بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
21460
متن پرسش
سلام علیکم: استاد آیا اکنون زمانی نیست که باید از عینیت انقلاب اسلامی صحبت کرد؟ آیا صرف وجود قوه تمدن زایی در شیعه و یا حقیقت وجودی انقلاب اسلامی، عقول را جهت تفکر و قلبها را جهت پذیرش آماده می کند؟ آیا نباید تاریخ انقلاب را روایت کرد؟ روایتی از نوع حکمت و تفکر و وجود. آیا نباید وجودی بودن حقیقت انقلاب اسلامی را در صحنه عین، روایت کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! هر اندازه بتوانیم بنا به فرمایش جنابعالی روایتی از نوع «حکمت و تفکر و وجود» از انقلاب اسلامی داشته باشیم، به اندیشیدنی‌ترین موضوعِ این تاریخ نظر انداخته‌ایم و نظرها را به آن جلب کرده‌ایم. موفق باشید

19155

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: چرا در آیه مبارکه «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» از گوش و چشم و دل یاد شده ولی به زبان اشاره نشده است با آنکه گناهان زیادی بواسطه زبان انجام می شود بنده هر بلایی در زندگی به سرم آمده از زبان بوده چه مواردی که باید می گفتم و نگفتم و چه مواردی که نباید می گفتم و گفتم. ضرب المثل «زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد» نیز به همین مطلب اشاره دارد. با تشکر سایه تان مستدام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید به جهت آن باشد که در ابتدای آیه موضوع علم در میان است که با سمع و بصر و قلب محقق می‌شود و نه با زبان. موفق باشید

30449

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی: در رابطه با تاریخ اسلام، در زمان امیر المومنین (ع) داریم که حضرت در زمان خلیفه سوم وقتی متوجه می شوند که حاکم کوفه به دلیل میگساری در نماز جماعت نماز دو رکعتی صبح را چهار رکعت خوانده، حضرت درخواست دارند که شخص ولید باید حد شرعی بخورد و چون کسی جرات ندارد که این حد رو اجرا کند، خود حضرت شخصا این کار را انجام می دهند. اما در جایی دیگر در زمان خلیفه اول در داستان مالک بن نویره که خالد بن ولید‌ او را می کشد و همان شب با همسر او زنا می کند و خلیفه اول هم خالد بن ولید را تبرئه می کند. پس چرا حضرت امیر المومنین (ع) در این موضوع موضع گیری نمی کنند؟ البته این نکته رو هم یادآوری کنم که این حقیر نمی خوام که خدایی ناکرده نسبت به امام معصوم جسارتی کرده باشم. برای اینکه کسی نسبت به فعل امام معصوم که چرا نمی پرسه؟ (از این لحاظ که بخواهد طرف مقابل رو به چالش بکشد). برای اینکه انسان کامل حکیم است و مظهر تام اسم علیم الهی است و نسبت به فعلی که انجام می دهد و یا نمی دهد، علم دارد. ببخشید مزاحم وقتتون شدم. التماس دعا. یا حق.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد ولید بن عقبة بن ابی معیط کسی منکر میگساری او در حدّی که برایش حدّ جاری شود نبود. ولی در مورد خالدبن ولید، خلیفه‌ی اول به نوعی موضوع را توجیه کرد و این عملاً وظیفه را از دوش حضرت برمی‌دارند زیرا حاکم وقت حکم دیگری کرده است. موفق باشید

29730

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: در عالم جبروت تفاوت عقل اول و زوج آن یعنی نفس کلیه در چیست؟ آیا در رتبه متفاوتند؟! همچنین در عالم ملکوت تفاوت نفس کلی و طبیعت کلیه؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عقل اول در مقام صدور است و نفس، در مقامِ قبول. و مسلّم مقام قبول ذیل مقام صدور است. ۲. نمی‌دانم تفاوت نفس کلی و طبیعت کلیه در چیست. موفق باشید

29170

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و خدا قوت: استاد تکلیف کسایی که الان کاروان زیارتی به مشهد مقدس میبرن چیه؟ کارشون درسته؟ یعنی اونا دعوت شدن و ما که رعایت می‌کنیم دعوت نمیشیم. ما که تابع فرمایش ولیمان هستیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌توان نظر خاصی داد بستگی به حال و فکر خود افراد دارد. موفق باشید

