بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
6351
متن پرسش
سلام.دربرخی از روایات دیده می شود که بعداز قیامت بازهم آدم هایی بر روی زمین می آیند وزندگی زمینی از نوع تشکیل می شود.آیا این با حرکت جوهری منافات ندارد ویا باید روایات را طوری دیگر معنا کرد.یاعلی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در حرکت جوهری ثابت می‌شود این عالم به فعلیت می‌رسد و بالا می‌رود و مسلّم فیض خدا همچنان تا آخرین مرتبه ظهور دارد و عالم ماده‌ای دیگر ایجاد می‌شود و باز آن عالم به فعلیت می‌رسد و باز عالم ماده‌ای دیگر. موفق باشید
5375
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت استاد گرانقدر آقای طاهرزاده دامت برکاته استاد عزیز 2 سوال از خدمتتان دارم سوال اول اینکه چرا کلاس روز چهارشنبه شما تعطیل شده وما بسیار سرگردان وناراحتیم زیرا تنها کلاسی از شما بود که می توانستیم شرکت کنیم چون قبل از اذان مغرب تشکیل می شد چون ما از شاهین شهر خدمت می رسیدیم وچون خانم هستیم زمانش مناسب بود ومتاسفانه محروم شدیم وسوال دوم به نظر شما آیا برای به کمال رسیدن استاد راه نیاز است ؟ وچقذر استاد در این زمینه می تواند مفید یاشد (من چند سال قبل خدمت حاج اقا شوشتری می رسیدم واز ایشان دستور العمل هایی هم می گرفتم ولی متاسفانه به علت ناخوشی استاد این ارتباط قطع شد سوالم از شما این است آیا اگر مجددا خدمت ایشان رسیده واز دستور العملشان استفاده کنم خوب و÷سندیده است ؟ویا اینکه شما راه دیگری را ÷یشنهاد می فرمایید زیرا مدتی است احساس می کنم ایمانم کم رنگ شده ودر مشکلات زندگی خودم را می بازم ونا امید می شوم لطفا راهنمایی بفرمایید .خداوند به شما جزای خیر عنایت بفرماید متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شهرداری به جهت انتخابات کلاس را تعطیل کرد و از نظر بنده آنچه باید عرض می‌کردم، گفته شد، چون بنده می‌خواستم نگاه دوستان را متوجه‌ی اندیشه‌ی حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بکنم. حالا خوب است خودتان اندیشه‌ی عرفانی امام را دنبال کنید 2- کار خوبی است ولی بالاخره باید سعی کنید خودتان دستگاه فکری داشته باشید تا در آن دستگاه جای اذکار و ادعیه روشن شود. موفق باشید
5343
متن پرسش
سلام استاد در آیه ی 265 سوره ی بقره آیا (تثبیتاً لانفسهم ) مطلبی جدای از (ابتغاء مرضات الله)است؟ یا علی...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آیه‌ی مذکور نظر به کسی است که در سیر إلی اللّه دارد که در عین انفاق اموال برای خدا، تلاش می‌کند روحیه‌ی انفاق را در جان خود نهادینه کند و به مقام فنا برسد که تنها نظر به حق دارد و نه نظر به خود. به همین جهت در روایت داریم این آیه مربوط به علی«علیه‌السلام» است. موفق باشید
5285
متن پرسش
سلام.جناب استاد شما به کرات بیان کرده اید که در غرب انسان محور است اما در اسلام خدا محور می باشد وانسان بنده ی خدا می باشد.آیا می توان با تعریف صحیح و همه جانبه انسان از منظر اسلام انسان تعریف شده را محور هستی دانست و دیگر به آن انسان محوری اومانیسم نگفت وبه معنای ولقد کرمنا بنی آدم ویا الم تر ان الله سخر لکم ما فی السموات ومافی الرض گرفت واساسا آیا شعار انسان محوری که غرب می دهد مصادره به مطلوب کردن شعاری اسلامی نیست چون اساسا اومانیسم به معنای حقیقی انسان خدایی است ونه انسان محوری ومسلمین در شعار انسان محور هستی دادن از تمامی مکاتب وادیان اولی تر می باشند کدام مکتب بیان می کند که مسیر کمال تمامی موجودات از طریق انسان است واگر بخواهد به ایده آل خود برسد از مسیر انسان استویا تمامی هستی برای انسان آفریده شده است و...واین تعبیر حضرت آقا نیز بدین معناست که ...رکن دوم ،تکریم انسان است یا می توانیم به ان بگوییم انسان محوری .البته انسان محوری در بینش اسلامی ،به طور کلی با اوانیسم اروپای قرن 18و19 متفاوت است .آن یک چیز دیگر است این یک چیز دیگر .آن هم اسمش انسان محوری است اما این ها فقط در اسم شبیه همند.79/09/12
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اومانیسم نسبت به خلیفة اللهی انسان غفلت می‌شود در حالی‌که در نظر به خلیفة‌اللهی‌بودن انسان، تماماً نظر به خدا و اسماء الهی مطرح است. درکتاب «انسان از تنگنای بدن تا فراخنای قرب» عرایضی در مورد تفاوت انسان در منظر اسلام با اومانیسم داشته‌ام. موفق باشید
4948
متن پرسش
با سلام وعرض خدا قوت سوال دوست عزیزی را مطرح می کنم : با توجه به معصوم بودن ائمه هدی این استغفار های آنها برای چیست ؟ در ضمن شرکت در جلسات شما در یافت کردایم که استغفار برای ما لرفع است (گناهان امده است ومی خواهیم برطرف شود )ولی برای ائمه هدی لدفع است .( می خواهند که نیاید ) در جای دیگر فرموده باشید . که ائمه هدی چون به اسمی مشغول می شوند به اسمهای دیگر مشغول نیستند لذا استغفار می کنند . خوب این با مقام انها که در مقام چون امیر المومنین که (که در مقام دیدن خدا قبل وبعد از هرشی ئ است )مقام الله بینی است در تضاد است . اگر هم موارد دیگری وجود دارد بفرمایید . لطف بفرمایید که هرجا در تبین سوال از شما غلط بیان شده است هم عفو و اصلاح بفرمایید . شاگرد کوچک شما صادقیان ملتمس دعای شما هستم .
متن پاسخ
.- باسمه تعالی: سلام علیکم: آری همان‌طور که متوجه هستید استغفار ائمه علیهم‌السلام نظر به اسم غفار حضرت حق است و چون آن اسم بر قلب مبارک آن‌ها تجلّی کند، جایی برای رفع گناه نمی‌یابد بلکه آن‌ها را حفظ می‌کند تا گناهی سراغ آن‌ها نیاید و لذا استغفار آن‌ها موجب بقاء عصمت آن‌ها خواهد شد و این، غیر از آن است که در نظر به حضرت حق با تجلّی یک اسمی طلب تجلّی اسم دیگر داشته‌باشند و یا با تجلی اسم الله طلب شدت آن اسم جامع را بکنند که عرض کردم راز اشک‌ها و ناله‌های اولیای معصوم طلب هرچه بیشتر جمال محبوبشان است، و این که در صلوات ماه شعبان یکی از مقامات آن‌ها را «مختلف الملائکه» می‌نامید از این زاویه است که هر ملکی مظهر تجلی اسمی از اسماء الهی است که یکی جانشین دیگری می‌شود و اسمی خلف اسم دیگری قرار می‌گیرد . بنده این حالت را تحت عنوان استغفار به کار نمی برم. موفق باشید.
4766
متن پرسش
سلام استاد.خوشحالم از این طریق من که در مشهد هستم هم می تونم ازتون سوال کنم. سوال من این است که با توجه به رابطه ی من و تن و اینکه با ورزش باعث تقویت اراده می شویم. ورزشی مثل زیبایی اندام هم توجیه پذیر است؟ اگر انسان با هدف زیباتر بودن در جلوی همسر یا داشتن یک پارامتر مثبت در نگاه جنس مخالف برای ازدواج اینگونه به تن بپردازد توجیه پذیر است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» عرض شد در ورزش باید رویکرد ما حاکمیت اراده بر تن باشد تا تن میل خود را بر روح ما حاکم نکند. ولی با رویکرد زیبابودن برای همسر از جهت دیگر کار خوبی است نه از جهت حاکمیت اراده بر تن. موفق باشید
2990

