بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
27728

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و عرض ادب و قبولی طاعات و عبادات شما استاد گرامی: سوالی که برای بنده پیش آمده این هستش که چرا در دین مسیحیت که معتقدند حضرت عیسی (ع) که به صلیب کشیده شد کفاره گناهان آنها را تا قیامت بر عهده دارد و البته علماء ما می گویند این حرف آنها اشتباه ولی ما هم در زیارت جامعه کبیره عبارت کفارة لذنوبنا را داریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث کوتاهی‌های ما در حفظ دین و حفظ حقوق اولیای الهی و گرفتارِ کفاره‌ی آن شدن؛ یک بحث است، و بحث به صلیب‌رفتن حضرت مسیح «علیه‌السلام» به گمان مسیحیان به جهت گناه اولیه‌ی آدم؛ بحث دیگری است. بحث دوم است که عجیب است. موفق باشید

27149
متن پرسش
سلام علیکم: اینکه نفس مجرد انسان و من او، مجرد و لایقف هست و می تواند در تمام عوالم و در قیامت حاضر شود و این وحدت و حضور را بیابد، آیا اینجا هم بحث ظهور و حضور روح مجرد مطرح هست که حضور روح همگانی در عوالم و قیامت است ولی ظهور آن با جلوه ای خاص است یا اینکه چون در سیر بسوی عالم قدس و معناست دیگر حضور مطرح است نه ظهور؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال ظهور نفس ناطقه در اعمال و گفتار، در محدوده‌ی عالَم ماده به میان می‌آید هرچند حضورش وسیع‌تر از آن است. موفق باشید

27007

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب، خدمت استاد ارجمندم و تشکر از دست اندرکاران محترم سایت. احتراماً در جواب سوال شماره ۲۶۹۸۳ که فرمودید: صدای خوب، بخودیِ خود، خوب است، با ستحضار می رساند، بنده متاسفانه، چند سالی از وقت خود را در علم هیپنوتیزم صرف کردم (البته حرمت فراگیری و استفاده از هیپنوتیزم را نمی دانستم). در هیپنوتیزم اصولا با صدا و کلام تاثیرات اصلی شکل می گیرد، مثلا پدر هیپنوتیزم ایران، مرحوم شعبان طاووسی (کابوک) گاهی از پشت رادیو مخاطبان را تحت تاثیر قرار می داد، بطوریکه مخاطب به خواب عمیق فرو می رفت. بنظر می رسد، صدای اشخاص مخصوصا، در بعضی از انواع آن در موسیقی، خصوصا که از فرد فاسد بگوش برسد، بسیار تاثیرگذار است و خالی از اشکال نیست. البته نظر حضرتعالی اهم است. در پناه خداوند باشید و سایه شما بر سر حقیر مستدام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر کسی قصد فساد داشته باشد و سعی‌اش آن باشد در صدای خود به اصطلاح عشوه بیاید، حکمش فرق می‌کند. ولی اگر کسی صرفاً صدای خوبی دارد، آیا ما به جهت فسقِ طرف می‌توانیم بگوییم آن صدا بد است؟ موفق باشید

26924

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب: سوالی درباره کتاب مصباح الهدایه از خدمتتون داشتم. حضرت امام در مصباح بیست و یکم می فرمایند عالم ماده و مادیات و ساکنان زمین های پست همه بدون هیچ انکاری ایمان آوردند و اما عدم پذیرش رسالت و ولایت از جانب برخی بدلیل نقصان قابل و ضعف استعداد او در پذیرش کمالات است و گرنه هر موجودی به میزان ظرفیت وجودی و قابلیت خود، ولایت و خلافت باطنی را پذیرفته و این دو در سرتاسر پهنه آسمانها و زمین نافذ است. منظور امام (ره) اینجا چیست و به چه مطلبی اشاره دارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در وَجهِ تکوینی عالم، قضیه از آن قرار است که فرمودند و در شرح آن جمله باید عرض شود که شعورِ فهمِ تعیّن ولایت الهی در همه‌ی موجودات نبوده است. موفق باشید

26735

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: چند سالی است عده ای از جوانان طرح هایی برای ایجاد تحول در آموزش و پرورش اجرا کرده اند یکی از آنها مدارس مسجد محور یا طرح مدرسه در مسجد است. به نظر شما این کار پسندیده است و مورد رضایت خداوند است و آیا فرزندانمان را دز اینگونه مدارس ثبت نام کنیم و آیا مسجد ظرفیت این برنامه را‌ دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر دروس رسمی آموزش و پرورش به حاشیه نرود، کار خوبی است، بعضا هم نتیجه داده‌است و بعضا نیز حالت افراطی پیدا کرده‌است. موفق باشید

