اسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً همینطور باید باشد. طبیعت، شرایط ظهورِ انوار باطنی عالم را در خود فراهم کرده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید با دقتهای علامهی امینی در «الغدیر» بهتر بتوان خلفا را و سقیفه را تحلیل کرد. بهخصوص با نظر به فتوای رهبر معظم انقلاب و حرامبودن تضعیف صحابه و همسران پیامبر. و البته این غیر از انتقادی است که در جای خود محفوظ است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ائمه «علیهمالسلام» یعنی انسانهای کاملی که در جامعیتِ حضور در همهی عوالم هستند، از عرش تا فرش در همهجا حاضرند. ولی ممکن است عارفی در وجهی حاضر و نسبت به وجوهی غایب باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: معلوم نیست. هنوز غزلهایی مانده است که شرح نشده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از طرف آن مرد الهی راهی به سوی ما گشوده شده که در افق آن، جمال اولیای الهی را بهتر احساس میکنیم. آری! این اشکها بهرهای از از آن اشکی است که در ذات مکتب امام حسین «علیهالسلام» جهت لقای الهی به ما عطا شد. حاج قاسم؛ سرّ عظیم نهضت حضرت روح اللّه «رضواناللّهتعالیعلیه» است و یافتنِ سرّ، کارِ آسانی نیست. این مرد ما را «رازآشنا» کرد. در کتاب «گوشسپردن به ندای بیصدای انقلاب اسلامی» نکتهای در رابطه با «رازآشنایی» عرض شده است که شاید در اینجا نیز بهکار آید. موفق باشید
معناي زندگي با «راز»
«وجود» همهجا هست، هيچجايي هم نيست، هيچچيزي هم نيست يعني «ماهيت» و «چيز» نيست. انسان با اُنس با «وجود» در پناه چيز ديگري آرامش نمييابد مگر در پناه آن ندايي از حقيقت که خداوند در مظاهري خاص با ما از آن طريق سخن ميگويد؛ مثل مظهري به نام انقلاب اسلامي. زيرا همانطور که عرض شد در آن صورت انسان متوجهي طريقتي شده است که در آن طريقت در پي نشانِ چيزي است که پيدا ميشود ولي به سرعت دامن برميکشد و ميگريزد و در مقابل ما منازلي را قرار ميدهد که بايد طي شود. معناي زندگي با راز از اين قرار است و اين نکتهي مهمي است که نميتوان از آن غافل شد و ادعاي تفکر داشت. عرض شد حججيها خودشان هم ندانستند چهکار کردند ولي متوجه شدند بايد کاري بکنند، «برقي از منزل ليلي بدرخشيد و برفت». خداوند راهي جلوي آنها گشود تا اگر مرد راه هستند بتوانند به درستي قدم در راه بگذارند. خداوند از طريق حضرت روح اللّه «رضواناللّهتعاليعليه» راهي در مقابل ملتها و بهخصوص ملت ايران گشود و شهداء توانستند در آن راه قدم بگذارند. اگر پرسيده شود خصوصيات آن راه چيست، جواب ميشنويد شرط درک راه، رفتن در راه است، تعريفکردني نيست. به گفتهي جناب عمّان ساماني:
|
شرط راه آمد، نمودن قطع راه |
/ بر سر رهرو چه مِعْجر چه کلاه |
حتماً تجربه کردهايد، همان برقي که راهي را در مقابل انسان ميگشايد، به سرعت دامن برميکشد و ميگريزد ولي در مقابل ما منازلي قرار ميدهد که بايد طي شود تا در مسيري قرار گيريم که البته در آن مسير، تحولِ تفکر نسبت به حقيقت همواره با ما خواهد بود. اين يعني همواره در آغاز قرارگرفتن و آينده را از آن آغاز شروعکردن. زيرا آينده همواره برگشت به آغاز است، آغازي که با افق انقلاب اسلامي شروع شده است و در جلسات گذشته بر آن تأکيد شد که: «تفکر، بازگشتِ دائم به آغاز است». برقي ميدرخشد و ما را متوجهي حقيقتِ دوران خود که همان آغازي است که با انقلاب اسلامي شروع شده است، ميکند و ما را به تفکر ميرساند. تفکري که آينده و گذشته برايش در ميان نيست. زيرا حقيقت همواره در صحنه است.
