باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با مشروطه و بعد از مشروطه عقلِ مدرن خواسته یا ناخواسته وارد نحوهی تفکر ملت ما شد و اینجا بود که اندیشمندان بزرگی مثل علامهی طباطبایی متوجهی آن امر شدند و برای نشاندادنِ عظمتهای کتاب الهی حتی در چنین شرایط و تاریخی دست به کار شدند و نهتنها تا دیروز و امروز بلکه تا فرداهای دور ما با عقل مدرن روبهرو هستیم و این تفسیر المیزان است که میتواند راهنمای ما باشد. میماند که این سالها با عقلی که فضای مجازی به صحنه آورده است که بیشتر، احساسی است خیالاتی، نیز روبهرو شدهایم و حضرت روح اللّه «رضواناللّهتعالیعلیه» در این وادی حرفهایی برای ما گذاشتهاند و این بدان معنا است که در کنار المیزان، عقلِ عرفانی نیاز این زمانه است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً قبول دارید که پولسازی و پولدارشدن غیر از بهرهمندی از رزق است. تجربه نشان میدهد که بهرهمندی از رزق چیز دیگری است. چه بسیارند انسانهایی که ثروتمند نیستند ولی به بهترین نحو از رزق مختصرشان بهرهمند میشوند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه واقع شده آن بود که عرض شد. شاید بتوان گفت در ابتدای امر، تنها یک ارادهی کلّی تحت عنوان «برائة من اللّه» به میان آمد و وقتی ظرفیت لازم فراهم شد قدمی بیشتر مطرح گشت که آن پیام به کمک حضرت علی «علیهالسلام» اعلام شود. شاید هم خداوند میخواست نشان دهد که به هر صورت نسبت به نزدیکی امیرالمؤمنین «علیهالسلام» به پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» نظر خاصی دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تعمق در معارف عالیه هزاران کمک در این رابطه به شما خواهد کرد. چرا از «معرفت نفس» شروع نمیکنید؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر کردم بد نیست به این «ده نکته» فکر کنید:
نكته اول
مقدس يا نا مقدس بودن انسان
آشتى با خدا از طريق آشتى با خود راستين، نگرشى است به عالم و آدم به صورتى كه هر چيزى در اين نگرش معناى خاصى مى دهد و چهره مقدس عالم و آدم رخ مى نماياند. راستى انسان را چگونه ببينيم؟ مقدّس يا نامقدّس؟ آيا مى توان انسان را به طرزى نگاه كرد كه در عين واقعى بودن، پنجره اى باشد براى نظر به مقدس ترين واقعيت هستى، يعنى خدا؟ و اگر انسان بتواند از طريق آشتى با خود پنجره نظر به حق گردد، آيا هيچ جنبه اى جز مقدس بودن برايش مى ماند؟ آيا اين انسان ديگر گوشت و استخوان است يا منظرى بسيار متعالى؟ و آنهايى كه انسان را در اين راستا موجود قدسى نمى بينند، مگر نه ايناست كه بسيارى از ابعاد متعالى او را ناديده گرفته اند؟ راستى اينها از انسان چه چيزى مى بينند؟ ما آزاد نيستيم تا انسان را از سر خود مقدس بشماريم، ولى موظفيم جنبه هاى مقدس او را ناديده نينگاريم و از رمزهاى وجود او روى برنتابيم و واقعيت معنوى او را انكار نكنيم، واقعيتى كه در خود راهى به سوى خدا را دارد، واقعيتى كه اگر با خدا در انس نباشد غم غربتش در اين دنيا او را از پاى درمى آورد، چرا كه خود را از جهان خدايى محروم داشته و به كوير نامقدس تن گرفتار شده.
نكته دوم: درك غم غربت
انسان به صورتى شگفت انگيز در طلب بازگشت به آن عالم مقدسى است كه خود را در آنجا آرام مى بيند، ولى راه بازگشت را نمى شناسد، وقتى خود را به عنوان پنجره اى مقدس شناخت، اين بازگشت را شروع مى كند و در فرهنگ مؤمنين به عالم معنا قدم مى گذارد و ديگر مسئوليتى خاص نسبت به بودن خود احساس مى كند، كه اين مسئوليت، غير از آن چيزى است كه انسان متجدّد نسبت به بودن خود دارد. او ديگر غم غربت از عدم ارتباط با حق را مى فهمد و آرزوى زندگى كردن در قرب خدا در جان او سر برمى آورد و معنا پيدا مى كند و به نمونه هايى از انسانها دل مى بندد كه فوق زمين و زمان، زندگى را طى كردند و مى كنند، از روزمرّگى ها آزاد است و در عالم معنوى خود رمز و رازهايى را اندوخته دارد. از دنياى تاريكِ ابهامات به آسمان شفاف معنويت نظر دارد، حتى چنين انسانى طبيعت را به مانند مادر و پرستارى مى شناسد كه پروردگار انسانها براى پروريدنِ او آن را آفريده و لذا با طبيعت به صورتى شفاف برخورد مى كند و از آن پيام پروردگارش را مى شنود و جلوه روحانى او را مى بيند. ديگر براى او طبيعت و فوق طبيعت به دوگانگى مطرح نيست، چرا كه وقتى متوجه شد خودش پنجره ارتباط با حق است، راه پنجره ديدن همه چيز را تمرين كرده است، و در اين حال در همه چيز و در همه جا يك نحوه تقدس مى يابد، وقتى حيات انسانى رشد كرد و از حيات بدنى بالاتر آمد همه چيز را در حيات مى يابد.
نكته سوم: راه ورود به دنياى حكمت و خلوت
اول بايد متوجه بود كه غير از آن خودى هستيم كه در سطح طبيعى با خود برخورد مى كنيم، در اين حالت است كه كوشش خود را به سوى مقصدى متعالى شروع خواهيم كرد، و پاى در دنياى عظمت هاى وجود خود خواهيم گذارد، و دنياى حكمت و خلوت در مقابل ما گشوده خواهد شد و استعداد ارتباط با خود واقعى سر بر خواهد آورد، فقط كافى است متوجه باشيم غير از آنى هستيم كه در سطح طبيعى با آن روبه رو هستيم. انسان سرّ پروردگار است، و انسانى كه بتواند با خود خلوت داشته باشد راه ارتباط با سرّى ترين اسرار الهى را پيدا كرده است، خداوند اسرارى را كه در عبارت نيايد در نزد ما گذارده است تا بنگريم و بيابيم.
