باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. حضور فرشتگان به معنای وجود مکانی آنها غیر از توجه خاصی است که به جایی و یا به شخصی دارند. ۲. انسانهای بزرگ میتوانند برای خود بدنهای متعدد خلق کنند. البته بنده نمیدانم چنین توانایی در مورد علامه طباطبایی واقعیت دارد یا نه! ولی در مورد امیرالمؤمنین «علیهالسلام» داریم که در یک زمان در ۴۰ مکان حاضر بودند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس با عقل و فهم خود باید به چشماندازهایی که دین خدا عنوان میکند موضوعات شریعت الهی را مورد بررسی قرار دهد. موفثق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کدام متن؟!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مبنایِ سخن در رابطه با رزق مقسوم و رزق غیر مقسوم مطرح است به آن معنا که رزق غیر مقسوم که همان رزقی است که انسان به دنبال آن است و به آن نمیرسد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیتوان یک قاعدهی کلی داد و گفت زندگی با این افراد سرپیچی از حکم خدا است. زیرا عموماً این افراد بیش از آنکه معاند باشند، جاهلاند. باید برایشان دلسوزی نمود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در معنایِ آسمان و یا سماوات، باید با توجه به جملهای که مطرح میشود فهمید آیا منظور همین آسمانِ بالای سر ما است و یا آسمانِ غیب و معنا است؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده آن مناظره را ندیدم، هرچند برای آقای دکتر شجاعیزند قائل به تفکر منصفانه هستم. آنچه متأسفانه موجب شده است که آقای نصیری بعضاً مواضعی بگیرند که شأن یک متفکر در این تاریخ نیست، همان مخالفتشان با تفکر فلسفی است. در حالیکه تفکر فلسفی نیز یکی از انواع تفکر است و حضرت امام تا آن اندازه بر تفکر فلسفیِ صدرایی تأکید دارند که گورباچف را دعوت به آن نوع تفکر مینمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم اصلِ کار، کارِ بدی بوده! آری! در درک حقیقت و با در میانگذاردنِ حقیقت با دیگری باید خود را معنا بخشید. وقتی رجوع به حقیقت در میان باشد، دائماً نسبت خود را با تجلیات آن میسنجیم و نه با ردّ یا قبولِ دیگران. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: روح انسان در دورهی جنینی، اعضای مناسب خود از جمله مغز را ایجاد میکند و پس از آن در دنیا آن بدن را که از جمله مغز باشد، تدبیر مینماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم سیر مطالعاتی موجود بر روی سایت بتواند در این زمانه جوابگو باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف، یک کلمه بیش نیست اگر در حدّ معقول جهت کسب روزی تلاش کنید و در همهی موارد، انصاف را، آری! انصاف را رعایت نمایید، در سنّ پیری همانطور که روایتهای موجود در آن کتاب متذکر میشود؛ نهتنها در پیری درنمیمانید، بلکه راحتتر از دوران جوانی زندگی خواهید کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بر عهد خود باید ماند تا إنشاءاللّه حقانیت موضوع بیش از پیش گشوده شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور به صورت شخصی جواب داده شد: - باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظرم این لطف خداوند است که روحتان بنا دارد خود را بازخوانی کند تا از برزخی بگذرد. ۲. نکتهای در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» هست که عیناً خدمتتان ارسال میشود، إنشاءاللّه مفید میافتد. موفق باشید
امام و هدايت
مهمترين وظيفهي امام هدايت است که به چند صورت انجام ميگيرد:
الف- تبيين وحي الهي و بيان حکم خدا، به اين صورت که حقايق آسماني را به مردم ابلاغ ميکند تا انسانها با در نظرگرفتن تعليم امام، سعادت خود را بشناسند و مطابق آن عمل کنند.
ب- رهبري باطني، به اين صورت که امام از راه تأثير در دلها و جذب و كشش آنها به سمت كمال، باطن آنها را رهبري ميکند تا استعدادها شكفته و نيروهاي خفتهي انسانها بيدار شود و هركس به كمال مطلوب خود نايل آيد كه اين كار را «هدايت به امر» ميگويند.
