بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20643
متن پرسش
سلام: راهکار شما برای حل پاردوکس دروغگو یا جذر اصم چیست چون تا این مساله حل نشود نمی توان گفت اجتماع نقیضین محالست و در نتیجه به هیچ معرفتی نمی توان رسید صورت مساله این است فرض کنید یک کرتی (شهری در یونان) بگوید همه کرتی ها دروغگو هستند سوال اینست این کلام او دروغ است یا راست؟ اگر دروغ باشد راست گفته که کرتی ها دروغ گو هستد و اگر راست باشد دروغ گفته که همه کرتی ها دروغگو هستند می بنید به وضوح اجنماع نقیضین درین مساله صورت گرفته است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که در منطق خوانده‌اید در تناقض هشت وحدت شرط دان / وحدت موضوع و محمول و مكان. وحدت شرط و اضافه، جزء و كل / قوه و فعل است، در آخر زمان».

در تناقض علاوه بر وحدت موضوع و محمول، چند وحدت دیگر هم شرط است: وحدت در زمان، وحدت در مکان، وحدت در شرط، وحدت در اضافه، وحدت در جزء و کل، وحدت در قوه و فعل، که مجموعا هشت وحدت می شود و در این دو بیت بیان شده‌اند.

در این‌جا وقتی می‌گوید همه‌ی کرتی‌ها دروغگو هستند، در همین حالت یا دروغ می‌گوید و یا راست می‌گوید و این دروغ‌گفتن با راست‌گفتن در این‌جا جمع نمی‌شود. حال اگر موضوع را در جای دیگر بردیم، یعنی به جایِ مفهوم، آن را به سوی مصداق بردیم؛ در آن‌جا هم یا آن مردم دروغگو هستند و یا راستگو، و در این جا هم این دو موضوع جمع نمی‌شود. و از این جهت جمع نقیضین را عقل، محال می‌داند که در یک موضوع و در یک‌جا و در یک محمول و در یک شرط و در یک اضافه باشد. موفق باشید

20642
متن پرسش
با سلام: با توجه به این که قضایای ناتمامیت گودل حسب گفته برخی بزرگان بنیان ریاضیات محض را متزلزل می کند و از طرفی اگر بنای ریاضیات که یقینی ترین دانش انسان است متزلزل باشد طبعا بقیه معارف بشر دستخوش تردید می گردد سوالاتی پیش می آید این است که 1. حضرتعالی چه راهکاری برای حل این معضل دارید؟ 2. اگر درین زمینه آشنایی ندارید رویکرد حقیر را تایید می کنید که برای رسیدن به یقین به ریاضیات به طور تخصصی بپردازم تا بلکه این قضیه را حل کنم و پس از آن بقیه معارف خویش را یقینی کنم این که گفتم به طور تخصصی چون مساله گودل پیچیده است و ظاهرا باید متخصص بود تا به فهم و حل آن نائل آمد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ریاضیات، حوزه‌ی فهمِ کمّیات است و ما برای مقابله با افکار انحرافی نیاز به تفکر فلسفی داریم. در این رابطه تفکرِ صدرائی بسیار مهم است. حضرت امام در ابتدای شرح «دعای سحر» خود می‌فرمایند: «و ما ادرئکَ ماالملا صدرا». موفق باشید

20641
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهرزاده: در سوال 20616 متاسفانه جسارتی به حضرتعالی مرحوم فردید و هایدگر صورت گرفت که طلب حلالیت از شما می کنم البته اگر چه شاید غرور و هوای نفس موجب آن توهین به شما شد و لکن حقیر چون عامل اصلی غیبت امام عصر (عج) را سقیفه می دانم بغض شدیدی نسبت به عمر دارم و در اسلامش تردید جدی و نیز جناب روحانی را دیدیم که با حکمت چگونه آمریکا را منزوی نمود ولی احمدی نژاد کاری کرد که اجماع جهانی علیه ما پیش آمد و حتی روسیه و چین نیز لا اقل راضی نشدند رای ممتنع بدهند و محدودیت های هسته ای هم بقول ترامپ پس از مدت محدودی برداشته می شود اما راجع به خودتان که گفتید تفضیل اجمال غرب ستیزی امام را در داوری و فردید یافتید به نظر حقیر با توجه به نص سخن امام که با سینما و مظاهر تجدد مخالف نیست نمی توان رای آن بزرگان را تفضیل امام دانست چون امام نزاعشان با غرب بیشتر فقهی و به علت مستکبر بودن آنهاست ولی آن بزرگان تقابلشان فلسفی است کما اینکه خودتان در پاسخ به یکی از سوالات بدین اشاره کردیده اید البته ایراد ندارد کسی از آن موضع دفاع کند لکن شما به نحوی سخن می گویید که انگار موضع امام و رهبری هم همین است در حالی که بسیار بعید می دانم امام با هایدگر کوچکترین آشنایی داشته باشد، درد حقیر این است که چرا شما به وضوح روشن نکردید که متاثر از فردید هستید و حقیر با خواندن مقاله شاید ده صفحه ای در مورد فردید باید با اعجاب بدین نتیجه برسم که شاکله فکری شما فردیدی ست و یا چرا نگفتید بحث عالم را که مطرح می کنید ماخوذ از هایدگر و حتی کلمه عالم را مرحوم فردید بیان کردند و از جهان استفاده نکردند. در پناه حق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح انقلاب اسلامی نفحه‌ای الهی است جهت عبور از استکبار، استکباری که حجاب توحید است و این روح بر قلب حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اشراق شد و رهنمودهای ایشان موجب شد تا بنده و امثال بنده در نقد فلسفه‌ی غرب و تفکر غربی به نوشته‌های امثال دکتر داوری و هایدگر رجوع نماییم که عملاً تفصیل رهنمودهای حضرت امام بود. این حضرت امام بودند که در ابتدا، ما را متوجه‌ی ظلمات غرب کردند. در این رابطه معتقدم اگر نیروهای انقلاب نتوانند زبان فلسفیِ فرهنگی که حضرت روح اللّه به صحنه آوردند را، به میان آورند؛ عملاً مسئولیت خود را نسبت به انقلاب اسلامی درست انجام نداده‌اند. در آخر گفتگوی خود را با یکی از اساتید تفکر غرب خدمت‌تان ارسال می‌دارم. موفق باشید

سؤال: به نظر شما، کدام فلسفه می تواند مرا را به امام خمینی نزدیک و شبیه کند؟ کدام فلسفه می تواند مرا تا ابتدای راه نجات ببرد؟ کدام فلسفه دست مرا در دست خمینی می تواند بگذارد؟

جواب: با سلام: شما خودتان می‌دانید که خردمندانِ هر تاریخ کسانی‌اند که متوجه‌ی ظرفیت زمانه‌ی خود می‌باشند، ظرفیتی که در زمانی دیگر غایب می‌شود[1] و تفاوت «شهادت» با «انتحار» در همین جا است. در انتحار، احساساتی کور و بی‌آینده در میان است ولی در شهادت، خردمندی خاصی در راستایِ فهم ظرفیت تاریخی به میان آمده است و به همین جهت شهادت، تاریخ‌ساز است. زیرا شهید، خردمندترین انسان روزگار خود می‌باشد و بیش از همه به مسائل روزگار خود فکر کرده است. از این جهت آن صوت را برای جنابعالی ارسال داشتم، چون می‌دانستم در فهم تفکر تاریخی به کمک می‌آیید و قصه‌ی آن روز که عرض کردم باید با ملکوتِ هگل مرتبط شد، عطش فهم کشف تاریخیِ خودمان را باید به کمک آن معلم بزرگ به همان معنایی که هایدگر از او تعلیم گرفت و ابتدا خواست «وجود» را در «زمان» بیابد و هگل افقِ عمیق‌تری را در مقابل او گذاشت که آن آینه‌، تاریخ است و نه «زمان». زیرا با نظر به «زمان» هنوز در چمبره‌ی مفاهیم گرفتاریم. وای! اگر ما با ادعایِ فهمِ هگل و هایدگر، فهمِ تاریخی را از آنِ خود نکنیم و در این روز و روزگار، در راستای جستجوی «وجود» به چیزی جز آینه‌ی انقلاب اسلامی نظر داشته باشیم. آیا وقت آن نیست که از طریق انقلاب اسلامی، تفکر را، آری تفکر در «وجود» را به خود و جامعه‌ی خود برگردانیم؟

