بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
36134
متن پرسش

سلام خدمت استاد گرامی: در ذیل بحث های گذشته و درک حضور ما در نیهیلیسم مطلبی مد نظرم بود که خدمتتان بیان می کنم: هستی در هر دوری ظهوری دارد و از طرفی بشر با نیهیلیسم یا نیست انگاری مواجه شده است، حال اگر نیهیلیسم به عنوان یک اتفاق تاریخی مدنظر قرار گیرد، جایگاه نیهیلیسم در مواجهه با هستی چیست؟ به نظر می رسد که نیهیلیسم امری مقابل هستی نیست که مثل تقابل عدم و هستی باشد بلکه باید آن را ظهور خود هستی ببینیم، آنگاه اگر نیهیلیسم را هستی ببینیم دیگر نمی توانیم آن را امری شر مورد نظر قرار دهیم بلکه خود نیهیلیسم امری مقدس و برترین ظهور هستی در کل ادوار تاریخ بشریت تاکنون باید دانست. این نیهیلیسم چیست؟ آیا چیزی به معنای نفی همه الهه ها و نفی تمام تقدس هاست؟ اگر نیچه در نیهیلیسم متوجه مرگ خدا که مقدس ترین حقیقت تاریخ بشریت بوده است و در هیچ دوره ای از تاریخ نفی مطلق نشده، گشته است، آیا متوجه نشده که هستی به صورت نیهیلیسم ظاهر گشته است؟ نیهیلیسم قرار است تمام مقدسات را که برای بشر تقدس یافته بی تقدس کند و مگر نه آنکه تا زمانی که الهه ها نفی نگردند الله به ظهور در نخواهد آمد. تاریخ ما گرفتار تقدس هایی بود که باید نفی می گشتند حتی اگر این مقدس خدا و انبیاء بودند و غرب با مواجهه ای که با هستی داشت مرگ همه مقدسات را رقم زد زیرا تمام تاریخ غرب جدید نیهیلیستی است و با نیچه به ظهور تام رسید و آخرین مقدس خودش هست که با شکاکیت رو به اضمحلال و رفتن است. اگر انقلاب اسلامی در تاریخ نیهیلیستی ظهور کرده است نباید همان حقیقتی دید که آمده تا نیهیلیسم تاریخ غرب باشد و مهر پایانی باشد بر آخرین مقدس تاریخ ما که امروز به صورت تکنیک به ظهور در آمده و غرب آن را به گشتل در آورده است. به نظر انقلاب اسلامی ادامه تاریخ نیهیلیستی است اما نیهیلیستی که باید آخرین مقدس را برای همیشه از مسیر حذف کند، البته باید باز متوجه بود که نیهیلیست نیستی نیست، بلکه ظهوری از هستی و وجود است، و انسان امروز درون روح این تاریخ حاضر است و بیرون از آن نیست لذا نمی توان انقلاب اسلامی را بیرون از تاریخ نیهیلیستی نگاه کرد. بنده نمی توانم نیهیلیسم را نعمت و رحمت هستی نبینم بلکه بزرگترین اتفاق برای ظهور اسم الله است زیرا الله بدون نفی تمام الهه ها و خدایان ناقص به ظهور در نخواهد آمد و این آخرین دور از تاریخ بشر است که بشر به نهایی ترین و بالاترین نقطه تاریخی دست یافته است و آن همان نیهیلیسم مقدس است که خبر از ظهور هستی مطلق می دهد. زیباترین اتفاق تمام ادوار تاریخی بشر رقم خورده است، در نیست انگاری «ما رأیت الا جمیلا» به ظهور خواهد آمد، در نیستی باید هستی را یافت که: در نومیدی بسی امید است / پایان شب سیه سپید است. در مورد شریعت نیز باید متذکر شوم که شریعت اگر نسبتی با حقیقت تاریخی برقرار نکند و شخص متوجه نشود که این شریعت بی نسبت با روح تاریخی است که حقیقت زمانه ماست آنگاه دچار روزمرگی و درد نیست انگاری می گردد و بزرگترین ریای تاریخی همین انجام شریعت بی نسبت با زمانه است لذا یا فرد بر همین مبنا ادامه می دهد و در نیهیلیسم سرگردان خود باقی می ماند و یا اینکه از شریعت جدا می گردد، و چه بد است شریعتی که نتوانسته نسبتی با روح حقیقت تاریخی خود برقرار کند، انسانی به ظاهر متدین ولی پوچ و بی معنا و بی نسبت با تاریخ خود، آنچه که امروز در جامعه متدین بی نسبت با انقلاب اسلامی می توان مشاهده نمود. تنها شریعتی که در این تاریخ می توان با حقیقت مرتبط گردد که نسبت خود را با انقلاب اسلامی پیدا کرده باشد، زیرا انقلاب اسلامی حقیقی ترین حقیقت تاریخی است که نیهیلیسم مقدس را به ظهور در آورده تا به هستی مطلق ما را هدایت کند، نیهیلیستی که نفی آمریکا و اسرائیل و تمام جهان کفر و باطل و مقدسات دروغین و حتی شیعه و شریعت جداشده از انقلاب است. آری بدون انقلاب اسلامی راهی نه به شریعت است نه راهی برای نجات از نیهیلیسم زمانه و نه راهی برای شیرین شدن تاریخ نیهیلیستی. به راستی که شریعت بدون حقیقت زمانه بزرگترین ریای تاریخی است، و در تاریخ انقلاب اسلامی زندگی کردن شیرین ترین نیهیلیسم زمانه است، که هرگز ناامیدی در آن راه ندارد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با پدیده نیست‌انگاری، باید موضوع را در تاریخی که با سوبژه‌شدنِ انسان برای خودش پیش آمده، دنبال کرد از آن جهت که با نوعی خودبنیادی، عملاً انسان آن‌طور خود را معنا کرد که خودش جوابگوی خودش می‌باشد و این‌جا بود که آرام‌آرام موضوع احساس خلأ امور قدسی برای بشر جدید پیدا شد و نیچه به خوبی متوجه این امر گشت که با سوبژه‌شدنِ انسان، انسان حتماً گرفتار نیست انگاری می‌گردد. در این‌جا بنا نیست نسبت به ظرفیت گسترده انسان نادیده گرفته شود، بلکه توجه به این امر که این ظرفیت با روحیه خودبنیادی به کجا می‌کشد، آن نوع از هوشیاری است که نیچه به خوبی متوجه آن شد و اگر به عنوان تقدیر زمانه از آن یاد می‌شود به معنای آن نیست که درک چنین تاریخی، جبرِ تاریخی را پیش می‌آورد بلکه برعکس، انقلاب اسلامی حامل روحی است نسبت به درک همین نیهیلیسم تا بتواند جواب روح بشر جدید را با هرچه قدسی‌شدنِ او در همه ابعاد بدهد به همان معنای به ظهورآوردنِ همه نسبت‌های انسان نسبت به خود و نسبت به جهان به معنای «دازاینِ» هایدگر. در این‌جا است که باید به هایدگر فکر کرد که به جای پذیرفتن و تسلیم نیست‌انگاری، متذکر حضور آن است یعنی عملاً تصدیقی در میان نیست، بلکه فهمِ آن هنر فیلسوف است و مسلّماً انسان، طالب نوعی «بودن» و اگزیستانسی است که سراسر وجود او ذیل تاریخی که در آن حاضر است، وجود خود را احساس کند. این‌جا است که باید بین فهمِ نیهیلیسم و یا تسلیم‌شدن نسبت به آن تفکیک کرد. جناب حاج آقا نجات‌بخش نکته‌ای تحت عنوان «مسئله نیهیلیسم و خودآگاهی به حوالت تاریخی عصر جدید»
https://eitaa.com/soha_sima/2902 فرموده‌اند که خوب است به آن نیز توجه شود. موفق باشید   