28203

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: پدر عزیز و گرامی ببخشید. وقتتون رو می‌گیرم، خیلی دارم رو نفسم کار می‌کنم و دوست دارم مسیر سیر و سلوک را برم. ولی بیشترین ضربه ای که میخورم. از همین زبان هست که شما بهتر از من میدونید زمان ما هم روزه سکوت نیست. اما واقعا نمیدونم چکار کنم؟ واقعا سخته اینکه بخواهم این همه سال یک خصلت بد رو از خودم دور کنم گاهی وقتها عاجز میشم خدا رو شکر تا حدودی نگهش داشتم از دروغ، غیبت و تهمت ولی گاهی وقتها خیلی حرف می‌زنم بعد پشیمون میشم. یا در مورد کاری که کردم زیاد توضیح میدم که اصلا نیاز نیست یا گاهی وقتها مشکلاتی که دارم رو به کسی که اصلا نیاز نیست توضیح میدم. واقعا نمیدونم. گاهی وقتها میگم ببرمش که دیگه حرفی نزنم. اگر امکانش هست کمک و راهنمایی کنید. ممنون میشم. اولین سالگرد فقدان فرزند عزیزتون رو تسلیت میگم و شریک غمتون هستم. خدا بهتون سلامتی و عمر با عزت عطا نماید. نگار. از اهواز
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره صد هزاران خلق در زنار شد / تا که عیسی محرم اسرار شد. اصلاح نفس کار می‌برد؛ پیشنهاد بنده، دنبال کردن کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از  امام خمینی رضوان الله علیه کار ساز است. موفق باشید

27819
متن پرسش
سلام علیکم: با تسلیت ایام شهادت امیرالمومنین و التماس دعا در این لیالی پر عظمت؛ استاد عزیز در مباحث اخیرتان درباره خودآگاهی بشر امروز نسبت به دعا نکات ظریفی را متذکر شدید و بسیار قابل تامل است. اینکه بشر به حالت قرون وسطایی، به حالت جدایی نظر و دعا از عمل دچار شد و می‌رفت عملش را انجام می‌داد و اوقاتی هم دعا می‌کرد و در یک حالت فردی مشغول راز و نیاز و طلب فردی از خدا می‌شد و این دعا مقابلش افق و جهانی متعالی و قدسی باز نمی‌کرد که بتواند هویت جمعی هم پیدا کند و هم و غم تمدن سازی و جامعه پردازی کند. بشر مدرن هم که خواست هویت جمعی را زنده کند و روح اجتماعی را احیا کند و از حالت قرون وسطایی و پذیرش عقایدی جهت حفظ شخصی خود و مطابقت با آنچه بوده رها کند و ظرفیت های فراروری طبیعت را هم در عین حال استفاده کند، به رویکردی رفت که هویت انسان ارضای حال درونی و حضور علمی اش منهای عقل قدسی به قصد تبدیل نظام عالم متناسب مطلوب او و تغییر مناسبات در جهت منقطع از ملکوت و قدس بود و دیگر دعا به غریبت عجیبی رفت و بشر مدرن به حالاتی نزدیک شد که حضرتعالی در ذیل آیات شریفه مطرح شده در ابتدای کتاب فرهنگ مدرنیته و توهم درباره اش بیاناتی داشتید. اما حقیقتا اگر ایمان زاینده و فیّاض و در تراز سیره معصومین و زعمای ربانی پیدا کنیم و در یک نگاه کلان و جامع ببینیم، اتفاقا ادعیه به ما، ظرفیت رشد بستر روحی جهت حضور با هویت جمعی جهت تمدن سازی توحیدی و ظهور و بروز اجتماعی را می‌دهد و دیگر دین و دعا را در حد دانایی ها و دارایی های شخصی که تعالیم کلی است و در محدوده شخصی مناجات می‌کنیم و عمل مان هم متفاوت از نظر است، نمی آوریم و از بستر مدرن و انسان ابزار ساز و انسان غریب با عالم قدس و گشودن جهان قدسی و در تراز ابدیت و عزت حقیقی بشر هم عبور می‌کنیم. در دعای عهد می‌خوانیم «و اوسع منهجه» یعنی بارالها مسیر ظهورش را وسیع بگردان. این همان گمشده و خودآگاهی است که جا دارد بسیار درباره اش تامل کنیم که از خداوند می‌خواهیم که بستر روحی و ظرف وجودی ما را عظیم کند و اراده ما را به وسعت عزت و تعالی بشر با حضور و ولایت وجود نازنین انسان کامل قرار دهد تا بتوانیم با تمام وجود در جهت وسیع کردن مسیر و راه عصر ظهور بکوشیم و افق مد نظرمان هم عالم انسان دینی و پیرو حضرت ولیعصر است که دیگر دعا و عمل خود را در اختیار کسی قرار می‌دهد که انسان کامل است و در ادعیه به انوار الهی متوسل می‌شود تا هر چه بیشتر حقایق را درک کرده و در مسیر تمدن سازی و جامعه سازی با ولی خدا همراه شود و با استقامت و عشق برخاسته از آن ادعیه ثابت قدم و بدون شک و شبهه و بدور از ظلمات وجودی بماند و این همان نکته ای است که امام و شهدا را آن انسان های عزیز و تراز اسلام و قرآن کرد. این بشخصه نظر من درباره مبحث مطرح شده و زیبای حضرتعالی بود که بسیار جای تامل دارد و امیدوارم بتوانیم روی آن دقیق، تعمق و تدبر کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده مقصدی که سعی شده بود در رابطه با دعا در نسبت با تاریخی که در آن قرار داریم، به خوبی تبیین فرموده‌اید. آری! حقیقتاً دعا ما را در جهانی بس گشوده و در عین حال کیفی و تعالی‌بخش وارد می‌کند تا همه‌چیز معنای دیگری پیدا کند و این به معنای برآورده‌شدن حاجات اصیل انسان است. زیرا در آن فضا معنایی از زندگی در مقابل انسان قرار می‌گیرد که عملاً خود را در بهشت احساس می‌کند. بهشت، به همان معنایی که هر آنچه انسان بخواهد در اختیار اوست. موفق باشید 