توهم وتجملبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز و حکیم ما سوالی در مورد سبک زندگی در یک مورد خاص دارم. مسلما ساده زیستی و دوری از تجمل یکی از عوامل گشودن دریچه ملکوت به زندگی افراد است. سوال من در مورد خریدن ماشین است. اگر بخواهیم ماشین با امکانات ایمنی مورد قبول داشته باشیم باید ماشینی گرفت که ناخواسته بسیاری از تجملات را نیز دارا میباشد. آیا از لحاظ عقلی میتوان با این توجیه که مرگ و زندگی دست خداست به یک ماشین ساده بسنده کرد و آیا مثلا با خریدن ماشینی مانند پراید که ساده است ولی ایمنی ماشینهای 50 میلیونی را ندارد مرتکب اشتباه در سلامتی و ایمنی جسممان نمیشویم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: باید بین خطرات احتمالی با احتمال پایین با خطرات احتمالی با احتمال زیاد تفکیک کرد. مثلاً نمی‌توان گفت چون این احتمال هست که سقف اطاق هرچند فعلاً سالم است، بر سر ما فرود آید در زیر سقف اطاق ننشست، ولی باید در زیر سقف اطاقی که ترک برداشته و احتمال فروریختن آن در یک حرکت هست، ننشست. در مورد ایمنی ماشین‌سواری هم قضیه از همین قرار است که آیا می‌خواهیم از هر احتمالی فرار کنیم و از این طریق به دنبال ماشین گران‌قیمت هستیم، این یک نوع وَهم‌گرایی است. ولی یک وقت می‌خواهیم از خطری فاصله بگیریم که نزدیک است و در اولین مرحله با ما برخورد می‌کند، در آن صورت فاصله‌گرفتن از آن خطر منطقی است. موفق باشید
1635

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام خدمت استاد،ازاوایل انقلاب ازطریق برادرشهیدم باشماآشنابوده ام وتاحدودی کتب تاثیرگذارمعنویتان رامطالعه وبه همکاران وآشنایان معرفی وامانت داده ام ازحضوربابرکتتان درشهرشهیدان خداراشاکرم واماسوال باتوجه به تفرق وعدم یکپارچگی اصولگرایان واقعی ولزوم رای بابصیرت و...لطفانظرتان راجع به کاندیدای اصلح را(مصداقی) بفرمایید زیادموردسوال واقع میشویم باتشکر
متن پاسخ
بسمه تعالی . پس از سلام. از دادن مصداق بنده را معذور دارید. ملاک بنده همانی است که در بالای صفحه اول سایت عرض کرده ام
878

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده ؛ بنده می خواستم مباحث تفسیر قرآن حضرت عالی را استفاده کنم. سوالی که هست اینکه آیا مرحوم علامه در المیزان یک سیری را در نظر دارند و بر اساس این سیر تفسیرشان را سامان داده اند یا نه؟ اگر آری مباحث شما را هم از سوره حمد و بقره شروع کنم ( آمادگی اش را به لحاظ علمی فکر می کنم داشته باشم؛ طلبه پایه هشتم هستم و با مباحث فلسفی و قرآنی با مطالعه آثار شهید مطهری و مطالعات دیگر آشنایی دارم ) یا اینکه همان سیری که جنابعالی برای تفسیر قرآن دارید را پی گیری کنم. یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: اگر بخواهید با المیزان کار کنید باید از ابتدا و از سوره‌ی حمد شروع کنید که در جزوه‌ی چگونگی کار با المیزان عرض شده. ولی اگر خواستید با سی‌دی‌ها کار کنید همان ترتیبی که بحث شده خوب است إن‌شاءالله. موفق باشید
805

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام سه سوال در مورد رجعت داشتم 1-با توجه به مسئله رجعت,ایا امام زمان دو مرتبه حکومت میکنند یعنی یکی هنگام ظهور ودیگری بعد از رجعت تمام ائمه به عنوان اخرین حجت خدا بروی زمین 2-درست است که حضرت زهرا(س) رجعت نمیکنند 3-درست است که با توجه به اینکه در زمان حضرت رسول(ص),امام علی وزیر و یاور ایشان بودند زمان رجعت امام علی(ع)و رسول اکرم(ص),حضرت رسول وزیر و یاور امیرالمومنین(ع) هستند با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: 1- ظاهراً روایتی که حاکی از رجعت حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» باشد نداریم 2- روایت بیشتر بر رجعت بعضی از امامان مثل امام حسین«علیه‌السلام» و حضرت علی«علیه‌السلام» تأکید دارد 3- معلوم نیست موضوع وزارت رسول خدا«صلی‌الله‌علیه‌وآله» برای علی«علیه‌السلام» جنبه‌ی تأویلی نداشته باشد به این معنا که شریعت محمدی«صلواة‌الله‌علیه» تماماً در خدمت حاکمیت علوی خواهد بود. موفق باشید
19565
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: لطفا بفرمایید که تاکیدات شدیدی که مقام معظم رهبری (و هم چنین شخص شما) بر اینکه این کشور و این انقلاب تحت هیچ شرایطی به سمت فرهنگ غرب منحرف نشده و شکست ناپذیر است 1) بر اساس چه استدلالات منطقی و عقلانی است؟ 2) بر اساس چه استدلالاتی از قرآن است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث مفصل است که وقتی جبهه‌ی توحیدی در مقابل جبهه‌ی استکبار قرار بگیرد تاریخ، تاریخِ نفیِ استکبار است و در این حالت حتی اگر مدعیان مقابله با استکبار کوتاهی کنند، خداوند کوتاهی نخواهد کرد و آن‌ها را می‌برد و کسانی را می‌آورد که نسبت به تحقق توحید و نفیِ استکبار پایمردی نشان دهند. عرایضی در این مورد در کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» شده است. قسمت مربوطه را عیناً خدمتتان ارسال می‌دارم. موفق باشید

قرآن مى ‏فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛[1] اى مؤمنان به يهود و نصارى اعتمادى همراه با محبت نداشته باشيد، و محبت آن‏ها را در دل خود جاى ندهيد، آن‏ها خودشان نسبت به هم محبت و ولايت متقابل دارند و در بين خودشان بعضى ولى بعض ديگرند، و با همه فاصله ‏اى كه دارند عليه شما متحد مى ‏شوند و به شما نمى ‏گروند و خودشان را رها كنند. هركس به آن‏ها محبت داشته باشد از آن‏هاست - در واقع با اين محبت، روح و روحيه انسان با آن‏ها يكى مى‏ شود - و همچنان كه آن‏ها ظالمند و خداوند هدايتشان نمى ‏كند آن‏هايى هم كه محبتِ يهود و نصارى را در دل بپرورانند به راه هدايت نمى‏ روند و به مقصدى كه مى‏ خواهند نمى‏ رسند. در ادامه مى ‏فرمايند: «فَتَرَى الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِى بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِى أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛[2] مى‏ بينى آن‏هايى كه در قلبشان بيمارى عدم هدايت واقع است و به همين جهت ظالم ماندند، در جهت نزديكى به يهود و نصارى سرعت مى‏ گيرند و مى ‏گويند: مى ‏ترسيم در اثر جدايى از آن‏ها به ما گرفتارى برسد و بدين شكل محبت خود را به‏ يهود و نصارى توجيه مى‏ كنند، اميد است با رسيدن فتح و يا امرى از جانب خداوند، پشيمان شوند و دروغ‏شان بر مؤمنين آشكار شود. اين‏ها در دل‏شان خاموشى اسلام را پنهان كرده بودند تا بتوانند با ارتباط با يهود و نصارى و نابودى تفكر اسلامى مانعى براى شهوات دنيوى خود نداشته باشند، و وقتى فتحى نصيب مسلمان‏ها شد افسوس مى ‏خورند.

خداوند فرمود: «بيمار دلان، در جهت محبت به يهود و نصارى سرعت مى ‏گيرند» بيمار دل كسى است كه از سلامت فطرى خارج شده و از اخلاص و توحيد بيرون آمده باشد و به همين جهت گفته‏ اند؛ بيمارى دل باعث مى ‏شود كه انسان با هر بادى بجنبد و با هر سختى از مسير توحيدى خود به شك فرو رود، لذا چون در جاى ديگر فرمود: منافقان قلب‏شان مرده است، منظور از اين بيمار دلان منافقان نيستند بلكه همان مسلمانان بى ‏تفكرِ ظاهربين مى‏ باشند. سپس ادامه مى‏ دهد: «وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ»؛[3]آنگاه كه فتح رسيد، مؤمنان به سست ايمانانِ بيمار دل گويند: آيا اين يهود و نصارى همان‏هايى هستند كه سوگندهاى سخت خوردند كه با شما باشند؟ كارها و تلاش‏هاى اين محبت‏ ورزان به يهود و نصارى، همه هدر رفته و زيان‏كار شدند.

