بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
16082
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: پیرو سوال 16035 آقای یزدان پناه در کتاب مبانی و اصول عرفان نظری، نظری جز این دارند: در آن کتاب آمده است اعیان ثابته در مرتبه واحدیت معلوم حق می گردد - در بخش دیگر کتاب می فرمایند اعیان ثابته در تعین ثانی معنا پیدا می کند و همچنین فیض اقدس مطابق تعین ثانی می دانند و تعین ثانی را مقام واحدیت معرفی می کنند. سخنان آقای رمضانی در این خصوص: اما از این جهت که آنها «من حیث هی موجودة بوجود علمی»، باید بگوئیم: آنها در صقع ذات، در حضرت علمیه، در مرتبه واحدیت و در تعیّن ثانی قرار دارند؛ یعنی در حضرت احدیّت و در غیب ذات حرفی از اعیان ثابته نیست تنها جایی که می‌توان برای آن در نظر گرفت و از آن دفاع کرد حضرت علمیّه است که از آن به مرتبه واحدیت یا تعین ثانی و یا تعابیر دیگری که ممکن است وجود داشته باشد، تعبیر می شود. ما فعلاً در مقام تعریف و بیان مرادیم، اثباتِ اعیان ثابته و‌ اشکالات آن و جواب‌ از آن اشکالات، در مراحل بعدی بحث دنبال می شود. بنابراین مجلّ تقرّر اعیان ثابته از آن جهت که به وجود علمی موجودند، حضرت علمیه است نه حضرت احدیت و نه هویت غیبیّه، مانند این که شما اگر بر ذات و هویت غیبیۀ خودتان تمرکز کنید خواهید دید در آنجا هیچ کثرت و تعینی نیست؛ اما وقتی در صقع ذات و حضرت علمیۀ خودتان، تصورات ذهنی خودتان را سامان می دهید، می‌بینید که آنها در برابر شما رژه می‌روند، تکثر معنا پیدا می کند و بعضی از آنها از بعضی دیگر امتیاز می یابند اینها در مرتبه ذات شما به این نحوه ظهور و حضور یافته و مشاهده می‌شوند. این، یک مثال بود اکنون شما این مثال را بالا ببرید و بر صقع ذات حق تعالی و مرتبۀ واحدیت و حضرت علمیه تطبیق دهید. در هویت غیبیه که «لا اسم و لا رسم له» هیچ خبری از کثرت نیست، در مرتبه احدیت هم که حقیقتی یک پارچه است و تعین پیدا کرده و اصطلاح تعین اول را به خودش اختصاص داده خبری از آنها نیست چون همۀ کثرات در تعین اول مستهلک اند؛ اما در مرحله تعین ثانی یا مرتبه واحدیت است که می‌توانیم تکثر را تعقل و تصور کنیم. و در همین جا است که اعیان ثابته، تکثر اسماء و صفات و ظلال و سایه های اسماء و صفات مطرح است. عبدالرزاق کاشانی عین ثابت را این گونه تعریف می کند: «"العین الثّابتة" هی حقیقة الشیء فی الحضرة العلمیّة لیست بموجود بل معدومة ثابتة فی علم الله و هی المرتبة الثّانیة من الوجود الحقّی.» عین ثابت همان حقیقت شیء در حضرت علمی است، موجود نیست بلکه معدوم است و در علم خدا ثابت است و آن مرتبه ی دوم وجود حق می باشد. و موارد دیگر. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در توصیف اعیان ثابته گفته می‌شود «ما شمّت رائحة الوجود» نظر به حقیقت علمیِ اعیان ثابته دارند و این مقام احدیت است که همه‌چیز در آن مقام مستهلک می‌باشد. می‌ماند که اگر برای حضرت حق مقام هویت غیبیه‌ای را نیز مدّ نظر قرار دهیم – به عنوان مقامی بالاتر از مقام احدیت – مقام احدیت به عنوان تعیّن ثانی مطرح می‌گردد. ولی اگر مقام احدیت را تعیّن اول گرفتیم، مقامِ واحدیت می‌شود تعیّن ثانی. در هر حال وجود علمیِ اعیان ثابته، غیر از وجود عینی آن‌ها است که با تجلیِ اسماء الهی بر آن‌ها شکل می‌گیرند و بدین لحاظ گفته می‌شود وجود عینی اعیان ثابته در مقام تعیّن ثانی قرار دارند. عمده توجه به دو مرتبه‌ی علمی و عینی اعیان ثابته است. مهم نیست که ما تعیّن اول و ثانی را چگونه قلمداد کنیم. به نظر بنده همان‌طور که جناب آقای یزدان‌پناه تعیّن اول را «احدیت» و تعیّن ثانی را «واحدیت» گرفته‌اند، جمع‌بندیِ خوبی است. موفق باشید 

15374
متن پرسش
بسمه تعالی سلام 1. جمله حقیقت «صرف الشی لا یتکرر و لا یتثنی» را در بحث فقط بیان فرمودید و توضیح ندادید لطفا با مثال توضیح فرمایید؟ 2- بنده به مسائل فلسفه اسلامی علاقه زیادی دارم لطفا در این زمینه از آثار خودتان و از دیگر مولفان و متفکران فلسفی کتابهای در خور فهم بنده معرفی فرمایید به طوری که بتوانم به صورت مقدماتی طی کنم و مسائل اصلی آن برسم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مثل «تری» برای آب که صِرفِ تری است و همه‌ی آب‌ها دارای حقیقت تری هستند و تری‌های گوناگون نداریم. از این جهت می‌فرمایند: «صرف الشیئ لا یتکرر و لا یتثنّی».  2- با «بدایه الحکمه» و «نهایه الحکمه» جلو روید و کتاب «معرفتِ نفس و حشر» را مدّ نظر داشته باشید. موفق باشید

