باسمه تعالی
جواب: 1- بنده آن برنامه را تعقیب کردم و از هر دو استاد سخنانی جدّی و قابل تفکری شنیدم. جا دارد در بندبندِ سخنان هر دو استاد دقت شود تا هرکس متوجه شود در کدامیک از دو نگاه قرار دارد وگرنه ممکن است ما به اسم احساس همدلی با هایدگر، در جایی قرار داشته باشیم که هیچ ربطی به حضور در تاریخی که باید در آن بیندیشیم، نداشته باشد و در نحوهای از بیتاریخی بهسر بریم.
2- ماورای یک مناظره، ما با دو تفکر روبهروئیم و جا دارد با دقت هر دو تفکر دیده شوند و گرایشهای متفاوت ما نسبت به هر یک از دو استاد موجب نگردد نسبت به تفکر استاد دیگر فکر نکنیم و سخن او را به عنوان نمونهای از تفکر مدّ نظر قرار ندهیم. همچنان که خود بنده بسیار راضیترم که مخالفان سخنان بنده بفهمند بنده چه میگویم، هرچند قبول نداشته باشند، نسبت به کسانی که نمیفهمند بنده چه میگویم، هرچند طرفدارم باشند.
3- همانطور که میفرمایید آقای دکتر عبدالکریمی «نفوذ» را به عنوان توطئهای از طرف غرب نمیپذیرد و اصرار دارد ما امروز جهان را نمیشناسیم و به همین جهت نمیدانیم با این جهان میخواهیم چه کنیم. لذا در یک بیافقی بهسر میبریم. این حرف بهخصوص قسمت آخر آن برای بنده بسیار عجیب بود که آیا حقیقتاً میتوان گفت انقلاب اسلامی در نسبت به وَجه استکباری غرب در بیافقی بهسر میبرد و در یک بصیرت تاریخی متوجه روح استکباری غرب نشده است؟ مگر بنا است ما در نسبتی که با غربِ استعمارگر داریم صرفاً کانت و هگل و هایدگر بخوانیم تا نسبت به غرب در بیافقی نباشیم؟ نحوهای از دیدهشدن غربِ فلسفی نباید موجب شود تا دشمنیِ غرب به عنوان یک روحیهی خودبنیاد دیده نشود و عملاً از این طریق خود را گرفتار بیهویتیِ تاریخی ببینیم.
4- بنده آقای دکتر زرشناس را ماورای اطلاعاتِ تاریخی، صاحب بصیرتی میبینم که متوجهی فضایِ حضورِ تاریخیِ ما میباشد، در عین اینکه از ضعفهای ما غافل نیست. لذا به جهت همین بصیرت است که رخداد انقلاب اسلامی را بهعنوان یک گشودگی برای عبور از ضعفهای تاریخی میبیند و این اوج تفکر یک متفکری است که تاریخ خود را میشناسد.
5- آقای دکتر عبدالکریمی جایگاه تاریخی برای انقلاب قائل نیستند و به تعبیر خودشان آن را یک حرکت ایدئولوژیک میدانند که به نظر بنده این یکی از نقطههای افتراق ایشان با دکتر فردید است، دکتر فردیدی که متوجه شده بود انقلاب اسلامی طلیعهی همان چیزی است که هایدگر به دنبال آن بود و این بدان معنا نیست که دکتر فردید تصور میکرد از فردایِ انقلاب همهی ضعفهای تاریخی ما و خوارجگریِ ما از بین میرود، بلکه مثل آقای دکتر زرشناس متوجه بود که ما در دورانِ گذاریم و عمل انقلابی بخشی از تفکری است که برای این عبور نیاز داریم هرچند گرفتار نئولیبرالیسم هستیم. ولی مواجههی تمامعیار ما با امپریالیسم بحثِ اصلی ماجراست که متأسفانه هیچ اثری از این نحوه درک تاریخی در سخنان آقای دکتر عبدالکریمی دیده نمیشود.