هدايت به امر، هدايت ويژهاي است که قرآن از آن خبر ميدهد و هر وقت از امامت سخن به ميان آورده، از آن هدايت ويژه كه به امر الهي تحقق مييابد ياد كرده است. ميفرمايد: «وَ جعلناهُمْ ائِمَّةً يَهْدوُنَ بِاَمْرِنا»[1] آنان را - يعني ابراهيم و اسحاق و يعقوب - را اماماني قرار داديم كه مردم را به «امر» ما هدايت كنند. از طرفي قرآن در آيهي ۸۳ سورهي يس در مورد امر خدا ميفرمايد: «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون، فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِه ملَكُوتُ كُلِّ شَيْئٍ» اَمر خدا اين است كه به شيياي بگويد «باش»، پس ميشود و بلندمرتبه است خدايي که ملکوت هرچيزي بهدست اوست. در آخر آيه روشن ميکند که اشياء داراي جنبهاي ملكوتي هستند که نزد خداوند است و در رابطه با همان جنبه است که اگر اراده كرد آن شيئ بشود، با يك اراده محقق ميشود، بدون هيچ مانعي. از طرفي ميفرمايد: «وَ ما اَمْرُنا الاّ واحدةٌ كَلَمْحِ الْبَصَر»[2] امر ما واحد است مثل چشم برهم زدن. يعني امر خدا تعدّدبردار نيست، پس مادي و تدريجي نيست.
در جمعبندي آيات فوق روشن ميشودکه هدايتكنندگي امام به «امر» با توجه به جنبهي ملكوتي اشياء انجام ميگيرد و بر آن مبنا امام در جان انسانها و در ملکوت آنها تصرف ميکند تا آنها را به كمال مطلوبشان برساند و اين نشان ميدهد که هدايت امام به ارائهي طريق خلاصه نميشود بلکه نحوهاي از تصرف در باطن انسانها نيز در هدايت امام هست.
در آيهي ۷۳ سورهي انبياء که بحث هدايت به امر امامان را طرح کرد، ميفرمايد: «وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاء الزَّكَاةِ وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ» و به آن امامان، فعل به كارهاي خير را وحي كرديم، و وحي كرديم اقامهي نماز و دادن زكات را و آنها از عبادتكنندگان ما بودند. دقت بفرماييد که وَحيِ فعل خير، يك نحوه تصرف تكويني است در امامان توسط خداوند. چون ميفرمايد: فعلِ خير را به آنها وحي کرديم و نگفت به آنها وحي ميكنيم، كه فعل خير انجام بدهند، در نتيجه فعل آنها همان وَحي الهي است.
امام به واسطهي سيطره بر ملكوت به هر موجودي به قدر استعدادي که دارد هدايت الهي را افاضه ميكند و طبق آيهي «وَ جَعَلْناهُم اَئِمَّةً يَهْدونَ بِاَمْرِنا» اين هدايت، رهبري افراد بشر است از راه ملكوت و نفوس آنها. و به همين جهت ميتوان گفت: همیشه بايد امام در عالم باشد تا چنين القاء روحاني بر مستعدين جريان يابد، چه آن امام در حاکميت سياسي و مديريت جامعه حضور داشته باشد و چه نداشته باشد.
در اثر اتصال قلوبِ پيروان امام به قلب امام، معارف و علوم الهي در قلب پيروان امام جاري ميشود و علت آنكه مؤمنين در بهشت داراي نهرهاي آب زلال هستند در اثر همين اتصال قلب و بهرهمند شدنشان از چشمهي فضايل امامشان است. چون با توحيد و اقرار به حقانيت امام و پيامبر، قلب خود را آبياري كردهاند.
[1] - سورهي انبياء، آيهي ۷۳.