در ادامه مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»؛[4] اى مؤمنان (بدانيد) كسى كه از دوستى مؤمنين به دوستى يهود و نصارى بر گردد، به ‏زودى خداوند عده ‏اى را به جاى آن‏ها مى‏ آورد كه محبت‏شان متعلق به خداوند است و دشمني شان به يهود و نصارى، آن‏ها به خاطر خداوند نسبت به مؤمنين فروتن و نسبت به كافرين بى‏ اعتنا و گردن‏ فرازند، و خداوند كه ياور حقيقى دين است دوست‏داران يهود و نصارى را كه ظاهراً مسلمانند، مى‏ بَرد و چنين مؤمنانى را مى ‏آورد كه در راه خدا قيام مى ‏كنند و خداوند در اين قيام كه براى يارى دين است كمك‏شان مى ‏نمايد و از اوصاف آن‏ها اين كه هيچ نگران نيستند كه كسى در راه احياء دين و قيام براى دين سرزنش‏شان كند و با نظام ارزشى خودش بخواهند حركت آن‏ها را ارزيابى كنند، اين روحيه و قيام، فضل الهى است كه به هر كس خواست مى‏ دهد - مسلم به كسانى مى‏ دهد كه قصدشان تماماً قيام براى خدا باشد - و خداوند واسع و عليم است.

حضرت علامه‏ طباطبايى «رحمةالله‏ عليه» در تفسير الميزان در ذيل چهار آيه فوق بحث مفصلى دارند كه خلاصه آن عبارت است از: «قرآن به چيزهايى تأكيد مى‏ كند كه اگر انسان مواظب نباشد عوامل و شرايط موجود دست به ‏دست هم داده مسلمين را به پرتگاه سقوط مى‏ كشاند، قرآن به محبت به اهل البيت (ص) دستور داده و در آن تأكيد و مبالغه نموده ولى بعدها چنان ستم‏ هايى به اهل البيت نمودند كه اگر واقعاً از طرف قرآن مأمور بودند به اهل البيت (ص) ستم كنند بيش از آنچه كردند نمى‏ توانستند بكنند. يعنى خداوند مردم را به آنچه محبت به آن‏ها موجب سعادتشان بود دعوت كرد و آن‏ها عكس آن عمل كردند، و از طرف ديگر مسلمانان را از دوستى كفار و اهل كتاب نهى نمود و آن‏ها درست عكس آن عمل كردند و هيچ نهى‏ اى در هيچ ‏يك از موارد شرعى مثل نهى از دوستى كفار و اهل كتاب تشديد و تأكيد نشده است، در حدى كه ملاحظه مى‏ كنيد در سوره مائده آيه 51 فرمود: «هر كه با آن‏ها دوست است از آن‏هاست». و در سوره آل عمران آيه 28 باز همين سخن را با مضمونى ديگر فرمود.[5] وقتى امر به معروف كه حافظ سيره و سنت پيامبر و ائمه (ص) است مختل شود، شعائر عمومى و جلوه‏ هاى اجتماعى سقوط نموده، سيره كفار به جايش مى ‏نشيند و پايه ‏هاى خود را محكم مى ‏كند، تمام چيزهايى كه اجتماع مسلمانان را احاطه نمود و امروز در بين ما جارى است همان‏ هايى است كه از كفار گرفته ‏ايم، اين‏كه در آيه مورد بحث مى‏ فرمايد: كسانى را مى آورد كه هم آن‏ها خدا را دوست دارند و هم خدا آن‏ها را ... شما امروز عكس آن را مى‏ بينيد به طورى كه ما يهود و نصارى - كه امروز در غربِ تحت تأثير يهود تجلى كرده - را دوست داريم، ما خدا را دوست نداريم كه در مقابل كفار ذليل و بر مؤمنين سركش هستيم، از جهاد در راه خدا هراس داريم و از هر سرزنشى كه از طرف آن‏ها به ما شود، جا مى‏ خوريم. اين همان است كه در سوره مائده آيه 54 خداوند مى‏ فرمايد: «اجتماع مؤمنين مرتد مى‏ شود». يعنى به جاى علاقه به خدا علاقه به يهود و نصارى پيدا مى‏ كند، ارتداد در اين آيه يعنى برگشتِ محبت ‏آميز به يهود و نصارى، يعنى گرايش قلبى به آن‏ها، كه خدا آن را به منزله كفر مى‏ داند، مى‏ گويد مردمى را مى ‏آورد كه خدا آنان را دوست دارد ... و از سرزنش ملامت‏ گرى نمى‏ هراسد. و صفاتى را براى آن‏ها برشمرده كه در عده قليلى از مردم اجتماع ما موجود است».

ما براى نجات خود از فرهنگ ظلمانى غرب مى‏ توانيم به همين چهار آيه از سوره مائده تمسك بجوئيم كه خلاصه آن عبارت بود از: 1. عدم محبت و اعتماد به يهود و نصارى كه شاخصه‏ ى امروزين آن فرهنگ غرب است، با همان تصورى كه يهود از عدم قدرت تصرف خدا در عالم و آدم دارد. 2. عدم نگرانى از ضررى كه فكر مى‏ كنيم با بريدگى از يهود و نصارى براى ما پيش مى ‏آيد. 3. اميدوارى به فتح و رحمت خدا در ازاء عقيده توحيدى و عمل الهى، در مقابل تهديدهاى غرب. 4. ارزش‏گذارى به مؤمنين و بى ‏اعتنايى به ارزش‏هاى غربى و دوستداران آن‏ها. 5. زنده نگه داشتن عشق الهى در قلب خويش و جامعه، و تلاش براى اين‏كه نگذاريم محبت به خداوند در ما خاموش شود. 6. تقويت روحيه قيام در خود براى يارى دين خدا. 7. عدم نگرانى از ملامت فرهنگ‏ها و تفكرات غير دينى در راه ايجاد حيات و روش دينى.

تفاوت غرب با مسيحيت:‏ در آخر لازم است خدمت عزيزان عرض كنم كه نبايد روحيه مسيحيت موجود را با بعضى از آموزه‏ هاى حضرت عيسى (ع) كه بعضى از مسيحيان به صورت فردى از آن‏ها متأثرند اشتباه كرد و تصور نمود بايد نقد غرب را از نقد مسيحيت جدا كرد. آرى در تحليل عقلى مسيحيت يك چيز است و غرب چيز ديگر و به ظاهر غربِ موجود با پشت كردن به مسيحيتِ مطرح در قرون وسطى شكل گرفت. ولى با تحليل دقيق ‏تر روشن مى‏ شود كه مسيحيتِ قرون وسطى در درون خود عنصر جسمانى كردن حقايق معنوى را از يهوديت پذيرفته، و اين همه‏ ى انحرافى است كه يك دين مى ‏تواند پيدا كند. يهوديت معتقد است خداوند از آسمان پائين مى ‏آيد و با پيامبرش كشتى مى‏ گيرد و يك بار زمين مى ‏خورد و يك بار هم پيامبر را زمين مى‏ زند و به آسمان بر مى ‏گردد.[6] همين تفكر منجر مى ‏شود كه مسيحيت معتقد شود خدا در عيسى حلول مى ‏كند و مى‏ شود مسيح، يعنى از آن جهت كه پيامبر است، عيسى است و از آن جهت كه تجسم خدا در زمين است، مسيح است. چنين مسيحيتِ يهودى‏ زده در عمل نمى ‏تواند راهى جز همان راهى را كه يهوديت مى‏ رود، طى كند.