 

36132
متن پرسش

با سلام: در روایات داریم خطرناک ترین چیز برای مومنان صدای پای مریدان آنهاست از پشت سرشان! حال سوالی دارم، در فیلمی از استاد عرفان سید عبدالکریم کشمیری دیدم آقا دستشان را می‌دادند تا دیگران ببوسند، توجیه این عمل چیست؟ و می‌دانم که: کار پاکان را قیاس از خود نباید بگیرم اما آیا این موضع تهمتی نیست که باید از آن پرهیز شود؟ آیا برداشت عوام از این جور صحنه های دست بوسی علماء، حظ نفس و امثالها نیست؟ استاد دعا بفرمایید عاقبت بخیر شویم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل قضیه که این عزیزان اجازه می‌دهند دستشان بوسیده شود؛ مربوط به عدم بخل است از آن جهت که اگر اهل دلی احساس کرد افراد از طریق ارتباط با آن‌ها و یا دست‌بوسی، به صفایی و به معنویتی می‌رسد، نمی‌خواهند بخل بورزند. ولی از آن جهت که در سال‌های اخیر، درست فهم نشد و انعکاس خوبی نداشت، آرام‌آرام حضرت امام و سپس رهبر معظم انقلاب از این امر خودداری کردند. موفق باشید

36131
متن پرسش

گویا باز هم بانگ عاشقی در دلم نواخته شده! اما این‌بار از جنس متفاوت و اتفاقا واقعی ترش است! آن من آنقدر دور است که نگاهش هم نمی کنم جز دیوانه ای که در غزه زاده شده و در مسجد الاقصی اذان به گوش خود شنیده و در میان نسیم های تاریکی طوفان روشنایی را حالا پس از سال ها گمشدگی یافته هیچ قابل رویت نیست. روزمرگی برایم حال باطل تر از هر نشان نایافتنی است. حتی ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم برایم نشانی از فلسطین دارند و خواب و خوراک و روز و شب شده پرچم حق نشان و فریاد های الله اکبر قسام. می دانم که اگر همین روز ها غزه را ملاقات نکنم قلبم از این دیوانه تر می شوم اما همه اش به فدای عشق به فدای مقاومت #فلسطین #لبیک_یا_قسام