[2] - سورهي قمر، آيهي ۵۰.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید که در همان زمان که فصاحت در زبان عربی به اوج خود رسیده بود و آنها نتوانستند سورهای همانند سورههای قرآن بیاورند؛ میتواند برای ما حجت باشد. از طرفی با نظر به محتوی قرآن و تدبّر در آن میتوان متوجه شد که این سخنها، سخنهای خداوند است. و در همین رابطه حضرت حق میفرماید: «أفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا» ﴿۸۲/ نساء﴾ آيا در قرآن نمى انديشند اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مى يافتند. موفق باشید
در ضمن در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت عرایضی شده است که عیناً خدمتتان ارسال میگردد:
دريچه هاى اعجاز قرآن
قرآن مى فرمايد: «وَ انْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه»[1] اگر در معجزه بودن آنچه بر بنده ى ما نازل شده شك داريد، سوره اى مانند آن بياوريد. مبناى برهان اين است كه او يا به واقع پيامبر است و اين آيات از طرف خدا بر او نازل شده، و يا پيامبر نيست و با استعدادهاى بشرى اش اين آيات را تنظيم كرده است. در حالت دوم از آن جهت كه بشر است اين آيات را آورده، پس شما هم كه بشر هستيد، مسلم اگر همه ى شما جمع شويد مى توانيد يك سوره مثل سوره هاى اين قرآن بياوريد و اگر نمى توانيد، معلوم مى شود كه او از جنبه ى بشرى اش به چنين توانايى نرسيده، پس او پيامبر خدا است. در رابطه با معجزه بودن قرآن نمونه هايى در ذيل؛ مورد اشاره قرار مى گيرد:
۱. از نظر فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر هندسه ى كلمات و نظم خاصى كه كلمات دارند، نه سابقه دارد و نه لاحقه، به طورى كه نه تا آن زمان بشريت با اين تركيب و نظم سخن گفته و نه بعد از آن انسانها توانستند از آن تقليد كنند و با آن نظم و هندسه سخن بگويند. قرآن داراى آهنگ خاصى است كه در عين دارا بودن مفاهيم معنوى، بدون تكلف و تصنع، عالى ترين معانى را در عالى ترين قالبهاى لفظى اظهار مى كند به طورى كه معلوم نيست الفاظ تابع معانى اند و يا معانى تابع الفاظ.
قرآن در زمانى به صحنه آمد و مبارز طلبيد كه اوج تكامل فصاحت عرب بود. از آن عجيب تر بعد از آمدن قرآن نيز سخن رسول خدا (ص) و حضرت على (ع) در عين فصاحت زيادى كه دارد، اصلًا شكل و هندسه ى قرآن را ندارد. و اين مبارزه طلبى هنوز هم به قوت خود باقى است، مضافاً اينكه تا حال كسى نيامده بگويد قبل از قرآن چنين كلماتى به اين شكل در فلان كتاب بوده است. همچنانكه كسى نيامده بگويد من مثل آن را آورده ام و اتفاقاً هر قدر انسان فصيح تر باشد بيشتر متوجه مى شود كه فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نيست. همچنان كه جادوگران متوجه شدند كار حضرت موسى (ع) از نوع سحر نيست.
۲. از نظر عُلوّ معنى و محتوى: بى گمان مطمئن ترين راه براى شناخت حقيقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصيف ها و تعبيرهاى آن در باره ى خود مى باشد، توصيف هايى از قبيل «هُدى للنّاس»، «هُدى للمتّقين»، «تبياناً لكلّ شَيئ»، «حكيم» و «فرقان» كه همه حكايت از آن دارد كه وقتى مى فرمايد: اگر مى توانيد مثل آن را بياوريد، يعنى آن چيز مثل قرآن از حيث هدايت گرى و آوردن معارف هدايتگر و از حيث مطالب حكمت آميز، هم سنگ دانش هاى قرآن باشد و از اين زاويه بشر را به آوردن چنين انديشه هايى در حد قرآن دعوت مى كند.
