باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- دورهی دوم آقای هاشمی که عملاً تحول اساسی در افکار جریان منتسب به آقای هاشمی پیش آمد از اواسط حضور ایشان در مجمع تشخیص مصلحت بود با طرح نظریات امثال اقای سریعالقلم که توانست با زمینهای که از قبل در آقای هاشمی بود آن جریان را به این نتیجه برساند که باید با عقلِ مدرن موضوعات را تجزیه و تحلیل کرد و چون آن جریان حتی امثال آقای روحانی که در آن جلسات شرکت میکردند به معنی واقعی با معارف قدسی امام«رضواناللّهتعالیعلیه» آشنا نبودند و توجه به تقدیر الهی و معنی تقدیر و نحوهی تقدیری که با انقلاب اسلامی بهوجود آمد؛ در آنها نبود، بهراحتی جهت اصلی خود را نسبت به قبل تغییر دادند و اینجا است که حتی میبینی آقای روحانیِ اول غیر از آقای روحانیِ دوم است 2- آنچه پیش آمد معلوم کرد ما برای حضور اسلام در این تاریخ به چیزی از اسلام نیاز داریم که آن ماوراء موضوعاتِ رسمی است که در حوزههای علمیه مطرح میشود که در جای خود نهتنها لازم، بلکه ضروری است و در زمان خود که فرهنگ مدرنیته چهرههای نهایی خود را بروز نداده بود و به ظهور نیاورده بود، کافی بود. ولی امروز اگر آموزههای قدسی حضرت امام در کنار حرکت سیاسی ایشان برای حفظ هویت دینی و انقلابی ما به صحنه نیاید، همین است که میبینید 3- عمده عرض من در این قسمت نهفته است که اگر بخواهیم حقیقتاً تمدنی بیرون از آنچه غرب برای عالَم و آدم تعریف کرده است؛ به میان آوریم، تنها محتوایِ قدسی کافی نیست، باید به روشی بیندیشیم که چگونه در چنین تاریخی آن تمدن به میان آید. اگر بخواهم رفقا را به طور اختصار در این مورد اخیر به تفکر دعوت کنم، به علت رازِ نیامدن نامِ حضرت علی«علیهالسلام» در قرآن دعوت میکنم که به گفتهی علامهی طباطبایی شرایط تاریخی هرگز اجازه نمیداد این مسئلهی بسیار مهم به صراحت مطرح شود، وگرنه آنچنان سیطرهی اصالتدادن به فرهنگ جاهلیت قوی بود که بهکلّی به اسلام و دیانت خدا پشت میشد. حال به من بگو! در این شرایط جز این است که باید کاری کرد که نه از حضور تاریخی علی«علیهالسلام» غفلت شود، و نه وفاداران به فرهنگ جاهلیت در عین پذیرفتن نبوت حضرت محمد«صلواتاللّهعلیهواله» بهکلی به جاهلیت گذشته برنگردند؟ بنده همهی مدیریتِ رهبری را از همین جنس می دانم که از یک طرف، اصالتهای انقلاب زیر پا گذاشته نشود و از طرف دیگر، جریانی که هم میخواهد انقلابی باشد و هم نمیتواند از آن نوع زندگی که غرب برای بشر امروز تعریف کرده؛ دل بکند، به تقابل کلی دست نزند تا إنشاءاللّه انقلاب به مرور فرزندان خود را که از جمله شما هستید، با همهی عصبانیت که دارید؛ بپروراند و مسلّم بدانید این کارْ شدنی است و میشود. پیشنهاد جدّی بنده آن است که به موضوع اخیر بسیار فکر کنید. بهخصوص به سخنان اخیر رهبری در دیدار با خانواده سردار شهید علی ییلاقی فرمانده اسبق لشکر 25 کربلای استان مازندران که میفرمایند:
«اوّلاً جوان این نسل، جوان نسل سوّم، از جوان نسل اوّل امیدبخشتر است درصورتیکه بتواند ایمانش را حفظ کند. جوان نسل اوّل، کسانی بودند که از روی احساسات، از روی هیجان [کار کردند]؛ احساسات بود، احساسات خوبی هم بود و همان احساسات کار کرد، یعنی یک نظام کهن را سرنگون کرد و اسلام را رو آورد؛ این را ما کوچک نمی گیریم، امّا غالباً دانهدانه افراد - نمیگویم همه - از روی احساسات لانه جاسوسی را آن روز رفتند و با شجاعت تمام گرفتند، امّا بعداً رفتند با آمریکاییها صحبت کردند و عذرخواهی کردند؛ این ناشی از چیست؟ ناشی از کمعمق بودنِ آن انگیزه است. آن انگیزه متّکی به یک زیرساخت محکم نبود؛ انگیزه بود، امّا زیرساختش محکم نبود. جوانهای امروز - [هرچند] بعضی [از آنها] هستند که بیخیال در خیابان راه می روند؛ زمان جنگ هم بودند، نه اینکه نبودند - امّا آن [جوانی] که دنبال وظیفه میرود، می فهمد چهکار دارد میکند. یک نمونهاش همین حججی است و صدها نمونه، بلکه هزارها نمونه از این قبیل وجود دارد.