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم می‌توان با نظر به موارد زیر، معنی بودن در امروز و فردا و فرداها را در دل این شهادت‌ها پیدا کرد.
۱. زمان‌شناسی به این معنا است که بفهمیم با نظر به شرایطی که در آن هستیم، خداوند در تاریخی که در پیش رو داریم؛ چه اراده‌ای کرده است و این همان «بصیرت تاریخی» یا «زمان‌شناسی» است که امام صادق «علیه‌السلام» در باره‌اش می‌فرمایند: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ بَصِيراً بِزَمَانِهِ مُقْبِلاً عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه‏»، بر انسان عاقل است که نسبت به زمانه‌اش بصیر باشد و مطابق شأن زمانه با آن روبه‌رو شود و زبان خود را حفظ کند تا چیزی نگوید که در زمانه نمی‌گنجد. زمان‌شناسی منجر می‌شود تا انسان‌های بصیر متوجه شوند نیاز زمانه چیست و خداوند در جواب‌گویی به نیاز زمانه با چه شأنی به ظهور می‌آید. در این رابطه قرآن می‌فرماید: «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الأرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‏ شَأْن‏» (الرّحمن/۲۹) و این یعنی هر آنچه در آسمان‌ها و در زمین است از خداوند تقاضای برآوردن نیازهای‌شان را دارند و خداوند هر روز و روزگاری در شأنی است مطابق طلب و تقاضای هر آنچه در آسمان‌ها و زمین هست.
وقتی انسان متوجه شود خداوند در زمانه‌ای که آن انسان در آن زندگی می‌کند، چه امری را اراده کرده، آینده برایش روشن می‌شود و بر اساس حضوردر آن آینده شجاعت و همّت در آن انسان اوج می‌گیرد، به همان معنایی که امام صادق «علیه‌السلام» فرمودند: «وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس‏» به کسی که زمانه خود را بشناسد، انحرافات و غفلت‌ها هجوم نمی‌آورد.
اگر در رهبران بزرگ دینی مانند امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و رهبر معظم انقلاب «حفظه‌الله‌تعالی» و پیرو آن، سرداران بزرگِ جبهه مقاومت متوجه آن نوع همت و شجاعت هستیم، باید ریشه آن را در بصیرت تاریخی و زمان‌شناسی آن‌ها دانست و اگر آن‌ها در خود چنین اراده‌‌هایی را احساس می‌کردند به جهت آن بود که خداوند آن‌ها را شایسته تحقق اراده خود یافته بود و چون آن اراده، اراده‌ای الهی برای تحقق تاریخ جدید بود، مردم نیز نسبت به آنچه در شخصیت سرداران و فرماندهان مقاومت ظهور می‌کرد، بیگانه نبودند و گویا خودِ گمشده‌شان را در آن‌ها جستجو می‌کردند و سعی می‌نمودند با پیروی از آن‌ها خود را در آن تاریخ و ذیل اراده الهی بسط دهند.
۲. با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و بسط روحیه مقاومت در مقابل استکبار، آیا نمی‌توان گفت: اگر بخواهیم در مورد هر مسئله‌ای در این تاریخ بیندیشیم باید بر مبنای همان روحیه به آن بپردازیم و در غیر این‌صورت از نظر تفکر از زمانه خود عقب می‌مانیم؟ و آیا جز این است که معنای حضور در تاریخ را باید در سیره شهیدانی دنبال کرد که روحیه مقاومت را در این زمانه، عین حقیقت اسلام می‌دانستند؟ اسلامی که تنها راه رجوعِ بشر به خودِ راستین‌اش است و آن اسلام می تواند جواب اصیل‌ترین و بنیادین‌ترین طلب انسانِ آخرالزمانی باشد، زیرا فرشته وَحی آن را از آغازین‌ترین آغازها یعنی از مبدأ وجود، حضرت ربّ العالمین به بشریت عطا کرده تا بشریت در هر تاریخی که هست با تجلی اسماء الهی، در بستر اسلام بی‌مأوا نباشد و خود را در بهترین عالَم حاضر کند و با خطورات و نفحات قدسی به‌سر برد.
۳. آیا می‌توان گفت مسائلِ مسئله مقاومت در بستری که انقلاب اسلامی به میان آورده، مسائل انسان این دوران است تا با دغدغه‌هایی که نسبت به آن انقلاب دارد، به امکانات جدیدی برای ظهور تفکرات سیاسی اجتماعیِ مخصوص این دوران دست یابد؟ اگر چنین است، آیا حضرت امام و رهبری و فرمانده‌های مقاومت، متفکرترین متفکران این تاریخ نیستند؟ زیرا نسبت به مقاومت در مقابل استکبار، یعنی روشنی‌گاه اراده الهی در این زمانه، دغدغه‌مندترین بودند و می‌باشند؟
۴. آیا جز این است که هرکس شخصیت خود را ذیل متفکرترین متفکران شکل دهد از بیهودگی‌ها و پوچی‌ها رها می‌شود؟ و آیا آمدن به سوی حرکت ضد استکباری انقلاب اسلامی و همراهی با متفکرترین متفکران این دوران، تنها راهی نیست که باید طی کنیم تا «تفکر» نمیرد؟ همراهی با متفکرانی که در کار خود مردانی تمام بودند و نه انسان‌هایی میان‌مایه؛ انسان‌های شجاع بصیری که حفظ جان‌شان در نظرشان در بستر مبارزه با ظلم و استکبار، جُوِی ارزش نداشت.
۵. اگر عصر، عصر اراده الهی برای نفی استکبار است و تفکر در بستر حضور در تاریخی که به ظهور آمده ممکن است، آیا می‌توان گفت در حساس‌ترین شرایط نسبت به «تفکر» قرار داریم و باید از خود بپرسیم تفکر در این زمانه ما را به چه می‌خواند که اگر متوجه آن نشویم گرفتار اکنون‌زدگی و سرگردانی می‌شویم؟
مهم آن است که بدانیم «تفکر»، آن فهم ظاهری و آن عقل جزئی نیست که تصور کنیم در عصر ارتباطات و توسعه اطلاعات به‌دست می‌آید بلکه تفکر حقیقی در این تاریخ، درک درست اراده الهی در این قرن است که قرن نابودی ابرقدرت‌ها است.
۶. باید از خود پرسید چگونه شهدا مورد خطاب اراده الهی قرار گرفتند و در راستاي پاس‌داشت از حرکتی که با انقلاب اسلامی شد تا مرز شهادت جلو رفتند؟ شهدا با گوش‌سپردن به ندايی که خداوند به گوش جان آن‌ها رساند به اين نتيجه رسيده‌اند که مي‌توانند ظرفيت خود را تا مرز شهادت بگشايند و از مبارزه با استکبار از پای ننشینند تا خداوند دوباره به تاریخ برگردد.
۷. تا زماني که ما نسبت به آن‌چه از طرف خداوند در اين تاريخ به ما روي آورده، نينديشيم؛ ياراي عبور از تنگناهاي موجود را نداريم مگر آن‌که بتوانيم تعلقِ ذاتي خود را در اين زمانه متوجه‌ انقلاب اسلامي و جبهه مقاومت و اهداف اصيل آن بنماييم و اجازه ندهيم با انواع کاهلي‌ها، اين عطاي الهي از ما روي برگرداند، در حالي‌که همه‌ ما متوجه هستيم ذات ما کششي دروني نسبت به آن دارد و به همين جهت راه شهدايي که براي تحقق و بقاي جبهه مقاومت آن‌طور فداکاري کردند را پاس مي‌داريم.
۸. ما همواره در همه‌جا در اين تاريخ با حضورِ تاريخي اراده‌ي الهي ارتباط داريم، هرچند همیشه به نداي آن گوش نمي‌دهيم ولی وقتی در مطابقت و موافقت با آن اراده قرار مي‌گيريم و مطابقِ آن اراده عمل مي‌کنيم، به معناي واقعي در راه حضور تاريخي خود قرار می‌گیريم، چيزي که شهداء به‌خوبي آن را تجربه کردند، آن‌ها به‌خوبی فهمیدند انقلاب اسلامي و جبهه مقاومت عطيه‌اي الهي است و برای حفظ آن تا مرز شهادت پیش رفتند تا تاریخی که شروع شده است ادامه یابد و این درست بر عکس انتحارهای کوری بود که تلاش داشتند تاریخ تحجّر و استکبار باقی بماند و به همین جهت آن انتحارها در بستر عدم بصیرت نسبت به تاریخی بود که شروع شده بود، انجام می‌گرفت و به جای آن‌که با دشمنان اسلام درگیر شوند چون از بصیرت و آگاهی لازم برخوردار نبودند؛ خود را به در و دیوار زدند تا بمیرند.
بصیرتی که در شهدا به چشم می‌خورد آن‌چنان عمیق بود که نمی‌توان انتهایی برای آن در نظر گرفت ولی در انتحارهای کوری که پیش می‌‌آید آنچه وجود نداشت بصیرت و زمان‌شناسی بود و لذا تحجّر بر معنویت حاکم می‌شد در حالی‌که رهبر معظم انقلاب مي‌فرمايند:
«شهدا مايه‌ي رونق حيات معنوي‌اند در کشور. حيات معنوي يعني روحيه، يعني احساس هويت، يعني هدفداري، يعني به سمت آرمان‌ها حرکت‌کردن و عدم توقّف؛ اين کار شهدا است؛ اين را هم قرآن به ما ياد مي‌دهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع مي‌کنند، وقتي مي‌روند، با جان خودشان «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (آل‌عمران/ ۱۷۰) ببينيد اين استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جان‌شان و تن‌شان و حرکت مادّي‌شان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه‌ اسلامي است، وقتي مي‌روند، معنويت‌شان، صداي‌شان تازه بعد از رفتن بلند مي‌شود. نطق شهدا بعد از شهيدشدن باز مي‌شود، با مردم حرف مي‌زنند «بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ» با ماها دارند مي‌گويند؛ [بايد] ما گوش‌مان سنگين نباشد تا بشنويم اين صدا را... مهم اين است که ما بشنويم اين صدا را. و خداي متعال در اين صدا هم اثر گذاشته؛ واقعاً اثر گذاشته؛ جوري شده است که وقتي از شهيدي يک چيزي نقل مي‌شود، يک حرف دقيق و متيني نقل مي‌شود، اثر مي‌گذارد بر روي دل‌ها، دل‌ها را منقلب مي‌کند... ما گوش‌مان سنگين است، اين پيام‌ها را درست نمي‌شنويم؛ اگر به ما بشنوانند اين پيام‌ها را، ديگر اين گرايش به شرق و به غرب و به دشمن و به کفر و الحاد و مانند اين‌ها، از بين ما رخت بر خواهد بست... اگر اين پيام را بشنويم، روحيه‌ها قوي خواهد شد، حرکت، حرکت جدّي‌اي خواهد شد.»
آري اين شهدا هستند که حقيقت دوران ما را آشکار کردند تا افق آينده درست تفسير شود و اين‌ها به خوبي متوجه شده‌اند خداوند در اين تاريخ چه کار عظيمي را اراده کرده و معلوم است اين کار بي‌هزينه نخواهد بود. به اين فکر کنيد که چرا بايد شهدا را آيات الهیِ این تاریخ بدانیم؟ بر آن‌ها چه گذشت که آن‌طور هوايي شدند، با اين‌که انسان‌هاي بزرگي بودند؟ سؤال بنده اين است که اين شهدا، اين آيات الهی این تاریخ، چه ندايي از حقيقتِ اين دوران شنيده‌اند که اين اندازه آسماني مي‌شدند؟ ما يا بايد نسبت‌مان را با اين حقيقت براي هميشه تعطيل کنيم مثل اين‌که دنياي مدرن چنين کرده است و يا بايد با حضور در ساحتي که ماوراء دنياي مدرن است، وارد تاریخی شویم که شهدا نماد شروع آن هستند و باید از خود پرسید چه نسبتی می‌توانیم با تاریخی که شروع شده برقرار کنیم تا بتوانیم ندایِ بی‌صدای آن را به گوش جان بشنویم؟ اگر با نظر به فرمانده‌های مقاومت در ساحت مخصوصِ تاریخِ پیش رو که تاریخ نفی استکبار است، قرار بگیریم، آن بصیرت به سراغ ما هم می‌آید. بعضي توانستند آن ندا را در نزد خود بیابند، ندایی که جز اشاره به سیره و سلوک سرداران مقاومت نیست.  
برپا ‌نگاه‌داشتنِ تاریخی که با سرداران مقاومت و با بصیرت خاص آن‌ها شروع شده، پاسداري از امر قدسي در اين تاريخ است و چون گشوده شود، گشايش حضرت حق در آن طلب مي‌گردد و اين است راهِ فهم رازي که شهداء در افق تفکر ما قرار دادند. اين نوعي ارج‌نهادن به درخشش خداوند است در آن حدّ که در تشييع بدن مبارک شهداء آن درخشش احساس مي‌شود، زيرا شهداء گوهر و ذات جبهه مقاومت را به صورتي تاريخي به ظهور آوردند، از آن جهت که معناي جبهه مقاومت آن است که مي‌خواهد عالَمي را بگشايد تا سرآغازِ تاريخي شود که بشر آخرالزمانی به دنبال آن است و جبهه استکبار گمان می‌کند با به‌کارگیری متحجّرینِ مقدس‌مآب مانع تحقق آن است، در حالی‌که این امر عامل جدایی و روشن شدن هرچه بیشتر تفاوت بصیرت شهدا و حماقت متحجّرین و در این شرایط، صهیونیست‌ها خواهد شد. موفق باشید