جامعيت و كمال قرآن بدين معنى است كه قرآن مجيد تمامى مواد و مصالح علمى جهت رسيدن انسان به سعادت فردى و اجتماعى را دارا است و با معارف خود رابطه ى انسان با «خدا»، «خود»، «انسانهاى ديگر» و با «جهان» را تبيين مى كند و همه ى اين معارف داراى سطوح و لايه هاى متكثر هستند و در آن براى هرموضوعى بطن ها وجود دارد. در پايين ترين سطح با مردم عادى صحبت مى كند و هرچه مخاطب خود را دقيق بيابد، بطنى از بطون خود را براى او مى گشايد و آوردن سوره هايى با اين حدّ از علوّ در معانى به هيچ وجه در حدّ بشر نيست.
انسانى كه قرآن طرح مى كند وسعتى از قبل از تولد تا بعد از مرگ دارد و دستورات قرآن همه ى ابعاد اين انسان را با همه ى دقايق روحى اش فرا گرفته است، در حالى كه انسان معرفى شده از راه حس و انديشه ى بشرى در ميان دو پرانتز (تولد) تا (مرگ) قرار دارد.
در قرآن همه ى اصولِ معارف قرآن از توحيد استنتاج شده و سپس گسترش يافته و به صورت اخلاق و عقايد و احكام در آمده به اين معنى كه هر حكمِ فرعى آن اگر تحليل شود به «توحيد» باز مى گردد و توحيد نيز اگر تفريع و باز شود، همان احكام و مقررات فرعى را تشكيل مى دهد.
مى فرمايد: «كِتابٌ احْكِمَتْ اياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبير»[2] قرآن كتابى است با آيات محكم كه سپس به صورت تفصيل درآمده، يعنى اين كتاب با آيات متعدد داراى غرض واحدى است كه وقتى به تفصيل در آيد، در يك مورد به صورت «اصول دين» و در مورد ديگر به صورت موضوعات «اخلاقى» در مى آيد و در جاى خود به صورت احكام شرعى ظاهر مى شود، به اين معنى كه هرچه نزول كند و از اصل به فرع برسد از آن غرض اصلى خارج نمى شود و از مسير توحيدى خود عدول نمى كند. به عنوان مثال: توحيد خدا در مقام اعتقاد عبارت است از اثبات «اسماء حسنى» و «صفات علياى» الهى و در مقام اخلاق عبارت است از دارا شدن اخلاق كريمه مثل رضا، شجاعت و دورى از رذايل و همان توحيد در مقام اعمال عبارت است از به جاآوردن اعمال شايسته و پرهيز از محرمات و رعايت حلال و حرام. همه ى اينها به توحيد برمى گردد و انسان را به توحيد مى رساند زيرا آيات قرآن يك جهت وحدت دارند و يك جهت كثرت، از جهت صدور از طرف خدا به سوى بشر، سيرى از وحدت به سوى كثرت را دارا مى باشند ولى از جهت سير از طرف انسان به سوى خدا، سير از كثرت به وحدت را دارا هستند.
قرآن كتاب انسان شناسى است، اما آنگونه كه خدا انسان را آفريده و در همان راستا انسان را تفسير مى كند تا انسان از خود بيگانه نشود، به طورى كه در تمام فرهنگ بشر و نه در فرهنگ انبياء انسان در حدّ سوره ى والعصر مطرح نيست، و انديشه ى بشر نسبت به انسان به اندازه ى تبيينى كه يك سوره ى كوچك قرآن در مورد انسان دارد گسترش ندارد. قرآن پيوند با خدا را در همه ى شئون زندگى جريان مى دهد و انسان را در حد يك باور تئوريك متوقف نمى كند، بلكه خداى حاضر و محبوب را معرفى مى نمايد كه مى توان به او نزديك شد و با او انس گرفت. مرز ايمان و شرك در آن است كه انسانِ موحّد توانسته است حقيقت وَحدانى عالم را در هر مخلوقى بيابد و انسان مشرك پديده هاى عالم را مستقل از حقيقت وحدانى مى نگرد.