27536

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و عرض ادب: بنده بسیار متاسفانه پرخور و شکمو هستم و حس می‌کنم این عادت بد مانع رسیدن بنده به خدا می‌شود. شما چه راه حلی برای رفع این عادت بد پیشنهاد می‌دهید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید کتاب «روزه؛ دریچه‌ای به عالَم معنا» در این مورد که می‌فرمایید، بی‌نقش نباشد. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

27366

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و عرض ادب: در آیه ۷۰ سوره هود در ملاقات فرستادگان خدا با جناب ابراهیم، اشاره به «نکرهم» یعنی ناشناس دارد. تلویحا به این معنا که جناب ابراهیم، متوجه نبود که آنها فرستادگان خدا هستند و البته قرائن دیگری نیز در خود همین آیه مبنی بر عدم تشخیص جناب ابراهیم بر اینکه آنها فرستادگان خدا هستند وجود دارد. از طرفی در آیه ۷۷ همین سوره و هنگامی که فرستادگان خدا به جناب لوط وارد شدند، اولا از «نکرهم» و یا لفظی که حکایت از ناشناس بودن فرستادگان خدا از نظر حضرت لوط بکند وجود ندارد و ثانیا از اندوهگین شدن زاید الوصف جناب لوط (بخاطر احتمال بد رفتاری قومش با مهمانان بسیار شریفش) بر میاید که کانه می دانست که آنان فرستادگان خدا هستند! اینکه جناب لوط مثلا می دانست که فرستادگان هستند و جناب ابراهیم نمی دانستند و بحث مقایسه ای دو پیامبر (ص) از سویی که با توجه به اینکه مقام پیامبری جناب لوط در ذیل مقام حضرت ابراهیم بوده است! از سویی دیگر جدای از مقایسه این دو پیامبر عزیز خدا، آیا در ساحت مقام حضرت ابراهیم و نشناختن فرستادگان خدا، اصولا جایگاهی دارد یا خیر! و با این نشناختن اصلا موضوعیتی ندارد!؟ البته در مقایسه بین این دو پیامبر در آیه ۸۱ همین سوره، فرستادگان خدا در ملاقات با جناب لوط اشاره به اینکه رسولان از سوی خدا هستند می‌شود؛ البته با نگاه به تقدمی و تاخری آیه، شاید بتوان این نتیجه را گرفت که ابتدا به ساکن، فرستادگان به جناب لوط خود را معرفی نکردند که چه کسانی هستند ولی بعد گفتند؛ ولی مطابق سیر منطقی آیه علیرغم بازگو نشدن مقام فرستادگان خدا از سوی ایشان، لکن گویی جناب لوط، آن مقامات را شناخته هست؛ ولی همانطور که عرض شد اصلا بدون مقایسه این دو پیامبر، با توجه به مقام عظیم جناب ابراهیم (شیخ الانبیا)، چرا حضرت ابراهیم ( ص) متوجه نشد که آنها فرستادگان خدا هستند؟ به المیزان مراجعه کردم. آنقدری که به ترسیدن و یا نترسید جناب ابراهیم در این آیه، پرداخت، کمترین اشاره ای به موضوع عدم شناخت حضرت ابراهیم نسبت به فرستادگان خدا، بحثی به میان نیامد. خواهشمند است با مقایسه و یا بی مقایسه (بین دو پیامبر خدا) نسبت به این بحث که چرا جناب ابراهیم فرستادگان خدا را نشناخت، توضیح دهید؛ ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که آن دو فرشته بنا به مصلحتی خود را به حضرت ابراهیم «علیه‌السلام» معرفی نکردند؛ بحثی نیست تا «اوّاه» بودن و دلسوزبودنِ آن حضرت به ظهور آید. ولی همان‌طور که متوجه شده‌اید نگرانی حضرت لوط «علیه‌السلام» به جهت فرشته‌بودنِ آن فرشتگان نبود، بلکه به جهتِ مردبودن و زیبابودن‌شان بود و به همین جهت وقتی حضرت لوط «علیه‌السلام» در آخر نگران شدند، آن‌ها خود را به عنوان فرشته معرفی کردند. موفق باشید