36130
متن پرسش

اگر آینده ای نباشه بقا نداشتن و نابودی قدم های بزرگی برای انکار و از بین بردن خود می باشند. ماوراء و حاصل حرکت منتقدان و بررسی کنندگان بشریت، عقل مست هست. عقل مست عقلی نیست که شاکله ثابتی داشته باشه از این رو بی قرار و مست نیز هست. ای آدم بنگر در چه تقابل نهایی در خود و با خود قرار گرفته ای در حالی که از خود گریزی نیست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همان که می‌داند از خود گریزی نیست، باید راه را شروع کند. و به گفته چینی‌ها «سفرِ هزار مایلی با یک گام شروع می‌شود» پس باید آن‌هایی که از موضوع باخبرند در باره جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی سخن بگویند و بنویسند تا قبل از آن‌که فاجعه عظیم فرهنگ سکولار شده همه ابعاد زندگی انسان‌ها را فراگیرد انسان‌‌ها را برانگیزانند. آقای هانری کربن می‌گوید: «آدم معمولی به رنگ زمانه در می‌آید، اما آدم معنوی، زمانه را به رنگ خود در می‌آورد.» این است وظیفه ما که متذکر امری باشیم که انسان‌ها نه زمین را ترک کنند و بخواهند فرشته‌منشی نمایند و نه آسمان را ترک کنند و بخواهند همچون صهیونیست‌ها، زمینی بمانند. موفق باشید 

36129
متن پرسش

با عرض سلام و ادب خدمت شما استاد عزیز: ۱. اینکه در حضور قرار بگیریم دقیقا به چه معناست و راهکار قرار گرفتن در حضور به چه صورت هستش؟ ۲. من خیلی دچار تشتت افکار و پراکندگی خیال هستم و اصلا تمرکز ندارم راه حل میشه بفرمایید. سپاس فراوان از شما.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدا خوب است در راستای درک بیشتر ابعاد گسترده خود به معرفت نفس رجوع کنید و در این راستا به عنوان اولین قدم برای معرفت ربّ، با «برهان صدیقین» مأنوس گردید. آری! همین‌که ذهن خود را در امور معرفتیِ اصیل و در تدبّر در قرآن وارد کنیم، عموماً از ورود خطورات در امان خواهیم بود. موفق باشید

36127
متن پرسش

با سلام خدمت استاد معظم و پدر مهربانم: ببخشید در مورد یکی از اساتید علوم قرآن و حدیث در دانشگاه، ما کلاس تفسیر داریم با ایشون در مورد یک موضوعی گفتند که به تفسیر آقای رفسنجانی مراجعه کنید و من به ایشان گفتم که با وجود تفسیر المیزان و تفسیر آیت الله جوادی آملی نیازی به تفسیر ایشان نیست و ایشان گفتند ما از هر کسی می‌توانیم علم یاد بگیریم، پیرو این حدیث پیامبر که فرمودند اطلبوا العلم ولو بالصین، خواستم لطف کنید برای ایشون چگونه توضیح بدهم که آن تفسیر، جایگاهی در بین علمای ما ندارد. التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بحث در این مورد مفصل است و هرجا علمِ حقیقی در میان باشد باید به آنجا رجوع کرد حتی اگر آنجا چین باشد و آموزه‌های متعالی امثال لائوتسه. ولی اندیشه‌های آقای هاشمی کاملاً پوزیتیویستی و سطحی است و ساحت قرآن را تا سطح معادلات جهان مدرن تقلیل می‌دهد. به همین جهت انسان‌های سطحی حضور خود را در آن نوشته‌ها احساس می‌کنند. در حالی‌‌که قرآن آمده است ما را بالا ببرد نه آن‌‌که وسیله‌ای باشد برای توجیه علم مدرن که نسبت به ابعاد متعالی انسان در غفلت است و در همین رابطه آیت الله جوادی مکرراً می‌فرمودند دست خود را به قرآن بدهید و بالا روید، نه آن‌که پای قرآن را بگیرید و پایین بکشید. موفق باشید

36126
متن پرسش

با سلام: «عالم خیال، همان علم خدا پیدایی است، این همان علم به تجلیاتی است که مخصوصاً به عارفان اعطاء شده است. علم خیال از این قدرت خاص برخوردار است که به محالات، وجود می‌بخشد، زیرا واجب الوجود نه صورت دارد و نه صفت، ولی حضرت خیال او را دقیقاً در یک صورتی متجلی می‌سازد. لذا از یک طرف می‌فرماید: «لَنْ تَرانی» هرگز مرا نخواهی دید، و از طرفی حضرت رسولاللّه می‌فرمایند: «من پروردگارم را در زیباترین صورت مشاهده کردم» ببخشید استاد در سخنان بالا که پیامبر (ص) می فرماید: من پروردگارم ... آیا منظور آن است که خدا در صورتی در خیال پیامبر ظاهر شده است؟ لطفاً توضیح دهید. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت حق به نور اسماء در مظاهر مختلف جلوه می‌کند بدون آن‌که بحث ذات در میان باشد. پس بحث در جلوات حق است در اسماء. حضرت موسی «علیه‌السلام» در پی رؤیت حق بودند از جهت ذات الهی که ندا آمد «لن ترانی». ولی حضرت محمد «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» نظر به اسم جامع «الله» داشتند و به حکم «ادعوا الی الله» به حضرت «الله» دعوت می‌کردند و حضرت حق را در جامع‌ترین اسم، مدّ نظر داشتند که این غیر از ذات است. موفق باشید

36125
متن پرسش

با سلام: همان گونه که عالم عقل اثبات می‌کند یک چیز نمی‌تواند هم باشد و هم نباشد. اما ما در عالم خیال یک شی هم هست و هم نیست. آیا می‌شود عالم خیال به عنوان یک منبع معرفت نگاه کرد که در آن یک شی هم هست و هم نیست. آیا درست است که ابن عربی به عالم خیال طبق سخنان بالا به عنوان منبع معرفت نگاه می‌کند؟ و آیا وحدت شخصی وجود بر اساس همین عالم خیال بیان شده که تناقص در آن صحیح است؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در وحدت شخصیه وجود، ما با «وجود» به عنوان مطلق نظر داریم و ظهور وجود با جلوات مختلف. پس در واقع آنچه در صحنه است «وجود» است در ظهورات مختلف. و از این جهت تناقض پیش نمی‌آید. زیرا مثلاً نمی‌گوییم این گل، هم وجود است و هم لا وجود؛ بلکه می‌گوییم وجود است در آینه امکان گل. موفق باشید

