باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایض نسبتاً مفصلی در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» در رابطه با آزاداندیشی شده است. آزاداندیشی یک ملکهی روحانی است در این رابطه که سعی کنیم اندیشههای مقابل اندیشهی خود را درست بفهمیم و تنها با اندیشهی خود آنها را ارزیابی نکنیم و جایگاه آن اندیشه و اندیشمندان را نیز بفهمیم و این نیاز به سعهی صدر خاصی دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرض در جای خود با توکل منافات ندارد مشروط بر آنکه زندگی سادهی طلبگی محفوظ باشد و در عین حال، نیازی به میان آید که تنها با قرضکردن رفع میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: روش اصلی رسیدن به معرفت حقیقی، تعمق و تدبّر در قرآن و روایات است. مقدماتی مثل مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» کمک میکند تا بتوانید با راحتی بیشتر در آیات و روایات تدبر کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حوزهی انقلابی و طلبهی انقلابی، نظر به پایداریِ حقیقت و پاسداشت حقیقت دارد در مقابل جریانهای فکری عالَم که حقیقت را نسبی میداند. و رویکرد چنین حوزهای و چنین طلبهای مقابله با روح جهان استکباری است و طلبهی انقلابی با تأکید بر معارف الهی و آمادگی جهت ارائهی اسلام، وارد حوزه شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است که با کتاب «عرفان نظری» آقای یزدانپناه شروع کنید 2- خوب است در این مورد به جواب سؤال شمارهی 15511 رجوع فرمایید 3- حضرت امام در رابطه با نقش استعمار و نفوذ آنها در حوزههای علمیه میفرمایند: آنچنان تحجر حاکم بود که ظرف فرزندشان که از آن آب نوشیده بود را، آب میکشیدند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این مورد در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» شده است. که عیناً از صفحهی 61 آن نکتهای را که در این مورد بحث شده، خدمتتان ارسال میدارم. در ضمن به عرض برسانم که این نوع انرژیدرمانی که میفرمایید از نظر شرعی حرام نمیباشد.
انرژى درمانى هم يك نوع هيپنوتيزم است. اگر كسى دستش طورى درد مى كند كه نمى تواند بالا بياورد، در واقع نفس او ارادهاى قوى در حركت دادن دستش ندارد در نتيجه دست او ضعيف شده و متقابلًا اراده او براى مقابله با ضعفِ دست او نيز ضعيف شده است و لذا نمى تواند دست خود را بالا بياورد. حالا فردى كه با تمركز مى تواند اراده خود را به او منتقل كند، به شخص القاء مى كند كه تو مى توانى دست خود را بالا بياورى، و اين تصور را در خيال او تثبيت مى كند. اگر نفسِ او اين تلقين را پذيرفت، دست خود را بالا مى آورد، و اگر درمان درد او به اين است كه چند روز دستش را تكان بدهد، تكان مى دهد و بعد هم كه اين خيال رفت، چون چند روز دست خود را تكان داد، دستش خوب مى شود، ولى تأثير هيپنوتيزم در همان چند روز بود، بقيه مربوط به بدن خودِ اوست. طرفِ مقابل پذيرفته كه سردرد دارد، با هيپنوتيزم به او القاء مى كنى نه تو سرت درد نمى كند، چون از اول سر دردِ او به ذهن و خيال او مربوط بود، اگر پذيرفت سردردى نيست، سردردش خوب مى شود. چيزى كه بعضى مواقع خود شما با نصيحت به طرف القاء مى كنيد، حال اگر طرف توانست بپذيرد، نتيجه مى گيرد. بشر با انتقال خيال، مسئله اى را كه اصل آن خيالى بوده است مى تواند تغيير دهد. نوعِ ديگرى از انرژى درمانى هست كه با هيپنوتيزم فرق مى كند، از آنجايى كه نفس بعضى از افراد تكويناً و به صورت خدادادى قدرت انتقال دارد، مى توانند اراده و توانايى خود را به ديگرى منتقل نمايند. شما مى بينيد يكى قدش بلند است و ديگرى كوتاه، يكى هوشش زياد است و ديگرى كم، به بعضى ها هم خداوند توانايى هايى مى دهد كه خود آنها حتى در ابتدا نمى دانند چنين توانايى هايى دارند. نفسِ طرف اين توانايى را دارد كه بتواند توانايى هاى نفسِ خود را به فرد ديگرى منتقل كند. لذا اگر الآن بنده دستم را نمى توانم بالا بياورم با انتقالِ توانايى شخصى كه توانايى انتقال قدرت نفس خود را به من دارد، ممكن است بتوانم اين كار را بكنم. بستگى دارد كه بنده چقدر برايم امكان دارد توانايى هاى القاءشده را بگيرم. البته قدرت نفس آن شخص هم كه قدرت خود را انتقال