عنايت داشته باشيد که وقتي احساس کرديد در مورد آنچه بايد فکر شود، فکر کردهايد و تمام شده؛ آن روز را روز عزاي تفکر بدانيد. اگر به دنبال اين باشيد که چيزي بياموزيد و تمام، معلوم است راه را درست نرفتهايد در حاليکه با رخدادي مثل انقلاب اسلامي راهي در مقابل شما گشوده شده است که به سوي حضرت مهدي (عج) اشاره دارد.
از طريق انقلاب اسلامي که حقيقت متعينِ اين دوران است راه به سوي امامت و قرآن گشوده ميشود. انقلاب اسلامي شأني از شئون وجود مقدس حضرت امام زمان (عج) است و با نظر به آن حضرت به عنوان امامِ زمان، ميتوان از مرگ جاهليت آزاد شد و دين را درست فهميد. لذا همانطور که اگر کسي امام زمانش را نشناسد، بقيهي ابعاد ديناش برايش مبهم ميماند؛ -زيرا امام زمان (عج) صاحب زماناند و با ايشان ميتوان در زمان و تاريخ خود حاضر شد- انقلاب اسلامي نيز راهي است که اگر بتوانيم درست آن را پيدا کنيم، حقيقت دوران خود را پيدا کردهايم و از آن طريق اُنس با همهي حقايق عالم براي ما گشوده ميگردد
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال در هر زبانی باید وارد فرهنگ آن زبان شد. اگر کسی مدتی با قرآن و روایات بهسر کند مانند علامهی طباطبایی اشاراتِ قرآنی را میفهمد و این مربوط به هر زبانی است. زیرا آیات و روایات متذکر امری هستند که انسانها در موردش مسئله دارند. بدون مسئله نه قرآن با ما سخن میگوید و نه روایت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! خوب متوجه شدهاید. ۲. حقیقت نوری اولیاء معصوم در مقامِ اشدالوجود و جامعیت وجود است و پایینترین درجهی وجود، وجود عالم ماده است. ۳. مگر با چشم سر میتوان حیات را حسّ کرد؟!!
باسمه تعالی: سلام علیکم: رعایت احکام شرع نسبت به نامحرم، ریشه در جان انسان دارد و وظیفهی ما است در رعایت آن کوشا باشیم. ولی اینکه انسان در حال نیاز و مطابق دستورات شرع با نامحرم صحبت کند، ناشی از بیحیایی نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. إنشاءاللّه سید حسن نصراللّه مصداق این آیهاست: «هنگامی که نخستین وعده فرا رسد و شما دست به فساد و خونریزی و ظلم و جنایت بزنید، ما گروهی از بندگان رزمنده و جنگجوی خود را به سراغ شما می فرستیم" تا به کیفر اعمالتان شما را درهم بکوبد (فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» این قوم جنگجو آن چنان بر شما هجوم می برند که حتی برای یافتن نفراتتان هر خانه و دیاری را جستجو می کنند. (فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ). و این یک وعده قطعی و تخلف ناپذیر خواهد بود (وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا). موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعید است اینطور باشد که فرموده اند. زیرا اساس و فطرت انسان بر توحید و پاکی سرشته شده است و گناه؛ میهمان ناخوانده است و به همین جهت تا انسان مرتکب آن گناه نشود و ارادهی جدّی در انجام آن بهکار نگیرد؛ بر همان حالت فطری خود باقی خواهد ماند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفی اصلِ علیّت بهجز برای خداوند که عین وجود و عین علت است، برای موجود دیگر معنا نمیدهد. میماند که جهان الکترونها و جهان میکروسکوپی آنچنان مشهود نیست که بتوانیم علت عکسالعملهای آن موجودات را به راحتی بیابیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بد نیست در این مورد نکتهای را که در مورد علت نیامدن نام علی«علیهالسلام» در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» عرض شده است را خدمتتان ارسال کنم، «تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مُجمل». موفق باشید
سؤال: با توجه به اهميت مسئلهی امامت و اهميت مصداق آن يعني عليu، چرا در قرآن ذكري از حضرت اميرالمؤمنينu به طور صريح نيامده؟
جواب: براي پاسخگويي به اين مسئله ابتدا لازم است مواردي روشن شود:
1- تاريخ گواه است که در زمان نزول قرآن، اختلاف قومي و قبيلگي به قدري قوي است كه همه چيز حتي دين را تحتالشعاع قرار داده است و با اندک بهانهاي اختلافها سر بر ميآورد.