13093
متن پرسش
سلام علیکم: می خواستم نظر جناب عالی را در مورد مقاله زیر که در نقد دکتر داوری و موضع گیری هسته ای شان هست بدانم: حجت الاسلام مجتبی نامخواه داوری درباره یک داوری هسته ای/ اکنون تفاوت میان «هایدگریسم» با مکتب خمینی نمایان می شود. امروز گویی هر دو فیلسوف آلمانی ( مارکس و هایدگر) در رقابت با آن سید موسوی و سرسلسله جنود عقل در بشریت معاصر، سپر انداخته اند و خمینی سرافرازتر از همیشه آشکار کرد که جهاد با طاغوت و استکبار؛ ملکوتی تر از آن است که جان های فلسفه اندود را یارای یاریش باشد. اول: منتقدان بی‌خردانند؟ چندی پیش از فیلسوف گرانقدر استاد داوری اردکانی یادداشتی منتشر شد که برای آشنایان با آثار ایشان از جهاتی چند مغتنم و البته محل پرسش بود. جهت سؤال برانگیز این بود ‌که بیان یادداشت خلاف‌آمد عادتی بود که از اهل فلسفه‌ای چون ایشان سراغ داشتیم. آهنگ بیان فیلسوف در این نوشتار آن قدرها تعجب برانگیز بود که انسان را در صحت انتساب محتوی به تردید می‌انداخت. جهت دیگر اما صراحت مغتنمی بود که ساخت استدلالی این یاداشت در نشان دادن حدود و چگونگی مواجهه‌ی فیلسوف گران‌مایه با غرب به دست می‌داد. اما جهت‌ اول. در آن یادداشت جناب استاد داوری پیرامون منتقدان توافق هسته‌ای چنین قضاوت می‌کنند که جملگی آنان «بهانه‌گیر» و «معاف از حکم خِرَد» هستند. آنانی که اندک آشنایی با ادب و ادبیات جناب فیلسوف دارند، خوب می‌دانند در اندیشه‌ی جناب‌شان اصل بر پرسش است و کوشش برای روا نداشتن حکمی درباره‌ی دیگران. آن روزها که جماعت پوپری آبروی استاد را به سان دشمن درجه یک جامعه‌ی باز، به بازی گرفته بودند؛ باز هم فیلسوفِ ما فیلسوف بود: دوستدار فلسفه و اهل «برهان»؛ حتی از «جدل» با جماعت مدعی آزاداندیشی هم اباء داشت. در همان ایام کسی سراغ ندارد حضرت ایشان در عیان و نهان کسری از درشت‌گویی‌های این جماعت را پاسخ داده باشد. به خوبی به یاد می‌آوریم وضع جوانانی را که گویی سازمان پرورش افکارِ جامعه‌ی باز به آنان فهمانده بود داوری، تئوریسین حزب نازی آلمان است! به یاد می‌آوریم چگونه هر چه در توان داشتند نثار جناب داوری و افکار فاشیستی‌اش !می‌کردند. پاسخِ فیلسوف اما سکوت بود و گذر از روی کرامت. چندی بعد که لابد جمعی از این قبیل جوانان روزنامه‌نویس شدند؛ در محضر فیلسوف، به نامِ مصاحبه‌ محکمه تشکیل دادند و با اعتماد به نفس تیتر می‌زدند «داوری درباره‌ی داوری». آن‌ها خود را محق می‌دانستند که درباره‌ی فیلسوفی داوری کنند و نه حتی درباره‌ی افکار، و درباب روابطش با دیگران ایشان را به استنطاق بکشند. فیلسوف اما به سان یک استاد اخلاق با عمل خویش به آن گلادیاتورهای ایدئولوژیک درس سعه‌ی صدر و متانت می‌داد. اکنون اما چه شده است که فیلسوف پس از عمری گله از آمیختن فلسفه به تنگ نظری‌های ایدئولوژیک، درباب کسانی که دیدگاهی غیر از او دارند حکم به «معاف بودن‌ از حکم خرد» می‌کند؟ انسان می‌ماند. اجازه بدهید حق را به فیلسوف بدهیم. این‌جا مسئله شخصی نیست. فیلسوف یک دغدغه‌ی ملی دارد؛ اما آیا می‌توان همه‌ی کسانی که در مسئله‌ای مهم ، نظری غیر از نظر ما دارند را بهانه‌گیر و معاف از حکم خرد دانست و به «اطلاق» پیرامون‌شان حکم صادر نمود. آیا فیلسوف گران‌ارج احتمال نمی‌دهد شاید کسانی باشند که نه از روی بهانه و بی‌خردی، بلکه از در خیرخواهی، پرسشگری و دغدغه در باب توافق مذکور نقدی داشته باشند. آیا این حکم یا دست کم این اطلاق ان از سوی فیلسوف مدققی چون جناب داوری روا ست؟ جای بسی امیدواری است اگر اهل دانش بخواهند با استدلال‌هایی روشن به وادی مطالعه‌ی درباره‌ی توافقنامه و خود آن وارد شوند. اتفاقا یکی از نیازها این توافقنامه این است که موافقانی به میدان دفاع از آن وارد شوند که از خاستگاه علم برخاسته‌اند. همچنان که پیش از این ریاست محترم جمهور هم با ادبیات خاص خود این چنین مطالبه‌ای را از دانشگاهیان مطرح کرده بودند. اکنون اما که فیلسوفی گران‌مایه به میدان آمده ‌است، آیا مناسبت دارد که دیگر کسانی که اتفاقا آن ها هم از خاستگاه معلمی به این وادی وارد شده‌ و در نهایت به نقد ان پرداخته‌اند را؛ افرادی مانند سعیدزیباکلام، و حسین کچوئیان و فؤاد ایزدی و شهریار زرشناس و داوود مهدوی زادگان و نبویان و محمد سلیمانی و فریدون عباسی و .... را معاف از حکم خرد بخوانیم؟ البته یک اهل فلسفه‌ی موافق توافق، می‌تواند رأی‌ منتقدان را نپذیرد و دلایل‌شان را نقد کند یا به طور کل رها کند. حتی می‌تواند دلایل منقدان را کم اهمیت بداند اما آیا می‌تواند وارد نیت‌خوانی شود و برهان‌ منتقدان را بهانه و نظرشان را بی‌خردی بخواند؟ آیا در تمام این سال‌ها سابقه داشته که استاد داوری در موضوعی به یکی از همکاران یا اندیشوران چنین بگوید؟ هر زمانه‌ای را اقتضائاتی است که از قضا ملوک و ارباب قدرت در رقم زدن آن سهمی قابل توجه است. اگر فیلسوف این روز‌ها کسانی که رأی دیگری جز ایشان دارند را معاف از خرد می‌داند، بی‌آ‌نکه حتی اندکی متعرض دلایل‌شان شود؛ جای ملامت ندارد؛ چرا که به زبان حاکمان این عصر سخن می‌گوید. آخر اما حتی آن حاکمان هم این اواخر در حوالت کسانی که رأی جز ایشان دارند به جهنم، کمی احتیاط می‌کنند. لااقل در گفتار میان منتقد و مغرض تفاوت قائل می‌شوند. هر چند در نهایت منتقد منصفی نمی‌یابند. اگر ارباب قدرت با زبان طرد و طعن و لعن با غیر سخن گویند چه باک؟ از آن‌ها انتظاری که از یک فیلسوف هست، صد البته نیست. طرد و خشم آن‌ها در میدان رقابت و قدرت است؛ اما چگونه است که یک فیلسوف این‌گونه حکم می‌کند؟ شاید دیگران تنها فلسفه و نقد تجدد و معقولات دیگر را از فیلسوف آموخته‌اند. اما انصاف این است حتی آنانی که از در همدلی آراء جناب داوری را مطالعه نمی‌کنند، نمی‌توانند ناداوری در آن بیابند. می‌توانند با رأی فیلسوف همراه نباشند اما آیا می‌توانند موردی را هم پیدا کنند که فیلسوف غیر هم نظر با خود را از حکم خرد معاف دانسته باشد؟ بعید می‌دانم. اگر امروز شاگردان درشت‌گویان سابق در مطبوعه‌شان به صراحت اعلان می‌کنند دستی به زلف جناب سیدجواد طباطبایی دارند و دستی به جام باده‌ی جناب داوری؛ هم از این روست که این طبع منیع دیده‌اند. از این روست که به عیان دیده‌اند که داوری در نقد پوپر هم ناداوری نمی‌کند و مدعیان جامعه‌باز جز به چوب تکفیر مدرن و جز به فاشیست خواندنِ فیلسوف حرفی نمی‌گویند. اکنون اما چگونه است که فیلسوف ؛ آنانی که رأیی غیر از ایشان دارند را علی الاطلاق بهانه‌گیر و بی‌خرد می‌خواند؟ آیا این چنین سخن گفتن جز تکفیر فلسفی است؟ آیا تمام منتقدان را بدون استثناء رمی به تکفیر نمودن رواست؟ پیش از این هم البته فیلسوف چیزی نوشته بود که گام اول این مسیر بود. یادداشتی که بعدتر درباره‌ی آن بزرگوارانه نوشت قصد انتشارش را نداشته و البته کسی را هم شماتت نکرد برای انتشارش. غنیمت دانستن یادداشت اخیر اما وجه دیگری دارد. این اغتنام از این جهت است که این دو متن به ضمیمه‌ی هم نشانه‌هایی از خطوط نانوشته‌ و کمتر خوانده‌ی شده‌ی نظام فکری فیلسوف را به دست می‌دهد. آن یادداشت هم‌ مورد بحث‌های زیادی قرار گرفت. اغلب البته نقد شبیه به مدح بود. اما یک‌سری نقدها هم بود که تا حدودی غیر واقعی و اجازه بدهیم بگوییم غیر منصفانه بود. نسبت دادن محافظه کاری به ساحت فیلسوف که اگر مراد از آن در پیش گرفتن یک منش رفتاری باشد البته وجهی ندارد. آیا دوستانی که فیلسوفی آزاده را به ترکه‌ی محافظه‌کاری و ملاحظه‌کاری می‌رانند، می‌دانند روی دیگر سکه‌ی همان‌هایی را ضرب می‌کنند که روزی قرار گرفتن جناب داوری در کسوت ریاست فرهنگستان علوم را «مزد» مواضع حکومتی ایشان می‌شمردند. فیلسوف آخر چه دارد که از دست دهد؟ تاریخ و آمد و شدهای پس از این نشان خواهد داد که این جناب داوری بود که در کرسی ریاست فرهنگستان جلال یافته بود یا این فرهنگستان علوم اگر تخطئه نکنندم فرهنگ و علوم بود که از مقام و منزلت استاد جایگاه می‌گرفت. جناب داوری به درستی در این باب اخمی به ابروی قلم‌شان آورده بودند. رمی فیلسوف به محافظه‌کاری حق‌طلبی نیست؛ نوعی راحت‌طلبی است که برای فرار از دشواری‌ فهم نتایج منظومه‌ی فکری فیلسوف پیشه می‌شود.استقبال‌هایی که از توافق با غرب می‌شود، اغلب بازتابی از زمینه‌ی اجتماعی و سیاسی تحلیل‌گران است. موضع جناب داوری اما یک موضع کاملا فلسفی و با ریشه هایی روشن در افکار اوست که به همان میزان که برگرفته از آراء سابق فیلسوف است، شارح کلیت منظومه‌ی فکری اوست. پیش از این ؛ فیلسوف «مرگ بر آمریکا» را نشانه‌ای از توسعه‌نیافتگی یافته بود. همین بیان دوستانی را به زحمت انداخت که وجه جمعی میان این رأی فیلسوف و دیدگاه‌هایش فی‌المثل در در «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» بیایند. این کار آن‌ها البته در جهت فهم اندیشه‌ی فیلسوف نبود و بیشتر در این جهت بود‌ که از دشواری فهم اندیشه‌ی جناب داوری رهایی یابند. حتی برخی اساتید هم در این راه بخت خود آزمودند؛ اما هر چه بیشتر می‌کوشیدند کمتر به نتیجه‌ای نزدیک می شدند و در نهایت به بهتر از این قول نمی‌رسیدند که «باید اعتراض فیلسوف به شعار مرگ بر آمریکا را با سعه‌ی‌صدر و دقت بازدید. فیلسوف از لفاظی تو خالی نگران است». سعه‌ی صدر البته صفتی شایسته است اما احتمالا برای فهم نقاط دشوار اندیشه‌ی فلسفی مصالحه و کدخدامنشی چندان کارساز نیست. اکنون اما فیلسوف به صراحت می‌گوید آن چه او را نگران کرده «لفاظی توخالی» نیست بلکه این است که «حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند». اکنون که برای ما لایه‌های دشوار دیگری از منظومه‌ی فکری فیلسوف آشکار شده است، آیا می‌توان همچنان سعه صدر را بدل از فهم رأی گرفت؟ گو اینکه این نگاه جناب داوری لایه‌هایی به مراتب دشوارتر از این هم دارد. مسئله این نیست که فیلسوف منتقدانی را بهانه‌گیر و معاف از حکم خرد خوانده است که اگر این چنین بود کار تا حدودی راحت‌تر می نمود. دلیلی که فیلسوف بر حکم خود در باب منتقدان اقامه می کند از خود حکم مهم تر است. فیلسوف نمی‌گوید از آن‌جا که منتقدان در بنا یا ادای نقدشان راه صواب نمی‌پیمایند بی‌خرد و بهانه گیر هستند. آن لایه‌ی دشوارتر همین جاست که اگر فیلسوف منتقدان را نقد و طعن می‌کند به این دلیل است که نگران است در صورت رد توافق، «حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند». آیا این لطمه لااقل از منظر معرفتی بر هرگونه نقدی مترتب نخواهد بود؟ آیا هر نقد به وضع کنونی جهان موجب «سست‌تر شدن تعادل در وضع جهان» نخواهد شد؟ پس در این صورت این نقد روا نخواهد بود. بنابراین اصل مسئله این جاست که فیلسوف منتقد غرب یک نقد یا منتقد خاص را نقد و یا نفی ننموده و به بهانه‌گیری و بی‌خردی رمی نمی‌کند، بلکه منکر «امکان» نقد است. اگر در برابر این رأی دشوار سعه‌ی صدر از کف برون ندهیم یا اگر آن چنان منظور فیلسوف را سعه ندهیم که ضد خود نیز را شامل شود، آن‌گاه راهی گشوده خواهد شد که فهم این خطوط فکر فیلسوف را در پی خواهد داشت. هم‌چنان که فیلسوف در پی اظهار موضع از «افق بسته‌ی جهان» سخن می‌گوید که به مثابه‌ی مبنای جهان‌شناسانه‌ی این رأی اوست. پیش از این فیلسوف «مرگ بر آمریکا» را نشانه‌ای از توسعه‌نیافتگی دانسته است. چگونه می‌توان این سخن را پذیرفت در حالی که بسیاری از کشورها را می‌توان سراغ داد که توسعه‌نیافته هستند اما «مرگ بر آمریکا» نمی‌گویند. کشورهای توسعه‌نیافته اما نشانه‌هایی مشترک دارند. به عنوان نمونه تنها در یک کشور توسعه‌نیافته است که عالی‌ترین‌ مقام اجرایی آن می‌تواند در یک جمع رسمی منتقدان را به جهنم حواله دهد. آن‌هم عالی مقامی که از قضا حقو‌قدان است در جمعی که از قضا جملگی دیپلمات هستند. در کشورهای توسعه یافته به احتمال زیاد حاکمان ظواهر امر را بیشتر رعایت می‌کنند. مسئله اما نشانه‌های توسعه نیافتگی و تفسیر و دلالت‌های آن نشانه‌ها نیست و ذکر این بحث دلیلی دیگر دارد که از پی می‌آید. فلسفه و دلواپسی برای حیثیت آمریکا؟ چگونه است که فیلسوف منتقد مدرنیته نگران حیثیت آمریکاست؟ نباید دشواری فهم این مسئله را با متهم کردن فیلسوف به آرائی متناقض از سر باز کرد که چنین کاری حل مسئله نیست، پاک کردن آن است. به نظر اصل مسئله این جاست که برخی کوشیده‌اند در فهم انقلاب اسلامی و مواجهه‌ی آن با غرب از آرائی بهره گیرند که پیرامون غرب است اما این میان غرب با آمریکا یک تفاوت ماهوی دارد، به گونه ای که نقد یکی با نگرانی برای حیثیت یکی نه تنها تناقض نیست بلکه عین خرد است. مسئله این جاست که برخی این فراز دشوار رأی فیلسوف در تفاوت میان مدرنیته و آمریکا را متوجه نشده‌اند و نخواسته‌اند متوجه شوند و عمر جماعتی از انسان‌های معطوف به انقلاب اسلامی را در همدلی مطلق یا مضاف با هایدگر بر باد داده‌اند. مسئله این نیست آراء جناب داوری خوانده نشوند؛ بلکه اتفاقا باید از فیلسوف خواست در تشریح این مسئله و مشکله‌ی اندیشه‌شان به شرح بیشتری بپردازند. مشکل این جاست که برخی خواسته‌اند انقلاب اسلامی را با هیدگر و پست‌مدرنیسم تفسیر کنند. این خواسته تفسیری از غیریت انقلاب اسلامی با غرب ارائه می‌دهد که با زبان غیریت، نگران برهم خوردن تعادل کنونی در وضع جهان است و در نهایت به حفظ «حیثیت امریکا» منتهی می‌شود. هر چند این فیلسوف است که با نوشتن امثال «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» یا «ناسیونالیسم و انقلاب» مرزهای میان موضع تفسیر هایدگر و موضوع تفسیر انقلاب اسلامی را مبهم می کند. اما دست‌کم فهم مطلق‌گرایانه انقلاب اسلامی با هایدگر با چالشی بس جدی مواجه شده و یا به عبارتی مواجه بوده و اکنون آشکار شده است. یکی از دشواری‌های اندیشیدن در باره‌ی این جنبه از نظام فکری جناب داوری (به مثابه یک جریان و سرسلسله‌ی آن) این بود که آغاز این اندیشیدن توأم خواهد بود با طرح پرسش‌هایی که شاید با نوعی تعریض همراه باشد؛ چنانکه این یادداشت چنین است. این امر برای کسی که جناب داوری معلمِ فارابی او بوده است به واقع دشوار است. هر چند هیچ‌گاه بخت حضور در کلاس‌های جناب داوری را نداشته‌ام اما اگر جوهره‌ی شاگردی آموختن باشد، خود را چنان به فیلسوف مدیون می‌بینم که اگر نبود شرح‌ها و بصیرت‌های جناب داوری شاید از اساس به فارابی متوجه نمی‌شدم؛ و گمان هم نمی‌کنم کسانی که ماجرای آشنایی‌شان با فارابی غیر از این است، بسیار باشند. اکنون اما همین آشنایی با فارابی کار فهم برخی امور را با فروبستگی‌هایی روبرو ساخته است. آن‌چنان‌که چون به آثار فارابی رجوع می‌کنیم، جوهره‌ی مدینه‌ی فاضله‌اش را رجوع به حکمت در امر اجتماعی(به معنای جامع) و به تعبیر فارابی سیاست می‌یابیم. اکنون اما اگر این رجوع روی دهد، اگر حاکمان در چگونگی مواجهه با منتقدان توافق هسته‌ای به رأی فیلسوف مواجعه کنند چه خواهد شد؟ حکیم ابونصر فارابی در «سیاست مدنیّه»‌ در باب مواجهه با نوابت و بهمیّمه یا گروه‌های خودرو و خودسر نظری دارند که هیچ‌گاه آن را چنان که باید هضم ننموده‌ام. قاطعیت فارابی در حکم دادن به بردگی حیوان‌وار یا مرگ این جماعت کمی نگران کننده است. چنان که برخی شارحان فارابی معتقدند معلم اول در حکمی که این درباره‌ داده است «تحت تأثیر نظام موجود زمان خود واقع شده است». آیا معلم فارابیِ ما نیز همچون معلم اول تحت تأثیر زمان خود و مشخصا افکار و ادبیات حاکمان آن قرار گرفته است؟ فیلسوف خشونت ؟! جناب داوری هماره در معرض رمی به توجیه فلسفی خشونت‌ بوده است در حالی که واقع عکس آن است. چنان که در «فلسفه و سیاست و خشونت» به ویژه در مجلس اول آن شرح قابل توجهی از این ماجرا دست داده است. در همین یادداشت هم یک وجه نگرانی فیلوسف درباره‌ی لطمه به حیثیت آمریکا، نگرانی از وسعت یافتن «مجال افراط و تفریط و خشونت طلبی» است. اکنون به بحث نشانه‌های توسعه‌نیافتگی بازگردیم. اگر حاکمان در برخورد با منتقدان توافق‌نامه به رأی فیلسوف رجوع کنند بر سر مشتی «معاف از حکم خرد» و «بهانه‌گیر» چه خواهند آورد؟ آیا حاکمان کسانی که در اندیش‌ورزی‌ خود از لطمه خوردن به حیثیت آمریکا هراس ندارند را همان ناهمنوایان و نوابت مدینه‌ی فاضله‌شان به حساب نخواهند آورد؟ سال‌هاست فیلسوف «در محافل دانشگاهی و روشنفکری و حتی در مجالس زنانه مذهبی» در معرض این اتهام بود که کارش «توجیه خشونت حکومت است». اکنون اما بر روی تمام پاسخ‌های دیروزمان در برابر متهم‌کنندگان فیلسوف ایستاده و می‌پرسیم این چنین سخن گفتن آیا به خشم و خشونت دامن نمی‌زند؟ این یک اتهام نیست یک پرسش است که در پاسخش فرومانده‌ام. دوم. غرب و ضدهایش قصد گشودن زبان به شکوه نبود. گو اینکه داوریِ جناب داوری در باره‌ی منتقدان هم، موضوع این یادداشت نبود. غرض اغتنام فرصتی بود که یادداشت اخیرِ فیلسوف برای بازخوانی و فهم اندیشه‌شان به دست می‌دهد. این اغتنام و استفهام اما مستلزم تمهید مقدمه‌ای است درباب جریان‌شناسی مقابله‌های اخیر تاریخ ما با غرب‌. با شکل‌گیری و سپس کسب مهم‌ترین پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357، کم و بیش مشخص بود که این انقلاب سویه‌هایی ضدغربی دارد. «نه شرقی، نه غربی» یک شعار و نشانه‌ی روشن بود از این جهت‌گیری. این شعار یک وجه بسط دهنده ‌داشت و نشان می‌داد دامنه‌ی نفی‌ای انقلاب بسی گسترده‌تر از غرب سیاسی است؛ از سوی دیگر تفصیل به کار رفته در آن شاهدی بود بر این‌که این نفی را از وجه تعین یافته‌ و سیاسی آن غرب آغاز می‌کند. در آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی دست‌کم سه دیدگاه متمایز مدعی پیشروی عملی و تفسیر نظری بعد نفی‌ای انقلاب بودند. این سه دیدگاه بر اساس هویتی که برای انقلاب تعریف می‌کردند، سه تعبیر از غیریت انقلاب ارائه می‌دادند. یکی چپ‌ها با تمام تنوع‌شان که به نوعی بر مفهوم «امپریالیسم» تأکید داشتند؛ دیگری پست‌مدرن‌ها که مفهوم «مدرنیته» را می‌پروراندند و در ادبیات امام(ره) البته «استکبار» پر رنگ بود. تمایز این سه دیدگاه در ابتدا دشوار بود. همچنان‌که این سه واژه دست کم در کاربردهای اولیه‌ مشترک بود اما در ادامه سرنوشت‌ و معنای متفاوتی یافتند. از سوی دیگر جنس خاستگاه نظری چپ‌ها در غرب‌ستیزی‌شان به تصریح یا تلویح متأثر از ایدئولوژی‌‌های چپ جهانی بود. پست‌مدرن‌‌های ما بر بخشی از ظرفیت‌های فلسفه‌ی غرب و مشخصا هایدگر تکیه داشتند. امام(ره) اما برای استکبارستیزی یک الهیات- فلسفه‌ی متمایز می‌پروراند که ریشه در رشته‌های متنوعِ ذخیره‌ معرفت اسلامی داشت؛ از فقه و اخلاق تا فلسفه و عرفان. اگر غرب‌ستیزی چپ‌ها بیشتر وجهی پراتیک داشت، پست‌مدرن‌ها بر کار تئوریک پای می‌فشردند و بیشتر اهل پرسش از غرب‌ و فهم تجدد بودند. در مکتب امام(ره) اما استکبارستیزی در دو ساحت نظری و عملی دنبال می‌شد. به جز ابهام و در هم آمیختگی آغازین یک زمینه‌ دیگر به عدم تفکیک این سه دیدگاه دامن می‌زد. وجود یک جریان غرب‌گرای قوی. جریانی که در سطح نظری برای انقلاب اسلامی بُعدی ضد غربی قائل نبود و در عمل هم چنان با آمریکا هم‌بسته بود که با سقوط سفارت‌شان در تهران دولت‌شان ساقط می‌شد! وجود و قدرت یافتن این جریان در آغاز انقلاب باعث می‌شد به طور طبیعی دوگانه‌های غرب‌گرایان/ مخالفان غرب پدید آید و به نوعی این سه گفتمان در یک جبهه قرار گیرند. با این همه‌ در میدان غیریت با غرب یک رقابت عملی و نظری میان این سه اندیشه وجود داشت. این رقابت برای چپ‌ها که همه‌ی هویت‌شان را در غیریت با آمریکا می‌دیدند، حکم مرگ و زندگی داشت. به همین دلیل در سومین روز پس از پیروزی انقلاب سفارت آمریکا را اشغال می‌کنند؛ این حرکت و افشاگری‌های پس از آن هیچ جایگاهی در روند تاریخ انقلاب نمی‌یابد. در سوی دیگر رویارویی با غرب اما کارهای تئوریک جدی‌ای در جریان است. کارهایی که می‌کوشد نسبت «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» را تبیین نماید. جنس مقابله‌ی انقلاب اما جنس دیگری است. اگر عملی همچون 13 آبان 58 انجام می‌شود یا مفاهیم و ایده‌هایی همچون «شیطان بزرگ»، «انقلاب بزرگتر»، «هسته‌های مقاومت» و «حزب جهانی مستضعفین» خلق می‌شود؛ در بستر مردم و فرهنگ‌شان بازتاب اجتماعی متفاوتی می‌یابد. اَمد و سرآمد چپ ها خیلی زود به سر می‌رسد. دو دیدگاه دیگر اما باقی ماندند. دو دیگاهی که جز در مبانی، در چگونگی مقابله‌شان با غرب هم تفاوت‌های عمده‌ای داشتند. شاید مهم‌ترین تفاوت «مبارزان با استکبار» و «منتقدانِ مدرنیته» این است که استکبار بر خلاف مدرنیته «مصداق اتم» و عینی داشت. سوم. تعیبر وارونه‌ی یک خواب آن‌چیزی که یادداشت اخیر جناب دکتر داوری را بدل به یک فرصت مغتنم در بازشناسی منظومه‌ی فکری‌شان می‌سازد ؛ تمایزی است که این یادداشت میان غربِ هایدگر و غربِ انقلاب اسلامی هویدا می‌ کند. ما در این یادداشت فیلسوف را می‌بینیم که نگران آمریکا و حیثیت آن است. فیلسوف نگران است «حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند»؛ حقیقت مسئله برای ایشان این است که «اعتبار دیپلماسی» خدشه دار شده و با یک «خلل بزرگ» مواجه شود. فیلسوف وجهی دیگر از استدلال خود را در باب «جماعت معاف از حکم خرد» این چنین می‌پروراند که گرچه ممکن است آسیب به حیثیت آمریکا و خلل به دیپلماسی موجب شادی «دشمنان آمریکا»- همان بی خردان- شود اما این شادی «مجال افراط و تفریط و خشونت طلبی را وسعت می‌دهد» به علاوه اینکه «معلوم نیست که سود این ضعف و بحران و سست‌تر شدن تعادل در وضع جهان نصیب چه کشور و کدام قدرت می‌شود.» منطقی که فیلسوف می‌پروراند آنجا صریح شده و جوهره‌ی پست مدرن خود را فریاد می‌زند که می‌نویسد: «در در جهانی که افقش بسته است و نور امیدی که ضامن همراهی و پیوند و همبستگی مردمان باشد وجود ندارد یا بسیار ضعیف است بر هم خوردن تعادل نسبی قدرت حتی اگر در ظاهر به زیان جانب قهر و ظلم باشد آثار خطرناک دارد و چه بسا که جهان را در آستانه ویرانی و نابودی قرار دهد.» آیا در اینجا می خواهیم به فیلسوف خرده بگیریم که: چگونه می‌توان نگران حیثیت آمریکا بود؟ چگونه می توان منتقد غرب بود و از «بر هم خوردن تعادل نسبی قدرت» در جهان که هیچ، از «سست‌تر شدن تعادل در وضع جهان» پرهیز داشت و دیگران را پرهیز داد؟ ابداً؛ فیلسوف سال‌هاست که می اندیشد و انصافا از معدود فیلسوف‌های «زنده» جامعه‌ی ماست. با این همه خود را «طلبه‌ی کوچک فلسفه» می داند؛ آیا این اوج تواضع باید موجب شود راه خرده‌گیری بر ایشان باز گردد؛ هرگز. گرچه فیلسوف گرانقدر پس از یادداشت پیشین از قصد عدم انتشار نوشتارش گفته و سپس به «اعتذار و افسوس» قلم گشوده اما به جد معتقدم لااقل این بخش نوشتار دوم هرگز یک سهو نبوده است. همچنان که به هیچ روی نمی‌توان با مطالعه‌ی این استدلال‌ها جناب داوری را رمی به محافظه‌کاری نمود. این ذات تفکر جناب داوری است. این سقف پرسش از غرب به وسیله‌ی بخشی از فلسفه‌ی غرب است. قبل از این برخی از دوستان جوانی که جناب داوری برای ارتباطش با ایشان در محکمه‌‌ای به نام مصاحبه مورد داوری قرار گرفته است؛ رنج و عسرت شاعری را بر خود هموار کرده و «در رسای مرگ بر آمریکا و همدلی با فیلسوف» چیزهایی نوشتند. این بار حجمی از صراحت آتشین در بیان فیلسوف هست که طبع‌ها را کویر خواهد نمود. من درست نمی‌دانم در رسای چیزی نوشتن به چه معناست اما به نظرم باید در رثای ایامی نوشت که جماعت در پی آن بودند که آرمان‌های ضداستکباری انقلاب را با هایدگر و تأملات ناشی از آن تفسیر کنند. در رثای چیزی سرودن یعنی «شعر گفتن درباره‌ی مرگ کسی»؛ آیا امروز مرگ امکان استکبارستیزی با فلسفه‌ی هایدگری فرا نرسیده است؟ فیلسوف البته گفته بود «ایدئولوژی دستور عمل سیاسی است. اگر کسانی در پی ایدئولوژی باشند و در عین حال به یک حوزه‌ی فلسفی تعلق داشته باشند، در فلسفه به جایی نمی‌رسند و در سیاست‌ هم نتیجه نمی‌گیرند»؛ اما چندان نتوانستم بدانم صدور دستورالعمل رفتارهایی که موجب خلل به حیثیت آمریکا و اعتبار دیپلماسی نشود حتی اگر به حکم بر بی‌خردی دشمنان آمریکا منتهی بشود؛ چگونه یک ایدئولوژی نیست. اما مهم نیست. مهم این است که دست‌کم دوستان از دست‌مایه ساختن اندیشه‌های فیلسوف برای تفسیر پروژه‌ و مسیر کنونی انقلاب اسلامی دست بردارند. از آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی سه اندیشه‌ در تفسیر غیریت غرب و انقلاب وجود داشت. سه اندیشه‌ای که همواره در یک رقابت پنهان قرار داشتند. اگرچه غرب‌گرایانی که وجه همت‌شان قرب به غرب بود این سه رقیب را قریب می‌دیده و می‌بینند اما تمایزهای این سه نگرش در ساحت نظر و عمل بسیار جدی بود. قطعنامه‌ی 598 پایانی بود بر ادعای سراب‌گون مقابله‌ی چپ‌ها با «امپریالیسم»؛ آیا قطعنامه‌ی 2231 پایانی بر تصور امکان مقابله‌ی هایدگری با غرب خواهد بود؟ امروز گویی هر دو فیلسوف آلمانی( مارکس و هایدگر) دررقابت با آن سید موسوی و سرسلسله جنود عقل در بشریت معاصر سپر انداخته اند و خمینی سرافرازتر از همیشه آشکار کرد که جهاد با طاغوت و استکبار ؛ ملکوتی تر از آن است که جان های فلسفه اندود را یارای یاریش باشد. سید احمد فردید را گنگی خواب دیده می‌خواندند. او هر چه بود گنگ نبود و از قضا جز با گفتن میانه‌‌ای نداشت اما آیا آن‌چه امروز جناب داوری در باب «آمریکا» می‌نگارند تعبیر آن خواب، آن خواب آشفته است؟ فردید از فاصله‌اش با جلال آل‌احمد گفته بود. گفته بود جلال منظور او را از غرب زدگی نفهمیده است. امام(ره) اما گفته بودند آنچه جلال آل احمد در غرب‌زدگی نوشته قرابتی بسیار با موضع ایشان دارد. آیا آن‌چه امروز جناب داوری در باب «آمریکا» می‌نگارند تفسیر آن فاصله و نزدیکی است؟ وجه دیگر اغتنام اما هنگامه‌ای است که فیلسوف این خطوط نانوشته‌ی نظام فکری‌اش را منتشر ساخته است. اکنون هنگامه‌ای است که ماجرای مذاکره دستاویزی به دست داده تا تئوری‌سازان علیه استقلال بسط ید یابند. اکنون زمانه‌ای است که به خوبی آشکار شده مسئولین و سیاسیون گوناگون تا چه مایه قصد قربت به غرب نموده‌اند و گاهی آن قدر سراسیمه‌اند که فراموش‌شان می‌شود کلام باید معنی داشته باشد و فی‌المثل در شأن‌شان نیست کلام و تبریک «بی‌معنی» بگویند. اکنون که استقلال را بی‌معنی مزخرف می‌خوانند هنگامه‌ی به میدان آمدن اهالی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» است. بخش مهم این میدان البته میدان البته از جنس نظر است. میدان بازخوانی الهیات و فلسفه‌ی استکبار ستیزی، میدان بازخوانی تاریخ و تجربه ‌استکبار و میدان بازخوانی اسناد لانه جاسوسی است. و بخش مهم از نیروهای بالقوه‌ی این میدان با پایان حاکمیت هایدگریسم است که آزاد خواهند شد. پی‌نوشت: قصد و عدم وقوع «امپریالیسم یک قاعده و رسم و یک موجودیت است. اگر بخواهیم آن را بشکنیم، باید از اصل و اساس در هم بریزد... ضدیت حقیقی با امپریالیسم این است که او را از اصل و اساس در هم شکنیم و به ماهیت امپریالیسم «نه» بگوییم...انقلاب اسلامی که آغاز شده است نمی‌خواهد رقیب امپریالیسم باشد، بلکه متعرض بنیاد ستم و امپریالیسم و استکبار است. و این انقلاب در ذات و ماهیت خود با نهضت‌های دیگر متفاوت است و در حدود مبارزات به اصطلاح ضدامپریالیستی محدود نمی‌ماند و انشاءالله که این آغاز ادراک حقیقت امپریالیسم و همچنین آغاز مقابله‌ی جدی با ان و آغاز راه دیگر است، انشاءالله...ما در مقابل نظام موجود در غرب و به این نظام (وقتی عرب می‌گویم از کانادا تا ولادی وستک و ژاپن و خلاصه تمام غرب و شرق سیاسی را شامل می‌شود.) جواب نفی داده‌ایم.» «اگر توافق حاصل نمیشد یا اکنون که حاصل شده است در کنگره آمریکا با دوسوم آراء رد شود یا مراجع قانونی در ایران آن را تأیید نکنند میتوان حدس زد که: حیثیت آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و اقتصادی لطمه بزرگ بببیند و به اعتبار دیپلماسی به طور کلی خلل بزرگ وارد شود گرچه این وضع ممکن است دشمنان آمریکا را شاد و خشنود سازد و مجال افراط و تفریط و خشونت طلبی را وسعت دهد اما معلوم نیست که سود این ضعف و بحران و سستتر شدن تعادل در وضع جهان نصیب چه کشور و کدام قدرت میشود. در جهانی که افقش بسته است و نور امیدی که ضامن همراهی و پیوند و همبستگی مردمان باشد وجود ندارد یا بسیار ضعیف است بر هم خوردن تعادل نسبی قدرت حتی اگر در ظاهر به زیان جانب قهر و ظلم باشد آثار خطرناک دارد و چه بسا که جهان را در آستانه ویرانی و نابودی قرار دهد.» چند جمله‌ی اول بخش‌هایی از بنان و بیان فیلسوف بود در آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نقل از کتاب «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم». چند جمله‌ی بعد هم در یادداشت اخیر ایشان آمده است. تفاوت اما به نظرم ظاهری است. این دستگاه نظری برای مقابله با غرب چیزی جز جملات دوم ندارد اگر چه جملات اول را در شرایطی خاص بیان کند. روزی بود که خرده می‌گرفتند که مقابله‌ی شما با غرب سیاسی و سطحی است. مقابله‌ باید عمیق و فلسفی باشد. آن روز قریب به چهل سال به طول انجامید. اکنون در غروب آن روز اثبات قدم صدق مکتب خمینی در راه مقابله با استکبار است. آیا وقت آن نرسیده فرزندان انقلاب فراتر از عاطفه‌شان، با قوه‌ی عاقله‌شان به راه امام روح الله خمینی بازگردند؟ مراعات اقتضای حال فیلسوف امروز دوستانی دگر یافته است. دوستانی که مقام و منزلت او را برای موضع‌گیری علیه این و آن می‌خواهند. می‌گویند چرا در مورد اقدامات فلان رئیس دانشگاه به «نحو علنی و روشن» موضع نگرفتید؟ آن‌ها دوست دارند که از زبان فیلسوف تیتر بزنند «استیضاح وزیر علوم به نفع هیچ کس نیست». وقتی به خود باز می‌گردم می‌بینم در این قضایا، از قضا خود را کاملا با موضع فیلسوف گران‌مایه همراه می‌یابم. همچنان که اگر ایشان درباره‌ی رئیس وقت دانشگاه علامه هم موضع می‌گرفتند، باز هم خرسند می‌شدم و خود را با آن موضع همراه می‌یافتم. اما ماجرا این جاست که ما شأن فیلسوف را فراتر از این امور می‌دانستیم. گرچه انتظار به جایی بوده و هست که مسئله‌های انقلاب برای همه مسئله باشد. همچنان که دیروز که مسئله‌ی انقلاب فهم نسبتش با وضع کنونی عالم بود، فیلسوف به آن می‌پرداخت. اما آیا رواست به جای پرسش از فیلسوف او را تحت فشار قرار دهیم که هر روز پی موضوعی شخصی راه بیفتد و علیه این و آن موضع بگیرد؟ فیلسوف و شرایطی که در آن قرار دارد را درک کنیم. حتی از او نپرسیم چه شده است که ارگان رسانه‌ای تجدد‌گرایان با همه‌ی علایق پیدا و آشکارش به ایدئولوژی لیبرالیسم و اقتصاد آزاد، هم دستی به دست «سید جواد طباطبایی» دارد و هم دستی در دست فیسلوف منتقد غرب؟ با فیلسوف مهربان باشیم و حق معلمی را پاس بداریم. مبادا بی‌خرد خوانده‌شدن توسط جناب ایشان ره به عزم مقابله برد. انسان‌های معاف از حکم خرد، قلب مهربان‌تری دارند. *دانش آموخته دانش اجتماعی مسلمین http://www.farsnews.com/13940601001246
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقاله‌ی مذبور سختْ ایدئولوژیک‌زده است. نمی‌دانم ما را چه شده است که پاس حرمت متفکران خود را نداریم و شخصی را که به عنوان چهره‌ی ماندگار این مرز و بوم می‌تواند سرمایه‌ای بزرگ برای تاریخ تفکر ما باشد این‌چنین راحت نفی می‌کنیم. در حالی‌که چه شایسته بود سخنان ایشان را چه قبول داشته باشیم و چه قبول نداشته باشیم، با تفکر و تأمل به تدبّر می‌نشستیم. آیا اگر نگاهی از اندیشه‌ی عالِم بزرگواری همچون خواجه نصیر طوسی را که بنیان‌گذار کلام شیعه است، نپسندیم او را متهم می‌کنیم که یونان‌زده است؟ و از مکتب محمد و آل محمد جدایش می‌نماییم؟ این‌طور که دکتر داوری را با آن‌همه دفاع از حریم تفکر اسلامی و تشیع در مقابل سروش و سروش‌ها متهم کنیم که هایدگری است! مگر هایدگر یک مکتب سیاسی، حزبی است که به جای تفکر در متون او بحث هایدگریسیم را به میان می‌کشیم؟ همه‌ی مشکل ما آن است که هنوز به تاریخی که باید تفکر کنیم، نرسیده‌ایم! و تفکرهای زائد در ذیل گرایش‌های موسمی سیاسی، مانع بزرگ اندیشیدن است. آری مشکل در این‌جا است وگرنه، نه دکتر داوری معصوم است و نه نویسنده‌ی محترم آن مقاله مُلحد. هنوز نمی‌توانیم همدیگر را بفهمیم، مشکل این‌جا است. موفق باشید