می‌گویی: به نظر شما، کدام فلسفه می تواند مرا را به امام خمینی نزدیک و شبیه کند؟ کدام فلسفه می تواند مرا تا ابتدای راه نجات ببرد؟ کدام فلسفه دست مرا در دست خمینی می تواند بگذارد؟ به من بگو: فلسفه را که رجوع به «وجود» است باید در کجا جستجو کرد تا مثل بعضی‌ها، تازه نخواهیم هگل و هایدگر را در یک غالب متافیزیکی جدید قرائت کنیم؟

  درکِ آینده‌ی تاریخی که همان نظر به بیکرانه‌ی وجودی است که در مقابل ما گشوده شده است، با درکِ ظرفیتی رخ می‌دهد که خداوند برای آن ملت تقدیر کرده، اگرچه هنوز همه‌ی ملت متوجه‌ی آن نباشند ولی با اقدامی مناسب، عالمِ انسانیِ خاص آن ملت ظهور می‌کند و آن ملت بر خلاف باور نظام سلطه جای خود را در آن تاریخ باز می‌یابد و این نکته، هم در کربلا معلوم شد و هم در دفاع مقدس و هم در دفاع از حرم حضرت زینب کبری«سلام‌الله علیها». آیا در جای دیگری باید تفکر را و یا بگو فلسفه‌ای که از آنِ امروزِ تاریخ ما است، باید جستجو نماییم؟

آن‌چه آینده‌نگری و تدبیر را به یک ملت برمی‌گرداند توانایی برای قدم‌گذاشتن در راه آینده است و این با شناخت ظرفیت تاریخی پیش می‌آید. در این مسیر، نه خوش‌بینیِ بی‌جا کار را جلو می‌برد و نه بدبینیِ بی‌دلیل. تنها با درکِ درست امکاناتی که خداوند در مقابل آن ملت قرار داده کار جلو می‌رود که آن امکانات مخصوص آن ملت و مربوط به تقدیر تاریخیِ آن ملت است و شهدا در طول تاریخ هرکدام متوجه‌ی چنین تقدیری در تاریخ خود هستند و از این جهت نه کار را آسان می‌دانند و نه غیر ممکن، هرچند آن تقدیر به قیمت شهادت آن‌ها محقق شود.

بنده از دکتر داوری بزرگ استفاده‌های فراوانی برده‌ام و او بود که معنای فهم هایدگری را به بنده آموزش داد، ولی معلم من، یعنی معلم تفکر این دوران، روح اللّه خمینی است. کافی است که به اشارات او نظر کنیم در آن حال، آینه‌ای که آینه‌ی نظر به «وجود» است، در مقابل ما گشوده می‌شود. به همین جهت معتقدم سؤال و جواب بین ما و شما در حدّ تذکر معنای حقیقی گفتمان را به ما برمی‌گرداند، بدون آن‌که بخواهیم برای همدیگر استدلال بتراشیم. دوران، دورانِ تذکر و اشارت است به چیزی که می‌خواهد اسیر متافیزیک منجمدِ سردِ آزاردهنده نباشد. 

 


[1]- این همان غفلتی است که امثال توابین بعد از نهضت کربلا داشتند که دیگر آن ظرفیت که شهدا کربلا متوجه آن بودند برای آن‌ها غایب شد و عملا به اسم شهادت، دست به خودکشی زدند.

20638
متن پرسش
سلام شما اخیرا در طرح بحثی که پیرامون اربعین داشتید، در اواخر فرمایشات خود فرمودید که: اینجا ما از اساتیدی که مساله توسعه نیافتگی را طرح می کنند جدا می شویم. این برای من بسیار مهم بود و عمیقا به فکر فرو رفتم و با نظر به سلوک فلسفی خود به این پرسش رسیدم: آیا آقای داوری که در دوره‌ی اخیر فکری اش می گوید: "من، ایده آلیست چهل سال پیش نیستم"، با طرح بحث توسعه نیافتگی، نظر ما را به عورتمان نیانداخته است؟ آیا این رئالیسمی که به طرح لازمانی توسعه نیافتگی می پردازد، التفات آدمی به عورت خویش نیست؟ و حتی اگر این طرح بحث را مقدمه‌ی ضروری آینده نگری بدانیم، آیا نباید بپرسیم که: این آینده نباید "ساخته" شود؟ و اگر باید ساخته شود، برای ساخته شدن بر چه چیز باید مبتنی گردد؟ و اگر این ابتنا بر " اراده" باید باشد(با توجه به اینکه خرد متجدد، ظهور اراده است)، خود این اراده از کجا بر خواهد خاست؟ و آیا میان این "اراده" و "غایت" نسبتی وجود ندارد؟ اگر غایت مفقود باشد، این اراده که شرط ضروری برای ساختن است، به چه چیز تعلق خواهد گرفت؟ آیا به "هیچ" تعلق نخواهد گرفت؟ و اگر اراده به "هیچ" تعلق بگیرد، به جای ساختن، همه چیز را نابود نخواهد کرد؟ این غایت، نمی تواند از تاریخ اروپا اخذ شود، چراکه غیریت و هویت ما را، از ما خواهد ستاند و ما در برهوت از خودبیگانگی، ابژه‌ی شرق شناسی، باقی خواهیم ماند. حال باید بپرسیم: میان "ایده" و "غایت" چه نسبتی می تواند وجود داشته باشد؟ و آیا بدون نحوی ایده آلیسم فلسفی، اراده‌ی لازم برای تغییر وضع رئال، ظهور خواهد کرد؟ اینجا می خواهم به طرح پرسشی بازگردم که چندی پیش در محضرتان مطرح ساختم و آنجا، از شکاف میان امر رئال و امر ایده آل در اندیشه ی شما، سخن گفتم. به نظر می رسد، بدون پرواز در ابرهای ایده آلیسم، زمین رئالیسم، عرصه ی تباهی و نابودی ما خواهد بود و از همین حیث، نقد بنیادین طرح توسعه نیافتگی استاد را بسیار ضروری می دانم. این ایده آلیسم فلسفی، در تاریخ ما و برای ما، چیزی جز نظر در حقیقت انقلاب اسلامی نمی تواند باشد. حال چگونه می توان، با فاصله گرفتن از انقلاب، مدعی خردمندی و خردورزی و نشان دادن "راه نجات" شد؟ دلم می خواهد، فیلسوف رسمی جمهوری اسلامی شوم و روزگاری، مدعیان خردمندی را سر جایشان بنشانم؛ آن وقت اگر عزرائیل بخواهد جانم را بستاند، خود، به او خوش آمد خواهم گفت. دلم می خواهد برای مظلومیت و تنهایی حضرت خامنه ای، زار زار بگریم و به خاطر تذبذب خودم و همه‌ی مدعیان تفکر در این کشور، به خودم سیلی بزنم
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع بسیار حساس و قابل تأمّلی در میان آورده اید زیرا  ما در بین دو گذرگاهِ بسیار حساس تاریخی قرار داریم. از یک طرف تاریخِ ما تاریخِ غرب است و نمی‌توانیم چشم خود را نسبت به آن‌چه ما را به عنوان تاریخ غرب فرا گرفته است؛ بر هم بگذاریم. و از طرف دیگر تاریخی به نام تاریخِ انقلاب اسلامی در مقابل خود داریم. در نسبت ما با غرب و تاریخ غربی که ما را فرا گرفته است، در عین آن‌که تاریخ ما، تاریخِ غرب نیست، یک نوع قرارگرفتن در حاشیه‌ی فرهنگ غربی را نمی‌توانیم از خود دور کنیم و از این جهت از تحقق روحِ اراده‌ای که خردِ غربی بدان نظر دارد، بیرون نیستیم. و این‌جا است که به گفته استاد داوری نمی‌توانیم بگوییم ما مدرسه و صنعت و کشاورزی به همین معنا که امروز در دنیا ظهور کرده است؛ نمی‌خواهیم. حال باید از خود بپرسیم آیا می‌توانیم در دلِ تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده است آن اراده و خردِ مذکور را معنایی دیگری ببخشیم؟ آری! همین‌طور که می‌فرمائید نمی‌توان با ایده‌ها در خیالاتِ خود زندگی کرد و به زمینی که در آن زمین باید این ایده‌ها محقق شود، فکر نکرد و حتما به همان معنایی که می فرمائید: اگر غایت مفقود باشد، این اراده که شرط ضروری برای ساختن است، به چه چیز تعلق نخواهد گرفت و این ممکن نیست.