۳. اعجاز قرآن از جهت نبودن اختلاف در آن: قرآن در طول ۲۳ سال بر پيامبر خدا (ص) نازل شد، آن هم در شرايط اجتماعى و روحى متفاوتى كه براى رسول خدا (ص) پيش مى آمد، بدون آن كه رسول خدا پيشنويسى داشته باشد و يا پس از نزول آن به و حكّ و اصلاح آن بپردازند با اين همه هيچ گونه تناقض و اختلافى در ميان مطالب آن نيست. هرگز كسى نديد كه مثلًا پيامبر (ص) يادداشتى داشته باشند و مطابق آن يادداشت آيات را قرائت كنند و يا طورى آيات را بخوانند كه بعداً معلوم شود يك كلمه را اشتباه گفته اند و بخواهند آن را تصحيح كنند، آن هم آياتى كه قبلًا هيچ كس چنين كلماتى در هيچ كتابى نگفته بود و بعداً هم كسى نيامد بگويد شبيه آن كلمات در كتابهاى رومى ها و يا ايرانى هاى متمدن آن زمان ديده شده است.
قرآن طورى است كه آيه اى مفسّر آيه اى ديگر و مجموعه ى آن شاهد بر مجموع آن است و در عين تنوع - حتى در يك موضوع وحدت نگاه كاملًا در آن حاكم است. مثلًا در مورد عبادت و يا تقوا هزاران نكته ى متنوع دارد ولى همه با يك بينش و يك جهت و يك نگاه. خودِ قرآن مى فرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»[3] آيا اين منكران قرآن در قرآن تدبّر و تفكر نمى كنند تا متوجه شوند اگر از طرف غيرخداوند صادر شده بود، حتماً در آن اختلاف و تضاد مى يافتند زيرا: اولًا: فكر انسان دستخوش تحول و تكامل است، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد. ثانياً: افكار انسان در طول زندگى تحت تأثير حالات متفاوت روحى اش قرار دارد و سخنانش هماهنگ آن حالات، و گاهى متفاوت و بعضاً متضاد خواهد بود. ثالثاً: كسى كه كارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف مى افتد، در حالى كه هيچ كدام از موارد بالا در قرآن نيست و يگانگى و وحدت كاملى بر آن حاكم است.
۴. اعجاز قرآن از نظر جاذبه: قرآن در معرفى معنى حيات و آزادشدن از اسارت نفس و خرافات آنچنان سخن مى راند كه انسان به هيچ وجه آن را از جان خود جدا نمى بيند و به خوبى جذب آن مى شود. قرآن انسان را بر عقده هاى درونى اش پيروز مى كند، مرگ را برايش معنى مى نمايد، او را دعوت به تدبر در آياتش مى كند، مى گويد:
«افَلا يَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ امْ عَلي قُلُوبٍ اقْفالُها»
آيا تدبّر در قرآن نمى كنند و يا بر قلبهاشان قفل زده شده است كه حقايق آن را نمى فهمند؟ به همين جهت عقل انسان در حين تدبّر در قرآن از عمق جان، حقانيت آن را تصديق مى كند و خودِ قرآن شرط تشخيص حقانيت خود را تدبّر در خودش قرار داده است. آيا تا حال ديده شده كسى در قرآن تدبّرِ لازم را كرده باشد و براى او در حقانيت آن ذره اى شك باقى بماند؟ و يا بيشتر كسانى گرفتار شك نسبت به قرآن هستند كه از دور و بدون تدبّر در آن نظر مى دهند؟
۵. اعجاز قرآن از نظر اخبار غيبى: آن واقعه هايى كه در حين نزول قرآن با فكر بشرى درستى و نادرستى آن معلوم نبود در قرآن مطرح شده به طورى كه بشر پس از سالها به درستى آن پى برده است مثل: پيش بينى غلبه ى روم بر ايران در شرايطى كه در آن زمان چنين غلبه اى به ذهنها هم خطور نمى كرد.[4] حفريات باستانشناسان، كه پس از سالها داستان حضرت يوسف و طوفان حضرت نوح و قوم سبأ را تأييد كرد. و يا اينكه قرآن براى فلك، مدار قائل است، برعكسِ پيشينيان كه فلك را جسم مدورى مى دانستند كه ستارگان در آن ميخكوب شده اند ولى بعدها معلوم شد كه ستارهها داراى مدار هستند و در مدار خود در گردشاند.