36124
متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد گرامی: ببخشید وقت شما را می گیرم. در رابطه با جلسه ی بنیان ها آنچه پیش آمد را خدمتتان می فرستم. و از راهنمایی شما خیلی ممنونم. در مورد «نفس جسم عالیه»؛ یک شخصی بود که گوشش را تکان می داد یک سانت بالا پایین می برد. در صورتی که بنده اصلا این عضله ی سرم را حس نمی کنم. توجهم در این مساله به جسم به عنوان مبنای ادراک انسان و حضور نزد خود است. اینکه خداوند می فرمایند من چشمش می‌شوم با من می‌بیند. گوشش می‌شوم با من می شنود. ( آیا می توانیم در نظر بگیریم: خداوند می گوید من قلبش می شوم؟) انسان که در دوگانگی ذهن و عین گرفتار است چگونه متوجه شود که قلبش او را به یگانگی فرا می‌خواند؟ از این جهت توجه به قلب صنوبری، بسیار اهمیت دارد. و در توجه مستمر و احساس وجودی حیات در ضربان قلب، آزادی از تصاویر ساخته شده ی ذهن، پدیدار می شود. «تربیت ذهن» با قلب، باعث می شود ذهن زود تر از قلب، تصویر سازی نکند. تلاش کند با صورت حقیقت زنده مرتبط شود و خودش را نزد قلبِ اشیاء بیابد. تا به جای اینکه تصویر سازی کند تصاویر، خودشان پدیدار شوند. (شاید همراه معنی و نحوه ی خدمت رسانی). آیا می‌توان گفت، از آنجایی که توجه به قلب صنوبری برای ارتباط با حقیقت، در رساله ی سیر و سلوک بحرالعلوم نیز آمده است؛ اگر انسان بخواهد با حقیقت در هر شیء، ارتباط برقرار کند می تواند از توجه به قلب صنوبری خود، در ارتباط وارد شود؟ برای ارتباط روحی در نسبت با ارتباط جسمی (فیزیکی). هر چند روح و جسم در یگانگی هستند، «از کدام افق با کدام افق» ارتباط برقرار کردن متفاوت می شود. زیرا صمدیت و «به سوی» نشان از جهت گیری اشیاء است. آیا می‌توانیم بگوییم وقتی انسان با اشیاء هم جهت باشد با قلب آنها مرتبط شده است. وجه الله بودن هستی نیز، از افق ارتباط برقرار کردن می گوید. همچنین علوم هم از این جهت که صورت سازی می کنند نمی گذارند اول قلب با حقیقت اشیا مرتبط شود و بعد ذهن از قلب حس نگاه را بگیرد و صورتِ حقیقت ببیند. زیرا در نگاه وجودی، تکیه گاه علمی مانند ابزار است، و ممکن است، اثر نکند. زیرا اثر گذاری از وجود است. از طرفی اینکه می گویند اگر الهی باشی در و دیوار با تو حرف می‌زند، و یا شعر ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم، آیا می توانیم بگوییم، یعنی اشیاء، خودشان می خواهند نور شناختِ خودشان را به انسان بدهند. چون خودشان در عین ثابته خودشان هستند. و در مورد صمدیت و احدیت؛ آیا می توانیم بگوییم نور صمدیت «به سوی»، سیاست را نیز متذکر می شود؟ زیرا سیاست از جهت گیری و ارتباط با عالَم وجود سخن می گوید. و همچنین نور صمدیت و حرکت جوهری و حرکت حبی، در نسبتی با هم احدیت را جلوه گر می کنند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی را به میان آورده‌اید که هر کدام برای خود متذکر نکته‌ای است. آری! بشر جدید همان‌طور که آب را با آنهمه لطافت از طریق قلب درک می‌کرد؛ تنها به عنوان H2o می‌بیند. در بقیه امور نیز قصه از همین قرار است و به حضوری که به تعبیر قرآن «قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا» است نمی‌رسد که اتفاقاً ابتدا رابطه قلبی با موجودات و موضوعات پیش می‌آید و سپس فهم آن را به صورت جزئی درک می‌کند. قلب صنوبری، مرکز همان احساسی است که نفس ناطقه باید در آن حاضر باشد و هر اندازه ما قلب صنوبری خود را مدّ نظر داشته باشیم، بیشتر در نزد خود حاضریم و بیکرانگی خود را احساس می‌کنیم. موفق باشید

36123
متن پرسش

سلام استاد جان: عاقبتتان به خیر. استاد بنده طلبه هستم و راجع به مسئله تنهایی (و احساس تنها بودن به علت پوچی و محدود بودن تمام امور دنیوی و از طرفی نامحدود بودن انسان) اکثر پرسش ها رو که در کانال نگاه کردم جواب شما در این مورد بود درک و حضور در انقلاب اسلامی (که تاکید بر شهدا مخصوصا شهید آوینی داشتین) همچنین نوشته هایی با این نام ها دیدم منتها نمی دانم از کجا و کدام مطلبتان یا صوتتان یا نوشته تان شروع کنم و سیر رو جلو ببرم اگر می‌شود راهنمایی کنید که چگونه و با چی شروع کنم و ادامه بدهم همچنین اگر جوابی غیر از این موضوعی که فرمودید در مورد همان مسئله دارید بفرمایید. درپناه خدا باشید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به حضور در نزد خود از طریق معرفت نفس فکر کنید تا ان شاءالله معنای انسان در بیکرانه هستی برایتان روشن شود و در این راستا به سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» نظر بفرمایید. امری که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مطرح شده است. موفق باشید

36122
متن پرسش

سلام و رحمت: استادِ جان مدتی است درست در زمانی که به قله نزدیکیم و زمان استراحت نیست من از کار افتاده شدم. در عین رغبت خودم و بقیه توام حضور در فعالیتهای اجتماعی و فردی و خانوادگی از من گرفته شد و با احساس شکست با افسردگی مواجه شدم. عزت نفسم را از دست دادم و در عین حضور در جمع خودم رو‌ منزوی می‌بینم حس کردم گیر کار در جهاد همسرداری هست. چند وقتی هم و غمم را روی این امر گذاشتم اما هنوز گشایشی که لذت بندگی را به من بچشاند حاصل نشده. ذهنی بسیار شلوغ دارم و باعث خجالت است که اعتیاد به رسانه دارم. در این زمانه که همه سعی اتصال به دریای انقلاب رو دارند حس می‌کنم من با ابطال وقتها و‌ دوری از اصلها رو به زوال میرم. کاش کلامتون دستگیرم باشه.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نوع دیگری از زندگی فکر کنید. زیرا یکی از راه‌های حضور در نزد خود و در جهان، در جهاد همسرداری است که کار ارزشمندی است که اگر رزق شما باشد خود به خود پیش می‌آید. ولی نسبت به دیگر حضورها که ملاحظه می‌کنید بعضی از خواهران وارد شده‌اند؛ غفلت نفرمایید. مثل حضور در جهاد تبیین و عمیق‌شدن در معارف قرآن و خدمت به خلق. موفق باشید