لذا من به جوان امروز درصورتیکه انگیزه و ایمانش درست باشد، اعتمادم و امیدم بیشتر است تا به جوان آن روز. شماها آن جوان امروز هستید. آینده مال شماها است، این مملکت مال شماها است. ما میرویم، ما نقشمان تمام شده، ما خواهیم رفت؛ آنکه میماند و این کشور را باید به اوج برساند، شماها هستید. هرچه می توانید خودتان را بسازید، هم از لحاظ فکری بسازید، هم از لحاظ ایمانی بسازید؛ هم فکر را درست کنید، هم ایمان و دل را درست کنید. با خدا اُنس داشته باشید، اگر میتوانید، تا آنجایی که میتوانید، نماز شب بخوانید؛ نماز را خوب بخوانید، با توجّه بخوانید، قرآن را بخوانید. اینها چیزهایی است که میتواند جای این شهدا را پر کند؛ این کارها لازم است. من به شماها بیشتر امید دارم، به همین جوانِ نسل شما؛ [البتّه] اشخاص شما را نمیخواهم بگویم، چون آشنایی ندارم، امّا به این نسل من بیشتر اعتماد دارم و بیشتر امید دارم تا آن (نسل قبلی)». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفتهی آیت اللّه مشکینی«رحمةاللّهعلیه» ولیّ فقیه «قلیل الاشتباه» است. زیرا با اجتهاد و تخصص خاص خود به متون دینی رجوع دارد و از این جهت، عاقلانهترین کار آن است که در زمان غیبت امام معصوم، جهت حکم خدا در امور حکومتی به کارشناسی رجوع کرد که قدرت کشف حکم خدا را از متون قابل اعتماد داشته باشد و خبرگان او را در این کار توانا تشخیص دهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم ماه رمضان ماه رحمت و مغفرت و برکت است و قرائت یک آیه قرآن در این ماه، نقش یک ختم قرآن را در زندگی ما پدید میآورد، چه جای اضطراب؟!! با چنین امیدواری هم متوجهی حضور خود در محضر حق باشید و هم امیدوار به احیای شب قدر و برکات آن باشید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تعادل خود را با نامهای که حضرت مولیالموحدین«علیهالسلام» به فرزند خود در نامهی 31 نهجالبلاغه داشتهاند، به کمال لازم برسانید. آن نامه تحت عنوان کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» که بر روی سایت هست، شرح شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه باید به ایشان متذکر میشدید؛ گفتهاید. بنده ورود خاصی نمیتوانم در این مورد داشته باشم مگر آنکه خودشان تلاش کنند آن نوع انسانشناسی که حکمت و عرفان، مدّ نظر قرار میدهد را دنبال کنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با سیر مطالعاتی روی سایت یعنی پس از مطالعهی «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و شرح «رسالة الولایه» علامه و شرح تفسیر حمد امام و شرح «مصباح الهدایه» حضرت امام إنشاءاللّه در افق شخصیت خود مطلوب خود را لمس خواهید کرد. آن عرفان زندهای که مورد نیاز ما است در چنین جاهایی پیدا میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوعات را باید در مقدمهی کتاب «فصوص الحکم» و یا مقدمهی «منازل السائرین» دنبال بفرمایید. شاید اگر بعد از مباحث ده نکته و برهان صدیقین، همراه با شرح صوتی آنها به مباحث شرح سورهی حمد امام رجوع فرمایید جواب سؤالتان را بگیرید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای ادامهی فلسفه لازم نیست به دانشگاه بروید. مقدمتاً مباحث «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» که شرح صوتی آن نیز روی سایت هست را دنبال کنید و سپس با شرح «بدایة الحکمه» از طریق اساتید حوزه، کار را ادامه دهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید نیاز به اصول فلسفه نداشته باشید و آداب الصلواة امام را با شرحی که بنده عرض کردهام، دنبال بفرمایید. اربعین حدیث، مردافکن است، به مراتب از تفسیر المیزان مشکلتر میباشد. بحث معاد را با شرح بنده دنبال فرمایید و سپس صوت سورههای روم، شوری، زمر، عنکبوت را با حوصله دنبال کنید و آرامآرام وارد المیزان شوید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شب قدر شب گشایش آغوش حضرت حق است به سوی هرکس که در آن شب به او رجوع کند و از آن جهت که بهترین رجوع، رجوعِ مولایمان صاحب الأمر و زمان حضرت مهدی«عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» است کافی است ذیل رجوع آن حضرت، رجوع ما واقع شود. به این معنا که حسّ خود را با حضور آن حضرت در محضر حق بیاوریم، بقیهاش مربوط به خداوند است و اینکه بدانیم: «تو مگو ما را بدان شَه راه نیست / با کریمان کارها دشوار نیست». قبلاً عرایضی در مورد شب قدر شده است عیناً آن را خدمتتان عرضه میدارم: موفق باشید
بسم الله الرّحمن الرّحیم
جایگاه معرفتی شب قدر
این که دوستان سؤال میفرمایند، با چه نوع آمادگیهایی با شب قدر برخورد کنیم تا بهترین بهره را بگیرند، عرض میشود:
1- ابتدا باید به موضوع شب قدر، معرفتی در حدّ موضوع داشت یعنی متوجه بود که آن شب یک حقیقت قابل درک به کمک قلب و به علم حضوری است، و همینکه خواستیم با علم حصولی و مفهومی با آن روبهرو شویم آن حقیقت از منظر ما در حجاب میرود. ولی اگر به قلبْ آموخته باشیم باید به حقایق نگاهی ماوراء نگاه به ماهیات و مفاهیم نمود، متوجه میشویم شب قدر ظرفی است برای نظر به عالیترین حقایق قدسی. گفت:
نظر را نغز کن تا نغز بینی
گذر از پوست کن تا مغز بینی
2- قرآن میفرماید: ملائکه و روح در آن شب نازل میشوند؛ پس اولاً: ملائکه و روح به عنوان موجودات مجرد بر جنبهی مجرد انسانها نازل میشوند و قلبها را تحت تأثیر قرار میدهند. ثانیاً: چون ملائکه حامل اسم یا اسمایی از حضرت «الله» هستند و با نزول خود جان انسانها را با اسماء الهی آشنا میکنند و موجب توجه قلب انسانها به اسماء حسنای الهی میشوند، در آن شرایط قلبْ مستعد پذیرش تجلیات اسماء الهی میگردد. ثالثاً: چون میفرماید علاوه بر ملائکه «روح» هم نازل میشود و روح نسبت به ملائکه در مقام جامعیت و قرب بیشتری است و خداوند در قرآن در رابطه با «روح» میفرماید: «يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ»[1] خداوند ملائکه را از طریق «روح» نازل میکند که از امر اوست؛ این آیه میرساند ملائکه در عین متفاوتبودنشان در تجلی اسماء الهی، همه و همه از مقام «روح» صادر میشوند که عالیترین مخلوق است، و لذا اینکه میفرماید: در شب قدر علاوه بر ملائکه، روح هم نازل میشود، مژدهی بزرگی است به بشریت، حاکی از آنکه اسماء الهیه به صورت جامع در آن شب بر قلبهای مستعد نازل میگردند و انسانها با خداوند به صورتی که فوق تجلیات اسماء کثیره است آشنا میشوند. و معنی «مِنْ کلِّ امر» از طریق «روح» بهتر محقق میگردد.