14744
متن پرسش
سلام علیکم: در بحث کتاب هدف حیات زمینی آدم این پرسش برایم مطرح شده: در جنتی که خداوند می فرماید به هر آنچه می خواهید به فراوانی نزدیک شوید جز شجره، منظور از چیزهای غیر شجره که آدم اجازه نزدیکی به آن را داشت چیست؟ و دوم سوال اینکه معنای بهشت در برزخ نزولی چه می باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- انسان در آن مقام در شرایطی بود که اُنس با حضرت حق بدون هیچ حجابی برای او محقق شده بود و دیگر چیزی بالاتر از این نیست که او بخواهد 2- بهشتی که انسان با اعمال خود از زندگی زمینی به سوی آن سیر می‌کند در بستر برزخ صعودی انجام می‌گیرد که واسطه‌ی بین دنیا و مقام قیامت است. برعکسِ آن، برزخ نزولی است که واسطه‌ی بین مقام اُنس اولیه با عالَم دنیا است که این برزخ، با انتخاب و اعمال ما برای ما حاصل نشده است، بلکه اقتضای مراتب وجودیِ ما است. موفق باشید

11576
متن پرسش
با سلام و احترام: آیا سوالات برزخ از آخرین سطح سیر فرد سوال می‌شود یا تمام سوالاتی که در هر لخظه از عمر دنیوی از خود می‌پرسیم (که باطن آن، سوال ملکین است) در برزخ دوباره به ظهور ملکین سوال می‌شود؟ و آیا سوال ملکین که باعث سیر فرد در برزخ می‌شود، آیا در برازخ بعدی نیز وجود دارد یا دیگر همان آخرین مرحله سیر فرد تثبیت شده است و دیگر همان دستاوردها عمیقتر می‌شود و دیگر مراحل بالاتری از سوال ملکین بدست نمی‌آید و سوال نکیر و منکر در برازخ دیگر وجود ندارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در مسیر سیر إلی اللّه همواره باید بتوانیم رفع حجاب کنیم، همان‌طور که در دنیا از شبهات عبور کرده‌ایم و به توحید الهی نزدیک شده باشیم و در این رابطه تا یوم‌الحساب که بعد از حشر است به نحوی با سؤالات روبه‌رو می‌شویم مگر کسی که در همین دنیا به توحید ناب و وحدت شخصیه‌ی وجود به صورت بالفعل رسیده باشد که او ‌اکنون قیامت‌اش بر پا شده. موفق باشید

