باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده با طرحِ مقدمات میتوانیم مردم را متوجهی انقلاب و جایگاه رهبر انقلاب بنماییم، به عنوان حقیقتی که به دنبال آن هستند و از آن غفلت دارند بدون آنکه عنادی داشته باشند. ۲. حقیقتاً باطن اکثر بالاتفاقِ مردم ایران منوّر به نور انقلاب و ارادت به رهبریِ انقلاب است. باید آنها را با زبانی نرم متوجهی امر باطنیشان نمود.
تا زمانی که جهشی به سوی هستی خود انجام ندادهایم نمیتوانیم تقدیر هستی خود را احساس کنیم و سخن هستی خود را بشنویم. آنطور که با یاد حاج قاسم در درون ما آن حالت به صدا درآمد، چیزی جز سخن هستی ما نبود، هرچند در همان حالت هم باز هستی ذات خود را از ما دریغ میدارند تا راه ادامه یابد.
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است که در این رابطه چند موضوع را دنبال کنید. یکی موضوعِ معنای جبر و تفویض که در جزوات بر روی سایت، جزوهی مربوطه را میتوانید بیابید. دیگر در معنای عدل الهی که مرحوم شهید مطهری در کتاب «عدل الهی» بدان پرداختهاند و سوم در این که اگر مقصد انسان رضایت الهی است، در بستر رضایت الهی، انسان به نتایج خوبی میرسد و در این رابطه یک انسان معلول با مسئولیت کمتری رضایت الهی را به همان معنایی فراهم میکند که خداوند در موردش فرمود: «یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربّکِ راضیة مرضیة». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میاید که گوهر هر دینی، عبودیت است و تفاوتی از این جهت بین ادیان نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ممکنالوجود، ممکنالوجودِ بالذات است یعنی در ذات خود آن پدیده ممکنالوجود است و لذا محدودیتش از خودش است 2- حضرت حق همهجا با همهی اسمائش حاضر است زیرا انفکاکی بین ذات و صفات نیست. منتها مخلوقات به جهت محدودیت ذاتی که دارند، محلِ ظهور همهی اسماء الهی نمیتوانند باشند مگر انسان کامل. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک، عبودیت است. چیزی که مانع عبودیت ما نشود که شریعت معین کرده است، مباح است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به مراتب انسانها دارد. آری! در مراتبِ بالای سلوک، انسان بهتر است که چشم خود را نبندد تا با نگاه قلبی و ماورای آنچه در مقابل چشمش هست، با حضرت ربّ مرتبط شود ولی فرمودهاند در ابتدایِ راه و در میانهی آن، جهت تمرکز بیشتر، اشکال ندارد که چشم خود را ببندد. و این ربطی به غلبهی وَهم ندارد. موفق باشید
با سلام خدمت استاد بزرگوار چند تا سوال از محضرتان داشتم: 1. موضع شاه در مقابل مسئله نقد غرب چه بود؟ اینکه گفته می شود شاه با این مسئله مشکلی نداشت درست است؟ اگر درست است علت آن چه بود؟ 2. چرا عمده کسانی که در مسیر غرب شناسی فردیدی قرار می گیرند از انقلاب و فضای حماسی آن دور می شوند و به نوعی روشنفکری منفعل و البته منتقد تبدیل می شوند؟ آیا این دستگاه غرب شناسی مشکل دارد یا مشکل از جای دیگری است؟ 3. چه خصوصیتی در غرب شناسی فلسفی نهفته است که هر کس که به آن دل می دهد از درون دچار یک حرارت و شوریدگی عجیبی شده و وجودش دچار تلاطم و بی قراری می شود؟ 4. آیا امکان دارد به لحاظ ثبوتی حرف های اندیشمندان غربی مطابق با حقیقت باشد؟ آیا در عالم اثبات واقع هم شده است؟ با توجه به اینکه برخی قائلند کفار و غیر شیعه هیچ گاه حرف حقی ندارند و اگر هم حرف حقی بر زبانشان جاری می شود از شیعه به عاریت رفته است. ممنون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «تو پای به راه در نِهْ و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت چون باید کرد». از نوع سؤالاتتان برمیآید که چندان در جریان غربشناسی آنطور که باید و شاید نیستید. پیشنهاد اولیهی بنده آن است که از طریق کتابهای مرحوم شهید آوینی، معنای درست و رویکردِ صحیحی که ما در نسبت انقلاب اسلامی باید در غربشناسی داشته باشیم، بهدست آورید و سپس باز به سؤالات خود بنگرید، در آن صورت موضوع فرق خواهد کرد. آنهایی که میگویند نیاز نیست به غیرِ شیعه رجوع کرد؛ باید متذکر این سخن علی«علیهالسلام» باشند که حضرت میفرمایند: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فِیهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَل» در