6- عجیب است از جناب آقای عبدالکریمی که میگویند «ما نمیدانیم با این جهان میخواهیم چهکار کنیم، لذا در یک بیافقی بهسر میبریم». آیا واقعاً انقلاب اسلامی در کلیّت خود در نسبتی که با فرهنگ غربی پیش آورده، دچار بیافقی است و نمیداند در تاریخی که سکولاریته معنای حقیقی انسان را از او گرفته، باید متذکر نگاه قدسی به عالَم و آدم شد؟ آیا در این راستا انقلاب اسلامی ماورای شعارهای ایدئولوژیکِ احزاب سیاسی، یک حضور تاریخی را به صحنه نیاورده است؟ آیا معنای دشمنیهایی که با انقلاب اسلامی میشود این را نمیرساند که چنین دشمنانی با چه انگیزهای مانعِ حضور تاریخی این انقلاب هستند؟ که ایشان نفوذ سیاسی - امنیتی آنها را نادیده میگیرند؟ در اینجا خوب است به کتاب ارزشمند جناب دکتر رفیعپور تحت عنوان «دریغ است ایران که ویران شود» نظر کنیم که چگونه ایشان با ظرایف نگاهِ جامعهشناسانهی خود به استناد واقعههای تاریخی، ما را متوجهی نفوذ ریشهدارِ فرهنگ استعماری میکند که امروز در انقلاب اسلامی به خوبی سر برآورده است. دکتر زرشناس در این رابطه نکتهی با ارزشی را مدّ نظرها قرار میدهند که چگونه غربزدگیِ قبل از انقلاب اسلامی پس از انقلاب توسط بعضی از غربزدگانِ داخلی که در بعضی از دولتها نفوذ کردند، به مرکز تصمیمگیری برگشت نموده و غربزدگی شبه مدرن که با انقلاب اسلامی دستخوش یک نوع عقبنشینی شده بود به تدریج باز در وَجه اقتصادی و فرهنگی جا پیدا کرد تا اغراض سیاسی خود را دنبال کند و علوم انسانی یکی از بسترهای اصلی پروژهی این نفوذ است.
7- دکتر عبدالکریمی منکر ریشههای ظلم غرب نسبت به ما نیست، ولی مخاطب خود را کمک نمیکند آن ظلم را و آثار آن را در کشور ما و در جایجایِ مشکلات ما ببیند و از این جهت مخاطب او گرفتار یک نوع سرگردانی و بیمعنایی نسبت به رخداد انقلاب اسلامی میشود. گویا ما هیچ هویتی در این جهان نداریم چون مثل ایشان جهان غرب را با نگاه فلسفی نمیشناسیم. این حرف کاملاً درست است که متن فلسفهی غرب، یک تفکر است و نه یک جریانِ حزبی. ولی در روبهروئی با ما و با ملت ما این غرب آن غربی نیست که در فلسفهی آن موجودیت دارد، بلکه غرب استعمارگر است که با ما درگیر است. چرا نباید به طور جدّی با این غرب و به سرنوشتی که این غرب برای ما بهوجود آورده است، فکر کرد؟
8- وقتی آقای دکتر عبدالکریمی جایگاه قابل توجهی برای انقلاب اسلامی قائل نیستند و معتقدند انقلاب اسلامی یک امر ایدئولوژیک است و به قول ایشان انقلاب اسلامی اگر امکاناتی را فراهم آورده، بحرانهایی هم پدید آورده؛ در این تاریخ مخاطب خود را جهت ذکر و فکر به تاریخی که در آن است، به چه دعوت میکند؟ آری! به گفتهی ایشان همانطور که نیچه میگوید: برهوت هر روز بزرگ و بزرگتر میشود و بدا به حال آنها که برهوت را نادیده بگیرند. حقیقتاً وضعیت کنونی برهوت است. ولی بحث در این است که آیا در این برهوت، انقلاب اسلامی به عنوان ایّام اللّه این تاریخ نمیتواند به عنوان افقی که ما را متوجه راهی ماورای این برهوت میکند، نقش داشته باشد در حالیکه در بعضی برههها مثل دفاع مقدس نشان داده چنین استعدادی در آن نهفته است، اینجا است که میتوان گفت با تذکر به «ایّام اللّه» به همان معنایی که خداوند به پیامبر خود میفرماید: «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأيَّامِ اللَّه»، فکر و ذکر شروع میشود، آیا میتوان از این نکته غفلت کرد که انقلاب اسلامی بستر فکر و ذکر این تاریخ است؟
