بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5154
متن پرسش
سلام لطفا به سوالی که پرسیدم با نام عادت زده جواب بدین خیلی میخوام بدونم شما چجور بین ازدواج وادامه تحصیل اونم برای کسی که بی نظمی وتنبلی کرده وعقب شده جمع میبندید اجرتون با مادرم حضرت زهرا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءالله با برنامه‌ریزی و قراردادن هرکاری در جای خود کار جلو می‌رود. موفق باشید
2612
متن پرسش
باسلام خدمت استاد گرامی با عرض پوزش بابت اینکه وقت شما را میگیرم چند سوال داشتم که اگر لطف کنید جوابی دهید ممنون می شوم 1- امام خامنه ای در یکی از سخنرانی ها در بین طلاب فرمودند که امام خمینی هم از لحاظ فلسفی و از لحاظ عرفانی در مکتب ملاصدرا هستند ولی طبق آنچه ما از شما و دیگران شنیده ایم امام در عرفان محی الدینی بودند آیا این تناقض است؟ 2- بعضی از کارشناسان مانند آقای دکتر فیاض معتقدند عرفان محی الدین و مولوی بازتولید عرفان مسیحیت و یهودیت در اسلام است و عرفان این دو با عرفان حافظ در تناقض است مولوی از کثرت به وحدت میرسد ولی حافظ برعکس از وحدت به کثرت می رسد اگر میشود پیرامون این صحبت ها منابع مطالعاتی ارائه فرمایید 3- یک بحث خیلی مطرح است بر ضد ملاصدرا اینکه شارحان ملاصدرا مانند علامه طباطبایی و مرحوم آشتیانی و علامه حسن زاده و... فعالیتی برای انقلاب و مبارزات انجام نداده اند پس فلسفه صدرایی در اندیشه امام خمینی تاثیری نداشته است مثلا به این جملات امام خامنه ای توجه کنید : «پدرم با مرحوم علامه طباطبایی خیلی دوست بودند، ساعتها در منزل پدرم می‌نشستند و با یکدیگر صحبت می‌کردند ... من به عنوان یک طلبه جوان، درباره مسایل مبارزه با ایشان بحث می‌کردم و می‌گفتم: شما چرا در این فضای مبارزه وارد نمی‌شوید؟ ... ایشان می‌گفتند: ... ما در برهه‌ای از زمان می‌توانستیم تأثیر بگذاریم - مرادشان زمان مشروطه و بدو ورود تمدن جدید بود- ولی گناه بزرگی واقع شد که آن وقت، این کار تعفیب نشد؛ اما دیگر حالا وقت گذشته است و فایده‌ای ندارد ... این مبارزات به نتیجه‌ای نخواهد رسید و این نظامی که ما می‌بینیم بر سر کار است، با این حرفها و با این یک‌ذره و دو ‌ذره، از بین نخواهد رفت". شما ببینید، عالم روشن‌بیی مثل علامه طباطبایی - که دیگر در مورد روشن‌بینی و اگاهی ایشان، هیچ‌کس شک ندارد... - تعبیرش از واقعیت جامعه این طوری بود که می‌گفت فایده‌ای ندارد" حوزه و روحانیت، ج1، ص56. 4- شما خیلی روی ملاصدرا مانور میدهید ولی امام خامنه ای اصلا روی ایشان و اندیشه هایش مانور نمی دهد وحتی در استفتایی میفرمایند : س 1325: آیا تدریس و تحصیل فلسفه در حوزه‏هاى علمیه دینیّه جایز است؟ ج: یادگیرى و تحصیل فلسفه براى کسى که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینى‏اش نمى‏شود اشکال ندارد و بلکه در بعضى از موارد واجب است. یا امام در سخنرانی هاشان از ملاصدرا حرفی نمی زدند و فقط در مقابل کمونیست از فلسفه ی اسلامی صحبت می کنند که بعضی می گویند این برای آن بود که آنها در کفر محض بودند ولی ما در توحید هستیم و این امر(توصیه ی فلسفه اسلامی به کمونیست) دلیل نمی شود که ما بخواهیم بر مبنای فلسفه ی اسلامی برنامه ریزی کنیم و استراتزی بنویسیم 5- چرا امام علی سلام الله علیه در دعای کمیل عباراتی مانند " پوست بدنم نازک است و بدن من ضعیف است" را در مورد عذاب الهی بکار میبرند در حالی که غذاب آخرت به بدن دنیایی ربطی ندارد؟ (در آشتی با خدا گفتید که بدن آخرتی از جنس بدن این دنیا نیست) ببخشید که سرتان را درد آوردم اگر هم وقت پاسخگویی نداشتید این امر را به یکی از شاگردان محول کنید که وقت کمتری از شما گرفته شود با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- هرکس صدرایی شد عملاً با عرفان محی‌الدین نیز مأنوس می‌شود چون خودِ ملاصدرا همه‌ی تلاشش به گفته‌ی خودش آن بوده که سخنان عرفانی محی‌الدین را در دستگاه فلسفی تبیین کند 2- حضرت آیت‌الله جوادی در شرح فصوص‌الحکم محی‌الدین به‌خوبی ثابت می‌کردند تمام سخنان محی‌الدین مبتنی بر قرآن و روایات نبوی است و به هیچ‌وجه قبول نمی‌کردند که گفته شود این عرفان از بیرون از اسلام آمده باشد. کتاب «احیاگر عرفان» از آقای محمد بدیعی در این رابطه نکات خوبی دارد. در مورد مولوی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌» جلسه‌ای که در سال 1387 با شعرا داشتند فرمودند: «مثنوی همان طورکه مولوی می‌گوید: «هو اصول اصول اصول الدین» است و فرمودند موحوم مطهری هم با من هم‌عقیده بودند 3- حضرت امام در مصاحبه‌شان با حسنین هیکل می‌فرمایند مبانی من در انقلاب، در فلسفه، ملاصدرا و در فقه، مرحوم جواهر و در حدیث، اصول کافی بوده 4- برعکس این فرمایش شما تأکید رهبری بر روی آموزش فلسفه توسط طلاب در حد تکرار و تأکید است و تعبیرات حضرت امام در مورد ملاصدرا خیلی بیش از این‌ها است. بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» سخنان رهبری و حضرت امام را در مورد فلسفه‌ی صدرایی آورده‌ام. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» می‌فرمایند: «... به گمان ما فلسفه‌ی اسلامی در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشه‌ی انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت... می‌فرمایند: مکتب فلسفی صدرالمتألهین همچون شخصیت و زندگی خودِ او مجموعه‌ی در هم تنیده و به وحدت رسیده‌ی چند عنصر گرانبهاست. در فلسفه‌ی او از فاخرترین عناصرِ معرفت یعنی عقل منطقی و شهود عرفانی و وحی قرآنی، در کنار هم بهره گرفته شده و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانی و ذوق و مکاشفه‌ی عرفانی و تعبد و تدین و زهد و اُنسِ با کتاب و سنت، همه با هم دخیل گشته». 5- شاید نظرشان به بدن برزخی و مثالی باشد. موفق باشید
2181
متن پرسش
تفاوت تفسیر المیزان با سایر تفاسیر شیعه چیست و چرا شما از میان تفاسیر معتبر شیعه این تفسیر را غذای روح بشر امروز می دانید؟
متن پاسخ
کافی است شما در این رابطه به نظر شهید آیت‌الله مطهری«رحمة‌الله‌علیه» به‌عنوان یک قرآن‌شناس رجوع کنید که می‌فرمایند: «کتاب تفسیر المیزان ایشان، یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است... من می‌توانم ادعا کنم که بهترین تفسیر است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است... ». ملاحظه می‌کنید که شخصیت علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و تفسیر المیزان ایشان در ارتباط با ظلماتی که ما باید از آن عبور کنیم با هیچ‌یک از تفاسیر موجود قابل مقایسه نیست. زیرا تفسیر قرآن باید روشن کند از چه عالَمی باید عبور کرد و به چه عالمی باید نظر نمود. به اندازه‌ای که نگاه ما به قرآن درست باشد، به همان اندازه می‌توانیم با قرآن رابطه برقرارکنیم. اولین نکته‌ای که باید نسبت به قرآن بدانیم، جایگاه وجودی یا اشراقی قرآن است که فوق الفاظ، در عالم غیب موجود است و از آن مقام نوری بر قلب رسول خدا(ص) نازل می‌شود. قرآن در توصیف آن مقام می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ، عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ» (سوره‌ی شعراء، آیات 192تا 194) همان حقیقت نوری، در مقام ذهن رسول خدا(ص) ظهور می‌کند و حضرت صوت جبرائیل را می‌شنوند و رسول خدا(ص) در این رابطه فرمودند: «رَأَیْتُ جَبْرَئِیلَ فِی صُورَةٍ لَهُ سِتُّمِائَةِ جَنَاح‏» جبرئیل را دیدم در صورتى که ششصد بال داشت. و همان حقیقت نوری با نزول بیشتر به صورت صوت در می‌آید و رسول خدا(ص) آن را می‌شنوند و در نتیجه‌ی آن الفاظ قرآن شکل می‌گیرد. در راستای قوس صعود و نظر به مقام باطنی قرآن، خداوند می‌فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ، فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ، لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» آن قرآن، قرآنِ بلندمرتبه‌ای است، در کتابی پنهان، آن را مسّ نمی‌کند و کسی نمی‌تواند با آن تماس بگیرد مگر مطهرون. که البته مطهرون - به اعتبار آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب- بالإصاله اهل بیت هستند و بالتّبع هرکس به همان اندازه‌ای که از طهارت بهره‌مند است می‌تواند با حقیقت قرآن مأنوس باشد. آنچه در آیات مذکور باید مورد توجه قرار گیرد نظر به جنبه‌ی وجودی قرآن است که قلب‌های آماده و پاک از اعتباریات و منور به رعایت حرام و حلال الهی، می‌توانند از طریق جنبه‌ی وجودی و ملکوتی خود با جنبه‌ی وجودی قرآن تماس داشته باشند و بنا به گفته‌ی حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» که عمری است با المیزان به‌سر می‌برند : عین الیقین علامه سند علم الیقین ایشان است و علم یقینی که در المیزان ظهور کرده پشتوانه‌ای عین الیقینی دارد و ابتدا با چشم قلبی و شهودی و وجودی درک شده، همچنان که آن عین الیقین پشتوانه‌ای حق الیقینی دارد و صاحب آن به مقام فنا رسیده و با آن رویکرد المیزان نگاشته شده است.
11590
متن پرسش
سلام: لطفا بگویید تزکیه چیست؟ چه نوع تزکیه ای کنم تا بیشترین ثمره را بگیرم؟ سخت ترین تزکیه چیست؟ خواهشا یک کتاب درباره تزکیه معرفی کنید؟ (هم از خودتان و هم از دیگران) ده نکته را خوانده ام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیت اللّه شجاعی سه جلد کتاب تحت عنوان «مقالات» دارند، در این مورد بسیار مفید است، بنده نیز آن را شرح کردم. سی‌دی شرح صوتی آن را می‌توانید از مسئول این کار در گروه فرهنگی المیزان یعنی جناب آقای مهندس نظری بگیرید. شماره‌ی ایشان 09136032342 می‌باشد. موفق باشید

