داریم و بنده در کتاب «جایگاه رزق در هستی» در این مورد عرایضی داشته‌ام. موفق باشید
7160

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام منظور از نفس کلی و عقل کلی که به حضرت زهرا و حضرت رسول نسبت داده شده و در انتهای کتاب انسان از تنگنای بدن...به آن اشاره شده چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقایق عالم وجود در عالم ارض مصداق‌هایی دارد که آن مصداق‌ها مظهر کامل آن حقایق‌اند. عقل کلی حقیقت همه‌ی عقل‌ها است و عامل تجلی انوار الهی به عالم‌اشت و نفس کلی حقیقت همه‌ی پذیرش‌ها است و مظهر آن درعالم ارض مظهر عبودیت کامل یعنی حضرت زهرا (س) است. موفق باشید
4343
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی استاد ایا دی وی دی نقد اقایان دهقانی و موسوی را بر کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی علیه الرحمه دیدید؟ البته اقای دهقانی در وبلاگش نوشته بود چند مرتبه از گروه المیزان درخواست کردیم در همان خانه مشروط جلساتی با حضور استاد گذاشته شود تا نقدهای خود را بیان کنیم ولی از جانب شما گفتند که فرصت ندارید ظاهرا بعد تصمصم گرفتند به تهیه این دی وی دی . البته نقد تفکرات مشکلی ندارد ولی بنده که حدود یک ساعتی از انرا گوش دادم حس کردم اقایان عجله کردند مثلا اقای موسوی می گفت شهدا نشان میدهند برای طی راه امام نیازی به اشنایی با مبانی نظری ایشان نیست؟ خوب بحث این است که اولا شهدا طبق دستور امام در ان مقطع خاص رو به جبهه اوردند از طرفی در همان جبهه ها هر وقت فرصتی بود کارهای مطالعاتی در بین خیلی از بچه ها رایج بود یا مثلا رزمندگانی که اسیر میشدند و دستشان از جبهه کوتاه بود رو می اوردند به حفظ قران فراگیری زبانهای بیگانه و کارهای دیگر یعنی واقعا این خلط مبحث است یا خیلی از همین رزمندگان بعد از جنگ رو اوردند به حوزه ها و دانشگاه ها یعنی وضعیت شهدا در ان مقطع خاص را نباید الگو گرفت برای همیشه انچه که باعث الگو گیری است نحوه تبعیت انها از ولی فقیه زمانشان است که انها از حوزه ها و دانشگاه ها و خیلی جاهای دیگر رو به جبهه ها اوردند خب امروز دستور ولی فقیه نظام سازی بر اساس مبانی حکمی و عرفانی است .اگر امروز بزرگانی مانند شهید همت زنده بودند حتما با تجهیز علمی خود سعی در نظام سازی داشتند و ایا نظام سازی بدون کمک گرفتن از حکمت و عرفان ممکن است؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر آقایان چند سال دیگر که خشم‌شان فرو نشست و در شرایط روحی دیگر ،کتاب را خواندند خودشان سخنان امروزشان را نقد می‌کنند و از فضای مراء که در آن «دی وی دی» حاکم است آزاد می‌شوند و دیگر بین آزاداندیشی و آزادی بیان این‌همه خلط مبحث نمی‌شود و یا گمان شود خداوند برای تنبه ملت ما که زمینه‌ی ظهور حضرت صاحب الزمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» را فراهم نکرده‌ایم نباید فقیهی با هویتی آنچنان که برای حضرت امام تبیین شد بفرستد و در فضای مراء عدول امت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» منحصر در امامان می‌شود و در نتیجه در هر قرن به هر معنایی که قرن را بگیریم ،دربه‌در به دنبال یک امام بگردیم و حالا که نمی‌یابیم لازم می‌آید بگوییم پیامبر«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» از تاریخ رو دست خورده است و آن‌هایی هم که از این روایت حضور حضرت امام در تاریخ معاصر را تبیین کرده‌اند همه را خطاکار بپنداریم و از آن عجیب‌تر ،‌ با این‌که حضرت رضا«علیه‌السلام» یک قاعده‌ی کلی می‌دهند که « إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَطْلَقَ عَلَى لِسَانِهِ فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ فَهُوَ مُوَفَّقُ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّد» اگر خداوند بنده‌ای از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سینه‌ی او را گشاده می‌کند و توانایی‌های خاص به او می‌دهد را منحصر به امام معصوم کنند و عملاً باب تفکر و اجتهاد را در امور دین مسدود نمایند. بنده این نوع نگاه را ناشی از روحیه‌ای دیدم که سخت خشمناک است و با عصبانیت به کتاب نگریسته و در این فضا هیچ حقی روشن نمی‌شود. راه‌کار همان است که رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند که: «أَوْرَعُ النَّاسِ: مَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً. » پارساترین مردم کسی است که مراء و جدال را ترک کند و اگرچه حق با او باشد. موفق باشید
4262
متن پرسش
بسمه تعالی با تقدیم سلام و تحیات محضر استاد معظم اینجانب طلبه پایه دهم حوزه علمیه اصفهان هستم. در جهت ارتقاء روحی و معنوی خود بحمدالله فیض نماز شب را در غالب شبها از دست نمی دهم . به تازگی حرکت جدیدی آغاز نموده ام و آن اقامه نمودن دو رکعت نماز امام عصر(صدمرتبه آیه ایاک نعبد...) پس از برخاستن از خواب در نیمه شب و هر شب به نیابت یکی از معصومین علیهم السلام است. مستدعیست بفرمایید که این عمل چه تاثیرات روحی در بردارد؟ و آیا در طی مراحل علمی نیز دخلی خواهد داشت؟ والسلام علیکم و رحمه الله
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار خوبی است به شرطی که استراحت شما آن‌قدر کم نباشد که بدنتان ضعیف شود و قوه‌ی واهمه بر عاقله غلبه کند. در هر حال احتیاط کنید. موفق باشید
2132
متن پرسش
بسم الله با سلام خدمت استاد طاهرزاده با توجه به مطالب مطروحه در کتاب زن، آنگون که باید باشد، به نظر شما رانندگی خانم ها با روح کلی هسته توحیدی خانواده و لطافت روحی زن سازگار است؟ ضمن اینکه روایاتی وجود دارد که در آخر الزمان زنان مانند مردان بر مرکب سوار می شوند. آبا این دست از روایات نشان دهنده قبح این عمل است؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نمی‌توان در حال حاضر نتیجه گرفت رانندگی خانم‌ها با روح توحیدی خانواده مغایر است. در مورد این‌که آیا سوار شدن بر مرکب مصداقش سوار شدن در ماشین است باید کمی تأمّل کنیم زیرا وقتی زن سوار بر مرکبی مثل اسب می‌شود یک نحوه تبرج در میان می‌آید که در دین نهی شده. موفق باشید
1730
متن پرسش
سلام علیکم. حضرت استاد من کارمند هستم، کارهایی را بر عهده دارم و بنده انجام وظیفه می کنم گاهی نیازی نیست مافوق در جریان روند کارها قرار گیرد اما از یک سو اگر دائما گزارش ندهیم و دم چشمش نباشیم حمل بر کارنکردن و بی کفایتی می شود(حداقل در سازمان ما چنین است) و لاجرم در زمان تعدیل نیرو و ...اولین کسانی خواهی بود که حذف می شوی استاد سوال من این است که اینکه من به خاطر پرهیز از این موضوع ارائه گزارش دهم مصداق این امر نیست که غیر خدا را در امور موثر دانسته ام؟ چون دائما در چنین شرایطی احساس بدی دارم و فکر میکنم کدام خلوص نیت؟کدام کار برای خدا انجام دادن؟!اما از سویی آنچه دلگرمم می کند استناد به روایات معصومین است که فرضا می فرمایند"...با امرا با حذر رفتار کنید ..." (بهرحال این مافوقها در سازمان امیر هستند) و یا جملاتی شبیه اینکه: با منافق مدارا کنید(چون مافوقهای سازمان ما بعضا نماد نفاق و دورویی هستند). استاد تکلیف من چیست؟چگونه یک کارمند می تواند خلوص نیت داشته باشد و برای خدا کار کند؟آیا صرف اینکه هدف کسب روزی حلال باشد خلوص نیت است؟لطفا مرا راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام شما در این امری که می‌فرمایید وظیفه‌ای دارید که فعالیت‌های خود را به مافوق خود گزارش دهید که او بداند امور چگونه جلو می‌رود و بر آن اساس برنامه‌ریزی کند. موفق باشید
535