۶. اعجاز قرآن از نظر وسعت معارف و پهناورى مطلب: از طريق كسى كه برترى فوق العاده اى از نظر اطلاعات نسبت به ديگران نداشت و در محيطى آنچنان محدود زندگى مى كرد كه مثال زدنى است و از آن طرف ثلث آخر عمرش تماماً مشغول جنگ با دشمنان دين بود، چنين قرآنى با اين وسعتِ علمى و دقت روحى مطرح شود حكايت از آن دارد كه از طرف خداى حكيم و عليم بر او نازل شده است.
دكتر واگليرى مى گويد: «كتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است ... قرآن كتابى است كه نمى توان از آن تقليد كرد ... چطور ممكن است اين كتابِ اعجاز آميز كار محمد باشد؟ در صورتى كه او يك نفر عرب درس ناخوانده بوده است ... ما در اين كتاب مخزن ها و ذخايرى از دانش مى بينيم كه مافوق استعداد و ظرفيت با هوش ترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوى ترين رجال سياست است».[5]
قرائنى كه انديشه را بر صدق گفتار نبى مى كشاند
علاوه برمطالب فوق در مورد خود قرآن كه دليل است برمعجزه بودن آن، توجه به شخصيت پيامبر (ص) نيز انديشه را به حقانيت شخص نبى مى كشاند كه موارد زير از اين نوع مى باشد:
۱. محيط دعوت: انديشه نمى پذيرد كه انسانى درس نخوانده در محيطى چنان عقب افتاده از تمدن و آلوده به پائين ترين خرافات جاهلى، بدون ارتباط با خالقِ عليمِ هستى، چنين معارفى را ارائه دهد.
۲. سابقه ى تاريخى و خصوصيات اخلاقى: ۴۰ سال در محيطى زندگى كردن كه كوچك ترين خطاى اخلاقى نمايان مى شود و در عين حال هيچ نقطه ضعفى نداشتن، به طورى كه او را «امين» لقب دادند و حتى در اتهاماتِ بعد از بعثت او را «ساحر» و «شاعر» و «مجنون» خواندند، ولى به جهت نوع عملكردش هرگز جامعه اتهام اخلاقى را نسبت به شخصيت او نمى پذيرفت، چگونه انديشه مى پذيرد چنين انسان پاكى يك مرتبه دروغى به اين بزرگى بگويد و ۲۳ سال هم همه ى زندگيش را بر سر اين دروغ بگذارد و با آن همه مشكلات يك لحظه هم عقب نشينى نكند؟
۳. محتواى مكتب و دعوت: مكتبى كه محور فكرى خود را «توحيد» قرار داده و آن را چون خونى در رگ جامعه جارى ساخته و مدعى است هيچكس جز خدا نجاتدهنده ى انسانها نيست و آورنده ى آن مكتب براى خود هيچ ادعايى جز بندگى خداى واحد ندارد و اجازه ى هيچ غلوّى را در مورد خود نمى دهد و مردم را به سوى خدا دعوت مى كند و بندگى غير خدا را بدترين گناه مى داند و در جامعه ى طبقاتى آن روز شعار برادرى مى دهد و محيط كينه و جهل را به محيط برادرى و دانش تبديل مى كند، چگونه انديشه مى پذيرد چنين مكتبى آورنده اش يك دروغ پرداز نابغه باشد و بدون ارتباط با غيب مطلق چنين مكتبى را ارائه دهد، بايد يا او پيامبر باشد و يا دغلكار، و چنين حركات و كلماتى هرگز از يك انسان دغلكار صادر نمى شود كه براى خود در دينى كه آورده هيچ سهمى نخواهد و تماماً خود را نفى كند.
