بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
8863

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت استاد: بنده در حال کار کردن روی مسایل تفسیری هستم. با توجه به فرمایش شما در حال خواندن سوره زمر هستم. روش کار بنده این هستش که ابتدا صوت شما رو گوش میدم بعد تفسیر المیزان رو مطالعه میکنم. منتها سوال بنده اینه که بین صوت شما و تفسیر المیزان؛ نمیتونم ارتباط پیدا کنم. مباحثی که شما مطرح میکنید با مباحث المیزان مقداری فرق میکنه. چه طور میتونم بین صحبت های شما و تفسیر علامه ارتباط برقرار کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: بنده ابتدا المیزان را در مورد آن سوره و آیات مربوطه مطالعه می‌کنم و با نظر به روح و رویکردی که به دست می‌آورم مطابق زمان و آمادگی مخاطبین پیام آیات را اظهار می‌ نمایم. موفق باشید
7989
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت استاد میشه در مورد اون مطلبی که فرمودید که حزب الله در مورد فرمایشات رهبری در سال گذشته اشتباه برخورد کرد یه توضیحی بدید ؟؟؟ من اصلا نمیدونم قضیه چیه!!! / ممنون و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: رهبر معظم انقلاب«حفظه‌اللّه» دائماً متذکر می‌شدند که نباید ضعف‌های دولت آقای احمدی‌نژاد را بیش از حدّ برجسته کنیم و به عنوان یک دولت غیر خودی با آن دولت برخورد کنیم. ولی متأسفانه نیروهای اصول‌گرای ما کوچک‌ترین ضعف دولت را بزرگ می‌کردند و عملاً در مسیر دشمنی آقای هاشمی با آن دولت قرار گرفتند. موفق باشید
6957
متن پرسش
سلام عیکم حضرت استاد نظر شما در رابطه با مطالعه هفته نامه 9دی چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نکات دلسوزانه‌ای در آن هفته‌نامه می‌بینم و مدیر مسئول محترم آن را انسان متعهدی می‌دانم که دغدغه‌ی حفظ انقلاب و خط امام را دارد. موفق باشید
6210
متن پرسش
بسمه تعالی سلام. گاهی وقتها برخی حرفهای ساده و روان حضرت امام ره همه دانسته های انسان را بهم میریزد و ما شک میکنیم کجا را اشتباه رفته ایم که نمیفهمیم مثلا درمورد همین مطلبی که فرمودند ما مفتخریم زنان مانند مردان در عرصه های مختلف فعالیت دارند -قریب به این مضمون- درصورتیکه خود جنابعالی بارها همانندی مردان وژنان را انتقاد مبسوط فرموده اید یا اینکه عزاداری باید بشکل سنتی باشد و روی همین اساس گاهی اصلا با افراد مومن نمیشود گفت مثلا کمی هم پای معارف بنشینید یا اینقدر ظهر عاشورا حمله به غذای مسجد نکنید یا مانند اینها واقعا در این دو مورد خاص نظر شما چیست مخصوصا موضوع اول.؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه باید در مورد سخنان انسا‌های حکیم خاستگاه و فضای سخنشان را داشته‌باشیم. در هر دو مورد که مثال می‌زنید باید مبنای اندیشه‌ی حضرت امام مدّ نظر قرارگیرد که چگونه هم زنان ،روح مادری و همسر داری خود را حفظ کنند و هم شخصیت اجتماعی آنان به حاشیه نرود و یا در تأکید بر عزاداری سنتی نظر به روحی در عزاداری دارند که در کنار تحلیل آن نهضت بزرگ روشنفکر بازی در نیاوریم و اشک و مصیبت خوانی را فراموش کنیم. موفق باشید.
3954

فروش کتاب‌بازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد استاد من برای تهییه کلیه آثار شما بارها به نمایندگی همدان مراجعه کردم ولی نتیجه نگرفتم نمیشود خود گروه شما کتاب ها و جزوات و سی دی ها را برای من بفرستد البه با قیمت مناسب چون خیلی دانشجوی خسیسی هستم . متشکر اگر میشود شماره تماسی اعلام بفرمائید تا بنده تماس بگیرم خدمت گروه شما برای سفارش
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شماره‌ی مسئول فروش کتاب‌ها خدمتتان ارسال می‌شود (09136032342 آقای نظری) موفق باشید.
3397

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی مدتی است تفکراتی مذهبی و جدید توسط گروهی که خود را وابسته به شخصی به نام علی یغقوبی از تهران می دانند مطرح می شود و در اصفهان و شهرهای دیگر جلساتی با عنوان کاروان حسینی دارند که مطالبی در خصوص نظام بشر و نظام ظهور و ملک خداوندی و تفسیر قران مطرح می کنند. این گروه ایراداتی عمده به تفاسیر قبلی و رفتار و گفتار علما می گیرند و راه خودشان را صحیح تر می دانند. مدتی است در فضای مجازی نقد هایی بر این تفکرات وجود دارد ولی هیچ عالم و اهل معرفتی پاسخی به درستی یا اشتباهی این مطالب نداده اند . قابل ذکر است که یکبار در شبکه دوم سیما در برنامه به سوی ظهور از این شخص(علی یعقوبی )به عنوان مدعی رابطه با امام زمان اسم برده شد. خواهشمندم اگر نقدی بر تفکرات ایشان هست ذکر بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده مطالعات کافی در این مورد ندارم. موفق باشید
3287
متن پرسش
با سلام از مسیولین سایت سوال داشتم. میخواستم ببینم چرا فایل صوتی سخنان استاد در سایت نیست.سیر مطالعاتی پیشنهادی را از فایل های صوتی کجا می شود پیدا کرد؟قبلا فایل های صوتی سخنان استاد در سایت یافت می شد. باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: منظوراز سوالتان را متوجه نشدیم وگرنه محل فایلهای صوتی استاد درسایت بسیار واضح است:1-قسمت"فایلهای صوتی"درمنوی بالای سایت2-باکس"فایل های صوتی" دربالا وسمت چپ صفحه اول سایت.باتشکر."مدیریت سایت"
1856
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم -با توجه به اینکه پس از مرگ زمان معنا و مفهوم ندارد چرا میگوییم اول برزخ است و بعد قیامت .وثانیا اینکه در قرآن کریم در سوره معارج فرموده مقدار آن روز معادل پنجاه هزار سال است کلمه مقدار برای سنجیدن روز چه مفهومی دارد اگر منظور این است که تقریب به ذهن شود یا منظور این است که گفته شود طولانیست باز سوال باقی است که چرا دقیق پنجاه هزار را آورده است وثالثا اینکه فرموده آسمان و زمین در دو روز و اقوات آن چهار روز آفریده شده -در مجموع چگونه میتوان مفهوم بی زمانی را قبول کرد درحالیکه اگر زمان بطور کلی وجود نداشته باشد اصلا مفایسه دو زمان معنایی ندارد ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام زمان به آن معنا که حرکت جوهریِ عالم آن را ایجاد می‌کند و یا حرکت زمین به دور خود و به دور خورشید پدید می‌آورد ،مسلّم در برزخ و قیامت معنا نمی‌دهد ولی برزخیان متوجه شب و روز دنیا هستند و از این جهت زمان را می‌فهمند. از طرف دیگر در برزخ و قیامت رفع حجاب هست به این معنا که در یک مرحله با رفع حجاب به مرحله‌ی دیگر وارد می‌شوند و این مقایسه و تقدم و تأخر را درک می‌کنند ولی این بیشتر حضورِ بعد از حضور است که حضور بعدی نسبت به حضور قبلی شدیدتر است و لذا به این معنا نیست که مرحله‌ی قبل را پشت سر بگذاریم و وارد مرحله بعد شویم بلکه به این معناست که نسبت به مرحله‌ی بعد در شدت بیشتری قرار گرفته‌ایم. در سوره‌ی معارج بحث عروج ملائکه از مرتبه‌ی مادون به مرتبه‌ی مافوق است که می‌فرماید مقدار آن پنجاه‌هزار سال است که به اعتبار آیات 47 سوره‌ی حج و 5 سوره‌ی سجده که می‌فرماید روز در نزد پرودگار برابر هزارسال است نسبت به آنچه شما می شمارید، می توان حدس زدکه که بحث 50000 سال به اعتبار سال هائئ است که برای زمین مطرح است. موفق باشید
1638

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام خدمت استاد.سالهاست سوالی در ذهنم هست که بارها خواستم مطرح کنم اما بدلیل ترس از برداشت ناثواب افراد قادربه طرح نشدم. 1-آیا نه این است که طلحه وزبیر برای اسلام خدمات بزرگی انجام داده بودندوحتی بارها مجروح شده بودند؟ 2-آیا نه این است که طلحه وزبیر ازحضرت علی(ع)بدلیل زحماتی که برای اسلام انجام داده بودندسهم بیشتری از حکومت می خواستند اما حضرت بین ایشان وبقیه مسامانان حتی انان که هیچ زخمی نخورده بودندتفاوتی نگذاشت؟ 3-اگر این وقایع صحت دارد پس رویه حکومتی حال حاضر در دادن امتیازات بی حدوحصر به جانبازان اسراوخانواده شهدا و حتی نوه شهدا را چگونه می شود توجیه نمود؟ 4-آیا حضرت علی(ع) به بازماندگان جنگهاشخصا کمک می کرد یاسهمی اضافه ازبیت المال وحکومت به انهامیداد. 5-آیامعیارحضرت درانتخاب استانداران وبقیه عوامل حکومتی صرفا پرهیزگاری وخداترسی حال حاضر فرد بوده یا اینکه تعداد جنگهای شرکت کرده وجراحات وارده هم موثر بوده است؟ 6-ایا کمکهای حکومت اسلامی که ازسر لطف است تبدیل به سهم خواهی نشده است؟ 7-آیامقایسه این امتیازات با امتیازات بازماندگان جنگهای مختلف در بقیه دنیا از طرف برخی مسولین صحیح است؟اگر چنین است پس چرادم از سیره علوی می زنیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: به نظر بنده اگر امروز هم ما به افراد به جهت زحمات بیشتری که در راه اسلام و انقلاب کشیده‌اند، پول و امتیاز مادی بیشتری بدهیم، اشتباه کرده‌ایم ولی اگر خارج از آن موضوع، از آن‌جایی که مسئولیت‌های حساس، انرژی و کار بیشتری از افراد طلب می‌کند و از این جهت که طرف کار حساس‌تری را به عهده گرفته، امتیاز مادی بیشتری به او بدهند، این اشکال ندارد و عدالت را مختل نمی‌کند. به نظر بنده در حال حاضر در کشور ما این دو موضوع مخلوط شده و در بعضی موارد بدون دلیل بعضی از امتیازات مادی را در اختیار بعضی‌ها قرار می‌دهند که ابداً استحقاق آن را ندارند و موجب فساد جامعه و خودِ آن افراد می‌شوند. با توجه به حقیقت انقلاب اسلامی امیدوارم روز به روز ما از این تنگناها خارج شویم و به عدالت علوی نزدیک گردیم. موفق باشید
1060