اى نسخه عالم الهى، كه تويى |
اى آينه جمال شاهى، كه تويى |
|
بيرون ز تو نيست هرچه در عالم هست |
از خود بطلب هرآنچه خواهى، كه تويى |
|
نكته چهارم
آشتى با خدا، آشتى با همه چيز
يقيناً آن حياتى حيات است كه مقدّس باشد، و حياتى مقدّس است كه در جهانى مقدّس و با خدايى كه مبناى همه تقدّس هاست بتوان به سر برد، و لذا مى خواهيم بگوييم: «آشتى با خدا، آشتى با همه چيزهاست، كه همه چيز به جهت بى خدايى ما، به ما پشت كرده بودند و ما نيز به آنها پشت كرده بوديم». و با چهره ظلمانى عالم روبه رو بوديم، و نه با چهره رحمانى و حياتمندش، و در اين حال در واقع با هيچ چيز آشنا نخواهيم بود، و هيچ چيز هم با ما آشنا نخواهد بود، و اين تنهايى واقعاً مرگ است و مرگ آفرين.
نكته پنجم
بى تفاوتى چرا؟
خودشناسى گشودن جاده اى است روبه روى انسان تا او با طى آن همواره به لايه هاى عميق و بىكرانه عالم دست يابد، و وارد عالمى از وحدت شود كه هرچيز آن همه چيز است، انسان مى تواند از اين طريق به شور حياتى كه مطلوب واقعى هر انسانى است، دست يابد. در اين رهگذر انسان نسبت به خود بى تفاوت نخواهد بود تا نسبت به هر چه زمانه بر سر او آورد، تسليم شود و اميدى به دستيابى به خود برين نداشته باشد.
قدم زدن در خود برتر، قدم زدن در واقعيتى است كه در طول و عرض هستى حضور دارد. هراندازه ما با خودِ واقعى خود آشنا شويم، در تمام عوالم هستى حاضر خواهيم بود.
نكته ششم
خود باش، تا زندگى باشى
راستى آيا قيام در خود و سير از خود وهمى به خودِ حقيقى عاملى نيست كه با اولين جرقه حيات از لابه لاى خاكستر روزمرّگى روبه رو شويم؟ تا از آن جرقه مشعلى فراهم آيد كه هم فرا راه خود را روشن كنيم و هم ديگران را دعوت به رفتن نماييم؟
از طريق آشتى با خود، راهِ دقيق نگاه كردن به عالم درون آشكار مى شود، راهى به ماوراء عالم اشياء. خودت، آرى خودِ خودت، يك انگشت اشاره به عالم لايتناهى هستى، و مى توانى تو اى انگشت اشاره به عالم درون! از طريق خودت راه زندگى صحيح را بيابى، آن وقت كه خود را يافتى، مى بينى كه خودت يك زندگى صحيح هستى، آنكه بيراهه مى رود ناخود تو است، خود را ناخود نكن، خود باش تا زندگى باشى، و اين هم آغاز راه است و هم پايان راه، تفاوت در چگونه بودن خود است، كه چقدر خود هستيم، و چقدر از ناخود آزاد شده ايم.
نكته هفتم
حيات است كه حيات را می نگرد
اگر قبول دارى ايده آل هاى «معنوى» حقيقى ترين واقعيات هستند، و خودت، آرى خودت واقعى تر از تن و اندازه و وزن و مدرك و خانه ات هستى، پس وقتى به خودت دست يافته اى به واقعى ترين چيزى كه در دسترس تو مى تواند باشد دست يافته اى و در اين حال از وهم رسته و به حق پيوسته اى و در اين شرايط ديگر پاى ايمان به ميان است و نه پاى فكر و انديشه، اينجا ديگر موضوع دانائى به خود نيست، بلكه دارايى خود است، خود ما نزد خود خواهد بود، يعنى ارتباط با واقعى ترين چيزى كه هر انسان دارد، اما نه ارتباط با مفهومى از خود، بلكه با نگاهى زنده به خود مى نگريم، چون در ارزيابى خود، حيات است كه حيات را مى نگرد. آرى حيات است كه حيات را مى نگرد و در آن صورت حق در منظر جان نمايان مى گردد.[1]
نكته هشتم
روبه رويى با خود، نگاه با روشنايى خود
وقتى با خود واقعى روبه رو نيستيم هزاران سؤال ناگشوده داريم كه مى خواهيم به كمك استدلال جواب دهيم، من كارى ندارم كه بالاخره جواب مى گيرم يا نه. ولى وقتى باخودمان از طريق خودمان روبه رو شويم، يعنى وقتى با قدرت حيات، «حيات مجسم» را كه همان خودمان باشد، خود را ببينيم ديگر همه آن سئوالات بى معنى خواهند شد.
وقتى در آن اطاق با دست ماليدن بر اعضاء فيل مى خواستند آن را ببينند، هركدام چيزى گفتند كه هيچ كدام درست نبود. ولى:
در كف هر يك اگر شمعى بدى |
اختلاف از گفتشان بيرون شدى |
|
نكته نهم
مراقبه؛ يعنى از دست ندادن خود
معنى زندگى به واقع مراقبه اى است جهت از دست ندادن خود، و برگرداندن نظر از ناخودها به سوى خود، و مرگ چيزى جز ادامه و استمرار همين خود، و آزادشدن از سلطه طبيعت نيست. در مراقبه و در اين استمرارِ خود واقعى، انسان خود را از تاريخ و طبيعت بزرگتر مى يابد، و در اين حال هرگز لقمه اى در دهان تاريخ و طبيعت نخواهد بود، بلكه سازنده خود و سازنده زندگى خود مى باشد.