 آن‌چه بنده به شدت بدان امیدوارم اراده‌ای است که حضرت پروردگار برای ظهور تاریخی دیگر به میان آورده است و باید در این تاریخ، چشم از این اراده برنداشت. اراده‌ی الهی در تاریخ حقیقتی است که به صورت ادراکی بسیط به سراغ انسان‌ها می‌آید و تعلق خاطر مناسب آن زمانه در آن‌ها ایجاد می‌شود و افقی را می‌گشاید که همه‌چیز را باید در آن دید، و در این رابطه آن‌چه تا دیروز اهمیت داشت، از اهمیت می‌افتد. از این جهت می‌خواهم عرض کنم: معنای توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی چیزی بیرون تاریخی است که با انقلاب اسلامی شروع شده است، در عین آن‌که تاریخی که به اراده و خردِ «تغییر» نظر دارد، هنوز در صحنه است و جناب آقای دکتر داوری، این حکیم اندیشمند به‌خوبی متوجه‌ی این امر هستند و بنده نیز تأکید دارم که آری! ما هم باید به شدت، خردِ توسعه‌یافتگی و خردِ توسعه‌نیافتگی را در نسبت با همدیگر بفهمیم و هم در ماورای این نسبت‌ها آینده‌ی خود را بنگریم و به تقدیری که حضرت ربّ العالمین در مقابل ما گذاشته است، بیندیشیم. این یک نوع بازکردنِ گوش و آزادساختن آن برای چیزی است که در این صحنه‌ها مثل رخداد اربعینی این سال ها با ما سخن می‌گوید، به همان معنایی که به صورتی وسیع‌تر ندایِ بی‌صدایِ «الَسْتُ بِرَبّکُم» در جان ما به صدا در آمد و عده‌ای در مظاهر ظهور ربوبیتِ او این صدا را شنیدند و بی‌درنگ تصدیق کردند و گفتند: «بَلی شَهِدْنا».

ما همواره در همه‌جا در این تاریخ با حضور تاریخی اراده‌ی الهی ارتباط داریم، هرچند به ندرت به ندای آن گوش می‌دهیم. گاهی در مطابقت و موافقت با آن اراده قرار داریم، و مطابق آن اراده عمل می‌کنیم، در آن حدّ که در مواقعی نادر این مطابقت در حدّ دیدن جلوه‌ی آن در افق رخدادی که برابر گشوده شده است، می‌رسد و وقتی چنین «وقت» فرا رسد، ما به معنای واقعی در راه حضور تاریخی خود قرار داریم، چیزی که شهداء به‌خوبی آن را تجربه کردند. و تمام توجه بنده به این نحوه حضور تاریخی است. لذا در عین احترامِ بسیاری که برای متفکری مثل استاد داوری قائل هستم و به بحث توسعه‌یافتگی و نیافتگی او به دقت گوش می‌سپارم، ولی توجه دلِ خود را در جای دیگری انداخته‌ام و این، اولِ سخن بنده با شما است که آیا می‌شود شما با من هم‌دلی کنید و زبان تبیینِ حقیقتی شویم که متذکر اراده‌ی الهی است. زیرا به نظر بنده، مطابقت و موافقت با آن‌چه در تاریخ به اراده‌ی الهی در حال تحقق است، گوش‌سپردن به ندایِ بی‌صدایی است که ما را مورد خطاب قرار می‌دهد و برمی‌انگیزاند، آن‌هم برانگیختگی که مثل همه‌ی متفکران تاریخ به قصد و اراده سخن نگفته‌اند، بلکه سخن آن‌ها ماوراء قصد و اراده‌شان ظهورِ روح تاریخ‌شان بوده است. در عین تذکری که در کلام‌تان بود، بسیار احساس هم‌سخنی با شما در آن می‌یافتم به‌خصوص که در عین توجه‌دادن به امر غایتی که باید به خیالات و آرمان‌ها محدود نباشد، متذکر می‌شوید «این غایت، نمی تواند از تاریخ اروپا اخذ شود». موفق باشید 

20632
متن پرسش
سلام استاد: اینکه در کارها، کار را به ولیّ بسپارید خودش کارها را ردیف می کند یعنی چه؟ وقتی توی دو راهی انتخاب می مانیم چطور بفهمیم که ولی ّ سرپرستی می کند؟ و کارمان ردیف می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امور کلی هر جامعه‌ای باید مبتنی بر احکام الهی باشد و ولیّ فقیه کارشناسِ کشف آن احکام است و در امور جزئی باید خود مردم تصمیم بگیرند. به همین جهت در روایات از ائمه داریم: ««عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ‏ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّع»؛[1] يعنى وظيفه ‏ى ما است كه اصول را به شما بگوئيم و بر شما است كه در حواشى آن سير كنيد و تدبّر نمائيد. موفق باشید


[1] ( 1)- بحار الأنوار، ج 2، ص 245.

20631
متن پرسش
سلام: یک جواب به شبهه و یک راه حل عملی برای حل مشکل زیر استدعا دارم: دانش آموزان و بچه ها امروزه گستاخ و پررو شده اند و از تربیت مناسبی برخوردار نیستند و کمی بی ادب اند برخی از آنان بسیار گستاخ اند تا حدی که گاهی دست روی معلم خود بلند می کنند ، به عنوان یک بزرگتر یا به عنوان یک معلم و مربی واقعا چگونه با اینها برخورد کنیم؟ آیا اخراج یکی دو نفر که شدیدا گستاخ اند خوب است؟ چرا اینقدر در این سالها از نظر اخلاقی و تربیتی به قهقهرا رفته ایم؟ اگر بگویید مدرنیته و فرهنگ غرب و اثرات حکومت قبلی است خواهیم گفت: درحالی که حکومت قبلی طبق نقل ها بیشتر سعی در ترویج فرهنگ غربی و مدرنیته و .... داشت ولی انگار ما در سایه این نظام بیشتر غرب زده و بی هویت شده ایم حداقل در این چند ساله که پررویی ها و مصائب اخلاقی فراوان شده است و حیا و غیرت و ادب کم. از نظر پیشرفت روز هم که خودتان هم می دانید به جای اینکه الان هواپیما صادر کنیم الان دست هایی تو کار است که حتی سنگ پا هم وارد می کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید مشکلی که مطرح می‌فرمایید مشکلی است که امروز، خودِ غرب را نیز فرا گرفته است. و این روح غربی نسبت به 50 سال پیش، هم در غرب رشد بیشتری داشته و هم در سایر جهان. می‌ماند که غرب، اسیر این فکر است و ما اگر به خود آییم، فرهنگی داریم که از این گرفتاری‌ها آزاد شویم. می‌ماند که بالاخره با این نسل چگونه رفتار کنیم تا اولاً: برخورد ما تند نباشد و وسیله‌ی بیداریِ فرهنگی این نسل باشیم. ثانیاً: آری! اگر کسی مخلّ کلاس است و راه دیگری برای اصلاح او نیست و عملاً کلاس قربانیِ گستاخی او می‌شود، چاره‌ای جز اخراج او نیست، ولی این آخرین چاره باید باشد. موفق باشید