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ضمن سلام و احترام میخواهم بدانم که حسن و قبح عقلی مقدم است یا حسن و قبح شرعی ؟ چون استاد انقلاب ما گفتند ما در مورد بررسی یک مطلب از نظر عقلی و نیز شرعی صحبت میکردند. در حالی که تفکیک عقل و شرع موضوعیت ندارد . سپس استاد فرمودند ما ابتدا از نظر عقلی مطلب را میگوییم بعد میگیم اسلام هم همین را میگوید . چون حسن و قبح عقلی ارجعیت دارد و چون اسلام همان چیزی را میگوید که عقل میگوید لذا ... . در صورتی که به نظر این حقیر عکس این مطلب درست است یعنی چون اسلام و شرع فلان نظر را در مورد تحلیل یک پدیده تاریخی دارد پس ما این تحلیل را عقلانی میدانیم ؟ که البته حرف بنده نیز از جهات بسیاری مشکل دارد . در کل نظرتان چیست ؟ با تشکر فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: تقدّم این دو موضوع معنی نمی‌دهد. دو نوع فکر است که در تاریخ ابتدا معتزله بر روی حسن و قبح عقلی تکیه داشتند و در مقابل آن‌ها اشاعره بر حسن و قبح شرعی تأکید می‌کردند. ولی در مورد نکته‌ی دومی که می‌فرمایید: ابتدا عقلِ ما متوجه حقانیت دین می‌شود و نیز متوجه می‌شود که عقل محدودیت دارد و بعضی حقایق را وَحی درک می‌کند که عقل از درک آن ها ناتوان است ، حال به وَحی و سخن معصوم بیشتر از برداشت عقلی خود اعتماد می‌کند و سعی می‌نماید عقل خود را در فهم آنچه شرع گفته به‌کار گیرد تا عقل او در مسیر بالاتری رشد کند. موفق باشید
445