گفت: «هركس چشم از حرام نگاه دارد، و تن از شهوات، و باطن را آباد گرداند به مراقبت دائم، و ظاهر را آراسته دارد به متابعت شريعت، و عادت دهد تن را به خوردن حلال، فراست وى خطا نيفتد».[2]
نكته دهم
شورش و زندگى
اگر انسان فهميد كه خداگونه است، خدا گونه زيست كردن براى او مشكل نخواهد بود، و شوريدن بر هر نارسايى كه راه جان او را به فراخناى حيات برين مى بندد براى او عين زندگى است. دعوت به قيامى كه آيه «انَّما اعِظُكُمْ بِواحِدَة، انْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى»[3] به آن دعوت مى نمايد، معناى زندگى مى گردد، و نمى تواند به طور جمعى يا فردى به قيام قيّوم هستى، در سراسر زندگى قائم نباشد، چنين انسانى، انسان نشسته و فرو رفته و خاكستر شده نيست، انسان ايستاده و قيام كرده است، در همه جا و همه وقت و در مقابل همه موانع.
بخت جوان يار ماست، دادن جان كار ماست |
قافله سالار ما، فخر جهان مصطف است |
|
موفق باشید
[1] ( 1)- براى شرح اين نكته به كتاب «آنگاه كه فعاليتهاى فرهنگى پوچ مى شود» رجوع فرماييد.
[2] ( 1)- كشف المحجوب هجويرى، سخنان ابوالفوارس شاه بن شجاع كرمانى
[3] ( 1)- سوره سبأ، آيه 46.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نیاز به بحث مفصل دارد. مقالهای تنظیم شده است در رابطه با «انسانِ ترازِ انقلاب» که شاید بتوانید در دل آن نکاتی را جهت بحث خود بیابید. موفق باشید
باسمه تعالی
انسان ترازِ انقلاب اسلامی
از آنجایی که انقلاب اسلامی در راستای به فعلیترساندن استعدادهای نهفته در خود، پس از هر مرحلهای باید با نگاه مجددی که به خود میاندازد چگونگی ادامهی راه را معلوم کند؛ لازم است به عقلی که جایگاه این انقلاب را میشناسد نظر کنیم و آن عقلی است ماوراء عقل غربی که تنها اهداف فرهنگ غربی را مدّ نظر دارد وگرنه انقلاب اسلامی در آینده با همان خطری روبهرو میشود که در صدر اسلام با به صحنهآمدنِ مجدد عقل جاهلی روبهرو شدیم و عملاً پس از مدتی امویان توانستند معاویه را به جهان اسلام تحمیل کنند. عقلی که موجب قوام انقلاب اسلامی میشود، عقلی است که در کنار نظر به معاش مردم از نظر به عالم قدس و معنویت غافل نیست و برعکسِ عقل روشنفکریِ غربزده که از دولتها تحقق اهداف فرهنگ مدرن را مطالبه میکند، در صدد مطالبات فرهنگی و معنوی است تا بستر تربیت انسان ترازِ انقلاب اسلامی فراهم شود، انسانی که شخصیت معنوی حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» را میفهمد و متوجه است حضرت امام در این انقلاب به کجا اشاره دارند.
ما در این مرحله از انقلاب موظفیم با نظر به بحثی که در مقالهی «نسبتها و تمایزات «انقلاب اسلامی» با «دولت اسلامی» » عرض شد جایگاه «دولت اسلامی» و «نظام اسلامی» را مدّ نظر قرار دهیم تا با تضارب آرائی که در بین صاحبنظران پیش میآید از دولت اسلامی و نظام اسلامی به تعریف جامعی برسیم. هرچند در این مرحله نمیتوان تعریفی قطعی ارائه داد ولی لااقل میتوان به تعریفی نایل آمد که نسبت به «انقلاب اسلامی» و «نظام اسلامی» و «دولت اسلامی» قابل توجه باشد و امکان تفکر بر روی این سه موضوع را فراهم آورد. ما در موقعیتی قرار داریم که اگر صاحبان اندیشه جایگاه دولت و نظام اسلامی را نسبت به انقلاب روشن نکنند، میراثخوارانی که همیشه به دنبال فرصتاند تا کارهای گرانبهای تاریخ را به نفع خود مصادره کنند بیکار نمینشینند و با طرح عقل روشنفکری غربی که پاسدار ارزشهای فرهنگ مدرنیته است، طوری دولت را تعریف میکنند که هیچ نسبتی با اهداف انقلاب اسلامی نداشته باشد و عملاً انقلاب اسلامی را از رسالت تاریخی خود در حجاب میبرند.