10686
متن پرسش

سلام استاد عزیز: نظرتان راجع با این مطلب چیست؟ جدیدا چیزی که خیلی ناراحتم می کند شور و شوق رفقای حزب الهی!! برای ثبت نام و شرکت در پیاده روی اربعین است. بدعتی است که تقویت گفتمان اسلام آمریکایی و به حاشیه راندن اسلام ناب و ضد استکباری اولین نتیجه آن است. و عجیب هم موفق بوده. مناسک جدید التاسیس (اگر شیخ انصاری را خیلی قدیم نگیریم) یا لااقل جدیدالحیاتی که با موفقیت طراحان آن و استقبال گسترده عشاق زیارت کربلا حتی حزب الهی ها!!! مواجه شده. چند کد لااقل برای شک کردن به درستی حرکت میلیونی عشاق امام حسین: 1- اجتماع اربعین بزرگتر از اجتماع عاشورای کربلاست. و عاشورا سالروز جهاد و شهادت است و اربعین، سالروز اولین زیارت! برجسته تر شدن اربعین از عاشورا یعنی چربیدن «اسلام زیارتی» بر «اسلام جهادی» در یک ساحت. مثلا اجتماع مردمی. مثلا چرا پیاده روی عزاداران را در عاشورا با این عرض و طول نداریم ولی در اربعین داریم؟ عاشورا که هم حس و حال و فضا آماده تر است و هم تعطیلات بیشتری داریم؟ 2- جهاد علیه ظلم و شهادت امام حسین مقوله ایست جهانی که می تواند همه آزادیخواهان را زیر بیرق امام حسین (علیه السلام) جمع کند. گاندی هندو و گلسرخی مارکسیست و ... اما زیارت مختص شیعه است و جدیدا در تقابل با بعضی قرائت های اهل سنت که آن را مثلا کفر می دانند توسط کسانی که دشمن خویش را سنی ها گرفته اند در حال پررنگ شدن است. عاشورا و جهاد و شهادتش برای طرد استکبار و ظلم است و همه مظلومین را در گفتمان خود وارد می کند اما برجسته سازی «زیارت»، تقویت گفتمان شیعه در تخاصم با گفتمان سنی است. پیاده روی و تجمع میلیونی اربعین در سالروز اولین زیارت قبر امام حسین، کارکردی ندارد جز اینکه استمرار و بیشتر شدن «زیارت» را در چشم مثلا وهابیت کند. چه در چشم کردنی! بزرگترین اجتماع جهان! 20 میلیون سال گذشته و احتمالا امسال خیلی بیشتر از پارسال. مانور و قدرت نمایی شیعه در برابر اهل سنت یا به بیان حضرات وهابیت و ایجاد رعب در این دشمنی که باید اصلی باشد! بازتولید گفتمان شیعه در تخاصم با غیریتش؛ گفتمان تسنن. تضاد کامل با آرمان وحدت.... 3- فلذا همین است که می بینیم سردمدار دعوت به پیاده روی اربعین در میان مراجع، سید صادق شیرازی است. (لینک نمی دهم، خودتان در گوگل سرچ کنید). حتی وحید هم خیلی کمتر از شیرازی به آن تاکید دارد. اصلا خیلی کم اشاره کرده. شیرازی است که اربعین را روز جهانی «لبیک یا حسین» نام نهاده. 4- ولی رهبری که در مورد حرکت های خیلی کوچک تر مانند اردوهای جهادی بارها صحبت و آن را تایید کرده اند و از اهمیت و فایده آن گفته اند، تا کنون کلامی درباره این حرکت عظیم! نگفته اند. عجیب نیست؟ حرکتی عظیم و میلیونی و پر از معنویت و زیبایی عشق پیر و جوان به امام حسین و به جان خریدن غایت دهن سرویسی برای «زیارت» امام حسین.. 5 - در ادامه مناسک سازی ها و پررنگ کردن مناسک های از پیش موجود است. روندی که تپه هایی تولید می کند و بر تپه های قبلی خاک می ریزد تا کوه شوند و قله عاشورا دیگر شاخص و راهنما نباشد... پهن کردن فاطمیه تا 20 روز و جدیدا پیشنهاد پهن تر شدن تا یک ماه (بگذریم از اینک در زمان امام اصلا در تقویم نبود و ...)، دهه نو پدید صادقیه، محسنیه، دهه جعلی کرامت، دهه بزرگداشت امام هادی (ع)، هفته برائت .... (تفصیل این مورد را قبلا گفته ام و شاید بعدا هم بگویم) اجمالا ارجاع به صحبت آقا درباره لزوم انحصار راه انداختن دسته عزاداری به عاشورا (این هم برای ولایتمداران بی تحلیل که لااقل آقا را قبول دارند).

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیبایی‌های حرکت شیعه همیشه حیرت‌آور است. اعمال امّ داود را که در 13 تا 15 ماه رجب می‌توان انجام داد با آن همه برکات که شرط آن روزه‌داری است با اعتکاف در این ماه همراه می‌کند تا نورٌ علی نور باشد. پیاده به زیارت امام حسین«علیه‌السلام» رفتن که در روایات ما هست از یک طرف، و در اربعین به زیارت حضرت‌رفتن که حضرت امام عسکری«علیه‌السلام» بر آن تأکید دارند و آن را نشانه‌ی تشیع می‌دانند، از طرف دیگر را در حماسه‌ی پیاده‌روی اربعین جمع می‌کند تا هویت تشیع را که حقیقت اسلام است به نمایش بگذارد. بنده در متنی که روی سایت تحت عنوان «حضور تاریخی ما در راستای اربعین حسینی» به عنوان سرفصل سخنرانی‌ام هست، عرایضی داشته‌ام، شاید کمک کند. این‌که امسال ملاحظه می‌فرمایید در موضوع اربعین سازمان حج و زیارت وارد شد به جهت تأکید مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» بود و اساساً وقتی از عاشورا سخن گفته می‌شود شامل لوازم آن از جمله اربعین نیز می‌شود. شما از حرکت جابربن عبداللّه انصاری آن صحابه‌ی صاحب اسرار پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» و تلاشش برای زیارت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در اولین اربعین غافل نباشید زیرا او متوجه است که با حفظ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» اسلام در فضای خفقان اموی محفوظ می‌ماند و امیدی را که امویان با شهادت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» داشتند را، ناامید کرد و نگذاشت کربلا فراموش شود. بنده در کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» بحثی را صرفاً در رابطه با زیارت اربعین کرده‌ام تا جایگاه اربعین جهت حفظ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» و به بارنشستن حرکت آن حضرت معلوم شود. موفق باشید

3782
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز با توجه به مطالعه ی کتب از برهان تا عرفان و معاد و سیر مهدویت و .... بنده به عرفان علاقه پیدا کردم و با توجه که این استعداد را در خودم میبینم میخواستم راهنماییم کنید و یک سیر مطالعاتی برای شروع عرفان و خود عرفان ، بفرمایید. بنده طلبه پایه پنج هستم استاد از این که افق زندگی را برایم روشن کردید و بنده را با حضرت علامه طباطبایی و دریای معارف المیزان آشنا کردید ممنونم و دعاگوی شما هستم .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید به فلسفه‌ی صدرایی رجوع کنید که مقدمه‌ی فهم عرفان است و در ابتدا با «بدایه» و «نهایه» علامه طباطبایی می‌توانید کار را شروع بفرمایید تا از تمحض در دروس پایه عقب نمانید. موفق باشید
11468
متن پرسش
سلام علیکم: نظر جناب عالی در مورد فرمایشات جناب عباسی که در زیر می آید چیست؟ «... یکی از مهم ترین تفاوت های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهرنشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا در قرآن از واژه «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟! پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که : «(ان الذین امنوا و هاجروا…»(۱) طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون، شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین (ع) این انحراف را ایجاد کرده است...» _____________________________________________________________ متن کامل: ویژگی‌های جامعه هجری و مدنی ویژگی های جامعه هجری (اسلامی) و جامعه مدنی (غربی) را پس از مطالعه با وضع موجود جامعه خودمان مقایسه کنید... تبیین جامعه ای که حضرت مهدی (عج) خواهد ساخت، گزاره ای است که باید در بعد عقلانی به آن بپردازیم. افق نمایی این جامعه در سیاست استراتژیک و در گزینه های آینده شناسی، بحث بسیار مهمی می باشد. جامعه ای که امام زمان (عج) محقق می کند چیست؟ یا بهتر بگویم، چه چیز نیست؟ مگر این طور نیست که بسیاری از گزینه ها که امروز وجود دارد بدعت است و باید از بین برود؟ مگر مهم ترین کارکرد حضرت مهدی (عج) در حرکت مقدسش بدعت زدایی نیست؟ تبیین جامعه مهدوی یکی از شاخص های حرکت استراتژیک در تبیین آینده است. شاخص نظام متمدن امروز در تبیین حرکت اجتماعی، مفهوم جامعه مدنی است که این جامعه مدنی، نقطه مقابل جامعه مهدوی است و از دو مفهوم تشکیل می شود؛ یک: جامعه ؛ دو: مدنیت. مدنیت و تاریخ از منظر جامعه مدنی و جامعه مهدوی از کنار هم جمع شدن انسان ها جامعه تشکیل می شود که یا به صورت ساده و بدوی و صحرایی است و یا روستایی و شهری. تبیین مدرنیته به این معناست که محیط روستایی، که محیطی عاطفی است به سمت محیط و جامعه شهری پیچیده – که هر چیزی در آن برای خودش تعریفی دارد – حرکت کند. اما مفهوم کلمه مدنیت به معنای شهرنشینی است؛ یعنی آرام آرام شهرنشینی موضوعیت پیدا کند و افراد جامعه، علاقه مند به شهر نشینی شوند، ارزش های شهر نشینی در جان و دل آنان رسوخ کند و به تمدن برسند و متمدن شوند. در جامعه مهدوی شهرنشینی وجود دارد؛ ولی با آن شهرنشینی که در نظام غرب حاکم است، تفاوت دارد. بدوی نیست؛ ولی پیچیدگی مدرن را ندارد. چون در جامعه مهدوی، مبانی، درست گذاشته شده اند، لذا انسان ها کج حرکت نمی کنند تا برای آنها هزاران سیستم کنترلی نصب شود. تاریخ بشر را به دو بخش غارنشینی و شهرنشینی، متمدن و غیرمتمدن تقسیم می کنند. اما تاریخ در دکترین مهدویت با ویژگی های جامعه مدنی تفاوت دارد. تاریخ در دکترین مهدویت، برخلاف جامعه مدنی، به دو بخش عمده تقسیم می شود، یکی از ابتدای خلقت تا بعثت پیامبر اسلام (ص) و دیگری از هجرت پیامبر (ص) تا مهدویت. این دو بخش، سه مقطع را در بر می گیرد مقطع اول: از حضرت آدم (ع) شروع می شود و با حضرت ابراهیم (ع) که در زمان او ادیان ابراهیمی آغاز شدند- اوج می گیرد و در زمانی که آخرین دین ابراهیمی می آید، تمام می شود؛ یعنی با بعثت پیامبر (ص) اسلام که خاتم النبیین است. مقطع دوم: از زمان هجرت پیامبر (ص) و با ولایت حضرت علی (ع) در غدیر خم شروع می شود. و تا ظهور حضرت مهدی (عج) استمرار دارد؛ یعنی از ابتدای امامت تا انتهای ولایت. مقطع سوم: از ظهور حضرت مهدی (عج) تا روز قیامت. ویژگی های جامعه مدنی غرب برخی ویژگی های جامعه مدنی را در اینجا مورد بررسی قرار می دهیم. این ویژگی ها را در اروپا و مخصوصاً امریکا می توان مشاهده کرد. اولین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «اومانیسم» است. اومانیسم، یعنی انسان محوری؛ یعنی انسان محور می باشد نه خداوند. دومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «سکولاریزم» است؛ یعنی فکر کردن برای آخرت، تعطیل، یعنی همه چیز باید برای همین دنیا برنامه ریزی شود. سومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «لیبرالیزام» است، که به معنای اباحی گری است؛ یعنی همه چیز مباح است و می توان آن را انجام داد. چهارمین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «ایندویژالیزم» است؛ یعنی فردیت انسان مهم است نه چیزی دیگر. ویژگی پنجم عبارت است از «امورالیزم» که به معنای نپذیرفتن اخلاق اجتماعی است و بی اخلاقی گری، ماهیت اصلی آن جامعه را شکل می دهد. این بی اخلاقی گری به خاطر وجود ویژگی ششم در آنجا است که عبارت است از «هدونیزم»؛ یعنی اصالت شهوت، یعنی بشر مجاز است که از تمام لذت های دنیوی بهره مند شود. ویژگی هفتم در آنجا این است که روابط بر اساس منافع می باشد و منافع نیز برای به دست آوردن سود بیشتر است، لذا دانشی که انسان در آنجا می آموزد، دانشی است که نفع مادی به او برساند گزاره اصلی جامعه مدنی در نظام معرفتی و علمی «سایتنیزیسم» است، علمی که به باور تبدیل نمی شود. ویژگی دیگر عبارت است از جهان شمولی، یعنی نگاه جهان وطنی. آنها جهان را وطن خودشان می دانند؛ لذا تلاش می کنند جهان را غربی کنند و تمام ارزش ها و ویژگی های جامعه خودشان را در جهان ترویج دهند و همه مردم را مجبور کنند که آن مفاهیم و ویژگی ها را قبول کنند. ویژگی بعدی عبارت است از «نسبی گرایی»؛ چون در تمدن غربی، انسان محور است و برداشت های انسان هم نسبی است. پس هیچ چیز قطعی و هیچ گذاره یقینی، در جامعه مدنی جایگاهی ندارد. ویژگی های جامعه مهدوی (جامعه هجری) یکی از مهم ترین تفاوت های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهرنشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا در قرآن از واژه «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟! پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که : «(ان الذین امنوا و هاجروا…»(۱) طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون، شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین (ع) این انحراف را ایجاد کرده است. در جامعه مهدوی، هجرت کردن و رفتن موضوعیت دارد. این که به حضرت مهدی (عج) می گوییم صاحب الزمان، ریشه در همین مسئله دارد. زمان در حرکت است و هجرت نوعی حرکت است؛ این که به وضع موجود قانع نباشیم و به سمت جلو حرکت کنیم. جامعه پست مدرن غربی، به پایان تاریخ معتقد می باشد، ولی در تفکر مهدوی این امر باطل است. ما می رویم و مدام در هجرت هستیم. پس مشخصه اساسی جامعه مهدوی این است که یک جامعه هجری است و اولین ویژگی آن «اخلاق و اخلاق محوری» می باشد. چون پیامبر اسلام (ص) درباره بعثت خود فرموده اند: «من مبعوث نشدم مگر برای تکمیل اخلاق.» و اخلاق تکمیل نمی شود مگر به این که حضرت مهدی (عج) بیاید و اخلاق را در جامعه مجسم کند. پس بر خلاف جامعه مدنی که بی اخلاقی گری در آن موج می زند – جامعه مهدوی یک جامعه ایمانی است و شهروند اصلی جامعه مهدوی، مؤمن است. غیر مؤمن در جامعه مهدوی جایی ندارد؛ لذا طبق این ویژگی، مفاهیم سکولاریزم و بی دینی و لیبرالیزم و اباحی گری که در جوامع مدرن و پست مدرن وجود دارند کنار گذاشته می شود. ویژگی دوم جامعه مهدوی «موحد بودن» آن است. در آن جامعه کفر و تثلیث جایگاهی ندارد، اصالت از آن خدا است. ولی در جامعه مدنی آنچه اصالت دارد، انسان است و بس. ویژگی سوم جامعه مهدوی این است که «متکثر» نیست. پلورالیزم و تکثرگرایی در آن راه ندارد، توحید گرا است، یک قبله دارد و یک قرائت دارد نه قرائت های متعدد. ویژگی چهارم جامعه مهدوی «ارزش مدار» بودن آن است. ضد ارزش نیست و اساسی ترین ارزش آن، مهاجر بودن است. هم هجرت در درون و هم هجرت در بیرون (آفاقی و انفسی). ارزش دیگری است که در جامعه مهدوی موج می زند «جهاد» است جهاد اکبر و جهاد اصغر. لذا دفاع فقط بر عهده نظامی ها نیست؛ بلکه تمام افراد جامعه باید این وظیفه را عملی کنند. ارزش بعدی «ذبیح» بودن و آمادگی برای شهادت است که بزرگترین ذبیح در اسلام، حسین بن علی (ع) است. در جوامع غربی دین را برای انسان می خواهند؛ ولی در مکتب مهدویت، این اسماعیل و حسین (ع) هستند که باید برای دین کشته شوند. البته ارزش شهادت طلبی بعد از ارزش هجرت قرار دارد. ویژگی پنجم جامعه مهدوی «عزت مداری» است. در این جامعه، بین ذلت و عزت، مرز وجود دارد. این ارزش در مکتب عاشورا به اوج خود رسید. در جامعه مهدوی نیز زیر بار حکومت های ظالم رفتن معنایی ندارد. جامعه مهدوی، جامعه مسجد محور است، کانون اجتماعی، مسجد است. در جامعه مهدوی مشارکت معنا ندارد؛ بلکه تعاون معنا دارد. جامعه مهدوی در حج خلاصه می شود، فردی که حج می رود تمرین مهدویت می کند در سعی بین صفا و مروه، در آن طوافی که می کند، در آن قربانی ای که می دهد و پاک می شود و برمی گردد. وظیفه ما به عنوان یک منتظر در رسیدن به ویژگی های جامعه مهدوی – که به برخی از آن ها اشاره شد – چیست؟ حرکت، پایه زمان است و پایه حرکت، هجرت است. پس وظیفه یک شیعه منتظر این نیست که دم درب خانه بایستد تا میهمانش بیاید. وظیفه اصلی ما این است که حرکت و هجرت کنیم و برویم تا لایق هم رکاب شدن بشویم. برخلاف برخی ها که می گویند، باید دست روی دست بگذاریم تا خود آقا بیاید و کارها را انجام بدهد. استاد حسن عباسی پی‌نوشت‌ها: 1. سوره انفال، آیه ۷۲: کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنها یاران یکدیگرند http://mkeivan.blog.ir/1392/10/13/Civil%20Society
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نکات خوبی را جناب آقای دکتر عباسی در مورد جامعه هجری می‌فرمایند ولی فراموش نفرمایید که ما از حضور در جامعه‌ی مدنی گریزی نداریم و از همین جهت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و علی«علیه‌السلام» در زمان حاکمیت خود جامعه را در حالت مدنیّت به هم نزدند بلکه به کمک اسلام کاری کردند که ضعف‌های جامعه‌ی مدنی کم شود و برکات آن زیاد گردد. موفق باشید

