باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی ما منوّر به نور علم قرآن و حدیث باشیم خداوند به لطف خود شرایط ارائهی آنها را به مخاطبان طالبِ آن انوار فراهم میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مگر دشمنان اسلام اجازه دادند که ائمه«علیهمالسلام» برنامههای خود را از جمله در شهرسازی شروع کنند؟! 2- همینکه تجربهی تمدن مدرن، امروزه با گسست روبهرو شده در حالیکه تمدنی است در اوج استفاده از عقل مستقل بشر از خدا، امید رجوع به عقل قدسی زیاد است همچنانکه کماکان شاهد آن هستیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید مطالعهی «جوان و انتخاب بزرگ» انشاءالله در کنار دروس رسمی راهگشای بقیهی سوالها هم باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً در این مورد در رابطه با سؤالِ کاربران محترم عرایضی شده است مبنی بر اینکه در نظام اسلامی بحث حقّ و باطل در میان است و لذا اسلام حاضر نیست آنچه را باطل میداند به دست خود به میان آورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل آقایان اطباء اسلامی از ابتدا همین بوده که اصلاً تصوری از موجود مجرد به غیر از خدا ندارند و غیر خدا را مادی میدانند!!!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در عرفان نظری، وحدت وجود مطرح است ولی برای زندگیِ دینی و بهدستآوردنِ صفای باطن از طریق همان دستورات الهی و آنچه در جواب سؤال شمارهی ۲۴۷۶۷ عرض شد، کافی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم تفاوت داشته باشد ولی با روح و روحیهی خودتان مطلب را بررسی کنید که فشاری بر روحتان نیاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث آیت اللّه جوادی و شرح تفسیر سوره حمد حضرت امام و مطالعهی تفسیر المیزان مفید خواهد بود إنشاءاللّه. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه در فرهنگ دینی به ما توصیه شده است، مهم میباشد و نه نظر مردم. ولی باید به شخصیت فرزند هم توجه داشت که بعداً که بزرگ شد از نامِ خود خوشش بیاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همواره روح دارای بدن است منتها با بودن بدن عنصری، در خفاست و با عبور از بدن عنصری، ظهور می کند همچنانکه با عبور از بدن برزخیف بدن قیامتی ظهور می کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره قرآن کتاب «تذکر» است و بنیادِ جان انسانها به همان معنای فطرتی که دارند با قرآن آشنا است، لذا همینکه ما با عقل خود به سراغ آن برویم، قلب ما نیز متذکر خواهد شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «صلوات بر پيامبر صلى الله عليه وآله؛ عامل قدسى شدن روح» که بر روی سایت هست، عرض شده که هر اندازه امت پیامبر که پارهی جان پیامبرند، رشد کنند برای آن حضرت ترفیع حاصل میشود و صلواتهای امت نیز برای آن عزیزان موجب ترفیع، و برای ما عامل ارتباط روحیِ بیشتر با آنها میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کار خوبی است 2- در مقدمهی کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» عرایضی شده است مبنی بر آنکه باید سعی کنیم فضای محاورهای حفظ شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح شعر مذکور از حدّ سؤال و جواب بیرون است و احتیاج به چند جلسه بحث و مباحثه دارد. آنچه روشن است در این شعر، شهودی است که در دل قبض و بسطهای عارفانهی آن مرد الهی به میان آمده است، از آن جهت که طالب نوعی از ارتباط بودهاند که در زندگی زمینی محقق نمیشده است که عرضه میدارند: «مردم از زندگیِ بی تو که با من هستی». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتابهای مرحوم مددپور و شهید آوینی نکات خوبی در این موارد دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نشانهی ربوبیت حضرت پروردگار است و فرشتگان مأمور ارادههای حضرت حق میباشند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءاللّه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست، در این مورد کمک میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی زبان یک فرهنگ را بشناسیم با روح و فرهنگِ آن ملت آشنا میشویم. ولی علوم تجربی یک نوع تخصص است و با آموختن زبان فرق دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جهت مطالعه و تحقیق در این موارد پیشنهاد میشود کتاب «مبانی و اصول عرفان نظری» از استاد یزدانپناه مطالعه شود. زیرا این نوع مباحث در قالب یک سؤال و جواب نمیگنجد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در جواب مذکور عرض شد اجل هرکس دقیقاً در علم خداوند است که به چه نحوی و در چه زمانی فرا میرسد. ولی وقتی به آیهی: «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (۲/ انعام) نظر کنیم و بحث اجل مسمی را که بعد از اجل آورده است را به تدبّر بنشینیم، سخن بزرگان تفسیر قابل توجه میشود که قبل از آن به سخن حضرت جواد (ع) نظر میکنیم که میفرمایند: ««مَوْتُ الْإِنْسَانِ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأَجَلِ وَ حَيَاتُهُ بِالْبِرِّ أَكْثَرُ مِنْ حَيَاتِهِ بِالْعُمُرِ» مرگ آدمی به سبب گناهان بیشتر از مرگ به واسطهی اَجَل است، و ادامهی حیاتش به سبب نیکوکاری بیشتر از حیاتش به واسطهی عمر طبیعی است.