از طرفى اگر امروزه دانشمندان منتقد غرب و سياستمداران منتقد صهيونيسم موضوع مسيحيت را از فرهنگ سكولاريته غرب جدا مى كنند و موضوع يهوديت را از صهيونيسم دو موضوع مى ‏دانند، كه البته در جاى خود كار درستى است، اما نبايد ما را از هويت كلى دشمنى مسيحيت و يهوديت نسبت به اسلام كه قرآن از آن خبر مى دهد غافل كند. آرى در نقد غربِ بعد از قرون وسطى مى ‏توان موضوع مسيحيت را از غرب جديد جدا كرد ولى بسيارى معتقدند آن نوع مسيحيت كه از يك طرف تحت تأثير يهوديت و از طرف ديگر تحت تأثير يونان است، به نهايتى جز همان فرهنگى كه منجر به رنسانس شد - يعنى غرب جديد - نمى ‏رسيد زيرا بيش از آن‏كه با آمدن مسيحيت، غرب مسيحى شود، مسيحيت غربى شد و در نتيجه آنچه ما امروز در غرب با آن روبه ‏رو هستيم تماميت چيزى است كه مى‏ توان گفت تركيب تفكر ارسطويى با كليسا و روحيه يهودى ‏گرى است. اگر به سخنان منتقدان بزرگى چون هايدگر در رابطه با ضعف‏ هاى غرب و راه برون رفت از آن، دقت كنيم آن‏ها براى عبور از غرب چيزى‏ را مدّ نظر دارند كه عملًا فقط در تفكر حضورى و وجودى مكتب تشيع پيدا مى ‏شود مكتبى كه تحت تأثير ائمه (ص) است و لذا حكمت خالده ‏اى كه در نظر بعضى از منتقدان به غرب مطرح است در عمل و به صورت كاربردى چيزى جز تفكر شيعه به عنوان مكتبى كه معتقد است به امامى معصوم و حى و حاضر، نيست. وگرنه از نظر تئورى و تفكر انتزاعى حرف‏ها و توصيه ‏هاى خوبى در همه مكتب ها مورد توجه است ولى آيا هيچ ‏كدام توانستند به نحوه ‏اى عملى مقابل روح غربى بايستند؟ آيا چين به عنوان مهد تفكر لائوتسه در عمل توانست راه و روشى جداى از فرهنگ غربى پيشه كند؟ فرهنگ غربى چيزى نيست كه با عقايد فردى و يا توصيه ‏هاى اخلاقى بتوان از آن عبور كرد، براى عبور از آن نياز به مكتبى است كه از همه جهات زنده و فعّال باشد و در يك مقايسه واقع‏ بينانه چنين مكتبى جز اسلام، آن هم اسلامى كه با امامى معصوم مديريت شود، نخواهد بود.[7]


[1] ( 1)- سوره مائده، آيه 51.

[2] ( 2)- همان، آيه 52.

[3] ( 1)- همان، آيه 53.

[4] ( 1)- همان، آيه 54.

[5] - در سوره آل عمران، آيه 28 مى‏فرمايد:« لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِى شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاة وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ»؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز او را از دوستى خدا بهره‏ اى نيست مگر اينكه از آنان به نوعى تقيه كند و خداوند شما را از خود مى‏ ترساند و بازگشت ‏[همه‏] به سوى خداست.

[6] ( 1)- از اين نمونه تحريفات را كتاب «اسلام آيين برگزيده» گردآورى كرده است مى ‏توانيد به آن رجوع كنيد.

[7] ( 1)- در رابطه با موضوع فوق و نقش روش اهل البيت در تمدن‏ سازى به كتاب« آنگاه كه فعاليت‏هاى فرهنگى پوچ مى‏ شود» و به نوشتار « تمدن‏زايى شيعه» رجوع فرمائيد.

18688
متن پرسش
چیست بی معنا ترین؟ کدامست توخالی ترین؟ تو خالی ترین مفهوم، «من» است. به‌ راستی چرا وصف ذاتی «من» نزد کانت، استعلایی ست؟ آیا منِِِ شبه متعالی کانت، جز سایه‌ای موهوم و شبحی گریزان است؟ این بنیاد، عین بی بنیادی ست. در توضیح این‌که چرا در دوره‌ی جدید، فلسفه به «روش»، تقلیل یافت، می‌توان چنین گفت: «انسان در سودای فهم محض و پیراسته از پیش‌داوری، خواست به «خود» اتکا کند که «هیچ» را شهود کرد و در تجربه ی عدمی بی‌معنا، هراسناک به «روش» پناه برد، تا بی‌معناترین را بپوشاند.»
متن پاسخ


باسمه تعالی: سلام علیکم: از پریروز که با این سؤال کشنده‌ی شما روبه‌رو شده‌ام، نه می‌توانم آن را نادیده بگیرم و فراموشش کنم، و نه می‌توان به‌راحتی با آن روبه‌رو شوم و با چنگال‌های خود آن را تکه پاره کنم.
چگونه در چنین ظلماتی که روش‌مندی‌های عقلِ ریاضی همه‌چیز را در سیطره‌ی خود گرفته، می‌توان ندا سر داد که پدیدارها در چنبره‌ی این روش‌ها، هیچ رویی از خود نمی‌نمایانند؟!
منِ استعلایی، انسان را در جزیره‌ی تنگ و محدود خود خلاصه می‌کند تا هرچه هست تصور انسان باشد نه چیز دیگر.
کجاست آن حضوری که انسان در بیکرانگیِ خود در همه‌ی عالم و با همه‌ی مخلوقات، یگانه باشد و با آن‌ها به‌سر برد؟!
خلیفه‌ی الهی حامل همه‌ی اسماء الهی است و هر مخلوقی از مخلوقات، حامل اسمی از اسماء الهی می‌باشد که همه‌ی آن نزد خلیفة اللّه است و از این جهت، خلیفة اللّه به گستردگی همه‌ی عالَم در عالَم حاضر است. و این شاید همان معنایی است که یوگیِ آلمانی تحت عنوان «در جهان‌بودگی» بنای گفتنش را دارد. در حالی‌که قابیل، که همان منِ استعلایی است، هابیل را، یعنی این منِ گسترده در همه‌ی عالم را به قتل رساند و دربه‌در به دنبالِ دفن‌کردن آن است!
آیا آن منِ استعلایی، برادر آن منِ گسترده که با همه و همه‌جا هست، نیست؟! برادر هستند و برادر نیستند. برادراند چون هر دو یک چیز را مدّ نظرها می‌آورند، ولی چگونه قاتل و مقتول برادر باشند که یکی می‌خواهد دیگری را دفن کند؟
آدم وقتی در مقابل این سؤال شما قرار می‌گیرد با ظلماتی سهمگین روبه‌رو می‌شود، ظلماتِ زندان تنگ و تاریکِ «روش»؛ اگر بخواهد بگوید ما را با «روش» کاری نیست، انبوه اشکالات بر سرت ریخته می‌شود که می‌خواهی بدون برنامه زندگی کنی. و اگر بخواهی متذکر شوی که در چارچوب‌بردنِ پدیده و گشتل‌کردنِ آن، عملاً رابطه‌ی خود را با عالَم و آدم قطع کرده‌ای؛ خیره‌خیره به تو می‌نگرند در حدّی که گویا حرف قابل فهمی با آن‌ها در میان نگذاشته‌ای. حال وقتی در ذهن انسان چنین مسائلی می‌گذرد نمی‌داند باید تکلم کند یا این‌که چون از عهده‌ی ظهورِ ابعاد مختلف سؤال و جواب برنمی‌آید، سکوت نماید. و چند کلمه‌ای تند و تیز جواب دهد به‌خصوص اگر مثل من پیرمردی کم‌حوصله باشد، راهی نمی‌بیند مگر آن‌که به رسم فردیدی، جواب‌های تندی مطرح نماید تا او را متهم به کم‌حوصلگی و عصبانیت کنند. تازه، دیوانه‌شدن نیچه‌ای و گیج و منگ‌شدنِ هولدرلینی پیشکش! گویا زمانه زمانه‌ای است که سخن‌گفتن هردم‌بیلی شده است و لذا چاره‌ای جز سکوت نمی‌ماند مگر آن‌که گشایشی در بستر زبان آیات و روایات فراهم شود، اما نه زبانی که باز، حجابِ ظهور آیات و روایات گردد. موفق باشید

 