36121
متن پرسش

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق. آیا براستی حوزه خود را فراموش نکرده؟ مگر جای نورانی شدن نبود؟ مگر جای طلب درس از صاحب نفسان نبود؟ دردم را به کجا برم؟ طبیب رفته!!! براستی علم همان علمست که بوده و هست؟ و امروز هم می‌توان فلسفه را آموخت؟ فقه و اصول را بزبان آورد؟ و یا نه! مسئله دیگری مطرح است؛ فلسفه گفتن علامه طباطبایی و درس فقه امام نیاز است!؟ آیا حوزه زنده به صاحب نفسان نبوده که علم را زنده می‌کرده؟ و امروز که آه و صد آه! منِ رو سیاهِ تشنهٔ جرعه ای از حقیقت و زندگی، میان این مردگانِ متحرک از نفس نیوفتم چه کنم؟ ۲. آیا تزکیه یک تفکر است؟ یک احساس نیاز به تغییر است؟ و یا باید یک سیر عملی را پیش گرفت؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مشکل را در تهاجمی بدانید که زمانه سخت تحت تأثیر فرهنگ مدرن قرار گرفته، ولی راه حل، همان حضورِ فعّال در همین حوزه‌های علمیه است با آن میراث فرهنگی بزرگ و موضوعاتی مانند قرآن و روایات که در دل همین دروس رسمی مدّ نظر دانش آموختگان حوزه قرار می‌گیرد تا جوابگوی آینده بشری باشیم که ظرفیتی بیش از ظرفیت انسان دیروزین دارد. این‌جا است که دانش‌آموختگان حوزه باید متوجه آن باشند و رهبر معظم انقلاب در صحبتی که اخیراً با مبلّغین داشتند متذکر این امر و حساسیت شناخت مخاطب شدند. موفق باشید

36120
متن پرسش

سلام به استاد گرامی: در کانال «وارستگی»«https://eitaa.com/varastegi_ir» جمله‌ای از جناب آقای دکتر داوری آورده است که ایشان می‌فرمایند: «اگر در دهه‌های اخیر بعضی فلسفه‌های معاصر با نظر به فلسفه و عرفان اسلامی فهم شده‌است، این کوشش را التقاط و درهم آمیختن افکار و آراء متباین با یکدیگر نباید دانست. بلکه جهدی فکری برای درک گذشته و فهم زمان و تاریخ و نسبت ما با قدیم و جدید و جهان متجدد است. این معنی را کسانی که مستبصر نیستند و فلسفه و علوم انسانی را صرفاً امور آموختنی می‌دانند، درنمی‌یابند». «https://eitaa.com/varastegi_ir/585» حال سؤال بنده آن است که سخن ایشان را چطور معنا کنیم؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چنانچه ملاحظه می‌فرمایید ایشان ما را متذکر این امر مهم می‌نمایند که اگر فلسفه‌های معاصر بخصوص فلسفه‌های فیلسوفانی مانند دکارت و کانت و هگل و هایدگر و گادامر را مورد نظر قرار دهیم و متوجه جهانی بشویم که این فیلسوفان در آن قرار دارند؛ عملاً با مسائل و دغدغه‌های بشر جدید روبرو شده‌ایم و با متفکرانی به موضوعات می‌اندیشیم که موضوعات امروز ما است. و حال اگر با چنین دغدغه‌هایی به متون عرفانی و فلسفی خود بنگریم معلوم است که بهره‌های فراوانی از میراثِ عمیق و حکیمانه خود برای امروزمان به دست میآوریم. عمده آن است که در نظر به فلسفه این فیلسوفان بزرگ بنا را در فهم و همراهی با آنها قرار دهیم نه آنکه از ابتدا بنا را برای مقابله و نفی آنها بگذاریم . موفق باشید

36118
متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: گاهی یک صفت رذیله بر انسان غالب می شود و اعمالی متناسب با آن صفت رذیله از انسان سر می زند. سوال بنده این هست که از کجا بفهمیم این صفت، شاکله و ملکه وجودی ماست یا عارضی و موقتی است؟ (مثلاً به لطف الهی چند روزی یا چند هفته‌ای از گرفتاری در گناهان فاصله می گیریم ولی ناگهان وسوسه ای می آید و انسان را زمین می زند و آلوده‌ می کند. الان این وسوسه ظهور همان شاکله و ملکه وجودی ماست یا عارضی است؟) پرسش دوم: آیا راه دیگری به غیر از «گرفتاری در گناه» و «بلا و مصیبت» برای رهایی از عُجب و رسیدن به تضرع و انکسار و خضوع و خشوع وجود دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به هر صورت فطرت انسان که به گفته حضرت صادق «علیه‌السلام» مبتنی بر توحید است شاکله‌ای است که انسان را از آلوده‌شدن به گناه باز می‌دارد بدین معنا که شاکله هرکس، عدمِ دست‌زدن به گناه است و به همین جهت هر اندازه از گناه فاصله بگیریم، بیشتر احساس نزدیکی به خود می‌کنیم. ۲. همین‌که متوجه باشیم در مقابل عظمت پروردگار هیچ هستیم، خود به خود هر آنچه داریم را از او می‌دانیم و این، حقیقتی است جهت آزادشدن از عجب. آری! در جای خود آن روایت نیز قابل توجه است که بعضاً برای رهاییِ انسان از عجب، او را به گناهی گرفتار می‌کنند. ولی در هر حال اصل قضیه همان است که انسان متوجه فقر وجودی خود در مقابل حضرت غنیّ مطلق بشود. موفق باشید

36117
متن پرسش

سلام استاد: من واقعا باورم نمیشه که اینی هستم که الان هستم. اصلا نمی‌فهمم چطور شد که این همه گناه از من سر میزنه. خواستم ازدواج کنم که به گناه کشیده نشم، اما گناهانم چند برابر شد. یه بار مشکلم رو براتون گفتم و شما گفتید باید در روح خودم جستجو کنم و به نتیجه برسم. هر طور حساب کردم باید جدا می‌شدم از همسرم اما یکی شاگردانتون حرف شما رو یه جور دیگه برام تفسیر کرد و منصرف شدم از جدایی. حالا به نسبت قبلاً بیشتر در باتلاق فرو رفتم. الان دیگه دارم بچه دار میشم ان شاءالله. اما ای کاش یه راهی بود نجات پیدا می‌کردم چون روز به روز وضعم داره بدتر میشه. میتونید راهنماییم کنید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال راه چاره، همان فرمایش علامه حسن‌زاده«رحمت‌الله‌علیه» است که فرمودند: «خود را با معارف حقّه مشغول کردم تا ذهنم مرا مشغول نکند». محبت و تواضع و ایثار و صله رحم نیز روح انسان را در جهانی گشوده‌تر از جهان سیطره وهمیّات حاضر می‌کند. موفق باشید

36116
متن پرسش

سلام و عرض ادب وقت بخیر استاد: استاد طبق قواعد نحوی در حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» عرف ربه مقدم بر شناخت نفس هست یعنی شناخت خداوند موجب شناخت خود می شود. ممنون میشم نظرتون رو راجع به این مورد مطرح بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از یک طرف در دعای مشهور منسوب به جناب اباذر که جناب جبرائیل به پیامبر«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» خبر دادند که فرشتگان در آسمان، دعای اباذر را تکرار می‌کنند؛ هست: « اللّهمَ انی اسئلکَ الامنَ و الایمانَ بکَ وَ التصدیقَ بنبیکَ و العافیةَ من جمیعِ البلاء وَ الشکرَ عَلَی العافیة وَ الغنی عن شرارِ الناس . » که جناب اباذر تقاضا می‌کنند که خودِ خداوند ایمان به خداوند را به انسان عطا کند. و از آن طرف روایت‌های متعددی داریم در رابطه با معرفت نفس، به همان معنایی که به همان اندازه که خودشناسی کنیم متوجه ربوبیت حضرت ربّ می‌شویم. موفق باشید