2- اكثريت مردم هنوز ايماني که در برابر توحيد و حکم خدا تسليم شوند را بهدست نياوردهاند تا تنها به آنچه حکم خدا است تسليم باشند که نمونهي آن را قبلاً در مورد حرث بن نعمان و اعتراضي که به انتصاب حضرت عليu کرد ملاحظه فرموديد.
3- حضرت عليu با اكثر تازه مسلمانانِ آن روز ، يعني سركردههاي شركِ ديروز جنگيدهاست و چندين و چند از پدران و برادران آنها را به قتل رساندهاست و ايمان اين تازه مسلمانان آنچنان قوي نشده كه از شرك پدرانشان متنفر باشند ، بلكه از عليu ناراحتاند و عظمت عليu هم به همين رعايت نكردن ميل و رضاي سران شرك بوده و هست، به طوري كه طبق اسناد تاريخي نصف كشتههاي بدر به دست عليu بوده است.
4- روش سخنگفتن قرآن و هر مكتب تربيتي كه بخواهد بشر را در طول تاريخ هدايت كند آن است كه اصول كلي را مطرح كند تا بشريت براساس شرايط تاريخي خود ازآن اصول و قواعد كلي استفاده كند و با تفكر خود، تكليف مخصوص به زمان خود را بيابد تا تفكر در دين تعطيل نشود و تحجر جاي آن را نگيرد زيرا تأکيد مکتب الهی بر روي شخصيت است نه اشخاص.
در نتيجه با توجه به نکات فوق، اگر نام عليu در قرآن برده شده بود، با توجه به آنهمه تعصب، ديگر دو دسته مسلمان نداشتيم به نام شيعه و سني، بلكه گروه كثيري از تازه مسلمانان مقابل اصل دين ميايستادند و در چنان شرايطي ادامهي اصل اسلام به خطر ميافتاد به همين جهت با تصريح نکردن به نام عليu در قرآن كاري شد كه لجاجت و استكبار بعضي از تازه مسلمانان متعصب نسبت به نفي کلي اسلام برانگيخته نشود.
امام صادقu در جواب سؤال فوق که چرا نام عليu در قرآن نیامده، فرمودند : تعداد نمازها هم در قرآن نيست و يا مثل «بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْک» كه معلوم نيست خداوند چهچيزي به پيامبر ابلاغ کرده و به عهدهي پيامبر است که آن را روشن کنند، زكات را هم قرآن نگفت به چه چيزهايي تعلق ميگيرد و پيامبرf روشن كردند، همچنان كه گفت حج بهجا آوريد، ولي كيفيت را نگفت، جايگاه پيامبر تبيين آيات است.
آيا جريانات بعدي از جمله كشتن شيعيانِ حضرت عليu به صِرف شيعهبودن و حتي كشتن فرزند حضرت فاطمهزهراi در صحراي كربلا، نشان نداد كه عدهاي در عين ادعای اسلاميت به هر قيمتي حاضر به پذيرفتن خط زلال اسلام در مسير اهل البيتh نبودند؟ و لذا اگر نام عليu در قرآن آمده بود براساس كينه با آن بزرگوار با اصل قرآن مقابله ميكردند و حريم قرآن را ميشكستند. و خداوند با عدم طرح نام عليu در قرآن، قرآن را از چنين تجاوزاتي حفظ كرد.