9- آقای دکتر زرشناس، انقلاب اسلامی را یک گشودگیِ تازهای میداند که نظام مدرن با سیاستِ معطوف به قدرت، هر روز سعی میکند به روش فرهنگی آن را استحاله نماید تا ارادهی معطوف به حق را که ملت ایران اراده کرده است، تغییر دهد. زیرا باطن نظامِ جهانی سلطه است و اگر کشوری بخواهد از آن جدا شود و گفتار تازهای بهوجود بیاورد، با تمام وجود مانع میشود. در حالیکه بنا به عقیدهی دکتر زرشناس، ما از طریق انقلاب اسلامی به سمت یک گشودگی میرویم تا ماورای نظام لیبرال دموکراسی، جهان دیگری بسازیم و جناب آقای دکتر عبدالکریمی توجه به این امر را تقلیل مسئله میدانند و میفرمایند ما فکر میکنیم جهان را میشناسیم، در حالیکه موانعی نسبت به فهم جهان داریم. معتقدند ما هنوز خود را با جهان مدرن مواجه و هماهنگ نکرده بودیم که با سونامیِ پُستمدرن روبهرو شدیم و در نتیجه اندیشهی ما با دو درهی بزرگ مدرنیته و پستمدرن روبهرو است و از این جهت ما فاقد اندیشهی فهم این جهان هستیم تا بتوانیم دست به کنش بزنیم. این سخنان در جای خود قابل قبول است، اما نه به آن معنا که جایگاه انقلاب اسلامی در رویارویی با این سونامی باید نادیده گرفته شود. بلکه تنها و تنها ما در تاریخ خود از طریق همین انقلاب اسلامی میتوانیم برخوردی عالمانه با مدرنیته و پستمدرن داشته باشیم تا نه مرتجعانه جهان را نادیده بگیریم و نه روشنفکرانه آنچنان شیفتهی غرب شویم که خود را نادیده بگیریم. اتفاقاً امروز در زمین انقلاب اسلامی به بهترین نحو میتوانیم مواجهه با غرب را سازماندهی کنیم و نشان دهیم زمانی پدید آمده که امکان تصرف تحولگرایانه در علوم انسانی همین امروز است. معلوم نیست چرا آقای دکتر عبدالکریمی میفرمایند: «مسئلهی ضعف علوم انسانی، مسئلهی کنونی ما نیست و این ناشی از عدم درک موقعیت جهان و عدم درک موقعیت خودمان است». معلوم نیست آقای دکتر عبدالکریمی از تحول در علوم انسانی چه تصوری دارند که آن را مسئلهی اکنون ما نمیدانند. مگر ما میتوانیم با غفلت از معنای درستی که باید از انسان داشته باشیم، درک درستی از خودمان و از جهان داشته باشیم. در حالیکه همهی صاحبنظران و از جمله خود ایشان معتقدند هر تاریخی با معنایی که انسان از خود پیدا میکند ظهور مینماید؟
10- نکتهی بسیار ارزشمندی که دکتر زرشناس متوجه است جایگاه بحرانیشدنِ فرهنگ غرب است و اینکه در شرایطِ از نفسافتادنِ آن فرهنگ، فضا برای بقیهی تفکرها باز میشود. و ما از طریق انقلاب اسلامی میتوانیم به سوی گشودگیِ تازهای سیر کنیم، و این علاج مشکلاتِ ما است و دشمن با نفوذ فکری، فرهنگیِ خود مانع این گشودگی است و به قول دکتر زرشناس مشکلات ما حقّانیتی برای مدرنیته نمیآورد که آقای دکتر عبدالکریمی میگویند جهان اسلام هم از جهت وجود بحرانها بهتر از غرب نیست، بلکه این اثبات ظلمی است که غرب به ما داشته است و ما باید راهِ عبور از مشکلات خود را در زمین و فرهنگ خود جستجو کنیم در این حالت است که انسدادِ ایجادشده توسط غربِ استعمارگر شکاف برمیدارد و آن مردمی که آقای عبدالکریمی میفرمایند برای زیست انسانی در انقلاب اسلامی به آنها نیازمندیم؛ ظهور میکنند، مثل همان مدافعانی که در متن دفاع مقدس ظهور کردند به جهت آنکه حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» بستر مقابله با استکبار را در اختیار پروژهی تعیینشده توسط غرب قرار ندادند بلکه از ذخیرههای تفکر اسلامی و مکتب عرفانیِ خود بهره جستیم وگرنه همچنان به عقلانیت مدرن خیره میماندیم.