27092
متن پرسش
سلام علیکم: ۱. آیا جهان رو به سقوط و فساد و تباهیست تا امام زمان (ع) در حالیکه جهان پر از ظلم و جور شده است ظهور نمایند و یا اینکه جهان به سمت تکامل و رشد در حال حرکت است؟ اگر جهان در حال رشد است ظهور برای چیست؟ ۲. آیا این تعبیر می تواند صحیح باشد که دوره غیبت مانند شبی تاریک و بی بهره از تابش خورشید ولایت است و در عین حال بشریت هم از مسیر همدمی با رب العالمین در حال فاصله گذاری است ولی با رسیدن فجر صادق و بین الطلوعین، هر چند هنوز شب و حجاب تاریکی رفع نشده ولی مژده و ظرفیت عظیم طلوع و بارقه هایی از نور دیده می شود و این فجر و بین الطلوعین تاریخ انقلاب اسلامی است که در حال ایجاد مسیری برای حرکت جوامع از انحطاط بسوی تعالی و رشد است و قطعا مقیاس کار با دوره پیش از فجر صادق فرق دارد و گویی نفخه الفت قلوب با قلب کل عالم حس می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. ظهور برای به فعلیت‌آوردنِ کمالات ملتی است که در زمان غیبت، تا مرز ظهور جلو آمده‌اند و تحت تأثیر ظلمات زمانه نبودند. ۲. آری! قطعاً شرایط ظهور با قبل از آن فرق دارد. شرایط ظهور، شرایط بلوغ بشریت است ولی کسانی از آن بهره می‌برند که واقعاً منتظر باشند و ظلمات دوران خود را به رسمیت نشناخته باشند و رنگ ظلمات به خود نگرفته باشند. در رابطه با تفاوت شرایط قبل از ظهور و بعد از آن، بد نیست به جزوه‌ی «مقام بقیة اللّهی حضرت» رجوع فرمایید. موفق باشید

26511
متن پرسش
سلام بر استاد گرامی: ببخشید تفاوت علم و حکمت چیست؟ و پیامبر (ص) به امام علی (ع) سپردند «اودعه علمه و حکمته»، این علم فقط حضوری بود یا هم حضوری و حصولی؟ آیا این انتقال و سپردن علم آنی بوده؟آیا کسب علم حضوری در افراد معمولی که همراه تزکیه نفس، دفع رذایل اخلاقی، انجام اعمال صالح است بتدریج است و کم کم علمشان کامل می گردد تا قلب آمادگی پذیرش کامل آن علم را پیدا کند؟ و راه کسب حکمت همان راه کسب علم حضوری است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بسیاری موارد، علم و حکمت به صورت مترادف به‌کار برده می‌شود. ولی می‌توان گفت علم، موجب آگاهی نسبت به واقعیت می‌گردد و حکمت، در نسبتی وسیع‌تر جایگاه حادثه‌ها و واقعیت‌ها را می‌یابد و هر دو در صورت رعایت تقوا، می‌توانند به صورت حضوری یا حصولی باشند. موفق باشید

25372

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: آیا می شود این طور برداشت کرد وقتی که کسی می میرد قیامتش شروع می شود. بر اساس مقدمه بالا آیا می شود گفت که در هنگام مرگ وقایع ابتدایی سوره تکویر برای کسی که می میرد تجلی می کند. (اذ الشمس کورت و...) با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از نظر سیرِ انفسی، قضیه همین‌طور است از آن جهت که تطابقی بین سیر انفسی و سیر آفاقی هست. موفق باشید

24571

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد: بنده طلبه هستم و شش سال هست که در حوزه درس می خوانم اما خیلی خوب درس نخواندم و بسیار ناراضی هستم. حافظه خوبی هم ندارم. درس ها یادم نمی مانند. خیلی ناامید شدم هم از درس خواندنم و هم از زندگی و آینده و ... از طرفی هم بسیار افسرده شدم و سر کوچکترین مسائل عصبی می شوم. وسواس غلبه کرده بر من. لطفا مرحمت بفرمایید و بنده رو راهنمایی کنید. مطلب دیگر خیلی به بنده می گویند که شما طلبه ها چرا کار نمی کنید و از منبر و اسم اهل بیت پول در می آورید. این هم ذهن بنده رو مشغول کرده و نسبت به درس خواندن سرد می کند. و چندین بار تصمیم گرفتم بروم دنبال کار و طلبگی را رها کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. از خود نباید انتظار زیاد داشته باشید. با پشتکار به همان دروس رسمی حوزه بپردازید. ۲. خودِ دین با خمس و سهم امام، مسئول تأمین طلبه‌ها است. در واقع دین و شریعت به عهده گرفته است تا در حدّ امکان طلاب را تأمین کند تا آن‌ها بتوانند دین را به مردم برسانند. موفق باشید