20630
متن پرسش
با سلام مجدد: در خصوص پاسخ سوال 20625 منظورم تکمیل و رشد انسان کامل و دعا برای این امر در حال حاضر است. آنها که فعلا در قید حیات ظاهری دنیا نیستند منظور سوالم بود. آیا رشد پیامبر در حال حاضر با توجه به بینهایت بودن خدا در اسماء و صفات و انسان کامل که خلیفه او می باشد آیا این رشد ادامه دارد یا نه؟ و مفهوم صلوات بر پیامبر (ص) آیا درخواست از خدا بر ترفیع درجه آن جناب در نزد پروردگار است؟ منظور در زمان حیات آنها نبود. با تشکر از وقت و حوصله شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «صلوات بر پيامبر صلى الله عليه وآله؛ عامل قدسى‏ شدن روح» که بر روی سایت هست، عرض شده که هر اندازه امت پیامبر که پاره‌ی جان پیامبرند، رشد کنند برای آن حضرت ترفیع حاصل می‌شود و صلوات‌های امت نیز برای آن عزیزان موجب ترفیع، و برای ما عامل ارتباط روحیِ بیشتر با آن‌ها می‌شود. موفق باشید

20629
متن پرسش
سلام علیکم استاد: در خصوص جوابی که به سوال 20621 داده اید سوالی برایم پیش آمده و آن اینکه: پس با این حساب اینان توسط نویسندگان، به دروغ، حوادثی «ساختگی» را پیرامون شاه شجاع و شاه محمود و همسر حافظ و ....می ساختند و آنها را با اشعار حافظ تطبیق می دادند که تفکر زاهدمآبانه و سطحی خودشان را نسبت به اسلام باقی بگذارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همین‌طور است و اساساً یک پروژه بوده است تا شخصیت‌های فرهنگی جامعه را بدنام کنند و ملت را از میراث فرهنگی‌اش جدا نمایند. فراموش نکنید که مرحوم شهید مطهری برای نشان‌دادنِ افق تفکر حافظ، کتابی تحت عنوان «تماشاگهِ راز» را در جواب کسانی می‌نویسند که شخصیت حافظ را تقلیل می‌دهند. موفق باشید

20628
متن پرسش
با سلام: تعداد یاران خاص صاحب الزمان ۳۱۳ نفر است که با اوتاد و ابدال و رجال الغیب حدود ۸۰۰ نفر می شود. در حالی که تعداد عرفا نه شهدا فقط عرفا ممکن است خیلی بیشتر از آن باشد. ملاک گزینش در میان اولیا خدا چگونه است؟ چگونه می توان از یاران خاص آن حضرت بود؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً باید آن 313 نفر، صفات و شخصیت خاصی داشته باشند مثل شخصیت حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری. موفق باشید

20627
متن پرسش
با سلام: فرمودید خواب حجت نیست. پس چرا ائمه به ما دستور العمل برای دیدن خوابشان را داده اند؟ مگر نه این است که ارتباط با عالم غیب ابتدا از طریق خواب و سپس از طریق شهود است؟ اگر امیدوار به رد و بدل اطلاعات با عالم غیب نباشیم دینداری خسته کننده می شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در كتاب «شرح ده ‏نكته از معرفت‏ نفس» و نيز در تفسير آيه 42 سوره زمر بحث شده است، اگر به آن مباحث رجوع بفرماييد ملاحظه مى‏ كنيد اساساً نبايد براى خواب زاويه‏ اى اساسى در زندگى و در تجزيه و تحليل‏ هاى خود باز كنيد. قصّه‏ اى خدمتتان عرض كنم شايد تا حدّى به جواب سؤالتان نزديك شويد: متوكّل عباسى، تعبيركنندگان خواب و كاهن‏ هاى دربار را جمع كرده بود و با تهديد گفته بود بايد بگوييد: «من چند سال ديگر حكومت مى‏ كنم؟» اين بيچاره ‏ها از كجا بدانند؟! يكى از آنها با اطمينان كامل گفته بود: قربان! 33 سال ديگر حكومت مى ‏كنيد. متوكّل از او مى‏ پرسد از كجا مى‏ گويى؟ گفته بود: چون شما امشب 33 دُرّ را در خواب مى ‏بينيد. همه معبّرين از جواب قاطع او خيلى تعجب كردند كه چطور مى‏ شود با توجّه به علم تعبير خواب، چنين چيزى گفت. فردا صبح كه متوكل از خواب بيدار شده ‏بود به آن شخص گفته ‏بود: بارك‏ الله! تو راست گفتى من 33 دُرّ را خواب ديدم، پس حتماً 33 سال ديگر حكومت مى‏ كنم. بعداً معبّرين از همكار خود پرسيدند: از كجا گفتى؟ گفت: من به او القا كردم كه 33 دُرّ خواب مى ‏بينى، روحش 33 دُرّ را در حالت خواب در خيال خود ايجاد كرد، و هيچ‏ خبرى هم از ادامه حكومت 33 ساله او نيست. به همين ترتيب اگر كسى خيلى به خودش القا كند كه امام زمان (ع) را در خواب مى‏ بيند، ممكن است واقعاً در خواب ببيند. امّا چه كسى را در خواب ديده ‏است؟ آن امام زمان ساخته ذهن خودش را كه در بيدارى تصور مى‏ كرد و دوست مى‏ داشت كه در خواب هم ببيند.

بر روى چگونگى «خواب‏» وقت بگذاريد، اين همه روايت داريم كه خواب‏ حجّت‏ نيست. نمى‏ خواهم بگويم كه ممكن نيست درِ غيب در خواب به روى شما باز شود، آرى؛ گاهى ممكن است در منظر صورت خياليه شما، يك نور بَصَرى از امام (ع) براى شما ظاهر شود، ولى مى ‏خواهم بگويم: خود امام به ما ياد داده ‏اند كه خواب حجت‏ نيست. و شما حق نداريد براى خوابتان در تصميم‏ گيرى‏ هايتان زاويه بازكنيد. بايد متوجه باشيد كه خيالات رهزن است و ما را بازى مى ‏دهد، به طورى كه واقعاً خيالاتمان را مى ‏شنويم و فكر مى‏ كنيم از خارج صدايى شنيده ‏ايم و يا خيالاتمان را مى ‏بينيم و فكر مى ‏كنيم در بيرون داريم مى‏ بينيم، چون اگر كسى خود را در اين وادى‏ ها انداخت و مسير طبيعى را رها كرد، خيالاتش‏ آنقدر قوى مى‏ شود كه نمى‏ تواند بين بيرون و درون را تفكيك كند، حتى براى عزيزانى كه در صدق و صفا هستند چنين خطر و اشتباهاتى هست.

در مقدمه كتاب «آيةالحق» مرحوم حسين غفارى از قول حاج شيخ عباس قوچانى (وصى مرحوم سيد على ‏آقا قاضى (ره)) نقل مى ‏كنند كه يكى از افراد مشهور به كرامت به در منزل مرحوم قاضى آمد و گفت: من حالى داشتم كه تمام گياهان، خواص و آثار خود را به من نشان مى‏ دادند، مدتى است حجابى حاصل شده و ديگر به من نمى ‏نمايانند، از شما تقاضا دارم كه عنايتى بفرماييد تا آن حال به من بازگردد. مرحوم قاضى (ره) به او فرمود: دست من خالى است. او رفت و پس از زيارت عتبات، به نجف برگشت، يك روز كه جميع شاگردان نزد مرحوم قاضى گرد آمده بودند، در منزل ايشان آمد و از بيرون در، سرش را داخل نموده، گفت: آنچه را كه از شما مى‏ خواستم و به من نداديد، از حضرت صاحب‏ الأمر گرفتم و حضرت فرمود: به قاضى بگو بيايد نزد من، با او كارى دارم. مرحوم قاضى سر خود را بلند كرد و گفت: بگو قاضى نمى ‏آيد.