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سالم خدمت استاد عزیز.استاد من الان حدود 3الی4 ماهه که مشغول خواندن کتابهای شما هستم .قبلا اصلا اهل مطالعه نبودم اما با معرفی یکی از دوستان و با خواندن 5.6 کتاب شما یک تغییر کلی در خودم احساس کردم و الان مرتب پیگیر مطالب هستم و یک شور عجیبی دارم تا با سیری که شما معرفی کردید کوچه پس کوچه های دینمو بشناسم اما استاد در این مدت بعضی اوقات حال خوبی دارم گاهی اوقات نه با خودم فکر میکنم این راهی که دارم یا عبادتهایی که میکنم خداییند یا اینکه از طرف شیطانه و گاهی اوقات مطالبی که در کتاب هست که شما فرمودید برام مبهمه مثلا کتاب حب اهل بیت را که میخانم واقعا نمیدانم باید چه کار کنم که این کار را عملی بشه در صورتی که من عاشق اهل بیتم چطور باید بفهمم که عشقم واقعیه؟در ضمن مثلا از خدا که میخام شغلمو درست کنه فکر میکنم بد شد که از خدا درخواست یه چیز دنیایی کردم خجالت میکشم از خدا.به ته قلبم که نگاه میکنم میبینم دوست ندارم گناه کنم ولی از دستم میپره در این صورت حسابی میریزم به هم در صورتی که قبلا اینطوری نبودم.از شما خواهش دارم یک راهکار اساسی برای حل این شبهات بهم بدید چون من واقعا شما را ندیده کتاب های شما منو جذب کرده؟یا علی مدد
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی گفت: «ای برادر عقل یک دم با خود آر ... دمبدم در تو خزان است و بهار» قصّه‌ی قبض و بسط شما یک واقعیتی است که انسان همواره با آن زندگی می‌کند. ملاک آن‌که بدانیم مسیر ما شیطانی است یا الهی با بندگی مشخص می‌شود و این‌که در این مسیر طالب بندگی بیشتر هستیم و یا همچون شیطان در مقابل احکام الهی استکبار می‌ورزیم. پس از فهم تئوریک حبّ اهل البیت«علیهم‌السلام» و روشن‌شدن هدف اصلی در حبّ، به مرور با رعایت هرچه بیشتر حرام و حلال الهی یک نوع سنخیت با عصمت آن ذوات مقدس در انسان ایجاد می‌شود و حبّ آن‌ها در انسان فعلیت پیدا می‌کند. از خدا بخواهید و محکم هم بخواهید که شغل شما را سروسامان دهد تا معلوم شود جز به او به هیچ‌کس امید ندارید. عزمتان آن باشد که گناه نکنید و لذا هروقت از دست‌تان در رفت، عزم شما با قدرت بیشتری به صحنه می‌آید، نگذارید با انجام گناه، شیطان مأیوس‌تان کند. با توبه شیطان را مأیوس کنید. موفق باشید
832