از طرفي پيامبر خداf با تأييد عليu در موارد مختلف، حجت را بر مردم تمام فرمودند. پيامبرf ميفرمايند: «اَنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَ عَليٌ بابُها، فَمَن اَرادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبابَ»[1] من شهر علم ميباشم و علي دروازهي آن شهر است، پس كسي كه طالب علم است بايد از دروازهي آن وارد شود تا به علم برسد.
روايت فوق در متون علماء اهل سنت مورد پذيرش آنها است و قبول دارند كه چنين سخني از پيامبرf صادر شده به طوري كه احمد حنبل از هشت طريق آن را روايت كرده. اين روايات ميرساند كه همهي امت بايد به اميرالمؤمنينu رجوع كنند و وصول به علم پيامبرf از ناحيهي عليu ممكن است و ميرساند كه عليu اَعلَم جميع امت است و مسلم چنين كسي بايد بعد از پيامبرf ولايت جامعهي اسلامي را به عهده داشته باشد تا امت را در جميع امور به هدايت برساند.
با اندكي تفكر در قرآن و توجه به سخنان پيامبرf به راحتي روشن ميشودكه عاليترين مصداق بعد از رسولاللهf، براي ادامهي ولايتِ ديني بر مسلمانان، عليu است. مسلم با حذف عليu از حاکميت جامعهي اسلامي بعد از رحلت رسول خداf جامعه در مسيري بهتر قرار نگرفت و به گفتهي مورخان اهل سنت، آن چند سالي كه حضرت عليu برسركار آمدند مردم دوباره اسلام زمان پيامبرf را به ياد آوردند. به عنوان نمونه در تاريخ داريم که پس از جنگ جمل بعد از 25 سال كه صحابهي پيامبرf از عليu فاصله گرفتهاند بعضي از صحابه که همراه عليu بودند به امامت آن حضرت نماز ميخوانند. عمرانبنحصين از صحابهي پيامبرf ميگويد: «صَلّی عَلیٌّ عَلَيْنا بِالْبَصْرةِ فَقال: ذَكَّرَنا هذا الرّجل صَلاةً كُلُّنا نُصَلِّيها مَعَ رسولاللهf» با عليu در بصره نماز خوانديم، نماز او طوري بود كه يادمان آمد نمازي را كه با رسولخداf ميخوانديم.[2] چون در اين مدتي كه گذشته بود نماز هم به آن معني واقعياش از صحنهي زندگي مردم خارج و به فراموشي سپرده شده بود، به طوري كه شهابالدّينزهري از علماء اهل سنت و از تابعين ميگويد: «دخلتُ علي اَنَسِبنمالك بدمشق وَ هُوَ وَحْدَة يَبْكي»؛ در شهر دمشق به انس بن مالک [خدمتگذار رسول خدا] وارد شديم و او به تنهايي در حال گريه بود. پرسيدم چرا گريه ميكني؟ گفت: «لا اعرفُ شَيْئاً مِمّا كانَ علي عهدالنّبيf الاّالصّلاة وَ قد ضُيِّعَت» از آثار رسولخداf چيزي جز نماز نميديدم كه آن را هم از بين بردند.[3] و اعتراف دارد نمازي كه در آن روز خوانده ميشد سنخيتي با نماز پيامبرf نداشته. محمدبنادريسشافعي از وهببنكيسان نقل ميكند كه ميگويد: «كُلّ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِ رسولالله قَد خُيِّلت حَتَّي الصَّلاة»[4] در طول دوران خلفا، تمام سنتهاي پيغمبر دستخوش تغيير شد، حتي نماز.