26011
متن پرسش
سلام علیکم: استاد طی مدتی که خواستم بهتر بشم به مشکلاتی برخورد کردم که ازتون خواهش می کنم راه حل این مشکلات را بگویید. ۱. در رابطه با مراقبه که در کتاب لب الباب در مرحله سوم مراقبه گفته شده که اگر ما خدا را نمی بینیم او ما را می بیند. وقتی می خواهم این مراقبه را رعایت کنم باید خیلی روی این فکر تمرکز کنم که خدا دارد ما را می بیند که این فکر باعث میشه کل ذهنم مشغول شه و کار دیگری نمی توانم بکنم یا در حین کار دیگری اشتباه های زیادی از من سر می زند و مجبورم که مراقبه نداشته باشم اگر بخواهم تمرکز داشته باشم باید این فکر را از ذهنم خارج کنم. ۲. مسئله دیگری که به آن برخورد کردم استرس و فشار ناشی از مراقبه است. هر وقت سعی می کنم مراقبه داشته باشم به خصوص در اجتماع به خصوص جایی که نامحرم هم باشند استرس بسیار زیاد شده بطوری که قدرت تصمیم گیری درست را از دست می دهم و حتی ساده ترین کار ها را هم نمی تونم بکنم در صورتی که اگه مراقبه نداشته باشم و به خودم فشار نیارم و ذهنم را آزاد کنم و مثل بقیه افراد آزاد باشم و هر کاری رو انجام بدم (از یاد خدا غافل باشم) اون استرس و عدم تمرکز از بین میره. احساس راحتی بیشتری می کنم. در واقع یک حس معذب بودن در هنگام مراقبه هست که راحتی را از آدم می گیرد. مگر ما آیه نداریم «الا بذکر الله طمئنا القلوب» پس چرا مراقبه که همون یاد خدا هست برای من در محیط های مختلف بالاخص در اجتماع و بالاخص در محیطی که نامحرم حضور داره برعکس کار میکنه؟ برای مثال وقتی در اجتماع و بیرون از خانه در کوچه و خیابان ذکر می گوییم قلب بیشتر تحت فشار و استرس هست نسب به روزی که چشمانم و افکارم را رها می کنم تا هر کار دلشان می خواهد بکنند. «برای خودم به تجربه ثابت شده هرچه پاک ترم به خدا نزدیک ترم و سبکی قلب دارم مثلا بعد از نماز ٫ در جامعه و اجتماع استرس و فشار بیشتری متحمل میشم و خجالتی تر و محجوب به حیا تر میشم و رفتارم تدافعی تر می شود و هرچه قلبم کدر تر میشه یا قساوت قلبم بیشتر میشه مثلا بعد از گناه یا غفلت های زیاد از یاد خدا در اجتماع به خصوص جایی که نامحرم حضور دارد کمتر دچار فشار و استرس میشم و انگار خودم را رها کردم که هر کاری می خواهم بکنم و رفتارم تهاجمی تر می شود.» و این فشار تا جایی زیاده که واقعا توان ادامه مراقبه را ندارم و می خواهم رها کنم چرا که لحظه به لحظه در فشار و استرس هستم. ۳. موضوع بعدی در رابطه با نفی خواطر است که بعضی اوقات هجوم افکار غیر قابل کنترل میشن با اینکه مدت زیادیه که می خواهم کنترل کنم ولی بازم در نفی خواطر ناتوانم بطوری که در خطورات سقوط می کنم و هیچ راه نجاتی ندارم. ۴. احساس می کنم رذایلی مثل عجب و غرور و ریا و تکبر ریشه در خواطرم دارد که نمی توانم کنترلشان کنم چرا که بعضی از اوقات در حین انجام عملی با نیت خالص ناگهان مثل صاعقه ای فکر ریا کارانه میاید و می رود و کل زحمت من را خراب کرده و احساس عجب و ریا در من خیلی آزارم می دهد به طوری که همش فکر می کنم که دیگران در مورد من دارند فکر می کند و من در فکر اینکه دیگران به چه فکر می کنند زندانی شدم. ۵. هر وقت سعی می کنم مراقبه داشته باشم و هر وقت پاک ترم و سبک ترم احساس فرار از اجتماع رو دارم و دوست دارم تنها بشم به شکلی که خیلی از دوستانم در دانشگاه گلایه می کنند چرا اینقدر می خواهی تنها باشی. وقتی احساس نزدیکی و حضور قلب دارم همنشینی با دیگران خیلی برایم آزار دهنده چرا که تمام حالت حضور و نزدیکی به خدا را از من می گیرند. در کل می خواهم از جامعه فرار کنم و وقتی قلبم از گناهان تیره و کدر است راحت تر می توانم با دیگران باشم و در اجتماع حضور پیدا کنم و دیگر انزوا طلب نیستم ( مرتبط با مسئله ۲) استاد من مدت زیادیه که با این مشکلات سروکار دارم بعضی اوقات به خودم میگم رها کن سلوک و مراقبه و... مثل مردم عادی زندگی کن تا اینقدر سختی نکشی. خواهش مندم کمکم کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  باید عنایت داشته باشید که موضوع مراقبه و توجه به حضور حضرت ربّ العالمین به همان معنایی است که انسان به طور کلّی متذکر موضوع باشد، نه آن‌که بخواهد در جزء جزء مسائل متوجه‌ی آن امر شود و از کار و بار خود باز بماند. مثل آن‌که شما تصمیم بگیرید به خانه‌ی دوستتان بروید و در حین رفتن ممکن است دهها فکر و کار دیگر انجام دهید، ولی این افکار و کارها، کلیّتِ  توجه به رفتن به خانه‌ی دوستتان را از شما نمی‌گیرد در حدّی که مثلاً به جای دیگری بروید. مراقبه یعنی همواره در فضای نظرِ خداوند به خود، اعمال‌ روزمرّه‌ی خود را انجام دهیم. در این مورد بد نیست سری به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست، بزنید. موفق باشید.