وظیفه داریم از خود بپرسیم حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» با طرح انقلاب اسلامی به کجا اشاره داشتند و چه هدفی را دنبال میکردند و راه رسیدن به آن هدف از کجا باید شروع شود؟ و نسبت دولت اسلامی با آن اهداف چگونه باید باشد. حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» دوم فروردین سال ۱۳۶۸ یعنی در آخرین پیام خود میفرمایند: «مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظه اى مسئولين را از وظيفه اى كه بر عهده دارند منصرف كند، خطرى بزرگ و خيانتى سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در ادارهی هرچه بهتر مردم بنمايد، ولى اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است منصرف كند».[1]
انقلاب اسلامی در صورتِ آرمانی خود به عنوان مقدمهی ظهور حضرت مهدی «عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» و در راستای رسالت آن حضرت بنا دارد زندگی زمینی بشر را به آسمان معنویت متصل گرداند و چرخش تاریخی که رهبر معظم انقلاب «حفظهاللّه» در توصیف حرکت حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» مطرح کردند باید از همین جنس باشد.[2] و از این لحاظ ابتدا باید با دقت بیشتر به انقلاب اسلامی و جایگاه آن بنگریم تا جایگاه نظام اسلامی و دولت اسلامی را بر اساس هدفی که در پیش داریم تعیین نماییم، همچنانکه همیشه حُسن و قبح هرچیزی را براساس هدفی که در پیش داریم تعیین میکنیم. در رابطه با این که ابتدا باید بتوانیم انقلاب اسلامی را درست بنگریم مطالبی به عرض میرسد:
۱. آیا انقلاب اسلامی ظرفِ ظهور ارادهی خاص الهی در این تاریخ جهت عبور از ظلمات دوران و تعالی بشر به زندگی قدسی است، یا طرحی است که صرفاً توسط حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» بدون نظر به عالم قدس و معنا ارائه شده؟
۲. برای جواب به سؤال فوق لازم است به شخصیت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» نظر کنیم که آیا صرفاً مثل یک دانشمند اسلامی تئوری انقلاب اسلامی را مطرح کردند؟ و یا همچون فقیهی حکیم و عارفی دغدغهمند در ذیل فرهنگ مهدوی دغدغهی تغییر تاریخ را داشتند و خداوند مطابق دغدغهی آن مرد الهی راهکاری مطابق ظرفیت این زمان را بر قلب او اشراق نموده آنهم با خصوصیاتی که هر نوع تجلی معنوی و اشراقی با خود به همراه دارد؟ آن طورکه حضرت صادق «علیهالسلام» در این رابطه مى فرمايند: رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» فرمودند: «يَحْمِلُ هَذَا الدِّينَ فِي كُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ يَنْفُونَ عَنْهُ تَأْوِيلَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْجَاهِلِينَ كَمَا يَنْفِي الْكِيرُ خَبَثَ الْحَدِيد»؛ در هر قرنی انسانهاى متعادل و عدولى هستند كه اين دين را حمل نموده و هرگونه تأويلِ اهل باطل و تحريف افراطيون و ادعاهاى جاهلين را از آن دور مى گردانند، همانطور كه كوره ى آهنگران پليدى و چركى آهن را پاك مى كند. (بحارالأنوار، ج 27، ص 222)
وقتی توانستیم جایگاه امام «رضواناللّهتعالیعلیه» را به عنوان عدول این قرن بنگریم و نیز وقتی متوجه بودیم که حضرت رضا «علیهالسلام» در رابطه با شخصیتهایی همچون امام خمینی میفرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب كرد، سينه ى او را گشاده مى گرداند. تا در مديريت خود كوچكترين لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ» در نتيجه آنچنان توانا مى شود كه در جوابگويى به نيازهاى جامعه در نمى ماند و غير از صواب از او نخواهى يافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى گيرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ»[3] پس او در كار خود موفق و محكم و مورد تأييد الهى است. با توجه به این دو امر میفهمیم ما از طریق حضرت امام وارد تاریخ دیگری خواهیم شد که آن تاریخ، تاریخی است جدایِ تاریخی که فرهنگ مدرنیته در مقابل بشر امروز قرار داده.
۳. با توجه به اینکه قرآن در وصف حضرت حق میفرماید: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ» (الرّحمن/29) و با نظر به اینکه به تعبیر علامه طباطبایی «رحمةاللّهعلیه»؛ ربوبیت عبارت است از «خلق بعد از خلق»،[4] هر تاریخی ظرف ظهور ارادهی خاصی از حضرت حق است که انسانها برای رجوع به حق باید در متن آن تاریخ با حق مأنوس شوند وگرنه با خدای انتزاعی و ذهنی زندگی خواهند کرد، نه با خدایی که هرلحظه برای هدایت ما در حال تجلی است، در آن صورت عملاً هیچ اُنسی بین آن ها و خدا برقرار نمیشود. زیرا با خدایی که در این تاریخ ظهور کرده است مأنوس نیستند و عقل و قلب مناسبِ احساس ارادهی الهی در دوران خود را در خود رشد ندادهاند.
۴. راز اینکه با آمدن پیامبر بعدی، تأکید بر باقیماندن بر دین قبلی کفر محسوب میشود، آن است که اگر مؤمنین با آمدن پیامبر جدید با خدای قبلی زندگی کنند عملاً با نور اسماء الهی که فعلاً در این دین ظهور کرده مأنوس نیستند و خدایی را میپرستند که در ذهن خود دارند. در حالیکه اگر حقیقتاً با خدای پیامبر قبلی مأنوس بودند باید با نور آن خدا در جلوهای که مناسب زندگی دینی در امروز آنان است آشنا باشند و ببینند چگونه آن خدا در مظهری بس متعالی ظهور کرده.[5]
۵. بزرگان فکر و اندیشه متذکر میشوند که تحولات تاریخی ابتدا در دلها رخ میدهد و از این جهت دلها دگرگون و خواستنها عوض میشود زیرا دلها متأثّر از ارادهی خاص حضرت حق در دوران خود میباشند و وظیفهی اندیشمندان، که آنها نیز از تجلیات ارادهی الهی متأثّرند، متذّکرکردن انسانها است در راستای ارادهی الهی تا سستی و تنبلی و امیال نفس امّاره، مردمان را از تجلیات الهی محروم نکند و کار اصلی حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» و مقام معظم رهبری «حفظهاللّه» در این زمان و وظیفهی همهی ما در این فضا میتواند قابل توجه باشد. در این رابطه حضرت صادق «علیهالسلام» میفرمایند: در حکمت داود هست: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِهِ»(الكافي، ج2، ص 116.) بر عاقل است که زمانهاش را بشناسد و براساس شأنش با زمانهاش برخورد کند و زبان خود را از هرگونه سخنگفتن که مطابق زمانهاش نيست باز دارد.