11- ما میخواهیم زنجیرِ وابستگی به غرب را پاره کنیم و فرهنگ غربی از طریق رسانه مانع آن است. اگر به تعبیر دکتر عبدالکریمی عقلِ مدرن چشمها را خیره کرده است و اگر جایی که باید متفکر صحبت کند، نامتفکر صحبت میکند و اگر با انقلاب اسلامی در شرایط بسطِ سکولاریسم قرار داریم؛ آری اگر اینچنین است که ایشان به درستی می فرمایند، فراموش نکنیم اینها همه در راستای غفلت از آن چیزی است که میتواند ما را به خود آورد و انقلاب اسلامی آن مسیر را در مقابل ما قرار داده است. در چنین بستری است که متوجهی ناتویِ فرهنگی خواهیم شد و با روحیهی خوارجیگری نیز میتوانیم مقابله کنیم و تفکر را به جامعهی خود برگردانیم، آیا راهِ دیگری هست جهت آن بحرانی که ایشان بهخوبی متوجهی آن هستند؟! و آیا توجه به راهِ گشودهی انقلاب اسلامی همان خودآگاهیِ تاریخی ملت ما به حساب نمیآید که باید به آن پرداخت؟ و در این خودآگاهیِ تاریخی متوجه شد مسئلهی ما بیش از توسعهنیافتگی، استقلال خود و نشاندادنِ الگویی متفاوت از توسعهی غربی است که در آن با نظر به انسان قدسی، عدالتطلبی و عبور از اقتصاد سرمایهداریِ شبه مدرن ، مدّ نظرها باشد؟
آنچه موجب کدورت روح بنده نسبت به سخنان آقای دکتر عبدالکریمی میشود عدم توجه ایشان به عقل تاریخی انقلاب اسلامی است. ایشان از یک طرف میفرمایند: «عقلی که تاریخ را درک میکند عقل انتزاعی نیست» و به خوبی تأکید میکنند زمانی که با عقل انتزاعی و ایدئولوژیک با مسائل برخورد میکنیم، فهمی از واقعیت نداریم. ولی خودشان هیچ توجهی به حضور تاریخی این ملت از طریق انقلاب اسلامی ندارند و معلوم نیست پس ایشان در چه تاریخی بهسر میبرند؟
12- آقای دکتر عبدالکریمی میفرمایند: در مواجهه با غرب، آیدوسِ انقلاب اسلامی کجا است؟ نمیدانم ایشان عنایت ندارند که چگونه انقلاب اسلامی در بستر فرهنگ تشیع از یک طرف نظر به غدیر و حاکمیت امامی معصوم جهت تحقق عدالت دارد و در افق خود حاکمیت امام مهدی«عجلاللّهتعالیفرجه» را قرار داده؛ و از طرف دیگر با نظر به روحیهای که در کربلا توسط حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» جهت استکبارستیزی نهادینه شده، انقلاب اسلامی بهخوبی با ایدهای واقعی ولی متعالی، خود را تعریف کرده؟ و میرود با عبور از تنگناهای تاریخی که عموماً جریان نفوذ در ما پدید آورده، چهرهی درخشان آن ایده را بنمایاند؟ آیا راه دیگری هست؟!! و آیا معجزهی خودآگاهی که ایشان متذکر آن هستند جز از همین طریق صورت میگیرد و ما را از نگاه پلیسی و امنیتی در حوزههای فرهنگ و سرمایه میرهاند؟ آیا همانطور که دکتر زرشناس متذکر میشوند ما تا حدّی از این خودآگاهی بهرهمند نیستیم و به همین دلیل تلاش میشود تا اقتصاد و فرهنگ، از دست نئولیبرالیسم خارج شود؟ رویهمرفته مناظرهی مفیدی بود و قدمی به سوی تفکر در آن احساس میشد.