25452

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده و آرزوی توفیق: برخی اساتید تاریخ و یا مباحث انسان شناسی اینجانب، معتقدند در بررسی روندهای تاریخی باید بی طرف بود و رویکرد فقهی و دینی که بدنبال طرفداری از جبهه حق در طول تاریخ هست، در فلسفه تاریخ درست تدبر نکرده و گرنه مورخ باید خودش رو کاملا بیرون بکشه و مثلا در بررسی حتی پدیده ای مثل انقلاب اسلامی، در نظر گرفتن افق تمدنی را دیدگاه موافقین انقلاب میداند و سعی می کند بر اساس روشهای سایر انقلابها بر فرض حتی انقلاب های مذهبی اون رو بررسی کنند و اعتقاد دارند روح تاریخ در بیطرفی و نگاه کردن از بیرون صحنه است و به تعبیری کاملا نمی توان در تشخیص جبهه حق مطمئن بود و از آن طرفداری کرد و گفت این حادثه متمایز و مستحکم است مثل انقلاب خودمان. در مقابل ما در بینش قرآنی، سیر دیگری از تاریخ و زمان شناسی رو داریم که در این قائل بودن به اختیار افراد، روبروی نسبی بودن حقیقت ایستاده و میاد رودرویی جبهه انبیاء و اولیاء با جبهه طواغیت رو میگه و اینکه جریان هدایتگری انبیاء در راستای تذکر عهد الهی بشر با واجب الوجود و عالم قدس است. و در عین حال در حدیثی از امام سجاد (ع) داریم، افراد خنثی مقابل حق و باطل، خوک صفت هستند. آیا واقعاً روح تاریخ شناسی، با نسبیت گرایی و بی تفاوتی رقم خورده؟ در این صورت حتی ما در تحلیل حوادث سیره ائمه یا انقلاب هم باید بگیم این نظر دوستان و موافقین اونهاست و از جهت تاریخ شناسی ما کاملا نمیتونیم به اون متکی باشیم و بگیم مسیر انبیاء، تداومش انقلاب اسلامی است و زمینه ساز سعادت بشره و حقیقت راه انبیاء هم همچنین نسبی هست و نه مطلق؟ با تشکر و عذر خواهی از اینکه وقت شریفتون رو گرفتم
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در مباحثِ پدیدارشناسی که بحمداللّه امروزه به رشد خوبی رسیده است، بحث می‌شود که باید مجال داد تا پدیده، خود را با همه‌ی هویتش از جمله روحِ تاریخی‌اش بنمایاند. آیا می‌توان در نظر به انقلاب اسلامی روح دینی آن را نادیده گرفت و مدعی شد به عنوان یک استاد تاریخ پدیده را شناخته‌ایم؟ موفق باشید

25421
متن پرسش
با سلام! تا به این سن هیچ گاه نتوانسته ام در حال زندگی کنم! یا هنوز در گذشته میچرخم یا در آینده سیر می کنم حتی دقیقه ای هم که شده عقب یا جلو هستم! و همین باعث نارضایتی من از زندگی و نداشتن نشاط است! یک راهکار اساسی بدهید .با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به بودنی گسترده‌تر از دنیا و آخرت باید نظر کرد. بحث «حضور اربعینی و اصیل‌ترین بودن» که بر روی بنر سایت هست می‌تواند متذکر این امر باشد. موفق باشید

25387
متن پرسش
با سلام: شما می فرمایید که عین وجود عین هستی فقط حضرت الله است. اما در کتاب خویشتن پنهان می فرمایید که بدن عین وجود نیست بلکه روح انسان عین وجود است. تفاوت دو عین وجود بالا در چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح انسان چیزی جز «وجود» نیست ولی نسبت به وجود مطلق در مرتبه‌ی نازله است ولی «عین‌الوجود» به معنایِ حقیقی آن در مرتبه‌ی مطلقِ وجود می‌باشد. موفق باشید

24989
متن پرسش
سلام: بنده از کودکی در خانواده و محیط خیلی مذهبی و انقلابی رشد کرده ام. ولی نگرانی که دارم این است که در جلسات روضه از شنیدن روضه و مقتل و مصایب خوشم نمی آید و پا میشم ولی اگه بصورت کنایه ای و آرام و بدون عوامانه خوانی شروع بخواندن اشعار لطیف حسینی کنند، آرام آرام اشک می ریزم و ارتباط می گیرم. همچنین هیچ وقت نتوانسته ام با زیارت عاشورا (بجز قسمت سلام) ارتباط روحی برقرار کنم و به زور چون سفارش شده گاهی می خوانم. همچنین بطور کلی از میان ائمه با امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها کمتر می توانم انس بگیرم. با حضرت علی و امام رضا و امام زمان علیهم السلام ارتباطم راحت تر است. نجف برایم خیلی آرامش بخش است ولی کربلا برایم تلاطم و گرفتگی است. نمی دانم چرا حتی با مطالعه فراوان هم واقعه عاشورا برایم قابل درک و باور پذیر نیست. دلیل این همه گریه و بیان مصیبت ها مکررا برایم قابل فهم نیست. یک خودگذشتگی بوده و چون خود امام راضی بوده پس این همه گریه زاری ندارد. همچنین اینکه امام زمان هزار سال است برای این موضوع غمگین اند قابل فهم نیست. ایثاری بوده که خود امام از اجر آن بدون پرده مطلع بوده اند بنابراین گریه ندارد. (در ضمن بنده از آن دسته افرادی نیستم که قائل به اسلام رحمانی به معنای غلط آنند ) خلاصه این موضوع مکنونا مرا آزار می دهد که قلبمـ مشکل دارد. چون شهدا راه و رسم زندگی و بندگی و شهادت خود را از امام حسین آموختند و مدام از کربلا سخن می گفتند و عاشقی می کردند ولی من نه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این شرایط همین‌طور خوب است که در آن قرار گرفته‌اید، ولی به مرور سعی کنید روحِ تاریخی سخنانِ مقاتل را بیابید که در جای خود، نوعی حضوری متعالی است در آن حدّ که انسان احساس می‌کند در کنار حضرت سیدالشهداء «علیه‌السلام» و در پرتو شخصیت آن حضرت تنفس می‌کند. چیز عجیبی است گزارشی که مقاتل به‌خصوص «لُهوف» سید بن طاووس به میان آورده است موجب می‌شود که دوگانگی بین ما و واقعه یعنی این‌که به عنوان یک ناظر به صحنه بنگریم؛ از میان می‌رود و حقیقت، با انسان یگانه می‌گردد و کربلا چشیده می‌شود به جای آن‌که شنیده شود.