آنچنان همه چيز تغيير كرد كه وقتي اميرالمؤمنينu در هنگام خلافت، امام حسنu را ميفرستند كه مردم را متذكر كند نماز تراويح را كه به جماعت ميخوانيد بدعت است و ريشه در كتاب و سنت ندارد، مردم فرياد ميكنند: «وا سُنّتا عمرا، وا سُنّتا عمرا» حضرت عليu امام حسنu را ميخوانند كه رها كن. ملاحظه فرماييد چگونه با وجود حضرت عليu، در حاليکه حجت الهي براي همه تمام بوده ولي جامعه حاضر نبود از آنچه در زمان خلفا به آن عادت کرده دست بردارد.
[1] - به الغدير، ج 6، ص 114 رجوع شود.
[2] - صحيح بخاري، ج1 ، ص200، حديث 784.
[3] - موطأ مالك، ج1، ص93.
[4] - الاُم، ج1، ص 208.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع بدیهی در امر سلوک است و کسی نیست که قبول نداشتهباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چند سال پیش بود که چنین فرصت و فراغتی داشتم. فعلاً از طریق سایت و آنهم در رابطه با سؤالات معرفت دینی میتوانم خدمت عزیزان باشم، نه جهت موضوعاتی مثل مشاوره! موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: استاد خواستم نظر شما را در مورد این متن بدانم و اگر توضیحی روشنگرانه تر داشته باشید بسیار مسرور می شوم. ممنون. زمانی که انسان دعا یا توبه می کند، در اصل خداوند به او نظر کرده و ظرفیتی را در شخص دیده که تمایل به برگشت شخص یا بسط وجود او دارد، حال آن شخص می تواند این نظر را ارج نهد یا نه. اگر جامعه و حال و روز یک ملت را مثل یک شخص در نظر بگیریم، که نقطه اوج صعود و نزول آن را فقط خدا می داند، بنابر این با نیل به هر کدام از این دو، نظری به جامعه جهت برگشت یا بسط بیشتر به آن می اندازد که بسته به پذیرش آن جامعه اگر رفتارجامعه تغییر کند شامل سنت (تغییری در حال جامعه ایجاد نشود مگر اینکه خودشان تغییر کنند) می شوند. در اینجا آن نقطه ای که شاید بتوان نامش را نقطه عطف گذاشت، آنجایی است که این کالبد جامعه برای دمیدن روح برگشت و توبه آماده می شود که چون تقدیر وظرفیت هر موجودی را خالق او فقط می داند پس فقط خداست که زمان ظهور را می داند. شاید امروز تک تک کجی ها و ناهنجاری ها و مشکلات دنیا را که هر کسی می تواند لیست بلند بالایی را از آن برشمرد، باید بنده آنها را ببینم و تکلیف خودم را با آنها روشن کنم تا آن ظرفیت ظهور ایجاد شود، و اینکه آیا می شود جامعه از این بدتر شود یا نه خدا فقط می داند. ۲. سوال از خدمتتان اینکه سوال کلی را در ذهن دارم که بطور مثال در مورد قنات آن را می پرسم، استاد عزیز مثلا در قدیم با آن جمعیت کم شاید می توانستند با قنات و... جوابگوی آب آن جمعیت باشند اما الان با این جمعیت نیازمند چیزهایی قوی تر از قنات و....هستیم، حال در مورد خوراک و پوشاک و حمل و نقل و... هم همینطور، خب این نحوه جوابگویی به سبک غربی هم که مورد قبول نیست حال آیا ما اگر بر اصالتهای انقلابی خود پایبند می ماندیم، آن روحی که بر جامعه حاکم میشد میتوانست ابزار متناسب این جمعیت را که غیر آنچه الان هست بسازد، همان روحی که شما در گفتارتان میفرمایید که باید بیاید و ظهور کند، همان چیزی که شیفتگان غرب آنرا وهمی و باورمندان به انقلاب و اسلام کلیتی از آنرا در حد اینکه این حال امروز نباید باشد می دانند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ما باید ظرفیت های جهان را از یک طرف و انسانها را از طرف دیگر بشناسیم و در این زمان که زمان آخرالزمانیِ تاریخ است، به فکر جوابگویی به ابعاد متعالی