32483

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد طاهرزاده عزیز: روز شنبه هفته گذشته قبل از شروع نماز خدمتتون رسیدم در رابطه با متنی که منتسب به مولانا بود سوال پرسیدم و حضرتعالی به دلیل کمبود وقت و در دسترس نبودن کل متن مورد نظر، امر فرمودید که در قسمت پرسش و پاسخ سایت سوال را همراه با متن مورد نظر ارسال کنم. متن زیر منتسب به مولاناست و مکالمه وی با شیطان است، منتهی در آثار ایشان چیزی پیدا نکردم مبنی بر این موضوع ولی با این‌حال این متن جای فکر کردن داره سوالم این هست که موضوعی که در این متن مطرح شده در ظاهر با آیات و روایات در تضاد هست به گونه ای که شیطان خطاب به حضرت حق می فرماید تو مرا اغوا کردی و یا در جایی دیگر در جواب سوال حضرت حق که می فرماید از چه رو سجده نکردی؟ بحث تکبر رو به میان میاره و می گوید من از آتشم و آدم از خاک و در جایی دیگر قرآن اشاره می کند که (کان من الکافرین) و یا در جایی دیگر خط و نشان می کشد که من سر راه بندگانت قرار می گیرم و آنها را گمراه می کنم به جز مخلصین. ولی با این‌حال فکر می کنم که در باطن باید یه پیامی داشته باشه که خواهشمندم حضرتعالی شرح بفرمایید. و این نکته رو هم عرض کنم که قبلا کتاب هدف حیات زمینی آدم رو هم مطالعه کردم. التماس دعا. یا حق. مولانا گفت : روزي در سير، ابليس را ديدم و او را گفتم «از چه بر آدم سجده نکردي؟» گفت: «تو بنده‌ي مولاي خويشي، من هم بنده‌ي مولاي خويش اگر شمس تبريزي از دري در آن مجلس که در آن نشسته‌اي درآيد و انبياء جملگي از دري ديگر به آن مجلس وارد شوند تو روي به شمس مي‌کني يا ايشان؟» گفتم: «ولله که جز در شمس بنگرم!» گفت: «مگر نه ايشان انبيا باشند؟» گفتم: «مرغ دلم گرفتار بند شمس است و مولاي من اوست». گفت: «اگر شمس امر کند که در ايشان نگري؟» گفتم: «آخر دل نمي‌رود!» گفت: «بعيد از تو، آنچه خود مي‌داني، از من چرا پرسي؟!» گفتم: «تو مي‌دانستي که اگر سجده نياوري به عذاب مبتلا مي‌شوي و آنچه نبايد بر سرت مي‌آيد؟» گفت: «آري!» گفتم: «پس از چه، سجده نبردي!» گفت: «ميل او بر عذاب من بود و راه سلوکم اينچنين بود» مختار بودم که امر او را اطاعت کنم يا دل به ميل او بندم، پس ميل او را بر امر او بالاتر و مقدم دانستم ميل او آزمايش بني‌آدم بود و قبول اين ماموريت، امتحان من!» گفتم: از چه رو کبر ورزيدي گفت: «آنکه با کدخدايي دوستي دارد، فخر فروشد گفتم: «به قيمت قهر و عذاب؟!» گفت: «مگر تو نگفتي عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد؟» آن عاشقي که قهر را لطف نمي‌بيند، عاشقش نگويند که او در بند خويش است، نه در بند معشوق دهان بستم و در عشق نگريستم چه او را عاشقي پاک‌باخته ديدم گفت: «جز حضرت باري چه کس را قدرت در کائنات که بخواهد مرا مجازات کند؟» گفتم: «هيچکس!» گفت: «هر چه از دوست رسد خوب است، گر همه سنگ و گر همه چوب است!» طرفه حالي‌ست که ابليس راست گويد! باز گفت: «ميل خداي اين است که نگذارم نامحرم در حريم دوست رود جز آنها که خدايت دوستار ايشان است و ايشان دوستار خداي در ديدار دو عاشق، جاي ابليس کجاست؟! من دفع مزاحم مي‌کنم در ديدارمولايم با عاشقانش». آخرالامر بر فراق من هم پاياني است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به هر حال به ما فرموده‌اند:

کار پاکان را قیاس از خود مگیر

 گرچه ماند در نبشتن شیر و شیر

قصه عجیبی است قصه اهل دل، که در ابلیس چه چیزهایی می‌یابند. حقیقتاً اگر همه حق را در جناب شمس تبریز دیدند و او را آینه همه آنچه باید باشد، یافتند؛ چگونه می‌توانند دل به جای دیگری ببندند؟ به یاد صحبت شهید حاج قاسم باشید که به او گفتند اگر رهبری امر فرمودند که جهت ریاست جمهوری نامزد شوید، چه کار می‌کنید؟ و او گفت می‌روم آن‌قدر گریه می‌کنم تا حضرت آقا دل‌شان رحم بیاید و منصرف شوند. زیرا بالاخره دل، در جای دیگر سپرده بود. ۲. گویا در درون جان جناب مولوی این حرف‌ها نهفته بود که راستی! اگر شیطان سجده کرده بود، مسیر اغوای بندگان و وسوسه‌های آن‌ها که موجب امتحان اشخاص می‌شود، به کجا می‌کشید؟ این‌جا است که قصه تکوین شیطان در منظر جناب مولوی به ظهور می‌آید و این حرف‌ها در تکوین شیطان برای جناب مولوی به ظهور آمده است. ۳. آری! عرفا متوجه هستند که بالاخره شیطان، مظهر اسم جلال حضرت حق است.

