باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در حدّ ممکن، این خطورات را دنبال نکرد تا شیطان مأیوس گردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقهی انسان توانایی آن را دارد که صورتهایی را در درون خود بسازد، چه آن صورتها ریشه در محسوسات او داشته باشد و چه در عقاید او. و لذا به اقتضای معاد جسمانی، در برزخ و قیامت انسان با صورتهای عقاید و اعمالش روبهروست در آن حدّ که وقتی از یکی از آن صورتها میپرسد «مَن اَنتِ»؟ جواب میدهد: «اَنا رأیکَ الحسن الذی کُنت علیه». یعنی من عقیدهی نیکوی تو هستم که در دنیا بر آن بودی. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب حافظ در سیر و سلوک خود به مقام اُنس با حق میرسد که اِنس در زیر سایهی انوار الهی و محلّ آرامش خواجه است و تجلیّات مقام اُنس او به زیباترین شکل که در گل ارغوان ظهور کرده، او را آرامش میدهد 2- کتاب «جمال آفتاب» یکی از شروح دیوان حافظ است ولی حافظ گستردهتر از آن است که در یک شرح متوقف گردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای شرح مثنوی لااقل شرح آقای کریم زمانی هست. دیوان شمس را نمیدانم چگونه باید به معنای واقعیاش پیدا کرد. در دستیابی به این پرندهی گریزپا که به صورت عشق، همواره در پرواز است، خودم هم ماندهام. اگر راهی و یا چاهی سراغ دارید به من نیز خبر دهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً همینطور است. اولیاء معصوم«علیهمالسلام» با سعهای که دارند از هر طریقی که بتوان به آنها نظر کرد، آنها نور خود را مینمایانند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میدانید چنین موضوعی نیاز به بحث مفصل دارد. در صدر اسلام هم عدهای منکر نبوت نبیّ و وَحیِ الهی نبودند ولی مدیریت پیامبر را نمیپذیرفتند و قرآن متذکر چنین امری است. آنجا که میفرماید: « رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً» (61)/نساء) پیامبر ملاحظه میکنی که جریان نفاق تلاش دارد نگاهها را از تو برگرداند. یعنی حال که نمیتوانند اصل وحی را یا اصل انقلاب را منکر شوند، رهبری را نشانه میگیرند. آنچه مهم است تذکر به این امر میباشد که باید آرامآرام با تغییر ساختارهای غربی مشکل را حل کرد و رهبری نظام در صدد عبور از ساختارهای غربی است که نمونهاش طرح اقتصاد مقاومتی میباشد. و البته هنوز متأسفانه مردم و دولتمردان آمادهی چنین رویکردی نیستند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید تصور آنهایی که وحدت شخصی وجود را نپذیرفتند آن باشد که پذیرفتن آن نفیِ مخلوقیتِ مخلوق است. در حالیکه این با بحث ایجاد اعیان ثابته و تشکیکیبودنِ ظهور وجود حل میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم مقام معظم رهبری موضوعات را پیگیری نکنند، میماند که ایشان در این شرایط متوجهی مشکلاتِ زیرساختی و تاریخی ما هستند و برای برگرداندن امور، به مسیر اصلی، حکمت و حوصلهی لازم به بهکار میبرند تا تشنجی ایجاد نشود و برای آبادکردن دهی، شهری خراب نگردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم به طور خاص در این مورد صحبتی کرده باشم. میماند که در روایات ما بحث «اشارات» را ماوراء «عبارات» به میان میآورد تا متذکر شوند چگونه میشود از متون دینی به عنوان یک نماد استفاده کرد. از حضرت صادق داريم که ميفرمايند: «كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ- عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ- فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ- وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاء»[1] كتاب خدا به چهار صورت است. «عبارت» و «اشاره» و «لطايف» و «حقايق»، عبارت مخصوص عوام است و اشاره مربوط به خواص است و لطائف مخصوص اولياء است و حقايق مخصوص انبياء. و يا از بزرگان اهل عرفان هست: «العاقل یکفيه الاشاره» براي عاقل يک اشاره کافي است تا متوجه موضوع شود. موفق باشید
[1] - بحار الانوار، ج75، ص278.
باسمه تعالی: سلام علیکم: علامهی طباطبایی در المیزان نکات خوبی را در این مورد فرمودهاند. خوب است به آنجا رجوع کنید. موفق باشید
با سلام خدمت استاد بزرگوار چند تا سوال از محضرتان داشتم: 1. موضع شاه در مقابل مسئله نقد غرب چه بود؟ اینکه گفته می شود شاه با این مسئله مشکلی نداشت درست است؟ اگر درست است علت آن چه بود؟ 2. چرا عمده کسانی که در مسیر غرب شناسی فردیدی قرار می گیرند از انقلاب و فضای حماسی آن دور می شوند و به نوعی روشنفکری منفعل و البته منتقد تبدیل می شوند؟ آیا این دستگاه غرب شناسی مشکل دارد یا مشکل از جای دیگری است؟ 3. چه خصوصیتی در غرب شناسی فلسفی نهفته است که هر کس که به آن دل می دهد از درون دچار یک حرارت و شوریدگی عجیبی شده و وجودش دچار تلاطم و بی قراری می شود؟ 4. آیا امکان دارد به لحاظ ثبوتی حرف های اندیشمندان غربی مطابق با حقیقت باشد؟ آیا در عالم اثبات واقع هم شده است؟ با توجه به اینکه برخی قائلند کفار و غیر شیعه هیچ گاه حرف حقی ندارند و اگر هم حرف حقی بر زبانشان جاری می شود از شیعه به عاریت رفته است. ممنون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «تو پای به راه در نِهْ و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت چون باید کرد». از نوع سؤالاتتان برمیآید که چندان در جریان غربشناسی آنطور که باید و شاید نیستید. پیشنهاد اولیهی بنده آن است که از طریق کتابهای مرحوم شهید آوینی، معنای درست و رویکردِ صحیحی که ما در نسبت انقلاب اسلامی باید در غربشناسی داشته باشیم، بهدست آورید و سپس باز به سؤالات خود بنگرید، در آن صورت موضوع فرق خواهد کرد. آنهایی که میگویند نیاز نیست به غیرِ شیعه رجوع کرد؛ باید متذکر این سخن علی«علیهالسلام» باشند که حضرت میفرمایند: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فِیهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَل» در این حدیث حضرت می فرمایند مراد از علمی که باید در چین به دنبال آن بود علم معرفت النفس است که سبب معرفت خداوند عزوجل می شود. "من عرف نفسه عرف ربه". مراد از چین احتمالا کنایه از دوری باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: توحید، مرز نیست. توحید یعنی فنایِ عبد در ربّ. و این حدّ یقف ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: «عجب» زیرمجموعهی کبر است. اگر انسان متوجه نور توحید افعالی بشود، و همهچیز را از خدا بداند کمالی برای خودش به صورت استقلالی قائل نمیباشد و در همین رابطه، توفیقاتی را هم که بهدست میآورد از خدا میداند و برای رهایی از «عجب» به خود میگوید: «هر عنایت که داری ای درویش / هدیهی حق بدان، نه کردهی خویش». موفق باشید