3- از طرفی مقام اصلی انسان «روح» است که تا حدّ نفخه در بدن،نازل شده و در مقام «مِنْ روحی» جای گرفته، حال که در شب قدر «روح» نازل شده تا راه انسان را به سوی جامعیت حق بگشاید و او را بالا ببرد، عملاً از این طریق انسان را به حقیقت خود برمیگرداند تا از حالت «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلین» آزاد شود و خود را در حیطهو ساحتی بیابد که از یک جهت عالیترین مخلوق است به عنوان «روح»، و از جهتی بازگشت به خودِ راستین است، به عنوان موجودی که حقیقت او همان «روح» است. برای تقریب به ذهن، نزول ملائکه مثل تجلیات نورهای سبز و زرد و سفید و آبی و قرمز و نیلی و بنفش از منشور است، که هر کدام از نورها، نوری هست و نورها نیست. ولی نزول روح مثل تجلی نور بیرنگ است بدون واسطهی منشور، که در عین اینکه هفت نور را در خود دارد، در وحدت و جامعیت قرار دارد و با نزول خود در عین بیرنگی، از شدیّت خود ضعیف میشود ولی کثیر نمیگردد.
4- وقتی ملائکه و روح نازل شدند دل انسان با حقایق عالم به صورت جلوات کثیرهی اسماء الهی در منظر ملائکه از یک طرف، و به صورت حقیقتی جامع در منظر روح از طرف دیگر، آشنا میشود و چنین انسانی توان رؤیت کثرت در وحدت، و وحدت در کثرت را مییابد. و از آن مهمتر قلب مستعد در شب قدر با نزول ملائکه و روح به نحوی کامل با خدای خود آشنا میشود و حق را در هر امری از امور عالم مشاهده مینماید و به لطف خدا راه زندگی به سوی پروردگارش را خواهد شناخت. به طوری که در آن شب «یُفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حکیم»[2] هر امری که در عالم غیب به صورت حکیم و به جامعیتِ خاص مستقر بود نازل میشود و در راستای نزولش حقایق موجود در آن، متمایز و قابل شناخت میگردد. همانطور که قرآن از مقام حکیم و جامعیتِ خاص، در آن لیلهی مبارکه نازل شد و موجب تمایز حقایق برای قلبی شد که در آن شب قرآن برایش نازل گشت. البته این نزول از مقام حکیم و جامعیت یک نوع نزول است که در عین تمایز حقایق، کثرت الفاظ در آنجا نیست،[3] ولی نزول از غیب در طول 23 سال، نزولی است که تا حدّ کثرت در الفاظ موضوع تنزل یافته.
5- حقایق قرآنی از مقام قلم اعلی که جامعیت محض است بر لوح محفوظ نازل گشت که در عالم اَنفسیْ لوح محفوظ، حکم قلب انسانِ کامل را دارد و بالتّبعِ آن قلب، قلب مؤمنین است که نسبت خود را با حضرت صاحبالزّمان«عجّلاللهتعالیفرجه» محفوظ داشتهاند و از منظر قدسیِ قلب آن حضرت خود را مستعد ریزش فیوضات ملائکه و روح گردانده باشند. گفت:
اسرار شریعت نشود حلّ به سؤال / نینیز به درباختن حشمت و مال
تا دیده و دل خون نکنی پنجهسال / از قال تو را ره ننمایند به حال
جهت دیده و دل را از عادت نگاهکردن به پدیدههای محسوس از طریق حسّ، و پدیدههای معقول از طریق عقل و مفهوم، باید آنچنان تغییر داد که خودِ قلب با وجودِ حقایق مرتبط شود. که گفت:
بس بلا و رنج بایِست و وقوف / تا رهد آن روح صافی زین حروف
این حروف واسطهای یار غار / پیش واصل خوار باشد، خوارِ خوار
باید به دنبال رویکردی بود که دل نظر به حقایق بکند که در این حالت آن لحظه از هزارماه و به عبارت دیگر از یک عمر بهتر است، چون تمام عمر برای آن است که انسان بتواند با حقیقت مرتبط گردد و شب قدر شرایط چنین ارتباطی است. تمام دستوراتی که ما را از نظر به دنیا و محسوسات و وَهمیات به نظر به حق دعوت میکنند برای تغییر رویکرد ما است از محسوس و مفهوم و ماهیات، به حقیقت و وجود. (موضوع فوق را می توانید در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» دنبال کنید).