4995
متن پرسش
سلام علیکم... ببخشید..در آیه ی 143 بقره مگر خدا علم ندارد که چه کسانی از رسول پیروی می کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اصطلاح علم کلام این موارد را علم فعلی خداوند می‌دانند و نه علم ذاتی او، بدین‌معنی که می‌گویند منظور آیه آن است تا در فعل مخلوقات روشن شود که خدا می‌داند، خداوند زمینه‌ای را فراهم کند تا روشن شود چه کسی چه کاره است و اگر فردا خواست کسی را محاکمه کند معلوم باشد بی‌حساب نبوده. موفق باشید
4903

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم.باتوجه به وجوب یادگیری زبان انگلیسی وخواندن آن اما این کتب تاثیرات خیلی منفی میگذارد در ذهن واز لحاظ انتقال فرهنگ ووضعیت بی دینی آن برای رفع موارد چه کار کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی به عنوان وظیفه‌ی دینی زبان بخوانید، زهر غرب‌گرایی‌اش خنثی می‌شود. موفق باشید
4123
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید این سوال مطمئنم پرسش خیلی هاست >استاد من از کوچکی تا الان به ذهن القائات شیطانی میشود وتا جایی ادامه پیدا میکند که من به جنون برسم یک مثال بزنم مثلا درخانواده که هستم این مشکل همیشگی و هر روز من هست از طریق فکر شیطان به ذهنم فشار می اورد و دایم میگوید پدرت تو را دوست ندارد وفقط به فکر خودش است و الی اخر زیاد هستند من 22 سال دارم و از یک سالگی شاید با این مشکل روبه رو بوده ام /استاد من میگم مثلا این ادم خوبی ولی به ذهنم القا میشود این بداست بعد میگم باشه پذیرفتم بد حالا چه کنم یکی مثل بقیه >استاد دیوانه ام کرده شیطان چه باید بکنم تا از ادست فشارهای روانی که به ذهنم می اورد رها شوم ؟موفق باشید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنا به توصیه‌ی حضرت آیت‌الله بهجت«قدس‌اله‌سره» آمدن خطورات در اختیار ما نیست ولی ما می‌توانیم تحت تأثیر آن‌ها قرار نگیریم و آن را دنبال نکنیم. این یک دستور کلی است جهت نجات از خطورات. ولی به جهت آن‌که موقعیت شما خاص است اگر می‌توانید به مؤسسه‌ی فرهنگی إنشاء رجوع فرمایید. شماره تلفن آن مؤسسه 6260205 است. موفق باشید
9663
متن پرسش
به نام خدا. با سلام خدمت استاد گرامی: داستانی را که در ادامه می آید افراد مختلفی از دیدار امام (ره) با آقای نخودکی در مشهد بیان می کنند و نوع مطالبه و درخواست حضرت امام را مبنی بر طلب علم کیمیا از ایشان، و چنین طلبی را با توجه به تعالی مقامشان را نمی توانم باهم جمع کنم. حتی انسان چنین تمنایی را برای بعضی از مومنین بعید می داند چه رسد به آن عارف واصل که همیشه تعمد بر اختفای حالات خویش داشت. ::::::پایگاه صالحات - سالک الی الله آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در حرم امام رضا (ع) خطاب به امام خمینی: چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد می‌دهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمی‌شوید. روایت اول: (به نقل از فرزند آیت الله موسی شبیری زنجانی) خبرنگار البرز می‌گوید: مطلبی را درباره منزلت و جایگاه آیه سوم سوره طلاق «و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لک شی قدرا» با یکی از روحانیون سرشناس تهران بحث می‌کردیم و چون در تاکید بر قرائت این آیه به همراه بخشی از آیه دوم همین سوره تردید وجود داشت از ایشان خواستیم در سفر امسال حج از علمای حاضر در این خصوص سوال نمایند. ایشان پس از بازگشت از سفر در همین خصوص می‌گوید: با فرزند آیت الله موسی شبیری زنجانی این مطلب را در میان گذاشتیم و مطلبی که در خصوص دیدار ایشان و شیخ حسنعلی نخودکی مطرح بود را مورد سوال قرار دادیم. ایشان در تماس تلفنی با این مرجع تقلید اصل ماجرا را جویا شده و به شرح ذیل بیان می‌کنند. مطلب مذکور در نشریه زائر منتشر و در اختیار حجاج بیت الله الحرام قرار می‌گیرد و از آنجا که دارای اهمیت خاصی از جهات نمایش اوج عرفان این شیخ فاضل، صداقت امام خمینی (ره) در کلام و... می‌باشد بر آن دیدیم تا با انتشار آن در ترویج آن قدمی برداشته باشیم. شرح ماجرا به نقل از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان این‌گونه نقل می‌شود که: در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می‌شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می‌گوید با شما سخنی دارم. حاج حسنعلی نخودکی می‌گوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می‌آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می‌آید و می‌گوید چه کار دارید؟ امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه‌السلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟ حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند: اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می‌دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟ امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می‌بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم. حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود: حالا که نمی‌توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این که: بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می‌خوانی. و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گویی. و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را می‌خوانی. و بعد سه بار صلوات می‌گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا؛ (سوره طلاق آیه 2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.) را می‌خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است. روایت دوم: آیت‌الله سید جعفر شبیری زنجانی: امام و مرحوم ابوی بالا سر حضرت امام رضا علیه‌السلام، آشیخ حسنعلی را می‌بینند. می‌آیند که با ایشان صحبت کنند، ایشان زیارت می‌خواندند و اشاره می‌کنند بروید جلوی مدرسه حاج ملا جعفر، زیارت را که خواندم، به آنجا می‌آیم. به آنجا می‌آیند و ظاهراً امام به ایشان می‌گویند: «شما را به این حضرت رضا علیه‌السلام قسم می‌دهیم که علم کیمیا را به ما یاد بدهید». ایشان می‌گویند: «اگر همه کوه‌های عالم را طلا کنید، آیا اطمینان دارید که از آنها سوء استفاده‌ای نشود؟» امام می‌گویند: «نه، اطمینان نداریم.» می‌گویند: «پس چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد می‌دهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمی‌شوید». این را نشنیده بودم، بعداً از اخوی بزرگ حاج آقا موسی شنیدم و کاملش را برایم بیان کردند. ایشان می‌گویند آشیخ می‌گفتند اول آیة‌الکرسی می‌خوانید، بعد تسبیحات حضرت زهرا«سلام الله علیها»، بعد سه تا قل هو الله و سه صلوات و سه مرتبه « وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا » ( سوره طلاق، آیات 2 و 3). پدرم می‌فرمودند بعد از آن دیگر هیچ وقت محتاج نشدم. روایت سوم: (به نقل از آیت الله بهجت ره) آیت الله محمدی ری شهری: در تاریخ 19/3/1383 (۲۵ شوال ۱۴۲۵ ) خدمت مرحوم آیت الله بهجت رسیدم. حال ایشان بهتر از ملاقات قبلی بود. فرزند ایشان گفت که ماه رمضان را روزه گرفته‌اند. در مورد دیدار امام خمینی با شیخ حسنعلی نخودکی در جوانی و دستور العمل ایشان به امام – که بعد از هر نماز، سه بار سوره توحید و سه بار صلوات و سه بار آیه «و من یتق الله ...» را قرائت کند – پرسیدم. پاسخ دادند : «ایشان با سید احمد زنجانی، پیش آقای شیخ حسنعلی نخودکی می‌روند و از او علم کیمیا می‌خواهند. ایشان جواب می‌دهد که : آیا متعهد می‌شوید که آن را در غیر آنچه مرضی خداوند متعال است، مصرف نکنید؟ هیچ یک، متعهد نمی‌شوند. بعد می‌گوید: چیزی می‌دهم که بهتر از کیمیا باشد. و آن دستور العمل را می‌دهد». آیت الله بهجت، ترتیب اذکار را دقیق به یاد نداشتند؛ ولی فرمودند: «در بحار هست؛ اما مرحوم نخودکی، بخشی از آن را اخذ کرده است». آیت الله بهجت اضافه کردند: «شاید اگر آقای خمینی به آقای نخودکی می‌گفتند که کیمیا را با استخاره مصرف کنیم، به آنان می‌داد». شیخ حسنعلی به امام فرموده بود که این دستورالعمل برای انجام شدن هر خواسته‌ای، مناسب است. روایت چهارم: (به نقل از آیت الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی (ره) این جانب (آیت الله محمدی ری شهری) قبلاً از برادر بزرگوارم حجت الاسلام و المسلمین آقای علی اکبر الهی خراسانی شنیده بودم که با یک واسطه از آیة الله حاج آقا مصطفی خمینی نقل کردند که: امام خمینی در جوانی همراه با یکی از رفقایش در مشهد با شیخ حسنعلی نخودکی، ملاقاتی داشته و از ایشان تقاضایی نموده است. آقای نخودکی هم به ایشان گفته: پس از هر نماز واجب، سه مرتبه سوره توحید را بخوان و سه بار صلوات بفرست و سه بار آیه «و من یتق الله یجعل له مخرجا» و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا «را قرائت کن.». امام فرموده بوده که: رفیق ما به صورت منقطع به این توصیه عمل کرد؛ ولی من از آن موقع تاکنون، آن‌را ادامه داده‌ام و هر چه دارم، از آن دارم. البته در نقل از حاج آقا مصطفی، رفیق همراه امام، سید محمد صادق لواسانی گزارش شده؛ اما نقل صحیح، همان است که آیت الله بهجت فرموده‌اند. روایت پنجم: (به نقل از آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی) آیت الله محمدی ری شهری: همچنین در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۸، تلفنی از حضرت آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی جریان درخواست امام و مرحوم شیخ حسنعلی در حرم حضرت رضا «علیه‌السلام» را پرسیدم. ایشان فرمود: «خودم این جریان را از پدرم (آیت الله سید احمد زنجانی) نشنیده‌ام؛ ولی طلبه‌ای به نام سید صادق ... نقل کرد که: خوابی دیدم و به نماز پدرتان رفتم. دیدم که بر سر قبر قطب راوندی، برای ایشان فاتحه می‌خواند. به ایشان گفتم: شنیده‌ام کیمیا دارید؟ فرمود: بیا برویم صبحانه منزل! با هم رفتیم. بعد برایم تعریف کردند که یک سال با آقای خمینی، در مشهد بودیم. حرم، مشرف شدیم. شیخ حسنعلی هم مشغول بود و از روی مفاتیح _ که گویا تازه چاپ شده بود _ زیارت می خوند. ایشان (آیت الله خمینی) به او گفت: تو را به این حضرت، حاجتی دارم. شیخ گفت: سید بگذار زیارت کنم. بعد. قرار شد سر قبر شیخ حر عاملی با هم صحبت کنیم. شیخ وقتی زیارتش تمام شد، آمد.». خواسته آیت الله خمینی گویا کیمیا بوده است. شیخ پرسید: اگر علم کیمیا داشتید و قدرت این را داشتید که کوه‌های دنیا را طلا کنید، مطمئن هستید که از این علم، سوء استفاده نمی‌شود؟ ایشان جواب دادند: نه. ایشان فرمود: اگر مطمئن نیستید، من چیزی را می‌گویم که {دیگر} مشکل مالی نداشته باشید و خطر هم نداشته باشد: بعد از هر نماز، سه بار «قل هو الله احد» را بخوانید. بعد، سه بار صلوات و سه بار آیه «و من یتق الله» تا «قد جعل الله لکل شیء قدرا» را تلاوت کنید. حاج آقا موسی اضافه کردند که: پس از این جریان، یک وقت پدرم این جریان را برای کسی نقل می‌کرد که من، آخرهای آن را از ایشان شنیدم. روایت ششم: (به نقل از آقای مقدادی (ره) فرزند مرحوم نخودکی) آیت الله محمدی ری شهری: یک نکته هم اضافه می‌کنم که از پسر شیخ نخودکی، آقای مقدادی (حاج شیخ علی مقدادی اصفهانی- متوفای ۱۳۸۸/۱۲/۲۷) با واسطه شنیدم که قبل از سوره توحید، آیة الکرسی را اضافه کنند و گفتند که این مطالب در روایتی آمده است. اگر چه برخی، این اضافه را از فرزند مرحوم نخودکی نقل کرده‌اند، ولی آقا (آیت الله بهجت)، فرمود: «به گمانم او در شرحی که برای پدرش نوشته، این اضافات را نیاورده است» و مقصودشان کتاب نشان از بی نشان‌ها بود. تایپ مطالب نقل شده از کتاب زمزم عرفان توسط عباس - پایگاه صالحات منابع : روایت اول: سایت خبری تحلیلی البرز روایت دوم: سایت رجانیوز به نقل از مجله پاسدار اسلام - مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن رحیمیان با آیت‌الله سید جعفر شبیری زنجانی روایت سوم، چهارم، پنجم و ششم: کتاب زمزم عرفان، نوشته آیت الله محمدی ری شهری . ::::::::
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید امام در آن سن که حدود سی‌سال داشتند در اوج شعور عرفانی قرار داشتند و کتاب شرح دعای سحر را دربیست و هفت سالگی تمام کرده بودند و با ارتباطی که با آیت‌اللّه شاه‌آبادی داشتند به عالی‌ترین علم کیمیا که متن وجود انسان را طلا می‌کند دست یافته بودند، حال اگر سالکی در این شرایط چنین تقاضایی کرده باشد باید مقصد و مقصود دیگری در میان باشد، ماوراوء اهداف مادی. موفق باشید
9031

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و تشکر از استاد: آیا پاسخ ندادن به یک نفر وقتی با انسان صحبت میکند یا پیامک میزند یا تلفن میکند یا.... گناه دارد؟ آیا آیه و حدیثی در این مورد هست؟ آیا این مصداق بی حرمتی به مومن و گناه کبیره است با توجه به اینکه طرف معمولا از بی محلی کنف میشود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر محذور خاصی در میان نباشد و آمادگی لازم را داشته باشید، ظاهراً حکم سلام را دارد که جواب‌دادن به آن واجب است. موفق باشید
7484
متن پرسش
با سلام کتاب شرح و نقد مثنوی علامه جعفری ره را چگونه ارزیابی میکنید؟ تهیه کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هرحال شرح مثنوی علامه محمدتقی جعفری«رحمة‌اللّه‌علیه» یک کار بزرگی است که در فرهنگ ما در آینده نیز نقش خود را نشان خواهد داد. موفق باشید
5722
متن پرسش
بسمه تعالی.با عرض سلام.درباره ی مطالبی که درباره ی وسواس و ناامیدی و بدبینی و ...که دوستان مطرح کرده اند می خواستم با توجه به آموزش کمی که در طب اسلامی و سنتی ایرانی دیده ام بگویم که علت این بیماری های روحی، به هم خوردن مزاج شخص است و مثلا غلبه ی سودا پیدا کرده اند و با اصلاح مزاج به راحتی درمان می شوند. امیدوارم جسارت مرا به بزرگواری خود ببخشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: تذکر خوبی است و لذا خوب است این دوستان با رجوع به اطبای سنتی و یا دوستانی که در دستگاه معرفت نفس بر روی تعادل مزاج کارکرده‌اند رجوع کنند. تجربه هم نشان داده آن‌هایی که رفته‌اند جواب گرفته‌اند. موفق باشید
4213
متن پرسش
سلا علیکم امکان دارد چند کتاب مفید در رابطه با تربیت فرزند معرفی کنید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه با کارشناسان رادیو معارف که در این موضوعات کار کرده‌اند تماس بگیرید. موفق باشید
4043