17852

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب: استاد من از بچگی بعنوان فردی تیزهوش و درس خوان شناخته می شدم. از دوره نوجوانی اهداف بلندی را در زمینه پیشرفت علمی در سرم می پروراندم به این صورت که همیشه آرزو داشته ام که برای جامعه اسلامی مان یک جهادگر علمی مثل سردار شهید تهرانی مقدم باشم و در راه خدا به بهترین نحو درس بخوانم. الان هم در دوره دکتری مهندسی ... مشغول تحصیل هستم اما وقتی به خودم نگاه می کنم می بینم که بسیاری از درسها را طوطی وار خوانده ام و پیش آمده ام و بسیاری از آنها از یادم رفته است و احساس می کنم که دیگر مثل قبلا گیرایی و کشش درس خواندن را هم ندارم! از این رو وقتی سراغ درس می روم ناامیدانه به شدت احساس ناتوانی می کنم به طوری که کتاب را رها می کنم و خودم را سرگرم کار دیگری می کنم!! بارها قصد تغییر رشته را داشته ام چون با خودم می گفتم شاید عدم علاقه به رشته ام باعث این بی انگیزگی شده است و شاید اگر رشته دیگری را از ابتدا شروع کنم بهتر باشد اما الان شاید برای این کار دیر شده باشد. استاد من از این متنفرم که چند صباح دیگر مرا یک دکتر خطاب کنند در حالی که اینقدر بیسواد و نالایق هستم. اینکه نمی توانم سراغ کتاب و مطالعه بروم را چه کنم؟ این در حالی است که خودم، خانواده ام و حتی جامعه در این سالهای متمادی تحصیلم سرمایه گذاری زیادی کرده ایم. از طرفی نمی توانم رهایش کنم و از طرفی نمی توانم قدم از قدم بردارم و پیش بروم! چه کنم؟ پیشاپیش از راهنماییتان سپاسگزارم و دعاگویتان هستم اگر بتوانید راهی جلوی پای من بگذارید که بتوانم درس بخوانم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه باشید که اطلاعاتِ طوطی‌وار هم از این علوم، زمینه‌ای می‌شود تا به وقتش به مناسبت نیازی که پیش می‌آید به آن اطلاعات رجوع کنید و لذا باید از همین دروس کلیاتی در ذهن خود داشته باشید تا وقتی بنا به تقدیری که دارید، با موضوعی روبه‌رو شدید که نیاز کشور است، بتوانید به آن متون رجوع فرمایید و آن متون برای شما قابل درک باشد. بقیه را به خدا بسپارید که چه پیش می‌آید. موفق باشید

17814

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ببخشید استاد طاهرزاده، سلام: خواستم اگه ممکنه این مطلب رو بخونید و نظرتون رو بگید و اگه اطلاعی از این موضوع دارید، ممنون میشم بفرمایید. این مطلب در یک کانالِِ عرفان در تلگرام به نام کانالِ لام.میم بود. مطلب: ان شاءالله فرصت بشه، مطلبی در خصوص زندگی هولوگرامیک براتون می نویسم. دیری نخواهد پایید، که مردم با تکنولوژی مواجه خواهند شد که بصورت ارادی و تکنولوژیکی وارد عالم مکاشفه می شوند، طراحی زندگی و ساختمان و... خود می کنند سپس مثلا خانه ای را که در وضعیت هولوگرافیک برای خود ساخته و طراحی و چیدمان کرده اند، سیو و ذخیره می کنند، سپس در عالم خارج به مهندسین خواهند گفت این هوگرام منو واقع نمایی بکن و هزاران هزار هولوگرام، یعنی مکاشفات تکنولوژیک در جهان ساخته خواهند شد. حالا ببینید کی عرض کردیم این مطلب را یک مدت دیگر، هولوگرامی مثلا خواهد آمد، همسران واردش می شوند، و بچه خودشان سفارش می دهند! رنگ مو فلان، رنگ چشم فلان و.... تا اینکه هولوگرام تا ریز قیافه بچه را به آنها نشان می دهد و آنها درست در عالم واقع بجه ای که دنیا خواهند آورد همینه حتی خواهند رفت داخل هولوگرام و می روند مثلا پانصد سال آینده گشتی می زنند و بر می‌گردند. علم غوغایی راه خواهد انداخت. سفر به داخل هسته اتم، و دنیای ریز اتمیک. سفر داخل خورشید، سفر به میلیارد ها سال نوری بعد و قبل، کشف انواع عجایب، مثلا چه جالب میشه طرف میره با کنفوسیوس هم کلام میشه و ازش درس میگیره دوباره بر میگرده زمان خودش، داخل هولوگرام میشه و آخر همه احتمالات را بعیان می بیند، بعد بهترین و پرسود ترین معامله را انتخاب می کند، این قضیه تا جایی ممکنه پیش بره که همه مردم یک زندگی موازی ذهنی داشته باشند، یعنی طرف ایران باشه خودش یک زندگی اینجا داشته باشه و یک زندگی هولوگرامیک هم مثلا در آمریکا داشته باشه با یه عده ای دیگر که در آنها هم در هولوگرام اند حتی ممکنه یک زندگی زمینی داشته باشه یک زندگی مریخی اینجاست که باید گفت فتبارک الله احسن الخالقین اخیرا بازی های کامپیوتری زیادی در بازاز هست. مانند «سیمز» «کلش» و غیره که بهتر از من همه می دانید طرف الان میشینه پشت سیستم، و با جویستیک یا کیبورد نفرات داخل بازی را کنترل میکنه و نرم افزار بازی هم بصورت هوشمندانه با این بازیگر تعاملات داره همین را تصور کنید. که نرم افزار فوق هوشمند هولوگرام میشه و طرف خودش وارد بازی میشه؛ خودش داخل سیمز میشه، خودش داخل کلش میشه و این فقط تقریب ذهن بود مساله بسیار شگفت تر از این است. دیگه برای درمان عمل جراحی لازم نیسن، دکتر داخل هولوگرام مریض میشه و مثلا غده را داخل هولوگرام درمان میکنه. و و و و و و چه ها که نخواهد شد.دوستان بحث هولوگرام که یادشان هست؟ گفتیم چه بسا خواهد آمد که طرف یک زندگی موازی با زندگی طبیعیش، در هولوگرام خواهد داشت. اینم داستانی از جناب محیی الدین بن عربی که مؤید آن مطلب است:
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر مباحث معرفت نفس را دنبال فرمایید و تفاوت ساحت مجردات را از ساحت عالم ماده متوجه شوید به خوبی به غفلت این افراد و این ادعاها که بیشتر با تفکر کارتونی شکل گرفته است، پی می‌برید. موفق باشید

17656

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و عرض ادب: استاد با توجه به اطلاع شما از حادثه ی اخیر (لواط گری شخص به نامی) به چند سوال بنده اگر لطف کنید پاسخ بدهید سپاسگزارم. 1) چرا رهبر (حفظه الله) که در این مسئله با توجه به اهم بودن موضوع (که یکی از کار های قبیح نهی شده ی خداوند در قرآن است) ورود نکردند؟ این کار به چارچوب اسلامی کشور لطمه می زند و رهبر (حفظه الله) هم رهبر اسلامی این کشور هستند. 2) باتوجه به اینکه این فرد به عنوان یکی از منسوبات به رهبر (حفظه الله) هستند تمام عوام در این کشور زبان به ناراحتی گشودند و در اعتراض بسر می برند چگونه می توان آنها را نسبت رهبر جامعه اسلامی خوشبین کرد؟ جواب این سوالات شاید بتواند بعضی از عوام را نسبت به ناراحتی که دارند آرام کرد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که بعضی از سایت‌های دلسوز نظام مطرح کرده‌اند: در این خصوص اطلاعات موثقی در دست نیست و آنچه سایتهای ضد انقلاب می نویسند مطمئنا قابل استناد نیست. حجمه به ایشان به نحوی هست که توسط فتو شاپ برای ایشون رای دادگاه هم درست کرده اند، یک بار قاضی پرونده حیدری است یک بار جعفری، یکبار تاریخ آن ۱۸/۹/۹۳ و یک بار۲۱/۰۲/۹۳ اما طبیعی است که صدای آمریکا و سایر شبکه هایی که خود در فسادهای اخلاقی فراوان غوطه ور هستند و هر از چند گاهی اخبار و تصاویر فساد مجریان و عوامل آنها منتشر می شود، نمی توانند منابع مورد اعتمادی برای اعلام چنین مواردی باشند و نمی توان دلسوزی آنها را باور کرد. خداوند در قرآن کریم می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری را به شما رسانید درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی – بدون آگاهی (از حال و احوالشان و شناخت راستین ایشان‌) آسیب برسانید، و از کرده خود پشیمان شوید.‏ (سوره حجرات آیه ۶) در صورتیکه چنین پرونده قضایی وجود داشته باشد، فقط قاضی پرونده است که اظهارات همه مرتبطین پرونده را شنیده و می تواند نظر قطعی دهد که، آیا چنین موضوعی صحت دارد یا نه؟ با توجه به حرمت و آبروی انسانها و حق الناس بودن موضوع، بهتر است از انتشار و قضاوت در چنین مواردی پرهیز کنیم،که مطمئنا هیچ سودی در انتشار اخبار غیر موثق وجود ندارد. در قرآن و فقه اسلامی، اثبات چنین مواردی حتما باید با ادله قوی و شاهدان عینی انجام گیرد. دشمنان و بدخواهان، در چنین مواردی از هرگونه تلاشی، فروگذار نمی کنند، تا چهره دین و متدینین را تخریب کنند و با بزرگ نمایی یا شایعه پراکنی به آن دامن می زنند. همانگونه که می بینید، این فرد را به بیت رهبری منسوب می کنند، در حالی که شعرا و مداحان و قاریان زیادی، برای اجرای برنامه به محافل ایشان تردد می کنند اما هیچ یک را نمی توان به بیت رهبری منسوب کرد. برخی افراد اطلاعاتشان، در حد چند پیام تلگرامی است اما به خود اجازه می دهند در هر پرونده قضایی، جای قاضی نشسته و حکم نهایی صادر کنند. تاریخ پر است از داستانهای افراد عابد و زاهدی که عاقبتشان فساد و هلاکت شده است و چه بسیار افراد گنهکاری که توبه نموده اند و عاقبت به خیر شده اند. زبیر ها ابن ملجم ها و شمرهای تاریخ هم بسیار بوده اند که حافظان قرآن بوده اند. بنابراین حتی اثبات چنین موضوعی نیز نمی تواند دستاویزی برای معاندان برای خدشه وارد کردن به چهره اسلام و انقلاب باشد. موفق باشید  