برای تکمیل بحث خلاصه نظر حضرت آیتالله جوادی«حفظهالله» در شب قدر را خدمتتان عرضه میدارم. ایشان می فرمایند: «شب قدر يعني شبي که «خيرٌ مِنْ اَلفِ شهر» از هزار ماه برتر است، ولي «وَ ما اَدْراکَ مَا لَيلَةُ الْقدر» چه ميتواني درک کني از شب قدر؟ اگر فهميدن آن مشکل است، پيداکردن آن مشکلتر است، منتها اگر کسي با «مفهوم» انس گرفت، درک اين معاني براي او مشکل است... عقل نمي تواند بفهمد يکشبه ميشود ره صدساله رفت. عقل با مفهوم و برهان و استدلال کار دارد. از عميقترين برهان تا سطحيترين دليل، همه را عقل ميتواند درک کند. اما پرکشيدن، ديدن، همينجا که نشسته است بهشت را ببيند، همينجا که نشسته است جهنم را ببيند، ناله جهنميها را بشنود، اين نه کار دست و پا و چشم و گوش است، نه کار عقل، اين کار دل است. اين کار در درون انسانها تعبيه شده است. هيچکس با «دانايي» به جايي نرسيد تا عليبنابيطالب(ع) در باره آنها بفرمايند؛ «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَاها فَهُمْ فيها مُنَعِّمُون»؛[4] آنها همين حالا که در دنيا نشستهاند، دارند بهشت را ميبينند و از نعمتهاي آن بهرهمند ميشوند. هرکس به اين مقام رسيد از «دارايي» رسيد، نه از «دانايي». يعني با مفهوم نميشود بهشت را ديد، با دل ميشود بهشت را ديد. در ديار دل، اين معارف فراوان است. و ليلةالقدر براي آن است که انسان، اين دلي را که خوابيده است بيدار کند، اين بندها را از دست و پايِ دل بردارد، اين مرغ باغ ملکوت را آزاد کند، يکشبه ره صدساله را طي کند. ما با بار گناه و با بار خيال و وَهم توان پَرش نداريم، بايد شستشو کنيم. آنچه به عنوان توبه، به عنوان نيايش در اين شبها مطرح است براي شستشو و رُفت و روب و گردگيري است، منتها شستشوي ملکوتي- نه اينکه خاکها را از اينجا پاک کنيم و در جاي ديگر قرار دهيم - شستشو، اما با کيمياگري و محو و اثبات که کار ملکوتي ذات اقدس إله است و ليلةالقدر هم شب کيمياگري و شب محو و اثبات است. ما اگر ميخواهيم گناهانمان را با توبه شستشو کنيم، مثل جاروکردن نيست که اين آلودگي را از خود منتقل کنيم به جاي ديگر، ما تبديل ميکنيم، به محو و اثبات. اينکه ذات اقدس إله سَيئات را به حسنات تبديل ميکند، کيمياگري است[5]
با التماس دعا
[1] - سوره نحل، آیه 2
[2] - سوره دخان، آیه 4
[3] - این مرتبه از نزول همان حالتی است که مولوی در وصف آن میگوید:
ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندر او بیحرف میروید کلام
[4] - «نهجالبلاغه»، خطبه 193 (خطبه متقين).
[5] - روزنامه کيهان 9/7/86، سخنراني مراسم إحياء شب قدر، حرم مطهر حضرت معصومه(س).
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «خویشتن پنهان» صفحهی 267 عرایضی به این شکل شده است: مولوى در نقد به خود و فرار از فانى شدن در اوامر الهى مى گويد:
|
اى فسرده عاشق ننگين نمد |
كاو ز بيم جان ز جانان مى رمد |
|
|
سوى تيغ عشقش اى ننگ زنان |
صد هزاران جان نگر دستك زنان |
|
|
جوى ديدى كوزه اندر جوى ريز |
آب را از جوى كى باشد گريز |
|
|
آب كوزه چون در آب جو شود |
محو گردد در وى و جو او شود |
|
|
وصف او فانى شد و ذاتش بقا |
زين سپس نه كم شود نه بد لقا |
|
آب كوزه اگر در جوى آب، با نفى نظر به خود، خود را احساس كند جز جوى احساس نمى كند.