علامهی طباطبایی اینطور میفرمایند: اجل دو گونه است: يكى" اجل مبهم"، و يكى" اجل مسمى"، يعنى معين در نزد خداى تعالى، و اين همان اجل محتومى است كه تغيير نمى پذيرد. و به همين جهت آن را مقيد كرده به" عنده نزد خدا" و معلوم است چيزى كه نزد خدا است دستخوش تغيير نمى شود، به دليل اينكه فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» و اين همان اجل محتومى است كه تغيير و تبديل برنمى دارد. خداى متعال مى فرمايد: «إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ». پس نسبت اجل مسمى به اجل غير مسمى نسبت مطلق و منجز است به مشروط و معلق، به اين معنا كه ممكن است اجل غير مسمى به خاطر تحقق نيافتن شرطى كه اجل معلق بر آن شرط شده تخلف كند و در موعد مقرر فرا نرسد، و ليكن اجل حتمى و مطلق راهى براى عدم تحقق آن نيست، و به هيچ وجه نمى توان از رسيدن و تحقق آن جلوگيرى نمود.
و اگر آيات سابق به ضميمه آيه شريفه «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ، يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» مورد دقت قرار گيرند بدست مى آيد كه اجل مسمى همان اجل محتومى است كه در «أُمُّ الْكِتابِ» ثبت شده، و اجل غير مسمى آن اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده است،- و ان شاء اللَّه- بزودى خواهد آمد كه ام الكتاب قابل انطباق است بر حوادثى كه در خارج ثابت است، يعنى حوادثى كه مستندند به اسباب عامى كه تخلف از تاثير ندارد، و لوح محو و اثبات قابل انطباق بر همان حوادث است، ليكن نه از جهت استناد به اسباب عامه بلكه از نظر استناد به اسباب ناقصى كه در خيلى از موارد از آنها به" مقتضى" تعبير مى كنيم، كه ممكن است برخورد با موانعى بكند و از تاثير باز بماند و ممكن است باز نماند.
مثالى كه با در نظر گرفتن آن، اين دو قسم سبب يعنى" سبب تام" و" سبب ناقص" روشن مى شود نور خورشيد است، زيرا ما در شب اطمينان داريم كه بعد از گذشتن چند ساعت آفتاب طلوع خواهد كرد و روى زمين را روشن خواهد نمود، ليكن ممكن است مقارن طلوع آفتاب كره ماه و يا ابر و يا چيز ديگرى بين آن و كره زمين حائل شده و از روشن شدن روى زمين جلوگيرى كند، هم چنان كه ممكن هم هست كه چنين مانعى پيش نيايد كه در اين صورت قطعا روى زمين روشن خواهد بود.
پس طلوع آفتاب به تنهايى نسبت به روشن كردن زمين" سبب ناقص" و به منزله" لوح محو و اثبات" در بحث ما است و همين طلوع به ضميمه نبود مانعى از موانع، نسبت به روشن كردن زمين" علت تامه" و به منزله " أُمُّ الْكِتابِ" و" لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" در بحث ما است.
همچنين است اجل آدمى، زيرا تركيب خاصى كه ساختمان بدن آدمى را تشكيل مى دهد با همه اقتضاءات محدودى كه در اركان آن هست اقتضا مى كند كه اين ساختمان عمر طبيعى خود را كه چه بسا به صد و يا صد و بيست سال تحديدش كرده اند بكند. اين است آن اجلى كه مى توان گفت در لوح محو و اثبات ثبت شده، ليكن اين نيز هست كه تمامى اجزاى هستى با اين ساختمان ارتباط و در آن تاثير دارند، و چه بسا اسباب و موانعى كه در اين اجزاى كون از حيطه شمارش بيرون است با يكديگر برخورد نموده و همين اصطكاك و برخورد باعث شود كه اجل انسان قبل از رسيدن به حد طبيعى خود، منقضى گردد، و اين همان" مرگ ناگهانى" است.
با اين بيان تصور و فرض اينكه نظام كون محتاج به هر دو قسم اجل، يعنى مسمى و غير مسمى باشد آسان مى شود. و نيز روشن مى شود كه منافاتى بين ابهام در اجل غير مسمى و تعيين آن در مسمى نيست، چه بسا اين دو اجل در موردى در يك زمان توافق كنند و چه بسا نكنند، و البته در صورت تخالف آن، اجل مسمى تحقق مى پذيرد نه غير مسمى. ترجمه تفسير الميزان، ج 7، ص: 10
بهگفته علامه طباطبایی اجل مُسَمّیٰ، زمان حتمی یعنی تغییرناپذیر مرگ انسان است که تنها خدا آن را میداند. اجل مُعَلَّق در برابر آن قرار دارد و بهمعنای زمان طبیعی مرگ انسان است که تغییر میپذیرد. بهباور وی اجل معلق، زمان مرگ فرد براساس شرایط بدنی اوست؛ یعنی فردی که براساس شرایط بدنیاش، مثلاً میتواند صد سال عمر کند، اجل معلق او (یعنی زمان مرگش) در صدسالگی است؛ اما ممکن است همین فرد بر اثر عواملی، مرگش زودتر یا دیرتر روی دهد و این اجل مسمای او است. موفق باشید