در موضوع دوم فکر می‌کنم بد نیست با کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» نسبت به رخداد کربلا، به کربلا فکر کنید. قضیه‌ی کربلا فوق حرف‌هایی است که بتوان با الفاظ از آن گزارش داد، بیشتر، اشارت است به چیزی که انسان‌ها در جان خود از آن بیگانه نیستند. موفق باشید

23746

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام حاجی: مطلبی را در جواب سوال ۲۳۷۲۷ فرمودید. خواهشمندم من را هدایت نموده و از کج رویها جلوگیری فرمایید. لذا لخت و بی پرده صحبت می کنم. دیدم یکی از دوستان انتقاداتی به برنامه عصر جدید اعلام داشته و استاد نیز. بنده خواهش دارم به عنوان نظر یک کودک این برنامه و حدیث پایانی آن که انسانها معادن طلا و نقره اند را ببینید. واقعا برکات این برنامه بیشتر از آسیبها است. آنکه دگم و متحجر است اینها را نمی فهمد. این همه یاد شهدا. این همه ارتباط میان اقشار مردم. این همه مصادیق معرفی مردم به یکدیگر. ما دچار یک بسته بودن افکار شده آیم که بدون شناسایی همدیگر فقط با حکم به ظاهر و شنیده ها همدیگر را تکفیر می کنیم. میراثی از گذشتگان. ابزاری برای دشمنان. آیا هیچکدام از ما مذهبی ها توانستیم کار تشکیلاتی مثل برنامه خندانه کنیم و بسیاری از نفوس را سرگرم کنیم. بدون هیچ بی حجابی. یاد شهدا. جمع آوری اموال برای بی بضاعت ها. راه اندازی ابزارهایی برای شناسایی استعدادهای جوانان در مقیاس کشوری. حالا موسیقی و ... شد ابزار تکفیر. خاک بر سر ما. ما خود خواهیم. ما فقط ولایت و جناب امیر را ابزاری برای تکفیر و تفسیر دیگران کرده ایم. بین خانواده ها اختلاف ایجاد کرده ایم. همه را به جان هم انداخته آیم. اگر خروجی جلسات ما افزایش تحمل دیگران شد و جذب حداکثر درست است والا جلسات ما تعطیل شود به نفع ظهور است. مقدمه ظهور شناسایی ابعاد واقعی انسانها به یکدیگر است. بازی با توپ والیبال رکورد گینس را زدن آن را به خانواده شهدا هدیه دادن و اعلام کردن که رکوردها را شهدا شکستند چیز بدی در این برنامه هاست. تو را به خدا به استاد بفرمایید این نحوه رفتار مثل تکفیر ملاصدرا بدون فهم غایت و مراد اوست. بنده بین جوانها سالهااست قریب ۱۵ سال کار فرهنگی می کنم و همینجوری نظر ندادم. جوانی از مریدان استاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در آن سوال در این بود که خطر مشغول کردن مخاطبان آن برنامه به اموری که افق فکری آن‌ها را باز نمی‌کند چرا باید باشد تا با روبرو شدن با موضوعاتی که نیاز به اندیشه و بصیرت دارد آن‌ها در نمانند و از طرفی انتقاد به یک برنامه با تکفیر فرق می‌کند. موفق باشید

23608
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید در گزارشی که از جلسه با رهبری نوشتین من متوجه منظور ایشون نشدم که فرمودن زیاد درگیر مباحث نظری نشید و به عمل بپردازید. مثلا مباحث شما زیاد درگیر مباحث نظری شدن هست؟ من در حال حاضر دانشجو هستم و مباحث شما رو هم پیگیرم. اما فعالیتی به جز مطالعه و کلاس رفتن ندارم و شدیدا این مساله برام استرس زا هست چون فکر می کنم سر وظیفم نیستم از طرفی هم نمیدونم اگر بخوام فعالیت کنم چیکار کنم و کجا برم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چنان‌چه ملاحظه کرده باشید عرایض بنده تنها نظر به داناکردنِ مخاطب ندارد، بلکه سعی می‌کند زندگی او را معنا ببخشد، حال چقدر موفق است، خدا باید کمک کند و این برعکسِ بعضی از نوشته‌هاست که در صرف دانایی مخاطب متوقف‌اند. تذکر مقام معظم رهبری آن بود که اندیشه باید معطوف به عمل باشد. که البته نمونه‌ی کامل آن خود قرآن است. موفق باشید.

23300

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: ببخشید می خواستم بپرسم «کتاب معرفت النفس و الحشر» شرح صوتی نداره؟». ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح صوتی آن بسیار ضعیف است. می‌توانید برای استفاده از آن با جناب آقای حاج‌آقا نظری به شماره‌ی 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید

31883
متن پرسش

یا مهدی ادرکنی: سلام علیکم. خدا بر توفیقاتتان بیفزاید ان شاءالله. استاد من سالهاست توفیق بهره گیری از مطالب حضرتعالی رو دارم بحمدالله. استاد، شوهر من شخص مومنی است نمازهاشونو با حال و شوق می خوانند قرآن رو دوست دارند و تلاوت می کنند و... اما در مواردی حق من رعایت نمیشه، چون ایشون هم نظرات حضرتعالی رو قبول دارند گفتیم به شما مراجعه کنیم. استاد عزیز، ما در خانه مان را که باز کنیم مسجد است، یعنی رو بروی خانه ما مسجد است و نماز جماعت هم برگزار می شود، همسر من که از صبح تا شب سر کار است و من چشم براه آمدنشان هستم، می‌گویند الا و لابد من باید بروم مسجد محله مادرم اینا، نماز بخوانم، چون از کودکی در آنجا خاطره دارم و....، محله زندگی ما منطقه ۴ است محله مادرشون منطقه ۱۵، فلذا از سر کار بدون این که بیان خونه_ معمولا_ می‌روند مسجد محله شون، ۳ ساعتی طول می کشد حدود ساعت ۱۰ شب میان خونه، آن موقعی که می آیند باید برنامه کاری فرداشون رو هماهنگ کنند و معمولا با من حرف نمیزنن. من از شدت کمبود محبت مانده ام چکار کنم. ببینید من هم به فضل خدا اهل دین و دیانتم، عاشق اهل بیتم، اما هر زنی نیازمند محبت شوهرش است این حس را خدا در نهادش گذاشته، ایشون به این موضوع دقت ندارند. تفریح ما هم فقط خانه مادرشان است که مرا می‌گذارند آنجا و می‌روند مسجد، و من باز هم تنها هستم، در مسجد هم فقط نماز نمی خوانند که، می روند بلندگو رو می‌گیرند یاسین، دعا کمیل و....وقتی سوار ماشین می شویم برویم خانه مادرشان چون در خانه فرصت حرف زدن نیست تا می آیم حرف بزنم بهم تشر میزنن که سوار ماشین شدیم باید قرآن بخوانی، شروع می کنن چهار قل، قدر ، کوثر و.....تا بیام حرف بزنم قرآن تمام شده رسیدیم، استاد من بهشون میگم پیغمبر صلوات الله می‌فرمایند ساعتی نزد همسرت بنشینی از اعتکاف در مسجد من بهتره و... زیر بار نمیرن. به هرکس میخواد ازدواج کنه میگم با یک آدم معمولی که دین معمولی داره ولی هوای زن رو داره و مسئولیت پذیره و به زنش محبت میکنه ازدواج کنید و با این مومنای این مدلی ازدواج نکنین. همیشه یاد مثال امام صادق علیه السلام می افتم و اون فرد تازه مسلمان مسیحی. استاد یعنی کار ایشون درسته؟ توقع من که میگم برو مسجد کوچه خودمون، که اتفاقا جوان‌ها هم می آیند و می شود کار فرهنگی هم کرد، به جای مسجد محله خودشان که فقط چند پیرمرد و پیرزن می آیند، اشتباه است؟ استاد شوهر من اهل کار خیر هم هست، بنده هم قبل از ازدواج اهل کار خیر بودم اما حالا اسم کار خیر میاد چهارستون بدنم میلرزه، همسر من بخش عمده همون یه کم وقتش که میمونه رو میره دنبال کار خیر: برای فامیل و دوست و آشنا و غریبه و... میرن مرغ قربونی می کنن و بعد دونه دونه توزیع میکنن بین فقرا. کلی لباس و... از اقصا نقاط جمع و توزیع می کنن، سبد غذایی درست میکنن بین فقرا توزیع می کنن، و هزار جور کار دیگه... که معمولا هر روز انجام میدن و وقتی برای من نمی‌ذارن. حالا اگر من بگم یه چیزی برای خونه بگیر معمولا چندین روز طول میدن که یا خودم باید برم بیرون بخرم یا با دعوا و تشر بخرن. حالا مثلا بگم پیاز بگیر میره تعمدا بدترین پیاز رو که جوانه زده و ریز و بیخوده می‌خره بعد که میگم آخه یک مقدار چیز بهتر بخر شروع به نفرین میکنه که خدا نعمت رو ازش بگیر و... تو قدر نعمت الهی رو نمی دونی و... حال آنکه برای دیگران که میخواد بخره چیزهای خوب میخره، استاد آیا اسلام این رو میگه؟ من خودم شاغلم، به راحتی هم میتونم دست ایشون رو از همه چیز قطع کنم و خودم رئیس خانه شوم اما شرع و اخلاق بهم این اجازه رو نمیده که همسرم رو از ریاست ساقط کنم حال آنکه ایشون اجازه تماشای تلویزیون رو نمیدن، آشپزخانه رو گرفته دستش، اگر خلاف میلش رفتار بشه بداخلاقی می کنه و... خلاصه من علیرغم میل باطنیم مجبور میشم داد بکشم تا دست برداره، خب چرا یک مرد مومن باید زنشو به اینجا برسونه؟ همیشه بهش میگم هرکسی جای من بود از دین و دیانت زده می شد. نه دلخوشی نه تفریح، شما فکر می کنید منظور من از تفریح رستوران و شهربازیه؟ من شخصا به اینجور جاها علقه و علاقه ندارم، من دلم میخواد یه جمعه غذا درست کنم بریم زیارت شهید حججی رحمت الله علیه، بیرون چای و غذامون رو بخوریم و بیاییم. بریم گلستان شهدا، باغ رضوان سر مزار پدرم. اما ایشون فقط فقرا. فقط مسجد. تازه معتقدند عقد موقت ثواب دارد! در حالیکه اینطور نیست و ثواب ندارد حتی رهبری هم فرمودند، بعد به دوستانشون که میگن همسرانشون سرد هستند و... از بین خانمهای فقیر یک مورد صیغه ای معرفی میکنن، و من بهشون میگم این راهش نیست و اون آقا باید همسرش رو درمان کنه و الان راههای نوین و سنتی فراوانی هست، به جای اینکه بنیاد خانواده بپاشه، چون روح زمانه ما اینه که چون خانمها غالبا و اکثر خانمهای مذهبی سعی میکنن حق همسر رو ادا کنن، نمی پذیرن که شوهرشون دنبال این برنامه ها باشه، فلذا خانواده میپاشه... در مجموع البته من نمیگم همسرم هیچ خوبی ندارن، اینطور نیست،خوبیهایی هم دارند، اما کلیت شخصیت ایشان و خیلی از آقایان متشرع با همسرشون، نوعی دگم بودن و احساس عقل کل بودن است، در حالی که زنانی که در دامان انقلاب اسلامی رشد کرده و بالنده شده اند، هیچ چيز از یک مرد کامل کم ندارند، اما برخی از مردان مذهبی به همسرشان به چشم کنیز نگاه می کنند، این باعث سرخوردگی شدید این بانوان میشه، استاد تصور و خواست همیشگی من از همسر مومن، کسی در افق سیره شهدا بود اما... استاد جان، تو رو خدا یه کم این مومنها رو نصیحت کنید، شاید به حرف شما گوش بدن، من میگم اگر ندیدید اون دنیا همین مرد خوش اخلاق و خوش خونه ها، که نصف شما هم دوندگی نکردن، ولی با خانوادشون خوبن، درجاتشون از شماها بالاتر نبود. استاد حق و حقوق زن چیه در زندگی؟ آیا این دین عمرگونه درسته؟ سپاس از لطف شما