260

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
"هو الودود" سلام علیکم.در ابتدا به خاطر اینکه سوالم بسیار طولانی است عذر خواهی می کنم. من مشکلی(در حدود 7 ماه) داشتم و دارم و برای حل مشکلم جزواتی از سخنرانیهای شما مثل "چگونگی ادب خیال و ..."و "مبانی...حب اهل بیت"را مطالعه کردم اما... .برای طی طریق(در خرداد87) طبق حدیث "الرفیق ثم الطریق" دوستی را برگزیدم. هیچ مشکلی وجود نداشت تا اینکه یکی از دوستان به من گفت: رفاقت تو با فلانی دارای مشکلاتی است؛توضیح اینکه این دوست عزیز در رفاقتی با فرد دیگری داشته دچار مشکلاتی شده و احساس کرده همان مشکلات در رفاقت من نیز وجود دارد و برای همین از روی دلسوزی این تذکر را به من داد.مشکلاتی نظیر اینکه به قدری محبت میان دو طرف شدید می شود که نمی توانند دوری یکدیگر را تحمل کنند،موقع خواب و در طول روز و در موقع نماز و ... ذهنشان مشغول محبوبشان می شود(این ذهن مشغولی کلیدی ترین مشکل است)،مدام علاقه دارند که در طول روز با هم باشند و مشکلات فراوان دیگری که مجال گفتن نیست.با اینکه این مشکلات در رفاقت من وجود نداشت ولی من احتیاط کردم و با رفیقم صحبت کردم.خلاصه رابطه من با او عوض شد و آنگونه ای که در ابتدا فکر می کردم نشد. با باز شدن دانشگاه در مهرماه 87رابطه من با رفیقم کماکان مثل سابق بود.تا اینکه در آبان ماه بین من و همان کسی که به رفاقت من ایراد گرفته بود علاقه شدیدی(همانند رفاقت اولم)بوجود آمد.(لازمست که بگویم که ما در دانشگاه امام صادق تحصیل می کنیم و هم اکنون سال سوم را به پایان رساندیم.اکثریت بچه ها متدین هستند.این فردی که به رفاقت من ایراد گرفته بود فردی مکتبی، بسیار متدین و اهل نماز شب و... می باشد.اینها را برای این گفتم که ما سعی کردیم رفاقتمون برای خدا باشد).هر دوی ما(یعنی من و فردی که به رفاقت من ایراد گرفته بود)به مشکلاتی که در بالا به چندتای اشاره کردم واقف بودیم از طرفی هم هر کداممون یک بار رفاقتش بهم خورده بود و تصمیم گرفتیم که با عبرت از گذشته رفاقت را آغاز کنیم.در 3،2 ماه اول با اینکه علاقه و محبت بین ما فوق العاده و بسیار شدید بود ولی هیچکدام از مشکلات بالا وجود نداشت.تا اینکه بعد از دهه اول محرم که بعد از 9 روز به دانشگاه آمدم مورد کم توجهی رفیقم قرار گرفتم.اینجا بود که مشکلات شروع شد.حس عجیب و غیر قابل توصیفی بود.ذهن مشغولی،حساسیت نسبت به کارهای او و حسی که مدام فکر میکردم که داره نگام می کنه و .... .شروع به رفع مشکل کردم و با استاد فلسفه و عرفانی که در دانشگاه بود مشورت کردم و یکی از پیشنهادات ایشان مطالعه جزوه "چگونگی ادب خیال و..."بود.ولی مشکلم روز به روز بدتر می شد تا اینکه مشکل عظیم و غیر قابل تصوری بوجود آمد.محبت اهل بیت از من گرفته شد(=ناامیدی مطلق).فهمیدم چرا اینگونه شد.خدا فرموده قلب، جای یک نفره و اگر غیر من را وارد قلب کنی آنچنان تو گرفتار آن عشق میکنم که... ،لذت مناجات از من گرفته شد و ... دیگه از خودم بدم می اومد و به هر دری می زدم فایده نداشت.جزوه "مبانی نظری و عملی حب اهل بیت"شما را خواندم ولی در آن هیچ روش عملی نیافتم.خلاصه اینکه مذبذب شده بودم.یکروز حالم از لحاظ معنوی بسیار عالی بود ولی به عصر نرسیده،حالم180 درجه برمی گشت و ... .حالم در تعطیلات 10 روزه بین دوترم و 20 روزه عید بسیار خوب بود وفکر کردم مشکلم حل شده ولی به محض ورود به دانشگاه و دیدن آن فرد دوباره بهم میرختم و روز از نو روزی از نو.این روال ادامه داشت داشت تا اینکه با آن فرد(در هفته سوم خرداد88 و 10 روز مانده به امتحانات) صحبت کردم و به او مشکلاتم را گفتم و گفتم که رابطه ما باید به حداقل برسد و او هم قبول کرد ولی مثل اینکه او منتظر همین فرصت بود و حداقل را هم حفظ نکرد و رابطه به صفر مطلق رسید. الآن میخواهم در مورد بدترین و سخت ترین روز زندگیم با شما صحبت کنم.ظهر روز جمعه(5 تیر88) و روز قبل از شروع امتحانات برای مباحثه به دانشگاه رفتم.به شب نرسیده حالتی به من دست داد که چیزی کمتر از جنون نبود.در سخت ترین شرایط و با ارتکاب بزگترین گناهان،تا به حال اینگونه به خدا التماس نکرده بودم و اینگونه اهل بیت را قسم نداده بودم ولی فرجی حاصل نشد و شیطان هم از این ناامیدی محض، کمال استفاده را برد و .... الآن تنها و تنها راه حل را در انصراف از دانشگاه میدانم که با مخالفت بسیار شدید پدر و مادرم مواجهم که راضی کردن آنها تقریبا محال است. تنها سرمایه ام محبت خدا و اهل بیت بود که از دست داده ام و شک ندارم تا زمانی این مشکل وجود دارد،سرمایه ام باز نخواهد گشت. از شما میخواهم تا با راهکار عملی بنده را راهنمایی کنید. باز هم از طولانی شدن بسیار زیاد سوالم که بیشتر شبیه درددل بود عذر خواهی می کنم.بنده را از دعای خیرتان محروم نفرمایید.یا علی مدد
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام: ای رفیق! نقش بازی‌گری های خیال،‌نقش عجیبی است. عجیب تر آن که خیالات آن‌چنان خود را جدی نشان می‌دهند که آدم نه تنها آن‌ها را جای واقعیات و حقایق می‌نشاند بلکه از نظر به واقعیات و حقایق غافل می‌گردد،‌ و عجیب تر از عجایب این است که فراموش می‌کنیم خیالات با همه‌ی شدتی که در ابتدا دارند،‌چیزی نمی‌گذرد که چون آبی در شن‌زار فرو می‌روند و جز خاطره‌ای از آن هیچ جای پایی در جان ما از خود نمی‌گذارد. آری برادر! نه نیاز است که بی‌تابی کنی تا از دست این خیال‌ راحت شوی و نه نیاز است دانشگاه را ترک کنی، فقط متوجه باش یک خیال است و مثل سایر خیالات و محبت‌هایی که با رفقای قبلی‌ات داشتی،‌می‌آید و می‌رود. کمی حوصله بفرمایید. همه‌چیز برمی‌گردد سر جای خودش، آنچه می‌ماند همان حالت معنوی قبلی است و محبت به ذوات مقدسه و دل‌دادن به آن‌ها،‌گاهی آدم مصداق‌ها را اشتباه می‌کند. ورزش خود را ادامه دهید،‌با پدر و مادرتان ارتباط بیشتر داشته‌ باشید، جای رفاقت‌ها را عوضی نگیرید. چیزی نمی‌گذرد که به ریش خود می‌خندید. موفق باشید
186

بدون عنوان*بازدید:

متن پرسش
با عرض سلام لطفا بفرمایید ایا اگر کسی دین خود را از اسلام به ادیان دیگر تغییر دهد مجازات او اعدام است ؟ اگر جواب مثبت است لطفا دلایل آن را ذکر کنید . التماس دعا
متن پاسخ

سلام علیکم :
باسمه تعالی
اصل موضوع یک موضوع فقهی است و بنا به حکم الهی انجام می‌شود، و مسلّم پروردگارخیر خواهی که تمام شرایط را برای کمال بشر فراهم کرده وقتی حکم اعدام برای شخصی تشریع می‌فرماید نظر به جنبه‌ی کمالی جامعه دارد، و در همان راستا برای بشر دین ‌آورده تا انسان‌ها در ظلمات زندگیِ دنیایی پوچ و بی‌ثمر نگردند. پس شاید بتوان گفت کسی که با روبه‌روشدن با اسلام و این‌همه زیبایی که این دین با خود دارد، به اسلام پشت کند در اوج فساد و پستی است و چنین انسانی نبودنش برای خود و دیگران بهتر از بودنش است. والله اعلم
موفق باشید

10686
متن پرسش

سلام استاد عزیز: نظرتان راجع با این مطلب چیست؟ جدیدا چیزی که خیلی ناراحتم می کند شور و شوق رفقای حزب الهی!! برای ثبت نام و شرکت در پیاده روی اربعین است. بدعتی است که تقویت گفتمان اسلام آمریکایی و به حاشیه راندن اسلام ناب و ضد استکباری اولین نتیجه آن است. و عجیب هم موفق بوده. مناسک جدید التاسیس (اگر شیخ انصاری را خیلی قدیم نگیریم) یا لااقل جدیدالحیاتی که با موفقیت طراحان آن و استقبال گسترده عشاق زیارت کربلا حتی حزب الهی ها!!! مواجه شده. چند کد لااقل برای شک کردن به درستی حرکت میلیونی عشاق امام حسین: 1- اجتماع اربعین بزرگتر از اجتماع عاشورای کربلاست. و عاشورا سالروز جهاد و شهادت است و اربعین، سالروز اولین زیارت! برجسته تر شدن اربعین از عاشورا یعنی چربیدن «اسلام زیارتی» بر «اسلام جهادی» در یک ساحت. مثلا اجتماع مردمی. مثلا چرا پیاده روی عزاداران را در عاشورا با این عرض و طول نداریم ولی در اربعین داریم؟ عاشورا که هم حس و حال و فضا آماده تر است و هم تعطیلات بیشتری داریم؟ 2- جهاد علیه ظلم و شهادت امام حسین مقوله ایست جهانی که می تواند همه آزادیخواهان را زیر بیرق امام حسین (علیه السلام) جمع کند. گاندی هندو و گلسرخی مارکسیست و ... اما زیارت مختص شیعه است و جدیدا در تقابل با بعضی قرائت های اهل سنت که آن را مثلا کفر می دانند توسط کسانی که دشمن خویش را سنی ها گرفته اند در حال پررنگ شدن است. عاشورا و جهاد و شهادتش برای طرد استکبار و ظلم است و همه مظلومین را در گفتمان خود وارد می کند اما برجسته سازی «زیارت»، تقویت گفتمان شیعه در تخاصم با گفتمان سنی است. پیاده روی و تجمع میلیونی اربعین در سالروز اولین زیارت قبر امام حسین، کارکردی ندارد جز اینکه استمرار و بیشتر شدن «زیارت» را در چشم مثلا وهابیت کند. چه در چشم کردنی! بزرگترین اجتماع جهان! 20 میلیون سال گذشته و احتمالا امسال خیلی بیشتر از پارسال. مانور و قدرت نمایی شیعه در برابر اهل سنت یا به بیان حضرات وهابیت و ایجاد رعب در این دشمنی که باید اصلی باشد! بازتولید گفتمان شیعه در تخاصم با غیریتش؛ گفتمان تسنن. تضاد کامل با آرمان وحدت.... 3- فلذا همین است که می بینیم سردمدار دعوت به پیاده روی اربعین در میان مراجع، سید صادق شیرازی است. (لینک نمی دهم، خودتان در گوگل سرچ کنید). حتی وحید هم خیلی کمتر از شیرازی به آن تاکید دارد. اصلا خیلی کم اشاره کرده. شیرازی است که اربعین را روز جهانی «لبیک یا حسین» نام نهاده. 4- ولی رهبری که در مورد حرکت های خیلی کوچک تر مانند اردوهای جهادی بارها صحبت و آن را تایید کرده اند و از اهمیت و فایده آن گفته اند، تا کنون کلامی درباره این حرکت عظیم! نگفته اند. عجیب نیست؟ حرکتی عظیم و میلیونی و پر از معنویت و زیبایی عشق پیر و جوان به امام حسین و به جان خریدن غایت دهن سرویسی برای «زیارت» امام حسین.. 5 - در ادامه مناسک سازی ها و پررنگ کردن مناسک های از پیش موجود است. روندی که تپه هایی تولید می کند و بر تپه های قبلی خاک می ریزد تا کوه شوند و قله عاشورا دیگر شاخص و راهنما نباشد... پهن کردن فاطمیه تا 20 روز و جدیدا پیشنهاد پهن تر شدن تا یک ماه (بگذریم از اینک در زمان امام اصلا در تقویم نبود و ...)، دهه نو پدید صادقیه، محسنیه، دهه جعلی کرامت، دهه بزرگداشت امام هادی (ع)، هفته برائت .... (تفصیل این مورد را قبلا گفته ام و شاید بعدا هم بگویم) اجمالا ارجاع به صحبت آقا درباره لزوم انحصار راه انداختن دسته عزاداری به عاشورا (این هم برای ولایتمداران بی تحلیل که لااقل آقا را قبول دارند).

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیبایی‌های حرکت شیعه همیشه حیرت‌آور است. اعمال امّ داود را که در 13 تا 15 ماه رجب می‌توان انجام داد با آن همه برکات که شرط آن روزه‌داری است با اعتکاف در این ماه همراه می‌کند تا نورٌ علی نور باشد. پیاده به زیارت امام حسین«علیه‌السلام» رفتن که در روایات ما هست از یک طرف، و در اربعین به زیارت حضرت‌رفتن که حضرت امام عسکری«علیه‌السلام» بر آن تأکید دارند و آن را نشانه‌ی تشیع می‌دانند، از طرف دیگر را در حماسه‌ی پیاده‌روی اربعین جمع می‌کند تا هویت تشیع را که حقیقت اسلام است به نمایش بگذارد. بنده در متنی که روی سایت تحت عنوان «حضور تاریخی ما در راستای اربعین حسینی» به عنوان سرفصل سخنرانی‌ام هست، عرایضی داشته‌ام، شاید کمک کند. این‌که امسال ملاحظه می‌فرمایید در موضوع اربعین سازمان حج و زیارت وارد شد به جهت تأکید مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» بود و اساساً وقتی از عاشورا سخن گفته می‌شود شامل لوازم آن از جمله اربعین نیز می‌شود. شما از حرکت جابربن عبداللّه انصاری آن صحابه‌ی صاحب اسرار پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» و تلاشش برای زیارت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در اولین اربعین غافل نباشید زیرا او متوجه است که با حفظ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» اسلام در فضای خفقان اموی محفوظ می‌ماند و امیدی را که امویان با شهادت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» داشتند را، ناامید کرد و نگذاشت کربلا فراموش شود. بنده در کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» بحثی را صرفاً در رابطه با زیارت اربعین کرده‌ام تا جایگاه اربعین جهت حفظ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» و به بارنشستن حرکت آن حضرت معلوم شود. موفق باشید