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم (باسلام خدمت استاد گرانقدر: مصاحبه زیر در جمعه ای که با شما به کوهنوردی آمده بودیم انجام شد که متن زیر پیاده شده آن مصاحبه با مختصر ویرایش ادبی و احیانا محتوایی می باشد و نیز در ادامه مصاحبه بعضی پرسش و پاسخهای گرفته شده از سایت در این مورد نیز اضافه شده تا بحث تکمیل شود از شما خواهشمندیم که برای غنای بحث متن را ملاحظه کرده و اگر جایی از آن نیاز به اصلاح و تکمیل و یا حذف دارد را تذکر دهید تا برای چاپ واستفاده طلاب موثر واقع شود باتشکر فراوان از شما که با حوصله وقت شریفتان را در اختیار نسل جوان جویای حقیقت و معرفت قرآنی قرار می دهید امید که صاحب قرآن بیش از پیش دل قرآنیتان را نورانی کند که ما هم از آن استفاده کنیم التماس دعا-شبان-از طرف مجله خط) سوال: علت عدم توجه کافی و دقیق به قرآن و مباحث قرآنی در کارهای طلبگی چه چیزی می تواند باشد و برای رفع آن چه کاری می توان انجام داد؟ جواب: اول باید مشخص کنیم که ما درکجای تاریخ هستیم که نمی توانیم از قرآن استفاده کنیم، یعنی بخواهیم یا نخواهیم باید این مسئله را بپذیریم که ما تقریبا" دراموراتمان از قرآن هیچ استفاده ای نمی کنیم. تقریبا"را هم به این دلیل می گویم که گاهی درامور فردی، به عنوان یک ذکر فردی استفاده می کنیم. اما اینکه می گویم هیچ، برای این که درامور اجتماعی و زندگی کلی هیچ استفاده ای نمی کنیم. پس اول باید دلیل بیاوریم که ما هیچ استفاده ای از قرآن نمی کنیم. دوم این که وقتی فهمیدیم ریشه این مشکل کجا است که از قرآن نمی توانیم استفاده کنیم آنگاه آن ریشه را نفی می کنیم و برمی گردیم به استفاده از قرآن. ما معتقدیم که اصلا" رجوع به قرآن، به نحوی که بشود به قول امیرالمومنین «فاستنطقوه» یعنی قران را به حرف درآوریم چنین رجوعی را نمیتوانیم انجام دهیم. خودشان هم می گویند که شما نمی توانید چنین کاری را بکنید، یعنی با نگاهی غیر ولایی و غیر نظر به آن جمال نورانی که اهل البیت به ما نشان می دهند، نمی شود. پس این یک سرفصل شد که چرا از قرآن استفاده نمی شود؟ مثلا چرا قرآن را بعنوان ذکر للعالمین نمی بینیم. چرا که قرار بود ما ادبیات و مفاهیم کارکنیم تا این کتاب را به عنوان ذکر برای خود و جامعه قرار دهیم.(این یک) خوب در دل این بحث منظورمان چیست؟ منظور این است که برخورد ما با قرآن، برخوردی که برایمان خشیت و خوف اجلال ایجاد کند، نمی باشد. آن هم خشیتی که ما را از عذاب خدا می ترساند، نه اینکه مثلا فقط به مردم بگوییم ربا حرام است، بلکه با بر اساس آن سیاق قرآنی که ربا را محاربه با خدا معرفی می کند باید تبین شود به نحوی که طرف بفهمد با ربا و جنگ با خدا تمام رحمت های الهی را از خودش دور می کند. یعنی قرآن به عنوان ذکر للعالمین دیده می شود و در دلش خوف اجلال بوجود می آید. به نظرم این را از این جهت ازما بپذیرید که یک کارخوبی را سرفصل بزنیم که وقتی که می خواهیم از قرآن ا ستفاده کنیم مقصود اصلی قرآن حاصل نمی شود(ناقص) خلاصه اینکه وقتی از طلبه ها سوال شود که چرا قرآن نمی خوانند؟ می گویند ما هنوز بلد نیستیم از قرآن استفاده کنیم. لذا باید بتوانیم از قرآن کاربردی استفاده کنیم. مثلا خدا در قرآن به پیغمبرش می گوید « وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا » یعنی رهاشان کن بعد می گوید «و ذکر به» (به وسیله قرآن به آنها تذکر بده) «به» در اینجا به قرآن بر می گردد. از یک طرف به پیغمبر می گوید: کسانی که دینشان را لهو و لعب قرار داده اند و حیات دنیا آنها را مغرور و مشغول خودشان کرده است، رها کن و بعد می گوید «وَ ذکر به» می دهد. خب ما اگر بخواهیم این را کاربردی کنیم، یعنی فرهنگ و فکر آنها را نگذار غالب بشود و بعد که می گوید «وذکربه» یعنی فرهنگ خودت را غالب کن. اگر این و«ذکر» در ادامه آیه نبود مثلا میگفتیم تضاد بین ما وسرمایه داری تمام شد اما با وجود این «ذکر» می گوید ای پیغمبر باید کاری کنی که در جمع مسلمین هیچ انس و تاییدی برای نظامی که دین را بازی زندگی گرفته بوجود نیاید. دقت شود که دین را بازی زندگی گرفتن، غیر از این است که دین را رها کرده باشند بلکه دین دارد و نماز می خواند و حج می رود ولی جدی نیست. یعنی می گوید اول این فکر و فرهنگ را نفی کن و بعد تذکر ده، اما آیا ما واقعا این فرهنگ را نفی کردیم؟ من نظرم این است که جنس دولت سازندگی این بود که یک دینی در حاشیه زندگی آورد و آن دین حضرت امام را برد، یعنی حضرت امام دین به شدت برایشان جدی بود اما اینها دین را به حاشیه راندند این آیه می گوید «اینهایی را که دین را به بازی گرفتند» که ما این گونه برداشت می کنیم که دین را به حاشیه بردند که در آن صورت، حجش را می رود، نمازش را می خواند، ولی آن گونه باوری که زندگیش را براساس دین تعیین کند ندارد، حضرت امام شخصیتی بود که همه زندگیش را برای کار دین گذاشت اما عده ای اینگونه نیستند. ادامه آیه می گوید«و ذکربه» یعنی با همین قرآن تذکر بده، یعنی حضرت امام همین تیپها را که رها نکرد بلکه همین به آنها تذکر داد که برگردید به سمت قرآن و با نگاه قرآنی زندگی کنید. این مثال را برای این زدم که ما در زندگی از قرآن استفاده نمی کنیم . اینجاست که اولین رویکرد باید این باشد که زندگی مان را به قرآن وصل کنیم. ممکن است که بگویید. ممکن است که بگویید که همه این را می گویند که باید گفت ما باید از خود بازخواست کنیم، مثلا ما از المیزان می خواهیم که قرآن را وارد زندگی ما کند، نه اینکه قرآن یک گوشه ای باشد و زندگی درگوشه ای دیگر. وانصافا" امثال علامه و حضرت آیت الله جوادی مبانی استفاده از قران را داده اند. بیش از این را دیگر باید خودمان ان شاء الله حساس شویم که می خواهیم با قرآن زندگی کنیم. همین که ما این دید را پیدا کردیم، می بینیم که ما با آیات صحبت داریم و آیات هم با ما حرف دارد. هر چند که این مسأله پخته نشده است اما بالاخره تا این مسأله حل نشود، ما نمی توانیم به فرمایش رهبری عمل کنیم. لذا با توصیه و اندرز کار پیش نمی رود بلکه بستر می خواهد یعنی باید بستری فراهم کنیم که وقتی شخص به قرآن رجوع می کند، به جد بتواند با آن زندگی کند که آن وقت می بیند که زندگیش طور دیگر می شود. عروس حضرت امام می فرموند که ایشان روزی هشت بار قرآن می خواندند، من وقتی این قضیه را خواندم واقعا منقلب شدم که خدایا هشت بار قرآن خواندن چه صفایی به زندگی می دهد. برداشت من این است که امام هشت بار به قرآن رجوع می کند و مطلب می گیرد و شارژ می شوند برای ادامه برنامه هایشان، واین است که انسان را منقلب می کند که یک شخص درقطعه قطعه روز آنقدر احساس نیاز به قرآن دارد که هشت بار به آن رجوع می کند. این گونه نگاه کنید که چگونه توانسته با قرآن وارد زندگی شود و با این دید وقتی که به قرآن رجوع می کند واقعا مطلب می گیرد مثلا دیده اید که به حافظ رجوع می کنید و قشنگ مطلب می گیرید و جلو می روید، چرا؟ چون حافظ از آن روح کلی برخوردار است یعنی از این حالات جزیی بیرون آمده است. حالا قرآن که هزار برابر بیشتر از حافظ از این برخوردار است. منظورم از روح کلی این است که درتمام عالم گسترده است. پس بنابراین موضوع شما که درهمان عالم است، روشن می شود. )باید بیشتر توضیح داده شود) حال مگر خود حافظ نمی گوید که ما هر چه داریم از قرآن داریم. پس اگر ما بلد باشیم که با آن روح کلی قرآن که تمام مسائل جزئی ما، درون آن است مرتبط بشویم آنگاه باید ما هم روزی هشت مرتبه قرآن بخوانیم. اگر این روحیه پیدا شود دیگر شما نمی توانید که رجوع نکنید و وقتی که رجوع کردید آنگاه فرمایش رهبری مبنی بر انس با قرآن عملی می شود. س: با این دغدغه ها ومشکلاتی که هست و ما اگر بخواهیم حکمت وعرفان هم بخوانیم و سایر دروس طلبگی هم بخوانیم آنگاه چقدر و چگونه باید وقت بگذاریم تا با تفاسیر عمیقی مثل المیزان مرتبط شویم؟ ج: ما آرزو داریم که زندگی مان اینگونه بشود که انس دائمی با قرآن داشته باشیم یعنی مثلا برای اینکه نفس بکشیم نمی گوییم که نفس بکشیم یا بخوابیم؟ بلکه هم نفس می کشیم و هم می خوابیم. یادم هست آن وقتی که مثنوی می خواندم خیلی وقتم را می گرفت ولی هیچ احساس خستگی نمی کردم، با اینکه معلم هم بودمف باید کارهای علمی ام را هم انجام می دادم و جزوه هایم را باید می نوشتم وتایپ می کردم، خلاصه خیلی وقتمان گرفته می شد اما تمام اینها منجر نمی شودکه مثنوی را نخوانیم، علتش هم این بودکه راه افتاده بودیم که آن را می خواهیم، یا اینکه یاد هست سال ششمی که المیزان را تمام کردم، سر سفره صبحانه بود که خط آخر را کشیدم و به خانواده گفتم که بالاخره تمام شد. علتش هم این بودکه المیزان با ما حرف می زد. فکر می کنم اگر ما بنا را بر این بگذاریم که قرآن اسوه زندگی مان است، قرآن وارد زندگی می شود. البته من احتیاط می کنم که این ها را بگویم که مبادا دوباره در همان شعار و احساسات بماند و بشود کالاول. اما واقعا" شما امروز که می خواهید بروید سرکلاس اگر برسیم به این که با نگاهی که مذکر خدایی به شما می دهد، راحت تر سرکلاس می روید، آنوقت می گویید که یک صفحه قرآن بخوانم ببینم چه می گوید؟ ممکن است بگویید که مقدماتش مثل تفسیر را نداریم، که می گوییم خب ازتفسیر شروع کنید. یعنی به عشق رسیدن به خود قرآن اول تفسیر بخوانید ممکن است که توهم شود که ما باید تفسیر بخوانیم تا بعد تفکر قرآنی یا ایمانی را شروع کنیم، پس بنابراین تفسیر مقدمه است برای تفکرایمانی؟ در حالیکه این نگاه ظلم به قرآن است چرا که تفسیر یعنی همان نماد قرآن که ما اصلا تفسیر نمی خوانیم بلکه ما قرآن عزیزمان را از زبان یک دل قرآنی دنبال می کنیم، البته ما هرتفسیری را قبول نداریم. مثلا بنده هیچ وقت نه تنها توصیه نمی کنم بلکه می گویم خدایا مردم را نجات بده از تفسیرآقای صادقی. چرا که تفسیر باید دل را قرآنی کند و ما این دل قرآنی را از تفسیر علامه طباطبایی عزیز می گیریم یا از تفسیر کاشانی که مشهور است به تفسیر محی الدین می گیریم که حضرت امام در مورد ایشان می فرمایند «العارف الکامل الکاشانی»، البته خودش اولش می گوید اگر این را به عنوان تفسیر گرفتید، مصداق همان می شوید که نشیمنگاهش درآتش است. یعنی خودش از اول متوجه است که این کارش خطرناک است، اما بعنوان یک تفسیر انفسی خیلی موثر است که آدم بفهمد قرآن قصه جانش است و از آن طرف از طریق المیزان بفهمد که قرآن قصه هستی است. لذا باید برسیم به اینکه تفسیر قرآن درواقع همان نگاه به قرآن است از چشمه زلال یک مفسر عزیزی مثل علامه. من واقعا" نظرم این است که علامه به عشق نظر به قرآن المیزان را دارند می نویسند. پس دیگر معنا ندارد که ما تفسیر بخوانیم تا بعدش برویم تفکر قرآنی پیدا کنیم. یا اینکه تفاسیر جایگاه اصلی شان چیری غیر رجوع به قرآن است. این نوع نگاه به قرآن یک نوع نگاه انحرافی است. خود قرآن و تفاسیر درواقع یکی هستند و تفسیر غیر قرآن نیست بلکه تفسیر قصه تبین قرآن است. حال بر می گردیم سر همان مثال امام که این هشت بار قرآن خواندن یعنی اینکه شما دائم بپذیرید که باید به قرآن رجوع کرد، دوباره مثال می زنم گاهی که حافظ را باز می کنید گویی برایتان حرف دارد. علامه طباطبایی می فرمایند وقتی آیت الله بروجردی آنگونه برخورد کردند که شما فلسفه را ادامه ندهید، من ازحافظ نظر گرفتم و ادامه دادم. چطور می شود که همان لحظه حافظ را باز کرد و برنامه از آن گرفت؟ یعنی حافظ اینقدرحرف دارد؟ نه، بلکه روح کلی که منجرشده است این غزل سروده شود، فوق حافظ است. وقتی شاعر این شعر را می گوید خودش می فهمد که این یک کشف بزرگ است. مثلا" تمام ائمه ازکشف امیرالمومنین درمناجات شعبانیه استفاده می کنند. خب ممکن است سوال شود که مگر خود ائمه این را بلد نیستند؟ می گوییم همه شان بلد هستند اما این یک کشف خاص است که آنها به قربانش می روند، چون می بینند که این در چشمه علی جوشیده است. حال این غزل از این جنس است، خود حافظ و بقیه می بینند این یک سروشی بود که آمد لذا رجوع می کنند واز آن روح کلی، بهره خودشان را می گیرند وکار امروزشان را تنظیم می کنند و امثال علامه قرآن شناس هم از غزل حافظ بهره می برند. این را اگر نسبت به قرآن وسعت دهیم می بینیم این که من اگر بخواهم تفسیر بخوانم، وقتم گرفته می شود مطرح نمی شود چرا که به قصد رجوع به قرآن برای زندگی کردن مدتها تفسیر نگاه میکند. یعنی همانطور که ما زندگی می کنیم و عروسی می کنیم وخانه کرایه کنیم، با این رجوع ممتد به تفسیر نیز درحدی که برنامه هایمان اجازه می دهد، زندگی کنیم. لذا زندگی جز همین رجوع به قرآن نیست و ورجوع به تفسیر درواقع همان رجوع به قرآن است. (در ادامه مصاحبه برای تکمیل بحث پرسش و پاسخهای زیر را قرار است چاپ کنیم(برگرفته از یادداشت نسبت ما قرآن در جهان معاصر) لطفا در چینش پرسشها و کم و اضافه کردن آنها نیز اگر نکته خاصی دارید به ما تذکر دهید توضیح اینکه برخی سوالات ویرایش شده و برخی جوابها با هم تلفیق شده تا متناسب بحث قرار گیرد اگر این تلفیق و ویرایش مشکلی ایجاد کرده تذکر دهید که اصلاح شود) سوال: با چه رویکردی باید به قرآن نگاه کرد که ضرورت زندگی کردن با آن برایمان ملموس گردد؟ جواب- قرآن به عنوان وَحی الهی راه‌کارِ درست‌دیدن و درست‌عمل‌کردن بشر را به بشر تذکر می‌دهد تا بشر با تذکر قرآن به چنان منظری دست یابد که قرآن به او تذکر داده است. مثل این‌که شما در عینی که در حال دیدن دیوارِ مقابل خود هستید کسی به شما وجود نوری را که عامل دیدن دیوار شده، تذکر دهد. در این حال شما وارد چنین حضوری می‌شوید و لذا قرآن در معرفی خود به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: « فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر» تو به آن‌ها موضوعات قرآنی را تذکر بده، تنها تو تذکر دهنده‌ای و نه تحمیل‌کننده. همین‌طور که خداوند قرآن را به عنوان «ذکرٌ للعالمین» معرفی می‌کند، پس می‌توان گفت هرکس می‌خواهد متذکر حقایقی باشد که در عالم هست و بشر از آن غافل است، باید به قرآن رجوع کند و با تدبّر در آیات آن متوجه آن حقایق شود. وقتی انسان متوجه شد در ذات خود «بنده» است و قرآن بر این اساس به او خطاب می‌کند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(سوره‌ی بقره، آیه‌ی 21) اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند آفریده است ،پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید. و مقصد بندگی را تقوی قرار می‌دهد، پس قرآن جوابگوی نیاز بشر است تا بندگی او را به فعلیت برساند و در این مسیر بشر به تقوا برسد به این معنی که حکم خدا را بر حکم نفس امّاره‌ی خود حاکم کند. سؤال: اگر ما در موضوعی وارد تفکر شده باشیم و سپس به تدبّر در قرآن برسیم؛ چه ضمانتی وجود دارد که برداشت خودمان را بر قرآن تحمیل نکنیم؟ جواب: وقتی به قصد فهم حقیقت به قرآن رجوع کردیم و کتاب الهی هم بر اساس عقل ما برای ما نازل شده و خودش فرموده «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» دیگر معنی ندارد که بخواهیم آنچه از قرآن گرفته‌ایم بر قرآن تحمیل کنیم، مثل آن است که شما خدمت استادی بروید تا علمی بیاموزید و ایشان هم به شما آموزش دهد، آیا معنی می‌دهد که بگوییم ممکن است ما سخن استاد را بر او تحمیل کنیم؟ آری ممکن است بگویید با رجوع به قرآن همه‌ی ابعادی که آن آیه یا آن سوره منظور نظرش بود را نگرفتیم، و از آن جایی که قرآن نور است به اندازه‌ای که آماده بودیم که با قرآن برخورد کنیم از آن بهره‌مند شدیم ولی این دیگر به معنی تحمیل فهم خود به قرآن نیست، بلکه به معنی آن است که معنی دقیق‌تری هم هست که باید با آمادگی بیشتر از قرآن گرفت، موضوع برداشت اَدق و دقیق از قرآن مثل شدت و ضعف نور بی‌رنگ است که در زیر پرتو نور شدید بهتر می‌بینیم ولی در نور ضعیف هم غلط نمی‌بینیم. سؤال: انس با قرآن چگونه حاصل می‌شود و تا چه اندازه باید به تفاسیر رجوع کرد؟ جواب:از همان ابتدایی که قرآن نازل می‌شد بعضی صحابه در مورد منظور بعضی از آیات از رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» سؤال می‌کردند و در مورد شیعه همین سؤالات از ائمه«علیهم‌السلام» می‌شد، سپس در راستای فهم بهتر قرآن و بر اساس راهنمایی‌های رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» در کنار تدبّر افراد، تفسیرهایی از بعضی از سوره‌ها و یا تمامی قرآن تهیه شد و همچنان به تکامل رسید، بنابراین به عنوان کسی که می‌خواهد با زبان قرآن آشنا شود باید در ابتدا به تفسیر رجوع کرد ولی در تفاسیر متوقف نشد، بلکه امکان تفکر و تدبّر را برای خود حفظ نمود. همان‌طور که ما با این‌که زبانمان فارسی است اگر بخواهیم مثنوی مولوی را بفهمیم نیاز است زبان آن فکر و آن شهود را بشناسیم و در آن راستا باید به شرح مثنوی رجوع کرد، ولی پس از مدتی بدون نیاز به شرح با خودِ مثنوی می‌توانید مرتبط باشید و و اُنس بگیرید. سوال: آیا فلسفه اسلامی می تواند ما را در رسیدن به تفکر قرآنی یاری کند؟ آیا تفسیر فلسفی از قرآن تفکر قرآنی است؟ جواب- مسلّم تفکر فلسفی نوعی از تفکر است که هرگز نباید از پنجره‌ی آن تفکر به قرآن نگریست، ولی تفکر فلسفی را نباید مقابل تفکر قرآنی قرار داد. مثل این‌که نباید تفکر ریاضی را مقابل تفکر قرآنی قرار داد زیرا ما برای بهره‌مندی از قرآن نیازمند تفکر ریاضی نیز هستیم تا نه‌تنها در آیات ارث تدبّر کنیم، بلکه نظر ریاضی‌گونه‌ی آیات را نیز درک کنیم. اشکال گالیله این بود که می‌خواست تمام کتاب مقدس را از زاویه‌ی تفکر ریاضی بنگرد و همه‌ی آن کتاب را محاسبه‌پذیر کند. شما به صورت حضوری متوجه رابطه‌ی بین ذات خود و اراده‌ی خود می‌شوید ولی همین که به آن احساس فکر کردید و از آن‌ها رابطه‌ی ایجادکنندگی ایجادشوندگی انتزاع کردید ،وارد ساحت تفکر فلسفی شدید و موضوع علت و معلول را وارد اندیشه‌ی خود نمودید، به همین جهت است که باید گفت تفکر فلسفی وجهی از تفکر انسانی است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و یا با آن به خصومت برخاست. سؤال: چنانچه ممکن است چگونگی نگرش به قرآن از پنجره‌ی فلسفه را بیشتر توضیح دهید. جواب: بیشتر به این نکته توجه کنید که ساحتی از ساحات بشر تفکر انتزاعی یا تفکر فلسفی است، پس وقتی می‌خواهد در رابطه با موضوعی فکر کند از زاویه‌ی تفکر فلسفی نیز به آن موضوع فکر می‌کند. در مورد قرآن از آن جهت که یک حقیقت قلبی است و کشف تامّ محمدی«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» است باید رویکرد انسان به آن قلبی باشد و به اندازه‌ای که انسان خود را از اخلاق رذیله و عقاید فاسده طاهر کرده باشد می‌تواند با آن حقیقت تماس بگیرد و به همین جهت است که می‌فرماید: «إنّه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمسّه إلاّ المطهّرون» حقیقت قرآن یک حقیقت بلندمرتبه‌ای است در نوشته‌ای که از نگاه انسان‌های غیر مزکّی دور است، و نمی‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند مگر مطهرون. ولی پس از آن‌که با علم حضوری متوجه انوار قرآنی شد، همین‌که خواست به آن احساس قلبی بیندیشد و از این زاویه به قرآن بنگرد، وارد ساحتی شده که دیگر نسبت به «مفاهیم» آنچه با قلبِ مطهر خود دریافت کرده می‌اندیشد و این ورود، ورود فلسفی است، همان‌طور که نسبت به علت و معلول عرض شد که ابتدا یک درک حضوری بین نفس انسان و اراده‌ی او واقع می‌شود و سپس همان درک در ساحت اندیشه به عنوان علت و معلول قابل فهم است که «مفهومِ» همان حالتی است که در ابتدا برای ما کشف شد. مشکل وقتی پیدا می‌شود که در رویکرد به قرآن مقام حضوری و کشف قلبی آن مورد غفلت قرار ‌گیرد و تماماً رویکرد ها در ساحت مفهوم محدود شود. سوال: طرح پرسش های بزرگ و رجوع به قرآن برای یافتن چنین پرسش هایی چقدر موجب تغییر و تحول در تاریخ آینده می شود. به عبارت دیگر رسیدن به تمدن اسلامی چقدر وابسته به تفکر قرآنی است. آثار طرح این نوع نگاه چقدر می تواند موجب تحولات عمیق شود؟ جواب- قرآن نوری است که از یک طرف راه آینده‌ی بشر را به او می‌نمایاند و از طرف دیگر موانع و حجاب‌ها را می‌شناساند تا بشریت گرفتار افکار وَهمی نشود و عمر خود را در اعتباریات ضایع نگرداند. قرآن افقی را در جلو شما می‌گذارد که به‌راحتی هویت هر موقعیتی را نسبت به آن افق ارزیابی می‌کنید و از موجودیت آن موقعیت پرسش به عمل می‌آورید، و در همین راستا به این نتیجه می‌رسید که باید در تمام مناسبات بشر حکم خدا حاکم باشد و این محقق نمی‌شود مگر با حاکمیت امام معصوم و لذا به تمدنی می‌اندیشید که از طریق واسطه‌ی فیض الهی، زمین به آسمان وصل شود به نام تمدن اسلامی. و نظام ولایت فقیه را نیز از آن جهت که دوره‌ی گذار از حاکمیت نفس امّاره به حاکمیت خدا است، با دید قرآنی به آن ارج می‌نهید. شیعه با تحقق انقلاب اسلامی ایثارگرانه توان فکری و فرهنگی خود را جهت تحقق تمدن اسلامی به صحنه آورده تا مسلمانان به تمدنی برسند که نه دیگر تضاد شیعه و سنی در میان باشد و نه این‌همه فقر و عقب‌ماندگی آن‌ها را آزار دهد . باید تمدنی به صحنه بیاید که دیگر با این‌همه گسستگی در بین مسلمانان روبه‌رو نباشیم. تمدن غرب که در نهایتِ مادیّت و شتابزدگی است هرگز نمی‌تواند جواب‌گوی نیازهای واقعی انسان باشد و پایدار بماند، تمدنِ مقابل تمدن غربی، تمدنی است که شیعه مسئولیت بنیانگزاری آن را به عهده گرفته است انقلاب اسلامی در جایگاه تاریخیِ مخصوص به خود، مرحله‌ی گذار و عبور از فرهنگ مدرنیته به تمدن اسلامی است. نظر به وسعتِ حضور امامان در هستی نه تنها عامل نمایش راه گسترده‌‌ای است که انسان‌ها می‌توانند طی‌ کنند بلکه موجب می‌شود تا روشن شود امامان از چه افقی بشریت را هدایت می‌نمایند
متن پاسخ