این حدیث حضرت می فرمایند مراد از علمی که باید در چین به دنبال آن بود علم معرفت النفس است که سبب معرفت خداوند عزوجل می شود. "من عرف نفسه عرف ربه". مراد از چین احتمالا کنایه از دوری باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینجا که ملاک، تحقیقات دانشمندان در مورد نابینایانِ مادر زاد نیست! ملاک، خودِ آن نابینایاناند که در ذهن خود صورتهایی مطابق آنچه حس کردهاند، میسازند. و در خواب نیز، نفس ناطقهی آنها مثل بقیهی انسانها، معانیِ بهدستآورده را در ذهن خود به کمک قوهی واهمه تبدیل به صورت میکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چرا که نه! 2- آری! هرکس را که دوست داشته باشیم با آن محشور میشویم ولی اگر دنیا را دوست داشته باشیم؛ دنیا در قیامت به صورت آتش است و با آتش محشور میشویم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فیض مقدس از آن جهت که مظهر تامّ اسماء و صفات الهی است، با انسان کامل منطبق است که محلِ «علّم آدم الاسماء کلّها» است. و انسان کامل از آن جهت که خلیفة اللّه است در مقام فیض منبسط نیز میباشد به همان معنایی که در کنار هر مخلوقی حاضر است و هر مخلوقی در ذات خود رسول اللّه را میشناسد 2- صادرهی اول از جهتی فیض مقدس است که به جهت قربِ مطلق، همهی کمالات حضرت حق را بهجز واجبالوجودبودن داراست و بدین معنا میتوان در اصطلاح فلسفی «عقل کلّ» گفت. و از آن جهت که فیض مقدس در مقام واسطهی فیض الهی است و به عنوان انسان کامل دارای قوا میباشد، میتوانیم فرشتهای را مظهر آن عقل کلّ نامید و مطابق حدیث «حقیقت نوری اهلالبیت» فرشتگان به نور امامان معصوم«علیهمالسلام» تهلیل و تقدیس خداوند میکنند و در عالَم، نقشآفرینی مینمایند 3- اینکه گفته میشود انسان کامل مظهر ذات و صفات الهی است، نظر به توحید ذاتی دارند که هر وجودی را مظهر وجود حق میدانند همچنانکه در توحید صفاتی، هر صفاتی را مظهر صفات الهی میدانند 4- حوزهی فلسفهی صدرایی در آن حدّ نیست که موضوع خلقت ارواح قبل از ابدان را به میان آورد ولی معارفی را مطرح میکند که شما میتوانید آن روایات را تصدیق کنید و یا حدّ اقل بعید ندانید. زیرا خلقت ارواح قبل از ابدان در عین ثابتهی مخلوقات مطرح است و حرکت جوهری ملاصدرا در بحث «النفس جسمانیة الحدوث...» میتواند روشن کند تجلیّات فیض الهی برای تبدیل قوه به فعل در مرحلهای، تجلیِ آن روح است که قبل از بدن خلق شده 5- با نظر به معارف صدرایی و عرفان محیالدین، انسان بهتر متوجهی حقّانیت علوم اولیاء معصوم میشود و زبان تبیین آن علوم نیز بهتر فراهم میگردد مثل کاری که حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» در کتاب «مصباحالهدایه» انجام دادهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: لایهی اصیل انسان فطرت انسان است و فطرت تنها با اُنس با خدا زنده میماند. لذا این نوع افراد که میفرمایید ممکن است به جهت مشغلههای دنیایی، آگاهیِ روشن و ملموسی به پوچی خود نداشته باشند، ولی در عمق جان که از آنها جدا نیست در جانِ خود غمِ بیخدایی را دارند. حال چه در این دنیا و چه در آن دنیا وقتی این مشغلهها فرو افتد با چنین غم جانکاهی روبهرو خواهند شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده سخت معتقدم عقل این دوران، عقلی است که حضرت روح اللّه امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و حضرت امام خامنهای«حفظهاللّه» در این تاریخ، متذکر آن هستند. و متفکرانی همچون دکتر داوری تلاش دارند که رنج بیفکری این تاریخ را متذکر شوند و اگر ما با دقت حرف ایشان را دنبال کنیم، متوجه میشویم چگونه داروی درد امروز ما، درستفهمیدن جایگاه عقلی است که با سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» به صحنه آمده است. نمیدانم کدام جملهی دکتر داوری را مقابل سخنان آن اولیاء الهی تشخیص دادهاید تا در مورد آن بحث شود؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: پس از مرگ ما با حقایقی مرتبط هستیم که «وجودی» می باشند زیرا پس از مرگ دیگر قلب ما و افئدهی ما در میان است، چیزی به نام حسّ و فکر که منجر به وجود مفاهیم ذهنی میشود، در میان نیست! موفق باشید