3237
متن پرسش
ضمن سلام و احترام ، نظر جناب عالی راجع به آموزش های تشعشع دفاعی استاد طاهری (عرفان حلقه ) چیست ؟ یک نمونه از فیلم کامل سه ساعته ی آن را در آدرس...
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:حیف من و شما نیست که مشغول این حرف‌ها شویم و سخنان متقن عرفای بزرگی مثل حضرت امام را رها کنیم و به این حرف‌های وَهمی بپردازیم؟ موفق باشید
4995
متن پرسش
سلام علیکم... ببخشید..در آیه ی 143 بقره مگر خدا علم ندارد که چه کسانی از رسول پیروی می کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اصطلاح علم کلام این موارد را علم فعلی خداوند می‌دانند و نه علم ذاتی او، بدین‌معنی که می‌گویند منظور آیه آن است تا در فعل مخلوقات روشن شود که خدا می‌داند، خداوند زمینه‌ای را فراهم کند تا روشن شود چه کسی چه کاره است و اگر فردا خواست کسی را محاکمه کند معلوم باشد بی‌حساب نبوده. موفق باشید
2252
متن پرسش
با سلام بنده از کتابهای استاد بسیار استفاده کردم وتا به حال کتابهای ایشان را به افراد زیادی معرفی کرده ام واثر آن را هم دیده ام. مشکل اینجاست هم من وهم اطافیان من که کتابهای استاد را مطالعه میکنیم دچار نوعی افراط میشویم در عمل وهمین باعث میشود که مشکلاتی درست شود میخواستم خود استاد جواب دهند که دلیل این امر چیست وچگونه از آن جلوگیری کنیم وقتی که به شخصی کتاب ایشان را معرفی میکنیم. موفق وموید باشید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شاید اشکال از آن‌جا باشد که عزیزان متوجه نیستند زمینه‌ی آن‌چه را حق می‌دانند فراهم نیست و نباید فکر کنند از فردا آن‌چه را حق تشیخیص دادند بدون کم و کاست باید عمل کنند در حالی که خود شریعت مطالب را به واجب و حرام و مستحب و مکروه تقسیم نمود تا در ابتدا تنها از واجب شروع کنیم و به حرام رجوع ننماییم. از طرفی جامعه‌ی ما آن‌چنان گرفتار غرب‌زدگی تاریخی است که نمی‌تواند به راحتی برگشت به اسلام را در سبک زندگی‌اش تحمل کند و اگر کسی خواست به سبک زندگی دینی رجوع کند متهم به افراط‌گری می‌شود. موفق باشید.
11468
متن پرسش
سلام علیکم: نظر جناب عالی در مورد فرمایشات جناب عباسی که در زیر می آید چیست؟ «... یکی از مهم ترین تفاوت های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهرنشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا در قرآن از واژه «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟! پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که : «(ان الذین امنوا و هاجروا…»(۱) طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون، شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین (ع) این انحراف را ایجاد کرده است...» _____________________________________________________________ متن کامل: ویژگی‌های جامعه هجری و مدنی ویژگی های جامعه هجری (اسلامی) و جامعه مدنی (غربی) را پس از مطالعه با وضع موجود جامعه خودمان مقایسه کنید... تبیین جامعه ای که حضرت مهدی (عج) خواهد ساخت، گزاره ای است که باید در بعد عقلانی به آن بپردازیم. افق نمایی این جامعه در سیاست استراتژیک و در گزینه های آینده شناسی، بحث بسیار مهمی می باشد. جامعه ای که امام زمان (عج) محقق می کند چیست؟ یا بهتر بگویم، چه چیز نیست؟ مگر این طور نیست که بسیاری از گزینه ها که امروز وجود دارد بدعت است و باید از بین برود؟ مگر مهم ترین کارکرد حضرت مهدی (عج) در حرکت مقدسش بدعت زدایی نیست؟ تبیین جامعه مهدوی یکی از شاخص های حرکت استراتژیک در تبیین آینده است. شاخص نظام متمدن امروز در تبیین حرکت اجتماعی، مفهوم جامعه مدنی است که این جامعه مدنی، نقطه مقابل جامعه مهدوی است و از دو مفهوم تشکیل می شود؛ یک: جامعه ؛ دو: مدنیت. مدنیت و تاریخ از منظر جامعه مدنی و جامعه مهدوی از کنار هم جمع شدن انسان ها جامعه تشکیل می شود که یا به صورت ساده و بدوی و صحرایی است و یا روستایی و شهری. تبیین مدرنیته به این معناست که محیط روستایی، که محیطی عاطفی است به سمت محیط و جامعه شهری پیچیده – که هر چیزی در آن برای خودش تعریفی دارد – حرکت کند. اما مفهوم کلمه مدنیت به معنای شهرنشینی است؛ یعنی آرام آرام شهرنشینی موضوعیت پیدا کند و افراد جامعه، علاقه مند به شهر نشینی شوند، ارزش های شهر نشینی در جان و دل آنان رسوخ کند و به تمدن برسند و متمدن شوند. در جامعه مهدوی شهرنشینی وجود دارد؛ ولی با آن شهرنشینی که در نظام غرب حاکم است، تفاوت دارد. بدوی نیست؛ ولی پیچیدگی مدرن را ندارد. چون در جامعه مهدوی، مبانی، درست گذاشته شده اند، لذا انسان ها کج حرکت نمی کنند تا برای آنها هزاران سیستم کنترلی نصب شود. تاریخ بشر را به دو بخش غارنشینی و شهرنشینی، متمدن و غیرمتمدن تقسیم می کنند. اما تاریخ در دکترین مهدویت با ویژگی های جامعه مدنی تفاوت دارد. تاریخ در دکترین مهدویت، برخلاف جامعه مدنی، به دو بخش عمده تقسیم می شود، یکی از ابتدای خلقت تا بعثت پیامبر اسلام (ص) و دیگری از هجرت پیامبر (ص) تا مهدویت. این دو بخش، سه مقطع را در بر می گیرد مقطع اول: از حضرت آدم (ع) شروع می شود و با حضرت ابراهیم (ع) که در زمان او ادیان ابراهیمی آغاز شدند- اوج می گیرد و در زمانی که آخرین دین ابراهیمی می آید، تمام می شود؛ یعنی با بعثت پیامبر (ص) اسلام که خاتم النبیین است. مقطع دوم: از زمان هجرت پیامبر (ص) و با ولایت حضرت علی (ع) در غدیر خم شروع می شود. و تا ظهور حضرت مهدی (عج) استمرار دارد؛ یعنی از ابتدای امامت تا انتهای ولایت. مقطع سوم: از ظهور حضرت مهدی (عج) تا روز قیامت. ویژگی های جامعه مدنی غرب برخی ویژگی های جامعه مدنی را در اینجا مورد بررسی قرار می دهیم. این ویژگی ها را در اروپا و مخصوصاً امریکا می توان مشاهده کرد. اولین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «اومانیسم» است. اومانیسم، یعنی انسان محوری؛ یعنی انسان محور می باشد نه خداوند. دومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «سکولاریزم» است؛ یعنی فکر کردن برای آخرت، تعطیل، یعنی همه چیز باید برای همین دنیا برنامه ریزی شود. سومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «لیبرالیزام» است، که به معنای اباحی گری است؛ یعنی همه چیز مباح است و می توان آن را انجام داد. چهارمین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «ایندویژالیزم» است؛ یعنی فردیت انسان مهم است نه چیزی دیگر. ویژگی پنجم عبارت است از «امورالیزم» که به معنای نپذیرفتن اخلاق اجتماعی است و بی اخلاقی گری، ماهیت اصلی آن جامعه را شکل می دهد. این بی اخلاقی گری به خاطر وجود ویژگی ششم در آنجا است که عبارت است از «هدونیزم»؛ یعنی اصالت شهوت، یعنی بشر مجاز است که از تمام لذت های دنیوی بهره مند شود. ویژگی هفتم در آنجا این است که روابط بر اساس منافع می باشد و منافع نیز برای به دست آوردن سود بیشتر است، لذا دانشی که انسان در آنجا می آموزد، دانشی است که نفع مادی به او برساند گزاره اصلی جامعه مدنی در نظام معرفتی و علمی «سایتنیزیسم» است، علمی که به باور تبدیل نمی شود. ویژگی دیگر عبارت است از جهان شمولی، یعنی نگاه جهان وطنی. آنها جهان را وطن خودشان می دانند؛ لذا تلاش می کنند جهان را غربی کنند و تمام ارزش ها و ویژگی های جامعه خودشان را در جهان ترویج دهند و همه مردم را مجبور کنند که آن مفاهیم و ویژگی ها را قبول کنند. ویژگی بعدی عبارت است از «نسبی گرایی»؛ چون در تمدن غربی، انسان محور است و برداشت های انسان هم نسبی است. پس هیچ چیز قطعی و هیچ گذاره یقینی، در جامعه مدنی جایگاهی ندارد. ویژگی های جامعه مهدوی (جامعه هجری) یکی از مهم ترین تفاوت های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهرنشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا در قرآن از واژه «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟! پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که : «(ان الذین امنوا و هاجروا…»(۱) طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون، شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین (ع) این انحراف را ایجاد کرده است. در جامعه مهدوی، هجرت کردن و رفتن موضوعیت دارد. این که به حضرت مهدی (عج) می گوییم صاحب الزمان، ریشه در همین مسئله دارد. زمان در حرکت است و هجرت نوعی حرکت است؛ این که به وضع موجود قانع نباشیم و به سمت جلو حرکت کنیم. جامعه پست مدرن غربی، به پایان تاریخ معتقد می باشد، ولی در تفکر مهدوی این امر باطل است. ما می رویم و مدام در هجرت هستیم. پس مشخصه اساسی جامعه مهدوی این است که یک جامعه هجری است و اولین ویژگی آن «اخلاق و اخلاق محوری» می باشد. چون پیامبر اسلام (ص) درباره بعثت خود فرموده اند: «من مبعوث نشدم مگر برای تکمیل اخلاق.» و اخلاق تکمیل نمی شود مگر به این که حضرت مهدی (عج) بیاید و اخلاق را در جامعه مجسم کند. پس بر خلاف جامعه مدنی که بی اخلاقی گری در آن موج می زند – جامعه مهدوی یک جامعه ایمانی است و شهروند اصلی جامعه مهدوی، مؤمن است. غیر مؤمن در جامعه مهدوی جایی ندارد؛ لذا طبق این ویژگی، مفاهیم سکولاریزم و بی دینی و لیبرالیزم و اباحی گری که در جوامع مدرن و پست مدرن وجود دارند کنار گذاشته می شود. ویژگی دوم جامعه مهدوی «موحد بودن» آن است. در آن جامعه کفر و تثلیث جایگاهی ندارد، اصالت از آن خدا است. ولی در جامعه مدنی آنچه اصالت دارد، انسان است و بس. ویژگی سوم جامعه مهدوی این است که «متکثر» نیست. پلورالیزم و تکثرگرایی در آن راه ندارد، توحید گرا است، یک قبله دارد و یک قرائت دارد نه قرائت های متعدد. ویژگی چهارم جامعه مهدوی «ارزش مدار» بودن آن است. ضد ارزش نیست و اساسی ترین ارزش آن، مهاجر بودن است. هم هجرت در درون و هم هجرت در بیرون (آفاقی و انفسی). ارزش دیگری است که در جامعه مهدوی موج می زند «جهاد» است جهاد اکبر و جهاد اصغر. لذا دفاع فقط بر عهده نظامی ها نیست؛ بلکه تمام افراد جامعه باید این وظیفه را عملی کنند. ارزش بعدی «ذبیح» بودن و آمادگی برای شهادت است که بزرگترین ذبیح در اسلام، حسین بن علی (ع) است. در جوامع غربی دین را برای انسان می خواهند؛ ولی در مکتب مهدویت، این اسماعیل و حسین (ع) هستند که باید برای دین کشته شوند. البته ارزش شهادت طلبی بعد از ارزش هجرت قرار دارد. ویژگی پنجم جامعه مهدوی «عزت مداری» است. در این جامعه، بین ذلت و عزت، مرز وجود دارد. این ارزش در مکتب عاشورا به اوج خود رسید. در جامعه مهدوی نیز زیر بار حکومت های ظالم رفتن معنایی ندارد. جامعه مهدوی، جامعه مسجد محور است، کانون اجتماعی، مسجد است. در جامعه مهدوی مشارکت معنا ندارد؛ بلکه تعاون معنا دارد. جامعه مهدوی در حج خلاصه می شود، فردی که حج می رود تمرین مهدویت می کند در سعی بین صفا و مروه، در آن طوافی که می کند، در آن قربانی ای که می دهد و پاک می شود و برمی گردد. وظیفه ما به عنوان یک منتظر در رسیدن به ویژگی های جامعه مهدوی – که به برخی از آن ها اشاره شد – چیست؟ حرکت، پایه زمان است و پایه حرکت، هجرت است. پس وظیفه یک شیعه منتظر این نیست که دم درب خانه بایستد تا میهمانش بیاید. وظیفه اصلی ما این است که حرکت و هجرت کنیم و برویم تا لایق هم رکاب شدن بشویم. برخلاف برخی ها که می گویند، باید دست روی دست بگذاریم تا خود آقا بیاید و کارها را انجام بدهد. استاد حسن عباسی پی‌نوشت‌ها: 1. سوره انفال، آیه ۷۲: کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنها یاران یکدیگرند http://mkeivan.blog.ir/1392/10/13/Civil%20Society
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نکات خوبی را جناب آقای دکتر عباسی در مورد جامعه هجری می‌فرمایند ولی فراموش نفرمایید که ما از حضور در جامعه‌ی مدنی گریزی نداریم و از همین جهت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و علی«علیه‌السلام» در زمان حاکمیت خود جامعه را در حالت مدنیّت به هم نزدند بلکه به کمک اسلام کاری کردند که ضعف‌های جامعه‌ی مدنی کم شود و برکات آن زیاد گردد. موفق باشید