بسم الله الرحمن الرحیم باتشکر فراوان از شما که با حوصله وقت شریفتان را در اختیار نسل جوان جویای حقیقت و معرفت قرآنی قرار می دهید امید که صاحب قرآن بیش از پیش دل قرآنیتان را نورانی کند که ما هم از آن استفاده کنیم. سوال: علت عدم توجه کافی و دقیق به قرآن و مباحث قرآنی در کارهای طلبگی چه چیزی می‌تواند باشد و برای رفع آن چه کاری می توان انجام داد؟ جواب: اول باید مشخص کنیم که ما درکجای تاریخ هستیم که نمی توانیم از قرآن استفاده کنیم، یعنی بخواهیم یا نخواهیم باید این مسئله را بپذیریم که ما درامورات اجتماعی و جهات کلی زندگی هیچ استفاده‌ای از قرآن نمی کنیم. وقتی روشن شد ما هیچ استفاده‌ای از قرآن نمی‌کنیم با ریشه‌یابی صحیح برمی گردیم به قرآن. هنوز آن طوررجوع به قرآن نداریم که به تعبیر امیرالمومنین«علیه‌السلام»: «ذلک القرآن فاستنطقوهُ» آن فرآن را به حرف درآورید و از آن بخواهید تا سخن بگوید و در ادامه می‌فرمایند: شفای دردهای شما و سامان‌دهنده‌ی امور شما در قرآن است. باید بتوان قرآن را به‌عنوان «ذِکْرٌ لِلْعالَمین‏» دید، لازم است که ادبیات ومفاهیم کارکنیم اما باید این کتاب را به عنوان ذکر برای خود و جامعه بیابیم تا برایمان خشیت و خوف ایجاد کند، خشیتی که ما را از عذاب خدا بترساند، نه اینکه فقط به مردم بگوییم ربا حرام است، بلکه بفهمیم ربا در حکم محاربه با خدا است به نحوی که طرف بفهمد با نزدیکی به ربا و جنگ با خدا تمام رحمت های الهی را از خودش دور می کند. وقتی قرآن به عنوان ذکر للعالمین دیده شد در دلش خوفِ اجلال بوجود می آید و مقصود اصلی قرآن که ترک معصیت است حاصل می شود و به همین جهت خداوند می‌فرماید: « لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّه‏» چون قرآن قدرت ایجاد خشیت در انسان‌ها را دارد پس ما باید با این رویکرد به آن نظر کنیم. اگر از طلبه‌ ها سوال شود چرا با قرآن مأنوس نیستند؟ می‌گویند ما هنوز نمی‌دانیم چگونه از قرآن استفاده کنیم. درست می‌گویند ولی باید راه استفاده از آن را پیدا کرد تا بتوانیم از قرآن به صورت کاربردی استفاده کرد. مثلا خدا در قرآن به پیغمبرش می‌گوید « وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» آن‌هایی که دین خود را جدّی نمی‌گیرند و آن را وسیله‌ی بازی و سرگرمی می‌پندارند رها کن و زندگى دنیا، آنها را مغرور ساخته‏. در ادامه می‌گوید: « وَ ذَکِّرْ بِهِ ‏» به‌وسیله‌ی قرآن به آن‌ها تذکر بده. از یک طرف به پیغمبر«صلواةالله‌علیه‌وآله» می‌گوید: کسانی که دینشان را لهو و لعب قرار داده اند و حیات دنیا آنها را مغرور و مشغول خودشان کرده است، رها کن و بعد می گوید «وَ ذکّر به». اگر ما بخواهیم این آیه را کاربردی کنیم این طور می‌شود که نگذارید فکر و فرهنگ آن‌هایی که دین را به بازی می‌گیرند در جامعه غالب بشود و بعد که می گوید «وذکّربه» یعنی فرهنگ خودت را غالب کن. اگر این « وَ ذَکِّرْ بِهِ» در ادامه آیه نبود می‌گفتیم باید بین ما و آن‌هایی که در دینداری جدّی نیستند یک تضاد شدیدی حاکم باشد اما با وجود «ذکّربه» می‌رساند که باید رهایشان نکرد و بر اساس قرآن به آن‌ها تذکر بدهیم تا در جمع مسلمین هیچ تاییدی برای کسانی که دین را شوخی می‌گیرند باقی نماند. دقت شود که دین را بازی و سرگرمی قلمدادکردن غیرازاین است که دین را رها کنند مثل کسانی‌ که نماز می‌خوانند و حج می روند ولی جدی نیستد به این معنی که همه‌ی زندگی را در زیر سایه‌ی دین تعریف نکرده‌اند. در آیه‌ی فوق می‌فرماید: ابتدا این فکر و فرهنگ را نفی کن و بعد آنچه باید باشند را تذکر ده، اما آیا ما واقعا در امورات اجتماعی فرهنگ جدی گرفتن دین را نفی نکردیم؟ به نظر من دولت سازندگی دین را به حاشیه‌ی زندگی برد در حالی‌که برای حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی» دین به شدت جدّی بود. مسئولانی که دین را به حاشیه بردند نمازشان را می‌خواندند، ولی آن گونه که زندگیشان را و سیاست و برنامه‌ها را براساس دین تعیین کنند نبود در حالی‌که باز تأکید می‌کنم؛ حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی» شخصیتی بودند که همه‌ی زندگیشان برای دین‌داری بود و نه‌تنها خودشان چنین رویکردی به دین داشتند بر اساس آن قسم از آیه که می‌فرماید: «وَ ذَکّربه» به بقیه نیز تذکر می‌دادند که برگردید به سمت قرآن و با نگاه قرآنی زندگی کنید. این مثال را برای این زدم که ما چگونه می‌توانیم در زندگی از قرآن استفاده کنیم. باید عزم اصلی ما در رجوع به قرآن این باشد که زندگی‌مان را به قرآن وصل کنیم. ممکن است که بگویید همه این را می گویند ولی باید از خود بازخواست کنیم که برنامه‌ی رجوع به قرآن را تدوین کرده‌ایم یا به همین که معنی آیات را فهمیدیم و به تفسیر آن‌ها رجوع کردیم قانع شدیم؟ مثلا ما باید از المیزان بخواهیم که قرآن را وارد زندگی ما کند. و انصافا" امثال علامه و حضرت آیت الله جوادی مبانی استفاده از قران را به حوزه‌ها داده اند. بیش از این را باید خودمان دنبال کنیم و حساس شویم که چگونه با قرآن زندگی کنیم. همین‌که این دید را پیدا کردیم که قرآن را در همه‌ی امور باید وارد زندگی کرد، ملاحظه خواهید کرد آیات با ما حرف دارند. وقتی این مسئله به‌خوبی روشن شد می‌توانیم به توصیه‌ی رهبری در رجوع به قرآن عمل کنیم ولی این با نصیحت عملی نیست بستر می‌خواهد باید بستری فراهم کنیم که وقتی شخص به قرآن رجوع می کند، بتواند با آن زندگی کند، اساس را بر این بگذارد که رویکردهای کلی زندگی را باید از قرآن بگیرد.عروس حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» می فرمودند که امام روزی هشت مرتبه قرآن می خواندند، وقتی این خبر را خواندم واقعا منقلب شدم که خدایا هشت بار قرآن خواندن چه صفایی به زندگی می دهد. برداشت بنده این است که امام هشت بار به قرآن رجوع می کرده‌اند و برای ادامه‌ی برنامه‌هایشان راه‌کار به‌دست می‌آورده‌اند. آنچه انسان را منقلب می کند این است که چگونه یک شخص درقطعه قطعه‌ی روز آنقدر احساس نیاز به قرآن دارد که هشت بار به آن رجوع می کند و ما اگر یک بار هم در بیست و چهارساعت به قرآن رجوع کنیم نمی‌دانیم چه‌چیزی از آن بگیریم. این‌گونه نگاه کنید که چگونه امام توانسته‌اند با قرآن وارد زندگی شوند و با این دید وقتی که به قرآن رجوع می کنند واقعاً مطلب به‌دست می‌آورند. ملاحظه کرده‌اید که چگونه به دیوان حافظ رجوع می کنید و راه‌کار می گیرید و جلو می روید. چون حافظ از روح کلی برخوردار است از مطالب جزیی بیرون آمده است. قرآن که هزار برابر بیشتر از حافظ از این حالت برخوردار است. روح کلی آن نحوه حضوری است که درتمام عالم گسترده است و قرآن صاحب اصلی چنین روحی است و لذا هرکس در هر زمانی بتواند با رویکرد به روح کلی قرآن با آن روبه‌رو شود مطابق نیاز آن زمانه قرآن با او سخن می‌گوید. مگر خود حافظ نمی‌گوید که ما هرچه داریم از دولت قرآن داریم. پس اگر ما بلد باشیم همان‌طور که با دیوان حافظ برخورد می‌کنیم با روح کلی قرآن که تمام مسائل جزئی ما، درون آن است مرتبط بشویم حکم مربوط به آن زمان را از آن دریافت می‌کنیم و قرآن به این معنی ذکرٌ للعالمین است. اگر این روحیه در رابطه با قرآن در ما پیدا شود دیگر شما نمی توانید رجوع مکرر به قرآن نداشته باشید. س: با توجه به دغدغه‌ها ومشکلاتی که هست اگر ما بخواهیم حکمت وعرفان هم بخوانیم و سایر دروس طلبگی هم که هست، چقدر و چگونه باید وقت بگذاریم تا با تفاسیر عمیقی مثل المیزان مرتبط شویم؟ ج: ما آرزو داریم که زندگی مان اینگونه بشود که انس دائمی با قرآن برایمان پیش آید تا ملاحظه کنید به هیچ‌وجه مشکل وقت‌نداشتن در میان نمی‌ماند همین‌طور برای این‌که نفس بکشیم نمی گوییم نفس بکشیم یا بخوابیم؟ بلکه هم نفس می کشیم و هم می خوابیم. زمانی که بنده مثنوی می خواندم با این‌که خیلی وقتم را می گرفت و مشغول تدریس معارف اسلامی بودم، ولی هیچ احساس خستگی و تنگی وقت نمی‌کردم، علتش هم این بودکه می‌خواستم متذکر بشوم و نه مطلع، شش سال بر روی تفسیر شریف المیزان وقت گذاشتم و یادداشت‌برداری کردم، این شش سال از بهترین اوقات زندگی بنده بود چون المیزان به نور قرآن با ما حرف می زد. فکر می کنم اگر ما بنا را بر این بگذاریم که قرآن نقشه‌ی راه زندگی ما بشود و آن را وارد زندگی خود بکنیم و بدون شعاردادن راه درست فکرکردن و درست عمل‌کردن را در آن جستجو کنیم نمی‌توانیم از آن جدا شویم. امروز که می خواهید بروید سرکلاس درس اگر برسید به این که با نگاهی که قرآن به شما می‌دهد به کلاس بروید، راحت‌تر بر سر کلاس حاضر می‌شوید و با نگاه قرآنی موضوعات را تجزیه و تحلیل می‌کنید. با توجه به این امر در هر فرصتی می‌گویید خوب است یک صفحه قرآن بخوانم ببینم چه می گوید ممکن است بگویید مقدمات فهم قرآن، مثل تفسیر را نداریم، بسیار خوب؛ ازتفسیر شروع کنید. به عشق رسیدن به خود قرآن اول تفسیر بخوانید. ممکن است که توهم شود که ما باید تفسیر بخوانیم تا بعد تفکر قرآنی یا ایمانی را شروع کنیم، پس بنابراین تفسیر مقدمه است برای تفکرایمانی، در حالی‌که این‌طور نیست، چون تفسیر یعنی جمع‌بندی پیام قرآن پس ما در مطالعه‌ی تفسیرقرآن با قرآن و تفکر قرآنی روبه‌روئیم، ما در رجوع به تفاسیر، قرآن عزیز را از زبان یک دل قرآنی دنبال می‌کنیم، البته ما هرتفسیری را توصیه نمی‌کنیم باید تفسیر قرآن از دل انسان قرآنی برخاسته شود ما دل قرآنی را از تفسیر علامه طباطبایی«رحمةالله‌علیه» احساس می‌کنیم یا از تأویل عبدالرزاق کاشانی که مشهور است به تفسیر محی الدین می‌توان استفاده کرد، که حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» در مورد عبدالرزاق کاشانی می‌فرمایند: «العارف الکامل القاشانی»، البته خود او اول کتابش می گوید اگر این کتاب را به عنوان تفسیر قرآن گرفتید، مصداق همان می شوید که نشیمنگاهش درآتش است. یعنی خودش از اول متوجه است که این کارش خطرناک است، اما بعنوان یک تفسیر انفسی خیلی موثر است که آدم بفهمد قرآن قصه جانش است و از آن طرف از طریق المیزان بفهمد که قرآن قصه هستی است. باید برسیم به اینکه تفسیر قرآن درواقع همان نگاه به قرآن است از چشمه زلال یک مفسر عزیزی مثل علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه». بنده نظرم این است که علامه به عشق نظر به قرآن تفسیر المیزان را نوشتند. پس دیگر معنا ندارد که بگوییم ما تفسیر می‌خوانیم تا بعداً برویم تفکر قرآنی کنیم. یا اینکه گفته شود تفاسیر جایگاه اصلی شان چیری غیر رجوع به قرآن است. این نوع نگاه به تفاسیر قرآن یک نوع نگاه انتزاعی است. قرآن با رجوع به تفاسیر با ما سخن می‌گوید پس تفسیر چیزی غیر از پیام قرآن نیست. امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» که در بیست و چهارساعت هشت‌مرتبه قرآن خواندند به این معنی است که پذیرفته بودند باید دائماً به قرآن رجوع کرد، با همین رویکردی که بعضی‌ها به دیوان حافظ دارند. علامه‌ طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند: من‌ وقتی‌ از تبریز به‌ قم‌ آمدم‌ و درس‌ «أسفار» را شروع‌ کردم‌، و طلاّب‌ بر درس‌ گرد آمدند و قریب‌ به‌ یکصد نفر در مجلس‌ درس‌ حضور پیدا می‌کردند؛ حضرت‌ آیة‌ الله‌ بروجردی‌ «رحمة‌ الله‌ علیه‌ » دستور دادند که‌ شهریّة‌ طلاّبی‌ را که‌ به‌ درس‌ «أسفار» می‌آیند قطع‌ کنند. و بر همین‌ اساس‌ چون‌ خبر آن‌ بمن‌ رسید، من‌ متحیّر شدم‌ که‌ خدایا چه‌ کنم‌؟ اگر شهریّة‌ طلاّب‌ قطع‌ شود، این‌ افراد بدون‌ بضاعت‌ که‌ از شهرهای‌ دور آمده‌اند و فقط‌ ممرّ معاش‌ آنها شهریّه‌ است‌ چه‌ کنند؟ و اگر من‌ بخاطر شهریّة‌ طلاّب‌، تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ کنم‌ لطمه‌ بسطح‌ علمی‌ و عقیدتی‌ طلاّب‌ وارد می‌آید!؟ من‌ همینطور در تحیّر بسر می‌بردم‌، تا بالاخره‌ یکروز که‌ بحال‌ تحیّر بودم‌ و در اطاق‌ منزل‌ از دور کرسی‌ می‌خواستم‌ برگردم‌ چشمم‌ بدیوان‌ حافظ‌ افتاد که‌ روی‌ کرسی‌ اطاق‌ بود؛ آن‌ را برداشتم‌ و تفأّل‌ زدم‌ که‌ چه‌ کنم‌؟ آیا تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ کنم‌، یا نه‌؟ این‌ غزل‌ آمد: «من‌ نه‌ آن‌ رِندم‌ که‌ ترک‌ شاهد و ساغر کنم‌ ... محتسب‌ داند که‌ من‌ این‌ کارها کمتر کنم‌« «من‌ که‌ عیب‌ توبه‌ کاران‌ کرده‌ باشم‌ بارها.... توبه‌ از مِی‌ وقت‌ گل‌ دیوانه‌ باشم‌ گر کنم‌« «چون‌ صبا مجموعة‌ گُل‌ را به‌ آب‌ لطف‌ شست .... کج‌ دلم‌ خوان‌ گر نظر بر صفحة‌ دفتر کنم‌« « عشق‌ دُردانه‌ است‌ و من‌ غوّاص‌ و دریا میکده ... سر فرو بردم‌ در آنجا تا کجا سر بر کنم»‌ «لاله‌ ساغر گیر و نرگس‌ مست‌ و برما نام‌ فسق‌ ... داوری‌ دارم‌ بـســـی‌ یا ربّ کــرا داور کنم‌« «بازکش‌ یکدم‌ عنان‌ ای‌ تُرک‌ شهرآشوب‌ من ....