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای عالمانی که در عالَم روحانیِ خودشان بهسر میبرند خارجشدن از آن عالَم برای آنها مثل فرورفتن در دیگ آب جوش است؛ تا این حدّ روحشان به زحمت میافتد. از این جهت باید امثال آیت اللّه ناصری را درک کرد. ولی این در مورد افرادی که در چنین عالَمی مستقر نیستند، فرق دارند. در این رابطه مولوی میگوید: «کار نیکان را قیاس از خود مگیر / گرچه باشد در نوشتن شیر شیر». گفته اینک ما بشر ایشان بشر ** ما و ایشان بستهی خوابیم و خور. این ندانستند ایشان از عمی ** هست فرقی در میان بیمنتها. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً مطلعید که مواد مخدّر به عنوان پدیدههای مادی بر روی اعصاب تأثیر میگذارند و حالاتی را برای روح و ذهن افراد شکل میدهند. افرادی مثل جناب آقای فارابی توانسته بودند با نبوغ خاصی که دارا هستند، از طریق ایجاد ارتعاشاتی خاص، حالاتی را برای روح و ذهن ایجاد نمایند. لذا با ایجاد نوعی از موسیقی، همه را در یک جلسه خنداندند، و با نوعی دیگر همه خوابیدند. البته امروز مطابق آنچه بعضی از سایتها میگویند؛ به روشی شیطانی، موسیقیهایی ایجاد شده که روی سلسلهی اعصاب، همان کاری را میکند که موادّ مخدّر انجام میدهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بعضاً میشود چنین نسبتی را پذیرفت ولی نباید آن را یک قاعده بهحساب آورد زیرا درجهی نزدیکی شاگردان به استاد متفاوت است و علاوه بر آن، روحیهها یکسان نیستند 2- عقلانیتِ سلوکی بسیار بسیار متفاوت با عقل فلسفی و عقل کلامی است. آن عقلی است که حقّانیت سخن حق را تصدیق میکند و با رفع تعلقات و اصلاح نفس به صحنه میآید. لذا جناب حافظ که منوّر به آن عقل قدسی است اینچنین میگوید: «حديث از مطرب و میّگو و راز دهر کمتر جو / کهکس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را» یعنی باید در این دنیا از مطرب و میّ که همان شادی و مستی عارفانه است، سخن گفت زیرا معمای هستی به گونهای نیست که با فلسفه و علم بتوان آن را گشود. راز دهر یا معمای هستی چیزی نیست که با تفکر گشوده شود، چیزی است که بر قلبِ آماده ظهور میکند بدون آنکه لازم باشد انسان رویکرد رازجویی بر عالم داشته باشد که مجبور شود با نگاه فلسفی به عالم بنگرد. حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در این رابطه دارند: «اهل دل عاجز ز گفتار است با اهل خرد / بی زبان با بیدلان هرگز سخنپرداز نیست». 3- حضرت استاد علامه حسنزاده به عنوان یک استادِ صاحبِ سبک در سلسلهی عرفایی که به عرفای قبلی متصل است، صاحب همان عقل قدسی است که حق را به سبک و سیاق انبیاء تصدیق میکند غیر از کسانی است که به عنوان یک معلم معارف تلاش دارند تشنگان معارف اسلامی را در حدّ خودشان سیراب کنند تا إنشاءاللّه افراد به بزرگانی که صاحب سبک در معارفاند، دسترسی پیدا کنند 4- علامه جوادی با همان حکمت و عرفانشان، امام و انقلاب اسلامی را خوب فهمیدند و در حال پیریزیِ تمدنِ واقعی اسلامی هستند. تفاوت سلیقهی ایشان در امور سیاسی چندان بزرگ نیست، زیرا بهخوبی توانستهاند رهبری را تصدیق کنند. آری! بصیرت تاریخی