2563

نگاه عرفانیبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز با توجه به اینکه فرمودید آیت الله جوادی آملی نظر به اسما دارند آیا تفکر ایشان با امام (ره) یکی است یا تفاوت دارد ؟اگر جزئی هست هم آن را بیان کنید ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نگاه عرفانی حضرت آیت‌الله جوادی و حضرت امام هر دو مبتنی بر دستگاه محی‌الدین است، منتها رجوع امام به اسماء، ظاهراً حضوری‌تر است. موفق باشید
2099
متن پرسش
باسلام. نظر جنابعالی درمورد آقای ایت الله صمدی آملی وسخنان ایشان چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آیت‌الله صمدی آملی انسان دانشمندی هستند که باید سخنان اخیر خود را درست شرح دهند که منجر به تبرئه‌ی شمر و یزید نشود. بنده در سوال شماره1751نظر خودم را در مورد سخنان اخیر ایشان عرض کردم.
9663
متن پرسش
به نام خدا. با سلام خدمت استاد گرامی: داستانی را که در ادامه می آید افراد مختلفی از دیدار امام (ره) با آقای نخودکی در مشهد بیان می کنند و نوع مطالبه و درخواست حضرت امام را مبنی بر طلب علم کیمیا از ایشان، و چنین طلبی را با توجه به تعالی مقامشان را نمی توانم باهم جمع کنم. حتی انسان چنین تمنایی را برای بعضی از مومنین بعید می داند چه رسد به آن عارف واصل که همیشه تعمد بر اختفای حالات خویش داشت. ::::::پایگاه صالحات - سالک الی الله آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در حرم امام رضا (ع) خطاب به امام خمینی: چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد می‌دهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمی‌شوید. روایت اول: (به نقل از فرزند آیت الله موسی شبیری زنجانی) خبرنگار البرز می‌گوید: مطلبی را درباره منزلت و جایگاه آیه سوم سوره طلاق «و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لک شی قدرا» با یکی از روحانیون سرشناس تهران بحث می‌کردیم و چون در تاکید بر قرائت این آیه به همراه بخشی از آیه دوم همین سوره تردید وجود داشت از ایشان خواستیم در سفر امسال حج از علمای حاضر در این خصوص سوال نمایند. ایشان پس از بازگشت از سفر در همین خصوص می‌گوید: با فرزند آیت الله موسی شبیری زنجانی این مطلب را در میان گذاشتیم و مطلبی که در خصوص دیدار ایشان و شیخ حسنعلی نخودکی مطرح بود را مورد سوال قرار دادیم. ایشان در تماس تلفنی با این مرجع تقلید اصل ماجرا را جویا شده و به شرح ذیل بیان می‌کنند. مطلب مذکور در نشریه زائر منتشر و در اختیار حجاج بیت الله الحرام قرار می‌گیرد و از آنجا که دارای اهمیت خاصی از جهات نمایش اوج عرفان این شیخ فاضل، صداقت امام خمینی (ره) در کلام و... می‌باشد بر آن دیدیم تا با انتشار آن در ترویج آن قدمی برداشته باشیم. شرح ماجرا به نقل از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان این‌گونه نقل می‌شود که: در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می‌شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می‌گوید با شما سخنی دارم. حاج حسنعلی نخودکی می‌گوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می‌آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می‌آید و می‌گوید چه کار دارید؟ امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه‌السلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟ حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند: اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می‌دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟ امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می‌بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم. حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود: حالا که نمی‌توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این که: بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می‌خوانی. و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گویی. و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را می‌خوانی. و بعد سه بار صلوات می‌گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا؛ (سوره طلاق آیه 2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.) را می‌خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است. روایت دوم: آیت‌الله سید جعفر شبیری زنجانی: امام و مرحوم ابوی بالا سر حضرت امام رضا علیه‌السلام، آشیخ حسنعلی را می‌بینند. می‌آیند که با ایشان صحبت کنند، ایشان زیارت می‌خواندند و اشاره می‌کنند بروید جلوی مدرسه حاج ملا جعفر، زیارت را که خواندم، به آنجا می‌آیم. به آنجا می‌آیند و ظاهراً امام به ایشان می‌گویند: «شما را به این حضرت رضا علیه‌السلام قسم می‌دهیم که علم کیمیا را به ما یاد بدهید». ایشان می‌گویند: «اگر همه کوه‌های عالم را طلا کنید، آیا اطمینان دارید که از آنها سوء استفاده‌ای نشود؟» امام می‌گویند: «نه، اطمینان نداریم.» می‌گویند: «پس چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد می‌دهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمی‌شوید». این را نشنیده بودم، بعداً از اخوی بزرگ حاج آقا موسی شنیدم و کاملش را برایم بیان کردند. ایشان می‌گویند آشیخ می‌گفتند اول آیة‌الکرسی می‌خوانید، بعد تسبیحات حضرت زهرا«سلام الله علیها»، بعد سه تا قل هو الله و سه صلوات و سه مرتبه « وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا » ( سوره طلاق، آیات 2 و 3). پدرم می‌فرمودند بعد از آن دیگر هیچ وقت محتاج نشدم. روایت سوم: (به نقل از آیت الله بهجت ره) آیت الله محمدی ری شهری: در تاریخ 19/3/1383 (۲۵ شوال ۱۴۲۵ ) خدمت مرحوم آیت الله بهجت رسیدم. حال ایشان بهتر از ملاقات قبلی بود. فرزند ایشان گفت که ماه رمضان را روزه گرفته‌اند. در مورد دیدار امام خمینی با شیخ حسنعلی نخودکی در جوانی و دستور العمل ایشان به امام – که بعد از هر نماز، سه بار سوره توحید و سه بار صلوات و سه بار آیه «و من یتق الله ...» را قرائت کند – پرسیدم. پاسخ دادند : «ایشان با سید احمد زنجانی، پیش آقای شیخ حسنعلی نخودکی می‌روند و از او علم کیمیا می‌خواهند. ایشان جواب می‌دهد که : آیا متعهد می‌شوید که آن را در غیر آنچه مرضی خداوند متعال است، مصرف نکنید؟ هیچ یک، متعهد نمی‌شوند. بعد می‌گوید: چیزی می‌دهم که بهتر از کیمیا باشد. و آن دستور العمل را می‌دهد». آیت الله بهجت، ترتیب اذکار را دقیق به یاد نداشتند؛ ولی فرمودند: «در بحار هست؛ اما مرحوم نخودکی، بخشی از آن را اخذ کرده است». آیت الله بهجت اضافه کردند: «شاید اگر آقای خمینی به آقای نخودکی می‌گفتند که کیمیا را با استخاره مصرف کنیم، به آنان می‌داد». شیخ حسنعلی به امام فرموده بود که این دستورالعمل برای انجام شدن هر خواسته‌ای، مناسب است. روایت چهارم: (به نقل از آیت الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی (ره) این جانب (آیت الله محمدی ری شهری) قبلاً از برادر بزرگوارم حجت الاسلام و المسلمین آقای علی اکبر الهی خراسانی شنیده بودم که با یک واسطه از آیة الله حاج آقا مصطفی خمینی نقل کردند که: امام خمینی در جوانی همراه با یکی از رفقایش در مشهد با شیخ حسنعلی نخودکی، ملاقاتی داشته و از ایشان تقاضایی نموده است. آقای نخودکی هم به ایشان گفته: پس از هر نماز واجب، سه مرتبه سوره توحید را بخوان و سه بار صلوات بفرست و سه بار آیه «و من یتق الله یجعل له مخرجا» و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا «را قرائت کن.». امام فرموده بوده که: رفیق ما به صورت منقطع به این توصیه عمل کرد؛ ولی من از آن موقع تاکنون، آن‌را ادامه داده‌ام و هر چه دارم، از آن دارم. البته در نقل از حاج آقا مصطفی، رفیق همراه امام، سید محمد صادق لواسانی گزارش شده؛ اما نقل صحیح، همان است که آیت الله بهجت فرموده‌اند. روایت پنجم: (به نقل از آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی) آیت الله محمدی ری شهری: همچنین در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۸، تلفنی از حضرت آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی جریان درخواست امام و مرحوم شیخ حسنعلی در حرم حضرت رضا «علیه‌السلام» را پرسیدم. ایشان فرمود: «خودم این جریان را از پدرم (آیت الله سید احمد زنجانی) نشنیده‌ام؛ ولی طلبه‌ای به نام سید صادق ... نقل کرد که: خوابی دیدم و به نماز پدرتان رفتم. دیدم که بر سر قبر قطب راوندی، برای ایشان فاتحه می‌خواند. به ایشان گفتم: شنیده‌ام کیمیا دارید؟ فرمود: بیا برویم صبحانه منزل! با هم رفتیم. بعد برایم تعریف کردند که یک سال با آقای خمینی، در مشهد بودیم. حرم، مشرف شدیم. شیخ حسنعلی هم مشغول بود و از روی مفاتیح _ که گویا تازه چاپ شده بود _ زیارت می خوند. ایشان (آیت الله خمینی) به او گفت: تو را به این حضرت، حاجتی دارم. شیخ گفت: سید بگذار زیارت کنم. بعد. قرار شد سر قبر شیخ حر عاملی با هم صحبت کنیم. شیخ وقتی زیارتش تمام شد، آمد.». خواسته آیت الله خمینی گویا کیمیا بوده است. شیخ پرسید: اگر علم کیمیا داشتید و قدرت این را داشتید که کوه‌های دنیا را طلا کنید، مطمئن هستید که از این علم، سوء استفاده نمی‌شود؟ ایشان جواب دادند: نه. ایشان فرمود: اگر مطمئن نیستید، من چیزی را می‌گویم که {دیگر} مشکل مالی نداشته باشید و خطر هم نداشته باشد: بعد از هر نماز، سه بار «قل هو الله احد» را بخوانید. بعد، سه بار صلوات و سه بار آیه «و من یتق الله» تا «قد جعل الله لکل شیء قدرا» را تلاوت کنید. حاج آقا موسی اضافه کردند که: پس از این جریان، یک وقت پدرم این جریان را برای کسی نقل می‌کرد که من، آخرهای آن را از ایشان شنیدم. روایت ششم: (به نقل از آقای مقدادی (ره) فرزند مرحوم نخودکی) آیت الله محمدی ری شهری: یک نکته هم اضافه می‌کنم که از پسر شیخ نخودکی، آقای مقدادی (حاج شیخ علی مقدادی اصفهانی- متوفای ۱۳۸۸/۱۲/۲۷) با واسطه شنیدم که قبل از سوره توحید، آیة الکرسی را اضافه کنند و گفتند که این مطالب در روایتی آمده است. اگر چه برخی، این اضافه را از فرزند مرحوم نخودکی نقل کرده‌اند، ولی آقا (آیت الله بهجت)، فرمود: «به گمانم او در شرحی که برای پدرش نوشته، این اضافات را نیاورده است» و مقصودشان کتاب نشان از بی نشان‌ها بود. تایپ مطالب نقل شده از کتاب زمزم عرفان توسط عباس - پایگاه صالحات منابع : روایت اول: سایت خبری تحلیلی البرز روایت دوم: سایت رجانیوز به نقل از مجله پاسدار اسلام - مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن رحیمیان با آیت‌الله سید جعفر شبیری زنجانی روایت سوم، چهارم، پنجم و ششم: کتاب زمزم عرفان، نوشته آیت الله محمدی ری شهری . ::::::::
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید امام در آن سن که حدود سی‌سال داشتند در اوج شعور عرفانی قرار داشتند و کتاب شرح دعای سحر را دربیست و هفت سالگی تمام کرده بودند و با ارتباطی که با آیت‌اللّه شاه‌آبادی داشتند به عالی‌ترین علم کیمیا که متن وجود انسان را طلا می‌کند دست یافته بودند، حال اگر سالکی در این شرایط چنین تقاضایی کرده باشد باید مقصد و مقصود دیگری در میان باشد، ماوراوء اهداف مادی. موفق باشید
4043