به هر حال مولوی از این نحوه حضور خود گزارش داده تا به ما بگوید می‌توان نظر به وجه تکوینیِ هر موجودی و هر مخلوقی داشت.  موفق باشید

30621

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: مرحوم مطهری در مورد حضرت محی الدین می‌فرمایند: «اثر ديگر او كتاب فصوص الحكم است، گرچه كوچك است، ولي دقيقترين و عميقترين متن عرفاني است، شروح زيادي برآن نوشته شده است. در هر عصري شايد دو سه نفر بيشتر پيدا نشده باشد كه قادر به فهم اين متن عميق باشد». حقیر که چندی بعضا اجمالا نظری به فصوص دارم با اینکه مقدمات چندانی طی نکردم و نمی‌دانم چه شد که بر سفره شیخ توفیق شد بنشینم احساس نمی‌کنم که آنقدرها هم متن دشواری باشد و شاید تفکر شیخ کلیدهایی می خواهد که با آن به سراغ دفینه هایش رفت اگر چه در بادی امر دشوار می‌نماید از طرفی می‌گویم شاید شهید راست می‌گوید در یکی از سایت ها به نقل از جناب نصر آمده است که یک‎روز علامه به من داستان می‎‌فرمودند: «من در تبریز فصوص ‎الحکم خوانده بودم و گمان می‌‎کردم که بسیار خوب همه چیز را بلد هستم تا این‎که به نجف رفتم. در آن‎جا شیخ واحد‎العین که از عرفای بزرگ بود، درس فصوص می‎‌داد. رفتم به آن‎جا و نشستم و دیدم که تمام در و دیوار، فصوص می‎‌خواندند و هیچ چیز از فصوص بلد نبودم. خیال می‎‌کردم که بلدم و آنجا برای اولین بار با حقیقت عملی و درونی این کتاب بزرگ آشنا شدم.» بنابرین شاید توهم فهم دارم از طرفی برداشتی از فصوص داشتم دیدم تایید فرمودید خلاصه در خوف و رجای فهم شیخیم امید که رهنمایی فرمایید بله مصباح پر از دست انداز فلسفی بود و ثقیل و چیز چندانی دستگیرم نشد، ولی فصوص آبیست روان و در جانم روان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً فصوص‌الحکم ابن عربی دارای نکاتی ژرف و از مو باریک‌تر است. و این نسل به جای آن‌که در مقابل آن مقاومت کند، سعی دارند آن نکات را درک کنند و از این جهت حتی حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» سوره‌ی «حمد» را در عین عمق عرفانی آن علناً مطرح فرمودند. موفق باشید

30470

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد: ما در حوزه های علمیه هرکس را می‌بینیم به جایی رسیده در اثر قرار گرفتن زیر نظر یک استاد بصورت جدی بوده است استاد صمدی می فرمودند که حتی آیت الله حسینی طهرانی از ۵ تا ۱۰ سال اجازه حضور در درس عالم دیگری را نمی دادند تا شخصیت آنها شکل بگیرد و بعد به علمای دیگر رجوع کنند. من با افراد با استعداد زیادی در حوزه مواجه شدم که آنچه باید می شدند نشندند و ظاهرا جای استاد در سلوک علمی شان بسیار خالی است به ذهن شما چی می رسه؟ تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جزوه‌ی «روش سلوکی آیت الله بهجت» در این رابطه شده. خوب است به قسمت جزوات در  نوار بالای صفحه‌ی اول سایت در بخش نوشتارها، سری بزنید و با حوصله آن جزوه را مطالعه بفرمایید. موفق باشید

29140

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و عرض احترام خدمت استاد طاهرزاده: استاد ببخشید خواندن کتاب کشکول علوم غریبه شیخ بهایی را صلاح می‌دانید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «کشکول» کتاب خوبی است ولی بنده از «علوم غریبه» چیزی سر در نمی‌آورم. موفق باشید

27631

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: به عنوان مثال در شهری ۳۰ یا ۴۰ درصد مردم در انتخابات آنجا شرکت کرده اند، بالتبع نمایندگانی که انتخاب می شوند نماینده اقلیت آنجا هستند، و اکثریت مردم، نمایندگان منتخب و حتی اینطور انتخابات را قبول ندارند، در این صورت، انتخابات، اعتبار و وجهه خود را از دست می‌دهد، آیا حقوقی که این نمایندگان اقلیت به عنوان نمایندگان عامه مردم شهر از بیت المال (که اموال عمومی مسلمانان است می‌گیرند و اکثریت مردم آنجا راضی نیستند) جایز و حلال است؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرهنگ انتخابات به روشی که امروز تحت عنوان دموکراسی در دنیا معمول است همیشه همین‌طور بوده است و عموماً عدم شرکت بقیه به آن معنا نیست که آن نامزد را قبول نداشته باشند، با این‌همه نظام اسلامی است که بستر نامزدشدن آن فرد شده است و او نسبت به نظام اسلامی متعهد است. موفق باشید