36115
متن پرسش

سلام استاد: ببخشید ما اگر هر روز مثلا روزی صد مرتبه تمام اسما و صفات خداوندی که می‌شود معنی آن را در خود درونی سازی کنیم را ذکر بگوییم و واقعا در آن تفکر کنیم. و عملا و شخصیتا تغییر هر روزه در خود ایجاد کنیم. با توجه به معنی آن ذکر بهتر به نتیجه نمی‌رسیم تا دنبال کتاب و سخنرانی های گوناگون و تکراری باشیم؟ یعنی دائم الذکر بشیم. مثلا ذکر اسم یا صفتهای خدا چون یا لطیف، یا حلیم، یا کریم، یا رحیم و... مدام بگیم و به معنی آن توجه کنیم و شخصیت خود را اینگونه بسازیم تا آخر عمر روش ما فقط همین باشد در کنار نماز و روزه و انجام واجبات و ترک حرامها و دیگه دنبال کتابها نریم. بنظرم میاد وسواس گونه دنبال نویسنده و کتابهای جدیدم. اگر بله و این گفته درست است، آیا تعداد عدد صد کفایت می‌کند یا گفتن هر اسمی تعداد خاصی دارد؟ لطفا در مورد اسم و صفت هایی که می‌توانیم بگوییم و تعدادشون صحبت کنید، بعضیهاش که مختص خود خداست. در این سن بنظرم میاد معادله دین بسیار ساده بوده است ولی چرا اینقدر از بچگی به ما پیچیده می‌نمایاندنش؟ چقدرر از نادانی و بچگی خود بیزارم. من به شما و جایگاهتان غبطه می‌خورم. عمرم رفت، وقتم رفت و هنوز کودکم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه به ما فرموده‌اند تدبّر در قرآن و کلام الهی می‌باشد و پیرو آن، معارفی که در این راستا برایمان لازم است. مانند معارف توحیدیِ نهج البلاغه. در همین راستا روایت‌ها تذکر می‌دهند که به اندازه معرفتِ انسان‌ها، اعمال انسان‌ها مورد قبول قرار می‌گیرد. موفق باشید

36114
متن پرسش

سلام استاد: بحث آدم فضایی چیه که تازگیا باب شده. ژنتیک انسانها رو تغییر میدن به اسم آدم فضایی جا میزنن؟ دنیا به کجا داره میره واقعا!!به کجا چنین شتابان واقعا اینجا معنیش مشخص میشه. کی این ظلم به انسانهای تغییر ژنتیک داده شده رو پاسخگوعه. واقعا هنگم. این چه ظلمیه؟ هر چی به اسم حلیم خدا فکر می‌کنم بازم کم میارم!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این امور بیشتر در میدان توهّمات انسان‌ها جای دارد، چرا ما خودمان را مشغول این امور بکنیم در حالیکه می‌دانیم عالَم، صاحب دارد و حضرت حق جهان را در دست این نوع افراد قرار نمی‌دهد مگر آن‌که تنها امتحانی در میان باشد تا هرکس  خود را نشان دهد که جایگاهش کجاست. موفق باشید

36113
متن پرسش

سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده: پیرو سوال 36090 مباحث ده نکته از معرفت النفس و معاد حضرتعالی را مطالعه کردیم و پیگیر مباحث معرفتی بوده ایم. گاهی از شما نکات و سرگذشت های ویژه ای پیرامون زندگی امام شنیده ایم که تقاضا داشتیم منابعتان در نقل این خاطرات برای آشنایی با زندگی حضرت امام (ره) را بفرمایید. متشکرم

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد کتاب‌های خوب و مفصلی در میان است. مجموعه آثار مرحوم آقای قرهی زوایای خوبی از زندگی امام را پیش می‌کشند و آقای روحانی در مجلدات تحلیلی از نهضت امام خمینی نیز نکاتی را از قبل از سال ۴۲ تا پیروزی انقلاب با ما در میان می‌گذارند. جناب حاج آقا رحیمیان در کتاب «در سایه آفتاب» نیز حرف هایی  در این مورد دارند. موفق باشید

36112
متن پرسش

با سلام و احترام فهم بیشتر، جمله: افق بزرگ دیانتی که امام خمینی (ره) متذکر آن شده اند، و باید بشر جدید با آن روبرو شوند. از چه طریق امکانپذیر است؟ باتشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی تحت عنوان  «دیانتی که می‌تواند جوابگوی امروزمان باشد»   https://eitaa.com/matalebevijeh/13690 و «انقلاب اسلامی و فهم امام خمینی از انسان و جهان مدرن» https://eitaa.com/matalebevijeh/10680  شده است امید است بتوانید تا حدّی نسبت به آنچه در طلب آن هستید آگاهی بیابید. موفق باشید

36111
متن پرسش

سلام وقتتون بخیر: ببخشید استاد یه مشکلی هست که می‌خواستم ازتون کمک بگیرم. من یه چند وقتی هست که مثلا توی ذهنم میگم (ببین من چقد سرما که می‌خورم خیلی حالم بد میشه ولی مثلا دوستم چقد سلامته سرما هم که می‌خوره زیاد حالش بد نمیشه) خیلی بدم میاد از این فکرا. بعد احساس می‌کنم چشمش می‌زنم با این فکرا و خیلی اذیت میشم. کاش بشه کمکم کنید. خیلی اعصابم خورد میشه که این فکرا میاد تو ذهنم لطفا کمکم کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  به هر حال ‌ طبع ها و طبیعت‌ها با هم متفاوت است و هر کس باید در همان موقعیتی که قرار دارد خود را از آنجا شروع کند و به سوی کمالاتش پیش برود اگر کسی امکانات بیشتری  از نظر بدنی دارد به همان اندازه نیز مسئولیت‌های بیشتری به عهده او هست. یعنی هرکه داراتر است مسئول‌تر است. بنابراین در این موارد جایی برای چشم‌زخم و یا نفی کمالات افرادی که در کنار ما می‌باشند، نمی‌ماند. موفق باشید

36110
متن پرسش

سلام استاد: یکی از اقوام بنده در شرف جدایی از همسرش هست، شوهرش رو بسیار دوست دارد ولی بعلت ابتلا به کارهای حرام و اجبار ایشان به همراهی وحشت این را دارد که بلغزد. اخیرا با یکی از اساتید بنده که از شاگردان علامه حسن زاده هستن مشورت کردند ایشان گفتند خیلی زود طلاق بگیر و به هیچ وجه به این زندگی برنگرد حتی ۱۰ سال دیگر هم برای تو وصل شدن به این آقا خطرناک است شما ستاره های همخوانی با هم ندارید (از طریق اسم مادر و اسم خودشان ابجد دراوردن و این رو گفتن) اگر همسر ایشان توبه کند باز هم می‌شود به این قطعیت گفت اصلا هیچ انسانی در مورد بندگان خدا می‌تواند به این قطعیت صحبت کند؟ بنده به شدت به این استادم بد دل شدم. راهنمایی بفرمائید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این مباحثی که اخیرا پیش آمده است و موضوع هماهنگی انسان‌ها را بر اساس هماهنگی نامشان با حروف ابجد به میان کشیده است، ابداً پایه علمی و دینی ندارد به خصوص در چنین امری. آری! چه بهتر که آن خانم در عین اینکه زندگی خود را دوست دارد به هیچ وجه در امور حرامی که شوهرش پیشنهاد می‌کند وارد نشود و در عین حال با هنرمندی مادرانه خود زندگی خود را محفوظ بدارد. سعی کند شوهر خود را نیز از چنین باتلاق‌هایی نجات دهد تا رسالت انسانی خود را به بهترین نحو انجام داده باشد. موفق باشید