در فهم آنکه تحول تاریخی ابتدا به ارادهی الهی در دلها رخ میدهد همین بس که آن عارف کامل که متوجه ظهور ارادهی الهی در این تاریخ بود فرمود: «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمى گردد. اشتباه نكنيد، اگر خمينى هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمى كند»،[6] و مقام معظم رهبری «حفظهاللّه» با نظر به چنین جایگاهی که از حضرت امام یافتهاند میفرمایند: «ملت ايران با رهبرىِ آن مرد عظيمى كه بلاشك خداوند لمعه اى و لمحه اى از انوار طيبه در وجود او قرار داده بود، دنباله ى همان راه را به كار گرفت».(21/ 11/ 1390)
۶. انقلاب اسلامی مثل هر مخلوقی با نظر به علت ایجادی و اهدافی که در آن مطرح است شناخته میشود. حال اگر متوجه باشیم انقلاب اسلامی، اشراق و تجلی نور ارادهی الهی بر قلب امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» است، آنهم مطابق دغدغهی حضرت امام جهت تغییر تاریخ ظلمانیِ استکبار و با هدف رجوع به خدای مهدی (عج)، خداوند در همین راستا قلب مردم را نیز آمادهی چنین حضوری در این تاریخ کرده است. پس نگاه صحیح به انقلاب اسلامی و به مردم وقتی پیدا میشود که در همین فضا باشد وگرنه ما در تاریخی که انقلاب اسلامی شروع کرده است زیست نمیکنیم و خواسته یا ناخواسته ناظر بر به بنبسترسیدن طرحهای فرهنگی خود خواهیم بود،[7] و دیر یا زود مردمی که مایلاند متذکر نوری باشند که در این تاریخ بر قلبهایشان تجلی کرده به ما پشت میکنند، زیرا ما با عقلی که به کمک آن میتوان از غرب عبور کرد و به انقلاب اسلامی نظر نمود با آنها سخن نگفتهایم.
۷. اگر پذیرفتیم حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» مظهر سلوکِ علمی و عملی این تاریخ است و هراندازه این واقعیت را نادیده بگیریم گرفتار بیفکری دوران خود هستیم، باید از خود بپرسیم چگونه باید در ذیل شخصیت حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» سلوک کرد تا در تاریخی زندگی کنیم که راه به سوی خدایِ حیّ و قیّوم دارد و ما را به حضوری برتر یعنی به تاریخ ظهور مهدی «عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» میرساند. در این رابطه دولت اسلامی چگونه باید باشد که بیرون از اهداف انقلاب عمل نکند و زبانی که در کام دارد زبان مردم باشد؟
۸. امیدوارم انتظار نداشته باشید برای ورود به چنین سلوکی و چنین تاریخی، این عقلِ گرفتارِ فرهنگ مدرنیته کافی باشد و به دنبال ورودی باشید که هیچ آرامشی را در فضای استیلای فرهنگ مدرنیته به هم نزند و هیچ خلاف عادتی در آن ظهور ننماید. آیا باید سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت روحاللّه «رضواناللّهتعالیعلیه» چیزی باشد مثل آنچه از دنیای مدرن میشناسید؟[8] و یا با چرخشی که باید در تاریخ رخ دهد ما نیز خود را آمادهی حضور در ساحتی دیگر از تفکر بنماییم؟ و دولتمردانی را انتخاب کنیم که در تراز چنان تحولی باشند؟
۹. اگر متوجه شدهاید که جریانهای فکریِ وفادار به انقلاب در این تاریخ در نشستهای خود از یک نوع عدم انگیزه و عدم رقابتِ تاریخساز با محافل سکولاریستی رنج میبرند باید ریشهی آن را در ضعف تعمّقی دید که نسبت به حضور تاریخی انقلاب اسلامی در این دوران دارند و آن ضعف را باید در عدم ارتباط سلوکی با ملکوت حضرت روح اللّه «رضواناللّهتعالیعلیه» جستجو کنیم؛ دو موضوعی که مقام معظم رهبری «حفظهاللّه» بهخوبی شناختهاند و درنتیجه به عالیترین شکل خودشان جلو میروند و تلاش دارند ملت را نیز در این مسیر راهنمایی کنند، در مسیر حضور در تاریخی که انقلاب پدید آورده و در مسیر سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه».
۱۰. مسلّم انقلاب اسلامی با بالندگیِ خاصی در حال ظهور در این تاریخ است و با شناخت هرچه عمیقترِ جایگاه تاریخی آن توسط دولتمردان آنها نیز بهتر میتوانند رسالت خود را انجام دهند.
ذات و گوهر انقلاب اسلامی از آنجهت که از طرف خدایی حکیم اراده شده، تفکر است و هر کس بیشتر تلاش کند حقیقت آن را درک کند، بیشتر به تفکر تاریخی خود نزدیک شده است. نزدیکی به انقلاب اسلامی به عنوان حقیقتی وجودی، با نظر به مناظری که گوهر آن را نشان میدهد ممکن است و نه از طریق فهم چیستی و ماهیت آن در قالب علم حصولی. کسی که میپرسد انقلاب اسلامی چیست؟ بداند هرگز امکان فهمیدن انقلاب اسلامی را پیدا نخواهد کرد و انقلاب اسلامی در مقابل سؤال از چیستیاش در حجاب میرود. ولی کسیکه سعی میکند حضور انقلاب اسلامی را در جهان امروز و در مظاهر آن بنگرد میتواند انقلاب اسلامی را بیابد و رهبر معظم انقلاب «حفظهاللّه» بدین لحاظ دائماً متذکر میشوند که حضور انقلاب اسلامی را در شکستهای ممتد آمریکا در صحنههای مختلف بنگرند و این یعنی نظر به حقیقت انقلاب در مظاهر مختلف.
۱۱. کلید ورود به انقلاب اسلامی با نگاه اشراقی و با تعالی عقل قدسی در شناخت شخصیت حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» نهفته است که اگر ایشان را عارفی سالک دانستیم باید بدانیم عارفان خود را طوری تربیت میکنندکه بتوانند رابطهی قلبی با عالم ملکوت برقرار کنند و همواره خود را در معرض فیوضات الهی قرار میدهند تا خداوند مطابق دغدغهی آنها اشراقات لازم را بر قلبشان بنماید و در این رابطه دو موضوع استکه باید بررسی شود: یکی شخصیت حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» و مقام عرفانی او، و دیگر تفاوت اشراقی که بر قلب عارفان دغدغهمند متجلی میشود با تئوریهای فکری که اندیشمندان به آن میپردازند.