ایشان موجب شد که بهراحتی نتوانند آقای احمدینژاد را در فضای مقابله با آقای هاشمی تأیید نمایند و این به معنای تأیید آقای موسوی نبود و نیست. همانطور که ایشان معتقد به نفیِ آقای هاشمی نیستند که ظاهراً مقام معظم رهبری نیز چنین اعتقادی دارند. در هرحال هنر ما آن است که در امور اجتماعی و سیاسی، سلیقههایی که ذیل امام و انقلاب و رهبری هستند، همه را بفهمیم و محترم بشماریم 5- همانطور که حضرت رضا«علیهالسلام» میفر مایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب كرد، سينه ى او را گشاده مى گرداند. تا در مديريت خود كوچكترين لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ» در نتيجه آنچنان توانا مى شود كه در جوابگويى به نيازهاى جامعه در نمى ماند و غير از صواب از او نخواهى يافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى گيرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ»[1] پس او در كار خود موفق و محكم و مورد تأييد الهى است. با توجه به این دو امر میفهمیم ما از طریق حضرت امام وارد تاریخ دیگری خواهیم شد که آن تاریخ، تاریخی است جدایِ تاریخی که فرهنگ مدرنیته در مقابل بشر امروز قرار داده. مقام معظم رهبری در چنین موقعیتی هستند. بنده معتقدم هرکس نتواند حقّانیت امروزینِ رهبری را تصدیق کند، در نورِ این زمانه بهسر نمیبرد و با محفوظات و اوهام خود در عرفانِ «انتزاعی» بهسر میبرد و این آن عرفانی نیست که راه ما را به سوی خدا بگشاید. موفق باشید
[1] - تحف العقول، ص 443
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2- این دو موضوع قابل جمع است زیرا باز به همان اندازه که خداوند به آنها فهم و عقل داده است خلقت آنها را دیده و در نظر گرفته است و آنها به همان اندازهی عقلشان باید توحید را دنبال کنند و اگر به آن پشت کردند و تحت تأثیر عقاید مردم زمانه قرار گرفتند با آنها برخورد خواهد شد. 3- آیتاللّه جوادی در درس خود میفرمودند: قضیهی فطرس ملک مبنائاً و بنائاً آب زیرش میرود. یعنی نه از نظر سند معتبر است و نه با مبانی عقلی و قرآنی مطابق است 4- ما در برزخ و قیامت هم با همین چشمِ نفس خود میبینیم، منتها در آن شرایط با ابزار مناسب آن شرایط. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «امروز امیر در میخانه تویی تو / فریادرس نالهی مستانه تویی تو. مرغ دل ما را که به کس رام نگردد / آرام تویی ، دام تویی، دانه تویی تو». از این جهت دائماً باید متوجه وجود مقدس آن حضرت بود که امروز تنها همهی توفیقات از طریق آن حضرت است حتی توفیقاتی که متوجهی مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: سجدهی یونسیه از اذکار عام میباشد و احتیاج به دستور استاد ندارد، ولی اگر کسی خواست بهطور ممتد و با تعداد حدود 400 مرتبه یا بیشتر بگوید، باید با کسی که در این مورد موضوعات را میشناسد در میان بگذارد. زیرا بعضاً موجب نحوهای از انزوا یا بیانگیزهای نسبت به امورات زندگی میگردد. موفق باشید