27014

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب: اگر در اسلام جایز نیست از وسیله های نامشروع و فاسد برای هدف مشروع استفاده شود، چرا در صدر اسلام به مسلمین اجازه داده شد جلوی قافله مال التجاره قریش را بگیرند و کالای آن را تصاحب کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چون آن قافله را که مالک آن سران مکّه بودند، صاحبان آن را مالک آن کالاها نمی‌دانستند. مثل آن‌که حضرت اباعبداللّه «علیه‌السلام» در مسیر خود کالاهای قافله‌ای که به سوی شام برای یزید می‌رفت، مصادره کردند. موفق باشید

25996

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: در خصوص پاسخ سوال ۲۵۹۸۲ بصورت خلاصه عرض می کنم بله راهکار وجود دارد ولی فقیه کیست؟ من به این نتیجه می‌رسم فلانی در علم، تقوا، شجاعت، درایت و دیانت، قضاوت و فقاهت از همه بهتر است و به امام معصوم نزدیک‌تر پس مادامی‌که این شرایط را داراست یا کسی بهتر از او را نیافته‌ام بنا به اعتقادات مذهبی و عقلانیت از وی تبعیت می‌کنم (با حفظ شرایطی که امام علی در نهج‌البلاغه عنوان کرده است) و در امور اجتماعی هم منویات وی را موردنظر خواهم داشت و در این شرایط اگر اکثریت به نتیجه‌ای که من رسیده‌ام برسند خواه ناخواه مملکت طبق نظر ولی فقیه یا امام اداره خواهد شد و چه بسا مردم تصمیم بگیرند این ولی فقیه یا امام معصوم حتی حکومت را هم در دست بگیرد. شیوهٔ حکومت چگونه باشد؟ ۱.امام علی آنچنان امور را به دست خود مردم داده بود که بیت‌المال را که بودجهٔ آن زمان حکومت بود تماماً میان مردم تقسیم می‌کرد و هیچ چیز به بهانهٔ امور حکومت نگاه نمی‌داشت و از چند پادگان دوران خلیفهٔ دوم فقط یکی را نگهداشت و در زمان جنگ نه خدمت اجباری می‌گرفت نه در بیت‌المال پولی می‌ماند تا نیروی مزدور استخدام کند بلکه فقط مردم را به حضور در جبهه دعوت می‌کرد و در نهایت هرتعداد چه کم و چه زیاد می‌آمدند با همان‌ها عازم جنگ می‌شد. ۲. سیستم ریاستی که در آن اختیارات اجرایی رهبر هم به رئیس‌جمهور منتقل شده با پاسخگویی و نظارت کافی و امکان پس گرفتن رأی و تعریف سیستم اعمال نظر دائمی مردم در امر حکومت بهترین شیوه‌ای است که کمابیش در برخی از کشورهای پیشرفته (البته عمدتاً پارلمانی) اجرا می‌شود و الحق به‌مراتب وضع عدالت اجتماعی‌شان بهتر از ماست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که آیا عده‌ای مجتهدِ مجتهدشناس یعنی اعضای خبرگان، بهتر می‌توانند ولیّ فقیه را در این تاریخ با پیچیدگی‌هایِ حساس این زمانه تشخیص دهند که چه کسی باید باشد؟ یا یک فرد؟ از طرفی اگر علی «علیه‌السلام» امروز در قید حیات بودند، مطابق امروز، نسبت به بودجه‌ی کشور و ادارات تصمیم می‌گرفتند؟ یا این‌که هر روز عصر، کفِ بیت‌المال را جاروب می‌کردند و تشریف می‌بردند مسجد؟ موفق باشید

25922

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه ۴۰ سوره مبارکه بقره، اشاره می فرمایند: «خداوند می فرماید تابع وحی شوید تا هیچ خوف و حزنی پیدا نکنید. شما تا پیش از آمدن وحی و اسلام با هم دشمن بودید، اما وحی با آمدنش شما را برادر هم کرد لذا این نعمت وحدت را خدا به شما داد و شما نمی توانستید متحد شوید چون یک امر مادی نیست.» آیا بر اساس این آیه و این تفسیر آیت الله جوادی آملی می توان گفت، این آیه به نحوی نفی داروینیسم در مسائل اجتماعی و وحدت در برابر نظریه و دکترین رقابت، است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده سخن خوب و برداشت قابل قبولی است. موفق باشید

 

 