نويسنده در ادامه مى‏ گويد: اوّلًا ميان راه توحيد و طريق معرفت نفس كه روش تربيتى عرفاى بالله است با راه تقويت نفس كه شيوه ارباب رياضات و اصحاب مكاشفات و كرامات است، فرق هست. وقتى گفته مى ‏شود كه اصحاب كرامات و مكاشفات و رياضات به دنبال تقويت نفس هستند و نه عبور از آن، چه بسا به ذهن افرادِ خام، از كلمه تقويت نفس، خداى ناكرده اشتغال به امور لهو و لعب متبادر شده و از اين جهت انتساب بسيارى از بزرگانِ صاحب كرامت و دعاوى باطنى را به اين طريقه، غيرقابل قبول بشمارند، ولى خوب نظر كن كه فرد مذكور يكى از اصحاب مكاشفه بوده و در چاره ‏گشايى امور مادى و معنوى خلايق اشتهار داشته و حتى در اين سال‏هاى اخير، بعضى وى را در زمره عرفاى عظام شمرده، و عبرت بگير كه چنين شخصى غايت خواسته ‏اش كه عمر گرانبها را صرف آن كرده و از اين شهر به آن شهر و از اين امام به آن امام و از مرحوم قاضى تا صاحب‏ الأمر را مورد سؤال قرار داده، بازگشت حالى است از حالات نفس و قوايى از قواى باطن كه مثلًا بتواند كشف خواص دارويى گياهان بكند. و بدان كه لذّت بهره ‏مندى از اين قواى نفسانى و لذت استفاده و بروز كرامات، گاه آنچنان قوى است كه صدها برابر لذّات ظاهرى حسّى است و شخص واجد اين حالات ابداً نمى‏ تواند از آن‏ها عبور نمايد و البته با محمل‏ هاى كمك به خلق و دستگيرى و غيره، آن‏ها را براى خود توجيه مى ‏كند، ولى مهم اين است كه همه اين‏ها كمالات و آثار نفس است و هدف عرفان، فناى تمامى آثار و شوائب نفسانى از پايين ‏ترين درجات تا بالاترين مراحل آن، كه با نورانيت بسيار شديد توأم است.

ثانياً؛ بنگر به كلام قاضى كه به آسانى و سردى مى‏ گويد: دست ما خالى است، آرى نه دست او كه دل و جان او از هر گونه خواست و قواى منتسب به انّيَت نفس خالى است. ثالثاً؛ بنگر به گفتار آن شخص در اخذ خواست خود از امام زمان (ع) و پيام معاتبه ‏آميز از جانب حضرت به مرحوم قاضى كه به قاضى بگو: بيايد با او كار دارم، كه حكايت دارد كه آن شخص به زعم خود به شرف ملاقات امام عصر (ع) نائل شده و حضرت خواسته او را برآورده ساخته ‏اند و گفته‏ اند به قاضى هم بگو بيايد. و ديدى كه قاضى هم گفت: بگو قاضى نمى‏ آيد! كه اين جواب قاضى، نشان تشخيص قاضى است از سستى توهمات و دعاوى كثيره مدعيان ملاقات با امام زمان (ع). اين پاسخ قاضى يعنى امامِ زمان مورد ادعاى شما، چيزى جز امر خيالى و نفسانى و توهّمى و ساخته نفس شما يا شيطان نيست.

در ادامه مى‏ فرمايد: در محضر آيت‏الله‏ طهرانى (ره) به مناسبتى سخن از همين دعاوى مربوط به رؤيت حضرت صاحب‏ الأمر (ع) شد. ايشان از قول حضرت آقاى هاشم حدّاد مستقلًا يا از ايشان به نقل از حضرت آقاى قاضى (قدس‏سرهما). فرمودند كه «غالب اين ادعاهاى رؤيت در طول تاريخ به جز چند موردِ محدود و معدود، امور خيالى و نفسانى بوده و حداكثر از قبيل مكاشفات روحيه است كه صاحب آن‏ها آن را امر عينى و حقيقى مى‏ پندارد. مؤلف محترم از قول مرحوم آيت‏ الله قاضى نقل مى ‏كند كه شيخ احمد احسايى روزى به شاگردان خود گفت: من هر وقت به حرم مشرف مى ‏شوم به حضرت سلام مى‏ كنم، حضرت بلند جواب مى‏ دهند، به طورى ‏كه اگر شما هم آنجا باشيد مى‏ شنويد، يك‏ مرتبه با من بياييد تا بفهميد. روزى شاگردان وى به حرم مشرف شدند، شيخ سلام كرد، بعد رو كرد به شاگردان و گفت: جواب شنيديد؟ گفتند: نه! دومرتبه سلام كرد و گفت: شنيديد؟ گفتند: نه! پس شاگردان و خود او دانستند كه شيخ در اين موضوع اشتباه كرده است (صدايى را كه نفس خودش ايجاد كرده است، مى‏ شنيده و تصور مى ‏كرده آن صدا از خارج است)» نقل از كتاب آيةالحق، تأليف سيد محمد حسن قاضى، صفحات 100- 102. موفق باشید

20626
متن پرسش
سلام علیکم: استاد شما در کتاب تمدن زایی تان فرمودیده اید که علم از قطع واقعیات با حقیقت هاست که به دینی و غیردینی تقسیم می شود. این سوال پیش می آید که روش بدست آوردن آن حقیقتِ مطابق با واقعیت مورد نظر چیست؟ و اینکه از کجا بدانیم این واقعیت پیش روی ما، نظر به همان بُعدی از حقیقت دارد که مدنظر ماست؟ سوال دیگر اینکه مطالبی که ما در فلسفه اسلامی تحت عنوان معرفت شناسی مطرح می کنیم اشتراکاتی با فلسفه علم دارد ولی علی الظاهر نظری در این باره اظهار نشده. اگر شما بخواهید نظریه ای در بین مکاتب فلسفه علم به میان بگذارید کدام را انتخاب و یا اساساً چه نظری می دهید؟ باتشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همواره با نظر به «وجود» است که می‌توان واقعیات را، مظاهر وجود دید. و آن‌جا که موضوعِ «وجود» در میان نباشد متوجه بود که اعتباریات در صحنه است که ربطی به حقیقت ندارد 2- منظور شما از اشتراکاتِ معرفت‌شناسی با فلسفه‌ی علم را متوجه نشدم. موفق باشید

20625
متن پرسش
با سلام خدمت استاد ارجمند: در خصوص انسان کامل با توجه به بی نهایت بودن الله در جمیع اسماء و صفات آیا انسان کامل که به قرب خدا رسیده باشد هم دایما در حال رشد است یعنی کامل و کاملتر خواهد شد؟ آیا صلوات مفهومش دعا برای تکمیل انسان کامل است؟ اگر چنین است مفهوم این کمال چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نسبتی بین مقام انسان کامل و شخص او هست. امامان با عبادات خود بر عصمت خود پایدار می‌مانند و کمال آن‌ها، پایداری بر عصمت است. آنان استغفار مى‏ كنند تا با نورى كه نصيب آن‏ها مى ‏شود، گناه سراغشان نيايد. يعنى استغفار آن‏ها براى دفع گناه است‏ (استغفارٌ لِلدَّفع) و استغفار بقيه‏ ى مؤمنين براى رفع گناهانى است كه مرتكب شده ‏اند (استغفارٌ لِلرَّفع‏). در هر صورت اميال نفس امّاره مثل ساير انسان‏ها در امام هست، امام با نور يقين و همّت بلندِ خود آن‏ها را زير پا مى‏ گذارد، كمال امام آن است كه توانسته است عصمت خود را حفظ كند و همين كه در تمام طول عمر عصمت خود را نگه مى‏ دارد و در مقابل اميال نفس امّاره‏ ى بشرى خود كوتاهى نمى‏ كند به تكامل لازمِ خود مى‏ رسد. موفق باشید   

20624
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد دلیل عقلی اینکه عرفا و حکماء می گویند اسماء الله مظهر می خواهند چیست؟ مثلا می گویند ولی از اسماءالله و مظهر می خواهند اگر اسماء الهی مظهر نداشته باشند چه محذور عقلی پیش می آید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود اسماء الهی بدون مظهر، مثل آن است که شما اسمِ حیّ را بدون مظهر بخواهید ملاقات کنید که مسلّم با مفهومِ آن تنها روبه‌رو می‌شوید. ولی در موجودِ زنده آن موجود زنده، آینه‌ای می‌شود تا با خود اسم حیّ ارتباط پیدا کنید. موفق باشید