و وسیع انسانها باشیم و موضوع دانش بنیان در امور، امر بسیار مهمی می باشد از آن جهت که با نظم و دقت و اندیشه زندگی را از یک طرف وسعت دهیم و از طرف دیگر عالمانه عمل کنیم. در مزار مبارک جناب شیخ بهایی به رفقا عرض شد معنای حقیقی شخصیت انسانهای دانش بنیان را میتوان در جناب شیخ بهائی ملاحظه کرد که چگونه ریاضیات و معماری و حکمت و عرفان را در خود جمع نمود و حاصل کار او آن نوع بناها و آن نوع تنظیم شبکه های آبرسانی در شهر اصفهان بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در چهل ساله اخیر ملاحظه کردهاید که چگونه دشمن میدانهایی برای ملت ایران فراهم کرده است تا نسبت به کلیّت نظام اسلامی اعتراض کند و با استقبال بسیار کمی روبهرو شده و عملاً مردم نقشه نظام استکباری را خنثی نمودند و از این جهت میتوان گفت صبر و مقاومت انتخابی است که مردم با اختیار خود کردهاند مانند خود شما و امثال شما. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در همین مشکلات است که انسان متوجه میشود چه ظرفیتهایی داشته و چه عنایاتی به او میشده. به ما فرمودهاند: «نهنگ آن بِهْ که در دریا ستیزد / ز آب خُرد، ماهی خُرد خیزد». حضرت امام خمینی به دخترشان که همین نوع نگرانیهای شما را داشته بودند و خانمی حکیم و اهل مطالعه بودند، میفرمایند حاضرم ثواب یک ساعت بچهداریت را به من بدهی من ثواب همهی عبادتهایم را به شما میدهم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ریاضتی که با نظر به چشماندازی باشد تا حقیقت به سوی انسان بیاید، ریاضتی است زیبا و الهی و توحیدی. ولی ریاضتهای مرتاضان که برای شدتبخشیدن به قوای نفس است، ربطی به توحید و رجوع به حقیقت ندارد. آری! سختیهایی که هزینهی مقابله با استکبار است از نوع ریاضتهای توحیدی است و قصهی آن، قصه ی «در بلا هم میچشم الطاف او» میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم. شاید خودتان با آگاهی نسبت به نقش اسماء الهی بتوانید جایگاه آن اسماء را در نظامات اجتماعی بیابید. بد نیست سری به کتاب «شرح اسماء حسنی» که بر روی سایت هست بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور عرض شد: ۲۳۷۸۰ باسمه تعالی: سلام علیکم: روی هم رفته باید خوشتان بیاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «معاد یا بازگشت به جدّیترین زندگی» همراه با شرح صوتی آن بر همین مبنا تنظیم شده است. از سایت میتوانید مطالب را بگیرید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر پژوهشهای علمی بر مبنایِ هستیشناسی و با نظر به وجودِ پدیدهها صورت بگیرد به هیچوجه انسان را گرفتار تصورات وَهمی نخواهد کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عبادت بر مبنای فطرت الهی انسان انجام میگیرد و به همین جهت خداوند به رسول خود میفرماید: «فذکّر انّما انت مذکّر». ولی شک در موطن عقل شکل میگیرد به همین جهت میتوان در عین شک عقلی با عبادات خود فطرت را زنده نگه داشت. اتفاقاً وقتی فطرت به نشاط آمد، به راحتی از ترددیدهای عقلی عبور میکند و ندا سر میدهد: «عقل، بندِ رهروان است ای پسر / وان رها کن، ره عیان است ای پسر». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث از موجودی است که از حیطهی زمان و مکان بیرون است و اگر آن را جسم لطیف تصور کنیم در هر صورت مکانمندی و زمانبندیِ آن پا برجا است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئول محترم سایت جهت بررسی.