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی لطفاً یک سیر مطالعاتی از کتب حضرت آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» ارائه کنید . بنده به لطف خدا بحث آشتی با خدا و ده نکته را کار کرده و تقریباً دو سوم از کتب شهید مطهری «رحمت الله علیه» را مطالعه کرده ام .
متن پاسخ
بسمه تعالی . علیک السلام حقیقتا در مورد جواب سوال شما کار نکرده ام
384

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بین وجود نوری(وجود اهل بیت)و وجود علمی آنان(درعلم الهی)چه تفاوتی می توان قائل شد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام هر نوع وجودی قبل از ایجاد، در علم الهی به صورت علمی موجود است. حال چه وجود نوری اهل‌البیت«علیهم‌السلام» باشد و چه وجود تاریخی آن‌ها و چه وجود من و شما. وجود نوری آن ذوات مقدس از نظر مرتبه، در مرتبه‌ی بالاتری قرار دارد و لذا نسبت به خلقتِ سایر موجودات تقدم دارد. موفق باشید
219

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام در مورد سوالم از نیامدن نام حضرت علی در قران متاسفانه همان جوابی را فرمودید که از قبل گفته بودم من را قانع نمی کند. ..... یک سوال دیگر می پرسم امید وارم که شعر سعدی مصداق نیابد که: من جرب المجرب حلت به الندامه! آنچه در باره معجزات پیامبران می خوانیم ازقبیل طوفان نوح و آتش ابراهیم و ماهی یونس و آدم و حوا و هابیل و قابیل و ملک سلیمان و ردالشمس و ...همه به نوعی در اساطیر ملل باستانی و ادیان غیر توحیدی هم آمده است منتها قهرمان اینان خدایان انها هستند. فکر می کردم وقتی دین پیامبران تحریف شود کم کم پیامبران جای خود را به خدایان و بتها می دهند نظیر الله و عزیز که لات و عزی می شوند و معجزاتشان نیز به خدایان شرک نسبت داده می شود. اما چرا از آنهمه عظمت تمدن ملک سلیمان یک دکمه باقی نمانده. اما از انسان غارنشین وحشی اجاق و نیزه و نقاشی هست....
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: حقیقتش جنابعالی به اموری استناد می‌کنید که جای بحث بسیار دارد و لازمه‌ی جواب به هرکدام از آن‌ها طرح بحث‌های طولانی است که از ظرفیت سؤال و جواب بیرون است. فکر می‌کنم اگر یک دوره تفسیر شریف المیزان را مطالعه بفرمایید با نگاهی که به موضوعات پیدا می‌کنید بسیاری از سؤالاتتان جواب داده خواهد شد. موفق باشید
14401
متن پرسش
باسمه تعالی با سلام: استاد بنده با توجه به پیگیری مباحث دینی و سیر شما غم زیاد و دلتنگی و بی قراری را در خود حس می کنم. و گاهی اوقات احساس می کنم در این دنیا نیستم یعنی شادیهایی را که دیگران حس می کنند برایم محسوس نیست آیا در سیر این طبیعی است یا دچار افسردگی شده ام؟ گاهی غمها را این طور تعبیر می کنم که با این هم جنگ و جدال و ناحق کشی مگر دل انسان سنگ باشد که دلتنگ و ناراحت نشود و به قول شاعر «بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند / چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل همین است که وقتی انسان بخواهد در دنیایی که سراسر بی‌فکری است، فکر کند تنها می‌شود. حال حساب کنید چقدر هنر می‌خواهد که «دل با یار و دست در کار» باشد و از مردم فاصله نگیریم. موفق باشید

نمایش چاپی