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همین‌طور که تشخیص داده‌اید این افراد بعضاً میدان عمل را و گشودگی نسبت به آن‌جایی که باید گشوده باشند را، فراموش می‌کنند. مسلّماً در تنهاییِ ابدی‌شان از این نوع خلأهایی که در این دنیا پر نکرده‌اند اذیت می‌شوند. انسان عاقل انسانی است که متوجه شود وظایف او در این صحنه و این زمان و این شرایط چیست. آقای قرائتی می‌فرمودند میهمان پدر شهیدی بودیم و برای تجدید وضو مجبور شدم پله‌های زیادی را پایین بروم. همین‌که وضو گرفتم دیدم پدر پیر آن شهید حوله‌ای را جهت خشکاندن دست و صورتم تقدیم کرد. به او گفتم مستحب است آب وضو را خشک نکنیم. و او گفت همان خدایی که گفته است آب وضو را خشک نکنید، نگفته است دست ردّ به عطایی که پدر شهیدی این‌همه پله را طی کرده و آورده است، نزنید؟!

قصه ما مذهبی‌ها همین‌طور است. یک‌جایی را در نظر می‌گیریم و جاهایی را در نظر نمی‌گیریم. خوشا به حال مؤمنینی که با گشودگی خود همه جوانب را در نظر می‌گیرند و به وسعت انسانی خود نسبت به همه انسان‌ها فکر می‌کنند. موفق باشید     

31480

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: ما در فرهنگ دینی خود دو باور داریم: ۱. هر چه نعمت و رفاه زندگی دنیایی شخص بیشتر باشد از حز و نعمت اخروی او کمتر می‌شود (و هم چنین احادیثی با این مضمون که هر چه مومن در نیاد بیشتر بلا ببیند اجر بیشتری در آخرت خواهد برد) ۲. زیاد شدن درآمد شخص می‌تواند نشانه ایی باشد از استدراج و محرومیت از مقامات قیامتی (این باور ان کی پول در آوردن و پولدار شدن را ترسناک جلوه می‌دهد) تا چه حد این باور ها صحیح است؟ و اگر این عقاید را در ذهن شخص ملکه کنیم باعث انفعال و عدم تلاش اقتصادی شخص نمی شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن دو روایت دو نوع تذکر مطرح است تا انسان‌ها خودشان به دنیاداری خود دامن نزنند. زیرا جهت اصلی جان انسان‌ها که قرب الهی است در آن صورت تقلیل می‌یابد. ولی اگر خود به خود زندگی طوری بود که آن نوع سختی‌ها را نداشت و یا بدون آن‌که انسان ثروت‌اندوزی پیشه کند امکاناتی برایش پیش آمد، موضوع فرق می‌کند. موفق باشید

30407

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز و بزرگوار: استاد چگونه می‌توانیم خود واقعی خود رو به صحنه آورده و ناخود خود رو به حاشیه برد؟ تشکر از توجه شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌شود سری به کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» که روی سایت هست بزنید. موفق باشید

30344

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: در ادامه سوال ۳۰۳۳۵ آیا با توجه به اینکه پیامبر قرمودند «اول ما خلق الله نوری» این فرض که ملائکه عالین مقام بالاتری دارند ممکن است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر بحث «اول ما خلق الله» باشد مقام پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» از هر آنچه نامِ خلق بر آن گذاشته شود، افضل است. ولی بحث تجلیات نوری مثل اسمای الهی، امر دیگری است و شاید بتوان ملائکه‌ی عالین را از جنس تجلیات نوری دانست. حضرت امام در کتاب «مصباح الهدایه» نکات ظریفی دارند که می‌توان به آن نکات فکر کرد.

موفق باشید

30309

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: در جریان اغوای شیطان فکر نمی‌کنید که بهترین نظریه این باشد که آدم و حوا و شیطان در همین دنیای مادی بودند نه در بهشت برزخی (در قوس نزول) چرا که آدم و حوا دارای بدن مادی بودند و عالم معنا چه در قوس نزول و چه در قوس صعود جای ماده نیست و اصلا ماده در معنا نفوذی ندارد که در جریان معراج پیامبر هم همین بحث مطرح است. لذا با جمع بندی آیات ابتدا شیطان آن اشتباه بزرگ را مرتکب شد و هبوط کرد یعنی معنویتی را که با عبادت کسب کرده بود از دست داد و به قول امروزی ها فرکانس وجودی او تنزل پیدا کرد و بعد آدم و حوا با اغوای شیطان در همین دنیا تنزل وجودی پیدا کردند و از آن مرتبه عالیه که غرق در جمال الهی بودند به مرتبه بدن هبوط کردند. البته بدنی که از ابتدا بود ولی به آن توجه نداشتند که با این نظریه دیگر مجبور نیستیم ورود مجدد شیطان را به بهشت برای اغوای آدم توجیه کنیم بلکه در همین دنیا در قوه خیال آنها نفوذ کرد و آنها را از آن حالت عرفانی و ادراک متعالی ساقط کرد. ظاهرا بعضی روایات بهشت آنها را در همین دنیا می‌داند نضر جنابعالی چیست؟ «من که امروزم بهشت نقد حاصل می‌شود / وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این رابطه در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» شده است. ظرایف دقیقی در این رابطه مطرح است از آن جهت که حقیقت آدم به اعتبار «علّم آدم الاسماء کلها» جهان دیگری است و این بدان معنی نیست که وجه حضوری او در دنیا نادیده گرفته شود، بلکه تأکید در جهان‌های دیگری است که در سوره‌ی اعراف نیز تا حدّی بدان پرداخته شد. موفق باشید