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم! در مورد حدیثی از امیرالمومنین(ع) از شما سوال کرده بودم که شما در جواب فرموده اید:«باسمه تعالی: سلام علیکم: (شخصی) این سؤال قبلاً مطرح شده و بنده جواب آن را داده‌ام. موفق باشید» اتفاقاً چون من قبلاً این سوال را از شما پرسیده بودم و جواب ندادید دوباره پرسیدم. حال که می فرمائید جواب سوال مرا داده اید چون به دست من نرسیده است پس لطفاً یکبار دیگر جواب را ارسال فرمائید. جهت یادآوری متن سوال: حدیثی از امیرالمومنین(ع) داریم بدین شرح: «یُسْتَحَبُّ لِلرَّجُلِ أَنْ یَأْتِیَ أَهْلَهُ- أَوَّلَ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِکُمْ وَ الرَّفَثُ الْمُجَامَعَةُ.» حال چگونه می شود که یک امر شهوی که مربوط به جنبه حیوانی ماست در کنار انواع ادعیه و مناجات ها آنهم در شب اول همچین ماهی که ماه دعا و معنویت هست به عنوان یک عمل مستحب ذکر می شود؟! این استحباب یعنی اینکه این عمل موجب قرب الی الله می شود یا معنی دیگری دارد!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جواب سؤال شماره‌ی 3736- این طور عرض کردم که «شاید موجب جامعیت انسان در امور شود و امور دنیائیش را به معنویات متصل کند.» موفق باشید
2760
متن پرسش
مرحوم علامه می فرمودند برادر من شاگردی داشت که به او درس فسلفه می گفت و آن شاگرد احضار ارواح می نمود ، یعنی قدرت داشت که بعضی از ارواح را حاضر کند و از آنها سؤالاتی کند. آن شاگرد، قبل از شروع به درس روح ارسطو را احضار می کند.ارسطو می گوید: « کتاب اسفار ملاصدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمد حسن الهی بخوان.» او هم کتاب را می گیرد و پیغام ارسطو را - که حدود سه هزارسال پیش زندگی می کرده؛ به آقای الهی می دهد، ایشان هم قبول می کنند.مرحوم علامه طباطبایی می فرموند: برادرم می فرمود: « ما به وسیله این شاگرد با روح بسیاری ازبزرگان ارتباط برقرار می کردیم و سؤالاتی می نمودیم، مثلاً مشکلاتی که در عبارات افلاطون حکیم داشتیم، از خود او می پرسیدیم یا اینکه روح ملاصدرا را حاضر می کردیم و مشکلات« اسفار» را از خود او می پرسیدیم.» ایشان می فرمود: « روزی روح افلاطون را حاضر کردیم. افلاطون گفت: « شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین می توانید «لا اله الا الله» بگویید. ما در زمانی بودیم که بت پرستی آن قدر غلبه کرده بود که یک «لا اله الا الله» نمی توانستیم بر زبان جاری کنیم. با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی: همانطور که حضرتعالی مستحضرید جملات بالا را مرحوم علامه طهرانی در معاد شناسی خود نقل مینماید و در انتساب انها به مرحوم علامه طباطبایی شکی نیست با عنایت به اینکه نه مرحوم طهرانی نه مرحوم علامه و برادر بزرگوارش عوام نبودند همه از علما و از عرفا مطلب نقل شده خیلی مهم است سوال بنده این است که چرا ارسطو امر میکند برو اسفار بخوان چرا نگفت برو مثلا عرفان بخوان چرا نگفت برو سمت علم حضوری چون الان بحثی که عده ای مطرح میکنند خواندن کتبی مانند اسفار را بی فایده و انتزاعی و وقت تلف کردن میدانند و اعتقاد به علم حضوری و تفکر قرانی دارند واقعا سوال است چرا ارسطو امر میکند برو نزد مرحوم الهی عارف وارد در ساحت حضور اسفار بخوان یا مثلا چرا وقتی ملاصدرا را احضار میکنند از او مشکلات اسفار را بپرسند چرا نمیگوید حیف از وقتی که صرف این امور میکنید بروید تفکر قرانی کنید یا حرفهایی که عده ای میزنند.یا اصلا چرا عرفایی مانند علامه اینقدر وقت صرف فهمیدن متون فلسفی نمودند کسانی که سالها با ساحت حضور اشنا بودند؟ استاد عزیز نقش علوم عقلی فلسفی در زندگی دینی جامع چیست البته قبلا صحبتهایی فرموده اید ولی اگر ممکن است بازهم توضیح بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده افلاطون در آن عالم متوجه است امروزه از طریق حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا می‌توان با دو بال عقل و قلب جامع‌ترین سیر را به سوی معارف اهل‌البیت«علیهم‌السلام» داشت. همان‌طور که حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» چنین کردند و بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» ضرورت رجوع به حکمت متعالیه را عرض کرده‌ام و تأکید رهبری بر فلسفه‌ی صدرایی را نیز گوشزد نموده‌ام. موفق باشید
1072