۴. تأثير دعوت پيامبر در محيط: رسول خدا (ص) در طى ۲۳ سال از قومى متروك كه ارزش استعمارشدن توسط دو قدرت ايران و روم را هم نداشت تمدنى شگرف به وجود آورد به طورى كه جهانِ آن روز در قبضه ى مستقيم يا غير مستقيم آن دعوت قرار گرفت و به اين دليل انسان انديشمند نمی پذیرد بدون تأثير خالق هستى بر قلب ملت ها چنين تأثيرى ممكن باشد، به اين معنى كه بايد همان خالق روح و قلب انسان، آورنده ى اصلى اين مكتب باشد كه بين محتواى كتاب الهى و قلب انسانها اينچنين هماهنگى حاكم است. يكى از دانشمندان هندى می گویند: كشور هندوستان با اين همه پندهاى حكيمانه كه از بزرگان دين هندو به ما داده شده، هنوز دچار شرابخوارى و استعمال مسكرات است، اما محمد همين كه شراب را حرام كرد پيروان او هركجا خُم شراب را ديدند شكستند و همه از شرابخوارى دست برداشتند.[6]
۵. وسايل نيل به هدف: رسول خدا (ص) از طريق دستورات اخلاقى كه در آن دستورات هيچ انسانى بى دليل تحقير نشود هدفش را پيش مى برد، قرآن مى فرمايد: «وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»[7] كارهاى ناشايستِ هيچ قومى، شما را به مقابله اى ناشايست وا ندارد، عدالت پيشه كنيد كه اين به تقوى نزديكتر است. و لذا پيامبر اسلام هرگز براى اهداف خود از وسايل نامشروع و يا جهل مردم استفاده نكرد، حتى در مرگ فرزندشان كه مصادف با خورشيدگرفتگى شد و مردم مدينه آن را به مرگ فرزند پيامبر (ص) مربوط دانستند، حضرت آن را نفى فرمودند. به اين دلايل است كه انسان انديشمند نمى پذيرد چنين كسى با اين طرز رفتار، يك سياست باز حرفه اى و يا يك مدعى دروغين و يا يك شهرت طلب باشد زيرا رفتارش تأييدكننده ى اين حقيقت است كه او مأمور و فرستاده ى خداوند است و در افقى ماوراء دنيا زندگى مى كند و متذكر حقيقتى است بسيار متعالى.
[1] ( ۱)- سورهى بقره، آيهى ۲۳.
[2] ( ۱)- سوره ى هود، آیه ی ۱.
[3] ( ۱)- سوره ى نساء، آيهى ۸۲.
[4] ( ۱)- در سال ۶۱۷ ميلادى يعنى هفتمين سال بعثت پيامبر اكرم (ص) ايران بر روم پيروز شد و تا نزديك پايتخت روم پيشروى كرد، در همان سال قرآن پيشبينى پيروزى روم را در كمتر از ده سال نمود. (به آيات اوليه ى سوره ى روم رجوع شود).
[5] ( ۱)- استاد دانشگاه ناپل، كتاب « پيشرفت سريع اسلام»، ترجمهى سعيدى، ص 49.
[6] ( ۱)- كتاب محمد (ص) از نظر ديگران، ترجمه ى محمد على خليلى.