الف: در مورد شخصیت عرفانی حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» همین بس که مدتها در محضر آیتاللّه شاهآبادی بودهاند و به گفتهی آیتاللّه حاج شیخ مهدی حائری یزدی حتی مواقعی هم که اسفار تدریس میکردند درس اسفار ایشان بیشتر جاذبهی عرفانی داشت و اسفار را هم از نظر ابن عربی نگاه میکردند،[9] و در تفسیر سورهی حمد نشان دادند در چه جایگاهی از مقامات عرفانی هستند و چگونه به عالَم نگاه میکنند.[10]
ب: در مورد تفاوت بین موضوع تجلیات اشراقی با موضوع عقلی و استدلالی، باید روشن شود که وقتی در موضوعی تعقل میکنید تا به نتیجه برسید مجبور به داشتن قضیهای هستید با صغرا و کبرایِ خاص و نتیجهای در محدودیت صغرا و کبرایِ قضیه، ولی در موضوعات اشراقی چنانچه قلب آماده باشد با نوری از معرفت روبهرو میشوید که بر قلب شما تجلی کرده و همهی جوانبِ دغدغهی شما در آن لحاظ شده.
از آنجایی که قلب انسان همهی شخصیت انسان است وقتی حقیقتی بر قلب کسی اشراق و متجلی شود همهی شخصیت او را فرا میگیرد. در همین رابطه خداوند از یک طرف در وصف قرآن که بر قلب رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» نازل شده میفرماید: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ» (شعراء/ ۱۹۲ تا ۱۹۴). و از طرف دیگر میفرماید: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»(نجم/ ۲ و ۴) او بر اساس میل خود سخنی نمیگوید، آنچه میگوید چیزی نیست مگر وَحی الهی که بر او وَحی شده زیرا قرآن با قلب و شخصیت رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» متحد شده، بر همین اساس سنت و سیرهی رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» عین وَحی الهی است. در ذیل همین قاعده است که شخصیت حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» عین انقلاب اسلامی است و ما میتوانیم از طریق سیرهی آن مرد الهی در صحنههای مختلف، انقلاب اسلامی را تفسیر کنیم و ببینیم ارادهی الهی در این تاریخ به کجا اشاره دارد؟
۱۲. با توجه به موارد فوق معتقد هستیم انقلاب اسلامی یک حقیقت اشراقی است که بر قلب حضرت روح اللّه «رضواناللّهتعالیعلیه» تجلی کرده و در ذیل چنین اشراقی که با شخصیت حضرت امام متحد است باید اهداف انقلاب اسلامی را در نظام اسلامی و در دولت اسلامی به فعلیت رساند که البته این راهکارهای خاص خود را دارد و انسانی تراز خود را میطلبد و رهبر معظم انقلاب «حفظهاللّه» در سخنان خود پس از اعلام پیروزی آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور، از کارهای زمینمانده سخن به میان آوردند که باید به آنها بپردازیم. آیا یکی از مهمترین کارهای زمینمانده، تربیت انسانهایی نیست که باید با عقل قدسی و معرفتی ربّانی متوجه حقیقت انقلاب اسلامی باشند و در سلوکْ ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» بتوانند در آینده امور اجرایی دولتها را مطابق اهداف انقلاب اسلامی مدیریت کنند و امید دشمن را که با تکیه بر امیال قشر خاکستری مردم - که تحت تأثیر فرهنگ و عقل غربیاند - میخواهد انتخابات را به نفع خود مصادره کند، به یأس تبدیل نمایند؟
۱۳. در روايت بسيار ارزشمندى از امام صادق «علیهالسلام» داريم: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بَعَثَ فِي أَقَالِيمِ الْأَرْضِ فِي كُلِّ إِقْلِيمٍ رَجُلًا يَقُولُ عَهْدُكَ فِي كَفِّكَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ أَمْرٌ لَا تَفْهَمُهُ وَ لَا تَعْرِفُ الْقَضَاءَ فِيهِ فَانْظُرْ إِلَى كَفِّكَ وَ اعْمَلْ بِمَا فِيهَا»[11] وقتى قائم قيام كند به هر ناحيه از نواحى زمين كسى را مى فرستد و مى گويد تعهد و پيمانت -دستورالعمل ات- در كف دست تو است، چون امر مهمى به تو روى آورد كه تو آن را ندانى و در انجام آن سرگردان شوى، به كف دستت بنگر و تصميم خود را بگير و عمل كن. در ذيل اشراق مهدى «عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» هر كدام از ياران حضرت دریچه ای می شوند كه عالم غيب و معنا بر قلبشان گشوده مى گردد. رابطه اشراقی با امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» پیدا کردن از این سنخ است و قرارگرفتن در ذيل فرهنگ دينى وقتى به صورت اشراقى واقع شد، موجب میشود تا جان و قلب انسان تحت الشعاع آن اشراق قرار گیرد و انسان ترازِ انقلاب اسلامی ،انسانی است که با نظر به سیره و رهنمودهای حضرت امام متذکر اشراقاتی میشود که بر قلبش وارد میشود و میتواند در هرجایی که هست وجهی از وجوه حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» باشد همچنانکه یاران حضرت مهدی «عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» در هرجا که میباشند وجهی از آن حضرتاند و از اشراقاتی که در ذیل وجود مقدس آن حضرت دارند راه را از چاه باز میشناسند. و ما در انقلاب اسلامی شخصیتهایی مثل مرحوم شهید چمران و سرداران بزرگ دفاع مقدس را از این جنس مییابیم و از همه مهمتر مقام معظم رهبری «حفظهاللّه» است که در فضای اشراقی که بر قلب مبارک حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» شد، زیست مینمایند و جامعه انفلابی را راهنمایی میکنند. لازم است در این انقلاب که مقدمهی فرهنگ حضرت مهدی «عجلاللّهتعالیفرجهالشریف» است این فرهنگ شروع شود تا انسان ترازِ انقلاب اسلامی در همهی جوانب به صحنه آید.