30041

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز: ۱. حال خوشی ندارم نمی‌دانم به خاطر گناه است؛ یا به خاطر روحیه حاکم غربی (طمع؛ حرص و شهوت)؛ یا فضا حاکم بر جامعه است؟ نمی‌دانم چه باید کرد؛ امید ها هنوز به انقلاب و شهدا زنده است؛ اگر این امید هم کم رنگ شود به پوچی می‌رسی. چه باید کرد؟ ۲. زمانه عجیبی شده؛ فشار اقتصادی و ضعف فکری باعث شده هر کس برای خودش دکان باز کند و الهه آن شهر شود؛ این سطحی نگری چه برسر جامعه آورده؟ ۳. گویی دو جبهه باطل و حق با تمام قوا به میدان آمده و آنها که طالب حق نیستند پس کشیدند و به انزوا رفته اند؟ راه مشخص ولی غبار آلود برای عده ای، حاج قاسم آتش دلها را برافروخت ولی انگار نیاز به جرقه دیگر هم هست. تا راه عیان تر شود. عاقبت بخیری سخت شده استاد. استاد حرفی بزنید تا این آشوب درون به آرامش برسد و امید دو چندان بگیریم. خواهشا کمی شرح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده مقاومت در مسیری است که شروع شده است. نظری به جلسه‌ی ۸ سوره‌ی «فتح» بیندازید، خوب است. مطلب روی بنر سایت هست. موفق باشید

29953

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: اینکه روحیات و صفات انسان ها با هم فرق داره، این فرق اختیاری هست یا خدا طبق صلاح دید خودش اجبارا افراد رو با اون روحیات آفریده؟ ممنون از اینکه وقت میزارید و جواب میدین.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً در مواردی روحیه‌ها با همدیگر متفاوت است و در اختیار انسان‌ها نیست. ولی در کسب تقوا، هرکس باید خودش تلاش کند. موفق باشید

29910

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رحمة الله. آیا اگر انسان به تجرد نزدیک و از دنیای ماده دور شود ممکن است، در این طریق در برخود با مجرداتی همچون اجنه و شیاطین به مشکلاتی بخورد؟ کما اینکه نقل می‌کنند پس از ریاضت های چله نشینی و سر به بیابان گذاردن عرفا و دراویش قدیم بعضا دچار آزار و اذیت های بدی قرار می گرفتند. و یا شیاطین ابتدا در قالب ملک ظاهر می شدند و از این طریق به مقصودشان در ارتباط با آدمی می رسیدند. ضمنا در کتاب آنسوی مرگ هم آورده است فردی که خداوند پس از مرگ زندگی مجددی به او بخشیده بود و او هم صاحب اختیاراتی بود، دچار اجنه می‌شود و خانه او را به آتش می کشند و... اگر صحیح است، راه پیشگیری چیست؟ راه درمان چیست؟ اگر غلط است، الحمد الله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با ورود از طریق معارف صدرایی آن متون اجازه به تحرکات قوه‌ی واهمه نمی‌دهند تا شیاطین جرأت چنین حضورهایی را داشته باشند. در این رابطه خوب است کتاب «سفینة الصادقین» مرحوم سید حسین یعقوبی قائنی مطالعه شود. موفق باشید

29666
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: استاد جانم! واقع اش بنده نسبت به سلوک و سیره شهید حججی غبطه می‌خورم (به آن عشق ها، ایثار ها و اخلاص ها...) اما دو سؤال ذهنم را درگیر کرده که پاسخ آن را می طلبم. ۱. استاد جان! سن بنده تقریبا نزدیک سن شهید حججی است، در حالی که بنده هنوز در این سن درگیر حجاب های ظلمانی و نورانی هستم؛ چطور باید شهید حججی در این سن کم به آن مرتبه از سلوک برسد که در وصیت خود به فرزندش می گوید «فرزندم چنان زندگی کن که خدا عاشقت بشه، که اگر عاشقت بشه تو رو خوب خریداری میکنه» راز این سرعت سلوک شهید حججی چیست!؟ چرا بنده نیستم؟!! ۲. بنده وقتی سلوک اجتماعی مقام معظم رهبری در دوران جوانی شان را با سلوک اجتماعی شهید حججی مورد مداقه قرار می‌دهم به یک تمایز عمده و مهم می‌رسم؛ اینکه گویا انتخاب حضرت آقا در نسبت با انقلاب اسلامی بزرگتر و به تعبیری سعه وجودی بیشتری داشته!! استدلالی که دارم این است که وقتی مبارزات و مجاهدت های آقا را در دوران جوانی ملاحظه می کنیم به شدت فعال و در عرصه های گوناگون حضوری جامع و تعیین کننده داشتن. بر خلاف شهید حججی که یک نوع انزواء حیاگونه می‌بینیم. نظر مبارک تان در مورد برداشت بنده نسبت به اصل انتخاب این دو بزرگوار و نیز استدلال بنده چیست!؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. با رابطه‌ی صادقانه با خدا و اولیای معصوم «علیهم‌السلام» إن‌شاءالله نظر لطف خداوند بر انسان محقق می‌شود. حال اوست که تصمیم بگیرد چگونه ما را بخرد. ۲. دو نگاه در میان است و هرکدام را خداوند به شکلی جلو می‌برد. شهید حججی را برای آن‌که حجّت شهدا شود و رهبر معظم انقلاب را برای آن‌که راه توحیدیِ بشر امروز را با نور شخصیت خود بنمایاند تا انسان‌ها در مسیر توحید جلو بروند. موفق باشید