مى دهد در اين امر نقش دارد، به همين جهت همه به يك اندازه شفا نمى يابند. بعضى ها هم مشكلشان بيش از اينهاست و به همين جهت اصلًا درمان نمى شوند. اگر آن نفس، قدرت طرف مقابل را گرفت و از آن متأثر شد، خودش آن را ادامه مى دهد و آرام آرام با اراده هايى كه اعمال مى كند، درمان مى شود. در مورد انبياء الهى و ائمه معصومين عليهم السلام موضوعِ شفادادن فرق مى كند، قلب آنها مظهر اسماء الهى است، حال اگر مصلحت بدانند اسم خاصى را كه مناسب رفع مشكل طرف است القاء مى كنند و مشكل حل مى شود. حضرت عيسى (ع) مظهر اسم حَىاند و لذا مرده را زنده مى كنند. حضرت پروردگار در اين امور به واسطه ى ذات مقدس حضرت عيسى (ع) بر روح و روان طرف جلوه مىكند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- موضوع مقام حضرت محمد«صلواتاللّهعلیهوآله» که اصل و اساس نبوت همهی انبیاء و اولیاء است جدا است، حضرت عیسی«علیهالسلام» هم بر اساس دین محمد«صلواتاللّهعلیهوآله» به صحنه آمدهاند، از این جهت موضوع ایشان با بقیه فرق میکند. در مورد جناب ابوطالب و عبدالمطلب قرائن نشان میدهد که در ذیل نور مسیح«علیهالسلام» نظر به مبنای آن یعنی حقیقت حضرت ابراهیم«علیهالسلام» داشتهاند. در هر حال در مورد عموم مردم آن زمان تنها راه ارتباط با خدا دین حضرت مسیح«علیهالسلام» بوده 2- فکر نمیکنم امروز هم مسیحیان واقعی چنین اعتقادی داشته باشند. آنها هم مثل ما گناه را گناه میدانند و اهل توبه و إنابه هستند. ظرایفی در موضوع مصلوبشدن حضرت مسیح«علیهالسلام» در ذهن خود دارند که قابل تأمل است. مشکل شان اطلاعات غلطی است که نسبت به مصلوببودن حضرت مسیح«علیهالسلام» دارند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک در این موارد عرف عامهی مؤمنین است. معلوم است که عرف مؤمنین مورد اول را نفی میکنند و چون فسق آنها علنی بوده، تقبیح آنها غیبت محسوب نمیشود و در مورد دوم باز ملاک عرف افرادی است که مثل شما آن کار را دارند، با اینهمه در هر حال انصاف را فراموش نکنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: معنای حدیث قدسیبودنِ زیارت عاشورا به آن معنا است که از طرف خداوند به قلب حضرت باقر و حضرت صادق«علیهماالسلام» القاء شده است و این غیر از آن نوع حدیث قدسی است که خود خداوند سخن میگوید. در رابطه با سند آن وقتی شخصیتی مثل آیت اللّه شبیری زنجانی که در علم رجال و سند احادیث شهرهی آفاقاند، آن را تأیید کنند، حرفی برای بقیه نمیماند. از این گذشته؛ آیا برای زیارت امام حسین«علیهالسلام» واژههای بهتری را با اینهمه معارف اصیل میتوان تصور کرد؟ آیا خود این محتوا حکایت از آن ندارد که این سخنان آسمانی است؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مسئلهی جایگاه صفویه، در تاریخی که صفویه ظهور کرد باید عنایت داشته باشید که تحقق چنین حرکتی برای علماء بهخصوص، و برای شیعه به صورت اعم، در آن زمان یک رسالت تاریخی است تا از یک طرف چهرهی اسلام از حجابی که عثمانیان بر آن انداخته بودند آزاد شود و از طرف دیگر خطر نفیِ اسلام از طریق فرهنگ غربی شدت نیابد. زیرا اسلامی که عثمانیان ظهور داده بودند چندان نبود که با ظهور رنسانس و پشتکردن به مسیحیت به آن اسلام نیز پشت نشود. و در این راستا دولت صفوی خواسته و یا ناخواسته، رسالت تاریخی تشیع را محقق نمود. و اگر از طرفی همراه با غربیان به مقابله با عثمانیان پرداخت، از طرف دیگر هویت دیگری از اسلام به صحنه آورد که آن هویت، سراسر مثل حاکمان عثمانی شیفتهی غرب نبود آنطور که آتاترک دولت عثمانی را از نظر فرهنگی به غرب سپرد. و البته این بدین معنا نیست که دولت صفوی هوشیاریِ لازم را در حفظ کلیّتِ جهان اسلام از خود نشان داد و یا در رجوع به غرب، حکیمانه عمل کرد؛ بلکه عرض بنده بیشتر نظر به جایگاه تاریخی دولت صفویه دارد که اسلام را با هویتی بهتر از هویتی که عثمانیان نمایان کرده بودند، به ظهور رساند و عملاً جهان اسلام نسبت به این نوع هویتبخشی، تحت تأثیر بودند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً همینطور است که میفرمایید. ما نسبت به فقر و تبعیضی که گلوی جامعه را میفشارد، عکسالعملِ مناسب نداریم و چوب آن را بیش از این خواهیم خورد. موفق باشید