والسلام
[1]- صحيفهی امام، ج ۲۱، ص: ۳۲۵)
[2]- مقام معظم رهبری «حفظهاللّه» میفرمایند: واقعاً حضرت امام«رضواناللّهتعالیعلیه» انسان عجيبى بود اصلاً پيدايش و وجود اين انسان با آن ابعاد، هيچ قابل تحليل نيست جز اينكه بگوييم تفضّل الهى بود براى اينكه چرخشى در تاريخ و در حركت قافله ى عظيم بشرى به وجود آورد، دستى بايد از غيب ظاهر مى شد، خداى متعال اين دست را ظاهر كرد». (بيانات در تاريخ: ۰۱/۰۳/ ۱۳۶۹)
[3] - تحف العقول، ص ۴۴۳
[4] - در رابطه با معنای ربوبیت و «خلق بعد از خلق» نظر به مبحث حرکت جوهری ملاصدرا شده که میفرماید در هر مرتبه از حرکتِ مخلوق با تجلیات الهی قوهای از آن مخلوق به فعلیت تبدیل میشود و در مرتبهی بعدی تجلی الهی همان تجلی قبلی نیست بلکه تجلی دیگری است تا قوهی بعدی را به فعلیت تبدیل کند. مثل وقتی فیض خداوند کودک چهارساله را برای رسیدن به سن پنجسالگی ربوبیت میکند و سپس فیضی که افاضه میکند برای رساندن کودک پنجساله به شش سالگی است فیض جدیدی است، و بدین لحاظ همواره فیض الهی جدید است و خلق جدیدی را به صحنه میآورد و این معنای ربوبیت الهی یا «خلق بعد از خلق» است و ما همواره با فیض جدیدی روبهرو هستیم همان طور و قرآن در مورد کفار میفرماید :« بَلْ هُمْ في لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَديدٍ » (سوره ق/ ۱۵) ان ها در آفرينش جديد ترديد دارند.
[5] - عنایت دارید که شما باید به همهی پیامبران قبلی به عنوان رسولان خدا ایمان داشته باشید، ولی نباید به دین پیامبران قبلی ایمان داشته باشید.
[6] - صحيفه امام، ج ۱، ص: ۳۰۳
[7] - یک روز تبلیغات وهّابیّت مسئلهمان میشود و یک روز عرفانهای نوظهور.
[8] - کاری که بعضی از روشنفکران مذهبی در صدد آن هستند تا انقلاب اسلامی را بر وفق اصول تجدّد تفسیر کنند زیرا متوجه هیچ عقلی ماوراء عقل تجدّد نیستند، ولی فرزندان واقعی حضرت روح اللّه «رضواناللّهتعالیعلیه» آن مرد الهی را عقلی حتی برتر از عقلِ حکمت و عرفان رسمی میدانند.
[9] - نامهی فرهنگ، شمارهی ۱۷، ص ۱۰۴
[10] - در رابطه با مقام عرفانی حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» کافی است به مقدمهی کتاب «مصباح الهدایه الی الخلافة والولایه» از استاد سیدجلالالدین آشتیانی رجوع فرمایید که میفرماید: «يكى از آثار نفيس در مبحث نبوت و ولايت، به طريقه محققان از عرفا و كمّل از حكماى اسلامى، رساله مصباح الهداية إلى الخلافة و الولاية اثر سيد سادات و ماجد العرفاء و الفقهاء، قدوة الحكماء المتألهين، استاد محقق در حكمت متعاليه، مرحوم مبرور، حضرت امام خمينى، سقى اللّه تربته، مى باشد. مرحوم امام خمينى كتاب سرّ الصلاة، كه بهحق اثرى است بى نظير، و شرح دعاء السحر، و اثر حاضر را به زبان عرفان - كه لسان خاص اين قبيل از آثار است و جز خامه كمل از ارباب عرفان هيچ قلمى را توانايى آن نيست كه اثرى قابل دوام و كتابى كه حق مطلب عرفانى را ادا نمايد به وجود آورد. در نحوهی سير يا سريان، و به عبارت ديگر، ظهور حقيقت «نبوت تعريفيه» و ولايت محمديه و علويه در كافه ذرارى وجود، مطالب دقيق و تحقيقي به قيد تحرير آورده اند كه خاص خواص و در بعضى از موارد ابتكارى است. مرحوم امام، أعلى اللّه درجته في المراتب العلمية و العملية، در ذوق و سليقه علمى و پرهيز از ذكر مطالب غير لازم نظير ندارند. يكى از علل جاذبه قابل توجه در آن بزرگ زمانه، علاوه بر نظم و ترتيب خاص در درس و بحث، جامعيت او بود.