25443

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: چگونه با رفتار و منش اصحاب سیدالشهدا علیه السلام در طول زندگیشان آشنا شویم؟ اثری در این زمینه سراغ دارید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «یاران شیدایی امام حسین (ع)» نوشته آقای مرتضی آقا تهرانی و کتاب «عنصر شجاعت» از آیت اللّه کمره‌ای در این مورد منبع و مرجع خوبی اند. موفق باشید

25201
متن پرسش
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد: در برهان صدیقین گفتید که عالم با مرتبه اشد، به عالم با مرتبه شدید جلوه می کند، و عالم با مرتبه شدید به عالم با مرتبه خفیف، جلوه می کند و لذا عوالم نازله، جلوه عوالم بالاتر خود هستند. برداشت من اینه که عوالم نازله (دنیا و برزخ و قیامت)، مخصوص موجودات مجرد هستند. و این صحبت ها در مورد موجودات غیر مجرد (مثل سنگ و کلوخ و آب و خاک و چوب و غیره) که فاقد روح هستند (موجوداتی که غیرتشکیکی هستند یا همان ماهیات)، کارایی ندارد. منظور من اینه که منِ من در عالم دنیا (عالم ماده)، باطنش در عالم برزخ است که از آنجا افاضه کرده و منِ من را در عالم دنیا ایجاد کرده (به صورت جلوه) و همین منِ من در عالم برزخ (عالم مثال)، باطنش در عالم قیامت (عالم عقل) است که از آنجا افاضه کرده و منِ من به صورت تجلی، در عالم برزخ ایجاد شده است. حال سوال من این است که پس تن من چه؟ از آنجا که تن من تشکیکی نیست، لذا نمی توان برای آن وجودی متصور بود که در عالم برزخ باشد و از آنجا جلوه کرده باشد. و چون وجودی در عالم برزخ برای تن من نیست که به عالم پایین تر خود (عالم دنیا) جلوه کند، پس در عالم قیامت هم برای تن من، باطنی وجود ندارد. از طرفی چوب و سنگ و دیوار و امثالهم مشابه تن من، غیرتشکیکی هستند. لذا اینطور نتیجه گرفته می شود که صرفا مجردات در عوالم بالاتر خود دارای باطن هستند و در نهایت به خدا (که عین وجود و کمال است) ختم می شود (از خدا صادر می شوند) ولی غیرمجرداتی که در عالم می بینیم (سنگ، خاک، کلوخ، کوه، دریا و امثالهم)، چون غیرتشکیکی هستند، به خدا ختم نمی شوند. می دانم که یک جای این تحلیلم می لنگد که کوه و دشت و صحرا و دریا و کلا غیرمجردات، به خدا ختم نشده. اشکال کارم کجاست؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مواظب باشید بین ماهیت و وجود، خلط انجام نگیرد. «وجود» تشکیکی است و هرچیزی را که از زاویه‌ی وجودی‌اش مدّ نظر قرار دهید مرتبه‌ی بالاتر و باطن برایش می‌توان مدّ نظر قرار داد آن هم به اعتبار وجهِ وجودیِ آن. موفق باشید

24810
متن پرسش
با سلام: آیا تصاویری که ما از عالم خارج و اشیا جهت ادراک آن شی درک می‌کنیم و بدست می آوریم در نفس ذخیره و نگهداری می شود و یا نه در عالمی دیگر صور هستند و ما جهت یاد آوری و ادراک مجدد آن شی یا اشیا آن صور را از آن عالم می گیریم و ادراک صورت می گیرد؟ همانطور که نفس ما در مرتبه عقل به عقل فعال متصل است و بدیهیات را از آن می گیرد. درود بر شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: صورت‌های اصیل ریشه در مثالِ منفصل دارند و خیال انسان، به کمکِ وجهِ مثالی‌اش، با اتصال به عالَمِ مثال منفصل، از آن عالَم بهره می‌گیرد و خیالاتش صاحب‌جمال می‌شود. ولی صورت‌های عادی و اعتباری را خودِ خیال می‌سازد. موفق باشید  

24613
متن پرسش
استاد گرامی با سلام: با توجه به جواب سوال ۲۴۶۰۲ که فرمودید: فكر مى ‏كنم ما هنوز در شرايطى نيستيم كه واژه هاى «وحدت وجود» و «آخرالزمان» و «پايان تاريخ»، معنى خود را درست بنمايانند تا منشأ تفكر شوند، مگر آن كه به فرهنگى رجوع شود كه اين واژه‏ ها در درون آن فرهنگ معنى خود را بيابند و دل‏ها را زير و رو كنند. سوال بنده این است که: (مگر آن كه به فرهنگى رجوع شود كه اين واژه‏ ها در درون آن فرهنگ معنى خود را بيابند و دل‏ها را زير و رو كنند.) آن فرهنگ کدام فرهنگ است آیا آن فرهنگ به ظهور آمده؟ ممنون از پاسخ‌گویی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واژه‌های متعالی روحی دارند که به مرور ظهور می‌کند. به همین جهت روایت مربوط به اندیشمندان آخرالزمان عرض شد. موفق باشید

نمایش چاپی