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد من گناهان خیلی بزرگی مرتکب شدم همه من رو به عنوان یه دختر مومن میشناسن خدا خیلی در حقم خوبی کرده اما هربار که توبه میکنم بعد از یه مدتی یه گناه خیلی بزرگتر مرتکب شدم الان واقعا نمیدونم پشیمونم یا نه چون هنوز دارم گناهمو تکرار میکنم از بچگی برادرم در حقم بدی کرد بهم دست میزد... تا دو سال پیش که رابطه پنهانی شروع شد و باز حماقت کردم توبه کردم اما دو ماهپیش دوباره.... به عاقبت به خیر شدنم شک دارم کتاب زیاد خوندم نماز شب دعا چهل روز مداوم اما باز گناهام تکرار شده شاید اثر لقمه ی حرام شایدم از حماقت های پی در پی خودم میتونید کمکم کنید؟
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی اگر خداوند متوجه صفای باطن شما نبود مزه‌ی آن گناه را در کام شما آنچنان شیرین می‌کرد که هرگز موفق به توبه نمی‌شدید. سعی کنید در شرایطی قرار نگیرید که زمینه‌ی گناه فراهم شود تا آرام‌آرام صورت ذهنی آن گناه ضعیف شود و قدرت یادآوری آن لذت از بین برود. جزوه‌ی شرح دستورالعمل آیت‌الله بهجت«رحمة‌الله‌علیه» را مطالعه کنید. موفق باشید
13093
متن پرسش
سلام علیکم: می خواستم نظر جناب عالی را در مورد مقاله زیر که در نقد دکتر داوری و موضع گیری هسته ای شان هست بدانم: حجت الاسلام مجتبی نامخواه داوری درباره یک داوری هسته ای/ اکنون تفاوت میان «هایدگریسم» با مکتب خمینی نمایان می شود. امروز گویی هر دو فیلسوف آلمانی ( مارکس و هایدگر) در رقابت با آن سید موسوی و سرسلسله جنود عقل در بشریت معاصر، سپر انداخته اند و خمینی سرافرازتر از همیشه آشکار کرد که جهاد با طاغوت و استکبار؛ ملکوتی تر از آن است که جان های فلسفه اندود را یارای یاریش باشد. اول: منتقدان بی‌خردانند؟ چندی پیش از فیلسوف گرانقدر استاد داوری اردکانی یادداشتی منتشر شد که برای آشنایان با آثار ایشان از جهاتی چند مغتنم و البته محل پرسش بود. جهت سؤال برانگیز این بود ‌که بیان یادداشت خلاف‌آمد عادتی بود که از اهل فلسفه‌ای چون ایشان سراغ داشتیم. آهنگ بیان فیلسوف در این نوشتار آن قدرها تعجب برانگیز بود که انسان را در صحت انتساب محتوی به تردید می‌انداخت. جهت دیگر اما صراحت مغتنمی بود که ساخت استدلالی این یاداشت در نشان دادن حدود و چگونگی مواجهه‌ی فیلسوف گران‌مایه با غرب به دست می‌داد. اما جهت‌ اول. در آن یادداشت جناب استاد داوری پیرامون منتقدان توافق هسته‌ای چنین قضاوت می‌کنند که جملگی آنان «بهانه‌گیر» و «معاف از حکم خِرَد» هستند. آنانی که اندک آشنایی با ادب و ادبیات جناب فیلسوف دارند، خوب می‌دانند در اندیشه‌ی جناب‌شان اصل بر پرسش است و کوشش برای روا نداشتن حکمی درباره‌ی دیگران. آن روزها که جماعت پوپری آبروی استاد را به سان دشمن درجه یک جامعه‌ی باز، به بازی گرفته بودند؛ باز هم فیلسوفِ ما فیلسوف بود: دوستدار فلسفه و اهل «برهان»؛ حتی از «جدل» با جماعت مدعی آزاداندیشی هم اباء داشت. در همان ایام کسی سراغ ندارد حضرت ایشان در عیان و نهان کسری از درشت‌گویی‌های این جماعت را پاسخ داده باشد. به خوبی به یاد می‌آوریم وضع جوانانی را که گویی سازمان پرورش افکارِ جامعه‌ی باز به آنان فهمانده بود داوری، تئوریسین حزب نازی آلمان است! به یاد می‌آوریم چگونه هر چه در توان داشتند نثار جناب داوری و افکار فاشیستی‌اش !می‌کردند. پاسخِ فیلسوف اما سکوت بود و گذر از روی کرامت. چندی بعد که لابد جمعی از این قبیل جوانان روزنامه‌نویس شدند؛ در محضر فیلسوف، به نامِ مصاحبه‌ محکمه تشکیل دادند و با اعتماد به نفس تیتر می‌زدند «داوری درباره‌ی داوری». آن‌ها خود را محق می‌دانستند که درباره‌ی فیلسوفی داوری کنند و نه حتی درباره‌ی افکار، و درباب روابطش با دیگران ایشان را به استنطاق بکشند. فیلسوف اما به سان یک استاد اخلاق با عمل خویش به آن گلادیاتورهای ایدئولوژیک درس سعه‌ی صدر و متانت می‌داد. اکنون اما چه شده است که فیلسوف پس از عمری گله از آمیختن فلسفه به تنگ نظری‌های ایدئولوژیک، درباب کسانی که دیدگاهی غیر از او دارند حکم به «معاف بودن‌ از حکم خرد» می‌کند؟ انسان می‌ماند. اجازه بدهید حق را به فیلسوف بدهیم. این‌جا مسئله شخصی نیست. فیلسوف یک دغدغه‌ی ملی دارد؛ اما آیا می‌توان همه‌ی کسانی که در مسئله‌ای مهم ، نظری غیر از نظر ما دارند را بهانه‌گیر و معاف از حکم خرد دانست و به «اطلاق» پیرامون‌شان حکم صادر نمود. آیا فیلسوف گران‌ارج احتمال نمی‌دهد شاید کسانی باشند که نه از روی بهانه و بی‌خردی، بلکه از در خیرخواهی، پرسشگری و دغدغه در باب توافق مذکور نقدی داشته باشند. آیا این حکم یا دست کم این اطلاق ان از سوی فیلسوف مدققی چون جناب داوری روا ست؟ جای بسی امیدواری است اگر اهل دانش بخواهند با استدلال‌هایی روشن به وادی مطالعه‌ی درباره‌ی توافقنامه و خود آن وارد شوند. اتفاقا یکی از نیازها این توافقنامه این است که موافقانی به میدان دفاع از آن وارد شوند که از خاستگاه علم برخاسته‌اند. همچنان که پیش از این ریاست محترم جمهور هم با ادبیات خاص خود این چنین مطالبه‌ای را از دانشگاهیان مطرح کرده بودند. اکنون اما که فیلسوفی گران‌مایه به میدان آمده ‌است، آیا مناسبت دارد که دیگر کسانی که اتفاقا آن ها هم از خاستگاه معلمی به این وادی وارد شده‌ و در نهایت به نقد ان پرداخته‌اند را؛ افرادی مانند سعیدزیباکلام، و حسین کچوئیان و فؤاد ایزدی و شهریار زرشناس و داوود مهدوی زادگان و نبویان و محمد سلیمانی و فریدون عباسی و .... را معاف از حکم خرد بخوانیم؟ البته یک اهل فلسفه‌ی موافق توافق، می‌تواند رأی‌ منتقدان را نپذیرد و دلایل‌شان را نقد کند یا به طور کل رها کند. حتی می‌تواند دلایل منقدان را کم اهمیت بداند اما آیا می‌تواند وارد نیت‌خوانی شود و برهان‌ منتقدان را بهانه و نظرشان را بی‌خردی بخواند؟ آیا در تمام این سال‌ها سابقه داشته که استاد داوری در موضوعی به یکی از همکاران یا اندیشوران چنین بگوید؟ هر زمانه‌ای را اقتضائاتی است که از قضا ملوک و ارباب قدرت در رقم زدن آن سهمی قابل توجه است. اگر فیلسوف این روز‌ها کسانی که رأی دیگری جز ایشان دارند را معاف از خرد می‌داند، بی‌آ‌نکه حتی اندکی متعرض دلایل‌شان شود؛ جای ملامت ندارد؛ چرا که به زبان حاکمان این عصر سخن می‌گوید. آخر اما حتی آن حاکمان هم این اواخر در حوالت کسانی که رأی جز ایشان دارند به جهنم، کمی احتیاط می‌کنند. لااقل در گفتار میان منتقد و مغرض تفاوت قائل می‌شوند. هر چند در نهایت منتقد منصفی نمی‌یابند. اگر ارباب قدرت با زبان طرد و طعن و لعن با غیر سخن گویند چه باک؟ از آن‌ها انتظاری که از یک فیلسوف هست، صد البته نیست. طرد و خشم آن‌ها در میدان رقابت و قدرت است؛ اما چگونه است که یک فیلسوف این‌گونه حکم می‌کند؟ شاید دیگران تنها فلسفه و نقد تجدد و معقولات دیگر را از فیلسوف آموخته‌اند. اما انصاف این است حتی آنانی که از در همدلی آراء جناب داوری را مطالعه نمی‌کنند، نمی‌توانند ناداوری در آن بیابند. می‌توانند با رأی فیلسوف همراه نباشند اما آیا می‌توانند موردی را هم پیدا کنند که فیلسوف غیر هم نظر با خود را از حکم خرد معاف دانسته باشد؟ بعید می‌دانم. اگر امروز شاگردان درشت‌گویان سابق در مطبوعه‌شان به صراحت اعلان می‌کنند دستی به زلف جناب سیدجواد طباطبایی دارند و دستی به جام باده‌ی جناب داوری؛ هم از این روست که این طبع منیع دیده‌اند. از این روست که به عیان دیده‌اند که داوری در نقد پوپر هم ناداوری نمی‌کند و مدعیان جامعه‌باز جز به چوب تکفیر مدرن و جز به فاشیست خواندنِ فیلسوف حرفی نمی‌گویند. اکنون اما چگونه است که فیلسوف ؛ آنانی که رأیی غیر از ایشان دارند را علی الاطلاق بهانه‌گیر و بی‌خرد می‌خواند؟ آیا این چنین سخن گفتن جز تکفیر فلسفی است؟ آیا تمام منتقدان را بدون استثناء رمی به تکفیر نمودن رواست؟ پیش از این هم البته فیلسوف چیزی نوشته بود که گام اول این مسیر بود. یادداشتی که بعدتر درباره‌ی آن بزرگوارانه نوشت قصد انتشارش را نداشته و البته کسی را هم شماتت نکرد برای انتشارش. غنیمت دانستن یادداشت اخیر اما وجه دیگری دارد. این اغتنام از این جهت است که این دو متن به ضمیمه‌ی هم نشانه‌هایی از خطوط نانوشته‌ و کمتر خوانده‌ی شده‌ی نظام فکری فیلسوف را به دست می‌دهد. آن یادداشت هم‌ مورد بحث‌های زیادی قرار گرفت. اغلب البته نقد شبیه به مدح بود. اما یک‌سری نقدها هم بود که تا حدودی غیر واقعی و اجازه بدهیم بگوییم غیر منصفانه بود. نسبت دادن محافظه کاری به ساحت فیلسوف که اگر مراد از آن در پیش گرفتن یک منش رفتاری باشد البته وجهی ندارد. آیا دوستانی که فیلسوفی آزاده را به ترکه‌ی محافظه‌کاری و ملاحظه‌کاری می‌رانند، می‌دانند روی دیگر سکه‌ی همان‌هایی را ضرب می‌کنند که روزی قرار گرفتن جناب داوری در کسوت ریاست فرهنگستان علوم را «مزد» مواضع حکومتی ایشان می‌شمردند. فیلسوف آخر چه دارد که از دست دهد؟ تاریخ و آمد و شدهای پس از این نشان خواهد داد که این جناب داوری بود که در کرسی ریاست فرهنگستان جلال یافته بود یا این فرهنگستان علوم اگر تخطئه نکنندم فرهنگ و علوم بود که از مقام و منزلت استاد جایگاه می‌گرفت. جناب داوری به درستی در این باب اخمی به ابروی قلم‌شان آورده بودند. رمی فیلسوف به محافظه‌کاری حق‌طلبی نیست؛ نوعی راحت‌طلبی است که برای فرار از دشواری‌ فهم نتایج منظومه‌ی فکری فیلسوف پیشه می‌شود.استقبال‌هایی که از توافق با غرب می‌شود، اغلب بازتابی از زمینه‌ی اجتماعی و سیاسی تحلیل‌گران است. موضع جناب داوری اما یک موضع کاملا فلسفی و با ریشه هایی روشن در افکار اوست که به همان میزان که برگرفته از آراء سابق فیلسوف است، شارح کلیت منظومه‌ی فکری اوست. پیش از این ؛ فیلسوف «مرگ بر آمریکا» را نشانه‌ای از توسعه‌نیافتگی یافته بود. همین بیان دوستانی را به زحمت انداخت که وجه جمعی میان این رأی فیلسوف و دیدگاه‌هایش فی‌المثل در در «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» بیایند. این کار آن‌ها البته در جهت فهم اندیشه‌ی فیلسوف نبود و بیشتر در این جهت بود‌ که از دشواری فهم اندیشه‌ی جناب داوری رهایی یابند. حتی برخی اساتید هم در این راه بخت خود آزمودند؛ اما هر چه بیشتر می‌کوشیدند کمتر به نتیجه‌ای نزدیک می شدند و در نهایت به بهتر از این قول نمی‌رسیدند که «باید اعتراض فیلسوف به شعار مرگ بر آمریکا را با سعه‌ی‌صدر و دقت بازدید. فیلسوف از لفاظی تو خالی نگران است». سعه‌ی صدر البته صفتی شایسته است اما احتمالا برای فهم نقاط دشوار اندیشه‌ی فلسفی مصالحه و کدخدامنشی چندان کارساز نیست. اکنون اما فیلسوف به صراحت می‌گوید آن چه او را نگران کرده «لفاظی توخالی» نیست بلکه این است که «حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند». اکنون که برای ما لایه‌های دشوار دیگری از منظومه‌ی فکری فیلسوف آشکار شده است، آیا می‌توان همچنان سعه صدر را بدل از فهم رأی گرفت؟ گو اینکه این نگاه جناب داوری لایه‌هایی به مراتب دشوارتر از این هم دارد. مسئله این نیست که فیلسوف منتقدانی را بهانه‌گیر و معاف از حکم خرد خوانده است که اگر این چنین بود کار تا حدودی راحت‌تر می نمود. دلیلی که فیلسوف بر حکم خود در باب منتقدان اقامه می کند از خود حکم مهم تر است. فیلسوف نمی‌گوید از آن‌جا که منتقدان در بنا یا ادای نقدشان راه صواب نمی‌پیمایند بی‌خرد و بهانه گیر هستند. آن لایه‌ی دشوارتر همین جاست که اگر فیلسوف منتقدان را نقد و طعن می‌کند به این دلیل است که نگران است در صورت رد توافق، «حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند». آیا این لطمه لااقل از منظر معرفتی بر هرگونه نقدی مترتب نخواهد بود؟ آیا هر نقد به وضع کنونی جهان موجب «سست‌تر شدن تعادل در وضع جهان» نخواهد شد؟ پس در این صورت این نقد روا نخواهد بود. بنابراین اصل مسئله این جاست که فیلسوف منتقد غرب یک نقد یا منتقد خاص را نقد و یا نفی ننموده و به بهانه‌گیری و بی‌خردی رمی نمی‌کند، بلکه منکر «امکان» نقد است. اگر در برابر این رأی دشوار سعه‌ی صدر از کف برون ندهیم یا اگر آن چنان منظور فیلسوف را سعه ندهیم که ضد خود نیز را شامل شود، آن‌گاه راهی گشوده خواهد شد که فهم این خطوط فکر فیلسوف را در پی خواهد داشت. هم‌چنان که فیلسوف در پی اظهار موضع از «افق بسته‌ی جهان» سخن می‌گوید که به مثابه‌ی مبنای جهان‌شناسانه‌ی این رأی اوست. پیش از این فیلسوف «مرگ بر آمریکا» را نشانه‌ای از توسعه‌نیافتگی دانسته است. چگونه می‌توان این سخن را پذیرفت در حالی که بسیاری از کشورها را می‌توان سراغ داد که توسعه‌نیافته هستند اما «مرگ بر آمریکا» نمی‌گویند. کشورهای توسعه‌نیافته اما نشانه‌هایی مشترک دارند. به عنوان نمونه تنها در یک کشور توسعه‌نیافته است که عالی‌ترین‌ مقام اجرایی آن می‌تواند در یک جمع رسمی منتقدان را به جهنم حواله دهد. آن‌هم عالی مقامی که از قضا حقو‌قدان است در جمعی که از قضا جملگی دیپلمات هستند. در کشورهای توسعه یافته به احتمال زیاد حاکمان ظواهر امر را بیشتر رعایت می‌کنند. مسئله اما نشانه‌های توسعه نیافتگی و تفسیر و دلالت‌های آن نشانه‌ها نیست و ذکر این بحث دلیلی دیگر دارد که از پی می‌آید. فلسفه و دلواپسی برای حیثیت آمریکا؟ چگونه است که فیلسوف منتقد مدرنیته نگران حیثیت آمریکاست؟ نباید دشواری فهم این مسئله را با متهم کردن فیلسوف به آرائی متناقض از سر باز کرد که چنین کاری حل مسئله نیست، پاک کردن آن است. به نظر اصل مسئله این جاست که برخی کوشیده‌اند در فهم انقلاب اسلامی و مواجهه‌ی آن با غرب از آرائی بهره گیرند که پیرامون غرب است اما این میان غرب با آمریکا یک تفاوت ماهوی دارد، به گونه ای که نقد یکی با نگرانی برای حیثیت یکی نه تنها تناقض نیست بلکه عین خرد است. مسئله این جاست که برخی این فراز دشوار رأی فیلسوف در تفاوت میان مدرنیته و آمریکا را متوجه نشده‌اند و نخواسته‌اند متوجه شوند و عمر جماعتی از انسان‌های معطوف به انقلاب اسلامی را در همدلی مطلق یا مضاف با هایدگر بر باد داده‌اند. مسئله این نیست آراء جناب داوری خوانده نشوند؛ بلکه اتفاقا باید از فیلسوف خواست در تشریح این مسئله و مشکله‌ی اندیشه‌شان به شرح بیشتری بپردازند. مشکل این جاست که برخی خواسته‌اند انقلاب اسلامی را با هیدگر و پست‌مدرنیسم تفسیر کنند. این خواسته تفسیری از غیریت انقلاب اسلامی با غرب ارائه می‌دهد که با زبان غیریت، نگران برهم خوردن تعادل کنونی در وضع جهان است و در نهایت به حفظ «حیثیت امریکا» منتهی می‌شود. هر چند این فیلسوف است که با نوشتن امثال «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» یا «ناسیونالیسم و انقلاب» مرزهای میان موضع تفسیر هایدگر و موضوع تفسیر انقلاب اسلامی را مبهم می کند. اما دست‌کم فهم مطلق‌گرایانه انقلاب اسلامی با هایدگر با چالشی بس جدی مواجه شده و یا به عبارتی مواجه بوده و اکنون آشکار شده است. یکی از دشواری‌های اندیشیدن در باره‌ی این جنبه از نظام فکری جناب داوری (به مثابه یک جریان و سرسلسله‌ی آن) این بود که آغاز این اندیشیدن توأم خواهد بود با طرح پرسش‌هایی که شاید با نوعی تعریض همراه باشد؛ چنانکه این یادداشت چنین است. این امر برای کسی که جناب داوری معلمِ فارابی او بوده است به واقع دشوار است. هر چند هیچ‌گاه بخت حضور در کلاس‌های جناب داوری را نداشته‌ام اما اگر جوهره‌ی شاگردی آموختن باشد، خود را چنان به فیلسوف مدیون می‌بینم که اگر نبود شرح‌ها و بصیرت‌های جناب داوری شاید از اساس به فارابی متوجه نمی‌شدم؛ و گمان هم نمی‌کنم کسانی که ماجرای آشنایی‌شان با فارابی غیر از این است، بسیار باشند. اکنون اما همین آشنایی با فارابی کار فهم برخی امور را با فروبستگی‌هایی روبرو ساخته است. آن‌چنان‌که چون به آثار فارابی رجوع می‌کنیم، جوهره‌ی مدینه‌ی فاضله‌اش را رجوع به حکمت در امر اجتماعی(به معنای جامع) و به تعبیر فارابی سیاست می‌یابیم. اکنون اما اگر این رجوع روی دهد، اگر حاکمان در چگونگی مواجهه با منتقدان توافق هسته‌ای به رأی فیلسوف مواجعه کنند چه خواهد شد؟ حکیم ابونصر فارابی در «سیاست مدنیّه»‌ در باب مواجهه با نوابت و بهمیّمه یا گروه‌های خودرو و خودسر نظری دارند که هیچ‌گاه آن را چنان که باید هضم ننموده‌ام. قاطعیت فارابی در حکم دادن به بردگی حیوان‌وار یا مرگ این جماعت کمی نگران کننده است. چنان که برخی شارحان فارابی معتقدند معلم اول در حکمی که این درباره‌ داده است «تحت تأثیر نظام موجود زمان خود واقع شده است». آیا معلم فارابیِ ما نیز همچون معلم اول تحت تأثیر زمان خود و مشخصا افکار و ادبیات حاکمان آن قرار گرفته است؟ فیلسوف خشونت ؟! جناب داوری هماره در معرض رمی به توجیه فلسفی خشونت‌ بوده است در حالی که واقع عکس آن است. چنان که در «فلسفه و سیاست و خشونت» به ویژه در مجلس اول آن شرح قابل توجهی از این ماجرا دست داده است. در همین یادداشت هم یک وجه نگرانی فیلوسف درباره‌ی لطمه به حیثیت آمریکا، نگرانی از وسعت یافتن «مجال افراط و تفریط و خشونت طلبی» است. اکنون به بحث نشانه‌های توسعه‌نیافتگی بازگردیم. اگر حاکمان در برخورد با منتقدان توافق‌نامه به رأی فیلسوف رجوع کنند بر سر مشتی «معاف از حکم خرد» و «بهانه‌گیر» چه خواهند آورد؟ آیا حاکمان کسانی که در اندیش‌ورزی‌ خود از لطمه خوردن به حیثیت آمریکا هراس ندارند را همان ناهمنوایان و نوابت مدینه‌ی فاضله‌شان به حساب نخواهند آورد؟ سال‌هاست فیلسوف «در محافل دانشگاهی و روشنفکری و حتی در مجالس زنانه مذهبی» در معرض این اتهام بود که کارش «توجیه خشونت حکومت است». اکنون اما بر روی تمام پاسخ‌های دیروزمان در برابر متهم‌کنندگان فیلسوف ایستاده و می‌پرسیم این چنین سخن گفتن آیا به خشم و خشونت دامن نمی‌زند؟ این یک اتهام نیست یک پرسش است که در پاسخش فرومانده‌ام. دوم. غرب و ضدهایش قصد گشودن زبان به شکوه نبود. گو اینکه داوریِ جناب داوری در باره‌ی منتقدان هم، موضوع این یادداشت نبود. غرض اغتنام فرصتی بود که یادداشت اخیرِ فیلسوف برای بازخوانی و فهم اندیشه‌شان به دست می‌دهد. این اغتنام و استفهام اما مستلزم تمهید مقدمه‌ای است درباب جریان‌شناسی مقابله‌های اخیر تاریخ ما با غرب‌. با شکل‌گیری و سپس کسب مهم‌ترین پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357، کم و بیش مشخص بود که این انقلاب سویه‌هایی ضدغربی دارد. «نه شرقی، نه غربی» یک شعار و نشانه‌ی روشن بود از این جهت‌گیری. این شعار یک وجه بسط دهنده ‌داشت و نشان می‌داد دامنه‌ی نفی‌ای انقلاب بسی گسترده‌تر از غرب سیاسی است؛ از سوی دیگر تفصیل به کار رفته در آن شاهدی بود بر این‌که این نفی را از وجه تعین یافته‌ و سیاسی آن غرب آغاز می‌کند. در آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی دست‌کم سه دیدگاه متمایز مدعی پیشروی عملی و تفسیر نظری بعد نفی‌ای انقلاب بودند. این سه دیدگاه بر اساس هویتی که برای انقلاب تعریف می‌کردند، سه تعبیر از غیریت انقلاب ارائه می‌دادند. یکی چپ‌ها با تمام تنوع‌شان که به نوعی بر مفهوم «امپریالیسم» تأکید داشتند؛ دیگری پست‌مدرن‌ها که مفهوم «مدرنیته» را می‌پروراندند و در ادبیات امام(ره) البته «استکبار» پر رنگ بود. تمایز این سه دیدگاه در ابتدا دشوار بود. همچنان‌که این سه واژه دست کم در کاربردهای اولیه‌ مشترک بود اما در ادامه سرنوشت‌ و معنای متفاوتی یافتند. از سوی دیگر جنس خاستگاه نظری چپ‌ها در غرب‌ستیزی‌شان به تصریح یا تلویح متأثر از ایدئولوژی‌‌های چپ جهانی بود. پست‌مدرن‌‌های ما بر بخشی از ظرفیت‌های فلسفه‌ی غرب و مشخصا هایدگر تکیه داشتند. امام(ره) اما برای استکبارستیزی یک الهیات- فلسفه‌ی متمایز می‌پروراند که ریشه در رشته‌های متنوعِ ذخیره‌ معرفت اسلامی داشت؛ از فقه و اخلاق تا فلسفه و عرفان. اگر غرب‌ستیزی چپ‌ها بیشتر وجهی پراتیک داشت، پست‌مدرن‌ها بر کار تئوریک پای می‌فشردند و بیشتر اهل پرسش از غرب‌ و فهم تجدد بودند. در مکتب امام(ره) اما استکبارستیزی در دو ساحت نظری و عملی دنبال می‌شد. به جز ابهام و در هم آمیختگی آغازین یک زمینه‌ دیگر به عدم تفکیک این سه دیدگاه دامن می‌زد. وجود یک جریان غرب‌گرای قوی. جریانی که در سطح نظری برای انقلاب اسلامی بُعدی ضد غربی قائل نبود و در عمل هم چنان با آمریکا هم‌بسته بود که با سقوط سفارت‌شان در تهران دولت‌شان ساقط می‌شد! وجود و قدرت یافتن این جریان در آغاز انقلاب باعث می‌شد به طور طبیعی دوگانه‌های غرب‌گرایان/ مخالفان غرب پدید آید و به نوعی این سه گفتمان در یک جبهه قرار گیرند. با این همه‌ در میدان غیریت با غرب یک رقابت عملی و نظری میان این سه اندیشه وجود داشت. این رقابت برای چپ‌ها که همه‌ی هویت‌شان را در غیریت با آمریکا می‌دیدند، حکم مرگ و زندگی داشت. به همین دلیل در سومین روز پس از پیروزی انقلاب سفارت آمریکا را اشغال می‌کنند؛ این حرکت و افشاگری‌های پس از آن هیچ جایگاهی در روند تاریخ انقلاب نمی‌یابد. در سوی دیگر رویارویی با غرب اما کارهای تئوریک جدی‌ای در جریان است. کارهایی که می‌کوشد نسبت «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» را تبیین نماید. جنس مقابله‌ی انقلاب اما جنس دیگری است. اگر عملی همچون 13 آبان 58 انجام می‌شود یا مفاهیم و ایده‌هایی همچون «شیطان بزرگ»، «انقلاب بزرگتر»، «هسته‌های مقاومت» و «حزب جهانی مستضعفین» خلق می‌شود؛ در بستر مردم و فرهنگ‌شان بازتاب اجتماعی متفاوتی می‌یابد. اَمد و سرآمد چپ ها خیلی زود به سر می‌رسد. دو دیدگاه دیگر اما باقی ماندند. دو دیگاهی که جز در مبانی، در چگونگی مقابله‌شان با غرب هم تفاوت‌های عمده‌ای داشتند. شاید مهم‌ترین تفاوت «مبارزان با استکبار» و «منتقدانِ مدرنیته» این است که استکبار بر خلاف مدرنیته «مصداق اتم» و عینی داشت. سوم. تعیبر وارونه‌ی یک خواب آن‌چیزی که یادداشت اخیر جناب دکتر داوری را بدل به یک فرصت مغتنم در بازشناسی منظومه‌ی فکری‌شان می‌سازد ؛ تمایزی است که این یادداشت میان غربِ هایدگر و غربِ انقلاب اسلامی هویدا می‌ کند. ما در این یادداشت فیلسوف را می‌بینیم که نگران آمریکا و حیثیت آن است. فیلسوف نگران است «حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند»؛ حقیقت مسئله برای ایشان این است که «اعتبار دیپلماسی» خدشه دار شده و با یک «خلل بزرگ» مواجه شود. فیلسوف وجهی دیگر از استدلال خود را در باب «جماعت معاف از حکم خرد» این چنین می‌پروراند که گرچه ممکن است آسیب به حیثیت آمریکا و خلل به دیپلماسی موجب شادی «دشمنان آمریکا»- همان بی خردان- شود اما این شادی «مجال افراط و تفریط و خشونت طلبی را وسعت می‌دهد» به علاوه اینکه «معلوم نیست که سود این ضعف و بحران و سست‌تر شدن تعادل در وضع جهان نصیب چه کشور و کدام قدرت می‌شود.» منطقی که فیلسوف می‌پروراند آنجا صریح شده و جوهره‌ی پست مدرن خود را فریاد می‌زند که می‌نویسد: «در در جهانی که افقش بسته است و نور امیدی که ضامن همراهی و پیوند و همبستگی مردمان باشد وجود ندارد یا بسیار ضعیف است بر هم خوردن تعادل نسبی قدرت حتی اگر در ظاهر به زیان جانب قهر و ظلم باشد آثار خطرناک دارد و چه بسا که جهان را در آستانه ویرانی و نابودی قرار دهد.» آیا در اینجا می خواهیم به فیلسوف خرده بگیریم که: چگونه می‌توان نگران حیثیت آمریکا بود؟ چگونه می توان منتقد غرب بود و از «بر هم خوردن تعادل نسبی قدرت» در جهان که هیچ، از «سست‌تر شدن تعادل در وضع جهان» پرهیز داشت و دیگران را پرهیز داد؟ ابداً؛ فیلسوف سال‌هاست که می اندیشد و انصافا از معدود فیلسوف‌های «زنده» جامعه‌ی ماست. با این همه خود را «طلبه‌ی کوچک فلسفه» می داند؛ آیا این اوج تواضع باید موجب شود راه خرده‌گیری بر ایشان باز گردد؛ هرگز. گرچه فیلسوف گرانقدر پس از یادداشت پیشین از قصد عدم انتشار نوشتارش گفته و سپس به «اعتذار و افسوس» قلم گشوده اما به جد معتقدم لااقل این بخش نوشتار دوم هرگز یک سهو نبوده است. همچنان که به هیچ روی نمی‌توان با مطالعه‌ی این استدلال‌ها جناب داوری را رمی به محافظه‌کاری نمود. این ذات تفکر جناب داوری است. این سقف پرسش از غرب به وسیله‌ی بخشی از فلسفه‌ی غرب است. قبل از این برخی از دوستان جوانی که جناب داوری برای ارتباطش با ایشان در محکمه‌‌ای به نام مصاحبه مورد داوری قرار گرفته است؛ رنج و عسرت شاعری را بر خود هموار کرده و «در رسای مرگ بر آمریکا و همدلی با فیلسوف» چیزهایی نوشتند. این بار حجمی از صراحت آتشین در بیان فیلسوف هست که طبع‌ها را کویر خواهد نمود. من درست نمی‌دانم در رسای چیزی نوشتن به چه معناست اما به نظرم باید در رثای ایامی نوشت که جماعت در پی آن بودند که آرمان‌های ضداستکباری انقلاب را با هایدگر و تأملات ناشی از آن تفسیر کنند. در رثای چیزی سرودن یعنی «شعر گفتن درباره‌ی مرگ کسی»؛ آیا امروز مرگ امکان استکبارستیزی با فلسفه‌ی هایدگری فرا نرسیده است؟ فیلسوف البته گفته بود «ایدئولوژی دستور عمل سیاسی است. اگر کسانی در پی ایدئولوژی باشند و در عین حال به یک حوزه‌ی فلسفی تعلق داشته باشند، در فلسفه به جایی نمی‌رسند و در سیاست‌ هم نتیجه نمی‌گیرند»؛ اما چندان نتوانستم بدانم صدور دستورالعمل رفتارهایی که موجب خلل به حیثیت آمریکا و اعتبار دیپلماسی نشود حتی اگر به حکم بر بی‌خردی دشمنان آمریکا منتهی بشود؛ چگونه یک ایدئولوژی نیست. اما مهم نیست. مهم این است که دست‌کم دوستان از دست‌مایه ساختن اندیشه‌های فیلسوف برای تفسیر پروژه‌ و مسیر کنونی انقلاب اسلامی دست بردارند. از آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی سه اندیشه‌ در تفسیر غیریت غرب و انقلاب وجود داشت. سه اندیشه‌ای که همواره در یک رقابت پنهان قرار داشتند. اگرچه غرب‌گرایانی که وجه همت‌شان قرب به غرب بود این سه رقیب را قریب می‌دیده و می‌بینند اما تمایزهای این سه نگرش در ساحت نظر و عمل بسیار جدی بود. قطعنامه‌ی 598 پایانی بود بر ادعای سراب‌گون مقابله‌ی چپ‌ها با «امپریالیسم»؛ آیا قطعنامه‌ی 2231 پایانی بر تصور امکان مقابله‌ی هایدگری با غرب خواهد بود؟ امروز گویی هر دو فیلسوف آلمانی( مارکس و هایدگر) دررقابت با آن سید موسوی و سرسلسله جنود عقل در بشریت معاصر سپر انداخته اند و خمینی سرافرازتر از همیشه آشکار کرد که جهاد با طاغوت و استکبار ؛ ملکوتی تر از آن است که جان های فلسفه اندود را یارای یاریش باشد. سید احمد فردید را گنگی خواب دیده می‌خواندند. او هر چه بود گنگ نبود و از قضا جز با گفتن میانه‌‌ای نداشت اما آیا آن‌چه امروز جناب داوری در باب «آمریکا» می‌نگارند تعبیر آن خواب، آن خواب آشفته است؟ فردید از فاصله‌اش با جلال آل‌احمد گفته بود. گفته بود جلال منظور او را از غرب زدگی نفهمیده است. امام(ره) اما گفته بودند آنچه جلال آل احمد در غرب‌زدگی نوشته قرابتی بسیار با موضع ایشان دارد. آیا آن‌چه امروز جناب داوری در باب «آمریکا» می‌نگارند تفسیر آن فاصله و نزدیکی است؟ وجه دیگر اغتنام اما هنگامه‌ای است که فیلسوف این خطوط نانوشته‌ی نظام فکری‌اش را منتشر ساخته است. اکنون هنگامه‌ای است که ماجرای مذاکره دستاویزی به دست داده تا تئوری‌سازان علیه استقلال بسط ید یابند. اکنون زمانه‌ای است که به خوبی آشکار شده مسئولین و سیاسیون گوناگون تا چه مایه قصد قربت به غرب نموده‌اند و گاهی آن قدر سراسیمه‌اند که فراموش‌شان می‌شود کلام باید معنی داشته باشد و فی‌المثل در شأن‌شان نیست کلام و تبریک «بی‌معنی» بگویند. اکنون که استقلال را بی‌معنی مزخرف می‌خوانند هنگامه‌ی به میدان آمدن اهالی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» است. بخش مهم این میدان البته میدان البته از جنس نظر است. میدان بازخوانی الهیات و فلسفه‌ی استکبار ستیزی، میدان بازخوانی تاریخ و تجربه ‌استکبار و میدان بازخوانی اسناد لانه جاسوسی است. و بخش مهم از نیروهای بالقوه‌ی این میدان با پایان حاکمیت هایدگریسم است که آزاد خواهند شد. پی‌نوشت: قصد و عدم وقوع «امپریالیسم یک قاعده و رسم و یک موجودیت است. اگر بخواهیم آن را بشکنیم، باید از اصل و اساس در هم بریزد... ضدیت حقیقی با امپریالیسم این است که او را از اصل و اساس در هم شکنیم و به ماهیت امپریالیسم «نه» بگوییم...انقلاب اسلامی که آغاز شده است نمی‌خواهد رقیب امپریالیسم باشد، بلکه متعرض بنیاد ستم و امپریالیسم و استکبار است. و این انقلاب در ذات و ماهیت خود با نهضت‌های دیگر متفاوت است و در حدود مبارزات به اصطلاح ضدامپریالیستی محدود نمی‌ماند و انشاءالله که این آغاز ادراک حقیقت امپریالیسم و همچنین آغاز مقابله‌ی جدی با ان و آغاز راه دیگر است، انشاءالله...ما در مقابل نظام موجود در غرب و به این نظام (وقتی عرب می‌گویم از کانادا تا ولادی وستک و ژاپن و خلاصه تمام غرب و شرق سیاسی را شامل می‌شود.) جواب نفی داده‌ایم.» «اگر توافق حاصل نمیشد یا اکنون که حاصل شده است در کنگره آمریکا با دوسوم آراء رد شود یا مراجع قانونی در ایران آن را تأیید نکنند میتوان حدس زد که: حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند و به اعتبار دیپلماسی به طور کلی خلل بزرگ وارد شود گرچه این وضع ممکن است دشمنان آمریکا را شاد و خشنود سازد و مجال افراط و تفریط و خشونت طلبی را وسعت دهد اما معلوم نیست که سود این ضعف و بحران و سستتر شدن تعادل در وضع جهان نصیب چه کشور و کدام قدرت میشود. در جهانی که افقش بسته است و نور امیدی که ضامن همراهی و پیوند و همبستگی مردمان باشد وجود ندارد یا بسیار ضعیف است بر هم خوردن تعادل نسبی قدرت حتی اگر در ظاهر به زیان جانب قهر و ظلم باشد آثار خطرناک دارد و چه بسا که جهان را در آستانه ویرانی و نابودی قرار دهد.» چند جمله‌ی اول بخش‌هایی از بنان و بیان فیلسوف بود در آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نقل از کتاب «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم». چند جمله‌ی بعد هم در یادداشت اخیر ایشان آمده است. تفاوت اما به نظرم ظاهری است. این دستگاه نظری برای مقابله با غرب چیزی جز جملات دوم ندارد اگر چه جملات اول را در شرایطی خاص بیان کند. روزی بود که خرده می‌گرفتند که مقابله‌ی شما با غرب سیاسی و سطحی است. مقابله‌ باید عمیق و فلسفی باشد. آن روز قریب به چهل سال به طول انجامید. اکنون در غروب آن روز اثبات قدم صدق مکتب خمینی در راه مقابله با استکبار است. آیا وقت آن نرسیده فرزندان انقلاب فراتر از عاطفه‌شان، با قوه‌ی عاقله‌شان به راه امام روح الله خمینی بازگردند؟ مراعات اقتضای حال فیلسوف امروز دوستانی دگر یافته است. دوستانی که مقام و منزلت او را برای موضع‌گیری علیه این و آن می‌خواهند. می‌گویند چرا در مورد اقدامات فلان رئیس دانشگاه به «نحو علنی و روشن» موضع نگرفتید؟ آن‌ها دوست دارند که از زبان فیلسوف تیتر بزنند «استیضاح وزیر علوم به نفع هیچ کس نیست». وقتی به خود باز می‌گردم می‌بینم در این قضایا، از قضا خود را کاملا با موضع فیلسوف گران‌مایه همراه می‌یابم. همچنان که اگر ایشان درباره‌ی رئیس وقت دانشگاه علامه هم موضع می‌گرفتند، باز هم خرسند می‌شدم و خود را با آن موضع همراه می‌یافتم. اما ماجرا این جاست که ما شأن فیلسوف را فراتر از این امور می‌دانستیم. گرچه انتظار به جایی بوده و هست که مسئله‌های انقلاب برای همه مسئله باشد. همچنان که دیروز که مسئله‌ی انقلاب فهم نسبتش با وضع کنونی عالم بود، فیلسوف به آن می‌پرداخت. اما آیا رواست به جای پرسش از فیلسوف او را تحت فشار قرار دهیم که هر روز پی موضوعی شخصی راه بیفتد و علیه این و آن موضع بگیرد؟ فیلسوف و شرایطی که در آن قرار دارد را درک کنیم. حتی از او نپرسیم چه شده است که ارگان رسانه‌ای تجدد‌گرایان با همه‌ی علایق پیدا و آشکارش به ایدئولوژی لیبرالیسم و اقتصاد آزاد، هم دستی به دست «سید جواد طباطبایی» دارد و هم دستی در دست فیسلوف منتقد غرب؟ با فیلسوف مهربان باشیم و حق معلمی را پاس بداریم. مبادا بی‌خرد خوانده‌شدن توسط جناب ایشان ره به عزم مقابله برد. انسان‌های معاف از حکم خرد، قلب مهربان‌تری دارند. *دانش آموخته دانش اجتماعی مسلمین http://www.farsnews.com/13940601001246
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقاله‌ی مذبور سختْ ایدئولوژیک‌زده است. نمی‌دانم ما را چه شده است که پاس حرمت متفکران خود را نداریم و شخصی را که به عنوان چهره‌ی ماندگار این مرز و بوم می‌تواند سرمایه‌ای بزرگ برای تاریخ تفکر ما باشد این‌چنین راحت نفی می‌کنیم. در حالی‌که چه شایسته بود سخنان ایشان را چه قبول داشته باشیم و چه قبول نداشته باشیم، با تفکر و تأمل به تدبّر می‌نشستیم. آیا اگر نگاهی از اندیشه‌ی عالِم بزرگواری همچون خواجه نصیر طوسی را که بنیان‌گذار کلام شیعه است، نپسندیم او را متهم می‌کنیم که یونان‌زده است؟ و از مکتب محمد و آل محمد جدایش می‌نماییم؟ این‌طور که دکتر داوری را با آن‌همه دفاع از حریم تفکر اسلامی و تشیع در مقابل سروش و سروش‌ها متهم کنیم که هایدگری است! مگر هایدگر یک مکتب سیاسی، حزبی است که به جای تفکر در متون او بحث هایدگریسیم را به میان می‌کشیم؟ همه‌ی مشکل ما آن است که هنوز به تاریخی که باید تفکر کنیم، نرسیده‌ایم! و تفکرهای زائد در ذیل گرایش‌های موسمی سیاسی، مانع بزرگ اندیشیدن است. آری مشکل در این‌جا است وگرنه، نه دکتر داوری معصوم است و نه نویسنده‌ی محترم آن مقاله مُلحد. هنوز نمی‌توانیم همدیگر را بفهمیم، مشکل این‌جا است. موفق باشید