در راستاى نفى نظر به خود ملاحظه كنيد رسول خدا (ص) تا كجا جلو رفته اند كه خداوند به ايشان مى فرمايد: «قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»[1] بگو: «پروردگارا! علمم را زياد كن.» پيغمبر خدا (ص) به جاى اين كه بگويد: «پروردگارا! علمم را زيادكن.» عيناً همان سخن را به عنوان وحى تكرار مى فرمايند و مى گويند: «بگو: پروردگارا! علمم را زيادكن.» چون اگر ملاحظه كنيد در درون آن جمله يك نحوه نظر به خود هست و مى گويد «من». در حالى كه اگر بگويد «من»، حضرت الله به عنوان حقيقت مطلق نفى مى شود، چون او در كنار حضرت حق قرار مى گيرد. ولى وقتى عيناً حرف خدا را تكرار بفرمايد ديگر «منِ» او در ميان نيست. به او فرموده: «قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» او هم عيناً همان را تكرار مى كند. اگر مى گفت: «رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» خودِ حضرت در ميان مى آمد و اين ديگر فناى فى الله نيست. در قرآن هرجا به نحوى رسول خدا (ص) خود را در ميان دارند آنجايى است كه قبل از آن «قل» آمده زيرا ايشان به خودى خود هيچ نظرى به خود ندارند. قرآن به او مى فرمايد: «قُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»[2] بگو خداى يگانه مرا بس است. حضرت به جاى آن كه بگويند: خداى يگانه مرا بس است، عيناً جمله را با «قل» تكرار مى كنند. همينطور درآيه «قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ»[3] قضيه از همين قرار است چون در متن آيه «من» هست. گفت:
|
فانى ز خود و به دوست باقى |
اين طرفه كه نيستند و هستند |
|
موفق باشید
[1] - سوره ى طه، آيه ى 114.
[2] - سوره ى توبه، آيه ى 129.
[3] - سوره ى زمر، آيه ى 38.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث مفصل است. به این صورت که در یونان قدیم از طریق تراژدی و در فرهنگ ما از طریق داستانهایی مثل داستانهای کلیله و دمنه اشاره به واقعیات نمادین میشد و باطن واقعیات را که با بصیرت باید میدیدیم نه با بصر، در میان میگذاشتند. ولی اکثر رمانهای جدید – نه رمانی مثل رمان بینوایان ویکتورهوگو - بیشتر، خیالپردازی است. و در فرهنگی که به هیچ حقیقتی اشاره ندارد به میان آمده است و به یک معنا زندگی در فرهنگ سوبژکتیویته را مطرح میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اجتماع نقیضین یعنی اجتماع بودن و نبودنِ یک چیز در یک زمان و یک مکان. حال اگر کسی اجتماع نقیضین را محال نداند یعنی باید معتقد باشد محال نیست که همین حالا در این زمان و در این مکان، هم باشد و هم نباشد. و همین امر ار نیز به خدا سرایت دهد که مثلاً اگر خدا بخواهد اجتماع نقیضین محال نیست، یعنی همین حالا، هم خدا باشد و همین حالا خدا نباشد. و این عملاً نفیِ خداوندی است که عین بقاء و سرمدیت و ابدیت است 2- در مورد محیالدین نظر بنده همان نظر حضرت امام است در نامهی ایشان به جناب گورباچف که فرمودند اگر میخواهید از نظرات دقیق محیالدین آگاهی یابید چند نفر از افراد با هوش خود را به قم بفرستید تا از نظرات ایشان آگاهی یابند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ماهیات، صورتهای تجلی انوار الهی در محدودهی هویت خاص خود هستند و سالک باید متوجه باشد که آن محدودیت را به حضرت حق نسبت ندهد. 2- از آن جهت که ماهیات، جنبهی محدودکنندگی دارند ولی حضرت حق در هیچ محدودهای نمیگنجد، موضوعِ وحدت در عین کثرت، و کثرت در عین وحدت، که دقیقترین موضوع توحید است، به میان آمده است. بدین معنا که نورِ حق از همان جهت که در وحدت و یگانگی است، در آینهی محدودِ کثرات ظهور دارد و از همان جهت که در آینهی محدود کثرات ظهور دارد، در حقیقتِ یگانگی خود مستقر است. و این رازِ بسیار بزرگی است که قلب، مییابد و نه عقلِ مفهومگرا، که مفهومِ کثرت را غیر از مفهوم وحدت، و مفهومِ وحدت را غیر از مفهوم کثرت مییابد. موفق باشید