36109
متن پرسش

سلام جناب استاد: با دیدن تحولات غزه و مظلومیت مسلمانان احساس مسئولیتی همراه با احساس ناتوانی در این جهاد و کمک به مسلمانان در وجودمان بوجود می آید حکمش چیست؟

متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه عرایضی در جواب سوال شماره 36100  شد، خوب است به آن رجوع شود. موفق باشید

36108
متن پرسش

سلام و خداقوت خدمت استاد عزیز: بنده طلبه هستم، هردفعه سوالی میشه ازم در مورد نحوه برخورد با کشف حجاب و واقعا در این زمانه آدم نمیدونه چه جوابی بده که آسیب زننده نباشه. اخیرا پزشکی سوال کرد «که خیلی از خانوم ها که وارد اتاق میشن بدون حجاب هستن و وقتی هم تذکر میدم میگن مگه اینجا مسجده و مسئول همان درمانگاه هم میگه شما نباید کاری به اینها داشته باشید اگه نه نمی‌تونید اینجا کار کنید (یعنی اخراج) تذکر بدم بیرونم میکنن ندم نگاه حرام میشه. وظیفه من چیه؟» چه جوابی باید داد به سوالات خصوصا به این شخص؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه هستید در شرایط خاصی قرار داریم به طوری که افراد تصورشان از حجاب و بی‌حجابی تغییر کرده است. گمان می‌کنند حجاب صرفاً یک امر دینی است و چنانچه حجاب نداشته باشند صرفاً وظیفه دینی خود را عمل نکرده است غافل از آنکه بر اساس قوانین کشور یک امر اجتماعی نیز هست و در همین رابطه رهبر معظم انقلاب فرمودند حرام سیاسی می‌باشد یعنی پیرو آن یک حرکت سیاسی نهفته است در هر حال بحث تقابل و دعوا در میان نیست ولی اگر با زبان لیّن به آنها تذکر داده شود که حداقل به جهت آنکه وظیفه قانونی خود را عمل کنند باید حجاب را پاس بدارند و موجب نشود تا دشمنان ملت، شما را  از افراد خود بپندارد در حالی که شخصیت شماها چنین کاری را بنا ندارد در پیش گیرد. موفق باشید

36107
متن پرسش

با سلام: احتراما در صورت صلاح دید، نظرتان را پیرامون سطور زیر که در موضوع حجاب است بیان بفرمایید: (قبلا متن مبسوط را خدمتتان ارسال کرده بودم و این تلخیص آن است. عمده حذفیات، از قسمت راهکارها بوده است) موضوع حجاب و بی حجابی نوعی جریان اجتماعی و نه فردی است، و لذا راهکار اساسی آن نیز صرفا با جریان اجتماعی صورت می گیرد و نیاز به موج های اجتماعی دارد؛ همچنین لازم است بدحجابی به جای آنکه به صورت «موضوعی» نگریسته شود، به عنوان یک «سنخ» مورد توجه قرار گیرد. وقتی بد حجابی به صورت سنخ مورد توجه بود، دیگر یک پدیده خاص، ناشناخته و تکرار نشدنی و بی ارتباط با سایر انحرافات دینی دیده نمی شود و این به حل مساله و سایر مسایلی که هم سنخ بد حجابی هستند ولی هنوز بروز زیادی پیدا نکرده اند مرتبط می شود. اگر قرار باشد از بین انواع اقدامات برای حل مشکل بدپوششی، اولویت بندی صورت پذیرد باید گفت بر خلاف تصور عموم، اولین اقدام، شروع کردن از متشرعین و اقدام اصلی، تغییر فکر، رفتار و هیجان این گروه است. یعنی بیش از آنکه نیاز باشد برای بدحجاب ها کاری کرد تا با حجاب شوند، باید برای متشرعین کاری کرد تا با تغییر در خود، به حل این چالش موفق شوند. زیرا در موارد زیادی (افراد مغرض استثنا شده اند) به خصوص در افراد بدحجاب با خانواده مذهبی مشاهده می شود که فرد از فلسفه حجاب و فواید آن آگاه است اما به دلیل فشار اجتماعی و اینکه اگر محجبه باشد متهم به بی منزلتی، عقب ماندگی و امثال آن می شود، خود را متمایز از حالت محجبه نشان می دهد. در نگاه دقیق و از نظر انگیزشی و هویتی، این افراد «بدحجاب» نیستند بلکه «متمایز از محجبه ها» هستند. راهکار شکستن چنین فضای فکری علیه متشرعین نیز قطعا دست خود آن هاست و نمی توان از هیچ کسی دیگر انتظار داشت. این راهکار، معطوف به تعامل صحیح بین محجبه و بدحجاب و برقراری ارتباط مستقیم (نه با واسطه رسانه و امثال آن) بین متشرعین و غیر محجبه هاست. بر این اساس، هدف آن است که متشرعین دریابند که باید مرز پررنگ بین بدحجاب و متشرعین کمرنگ شود تا همه خواهر برادرانی بشوند که به یکدیگر جهت برطرف شدن اشتباهات شان کمک می کنند. منظور از این سخن، توقف سوق دادن بدحجاب به سمت بی دینی و متشرع به سمت تقدس است تا هم بد حجاب بفهمد متشرعین افرادی بی روح، سختگیر و خشن نیستند و هم متشرعین بفهمند بدحجاب، مومنی مانند آن هاست که همانند خودشان اشتباهاتی دارد ولی اشتباه او علنی است. در نهایت، محجبه و غیر محجبه باید مانند الگوی دفاع مقدس که افراد با سطوح مختلف ایمانی و سلایق گوناگون در برابر دشمن واحد قرار گرفتند، در برابر تمدن غرب قرار بگیرند. در این دید، غیر محجبه یک فرد نیازمند کمک و نه یک گناهکار دیده می شود (هرچند عدم رعایت پوشش گناه است اما منظور نوع نگاه به موضوع است)؛ به جای افراد غیر محجبه، فرهنگ غربی آماج حملات قرار می‌گیرد؛ فرد غیر محجبه به جبهه مقابله با تمدن غرب وارد می شود؛ متشرعین به جای تخریب یکدیگر در اقدامات موثر برای حل این چالش و اصرار بر اینکه راهکار یک گروه بهتر از گروه دیگر است، تکثر در راه حل ها را بپذیرند و بدانند هر اقدام عاقلانه ای اثر خود را دارد (یعنی هم تذکر لسانی سودبخش است و هم فعالیت های تبلیغاتی و هم انواع اقدامات مشروع و عاقلانه دیگر)؛ و در نهایت بدانند یکی از مهمترین زمینه ها برای این اقدامات، شروع کردن متشرعین از خودشان و برقراری ارتباط مستقیم وجودی، ناصحانه و خالصانه با غیر محجبه هاست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که بحمدالله متوجه شده‌اید شرایط شرایطی است که می‌توانیم تعاملی صحیح بین افراد محجبه و بدحجاب برقرار کنیم از آن جهت که بسیاری از افراد بدحجاب بنا نیست در مقابل نظام سیاسی و دینی کشور ایران بایستند بلکه گمان می‌کنند با این نوع حضور، نوعی شخصیت و آزادگی برایشان پیش می‌آید. آری! راه حلّ این مشکل همان است که جناب عالی متوجه شده‌اید و اتفاقاً بعضی از خواهران خودشان در تجربه خودشان متذکر این امر هستند که این راهکار جواب می‌دهد. البته به این معناست که ما نیز با فرهیختگی و با ادبیات فاخر و با تفکر معنا بخشی با آنها روبرو شویم. موفق باشید

نمایش چاپی