11393
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: آیت الله محمد شجاعی در کتاب معاد جلد اول بحث اتحاد بدن دنیوی (قیامتی شده همراه زمین) با نفس انسان در قیامت را مطرح می نماید و اینکه بدن و نفس در نهایت به هم می رسند. من در حال مطالعه کتاب معاد شما به همراه فایل های صوتی هستم (فایل صوتی 20) به نظرم از سخنان شما سخن آیت الله محمد شجاعی استنباط نمی شود. لطفا توضیح دهید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طوراست که فهمیده‌اید نمی‌دانم مبنای آیت اللّه شجاعی بر مبنای نگاه ملاصدرا به معاد، در این موضوع که می‌فرمایند چیست؟ زیرا ملاصدرا روشن می‌کند نفس انسان جسم مناسب خود را در قیامت می‌سازد و از طرفی تمام دنیا از جمله بدن ما به قیامت تبدیل می‌شود با مرتبه‌ی وجودی خاص قیامت. پس معنا نمی‌دهد که انسان در قیامت با بدن دنیایی‌اش متحد شود. بدن قیامتی را اخلاق و عقاید می‌سازد. موفق باشید

5722
متن پرسش
بسمه تعالی.با عرض سلام.درباره ی مطالبی که درباره ی وسواس و ناامیدی و بدبینی و ...که دوستان مطرح کرده اند می خواستم با توجه به آموزش کمی که در طب اسلامی و سنتی ایرانی دیده ام بگویم که علت این بیماری های روحی، به هم خوردن مزاج شخص است و مثلا غلبه ی سودا پیدا کرده اند و با اصلاح مزاج به راحتی درمان می شوند. امیدوارم جسارت مرا به بزرگواری خود ببخشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: تذکر خوبی است و لذا خوب است این دوستان با رجوع به اطبای سنتی و یا دوستانی که در دستگاه معرفت نفس بر روی تعادل مزاج کارکرده‌اند رجوع کنند. تجربه هم نشان داده آن‌هایی که رفته‌اند جواب گرفته‌اند. موفق باشید
5118
متن پرسش
سلام.استاد محمدمهدی میرباقری مباحثات ایشان را در زمینه تمدن اسلامی،انقلاب اسلامی،جریان اصولگرایی،تمدن غرب و مبانی آن چطور می بینید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله ایشان انسان دانشمند و بصیر و با صفایی هستند که لازم است دوستان از فهم نگاه ایشان به موضوعات غفلت نکنند. موفق باشید
3782
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز با توجه به مطالعه ی کتب از برهان تا عرفان و معاد و سیر مهدویت و .... بنده به عرفان علاقه پیدا کردم و با توجه که این استعداد را در خودم میبینم میخواستم راهنماییم کنید و یک سیر مطالعاتی برای شروع عرفان و خود عرفان ، بفرمایید. بنده طلبه پایه پنج هستم استاد از این که افق زندگی را برایم روشن کردید و بنده را با حضرت علامه طباطبایی و دریای معارف المیزان آشنا کردید ممنونم و دعاگوی شما هستم .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید به فلسفه‌ی صدرایی رجوع کنید که مقدمه‌ی فهم عرفان است و در ابتدا با «بدایه» و «نهایه» علامه طباطبایی می‌توانید کار را شروع بفرمایید تا از تمحض در دروس پایه عقب نمانید. موفق باشید
476

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. چرا کشور آمریکا اینقدر پیشرفته است ؟ ولی کشور ما انیقدر عقب افتاده است؟ خواهشمندم کتاب یا جزوه معرفی نننننننکنید و خودتان جواب بنده را بفرمایید. چرا کشور های اسلامی تا این حد عقب افتاده هستند ؟ سوال دیگر من این است که با وجود این که شوروی هم کمتر از آمریکا به ایران جنایت نکرده است پس چرا اینقدر " مرگ بر آمریکا" میگوییم و مرگ بر شوروی نمیگوییم . چرا از شرق محصولات قراضه میگیریم ولی از غرب نه ؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی در این‌که غرب بعد از رنسانس با دست‌یابی به اسلحه و نظم دنیایی توانست از یک طرف ثروت سایر ملل را تصاحب کند و از طرف دیگر یک نظم دنیایی برای اهداف دنیایی خود به دست آورد بحثی نیست، ولی نمی‌دانم چرا اسم این را پیشرفت گذاشته‌اید؟ آیا ماشین‌های غول‌آسایی ساختن که محیط زیست را این‌گونه تخریب می‌کند، پیشرفت است؟ آیا این‌که انسان در غرب به ماشینِ بی‌عاطفه تبدیل شده و راه آسمان معنویت را به روی خود بسته، پیشرفت است؟ به نظر بنده اگر زندگی و انسان را درست تعریف کنیم نمی‌توان زندگی غربی را پیشرفت گذاشت، و همان‌طور که دانشمندان حکیم غرب اظهار می‌دارند غرب یک جهنم لوکسِ بهداشتی است. البته این بدین معنی نیست که کوتاهی‌های خود را توجیه کنیم و از سرمایه‌های انسانی و الهی خود همچنان غافل بمانیم. در مورد آمریکا؛ مشکل در روحیه‌ی استکباری آن است که منافع خود را در سرمایه‌ی سایر ملل تعریف کرده وگرنه به قول حضرت امام: «آمریکا از شوروی بدتر، و شوروی از آمریکا بدتر، ولی فعلاً سر و کار ما با آمریکا است». آمریکا در رویارویی با انقلاب اسلامی مستقیماً وارد شد ولی سایر کشورها به این صورت وارد نشدند و فرهنگ غربی نمی‌تواند با انقلاب اسلامی که نظر به حق دارد، رفاقت کند. موفق باشید
10764
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: ما شاگردان شما همواره دعاگوی شما هستیم و از شما نیز می خواهیم ما را دعا فرمایید تا در راهی که نشانمان دادید ثابت قدم بمانیم. ان شا الله. در رابطه با حضرت رقیه علیها السلام علاوه بر تشکر از زحمت شما باید بگوییم من به پاسخ نرسیدم می خواستم بدانم حضرتعالی با توجه به مطالبی که خودتان فرمودید آیا در حضور حضرت رقیه در شام و جریان شهادت ایشان به یقین رسیده اید؟ که ما نیز با دلگرمی بر تحقیقات شما به راحتی بتوانیم به روضه حضرت رقیه گوش دهیم آن سخنانی که در نقد شهید مطهری گفته شد به شدت قابل نقد می باشد این که سخنرانی های ایشان را نقد یک طرفه و با مخاطب ناآشنا لحاظ کنیم به نظر بی انصافی است چطور است که وقتی مطالبی را با مردم بگوییم و از آنها اشک بگیرم یک طرفه نیست ولی وقتی اندیشمندی بر اساس تحقیقات خود به انحرافی پی می برد ولو به اشتباه و آن را با مخاطبان واقعی عاشورا در میان می گذارد مخاطب ناآشنا می شود. وقتی ما می بینییم ایشان با فداکاری و پذیرفتن همه تبعات آن سخنرانی ها را بر تحریفات عاشورا ایراد می کند ولی با این حال روز به روز بسیاری از مداحان ما و بعضی از روحانیون بر انحرافات عزاداری و روضه خوانی می افزایند چگونه این زحمت ایشان را با مخاطب ناآشنا و نقد یک طرفه نام می نهند مگر مطلب علمی و آکادمیک بوده که ایشان با توده ها در میان گذاشتند از طرفی اگر بپذیریم شهید مطهری بدون در نظر گرفتن احادیث و .. و فقط با نگاه به تاریخ به نقد پرداخته از ارزش علمی ایشان بسیار می کاهد هر چند ما بخواهیم با تذکر احترام برای ایشان وصله پینه بکنیم و .... با تشکر التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در عین این‌که به تمامه خود را وام‌دار شهید مطهری«رحمة‌اللّه‌علیه» می‌دانم، وقتی کتاب علامه سید جعفر عاملی را خواندم احساس کردم در این مورد سخن علامه سید جعفر عاملی قابل توجه است. مضافاً این‌که معتقدم روح مردم اجازه نمی‌دهد جریانی مثل حضرت رقیه«سلام‌اللّه‌علیها» در قرن هفتم به آن‌ها تحمیل شود و آن‌ها آن را ادامه دهند. موفق باشید
10394
متن پرسش
سلام: با توجه به کراهت خواندن و گوش دادن شعر در شب جمعه تا حدی که که گویند نماز مورد قبول واقع نمی شود اگرچه شعر بر حقی باشد، در ایام محرم در شب جمعه که اشعار زیادی به عنوان روضه خوانده می شود تکلیف مداح و مستمعین از نظر شما چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید دید ترجیح آن مستحب است یا کراهت آن. خود مرحوم شیخ عباس که در مفاتیح این توصیه‌ی به‌جا را می‌کنند در ذیل زیارت امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌علیه» روز جمعه شعری را آورده. زیرا دیده عظمت ارتباط با حضرت با این شعر، آن کراهت را دفع می‌کند. موفق باشید
نمایش چاپی