باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که به ما فرمودهاند: «العلمُ نقطةٌ و کثرّها الجاهلون» اگر انسان با نور توحید آشنا شود بسیاری از این کثرات در آن مندک است. مثل نور بیرنگ که هفت نور را در خود دارد. عمده توحید حضوری است که در آن، حقیقتِ هر چیز در معنای خودش حاضر است. به همین جهت معلوم نیست که ما با مشغولشدن به این علوم کثیره مجبور باشیم راهِ خود به سوی خدا را طی کنیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» به عنوان یک عالِم اسلامشناس، در مورد مولوی میفرمایند: مثنوى همان طور كه مولوى مىگويد: «هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين»[1] و میفرمایند: مرحوم مطهرى هم با من هم عقيده بود. لذا از آنجایی که از هرچیزی میتوان سوء استفاده کرد، از مثنوی نیز میتوان سوء استفاده نمود 2- آنجایی که بحث کشتن نفس را به میان میکشد متذکر همان روایت مشهور «موتوا قبل أن تموتوا» است. به همان معنایی که باید به خواستههای نفس امّاره بیتوجه بود و معنای کشتن نفس در عمل به همین شکل است 3- همچنانکه در شرح سورهی بقره عرض شد آنجا که برای مقربین «ممّا یشتهون» هست، به جهت آن است که آنها میل خود را در ارادهی خدا فانی کردهاند و لذا به ارادهی الهی اراده میکنند و این غیر از تمنّاهای نفس امّاره است که باید مدّ نظر نباشد. موفق باشید
[1] - مقام معظم رهبرى« حفظهاللهتعالى» در ديدار با شعراء در سال 1387- مولوى در ديباچهى دفتر اول مىگويد: هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْيقين
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» سخت معتقد به نگاه ملاصدرا هستند، حتی آیتاللّه شجاعی غیر از این نکته که فرمودید جای دیگر ندیدم که از دستگاه فکری ملاصدرا عدول کرده باشند، به همین جهت بنده این نظر ایشان را در کتاب معاد نیاوردم. موفق باشید
عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد گرامی: روز شنبه قبل از جلسه در رابطه با جناب مولوی صحبت کردیم قرار شد نسبت به غزلی که از دیوان شمس خدمتتان اشاره شد، شرح مختصری برای اون بنویسید. صمیمانه سپاسگزارم التماس دعا.
دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن / چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خوردهای نقل خلاص خوردهای / بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو / خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی / بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
من همگی تراستم مست می وفاستم / با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن
ای دل پاره پارهام دیدن او است چارهام / او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو/ گر نه سماع بارهای دست به نای جان مکن
نفخ نفخت کردهای در همه در دمیدهای / چون دم توست جان نی بینی ما فغان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد/ ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو/گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن
هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو/کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن
شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا /گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن
باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو / باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن
باده عام از برون باده عارف از درون / بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن
از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو/ چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظر خود، نمادی از توحید را مانند جناب شمس تبریزی مدّ نظر آورید و ملاحظه کنید جناب مولوی در آن منظر توحیدی چه انواری مییابد و با آن انوار که در منظر آن شخص مییابد، عملاً با آن شخص معاشقه میکند. و قصه آن حضورِ همراه با شیدایی را در آن کلمات، به ظهور میآورد و یا بگو: آری! آن کلمات است که جناب مولوی را به حضور آورده.
اینکه میگوید: دوش چگونه با آن انس ربّانی بهسر بردهای که اکنون که با تو روبهرو میشوم از یک طرف متوجه آن انوار هستم و از طرف دیگر خودت حجاب ظهور آن انوار شدهای و مانند کسانی که گویا از آن باده توحید، بهرهای ندارند روی به آسمان داری، در حالیکه خودت آسمانی.
آری! آن باده خاص در شخصیتت پیداست و با گفتن سخنان عادی نمیتوانیم آن انوار قدسی را پنهان کنیم و این قصه هر جمال توحیدی است.
به هر حال ملاحظه میکنید که جناب مولوی تا آخر این غزل متذکر توجهی است نسبت به آینه توحیدیِ جناب شمس تبریزی و امثال او که همچون نور توحید از یک طرف در ظهورند و درست از همان طرف، باطن و پنهاناند و در همان رابطه آن شب عرض شد بنده رهبر معظم انقلاب را اینچنین احساس میکنم و به خود میگویم: « ای دل پاره پارهام دیدن او است چارهام / او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن» و در واقع سعی بنده آن است که با نوری که حضرت صاحب الأمر«در این مرد به جلوه آورده، بگویم: «ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو/ گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن» زیرا او بحمدلله به خوبی متوجه است از کجا و از کدام مادر مینوشد. یعنی: «شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا / گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن»، یعنی راه ما، راهِ هرچه بیشتر به ظهورآوردن توحید است و عبور از حجابهایی که دنیا و دنیاداران مدعی آن هستند و این یعنی: «چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن» تا در جمعِ بین «هو الظاهر و الباطن» و «هوالاول و الاخر» که نابترین نحوه توحید است، حاضر شویم. در نتیجه، آری! او هر بُنِ بامداد سبوی خود را به سوی ما میکشد تا ما به جای دیده به این و آن، تنها او را در افق خود داشته باشیم. «کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن» آیا این همان پیشنهادی نیست که در افق توحیدیِ این انقلاب متذکر شهدا شد و آن کردند که کردند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید با نظر به عظمت بهشت و تجلی اسماء الهی به صورت جامع در آن مقام، حضرت میخواهند وسعتِ حقیقت بهشت را برای مخاطبان خود مطرح کنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با اینکه قلب مبارک اهلالبیت«علیهمالسلام» با حقیقت قرآن متحد است، چون فرمودهاند سخن ما را با قرآن مقایسه کنید و اگر مطابق نبود آن را به دیوار بزنید باید قرآن را – یعنی ثقل اکبر – را اصل بگیرید و اهلالبیت را ثقل کبیر بدانید. رویهمرفته کتب کلامی در این مورد بحث کرده است، میتوانید به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که بر روی سایت هست نیز مراجعه فرمایید. موفق باشید