17458
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: وقت عالی بخیر. سوال بنده از خدمت شما این است که رابطه علم به غیب اهل بیت (ع) و انجام اعمالی همچون خوردن زهر توسط این بزرگواران چطور است؟ گاهی بچه ها سوال می کنند که چطور ائمه علیهم السلام با وجود اینکه می دانستند این غذا مسموم است باز هم آن را می خوردند. آیا در این موارد به اذن خدا علم بالفعل به این قضیه نداشته اند یا بنا به مصلحت این کار را انجام می داده اند و اشکالی متوجه آن نبوده است؟ متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث علم امام بحث مفصلی است با زاویه‌های مختلف که در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تا حدّی بدان پرداخته شده است. قسمتی از آن متن را که بتواند چشم‌اندازی در مقابل شما بگشاید، از آن کتاب که بر روی سایت هست خدمتتان ارسال می‌دارم؛ آن قسمت عبارت است از  «علم‏ امام‏: وقتى كسى خواست هدايت كلى جامعه ‏اى را به عهده بگيرد بايد علمى تضمين شده داشته باشد كه خطا در آن راه نيابد، و لذا آن علم، نه علم تجربى است و نه علم قياسى و فكرى. قرآن در مورد خصوصيت كسى كه بايد انسان‏ها را هدايت كند مى‏ فرمايد: «افَمَنْ يَهْدي الي الْحَقِّ احَقُّ انْ يُتَّبَعَ امَّنْ لا يَهِدّي الّا انْ يُهْدي ...»[1] آيا آن‏كس كه به سوى حق هدايت مى‏ كند، شايسته پيروى است يا آن‏ كسى كه نمى ‏تواند راه به جايى ببرد مگر هدايتش كنند و تعليمش دهند؟ يعنى آن كس كه شايسته است مردم از او هدايت گيرند غير از آن‏ كسى است كه علمش اكتسابى است. زيرا اگر علم‏ امام‏ كامل نباشد، هدايتش كامل نيست. و اگر علمش را به تدريج به‏ دست آورده باشد، به همان اندازه كه هنوز از بقيه ‏ى ابعاد آن علم بى‏ بهره است، انسان‏ها را در گمراهى قرار خواهد داد. پس تنها آن كسى كه هدايت ذاتى دارد و علمش لدنى است، شايسته‏ ى هدايت‏ كردن است. و طبق اين آيه تنها كسانى شايستگى دارند عهده‏ دار هدايت ديگران شوند كه خودشان بدون آن‏كه به هدايت‏شدن از طرف افراد ديگر نياز داشته باشند، هدايت شده ‏اند؛ يعنى كسانى كه تنها از هدايت بى ‏واسطه‏ى الهى برخوردارند. و آن‏ كسى كه از چنين هدايتى برخوردار نيست، خواه گمراه باشد و يا هدايت يافته به واسطه‏ ى ديگرى، هيچ‏ كدام شايستگى اين را ندارند كه عهده ‏دار امر هدايت ديگران گردند مگر آن‏كه هدايتِ خود را از كسانى بگيرند كه آن‏ها علم لدّنى دارند.[2] با توجه به آيه‏ ى مذكور وقتى به شخصيت‏هاى دنيا نظر كنيم، فقط انبياء و ائمه ‏ى معصومين (ع) را مى‏ يابيم كه اولًا: از هيچ ‏كس علمى نياموخته ‏اند. ثانياً: از همه‏ ى مردم داناترند. پس مصداق آيه براى هدايت ‏كردن مردم، اين بزرگان بايد باشند و بقيه هم كه بخواهند مردم را هدايت كنند بايد از علم لدنّى انسان‏هاى معصوم استفاده كنند، نه اين‏كه نظرات خودشان را در عرض سخنان انسان‏هاى معصوم ارائه دهند. ثالثاً: به ما مى‏ فرمايد: بايد از كسانى تبعيت كنى كه بدون آموزش‏هاى معمولى به حق هدايت مى‏ كنند. يعنى راه و رسمى در بين اين افراد هست كه اگر از آن ‏راه و رسم تبعيت كنى راه هدايت را رفته ‏اى، و راه و رسم ائمه (ع) دستوراتى است كه به ما مى‏ دهند و پيروى از آن‏ها براساس سيره و سنت آن‏ها و دستوراتشان ما را به نورانيتى مى‏ رساند فوق آنچه كه با درس و بحث‏هاى معمولى مى ‏توان به آن رسيد. آيه‏ ى فوق به ما پيشنهاد مى‏ كند كه در انديشه و روش زندگى از ائمه ‏ى معصومين (ع) تبعيت كنيم و به عالمانى رجوع نمائيم كه متذكر معارف اهل البيت (ع) هستند و با تدبّر در سيره و سخنان آن‏ها ما را هدايت مى‏ كنند، حال چه فقه و چه در فلسفه و كلام و تفسير.

نكته ‏ى ديگر در مورد علم‏ امام‏ آن است كه گاهى امام بنا به مصلحتى در موضوعى اصلًا نظر به عوالم غيبى نمى‏ كنند و اظهار بى ‏اطلاعى مى‏ نمايند و سعى مى ‏نمايند از طريق عادى اقدام به تحقيق نمايند، پس اگر سؤال شود: اگر پيامبر و امامان (ع) علم غيب داشتند، چرا رفتارشان آنچنان عادى است كه گويا هيچ اطلاعى از غيب ندارند، آيا اگر واقعاً علم غيب داشتند نبايد خودشان را در معرض هلاكت قرار نمى ‏دادند؟ در جواب بايد گفت: قرار نيست امامان از علم غيبى كه خداوند در اختيار آن‏ها گذارده‏ تا بشريت را هدايت كنند، در زندگى عادى و به نفع شخصى خود استفاده كنند و نظام زندگى خود را از مجارى عادى خارج كنند. به همين جهت با اين‏كه منافقين را مى ‏شناختند با آن‏ها با حفظ ظاهر برخورد مى‏ كردند و يا در قضاوت هرگز از علم غيب استفاده نمى ‏كردند. از طرفى علم غيب، مسير حوادث را تغيير نمى‏ دهد بلكه علم به مسير حوادث است از طريقى كه واقع مى‏ شود. يعنى امام علم دارد كه فلان حادثه با چه عللى حادث مى‏ شود، در واقع علم غيب، علم به سلسله ‏ى زنجيره‏اى علل است كه اراده ‏ى خود فرد يكى از اجزاء اين سلسله است و علم به سلسله و زنجيره‏ ى علل مسير سلسله و زنجيره را تغيير نمى‏ دهد، امام پى مى ‏برند كه فلان حادثه به طور حتم در فلان زمان واقع مى‏ شود. علم به غيب، علم است به آنچه پيش خواهد آمد و اين علم، مسير حوادث را تغيير نمى‏ دهد و تكليفى هم نمى ‏آورد تا امام براى تغيير آن واقعه تلاش كنند زيرا آن علم، علم به نظام تكوينى و غيبى عالَم است، مى ‏بينند كه اين فرد به خاطر اعمالش طبق نظام تكوين سرنوشتش چنين مى‏ شود. زيرا علم امام، علم است به آنچه در لوح محفوظ هست و حتمى ‏الوقوع مى‏ باشد و لذا آنچه حتمى ‏الوقوع است تكليف به آن تعلق نمى ‏گيرد. امرى را انسان در موردش تلاش مى‏ كند كه امكان شدن و نشدن دارد، پس علم امام ربطى به تكاليف خاصه او ندارد. و چون امام به مقام رضا به قضاى الهى رسيده، دوست دارد آنچه را خدا اراده كرده است واقع شود. لذا چون در قضاى الهى رانده شده كه مثلًا حضرت على (ع) به دست ابن‏ ملجم شهيد شود، امام جز اين مطلب را طلب نمى ‏كند، و اين غير از آن است كه انسان در شرايط عادى بايد از مهلكه خود را رها كند، چون اين مهلكه‏ ها را در نظام عالمِ تكليف، براى او ايجاد مى‏ كنند و او هم بايد با اراده و اختيار خود در رفع آن‏ها تلاش كند.[3] برعكسِ آن حقايق غيبى كه براى امام از طريق علم غيب مى‏ نمايانند و خبر از نظام حتمى و قضاى رانده شده به او مى ‏دهند تا در هدايت مردم به آن حقايق آگاهى كامل داشته باشد و هدايتش همه‏ جانبه باشد، نه اين‏كه اين علوم غيبى براى او تكليف و موضع‏گيرى شخصى در برداشته باشد.