20622
متن پرسش
با سلام: در حدیثی از امام صادق (ع) دستورالعملی برای دیدن رویای ائمه ذکر شده است. بنده آن را اجرا کردم. با اینکه مدتی است در حال تزکیه و خواندن نوافل و... هستم نیت کرده بودم امام زمان (عج) را ببینم اما ندیدم. اما خواب حضرت خضر (ع) را به صورتی که مانند رویاهای ساخته ی نفس و مبهم بود دیدم. به نظر جنابعالی ایراد از کجا بوده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد بنده ورودی ندارم زیرا اولاً: ائمه به ما فرموده‌اند که خواب، حجّت نیست. ثانیاً: مگر سخنان آن بزرگان، بهترین ارتباط با آن‌ها نیست، که به دنبال ارتباط با آن‌ها در خواب باشیم؟!! موفق باشید

20621
متن پرسش
سلام علیکم استاد: داشتم از یک منبعی شرح غزلیات حافظ را می خواندم که دیدم هر کدام از غزلیات حافظ متناسب با دستگاه خلافت آن زمان بوده و هر کدام از ابیات آن را دقیقا مطابق با اتفاقات آن زمان شرح می داد و در شرح هیچ کدام از غزل ها اصلا خبری از عشق و مطالب عرفانی نبود. مثلا جایی که دارد از دوری معشوق حرف می زند منظورش دوری از شاه آن زمان بوده. (عشق به خدا کیلویی چند!) حال سوال من اینجاست که اگر حافظ متناسب با دستگاه خلافت آن زمان صحبت می کرده پس ببخشید ما سر کاریم بیاییم از اشعار حافظ برداشت عرفانی کنیم؟ در حالی اصلا مقصود حافظ این نبوده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حافظ در زمانه‌ای به صحنه آمد که تحجر و سطحی‌نگری، اسلام را گرفتار زاهدانِ تنگ‌نظر کرده بود و بدین لحاظ سعی در مبارزه با آن‌ها را شروع کرد و بدین لحاظ آنان نیز مقابله با او را با انواع تهمت‌ها و تحریف‌ها به‌خصوص به دستِ نویسندگان درباریِ دیروز و روشنفکرانِ سطحی امروز بر او نثار کردند در آن حدّ که که در این اواخر در زمان شاه پهلوی شایع کردند بیت اولِ غزل اولِ دیوانِ او که می‌گوید: «الا یا ایّها الساقی، ادرکأساً و ناولها» از یزید است. علامه قزوینی می‌فرماید تمام اشعاری که مربوط به یزید بود حتی آن‌هایی که منسوب به یزید بود را بررسی کردم، ابداً چنین بیتی در آن‌ها یافت نشد. بهترین نگاه به حافظ مربوط به کسانی است که زبان عرفانی او را درک می‌کنند مثل نگاه به مولوی و سایر عرفا. موفق باشید

20620
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: وقتتون بخیر. امیدوارم در کمال صحت و سلامت باشین، استاد اینکه در سوره احزاب توصیه به ذکر کثیر و تسبیح هر صبح و شام شده، بهترین ذکر و بهترین تسبیح که میتونیم به اون مداوت داشته باشیم کدوم هست؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ذکر کثیر، بیشتر به معنای آن است که انسان دائم در هر اموری متوجه‌ی حضور حضرت حق باشد. آری! به ما فرموده‌اند «سیّدالکلام» ذکرِ «لا إله إلاّ اللّه» است که آن به جای خود بسیار ارزشمند است و «سبحان‌ اللّه» نیز جای خود را دارد. موفق باشید

20619
متن پرسش
باسمه تعالی سلام استاد گرانقدرم: محرم که میشه هنوز به صفر نرسیده دلم تو حال و هوای پیاده روی اربعین و اینکه بنده توفیق حضور ندارم، مجردم و از طرف والدینم اجازه حضور پیدا نمی کنم، نمیدونم شایدم مشکل از این بنده گناهکار است که خدا رزقم نمیکنه، خلاصه تو این چند روزی که شما و اساتید دیگه و دوستان دیگه نیستن نزدیکه که ما جامونده ها دق کنیم اصلا دلم نمیخواد تلویزیون روشن کنم، معنی یوم الحسرت رو واقعا میچشم، میشه بفرمایید خدا با ما چه برخوردی میکنه و رزق ما چی میشه؟ ما چه نصیبی میتونم داشته باشیم؟ لطف کنید چند قدمی هم به نیابت این بنده حقیر بردارید. خیلی خیلی التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده و همه‌ی زوّار و خدّام دعاگوی امثال شما هستند. قضیه‌ی طرفی که دیر به نماز جماعت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را شنیده‌اید؛ که وقتی به مسجد رسید که دید نماز تمام شده و نمازگزاران در حالِ خارج‌شدن از مسجدند، یک‌مرتبه از عمق جانش ندا کرد: «آخ». یکی از نمازگزاران که اهل معنا بود گفت حاضرم ثواب نمازهایم از آنِ تو باشد و ثوابِ آخِ تو برای من. امیدوارم ثواب «آخ»ِ جنابعالی برای ما و شما باشد و ثواب پیاده‌روی ما نیز. موفق باشید 

20618
متن پرسش
ضمن عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرانقدر: سوالی پیرامون تجرد نفس دارم. اگر روح را جسمی لطیف در نظر بگیریم چه اشکالاتی پدید می آید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث از موجودی است که از حیطه‌ی زمان و مکان بیرون است و اگر آن را جسم لطیف تصور کنیم در هر صورت مکان‌مندی و زمان‌بندیِ آن پا برجا است. موفق باشید

20616
متن پرسش
سلام علیکم: دو مطلب اخیرا حضرتعالی مطرح کردید که نگران کننده است. از همه توقع انحراف داشتیم الا شما. یک تنزیه خلیفه ثانی و دو تشبیه روحانی بدیشان. جایگاه خلیفه برای شیعه همیشه روشن بوده حسب فرموده یکی از علمای بزرگ شهر ما وضعیتش حتی از شیطان نیز بدتر است بحث تقیه فقط در حد لعن علنی نکردن است نه این که به حوزه اعتقادات هم تسری کند و در زمینه روایاتی که در مورد کفر ایشان وارد شده و شما گفتید با روایات دیگر تعارض می یابد و نباید قبول کرد واقعا شما چه دانش روایی و اصولی دارید که وارد این مسائل دقیقه می شوید؟ شما دلیل معمم نشدن خود را نداشتن دانش فقهی می دانید چگونه وارد تفقه در این مسائل می شوید نمی دانم. در صورتی که واضح است اسلام کسی که با زهرای اطهر آن کرد که کرد و رسول را هذیان گو خواند در چه وضعیست. در مورد آقای روحانی هم فوقش ایشان انقلاب را به گونه ای متفاوت از شما می اندیشد واقعا جفای بزرگی در حقش کردید. اصلا تفسیر خود شما از انقلاب را که گفته صحیح است وقتی امام راحل فرمودند با سینما مخالف نیستم با فحشا مخالفم یعنی خط بطلان بر جریان هایدگری و فردیدی ها چون تز شما اینست که با سینما مخالفیم و استفاده کنونی از آن اکل میته است. عصمنا الله من الزلل لطفا حتما در سایت بگذارید ولو با سانسور بخشهایی از سوال تا روشنگری نسبت به شما صورت بگیرد که در قالب انقلابی گری با اندیشه های هایدگر هیتلری و فردید چگونه انقلاب را مسخ می کنید؟ جسارت مرا ببخشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد خلفا به معنای عدم اطاعت از پیامبر هیچ بحثی نیست. فکر نمی‌کنم جسارتی که خلیفه دوم به حضرت زهرای مرضیه «سلام‌اللّه‌علیها» کرد، کس دیگری حاضر باشد چنین بکند. ولی بحث دیگری در میان است و آن آیا اینان به گمان خودشان به وَحیی که بر پیامبر و پیامبران قبلی می‌شد، اعتقاد و ایمان داشتند؟ و یا منافقانه عمل می‌کردند، بدین معنا که اساساً نه وَحی را پذیرفته بودند و نه نبوتِ رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را . آیه‌ی 60 سوره‌ی نساء می‌فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً» که در این آیه نظر به کسانی دارد که از یک طرف گمان می‌کنند به وحی الهی ایمان دارند و از طرف دیگر داوری‌ها را به طاغوت ارجاع می‌دهند، با این‌که امر شده‌اند که به طاغوت کفر بورزند. می‌فرماید شیطان در تلاش است که اینان را گمراه کند، آن‌هم گمراهیِ شدیدی. و در آیه‌ی بعدی بحث این‌که منافقین در این جریان فعال‌اند را به میان می‌کشد، نه آن‌که آنان را منافق بداند. و به نظر ما خلفا از این جنس‌اند که در عین پذیرفتن نبوتِ نبی، اطاعت از او را قبول ندارند.