[11] - بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۵- محمدبن ابراهيم نعمانى، الغيبه، ص ۳۱۹.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «از برهان تا عرفان» در قسمت «برهان صدیقین» روشن میشود که حضرت حق وجودِ مخلوقات را به مخلوقات میدهد و حضرت حق عین وجود است و از او جز وجود صادر نمیشود. آری! وجود در مراتب مختلف، خواص مختلفی دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصحیح بحث آن مفصل است و در جزوهی «عدل الهی» که بر روی سایت هست نکاتی در این مورد عرض شده است. عمده آن است که متوجه باشیم اگر ما در کسب کمالات تلاش نکنیم، به چه دلیل آن کمالات از آنِ ما باشد و بتوانیم از آن بهره ببریم؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همهچیز را از خدا بدانید و نه از خود و با این رویکرد از خواندن آیتالکرسی غفلت نکنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. کتاب «معاد» و کتاب «معرفتِ نفس و حشر» ۲. کتاب «منازلالسائرین» از خواجه عبداللّه، مبنای همهی این کتابها است. ۳. خیلی به آنها سخت نگیرید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید سعی کرد انگیزهی دیگری جز رضایت حضرت حق در میان نباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد چیز مشخصی نمیدانم ولی فکر میکنم با روحیهی توحیدی که خدا را مدّ نظر داشته باشیم و خوشخلقی و صلهی رحم و قانعبودن به آنچه حضرت حق عطا کرده است، چنین نقشههای شیطانی خنثی میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیز عجیبی است از آن جهت که بالاخره روحِ همین آدمها در دورهی جنینی که در اصیلترین موقعیت خود قرار دارد، بدن خود را شکل داده و بعداً همین افراد طالبِ بدن دیگری میشوند. آیا میتوان گفت که طلبِ بعدی برای آنها طلبی اصیل نیست؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی در این مورد از مقام معظم رهبری یادم نیست. ولی فکر میکنم نباید مدت طولانی لباس سیاه پوشید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه علیالقاعده اولین مخلوق، کاملترین مخلوق است و در قربِ خود نسبت به حق، حاملِ جامعِ انوار الهی میباشد؛ شاید بتوان گفت اشارات آیات ۳۰ و ۳۳ سورهی بقره به اعتبار انسان کامل به عنوان خلیفهی الهی در زمین و در بهشتْ که برزخِ نزولی است میباشد و از این جهت فرشتگان و جنّ قبل از خلیفهی الهی در زمین مطرحاند و حضرت آدم مظهر صادرهی اولاند که قبل از هر چیز خلق شدهاند و پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» در این رابطه و با نظر به این مقام در وصف خود فرمودند: «اولُ ما خلق اللّه نوری». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرگز نگران نباشید. به طرفی که میخواهد آبروی شما را ببرد هم باج ندهید. خداوند مدافع مؤمن است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در هر حال، ازدواج نوعی تعادل به بار میآورد چیزی که در کتاب «زن؛ آنگونه که باید باشد» در قسمت «ازدواج؛ تولدی دیگر» عرض شد. ۲. در این مورد بد نیست به جواب سؤال شمارهی ۲۵۰۶۲ سری بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! رابطهی خویشاوندی به تنهایی مهم نیست، ولی چون اهل سنت نیز این روایت را از پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» قبول دارند که احترام به یک فرد با احترام به خانوادهی او محقق میشود؛ حضرت میخواستند از این جهت آنها را متذکرِ انحرافشان بنمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در روایت داریم: «الف الف آدم قبل از آدمی که پدر ما باشد در عالَم خلق شده» و سیر بشری همچنان با پیامبران و تا ختم پیامبران ادامه یافته. ۲. به نظر بنده تذکر بیاشکال بود. آری! شاید بتوان بگوییم طب اسلامی از آن جهت که مطابق سنت طبیعیِ عالم به درمانِ انسانها میپردازد، طب سنتی به حساب میآید و از آن جهت که مبتنی بر روایات اسلامی است، طب اسلامی گفته میشود. میماند که آیا از روایات، درست استفاده میشود تا به پایِ اسلام بگذاریم؟ واللّه اعلم! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن کتاب عرض شد که بعد از مدتی تجربهی درستبرنامهریزیکردن را به دست میآورید و بدون آنکه خود را از برکات برنامهریزی محروم کنید، برنامهریزی شما مطابق واقعیات زندگی و احوالاتتان میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در اینکه ممکن است این واقعه بر ساخته باشد و ربطی به آقای زرینکوب نداشته باشد؛ حرفی نیست. هرچه هست برساختهای زیبا و ابتکاری هوشیارانهای میباشد 2- مشکل اصلی در تفسیر غزل مذکور است و تطبیق آن غزل با معارف عالیه، که متأسفانه بعضی از افراد نادان که بویی از عرفان نبردهاند و فقط استادِ ادبیاتاند که مبتدا را با خبر جابجا نکنند؛ این کوتاهفکران آن غزلیات را آنچنان تقلیل میدهند که ملاحظه میکنید و در نهایت حماقت به دنبال آن هستند که یارِ دلنواز حضرت حافظ را با شاهشجاع تطبیق کنند و این بلایی است که ریشه در ظلمِ مستشرقین دارد. زیرا آنان به خوبی متوجهاند چنانچه ملتی با شورِ عشقی که جناب حافظ بنا دارد به جامعهی بشری برگرداند، جایی برای این کوتولهها نمیماند و بنده به جهت دفع این خطر تصمیم گرفتم متذکر روح کلی غزلیات حضرت لسانالغیب شوم، وگرنه هزاران فاصله بین معارف عالیهی موجود در آن غزلیات با آنچه که بنده عرض میکنم هست. آری! «آب دریا را اگر نتوان کشید / پس به قدر تشنگی باید چشید». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید در این مورد بتوان گفت ملکات انسان بر انسان سیطره پیدا میکند، چیزی که در برزخ و قیامت پیش میآید. فکر میکنم چیز زودگذری باشد زیرا به هر صورت «الیوم، یوم العمل و غداً یوم الحساب». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد آن جواب، مواردی مدّ نظر بود که میگویند اصلاً در آن نوع مردنشان حساب و کتابی را تجربه نکردهاند؛ عرض شد این افراد به مرحلهی برزخ و شروع حساب نرسیدهاند بلکه تنها تجرد خود را تجربه نمودهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عشق، روح و روحانیتی است که به سوی کمال نظر دارد. لذا در هر آنچه انسان وجهِ کمالی در آن بیابد، آن را از آن وجه، محبوب خود قرار میدهد. آری! اگر کسی عشق را در محبوب مجازی هم تجربه کرد و سپس متوجه شد همهی آن کمالات در حضرت حق است؛ با تجربهای که نسبت به آن عشق مجازی داشت به سوی محبوب حقیقی سیر میکند.
اگر کسانی از ابتدا بتوانند کمالات متعالی را به صورت وجودی و با تجربهی حضوری در خدا بیابند، چه نیاز دارند که از طریق تجربهی عشق زمینی به حضرت محبوب دل ببندند؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این مطلب در شرح کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و کتاب «خویشتن پنهان» روشن شد که اگر روح در شرایطِ مناسبی در دورهی جنینی قرار نداشته باشد به طور کامل نمیتواند بدنِ مناسب خود را بسازد و لذا نقش روحیهی مادر و غذای مناسبی که باید به جنین برسد مهم است. موفق باشید