سؤال: حدّ علم امام در علوم معمولى چقدر است؟ و امام چقدر از اين علوم معمولى را بايد دانا باشد؟

جواب: نصاب علم امام، كليه‏ ى علوم و معارف و احكامِ شريعت و مطالبى است كه براى زمامدارى و هدايت مردم لازم است و اصولًا مقام امام اقتضاء دارد كه هرگاه مصلحتى در ميان بود، هرچيزى را بخواهد برايش روشن شود.

از نمونه‏ ى اعمالى كه نشان مى‏ دهد پيامبر و ائمه (ع) مأمور به حكم به ظاهر بودند اين‏كه علامه ‏ى عسگرى مى‏ فرمايد: ابن ‏ملجم از اسكندريه با گروهى جهت تبريك و بيعت، خدمت اميرالمؤمنين (ع) رسيدند. حضرت به ابن‏ ملجم نگاه كردند و چون بيرون رفت فرمودند: «اريدُ حَياتَهُ وَ يُريدُ قَتْلي»[4] من مى‏ خواهم او زنده بماند و او مى ‏خواهد مرا به قتل برساند. عده ‏اى گفتند پس او را بكش. فرمودند: «اذاً قَتَلْتُ غَيرَ قاتِلي» در اين‏ صورت غير قاتل خود را كشته‏ ام.[5] ملاحظه مى ‏كنيد علم غيبى امام موجب تكليف خاص براى حضرت نشد تا اراده كنند ابن‏ ملجم را به قتل برسانند». موفق باشید

 


[1] ( 1)- سوره‏ى يونس، آيه‏ى 35.

[2] ( 1)- حضرت سجاد( ع) در رابطه با آيه‏ى فوق مى‏فرمايند:\i« نَزَلَتْ فِينا»\E اين آيه در مورد ما نازل شد.( بحارالانوار، ج 24، ص 147)

[3] ( 1)- مثل آن‏جا كه امام على( ع) از سايه‏ى ديوار كج بلند شده و جاى ديگرى مى‏نشينند.

[4] ( 2)- ارشاد، ترجمه‏ى ساعدى، ص 16.

[5] ( 1)- در رابطه با علم غيبى امامان« بحارالانوار، ج 58، ص 138» به نقل از« بصائر الدّرجات» با سند متّصل خود از بعضى از اصحاب أميرالمؤمنين( ع) نقل كرده است كه: عبدالرّحمن ‏بن‏ ملجم مرادى با جماعتى از مسافرين و وافدين مصر در كوفه وارد شد و آن‏ها را محمّد بن‏ أبى‏ بكر فرستاده بود، و نامه‏ ى معرّفى‏ آن مسافرين و وافدين در دست عبدالرّحمن بود. چون آن حضرت نامه را قرائت مى‏ كرد و مرورش به نام عبدالرّحمن‏ بن‏ ملجم افتاد، فرمود: تو عبدالرّحمانى؟ خدا لعنت كند عبدالرّحمن را! عرض كرد: بلى اى اميرمؤمنان! من عبدالرّحمن هستم! سوگند به خدا اى أميرمؤمنان من تو را دوست دارم! حضرت فرمود: سوگند به خدا كه مرا دوست ندارى! حضرت اين عبارت را سه بار تكرار كرد. ابن‏ ملجم گفت: اى اميرمؤمنان! من سه بار سوگند مى‏ خورم كه تو را دوست دارم؛ آيا تو هم سه مرتبه سوگند ياد مى‏ كنى كه من تو را دوست ندارم؟ حضرت فرمود: واى بر تو! خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از اجساد خلق كرده است، و قبل از خلق اجساد، ارواح را در هوا مسكن داده است. آن ارواحى كه در آنجا با هم آشنا بودند در دنيا هم با هم انس و الفت دارند، و آن ارواحى كه در آن‏جا از هم بيگانه بودند در اينجا هم اختلاف دارند؛ و روح من روح تو را اصلًا نمى ‏شناسد! و چون ابن‏ ملجم بيرون رفت حضرت فرمود: اگر دوست داريد قاتل مرا ببينيد، او را ببينيد. بعضى از مردم گفتند: آيا او را نمى‏ كشى؟ يا آيا ما او را نكشيم؟ فرمود: سخن از اين كلام شما شگفت ‏انگيزتر نيست؛ آيا شما مرا امر مى‏كنيد كه قاتل خود را بكشم؟

17422

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم: 1. ناظر به جواب سوال 17397 و با توجه به بیان امام خمینی (ره) در ومیض 12 مصباح کارکرد این سفر چهارم که بالتبع برای ائمه حاصل می شود چیست؟ 2. و آیا این بالتبع را می توان برای افراد دیگر نیز محقق بدانیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث مفصل می‌خواهد که جایش کلاس و درس است. موفق باشید

17003
متن پرسش
سلام: در جلسه امروز (شنبه) اشاره ای به سخنرانی امام خمینی در مورد کاپیتولاسیون داشتید. اگر امام خمینی با سنت خدا آشنا بودند و معنای «اجر عظیم» را دریافته بودند و به وعده خدا اعتماد داشتند چرا چند شب نخوابیده بودند و اظطراب داشتند و ناراحت بودند و آرزوی مرگ می کردند و گفتند اسلام از دست رفت؟! با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت حق هدیه‌ای بزرگ به نام اسلام از طریق رسول خود«صلوات‌اللّه‌علیه» به بشریت داده تا رجوع به حضرت حق را از آن طریق در مقابل انسان‌ها بگشاید. حال اگر عده‌ای این راه را در حجاب ببرند، وظیفه‌ی همه‌ی مسلمان‌ها است که نگران باشند. و آن کسانی که بهتر و بیشتر متوجه‌ی ارزش اسلام عزیز هستند، بیشتر نگران خواهند بود. زیرا از طرف حضرت حق کوتاهی نشده است، چرا ما کوتاهی کنیم؟ امثال حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در چنین مواقعی، حتماً نگران خواهند بود که نکند کوتاهی نمایند و همین نگرانی بود آن اجر عظیم یعنی انقلاب اسلامی را به ایشان مرحمت فرمود. و در همین رابطه که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» همه‌ی تلاششان آن بود که اسلام بماند، خداوند به آن حضرت خطاب می‌کند: « لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ (3)/شعراء) گویا از فرط نگرانی از این‌که مردم ایمان نمی‌آورند و تحت تأثیر نظام ابوسفیانی هستند، می‌خواهی غالب تهی کنی. موفق باشید

16242

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: چنانچه من مقداری پول داشته باشم، که الآن به آن نیاز ندارم، از منظر اسلام، بهترین کار کدام یک از موارد زیر است؟ 1. آن را پس انداز کنم برای روزی که ممکن است به آن احتیاج پیدا کنم؟ 2. آن را به دیگری قرض بدهم، تا هم مشکل شخص دیگری حل شود و هم در موقع نیاز، به من برگرداند؟ 3. آن مقدار پول را، به دیگری ببخشم و یا انفاق کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر سه مورد در جای خود خوب است. معلوم است که اگر نیازمندی باشد که باید به او انفاق کرد و نمی‌تواند قرض را تحمل کند، باید به او داد و اگر کسی نیازمند قرض است، معلوم است جایی برای پس‌انداز نمی‌ماند. موفق باشید