تا ز اشک‌ و چهره‌، راهت‌ پر زر و گوهر کنم‌« « من‌ که‌ از یاقوت‌ و لعلِ اشک‌ دارم‌ گنجها...... کی‌ نظر در فیض‌ خورشید بلند اختر کنم‌« «عهد و پیمان‌ فلک‌ را نیست‌ چندان‌ اعتبار...... عهد با پیمانه‌ بندم‌ شرط‌ با ساغر کنم‌ « «من‌ که‌ دارم‌ در گدائی‌ گنج‌ سلطانی‌ بدست .... کی‌ طمع‌ در گردش‌ گردونِ دون‌ پرور کنم‌« «گر چه‌ گردآلودِ فقرم‌، شرم‌ باد از همّتم‌ ...... گر به‌ آب‌ چشمة‌ خورشید دامن‌ تر کنم‌« «عاشقان‌ را گر در آتش‌ می‌پسندد لطف‌ دوست‌ .... تنگ‌ چشمم‌ گر نظر در چشمة‌ کوثر کنم‌« «دوش‌ لعلش‌ عشوه‌ای‌ میداد حافظ‌ را ولی ..... من‌ نه‌ آنم‌ کز وی‌ این‌ افسانه ها باور کنم‌» باری‌، دیدم‌ عجیب‌ غزلی‌ است‌؛ این‌ غزل‌ می‌فهماند که‌ تدریس‌ «أسفار» لازم‌، و ترک‌ آن‌ در حکم‌ کفر سلوکی‌ است‌. همان‌ روز یا روز بعدآقای خادم‌ خود را به‌ منزل‌ ما فرستادند، و بدینگونه‌ پیغام‌ کرده‌ بودند: ما در زمان‌ جوانی‌ در حوزة‌ علمیّة‌ اصفهان‌ نزد مرحوم‌ جهانگیر خان‌ «أسفار» می‌خواندیم‌ ولی‌ مخفیانه‌؛ چند نفر بودیم‌، و خُفیةً بدرس‌ ایشان‌ می‌رفتیم‌، و امّا درس‌ «أسفار» علنی‌ در حوزة‌ رسمی‌ بهیچوجه‌ صلاح‌ نیست‌ و باید ترک‌ شود! من‌ در جواب‌ گفتم‌: به‌ آقای‌ بروجردی‌ از طرف‌ من‌ پیغام‌ ببرید که‌ این‌ درس‌های‌ متعارف‌ و رسمی‌ را مانند فقه‌ و اصول‌، ما هم‌ خوانده‌ایم‌؛ و از عهدة‌ تدریس‌ و تشکیل‌ حوزه‌های‌ درسی‌ آن‌ برخواهیم‌ آمد و از دیگران‌ کمبودی‌ نداریم‌. من‌ که‌ از تبریز بقم‌ آمده‌ام‌ فقط‌ و فقط‌ برای‌ تصحیح‌ عقائد طلاّب‌ بر اساس‌ حقّ، و مبارزة‌ با عقائد باطلة‌ مادّیّین‌ و غیره‌ می‌باشد. در آن‌ زمان‌ که‌ حضرت‌ آیة‌ الله‌ با چند نفر خُفیةً به‌ درس‌ مرحوم‌ جهانگیرخان‌ می‌رفتند، طلاّب‌ و قاطبة‌ مردم‌ بحمدالله‌ مؤمن‌ و دارای‌ عقیدة‌ پاک‌ بودند و نیازی‌ به‌ تشکیل‌ حوزه‌های‌ علنی‌ «أسفار» نبود؛ ولی‌ امروزه‌ هر طلبه‌ای‌ که‌ وارد دروازة‌ قم‌ می‌شود با چند چمدان‌ (جامه‌دان‌) پر از شبهات‌ و اشکالات‌ وارد می‌شود! و امروزه‌ باید بدرد طلاّب‌ رسید و آنها را برای‌ مبارزة‌ با ماتریالیست‌ها و مادّیّین‌ بر اساس‌ صحیح‌ آماده‌ کرد و فلسفة‌ حقّة‌ اسلامیّه‌ را بدانها آموخت‌؛ و ما تدریس‌ «أسفار» را ترک‌ نمی‌کنیم‌. ولی‌ در عین‌ حال‌ من‌ آیة‌ الله‌ را حاکم‌ شرع‌ می‌دانم‌؛ اگر حکم‌ کنند بر ترک‌ «أسفار» مسأله‌ صورت‌ دیگری‌ بخود خواهد گرفت‌. علاّمه‌ فرمودند: پس‌ از این‌ پیام‌؛ آیة‌ الله‌ بروجردی‌ دیگر بهیچوجه‌ متعرّض‌ ما نشدند، و ما سالهای‌ سال‌ بتدریس‌ فلسفه‌ از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول‌ بودیم‌. و هر وقت‌ آیة‌ الله‌ برخوردی‌ با ما داشتند بسیار احترام‌ می‌گذاردند، و یک‌ روز یک‌ جلد قرآن‌ کریم‌ که‌ از بهترین‌ و صحیح‌ترین‌ طبع‌ها بود بعنوان‌ هدیّه‌ برای‌ ما فرستادند.(آیت الله حسینی طهرانی، مهر تابان ص 60) علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» دیوان حافظ را باز می‌کنند و برنامه‌ی خود را می‌گیرند. این یعنی حافظ اینقدرحرف دارد، چون با اتصال با روح کلی این غزل و سایر غزل‌ها را سروده است. وقتی شاعر شعر را می گوید خودش می‌داند آن شعر یک کشف بزرگ است و نه یک فکر، همین‌طورکه تمام ائمه ازکشف بزرگ امیرالمومنین«علیه‌السلام» درمناجات شعبانیه استفاده می کنند. خب ممکن است سوال شود که مگر خود ائمه«علیهم‌السلام» این نوع مناجات را نمی‌دانند؟ می‌گوییم همه‌ بلدند با خداوند مناجات کنند اما این یک کشف خاص است که بر قلب مبارک علی«علیه‌السلام» متجلی شده، آن‌ها خوب می بینند که این در چشمه‌ی علی«علیه‌السلام» جوشیده است. سروش عالم غیب تجلی می‌کند و حافظ این غزل‌ها را می‌گوید و بقیه رجوع می کنند واز آن روح کلی بهره‌ی خودشان را می گیرند وکار امروزشان را تنظیم می کنند و امثال علامه طباطبایی قرآن‌شناس هم از غزل حافظ بهره می‌برند. اگر این نوع رجوع را نسبت به قرآن داشته باشیم با آن وسعتی که قرآن دارد دیگر احساس نمی‌کنیم با تفسیرخواندن وقتمان گرفته می‌شود چرا که به قصد رجوع به قرآن برای زندگی‌کردن به تفسیر نگاه می‌کنید. همان‌طور که ما زندگی می کنیم ، با رجوع ممتد به تفسیر نیز درحدی که برنامه هایمان اجازه می دهد، زندگی می‌کنیم. در آن صورت زندگی جز همین رجوع به قرآن نیست و ورجوع به تفسیر درواقع همان رجوع به قرآن است. سؤال: با چه رویکردی باید به قرآن نگاه کرد که ضرورت زندگی کردن با آن برایمان ملموس گردد؟ جواب- قرآن به عنوان وَحی الهی راه‌کارِ درست‌دیدن و درست‌عمل‌کردن بشر را به بشر تذکر می‌دهد تا بشر با تذکر قرآن به چنان منظری دست یابد که قرآن به او تذکر داده است. مثل این‌که شما در عینی که در حال دیدن دیوارِ مقابل خود هستید کسی به شما وجود نوری را که عامل دیدن دیوار شده، تذکر دهد. در این حال شما وارد چنین حضوری می‌شوید و لذا قرآن در معرفی خود به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: « فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر» تو به آن‌ها موضوعات قرآنی را تذکر بده، تنها تو تذکر دهنده‌ای و نه تحمیل‌کننده. همین‌طور که خداوند قرآن را به عنوان «ذکرٌ للعالمین» معرفی می‌کند، پس می‌توان گفت هرکس می‌خواهد متذکر حقایقی باشد که در عالم هست و بشر از آن غافل است، باید به قرآن رجوع کند و با تدبّر در آیات آن متوجه آن حقایق شود. وقتی انسان متوجه شد در ذات خود «بنده» است و قرآن بر این اساس به او خطاب می‌کند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند آفریده است ،پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید. و مقصد بندگی را تقوی قرار می‌دهد، پس قرآن جوابگوی نیاز بشر است تا بندگی او را به فعلیت برساند و در این مسیر بشر به تقوا برسد به این معنی که حکم خدا را بر حکم نفس امّاره‌ی خود حاکم کند. سؤال: اگر ما در موضوعی وارد تفکر شده باشیم و سپس به تدبّر در قرآن برسیم؛ چه ضمانتی وجود دارد که برداشت خودمان را بر قرآن تحمیل نکنیم؟ جواب: وقتی به قصد فهم حقیقت به قرآن رجوع کردیم و کتاب الهی هم بر اساس عقل ما برای ما نازل شده و خودش فرموده «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» دیگر معنی ندارد که بخواهیم آنچه از قرآن گرفته‌ایم بر قرآن تحمیل کنیم، مثل آن است که شما خدمت استادی بروید تا علمی بیاموزید و ایشان هم به شما آموزش دهد، آیا معنی می‌دهد که بگوییم ممکن است ما سخن استاد را بر او تحمیل کنیم؟ آری ممکن است بگویید با رجوع به قرآن همه‌ی ابعادی که آن آیه یا آن سوره منظور نظرش بود را نگرفتیم، و از آن جایی که قرآن نور است به اندازه‌ای که آماده بودیم که با قرآن برخورد کنیم از آن بهره‌مند شدیم ولی این دیگر به معنی تحمیل فهم خود به قرآن نیست، بلکه به معنی آن است که معنی دقیق‌تری هم هست که باید با آمادگی بیشتر از قرآن گرفت، موضوع برداشت اَدق و دقیق از قرآن مثل شدت و ضعف نور بی‌رنگ است که در زیر پرتو نور شدید بهتر می‌بینیم ولی در نور ضعیف هم غلط نمی‌بینیم. سؤال: انس با قرآن چگونه حاصل می‌شود و تا چه اندازه باید به تفاسیر رجوع کرد؟ جواب:از همان ابتدایی که قرآن نازل می‌شد بعضی صحابه در مورد منظور بعضی از آیات از رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» سؤال می‌کردند و در مورد شیعه همین سؤالات از ائمه«علیهم‌السلام» می‌شد، سپس در راستای فهم بهتر قرآن و بر اساس راهنمایی‌های رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» در کنار تدبّر افراد، تفسیرهایی از بعضی از سوره‌ها و یا تمامی قرآن تهیه شد و همچنان به تکامل رسید، بنابراین به عنوان کسی که می‌خواهد با زبان قرآن آشنا شود باید در ابتدا به تفسیر رجوع کرد ولی نباید در تفاسیر متوقف شود، بلکه امکان تفکر و تدبّر را برای خود حفظ نماید. همان‌طور که ما با این‌که زبانمان فارسی است اگر بخواهیم مثنوی مولوی را بفهمیم نیاز است زبان آن فکر و آن شهود را بشناسیم و در آن راستا باید به شرح مثنوی رجوع کرد، ولی پس از مدتی بدون نیاز به شرح با خودِ مثنوی می‌توانید مرتبط باشید و اُنس بگیرید. سؤال: آیا فلسفه‌ی اسلامی می تواند ما را در رسیدن به تفکر قرآنی یاری کند؟ آیا تفسیر فلسفی از قرآن تفکر قرآنی است؟ جواب- مسلّم تفکر فلسفی نوعی از تفکر است که هرگز نباید از پنجره‌ی آن تفکر به قرآن نگریست، ولی تفکر فلسفی را نباید مقابل تفکر قرآنی قرار داد. مثل این‌که نباید تفکر ریاضی را مقابل تفکر قرآنی قرار داد زیرا ما برای بهره‌مندی از قرآن نیازمند تفکر ریاضی نیز هستیم تا نه‌تنها در آیات ارث تدبّر کنیم، بلکه نظم ریاضی‌گونه‌ی آیات را نیز درک کنیم. اشکال گالیله این بود که می‌خواست تمام کتاب مقدس را از زاویه‌ی تفکر ریاضی بنگرد و همه‌ی آن کتاب را محاسبه‌پذیر کند. شما به صورت حضوری متوجه رابطه‌ی بین ذات خود و اراده‌ی خود می‌شوید ولی همین‌که به آن احساس فکر کردید و از آن‌ها رابطه‌ی ایجادکنندگی و ایجادشوندگی را انتزاع کردید، وارد ساحت تفکر فلسفی شدید و موضوع علت و معلول را وارد اندیشه‌ی خود نمودید، به همین جهت است که باید گفت تفکر فلسفی وجهی از تفکر انسانی است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و یا با آن به خصومت برخاست. سؤال: چنانچه ممکن است چگونگی نگرش به قرآن از پنجره‌ی فلسفه را بیشتر توضیح دهید. جواب: بیشتر به این نکته توجه کنید که ساحتی از ساحات بشر تفکر انتزاعی یا تفکر فلسفی است، پس وقتی می‌خواهد در رابطه با موضوعی فکر کند از زاویه‌ی تفکر فلسفی نیز به آن موضوع فکر می‌کند. در مورد قرآن از آن جهت که یک حقیقت قلبی است و کشف تامّ محمدی«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌باید باید رویکرد انسان به آن قلبی باشد و به اندازه‌ای که انسان خود را از اخلاق رذیله و عقاید فاسده طاهر کرده باشد می‌تواند با آن تماس بگیرد و به همین جهت است که می‌فرماید: «إنّه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمسّه إلاّ المطهّرون» حقیقت قرآن یک حقیقت بلندمرتبه‌ای است در نوشته‌ای که از نگاه انسان‌های غیر مزکّی دور است، و نمی‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند مگر مطهرون. ولی پس از آن‌که با علم حضوری متوجه انوار قرآنی شد، همین‌که خواست به آن احساسِ قلبی بیندیشد و از این زاویه به قرآن بنگرد، وارد ساحتی شده که دیگر نسبت به «مفاهیمِ» آنچه با قلبِ مطهر خود دریافت کرده می‌اندیشد و این ورود، ورود فلسفی است، همان‌طور که نسبت به علت و معلول عرض شد که ابتدا یک درک حضوری بین نفس انسان و اراده‌ی او واقع می‌شود و سپس همان درک در ساحت اندیشه به عنوان علت و معلول قابل فهم است که «مفهومِِ» همان حالتی است که در ابتدا برای ما کشف شد. مشکل وقتی پیدا می‌شود که در رویکرد به قرآن مقام حضوری و کشف قلبی آن مورد غفلت قرار ‌گیرد و تماماً رویکرد ها در ساحت مفهوم محدود شود. سوال: طرح پرسش های بزرگ و رجوع به قرآن برای یافتن چنین پرسش هایی چقدر موجب تغییر و تحول در تاریخ آینده می شود. به عبارت دیگر رسیدن به تمدن اسلامی چقدر وابسته به تفکر قرآنی است. آثار طرح این نوع نگاه چقدر می تواند موجب تحولات عمیق شود؟ جواب- قرآن نوری است که از یک طرف راه آینده‌ی بشر را به او می‌نمایاند و از طرف دیگر موانع و حجاب‌ها را می‌شناساند تا بشریت گرفتار افکار وَهمی نشود و عمر خود را در اعتباریات ضایع نگرداند. قرآن افقی را در جلو شما می‌گذارد تا بتوانید به‌راحتی هویت هر موقعیتی را نسبت به آن افق ارزیابی ‌کنید و از موجودیت آن موقعیت پرسش به عمل ‌آورید، و در همین راستا به این نتیجه می‌رسید که باید در تمام مناسبات بشر حکم خدا حاکم باشد و این محقق نمی‌شود مگر با حاکمیت امام معصوم و لذا به تمدنی می‌اندیشید که از طریق واسطه‌ی فیض الهی، زمین به آسمان وصل شود، به نام تمدن اسلامی. و نظام ولایت فقیه را نیز از آن جهت که دوره‌ی گذار از حاکمیت نفس امّاره به حاکمیت خدا است، با دید قرآنی به آن ارج می‌نهید. شیعه با تحقق انقلاب اسلامی ایثارگرانه توان فکری و فرهنگی خود را جهت تحقق تمدن اسلامی به صحنه آورده تا مسلمانان به تمدنی برسند که نه دیگر تضاد شیعه و سنی در میان باشد و نه این‌همه فقر و عقب‌ماندگی آن‌ها را آزار دهد و این با تفکر قرآنی و رجوع به قرآن ممکن شد و ادامه می‌یابد. موفق باشید
20964