[7] ( ۲)- سوره ى مائده، آيه ى ۸.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آتش جهنم از جنس خشم الهی است و روح را میسوزاند و آثار آن بر آن بدنی که مظهرِ روح است، ظاهر میشود. ۲. نباید به این نوع صحبتها توجه داشت که مبنایِ درستی ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر صورت، اولِ کار که بحث مقدمات است مدتی یکنواختی دارد ولی اگر بتوانید تحمل کنید و استعداد لازم جهت فهم مطالب را در خود مییابید، خوب است که ادامه دهید. در قسمت آرشیو سؤالات در موضوع «حوزه یا دانشگاه» نکاتی جهت فهم بهتر موضوع هست، خوب است که به آنجا رجوع شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همین جهت عرض شد باید مشکلی در میان باشد. آیا باید گفت روحِ ترنسها نوعی غفلت در ساختن بدن خود داشتهاند آن هم در این حدّ که بدنی غیر از بدن مناسب روح خود برای خود شکل دادهاند؟ یا نحوهای از گرایش است که نباید تسلیم آن بشوند در آن حدّ که گمان کنند حقیقتاً روح آنها غیر بدنشان است؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! زیرا از یک طرف در قرآن داریم که خداوند به شیطان میفرماید چرا به آدم سجده نکردی؟ استکبار ورزیدی، یا از عالین بودی؟ یعنی از آن ملائکهای که مورد خطابِ حضرت حق نبودند. میفرماید: «قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ» (ص/75)
صاحب المیزان چنین آورده است: «جمله «أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ» استفهامی است توبیخی، معنایش این است که: آیا سجده نکردنت از این بابت است که عارت می شد، و خود را از این کار بزرگتر می دانستی؟ و یا اینکه به راستی شان تو اجل از این عمل بود و تو از کسانی بودی که قدر و منزلتشان بالاتر از آن است که مامور به سجده بر آدم شوند؟ و از همین جا بعضی از مفسرین استفاده کرده اند که: معلوم می شود خدای تعالی مخلوقاتی عالی دارد که مقامشان اجل از آن است که برای آدم سجده کنند، بندگانی هستند مستغرق در توجه به سوی پروردگارشان، و هیچ چیزی را به جز او درک نمی کنند.» و در حدیثی از رسول اکرم (ص) نقل شده که فرموده: عالین «من و علی و فاطمه و حسن و حسین می باشیم» موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر از همهی رفقایی که در مسیر حضور معارف دینی از طریق فضای مجازی تلاش میکنند؛ صفحهای که به طور مستقیم با بنده مرتبط میباشد به این آدرس است:
https://www.instagram.com/asghar.taherzadeh/
Instagram (https://www.instagram.com/asghar.taherzadeh/)
Login • Instagram
Welcome back to Instagram. Sign in to check out what your friends, family & interests have been capturing & sharing around the world.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چون آن سؤالکنندهی محترم خانم هستند، ما صلاح نمیدانیم. مگر آنکه خود ایشان با مطالعهی این سؤال، اعلام آمادگی بفرمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همین جهت عرض شد برای بنده عجیب است. زیرا در هر حال روح انسان با وجهِ تجرد خود که شامل همهی موقعیتهایش میباشد، بدن خود را میسازد. زیرا همان هیپوفیزِ مغز هم که قسمتی از بدن است را همان روح ساخته، حالا چرا ساز دیگری میزند؟ واللّه اعلم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به رحمت واسعهی الهی فکر کن. « سوی دریا عزم کن زین آبگیر / بحر جو، و ترکِ این مرداب گیر». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم حسابی، چرا ما باید معطل این افراد باشیم؟!! مگر انقلاب اسلامی معطل امثال بنیصدر شد؟ «رهرو پیغمبرانی ره سپر / طعنهی شخصان همه بادی شمر»، اینان در مقابل انقلاب، نه آبی هستند که جایی را تر کنند و نه آتشی که چیزی را بسوزانند. مشکل، خودِ ما هستیم که همدیگر را درست درک نمیکنیم و از فهم همدیگر آینهای برای درک حقیقت نمیسازیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده مطالعهی آن دو کتاب، کنارِ هم به فهم آن دیگری کمک میکند چون هر دو در یک افق سخن میگویند. فرمایشات آیت اللّه جوادی در شرح «رسالة الولایه» در نظمِ پایاننامهتان مفید میافتد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: عنایت داشته باشید منظور آن است که ما کارِ افراد بینماز را تأیید نکنیم. ثانیاً: چگونه میفرمایید چنین افردی خوشبخت هستند؟!! در حالیکه راهی به سوی رحمت بیکرانهی خدا در مقابل خود نگشودهاند و تنها مشغول دنیای محدود موقت شدهاند. موفق باشید