29550
متن پرسش
سلام استاد عزیز: بنده ۲ سوال از محضر شریف‌تان دارم: ۱. اینکه در مباحث عرفانی تبیین میشه که انسان در ارتباط با مخلوقات و انسان‌های دیگر به انواع کمالات انسانی نائل می‌شود. اگر کسی روحیه اجتماعی بالایی نداشته باشد و با ۵۰ درصد آدم‌ها به اختلاف بخورد (در صورتی‌که سعی می‌کند به کسی ظلم نکند و حقوق دیگران را تا جایی که می‌فهمد و می‌تواند رعایت کند اما به دلیل روحیه احساسی و درون‌گرایی،‌ به انسان‌ها اطمینان نداشته باشد و اجازه صمیمیت از حدی بیشتر ندهد؛ آیا در روند کمال الهی اختلالی ایجاد می‌کند؟) ۲. استاد من احساس می‌کنم در بعضی موارد که تنها هستم فرصت عبادت و مطالعه و ارتباط با حضرت حق و حضرت بقیت الله برایم بیشتر است و توازن بیشتری دارم و یک حس قلبی به من می‌گوید این گونه زیستن برای من بهتر هست! و از طرفی در کارهای گروهی_ اجتماعی_ به دلیل تفاوت‌های انسانی حس سازش کمتری دارم (حتی در کارهای مقدس) و بیشتر دوست دارم تنهای تنها به مسیرم در دنیا و ابدیت ادامه بدهم. از طرفی در ارتباطات اجتماعی حس عدم توازن دارم و اینکه تمرکز کافی روی اهداف و تقویت درونی‌ام از بین میره! استاد حس می‌کنم دوست ندارم بجز خدا و امام زمانم و اولیاءالهی با هیچ‌کسی هم‌هویت شوم، آیا اینکه در ارتباط با دیگران فقط به انجام وظیفه الهی فکر کنم و سعی در خلوت بیشتر برای تقویتم داشته باشم فکر خوبیست؟ یا ممکن است افراطی صورت بگیرد و فقط تصور خودم درست باشد و اثر منفی در دراز مدت روی کمال معنوی و زندگی آیندم داشته باشد؟ به همین دلیل تصمیم گرفتم از شما مشورتی کلی بگیرم. ممنون از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بالاخره تا آن‌جا که ممکن است انسان باید سعه‌ی صدر خود را رشد دهد تا بهره‌ی بیشتری از بودنِ خود ببرد. ۲. بنا به فرمایش آیت الله حسن‌زاده: «بُوَد مرد تمامی آن‌که از تن‌ها نشد تنها/ به تنهایی بُود تن‌ها و با تن‌ها بُود تنها». آری! باید دست در کار و دل با یار باشد، نه آن‌که با فرار از کار و فرار از اجتماع بخواهیم با یار باشیم. موفق باشید

29020

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: با توجه به این که ارواح طیبه ی شهدا مجرد هستند و مانند خدا محدود به زمان و مکان نیستند و از این لحاظ شباهت به تجرد خداوند در اذهان دارند و این مساله دارای اهمیت توحیدی است. و با در نظر گرفتن این که توسل به امور غیرجسمانی و در گذشتگان در قرآن،‌ نمونه ی معین و واضحی ندارد و در آیاتی همچون ۱۴ فاطر و ۱۹۴ اعراف و ۵۶ اسرا، خواندن درگذشتگان نهی شده است. آیا دلیلی *قرآنی* داریم که در آیه ی يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَة کلمه ی وسیله می تواند اشاره به *توسل به این ارواح مجرد* داشته باشد؟ با در نظر گرفتن این که ایشان در قید حیات نیستند؟ آیا در این آیه کلمه ی وسیله اشاره به جهاد و نماز و زکات و اعمال خیر ندارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا آیه را محدود به جهاد و نماز بکنیم؟! چرا می‌فرمایید شهدا در قید حیات نیستند؟! در حالی‌که قرآن می‌فرماید: «بل احیاء» و از آن مهم‌تر می‌فرماید: «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» (آل‌عمران/ ۱۷۰). موفق باشید

28751

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: بعض اساتید و بزرگواران که اتفاقا در زمینه غرب شناسی هم کار کرده اند، معتقدند غرب در علوم انسانی جدا حرفی برای گفتن ندارد و نمی‌شود بر عهد علوم انسانی غربی راه انقلاب و تمدن انقلابی_اسلامی و ساختار سازی اسلامی را ادامه داد و باید بر ویرانه های تمدن مدرن و پرچمداران تمدن غربی، تمدن شیعی را بنا کرد و ساخت. نظر حضرتعالی درباره چنین مباحث و مطالبی چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن درستی است. بحث در چگونگی آن است تا گرفتار پیشنهادهای انتزاعی نشویم. هنر آقای دکتر داوری در این‌جا است که با واقعیت‌ها در بستر تاریخیِ آن‌ها روبه‌رو می‌شود و همواره متوجه‌ی امکانات تاریخی ما می‌باشد. موفق باشید

نمایش چاپی