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و ادب خدمت استاد بزرگوار: در راستای فهم معاد جسمانی و طریق سلوک عرفا و تببین ارتباط روح با بدن و مدارج عالی سیر الی الله و تفسیر قابل فهم برای محققین در علم معرفت و النفس لطف بفرمایید حدیث معراج پیامبر اسلام را شرح بفرمایید و اگر به کتاب تبدیل شود که بهتر مورد استفاده است. ان شاءالله. در غیر اینصورت راهنمایی بفرمایید تفسیر حدیث را بجز به قلم زیبای شما از کجا باید جستجو کرد؟ با تشکر از زحماتتان

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حدیث «معراج» را آیت اللّه مصباح در کتابی به نام «راهیان کوی دوست» شرح کرده‌اند. بنده هم سال‌های گذشته در اعتکاف‌های متعدد عرایضی داشته‌ام که به نظرم صوت آن‌ها باید در مجموعه‌ی دی‌وی‌دی‌های «لبّ المیزان» باشد. در این مورد می‌توانید با جناب آقای نظری به شماره‌ی 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید

18133
متن پرسش
سلام استاد گرامی: با تشکر از راهنمایی های همیشگی شما که همواره چراغ راهم بوده است. استاد گرامی! یکی از دغدغه های امروز جوانانی چون من مسئله عشق است. نسلی که همواره از عشق به خدا و عاشقان خدا شنیده است ولی در وادی عمل در دام عشق زمینی افتاده است بی آن که به درستی بداند در مقابل این عشق چه باید بکند. چه بسیار جوانانی که در این وادی هولناک یا در دام گناه افتاده اند و یا با شکست به دامان افسردگی غلطیده اند. این وادی مخصوصا برای جوانان مذهبی بسیار چالش برانگیزتر است. با این وجود جای پرداختن به این موضوع را در مباحث شما خالی می بینم. لطفا مرا راهنمای کنید. اگر خودتان کتاب یا جزوه ای در این زمینه دارید یا از دیگران مطلب مفید و کاربردی سراغ دارید معرفی کنید. طریق عشق طریقی عجب خطرناک است / نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز متوجه‌ی این امر هستم و قبول دارم که نه می‌توان همه‌ی آن‌چه امروز در میان دختران و پسران هست را، عشق وارونه یعنی سکس نامید و نه از فضای سیطره‌ی مدرنیته می‌توان غافل بود که چگونه عشق را که ودیعه‌ی الهی است به سکس تبدیل کرده است و این زیباترین دریچه‌ی ارتباط با حقیقت را این‌چنین آلوده نموده، در آن حدّ که راهِ گشوده‌ی ارتباط با خدا را که در امثال دعای «مشلول» انسان را به حیرت می‌اندازد، از مقابل انسان خارج نموده. حال باید تلاش کرد تا با خودآگاهیِ لازم متوجه‌ی این امر گشت و با نظر به این نکته که گرفتار عشق وارونه نباید شد؛ پا در میان گذارد. شرح غزل شماره‌ی 24 حافظ با همه‌ی طول و تفصیل‌اش توجه به این امر بود تا نه از دوست‌داشتن‌ها محروم شویم و نه دوست‌داشتن‌ها را خاک‌آلوده و زمینی نماییم. کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» قصه‌ی دوست‌داشتن‌های آسمانی را با ما در میان می‌گذارد. موفق باشید