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم! در مورد حدیثی از امیرالمومنین(ع) از شما سوال کرده بودم که شما در جواب فرموده اید:«باسمه تعالی: سلام علیکم: (شخصی) این سؤال قبلاً مطرح شده و بنده جواب آن را داده‌ام. موفق باشید» اتفاقاً چون من قبلاً این سوال را از شما پرسیده بودم و جواب ندادید دوباره پرسیدم. حال که می فرمائید جواب سوال مرا داده اید چون به دست من نرسیده است پس لطفاً یکبار دیگر جواب را ارسال فرمائید. جهت یادآوری متن سوال: حدیثی از امیرالمومنین(ع) داریم بدین شرح: «یُسْتَحَبُّ لِلرَّجُلِ أَنْ یَأْتِیَ أَهْلَهُ- أَوَّلَ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِکُمْ وَ الرَّفَثُ الْمُجَامَعَةُ.» حال چگونه می شود که یک امر شهوی که مربوط به جنبه حیوانی ماست در کنار انواع ادعیه و مناجات ها آنهم در شب اول همچین ماهی که ماه دعا و معنویت هست به عنوان یک عمل مستحب ذکر می شود؟! این استحباب یعنی اینکه این عمل موجب قرب الی الله می شود یا معنی دیگری دارد!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جواب سؤال شماره‌ی 3736- این طور عرض کردم که «شاید موجب جامعیت انسان در امور شود و امور دنیائیش را به معنویات متصل کند.» موفق باشید
2760
متن پرسش
مرحوم علامه می فرمودند برادر من شاگردی داشت که به او درس فسلفه می گفت و آن شاگرد احضار ارواح می نمود ، یعنی قدرت داشت که بعضی از ارواح را حاضر کند و از آنها سؤالاتی کند. آن شاگرد، قبل از شروع به درس روح ارسطو را احضار می کند.ارسطو می گوید: « کتاب اسفار ملاصدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمد حسن الهی بخوان.» او هم کتاب را می گیرد و پیغام ارسطو را - که حدود سه هزارسال پیش زندگی می کرده؛ به آقای الهی می دهد، ایشان هم قبول می کنند.مرحوم علامه طباطبایی می فرموند: برادرم می فرمود: « ما به وسیله این شاگرد با روح بسیاری ازبزرگان ارتباط برقرار می کردیم و سؤالاتی می نمودیم، مثلاً مشکلاتی که در عبارات افلاطون حکیم داشتیم، از خود او می پرسیدیم یا اینکه روح ملاصدرا را حاضر می کردیم و مشکلات« اسفار» را از خود او می پرسیدیم.» ایشان می فرمود: « روزی روح افلاطون را حاضر کردیم. افلاطون گفت: « شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین می توانید «لا اله الا الله» بگویید. ما در زمانی بودیم که بت پرستی آن قدر غلبه کرده بود که یک «لا اله الا الله» نمی توانستیم بر زبان جاری کنیم. با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی: همانطور که حضرتعالی مستحضرید جملات بالا را مرحوم علامه طهرانی در معاد شناسی خود نقل مینماید و در انتساب انها به مرحوم علامه طباطبایی شکی نیست با عنایت به اینکه نه مرحوم طهرانی نه مرحوم علامه و برادر بزرگوارش عوام نبودند همه از علما و از عرفا مطلب نقل شده خیلی مهم است سوال بنده این است که چرا ارسطو امر میکند برو اسفار بخوان چرا نگفت برو مثلا عرفان بخوان چرا نگفت برو سمت علم حضوری چون الان بحثی که عده ای مطرح میکنند خواندن کتبی مانند اسفار را بی فایده و انتزاعی و وقت تلف کردن میدانند و اعتقاد به علم حضوری و تفکر قرانی دارند واقعا سوال است چرا ارسطو امر میکند برو نزد مرحوم الهی عارف وارد در ساحت حضور اسفار بخوان یا مثلا چرا وقتی ملاصدرا را احضار میکنند از او مشکلات اسفار را بپرسند چرا نمیگوید حیف از وقتی که صرف این امور میکنید بروید تفکر قرانی کنید یا حرفهایی که عده ای میزنند.یا اصلا چرا عرفایی مانند علامه اینقدر وقت صرف فهمیدن متون فلسفی نمودند کسانی که سالها با ساحت حضور اشنا بودند؟ استاد عزیز نقش علوم عقلی فلسفی در زندگی دینی جامع چیست البته قبلا صحبتهایی فرموده اید ولی اگر ممکن است بازهم توضیح بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده افلاطون در آن عالم متوجه است امروزه از طریق حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا می‌توان با دو بال عقل و قلب جامع‌ترین سیر را به سوی معارف اهل‌البیت«علیهم‌السلام» داشت. همان‌طور که حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» چنین کردند و بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» ضرورت رجوع به حکمت متعالیه را عرض کرده‌ام و تأکید رهبری بر فلسفه‌ی صدرایی را نیز گوشزد نموده‌ام. موفق باشید
283

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام و آرزوی توفیقات روزافزون استاد در مبحث شرح جنود عقل و جهل فرمودید آیات آخر سوره حشر برای تلقین به قلب بسیار مفید است امکان دارد توضیحی در مورد آیه آخر سوره و به خصوص وجه تمایزات صفات خالق،باری و مصور بفرمائید. پیشاپیش متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام آیات مذکور قلب را متذکر حضور همه‌جانبه‌ی حق در تمام مراتب عالم وجود می‌کند تا آن‌که انسان همه‌چیز را مظاهر حضرت «الله» ببیند. در مورد جزئیات آیات به تفاسیر مراجعه فرمایید. موفق باشید
9767

کدام زن؟بازدید:

متن پرسش
سلام: در حدیثی آمده است که مرد می تواند به زن وعده بدهد در حالی که قصد انجام آن را ندارد. استاد من که زن هستم از اینکه چنین رفتاری با من بشود بسیار ناراحت می شوم. منظور روایت چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فراموش نکنید این نوع روایات در چه شرایطی و در مقابل با چه زنانی گفته شده. زنانی که دائماً در آرزوهای وَهمی به‌سر می‌برند و اصلاً معنای جدّی‌بودن زندگی را به جهت حاکمیت نظام جاهلی نمی‌فهمند و اساساً نظام جاهلی برای زن جایگاهی قائل نبود تا زنان رشد کنند، مدّ نظر است؛ نه بزرگ‌زنانی چون حضرت زینب«سلام‌اللّه‌علیها» که تحمل فهم اساسی‌ترین موضوعاتی را دارند که مردانِ مرد از تحمل آن کمر خم می‌کنند و عمان سامانی در مورد آن حضرت می‌گوید: «زن مگو مردآفرینِ روزگار.... زن مگو بنت الجلال اُختُ الوقار × زن مگو خاک درش نقش جبین .... زن مگو دست خدا در آستین × همتی باید قدم در راه زن .... صاحب آن خواه مرد و خواه زن × غیرتی باید به مقصد ره نورد .... خانه‌پردازِ جهان چه زن چه مرد × شرط راه‌آمد نمودن قطع راه .... بر سر رهرو چه مِعجَر چه کلاه». آیا انقلاب اسلامی چنین زنانی به صحنه نیاورد و چنین زنانی را در آینه‌ی وجود مبارک مادران و همسران شهداء نشان نداد؟ موفق باشید
476

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. چرا کشور آمریکا اینقدر پیشرفته است ؟ ولی کشور ما انیقدر عقب افتاده است؟ خواهشمندم کتاب یا جزوه معرفی نننننننکنید و خودتان جواب بنده را بفرمایید. چرا کشور های اسلامی تا این حد عقب افتاده هستند ؟ سوال دیگر من این است که با وجود این که شوروی هم کمتر از آمریکا به ایران جنایت نکرده است پس چرا اینقدر " مرگ بر آمریکا" میگوییم و مرگ بر شوروی نمیگوییم . چرا از شرق محصولات قراضه میگیریم ولی از غرب نه ؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی در این‌که غرب بعد از رنسانس با دست‌یابی به اسلحه و نظم دنیایی توانست از یک طرف ثروت سایر ملل را تصاحب کند و از طرف دیگر یک نظم دنیایی برای اهداف دنیایی خود به دست آورد بحثی نیست، ولی نمی‌دانم چرا اسم این را پیشرفت گذاشته‌اید؟ آیا ماشین‌های غول‌آسایی ساختن که محیط زیست را این‌گونه تخریب می‌کند، پیشرفت است؟ آیا این‌که انسان در غرب به ماشینِ بی‌عاطفه تبدیل شده و راه آسمان معنویت را به روی خود بسته، پیشرفت است؟ به نظر بنده اگر زندگی و انسان را درست تعریف کنیم نمی‌توان زندگی غربی را پیشرفت گذاشت، و همان‌طور که دانشمندان حکیم غرب اظهار می‌دارند غرب یک جهنم لوکسِ بهداشتی است. البته این بدین معنی نیست که کوتاهی‌های خود را توجیه کنیم و از سرمایه‌های انسانی و الهی خود همچنان غافل بمانیم. در مورد آمریکا؛ مشکل در روحیه‌ی استکباری آن است که منافع خود را در سرمایه‌ی سایر ملل تعریف کرده وگرنه به قول حضرت امام: «آمریکا از شوروی بدتر، و شوروی از آمریکا بدتر، ولی فعلاً سر و کار ما با آمریکا است». آمریکا در رویارویی با انقلاب اسلامی مستقیماً وارد شد ولی سایر کشورها به این صورت وارد نشدند و فرهنگ غربی نمی‌تواند با انقلاب اسلامی که نظر به حق دارد، رفاقت کند. موفق باشید
3686
متن پرسش
باسلام 1.آیا آیه مااستطعتم من قوه امروز شامل اینکه ما سلاح و موشک و ماهواره بسازیم می شود و این آیه چگونه با مبحث مدرنیته جمع می شود؟ 2.آیا علامه طهرانی به امام خمینی نامه نوشتند که جنگ را تمام کن همان کسی که به شما گفته جنگ کنید به من گفت خاتمه بدهید در صورت جواب مثبت آدرس این نامه کجاست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مقابله با دشمن باید در حدّی باشد که او نتواند با توانایی‌های مادی خود بر ما غلبه کند و امروز چاره‌ای جز همین نوع تقابل نیست هرچند آنچه ما در افق تمدن خود داریم چیز دیگری است و با از بین‌رفتن فرهنگ مدرنیته آن افق گشوده می‌شود 2- بنده نمی‌دانم ولی چرا همان کسی که به امام فرموده‌اند جنگ را شروع کن به خودامام نگفته‌اند جنگ را تمام کن. موفق باشید
421