15938

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: ببخشید دو سوال از حضور حضرتعالی دارم: 1. اگر آقای x با سعه وجودی مثلا به اندازه 10 به فنای ذاتی و سپس به بقا بالله برسد در صورتی که بی سواد و درس نخوانده باشد؛ اما اگر همین آقای x عالم دینی و مجتهد و ذوفنون و دارای سواد بالا و درس خوانده باشد بعد با همان سعه وجودی مثلا 10 به فنای ذاتی برسد و سپس بقا، در کدام یک از این دو حالت شخص با رسیدن به عالم بقا که در آن جا مقام اولیاء کامل برحسب سعه وجودی آنهاست، دارای سعه وجودی بیشتر و به تبع آن مقام بالاتری دارد؟ 2. و بالفرض اگر عالم بودن و درس خوانده بودن در سعه وجودی تاثیر دارد و آن را زیاد می کند، آیا همه علوم مثلا فیزیک و شیمی و زیست و.. در افزایش سعه وجودی تاثیر دارند یا فقط علوم دینی مثل حدیث و فقه و...؟ خواهشا ارجاع به سوال دیگر ندهید و همچنین مثل اکثر اوقات طوری جواب دهید که بله یا نه بودن جواب برایم روشن شود نه اینکه در آخر، جواب و توضیحات داده شده برایم مبهم باقی بماند و نتوانم جواب را از آن استخراج کنم. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در این مقامات این نوع علوم رسمی نه‌تنها کارآرایی ندارند، بلکه به قول خواجه عبداللّه انصاری در منازل انتهایی، مانعِ سیر نیز می‌باشند و یکی از کارهای سالک در آن منازل، آزادشدن از آن محفوظات و مفهومات است. با توجه به این امر جایی برای قسمت بعدی سؤال‌تان نمی‌ماند. موفق باشید

14340
متن پرسش
با سلام: کتاب معرفت نفس شما را خواندم اما معنی دقیق روح را در «نفخت فیه من روحی» نفهمیدم. آیا همان عقل کل است یا نه؟ لطفا کمی توضیح دهید. و همچنین در مراتب ناسوت و ملکوت و... آخرین مرتبه را لاهوت بیان کردید پس مقام هاهوت چیست؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واژه‌ها در مورد «نفخت من روحی» مهم نیست، مهم توجه به این نکته است که حضرت حق حقیقتی متعالی از عالم معنا را در کالبد آماده‌ی انسان دمیده و شما آن را به عنوان نفس ناطقه در خود احساس می‌کنید که عقل، یکی از ابعاد آن است 2- این تقسیم‌بندی‌ها خیلی استاندارد نیست، بیشتر با مبانی هیئت گذشته گفته شده است. بهترین تعبیر همان ناسوت و ملکوت و جبروت است. موفق باشید

14179
متن پرسش
سلام علیکم: آقای طاهرزاده در جواب آن کاربری که گفتید که طلبه همه کارش خلوت با خداست لطفا کمی مطلب را روشن کنید چون عموما طلبه هایی را می شناسم که در فضای سلوکی و کمالی خودشان قدم بر نمی دارند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طلبه یعنی کسی که با خدا معامله کرده است که تماماً زندگی خود را در تفقه در دین بگذراند و آن‌چه را که خدا برای بشریت تشریع فرموده است به انسان‌ها برساند و خدا هم امورات او را متکفّل شود. از این جهت تمام فکر و ذکر یک طلبه، تعمقِ عقلی و قلبی در دین خداست. موفق باشید

13640
متن پرسش
با عرض سلام: در مورد کتاب کامل الزیارات می خواستم ازتون سوال کنم. این کتاب به لحاظ سندی تا چه حد معتبر هست؟ و یک سوال دیگه اینکه آیا اصلا چنین کاری، یعنی اینکه ما بیاییم و احادیث معصومین را صرفا در یک موضوع گردآوری کنیم و کتاب بشود؛ آیا چنین کاری درست هست؟ اصلا چرا خود ائمه چنین اقدامی نکردند؟ آیا ما اجازه چنین کاری را داریم؟ بنده کتاب کامل الزیارات را نخوانده ام. ولی به عینه دیده ام که این کتاب، فارغ از انگیزه مولف آن، به گسترش و بسط عوام زدگی دامن زده و می زند. چرا که این نحوه گردآوری احادیث معصومین که تنها به یک یا چند موضوع مورد اشاره آنها می پردازد؛ باعث می شود که خواسته یا ناخواسته احادیث دیگر آنها به حاشیه برود. مخصوصا در زمانه ما که کم توجهی به جنبه های معرفتی دین، حقیقتا خسارت های زیادی را به بار آورده است. در چنین فضایی که تفکر و معرفت به حاشیه رفته است؛ به نظر بنده امثال این کتاب می توانند نقش تخدیری داشته باشند و فرد با دیدن احادیثی که در فضیلت عزاداری و اشک بر اباعبدالله گفته شده، به کل خود را بی نیاز از رجوع به بقیه جنبه های دین می یابد و باعث توقف و رکود شخص در برخی وجوه خاص دین می شود. البته بنده باز هم تاکید می کنم که این کتاب را نخوانده ام و صرفا دارم از روی آثار این کتاب، درباره آن قضاوت می کنم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک کار لازمی است که جناب ابن قولویه انجام داد که پا به پای امام، نحوه‌ی زیارت ائمه را همراه با برکات زیارت آن ذوات مقدس برای ما گزارش کرد. می‌ماند که ما از آن درست استفاده کنیم و هرگز نباید تصور کنیم این کار موجب می‌شود تا ما از بقیه‌ی روایات ائمه محروم شویم. موفق باشید

11854
متن پرسش
بسم تعالی سلام علیکم: استاد در کتاب مقام لیله القدری فاطمه سلام الله علیها فرمودید، که چون هدف از خلقت انسان ها، عبادت است و انبیا و اولیا آمده اند تا آن را برای ما روشن کنند و چون مصداق بالفعل عبودیت حضرت زهرا (س) است پس هدف از خلقت حضرت رسول (ص) و حضرت امیر (ع)، حضرت زهرا (س) هستند. اینجا یک سوال برای بنده پیش امده امد که، خود آن حضرات مصداق بالفعل عبودیت هستند و در نتیجه هدف خلقت، دیگر چه نیازی است که گفته شود، که هدف حضرت امیر (ع) و حضرت رسول (ص) را حضرت زهرا (س) قرار داد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در همان کتاب عرض شد که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و حضرت علی«علیه‌السلام» در عین آن‌که بنده‌ی محض خداوند هستند، ولی پوشش نبوت و امامت آن‌ها موجب می‌شود که افراد نتوانند عبودیت آن‌ها را به آن صورت که هستند بنگرند و از این جهت نظر به زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» و مقصدِ خلقت‌بودنِ ایشان شده. موفق باشید

11057
متن پرسش
با سلام خدمت شما. من از کتاب حلیة المتقین چیزهای زیادی یاد گرفتم مخصوصاً از بخش وظایف زن و شوهر نسبت به هم که بسیار برای من راهگشا بود و روایات زیبای آن مرا شگفت زده می کرد و من هم برای دوستان می گفتم و آنها نیز وظایف خود را نسبت به شوهرانشان می دانستند و از آن پس بهتر عمل می کردند تا اینکه فهمیدم این کتاب سند صحیح روایی و متنی ندارد. حال سوال من از شما این است که آیا درست است که این کتاب سند صحیحی ندارد؟ و اگر ندارد آیا بخش وظایف همسران جز مطالب بی سند است؟ اگر این هم جوابش مثبت بوده پس ما زنان که به عشق صحیح بودن این مطالب زندگیمان پر عشق و محبت شده حکممان چیست؟ آیا باز از پیامبر نقل کنیم این ها را؟ حالا که ثوابش را برده ایم یا نه بماند ولی من می خواهم بدانم می توانیم به طور قطع این روایات را به ائمع ای که در کتاب آورده نسبت دهیم؟ یک زحمت دیگر اینکه لطف بفرمایید کتابی صحیح السند در رابطه ی وظایف همسران نسبت به هم و یا کتب دیگر در این رابطه مفیدند بفرمایید چون من باید مطالب را برای گروه استاد اشترانی هم بفرستم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید علماء به ما فرموده‌اند در روایات اخلاقی خیلی به دنبال سند آن نباشید. حساسیت سند برای روایات مربوطه به روایات فقهی است، به همین جهت می‌فرمایند با رعایت روایات اخلاقی ثواب آن را خواهید برد و مرحوم مجلسی خودش می‌داند که نباید در روایات اخلاقی نسبت به سند آن حساس بود. بسیاری از روایات «حلیة المتقین» در کتاب‌های دیگر با سند معتبر نقل شده، ولی نیاز نیست حساسیت نشان دهیم. مطابق توصیه‌های آن عمل کنید و به بقیه هم توصیه کنید تا دوچندان ثواب ببرید. کتاب آیین همسر داری از آیت الله ابراهیم امینی در این مورد مفید است. موفق باشید
نمایش چاپی