17779
متن پرسش
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد: می بخشید استاد شما می فرمایید بدن اخروی انسان متناسب با روح اوست و درجه روح است و اگر روح انسانیت خود را از دست نداده باشد بدن هم، همین گونه است. 1. ملاصدرا هم همین را می فرمایند؟ 2. استاد این نظر با عقل سازگاری دارد اما وقتی آن را مطرح می کنیم فوری بعضی می گویند: با آیاتی که حکایت از برخاستن انسانها از گور می کنند چه می کنید مثل آیه 51 یس و 7 قمر و 43 معارج. جواب چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این همان سخن ملاصدرا است 2- جزوه‌ی «نحوه‌ی حیات بدن اخروی» که بر روی سایت هست در این مورد دنبال فرمایید از آن جهت که حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «القبرُ هو البَرزخ» نه آن‌که قبر، به معنای این قبر خاکی باشد. موفق باشید

15250

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل و ارجمند چرا در روانشناسی و علوم انسانی ما محتاج علوم غربی هستیم؟سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل از ما است که نتوانسته‌ایم متون دینی خود را مطابق این زمان، کاربردی کنیم. موفق باشید

13865
متن پرسش
سلام: در شعر زیبایی از ابن عربی که در کتاب التجلیات آمده است (ترجمه ی استاد الهی قمشه ای): در لینک مقابل http://yeksokoot.blogfa.com/category/5 ظاهرا شعر دعوتی از جانب حق تعالی ست اما در آخر شعر آمده است: ای معشوق بیا دست در دست هم نهیم و به پیشگاه آن حقیقت لایزال رویم تا او میان ما حکمی جاودانه کند و ما را صلح و آشتی دهد آشتی پس از قهر آه که چیزی لذت بخش تر از این در جهان نیست نشستن در کنار یار و با هم سخن گفتن. متن عربی را هم که پیدا کردم: "حبيبي ! تعال، (هذي) يدي ويدك، ندخل على الحق، ليحكم بيننا حكم الأبد. منظور از «حقیقت لایزال» یا در متن عربی الحق مگر خداوند نیست؟ این با اول شعر جور در نمیاد! یعنی خداوند تا حالا بنده اش را دعوت به خود می کرد اما آخر شعر می گوید بیا به پیش آن حقیقت لایزال رویم تا بین ما حکم کند. لطفا راهنمایی فرمایید با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع ورود در اشعار جناب حافظ نیز هست که از یک طرف نظر به حق دارد در موطن تعیّن ثانی جهت رجوع به حق در موطن تعیّن اول و فنای ذات. لذا با یارِ خود یعنی حضرت حق در تعیّن ثانی و مقام اسماء به معاشقه می‌نشیند تا به فنای ذات در تعیّن اول سیر کند. موفق باشید

10646

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم اگر بشه برای سوالات و جوابها تاریخ بگذاریدگاهی اوقات خیلی بدرد میخوره .مثلا تاریخ روزی که جواب میدهید. که وقتی رجوع به سوالات گذشته میکنیم محدوده زمانیِ سوال و جواب مخصوصا در مسائل سیاسی مشخص باشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئول محترم سایت بررسی فرمایید. موفق باشید
10261
متن پرسش
با سلام: من سوالات مربوط به زن و رسالت اجتماعی رو خواندم. یک جا اشاره کردید که اگر نیت ضرورت اجتماع باشد فرق دارد. من می خوام بدونم این نیت ضرورت چی می شه؟ من دانشجوی ارشد شیمی هستم. اینکه تدریس در دانشگاه یا آموزشگاه های بعضا مختلط بکنم به نیت اینکه از اطلاعاتم استفاده بکنم و خدمت بکنم یا حتی علاقه دارم که ادامه تحصیل بدم و استاد بشم اما در درستی این کار مانده ام تا اینکه بهتر همان نشستن در خانه و فعالیت های دیگر است. لازم به ذکر است که من مجرد هستم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اشکال دارد با حفظ شئون اسلامی در فعالیت‌های اجتماعی حاضر شوید. تنها آن‌جایی احتیاط کنید که احساس شود شئون اسلامی رعایت نمی‌شود. موفق باشید
9990
متن پرسش
به نام خدا با سلام و عرض ادب و ارادت خدمت استاد گرامی: برای روشمند خواندن کتاب شریف اصول کافی و بهره بردن از روایات این کتاب چه روش و چه استادی را معرفی می کنید؟ با تشکر و آرزوی سلامتی برای شما استاد گرامی.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده خودم از همان اول شروع کردم و روایات مهم آن را یادداشت نمودم تا بیشتر در روحم تثبیت شود، این دوران از بهترین دوران زندگی‌ام بود و هست. موفق باشید
9091

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: فرموده اید همه به قیامت که مرحله ای عقلانی است نمی رسند. آیا میشود توضیح دهید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این بحث نیاز به مقدماتی دارد که در کتاب «معرفتِ نفس و حشر» هست. سعی بفرمایید نگاهی به آن کتاب بیندازید. موفق باشید
8900
متن پرسش
سلام علیکم. شهید آوینی می گفتند که باید جوهر تکنیک را تسخیر کرد نه قالبش. حالا بفرمایید: 1- جوهر تکنیک کامپیوتر چیست ؟ 2- قالبش چیست ؟ 3- چه طوری پی ببریم که جوهر آن چیست؟ با خواندن کتاب یا از راه دیگر مثل تفکر؟ 4- حالا اگر جوهرش را تسخیر کردیم بعد چه کار کنیم؟ 5- متاسفانه بحث های ما خیلی کلی است و باید به مصادیق نیز بپردازیم تا دقیقا نقشه راه معلوم شود و با آوردن چند مثال نمی شود کار را پیش برد. (خواهشا یک راه حل درست درمون بدین)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: وقتی روح و رویکرد تکنولوژی را شناختیم که انگیزه‌ی تصرف در طبیعت را دارد و نه تعامل با آن را، و تأمل و تدبّر را به شتاب تبدیل می‌کند؛ نوع برخورد ما با تکنولوژی عوض می‌شود، این یک کار عمیق معرفتی است. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» و «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه‌« در این مورد عرایضی داشته باشم. سعی بفرمایید چنین مطلب مهمی را با پشتکار و حوصله‌ی زیاد دنبال بفرمایید. موفق باشید
8433

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام.چرا باید برای سلام به امام زمان رو به قبله باشیم؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بهترین حالت برای ملاقات بهترین مخلوق رو به قبله است ولی به هرطرف که بایستید و نظر به وجود مبارک آن حضرت بکنید با آن حضرت ملاقات خواهید کرد. موفق باشید
7327
متن پرسش
با سلام چطور می توانم به عنوان یک زن با فرهنگ کربلا زندگی کنم؟ (خیلی در زندگی سردرگم شدم و راه نجاتم را در زندگی با فرهنگ کربلا میبینم، لطفا مفصل راهنمایی بفرمایید)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای ورود به فرهنگ کربلا و فهم آن فرهنگ متعالی، زن و مرد ندارد. پیشنهاد بنده مطالعه‌ی کتاب «جایگاه تاریخی حادثه‌ها و هنر اصحاب کربلا» است و سپس کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» است تا برسید به کتاب «راز شادی امام حسین«علیه‌السلام» در قتلگاه». در آن حال انشاءاللّه یک نحوه احساس هماهنگی با نور امام در شما ایجاد خواهد شد و دل می‌بندید به کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» و با شرحی که به صورت صوت داده شده زندگی می‌کنید. موفق باشید
6782
متن پرسش
در درس ایجاد نفس از سری مباحث حرکت جوهری فرموده اید که روح به جنین دمیده میشود این در حالی است که اساتید دیگری چون استاد دینانی می گویند که دمیدنی در کار نیست و بدن در ابتدا فقط جسم است که طبق حرکت جوهری به تدریج روح پیدا می‌کند. و نفس و یا روح مجرد قبل از بوجود آمدن در بدن کینونیت عقلانی داشته اند. لطفا توضیح دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که می‌فرمایند طبق حرکت جوهری به تدریج روح در جسم پیدا می‌شود به معنای دمیدن روح است زیرا در حرکت جوهری روشن می‌شود که همواره فیض از طرف بالا تجلی می‌کند تا جسم از مابالقوه‌ی خود به مابالفعل برسد و جسم هر لحظه زمینه‌ی پذیرش فیض کامل‌تری را دریافت می‌کند تا آن مرحله‌ای که فیض تجلی یافته همان روح است که جنین را به سوی انسان‌بودن سیر می‌دهد. اتفاقاً جناب آقای دکتر دینانی از جمله فیلسوفانی هستند که متوجه می‌باشند نفس در اثر فیض دمبدم به جسم ایجاد می‌شود و معنای «النفس جسمانیة الحدوث» را به‌خوبی تبیین می‌کنند. موفق باشید
6435
متن پرسش
سلام علیکم. چرا می گوییم مقام حضرت علی(ع) از انبیاء اولوالعزمی مثل حضرت ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام) بالاتر است؟ از روحانی ای شنیدم که می گفت بنابر حدیث پیامبر اکرم(ص): (( علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل)) مقام و جایگاه حضرت امام خمینی(ره) از انبیای بنی اسرائیل مثل حضرت ابراهیم(ع) و ... بالاتر است ولی این حرف را نمی توانم به راحتی قبول کنم. لطفا راهنمایی فرمائید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کمال هر پیامبری بر اساس کتابی است که بر قلب مبارک آن پیامبر نازل می‌شود و در همین رابطه قرآن می‌فرماید: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض» و از آن‌جایی که قرآن به عنوان عالی‌ترین کتاب الهی علاوه بر قلب رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در قلب ائمه«علیهم‌السلام» نیز جاری است و قرآن می‌فرماید: « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریم‏، فی‏ کِتابٍ مَکْنُون‏، لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون» قرآن کریم در مقام غیبی خود طوری است که فقط مطهرون می‌توانند با آن مقام مرتبط شوند و آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب مطهرون را اهل‌البیت معرفی می‌کند. پس قلب مبارک اهل‌البیت«علیهم‌السلام» که با قرآن منطبق است درجه‌ی وجودی آن‌ها از همه‌ی انبیاء بالاتر است. موفق باشید
نمایش چاپی