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی آقای طاهرزاده جناب استاد با عنایت به اینکه جنابعالی به اندیشه های آیت الله جوادی آملی شناخت کامل دارید علت حمایت ایشان از آقای رفسنجانی چیست ؟ اگر ایشان از نام بردن هاشمی در مناظرات ناراحت می باشند باید خیلی بیشتر از نامه بدون سلام و والسلام هاشمی به مقام معظم رهبری و از اقدامات فائزه و مهدی در جریانات اخیر ناراحت باشند و جا داشت در برابر آن نامه هم ایشان عکس العمل نشان دهند.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی فکر می‌کنم حضرت آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» نظرشان این است که نقش آقای هاشمی در مدیریت کشور باید به صورت فعّال باقی باشد و ضعف‌های آنچنانی را در مقابل نقش مدیریتی آقای هاشمی به چیزی نمی‌گیرند. ولی در هرحال جنبه‌ی علمی و انقلابی حضرت آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» نباید فراموش شود و این‌که ایشان یکی از پشتیبانان اصلی ولایت فقیه و شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای«حفظه‌الله‌تعالی» هستند امر مسلمی است. موفق باشید
7405
متن پرسش
باسلام خدمت آقای طاهرزاده گرامی. یک خبری در خبرگزاری فارس منتشر شد از قول آقای صادق زیباکلام که متن کاملش در ذیل می آید. ایشان در مناظره آزاداندیشی مطالبی را عنوان کردند؛ بعد از آن خبری در فارس منتشر شد در خصوص یادداشت آقای عباس مقتدایی به آقای زیبا کلام که کامل آن را هم در زیر می آورم. جناب طاهرزاده از نظر شما لازم بود با توجه به اینکه یک مناظره بود و هرکس حق داشته هرچه می خواهد بگوید ، این نماینده مجلس درصدد پاسخ برآید؟خوب آقای زیباکلام اسرائیل را در صحبتهایش به رسمیت شناخته و یا گفته جمهوری اسلامی نیز به سرنوشت شوروی دچار می شود و یا گفته رهبران ایران به تقلید از کمونیسم با آمریکا مبارزه می کنند؛ خب نظرش را گفته. مگر نمی شود انسان نظرش را بگوید؟چه دلیل دارد آقای مقتدایی موضع گرفته؟دوست دارم برای تنویر اذهان نظر شما رو هم بدونم ممنون متن خبر خبرگزاری فارس در مورد صحبتهای آقای زیباکلام: ««««به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، صادق زیباکلام عضو هیات علمی دانشگاه تهران و عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه جوان در مناظره‌ای با موضوع «تعامل انقلاب اسلامی با غرب» در دانشگاه امام صادق (ع) حضور یافتند. در این مناظره گنجی به ایدئولوژیک بودن جنگ غرب با ایران اشاره کرد و تأکید کرد که تشیع و صهیونیسم تضاد معرفتی دارند از سوی دیگر زیباکلام تأکید کرد که اسرائیل را به رسمیت می‌شناسد و مشکل اصلی را نگاه ایدئولوژیک به جهان مطرح کرد. گزارش کامل این نشست را در زیر بخوانید: گنجی:جنگ غرب با ایران ایدئولوژیک است/ تشیع و صهیونیسم تضاد معرفتی دارند مدیرمسئول روزنامه جوان با بیان اینکه مشکل ما با غرب یک مسئله معرفتی است، گفت: ما باید بدانیم که اگر از مواضع دینی‌مان عدول کنیم و اسلام را در عرصه سیاسی کنار بگذاریم افول ما دور از ذهن نخواهد بود. عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه جوان در مناظره‌ای با موضوع «تعامل انقلاب اسلامی با غرب» به همت هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه پردازی با همکاری مرکز تحقیقات بسیج دانشگاه امام صادق(ع) اظهار داشت: کشور ایران سه بار در معرض تمدن غیر قرار گرفته است. اولین آن تمدن اسلامی بود که غنای فرهنگی ایرانیان باعث شد قرآن را بگیریم و عربیت را پس بزنیم. وی افزود: تمدن دیگری که ایران با آن مواجه شد تمدن مغول‌ها بود که آنان نیز در فرهنگ شیعی و اسلامی ایرانیان هضم شدند. حال هم که در مقابل تمدن غرب قرار گرفته‌ایم که اولین مواجهه ما با آنها نیز در جنگ ایران و روس بود. گنجی در ادامه با دو وجهی خواندن غرب گفت: یک وجه تمدن غرب سلطه‌گری و یک وجه دیگر آن تمدن علم و سخت‌کوشی است و ایرانیان زمانی از غرب ضربه خوردند که نتوانستند بین این دو وجه تفکیک قائل شوند و هر چه جلوتر رفتیم تاثیرپذیری فرهنگی ما بیشتر شد، از فروپاشی عثمانی تا امروز یک تقابل بین اسلام و غرب شکل گرفته است. مدیرمسئول روزنامه جوان با اشاره به سه نگاه به غرب در جهان اسلام، گفت: یک نگاه آن است که تقی‌زاده‌ها داشتند و آن وادادگی مطلق به غرب بود. نگاه دیگر مقاومت مطلق بود که خورشید احمد نماینده این نگاه است و نگاه آخر به غرب در جهان اسلام نگاه گزینشی است که دو وجه غرب را در نظر دارد. نگاه انقلاب اسلامی به غرب نیز نگاه گزینشی است که در برخی موارد مانند مجلس موفق شدیم آن را به وسیله تاسیس شورای نگهبان بومی کنیم. عبدالله گنجی با بیان اینکه مسئله ما با غرب یک مسئله معرفتی است، گفت: ما این مسئله را نباید تنها برای موضوع هسته‌ای خرج کنیم. اصل دعوای ما با غرب معرفتی است و مسئله هسته‌ای و حمایت از حزب‌الله و غیره بهانه‌های عرفی بین‌المللی غرب علیه ماست. ما در ساکت‌ترین حالت نیز از گزند غرب در امان نخواهیم بود چرا که امام (ره) می‌فرمایند ما چه بخواهیم و چه نخواهیم آمریکا و صهیونیست‌ها به دنبال ما خواهند بود تا حیثیت ما را لکه‌دار کنند. وی در ادامه با طرح این سؤال که آیا غرب هم مانند ما ایدئولوژی دارد یا خیر؟ گفت: از آنجا که غرب با ما در مبارزه است، پس مبارزه بدون ایدئولوژی امکان پذیر نیست به همین خاطر غرب با ما مرزبندی گفتمانی دارد. غرب برای پویایی خود نیاز به غیریت دارد. هانتینگتون وقتی از برخورد تمدن‌ها صحبت می‌کند می‌خواهد یک غیریتی را برای غرب به وجود آورد. مدیرمسئول روزنامه جوان در ادامه در پاسخ به زیباکلام که اعتقاد داشت مارکسیست‌ها در اوایل انقلاب از وزن بالایی برخوردار بودند،‌ گفت: اگر مارکسیست‌ها در اوایل انقلاب از وزن بالا و پرستیژ بالایی برخوردار بودند پس چگونه 98 درصد به جمهوری اسلامی رای دادند. امام (ره) حتی مجاهدین خلق که رده‌هایی از مارکسیسم داشتند را نپذیرفتند. نهضت آزادی‌ها که مخالف پهلوی بودند اما انقلابی نبودند در سایه امام (ره) روی کار آمدند. * ایران زایشگاه شیعه سیاسی است گنجی با بیان اینکه صفویه محل تولد سیاست شیعه بود، گفت: ما باید قبول کنیم ایران زایشگاه شیعه سیاسی است. سیاست در ذات شیعه است چون ما عاشورای سیاسی داریم و دوام و بقای نظام ما به خاطر داشتن همین ویژگی‌هاست. وی پیرامون تحلیل شرق‌شناسان از وضعیت خودشان گفت: ادوارد سعید می‌گوید غربی‌ها نه تنها شرق را تفسیر می‌کنند بلکه آن را تولید نیز می‌کنند. بعد روشنفکران شرق تفاسیر غرب از شرق را می‌خوانند و آنگاه به تحلیل می‌پردازند. در حالی که ما باید با معرفت بومی به شرق نگاه کنیم. ما باید بدانیم که دین ما مولد سیاست ماست و ما نقطه تحقیر تاریخی‌مان را با انقلاب اسلامی پاسخ دادیم. حال بعضی از روشنفکران ما بدون تحلیل انقلاب اسلامی از آن عبور می‌کنند. حتی یکی از اساتید دانشگاهی بنده امام خمینی (ره) را از اندیشمندان قرن 20 قلمداد نمی‌کرد. این نگاه خود کم‌بینی آفت کار ماست و ما باید بدانیم که غرب برای حذف ایدئولوژی ما قد علم کرده است. مدیرمسئول روزنامه جوان افزود: شاهد این مدعا نیز اتفاقات اخیر است که ما در مذاکرات خیلی امتیازها به غرب دادیم اما آنان دست بردار نیستند و مسائل موشکی و هسته‌ای را علم کردند قطعا در ادامه نیز به اصل نظام وارد می‌شوند. گنجی با اشاره به مشکلات شوروی که باعث فروپاشی آن رژیم شد، گفت: مشکل اندیشه‌ای که شوروی را اداره می‌کرد این بود که با فطرت انسان سازگار نبود و آنچه که با فطرت انسان سازگاری نداشته باشد دوام نخواهد آورد. غرب نیز شوروی را در یک جنگ سرد وارد کرد و شوروی نیز در این رویارویی کم آورد. وی ادامه داد: ما نیز الان در حال تجربه و تمرین کردن حاکمیت هستیم چرا که با سر کار آمدن هر دولتی ما یک تجربه جدید کسب می‌کنیم اما این موضوع برخلاف نظر زیباکلام به فروپاشی ما نمی‌انجامد اما اگر ما از مواضع دینی‌مان عدول کنیم فروپاشی ما نزدیک خواهد بود. مدیرمسئول روزنامه جوان با تاکید بر اینکه قدرت تشیع بود که ایران را یکپارچه کرد، گفت: این تشیع بود که ایران را به صورت ملت درآورد و وحدت ملی کنونی ما به تشیع برمی‌گردد، ما مانند پهلوی اول نیستیم که زبان فارسی را برای ملیت علم کنیم بلکه بر اسلام شیعی تاکید می‌کنیم. بنده در رد سخنان زیباکلام که بیان می‌داشت علمای اسلام سیاسی نبودند، باید بگویم که ما در این خصوص حکم میرزای شیرازی را داریم. در زمان صفویه از اینکه شاه تاجش را از علمای دینی می‌گیرد، بدین معنی است که شاه مشروعیت خود را از عالم دینی اخذ می‌کند و این نشان از سیاسی بودن علمای اسلام خصوصا شیعه دارد. گنجی تصریح کرد: اگر تشیع خطری برای غرب نداشت چرا آنان بهائیت را به وجود آوردند. خطری که انگلیس در شیعه دیده بود باعث شد فرقه بهائیت را در شیعه بوجود بیاورد. همچنین امام (ره) می‌فرمایند اسلامی که خطری برای جهانخواران نداشته باشد اسلام نیست. مدیرمسئول روزنامه جوان افزود: امام (ره) می‌فرمایند اگر هم اکنون آمریکا یک کشور اسلامی را با خاک یکسان کند مسلمانان چه کار خواهند کرد؟ ما با آمریکا چه کار کردیم که آنها اینقدر علیه ما فعالیت می‌کنند. اشتباه است که تعارض‌مان و تضاد‌مان با آمریکا را تنها به تسخیر سفارت آمریکا تقلیل دهیم. تسخیر سفارت تنها یک معلول است. وی ادامه داد: بعد از دوره کریم خان زند تا انقلاب اسلامی ایران هر روز کوچک‌تر شد اما آیا امروز جمهوری اسلامی به یک قدرت منطقه‌ای تبدیل شده است یا نه؟ آیا این به برکت شیعه سیاسی نیست؟ بین ایران و اپوزیسیون و غرب این اشتراک نگاه وجود دارد که ایران استقلال خود را حفظ کرده است در حالی که قبل از انقلاب این وضعیت وجود نداشت. استقلال کنونی ما به برکت اسلام است چرا که اگر اسلام را از عرصه سیاسی خود بگیریم به گذشته برخواهیم گشت. از پایان صفویه تا انقلاب اسلامی اندیشه سیاسی از حوزه اندیشه دینی خارج بوده است. به همین خاطر بود که در ایران در عرصه حکومت سردرگمی وجود داشت. * امام خمینی(ره) نظام سیاسی را بومی کرد گنجی خاطرنشان کرد: امام (ره) نظام سیاسی به وجود آورد و آن را بومی کرد حال آیا ما نمی‌توانیم در عرصه‌های دیگر تفکر کنیم و نظام‌های متناسب با خودمان را به وجود آوریم؟ البته ما می‌خواهیم سرپای خود بایستیم اما غرب چنین چیزی را نمی‌خواهد و چهره ایدئولوژیک اسلام وقتی که در عرصه مبارزه وارد شود ظهور پیدا می‌کند. وی در ادامه به نقد بازرگان گفت: البته بازرگان معتقد نبود که دین از سیاست جداست اما مشکل وی این بود که در عرصه نظر خوب عمل می‌کرد اما وقتی وارد عمل شد نتوانست مکانیسمی بین لیبرالیسم و ‌حکومت اسلامی برای اجرای احکام اسلام ایجاد کند. مدیرمسئول روزنامه جوان با بیان اینکه مسئله ما با رژیم صهیونیستی تنها مشکل فلسطین نیست، گفت: تشیع و صهیونیسم به جهت فکری با هم تضاد دارند. راهبرد صهیونیست‌ها تشکیل حکومت از نیل تا فرات است حال آیا انقلاب اسلامی باعث نشد که آنان همان جایی که الان حضور دارند محصور شوند؟ گنجی با تاکید بر اینکه بشار اسد بخشی از قدرت منطقه‌ای ماست، گفت: شیعه‌هراسی که آمریکا به وجود آورده مگر در همین دو سال جنگ در سوریه است؟ آمریکا از اول انقلاب شیعه‌هراسی و ایران‌هراسی را به وجود آورده بود. مصر و پاکستان نیز مشکلی با غرب ندارند، حال آیا آنان مشکلات بیشتری دارند یا جمهوری اسلامی؟ آیا آنان در برابر آمریکا اقتدار بیشتری دارند یا جمهوری اسلامی؟ وی با بیان اینکه ما امام (ره) را به عنوان یک اندیشمند سیاسی می‌شناسیم، گفت: ما منهای امام چیزی برای گفتن نداریم ما علاوه بر نگاه استدلالی به سخنان امام نگاه تعبدی نیز داریم. ما سخن امام که بیان داشتند غرب ما را رها نخواهد کرد در این 35 سال به عینه تجربه کردیم و معتقدیم تنها چیزی که می‌توانیم با آن با جهانخواران مبارزه کنیم‌، اسلام است. وی در پایان گفت: ما باید ایران را از نگاه خودمان مطالعه کنیم نه آنچه که غرب برای ما تولید کرده است. البته باید این را بگویم که ما رژیم صهیونیستی را یک رژیم غاصب می‌دانیم و هیچ گاه آنان را به رسمیت نخواهیم شناخت. زیباکلام: اسرائیل را به رسمیت می‌شناسم/ مشکل اصلی ما نگاه ایدئولوژیک به جهان است عضو هیات علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه علت دشمنی رژیم صهیونیستی با ایران بدین خاطر است که ما می‌خواهیم آنان را محو کنیم، گفت: من کشور اسرائیل را به رسمیت می‌شناسم چرا که سازمان ملل آن را به رسمیت شناخته است. به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، صادق زیباکلام عضو هیات علمی دانشگاه تهران در این مناظره گفت: من در گذشته تضاد و مبارزه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی با غرب را متاثر از میراثی که از جریان چپ مارکسیستی به جریانات انقلابی رسیده بود، می‌دانستم اما الان معتقدم شروع ستیز جمهوری اسلامی با غرب از جایی بود که مسلمانان انقلابی در سال 58 جا پای مارکسیست‌ها گذاشت و همان باورهای آنان را پذیرفتند. وی افزود: ضدیت جریانات اسلام‌گرا با غرب که نقطه تحقق آن با اشغال سفارت همراه بود به خاطر رقابت نفس‌گیری بود که بین مارکسیست‌ها و بچه مسلمانان وجود داشت. این رقابت آنقدر جدی بود که این بچه‌ها تنها با گلوله به هم شلیک نمی‌کردند البته دست بالا به مارکسیست‌ها تعلق داشت به همین خاطر از طرف یاران امام(ره) قول و قرارهایی با سفارت آمریکا در ایران گذاشته شد و «شان من» عنوان می‌کند که من دیدم آقای بازرگان، بهشتی و موسوی اردبیلی به سفارت می‌آمدند و مذاکره می‌کردند. استاد علوم سیاسی ادامه داد: مارکسیست‌ها جریانات اسلام‌گرا را به حالت تدافعی کشیده بودند و این جریانات تلاش می‌کردند تا از سلامت انقلاب دفاع کنند و بعد از اشغال سفارت آمریکا موازنه به سرعت به نفع مسلمانان انقلابی برگشت و آن هیبت انقلابی برای جریانات اسلام‌گرا به وجود آمد و رهبران انقلاب نیز با همه وجود به این جریان پیوستند چون متوجه شدند هیبت و پرستیژ اجتماعی برای آنان به وجود می‌آورد و از این طریق می‌توانند رقبای خود را قلع و قمع کنند. شنل آمریکاستیزی که بر دوش رهبران انقلاب ایران افتاد باعث شد آنان به راحتی این شنل را از دوش خود بر ندارند. عضو هیات علمی دانشگاه تهران با اشاره به تفاوت روحیه انقلابی در سال 58 و 92 گفت: در سال 58 چهره‌های متشخص انقلابی کسانی بودند که با امپریالیست آمریکا مبارزه می‌کردند و مانند الان نبود که پرستیژ انقلابی را افرادی مانند نلسون ماندلا داشته باشند که بعد از روی کار آمدنش یک نفر را هم اعدام نکرد. وی افزود: زمانی که ما قبول کردیم گروگان‌ها را آزاد کنیم نتوانستیم هیچ امتیازی از آمریکا بگیریم و حال کسی نیز از بیانیه الجزایر دفاع نمی‌کند. در مورد مسئله هسته‌ای نیز این داستان در حال تکرار شدن است. زیباکلام با طرح این سوال که چه شد این جریان آمریکاستیزی ادامه پیدا کرد، گفت: در ایران موج امپریالیسم‌ستیزی ادامه پیدا کرد اما این موج در جهان ادامه پیدا نکرد بدین خاطر که جمهوری اسلامی خود را یک نظام ایدئولوژیک تعریف می‌کند. تفاوت ما با ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی این است که آنان مسلمانانی هستند که در یک انتخابات دموکراتیک نصف 1 را به دست آوردند و به قدرت رسیدند اما ما این نگاه را نداریم و نگاهمان به نظام جمهوری اسلامی یک نگاه ایدئولوژیک است که مرکز همه خوبی‌ها است. وی ادامه داد: این نظام به طور طبیعی خود را رقیب جلوه می‌دهد و وارد پیکار می‌شود در حالی که ما مشاهده می‌کنیم حزب عدالت و توسعه در ترکیه نگاه ایدئولوژیک به حکومت ندارد در حالی که ما معتقدیم نظام سیاسی و اقتصادی ما برترین است و به همین خاطر مجبوریم خودمان را در تضاد با غرب ببینیم و نمی‌توانیم قبول کنیم که غرب از جهت اقتصاد و مناسبات سیاسی از ما برتر است. این استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه رویکرد ما به اسلام ایدئولوژیک‌محور است، گفت: البته این نوع نگاه بیشتر در حکومت وجود دارد و بیرون از حوزه حکومت در حال رنگ باختن است و بزرگترین مشکل آن نیز نسل تحصیل‌کرده است. وی افزود: اسلامی کردن علوم انسانی نیز بدین خاطر است که نظام متوجه شده که نسل تحصیل‌کرده ما خودشان را در تضاد با غرب نمی‌بینند و فکر نمی‌کنند نظام اسلامی ما در حوزه سیاسی و اقتصادی برتر است. * آنچه در شوروی اتفاق افتاد در جمهوری اسلامی هم اتفاق می‌افتد زیباکلام تاکید کرد: نظام ما روزبه‌روز مانند شوروی در اقلیت قرار می‌گیرد و آنچه که در شوروی اتفاق افتاد در جمهوری اسلامی نیز اتفاق خواهد افتاد و این نظام خود را از درون اصلاح خواهد کرد. استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران گفت: اگر در تشیع یک روحیه مبارزه و ستیز نهفته است که باعث می‌شود جمهوری اسلامی روحیه مبارزه‌گرایانه داشته باشد پس چرا در شیعیان عراق این وضعیت وجود ندارد و چرا آیت‌الله سیستانی شیعیان را علیه آمریکا بسیج نمی‌کند؟ البته نمی‌دانم اگر حمایت ایران از حزب‌الله برداشته شود آنان چقدر می‌توانند دوام بیاورند. وی با تاکید بر اینکه بزرگترین ویژگی تشیع غیرسیاسی بودن آن است، گفت: کافی است به نظر علمای گذشته از صفویه تا پهلوی نگاه کنید و ببینید که راجع به حکومت و سیاست چه گفته‌اند ما شاهدیم که در دوره صفویه علما تاج پادشاهی را بر سر شاهان قرار می‌دادند و در آن دوران علمای شیعه در کنار حکومت هستند و نهضت مشروطه نیز علما را همسو با خود کردند و در زمان محمدرضا پهلوی نیز علما کاری به سیاست نداشتند تنها روحانی‌ای که این وضعیت را به هم زد امام(ره) بود در غیر این صورت تمام علمای بزرگ تشیع با حکومت همراه بودند به همین خاطر وقتی ما می‌بینیم که علما با شاه و حکومت طاغوت کاری نداشتند طبیعتا با غرب نیز کاری نداشتند. عضو هیات علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه دو نگاه به اسلام وجود دارد، گفت: یک عده معتقد هستند که اسلام باید رو به جلو حرکت کند و باید توسعه‌گرا باشد و دین تنها برای دنیای دیگر ما نیست مانند بن‌لادن. در ایران نیز این نگاه غالب است که باید با نظام سلطه مبارزه کنیم و یک نگاه کاملا ایدئولوژیک‌زده به دین در حالی که دیگر مسلمانان این نوع نگاه را ندارند. آنچه که افول خواهد کرد نگاه ایدئولوژیک‌زده به دین است چراکه نگاهی سیاست‌زده است. زیباکلام در ادامه با اشاره به نگاه بازرگان به دین گفت: بازرگان تمام عمرش را صرف این کرد که بگوید اسلام برای این دنیا نیز حرف دارد تا این دنیا را برای ما بهشت کند و نسل 57 نیز با تمام وجود معتقد بود که اقتصاد توحیدی وجود دارد و ما در اوایل انقلاب نگاه ایدئولوژیک به اسلام داشتیم و معتقد بودیم که کامل‌تر از ایده‌های غرب و شرق است. وی افزود: اما بازرگان در آخرین سخنرانی‌اش در حسینیه ارشاد طوری سخن می‌گوید که انگار می‌خواهد عنوان کند تجربه نظام جمهوری اسلامی باعث شده به این نتیجه برسد که اسلام آمده است تا بگوید آن دنیا و پیامبری نیز وجود دارد. شما از کجای قرآن می‌توانید استخراج کنید که نظام بانک به وجود بیاید و بتوانیم عربستان را سر جایش بنشانیم اما این نگاه در سال 57 وجود داشت. زیباکلام در ادامه افزود: ما در اوایل انقلاب اعتراض داشتیم که چرا اقتصادی که در شورای نگهبان تصویب شد لفظ توحیدی ندارد ما تا این حد ایدآل‌گرا بودیم به همین خاطر به خانه شهید بهشتی رفتیم تا اعتراضمان را به آنان اعلام کنیم که شهید بهشتی در پاسخ به ما گفتند ما تلاش کردیم اما دیگران موافق نبودند و این موضوع رای نیاورد البته الان متوجه می‌شوم که آن دیگران درست می‌گفتند الان ما می‌بینیم که اقتصاد توحیدی ما بهره 25 درصد می‌گیرد و حال آیا شما فکر می‌کنید در اسلام اقتصاد وجود دارد. این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در ادامه مشکلات رژیم صهیونیستی با جمهوری اسلامی ایران را برشمرد و گفت: ما قائل هستیم که باید اسرائیل را نابود کنیم به همین خاطر جنبه ایدئولوژیک گرفته‌ایم و برای آن همه‌کار می‌کنیم، سوال بنده این است که این رسالت را چه کسی برعهده ما گذاشته است؟ چرا سیاست خارجی ما براساس همین تفکر اقدام می‌کند؟ * مشکل اصلی ما نگاه ایدئولوژیک ما به جهان است زیباکلام تصریح کرد: ما وقتی صحبت از اقدامات آمریکا علیه خودمان را می‌خواهیم بیان کنیم لیست بلندبالایی ارائه می‌دهیم اما هیچ‌وقت نمی‌گوییم که با نگاه ایدئولوژیکمان چه اقداماتی علیه غرب و آمریکا کرده‌ایم و چه تحریفات و دروغ‌هایی علیه آنان به کار برده‌ایم، مشکل اصلی ما نگاه ایدئولوژیک ما به جهان است. وقتی ما می‌خواهیم نظام سلطه و اسرائیل را نابود کنیم آیا می‌شود توقع داشته باشیم که آنان کاری نکنند؟ عضو هیات علمی دانشگاه تهران خاطرنشان کرد: ما روز به روز در حال باختن هستیم چراکه نتوانسته‌ایم نسل‌های تحصیل‌کرده بعد از انقلاب را حفظ کنیم و حمایتمان از بشاراسد باعث شده تمام اعراب را علیه خودمان بسیج کنیم و به دلیل سیاست‌های غلطمان سنی‌ها از هویت سنی بودنشان آگاه شدند. زیباکلام با اشاره به حضور در دانشگاه زاهدان گفت: حدود 80 نفر از دانشجویان آن دانشگاه با لباس بلوچی و با حرارت کامل از کینه‌هایشان صحبت می‌کردند و هیچ ترسی نیز از حراست دانشگاه نداشتند. ما نه‌تنها در عرصه بین‌الملل هر کسی را که توانستیم علیه خودمان دشمن کردیم بلکه در عرصه داخلی نیز همین کار را انجام دادیم. سرمایه‌گذاری‌های ما در ونزوئلا چه نتیجه‌ای داشت اگر امام (ره) الان حاضر بودند چقدر تضمین می‌دادید که سخنان سال 57 را تکرار می‌کردند اگر ما فقط به سخنان امام در 30، 40 سال گذشته رجوع کنیم پس باید درب دانشگاه امام صادق(ع) و تهران را گل بگیریم. وی در پایان سخنان خود گفت: ما به جای اینکه نگران غرب باشیم سعی کنیم وضعیت مملکت خودمان را حل کنیم. بنده کشور اسرائیل را به رسمیت می‌شناسم چراکه سازمان ملل آن را به رسمیت شناخته است.»»» متن خبر خبرگزاری فارس در مورد یادداشت آقای عباس مقتدایی در پاسخ به آقای زیباکلام ««« گزارش حوزه پارلمانی خبرگزاری فارس، عباس مقتدایی استاد دانشگاه و عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی با ارسال یادداشتی به خبرگزاری فارس به اظهارات اخیر صادق زیباکلام در مناظره با عبدالله گنجی در دانشگاه امام صادق(ع) پاسخ گفت. متن این یاداشت به شرح ذیل است: من بر این گمانم که متأسفانه آقای دکتر زیباکلام، در زمینه مباحث سیاست اسلامی از سواد(دانش و آگاهی) لازم برخوردار نیست و به همین جهت غالباً موضوعاتی التقاطی را مطرح می نمایند و البته برخی معتقدند این تلاشها از جانب ایشان، از آن روست که همچنان نامش بر سر زبان‌ها بیفتد و معتقدند ایشان به همین خاطر دیدگاه های تاریخ مصرف گذشته را در هر دوره به اقتضای زمان، به گونه‌ای دیگر تکرار می‌کند تا مبادا نامش مانند بسیاری دیگر از هم اندیشانش، به فراموشخانه یادها سپرده شود. اما من به هرحال نمی‌دانم آیا این حرف‌های طرح شده از سوی ایشان برای آن است که بتواند منافع مادی و یا کمک ها و مساعدت‌هایی را از آن سوی مرزها، «مثلا اسرائیل» برای خود، دست و پا کند و یا اینکه واقعاً انگیزه های دیگر، سبب می شود که موضوعاتی از نوع مطالب منتشر شده در رسانه‌ها را مطرح نماید؛ به‌ هر تقدیر چون اینجانب دانش آموخته دانشگاه امام صادق (علیه السلام) هستم و سال‌ها در مقاطع دکتری و کارشناسی ارشد، اندیشه های سیاسی اسلام را تدریس نموده ام؛ علیرغم اینکه پیشتر هیچگاه تمایلی نسبت به پاسخ دادن به اظهارات آقای زیباکلام نداشتم و بهترین جواب، در برابر گفته های ایشان را خاموشی می دانستم، اما اینک چون می بینم مطالب وی ممکن است بخشی از افکار جامعه را به انحراف بکشاند؛ از سر ضرورت و به اختصار، چند نکته را متذکر می شوم: 1. ایشان روحیه ضداستکباری مردم و رهبری ایران را به گونه ای تفسیر کرده اند که گویی این رفتار، متأثر از نگرش مارکسیستی است؛ البته چون ایشان اطلاعات قرآنی و دینی ندارند و بدیهی است در حد بضاعت اندک خود در این زمینه، اظهار نظر می نمایند؛ فلذا توجه ایشان را به آیات متعدد قرآن جلب می کنم که در آن مبارزه با طاغوت و نفی روحیه ستمگری و ستم پذیری و دوری از روحیات شیطانی و غیر دینی و نیز نفی فساد در زمین تبیین شده است؛ از جمله آیات: دهم و هجدهم سوره فاطر، شصت و چهارم سوره مائده و صدها آیه دیگر که در پایان نامه اینجانب در دانشگاه امام صادق (علیه السلام) موجود است و می توانند مراجعه و مطالعه نمایند. به علاوه این موضوع در قانون اساسی ایران که میثاق ملی کشور هم محسوب می شود و قاعدتاً همه افراد یک ملت به آن پای بند هستند؛ تصریح شده است و در مقدمه قانون اساسی و نیز در بند 5 اصل سوم و بند 16 همان اصل این موضوع مطرح شده است و علاوه بر آن در اصول 152 تا 155 از فصل دهم قانون اساسی، خط مشیء کشور در سیاست خارجی ، بیان شده است؛ لذا نباید روحیه ضداستکباری و ظلم ستیزی مردم را تقلیل داده و آن را حمل بر عوامل بی اساسی چون تفکرات مارکسیستی نماییم؛ چرا که این رفتار و منش ملت مسلمان ایران، ریشه در مبانی و آموزه های دینی آنان دارد و قطعاً و یقیناً تقلید از مارکسیسم نیست و مبتنی بر پشتوانه های قوی و منطقی دینی و عقلانی و قانونی است و مباحث عمیق تولی و تبری به عنوان آموزه های اسلامی در آن دخیل است. 2. ایشان گفته اند: «اسرائیل را به رسمیت می شناسند»؛ چون اینجانب دانش آموخته رشته علوم سیاسی و روابط بین الملل هستم؛ این نکته را به خوانندگان این مطلب یادآوری می‌کنم که اصولاً موضوع «به رسمیت شناختن یا نشناختن»، موضوعی است که در صلاحیت دولت‌هاست و به فرد یا افراد خاص یک ملت مربوط نمی شود؛ زیرا اگر قرار باشد به رسمیت شناختن و یا نشناختن به دست و نظر افراد باشد؛ در هر لحظه و یا ساعتی یک نوع خاصی از نظر و نگرش شکل می‌گیرد و طبیعی است که در صحنه و عرصه روابط بین الملل این دولتها هستند که باید از مجاری قانونی، مسأله به رسمیت شناختن و یا نشناختن دولت دیگر را، آن هم در دو حالت اصطلاحاً دوژوره یا دوفاکتو با تعریف علمی خاص، مورد اقدام قرار دهند؛ بنابراین اظهارنظر این آقا در مورد اسرائیل، از اساس مبنایی غیرعلمی و غیرقانونی دارد چون قانون برای ایشان حقی در به رسمیت شناختن یا نشناختن قائل نشده و ایشان هم مانند شهروندان دیگر، باید به قانون پای بند باشد و رفتارهای غیرقانونی انجام ندهد. علاوه بر این فصل دهم قانون اساسی ایران به ویژه اصل 152 آن، نوع و کیفیت روابط خارجی را مشخص نموده است و اگر ایشان به این استناد که چون سازمان ملل چیزی را پذیرفته، ماهم می پذیریم؛ معتقد است باید اسرائیل را به رسمیت شناخت؛ باید گوشزد کرد که بر طبق حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران و قانون اساسی ایران مواردی را که رسماً از سوی دولت ایران پذیرفته شده است را باید مبنای مراودات و عمل بین المللی قرارداد؛ در غیر این صورت موارد زیادی هست که در در پاره ای از مجامع بین المللی به رسمیت شناخته می‌شود و لیکن ما به دلایل دینی و عقلی و حتی اخلاق اسلامی از پذیرش آن سر باز می زنیم؛ مثلاً پدیده همجنس گرایی، در برخی از مجامع بین المللی پذیرفته شده و بدیهی است که ما بر اساس اخلاق اسلامی آن را نفی می کنیم. بنابراین باید به ایشان یادآوری کرد که شما به دلیل اینکه تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران را دارید باید در گام اول آن چیزی را بپذیرد که قانون اساسی کشوری که تابعیت آن را دارید پذیرفته است و پس از این مرحله، این دولت جمهوری اسلامی ایران است که بر اساس رأی ملت، حق اعمال حاکمیت دارد؛ نه جنابعالی که چنین حقی از سوی ملت، به شما واگذار نشده است. البته این موضوعات از مباحث اولیه ای است که ما معمولاً به دانشجویان ترم اول رشته علوم سیاسی و روابط بین الملل آموزش می دهیم و من فکر می کنم ایشان این مباحث را بداند لیکن شاید در فضایی احساسی، بخشی از آن را نادیده گرفته اند و در هر صورت از یک فرد دانشگاهی، همواره توقع و انتظار است که رفتار و گفتار علمی و منطقی و مبتنی بر قانون داشته باشد. 3. غرب سال‌هاست وقت و هزینه صرف نموده تا رویکردهای خود را در تمام نقاط عالم فراگیر نماید. یکی از خواسته های کشورهای غربی، نگاه غیرایدئولوژیک از سوی سایرین به عرصه بین الملل و سیاست است(در حالی که خودشان دائماً در حال ترویج رویکردهای لیبرالیستی و کاپیتالیستی هستند) و این نقطه مقابل دیدگاه اسلام نابی است که امام خمینی(ره) برای احیاء آن در دوران معاصر تلاش نمود و انقلاب اسلامی امروز پرچم دار آن است و کوشش و اهتمام عمومی غرب هم، بر افتادن این پرچم الهام بخش بر زمین است و جای تعجب نیست که پرورش یافتگان در دامان رویکردهای غربی، نگاه دین مدارانه را صراحتاً به عنوان یک «مشکل» مطرح نمایند؛ نکته ای که آقای زیباکلام بر آن اصرار دارد و به تصریح گفته است که:«مشکل اصلی ما، نگاه ایدئولوژیک به جهان است». 4. ایشان مباحث دیگری هم در خصوص حضرت امام (ره)، شهید بهشتی و نیز دانشگاه امام صادق(علیه السلام) بیان نموده‌اند که گمان من بر این است که یا دچار فقر اطلاعات در خصوص موارد یادشده هستند و یا آنکه مأموریتی از محلی خاص، برای تخریب اذهان مردم دارند. در هر صورت ایشان را اولاً به تقوا و رعایت مبانی اسلامی توصیه می کنم و آمادگی خود را برای آموزش و یا در اختیار گذاشتن متون مناسب جهت افزایش اطلاعات ایشان اعلام می دارم و البته همین پاسخ هایی که به ایشان داده می شود را نیز موجب بزرگتر شدن ایشان و درشت نمایی وی می دانم لذا از سایر همکاران فرهیخته و اندیشمند تقاضا دارم صرفاً در حد ضرورت ، مطالب ایشان را مورد پاسخ و نقد قرار دهند؛ چون بخش عمده ای از مطالب ایشان فاقد پشتوانه های علمی و فنی است.»»»»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته جوابی که آن برادر به آقای زیباکلام داده است نکات خوبی دارد ولی عمده مشکل نظام اسلامی با این نوع تفکر مسئله‌ی غفلت از تقابل دو تمدن است، یکی تقابل تمدن اسلامی با آرمان‌های خاص خود که امروز جمهوری اسلامی بنای پایه‌ریزی آن را دارد و دیگری تقابل تمدن غربی و اصراری که آن تمدن بر نفی نظام دینی در مناسبات بشری دارد و اگر بنای احیای تمدن اسلامی در میان نباشد راه، همان است که آقای زیباکلام می‌فرماید که ما نیز به عنوان یک کشور جزء اقمار نظامی شویم که بالاخره آمریکا و تفکر استکباری دنیای مدرن فرمانده‌ی آن هستند. در حالی‌که آموزه‌های دینی و مردم ما با انقلابی که کرده‌اند بحمداللّه تاریخی را شروع نموده‌اند که این تاریخ ما را وارد در زندگی توحیدی خواهد کرد و از این‌همه مشکلات و بحران‌هایی که جهان مدرن بدان گرفتار است نجات خواهد داد و گِله‌ی رهبری از این‌که فرمودند عده‌ای می‌خواهند دشمنی آمریکا با ملت ما را بی‌رنگ جلوه دهند، از آن جهت است که این عده عملاً موجب بسط تمدن غربی خواهند شد و این ادامه‌ی یک نوع بردگی است برای ملت ما. مثل بردگی بسیاری از ملل امروز دنیا که یوغ بندگی آمریکا را بر گردن انداخته‌اند. آیا این با سخن امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» که می‌فرمایند: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا» بنده‌ی دیگران مباش که خدا تو را آزاد آفریده است می خواند؟ حضرت امام در سوم اسفند 1367 می فرمایند «آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نماییم و ما خامی کرده‌ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتا انزوای کشور شده است و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گذارند، این یک نمونه است که خدا می‌خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت، چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌اندیشی به در آییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بی‌تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله، اشتباه ما نیست بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الّا مسئله فردی سلمان رشدی آن قدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیست‌ها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند.». موفق باشید
1979
متن پرسش
سلام علیکم! با تشکر از پاسخ شما به سوال بنده در مورد احتلام و رابطه آن با آلودگی ذهن. اما این استاد بنده در واقع می گفت قطعا در احتلام قوه خیال نیز نقش دارد و پدیده احتلام یک پدیده و فرآیند جسمانی صرف نیست. لذا اگر کسی قوه خیالش پاک محض و مطلق باشد و از هر گونه آلودگی پاک باشد محال است محتلم شود. لذا ائمه ع محتلم نمی شدند. حتی این استاد بنده داستانی را از حضرت آیت الله بهجت ره نقل کرد و سپس نتیجه گرفت که ایشان نیز محتلم نمی شدند. در واقع ایشان می گویند اگر قوه خیال پاک پاک باشد اولا خود بدن تولید منی را به حداقل میزان ممکن کاهش می دهد. ثانیا منی اضافی جذب بدن می شود. همچنین این استاد بنده می گفت احتلام اگر همراه با دیدن خواب باشد که دیگر قطعا و بلاشک نشانه آلودگی ذهن و خیال است. اینکه هم فرمودید احتلام پاداش به جوانانی است که عفت خود را حفظ کرده اند. این استاد بنده می گفت عفت فقط به استمناء نکردن و زنا نکردن نیست. عفت یعنی اینکه حتی انسان زنای عملی که هیچ حتی زنای ذهنی نیز نکند. عفت تام یعنی اینکه حتی انسان به فکر نامحرم نیز نباشد. البته با این تعریف می شود گفت جوانانی که عفت تام و کامل داشته باشند خیلی خیلی اندک هستند به قسمی که به راحتی می توان از آنها صرف نظر کرد. البته ایشان می گفت عفت تام و کامل داشتن بخشی اش اختیاری است اما بخش مهم تر آن به یک استعداد اولیه و ذاتی برمی گردد که خوب هر کسی ندارد. در واقع بیان فلسفی اش اینچنین می شود که کسانی که کنترل کامل بر قوه خیال دارند قوه خیال خویش را از إنشاء صورت باز می دارند. خوب با این تفصیلات نظر شما نسبت به این مطلب چیست!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در هر حال موضوع آن‌طور نیست که بتوانیم با چنین شواهدی نتیجه بگیریم هر نوع احتلامی ریشه در آلودگی ذهن دارد. کنترلِ قوه‌ی خیال، خیال را از خیال‌بودن و صورت سازی خارج نمی‌کند، گاهی خیال تحت تأثیر صعود ش به سوی عقل در خود صورتی مطلوب ایجاد می‌کند و آن صورت موجب تحریک قوه‌ی شهوانی می‌گردد و انسان محتلم می شود. موفق باشید
نمایش چاپی