در مورد نگاه هایدگر، اگر مطالعاتی داشتید ایشان را در کنار هیتلر قرار نمی‌دادید و از جناب فردید که همه‌ی تلاش اوست تا انقلاب اسلامی را با زبان تفکر فلسفی معنا کند، بد نمی‌گفتید. که البته بحث آن طولانی است و به نظرم فضای صحبت چون فضایِ مراء و جدال است، بهتر است که بنده ورود نداشته باشم. بحث نسبتاً مفصلی تحت عنوان «محکمات و متشابهات فردید» داشته‌ام که در قسمت «یادداشت ویژه» سایت می‌توانید آن را دنبال کنید. آیا از اطلاعاتِ عرفانیِ جناب فردید و علمِ «شرح الأسمایی» او آگاهی دارید؟ کتاب «حکمت اُنسی» مرحوم معارف در این مورد، راهنمای خوبی است. موفق باشید

20615
متن پرسش
با سلام خدمت استاد توانا: سوال بنده از شما این است که چگونه می توان از طریق عقلی اثبات کرد که ما علاوه بر بعد جسمانی، بعد روحانی هم داریم؟ به عبارت دیگر اثبات کرد که علاوه بر جسم، وجود مجردی داریم که حیات جسمی ما به آن وابسته است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح آن عرایضی در این مورد شده است. خوب است به آن رجوع شود. یا اگر به طور مفصل‌تر خواستید به شرح صوتی 75 جلسه‌ای کتاب «معاد» که هر دو کتاب و شرح ده نکته بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

20614
متن پرسش
با سلام: در یکی از جلسات اخیر مطلب بسیار عجیبی فرمودید و آن آموزش مکاسب توسط بانوان در سالها پیش بود. 1. سند این مطلب را خواستارم. 2. به نظر می رسد آن یک مورد خاص بوده و اصلا عمومیت نداشته و مقصود از مکاسب هم لابد مطالب باب معاملات رساله بوده نه اینکه کتاب مکاسب انصاری را تدریس می کرده است. 3. این مطلب از واضحات است که سواد آموزی را رضاشاه و محمدرضا در کشور ترویج دادند و اگر آن مطلب شما صحت دارد چرا بعد از انقلاب شاهد آموزش مکاسب توسط مادران نیستیم چه مانعی وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1. آیت اللّه جوادی در یکی از جلسات تفسیر خود از قول مرحوم فاضل تونی که در مدرسه‌ی صدر درس می‌خواندند، این را فرمودند 2- طوری آن سخن را می‌گفتند که گویا از مورد خاص بیشتر بوده است 3- وقتی نحوه‌ی آموزشی مدرسه‌ای به شکل مدرن آن به میان آمد، آن نحوه‌ی آموزش که در مکتب و مکتب‌خانه بود و در آن فضا به کتاب‌هایی مثل رسائل و مکاسب توجه می‌شد، به حاشیه رفت. به همین جهت هست که شما می‌بینید در اصفهان به راحتی نه‌تنها امثال حاجیه خانم امین تربیت می‌شوند، بلکه ایشان در هفته چندین جلسه‌ی درس داشتند. موفق باشید       

20613
متن پرسش
درود محضر استاد گرانقدر طاهرزاده: سوالی در مورد مساله اذهان دیگر پرسیدم حضرتعالی بیان کردید که اطلاعاتی در این زمینه ندارید سوال این است که بالاخره ما پاسخ این سوالات را در کجا و از که بیابیم ظاهرا باید دست به دامان فلسفه غرب شد لکن احساس من اینست که این فلسفه از پس شکاکیت برنمی آید و فلسفه اسلامی هم که چندان وارد این مسائل نمی شود و با گفتن اینکه مساله بدیهی است صورت مساله را پاک می کند چند سال پیش در پاسخ سوالم بدین مضمون فرمودید بر سر در فلسفه نوشته اند هر کس مساله شک خویش را حل نکرده وارد نشود اما اگر فلسفه ما بعد الشک است 1. چه علمی متکفل ماقبل است؟ 2. سخن افلاطون چگونه توجیه می شود که فلسفه با حیرت آغاز می گردد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً این‌طور جواب داده شد: باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه‌ی آن نکته‌ی مهم از افلاطون هستید، که حیرت یعنی توجه به امر واقع و توجه به اضلاع گوناگون آن؛ ولی موضوعی که مطرح می‌فرمایید اصلاً چیزی نیست که قابل تفکر باشد، یک توهّم است که هیچ‌وقت یک خردمند، ذهن خود را مشغول آن نمی‌کند تا از اندیشیدن که اندیشدن به امر واقع است، محروم شود. موفق باشید

20612
متن پرسش
با سلام: حضرتعالی در کتاب چه نیاز به نبی ص 74 فرمودید هرگز ممکن نیست مجتهدی عملی را حرام بداند و لکن دیگری واجب یک سوال و دو مثال نقض دارم واقعا شما آرای همه مجتهدین را فصح کردید و به این نتیجه رسیدید؟ دو مثال نقض 1. آقای بهجت بقای بر تقلید میت را اگر اعلم باشد واجب می دانند ولی آیت الله سید صادق روحانی بقای بر میت را جایز نمی دانند و در پاسخ به استفتایی جایز نیست را به معنای حرام بودن معنا می کنند رجوع کنید به سایت ایشان بخش استفتائات شرعی قسمت تقلید. 2. بحث نماز جمعه در زمان غیبت امام زمان (عج) که از قول حرمت تا واجب تعیینی در برمی گیرد نگاه کنید به سایت ویکی فقه و یا http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/2691/6563/76322/%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D8%BA%DB%8C%D8%A8%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%B0%D8%A7%D9%87%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید بحث در آن‌جا بر روی مبانی است که اگر به مبانی آن‌ها نظر کنیم می‌بینیم این‌طور نیست که در فهم مبانی در مقابل هم باشند، هرچند ممکن است در مصداق، متفاوت تطبیق کنند که این به اصطلاح، خطای در تطبیق گفته می‌شود و از طرفی بحث در «بالجمله» است و نه در «فی‌الجمله». موفق باشید

20611
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی: این مطلب تأمل برانگیز از کانال بسیار وزین اقتصاد سیاسی، در مورد شرایط اقتصادی و سیاسی کشور را گفتم با حضرت عالی و کاربران سایت در میان بگذارم. از زاویه نگاه حکمی تاریخی ما دلالت های جالبی دارد! چیزی به نام انقلاب یا معجزه ای که در آن زندگی می کنیم و متوجه نیستیم! [Forwarded from اقتصاد سياسى] ديگ زودپز كشور ايران تقريبا ركورد دار بيشترين نسبت زيان انتظاري در ترازنامه بانك ها به توليد ناخالص ملي است. نمونه هاي هم رده تقريبا همه با تغيير يا تنش در حاكميت مواجه بوده اند. اما هنوز حدود اين بحران از مطالبات موسسات غير مجاز بيشتر نشده!! باز دستكم در ده سال گذشته كانال هاي انتقال ارز هيچ كشوري با آن شدتي كه كانال هاي انتقال ارز ايران از زمستان ٩٥ تا كنون تخريب شده، مورد هجمه قرار نگرفته است، اما با اين وجود هنوز هم حد افزايش نرخ ارز زياد نيست!! باز در هيچ كشور نفتي اي حدود بدهي دولت تا اين حد زياد نيست. تازه دولتي كه دسترسي درست و درماني هم به پول نفت ندارد. بودجه دولت ٦٠ هزار ميليارد تومان كسري واضح دارد اما ورشكسته نيست!! چه چيزي اين همه عامل ريسك مهيب را سر جاي خود نگه داشته و مانع از انفجار شده؟ چه عاملي اين حد از عوامل بي ثبات ساز اقتصادي را كنترل كرده و مانع از نابودي همه چيز شده؟ چه بسيار دولت ها كه با يكي از اين بحران ها يا تغيير حاكميت داده اند يا تغيير جغرافيا يا ناچار از دادن امتيازهاي بسيار بزرگ شده اند. وضع ما درست مثل آب در حال غليان با دماي بالاي صد درجه است كه داخل ديگ زودپز به هم مي پيچد ولي از بيرون قوت ديگ زودپز مانع از انفجار است. دماي آب دهها درجه هم بالاتر برود شايد ديگ زودپز بتواند مانع انفجار شود. من اسم اين ديگ زودپز را state مي گذارم. چنان كه ديگراني هم پيش از من چنين كرده اند. هر چيزي كه باعث روائي ولو نسبي حكمراني رييس جمهور از پاستور بر مرز سيستان مي شود، هر چيزي كه باعث مي شود من تهراني و ترك تبريز و بلوچ زابل با تقريب خوبي خود را ايراني محسوب كنيم state است. State يعني آن سپاهي كه جانش را گذاشت تا داعش به صحن علني مجلس نرسد. State يعني آن مدير عالي رتبه بانك مركزي كه ٥ سال است مرخصي نرفته و روي سيستمي كه خودش خلق كرده قوز كرده تا نرخ ارز از دست نرود و تجربه ٩١ تكرار نشود. State يعني آن مدير وزارت نفت كه در ايام تحريم واقعا له شد تا فروش نفت از آستانه ٨٠٠ هزار تا پايين تر نيايد و حالا هيچ كس حتي اسمش را نمي داند. State يعني آن ايراني كه حاضر است در حلب بجنگد تا صحنه هجوم هزاران داعشي از جلولا به سمت مرز ايران تكرار نشود. كاتسا state را هدف گرفته. اين بار نوبت قطره هاي آب است كه از ديگ زودپز دفاع كنند. شدني است؟ شايد! لينك كانال اقتصاد سياسي https://telegram.me/eghtesadsiasi
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده همین‌طور است که روحی و عزمی در مردم ما هست جهت حفظ اسلام، که معادلات اقتصادی و مشکلات آن هرچند آزاردهند است، ولی به این منجر نمی‌شود که دشمن به اهداف خود برسد. شاید إن‌شاءاللّه با روحی که در متن انقلاب اسلامی نهفته است، ما بتوانیم اساساً در فضای اقتصادیِ دیگری که مناسب اهداف انقلاب اسلامی است، وارد شویم. موفق باشید  

20610
متن پرسش
عرض سلام خدمت استاد گرامي: با عرض پوزش مطلبي خواندم در مورد حدوث اسما از آيت الله رضوي که در زير مي آورم. به نظرم با آنچه که ما از معارف فهميده ايم مطابقت ندارد ولي توان نقد آن رو ندارم اگر ممکن است استاد محترم توضيحي درباره آن بدهند: در کتاب کافی به این باب «باب حدوث اسماء» توجه فرمائید یعنی اسامی خدا حادث هستند؛ پرسش این است «آیا اسم های خدا مانند خود خدا ازلی هستند یا حادث و پدیده هستند؟» آیا تا خدا بوده اسم های قادر، عادل، خالق، رحمان، رحیم، موجد، مبدع، مبدء، منشئ و ... نیز بوده اند؟ مرحوم کلینی در عنوان این باب می گوید: اسامی خدا همگی پدیده اند این اسم ها همگی بعدها پدید شده اند، ازلی نیستند. باید بدانیم: خداوند «صفت» ندارد: نهج البلاغه خطبه اول: اوّل الدّين معرفته، وکمال معرفته التّصديق به، و کمال التّصديق به توحيده، و کمال توحيده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه، لشهادة کل صفة انّها غيرالموصوف، فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثنّاه، و من ثنّاه فقد جزّأه، و ... و نیز حدیث سوم از همان باب و در منابع دیگر. و از جانب دیگر می دانیم که همان صفات که برای خدا می شماریم اسم های خدا هستند مثلاً قادر هم صفت خدا است هم اسم خدا و همین طور خالق، عادل، رحمان و... بنابراین خدا نه اسم دارد و نه صفت. حال که خدا نه اسم دارد نه صفت پس این همه اسامی و صفات چیست که برای خدا می شماریم و در قرآن نیز آمده اند؟ در حدیث دوم از همین باب می فرماید نام گذاری و انتخاب این اسماء برای خدا، به خاطر این است که انسان نمی تواند بدون اسم و صفت رابطه برقرار کند یعنی وجود این اسماء به خاطر «عجز انسان» است و گرنه خدا نه اسم دارد و نه صفت. این که می گوییم خدا عالم است یعنی «جهل به او راه ندارد»، خدا قادر است یعنی عاجز نیست، و هر اسم یا صفت خدا برای نفی یک نقص از خدا می باشد. نام ها و اسامی دیگر اشیاء همگی یک صفت را بر مسمّای شان اثبات می کنند: درخت، صفت درخت بودن را به آن گیاه اثبات می کند، حیوان صفت حیوانیت را بر آن موجود اثبات می کند. و همین طور است همۀ اسم های جنس، نوع، قسم و اسم های اعلام. اما اسامی و صفات خدا هیچ صفتی را برای خدا اثبات نمی کنند بلکه هر کدام یک نقصی را از خدا نفی می کنند. این است فرق مهم اسم خدا با اسم مخلوق. یعنی در واقع نه اسمی برای خدا قائل هستیم و نه صفتی. بنابر این این اسم ها و صفت ها وقتی پدید آمده اند که انسان پدید آمده است تا اولاً انسان بتواند با خدای خویش رابطه برقرار کند زیرا انسان با چیزی که بی نام باشد نمی تواند رابطه برقرار کند و اساساً نمی تواند درباره آن فکر کند. ثانیاً: انسان بتواند به وسیله آن اسامی و صفات نواقصی را از ذات خداوند نفی و سلب کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظر داشته باشید که حضرت حق در قرآن می‌فرماید: «له الاسماء الحسنی فدعوها بها» یعنی در رجوع به حضرت حق، متوجه باشید که او دارای اسماء حسنا و کمالاتی است که باید شما در رجوع به حضرت حق، رجوع به آن اسماء که در مظاهر جلوه کرده است، داشته باشید وگرنه خدای شما، خدایِ مفهومی و انتزاعی خواهد بود. می‌ماند که آیا اسماء حسنا به طور منفصل و جداگانه در خدا هست؟ مسلّم نه. زیرا با مقام احدیت او نمی‌خواند. لذا فراموش نکنید که این‌جا وحدت بین ذات و صفات مطرح است. در عین آن‌که در او هیچ دوگانگی و چندگانگی نیست، عین علم و قدرت است و این توحید دقیقی است. آری! همان‌طور که عرفا می‌فرمایند صفات حضرت حق نسبت به مخلوقات، حادث‌اند یعنی با مخلوقی که حادث است، آن مخلوق حادث می‌شود ولی نه در مقام ذات که قدیم‌اند به قدیم‌بودنِ ذات. مثل قوه‌ی بینایی که در شما به شما هست، ولی در چشم به بیناییِ چشم است، وقتی چیزی را ببیند. با توجه به این امور، نمی‌توان گفت صفات پروردگار تنها برای نفیِ نقص خداوند است و این در صورتی است که بتوانیم وحدت ذات و صفات را درک کنیم که او در عین آن‌که عین علم است، عین حیات است. در اصطلاحِ حکمت متعالیه این بحث را تحت عنوان «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء و لیس بشئی منها» مطرح می‌شود. و بنده عرایضی در این رابطه در شرح تفسیر سوره‌ی حمد امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» داشته‌ام. می‌توانید به صوت آن مباحث رجوع فرمایید. موفق باشید

نمایش چاپی